کافه تلخ

۱۴۰۱ مرداد ۲۹, شنبه

Ramana Maharshi - Abide As The Self رامانا ماهارشی - به عنوان خود بمانید



ترجمه کلیپ
رامانا ماهارشی -
به عنوان خود بمانید

 
   مدیتیشن طبیعت واقعی شما است. اکنون شما آن‌را مدیتیشن می‌نامید زیرا افکاری وجود دارد که حواس شما را پرت می‌کنند. وقتی این افکار از بین بروند، در حالتی که از افکار خلاص می‌شوید تنها می‌مانید و این طبیعت واقعی شما است.
    ما همیشه به عنوان خود برتر وجود داریم. فقط باید با جستجوی منبع ایگو یا نفس « من » توجه و از این واقعیت بیدار شویم و در خودی که همیشه هستیم بمانیم. این راه خودکاوی است. مسیر خودکاوی فرد را از ترس و آشفتگی بی‌وقفه ناشی از باور واقعی بودن نفس رهایی و از توهم نفس رهایی می‌بخشد ،  فرد آزادی واقعی و آرامش غایی را تجربه می‌کند. این مسیری است که انسان را از دوگانگی ظاهری فرد و جهان به سعتدت واقعی ذات خود می‌برد. از طریق این بیداری برای خودآگاهی حتا به نگاهی اجمالی ناقص، فرد شروع به درک واقعیتی می‌کند که محدود به جهان    « من » نیست و این جریان آگاهی در نهایت به عنوان « خود » آشکار می‌شود. «آگاهی خالص »  خوشبختی ذات انسان است و ناشی از علل بیرونی نیست، شخص باید خود را درک کند تا ذخیره شادی بی‌آلایشی را باز کند.
    او نیاز ندارد چیز جدید به‌دست آورد. او فقط باید ایده‌های نادرست و معادلات بیهوده‌ی خود را رها کند. به‌جای انجام آن، سعی می‌کند چیزی عجیب و مرموز به چنگ بیاورد. زیرا معتقد است که خوشبختی او جای دیگری است.
     شما محدودیت‌هایی را بر ماهیت واقعی نامحدود خود تحمیل می‌کند. سپس گریه می‌کنید که تو، مخلوقی متناهی هستی! این یا آن تمرین را انجام می‌دهی تا از محدودیت‌های موجود فراتر روی. اما اگر همان تمرین‌های تو وجود محدودیت‌هایی را فرض کند، چگونه می‌تواند به شما در فراتر رفتن از آن‌ها کمک کند؟
  با از بین بردن موانعی که باعث می‌شود فکرکنید، « خود‌» از قبل محقق شده است، و منجر به خود شناسی می‌شود. مطمئنن خودپرستی فورمول خالی نیست،‌بلکه بیشتر از تکرار یک امر مقدس است. اگر پرسش من کیستم؟ اگر پرسشی صرفا ذهنی باشد، ارزش چندانی نخواهد داشت.
   خودپرستی شامل تکرار شفاهی « من، من » نیست. بلکه در جستجو با استفاده از ذهن عمیقن درون‌گرا است. که « من » از کجا سرچشمه می‌گیرد؟ فکر کردن به « این من نیستم » یا « من آن هستم » ممکن است در تحقیقق کمک کننده باشد، اما نمی‌تواند تحقیق واقعی باشد.
  خودکاویی می‌تواند این حقیقت را آشکار کند که نه نفس و نه ذهن واقعا وجود ندارند. فرد قادر می‌شود که وجود خالص و تمایز ناپذیر خود مطلق را درک کند.
    تنهایی در ذهن است. ممکن است کسی در قطر دنیا باشد و آرامش ذهنی خود را حفظ کند. چنین کسی در خلوت است. دیگری ممکن است به جنگل برود، اما هم‌چنان نتواند ذهن خود را کنترل کند، نمی‌توان گفت که او در خلوت است. تنهایی تابعی از ذهن است. اگر فردی در خود ثابت بماند، فعالیت‌ها هم‌چنان ادامه خواهد داشت و موفقیت او تحت تاثیر قرار نمی‌گیرد. او نباید تصور کند که انجام دهنده است.
   آن نیرویی که نباید با هر نامی آن را بخوانی که بدن را به‌وجود آورد، مراقب او خواهد بود، که فعالیت‌هایی که بدن قرار است انجام بدهد، انجام شود.  احساس من کار می‌کنم، مانع است.
  پرسش: پس چه کسی کار می‌کند؟
   رامانا ماهارشی: برای کار کردن یا دست کشیدن از کار هیچ تلاشی نکنید. تلاش تو اسارت است.
                     « هوشیاری ، بدون فکر بدن »
    معنای واقعی تجربه‌ی معنوی  : اگر کسی تماشا کند که مفهوم « من » از کجا نشات می‌گیرد، ذهن جذب آن می‌شود. منبعی که صدای مانترا از آن تولید می‌شود، ذهن در آن جذب می‌شود. آن را با هر نامی صدا بزنید، خدا، خود، قلب یا جایگاه آگاهی، همه‌اش همین‌طور است.  نکته‌ای که باید درک کرد این است. آن « قلب » به معنای  هسته‌ی وجود فرد است. مرکزی که بدون آن هیچ چیزی وجود ندارد، هر چه که باشد.
   پرسش: ذهن چگونه در قلب فرو می‌رود؟
   رامانا ماهارشی: ذهن اکنون خود را متنوع و به عنوان جهان می‌بیند، اگر تنوع آشکار نباشد در ذات خود باقی می‌ماند، آن قلب است.  ورود به قلب ، یعنی بدون حواس پرتی ماندن. قلب تنها واقعیت است. ذهن تنها یک مرحله‌ی گذرا است. « خود » ماندن ورود به قلب است.  
   تسلیم نفس، همان خود شناسی است و هر کدام دلالت بر خویشتن داری دارد. تسلیم تنها زمانی می‌تواند موثر واقع شود که با آگاهی کامل از معنای تسلیم واقعی انجام شود. چنین دانشی پس از تحقیق و تامل به دست می‌آید و همواره به تسلیم شدن ختم می‌شود.
    « تسلیم یعنی، تسلیم شدن به علت وجودش. »
    با تصور این‌که چنین منبعی خدای خارج از شما است، خود را فریب ندهید. این منبع در درون « خود » است. خودتان را به آن بسپارید. این به آن معناست که شما باید منیع خود را جستجو کنید و در آن ادغام شوید.
   ذهن نیروی شگفت انگیزی است که در « خود ذاتی» وجود دارد آن چیزی که در این بدن برمی‌خیزد، همان‌طور که « من » ذهن است. اگر ذهن که ابزار معرفت است و اساس همه‌ی فعالیت‌ها است فرو کش کند ، ادراک جهان به عنوان یک واقعیت  عینی متوقف می‌شود . تحقیق کن که ذهن چیست و ناپدید می‌شود. چیزی به‌نام ذهن جدا از فکر وجود ندارد.
    رفع شبهات فایده‌ای ندارد. اگر یک شبهه را برطرف کنیم، شک دیگری به‌وجود می‌آید و شک و شبهه پایانی نخواهد داشت. تمام شبهات زمانی از بین می‌رود که شک و منبع آن پیدا شود. بهدنبال منبع شک کن در می‌یابی کهاو واقعن وجودندارد. شک متوقف شود، شک و تردیدها از بین خواهد رفت.
هنگامی که ذهن در قلب جذب شود « من ـ EGO  » که مرکز انبوه افکار است ناپدید می‌شود و آگاهی ناب یا « خود » که در تمام حالات ذهن وجود دارد، به تنهایی درخشان باقی می‌ماند. این حالت جایی که کوچکترین اثری از فکر نیست، هستی واقعی « خود » است . « رامانا ماهارشی ، غوطه‌ور در درخشش خود بود » این نور تمایز ناپذیر آگاهی ناب است که نور منعکس شده ذهن کاملا در آن جذب می‌شود.  
   نه صفات خوب و نه صفات بد وجود ندارد. « خود » عاری از هر کیفیتی است. اگر وحدت وجود داشته باشد دو گانگی نیز وجود خواهد داشت. عدد یک باعث وجود اعداد دیگر می‌شود. حقیقت نه یک است نه دو . همان‌طور است که هست.
   پرسش: وقتی تلاشی برای هدایت زندگی درست،  و تمرکز فکر بر روی خود انجام می‌شود؛ اغلب سقوطو شکسته می‌شود. چه چیزی باید انجام شود؟
   راماها ماهارشی پاسخ داد: در پایان درست می‌شود. انگیزه‌ی ثابت عزم شما وجود دارد که پس از هر سقوط دوباره شما را روی پای خود می‌نشاند و به‌تدریج از بین می‌رود، همه موانع برطرف می‌شوند و جریان شما قوی‌تر می‌شود. همه چیز در نهایت درست می‌شوند. عزم ثابت، چیزی است که لازم است. در کتب معنوی آمده که : باید به پرورش صفات خوب ادامه داد و بدین ترتیب برای رهایی آماده شد، اما برای کسانی که راه خودکاوی را می‌پیمایند، تلاش‌شان برای پرورش همه‌ي صفات خوب کافی است. آن‌ها نیازی به انجام کارهای دیگری ندارند.
 پرسش: چگونه می‌توان به « خود » پی برد؟
پاسخ: با غلبه بر عادات ذهنی.
پرسش: چگونه بر عادات ذهنی غلبه کنیم؟
پاسخ: با پی بردن به خود.
پرسش: پس این دور باطل است؟
پاسخ: این نفس است که چنین مشکلاتی را پیش می‌آورد، موانعی ایجاد می‌کند و سپس دچار سردرگمی  « پارادوکس‌» های ظاهری می‌شود. دریابید که چه کسی پرس و جو می‌کند؟ و خود پیدا خواهد شد.
    « سعادت در خودکاوی قرار دارد و هر چیزی « دل » می‌خواهدو ناآگاهی از این‌که ما هستیم، دردسر بزرگ است. این مشکل در زندگی مااست؛ و وقتی می‌بینیم چه کسی هستیم، برکت باور نکردنی را در تمام مدت از هر راه ممکن می‌یابیم.
   داروی « راه‌‌حل » مشکل ما این است دریابیم چه کسی مشکل دارد؟
راماناماهارشی از راهی حمایت می‌کند که به نظر بسیار کاربردی و علمی است و نیاز به تمرین دارد، اما این، راه است. نگاهی به این‌که اول شخص مفرد بودن چگونه است؟ زمان حال . به‌جایی این‌که بیرون باشید، از دور به خودتان نگاه کنید. اصلن از دور به خودت نگاه کن، به چه چیزی نگاه می‌کنی؟ این‌جا چه شکلی است؟ مانند خیره شدن به جایی خالی است.
 راماناماهارشی: شخصی ممکن است خود را شاگرد یا فدایی من بداند.  من کسی را شاگرد خود نمی‌دانم. به نظر همه شبیه به هم هستند، من  به آن‌ها چه بگویم؟ مرشد شکل ظاهری نیست. هدایت حتا بعد از مرگ نیز ادامه دارد. بنابراین نیازی به ایجاد نسب یا فراهم آوردن انتقال برای ادامه نیست.
  شما « خود » هستیدهیچ چیز جز « خود » و هر چیز دیگر فقط تخیل است.
   پس این‌جا و اکنون فقط خود باشید؛ نیازی نیست به جنگل فرار کنید یا خود را در اتاق ببندید. به فعالیت‌های ضروری خود ادامه دهید، اما خود را از معاشرت با انجام دهنده آن‌ها رها کنید. « خود » شاهد است ، تو او هستی .
   راماناماهارشی نشان دادکه قلب نام دیگری برای خدا یا خود است.
   راماناماهارشی: او را قلب می‌نامند زیرا منبعی است که جهان از او سرچشمه می‌گیرد. قلب جسمانی نیست. در سانسکریت قلب « هریدایا » است که به معنی، آن‌چه مرکز است . «ن چیزی است که افکار از آن سرچشمه می‌گیرند و بر اساس آن وجود دارند و یا از کجا حل می‌شوند. قلب مرکز همه‌چیز است. قلب نامتناهی است.
   رامانا با استناد به چهل بیت وجود می‌نویسد:
  اگر واقعیت وجود نداشت، آیا علم به هستی وجود داشت؟ عاری از هر اندیشه، واقعیت در دل است، سرچشمه‌ی همه‌ی اندیشه‌ها و از این‌رو قلب نامیده می‌شود. پس چگونه می‌شود در آن تامل کرد؟ بودن آن‌گونه که در قلب است، تفکر آن است. به عنوان مثال،   اسطوره خودشناسی « آتماویدا» را در نظر بگیرید « در غواصی در اعماق قلب من کی هستم؟ و از کجا افکار نا پدید می‌شوند؟  و آگاهی از خود به عنوان « من » در حفره قلب هر سالکی ظاهر می‌شود. این همان بهشت است. همان سکون است. سرای سعادت.
   در حالی که به نظر می‌رسد تضاد آشکاری در بیان فداکاری و آموزه‌های عقلانی‌تر در مورد خود شناسی وجود دارد. در حقیقت هیچ جدایی بین این دو وجود ندارد.
   تاکید راماناهارشی بر تمرکز بی‌پرده‌ی فرد در تلاش من کیستم؟ و از کجا؟ مستلزم پایدارترین وقف برای خودکاوی است. جوهر عبادت، « مجردی ذهن » است. شما مرشد خود هستید، نه کسی که بیرون است و به شما آموزش می‌دهد. این‌را کسی که واقعا آن‌را درک کرده است می‌تواند بداند. نه توسط شخص دیگری. مرشد « گورو » درون شما است. « خود » آن مرشد است. نه شناخته شده نه خارج از هیچ‌کس. پس ساکت خواهی ماند. جستجوی خود در خارج را متوقف کنید تا به آرامشی پایدار در درون خود دست یابید. این‌را باید تمرین کرد، جایی شنید یا خواند.
  واقعیت خودتان هستید، چیزی برای درک درآن وجود ندارد. تنها چیزی که لازم است این است که شما باید از در نظر گرفتن غیر واقعی به عنوان واقعی چشم پوشی کنید. آگاهی بی تلاش و انتخاب؛  وضعیت واقعی ما است. اگر بتوانیم به آن برسیم یا در آن باشیم، اشکالی ندارد. اما عمومن بدون تلاش نمی‌توان به آن رسید. تلاش برای مراقبه‌ی عمدی تمام گرایش‌های دیرینه‌ی ذهن را به بیرون می‌برد و آن را به‌سوی اشیا بیرونی سوق می‌دهد.
   همه‌ی این افکار را باید رها کرد و ذهن را به درون خود معطوف کرد. از این رو ، تلاش برای اکثر مردم ضروری است.
پرسش:  ذهن همیشه سرگردان است. دست خودم نیست.
 ماهارش: سرگردانی طبیعت ذهن است. تو عقل نیستی. ذهن بالا می‌آید و فرو می‌رود. این ناپایدار و گذرا است. در حالی‌که شما ابدی هستید.
   شناخت خود، فقط خود بودن است. زیرا وجود دومی وجود ندارد. این خودشناسی است. حالتی که ما آن را تحقق می‌نامیم، صرفا خود بودن است. نه دانستن چیزی و تبدیل شدن به چیزی.  اگر کسی بفهمد که تنها هست و همیشه بوده است. نمی‌تواند آن‌ حالت را توصیف کند. او فقط می‌تواند همین باشد. با این حال جای تعجب است که برای آموزش این حقیقت ساده، ادیان، عقاید، روش‌ها و اختلافات زیادی در میان آن‌ها پدیدار می‌شود.
    « همه حیف، همه حیف »