کافه تلخ

۱۳۸۹ مرداد ۹, شنبه

تخت جمشید (takht -e- Jamshid)





تخت جمشید (takht -e- Jamshid) نام محلی پایتخت داریوش بزرگ است؛ که از لحاظ وسعت، عظمت و شکوه، مهمترین مجموعه باستانی هخامنشی در ایران است.
این مجموعه بی نظیر در دامنه کوه رحمت (کوه مهر)، در مقابل جلگه مرودشت و 55 کیلومتری شمال شرقی شیراز قرار دارد. یونانیان و به تبع آنها اروپائیان، گاهی آنرا "پرسه پلیس"، "پرسَپُلیس" (با کسر "پ" اول، فتح "سین" اول و ضم "پ" دوم) یا "پرسپولیس" (persepolis) می خوانند؛ اما نام تاریخی آن که در کتیبه های کاخ ها ثبت شده پارسَه (parsa) به معنای شهر مردمان پارسی است.

آثار تاریخی به جای مانده در آن، از باشکوه ترین مجموعه های تاریخ ایران و جهان است. این بنا در زمان داریوش اول از پادشاهان هخامنشی در سال 518 قبل از میلاد به قصد ایجاد پایتختی آئینی در جلگه مرودشت، بر دامنه کوه مقدس رحمت (کوه مهر) بنیان نهاده شد و ساخت آن جمعا حدود120 سال به طول انجامید.مجموعه تخت جمشید به وسعتی حدود 135000 متر مربع و تماما از سنگ ساخته شده است. در میان سنگها از هیچ گونه ملاتی استفاده نشده اما در بعضی نقاط، سنگها را با بست های آهنی به نام دم چلچله ای به هم اتصال داده اند و از چفت هایی سربی استفاده کرده اند.مجموعه تخت جمشید شامل هفت کاخ (تالار)، نقوش برجسته، پلکانها،‌ ستونها، ‌و دو آرامگاه سنگی است. جمعا بیش از سه هزار نقش برجسته در ساختمان ها و مقبره های تخت جمشید وجود دارد که به طرز خارق العاده ای هماهنگ می باشند.در قسمت بالای تخت جمشید، در دامنه کوه رحمت؛ دو آرامگاه وجود دارد که آرامگاه اردشیر دوم و اردشیر سوم می باشد. تخت جمشید حدود دویست سال محل سکونت شاهان هخامنشی بوده تا اینکه در 330 پ.م. اسکندر مقدونی (که ایرانیان او را گجسته، بنفرین، پلید و دیو خو نامیده اند) آنرا سوزاند. تاریخ نگاران در مورد علت این آتش سوزی اتفاق رای ندارند. عده ای آنرا ناشی از یک حادثه غیر عمدی می دانند، عده ای دلیلش را جلب خوشنودی و ارضای بوالهوسی های "طائیس" روسپی مشهور آتنی توسط اسکندر دیو خو؛ و برخی این اقدام اسکندر را تلافی ویرانی شهر آتن (و معبد آرتیمیس در آن) بدست خشایارشا می دانند. البته آنوبانینی نظرات دیگری در این باره شنیده است؛ به طور مثال برخی بر این باورند که نابودی تخت جمشید به دست اسکندر مقدونی روی نداده و حتی بر این باورند که پای اسکندر مقدونی هیچگاه به این منطقه نرسیده است.

پس از معرفی اجمالی بناهای تخت جمشید باید گفت هیچگاه هخامنشیان عادت باستانی کوچ کردن را فراموش نکردند و معمولا همه ی سال را در یک جا به سر نمی‌بردند، بلکه بر حسب اقتضای آب‌و‌هوا، هر فصلی را در یکی از پایتخت‌های خود سر می‌کردند. در فصل سرما، در بابل و شوش اقامت داشتند و در فصول گرم به همدان می‌رفتند که هوای لطیف و خنک داشت. این شهرها پایتخت به معنی اداری، سیاسی و اقتصادی بودند. اما دو شهر دیگر هم بودند که پایتخت آیینی هخامنشیان به شمار می‌رفتند. یکی پاسارگاد که در آنجا آیین و تشریفات تاجگذاری شاهان هخامنشی برگزار می‌شد و دیگری "پارسه" (تخت جمشید) که برای پاره‌ای تشریفات از جمله برگزاری جشنها و به ویژه جشن نوروز و تبریک سال نو (توسط فرستادگان ملل مختلف امپراتوری ایران به پادشاه) به کار می‌آمد و به طور کلی مکانی مقدس و خجسته شمرده میشد. این دو شهر "زادگاه" و "پرورشگاه" و به اصطلاح؛ "گهواره" پارسیان به شمار می‌رفت که گور بزرگان و نام‌آوران خود را در آنها قرار می دادند. البته از این دو؛ تخت جمشید یا همان پارسه بیش‌تر اهمیت داشته، به همین دلیل؛ اسکندر مقدونی آن را آتش زد تا گهواره و تکیه‌گاه دولت هخامنشی را از میان ببرد و به ایرانیان بفهماند که دیگر دوره فرمانروایی ایرانیان و دوران شکست های پی درپی رومیها به سر آمده است.

نام اصلی این شهر پارْسَهْ بوده که از نام قوم پارسی آمده است. پارسه به همین صورت، در سنگ نوشته خشیارشاه بر درگاه "دروازه ملل" نوشته شده و در لوحه‌های عیلامی مکشوفه از خزانه و باروی تخت جمشید هم آمده است. یونانیان از این شهر آگاهی کمی داشته‌اند، به دلیل این که پایتخت اداری نبوده و در جریان‌های سیاسی، که مورد نظر یونانیان بوده، قرار نمی‌گرفته است. علاوه بر این؛ احتمال دارد که به خاطر احترام ملی و آئینی شهر پارسه، خارجیان مجاز نبوده‌اند به این مکان‌ها رفت‌‌ و آمد کنند و همین عامل باعث گردیده در باب آن آگاهی‌های زیادی به دست نیاورند؛ آنچنانکه تا پایان دوره قاجار، سیاحان اروپایی کمتر می‌توانستند در باب امام‌زاده‌های ایرانی تحقیق کنند.



نام مشهور تخت جمشید، یعنی پِرْسِهْ پُلیس (Perse Polis) ریشه غربی دارد. در زبان یونانی، پْرسهْ‌پُلیس و یا صورت شاعرانه آن پِرْسِپ‌ْتوُلیس Persep tolis لقبی است برای آتنه، الهه خرد و صنعت و جنگ، و "ویران‌کننده شهرها" معنی می دهد. این لقب را آشیل، شاعر یونانی سده پنجم پ.م. در چکامه مربوطه به پارسیان، به حالت تجنیس و بازی با الفاظ، در مورد "شهر پارسیان" به کار برده است (سوکنامه پارسیان، بیت 65). این ترجمه نادرست، به صورت ساده‌ ترش، یعنی پرسه پلیس، در کتب غربی رایج گشته و از آنجا به مردم امروزی رسیده است. خود ایرانیان نام "پارسه" را چند قرن پس از برافتادنش فراموش کردند؛ چون کتیبه‌ها را دیگر نمی‌توانستند بخوانند. درکتیبه های دوره ساسانی آنرا "صدستون" ‌نامیده اند. البته مقصود از این نام، تنها کاخ صدستون نبوده، بلکه همه بناهای روی صفه را بدان اسم می‌شناخته‌اند. در دوره‌های بعد؛ در خاطره مردم فارس، "صدستون" به "چهل‌ستون" و "چهل‌منار" تبدیل شد؛ و حتی در یکی از اسناد قرن چهارم هزارستون نامیده شده است. اما مهمترین نامی که بعد از اسلام این اثر بدان نام باز شناخته میشده مسجد (مزگت) سلیمان بوده است.

دست کم از اواخر قرن سوم تا اواسط قرن نهم "پارسه" را مسجدی می شناخته اند که توسط سلیمان پیامبر ساخته شده است. پیامبری که جنیان و دیوان را تحت تسلط داشته و احتمالا با کمک آنان ساخته شده است. و در بعضی اسناد سلیمان را با جمشید پادشاه اسطوره ای ایران یکی دانسته اند؛ و احتمالا این هم یکی از عواملی است که به تدریج نام این محل از مسجد سلیمان به تخت (قصر) جمشید تغییر پیدا کند.

پس از برافتادن هخامنشیان، خط و زبان آنها نیز بتدریج نامفهوم شد و تاریخ آنان از یاد ایرانیان برفت. خاطره‌‌ شان با یاد پادشاهان افسانه‌ای پیشدادی و نیمه تاریخی کیانی درهم آمیخت و بنای شکوهمند پارسه را کار جمشید دانستند و کم‌کم این نام افسانه‌ای را بر آن بنا نهادند. جمشید پادشاه اسطوره ای ایران است که در شاهنامه فردوسی، ساختن کاخهای باشکوه به او نسبت داده شده است.



سوی تخت جمشید بنهاد روی چو انگشتری کرد گیتی بر اوی (شاهنامه)



کارهای ساختمانی تخت جمشید به فرمان داریوش بزرگ در حدود 518 پ.م. آغاز شد. بخش بزرگی از یک دامنه نامنظم سنگی را مطابق نقشه معماران، تا ارتفاع معینی که مورد نظرشان بود، تراشیدند و کوتاه و صاف کردند و گودی ها را با خاک و تخته‌سنگ‌های گران انباشتند. قسمتی از نمای صفه را از صخره طبیعی تراشیدند و بخشی دیگر را با تخته‌سنگ‌های کثیرالاضلاع کوه پیکری که بدون ملاط بر هم گذاشتند برآوردند و برای آنکه این سنگ‌های بزرگ بر هم استوار بمانند آن‌ها را با بست‌های دم چلچله‌ای آهنی به هم پیوستند و روی بست‌ها را با سرب پوشانیدند. این تخته سنگ‌ها یا از سنگ آهکی خاکستری رنگی است که از کوه و تپه‌های اطراف صفه استخراج می‌شده و یا سنگ‌های آهکی سیاهی شبیه به مرمر است که از کانهای مجدآباد در 40 کیلومتری غرب تخت‌جمشید می‌آورده‌اند. خرده سنگ‌ها و سنگ‌های بی‌مصرف حاصل از تراش و تسطیح صخره را نیز به درون گودها ریختند. شاید در همین زمان بوده است که آب انبار بزرگ چاه مانندی در سنگ صخره و در دامنه کوه‌ مهر به عمق 24 متر کندند.

پس از چند سال، صاف کردن صخره طبیعی و پر کردن گودی‌ها به پایان رسید و تخت هموار گشت. آنگاه شروع به برآوردن شالوده بناها کردند. در دامنه آن قسمت از کوه رحمت که مشرف بر تخت است؛ آبراهه‌هایی کندند و سر این آبراهه‌ها را در یک خندق بزرگ و پهن، که در پشت دیوار شرقی تخت کنده بودند، گذاشتند تا آب باران کوهستان از راه آن خندق به جویبارهایی در جنوب و شمال صفه راه یابد و وارد محوطه نشود. بدین گونه خطر ویرانی بناهای روی تخت‌، به دلیل سیلاب جاری از کوهستان از میان رفت. اما بعدها که این خندق پر شد، آب باران قسمت اعظم برج و باروی شرقی را کند و به درون محوطه کاخ‌ها ریخت. در هفتاد سال گذشته؛ باستان‌شناسان این خاک‌ها را بیرون ریختند و چهره بناها را دوباره روشن ساختند.



در اواخر سال 1312 شمسی، بر اثر خاکبرداری در گوشه شمال غربی تخت جمشید، حدود چهل هزار لوحه گلی به شکل و قطع مهرهای نماز بدست آمد. بر روی این الواح کلماتی به خط عیلامی نوشته شده بود. پس از خواندن معلوم شد که این الواح عیلامی اسناد خرج ساختمان قصرهای تخت جمشید می باشد. از میان الواح بعضی به زبان پارسی باستان و خط عیلامی است.

با استفاده از کتیبه های باستانی کشف شده در تخت جمشید مشخص شد که چهار زبان مهم بابلی (اکدی)، عیلامی، پارسی باستان و آرامی تقریبا به طور همزمان، کمابیش، در آن دوره مورد استفاده قرار میگرفته که در بین آنها پارسی باستان با 36 نشانه برای واج ها و دو نشانه برای جداکردن واژه ها از یکدیگر (میخ کج \\\\\\\\\\\\\\\\ و علامت >) آسانترین خط بود که مانند دیگر زبانهای مرسوم در آن زمان از چپ به راست نوشته میشد ولی تنها در استفاده از نماد میخی با آن زبانها شباهت داشت. از 36 نشانه پارسی باستان 3 نشانه برای مصوت ها ( a وi و u) و بقیه برای نشان دادن یک هجا (یک صامت + یک مصوت) به کار میرفتند. در ضمن 8 نماد نیز در این زبان استفاده میشد که برای اورمزد (اهورامزدا) 3 نشانه، برای کشور (دهیو) 2 نشانه و برای خدا، شاه و میهن (بوم) هر کدام یک نشانه به کار رفته است.

توضیح دیگر در مورد زبان کتیبه ها آنکه اکثر کتیبه ها روایت عیلامی نیز دارد اما یکی از کتیبه های تخت جمشید تنها به عیلامی نوشته شده و روایت پارسی باستان ندارد. خط میخی عیلامی که از پارسی باستان کهن تر است دارای 300 نشانه بوده و با هیچ کدام از زبان های هند و اروپایی و سامی شباهت ندارد. مشخص شده که حسابداران هخامنشی از آن برای نگاشتن استفاده می کرده اند. در مورد بابلی که گویا قدیمیترین و مشکلترین خطوط بوده نیز باید گفت که به زبان مادی بسیار نزدیک بوده و اکثر کتیبه ها روایت بابلی نیز دارند. ( حتی بعضی از پژوهشگران بزرگ با توجه به اینکه هنوز هیچ کتیبه ای که زبان و خط مادها را به درستی مشخص کند یافت نشده است این زبان را زبان مادی می دانند.)

زبان آرامی نیز که زبانی سامی است توسط دبیران کوروش کبیر مورد استفاده بوده و کتیبه ای در نقش رستم به این زبان یافت شده است.

با کشف الواح گلی تخت جمشید شهرت نابجایی را که می گفتند قصرهای تخت جمشید مانند اهرام مصر با ظلم و جور و بیگاری گرفتن رعایا ساخته شده باطل گشت. زیرا این اسناد حکایت از آن دارد که به تمام کارگران این قصرها، اعم از عمله، بنا، نجار، سنگتراش، معمار و مهندس مزد می دادند و هر کدام از این الواح، سند هزینه یک یا چند نفر است. کارگرانی که در بنای تخت جمشید دست اندرکار بودند؛ از ملتهای مختلف، چون ایرانی، بابلی، مصری، یونانی، عیلامی و آشوری تشکیل می شدند که همه آنان رعیت دولت شاهنشاهی ایران به شمار می رفتند. گذشته از مردان، زنان و دختران نیز به کار گل مشغول بودند. مزدی که به کارگران می دادند غالبا جنسی بود نه نقدی، که آنرا با یک واحــد پـول بابلی به نام "شکــل" سنجیده و برابر آن را به جنس پرداخت می کردند. اجناسی را که بیشتر به کارگران می دادند و مزد آن محسوب می شد عبارت بود از: گندم و گوشت.

کتیبه های کشف شده در تخت جمشید؛ جدا از لوح ها گلی و سکه ها؛ در مجموع بیست و پنج عدد است که از آن میان 9 کتیبه از داریوش (521-485 پ.م.) ؛ 12 کتیبه از خشایارشاه(486-465 پ.م.) و دو کتیبه از اردشیر اول (465- 424 پ.م.)؛ یک کتیبه از اردشیر دوم (404-359 پ.م.) و یک کتیبه از اردشیر سوم (359-338 پ.م.) است.

از آنچه امروز از تخت جمشید بر جای مانده؛ تنها می توان تصویر مبهمی از شکوه و عظمت کاخها در ذهن مجسم کرد. با این همه می توان به مدد یک نقشه تاریخی که جزئیات معماری ساختمان کاخها در آن آمده باشد و اندکی بهره گیری از قوه تخیل، به اهمیت و بزرگی این کاخها پی برد. نکته ای که سخت غیر قابل باور می نماید این واقعیت است که بخش هایی از این مجموعه عظیم و ارزشمند هزاران سال زیر خاک مدفون بوده تا اینکه در حدود 70 سال قبل کشف شد.



کاخ ها، تالارها و بخش هاى مهم تخت جمشيد



پلکان‌های ورودی سکو و دروازهٔ خشایارشا

ورود سکو، دو پلکان‌ است‌ که روبروی یکدیگر و در بخش شمال غربی مجموعه قرار دارندکه همچون دستانی است که آرنج خویش را خم کرده و بر آن است تا مشتاقان خود را از زمین بلند کرده و در سینه خود جای دهد. این پلکان‌ها از هر طرف‌ ۱۱۱ پله‌ٔ پهن‌ و کوتاه(به ارتفاع۱۰ سانتیمتر)‌ دارند. بر خلاف عقیده بسیاری از مورخین که مدعی بودند ارتفاع کم پله‌ها به خاطر این بوده که اسب‌ها نیز بتوانند از پله‌ها بالا بروند، پله‌ها را کوتاهتر از معمول ساخته‌اند تا راحتی و ابهت میهمانان (که تصاویرشان با لباسهای فاخر و بلند بر دیوارهای تخت جمشید نقش بسته) هنگام بالا رفتن حفظ شود. بالای‌ پلکان‌ها، بنای‌ ورودی‌ تخت‌ جمشید، «دروازه‌ بزرگ‌» یا «دروازه خشایارشا» یا دروازه ملل، قرار گرفته‌است. ارتفاع این بنا ۱۰ متر است. این بنا یک ورودی اصلی و دو خروجی داشته‌است که امروزه بقایای دروازه‌های آن برجاست. بر دروازهٔ غربی و شرقی طرح مردان بالدار و بر و طرح دو گاو سنگی‌ با سر انسانی‌ حجاری‌ شده‌ است‌. این دروازه‌ها در قسمت فوقانی با شش کتیبهٔ میخی تزیین یافته‌اند. این کتیبه‌ها پس از ذکر نام اهورامزدا به اختصار بیان می‌کند که: «هر چه بدیده زیباست، به خواست اورمزد انجام پذیرفته‌است.»

در بالای پلکان اصلی "دروازه ملل" قرار دارد که کتیبه ای به سه زبان پارسی باستان، عیلامی و بابلی (هر یک 20 سطر) در سر در آن نگاشته شده است که در آن خشایار شاه پس از ستایش اهورمزدا و معرفی خود آورده است: گوید، خشایار شا: این بارگاه همه ی ملل (دروازه ی ملل) را من به توفیق اهورمزدا ساختم...

دو دروازه‌ خروجی‌ یکی‌ رو به‌ جنوب‌ و دیگری‌ رو به‌ شرق‌ قرار دارند و دروازه جنوبی‌ رو به‌ کاخ‌ آپادانا، یا کاخ‌ بزرگ‌ بار، دارد.



پلکان‌های کاخ آپادانا

کاخ آپادانا در شمال و شرق دارای دو مجموعه پلکان است. پلکان‌های شرقی این کاخ که از دو پلکان - یکی رو به شمال و یکی رو به جنوب - تشکیل شده‌اند، نقوش حجاری‌شده‌ای را در دیوار کنارهٔ خود دارند. پلکان رو به شمال نقش‌هایی از فرماندهان عالی‌رتبهٔ نظامی مادی و پارسی دارد در حالی که گل‌های نیلوفر آبی را در دست دارند، حجاری شده‌است. در جلوی فرماندهان نظامی افراد گارد جاویدان در حال ادای احترام دیده می‌شوند. در ردیف فوقانی همین دیواره، نقش افرادی در حالی که هدایایی به همراه دارند و به کاخ نزدیک می‌شوند، دیده می‌شود.

بر دیوارهٔ پلکان رو به جنوب تصاویری از نمایندگان کشورهای مختلف به همراه هدایایی که در دست دارند دیده می‌شود. هر بخش از این حجاری اختصاص به یکی از ملل دارد :

مادها

گروه مادى ها نه نفر است که نفر اول آنان فردى نظامى با کلاهى نمدى شکل و متفاوت از بقيه گروه است و خنجرى بر کمر دارد. در جلوى اين گروه يک فرد پارسى با عصايى در دست ايستاده که آنان را به جايگاه هدايت مى کند. هداياى آنان عبارتند از: يک کوزه، دو کاسه، چند خنجر، گردنبند، دستبند، پارچه و لباس.

خوزى ها

گروه آنان شش نفر است و يک فرد نظامى مادى هدايت آنان را در جلو بر عهده دارد. آنان چند کمان، خنجر، يک شير و دو بچه شير به همراه دارند.

هراتى ها

گروه چهار نفره آنان همراه با يک افسر پارسى هدايايى مانند دو جام، يک شتر و پوست حيوان به همراه دارند.

رخجى ها

آنان چهار نفر هستند و به همراه يک نظامى مادى، دو جام، يک شير و يک پوست پيشکش مى برند.

مصرى ها

بخش مهمى از نقش مربوط به گروه شش نفره آنان از ميان رفته است.

پارتى ها

گروه چهار نفره آنان با يک افسر راهنماى مادى، چند جام و يک شتر همراه است.

ساگارتيان ها

شخصى با کلاه مادى در جلوى گروه پنج نفره آنان و پشت سر يک راهنماى پارسى قرار دارد. آنان چند جامه و يک اسب به همراه دارند.

ارمنى ها

گروه سه نفره ارمنى ها همراه يک راهنماى پارسى، يک اسب و جامى نفيس هستند.

بابلى ها

آنان شش نفر هستند با يک راهنماى مادى که چند پياله، لباس چين دار و يک گاوميش کوهان دار همراه دارند. نفر اول آنان شايد براى احترام دست راست خود را بلند کرده است.

آشوريان بين النهرين

هفت نفر آشورى با راهنمايى فردى ارسى، تعدادى پياله، پوست، لباس و دو قوچ براى هديه آورده اند.

سکاييان کلاه نوک تيز

گروه شش نفره آنان که همگى خنجر به کمر بسته اند با يک افسر مادى هستند. آنان يک اسب، تعدادى دستبند و جامه همراه دارند.

گنداريان

سه نفر از گروه شش نفره آنان پنج نيزه و يک سپر در دست دارند و يک گاو کوهان دار نيز به همراه مى برند.

سکاها

گروه پنج نفره سکاها مسلح اند و يک اسب، چند تبرزين و خنجر پيشکش مى برند.

لوديه ها

چهار نفر از شش نفر آنان کلاه بر سر دارند و شمارى گلدان، کاسه، بازوبند و ارابه دو اسبه همراه دارند.

کاپادوکى ها

آنان پنج نفر هستند و يک اسب و مقدارى جامه هديه آورده اند.

ايونيه ها

آنان هشت نفر با لباسى يک شکل هستند، شمارى کاسه، جام، پارچه و کلاه پيشکش آورده اند.

پارتوى ها

چهار نفر پارتوى همراه با راهنماى مادى خود تعدادى کاسه و پياله و يک شتر دوکوهانه به همراه دارند.

هندى ها

گروه پنج نفره هندى ها يک سرپرست دارد که لباس او با چهار نفر ديگر متفاوت است. راهنمايى گروه را فردى پارسى بر عهده دارد. يک نفر از آنان ترازويى حمل مى کند که اشياء گرانبهايى در آن است، يک قاطر و دو تبر نيز از هداياى آنان به شمار مى آيد.

سکاهاى اروپايى

محل حجارى اين گروه و چند گروه بعدى در جايى از پلکان است که مجبور شده اند شخص راهنما را بالاتر و نفر آخر گروه را پايين تر از افراد ديگر تصوير کنند. آنان چهار نفر هستند و نيزه، سپر، و يک اسب به همراه دارند.

عرب ها

اين گروه سه نفره است. راهنماى آنان يک فرد پارسى است. مقدارى پارچه يا لباس و يک شتر حمل مى کنند.

زرنگى ها

اينان چهار نفر هستند. راهنماى ايشان يک فرد مادى است، نيزه، سپر و يک گاو همراه دارند.

ليبى ها

سه نماينده ليبى ها، نيزه، آهو و ارابه اى دو اسبه حمل مى کنند. راهنماى آنان يک فرد پارسى است.

حبشى ها

اعضاى اين گروه سه نفر هستند. ظاهراً موهاى آنان کوتاه و مجعد است که نشان مى دهد آفريقايى هستند. آنان جعبه اى حاوى کالاهى گرانبها و احتمالاً يک عاج فيل و زرافه اى کوچک از گونه اى خاص به همراه دارند.

البته مى توان حدس زد که به سبب کمبود سطح کافى براى نشان دادن مراسم سلام نوروز در يک محل نتوانسته اند تعداد واقعى نمايندگان را نشان دهند و چه بسا عده واقعى نمايندگان کشورها و مقدار هداياى آنان و نيز عده افسران و نظاميانى که در مراسم سان و رژه شرکت مى کردند بسيار بيشتر از آن بوده که حجارى شده است. افزون بر اين، مى توان آنان را نمايندگان برگزيده گروه هاى بزرگتر شرکت کننده دانست که مى توانستند به جايگاه مخصوص نزديک شوند.



کاخ آپادانا

این کاخ که به فرمان داریوش بزرگ بنا شده‌است، برای برگزاری جشن‌های نوروزی و پذیرش نمایندگان کشورهای وابسته به حضور پادشاه استفاده می‌شده‌است.

این کاخ توسط پلکانی در قسمت جنوب غربی آن به «کاخ تچرا» یا «کاخ آینه» ارتباط می‌یابد. کاخ آپادانا از ۷۲ ستون تشکیل شده‌است که در حال حاضر ۱۴ ستون آن پابرجاست ته ستونهای ایوان کاخ گرد ولی ته ستونهای داخل کاخ مربع شکل میباشد

کاخ تچر

تچر یا تچرا به معنای خانه زمستانی می‌باشد.این کاخ نیز به فرمان داریوش کبیر بنا شده و کاخ اختصاصی وی بوده‌است. روی کتیبه‌ای آمده : «من داریوش این تچر را ساختم.»

این کاخ یک موزه خط به شمار می‌رود از پارسی باستان گرفته در این کاخ کتیبه وجود دارد تا خطوط پهلوی بالای ستون‌ها از نمای جلویی‌های مصری استفاده شده‌است. قسمت اصلی کاخ توسط داریوش بزرگ و ایوان و پلکان سنگی جنوبی توسط خشایار شاه و پلکان سنگی غربی توسط اردشیر دوم بنا شده‌است.

کاخ هدیش

این کاخ که کاخ خصوصی خشایارشا بوده‌است در مرتفع‌ترین قسمت صفهٔ تخت جمشید قرار دارد. این کاخ از طریق دو مجموعه پلکان به کاخ ملکه ارتباط دارد. احتمال میرود آتش سوزی از این مکان شروع شده باشد به خاطر نفرتی که آتنی‌ها از خشایارشا داشتند به خاطر به آتش کشیده شدن آتن به دست وی. رنگ زرد سنگ‌ها نشان دهنده تمام شدن آب درون سنگ‌ها به خاطر حرارت است. اینجا مکان کوچکی بوده ۶*۶ ستون قرار داشته‌است. به خاطر ویرانی شدیدی که شده اطلاعات زیادی در مورد این کاخ در دسترس نیست خیلی‌ها از اینجا به عنوان کاخ مرموز نام برده‌اند. هدیش به معنای جای بلند میباشد و چون خشایار شاه نام زن دوم او هدیش بوده‌است نام کاخ خود را هدیش میگذارد این کاخ در جنوبی ترین قسمت صفه قرار دارد و قسمت‌های زیادی از کف از خود کوه میباشد

کاخ صد ستون

کاخ مهم دیگر کاخ صد ستون است که ساختن آن توسط خشایار شاه (486-465 پ.م.) در حدود سال 470 پ.م. آغاز شده و بیست سال به طول انجامیده. این کاخ با 4700 متر مربع مساحت وسیعترین کاخ تخت جمشید است؛ که ایوانی 16 ستونی (2*8) درشمال دارد. ارتفاع ستونهای کاخ 14 متر بوده و ساخت آن در زمان اردشیر اول (465-424 پ.م.) پایان یافته است.

کاخ ملکه

این کاخ توسط خشایارشا ساخته شده‌است و به نسبت سایر بناها در ارتفاع پایین‌تری قرار گرفته‌است. بخشی از این کاخ در سال ۱۹۳۱ توسط شرق‌شناس مشهور، پرفسور ارنست امیل هرتزفلد، خاکبرداری و از نو تجدیدبنا شد و امروزه به عنوان موزه و ادارهٔ مرکزی تأسیسات تخت جمشید مورد استفاده قرار گرفته‌است.

ساختمان خزانهٔ شاهنشاهی

خزانه محل نگهدارى انواع اشياء و لوازم مهم مانند بخشى از جواهرات و اشياء گرانقيمت، جنگ افزارها، آذوقه، لوحه هاى مربوط به فرمان ها و حسابرسى ها و ساير کالاها و لوازم باارزش بود. خزانه در جبهه جنوب شرقى صفه و به شکلى مجزا و مستقل از ساير بخش ها ساخته شده بود

کاخ صدستون

وسعت این کاخ در حدود ۴۶۰۰۰ مترمربع است و سقف آن به‌وسیلهٔ صد ستون که هر کدام ۱۴ متر ارتفاع داشته‌اند، بالا نگه داشته می‌شده‌است.

کاخ‌ شورا

به این مکان کاخ شورا یا تالار مرکزی میگویند. احتمالاً شاه در اینجا با بزرگان به بحث و مشورت می‌پرداخته‌است. با توجه به نقوش حجاری شده از یکی از دروازه‌ها شاه وارد میشده و از دو دروازه دیگر خارج می‌شده‌است. به این دلیل به این جا کاخ شورا می‌گویند که در اینجا دوسر ستون انسان وجود داشته که جاهای دیگری نیست و سر انسان سمبل تفکر است.





مقایسه بین تمدن ایران باستان - مصر باستان - بابل و یونان





اهمیت خانواده در آئین عیسی و زرتشت

هر آئینه به شما می گویم هرکسی که برای تقرب به وجود خداوند و ورود به ملکوت او خانه و پدر و مادر و زن و فرزندانش را ترک کند علاوه بر آنکه به پاداش بزرگ در این دنیا دست خواهد یافت بلکه در آینده زندگی جاودان را تجربه خواهد کرد . انجیل لوقا باب هجدهم آیه بیست و نه
هرگاه کسی نزد من آید و پدر و مادر و زن و فرزندانش و برادران و خوهرانش و حتی جان خویش را دشمن نداند شاگر من نیست . انجیل لوقا باب چهارم آیه بیست و ششم

نه خاطر آن آمده ام که قانون شمشیر را شایه سازم و نه پیک سلامتی و خوشی می باشم . بلکه آمده ام تا مرد را از پدر خود و دختر را از مادر خود و عروس را از مادر شوهرش جدا سازم . دشمنان شما اهل خانه شما هستند . هرکه پدر را مادر را بیش از من دوست بدارد لایق من نباشد . هرکه پسر یا دختر را از من بیشتر دوست بدارد لایق من نباشد . هر که صلیب را برندارد و به همراه من نیاید لایق من نیست . هرکه جان خود را در یابد هلاک خواهد گشت . انجیل متی باب دهم آیه چهل

پند و اندرز می دهم شما را ای دوشیزگان که در آستانه زناشوئی هستید و هم شما ای نوجوانان زیرا که نیک میدانم به گوش هوش بشنوید . زندگی آسوده و اندیشه آسوده را در سایه دین و احترام و فرمانروایی از پدران و مادران بجوئید چون در سایه پرهیزکاری است که عشق و محبت شما هر روز عمیق تر خواهد شد و تنها در این صورت است که به لذت سالم دست خواهید یافت . آموزه های زرتشتی اوستا
چون دوشیزگان به سن ازدواج رسند برای بدست آوردن همسران نیرومند و شوهران دلیر به سوی تو روی آوردند . یشت پنجم بند هفتاد و هشت
ببخشای بر ما این نیکی را تا همسری به دست آوریم . همسری جوان و نام آور از زیباترین آنها . تا ما را در پناه خود گیرد و بتوانیم خانواده ای تشکیل دهیم تا به ما فرزندانی زیبا و دلاور بخشاید . شوهرانی که از همه خوش بیان تر باشند . یشت پانزدهم . بند چهارم

آیا زرتشتیان با محارم خود ازدواج می کرده اند ؟

در یونان باستان پر است از ازدواجهای خواهر با برادر - پسر با مادر - دختر با پدر . اساطیر آنان در کنار داشتن بزرگانی همچون سقراط و افلاطون پر است از داستانهای جنسی میان خانوادهایشان . متاسفانه این تمدن را به عنوان پیشرفته ترین تمدن اخلاقی جهان معرفی کرده اند و هیچ سخنی از آلوده گی ها جامعه یونانی نشده است . زیرا اگر چنین نمیکردند بایستی به سراغ تمدن شرقی ایران می آمدند و آن را برترین جهان معرفی میکردند که این نیز بدلایل کاملا آشکار سیاسی غربیان به همگان ثابت شده است .
در اوستا کتاب دینی زرتشتیان حتی یک مورد یافت نمی شود که امر به ازدواج با خواهران و مادران خود داده باشد و حال آنکه بنیان گذار چنین سخنانی کسانی نیستند جز تاریخ نگاران یونانی مانند :
استرابون - هرودوت و خسانتوس . حال آنکه اسکندر گجستک که سه مرد برتر جهان لقب یافته است زندگی اش مملو از آلودگی های جنسی بوده است و این در دهها کتاب و حتی فیلم الکسندر گریت نیز ذکر شده است . هرودوت بنیان گذار این تهمت به ایرانیان است . وی درباره خشایارشاه می گوید او درخواست ازدواج با خواهر خویش را مطرح میکند ولی موبدان وی را از این کار منع میکنند ولی با پافشاری وی موبدان قانونی را به ثبت می رسانند که تنها شاه مجازاست چنین کاری کند .
درباره شخصیت هرودوت در نوشته های پایانی متذکر می شویم که او به دهها خدا اعتقاد داشته است و کار به جای شاهنشاه کمبوجیه در کشتن خدای دروغین مصر که گاوی بوده است را از دیدگان خود که در جامعه ای هرزه و روسپی زندگی کرده است را به شکل زشتی نکوهش میکند و انتظار داشته است که کمبویجه فرزند کوروش بزرگ که در جامعه ایران باستان یکتا پرستی را آموخته بود به گاوی به نام خدای مصر احترام بگذارد .

ازدواج محارم در تورات

پسر داوود به نام امنون عاشق خواهرش به نام تامار می شود . خواهرش دوشیزه بود و در خانه نزد پدر به سر می برد و چون دوشیزه بود امنون ازدواج با او را سخت یافت . سرانجام از درد بی قراری لاغر و ضعیف و بیمار شد . چنانکه عمویش یوناداب از او علت اندوهش را جویا شد .
امنون نیز داستان دلدادگی به خواهرش را عنوان کرد یوناداب لختی اندیشید و چاره ای ساخت و امنون را گفت که در خانه تمارض کند و چون پدرش داوود شاه بزرگ اسرائیل است خواهرت را به پرستاری ات خواهد فرستاد و چون تو با خواهرت در خانه تنها شدی پیشنهاد را عنوان کن . چنین شد و امنون به تامار درخواست نزدیکی کرد ولی خواهر او را از این کار برحذر داشت و راهی قانونی برایش پیشنهاد نمود تا با پدرانشان درمیان گذارد زیرا آنها خواهند پذیرفت .
ولی امنون توجهی نکرد و با وی همبستر شد و سپس وی را از خانه اش بیرون کرد . خبر این ماجرا برای مدتی خشم پدر و برادرانش را بر می انگیزد ولی پدر وی پس از مدتی او را می بخشد ولی برادرش ابشالوم کینه این کار وی را بر دل میگرد و او را در میهمانی خانوادگی به قتل می رساند .

ازدواج با محارم در مصر و بابل

در تمامی تواریخ باستانی حتی تا قرن دوم پس از میلاد در شهر "ارسی نوئه" دوسوم مردمان شهر با خواهران - مادران و دختران خود ازدواج میکردند . در یونان نیز زنان از ارث محروم بوده اند و انسانهایی دست چندم به حساب می آمده اند . ولی در مصر زنان بر مردان ارشد تر بودند .در مصر شوهر پس از مدتی همه میراث خود را به همسر می بخشید . در بابل معابد مخصوص سکس برای مردمان داشته اند که نامش معبد ایشتار بوده . ایشتار الهه روسپی گری در میان مردمان بابل است . پدر و مادران دختران خود را برای احترام به این معابد تقدیم میکردند تا دیگران از آنان بهره ببرد . حال آنکه در هیچ یک از کتابهای دینی اوستا و گاتها چنین مواردی یافت نمی شود .

گذری بر مهد تمدن و اخلاقیات جهان که غربیان به یونان باستان نسبت داده اند

ازدواج - مقام زن و روسپیگری در یونان باستان

یونانیان باستان به گفته ویل دورانت ( عشق و ازدواج ) اکثرا زنان زیر پانزده سال را برای ازدواج بر میگزینند . مردان یونان پس از اولین ازدواج بر طبق قانونشان آزاد هستند باهر زن دیگری آمیزش و همبستری کنند . دموستن می گوید با فاحشه گان شبها هم آغوش می شویم و با کنیزان و زنان غیر مشروع خود در روزها سلامت جسمانی خویش را تامین می کنیم . زن اول بر مردان خویش خرده نمی گیرند و مرد می تواند کنیزی را به خانه بیاورد و در روزگار جوانی با او در کنار همسرش نزدیکی کند . این عمل تا زمانی که کنیزک جوان باشد عملی می شود و سپس او به خدمتکار خانه آنها انتخاب میگردد . مردان می توانند بدون ارائه مدرک و دلیل زنان خویش را طلاق دهند . اگر زن و شوهری نتوانند فرزند بیاورند و مرد عقیم باشد یکی از بستگان مرد با زن او همبستر می شود و بچه بدنیا آمده فرزند قانونی آنها می شود . زنان بیشتر توسط مردان خانه نشین هستند و با پاسداری مردانشان می توانند از خانه خارج شوند . حتی مردانی که مهمان به خانه می آورند زن حق ورود به مجلس را ندارد .در نمایشنامه مشهور لوسیستراتا اثر "آریستوفان کلئونیکا" از زبان زنان یونان باستانی اینگونه سخن می گوید : از ما زنان چه کار بر آید ؟ تنها کاری که میتوانیم انجام دهیم این است که با رنگها و روغنها گونه ها و لبان خویش را آرایش کنیم و در نهایت با جامه های نازک در کنار یکدیگر بنشینیم . در آتن معمول است که اگر پسر جوانی با زنی هرزه و روسپی شب را سپری کند هیچ مشکلی برایش نیست . حتی اگر یکی از آنان را برای مراقبت به خانه بیاورد هیچ کسی بر او خرده نمی گیرد . آتن فاحشه گی را در قانون رسمی خود آزاد دانسته است و کسانی که بدین کار مشغولند به دولت مالیات پرداخت می کنند .
فاحشه گری جزوی از رسومات و بازارهای گرم آتن می باشد . پست ترین قشر روسپی ها در پریاپوس زندگی میکنند و برای آنکه مردان به راحتی خانه های آنان را بیابند تندیسی از آلت تناسلی مرد را بر سر خانه خود آویزان میکنند تا شناخته شوند . زنانی که در این خانه ها هستند با لباسهایی نازک و برخی دیگر بدون لباس مورد آزمایش مردان قرار میگریند و مرد پس از انتخاب یکی را برای همبستری بر میگزیند . زنان روسپری میتوانند بر اساس قانون یونان با یک یا دو یا سه و حتی بیشتر در یک زمان سکس داشته باشند .
بالاترین طبقه فاحشه های یونان هتایرای نام دارد . مشهور ترین روسپی آتن کلپسودرا نام دارد . او شبها با سرداران و فرمانده هان یونانی به صورت مشترک هم آغوشی میکند . تمیستونوئه زن فاحشه ای است که تا آخرین لحظه های زندگی و تا زمانی که مویش سپید بود و دندان در دهان داشت با مردان هم خوابه می شد .

هم جنسگرایی گسترده در یونان باستان مهد فرهنگ غرب

ویل دورانت ( در قسمت عشق های پیش از ازدواج ) انحرافات جنسی در میان زنان و پسر بچه گان یونانی را بسیار رایج میداند . به صورتیکه بازرگانان پسران خوب روی زیبا را به شهر می آورند و گران ترین قیمت را این پسر بچگان دارند . مردان تا زمانی که پسران طراوت و تازگی کودکی دارند با آنها نیازهای جنسی خود را برآورده می کنند و سپس وی را به خدمتکاری خانه خویش در می آورند .
بیشتر مردان آتن شبهای خود را با پسر بچگان و زنان جوان به صبح می رسانند و کمتر مردی است که چنین نکند . دولت نیز برای آنکه جلوی این کار مردان را بگیرد برای کسانی که با هم جنسان خود همبستر می شوند قانونی وضع کرده است که آنان را از حقوق شهروندی منع میکند .
ولی عموم مردم این کار را به شوخی میپندارند و اهمیتی برای آن قائل نیستند . به طوریکه هارمودیوس و آریستوگیتون قاتلان پادشاه مستبد یونان که بسیار مشهور هستند هر دو شبها با یکدیگر همبستر می شدند . آلکیبیادس که از محبوب ترین مردان یونان است به وجود مردانی که او را دوست دارند و مایل به هم خوابی با او هستند به دیگران فخر می فروشد . بالاتر از آن گزنفون مورخ نامی جهان و یار سرداران در نبردها بنا به گفته آریستیپوس عاشق جوانی یونانی به نام کلینیاس می شود و آروزی همبستری با این پسر جوان را میکند . افلاطون نیز در رساله اش ( فدروس ) از عشق سخن می گوید منظور از عشق پسر بر پسر و مرد بر مرد را دارد و کسانی که در رساله مهمانی وی به بحث و جدل می پردازند در نهایت عشق دو مرد را شریفتر و روحانی تر از عشق مرد به زن می دانند . این امر تنها به مردان ختم نمی گردد بلکه زنان منجمله بانوی مشهور و عالی مقام یونانی به نام ساپفوکمتر با دختران جوان همبستر می شده است .
ارسطو ریشه تمام این فساد جامعه باستانی یونان را ترس از زیاد شدن جمعیت می داند . ولی ویل دورانت عامل اصلی آن را نقش پست زنان در جامعه یونان عنوان میکند . در آتن برعکس ایران که پسران خویش را در کودکی به سوارکاری و پرتاب نیزه آموزش میدهند در آتن عصر پریکلس پسران را از شش سالگی به حرمسرایی می برند و به آنان آموزش روشهای برهنه شدن در برابر مردان و برطرف کردن نیازهای جنسی آنان را میدهند .

خدا از دید یونان باستان

مردم یونان در عبادت گاهایشان تندیس خداوند را نصب کرده اند و در کنار آتش مقدس را گذاشته اند . بسیاری از آتنی ها بر این باور هستند که تندیس سنگی خود خداوند است . هنگامی که مردم از خداوند درخواستی میکنند و تندیس سنگی به درخواست آنان جامه عمل نمی پوشاند خدا را مردم سرزنش میکنند و حتی بر این باورند که تندیس سنگی خداوند در حال اشک ریختن است . اکثر مردم دلیل مراسمهای دینیشان را نمی دانستند و ناخداگاه دست به اجرای آن می زدند .
مردم مجسمه های نفیس - ظرف - سلاح و لباسهای گران قیمت خود را به این معابد می برند و به پیشگاه خداوند سنگی تقدیم میکردند . به طوریکه خود گزنفون تاریخ نگار مشهور پس از برگشت با لشگر ده هزار نفری کشورش به یونان چنین کرد . برخی دیگر مانند آگاممنون دختر زیبای خویش به نام ایفیگنیا را در راه خدا قربانی کرد .
اخلیس نیز ده نفر از دختران را برای دوستش پاتروکلوس قربانی کرد . در شهری دیگر در اطراف قبرس و لئوکاس مردمان برای شادی روح خداوند ( آپولون ) انسانها را از صخره به پایین پرتاب میکردند . در خیوس و تنودس مردم با قربانی کردن انسان رضایت خدای دیونوسوس را فرهام می کردند .اسپارتیان در زمان آرتمیس جوانان را در شهر شلاق می زدند و بسیاری در زیر تازیانه های کشته می شدند .
در آرکادیا تا قرن دوم میلادی مردم برای زئوس خدای یونانی انسانها را قربانی میکردند . در هنگام شیوع بیماری چند نفر از شهر انتخاب می شدند و برای جلب رضایت خداوند آنها را با لباسهای زیبا از بالای صخره به پایین پرت میکردند و یا برخی را به معابد می بردند و در راه خدا می کشتند تا دفع بلا شود . این کار هرساله در جشنواره تارگلیا برگزار می شده است . یونانیان باستان پس چند صد سال بر این نتیجه رسیدن که قربانی کردن حیوان نیز میتواند به جای قربانی کردن انسان مفید باشد و این را یک انقلاب بزرگ فرهنگی برای خود میدانستند .

ریشه گسترده خرافات در یونانیان

خرافات چنان در پوست و استخوان مردم یونان نفوذ کرده بود که ارسطو پیرامون آن چنین می گوید : ظاهرا اعتقاد به خرافات نوعی ترس از قدرتهای آسمانی است . خرافه پرست یونانی باید در آغاز روز خود را با آب چشمه بشوید و یک شاخه از برگ بو که در معبد روئیده است را در دهان خویش بگذارد .
اگر در سر راه به گربه برخوردند بایستی سه سنگ در راه پرتاب کنند یا باید آنقدر آنجا بایستاند تا کسی از آنجا عبور کند و وی بتواند راهش را ادامه دهد .اگر مردم ماری را در خانه خویش ببینند از خدای دیونوسوس یاری می خواهند و اگر آن مار از نوع مقدس باشد برایش همانجا در خانه لانه ای درست می کنند تا بتواند آنجا زندگی کند و در کنار لانه مار شروع به خواندن دعا میکنند . مردم یونان اگر فردی که بیماری صرع داشته باشد را در شهر ببینند به سینه او تف می اندازند و عبور میکنند .
به گفته ویل دورانت مردم یونان باستان به دیوهای بسیاری ایمان دارند روزهای سال را به نحس و نیک تقسیم کرده اند و در روزهای نحس دست به هیچ کاری نمی زنند . جادوگری در بین مردم امری رایج است . آنان برای ازدیاد نیروی جنسی و رشد آلت تناسلی خویش به جادوگران روی می آورند تا چنین کند و برعکس آن نیز اجرا می شده . عده ای نیز برای عقیم کردن خود به نزد جادوگران می رفتند و درخواست عقیم شدن میکردند .
جادوگران نیز با خواندن دعاهایی و دادن نوشیدنی های به آنان چنین میکردند . مردم و دولت بر این باور بوده است که حوادث زندگی به اراده شیطان و ارواح خدایان است و برای آگاهی از اراده شیطان و خدایان به نزد غیب گویان می رفته اند. مشهور ترین معابد غیب گویان معبد وخش زتوس بوده است . در داخل معبد گازی از روزنه ای به بیرون می آمده است و سه پیرزن مسئول انجا بودند . مردم بر این باور بودن که گاز متصاعد شده متعلق به لاشه اژدهای پوتون است .
زن پیر گاز بدبوی را استنشاق میکند و برگهایی از درختان را می جویدند و از حال بی حال می شدند و پس از به هوش آمدن از عالم دیگر خبر میدادند .

خدا از دید مصریان باستان

مردم مصر بر این باور بودند که آغاز آفرینش از آسمان شروع گردید است و هزاران رب النوع دیگر در زمین به حیات ادامه می دهند . آنان ستارگان را جزوی از خدایان می دانسته اند . ماه و خورشید از برجسته ترین خدایان مصر بوده است . آنان هر چیز برجسته و مفیدی را پرستش میکردند . درخت خرما - چشمه های آب - انجیر بیابانی - درختانی که در وسط بیابان روئیده اند را جزوی از خدایان می دانسته اند و آنان را پرستش میکرده اند .
آنان حیوانات را یکی از برجسته ترین خدایان می دانسته اند به صورتیکه معابدشان نمایشگاهی از مجسمه های حیوانات بوده که مورد پرستش قرار می گرفته است . گاو نر - نهنگ - باز ماده - غاز - بزغاله - قوچ - گربه - سگ - مرغ - شغال و افعی جزوی از مهم ترین خدایان مصر بوده است .
در بسیار موارد خدای آمون را به صورت غاز - خدای رع را صورت ملخ - خدای اوزیرس را به صورت گاونر - خدای هوروس را به صورت باز - خدای حاتحور به صورت ماده گاو و . . . می ساختند و در معابد پرستش می کردند .
مردم مصر بر این باور بوده اند که بز نر و گاو نر رمز ازدیاد قوای جنسی مردمان می شود . غالبا خدای اوزیریس را با آلت تناسلی بزرگی نمایش می دادند تا نیروی جنسی اش برای همگان به نمایش در آید . مردم در پاره ای مراسم های دینی تندیس آلت تناسلی مرد را به شکل بزرگی با خود حمل می کردند و زنان آن را بروی دست می بردند .
در بسیاری از نقاشی های مصر باستان که هنوز باقی است تصویر آلت تناسلی مرد با صورت ایستاده و نماد مقدسی از باروی نمایش داده شده است و مردم آن را پرستش می کردند . در اواخر دوره تاریخ مصریان خدا به صورت آدم نشان داده شد . مردانی که اندام بزرگ و پهلوانی داشته تندیشان به صورت خدا مورد پرستش قرار میگرفت .هرودوت که تهمت ازدواج با محارم را به زرتشتیان زده است در جایی دیگر کمبوجیه فرزند کوروش بزرگ را شخصی دیوانه خطاب می کند . دلیلی که وی برای این گفته خود می آورد بسیارجای تاسف برای چنین مورخ بزرگی دارد . وی می نویسد کمبوجیه وارد مصر شد و آنجا را تصرف نمود ولی روزی در شهر - مردم مصر هیاهو کنان و فریاد زنان راه را برای خدای مصر گشودند ! کمبوجیه که از این خبر آگاه شد وارد شهر گشت تا خدای مصر را ببیند .
خدای مصر گاو نر عظیم الجسته بود که با دیدن آن کمبویجه به خشم آمد و خنجری به دست گرفت و آن را با ضربات چاقو از پای درآورد و مردم از این کار او خشمگین شدند و او را کشنده خدای بزرگ مصر نامیدند . بعدها پس از این جنایت کمبوجیه خدایان مصر او را مجازات دادند و وی دیوانه شد !
این افسانه تاسف بار هرودوت که نشان از نادانی وی و یکتا پرست نبودن او سرچشمه می گیرد از جهاتی مایه ابهت و افتخار ما ایرانیان است . زیرا شاهنشاه ایران در بیش از پانصد سال قبل از میلاد مسیح به چنین کافرانی پوزخند می زده است و حتی خدای دروغین که گاوی بیش نبوده است را برای اثبات جاودان نبودنش می کشد .
از جهات دیگر این داستان هرودوت مایه تاسف است زیرا بسیاری از ما ایرانیان و انیران از این نوشتار هرودوت استفاده نموده اند و کمبوجیه فرزند ارشد کوروش بزرگ را فردی دیوانه نامیده اند . به هر روی مقایسه ای ساده برترین کشوری بزرگ و مردمانی اندیشمند چون ایرانیان را بر همه روزگار خود نمایان می کند .

زنا با محارم در مصر باستان

دولت و مردم مصر در بسیاری موارد همچون دولت ناپلون به نزدیکی های جنسی با محارم می پرداختند . شاه مصر غالبا با خواهر یا دختر خویش همبستر می شد. آنها پس از هزارن سال به این نتیجه رسیدن که سکس با دختران و خوهران خود نیروی جنسی شان را کمتر نمی کند و همیشه سالم می مانند . به همین روی از این رسم شاهان مصر به مردم نیز سرایت نمود . در قرن دوم پس از میلاد ( هفتصد سال پس از کوروش بزرگ ) دو سوم مردم مصر با دختران و خواهران خود ازدواج و نزدیکی می کردند . در بسیاری از شعرهای مصریان واژه خواهر و دختر به معنی عاشق و معشوق استفاده می شده است .
فرعون علاوه بر نزدیکی با تمامی خواهران خود زنان دیگری را برای خویش انتخاب نموده بود. یکی از فرماندهان اسیر شده سرزمین نهرینه دختر بزرگ خود را به همراه سیصد زن جوان برای هم آغوشی با فرعون مصر که در آن روزگار آمنحوتپ سوم نام داشته است راهی مصر کرد . مردم که توان چنین کارهایی را نداشتند به دو یا سه خواهر یا زن دیگر بسنده می کردند . آنانی که توان مالی کافی نداشتند تنها به یک زن اکتفا می کردند .
زن در مصر نسبت به یونان از مقام بالاتری برخوردار بوده است . زنان مصر به زاحتی به کارهای صنعتی و اجتماعی می پرداختند . دیودوروس سیسیلی مورخ نامی یونانی این کار مصریان را مسخره کرده و احماقانه دانسته است زیرا در یونان زنان در هیچ کار گروهی و اجتماعی حق شرکت نداشته اند .

فساد - فحشا و زنا در تمدن بابل

هرودوت می نویسد : بر هر زن بابلی واجب است که در مدت عمرش یک بار در معبد زهره ( ونوس ) حاضر شود و با یک مرد بیگانه نزدیکی جنسی کند و مرد را بهره مند کند . زنان ثروتمند بابلی به دلیل فخر و مقام بالاتر اجتماعی خود از این کار شرم گین بودن و به همین جهت آنان را با عرابه هایی سرپوشیده به معبد می بردند و پس از اجرای مراسم جنسی با مرد دوباره با همان حالت سرپوشیده به منزل می بردند . گذرگاهی نیز در بابل وجود دارد که مردان آنجا می نشسته اند و زنانی که عبور میکرده اند را انتخاب نموده و سپس به معبد می برده اند و به میل و رغبت زن با او سکس میکردند . مرد نیز قطعه ای نقره ای به نام میلیتا در دامن وی میگذارد و زن حق رد کردن این درخواست مرد را ندارد .
این کار به عنوان امری واجب و خداپسندانه برای زنان به حساب می آید و زنانی که از زیبایی برخوردارند پس از اجرای مراس جنسی فورا معبد را ترک میکنند ولی آنان که چهره ای ضعیف تر دارند ساعتها همانجا می مانند . این کار که به فحشای مقدس مشهور است تا سال سیصد و بیست و پنج میلادی ادامه داشت تا آنکه قسطنطین آن را ممنوع اعلام کرد . به همین جهت زنان روسپی در شهر در خانهایشان مشغول کار خویش می شدند .
مراسم ازدواج آنان به صورت بازاری بوده است که دلالان دختران جوان را دور یکدیگر جمع میکردند و مردان نصبت به زیبای چهره و اندامشان به آنان پول پرداخت میکردند و آنان را به همسری خود بر میگزیدند . اگر زنی زنا می کرد مرد حق داشت او را خفه کند و اگر مردی دل رحم تر بود او را برهنه می کرد و داخل شهر رها می نمود. حموروبی قانونی وضع کرد تا زنان زنا کار خود را در رودخانه شهر غرق کنند . بابلیان اگر زنی در کار خانه دقت نمی کرد - به فرزندانش رسیدگی نمی کرد - کارهای خانه را با میل و رغبت انجام نمی داد آن زن را در رودخانه شهر می انداختند تا مجازات شود . هرودوت می نویسد مردان شهر بابل زمانی که توسط ارتش کشور دیگر محاصره می شدند برای صرفه جویی در غذا و نوشیدنی ها زنان خود را خفه میکردند تا سهم آنان بیشتر شود .

گوشه ای از اندیشه شاهان آشور و بابل و سومر

پادشاهان ایران بدون شک معایبی داشته اند چون خصلت طبیعی انسان است و اگر مشکل و خطایی نداشته باشد که می شود ذات یزدان پاک . این خطاها را بایستی تجزیه و تحلیل کرد که آیا قابل قبول است یا خیر ؟ شاهان ایران هرگز قابل مقایسه با روزگاران خود نبوده اند و هزاران سال جلوتر از زمان می اندیشیدند .
منشور کورش بزرگ بدون تردید حداقل 2500 جلوتر از زمان خودش صادر شده است و تا آن روزگار هیچ کس چنین نکرده بود روزگاری که شاهان سومر و بابل و آشور چنین فرمان می داده اند .
آشوربانی پال : من از شهرهای عیلام به اندازه ای ویران کردم که برای عبور از ویرانه ها یک ماه و بیست و پنج روز وقت لازم است . شاهزادگان و جوانان و پیران و خواهران شاه را همگی به اسیری بردم . زنان و مردان شهر را به همراه اسبان و گوسفندانشان که شمارشان از دسته های ملخ بیشتر بود همگی را به غنیمت بردم . تمام عیلام و شوش و هلتماس را تصرف کردم و بانگ آدمیزاد و شادی را از آنجا برانداختم .
آشوربانی پال فرمان داد تا زبان سربازان اسیر را بکنند و با گرز سرهایشان را بکوبند تا بمیرند . دستور داد تا مردم شهر را در برابر مجسمه گاوان بالدار شهر سر ببرند . این کار آشوربانی پال درست همانند جدش سناخریب است که وی نیز چنین کرده بود . جسد مردگان در شهر بایستی بماند تا خوکان و پرندگان بخورند .
کتیبه ای از بخت النصر : به فرمان من صد هزار چشم در آورده شد و صد هزار قلم پا را شکستند . من با دست خود چشم فرمانده دشمن را درآوردم و هزاران پسر و دختر را در آتش سوزاندم . خانه ها را چنان ویران کردم که دیگر هیج بانگ زندگی از آن بر نخواست .
کتیبه ای از سناخریب پادشاه ماد 689 پیش از میلاد : نخست بابل را گشودم و سپس آن را آتش زدم . نهر فرات را که روان بود را روی شهر بازکردم تا ویرانه های باقی مانده آنجا را نیز آب ببرد .
کتیبه ای از آشور نصی پال : به گینایو حمله بردم و آنرا تصرف کردم . 600 نفر از جنگاوران دشمن را بیدرنگ سربریدم . 3000 نفر اسیر را زنده زنده طعمه آتش کردم . اسیران دیگر را پوست کندم و از دروازه اصلی شهر آویزان کردم . مشرق زمین - تمدن ویل دورانت

گوشه ای از اندیشه شاهان یکتاپرست ایران باستان

داریوش بزرگ چنین گوید : خدای بزرگ است اهورامزدا. که این جهان را بیافرید . که خرد و نیروی کوشش را بر من ارزانی داشت به خواست و نیروی اهورامزدا شاهم و فرمانهای او را اجرا میکنم این چنین : دوستدار و پیرو راستی هستم و بدی را دشمنم . خواهان داد و عدل هستم . نه می خواهم که از سوی توانایی به ناتوانی ستم شود و نه میخواهم که ناتوانی به توانایی بد کند . آنچه موافق راستی است میل من است و آنچه خلاف راستی است به شدت با آن مخالفم . خویم را در حد اعتدال نگه میدارم و چون خشم بر مرا فرا گیرد با اراده بر آن چیره میشوم تا مبادا ناروایی روی دهد .
تو که بعد از من شاه خواهی بود از دروغ سخت بپرهیز . مردی که خواهد دروغزن بود نیک کیفر ده. اگر چنین می اندیشی باید کشورم در امان باشد . آنهایی که پیشتر شاه بودند در آن مدت ، آنچه را که من در یک سال و اندی به خواست اهورامزدا کردم نکردند . از آن رو اهورامزدا مرا یاری کرد، چون بدکردار نبودم ، دروغزن نبودم ، خطاکار نبودم ، نه من ، نه دودمانم .
بر پایه راستی رفتار کردم : نه به ناتوان و نه به توانا بد کردم ، مردی که با خاندانم همکاری کرد او را نیک پاداش دادم و آنکه زیانکاری کرد ، او را نیک کیفر دادم . تو که سپس شاه خواهی بود ، مردی که دروغزن یا خطاکار است او را دوست مباش و او را نیک کیفر ده . تو که سپس این نوشته ها را که من نوشتم ، یا این نگاره ها را ببینی ، آنها را ویران مکن ، تا جایی که ممکن است آنها را بپای ، تا زمانی که تندرست باشی .


بن مایه این نوشتار :
اوستا - استاد هاشم رضی
گنجینه اوستا - استاد هاشم رضی
تاریخ هرودوت - جرج راولین سن
گاتها - سروده های ناب و آسمانی زرتشت
پیام زرتشت - دکتر خاور شناس علی اکبر جعفری
تاریخ تمدن ویل دورانت - تمدن مصر - بابل و یونان
فرهنگ سه جلدی ایران باستان - شادروان استاد ابراهیم پورداوود
زرتشت پیامبری که از نو باید شناخت - فروغ مزدیسنا - ارباب کیخسرو شاهرخ
تاریخ و تمدن ایران - پرفسور هانری ماسه - رنه گروسه و انجمن باستان شناسان فرانسه