کافه تلخ

۱۳۸۴ اسفند ۷, یکشنبه

از خدا به خدا


از خدا به خدا
ا1- زني قديس در حالي که عصايي به دست داشت از جاده اي مي گذشت . از او پرسيدند :ا
" به کجا مي روي ؟ " پاسخ داد " به خدا " ... پرسيدند :ا
" از کجا مي آيي ؟ " پاسخ داد : ا
" از خدا " ... ! ا
اگر به ياد داشته باشيم که از خدا آمده ايم و به « او» بازمي گرديم و سفر عمر ما لحظه اي در ابديت است آنگاه از هيچ اتفاقي اندوهگين نمي شويم ، پيوسته در شادي به سر مي بريم و در زندگي پيروز خواهيم بود .ا
ا2- هيچگاه هدف را فراموش نکن ! هدف خداست و خدا عشق است ، حقيقت است. به همه عشق بورز ، به گناهکار و قديس ، به دوست و دشمن
در مواجهه با سختي ها و وسوسه ها حقيقت را دنبال کن ، حتي اگر ترا به هلاکت رهنمون کند ، حتي اگر ترا در آتش بيفکند .ا
ا3- بگذار زندگي ات در ايمان ريشه گيرد . ايماني که مي گويد . " خداوند عالم است و بهتر از هر کس مي داند ، من هيچ نمي دانم ، خدا مهربان است ، اعمالش همه سر به سر رحمت است . "ا
ا4- غني ترين موهبتي که مي توانيم به خدا تقديم کنيم موهبت اشک است ، اشکهاي عشق و اشتياق و آرزومندي به خدا . دريغا ! که براي چيزهاي زوال پذير، براي سايه ها اشک مي ريزيم ، پس چه هنگام مي آموزيم براي خدا که يگانه واقعيت زندگي است اشک بريزيم ؟
ا5- ماهي بي آب نمي تواند زنده باشد . خدايا ! من هم بدون « تو» نمي توانم زنده باشم . « تو» مرا پدري ازلي هستي و همراه من در راه زندگي . « تو» برادر من هستي . بار مرا در همه اعصار بر دوش کشيده اي . « تو» هيچگاه مرا ترک نخواهي کرد و من تا ابد از آن « تو» هستم .ا