کافه تلخ

۱۳۸۹ مهر ۱۱, یکشنبه

مردی که در سراسر جهان به خواب هزاران نفر آمده






نقل قول

شاید در ابتدا کمی عجیب به نظر برسد اما اگر شما یا یکی از نزدیکانتان چهره این مرد را در خواب دیده باشید، شما هم جزء هزاران نفری هستید که در سرتاسر جهان از ایران گرفته تا امریکا و… این مرد را در رویاهایشان مشاهده کردهاند!………… این ماجرا آنقدر جالب و همه گیر بود که حتی سایتی هم با عنوان «این مرد» راه اندازی شد و تمام افرادی که تجربه دیدن این فرد را داشته اند به بحث و اظهار نظر درمورد خواب و رویاهای‌شان درمورد این آقای مرموز پرداخته اند.
تمامی ………………….این ماجراها از ژانویه سال 2006 در نیویورک آغاز شد؛ زمانی که بیمار یک روانپزشک ادعا کرد مردی را بارها در رویاهایش میبیند و با او صحبت میکند. این زن می‌گوید که حتی یک بار هم این فرد را در زندگی واقعی ملاقات نکرده است اما بارها او را درخواب دیده است.
پس از صحبتهای این خانم، تصویر مرد ترسیم می‌شود و برروی میزکار روانپزشک باقی می‌ماند تا اینکه بیمار دیگری می‌آید و با دیدن این عکس ادعا می‌کند که این مرد را بارها در خواب دیده است.
با این اتفاقات روانپزشک تصویر این مرد را برای تعدادی از همکارانش ارسال می‌کند و پس از گذشت چند ماه، چهار بیمار دیگر هم میگویند که این مرد را بارها در خواب دیده اند!
……………….. از ژانویه سال 2006 تا کنون هزاران نفر از شهرهای مختلف از جمله لس آنجلس، پکن، بارسلون، پاریس، مسکو و تهران و… اعلام کرده اند که این مرد را دیده اند. افراد اعلام کرده اند که این مرد درخواب با آنها پرواز میکند، پس از یک روز سخت کاری به آن‌ها آرامش می‌دهد و حتی با آنها غذا می‌خورد.
اما واقعا چه چیزی باعث چنین اتفاقی می شود؟
تئوریهای مختلفی مطرح شده است که شاید جالبترین آنها تئوریای باشد که می‌گوید:
این مرد یک فرد واقعی است، کسی که مهارتهای خاص روانی دارد و توانایی ورود به خواب افراد را دارا می‌باشد!

http://www.thisman.org


 
« به عکس‌های این مرد زیاد نگاه نکن .
طبق قوانین رویابینی او به رویای تو هم سرخواهد کشید.
چه بسا این‌هم ترفند تازه‌ای باشه برای دزدی انرژی از مرئم جاهل
فقط خبری بخوان و بگذر . شهرزاد »





فرزندان ابلیس
ابلیس دارای ذریه و فرزندانی است!
متن اصلی کتاب :البته بعضی احتمال داده‌اند که «ذریه» همان اتباع شیطان باشند که نام عده‌ای از آنها در روایات مختلف چنین آمده است
قفندر: که هر کس در خانه‌اش چهل روز تنبور نوازد قفندر بر تمام اعضای او نشیند و غیرت از او زایل می‌کند
اعور یا زوال: که کارش شرکت در نکاح و آمیزش جنسی است
وهار: که در خواب مومنین می‌آید و آنها را آزار می‌دهد و خواب‌های پریشان می‌نماید و باعث اندوه آنان می‌شود
تمریح: که کمک کننده‌ی ابلیس است.حضرت صادق(ع) فرمودند: برای ابلیس کمک کننده‌ای به نام تمریح است که شبها مغرب و مشرق را برای وسوسه کردن مردم پر می‌کند
متکون: که به هر صورتی در می‌آید، چه به صورت کوچک و چه به صورت بزرگ و مردم را به این وسیله گول می‌زند
مذهب: که به هر صورتی در می‌آید، مگر به صورت پیغمبر(ع) یا وصی او
رها: که مانع بیدار شدن بندگان برای نماز شب است
مبسوط یا مشوط: که صاحی دروغ است
مطرش یا مشوط-وشوط: که مامور بر اخبار و گزارشهای واصله است. او این اخبار را که دروغ و نادرست است بر سر زبان مردم می‌افکند، اخباری که فاقد اصل و حقیقت می‌باشد
هفاف: که موکل است در صحراها و بیابانها مه مردم را در آنجا اذیت مس کند و آنها را وسوسه می‌کند و نیز می‌گویند او بر شراب مسکر گمارده شده است
رکتبور یا زلنبور: که ماموری گمارده بر بازارها است، و یاوه و سوگند دروغ و تعریف و تمجید کالاها در نظر بازاریان کاری شایسته جلوه می‌دهد
ثبر یا ثبور: که بر مصائب و آسیبها مامور است، خراشیدن چهره‌ها و طپانچه زدن گونه‌ها و دریدن گریبانها را برای مصیبت زدگان مطلوب وانمود می‌سازد و نیز مردم را به جنگ و نابودی فرا می‌خواند
داسم: که هر وقت مردی داخل خانه‌ی خود شد و سلام نکرد و نام خدای تعالی را به زبان جاری نکرد با او داخل شود و بین او و اهلش فتنه و نزاع اسجاد کند و اگر غذا بخورد و نام خدا را نبرد با او غذا می‌خورد
لاقیس‌وولها-یا ولهان: که طهارت و تمیز را زیر نظر دارد. اما در بعضی احادیث آمده که امام صادق(ع) در مقام تقبیح «مساحقه» فرمودند:خدا «لاقیس» دختر ابلیس را بکشد....
لبینی: که نام دختر ابلیس است و ابلیس از رهگذر این دختر بد و بالی بر تن دارد و پیراهن در برکرده است که مانند مجوس کمربندی در بر دارد و کوزه‌هایی کوچک از آن آویزان می‌باشد. جرس و زنگی در دست و خودی بر سر دارد که بر فراز آن آهنی مستطیل و خمیده کج قرار گرفته است
خنزب: که حایل می‌شود بین شخص نمازگزار و بین نماز او یعنی توجه قلب را بر طرف می کند
ابیض: که مردم را به خشم در می‌آورد




مکان روح در مغز مشخص شد


خبرآنلاین نوشت:

با کشف قسمت‌هایی از مغز که مسئول احساس معنویت و تعالی است،‌ مرز بین مغز جسمانی و روح بشر کم‌رنگ می‌شود. آیا این کشف می‌تواند جدال قدیمی علم‌گرایان و معنویت‌گرایان را در رابطه روح و جسم پایان بخشد؟

در طول تاریخ علم و فلسفه، اغلب مغز علمی را از مفهوم معنویت و روح جدا می‌دانسته‌اند. تا جایی که علم‌گراها عملکردهای انسان را به مغز نسبت می‌دادند و معنویت‌گراها وجود روحی جدا از جسم را مسلم می‌دانستند. اما مطالعات جدید این مرز را برداشته‌اند.


به نظر می‌رسد حتی مسئول احساس تعالی و معنویت هم،‌ قسمت‌های خاصی از مغز باشد، چرا که مطالعه جدیدی در ایتالیا برای اولین بار نشان داده که برداشتن قسمت‌های خاصی از مغز،‌ می‌تواند احساس آرامش درونی را بالا ببرد.


به گزارش نیچر، عصب‌شناس شناخت‌گرایی به نام کازیمو یورگسی از دانشگاه یودین به اتفاق همکارانش مطالعه‌ای را بر روی افرادی که مبتلا به تومور مغزی بودند انجام دادند تا احساسات آن‌ها را قبل و بعد از عمل برداشتن تومور بررسی نمایند.

طی سه تا هفت روز بعد از جراحی، کسانی که در قسمت پشتی مغز، در قشر آهیانه تومور داشتند، احساس تعالی بیشتری را گزارش کردند. اما در مورد بیمارانی که در قسمت‌های جلویی مغز تومور داشتند، چنین احساسی را گزارش نکردند.


به گفته یکی از همکاران مطالعه،‌ سالواتوار اگلیوتی که او هم عصب‌شناس شناخت‌گرا در دانشگاه اسپینزای رم است،‌ احساس تعالی همیشه با فیلسوف‌ها و فلسفه همراه بوده و این اولین باری است که یک مطالعه علمی این قدر به این مفهوم نزدیک می‌شود. وی می‌افزاید:‌ «ما به سراغ یک پدیده پیچیده رفته‌ایم که به نظر می‌رسد جوهر انسانیت و جزیی از بشر بودن است.»

این پژوهشگران دو بخش از مغز را شناسایی کرده‌اند که وقتی تخریب می‌شوند، احساس معنویت در فرد بالاتر می‌رود:‌ یکی سمت چپ قسمت تحتانی لوب آهیانه و دیگری سمت راست شکند زاویه‌ای. این دو قسمت که در بخش‌های پشتی مغز قرار دارند،‌ مسئول ادراک ما از بدن‌هایمان در ارتباط فضایی با دنیای خارجی هستند. به گفته این پژوهشگران،‌ نتایج مطالعه آن‌ها ارتباط بین تجربه عرفانی و معنوی و احساس جدا شدن از جسم را تایید می‌کند.


پژوهشگران دو بخش از مغز را شناسایی کرده‌اند که وقتی تخریب می‌شوند، احساس معنویت در فرد بالاتر می‌رود:‌ یکی سمت چپ قسمت تحتانی لوب آهیانه و دیگری سمت راست شکند زاویه‌ای.


یورگسی در این باره می‌گوید: «شگفت‌انگیزترین قسمت ماجرا، سرعت تغییر بود. کشف ما نشان می‌دهد برخی رگه‌های شخصیتی پیچیده از آن چه تاکنون خیال می‌کردیم ساده‌تر هستند.»

علم معنویت

در این مطالعه با 88 بیمار مبتلا به تومور مغزی در ناحیه‌های متفاوتی از مغزشان، مصاحبه شده است. از این افراد، 20 نفر تومور خوش‌خیم داشتند و در عمل جراحی هیچ بخشی از مغزشان برداشته نشد. همه این 88 نفر قبل از عمل جراحی خود در مورد عقاید و عادات مذهبی شان مورد مصاحبه قرار گرفتند و سپس به یک سری سوال بله یا خیر جواب دادند که میزان احساس معنویت را در آن‌ها ارزیابی می‌کرد. این سوال‌ها که در یک پرسشنامه تنظیم شده بودند، سه مولفه مهم احساس تعالی را می‌سنجیدند:‌ گم کردن خود در یک لحظه، احساس ارتباط و اتصال با سایر افراد و طبیعت، و اعتقاد به یک قدرت برتر.

برای مثال: "من گاهی آن‌قدر مسحور کاری که انجام می‌دهم می‌شوم که در یک لحظه احساس گم شدن می‌کنم،‌ انگار از زمان و مکان جدا شده باشم". و یا: "من گاهی احساس می‌کنم آن‌قدر به طبیعت متصلم که حس می‌کنم همه چیز بخشی از یک موجود زنده است و از هم جدا نیستند".


سپس پژوهشگران به دقت قسمت‌هایی از مغز بیمار که طی عمل جراحی از بین رفته بود را مشخص کردند.


مطالعات قبلی نشان داده بودند که قسمت‌های گسترده‌ای از مناطق لوب‌های پیشانی و آهیانه‌ای مغز با اعتقادات مذهبی مرتبطند. اما معنویت و احساس تعالی دقیقا به همان مناطق مربوط نیست. در گذشته هم عصب‌شناسان دیده بودند که برخی بیماران بعد از آسیب مغزی دچار تغییر در احساس معنویت می‌شوند اما همیشه از آن فاصله گرفته بودند و به آن نپرداخته بودند.

ریک وندن‌برگ عصب‌شناس دانشگاه لیون در بلژیک در مورد این مسئله می‌گوید:‌ «ما همیشه از این تغییر فاصله گرفتیم، نه به این دلیل که اهمیتی ندارد، بلکه به این دلیل که خیلی شخصی و خصوصی است.» به اعتقاد وندن‌برگ،‌ این مطالعه جدید بسیار جذاب است اما مانند اغلب مطالعات پیشگام،‌ سوالات فراوانی را بدون جواب می‌گذارد. به نظر او باید این نتایج را با احتیاط تفسیر کرد چون احتمال این که مسئله‌ای مثل معنویت را بتوان تنها در دو قسمت مغز جای داد خیلی کم است.


اندازه‌گیری دشوار

احتمالا دشوارترین قسمت این مطالعه،‌ نحوه اندازه‌گیری احساس تعالی بوده است. به گفته ریچارد داویدسون، عصب‌شناس دانشگاه ویسکانسین مادیسون،‌ خیلی مهم است که بدانیم این مطالعه بر پایه تغییراتی در اظهارات شخصی افراد صورت گرفته است که گاهی موارد عجیب و غریبی هم در آن‌ها وجود دارد. وی می‌افزاید:‌ «در آینده این مسئله مهم خواهد بود که چرا آسیب قشر لوب آهیانه مغز باعث تغییر در این مقیاس می‌شود.»

وندن‌برگ نیز در این باره می‌گوید: «احساس تعالی یک مفهوم انتزاعی است و افراد نسبت به معانی کلمات نگرش‌های متفاوتی دارند.» به اعتقاد وی، ‌استفاده از گزارش‌های فردی بیماران همیشه راه دقیقی نیست. از این دیدگاه، برای ارزیابی معنویت و احساس تعالی در مطالعات بعدی، استفاده از رفتارهای خاص و افکار و احساسات مخصوصی که این رفتار را شکل می‌دهند،‌ ‌گام بعدی خواهد بود.


خود یورگسی می‌خواهد در مطالعات آینده سایر جنبه‌های معنویت را بررسی کند و ببیند که این تغییرات برای چه مدتی در بیمار باقی می‌مانند. وی همچنین می‌خواهد قسمت‌های کشف شده مغز در این مطالعه را در مغز افراد سالم تحریک کند و ببیند می‌توان از این طریق، تغییرات فوری در احساس تعالی افراد ایجاد کرد یا نه. به اعتقاد وی روزی خواهد رسید که بتوان با تحریک بخش‌های خاصی از مغز بیماران عصب‌شناختی یا روان‌شناختی، احساس تعالی و معنویت را در آن‌ها افزایش داد.

اساس مصری وبابلی باورهای دینی یهود




تأثیر اساسی و بزرگ اساطیر دینی مصر در فرهنگ دینی کهن یهود و مسیحیان
اسطورهً معروف مصری اوزیس (ملکهً اریکه نشین) و اوزیریس (پادشاه اریکه نشین) حاوی مطالبی است که نشان میدهد یکی از منابع اساطیری معروف و اساسی داستان خدا-برادران نامتجانس اهورا مزدا و اهریمن، خصوصا اساس اسطورهً خواهر و برادر تخت سلطنت نشین همزاد جمشید و جمی یادگار بزرگ فرهنگ مصریان کهن در دین و اساطیر و سنن ایرانیان باستان است:

اسطوره بر این اساس است که پسر و دختر الههً آسمان(نوت) و ایزد زمین(گب) یعنی اوزیریس و اوزیس با هم ازدواج میکنند و ست (خدای ویرانی و صحرا و آشوب) برادر آنها و نابرادری یا عموی هوروس(ایزد خورشید دوردست=هیپریون یونانیها) این امر را نمی پسندد و اوزیریس را به قتل می رساند. بعد از آن اوزیریس، خدا/پادشاه جهان زیرین میگردد. در اساطیر کهن هندو ایرانی این دو تحت عناوین خواهر و برادر همزاد جمشید(یمه/جم درخشان= همزاد مذکر) و جمی(همزاد مؤنث) یاد میشوند که از این میان یمه (جمشید میمرد یا بدست اژیدهاک=پادشاه مردوک پرست کشته میشود) و در خدا/پادشاه جهان زیرین میگردد.چه نام پدر اینان یعنی ویوسوست یا ویونگهونت (خورشید دور درخشنده) در وداها و اوستا به وضوح با هوروس مصریان به معنی لفظی(خورشید دوردست) مطابقت دارد. پیداست خود نام هوروس همچنین یادآور نام اهورا ایرانیان به معنی خالق است و لابد با ان معادل گرفته شده است.
 مسلم به نظر میرسد نبرد و ستیز بی امان هوروس با برادر بزرگ همزادش ست (خدای ویرانی و آشوب) منشأ اسطورهً ستیزخدایان بزرگ وهمزاد خیر و شر ایرانی یعنی اهورامزدای سیمرغ شکل و با اهریمن ماروش است. در نزد مصریان هم هوروس و هم ست با سری به شکل پرندگان تصویر گردیده اند. خصوصاً شاهین (سائینی اوستا، سیمرغ) سمبل هوروس و مار یکی از موجودات منسوب به ست است که در نزد ایرانیان با توجه به سمبلهای مار/اژدهای خدایان بزرگ بابلی یعنی انکی و مردوک به جای ست مرغ سر آورده شده است. تصاویر دایره بالدار مصری که در مصر و آثار باستانی فارس دیده میشود. نشان از علاقهً خاص ایرانیان بدین سمبل مخصوص ایزدان خورشیدی مصر یعنی هوروس و رع می باشد.
جالب است نام هرمس(=ستون) خدای معروف یونانی/مصری و همچنین نام اهرام ثلاثهً معروف مصر با ست خدای مخصوص مصر علیا که اهرام ثلاثه را در خود جای داده، مترادف است. گرچه از هرمس مصریان/سامیها در اصل خدای شیروش/سفنیکس شکل حائورون مصریان / کنعانیان مراد بوده است. مصریان بعد از پس راندن هیکسوسهای پرستندهً موسه/موسی/میثه(میثره، خدای قبیله ای میتانیان حاکم بر اتحادیهً قبایل هیکسوس، خدای جنگ و خورشید و عهدو پیمان=هرمس ایرانی)، خدای بزرگ ایشان را با ست (خدای ویرانگری) معادل به حساب آورده اند.
تورات و قرآن به درستی نام آخرین فرمانروای هیکسوسی و مخاصم مصری او را با عناوین موسی کلیم الله و فرعوان برادر خوانده موسی معرفی نموده اند چه اینان به ترتیب کاموسه(همکلام میثه) و اخموسه(برادر موسی) نام داشته اند. قرآن هیکسوسها (=پادشاهان بیگانه) را تحت نام اصحاب الرأس (پادشاهان چوپان) یاد نموده است. سوای دو مورد فوق در فرهنگ اساطیر ایرانی- بر خلاف همسایگان یهودیشان که خیلی از ایشان تأثیر پذیرفته اند- به سادگی تأثیر از اساطیر مصر باستان در نمی یابیم. این دو مورد هم باید غیر مستقیم توسط مرمان آسیای صغیر به ایران رسیده باشد.
 از این موارد ناب در فرهنگ تورات و یهود نامهای اساطیری صهیون(کوه ازدحام)، جهوت (زهوتی، ایزد ماه که ریشهً مصری نام زئوس یعنی در اصل خدای ماه یونان هم هست)، تور سینا (کوه ایزد گاو شکل ماه)، یهوه (ایزد ماه) است که در ستارهً داودی شش پر ماه در درفش یهود تصویر شده اند. در این رابطه بسیار جالب است که اسامی اساطیری دیگر کوه مقدس تور سینا، یعنی صهیون (سیون، به اکدی)، قرقیسیا (کیر-کوسیا به عبری/هوریانی)، آرماختون (به لوویایی/یونانی) هم جملگی به معنی کوه سرزمین "ایزد ماه(یهوه صبایوت)" می باشند. از موارد قابل ذکر دیگر نام حّوا (مادر الهه) است که در معنی الههً هوا و دم با الههً مادر مصری سرکت مشترک است. در باب اشتراک و تأثیر و تأثر مصریان با بابلیان گفتنی است. به نظر میرسد نام ایزد معروف بابلی نبو(=اسماعیل، نیای اساطیری عرب) که همچنین نینورتا/حائوران/ملقارت/رشپ شولمان/نین گیرسو(خدای شیر فش= به عربیهرمس و صاحب گرز و پهلوان سفرهای جنگی) نامیده شده است، علی الاصول از لقب مصری وی یعنی نب آهایو(جنگجوی بزرگ) اخذ شده است چه این همان خدا/پهلوانی است که نزد یونانیها تحت نام هراکلس (پهلوان معروف، حائوران/حائورون کنعانی) دارای گرز و خفتان از پوست شیر بومی شده است.
در سنت دینی مسیحیان هم موارد مهمی و نابی وجود دارد که بر گرفته از فرهنگ اساطیری مصر است. از آن جمله نام و نشان خدایان ایزیس (فرمانروا/ایزد منجی مردم در جهان دیگر)، الهه ایسائوس (آنکه می آید بزرگ است) و ایهی (ایزد زمزمه های خدایی، خدای جوانی که از او به عنوان خدای متصدی نان و شراب مقدس یاد شده است). مسلم به نظر برای خود موسی که از عهد هیکسوسها به شکل نام خدایگانی موسه در نام فرمانروایان مصر دیده میشود (از جمله در نامهای اهموسه و مخاصم هیکسوسیش کاموسه)، دو ریشهً متفاوت میتانی و بابلی (سومری/اکدی) وجود داشته است: در نزد میتانیان- که از اعضاء مهم اتحادیهً قبایل هیکسوسها در مصر بوده اند، همچنانکه از اسم خودشان پیداست این نام خدای قبیله ای آنان یعنی میثه(میثره، ایزد خورشید و عهد و پیمان و جنگ) بوده است که معادل با مردوک بابلیها (یعنی گوسالهً رب النوع آفتاب) به شمار میرفته است. اما در نزد بابلیها نام موسی(موشه) به صور موش و موش هوشو به معنی مار/اژدها در مقام سمبل ویژهً مردوک ایزد بزرگ بابلیها است. ید بیضا و ده فرمان موسی بیانگر میثهً میتیانیها (خدای عهد و پیمان و خورشید) و عصای اساطیری موسی که در بابل پیش همانند فرعونی خودش تبدیل به مار/اژدها میگردد، نشانگر نام مردوک خدا/پهلوان بابلی است که سوای این نقش در تورات جداگانه در نقش یعقوب (کشتی گیر) نیای اساطیری امم سامی ظاهر شده است.
موسی کلیم الله تاریخی تورات و قرآن همان فرعون هیکسوسی مترادفش کاموسه (روح همنشین ایزد موسه) است که توسط اهموسه (به معنی برادر موسه)فرعون مصری بنیانگذار سلسله هیجدهم جدید التأسیس مصر با رعایای هیکسوسی (=خارجی) خودش از مصر سفلی به فلسطین/یهودیه باز پس رانده شد. هیکسوسها یا پادشاهان شبان (اصحاب الرأس قرآن) حدوداً بیش از یک قرن و نیم در مصر حکومت نموده اند. دوست عزیزم آریارمن(س.فرناباز) که این مقاله حاصل ونتیجهً بحث و گفتگوی اخیر با اوست، سلسله مقالاتی تحقیقی بسیار جالبی در باب منشاً دایره بالدار هخامنشیان و خصوصاً اساس اساطیری و دینی کهن مصری آن دارد که ضمن آنها اساطیر معروف مصری را در این باب با جزئیات مورد برسی قرار داده و در وبلاگش در جستجوی سده های فراموش شده درج نموده است. در اینجا بخشهایی از مطالب وی در این وبلاگ تحقیقاتی را بی کم و کاست در باب اسطوره هوروس و ست ضمیمه می نمایم:

ریشه های پیدایش نگاره دایره بالدار (جستار هفتم)
سرانجام نوشتارهای ما در شش جستار پیشین (درباره ریشه های پیدایش دایره بالدار مصریان) براین بود که به شهر «ادفو» (Edfu) رفته در ویرانه های باستانی پرستشگاه هوروس به جستجوی اسطوره دایره بالدار باشیم. دستاورد جستارهای پیشین ما در وبلاگ «در جستجوی سده های فراموش شده» این بود که دریافتیم دایره بالدار مصریان نمادی برگرفته از اندیشه های خورشید و درخشندگی آن در آسمان و نیز نمادی از باورهای دیرین درباره نبردهای روشنایی و
تاریکی، نبرد نیکی و بدی، نمادی از چیرگی روشنایی و پیروزی هوروس خدای آسمان و شاهین بر «ست» خدای آشفتگی و بدی و نشانه ای برای برپایی یک پادشاهی نیرومند در مصر (که خود را نماینده روشنایی و نیکی می دانست) بود.
از اینرو بود فرعونها که خود را «هوروس» و نیز فرزند «را» خدای خورشید می نامیدند، برای آسمانی نمودن پادشاهی خویش و نمایش توانایی و گستردگی باور به نیروی چیرگی خود بر دشمنان و پراکندن ترس در دل های مردمان از خشم خود، دایره بالدار را ارج نهادند و بویژه در روزگار پادشاهی نوین آنرا با شکوه بسیار بر سردر کاخها، بر دیوارها، زیر سقف ها، آسمانه ها، ستون های سنگی، تخت ها، مهرها و... نمایش می دادند. فراز پندارها درباره این دایره بالدار مصری اسطوره ای بود که برای پاس داشت یاد دلاوریهای هوروس پدیدار گشت و بر دیوارهای پرستش گاه ادفو در مصر بالا به دبیره هیروگلیف نگاشته شد.
شهر ادفو در کرانه غربی رود نیل میان شهرهای «اسنا» (Esna) و «آسوان» (Aswan) است که مردمی نزدیک به شصت هزار تن را در خود جای داده است. در این شهر است که ویرانه هایی دیده می شود که در نوشته های هیروگلیف آنرا wetjese-hor خوانده که بخش دوم این نام، همان نام هوروس است و پسان تر رومیان آنرا «آپولینوپولیس مگنا» (Apollinopolis magna) نامیدند که معنی آن «شهر هوروس برتر» بود. آپولو از خدایان خورشیدی یونانیان بود و نامی بود که یونانیان و رومیان به هوروس داده بودند. هم هرودوت (کتاب دوم) و هم پلوتارک (داستان ایزیس و ازیریس) و دیگر نویسندگان کلاسیک هوروس را آپولو و در پیوند با خورشید خوانده اند.
یافته های بدست آمده از ادفو نشان می دهد که دیرینگی ویرانه ها به روزگار خاندان پنجم رسیده و مصریان در روزگار پادشاهی نوین این جایگاه را به یاد هوروس خدای آسمان «بهوتت» (Behutet) نیز می گفتند که این واژه مصری به معنی «رنگارنگ» است و یادآوری رنگارنگی بالهای هوروس و نیز پرتوهای خورشید در آسمان بود.
در نزدیکی ادفو بود که پرستش گاههایی برای خدایان و ایزدبانوان در «دندرا» (Dendera) ، «اسنا» (Esna)، «کومومبو» (Komombo) و «فیلایی» (Philaie) برپا شده بود. اما به راستی نامداری ادفو بیشتر از این جایگاهها و این نامداری برای برپایی پرستش گاه هوروس خدای آسمان و شاهین بود.
پرستش گاه هوروس به یاد پیروزی های او و همزمان با نامداری و پراکندگی اسطوره های نبرد با ست و در روزگار پادشاهی نوین ساخته شد. برخی نوشته های بدست آمده از آن نشان می دهد که پرستش گاه نه در یک زمان کوتاه که در روزگاری دراز هنگام فرمانروایی «رامسس یکم» (Ramesses I) (1346-1322 پ.م)، «ستی یکم» (Seti I) (1321-1300 پ.م) و «رامسس دوم» (Ramesses II) (1300-1233 پ.م) ساخته شده است. این دیرینگی در ساخت پرستشگاه نشان می دهد که هوروس چگونه نامدار بود و فرعونها که خود را هوروس می نامیدند چقدر برایش ارزش می نهادند که هریک چون شاهان هخامنشی که به تخت جمشید افزودند، آنها نیز به پرستش گاه هوروس افزودند.
در آن روزگاران سوی پرستشگاه و از دروازه بزرگ آن تا درون آن در راستای گردش در آسمان و از شرق به غرب بود. در شرق این پرستشگاه دروازه بزرگی به یاد هوروس برپا شده بود که اکنون تنها نشانه هایی از آن برجا مانده است و شیوه هنری ساخت آن همان شیوه نامدار هنر دروازه ها و پنجره های مصری بود که در جایگاههای دیگر مانند کارناک، فیلایی، دندرا و ... بکار رفت و پسان تر سر در کاخها و دروازه های بزرگ هخامنشیان از آن الگوبرداری گردید.
پرستش گاه کهن ادفو بیش از هزار سال زیست و دوران پادشاهی شکوهمند نوین مصریان، دوران چیرگی آشوریان، پارسها و یونانیان را دید. این پرستش گاه تا روزگار چیرگی یونانیان برمصر برپا بود و در روزگار بطلمیوس سوم برآن شدند تا به یاد همان هوروس پرستشگاهی بزرگتر و باشکوهتر را برجای این ساختمان فرسوده و کهن برپا سازند.
ساخت پرستشگاه نوین هوروس در سال 237 پ.م و درست برروی همان پرستشگاه کهن آغاز شد. سرانجام پس از سال های دراز در روزگار پادشاهی بطلمیوس دوازدهم و سال 57 پ.م به پایان رسید. باز هم دیرهنگامی تا پایان ساخت پرستش گاه نشان از بزرگی و نامداری هوروس در میان مصریان داشت.
اینبار دروازه ای بزرگ و بلند را که هنوز پابرجاست چون دروازه پرستش گاه کرناک، به همان الگوی کهن مصری در جنوب پرستشگاه هوروس برپا ساختند. دروازه ای که ما ایرانیان با دیدن آن ناخودآگاه به یاد هنر ساخت دروازه بزرگ «مردمان» که در روزگار پادشاهی خشایارشا در پارسه برپا شد و نیز دروازه های کاخ «تچر» و ... می افتیم. درست در بخش بالای دروازه، نگاره ای بزرگ از دایره بالدار به همراه مارهای ایارت دیده می شود که نمایش آن در بالای دروازه به گونه ای شکوهمند چیرگی و توانمندی دایره بالدار هوروس را نشان می دهد..."
دوست محقق مان آریامن (س. فرناباز) حتی تشابه اساسی اسطورهً مصری اوزیریس و اوزیس با اسطورهً ایرانی جمشید و خواهر همزادش جمی را از نظر نیانداخته است. در این وبلاگ، ضمن مقالهً پنجم نگارهً دایرهً بالدار این مطلب را چنین شرح داده است:
روزگار پادشاهی ازیریس بر سرزمین مصر در چند سرچشمه آورده شده است. به نوشته پلوتارک (46-120 م) در داستان ازیریس و ایزیس، ازیریس در هنگام پادشاهیش تلاش کرد مصریان را شهرنشین (متمدن) ساخته و به آنها هنر کشاورزی آموخت. او بود که مردم را سامان داد و داد و قانون را برپا نمود. به مردم فرمان داد خدایان را پرستش کنند و آرامش و آبادانی و پیشرفت را به سرزمین مصر داد. نیز او برآن شد که به دیگر مردمان نیز شهروندی و پیشرفت در زندگی را بیاموزد. پس روزگار پادشاهی ازیریس روزگار شادی و خوشبختی مصریان و آبادانی مصر بود. نوشته های پلوتارک را سرچشمه هایی به دبیره هیروگلیف در خود مصر بازتاب می دهند. ستون یادبود «آمن موس» (Amenmose) که اینک در موزه لوور پاریس نگاهداری می شود، در 1400 پ.م آشکارا از آبادانی و پیشرفت سرزمین مصر در روزگار ازیریس سخن می گوید. در این ستون سنگی ازیریس آورنده خوشبختی و فراوانی برای مصریان، نگاهدارنده آبهای سرگردان «نو» (Nu)، آورنده بادهای دلنواز شمالی، بالنده گیاهان و ستارگان، دارنده چوبدستی (عصا) و تازیانه پادشاهی و دارنده تاج «پردار» بزرگ (تاج فرعونها) خوانده شده است:
«درود بر تو ای Wesir ]ازیریس[ ... نخستین جاودانگی، با خوشبختی بسیار در جایگاه مقدس، ...، او به سرزمین خوراک داد، بهترین در میان خدایان 9 گانه بود، نیرومندترین روان در میان خدایان، از اوست که نو آبهای خود را نگاه داشت، از اوست که باد شمالی بالای رودخانه وزید، هوا گرایش داشت که از بینی او بوزد، پس دل او آرامش را دریافت. با خواست او گیاهان سبز بالیدند و برای او زمین بخشش خود را داد، آسمان و ستارگان از او فرمانبرداری کردند، از برای او دروازه های بزرگ آسمان باز شدند، او دریافت کننده ستایش از آسمانهای نیمروز و پرستش شده در آسمان شمالی بود. ستارگانی که به دور ستاره قطبی می گشتند، در فرمانش بودند و جایگاهش ستارگان خستگی ناپذیر بود و او با آرامش با چوبدستی که دردست داشت پیش می رفت ... آنهایی که در جهان زیرین بودند، زمین را بوسیدند و آنهایی که در بیابان، او را کرنش کردند. نیاکان هنگامیکه او را می دیدند شادی می کردند. آنهاییکه فراتر بودند در ترس او بودند. دو سرزمین ]مصر بالا و مصر پایین[ با یکدیگر یگانه شدند ... او پادشاهی را از گب بدست آورد ... او ]گب[ پادشاهیش را برای راهنمایی جهان به آینده ای خوشبخت به ازیریس بخشید. او سرزمین خود را به او داد. آبهای آن، هوای آن، گیاهان آن، چراگاههای آن و همه آفریدگان آن، همه روندگان آن، همه پرندگان آن، همه کسانیکه آتشین هستند، خزندگان و جنبندگان آن، همه بیابانهای سرکش و همه چیز به پسر نوت بخشیده شد و دو سرزمین با این بخشش ها خوش و خرم بود ...»

معماری های ماسونی






http://zohur12.persiangig.com/image/Masonic%20Place/1%20%283%29.jpg
http://zohur12.persiangig.com/image/Masonic%20Place/1%20%281%29.jpg
http://zohur12.persiangig.com/image/Masonic%20Place/1%20%282%29.jpg
http://zohur12.persiangig.com/image/Masonic%20Place/1.jpg
http://zohur12.persiangig.com/image/Masonic%20Place/1%20%288%29.jpg
http://zohur12.persiangig.com/image/Masonic%20Place/1%20%284%29.jpg
http://zohur12.persiangig.com/image/Masonic%20Place/1%20%285%29.jpg
http://zohur12.persiangig.com/image/Masonic%20Place/1%20%286%29.jpg
http://zohur12.persiangig.com/image/Masonic%20Place/1%20%287%29.jpg
در آخر هم به دلیل واضح بودن و مستند بودن خود این نمادها نیازی به توضیخات بنده نمیباشد بنابراین به نمادها دقت کنید کنید که همه آن به شکل هرم است که به تعبیر یکی از دوستان به این دلیل هرم که اولا از نظر معماری برایشان راحتتر است ثانیا راحتتر میتوانند با القای این که فقط یک شکل هندسی است پس استفاده از آن اشکالی ندارد البته در کل اشکالی ندارد اما استفاده بدین شکل بدون شک اشکال دارد امیدوارم این گونه مسائل در کشور ما ریشه کن شود با همت معماران عزیز کشورمان…




صحبت های استاد اسماعیل شفیعی سروستانی درباره ابلیسک و فراماسونری/مدت۲۲ دقیقه/از دست ندهید!


رادیو معارف ۱۸/۴/۱۳۸۹


برای دیدن عکس های بیشترو متن سخنان استاد کلیک کنید
۲،۶ مگابایت
دانلود کلیپ صوتی
 








آیا کمی با خود فکر کرده اید که چرا موجی نو که در ساخت و ساز بناهای مدرن در دنیا به وجود آمده بیشتر اشکار هندسی هرمی را در دنیا شکل داده است . از بقایای باستانی کشف شده در دنیا که خیلی ازآنها به بیش از 10 هزار سال قبل برمی گردد این بناهای هندسی محل جذب نیروهای مخرب و شیطانی بودند و محلی بوده اند که در آنجا ارتباط عالم روشنایی یعنی دنیای انسانها با عالم تاریکی یعنی دنیای جنی ها برقرار می گردیده است
هیچ به تخریب تدریجی معماری و بافت‌های سنّتی شرقی و اسلامی و جایگزین معماری مدرن با اشکال هندسی مدرن اندیشه کرده‌اید؟ میان اشکال هندسی مقدّس، انرژی‌ها و نیروهای معنوی و روحانی و معماری رابطة ویژه‌ای وجود دارد. در هماهنگی میان انسان‌ها،‌ معماری‌های خاص و نیروهای معنوی و تقاطع آنها، انسان‌ها در زیر بارانی از نیروهای معنوی می‌بالند و از دسترس نیروهای شرور در امان می‌مانند و به عکس..

سخن امروز براي بسياري از گوش‌ها غريبه و احتمالاً قابل انكار مي‌نمايد و اگر برخي آن را حاصل توهّم توطئه فرض نكنند دستِ كم سودا و ماليخوليا را در آن بي‌تأثير نمي‌شناسند و البتّه خودم به صاحبان اين گونه آراء حق مي‌دهم. سال‌هاست كه مي‌خواهند كه ما با ساده‌لوحي، بي‌خيالي و بي‌وضعي از كنار همه چيز بگذريم.

همه چيز و همة آمد و شدها و ساخت و سازها را حاصل اتّفاق و حادثه بشناسيم. آن هم در عصر و زماني كه نظام پيچيده، تو در تو، كنترل شده و البتّه مدرن رخصت از كنترل خارج شدن هيچ يك از مناسبات و معاملات را نمي‌دهد. چه، در اين صورت، مدرنيته، فرهنگ و اقتصاد و سياست مبتني بر مدرنيته و از همه مهم‌تر «سيستم سازان» همة معني و هويّت خود را از دست داده و مجال طيّ مراتب تا آخرين مرحله را كه چيزي جز جهان تك حكومتي نيست از دست خواهند داد.

زماني نه چندان دور، چرچيل، نخست وزير انگلستان گفته بود: «ما شهرها را مي‌سازيم و شهرها نيز ما را مي‌سازند.» در عبارتي ساده، اين سخن بدين معناست كه، شهرها، پرورشگاه مردم مطابق طبع و ارادة شهرسازان‌اند، اين شهرها هستند كه در سكوت، ارادة معماران و شهرسازان را در تربيت و ساخت جماعت انسان‌ها به هر نوع و گونه كه مطلوب بشناسيد كافي است كه بناي شهر را بر مداري استوار كنيد كه خودجوش و خودكار در خود و با خود انسان‌ها را آن گونه كه شما مي‌خواهيد پرورش دهند.

شهرسازي، كامل‌ترين عنصر تمدّني در همة ادوار تاريخ، مطابق ساختار فرهنگي و اعتقادي اقوام بوده و هست. در گذشته‌هاي نه چندان دور، هر يك از اقوام، متناسب و هم‌نوا با دريافت‌هاي كلّي و فرهنگ مطلوب خود، شهرهاي خود را به گونه‌اي مي‌ساختند كه در آن مردم نه تنها هماره از گستره و حوزة فرهنگي مقبول و مطرح در آن حوزه سير و سفر مي‌كردند، بلكه خود را هم افق با بافت آن شهر بر مي‌كشيدند. چنان كه نسل در نسل شهر و انسان صورت و سيرتي هماهنگ را بارز مي‌ساختند.

اين نكتة ظريف از نگاه تيزبين هيچ یک از حكيمان و مشاوران و امينان اهل حكمت كه گرداگرد حاكمان را داشتند دور نبوده است. هيهات كه اين سنّت و اين دورانديشي طيّ سيصد و اندي سال گذشته و به تدريج از ميانة شرق اسلامي رفت و در واقع، در طيّ اين قرون، به دست اين اقوام «شهري» متناسب با خاستگاه فكري، اعتقادي و فرهنگي شرقي و اسلامي ساخته نشده است. به عكس، معماران تمدّن غربي شهرها را ساختند و به تبع آن، انسان‌ها را. انسان‌هايي هم افق با شهرها، معماران اين شهرها و خاستگاه‌ها و ايدئولوژي‌هايشان.

از روي همين غفلت است كه ما نيز، نه تنها دستي در شهرهامان نبرديم بلكه، شهرهاي ويران شده طيّ سال‌هاي دفاع مقدّس را هم بر شالوده‌هاي قبلي بر كشيديم و با نصب تابلوها و پلاكاردهايي مزيّن به جملات مذهبي و شعاير ديني به حاصل دست خود باليديم و خود را شهرساز شناختيم.

آيا هيچ گاه به اين موضوع انديشيده‌ايد كه گذشتگان ما، مساجد را در ميانة شهر مي‌ساختند و همة اجزا و اركان شهر را در پيوند با مساجد مركزي تعريف كرده و اجازه نمي‌دادند كه هيچ بنايي نسبت به مسجد ارتفاع و بلندي پيدا كند؟

در حوزة تمدّن اسلامي و شهر اسلامي، پيوند ناگسستني بين زندگي مادّي و معنوي وجود داشت. پیوندی که امکان جدا افتادگی میان انسان‌ها، ‌مذهب و تمدّن و شهر را نمی‌داد. از این رو، مساجد با گنبد و مناره‌هایش، در خطّ آسمان و نقش‌های هندسی‌اش در بافت شهر و قرارگیری‌اش در مهم‌ترین مفصل شهری، نه تنها تعادل شهر را برقرار می‌کردند، بلکه امکان پیوند انسان‌ها با عوالم ماورایی و نیروهای مثبت و معنوی منتشر را فراهم می‌آوردند و مجال انتقال و تبادل این نیروهای معنوی و انرژی‌های مثبت را برای انسان‌های ساکن در شهر فراهم می‌ساختند.

در واقع، مساجد و ساختار ویژة معماری آنها، تمام شهر و ساکنانش را زیر چتری از نیروهای معنوی و آسمانی قرار داده و به آنها در برابر نیروها و موجودات منفی و شرور منتشر، مصونیّت می‌بخشیدند.

عالم مملو از موجودات پیدا و نهان شیطانی و رحمانی است که پیرامون انسان‌ها را گرفته‌اند و هر یک به نحوی و از طریقی خواست مثبت یا منفی خود را در صورت‌های مختلف بر حیات فردی و جمعی انسان‌ها مستولی می‌کنند. نیروهای شریر شیطانی و جنّی به عنوان مزاحم و باز دارنده و نیروهای رحمانی و روحانی به عنوان تقویت کننده و مصونیّت‌بخش جوامع انسانی را در سیر و سفر درازش همراهی می‌کنند.

همة‌ دستورات و اوامر و نواهی در خورد و خوراک و خور و خواب و سفر و حضر و بالأخره ادعیه و اذکار هر کدام به گونه‌ای ناظر بر وجود این نیروها و نحوة مصون ماندن یا آسیب‌پذیری انسان در قبال این نیروها هستند. در حالی که، انسان‌ها به رغم گذشتگان سنّت‌گرا، نه تنها از این همه غفلت می‌ورزند بلکه، نادانسته خود را در معرض تشعشعات و میدان عمل و حضور نیروهای شیطانی قرار می‌دهند.

امّا،‌ در همین نزدیکی‌ها،‌ درست در سرزمینی که ما آن را نماد پیشرفته‌ترین نوع از حیات تکنولوژیک می‌شناسیم و ساکنان آن را منکر همة‌ گفت‌وگوهای معنوی، ارتباط با عوالم غیبی، سحر و جادو می‌شناسیم. مردانی پنهان، با آگاهی از همة آنچه که در دایرة تصوّر ما هم نمی‌آید دست‌اندر کار حرکتی ظریف و موذیانه‌اند تا نه تنها انسان‌ها از ارتباط معنوی و انرژی‌های روحانی محروم بمانند در وعض، ار هر نوع حیله در میدان تشعشع نیروهای شرور و اهریمنی،‌ مقهور آن نیروها و در خدمت آن نیروها درآیند.


هیچ به تخریب تدریجی معماری و بافت‌های سنّتی شرقی و اسلامی و جایگزین معماری مدرن با اشکال هندسی مدرن اندیشه کرده‌اید؟
میان اشکال هندسی مقدّس، انرژی‌ها و نیروهای معنوی و روحانی و معماری رابطة ویژه‌ای وجود دارد. در هماهنگی میان انسان‌ها،‌ معماری‌های خاص و نیروهای معنوی و تقاطع آنها، انسان‌ها در زیر بارانی از نیروهای معنوی می‌بالند و از دسترس نیروهای شرور در امان می‌مانند و به عکس، در میان اشکال هندسی نامقدّس و تقاطع آنها با نیروهای شرور شیطانی، انسان‌ها نه تنها همة نیروهای مثبت و روحانی را از دست می‌دهند، بلکه در رگبار وسوسه‌ها، الهامات و آزارهای نیروهای اهریمنی مستعدّ گناه،‌ اهل گناه، تردید دربارة مقدّسات،‌ نفی باورها و قبول بندگی شیطان و خدمت به نیروهای اهریمنی می‌شوند.

چگونه است که همة ما در صحن و سرای مساجد و زیارتگاه‌ها و طبیعت احساس آرامش، امنیّت و برخورداری معنوی می‌کنیم؟

چرا 99٪ همة مساجد، و معابد مذهبی شکلی یکسان، گنبدی و بر کشیده شده بر پایه های هشت وجهی ساخته شده‌اند؟
این امر هیچ ربطی به شرایط اقلیمی و آب و هوایی ندارد.

آیا بروز نوعی خشم و عصبانیّت، جدال و مرافعه، میل به گناه،‌ حیله و دسیسه در سطح کوچه و خیابان و شهر و در میان پیر و جوان و زن و مرد که دیگر به معمولی‌ترین عادت و شیوة‌ جاری در میان مردم ما شده شما را نمی‌آزارد؟

آیا آسیب‌پذیری شدید جوانان در شهرهای بزرگ در برابر وسوسه‌ها شما را به اندیشه وا نمی‌دارد؟

این واقعه را چگونه تحلیل می‌کنید؟ آیا نمی‌توان در کنار این همه تحلیل بی‌پایة اجتماعی، سیاسی و اقتصادی رویکردی دیگرگون نیز داشت؟
بی‌آنکه بدانیم یا بخواهیم، نیروهایی مرموز و نادیدنی، در کار و بار ما وارد شده‌اند.

خود را بر فضای عمومی کوچه‌ها، خیابان‌ها و شهرهای ما حاکم ساخته‌اند و ما از آنها هیچ نمی‌دانیم. نه تنها ما،‌ معماران و شهرسازان ما هم از آن بی‌خبرند چه، آنها همچون ما از رابطة میان اشکال هندسی، معماری، نیروهای رحمانی و شیطانی و حیات فردی و اجتماعی انسان‌ها و حرکات و سکناتشان بی‌اطّلاع‌اند.


ساختمان «هتل بزرگ شيراز» که قسمت فوقاني آن به شکل هرم ناتمام است
آن‌گونه که در «مُهر بزرگ» آمريکا مشاهده مي‌شود    


آنها همة حیات را در گسترة اشیا و مصالح صرفاً مادّی محدود و منحصر می‌شناسند. عموم خانواده‌های سنّتی و مذهبی از اینکه فرزندان محصول نان حلال و مراقبت خود را در چهارراه تردید و گاه لاابالی‌گری سرگردان می‌مانند از تحلیل شرایط در می‌مانند.

این همه را تنها به کم رنگ شدن آداب و مناسک مذهبی و رفت و آمد به اماکن مذهبی و حتّی نان و خورش نمی‌توان مربوط دانست.
مردانی پنهان و مأمور، با حیله و دسیسه، فضای پیرامونی و حیات ما را از طرق مختلف آلوده ساخته و ما را در محاصرة نیروهای شیطانی قرار داده‌اند و ما از آن بی‌خبریم و به تدریج نیز حلقه‌های محاصره را تنگ و تنگ‌تر می‌سازند.

آنها گونه‌های خاصّی از احجام و معماری را در گوشه گوشه‌های شهر و دیار ما برکشیده‌اند. احجامی خاص که نه تنها محیط پیرامونی ما را از انرژی‌ها و نیروهای معنوی تهی می‌سازند در مقابل از نیروهای شیطانی و اهریمنی نیز آکنده می‌سازند.

همان طور که ادیان برای هدایت انسان‌ها در مسیر وحدت و رحمانیّت برنامه‌ریزی کرده و با پیش‌بینی لازم همة‌ امکان فرهنگی و مادّی را فراهم آورده‌اند. ائمة کفر، ساحران، جادوگران و شیطان‌پرستان نیز به بیکار ننشسته و برای تأثیرگذاری بر انسان‌ها و ارسال پیام‌های شیطانی برنامه‌ریزی کرده‌اند.
شهرسازی، معماری و احجام خاصّ هندسی مورد نظر آنها، ابزاری هستند برای این تأثیرگذاری.

با این مقدّمة طولانی هیچ پرسیده‌اید که چرا و از کجا طیّ هشت و نه سال اخیر و به بهانة ساخت و سازهای مدرن، بخش عمده‌ای از مراکز تجاری و اداری شهرهای بزرگ و کوچک، شکلی هرمی به خود گرفته‌اند؟

چرا امکان مذهبی، در سایه و زیر این اماکن تجاری فرو غلتیده و در انزوا رفته‌اند؟ چرا در نقاطی خاص بناهایی خاص و جملگی هرمی شکل و البتّه مشرف بر شهرها بر کشیده شده‌اند؟

شمال، غرب و مرکز تهران و اکثر شهرهای بزرگ مثل مشهد و شیراز در محاصرة این بناهای هرمی شکل‌اند.
این همه، حادثه و واقعه‌ای پیش‌بینی شده نیست.

به پشت اسکناس یک دلاری آمریکا که توسط فراماسونرها طرّاحی شده بنگرید تا به راز اهرام مصر، ساختمان‌های هرمی شکل اطراف مشهد امام هشتم، هتل بزرگ شهر شیراز مشرف به تمامی قبور امام زادگان این شهر مذهبی، ساختمان‌های بزرگ دروازه‌ای شکل برخی از وزارتخانه‌های مهم، برج‌های سه قلو و دوقلوی شمال و غرب تهران و ساختمان‌های هرمی شکل پیرامون مصلّای بزرگ تهران، پی ببرید.

حجم‌های هرمی، ستارة شش گوشه، چشمی در میانة یک مثلث، در زمرة قوی‌ترین علامات شیطان‌پرستی هستند که در کنار بسیاری از اعمال و مناسک ماسونی و شیطان‌پرستی، جاذب نیروهای شرور شیطانی و غلبة آنها بر حالات و احوال مردم می‌شوند.



برج‌هاي تجاري مکه (ابراج البيت)، که در واقع بايد «شا‌خ‌هاي شيطان» خوانده شود،  سرشار از نمادهاي ماسوني، بناي کعبه را به محاصره گرفته، کار لرد فاستر، معمار و ماسون نامدار،


در سال 2012، که از ديدگاه فرقه‌هاي شيطاني شروع «نظم نوين دنيوي» است
ساختمان "ابراج البيت" به پايان مي‌رسد و کعبه چنين در سايه نمادهاي شيطاني قرار خواهد گرفت.    

در اوج غفلت ما، کسانی دست در کار آوردند تا در سکوت و خفا، جان مردم شهر را در معرض انرژی‌ها و تشعشعات نیروهای اهریمنی بیمار و آسیب‌پذیر کنند. این نیروها در شرایطی عمل می‌کنند که همة ما حیران و مات سر در پی شناسایی علل بسیاری از ناهنجاری‌های اخلاقی رایج در میان مردم می‌گردیم.
این واقعه در عموم نقاط جهان اسلام رخ داده است.

همة کسانی که به دبی و حتّی عربستان سفر کرده‌اند این سخن را تأیید می‌کنند. مجتمع بزرگ تجاری وافی در دبی، دو برج شیطانی در دست ساخت مشرف به صحن بزرگ مسجد الحرام، تنها نمونه‌هایی از این واقعه‌اند.

مجتمع بزرگ تجاری وافی در دبی
پیشتر از نقش و تأثیر نمادهای شیطانی در جان و روح کسانی که با آن نمادها و در کنار آنها به سر می‌برند سخن گفته‌ام. این بار نیز می‌توانید با نگاه روشنفکرانة جاری و ساری که طیّ سال‌های دراز بر جان من و شما جاری ساخته‌اند این همه را حاصل ذهن و زبانی سودایی و مالیخولیایی مبتلا به سندرم توهّم توطئه فرض کنید یا از سوی دیگر می‌توانید به مطالعة جدّی دربارة این موضوع مشغول شوید و آنگاه به قضاوت بنشینید. دستی پنهان جان ما را آماج تیرهای شیطان قرار داده است و ما بی‌خبر از همه جا از تماشای این همه برج در اقصانقاط شهر خود در عجب می‌مانیم و بر سازنده‌اش درود می‌فرستیم.
 

چرا جوامع سری جهانی در حال کار بر پروژه ماشین زمان می باشند؟



آینده نگری از قدرتهای است که در طول تاریخ افراد و جوامع مختلف بشری بسیار بدان علاقمند بوده اند و اشخاص پیشگو در آن جوامع از موقعیتی هم تراز پادشاهان و روسای سیاسی و حکومتی برخوردار بودند.
به همین خاطر بسیاری از این افراد برای حفظ موقعیت سیاسی و اجتماعی خود با دنیای دیگر یعنی جهان جنی ها ارتباط برقرار می کردند و اخبار و حوادث در شرف وقوع را رصد می‌نمودند.
خداوند  جنی ها را پس از ظهور پیامبر اسلام از رصد اخبار پیش‌آمدهای حوادث آینده محروم نمود. جوامع سری جهانی در عصر حاضر برای شکل دهی به نظم نهایی جهانی خود نیازمند شتاخت و درک حوادث آینده می باشند و ایده سفر در زمان از جمله پروژه های فوق سری آنهاست که تنها گوشه های کوچکی از آن فاش گردیده است .یکی از این پروژه ها پروژه مونتاک است که به تازگی کتابی هم توسط آقای پیتر مون به نام اهرام مونتاک به زبان انگلیسی منتشر گردیده و از طریق سایت آمازون نیز برای خرید در دسترس می باشد
منشاء پروژه Montauk :
قدمت پروژه مونتاک به سال 1943 میلادی برمی گردد ، هنگام تحقیق بر روی  نامرئی شدن ناو جنگی یو اس اس Eldridge (ناو فوق به ناگهان از روی صفحه رادارمحو و نامریی شد )،یو اس اس   Eldridridge
به عنوان کشتی نیروی دریایی ایالات متحده در  محوطه آبهای فیلادلفیا مستقر بود وحوادث مربوط به کشتی فوق ، معمولا با عنوان”آزمایش فیلادلفیا” اشاره می شود.
هدف از این آزمایش این بود که کشتی فوق توسط امواج رادار غیر قابل کشف و ردیابی باشد …
و در این حین و هنگام آزمایش بود که ، وقایع کاملا غیر منتظره و شدیدی عارض و حادث  شد ! کشتی در مقبل چشمان غیر مسلح همگان ناگهان   نامرئی شد به و از زمان و مکان خود به بعدی دیگر انتقال یافت همانطوری که ما آن را می دانیم!
هر چند این پیشرفت قابل توجهی در شرایط تکنولوژی آن زمان به حساب می آمد ، ولی آن برای مردمی که در گیر آن بودند، تبدیل به فاجعه ای شد…
ملوانان از این بعد زمانی به فاز دیگری منتقل شده بودند و دروضعیت بازگشتشان به زمان حال ، عدم تعلق کامل روانی و وحشت در سیمایشان موج می زد .
حتی برخی از آنان به دیواره/جداره  تاق شکل کشتی آویخته شده بودند….
کسانی که جان سالم بدر بردند با عنوان داشتن “ذهنی نا مناسب” از خدمت  مرخص شدند و موضوع این  قضیه صورت بی اعتبار به خود گرفت و تمام امور آن پوشیده ماند.
پس از جنگ ، ادامه تحقیق تحت سرپرستی دکتر جان فون نویمان( که جنبه های فنی آزمایش فیلادلفیا به سرپرستی او انجام شده بود) پیگیری شد.
دستاورد جدید وی این بود که راهی بیابد و بداند که چه چیزی علایم ذهنی انسان را میسازد و چرا مردم نمی تواند بدون بروز فاجعه و به راحتی با ” پدیده interdimensional”(مسافرت زمانی بین الابعاد .مترجم)  کنار بیایند .
مطالعه گسترده عامل انسانی (در بروز این پدیده ها) در آزمایشگاه ملی بروکهاون در لانگ آیلند ، نیویورک آغاز شده است. آن را به عنوان پروژه ققنوس ( پروژه  فونیکس) شناخته می شود.

http://en.wikipedia.org/wiki/John_von_Neumann
فون نویمان نه تنها مخترع کامپیوتر مدرن بود بلکه نابغه ی ریاضی در نوع خود  به شمار می آمد، او توانست بر روی منابع عظیمی ازاطلاعات مجتمع نظامی /صنعتی متمرکز شود منابعی که  که شامل پایگاه داده ای گسترده ای ازتحقیقات روانی نازیها بود. اطلاعات ارزشمندی که متفقین پس ازپیروزی در جنگ جهانی دوم به دست آورده بودند.
این تحقیقات ، در برابر پس زمینه ای طرح می شد که فون نویمان در تلاش ساختن دستگاهی بود که تکنولوژی کامپیوتر وتجهیزات رادیویی پیچیده را با ذهن انسانها پیوند بزند !
با گذشت زمان ، او در تلاشهایش در این راه به موفقیت کامل دست یافت . پس از سالها آزمایش تجربی ، اودریافت که افکار انسان نهایتا می تواند توسط گیرنده های” رادیویی محرمانه کریستالی” دریافت شوند ،
به کامپیوتر رله و مخابره شوند ونهایتا به کامپيوتری فرستاده شوند که می تواند افکار را در قالب بیت اطلاعاتی ذخیره کند . این افکار طرح گونه ( شکلی گرافیکی از افکار –مترجم) می تواند در صفحه مانیتور کامپیوتر به نمایش دراید یا بر روی کاغذ چاپ شود .

نوع موج دامنه فرکانس (هرتز) تواناییهای ذهنی
دلتا ( Delta ) 1/0 تا 3 خواب عمیق، خواب شفاف، افزایش عملکرد سیستم ایمنی، هیپنوتیزم
تتا ( Theta ) 3 تا 8 آرامش عمیق، مدیتیشن، افزایش تمرکز حافظه‌ای، خلاقیت، رویابینی شفاف، هیپنوتیزم، حالات هیپنوگوجیک
آلفا ( Alpha ) 8 تا 12 آرامش ملایم، آموزش برتر، تفکرات مثبت، هیپنوتیزم، مدیتیشن
بتای پایین ( Low Beta ) 12 تا 15 آرامش متمرکز، افزایش تواناییهای توجه
بتای متوسط
( Midrange Beta )
15 تا 18 افزایش و تواناییهای ذهنی، تمرکز هشیاری، IQ
بتای بالا ( High Beta ) بیش از 18 کاملا بیدار، حالات نرمال هشیاری، استرس و اضطراب
گاما ( Gama ) بیش از 40 در ارتباط با اطلاعات، اشتغال فرآیند مهارتی غنی
این اصول وتکنیکها توسعه و ارتقا یافتند تا اینکه یک دستگاه ذهن خوان مجازی یا virtual mind reading machine ساخته شد . در همان زمان این تکنولوژی به حدی توسعه یافته بود که یک” مدیوم روحی /روانی ” می توانست فکری را در ذهنش بپروراند که قابلیت خروج از ذهنش وانتقال به کامپیوتر را داشته باشد وبر فکر وذهن انسان دیگری بطور بالقوه تاثیر بگذارد. در نهایت پروزه ی فونیکس (ققنوس) درک برتری از نحوه ی عملکرد ذهن و دستاوردی بالقوه گمراه کننده برای کنترل فکر به همراه داشت.
گزارش کاملی برای کنگره ملی امریکا تهیه شد که به نوبه ی خود به عوامل اجرایی دستور می داد پروژه منحل شود ، زیرا که این ترس حداقل برای کارکنان خود پروژه وجود داشت که ذهن و افکارشان در معرض کنترل قرار گیرد !
این نگرانی های شخصی ، به توسعه ی پروژه کمک شایان توجهی کرد ، بطوری که آنان دیگر خط مشی کنگره ی ملی را دنبال نکردند و بدنبال راهی دیگر از جمله از راه بدر کردن نیروی نظامی یعنی ارتش بودند . با این ایده که این تکنولوژی می توانست بعنوان یک فن اوری جنگی برای کنترل اذهان دشمن کاربرد داشته باشد . یک گروه مخفی (سری) با منابع مالی سرشار ، و چند نوع از گروه های نظامی ، تصمیم به تاسیس پایگاهی در کمپ قهرمان  ( Hero ) به منظور دستیابی به تحقیقاتی جدید گرفتند… پایگاهی که یک ایستگاه  نیروی هوایی متروکه در منطقه مونتاک نیویورک بود .
این محل به این دلیل انتخاب شد که درانجا یک دکل آنتن رادار عظیمی مستقر شده بود که فرکانس 400 الی 425 مگاهرتزی را گسیل می کرد که این اتفاقا همان باندفرکانسی است که برای ورود به آگاهی ذهن انسان مورد استفاده قرار می گیرد .
اواخر دهه ی 60 میلادی ، فعالیت کمپ قهرمان ، به دلیل کمبود های نظامی ارتش آمریکا رو به افول گذاشت ، ولی در سال 1972 با تامین مالی مناسب ، پروژه ی مونتاک بطور کامل برروی آزمایشات کنترل ذهن متمرکز شده وگسترش یافت .بطوری که آزمایشاتی بر روی انسانها ، حیوانات ،و سایر اشکال آگاهی (مثل ارواح ) که نظر به وجودشان می رفت انجام شد.
در طول سالیان متمادی ، محققان مونتاک تکنیکهای کنتزل ذهن را تکمیل کردند و کاوش حد اکثری خود را گسترش دادند…هدف آنها ، رسیدن به افقهای دوردست توانایی های ذهن انسان بود…
با گسترش قابلیتهای مدیومهای روحی/ روانی ، پرسنل و کارکنان مختلفی که در مونتاک کار می کردند ، آن   توانایی مدیوم روحی /روانی نهایتا به نقطه ای می رسید که می توانست توسط سخت افزار تقویت شود .
در این بین ، توهماتی نیز بودند که به دو شکل ظاهر می شدند : سوژه ای ذهنی و ابژه ای عینی ، این موارد حتی شامل ” ایجاد مجازی ماده ” نیز می شد .
همه ی این مواردی که ذکر شد ، در تاریخ آنچه که ما تجربه ی عادی انسانی می نامیم ، غیر متعادل و غیر عادی هستند…اما دهان مردمی که از پروژه ی مونتاک گریخته اند را نمی شود بست و افشا گریشان را متوقف نمود . انها بیش از هرکس دیگری ، در این دنیا به این حقیقت خارق العاده رسیده اند…
پس از آنی که کشف شد یک مدیوم روحی /روانی ، می تواند ماده را آشکار کند ، چنین مشاهده شد که همان روح می توانست در زمانهای مختلفی ظاهر شود واین تظاهر ، براساس آنچه که مدیوم روحی /روانی می اندیشید ، بستگی تام داشت .
بنابراین و با این اوصاف ، چه اتفاقی خواهد افتاد اگر یک مدیوم روحی /روانی در باره ی کتابی بیندیشد ،اما فکرش در روز قبل ظاهر و آشکار شود ؟ این خط فکری و تجربه ی منحصر به فردی بود که منجر به خلق این ایده شد که هر نفر در این دنیا می تواند زمان خود را “خم ” کند….
پس از سالها تحقیق تجربی و آزمایشگاهی و علمی توسط آزمایشات گسترده و پیچیده و خارج از قاعده رایج ، کانالها (پورتالها) ی زمان بالا خره باز شدند …
پروژه ی مونتاک در نهایت کار خود ، به نقطه اوج عجیب و غریب آن یعنی به” گرداب زمان” و نقطه ی گشوده ای در زمان گذشته یعنی سال 1943 رسید که این تاریخ دقیقا تاریخ اصلی آزمایش فیلادلفیا بود .
راز هیچکدام از این اطلاعات ذکر شده روشن نمی شد مگر توسط : پرستون بی نیکولز ، که یک نابغه ی الکترونیک بود . پرستون بی نیکولز روزی متوجه شد ، که او یک قربانی بی خبر آزمایشات اسرار امیز است .
در حین کارش برای پیمانکار دفاعی در ” لانگ آیلند ” ، چالش پرستون ، تحقیق در خصوص ارتباط افکار مردمان  با یکدیگربود . (تله پاتی –مترجم) او دراین حین دریافت ، که امواج رادیویی پخش شده مداوم در حال انتقال ، توسط مردمی که او با انها کار می کرد مسدود می شد و منتقل نمی گردید .
اوبه عنوان یک کارشناس رادیو و الکترونیک ، سیگنالهای رادیویی را که از ایستگاه  نیروی هوایی مونتاک می رسیدند تعقیب کرد و شروع به تحقیق جامعی دراین زمینه کرد که بیش از یک دهه به طول انجامید .
او بسیاری از تجهیزاتی را که در طول پروژه مونتاک مورد استفاده قرار گرفته بودند بدست آورد .
از همه مهمتر ، او دلیل ترس مزمنی که با او بود کشف کرد : ترسش به این دلیل بود ، که خیلی از مردم مونتاک اورا به خاطر می آوردند ! و به یاد می اوردند که او قبلا آنجا کار می کرده است !
این مساله وقتی به اوج خود خود رسید که همسر پسر عمویش ، براین مساله اصرار می ورزید که او (پرستون) در مونتاک بوده است . دو مرد پس از مشاجره ، تقریبا متقاعد شده بودند که پرستون هرگز در مونتاک نبوده است !
مدت کوتاهی پس از این استدلال ، پرستون شروع به گرفتن رد پایی از یک زندگی گرفت که همچون نور باریکی سو سو می زد ، زندگی که او قبلا از آن آگاهی نداشت …پس از صحبت با بسیاری از دانشمندان و مهندسان مختلف که به نوعی با پروژه ی مونتاک مرتبط بودند ، تازه مساله زندگی پیشین خود را دریافت و توانست آنچه را که تا به حال برایش  اتفاق افتاده است مثل قطعات پازل کنار هم بگذارد .
در گاهی اوقات ، اودر ” 2 خط جداگانه  زمانی ” زندگی کرده است …در یکی از این ابعاد ، او در مونتاک کار کرده  ودیگری او در مکانی دیگر ( لانگ ایلند) مشغول به کار بوده است .
رستون ، همچنین به خاطر آورد که در آزمایش اصلی فیلادلفیا ، در کشتی یو اس اس آلدریچ به همراه برادرش ” ادوارد بی نیکولز “ حضور داشته است . ( ادوارد اکنون با نام ” آل بیلک “ در محافل شناخته می شود )
با توجه به محاسبات پرستون و دانکن ، پروژه ی مونتاک در تاریخ 12 اوت 1983 به نقطه ی اوج خود رسید کانال متورم و پورتال زمان به مرحله ی تکمیلی و عملکردی خود رسید و آماده ی بهره برداری بود ، اما ناگهان همه چیز از کنترل خارج شد  و قضیه صورت دیگری به خود گرفت و دانکن به همراه گروهی از مردم که خودش آنها را فرا خوانده بود ، تصمیم گرفتند پروژه ی مونتاک را متوقف و اساس آنرا در هم بشکنند .علت این شورش چه بود ؟ زمانی که دانکن ، وظیفه ی مدیومی در مونتاک بر عهده داشت ، دستگاهی متصل به گیرنده های محرمانه  رادیویی وجود داشت که با کریستالهای میله ای شکلی مجهز شده بود که افکار را به سمت خارج از یک انتقال دهنده عظیم هدایت می کرد ،” دانکن ” نشسته بر روی صندلی جانور غول پیکرهیولاگونه ای را از ضمیر نا خود آگاهش تصور کرد که به بیرون از فکرش هدایت و رها کرد که این عمل پروژه ی مونتاک را به معنای واقعی نابود کرد و مردمی که در پایگاه کار می کردند ، دفعتا بطور یکسان کاررا رها کردند و پی کار خود رفتند .
اما تماشایی تر از همه ی این   تاییدات این بود که کشف پروژه ی مونتاک به طور جدایی ناپذیری ، به بدنام ترین فرد مکاتب اسراری همه دورانها وزمانها یعنی ” آلیستر کراولی “ پیوند خورده بود ! که در محافل مربوطه از او به عنوان نابکارترین و شریر ترین مرد جهان یاد می شود…بر اساس همین گزارشات محفلی ،
کراولی با همزاد خودش عمل جادوی ج.ن .س. ی انجام می داده و کاملا با او مرتبط بوده است .
او همچنین ، با موجوداتی که از جسم و بدنشان جدا بوده اند (ارواح واشباح ) به توسط دستکاری در زمان در ارتباط بوده و مسافرتهای متعددی در بین ابعاد دیگر داشته است حتی پیشنهاد ماهیت بین الابعادی جهانهای دیگر آزمایش فیلادلفیا ، می تواند تعبیری ماورایی و جادویی و شگفت انگیز کراولی باشد .


جوامع سری شیطانی به این مسئله کاملا آگاهی دارند که عذاب الهی در راه است ولی زمان و کیفیت آن را برای آنها مجهول است .این اجتماع بشری و جنی  برای مقابله با آن از راههای مختلف اقدام به کشف آن می نمایند و این یک امر حیاتی برای آنهاست . به درستی مشخص نیست که آنها چقدر در این زمیته ها موفق شده اند ولی آمادباش جهانی آنها برای سال 2012 شاید درکی باشد که این جوامع از آینده پیدا نموده اند.ساخت بناهای مستحکم زیرزمینی به گفته دکتردکتر بوریش و دیگران   پایگاه های بزرگ زیر زمینی طی 20سال اخیر در سرتاسر آمریکا با تمام وسائل لازم برای زندگی در آنها ساخته شده است. دیگر نمیتواند آن کمکی که انتظار میرفت برای خفاطت از خشم الهی برای آنها انجام دهد.


سایت اندیشه


آيا سرنوشت كره زمين در دستان قدرت هاي پنهان است؟






هنگامي كه با عبارت «دولت جهاني» و يا «نظام نوين جهاني» روبرو مي گرديم، آنچه در تصورمان شكل مي گيرد تجمع قدرت هايي با انديشه ها و اهداف متفاوت از «نظام پوسيده سابق» است، كه بينشي نوين ارائه مي دهند و اين بينش به استقرار كمونيسمي جهاني گرايش دارد. و البته، با اين تصور چندان هم به بيراهه نمي رويم! چرا كه، استقرار يك «دولت جهاني» به واقع هدفي است كه «اربابان قدرت» از ده ها سال پيش در انديشه دستيابي به آنند و در اين راستا نيز از هيچ كوششي فروگذار نيستند. دولتي بدون مرز از نوع «آنچه به تو تعلق دارد، مال من است و آنچه مال من است، به تو مربوط نمي شود!» دولتي متشكل از مردان و زناني كه بر اين پندارند «برگزيدگان» و «روشن بيناني» با توانايي انديشيدن به جاي مردم و تصميم گيري براي آينده و سرنوشت آنها هستند، و از بيم شناخته شدن اعمالشان نيز در پس پرده عمل مي كنند. دولتي نامرئي كه دولت ها و به عبارت ديگر، مردم را دستاويز قرار داده، نماينده و سخنگوي هيچ كشوري نيست، اما ردپاي گردانندگان آن در پس رخدادهاي تمامي كشورها مشهود است و اين «دولتمردان» نوين همانها هستند كه ديكتاتورها و رؤساي جمهوري ها را بر تخت مي نشانند يا به زير مي آورند، و درباره رويدادهاي مهم مانند منازعات، اپيدمي ها و... تصميم مي گيرند. همانها كه در نخستين مراحل اقدامات خود، «جامعه اقتصادي اروپا» را براي اروپائيان پديد آوردند. همان «اربابان خودخوانده» كه با گام نهادن در مسير جهاني سازي به منظور جذب فرهنگ ها، سياست ها و انديشه ها، به خيال خود سرنوشت كره زمين را به دست گرفته اند.
«نظام نوين جهاني» يك «تئوري توطئه» نيست، چرا كه در پس اين عبارت تجمعي از «بزرگان» و «برگزيدگان» بين المللي را مي يابيم كه هدف خود را بر دست اندازي بر جهان و هر آنچه در آن است- يعني ذخاير سوختي، منابع، موادكاني و موجودات آن- متمركز ساخته اند. تئوري هاي توطئه نيز صرفا نظريه نيستند، زيرا كه توطئه ها به واقع وجود دارند و رد و اثر آنها پيوسته در طول تاريخ مشاهده گرديده است.
دولت جهاني بر كشوري خاص حكمروايي ندارد، بلكه از گروهي خاندان متشكل است كه در مجموع بيش از چندهزار تن را در سراسر جهان شامل نمي گردند. اين افراد كليه سازمان هاي ملي و بين المللي (مانند سازمان ملل، ناتو، گروه7، گروه 8، صندوق بين المللي پول، بانك جهاني، سازمان تجارت جهاني،...) بانك ها، رسانه ها، آموزش و اطلاعات را تقريبا در سراسر جهان تحت كنترل خود دارند.
در اين نظام نوين، ناسيوناليسم ديگر معنايي ندارد و به فرهنگ عاميانه «كارت پستالي» تبديل شده است. هدف، كنترل كامل افراد از طريق دولت ها و كنترل كامل دولت هاست. آنها كه از سال ها پيش نقش «برگزيدگان» و «نخبگان روشن بين» جهان را به خود اختصاص داده اند، طرح هايي مخوف را براي جهانيان تدارك ديده و مصمم به اجراي آنها هستند، و براي نيل به اين مقصود نيز از هيچ تلاشي (جنگ، تورم، تروريسم، اپيدمي،...)فروگذار نيستند.
بسياري از شخصيت هاي جدي و معتبر و يا مقامات بلندپايه جهان در اظهارات خود به وجود اين دولت مرموز و نامرئي كه فراي دولت هاي رسمي و تاج و تخت ها عمل مي كند، اعتراف داشته اند:
«بنجامين ديزرائيلي»، نخست وزير اسبق انگليس، در سال 1844 مي نويسد: «جهان از سوي شخصيت هايي بسيار متفاوت از آنچه در تصور عموم شكل گرفته است، اداره مي شود.»
«جرج اورول»، نويسنده انگليسي كه سابقا در شمار اعضاي گروه مخفي «ايلوميناتي» ها قرار داشته است، در كتاب خود به نام «1984»، جهان از ديدگاه «ايلوميناتي»ها را اينگونه توصيف مي كند: «دولتي كه در پس دولت هاست و در حال حاضر نيز تعيين سرنوشت كره زمين را برعهده گرفته، و چندهزار عضو دارد. اين افراد كنترل بانك ها، رسانه ها، آموزش و اطلاعات را در سراسر جهان به دست دارند.» و در شمار اين خاندان ها، «راكفلر»ها، شوراي روابط خارجي، شوراي سه جانبه، «راتشيلد»ها، «هريمن »ها، «مورگان»ها، اشراف زادگان اروپا، گروه هاي «بيلدربرگ» متشكل از ثروتمندترين هاي جهان، و بسياري ديگر را مي يابيم. اين «اربابان» به جهاني سازي در تمامي ابعاد آن گرايش داشته، به هيچ دولتي نيز وفادار نيستند.
نويسنده انگليسي ديگري بانام مستعار «رابرت پين» در سال 1951 در كتابي تحت عنوان «صفر. داستان تروريسم» نشان مي دهد كه ايجاد منظم جو وحشت از سوي اشكال گوناگون رژيم هاي استبدادي، سبب پديد آمدن هسته اي مرموز مي گردد كه در سايه دولت هاي مرئي با مهارت تمام سلاح مخوف تروريسم را به كار مي بندد، كه فراتر از اراده فردي يا جمعي براي انتقامجويي از دشمنان و جلوگيري از ضربه زدن آنها، عمل مي كند.
بلافاصله پس از انتشار اين كتاب، «اتفاقاتي» عجيب وغريب رخ مي دهد. بدينسان، پيش از آن كه كتاب به فروش گذاشته شود، فرستادگاني مرموز كليه نسخ چاپ شده آن را خريداري مي كنند، هيچ نقدي درباره آن در روزنامه ها به چاپ نمي رسد، نشر «وينگيت» (ناشر كتاب) كه يكي از باثبات ترين و محكمترين انتشاراتي «لندن» است، به پاي ورشكستگي مي رسد و نويسنده كتاب نيز چند ماه بعد به طرزي مرموز جان مي سپارد! و اين در حالي است كه، هيچگونه افشاگري خاصي در ارتباط با اسرار جاسوسي نظامي و يا صنعتي در اين كتاب انجام نپذيرفته است. تنها اين توضيح ممكن باقي مي ماند كه نويسنده از وجود حكمراناني مرموز با قدرتي گسترده، فراي قدرت هاي موجود، آگاهي يافته است.
«آلدوس هاكسلي» نويسنده نيز در «بهترين دنياها» مي نويسد: «ديكتاتورهاي سابق سقوط كردند چون هرگز نتوانستند به اندازه كافي نان، معجزه و چيزهاي مرموز در اختيار مردم خود بگذارند. آنها همچنين فاقد نظامي موثر بودند كه بتواند ذهن مردم را به بازي بگيرد. تحت ديكتاتوري علمي، آموزش به گونه اي بسيار موثر عمل مي كند. نتيجه آن كه، غالب مردان و زنان تا بدانجا مي رسند كه اسارت خود را دوست دارند و هرگز روياي يك انقلاب را در سر نمي پرورانند. بدين شكل، هيچ دليل موجهي وجود ندارد كه يك ديكتاتوري سرنگون گردد.»
«جان سويتون»، سردبير روزنامه «نيويورك تايمز»، هنگام خداحافظي با اين روزنامه در نطقي اظهار مي دارد: «مطبوعات آزاد وجود ندارد. شما، دوستان من اين را خوب مي دانيد، و من هم مي دانم. هيچ يك از شما اين جرئت را نخواهد يافت كه نظر شخصي اش را به گونه اي علني بيان دارد. ما ابزار و نوكران قدرت هاي مالي بزرگ هستيم كه پشت سرمان قرار گرفته اند. ما عروسك هاي خيمه شب بازي هستيم كه هنگامي كه نخ هايمان را مي كشند، خدمت و بازي مي كنيم. همه دانش، توانايي و حتي زندگي ما به آنها تعلق دارد.»
او در نطق ديگري در سال 1953 مي گويد: «هفته اي 150 دلار به من مي دهند تا نظرم را مخفي نگهدارم و آن را در روزنامه هايي كه برايشان كار مي كنم، بيان نكنم. شما هم دستمزدي براي خدماتي مشابه دريافت مي كنيد. چنانچه كاري كنم كه تنها يك شماره از روزنامه ام نظري صادقانه را به چاپ برساند، ظرف كمتر از 24 ساعت كارم را از دست خواهم داد. هر كه آن قدر ديوانه باشد كه آنچه را كه واقعا در انديشه اش مي گذرد به روي كاغذ آورد، بلافاصله خود را در خيابان در جست و جوي شغلي ديگر خواهد يافت. وظيفه يك خبرنگار نيويورك دروغ گفتن، تحريف اطلاعات، اهانت كردن، تملق گفتن و فروختن كشور و نژاد خود براي نان روزانه است. ما ابزار و نوكران پولداراني هستيم كه در راهروهاي پشت صحنه قرار دارند. وقت ما، استعدادهاي ما، زندگي ما، توانايي هاي ما، همه و همه به اين افراد تعلق دارد.»
«ويكتور ماچتي»، عضو ارشد سابق سازمان «سيا»، نيز در «كيش هوش» مي نويسد:«اين روزها در دنياي ما فرقه اي قدرتمند و خطرناك وجود دارد كه بلندپايه ترين مقامات رسمي دولتي جهان آن را حمايت مي كنند. اعضاي اين فرقه همانها هستند كه مراكز قدرت دولت ها، صنايع، تجارت، اقتصاد و كار را در اختيار دارند. آنها افراد را در كليه زمينه هاي پراهميت و تاثيرگذار بر مردم، ازجمله جهان دانشگاهي و رسانه ها، آلت دست خود قرار مي دهند. اين فرقه مخفي نوعي اخوت جهاني اشراف سياسي است كه هدف خود را اجراي سياست هاي شخصي قرارداده اند و به صورت زيرزميني و غيرقانوني عمل مي كنند.»
دراين حال، در «راز ستارگان تاريك» نوشته «آنتون پاركز»، نويسنده فرانسوي- آلماني مي خوانيم: «كشور بخش هاي كاملي از حاكميت خود را، از جمله در زمينه هاي پولي، بودجه، سياست صنعتي، رسانه ها، انرژي و نيز حقوق شهروندان، به مقامات اداري مستقل انتقال مي دهد... در اين بخش ها، تصميم گيرندگان متخصصاني ناشناخته اند كه پنهاني به پست هاي استراتژيك منصوب شده اند. وزيران موقت اند، و دولت ها عمري كوتاه دارند. اما، طبقه تصميم گيرندگان همچنان باقي است و از قدرتي به قدرت ديگر پرواز مي كند، درحالي كه دولت هاي ملي خود را از هرگونه امكان مانور اقتصادي محروم مي يابند.»
«آندره هاردله»، نويسنده فرانسوي، نيز در «آستانه باغ» خاطرنشان مي سازد: «درپس دولت هايي كه در پي يكديگر مي آيند، بي شك برخي نيروها، برخي اصول را پيوسته احساس كرده ايد. اين روند توضيح خود را صرفا در قدرت هايي مرموز و پنهان مي يابد كه گردانندگان واقعي كشورها هستند.»
و «تئودور روزولت» درسال 1912 در برنامه انتخاباتي خود تاكيد مي كند: «درپس دولت مرئي، دولتي نامرئي مستقر است كه فاقد هرگونه وفاداري نسبت به مردم است و احساس مسئوليتي نيز ندارد. نابود ساختن اين دولت نامرئي، از بين بردن اين ارتباط غيرمسئولانه كه امور فاسد را به سياست- كه خود نيز فاسد است- پيوند مي دهد، وظيفه مردان دولت است.» در حالي كه «فرانكلين روزولت» درسال 1933 به يكي از دوستان خود مي نويسد: «همانطور كه من و شما هردو مي دانيم، حقيقت اينست كه درمراكز بزرگ پيوسته عنصري مالي دولت را تحت كنترل دارد.»
به سوي دولتي جهاني؟!
عبارت «نظام نوين جهاني» براي نخستين بار ازسوي رومي ها به كار گرفته شد و با شكل «نووس اوردو سكلوروم» (Novus Ordo Seclorum) به معناي «نظام نوين عصر جديد دنيوي» يا همان «نظام نوين جهاني» رواج يافت. اين عبارت را بر روي اسكناس هاي يك دلاري در زير «هرم فراماسون »ها مي يابيم. «نظام نوين جهاني» عبارتي ساده نيست و دنيايي مخفي و اسرارآميز را درخود پنهان دارد.
درباره اسكناس يك دلاري نيز بسيار مي توان گفت: خالقان اين اسكناس در واقع «فراماسون»ها هستند و بسياري ازنظريه پردازان توطئه بر اين باورند كه آنها هستند كه درپس توطئه «نظام نوين جهاني» قراردارند. فراماسون ها را در هر گوشه جهان مي يابيم. آنها نقشي حائزاهميت در تمامي انقلاب هاي جهان از جمله انقلاب فرانسه، ايفا كرده اند. شناخت «فراماسونري» بسيار دشوار است، چرا كه «جامعه اي مرموز و مخفي» است و هر«جامعه مخفي» نيز اسراري را در خود پنهان دارد.
اگرچه در تئوري، «دولت جهاني» مي تواند اشكال گوناگون به خود بگيرد (به عنوان مثال، شكل يك امپراتوري، البته با توجه به اين كه هدايت ميلياردها تن از مردم جهان ازطريق بكارگيري زور، منابع عظيمي را مي طلبد)، اما در عمل چنين به نظر مي رسد كه تنها يك شكل دولت، دولتي دموكراتيك و فدراليست، مي تواند قابل تحقق باشد. انديشه اي كه با نظريه مخالف كه معتقد است، «تنها نگرشي مستبدانه مي تواند دولتي جهاني پديد آورد» در تناقض است.
در واقع، انديشه «دولت جهاني» به عهد عتيق بازمي گردد. يونانيان و رومي ها بسيار مجذوب آن بوده اند و طي قرون گذشته نيز، اين انديشه موضوع بحث هاي بسياري از شخصيت هاي تاريخي رده نخست مانند «دانته»، «هوگو گروسيوس»، «امانوئل كانت»، «ويكتور هوگو»، «كارل كاراوزه»، «آلفرد تنيسون»، «اچ.جي.ولز»، «آلبرت اينشتين»، «وينستون چرچيل»، «برتراند راسل» و «ماهاتما گاندي» قرارگرفته است. اما، دو دهه نخست پس از جنگ جهاني دوم عصر طلايي جنبش طرفداران استقرار «دولت جهاني» محسوب مي گردد. در جريان اين جنگ، 72 ميليون مرد و زن جان باختند كه 47 ميليون تن از آنان را غيرنظاميان تشكيل مي دادند.

در برابر اين سفاكي، احساس انزجار بسياري از مردم را كه چشم اميد به ايجاد نهادي بين المللي و به اندازه كافي قدرتمند در آينده كه بتواند مانع از جنگيدن كشورها با يكديگر گردد، دوخته بودند به پيوستن به جنبش فدراليست جهاني سوق داد. اتحاديه اروپا نيز در همين زمان شكل گرفت.
دولت جهاني يا نظام نوين جهاني در توصيف رسمي خود طرح اتحاد جهان تحت حكومتي جهاني را مطرح مي سازد. به عبارت ديگر، دولت جهاني همان جهاني سازي است اما نه در شكل اقتصادي آن به سبك سازمان تجارت جهاني، و نه در قالب يك جهاني سازي امنيت جهاني از نوع سازمان ملل و يا يك جهاني سازي قدرت به شيوه ناتو، بلكه يك جهاني سازي سياسي با خصوصياتي اقتصادي و فرهنگي كه در آن تمامي كشورهاي جهان نه يك شراكت، بلكه فدراسيوني را تشكيل خواهند داد كه «اربابان قدرت» گردانندگان آن خواهند بود.
اما، دولت جهاني همچنين نقشه اي است كه جوامع مخفي و زيرزميني از سال ها پيش سعي در تحقق آن دارند. برخي جوامع مخفي به سبك «فراماسون»ها و يا «رز - كروا»، برنامه اي واحد دارند كه آن را «نظام نوين جهاني» نام نهاده اند. برقراري اين نظام در واقع استقرار يك «آتلانتيس» نوين در سطح جهاني است، اما همچنين يك ديكتاتوري بين المللي از نوع كمونيسم است كه در قالب «اومانيسم»، ملت ها را به پيروي از قانون بين المللي وادار مي سازد.
جوامع مخفي از نوع «فراماسونري»، «اسكال اند بونز»، «باشگاه بوهميان» و بسياري ديگر، افرادي را در شمار اعضاي خود دارند كه بسيار بدطينت، خطرناك و شيطاني اند. برخي از اين جوامع نيز تنها با هدف هدايت جهان به سوي استقرار دولتي جهاني تأسيس گرديده اند كه منافع آمريكايي ها، اروپائيان و برخي ملل اقيانوس نشين را مدنظر دارد.
نظام نوين جهاني جنگي فيزيكي نيست، بلكه «رواني» است كه «ديويد آيك» انگليسي، خبرنگار ورزشي «بي بي سي»، آن را «كودتايي عليه روح انساني» توصيف مي كند. اين «حملات تروريستي» واقعيت دارند و براي ايجاد شوك هاي رواني نيز رسانه ها به وجود آمده اند تا مردم را دستاويز قرارداده، آنها را به جايي برسانند كه قادر باشند حتي در حين صرف شام، بي تفاوت و آرام، به تماشاي انواع فجايع، جنگ ها، نسل كشي ها و مسائل گوناگون در تلويزيون ها، نيز بنشينند.
هدف اين نظام نوين جهاني، بهره برداري از جمعيت ها، تمركز آنها در شهرها با هدف نابودي محيط زيست و خوراندن محصولاتي كه ژنتيك آنها تغيير يافته، به انسانهاست... به عبارت ديگر، برده داري نوين در قالب دموكراسي! و البته، نيل به اين مقصود، جنگ ها، جنايات، خشونت، اغتشاش و بي نظمي رامي طلبد.
نظام نوين جهاني همچنين به معناي نصب هزاران «دوربين فيلمبرداري جاسوسي» در سطح تمامي شهرهاي غربي است. ونيز، برقراري حكومت نظامي در سرتاسر كره زمين به بهانه «محافظت از خود در برابر تروريسم»! و يا، بكارگيري هر شكل ديگر زور با هدف راه اندازي جنگ ها، تهديدها و منازعات بي پايان! بدينگونه، هيچ اميدي به برخورداري از زندگي و خلوتي آرام وجود ندارد. در اين دولت جهاني، گردانندگان از هرگونه حقي برخوردارند و شهروندان هيچ حقي ندارند...
برنامه چيست؟
برخي جوامع مخفي مايلند تنها يك دولت جهاني حكم براند و يك ارتش جهاني نيز در اختيار داشته باشد. آنها همچنين آموزشي جهاني، مذهبي جهاني و پليسي جهاني مي خواهند و معتقدند مردم بايد به تراشه هاي الكترونيك متصل به يك رايانه برتر، مجهز گردند. و البته، تمامي اينها تحت لواي يك ديكتاتوري! اين ديكتاتوري بي شك خدانشناس و يا از نوع شيطاني خواهد بود، علم و عقل در آن حكمروايي خواهند داشت ( با اين حال، دل هاي آنان همانند تمامي كافران، آنچنان ترسي را از خداوند در خود پنهان خواهند داشت كه در هر كجاي اين نظام نوين سخن از خداوند به ميان خواهد بود)، مالكيت خصوصي در آن از بين خواهد رفت و حقي نيز براي انتقاد از آن وجود نخواهد داشت.
حال، اصول پايه كدامند؟ دامن زدن به منازعات، حمايت از كليه جناح هاي درگير و استفاده از نهادي «خيرخواه» كه احتمالا به منازعه پايان خواهد داد! دولت جهاني ارتش زير خاكستر را پاس مي دارد، آن را برمي افروزد و همه جا را به آتش مي كشد. سپس، در جايگاه «ناجي» ظاهر گرديده، تمامي تلاش خود را براي خاموش كردن آتش به كار مي گيرد.
اطلاعات زدايي و تحريف اطلاعاتي، راه اندازي كودتاهاي نظامي و يا جنگ هاي داخلي از طريق دستاويز قرار دادن جنبش هاي تروريستي، بدهكار كردن هرچه بيشتر كشورها با هدف تضعيف آنها و وادار ساختن شان به خصوصي سازي، سلب قدرت از كشورها و هرگونه امكان كنترل آنها بر اقتصاد، جامعه و يا شركت ها و كارخانجات، راه اندازي «جنگ بدون جنگ» از طريق پديد آوردن فجايعي به ظاهر «طبيعي» (ميكروبي، اجتماعي، آب و هوايي،...) به منظور مداخله در امور كشورها در قالب يك ناجي، ايجاد جو وحشت به هر نحو ممكن به كمك برنامه هاي تبليغاتي بسيار پيشرفته، ... از ديگر اصول اعتقادي اربابان قدرت به شمار مي روند.
در پاراگراف 2 ماده 4 طرح «ايلوميناتي»ها در اين ارتباط اهداف ذيل مشخص گرديده است: لغو مأموريت تمامي دولت هاي ملي، حذف قانون مربوط به ارث و ميراث، لغو مالكيت خصوصي، از بين بردن ميهن پرستي، نابودي خانه هاي تك خانواري و زندگي خانوادگي به عنوان سلول پايه تمامي تمدن ها، از بين بردن كليه اديان شناخته شده به گونه اي كه زمينه براي تحميل ايدئولوژي شيطاني توتاليتاريسم به بشريت فراهم گردد.
گفتني است، در سال 2003 دادگاه تجديدنظر «فلوريدا» طي حكمي تصميم گرفت كه هيچ قانون مكتوبي تحريف اطلاعاتي را ممنوع نمي سازد. اين دادگاه بدين شكل موافقت خود را با استدلال شبكه تلويزيوني «فاكس» اعلام داشت كه به موجب نخستين اصلاحيه اش، مجريان برنامه ها حق دروغ گفتن به مخاطبان خود و يا تحريف اطلاعات را يافته بودند.
چه كساني تأمين كنندگان مالي اند؟ درواقع، شركت هاي چندمليتي و نهادهاي مالي بين المللي هستند كه مسئوليت تغذيه نهاد عالي اداره كننده مجموع جوامع مخفي شناخته شده و يا ناشناخته را برعهده دارند. اين نهاد عالي، دولت جهاني نامرئي است كه، فراي گرايشات ديني، فلسفي و ايدئولوژيك كه وجوه ظاهري واقعيتي پنهان را تشكيل مي دهند، كره زمين را مي گرداند و مردم عادي را در «نشاطي كاذب» و يا «خشونتي كنترل شده» فرو مي برد.
اعضاي «روشن بين» اين دولت نامرئي در صدر هرم قدرت قرار دارند، هرگز شناخته نمي شوند، و صرفا به كشيدن نخ هاي عروسكان خيمه شب بازي خود بسنده مي كنند. در شمار اين افراد، خاندان هايي پولدار و قدرتمند- مانند «راتشيلد»ها و اشراف زادگان اروپايي كه غالبا سلطنت طلب و طرفدار جامعه اي طبقاتي اند، «مورگان»ها، «راكفلر»ها، «بوش»ها، «هريمن»ها و...- را مي يابيم كه حكومتي موروثي براي خود به راه انداخته اند.
برپايه اين واقعيت، افسانه هاي بي شماري رفته رفته شكل گرفته اند. مانند افسانه وجود جهاني زيرزميني (از جمله در زير كاخ سلطنتي «لندن» و يا واتيكان)، كه اداره آن را «موجودات فضايي» برعهده دارند! درواقع، اعتقاد بر اين است كه «ريش سفيدان» و ديگر عالمان كه حكومتي سايه در كره زمين برپا كرده اند، «علوم ممنوعه» را در معابدي قديمي كه صدها قرن از عمرشان مي گذرد و در چهار گوشه جهان پراكنده اند (به عنوان مثال، در زير اهرام «آزتك»، زير مجسمه «ابوالهول»، در آرشيو هاي محرمانه واتيكان و صومعه هاي «بنديكتين»،...) مدفون ساخته اند. و اين افراد كه به ظاهر تنها كساني هستند كه آرشيوهاي محرمانه يا به عبارت ديگر، مجموعه تحقيقات، دانسته ها و مكشوفات را در اختيار دارند، به منظور تبادل دانسته هاي خود به طور پنهان با يكديگر ديدار مي كنند. دانشي كه عوام به دليل «عدم توانايي» در جذب، هضم و بهره گيري، از كسب آن محرومند.
نظام كنترل افراد و جوامع
از ديد «اربابان قدرت»، بكارگيري هر شيوه ممكن در راستاي كنترل افراد و جوامع كاملا مجاز است. به عبارت ديگر، براي دوام يك «زندان بدون ديوار» مؤثر، بايد كه افراد جامعه را به بردگاني مبدل ساخت كه از وضعيت خود رضايت كامل دارند! بنابراين، نظام نوين بايد كه ظاهري دموكراتيك به خود بگيرد و ارزش هاي رسمي آن نيز، آزادي، دموكراسي، عدالت، مشورت و گفت وگو با مردم، اولويت بخشيدن به منافع عمومي، دفاع از حقوق بشر، احترام به افراد بشر، زندگي، محيط زيست و... باشد.
روش هاي كنترل افراد و جوامع نيز متعدد و گوناگون اند و از جمله شامل القاي پيام هاي تلويحي به كمك انواع فيلم، موسيقي، نوشتار و... و شست وشوي مغزي افراد از طريق بمباران اطلاعاتي، بازتاب امواج كوتاه با فركانس هاي بسيار بالا با هدف ايجاد برخي رفتارها، نصب تراشه هاي الكترونيك در مغز بيماران با هدف كنترل آنها و تبديلشان به روبات هايي تحت فرمان، دامن زدن به جنگ ها در راستاي كمك به كاهش جمعيت، دستكاري افكار، استفاده از سلاح هاي ميكروبي (ابرهايي از باكتري و سلاح هاي ميكروبي در آمريكا و شوروي سابق بر روي مردم آزمايش شده است. «ساندي تايمز» در نوامبر 1997 فاش مي سازد، اسرائيل بر روي سلاحي ميكروبي كار مي كند كه بر ژنتيك افراد تأثير مي گذارد، و قصد دارد اين سلاح را عليه اعراب به كار گيرد. «نيويورك هرالد تريبيون» نيز در افشاگري ديگري مي نويسد، ارتش آمريكا از «گازي لحظه اي» برخوردار است كه در صورت تماس جزئي آن با پوست بدن، فرد دردم جان مي سپارد!)، همچنين استفاده از ديگر سلاح ها مانند سلاح هاي رواني- الكترونيك (سلاح هاي «تسلا») كه ساخت شان به نسبت آسان بوده، به راحتي مي توان به كمك آنها آگاهي و خوي تهاجمي سربازي را كه آماده جنگ است، از وي سلب كرد، از شدت آن كاست و يا بر آن افزود («تسلا» سلاحي اختراع كرده كه قادر است با ايجاد يك ديوار دفاعي نفوذ ناپذير لزوم جنگ ها را بي حاصل سازد. «زبيگنيو برژينسكي»، مشاور امنيت ملي «كارتر» ، در كتاب خود به نام «بين دو عصر» مي نويسد: «تكنولوژي روش هايي در اختيار ملت هاي بزرگ قرار مي دهد كه به كمك آنها مي توان جنگ هاي برق آسا به راه انداخت در حالي كه تنها بخش اندكي از نيروهاي امنيتي در جريان آن قرار دارند. ما شيوه هايي در اختيار داريم كه مي توانند سبب تغييرات آب و هوايي و ايجاد خشكسالي و توفان گرديده و بنابراين، توانايي هاي يك دشمن بالقوه را تضعيف و او را به پذيرش شرايط مان وادار سازند.»)
كار گذاشتن سلاح ها در مغزهاي زنده (حيوانات) نيز سلاح كاربردي ديگري است كه چندان هزينه نمي برد و در عين حال بسيار مؤثر است. اين سلاح در برابر تداخل امواج الكترو مغناطيسي نيز مقاومت دارد. در واقع علم، اطلاعاتي در اختيار افراد بشر قرار مي دهد كه به كمك آنها مي توان آب و هوا را تغيير داد، مناطقي وسيع را به بيابان مبدل ساخت، خشكسالي و گرسنگي پديد آورد، از طريق اتصال اجرام آسماني به ماشين ها روبات هايي نيمه انساني با توانايي هاي شگرف توليد كرد، اپيدمي ها را به راه انداخت و واكسن ها را تجربه كرد.
از ديگر سلاح هاي قابل توجه اربابان «خود خوانده»، تصاوير جاسوسي فضايي است. در واقع، تكنيك كسب اطلاعات از طريق ماهواره هاي مصنوعي به درجه اي از كمال دست يافته كه از تصور خارج است («دي ولت»،15ژوئن 1975). تانك هاي تهاجمي ليزري نيز سلاح هايي مخوف و مركبارند، چرا كه اشعه ليزر قادر است به راحتي از بدن انسان، بدنه هواپيما و جداره هاي نازك فولادي عبور كند («اشپيگل»، شماره40، 1974). و اما، مخفي ترين پروژه ايجاد «اشعه مرگ» است كه به كمك آن مي توان هواپيماها، موشك ها و تانك هاي تهاجمي را نابود ساخت. «اشعه مرگ» اين خصوصيت را داراست كه مي تواند از جداره هاي ضخيم فلزي نيز عبور كند. («ديلي اكسپرس»، 22مه 1973).
«اشعه ترس» سلاحي ديگر است كه به گفته «چارلز بوويل»، مهندس انگليسي و مخترع آن، «دست كم» سلاحي «انساني» و غيرخونبار بوده، حمل آن نيز بسيار آسان است. اين سلاح از طريق انتشار امواج مافوق صوت و پرتوهاي مادون قرمز، امواج «آلفا» مغز انسان را فلج و در «دشمن» ايجاد وحشت مي كند و بدينسان او را وادار به فرار مي سازد («اشپيگل»، شماره31، 1973).
سلاح هاي مخوف ديگري نيز وجود دارند كه با افزايش فشار خون، مرگي بسيار سريع را به همراه مي آورند. بدين ترتيب، انتشار پرتوهاي «گاما» و «ايكس» با فشار قوي، سبب مرگ براثر پرتوهاي الكترومغناطيسي مي گردد بي آن كه پيامدهاي اشعه راديو اكتيو را به دنبال داشته باشد («دي ولت»، 16ژوئن 1975). و البته، بايد به سلاح هاي آب و هوايي مانند استفاده از باران، تگرگ، توفان و... نيز اشاره كرد («بازلر ناخريشتن مورخ22 مارس1975، «ناسيونال سايتونگ»، 11نوامبر 1973).
در مجله «نيوساينتيست» مورخ 19ژوئن 2004/ 24آوريل 2004 مي خوانيم:سلاح هايي در آستانه فروش به نظاميان و نيروهاي پليس در آمريكا و اروپا قرار دارند كه قادرند مردم را با ايجاد طيفي از امواج الكتريك درجا خشك كنند. «ساندي تايمز» مورخ24 مه 2009 نيز مي نويسد: «ميلياردرهايي در شمار رده نخست ها، پنهاني گردهم آمده اند تا درباره چگونگي استفاده از ثروت خود در راستاي كاهش جمعيت جهان و برچيدن موانع سياسي و مذهبي كه بر سر راه تغييرات موردنظر آنها قرار دارد، به گفت وگو بنشينند... آنها به اين نتيجه رسيده اند كه بايد به منظور كاهش رشد جمعيت كه تهديدي زيست محيطي، اجتماعي و صنعتي به حساب مي آيند، استراتژي مشتركي اتخاذ كنند.»
استفاده از انواع موادمخدر (آزمايشاتي كه در سال هاي دهه 1950 در راستاي اجراي پروژه اي محرمانه با هدف ايجاد تغييراتي در آگاهي و رفتار افراد به كمك موادمخدر، برروي دانشجويان آمريكايي و كانادايي انجام پذيرفت، به ظهور «جنبش هيپي» انجاميد)، بازي با حافظه افراد (از بين بردن بخشي از حافظه و جايگزيني آن با «خاطراتي» ديگر، و نيز كنترل افراد از راه دور)، استفاده از ابزار جاسوسي متعدد (نصب تراشه هاي الكترونيك بسيار ظريف در تيغ ريش تراشي، اسكناس ها، تلفن ها، كارت هاي بانكي و...، نصب ميكروفيبر در خانه ها، محله ها، اتومبيل ها، استفاده از «جي پي اس» به منظور كنترل جابه جايي ها از فاصله دور،...) و بسياري از ديگر روش ها، در شمار ابزاري قرار دارند كه «اربابان قدرت» به منظور كنترل مردم و افكار آنها به كار مي گيرند.
اختلافات و گرايشات
به رغم تمامي اينها، «اربابان خودخوانده» مجموعه اي منسجم و يكپارچه را تشكيل نمي دهند، اگرچه جملگي خواستار دولتي جهاني اند. اين مجموعه كه توده اي درهم و مبهم متشكل از اتاق هاي فكري، باشگاه هاي تعمق، سازمان هاي اجرايي چند جانبه (سازمان تجارت جهاني، سازمان همكاري و توسعه اروپا، صندوق بين المللي پول، بانك جهاني، سازمان بين المللي انرژي اتمي، ...)، لابي ها (ميزگرد اروپايي) و جوامع مخفي (باشگاه «بوهميان»، «اسكال اند بونز» و سازمان هايي گوناگون كه از «مكاتب اسرار» سومر، بابل و مصر الهام گرفته اند) آن را شكل مي بخشد، به همان اندازه غيرشفاف مي نمايند كه قدرت كمونيستي در اتحاد شوروي مبهم بوده است. كشورهاي غربي براي آگاهي از آنچه در پس ظواهر تبليغاتي رسمي «كرملين» رخ مي داد، به «كرملين شناسان» روي مي آوردند.
با استفاده از همان روش هاي مشاهده، مي توان سه گرايش را در بطن حكومت جهاني مشاهده كرد. نخستين گرايش از «چند جانبه گرايان» شكل مي گيرد كه غالباً اروپايي و طرفدار وحدت جهان از طريق وابستگي اقتصادي متقابل و يك همكاري تقويت شده ميان كشورها بوده و هدفشان همگرايي به سوي «يك شكل» جامعه است.
گرايش دوم، به نومحافظه كاران تعلق دارد كه عمدتاً آمريكايي هستند. آنها جهاني متحد را خواهانند كه به كمك قدرت نظامي و تحت نظارت آمريكا به دست آيد. اين نومحافظه كاران در سال هاي پاياني دهه 1990 بخت را با خود يار يافتند و سپس، به لطف انتخابات «دستكاري شده» جرج بوش پسر، قدرت را در آمريكا به دست گرفتند. گرايش مزبور به هنگام اشغال عراق به همان اندازه عضو چندجانبه گرا در بطن خود داشت كه در جمع مخالفان جنگ ديده مي شد. اين چند دستگي سرانجام به بروز اختلافات و در نهايت، تضعيف نومحافظه كاران در «دولت جهاني» انجاميد و در رسانه ها نيز منعكس گرديد.
گرايش سوم نيز اگرچه هنوز در اقليت قرار دارد، اما بحران مالي و شكست نومحافظه كاران را بسيار تقويت كرده است. اين گرايش از «ترقي خواهاني» تشكيل مي گردد كه كاملاً درك كرده اند نظام كنوني در دراز مدت دوام نخواهد يافت و بنابراين، جهان بايد به سوي عدالت اجتماعي بيشتر و تعادل بهتري با محيط زيست گام بردارد. انتخاب «باراك اوباما» به رياست جمهوري آمريكا حاصل اتحاد ميان «ترقي خواهان» و «چند جانبه گرايان» عليه «نومحافظه كاران» است.
قدر مسلم آن كه، «ترقي خواهان» بدان اندازه كه انتظار مي رود قاطعانه عمل نمي كنند. اما، در حال حاضر به نظر مي رسد كه شهروندان غرب در برابر قدرت جهاني قادر به سازماندهي خود، اتحاد با يكديگر، تعيين اهداف و خواسته هاي مورد نظر و اقدام مؤثر و كارآمد نيستند. 

«ضدقدرت » هاي متعارف امروز به نيروهايي كاملاً غيرمؤثر تبدل گرديده اند و نظام، چندان سنگين و برتري طلب شده است كه سرنگوني آن از طريق جنبشي مردمي تقريباً امكان ناپذير به نظر مي رسد. وضعيتي كه يك بار ديگر مي توان با اوضاع شوروي سابق به مقايسه گذاشت. در اتحاد شوروي نيز، تغييرات صرفاً از درون و به لطف تلاش «ميخائيل گورباچف»، عضو «حزب واحد»، ميسر گرديد.
در تاريخ، وقوع انقلاب هاي موفق اغلب حاصل همگرايي مردم و جناحي روشنفكر از بين بزرگان و نخبگان ممالك بوده است. بنابراين، اين كه مردم غرب بدانند چه كساني در دواير قدرت بيشتر «دوست» هستند تا دشمن، بسيار حائز اهميت است. و كافي است كه حاضر نشوند آنگونه كه «اربابان قدرت» دوست دارند، فكر و عمل كنند.
منابع: ولتر نت- پي گرگ- انفوميستر- اولالا- ويكيپديا- نئوتروو- مونتاگوت بورژاك- گوگل سوئيس- سيتي نت- نوول اوردر مونديال- سان پاپيه- مكانو پوليس- لوموند- آلترانفو- موندياليزاسيون






تشکیل جمعیت های سری در ایران و کشورهای باستانی مصر و چین و یونان


تهیه و تنظیم :سایت اندیشه

تشکیل جمعیت های سری در ایران و کشورهای باستانی مصر و چین و یونان همه جا مقدمه تحولات عظیم فلسفی علمی و اجتماعی و سیاسی در زندگی مردم این کشورها بوده است .

این امر آنقدر مسلم است که می توان گفت کمتر تحول بزرگی در صحنه تاریخ رخ داده که مقدمات آن از مدتها پیش به وسیله جماعات سری فراهم و پی ریزی نشده باشد

بهترین مثال از تاریخ قدیم برای اثبات این سخن یکی پیشرفت مسیحیت در جهان است و دیگری آزاد شدن ایران از زیر سلطه خلفای عرب که زمینه تحول بزرگ نخستین را انجمن های سری مسیحیان و دومی را جمعیت های سری شعوبیه و امثال آنها فراهم ساختند موسسین جمعیت های سری به منظور نحقق هدفها و مقاصد خود یاران و اعضا ی خویش را به دقت انتخاب می نمودند . مخاطرات فراوانی که در راه جمعیت های سری وجود داشت سبب می شد که آزمایش های سختی به همراه کیفیات غیر عادی از خواستاران ورود به جمعیت ها به عمل آوردند

فداییان و یاران جمعیت های سری حتما از میان مردمی انتخاب می شدند که اسیر شهوات نبوده و ترسو آفریده نشده باشند . راه هایی که بشر بیابانگرد برای گریختن از خطرات احتمالی می توانست ابتکار کند به تناسب کوتاهی فکر او محدود بود

او خطرات احتمالی و آینده معینی را نمی توانست پیش بینی و حساب کند تا برای فرار از آنها به چاره جویی به پردازند

از این رو مظاهر ترس در بشر وحشی کم بود و طبعا شجاعت و بی باکی در نهادش وجود داشت . شهوات و امیال بشر وحشی نیز متنوع جوراجور نبود و از دایره آنچه در غریزه آدمی نهاده شده تجاوز نمی کرد

اما در مردم شهری و متمدن مظاهر ترس خیلی بیشتر از مردم بیابانی است و طرقی که شهریان به ویژه درس خوانها برای رهایی از ترس ابتکار می کنند آنقدر فراوان و متفاوت است که هیچ قابل با ابتکارات مردم بیابانی است

تزویر و ریاکاری و تملق و چاپلوسی دروغ و فتنه انگیزی همگی ناشی از ترس و در واقع راههای فراری است که بشر متمدن برای رهایی از ترس و خطر به کار می برد . در بسیاری از مواقع این راهها علاوه بر اینکه جلو خطر را نمی گیرد خود موجب پیش آمدن خطرات جدیدی برای افراد می شود

جمعیت های سری در طول تاریخ در انتخاب و برگزیدن اعضا دقت فراوان به کار می برده اند تا برای مقصود بزرگ خود مصالح خوب و محکم آماده سازند

از این رو در هنگام برگزیدن افراد آزمایش های مخصوص به کار می بستند . در همه جمعیت های سری ایرانیان تازه واردین می بایستی دارای صفات شجاعت و رازداری و خویشتن داری و جلوگیری از شهوات نفسانی بوده باشند . رهبران جمعیت برای اطمینان از وجود این در داوطلب او را به وسائل و طرق مختلف می آزمودند و هریک از آنان راههای متفاوتی برای اثبات صفتی خاص در داوطلب داشتند

عضوی که پس از آزمایش و تحقیق پذیرفته می شد به هیچ وجه او را فراموش نمی کردند و به حال خود رها نمی ساختند بلکه صفات مطلوب را در او با ریاضت های گوناگون پرورش می دادند و به تناسب رشدی که آن صفات در نهاد وی می کرد و آگاهیهای که به تدریج فرا می گرفت او را به درجات بالاتر ترقی می دادند و وی را از رموز و اسرار بیشتری واقف می ساختند