کافه تلخ

۱۳۸۸ آذر ۱۳, جمعه

«عمل» و «هويت» خود آدمي





اشاره:

چه رابطه‌اي است ميان «عمل» و «هويت» خود آدمي؟ و چگونه است كه در قرآن «او بودن» هركسي، با عملي كه انجام مي‌دهد يگانه دانسته مي‌شود؟ در اين مقال، با توجه متن قرآن، واژه‌ي «عمل» مورد تامل قرار گرفته و اين گمانه پديد آمده است كه هويت آدمي «عمل» است. براي آشنايي بيشتر با اين منظر، شايد لازم باشد واژگان «نفس»، «روح»، «ظلم» و «عدل» نيز كه در همين بخش فرهنگ واژگان توضيح داده شده است خوانده شود. همچنين واژه‌ي «عمل»، مقدمه‌اي است بر شرح واژه‌ي «ايمان» كه آن هم در همين بخش فرهنگ واژگان آمده است

×××××××××

در قصه‌ي طوفان، هنگامي كه نوح نگراني خود را از غرق شدن فرزندش بيان مي‌كند، اينگونه پاسخ مي‌يابد:

«...اي نوح، او از اهل تو نيست، او عملي ناشايسته است، پس چيزي كه به آن آگاه نيستي مخواه...» (آيه46سوره‌ي 11)

در اين آيه، جمله‌ي «انهّ عمل غير صالح»(او عملي ناشايسته است) نشان مي‌دهد كه «او» يا «او بودن او» مساوي با مجموعه‌ي عملي است كه انجام داده و انجام مي‌دهد يعني هويت «او»، «من»، «تو»، يا هويت هر انساني، در طول زندگي با اعمالي كه انجام مي‌دهد شكل مي‌گيرد، يگانه مي‌شود و اجزاء روان آدمي در فرجام، جزء به جزء اعمالي است كه در هم تنيده شده و انجام داده است.

در اينجا براي آشكاري بيشتر، ناگزير هستيم ميان خود عمل، با نتيجه‌ي آن تفاوت قايل شويم. به عنوان مثال: كسي خانه‌اي را مي‌سازد، كسي كتابي را مي‌نويسد، كسي به ديگري حمله مي‌كند و او را مضروب مي‌كند، كسي به ديگري كمك مي‌كند و او را از غرقابي نجات مي‌دهد، در اينجا، خانه، كتاب، جراحت فرد مضروب شده، زندگي فرد نجات يافته، همه و همه خود عمل نيستند بلكه حاصل «عمل» مي‌باشند. يكي از دشواري‌هاي ما شايد اين باشد كه نتيجه‌ي عمل را معمولا آشكارا و با حواس ظاهر مي‌بينيم اما اينكه خود عمل چيست و كجا مي‌رود تا حدودي مبهم مي‌ماند.

در قرآن آمده است كه:

«... و ما تجزون الا ما كنتم تعملون...» جزا داده نمي‌شويد مگر آنچه را عمل مي‌كنيد.

در اين آيه نيز، از «جزا» چنان سخن به‌ميان آمده كه چندان جداي از اعمالي كه آدمي انجام مي‌دهد نمي‌نمايد. يعني «جزا» از جنس همان عمل و شايد خود همان عمل باشد. به تعبير ديگر، آدمي شايد بتواند نتايج عملي را كه انجام داده، از روي زمين محو كند، خانه‌اي را كه ساخته ويران كند، كتابي را كه نوشته معدوم كند، كسي را كه مضروب نموده از پيش چشم خود دور كند، كسي را كه نجات داده براي هميشه نبيند، اما خود آن اعمال را شايد نتواند از روان خودش محو كند.

در قرآن به صراحت اشاره شده است:

«هركس عمل سزاوار (صالح) انجام دهد، براي نفس خودش خواهد بود، و هركس عملي ناشايست انجام دهد، پس بر نفس خودش واقع شود....»[1]

تعبير ديگر اين كلام مي‌تواند اين باشد كه عمل هركسي جزو بناي شخصيت خود فرد عمل كننده مي‌شود[2] در جمله‌ي «... ما تجزون الاما كنتم تعملون...» هم مي‌توان اين نكته را دريافت كه پاداش هر آدمي در اين زندگي، صرفا نتايج اعمالي كه انجام داده نيست، بلكه خود آن اعمال است كه با روان فرد يگانه مي‌شود، جزو شخصيت آدمي مي‌شود، روان آدمي را اعتلا مي‌بخشد يا در صورت مذموم بودن آن عمل، روان آدمي را به پستي و حقارت مي‌كشاند و هركسي خودِ حقيقي خويش را مي‌تواند در اعمالي كه تا كنون انجام داده به ياد ‌آورد؛ به تعبير ديگر، هر كسي خود را در همه‌‌ي آن اعمال تجربه مي‌كند: «ذوقوا ما كنتم تعلمون. بچشيد آنچه عمل مي‌كنيد »[3] تعبيري از همين تجربه‌ي وجودي و بي‌واسطه‌ي آدمي مي‌تواند باشد از آنچه انجام مي‌دهد. در جاي ديگري به جاي «چشيدن عمل» از تركيب «ديدن عمل» استفاده شده است[4]

تجسم يافتن اعمال در برخي متون ديني قبل از اسلام، از جمله در بخش‌هايي از اوستا، نيز به صورت تمثيلي ديده مي‌شود، كه در آن تمثيل، كردارهاي مردم پارسا به پيكر دوشيزه‌اي زيبا و دلپذير در مي‌آيد و كردار مردم بدكار در هيات پتياره‌اي بدخوي و هراس انگيز خواهد شد و مدام همراه و همقدم با آدمي خواهند بود[5] نكته‌ي مهم در اين تعبيرها، بازهم همان «كردارها» است و نه نتايج عيني و بيروني آن.

بنا بر آنچه گذشت شايد بتوان گفت كه مثلا ستم بر ديگران، و رعايت نكردن حدود و حقوق ديگران، پيش از آنكه تخريب ديگري باشد، در درجه‌ي اول تخريب خويش است[6] و سلطه‌ جويي بر ديگران، نفس خود آدمي را به سليطه‌اي بدخو و هراس انگيز بدل مي‌كند.

عمل و آگاهي

در قرآن براي اشاره به كاري كه انسان انجام دهد، از دو واژه‌‌ي متفاوت استفاده شده است كه عبارتند از «فعل» و «عمل». اين دو واژه ظاهرا حوزه‌ي معنايي مشتركي را به ذهن مخاطب القاء مي‌كنند و در پاره‌اي موارد مي‌توانند داراي معنايي نسبتا يگانه باشند اما نوع كاربرد اين دو واژه در قرآن نشان مي‌دهد كه در برخي موارد ديگر، ممكن است تفاوت‌هايي با هم داشته باشند.

«فعل» را كاري دانسته‌اند كه فاعل آن، پيش از انجام آن كار نيازي به جهد و تلاش نداشته است و خواه سببي در ميانه باشد يا نباشد، بي زحمت و رنج مي‌توانسته و مي‌تواند آن كار را انجام دهد. به سهولت برايش مقدور بوده است[7] احتمالا به همين دليل در قرآن براي كارهايي كه خداوند در خلق و آفرينش چيزها انجام مي‌دهد معمولا از واژه‌ي «فعل» و مشتقات آن استفاده شده است. اما «عمل» را كاري يا فعلي دانسته‌اند كه انجام آن با چاره سازي، آگاهي، و حتي گاهي بادشواري همراه است[8]

به عنوان مثال، واژه‌ي «فعل» و مشتقات آن هيچگاه همراه با «ايمان» طرح نشده است و هرجا سخن از ايمان به ميان مي‌آيد از واژه‌ي «عمل» و تركيب «عمل صالح» استفاده شده است. شايد به همين جهت بوده است كه اغلب علماي لغت، «عمل» را كرداري آگاهانه و با قصد دانسته‌اند.

در مورد «عمل صالح» نيز نگاه كنيد به واژه‌ي «ايمان»


علي طهماسبي

3/8/1386

ويرايش جديد در تاريخ 30/2/1388


[1] - آيه‌ي 46 از سوره‌ي 41(فصلت) و آيه‌ي 15 از سوره‌ي 45(الجاثيه)

[2] - شايد با اين مثال ساده بتوان مسئله را روشن‌تر كرد، هنگامي كه ما به ساختن چيزي اقدام مي‌كنيم، در حين انجام آن، مهارت‌هاي تازه كسب مي‌كنيم، داراي ذهني پيچيده‌تر و كارآمدتر مي‌شويم، اعتماد به نفس بيشتري پيدا مي‌كنيم،

[3] - بخشي از آيه 55 سوره29

[4] - و من يعمل مثقال ذرة خيرا يره، و من يعمل مثقال ذرة شر يره، هركس ذره‌اي عمل نيك انجام دهد آن را خواهد ديد، و هركس ذره‌اي عمل شر انجام دهد، آن را خواهد ديد. در اين آيات، ديدن معطوف به خود آن عمل مي‌شود و نه به نتايج آن، يعني خود عمل تجسم يافته است.



[5] - نگاه كنيد به كتاب اوستا، گزارش جليل دوستخواه، بخش هادخت نسك، صفحه‌ي 509 به بعد. همچنين گزارشي كه در اوستا آمده، نياز به تحليلي عميق در عرصه‌ي مباحث فرا روانشناسي يونگ دارد و از اين منظر بسي قابل تامل است كه «نفس» به عنوان جفت واقعي و دروني هركسي، زايشگر شخصيت فرجاميني خواهد بود كه آدمي براي هميشه در آن ساكن خواهد شد.

[6] - نگاه كنيد به واژه‌ي «ظلم»

[7] - الفروق في‌اللغه، از ابوهلال عسگري، ذيل عنوان اقسام فعل

[8] - همان مأخذ و همچنين، قاموس قرآن، مفردات راغب، المنجد و...