کافه تلخ

۱۳۸۸ آذر ۱۳, جمعه

سحر


سحر




پيشينه‌ي واژه:

«سحرsehr»، پيشينه‌اي بسيار دور دارد و به تناسب همين پيشينه‌ي دور و دراز، تنوع و گوناگوني بسيار نيز يافته است چندانكه مي‌توان موارد بسياري را به عنوان سحر در اين قلمرو ياد كرد از قبيل علم نجومي كه منجر به پيشگويي شود، فال گيري يا تفأل، جن گيري يا ارتباط با جن، احضار ارواح، فرو بستن راه زندگي ديگري با كمك گرفتن از وردهاي مخصوص يا معالجه‌ي بيماري خاصي به كمك وردها و دعاهايي ديگر، كارهايي همچون شعبده‌بازي و فريب چشم ديگران، هر كدام از موارد مذكور سحر شمرده است. در عين حال مي‌توان گفت كه در هر دوره‌اي و در هر متني معناي «سحرsehr» تا حدودي با معناي همين واژه در متن و دوره‌اي ديگر متفاوت شده است و اينكه در متن قرآن منظور از «سحر» چه اموري است نياز به تاملي دقيق‌تر داريم.

نويسنده‌ي كتاب واژه‌هاي دخيل در قرآن احتمال داده است كه اين واژه تقريبا با همين صورت آوايي ((Sahiru از منطقه‌ي بين‌النهرين و از زبان اكدي وارد زبان عرب شده باشد.
[1] اين گمانه تنها به‌سبب تشابه آوايي «سحرsehr» و ساحر با ( (Sahiruنيست بلكه علاوه بر آن، به اين دليل هم هست كه مناطقي از بين‌النهرين به ويژه بابل و كلده مراكزي براي دانش نجوم بوده است. همچنين مصر نيز يكي ديگر از مراكز مهم براي رشد علم نجوم شمرده شده است.

با اين همه، اين گمانه را نمي‌توان از نظر دور داشت كه اين واژه اگر هم ريشه‌اي اكدي يا كلداني يا مصري داشته باشد ابتدا به زبان عبري وارد شده و از آن زبان به عربي راه يافته است. زيرا مهمترين داستان‌هايي كه قرآن در باره‌ي ساحران بيان ‌مي‌كند همان است كه قبلا در تورات و داستان مواجهه‌ي موسي با فرعون به تفصيل آمده بود. با اشاره‌اي كه در ادامه به اين داستان خواهم داشت شايد مشخص‌شود كه معناي نسبي سحر در قرآن چگونه است.

سحر در تورات

در متن تورات بارها به موضوع سحر اشاره رفته است اما سحري كه در اين متن از آن ياد شده چندان به علم نجوم و تاثير امور فلكي در سرنوشت انسان وابسته نيست[2] و بيشتر به ارتباط ساحر با ارواح و اجنه و امور غيبي باز مي‌گردد و همچنين انجام خرق عاداتي در امور طبيعت، مانند كارهايي كه ساحران طرفدار فرعون در برابر موسي انجام مي‌دادند.[3]

بنا بر اين مي‌توان موضوع سحر را در متن تورات به دو بخش عمده و مشخص تقسيم كرد، يكي همان خرق عادت در امور طبيعت كه در داستان فرعون و موسي آمده، و ديگري ارتباط با اجنه و ارواح براي آگاهي از غيب، پيشگويي، و اموري ديگر كه به همين نوع ارتباط مربوط مي‌شود مانند تفأل، طلسم، و...

در كتاب لاويان آمده است كه:

«به اصحاب اجنه توجه نكنيد و از جادوگران پرسش منمائيد تا خود را به ايشان نجس سازيد، من يهوه خداي شما هستم(لاويان باب 19 آيه 31 )

همچنين:

«كسي كه به سوي صاحبان اجنه و جادوگران توجه نمايد(...) من روي خود به ضد آن شخص خواهم گردانيد و او را از ميان قومش منقطع خواهم ساخت(لاويان، باب بيستم آيه 6)

در مورد تفأل زدن و شگون هم گرچه چندان ارتباطي با اجنه و ارواح ندارد در عين حال آن را نيز از امور سحر دانسته و منع نموده است[4]

نكته‌ي قابل توجه در گزارش‌هاي متن مقدس كه در باب سحر يا جادو آمده اين است كه بنا به اين گزارش‌ها، كاري كه ساحران انجام مي‌دادند صرفا فريب چشم تماشگر و تصرف در نگاه مردم به رسم شعبده نبوده است بلكه در واقعيت امور نيز تصرف مي‌نمودند مانند آنچه ساحران فرعون انجام مي‌دادند.

در كتاب اول سموئيل نيز داستاني آمده است كه به زعم نويسندگان آن، احضار روح و ارتباط با ارواح، امري واقعي دانسته شده است. در اين داستان شائول كه مورد غضب خداوند قرار گرفته متوسل به زني جادوگر مي‌شود كه آن زن صاحب اجنه دانسته شده است تا به‌وسيله‌ي او روح سموئيل را احضار كند و چگونگي فرجام حكومت خود را از وي سوال كند. زن جادوگر نيز ظاهرا روح سموئيل را احضار مي‌كند و به اين وسيله خواسته‌ي شائول را بر آورده مي‌نمايد[5]. اينكه اين باورها واقعا درست است يانه، و اينكه آيا احضار روح امري واقعي است يا توهم، جاي اما و اگر بسيار دارد در عين حال همينكه اين امور به سحر نسبت داده شده نشان از مشكوك بودن آن دارد

سحر در قرآن

اين واژه اگر هم در اصل واژه‌اي غير عربي بوده باشد به هرحال در روزگار بعثت در زمره‌ي واژگان زبان عرب در آمده و مطابق قواعد اشتقاقي در زبان عرب، برخي مشتقات ويژه‌ي خود را نيز يافته است، مانند «مسحور=سحر شده»، «ساحر=سحر كننده»، «سحاّر=بسيار سحر كننده» و «سَحَر=انتهاي شب»[6]. در ميان اين نام‌ها به نظر مي‌رسد كه واژه‌ي «سَحَر» به عنوان نامي براي مقطعي خاص از زمان، براي ذهن عادي تجربه ‌پذيرتر و قابل فهم‌تر باشد. و چون واژه‌ي « سَحَر sahar» با «سحرsehr» از يك خانواده است و اين دو واژه داراي معناي پايه‌ي مشتركي هستند و رشته‌هاي معنايي مشخصي ميان اين دو واژه وجود دارد. براي درك دقيق‌تر معناي «سحرsehr» كه در قرآن آمده، مي‌توانيم ابتدا به كيفيت و چگونگي « سَحَر sahar» توجه كنيم، زيرا اين موقعيت طبيعي سَحَر براي حواس ظاهر قابل درك است، مانند واژه‌ي «شَعر= موي» كه جفت مادي و عيني براي واژگان «شعر sher» و شعور بود[7]به تعبير ديگر، «سَحَر» به عنوان واقعه‌اي طبيعي و عيني مي‌تواند به ما كمك كند تا معناي نسبتا دقيق‌تري از واژه‌ي «سِحر» پيدا كنيم.

« سَحَر sahar» به هنگامي گفته مي‌شود كه هنوز روشنايي صبح سينه‌ي آسمان را نگشوده است با آنكه شب تقريبا پايان يافته اما هنوز هم هوا تاريك است و بسا كه اغلب مردم خواب هستند و سفر كردن و جابجايي آدمي در اين مقطع خاص زماني مي‌تواند از نگاه ديگران پوشيده و مخفي بماند، اين تعبيرها از سفر در پيش از روشنايي صبح را در شعر عرب قبل از اسلام آمده است[8]. در قرآن نيز همين معنا را در باره‌ي لوط و چگونگي نجات او از شهر سدم مي‌بينيم[9]

همان‌گونه كه در هنگام سَحَر نمي‌توانيم چيزهاي پيرامون خود را واضح و آشكار ببينيم. در عمل «سحرsehr» هم كه ساحر انجام مي‌دهد نمي‌توانيم چگونگي سير طبيعي آن عمل را مشاهده كنيم. يعني ساحر عمل خود را به‌گونه‌اي انجام مي‌دهد كه روابط علت و معلولي آن عمل از چشم ما پوشيده مي‌ماند.

داستان مواجهه‌ي ساحران با موسي كه قبلا در تورات آمده بود در قرآن هم آمده است اما با يك تفاوت جدي و اساسي. روايت تورات چنان است كه ساحران در برابر موسي واقعا توانستند مارها پديد آورند. علاوه بر آن همچنين در تورات از پديد آوردن وزغ‌ها توسط ساحران ياد شده است. اما همين داستان در قرآن به اين گونه است كه سحر ساحران تصرفي در عالم واقع نبوده و در واقعيت نه ماري بوده و نه وزغي، بلكه آنان در نگاه مردم تصرف كردند، يا چشم‌ها را افسون كردند «سَحَروا أعين‌الناس..»[10] فهم اين تفاوت بسيار مهم است.

در داستان فوق به روايت قرآن، ساحران، دروغزن و فريبكار معرفي شده‌اند كه براي بقاي حكومت فرعون به فريب مردم مي‌پردازند اما در مورد موسي و اينكه واقعا عصاي او به مار تبديل مي‌شده؟ يا اصل داستان عصا و مار در قرآن چيز ديگري است؟ در اين مورد مباحثي دراز دامن در پيش است. در همين مباحث است كه مي‌توان به اين پرسش رسيد كه تفاوت «سحر» با «آيه» در چيست؟ اگر سحر به كاري گفته‌ مي‌شود كه چگونگي روند طبيعي آن بر ما پوشيده است و راست و دروغ بودن آن را نمي‌توانيم تشخيص دهيم، در اين صورت اعتقاد به مار شدن عصاي موسي هم كم از سحر نمي‌آورد. و از كجا كه كار موسي هم سحري در برابر سحر ديگران نبوده باشد؟

به‌نظر مي‌رسد متن قرآن را در اين مورد بايد از نو و به دقت مورد تامل قرارد داد و شايد بدون دخالت دادن برخي تفسيرها و پيش داوري‌ها بتوان به نتايج تازه‌اي دست يافت. به‌ويژه همين داستان در سوره‌ي دهم(يونس) به اين‌گونه آمده است:

«و فرعون گفت هر ساحر دانايي را نزد من آوريد، ساحران آمدند. موسي به آنان گفت: به ميان آوريد(بيفكنيد) آنچه ميان آوردني است. چون افكندند، موسي گفت آنچه به ميان آورده‌ايد جادو است و خدا به زودي آن را باطل كند، خداوند با عمل مفسدان سازش نمي‌كند. خدا با كلمات خود حق را ثابت مي‌گرداند، اگر چه مجرمان را خوش نيايد»[11]

در اين گزارش از قرآن، اولين نكته‌اي كه جادو را بي‌اثر كرده است، هوشياري و فهم موسي از جادو بودن و دروغ بودن آن چيزهايي است كه ساحران به ميان آورده‌اند. در ادامه نيز آنچه سحر ساحران را باطل مي‌كند كلام خدا است. در اينجا منظور از «كلام خدا» تحقق يافتن روند وقايعي است كه به نجات قوم بني اسرائيل منجر شد. همچنين در آيات ديگر قرآن نشان داده شده است كه فرعون، فرمانروايي است كه مدعي دين داري هم مي‌باشد و آشكارا خود را نگهبان دين مردم مي‌داند، از اين جهت فرعون براي مقابله‌ي با موسي به مردم مي‌گويد:

«مرا بگذاريد موسي را بكشم، تا پروردگارش را بخواند، من از اين مي‌ترسم كه موسي دين شما را دگرگون كند، يا اينكه در اين سرزمين فساد كند»[12]

در اينجا همين اندازه به اشاره مي‌توانم بگويم كه در اين داستان، موسي داراي يد بيضا هم هست، و به تعبير قرآن «بيضاءِ من غير سوء»[13] يعني سپيدي و روشنايي پاك، بدون بدي و بي هيچ پنهان‌كاري و فريب. عصايي در اين دست پاك هست كه قبلا براي چوپاني از آن استفاده مي‌شد اما اكنون تبديل به سلاح آشكاري عليه فرعون و ساحران شده است. در قرآن تبديل و تبدل اين عصا را نه در صورت بلكه در سيرت آن دانسته است[14]. احتمالا به همين جهت مولوي هم مار شدن عصاي موسي را مربوط به صورت آن نمي‌داند كه مي‌گويد:

نزد موسي نام چوبش بد عصا نزد خالق بود نامش اژدها

همچنين تاكيد بر اين نكته را نيز لازم مي‌دانم كه هم در فرهنگ عرب روزگار بعثت و هم در كتاب پيدايش و انجيل‌ها تصوير و لفظ «مار» به معناي مار واقعي نيست بلكه اين لفظ به عنوان نماد هوشياري انسان در برابر خصم و در برابر فريبكاران است[15]

عصاي موسي، تا هنگامي كه براي چوپاني گله مورد استفاده‌ي موسي قرار مي‌گيرد، نشانه‌اي از شغل و رويكرد موسي به زندگي شباني خود او است، اما هنگامي كه موسي به مقابله‌ي با فرعون قرار مي‌گيرد، آنگاه آن عصايي كه در دست دارد، نشانه‌ي زندگي چوپاني نيست بلكه نشانه‌ي مبارزه با فرعون است. اين تغيير در صورت عصا اتفاق نيفتاده بلكه در كاربرد عصاي موسي يا به تعبيري در سيرت آن عصا تغيير ايجاد شده است.

بنا بر آنچه گذشت مي‌توان گفت كه در متن قرآن، سحر صرفا به جادوهاي عجيب و غريب و اوراد و پيشگويي‌هاي فريبنده و احضار ارواح و ادعاي رابطه‌ با نيروهاي غيبي خلاصه نمي‌شود بلكه مهمترين و برجسته‌ترين وجهي كه در باره‌ي سحر در قرآن آمده، در همين داستان موسي و فرعون است و كار ساحران در اين داستان عبارت است از پنهان‌كاري، وانمودن يا به‌نمايش گذاشتن چيزهاي دروغ و غير واقعي براي فريب، و تصرف در نگاه و چشم مردم.

و در اين سوي ديگر، كسي يا كساني مي‌توانند با اين ساحران مقابله كنند كه به تعبير عيسي مسيح، هوشياري مار و پاكي و صداقت كبوتر را با هم داشته باشند[16]



علي طهماسبي


[1] - واژه‌هاي دخيل در قرآن، آرتور جفري، ذيل عنوان «سحر»

[2] - در كتاب ارمياء اشاره‌اي به افلاك شده است و تاثير نشانه‌هاي فلكي را در زندگي انسان بي‌تاثير خوانده است اما از آن به عنوان سحر ياد نشده است: «خداوند چنين مي‌گويد: طريق امت‌ها را ياد مگيريد، و از علامات افلاك مترسيد، چونكه رسوم آن‌ها باطل است كه...» ارمياء باب دهم آيه 2

[3] - سفر خروج، باب هفتم و هشتم

[4] - لاويان باب 19 آيه 26

[5] - كتاب اول سموئيل باب 28 آيه 3 به بعد

[6] - به ريه هم سِحَر گفته اند شايد از آن جهت كه جايگاهي پوشيده و مخفي در بدن دارد. اين نظر را به نقل از صاحب قاموس قرآن آورده‌ام

[7] - نگاه كنيد به واژه‌ي شاعر در همين بخش فرهنگ واژگان

[8] -در شعري از زهيربن ابي سلمي، شاعر قبل از بعثت در حجاز آمده است:

بکرن بکوراً ، واستحرن بسحرهٍ فهنّ و وادی الرّس ، کالید فی الفم

«سحرگاهان به شتاب كوچ كرده‌اند به سوي وادي رس، به آنجا مي رسند همچون دست كه به دهان مي رسد»

تمثيل «همچون دست كه به دهان مي‌رسد» در اين شعر شايد از اين جهت باشد كه آدمي براي غذا خوردن چندان مهارت دارد كه در تاريكي هم بدون زحمت مي‌تواند مسير رسيدن دست به دهان را پيدا كند و شاعر به همان گونه از سفر كساني ياد مي‌كند كه در تاريكي از نقطه‌اي به نقطه‌ي ديگر رفتند و بدون هيچ زحمتي مسير خود را پيمودند.

[9] - سوره‌ي 54(قمر) آيه‌ي 34 و سوره‌ي 11(هود) آيه‌ي 81

-[10] سوره‌ي هفتم(اعراف) آيه‌ي116

[11] - سوره‌ي10(يونس) آيه‌ي 79 تا 82. همچنين آيات قبل و بعد هم به همين داستان مربوط است.

[12] - سوره‌ي 40(مومن) آيه‌ي 26

[13] - سوره‌ي 7(اعراف) آيه‌ي 108 همچنين آيات قبل و بعد اين آيه بسيار قابل تامل است

[14] - سوره‌ي 20(طه) آيه‌ي 20 و 21

[15] -(نگاه كنيد به مقاله‌ي «حديث آن بوته كه در آتش بود و نسوخت» و همچنين نگاه كنيد به «8- 1- تاملي در معنا شناسي متن مقدس»



[16] - شما را در ميان گرگ‌ها مي‌فرستم، همچون مارها هوشيار و همچون كبوتران ساده باشي(انجيل متي باب دهم آيه‌ي 16)