کافه تلخ

۱۳۸۹ دی ۲۱, سه‌شنبه

جن، حقیقتی جسمانی و غیرمرئی




جن، حقیقتی جسمانی و غیرمرئی   

در قرآن به جن و انس " ثقلین " گفته شده است، برخلاف ملائکه که داخل در ثقلها نیستند. " ثقل " از همان ماده " ثقل " که به معنی سنگینی است. اشیائی که وزن دارند ثقل و جسمهایند که دارای سنگینی هستند. 

در اینکه انسان ثقل است یعنی دارا وزن و سنگینی است (تردیدی نیست). قرآن ملائکه را جزء ثقلها یعنی جزء اشیائی که دارای وزن و سنگینی هستند نمی شمارد. ملائکه احیاناً به به صورت یک جسم تمثل پیدا می کنند ولی تمثل معنایش این است که خود (شیء) حقیقت دیگری است اما به این صورت ظاهر می شود «فتمثل لها بشرا سویا»؛ به شکل بشری خوش اندام بر او نمایان شد. (مریم/17)
یعنی در واقع واقعیتش واقعیت جسم نیست که لازمه جسم بودن وزن داشتن و ثقل بودن هم هست بلکه به این صورت بر انسان - مثلاً بر انسانی که وحی بر او نازل می شود یا حتی بر انسانی که احیاناً وحی بر او نازل نشود مثل مریم - تمثل پیدا می کند یعنی به این صورت ظاهر می شود.

ولی جن از نظر قرآن اصلاً حقیقتش حقیقت جسمانی است، نوعی جسم است و مکرر این مطلب را عرض کرده ایم که اینکه در زبانها جن و ملک را در ردیف یکدیگر ذکر می کنند مطابق نیست با آنچه در قرآن است. در قرآن جن و انس همدوش و همردیف یکدیگر ذکر می شوند نه جن و ملک؛ یعنی جن به انس شباهت بیشتری دارد نه به ملک، منتها جن موجودی است که در عین اینکه جسم است غیرمرئی است، جسمی است غیرمرئی، ثقل است و غیرمرئی. این مسأله که آیا می شود یک شیء جسم باشد و غیرمرئی، در علم قدیم جزء مشکلات بوده است. در علم و فلسفه قدیم فرض این مطلب که یک شیء جسم باشد و در عین حال غیرمرئی یعنی غیرقابل رؤیت باشد، امر مشکلی بوده است. حداکثر آنچه که تصور می کردند (این بود که) مثلاً در مورد هوا می گفتند هوا جسم هست ولی جسم غیرمرئی است چون ما یکدیگر را به وساطت هوا و نور می بینیم اما خود هوا را نه می بینیم و نه لمس می کنیم، وجود هوا را به قرائنی به دست می آوریم، از قبیل اینکه وقتی مثلاً کوزه ای را در آب فرو می بریم می بینیم قلقل می کند، احساس می کنیم که یک چیزی دارد خارج می شود، احساس می کنیم یک چیزی با صورت و دست ما تماس پیدا می کند و فشار می آورد، در صورتی بود که (قدما) راجع به اینکه یک شیء جسم باشد و مرئی نباشد داشتند.

ولی امروز مسأله شکل دیگری پیدا کرده و آن این است: جسم یعنی شیئی که داراری جوهری باشد که دارای ابعاد است. اینکه در قدیم خیال می کردند همه جسمها سه بعدی است امروز مورد قبول نیست یعنی معتقدند که ممکن است جسمی دو بعدی باشد، جسمی یک بعدی باشد، جسمی چهار بعدی باشد، جسمی شش بعدی باشد. می گویند ما خودمان سه بعدی هستیم و ساختمان ادراک ما هم ساختمان سه بعدی است یعنی ما فقط اجسام سه بعدی را درک می کنیم. اگر اجسامی باشند که سه بعدی نباشند، دو بعدی یا چهار بعدی باشند آن وقت دیگر ما نمی توانیم آنها را درک کنیم. شاید دو بعدیها را مثلاً بتوانیم درک کنیم چهار بعدیها را نتوانیم یا بر عکس. به هر حال ادراکات ما ادراکات سه بعدی است نه کمتر و نه بیشتر.

بنابراین ممکن است در همین فضا الان اجسامی وجود داشته باشند که جسم باشند، ثقل باشند، وزن داشته باشند، ما وجود آنها را احساس نکنیم ولی آنها واقعاً وجود داشته باشند. این احکامی هم که ما آنها را برای همه اجسام، قطعی فکر می کنیم آنچنان قطعیت ندارد. مثلاً می گوییم که جسمی از جسمی نمی تواند عبور کند. اگر همین اتاق درهایش بسته باشد ما دیگر نمی توانیم از این دیوارها عبور کنیم مگر اینکه بشکافیم. بدون اینکه شیشه را بشکنیم یا در را باز کنیم و یاد دیوار را بشکافیم نمی توانیم عبور کنیم. ولی می گویند اجسامی که مثلاً دو بعدی هستند از همین دیوار عبور می کنند بدون آنکه دیوار شکافته شود. نه اینکه ما بخواهیم حرف قرآن درباره جن را به استناد اینها بپذیریم. یک نفر با ایمان.

کسی که به آنچه قرآن فرموده است ایمان پیدا کرده باشد، بعد از آنکه قرآن را شناخت اولین مستندش خود قرآن است. قرآن اینچنین بیان کرده، ما به گفته قرآن ایمان داریم که چنین خلقی در عالم وجود دارد، خلقی که در بسیاری از خصوصیات شبیه انسان است حتی در مکلف بودن و پیغمبر داشته ولی آنها پیغمبر از نوع خود ندارد، پیغمبر آنها از نوع انسانهاست، یعنی پیغمبرهای انس پیغمبر آنها هم هستند. آنها هم عذاب دارند، آنها هم نعیم دارند.
در روایات این مطلب هست که حتی آنها خوراک دارند، توالد و تناسل دارند، لذت جنسی دارند، یعنی خیلی شبیه انس هستند. این است که در مسائل مربوط به تکلیف و پاداش و کیفر، قران آنها را هم وارد می کند، چون بر اساس اعتقادی که ما از قرآن گرفته ایم پیغمبر منحصراً پیغمبر انس نبوده، پیغمبر جن هم بوده است، و قرآن و همچنین کتب آسمانی دیگر فقط کتاب انس نیست، کتاب آن موجود غیر مرئی و غیر محسوس برای ما - که اطلاعات ما درباه آن خیلی ضعیف است - نیز هست.
        
آشنایی با قرآن 6، صفحه 49-47

مشخصات جن در قرآن   
  
ببینیم جنی که قرآن نقل می کند چه مشخصاتی دارد. از نظر آنچه که قرآن برای ما بیان کرده، در خصلتها شبیه ترین موجودات به انسان است، یعنی موجودی است که مانند انسان بلکه مانند هر حیوانی تولد دارد، و مانند یک حیوان و انسان مرگ دارد، و مانند یک حیوان و انسان حشر دارد، ذریه دارد، دو جنسی است و مرد و زن دارد. همه اینها از قرآن استنباط می شود. در ملائکه هیچ کدام از اینها نیست. ملائکه نه مردند و نه زن، چون از این جنس نیستند ولی درباره جن مثلاً در همین جا تعبیری دارد که:
«و انه کان رجال من الانس یعوذون برجال من الجن؛ و مردانی از آدمیان به مردانی از جن پناه می بردند. جن/ 6» بعلاوه یک موجودی است که برخلاف انسان که اصلش خاک است و از خاک و گل آفریده شده است و یک موجود خاکی است قرآن می گوید این موجود زنده (جاندار است و حیات دارد) جنس اصلش آتش است.
همین طور که خدا حیات را در یک ماده خاکی خلق کرده - که هنوز هم جزو معماهای بزرگ عالم علم است و حل نشده که اول حیات چگونه و به چه شکل بود ولی مسلم است که حیات در روی زمین از خاک پیدا شده – قرآن می گوید که یک حیات دیگری هم در عالم پیدا شده است ولی آن حیات دیگر از آتش به وجود آمده نه از خاک. این یک امر تجربی نیست که بگوییم بیایید به ما نشان بدهید.
قرآن می گوید چنین چیزی وجود دارد. درست یک جاندار، یک موجود ذی حیات به وجود آمده است از همین آتش معمولی، همین عنصری که الآن ما به نام آتش در این عالم می شناسیم. عنصر آتش رسیده به جایی که تبدیل به یک موجود زنده شده است. حالا چگونه است، ما نمی دانیم، ولی هست.

اینها به دلیل اینکه عنصر و مبدأ اولی شان در خلقت با انسان متفاوت است تفاوتهایی با انسان دارند. در بعضی قسمتها، در آنچه که فضیلت و کمال واقعی است، از انسان پایین ترند یعنی دون انسان اند، و بعضی چیزها را از انسان بیشتر دارند که آنها کمال واقعی شمرده نمی شود.
آنچه اینها در آن از انسان پایین ترند این است که در مراحل ایمانی و معنوی «مانند انسان نیستند.» البته مانند انسان مؤمن دارند غیرمؤمن دارند، حتی مشرک و کافر دارند، منکر خدا دارند، منکر انبیا دارند، مؤمن واقعی هم دارند.
ولی افراد اینها در ایمان، آن مراتبی را که افراد بشر طی می کنند طی نمی کنند که مثلاً به مقام پیغمبری برسند. در این جهت تابع بشر هستند یعنی پیغمبرهای بشر هادی و راهنمای آنها هستند نه اینکه از خود پیغمبری داشته باشند.

و اما به دلیل اینکه عنصر اولی که اینها از آن آفریده شده اند با عنصر خاک متفاوت است تفاوتهایی با انسان دارند. یکی همان مسئله غیرمرئی بودن است، یعنی وجود دارد، مانند یک جسم هم وجود دارد ولی یک جسم غیرمرئی. دیگر مسئله سرعت است. در آنها حرکت وجود دارد ولی حرکت را به یک سرعتی انجام می دهند که برای بشر غیرقابل تصور است. در یک آن می توانند اینجا باشند و در آن بعد در دورترین کرات عالم باشند.



نقد نظر اندیشمندان متجدد درباره فرشتگان، شیطان و جن از منظر قرآن   
  
طبق توجیه روشنفکران ملائکه و فرشتگان نام قوای طبیعی است که بخیر و خوشبختی و شیاطین نام قوای طبیعی است که به شر و بدبختی دعوت می‌کنند، ولی آنچه از قرآن مجید استفاده میشود خلاف این‌ست و قرآن، ملائکه و شیاطین را یکعده موجودات بیرون از حس و دارای وجود و شعور و اراده مستقل میداند.
اما ملائکه، آیات چندی درین باره گذشت که بموجب آنها ملائکه موجودات مستقل و دارای ایمان و کارهائی که با شعور و اراده تحقق می‌پذیرد هستند و آیات بسیار دیگری نیز در قرآن مجید هست که بهمین مدعی گواهی میدهد.
و اما شیاطین ماجرای سرپیچی ابلیس از سجده آدم و محاوره ای که میان او و خدای متعال جاری گردیده است در چند جای قرآن مجید نقل شده ابلیس پس از رانده شدن از ساحت قرب میگوید:
 همه ذریه آدم را جز بندگان مخلص گمراه خواهم کرد «لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین» (ص/ 82-83) و خدای متعال در جواب میفرماید: دوزخ را از تو و پیروانی که از بشر خواهی داشت - به کیفر اعمال تان پر خواهم نمود «لا ملان جهنم منک و ممن تبعک منهم اجمعین» (سوره ص آیه 85).

بدیهی است که کیفر عمل جز با شعور و ادراک کیفر بیننده صورت نمی بندد و همچنین خدای متعال در جای دیگر از کلام خود عطف به تهدیدی که ابلیس بشر را کرده میفرماید: «و لقد صدق علهیم ابلیس ظنه فاتبعوه الا فریقا من المؤمنین»؛ ابلیس گمانی را که به ایشان داشت تحقق بخشید پس جز فرقه ای از مؤمنین پیروی او را کردند (سوره سبأ آیه 20). چنانکه می بینیم ابلیس را با ظن و گمان متصف ساخته.
و همچنین در جای دیگر میفرماید:
«و قال الشیطان لما قضی الامر ان الله وعدکم وعد الحق و وعدتکم فاخلفتکم و ما کان لی علیکم من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لی فلا تلومونی و لوموا انفسکم»؛ و شیطان پس از آنکه کار خاتمه یافت میگوید: خدا به شما وعده داد وعده حق من نیز وعده دادم و تخلف کردم و مرا تسلطی بر شما نبود جز اینکه شما را - فقط - دعوت کردم و شما پذیرفتید پس مرا ملامت و سرزنش مکنید و خودتان را ملامت کنید (سوره ابراهیم آیه 22). ملامت و سرزنش نیز از اموری است که تنها به کسانی که شعور و اراده دارند تعلق می گیرد.
آیات بالا و آیات دیگری که در همین مضامین است برای شیطان صفات و حالاتی اثبات میکند که با داشتن وجود و شعور و اراده استقلالی ملازمند و بر قوای طبیعی که فاقد این صفات میباشند صدق نمی کنند.

جن:
نظائر آیاتی که درباره ملائکه و شیاطین گذشت بلکه بیشتر و روشنتر درباره جن نیز هست خدای متعال درباره فرزندانی که دعوت پدر و مادر خود را نپذیرفته ایمان نمی آورند و آئین خدا را خرافات و اساطیر گذشتگان می شمارند میفرماید: «اولئک الذین حق علیهم القول فی امم قد خلت من قبلهم من الجن و الانس انهم کانوا خاسرین»؛ آنانند کسانیکه سخن در ایشان ثابت شده در میان امتهائی که از جن و انس در گذشته اند بدرستی آنان زیانکار بودند (سوره احقاف آیه 18). به مقتضای این آیه جن نیز مانند انسان امتهای مختلف و تکالیف و مرگ و میر دارند.
و باز در جای دیگر میفرماید:
«و اذ صرفنا الیک نفرا من الجن یستمعون القرءان فلما حضروه قالوا انصتوا فلما قضی ولوا الی قومهم منذرین* قالوا یا قومنا انا سمعنا کتابا انزل من بعد موسی مصدقا لما بین یدیه یهدی الی الحق و الی طریق مستقیم* یا قومنا اجیبوا داعی الله و آمنوا به یغفرلکم من ذنوبکم و یجرکم من عذاب الیم* و من لایجب داعی الله فلیس بمعجز فی الارض و لیس له من دونه اولیاء اولئک فی ضلال مبین»؛ یادآوری میکنیم وقتی را که چندتن از جن را برای شنیدن قرآن بسوی تو برگردانیدیم تا وقتیکه برای آن حضور یافتند - بهمدیگر- گفتند گوش دهید پس همینکه خاتمه یافت برای انذار - دعوت - بسوی قوم خود روانه شدند گفتند:
ای قوم ما کتابی را گوش دادیم که پس از موسی نازل شده بسوی حق و بسوی راه راست راهنمائی میکند ای قوم داعی خدا را بپذیرید و به وی ایمان بیاورید تا خدا از گناهانتان بیامرزد و شما را از عذابی دردناک پناه دهد و کسیکه داعی خدا را نپذیرد در زمین - خدا را - عاجز کننده نیست و سرپرستان دیگری جز خدا ندارد آنان در یک گمراهی آشکار میباشند (سوره احقاف آیات 32-29).

دلالت قصه به اینکه جن نیز مانند بشر یک گروه دارای وجود مستقل و شعور و اراده و تکلیف میباشند روشن است و آیات دیگری نیز در قرآن مجید در میان آیات قیامت است که در دلالت بر این مدعی از آیات بالائی کمتر نیستند.
  
  

نظر اندیشمندان متجدد درباره وحی و نبوت
کتاب قرآن در اسلام، صفحه 71 تا 73

شباهت‌ها و تفاوتهای بین جن و انسان   


خداوند در قرآن کریم می فرماید: «و خلق الجان من مارج من نار، الرحمن/ 15»؛ ''جن را از شعله ای از آتش آفرید، قرآن موجود دیگری را عرضه می دارد به نام " جن " یا " جان ''. قرآن همه مأمورانی را که در نظام خلقت از طرف پروردگار دخالت دارند " ملک " می نامد، ولی در مقابل به " جن " هم قائل است.
جن در ردیف ملائکه نیست، در ردیف انسان است، یعنی در عالم جزء مخلوقاتی است که مکلف و موظف اند، مثل انسان، منتها جن مخلوقی است که درجه اش از انسان پایین تر است. گو اینکه از نظر بعضی از قدرتها بر انسان می چربد و تواناییهایی دارد که انسان ندارد ولی از نظر درجه وجودی از انسان پست تر است، و حتی آن کارهایی که بعضی از افرادی که سر و کارشان با جن است - البته آنهایی که راست می گویند - انجام می دهند، این ها را اهل معنا نمی پسندند، یعنی سروکار داشتن انسان با جن روح انسان را تعالی نمی دهد، تنزل می دهد و تعالی نمی دهد. حال به یک معنای دیگر (که) اساساً آنها خود به خود مسخر باشند آن مسأله دیگری است.

اینجا از خلقت انسان و خلقت جن یاد شده. قرآن می گوید ما انسان را از خاک، گل، این جور چیزها آفریدیم و جن را از شعله ای از آتش آفریدیم: «و خلق الجان من مارج من نار»" جنس او آتشین است، این یک جنس است و او جنس دیگری، مبدأ مادی این یک چیز است و مبدأ مادی او چیز دیگری. شیطان هم راجع به آدم اول همین حرف را زد، گفت " «خلقتنی من نار و خلقته من طین، اعراف/ 12»؛ مرا از آتش آفریدی و او را از گل. می خواست بگوید آتش بر گل شرافت دارد، اصل من بر اصل او شرافت دارد. «فبای الاء ربکما تکذبان»؛ پس اصل خلفت شما هم روی حساب بوده، به چه نعمت از نعمتهای پروردگار تکذیب می کنید؟ سپس می فرماید: «سنفرغ لکم ایه الثقلان، الرحمن/ 31»؛ عنقریب یکسره به (حساب) شما خواهیم پرداخت ای دو ثقل.

در قرآن به جن و انس " ثقلین " گفته شده است، بر خلاف ملائکه که داخل در ثقلها نیستند. " ثقل " از همان ماده " ثقل" که به معنی سنگینی است.
 اشیائی که وزن دارند ثقل و جسمهایند که دارای سنگینی هستند. در اینکه انسان ثقل است یعنی دارا وزن و سنگینی است (تردیدی نیست). قرآن ملائکه را جزء ثقلها یعنی جزء اشیائی که دارای وزن و سنگینی هستند نمی شمارد. ملائکه احیاناً به به صورت یک جسم تمثل پیدا می کنند ولی تمثل معنایش این است که خود (شیء) حقیقت دیگری است اما به این صورت ظاهر می شود «فتمثل لها بشرا سویا»؛ به شکل بشری خوش اندام بر او نمایان شد. (مریم/17)
یعنی در واقع واقعیتش واقعیت جسم نیست که لازمه جسم بودن وزن داشتن و ثقل بودن هم هست بلکه به این صورت بر انسان - مثلاً بر انسانی که وحی بر او نازل می شود یا حتی بر انسانی که احیاناً وحی بر او نازل نشود مثل مریم - تمثل پیدا می کند یعنی به این صورت ظاهر می شود.

ولی جن از نظر قرآن اصلاً حقیقتش حقیقت جسمانی است، نوعی جسم است و مکرر این مطلب را عرض کرده ایم که اینکه در زبانها جن و ملک را در ردیف یکدیگر ذکر می کنند مطابق نیست با آنچه در قرآن است.
در قرآن جن و انس همدوش و همردیف یکدیگر ذکر می شوند نه جن و ملک؛ یعنی جن به انس شباهت بیشتری دارد نه به ملک، منتها جن موجودی است که در عین اینکه جسم است غیرمرئی است، جسمی است غیرمرئی، ثقل است و غیرمرئی. این مسأله که آیا می شود یک شیء جسم باشد و غیرمرئی، در علم قدیم جزء مشکلات بوده است. در علم و فلسفه قدیم فرض این مطلب که یک شیء جسم باشد و در عین حال غیرمرئی یعنی غیرقابل رؤیت باشد، امر مشکلی بوده است.
حداکثر آنچه که تصور می کردند (این بود که) مثلاً در مورد هوا می گفتند هوا جسم هست ولی جسم غیرمرئی است چون ما یکدیگر را به وساطت هوا و نور می بینیم اما خود هوا را نه می بینیم و نه لمس می کنیم، وجود هوا را به قرائنی به دست می آوریم، از قبیل اینکه وقتی مثلاً کوزه ای را در آب فرو می بریم می بینیم قلقل می کند، احساس می کنیم که یک چیزی دارد خارج می شود، احساس می کنیم یک چیزی با صورت و دست ما تماس پیدا می کند و فشار می آورد، در صورتی بود که (قدما) راجع به اینکه یک شیء جسم باشد و مرئی نباشد داشتند.

ولی امروز مسأله شکل دیگری پیدا کرده و آن این است: جسم یعنی شیئی که داراری جوهری باشد که دارای ابعاد است. اینکه در قدیم خیال می کردند همه جسمها سه بعدی است امروز مورد قبول نیست یعنی معتقدند که ممکن است جسمی دو بعدی باشد، جسمی یک بعدی باشد، جسمی چهار بعدی باشد، جسمی شش بعدی باشد.
می گویند ما خودمان سه بعدی هستیم و ساختمان ادراک ما هم ساختمان سه بعدی است یعنی ما فقط اجسام سه بعدی را درک می کنیم. اگر اجسامی باشند که سه بعدی نباشند، دو بعدی یا چهار بعدی باشند آن وقت دیگر ما نمی توانیم آنها را درک کنیم. شاید دو بعدیها را مثلاً بتوانیم درک کنیم چهار بعدیها را نتوانیم یا بر عکس. به هر حال ادراکات ما ادراکات سه بعدی است نه کمتر و نه بیشتر.

بنابراین ممکن است در همین فضا الان اجسامی وجود داشته باشند که جسم باشند، ثقل باشند، وزن داشته باشند، ما وجود آنها را احساس نکنیم ولی آنها واقعاً وجود داشته باشند. این احکامی هم که ما آنها را برای همه اجسام، قطعی فکر می کنیم آنچنان قطعیت ندارد. مثلاً می گوییم که جسمی از جسمی نمی تواند عبور کند. اگر همین اتاق درهایش بسته باشد ما دیگر نمی توانیم از این دیوارها عبور کنیم مگر اینکه بشکافیم. بدون اینکه شیشه را بشکنیم یا در را باز کنیم و یاد دیوار را بشکافیم نمی توانیم عبور کنیم.
ولی می گویند اجسامی که مثلاً دو بعدی هستند از همین دیوار عبور می کنند بدون آنکه دیوار شکافته شود. نه اینکه ما بخواهیم حرف قرآن درباره جن را به استناد اینها بپذیریم. یک نفر با ایمان، کسی که به آنچه قرآن فرموده است ایمان پیدا کرده باشد، بعد از آنکه قرآن را شناخت اولین مستندش خود قرآن است.
 قرآن اینچنین بیان کرده، ما به گفته قرآن ایمان داریم که چنین خلقی در عالم وجود دارد، خلقی که در بسیاری از خصوصیات شبیه انسان است حتی در مکلف بودن و پیغمبر داشتن ولی آنها پیغمبر از نوع خود ندارند، پیغمبر آنها از نوع انسانهاست، یعنی پیغمبرهای انس پیغمبر آنها هم هستند. آنها هم عذاب دارند، آنها هم نعیم دارند.

در روایات این مطلب هست که حتی آنها خوراک دارند، توالد و تناسل دارند، لذت جنسی دارند، یعنی خیلی شبیه انس هستند. این است که در مسائل مربوط به تکلیف و پاداش و کیفر، قرآن آنها را هم وارد می کند، چون بر اساس اعتقادی که ما از قرآن گرفته ایم پیغمبر منحصراً پیغمبر انس نبوده، پیغمبر جن هم بوده است، و قرآن و همچنین کتب آسمانی دیگر قطعاً کتاب انس نیست، کتاب آن موجود غیر مرئی و غیر محسوس برای ما - که اطلاعات ما درباه آن خیلی ضعیف است نیز هست. این است که در آیات سوره الرحمن بالخصوص، جن و انس همدوش یکدیگر مخاطب قرار گرفته اند.

خداوند در جای دیگر مى فرماید:
''بگو به من وحى شده که جمعى از جن به سخنانم گوش فرا داده اند، و گفته اند ما قرآن عجیبى شنیده ایم ''«قل اوحى الى انه استمع نفر من الجن فقالوا انا سمعنا قرآنا عجبا، سوره جن/ 1». تعبیر اوحى الى (به من وحى شده) نشان مى دهد که پیامبر (ص) در این ماجرا شخصاً افراد جن را مشاهده نکرده، بلکه از طریق وحى به استماع آنها نسبت به قرآن مجید آگاه شده است. و در ضمن این آیه به خوبى نشان مى دهد که طایفه جن داراى عقل و شعور و فهم و درک، و تکلیف و مسؤولیت، و آشنائى به لغت، و توجه به فرق بین کلام اعجاز آمیز دارند، همچنین خود را موظف به تبلیغ حق مى دانند، و مخاطب خطابهاى قرآن نیز هستند.

آنها راجع به قرآن گفتند: این قرآن همگان را به راه راست هدایت مى کند، و به همین جهت ما به آن ایمان آورده ایم. و هرگز احدى را شریک پروردگارمان قرار نمى دهیم (یهدى الى الرشد فامنا به و لن نشرک بربنا أحدا، سوره جن، آیه 2). طایفه جن نیز، مرد و زن دارند زیرا در آن تعبیر به رجال من الجن شده است. خداوند می فرماید: «وَ أَنَّهُ کانَ رِجَالٌ مِّنَ الانسِ یَعُوذُونَ بِرِجَال مِّنَ الجِْنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقاً» (سوره جن/ 6)؛ و اینکه مردانى از بشر به مردانى از جن پناه مى بردند، و آنها سبب افزایش گمراهى و طغیانشان مى شدند.

در بین آنها استراق سمع وجود دارد که از ویژگیهای انسانی است به همین جهت می رساند که از این جهت شبیه انسانها می باشند: 

«وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنهَا مَقَاعِدَ لِلسمْع فَمَن یَستَمِع الاَنَ یجِدْ لَهُ شهَاباً رَّصداً» (جن/ 9)؛ ''و اینکه ما پیش از این به استراق سمع در آسمانها مى نشستیم اما اکنون هر کس بخواهد استراق سمع کند، شهابى را در کمین خود مى یابد!''

آنها دارای گروههای متفاوتی هستند و به دو گروه صالح و غیر صالح تقسیم می شوند: خداوند در سوره جن از زبان جنیان می فرماید:
 «وَ أَنَّا مِنَّا الصلِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذَلِک کُنَّا طرَائقَ قِدَداً (11) وَ أَنَّا ظنَنَّا أَن لَّن نُّعجِزَ اللَّهَ فى الأَرْضِ وَ لَن نُّعْجِزَهُ هَرَباً (12) وَ أَنَّا لَمَّا سمِعْنَا الهُْدَى ءَامَنَّا بِهِ فَمَن یُؤْمِن بِرَبِّهِ فَلا یخَاف بخْساً وَ لا رَهَقاً (13) وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسلِمُونَ وَ مِنَّا الْقَسِطونَ فَمَنْ أَسلَمَ فَأُولَئک تحَرَّوْا رَشداً (14) وَ أَمَّا الْقَاسِطونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطباً (15)؛ ''و اینکه در میان ما افرادى صالح و افرادى غیر صالحند، و ما گروههاى متفاوتى هستیم، و اینکه ما یقین داریم هرگز نمى توانیم بر اراده خداوند در زمین غالب شویم، و نمى توانیم از پنجه قدرت او فرار کنیم، و اینکه ما هنگامى که هدایت قرآن را شنیدیم به آن ایمان آوردیم، و هر کس به پروردگارش ایمان بیاورد نه از نقصان مى ترسد و نه از ظلم، و اینکه گروهى از ما مسلمانان، و گروهى ظالمند، هر کس اسلام را اختیار کند راه راست را برگزیده، و اما ظالمان آتشگیره دوزخند!
مؤمنان جن با این سخنان روشن مى سازند که اصل اختیار و آزادى اراده بر آنها نیز حاکم است.

و افرادى صالح و غیر صالح هر دو وجود دارند، بنابراین زمینه هاى هدایت در وجود آنها فراهم مى باشد، و اصولاً یکى از عوامل تأثیر تبلیغ، شخصیت دادن به طرف مقابل، و توجه دادن او به وجود زمینه هاى هدایت و کمال است. این احتمال نیز وجود دارد که مؤمنان جن براى تبرئه آنها از موضوع سوء استفاده از مسأله استراق سمع، این سخن را گفته باشند، یعنى: گرچه بعضى از ما اخبارى را که از طریق استراق سمع به دست مى آوردند در اختیار انسانهاى شرور مى گذاردند تا مایه گمراهى مردم شوند، ولى همه طایفه جن چنین نبودند. این آیه در ضمن ذهنیات ما انسانها را درباره جن نیز اصلاح مى کند، زیرا در تصور بسیارى از مردم واژه جن با نوعى شیطنت و فساد و گمراهى و انحراف، همراه است، این آیه مى گوید آنها نیز گروههاى مختلفى دارند، صالح و غیر صالح.



پایین تر بودن درجه تکاملی جن از انسان   
  
در سوره مبارکه قل اوحی الی که به نام سوره جن معروف است نکته ای وجود دارد و آن این است: جریانی که قرآن مجید نقل فرموده است که گروهی از جن قرآن را استماع کردند، بعد رفتند در میان جمع خود مسئله را بازگو کردند و آنچه که در بین آنها گذشته است، همه را به این صورت نقل می کند که: قل اوحی الی انه استمع نفر من الجن فقالوا انا سمعنا قرانا عجبا؛ بگو:
به من وحی شده است که تنی چند از جنیان (به وحی آسمانی) گوش فرا داشتند و گفتند: به راستی ما قرآنی شگفت آور شنیدیم. (جن/ 1) این نکته خیلی جالب توجهی است یعنی منشأ یک تفکر در انسان می شود. می فرماید:

ای پیغمبر! به مردم بگو این جور به من وحی شده است که چنین جریانی پیش آمده، یعنی پیغمبر از طریق وحی این جریان را بازگو می کند نه از طریق مستقیم، نمی گوید گروهی از جن پیش من آمدند، اینچنین گفتند و من چنین گفتم، می گوید به من وحی شده که چنین جریانی رخ داده است، گروه اندکی از آنها آمده اند و استماع قرآن کرده اند و بعد رفته اند در میان خود چنین سخنانی گفته اند، یعنی از نظر پیغمبر وقتی که جریان واقع شده است به صورت مباشر نبوده است، که پیغمبر از طریق وحی از جریان آگاه می شود. در یک جای دیگر قرآن هم که یا اشاره به همین جریان است یا به جریانی مشابه آن، عینا همین طور ذکر شده است.

در سوره احقاف می خوانیم:
«واذ صرفنا الیک نفرا من الجن یستمعون القرءان فلما حضروه قالوا انصتوا فلما قضی ولوا الی قومهم منذرین* قالوا یا قومنا انا سمعنا کتابا انزل من بعد موسی مصدقا لما بین یدیه یهدی الی الحق و الی طریق مستقیم* یا قومنا اجیبوا داعی الله و امنوا به یغفر لکم من ذنوبکم و یجرکم من عذاب الیم؛ و چون تنی چند از جنیان را به سوی تو روانه کردیم که به قرآن گوش می دادند؛ پس وقتی بر آن حضور یافتند، (به یکدیگر) گفتند: ساکت باشید و بشنوید؛ و چون به پایان رسید برای هشدار به سوی قوم خود بازگشتند. گفتند:
ای قوم ما! ما کتابی را شنیدیم که بعد از موسی نازل شده و (کتاب های) پیش از خود را تصدیق می کند و به سوی حق و به راهی راست هدایت می کند. ای قوم ما! دعوت کننده الهی را اجابت کنید و به او ایمان آورید تا (خدا) از گناهانتان بگذرد و شما را از عذابی دردناک پناه دهد. (احقاف/29 - 31)
در آنجا هم قضیه به همین شکل بازگو شده است، چرا؟ 

چون قضیه به شکل دیگری نبوده است و قهرا به شکل دیگری بازگو نشده است. حال وقتی که بناست این گروه مخلوق هم مانند گروه انسانها مکلف و موظف باشند و تکلیف و مسئولیت داشته باشند و شریعت برای آنها هم باشد چرا این برخورد یک برخورد مستقیم نبوده است که بیایند در حضور پیغمبر، او هم آنها را شهود کند و مستقیم با آنها مشافهه و مکالمه نماید؟ 
چرا قضیه به شکلی بوده که گویی در غیاب پیغمبر صورت گرفته است که بعد پیغمبر می گوید به من وحی شد که چنین جریانی رخ داد؟
من حدس می زنم این امر برای آن است که جن یک موجود منحط تر از انسان است یعنی از نظر کمالات مرتبه تکاملی در یک حد پایین تر و منحط تر از انسان است و انسان از او خیلی برتر و بالاتر است.
نه تنها با ملک قابل مقایسه نیست از آن نظر که کار ملک نوعی کار است و کار اینها نوع دیگر و آنها در مرتبه و مقامی هستند که اصلا به جن ارتباط پیدا نمی کند، بلکه یک مخلوقی است از نظر درجه تکاملی بین حیوان و انسان.

بر طبق آیات سوره جن گروهی از جن بعد از آنکه با شنیدن قرآن ایمان آوردند با قوم خودشان اینچنین گفتند: «و انا منا الصالحون و منا دون ذلک کنا طرائق قددا؛ یعنی برخی از ما صالح و شایسته هستیم و برخی دیگر اینچنین نیستیم؛ غیر این هستیم و تازه غیر این هم «که هستیم» یک جور نیستیم، طرائق و راههای مختلف هستیم» (جن/ 11). این مطلب چیست؟ عین همان جریانی که در بشر وجود دارد - چون در بشر به حکم همان اختیار و آزادی و مکلف بودن این جریانها به وجود می آید - در میان آنها هم به وجود آمده.
حیوان طرائق نیست، طریقه است، یعنی هر نوع حیوانی چون به حکم غریزه کار می کند یک راه و روش مخصوص دارد و لهذا همه افراد حیوانها از یک خصلت خاص به نحو شبیه یکدیگر برخوردار هستند. مثلا همه گربه های دنیا یک جور خصلت دارند، همه سگهای دنیا یک جور خصلت دارند، همه گوسفندها یک جور، همه اسبها یک جور، چون کارشان به حکم غریزه است، یعنی کاری که می کنند کاری است که خلقت در جلوی راه آنها گذاشته است و نوعی اجبار در کارشان هست.
ولی انسان این طور نیست، انسانها اولا تقسیم می شوند به انسانهای صالح و شایسته که راه صحیح زندگی را پیش گرفته اند و انسانهای ناصالح که راه صحیح را پیش نگرفته اند. تازه انسانهای ناصالح هم یک راه نرفته اند هر گروهشان یک راهی رفته اند. در این جهت، آنها مانند ما هستند.
      

                 
رابطه پیامبر (ص) با انسان و جن   
ای رسول بگو آنچه كه از وقوع آخرت و قیامت از طرف خداوند وعده دادم راست و درست است و من نمی دانم آنچه كه از عذاب الهی وعده داده شده اید نزدیك است یا اینكه پروردگارم برای آن آمد و زمانی طولانی مقرر كرده باشند.او عالم غیب است و هیچ كس را بر غیب مخصوص خودش آشكار و آگاه نسازد مگر آن كسی كه فرستاده و مورد رضایت الهی باشد.   
      
      
  
رابطه پیامبر (ص) با انسان و جن       
  
هنگامی كه پیامبر(ص) بنده خدای بزرگ برخاست و خدایش را به نماز صبح می خواند نزدیك بود جماعت جنیان یا كفار قریش برای اینكه عبادت او را ملاحظه كنند و قرائت كلماتش را درك كنند از فرط ازدحام به او بچسبند ولی تو ای پیامبر به آنها بگو همانا من پروردگارم را می خوانم و هیچ كسی را با او در این عبادتم شریك قرار نمی دهم و باز هم بگو من مالك ضرر و نفع برای شما نیستم و بگو به درستی كه مرا هیچ كس از عذاب خدای بزرگ زنهار ندهد و من به غیر او پناهی نمی یابم و من مالك ضرر و نفع به شما نیستم مگر رساندن از سوی خدای بزرگ رحمان رساندن پیامهای ایشان كه برای هدایت انسانها و جنیان است و هر كسی از انسان و جنیان كه نافرمانی و عصیان خدای بزرگ كند و نافرمانی در پیروی نكردن از فرستاده اش تجلی پیدا كند جایگاه او در آتش جهنم است و متمرد از خداوند همیشه در آتش جهنم می ماند.

مشركان از جن و انس بر دشمنی با پیامبر(ص) و خدای بزرگ ادامه می دهند تا آنچه را كه در آخرت از عذاب الهی وعده داده شده بودند ببینند پس به زودی بدانند كدام یك از گروه مومنان و مشركان از جهت یاور و تعداد، ضعیف تر و كمتر هستند.

●وقت قیامت و پذیرش آن

ای رسول بگو آنچه كه از وقوع آخرت و قیامت از طرف خداوند وعده دادم راست و درست است و من نمی دانم آنچه كه از عذاب الهی وعده داده شده اید نزدیك است یا اینكه پروردگارم برای آن آمد و زمانی طولانی مقرر كرده باشند.او عالم غیب است و هیچ كس را بر غیب مخصوص خودش آشكار و آگاه نسازد مگر آن كسی كه فرستاده و مورد رضایت الهی باشد.

وقت وقوع قیامت و پایان هستی نسبت به وجود انسان و جنیان و فرا رسیدن روز حساب از غیب الهی است كه هیچ كسی بر آن اطلاع ندارد گرچه تعبیرهایی در قرآن آمده است كه قیامت یا ساعت نزدیك است و تاریخ دقیق وقوع قیامت را جز خدای بزرگ كسی نمی داند روزی كه دادگاه عدل الهی به تمام حساب ها رسیدگی خواهد كرد اما كسانی كه به رسول خدا(ص) ایمان دارند و او را صادق می دانند هیچ تردیدی در خبررسانی حضرت ایشان از طریق وحی الهی ندارند پس وقوع قیامت حتمی است، یكی دیگر از موضوعات غیبی كه هنوز آشكار نشده است ظهور منجی جهان بشریت است كه در تمام ادیان و مذاهب امری مسلم است. 

در اسلام شیعه و سنی بر این عقیده اند مردی از نسل حضرت زهرای اطهر(س) تنها فرزند ایشان (بقیه فرزندان پیامبر(ص) در حیات ایشان فوت كردند) می آید و جهان را پر از عدالت و صلح می كند همان طوری كه جهان پر از ظلم و جنگ می شود. ولی تاریخ دقیق ظهور منجی بشریت همانند تاریخ وقوع قیامت نامعلوم است گرچه نشانه هایی از آن ظهور در لسان روایات وارد شده است.

● وحی و فرشتگان

خدای بزرگ از پیش روی رسول(ص) و از پس او نگهبانان از فرشتگان در می آورد تا رسول(ص) بداند كه فرشتگان به هنگام نزول وحی رفیق او هستند و پیغام های ارسال شده از پروردگار را بدون هیچ تغییر و تبدیل و تحریف به او رساندند و علم خداوند به آنچه كه نزد پیامبران و فرشتگان است احاطه دارد و آمار هر چیز را به عدد شمرده و احصاء كرده است در روایات وارد شده است كه چون جبرئیل وحی می آورد همراه ایشان هفتاد هزار فرشته می آمدند تا وحی را حفظ كنند و شیاطین را از استراق سمع طرد كنند همچنین از سعیدبن جبیر روایت شده است كه در هیچ محل جبرئیل نزد پیامبر(ص) نمی آمد مگر اینكه با او چهار فرشته در جلو و پشت و جانب راست و چپ بودند و او را محافظت می كردند بی تردید فرستاده الهی مور عنایت حضرت باری تعالی بود و فرشتگان الهی به آن صورت كه خداوند بزرگ می دانند در نزول به زمین و انجام وظیفه شان عمل می كردند و پیامبر اسلام(ص) فرشتگان را می دیدند و همان طور كه جبرئیل را دیدند و از ایشان وحی الهی را دریافت كردند.

●ثواب خواندن سوره جن

حنان بن سدیر از امام صادق(ع) روایت كرده است كه هر كس سوره جن را بخواند تا در دنیا باشد از شر جنیان در امان باشد و به او ضرری نرسد و در آخرت با پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) باشد و چون به ملازمت ایشان مشرف شود گوید پروردگارا به غیر از ایشان كسی دیگر را نمی خواهم و درجه ای غیر از این درجه آرزو ندارم.
      

پایین تر بودن درجه تکاملی جن از انسان   

در سوره مبارکه قل اوحی الی که به نام سوره جن معروف است نکته ای وجود دارد و آن این است: جریانی که قرآن مجید نقل فرموده است که گروهی از جن قرآن را استماع کردند، بعد رفتند در میان جمع خود مسئله را بازگو کردند و آنچه که در بین آنها گذشته است، همه را به این صورت نقل می کند که:
قل اوحی الی انه استمع نفر من الجن فقالوا انا سمعنا قرانا عجبا؛ بگو:

به من وحی شده است که تنی چند از جنیان (به وحی آسمانی) گوش فرا داشتند و گفتند: به راستی ما قرآنی شگفت آور شنیدیم. (جن/ 1) این نکته خیلی جالب توجهی است یعنی منشأ یک تفکر در انسان می شود. می فرماید:
ای پیغمبر! به مردم بگو این جور به من وحی شده است که چنین جریانی پیش آمده، یعنی پیغمبر از طریق وحی این جریان را بازگو می کند نه از طریق مستقیم، نمی گوید گروهی از جن پیش من آمدند، اینچنین گفتند و من چنین گفتم، می گوید به من وحی شده که چنین جریانی رخ داده است، گروه اندکی از آنها آمده اند و استماع قرآن کرده اند و بعد رفته اند در میان خود چنین سخنانی گفته اند، یعنی از نظر پیغمبر وقتی که جریان واقع شده است به صورت مباشر نبوده است، که پیغمبر از طریق وحی از جریان آگاه می شود. در یک جای دیگر قرآن هم که یا اشاره به همین جریان است یا به جریانی مشابه آن، عینا همین طور ذکر شده است.

در سوره احقاف می خوانیم:

«واذ صرفنا الیک نفرا من الجن یستمعون القرءان فلما حضروه قالوا انصتوا فلما قضی ولوا الی قومهم منذرین* قالوا یا قومنا انا سمعنا کتابا انزل من بعد موسی مصدقا لما بین یدیه یهدی الی الحق و الی طریق مستقیم* یا قومنا اجیبوا داعی الله و امنوا به یغفر لکم من ذنوبکم و یجرکم من عذاب الیم؛ و چون تنی چند از جنیان را به سوی تو روانه کردیم که به قرآن گوش می دادند؛ پس وقتی بر آن حضور یافتند، (به یکدیگر) گفتند:
ساکت باشید و بشنوید؛ و چون به پایان رسید برای هشدار به سوی قوم خود بازگشتند. گفتند:
ای قوم ما! ما کتابی را شنیدیم که بعد از موسی نازل شده و (کتاب های) پیش از خود را تصدیق می کند و به سوی حق و به راهی راست هدایت می کند. ای قوم ما! دعوت کننده الهی را اجابت کنید و به او ایمان آورید تا (خدا) از گناهانتان بگذرد و شما را از عذابی دردناک پناه دهد. (احقاف/29 - 31)
در آنجا هم قضیه به همین شکل بازگو شده است، چرا؟ چون قضیه به شکل دیگری نبوده است و قهرا به شکل دیگری بازگو نشده است. حال وقتی که بناست این گروه مخلوق هم مانند گروه انسانها مکلف و موظف باشند و تکلیف و مسئولیت داشته باشند و شریعت برای آنها هم باشد چرا این برخورد یک برخورد مستقیم نبوده است که بیایند در حضور پیغمبر، او هم آنها را شهود کند و مستقیم با آنها مشافهه و مکالمه نماید؟
چرا قضیه به شکلی بوده که گویی در غیاب پیغمبر صورت گرفته است که بعد پیغمبر می گوید به من وحی شد که چنین جریانی رخ داد؟
من حدس می زنم این امر برای آن است که جن یک موجود منحط تر از انسان است یعنی از نظر کمالات مرتبه تکاملی در یک حد پایین تر و منحط تر از انسان است و انسان از او خیلی برتر و بالاتر است. نه تنها با ملک قابل مقایسه نیست از آن نظر که کار ملک نوعی کار است و کار اینها نوع دیگر و آنها در مرتبه و مقامی هستند که اصلا به جن ارتباط پیدا نمی کند، بلکه یک مخلوقی است از نظر درجه تکاملی بین حیوان و انسان.

بر طبق آیات سوره جن گروهی از جن بعد از آنکه با شنیدن قرآن ایمان آوردند با قوم خودشان اینچنین گفتند: «و انا منا الصالحون و منا دون ذلک کنا طرائق قددا؛ یعنی برخی از ما صالح و شایسته هستیم و برخی دیگر اینچنین نیستیم؛ غیر این هستیم و تازه غیر این هم «که هستیم» یک جور نیستیم، طرائق و راههای مختلف هستیم» (جن/ 11). این مطلب چیست؟ عین همان جریانی که در بشر وجود دارد - چون در بشر به حکم همان اختیار و آزادی و مکلف بودن این جریانها به وجود می آید - در میان آنها هم به وجود آمده.
حیوان طرائق نیست، طریقه است، یعنی هر نوع حیوانی چون به حکم غریزه کار می کند یک راه و روش مخصوص دارد و لهذا همه افراد حیوانها از یک خصلت خاص به نحو شبیه یکدیگر برخوردار هستند. مثلا همه گربه های دنیا یک جور خصلت دارند، همه سگهای دنیا یک جور خصلت دارند، همه گوسفندها یک جور، همه اسبها یک جور، چون کارشان به حکم غریزه است، یعنی کاری که می کنند کاری است که خلقت در جلوی راه آنها گذاشته است و نوعی اجبار در کارشان هست.
 ولی انسان این طور نیست، انسانها اولا تقسیم می شوند به انسانهای صالح و شایسته که راه صحیح زندگی را پیش گرفته اند و انسانهای ناصالح که راه صحیح را پیش نگرفته اند. تازه انسانهای ناصالح هم یک راه نرفته اند هر گروهشان یک راهی رفته اند. در این جهت، آنها مانند ما هستند.



بدی ارتباط انسان با جن   
    
به طور مسلم عده ای از انسانها - و البته انسانهای معدودی - هستند که می توانند ارتباط با جن پیدا کنند. این یک حقیقت است. البته نمی خواهم بگویم هر کسی که چنین ادعایی می کند حرفش درست است. به ندرت انسانهایی پیدا می شوند که می توانند ارتباط با جن پیدا کنند. 

ولی کسانی که به جنبه های معنوی انسان می اندیشند این کار را کار غلط و بدی می دانند و معتقدند که روح انسان را خراب و فاسد می کند، نه تنها برای انسان کمالی شمرده نمی شود، بدتر انسان را خراب می کند.
این جور ادعا می کنند که معاشرت با جن در روح انسان آن اثری را می گذارد که معاشرت با انسانهای پست منحط کوتاه فکر گرفتار به یک نوع آلودگیها. چگونه اگر انسان با آنها معاشرت داشته باشد روحش را پست و منحط می کند؟

از همین آیات سوره جن می توانیم یک نوع دستورالعملی بگیریم که در عین اینکه چنین مخلوقی در عالم وجود دارد و بهترین دلیلش همان است که قرآن از وجود این مخلوق خبر داده است، انسانها هیچ وقت دنبال این کار نروند که با این مخلوق ارتباطی برقرار کنند. 

حتی وقتی که آنها آمدند از قرآن آگاه شدند، بدون ارتباط مستقیم با شخص پیغمبر بوده و شخص پیغمبر با اینها ارتباط مستقیم نگرفت یعنی خدا نخواست که پیغمبر ارتباط مستقیم با آنها بگیرد و بیایند حرفی بزنند. نه اینکه بخواهم بگویم امر نشدنی است، ولی خداوند نخواسته به این شکل باشد. آنها آمده اند، از موضوع هم آگاه شده اند، بدون آنکه ارتباط مستقیمی با پیغمبر بگیرند رفته اند در میان جمع خودشان قضایا را در میان گذاشته اند.
و لذا قرآن می گوید:

قل.... به آنها بگو به من وحی شده که چنین جریانی رخ داده است، نه اینکه بگوید آنها آمدند پیش من، من چنین گفتم و آنها چنین گفتند، بلکه آنها آمده اند و رفته اند، کارشان گذشته و تمام شده، بعد به من وحی شد که چنین جریانی رخ داد.

حال قرآن آن جریانهایی را که در میان آنها رخ داده است و آنها در میان خود بازگو کرده اند، از آن جهت که خیلی شباهت دارد به آنچه در میان بشر رخ می دهد، بازگو کرده است.


توأم بودن علم و قدرت در قرآن   

در داستان حضرت سلیمان و ملکه سبا درباره عمل خارق العاده عفریتی از اجنه حضرت سلیمان، قرآن می گوید: «قال الذی عنده علم من الکتاب». اینجا که بحث از قدرت است علم را به میان می کشد، در سوره والنجم که بحث از علم است قدرت را به میان می کشد. این به واسطه توأم بودن ایندو است.

فردوسی شعری دارد و مضمون حدیث هم هست. البته این شعر در سطح پایین تری است: " توانا بود هر که دانا بود " دانایی و توانایی با همدیگر هستند. مقصود این است که هر کسی هر اندازه که دانا باشد بر قدرتش افزوده می شود. البته او از این راه می گوید که انسان وقتی که دانا بود قانون جهان را بهتر می داند. وقتی قانون جهان را بهتر دانست بهتر می داند که چگونه اشیاء جهان را در خدمت بگیرد.
وقتی آنها را در خدمت گرفت بر قدرت و توانایی اش افزوده می شود. ولی این معنا را به مفهوم وسیعتری قائل هستند و می گویند اساساً علم و قدرت عین یکدیگرند، علم عین قدرت است و قدرت عین علم است و این تفکیکی که انسان میان علم و قدرت می کند یک اشتباه است، اصلاً خود علم قدرت است و قدرت علم است و لهذا در ذات پروردگار هر دو به شکل واحد موجود هستند.

ما می بینیم در قرآن کریم در آن آیه که صحبت از علم است می گوید: «علمه شدید القوی»؛ او را (آن فرشته) بس نیرومند آموخته است. (نجم/ 5) نمی گوید " علمه کثیر العلم "، در اینجا که صحبت از قدرت است علم را به میان می آورد:
 «و قال الذی عنده علم من الکتاب انا اتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک»؛ کسی که از "علم کتاب" بهره ای داشت. گفت من پیش از آنکه چشمت را بر هم زنی آن را به نزدت می آورم. (نمل/ 40)