کافه تلخ

۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

«شب» و «قدر» و «روشنايي» علي طهماسبي

«شب» و «قدر» و «روشنايي»


روز و شب، مصداق‌هايي عيني از نور و ظلمت هستند. اين مصداق‌هاي عيني و طبيعي، تمثيل‌هايي شده‌اند براي بيان نور و ظلمت در قلمرو انديشه و روان انسان. شب و تاريكي در طبيعت همان است كه به‌سبب آن پيرامون خويش را نمي‌بينيم از هرچه به‌كار زندگي‌مان مي‌آيد بي‌بهره مي‌مانيم و از هرچه آسيب رسان به زندگي است نيز بي‌خبر، در هرگام اسيرِ حادثه‌ي مي‌شويم كه نمي‌شناسيمش. تاريكي در قلمرو انديشه نيز سبب مي‌شود تا امكاناتي را كه در وجودمان تعبيه است نبينيم و به گونه‌اي ديگر در شب و تاريكي دست و پا زنيم. در اين حالت، از تقدير خويش و فرجامي شايسته‌ي انسان بودنمان نيز محروم خواهيم بود چه خورشيد در آسمان باشد يا نباشد.

بنا براين مفهوم شب, تنها به تاريكيِ طبيعي و فقدان خورشيد محدود نيست. همچنين در عرصه روابط اجتماعي، هنگامی که تاريكي حكم‌فرما باشد، همه‌ي آن‌ها كه مي‌توانيم دست در دست هم براي اكنون و آينده‌ي خويش گامي براي نيكبختي برداريم، بسا كه دشمنان يكديگر مي‌شويم و بي‌آنكه به‌هوش باشيم به تخريب هم برمي‌خيزيم.

به همان گونه كه تجربه‌ي عيني از روز و شب در ميان همه ملت‌ها امري مشترك است، تقديس نور و تقبيح ظلمت نيز امري مشترك در اديان زنده ی جهان است. نشانه‌هاي اين تقديس و تقبيح را در كتاب‌هايي چون اوستا، تورات، انجيل‌ها و قرآن مي توانيم به روشني ببينيم.

در متون ديني، روشنايي و دانايي در پيوست باهم و گاه يگانه باهم مطرح مي‌شوند، «هورمزد» كه به معناي «سرور دانا» از او ياد شده، خداي جهانِ روشني و آفريننده روشنان دانسته شده است. در برابر هورمزد و روشنايي او، اهريمن قرار گرفته است كه فرمانرواي جهان تاريكي، ناداني، و «پس‌دانشي» است. «پس‌دانشي» يعني آگاهي بعد از وقوع حوداث.

در تعبيرهاي تورات نيز اولين كلامي كه «الوهيم»(خدا) بيان مي‌كند همين است كه گفت روشنايي بشود، اين سخن الوهيم هنگامي است كه هنوز خورشيد را نيافريده و منظور او هم از روشنايي، آفرينش خورشيد نبوده است. در اين تعبيرهاي تورات كه در سفر آفرينش آمده، روشنايي براي آن است تا خدا، يا آدم، بتوانند راهي را كه در پيش مي‌گيرند و آفرينشي را كه مي‌خواهند پديد آورند در پرتو روشنايي باشد تا همه چيز در سامانِ شايسته‌اي پديد آيد و نه در آشفتگي و ابهام. در پرتو روشنايي مي‌توان وقايع را و چيزها را به‌درستي ديد، مي‌توان ميان وقايع و چيزها را از هم تفكيك كرد، مي‌توان براي هر واقعه‌اي و هر چيزي نامي متناسب پيدا كرد و مي‌توان واقعيت موجود را به سوي وضعيتي مطلوب هدايت كرد. از اين جهت، ديدن، تفكيك ميان چيزها، نام‌گذاري و حد و قانون نهادن، لگام زندگي را به دست گرفتن و هدايت آگاهانه زندگي، همه اموري هستند كه در پرتو روشنايي صورت مي‌گيرد.

در قصه‌اي از تورات، مربوط به نبرد ميان موسي و فرعون، آمده است كه:

در آن هنگام براي مصريان همه جا تاريك بود چندان كه نمي‌توانستند امكانات موجود خود را براي نبرد سامان دهند و نمي‌توانستند قدم از قدم بردارند. اما در همان هنگام، اردوي موسي و بني اسرائيل روشن بود.[1]

از اين نمونه‌ها در تورات بسيار است كه اگر خواننده منظور از روشنايي و تاريكي را در اين متون در نيابد، معناي قصه را نيز درنمي‌يابد و جز خرافه و جادو چيز ديگري عايدش نمي‌شود.

توصيفي كه قرآن از «خدا» به دست مي‌دهد نيز چنان است كه او خود نور و روشنايي است. اگر سوره نور از اين منظر مورد مطالعه قرار گيرد بسا كه براي ما گرفتارشدگان به ظلمت، عبرت آموز باشد. همچنين در زبان و ادبيات قرآن، ظلم (ستم) پي‌آمد حتميِ تاريكي(ظلمت) است و اين دو چه در زندگي فردي وچه در قلمرو اجتماعي، اموري هستند پيوسته و درهم تنيده به‌هم.[2]

اگرچه روز و شب، و چرخه‌ي مدام روشناني و تاريكي در طبيعت، امري طبيعي و بيرون از اراده انسان به‌شمار مي‌آيد اما به نظر مي‌رسد كه درك و فهم انسان از اين چرخه‌ي مدام، و تشخيص روشنايي از تاريكي، مقدمه‌اي بوده است براي پيدا كردن افق‌هاي معنايي در خود انسان. از اين منظر، نور و ظلمت، دانايي و جهل، حق و باطل، اهورمزدا و اهريمن، يا خدا و شيطان، پيش از آنكه در افق‌هايي بريده و جدا از عالم انساني باشند، مي‌توانند اموري انساني به‌شمار آيند و مي‌توان تجلي همه اين مضامين را نه در آسماني ناكجا آباد بلكه در افق انديشه انسان مشاهده كرد. اما هنگامي كه همين مضامين، اموري بريده وجدا از انسان مطرح شوند ودر افقي دور و غير قابل دست‌رس عنوان شوند جز اين نيست كه روشنايي و نور، كارآيي خود را در انديشهء ما و جامعهء انساني ما از دست بدهد. شايد به همين گونه باشد كه هرچه مقدسات ما آسماني‌تر، قدسي‌تر و دورتر از انسانِ واقعي مطرح مي‌شود به همان نسبت جامعه‌ي انساني ما هم اهريمني‌تر، روابط انساني ظالمانه‌تر و پنهان‌كاري، دروغ و خشونت رايج‌تر مي‌گردد.

تاريكي و ظلمت را هيچ قداستي نيست. اما چگونه است كه در متن قرآن شبي را به عنوانِ ليلة‌القدر بايد ارج بنهيم و آن شب را زنده بداريم؟. يا چگونه است كه هنوز به‌حرمت نياكان خويش، طولاني‌ترين شب زمستان را زنده نگه می داریم، بیدار می مانیم، و جشن مي‌گيريم؟ در این تعبیرها، جشن و نیایش معنایی یگانه دارند. همچنين چه شد كه قرن ها پس از ظهور مسيحيت كليساهاي غرب باز هم مانند ما ايرانيان، طولاني‌ترين شب زمستان را جشن گرفتند وبه عنوان كريسمس گرامي‌داشتند؟

پاسخ اين پرسش‌ها بسي عبرت آموز است. به‌نظر مي‌رسد هر زمان كه ما آدميان احساس پديد آمدن گزند و آسيبي ناشناخته را داشته‌ايم، همان هنگام خود را ملزم كرده‌ايم تا بيدارتر و هوشيارتر باشيم. شب يلدا، طولاني‌ترين و سردترين شب سال است. اين شب تمثيلي است براي دوراني كه حكومت ظلم، تاريكي و پنهان‌كاري در جامعهء انساني، دامن خود را به همه‌جا گسترده و همهء روابط فردي و اجتماعي را در سيطرهء خود در آورده است.

در چنين شرايطي به‌آسودگي خفتن، يا به خوش‌خيالي سركردن، جز غرق شدن در تاريك انديشي و ميدان دادن به روابط ظالمانه نتيجه‌اي نخواهد داد. اما در همين شب، يا در همين دورانِ ظلمت، انديشيدن به روشنايي و دعوت از نور که به ميان ما بيايد، مي‌تواند سبب آن شود تا معجزه‌اي انساني به وقوع پيوندد و اندك اندك روشنايي در دل اين ظلمت پديد آيد و به اين گونه است كه تولد روشنايي، (يلدا، شبي كه روشنايي در آن تولد خواهد يافت)، و ميلاد مسيح، و شب قدر، همه و همه معناي مثبت خود را باز مي‌يابند. با اين رويكرد، روشنايي و دانايي در صورتي واقع خواهد شد كه ما آدم‌ها نه به سبب ارج‌نهادن به شب و تاريكي، بلكه براي پديد آمدن روشنايي، بيداري و هوشياري را پيشه كنيم.

در تعبيري ديگر، تاريك انديشي، پنهان‌كاري، دروغ، روابط ظالمانه اجتماعي و شرارت‌هاي پيدا و پنهان، چيزهايي نيستند كه به‌خودي خود از ميان بروند. اين شب را جز با روشناييِ خرد و خورشيدِ آگاهي نمي‌توان درهم شكست.

در تعبير قرآني، شبِ احيا به عنوان شبِ قدر ناميده شده است. «قدر» يعني اندازه و در تعبيرقرآني آن مي تواند به معناي اندازه و تواني باشد كه در يك آدم، دريك جامعه و در يك ملت، به‌گونه اي بالقوه تعبيه شده است. خواه ما آدم ها از قدر خود آگاه باشيم يانباشيم. «تقدير» نيز به معناي اندازه‌گذاري و برنامه‌ريزيِ متناسب با اندازه ‌و تواني است كه در ما تعبيه است. اين برنامه ريزي براي فرجامي است كه خود آن را رقم مي‌زنيم. اما هنگامي كه ما آدم‌ها به اين توان و اندازه‌اي كه در خود تعبيه داريم آگاه نباشيم، و تا هنگامي كه در تيرگي‌ها بي هيچ دانشي از قدر خويش، دست و پا مي‌زنيم، از تقدير خويش و تعيين فرجام خود نيز ناتوان هستيم. شايد به همين جهت باشد كه يك شبِ قدر بهتر از هزار ماه توصيف شده است.

اگر قرار باشد از توان و استعدادهاي خود بي‌خبر باشيم، اگر روشنايي و نوري نباشد و نتوانيم خود را و فرجام خود را رقم بزنيم، اگر انديشه‌هامان در مواجهه با اكنون و آينده هيچ افق روشني پديد نياورد، و اگر قرار باشد روز به روز‌ در تاريكي و ابهام بيشتري فرو رويم و اگر ميدان را همچنان به متوليانِ تاريكي واگذاريم و به‌هزار بهانه و اما و اگر، يا به تظاهر و ترس، خاموشي و تاريكي را بپذيريم، پس به‌چه كار مي‌آيد اين مضامينِ كهن؟ چه حاصلي خواهيم داشت از اين همه دويدن و تلاش كردن براي زنده ماندن؟ و چه تفاوتي خواهد بود ميان ما كه قدر خود را نمي‌دانيم با ابزارهايي كه مورد استفاده اين و آن قرار مي‌گيرد؟ يا چه تفاوتي خواهد بود ميان ما و اسب‌هايي كه به ارابه فرمانروايان مي‌بستند؟

علي طهماسبي



ویراستاری مجدد در مرداد 1389

«قدر» در لغت به معناى اندازه و اندازه‏گيرى



«قدر» در لغت به معناى اندازه و اندازه‏ گيرى است.

(1) «تقدير» نيز به معناى اندازه‏گيرى و تعيين است.(2) اما معناى اصطلاحى «قدر»، عبارت است از ويژگى هستى و وجود هر چيز و چگونگى آفرينش آن‏(3) به عبارت ديگر، اندازه و محدوده وجودى هر چيز، «قدر» نام دارد.(4)

بنابر ديدگاه حكمت الهى، در نظام آفرينش، هر چيزى اندازه‏اى خاص دارد و هيچ چيزى بى‏حساب و كتاب نيست. جهان حساب و كتاب دارد و بر اساس نظم رياضى تنظيم شده، گذشته، حال و آينده آن با هم ارتباط دارند.

استاد مطهرى در تعريف قدر مى‏فرمايد:
«... قدر به معناى اندازه و تعيين است... حوادث جهان... از آن جهت كه حدود و اندازه و موقعيت مكانى و زمانى آنها تعيين شده است، مقدور به تقدير الهى است»(5). پس در يك كلام، «قدر» به معناى ويژگى‏هاى طبيعى و جسمانى چيزهاست كه شامل شكل حدود، طول، عرض و موقعيت‏هاى مكانى و زمانى آنها مى‏گردد و تمام موجودات مادى و طبيعى را در بر مى‏گيرد.

اين معنا از روايات استفاده مى‏شود؛ چنان كه در روايتى از امام رضا(ع) پرسيده شد: معناى قدر چيست؟ امام(ع) فرمود: «تقدير الشى‏ء، طوله و عرضه»؛ «اندازه‏گيرى هر چيز اعم از طول و عرض آن است»(6) و در روايت ديگر، اين امام بزرگوار در معناى قدر فرمود:
«اندازه هر چيز اعم از طول وعرض و بقاى آن است».(7)

بنابراين، معناى تقدير الهى اين است كه در جهان مادى، آفريده‏ها از حيث هستى و آثار و و يژگى‏هايشان محدوده‏اى خاص دارند. اين محدوده با امورى خاص مرتبط است؛ امورى كه علت‏ها و شرايط آنها هستند و به دليل اختلاف علل و شرايط، هستى، آثار و ويژگى‏هاى موجودات مادى نيز متفاوت است.
هر موجود مادى به وسيله قالب‏هايى از داخل و خارج، اندازه‏گيرى و قالب‏گيرى مى‏شود. اين قالب، حدود، يعنى طول، عرض، شكل، رنگ، موقعيت مكانى و زمانى و ساير عوارض و ويژگى‏هاى مادى آن به شمار مى‏آيد. پس معناى تقدير الهى در موجودات مادى، يعنى هدايت آنها به سوى مسير هستى‏شان است كه براى آنها مقدر گرديده است و در آن قالب‏گيرى شده‏اند.(8)

اما تعبير فلسفى قدر، اصل عليت است. «اصل عليت همان پيوند ضرورى و قطعى حوادث با يكديگر و اين كه هر حادثه‏اى تحتّم و قطعيت ضرورى و قطعى خود و نيز تقدّر و خصوصيات وجودى خود را از امرى يا امورى مقدم بر خود گرفته است.(9) اصل عليت عمومى و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جميع وقايع و حوادث جهان حكم‏فرماست و هر حادثى، ضرورت و قطعيت وجود خود و نيز شكل و خصوصيت زمانى و مكانى و ساير خصوصيات وجودى‏اش را از علل متقدمه خود كسب كرده است و يك پيوند ناگسستى ميان گذشته و حال و استقبال ميان هر موجودى و علل متقدمه او هست».(10)

اما علل موجودات مادى تركيبى، فاعل و ماده و شرايط و عدم مانع است كه هر يك تأثير خاص بر آن دارند و مجموع اين تأثيرها، قالب وجودى خاصى را شكل مى‏دهند. اگر تمام اين علل و شرايط و عدم مانع، كنار هم گرد آيند، علت تامه ساخته مى‏شود و معلول خود را ضرورت و وجود مى‏دهد كه از آن در متون دينى به «قضاى الهى» تعبير مى‏شود. اما هر موجودى با توجه به علل و شرايط خود قالبى خاص دارد كه عوارض و ويژگى‏هاى وجودى‏اش را مى‏سازد و در متون دينى از آن به «قدر الهى» تعبير مى‏شود.

با روشن شدن معناى قدر، امكان فهم حقيقت شب قدر نيز ميسر مى‏شود. شب قدر شبى است كه همه مقدرات تقدير مى‏گردد و قالب معين و اندازه خاص هر پديده، روشن و اندازه ‏گيرى مى‏شود.

به عبارت روشن‏تر، شب قدر يكى از شب‏هاى دهه آخر ماه رمضان است. طبق روايات ما، يكى از شب‏هاى نوزدهم يا بيست و يكم و به احتمال زيادتر، بيست و سوم ماه مبارك رمضان، است.(11) در اين شب - كه شب نزول قرآن به شمار مى‏آيد - امور خير و شر مردم و ولادت، مرگ، روزى، حج، طاعت، گناه و خلاصه هر حادثه‏اى كه در طول سال واقع مى‏شود، تقدير مى‏گردد.(12) شب قدر هميشه و هر سال تكرار مى‏شود. عبادت در آن شب، فضيلت فراوان دارد و در نيكويى سرنوشت يك ساله بسيار مؤثر است(13) در اين شب تمام حوادث سال آينده به امام هر زمان ارائه مى‏شود و وى از سرنوشت خود و ديگران با خبر مى‏گردد. امام باقر(ع) مى‏فرمايد:
«انه ينزل فى ليلة القدر الى ولى الامر تفسير الامور سنةً سنةً، يؤمر فى امر نفسه بكذا و كذا و فى امر الناس بكذا و كذا؛ در شب قدر به‏ولى امر(امام هر زمان) تفسير كارها و حوادث نازل مى‏شود و وى درباره خويش و ديگر مردمان مأمور به دستورهايى مى‏شود».(14)

پس شب قدر شبى است كه:

1. قرآن در آن نازل شده است.

2. حوادث سال آينده در آن تقدير مى‏شود.

3 اين حوادث بر امام زمان - روحى فداه - عرضه و آن حضرت مامور به كارهايى مى‏گردد.

بنابراين، مى‏توان گفت شب قدر، شب تقدير و شب اندازه‏گيرى و شب تعيين حوادث جهان ماده است.

اين مطلب مطابق آيات قرآنى نيز مى‏باشد؛ زيرا در آيه 185 سوره مباركه «بقره» مى‏فرمايد: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ»؛ ماه رمضان كه در آن قرآن‏ نازل شده است». طبق اين آيه، نزول قرآن(نزول دفعى) در ماه رمضان بوده است. و در آيات 3 - 5 سوره مباركه دخان مى‏فرمايد: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ» اين آيه نيز تصريح دارد كه نزول [دفعى‏] قرآن در يك شب بوده است كه از آن به شب مبارك تعبير شده است. همچنين در سوره مباركه قدر تصريح شده است كه قرآن در شب قدر نازل شده است.

پس با جمع آيات سه گانه بالا روشن مى‏شود:
1. قرآن در ماه رمضان نازل شده است.
2 قرآن در شبى مبارك از شب‏هاى ماه مبارك رمضان نازل شده است.
3. اين شب، در قرآن شب قدر نام دارد.
ويژگى خاص اين شب بر حسب آيات سوره مباركه «دخان» دو امر است:
الف. نزول قرآن.
ب. هر امر حكيمى در آن شب مبارك جدا مى‏گردد.
اما سوره مباركه قدر كه به منزله شرح و تفسير آيات سوره مباركه «دخان» است، شش ويژگى براى شب قدر مى‏شمارد:
الف. شب نزول قرآن است(إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ)
ب. اين شب، شبى ناشناخته است و اين ناشناختگى به دليل عظمت آن شب است(وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ)
ج. شب قدر از هزار ماه بهتر است.(لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ)
د. در اين شب مبارك، ملائكه و روح با اجازه پروردگار عالميان نازل مى‏شوند(تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ) و روايات تصريح دارند كه آنها بر قلب امام هر زمان نازل مى‏شوند.

ه. اين نزول براى تحقق هر امرى است كه در سوره «دخان» بدان اشاره رفت(مِنْ كُلِّ أَمْرٍ) و اين نزول - كه مساوى با رحمت خاصه الهى‏بر مومنان شب زنده دار است - تا طلوع فجر ادامه دارد(سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ)
و. شب قدر، شب تقدير و اندازه‏گيرى است؛ زيرا در اين سوره - كه تنها پنج آيه دارد - سه بار «ليلة القدر» تكرار شده است و اين نشانه اهتمام ويژه قرآن به مسئله اندازه‏گيرى در آن شب خاص است.
مرحوم كلينى در كافى از امام باقر(ع) نقل مى‏كند كه آن حضرت در جواب معناى آيه«إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ» فرمودند: «آرى شب قدر، شبى است كه همه ساله در ماه رمضان و در دهه آخر آن، تجديد مى‏شود. شبى كه قرآن جز در آن شب نازل نشده و آن شبى است كه خداى تعالى درباره‏اش فرموده است: «فيها يفرق كل امر حكيم؛ در آن شب هر، امرى با حكمت، متعين و ممتاز مى‏گردد». آن گاه فرمود: «در شب قدر، هر حادثه‏اى كه بايد در طول آن سال واقع گردد، تقدير مى‏شود؛ خير و شر، طاعت و معصيت و فرزندى كه قرار است متولد شود يا اجلى كه قرار است فرارسد يا رزقى كه قرار است برسد و...».(15)

پى‏نوشت:

1. قاموس قرآن، سيد على اكبر قرشى، ج‏5، ص 246 و 247
2. همان، ص 248.
3. الميزان، سيد محمد حسين طباطبايى، ج‏12 ص 150 و 151.
4. همان، ج‏19، ص 101.
5. انسان و سرنوشت، شهيد مطهرى، ص 52.
6. المحاسن البرقى، ج‏1، ص 244.
7 بحار الانوار، ج‏5، ص 122.
8. الميزان، ج‏19، ص 101 - 103
9. انسان و سرنوشت، ص 53
10. همان، ص 55 و 56
11. اقبال الاعمال، سيد بن طاووس، تحقيق و تصحيح جواد قيومى اصفهانى، ج‏1، ص 312 و 313 و 374 و 375
12. الكافى، كلينى، ج‏4، ص 157
13. المراقبات، ملكى تبريزى، ص، 237 - 252
14. الكافى، ج‏1، ص 248
15. الميزان فى تفسير القرآن ج: 20 ص: 382؛ بحث روايى ذيل سوره مباركه قدر.

سيد سعيد لواسانى‏

نکاتی در مورد شب قدر «آیت الله جوادی آملی»



پیرامون شب قدر و سِرّ تبرّع و برجستگی آن و راز تعدّد و کثرت، و رمز تنوع و تحوّل آن و نکته خفا و ابهام، و معنای قَدر و ارزش آن و تأثیر ادراک شب قدر، و نیز برخی دیگر از شئون آن به طور اجمال نکاتی بازگو می‏شود.

یکم: گرچه هر موجود طبیعی در مخزن غیب الهی دارای وجود عقلی است که از آن نشئه تجرّد معقول به مرحله تجسّم محسوس تنزّل می‏یابد:

﴿إنْ من شی‏ء إلاّ عندنا خزائنه وما ننزّله إلاّ بقدرٍ معلوم﴾[۱] و شب قدر نیز از این اصل کلی مستثنی نیست، لذا می‏تواند دارای ارزش نَفْسی باشد، لیکن اَرْج ظاهری آن به حُرْمت مُتَزمِّن آن است که در این زمان خاص نزول یافت و آن قرآن کریم است، همان طور که ارزش مکان به متمکّن آن است؛ لذا خداوند سرّ سوگند به بَلَد مکه را، تمکن و استقرار رسول اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم که در آن متمکّن بود اعلام داشته و چنین فرموده است:

﴿لا ُقسم بهذا البلد٭ وأنت حلٌّ بهذا البلد﴾[۲] بنابراین، یکی از اسرار براعت و برجستگی لیله قدر نزول قرآنِ‏ذوالقدر در آن خواهد بود.

دوم: چون راز براعت زمان همانا حُرمت مُتَزمّن است و تقدیر بر امور از طرف خداوند سبحان دارای حرمت ویژه است و تقدیر امور نیز دارای مراتب گوناگون است و هر مرحله‏ای از آن در زمان خاص ظهور می‏کند لذا تمام آن زمانهای مخصوص از برجستگی والا برخوردار می‏شوند و به عنوان نمونه می‏توان، نیمه‏ماه شعبان و نوزدهم و بیست‏ویکم و بیست‏وسوم ماه مبارک رمضان و نیز برخی دیگر از شبهای وتْر آن را یاد نمود که امور گیتی در این مراحل، جریان تَنْسِیق خود را بازمی‏یابند. البته آن حرمت خاصی که برای شب قدر به پاس نزول قرآن است فقط در شبهای ماه مبارک رمضان خواهد بود.

سوم: برای اینکه تمام روزها و شبهای سال، فیض ظرفیّت چنین رخداد مبارک را ادراک کنند لذا تقدیر امور و نیز تنزل معانی قرآن و مفاهیم عالی آن برابر ماههای قمری توزیع شده است تا با تنوع و تحوّل همراه باشد و تمام شبهای سال از جهت گردش جام تقدیر و کأس تنزیل و مُناوَله آن بهره‏مند گردند و فیض سیّال الهی راکد نگردد، و اگر برابر سال شمسی تنظیم می‏شد، چنین اِداره کأسی و چنان مُناوَله‏ای در کار نبود.

چهارم: به منظور فحص بالغ و مراقبت مستمّر و اجتهاد مداوم در سنگر جهاد اکبر، لیله قدر مختفی و روز قدر مخفی شد؛ زیرا ماءالحیاة در هر کوی و برزنی ارزان عرضه نمی‏شود و تاریکی ظلمات از یک سو و جستجوی همرهی‏همراهی چون خضر(علیه‏السلام) از سوی دیگر و تحمل خطرهای گوناگون از سوی سوم مقداری از بهای چنین کالای سترگ است که تا تأدیه نشود دامن آن به کف نمی‏آید.

پنجم: معنای قدر و منزلت شب قدر که بیش از ارج هزار ماه است هرگز به معنای ارزش اعتباری در برخی از دانشهای باید و نباید اعتباری، نخواهد بود، بلکه به معنای ارج وجودی و شدّت درجه هستی است که ارزش دانشهای بود و نبود است نه باید و نباید. البته چنان ارج وجودی که در حکمت نظری مطرح است پشتوانه تدوین قوانین ارزشی باید و نباید فقهی خواهد بود لذا امتثال دستورهای دینی وسیله مناسبی برای تکامل وجودی روح است.

ششم: چون ارزش زمان به مُتَزمِّن است هر اندازه سالکِ واصل، شاهد معنای تقدیر الهی از یک سو و شاهد معارف قرآن کریم از سوی دیگر باشد به همان اندازه شرافت وجودی لیله قدر را تحصیل می‏کند، یعنی همان طور که درجات بهشتِ جاودان به عدد آیات قرآن کریم است، مراحل لیله قدر و درجات وجودی آن نیز در گرو ادراک صحیح حقیقت تقدیر امور الهی از یک سو و معرفت درست معالی و معانی قرآن کریم از سوی دیگر خواهد بود؛ حتی اگر شب قدر مصون از تعدّد عَرْضی و کثرت همتایی باشد؛ زیرا تعدّد مراتب طولی آن محفوظ است.

هفتم: محصول معرفت صحیح مُتَزمِّن و حاصل ادراک درست زمان سبب شدّت وجودی سالک عارف می‏گردد که با آن، طی زمان و زمین میسورش خواهد شد، نمونه‏های فراوانی در قرآن و سنّت معصومین(علیهم السلام) و در تاریخ پیروان راستین قرآن و عترت مشهود است که جریانِ صحابی حضرت سلیمان در آوردن تخت ملکه سبأ از فاصله دور در کمتر از چشم گرداندن ﴿قال الّذی عنده علم من‏الکتاب أنا اتیک به قبل أن یرتدّ إلیک طرفک﴾[۳] از این قبیل است. جناب شعرانی(رضوان‏الله‏تعالی‏علیه)در پایان کتاب «الیواقیت والجواهر فی بیان عقائد الأکابر» که تلخیص «فتوحات مکیه» ابن‏عربی است می‏گوید:
این کتاب را با سپاس الهی در کمتر از یک ماه تألیف کردم و برای همه مباحث آن فتوحات را مطالعه می‏کردم… و هر روز بیش از دوبار همه مجلدات آن را از نظر می‏گذراندم .[۴]

آشنایان به گستردگی آن کتاب عظیم فخیم می‏دانند که مطالعه آن بدون طی زمان، عادتاً میسور نیست.

لازم است توجه شود آنچه به عنوان نمونه یاد شد راجع به شدّت درجه وجودی شاگردان انبیا و امامان معصوم(علیهم السلام) بوده وگرنه مقام وجودی آن ذوات نوری به مراتب بیش از اینها است.

شیخ اشراق(قدّس سرّه) در پایان کتاب «حکمة الاشراق» می‏گوید:
خلاصه آنچه که من در این کتاب نوشته‏ام، شبی از سوی خدای سبحان به من افاضه شد و من آن را آموختم و سپس در طی مدّتی مدید، در این کتاب مبسوط نگاشتم .[۵]

کتاب حکمة الاشراق سهروردی به تعبیر خودش و نیز به تعبیر مرحوم صدرالمتألّهین، قرة العیون اصحاب معارف در مبدأ و معاد است.

او می‏گوید خلاصه این مطالب را خدای متعالی، یک شبه به من آموخت. پس می‏شود که یک شبه ره چندین ساله را پیمود و البتّه هیچ کس مانند رسول الله‏صلی الله علیه و آله و سلم ره شش هزار و اندی آیه را یک شبه طی نکرد.

آیات قرآن کریم، خلاصه جهان تکوین است و هیچ حقیقتی در عالم نیست که قرآن، حاوی آن نباشد و به آن نظر نداشته باشد، خواه بر اساس دلالت ظاهر و خواه بر مبنای دلالت باطن. نه تنها شیخ اشراق، بلکه عدّه دیگری از عرفا و حکمای الهی و اسلامی نیز به این فیض رسیده‏اند. آنها که شاگردان ویژه انبیا و اولیایند، گاهی نسیم نفحات الهی به مشام جانشان می‏رسد، لیکن گرچه خوش می‏درخشد، ولی دولت مستعجل است ودوامی ندارد.
ا
گر رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم یک شبه راه قرآن را پیمود و خزینه الهی را بازدید کرد، شاگردان آن حضرت‏صلی الله علیه و آله و سلم نیز با پیمودن راه آن انسان کامل و بزرگ می‏توانند بسیاری از معارف قرآنی و جهان بینی را یک شبه بفهمند و بیابند. این راه به روی انسانهای سالک بسته نیست، لیکن شرطش آن است که:
بدادم عقل را ره توشه از می ٭٭٭٭ به شهر هستی‌اش کردم روانه

اگر این خودِ ظاهری به میخانه رفت و لعل ناب بجوش آمد و انسان، از راه دل سفر کرد و در معرفت نفس کوشید، می‏تواند شب قدری داشته باشد و بخشی از انوار الهیّه را اجمالاً بیابد که تفصیلش کتابی باشد.

همانطور که اصل حقیقت قرآن بدون حجاب، مشهودِ پیامبر اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم و نیز کسی که به منزله جان پاک آن حضرت است می‏باشد و برای انسانهای عادی در حجابهای لفظ و مفهوم ذهنی و وجود مثالی یا برتر از آن ظهور می‏کند، روزی نیز که تأویل قرآن محقّق می‏گردد وبهشت که درجات آن به عدد آیات قرآن است، به چهره اولیای الهی گشوده می‏شود، حقیقت اهل بیت(علیهم السلام) که همان حقیقت قرآن است و هرگز از یکدیگر جدا نمی‏گردند، بدون حجاب، برای خودشان روشن است و در پرده حجابهای گوناگون، برای سایر اهل بهشت که در معنا اهل قرآن بوده‏اند ظهور می‏کند.

شاید از همین جهت است که شعرانی در «یواقیت» از محی‏الدین و شیخ ابن‏ابی منصور نقل می‏کند که اصل شجره طوبی در منزل امام علی بن ابی طالب(علیه‏السلام) است چون درخت طوبی حجاب مظهر نور فاطمه زهرا(علیهاالسلام) است و هیچ خانه و مکان و درجه‏ای از درجات بهشتهای هشت‏گانه نیست مگر آنکه در آنجا، فرعی از شجره طوبی است.

بخش مهمّی از فیوضات معنوی و الهی، طبق بیان قرآن کریم، در شب افاضه شده است. تنزّل قرآن در شب پربرکت و مبارک قدر است ﴿إنا أنزلناه فی لیلة القدر﴾[۶] ، ﴿إنا أنزلناه فی لیلة مبارکة﴾ ،[۷] إسراء و معراج انسان کامل نیز در شب است: ﴿سبحان الذی أسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام إلی المسْجد الأقصی الذی بارکنا حوْله﴾[۸] .

موسای کلیم(علیه‏السلام) نیز شبانه در محضر خداوند به ضیافت و مهمانی می‏رود. ﴿وواعدنا موسی ثلاثین لیلة وأتممناها بعشْرٍ فتمّ میقات ربه أربعین لیلة﴾[۹] چهل شب، مهمان خداوند بود و از فیوضات الهی بهره‏مند گردید، که تورات نیز از آن جمله است. گرچه انسان در روز، هم در محضر خداست ولی فیض شب، بهره خاصّی است که نصیب انسان می‏شود. حضور و توجّه و تمرکز انسان در شب زیاد است و همین سبب قوّت و ازدیاد فیض می‏شود.

نشئه زنده‏داری شب و مناجات و دعا و خضوع شب، نشئه خاصّی است که باخضوع و مناجات و ذکر روز فرق دارد ﴿إن ناشئه اللیل هی أشدّ وطأً وأقوم قیلاً﴾[۱۰] وبه همین جهت است که خداوند به رسول خود فرمود: ﴿ومن اللیل فتهجد به‏نافلةلَکَ عسی أنْ یبْعثک ربک مقاماً محموداً﴾[۱۱] سحر خیز باش و شب راازدست‏مده؛ زیرا که نافله شب، خضوع و حضور شب، بعثت تازه‏ای است برای تو و اگر می‏خواهی که به مقامی والا و محمود مبعوث شوی، شب را رهانکن.

یکی از بیانات امام یازدهم، حسن بن علی(علیهما السلام) که استاد علاّمه طباطبایی(رضوان الله تعالی علیه) آن را بسیار پرفروغ و روشن و از غُرَر احادیث می‏دانستند این است که فرمودند: «إن الوصول إلی الله عزوجلّ سفر لایدرک إلا بامتطاء اللیل»[۱۲] اگرچه همه روایات اهل بیت(علیهم السلام) نور است، ولی در بین سخنان آن بزرگان، بعضی نورانی‏ترند و از غرر روایات شمرده می‏شوند و این روایت شریفه نیز از همان سنخ است.

آن حضرت(علیه السلام) می‏فرماید که سیر به سوی الله و حرکت به سمت خدا، سفری است که جز با زنده داشتن شب میسّر نیست. با مرکب روز که سبح طویل دارد: ﴿إن لک فی النهار سبحاً طویلاً﴾[۱۳] نمی‏شود این سفر سنگین را طی نمود. باید شب را مرکب پرتوان خود در این سفر الهی قرار داد.

تلاوت قرآن و خضوع در حضور خداوند، و محاسبه اعمال گذشته و تصمیم قطعی برای آینده، در دل شب تار میسّرتر است و لذا مردان الهی حدّاکثر بهره را از شب می‏برند، «عُمّار اللّیل ومَنار النّهار»[۱۴] ، «امّا اللیل فصافّون أقدامهم، تالین لأجزاء القرآن»[۱۵] ، «طوبی لنفسٍ… وهَجَرَتْ فی اللیل غُمْضَها» ،[۱۶] «إنّ داود(علیه‏السلام) قام فی مثل هذه الساعة من اللیل… » .[۱۷]

استاد حکیم، الهی قمشه‏ای(رضوان الله علیه) که اهل معنا و تهجّد و عرفان بود، چنین سروده است:
چه خوش است یک شب بکشی هوی را ٭٭٭٭ به خلوص خواهی زخدا خدا را
به حضور خوانی ورقی ز قرآن ٭٭٭٭ فکنی در آتش کتب ریا را
شود آنکه گاهی بدهند راهی ٭٭٭٭ به حضور شاهی چو من گدا را


*- کتاب تفسیر موضوعی جلد ۱ (قرآن در قرآن) ، حضرت آیت الله جوادی آملی ، ص ۷۷

پاورقی:ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ سوره حجر، آیه ۲۱/
۲ ـ سوره بلد، آیات ۱ و ۲/
۳ ـ سوره نمل، آیه ۴۰/
۴ ـ ص ۲۰۱/
۵ ـ حکمةالاشراق، ص ۴۰۳، نقل به مضمون.
۶ ـ سوره قدر، آیه ۱/
۷ ـ سوره درخان، آیه ۳/
۸ ـ سوره إسراء، آیه ۱/
۹ ـ سوره اعراف، آیه ۱۴۲/
۱۰ ـ سوره مزمّل، آیه ۶/
۱۱ ـ سوره إسراء، آیه ۷۹/
۱۲ ـ بحار، ج ۷۸، ص ۳۷۹، ح ۴/
۱۳ ـ سوره مزمّل، آیه ۷/
۱۴ ـ نهج البلاغه: خطبه ۱۹۲، بند ۱۳۶/
۱۵ ـ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳/
۱۶ ـ همان، نامه ۴۵، بند ۳۰/
۱۷ ـ همان، حکمت ۱۰۴/

منبع سایت بازیاب