کافه تلخ

۱۳۹۴ مرداد ۸, پنجشنبه

کودکان نیلگون (Indigo Children) و کودکان بلورین (Crystal Children)





ایده کودکان نیلگون و بلورین یا کریستالی در سال 1998 توسط لی کارول و همسرش جین توبر با انتشار کتاب:

“کودکان نیلگون" بچه هایی جدید از راه رسیده اند” (The Indigo Children: The New Kids Have Arrived) رواج پیدا کرد.
لی کارول ادعا می کند که این مفهوم را از طریق گفتگوهایی که با موجودی روحانی به نام کریون (Kryon) داشته، آموخته است.

به گفته ی آنها، کودک نیلگون، پسر یا دختری است که یک مجموعه ویژگی های روانشناختی جدید و غیرمعمول را بروز می دهد، یک الگوی رفتاری که عمدتاً پیش از این مستند نشده است.

کودکان نیلگون، از 100 سال پیش بر روی زمین تناسخ یافته اند. اولین نیلی ها، پیشگامان و راهنمایان بودند. بعد از جنگ جهانی دوم، تعداد بسیاری از آنها متولد شدند که بزرگسالان نیلگون امروز هستند. از آن جایی که در دهه ی 1970، موج عظیمی از نیلی ها به دنیا آمدند، اکنون یک نسل کامل از نیلی ها داریم همراه با افزایش توانایی ها و پیچیدگی ترکیب تکنولوژی با خلاقیت.

کودکان بلورین (کریستال) از حدود سال 2000 شروع به ظهور کردند، برخی نیز معتقدند کمی زودتر از این بوده است. آنها کودکانی بسیار توانمند هستند که هدف اصلیشان انتقال ما به مرحله ی بعدی تکامل و آشنایی ما با قدرت و نیروی لایزال الهی است. آنها به صورت یک آگاهی و هشیاری جمعی عمل می کنند تا فردی، و بر اساس “قانون یگانگی” یا وحدت آگاهی زندگی می کنند. آنان بر روی این سیاره، نیروی قدرتمندی از عشق و صلح هستند.

بزرگسالان نیلگون و بلورین از دو گروه تشکیل شده اند. گروه نخست آنهایی هستند که به شکل کودکان نیلی به دنیا آمده اند و اکنون در حال انتقال به بلورین هستند. بدین معنی که آنها دستخوش یک دگرگونی معنوی و فیزیکی می شوند که آگاهی “مسیحا” یا “بلورین” را در آنها بیدار می کند و به عنوان بخشی از موج تغییر رو به تکامل، آنان را با کودکان بلوری پیوند می دهد. گروه دوم افرادی را شامل می شود که بدون این خصیصه ها به دنیا آمده اند اما، یا آنها را کسب کرده اند و یا با سخت کوشی و پیگیری مستمر مسیر روحانی، در مسیر فرا گرفتن آنها هستند.
این به معنای آن است که همگی ما این توانایی بالقوه را داریم که جزئی از این گروه نوظهور باشیم. پدیده ی نیلی/بلوری، قدم بعدی در مسیر تکامل ما به عنوان گونه های انسانی است. آنها اینجا هستند تا راه را به ما نشان دهند.

منشأ این اسامی
لغات “نیلگون” و “بلورین” به این خاطر به این دو نسل داده شده است که به درستی رنگهای هاله و الگوهای انرژی آنها را توصیف می کند. کودکان نیلی، آبی نیلی زیادی در هاله شان دارند. این رنگ متعلق به “چاکرای چشم سوم” است، مرکز انرژی درون سر که بین دو ابرو قرار دارد. این چاکرا، بر روشن بینی یا توانایی دیدن انرژی، اشباح و ارواح نظارت دارد. بسیاری از کودکان نیلی، روشن بین هستند.
کودکان بلوری، هاله هایی رنگارنگ با چندین طیف رنگ دارند. این نسل همچنین، شیفته ی کریستالها و جواهرات هستند.

به عقیده ی نانسی تیپ، در حالیکه بنفش رنگ ها، کامپیوتر را به جهان عرضه کردند، این نیلی ها بودند که شبکه های اجتماعی مانند مای اسپیس، فیس بوک، توئیتر و سایر فضاهای تعاملات اجتماعی را به وجود آوردند که این امکان را به آنها می دهد که پیوسته با یکدیگر در تماس باشند. 95% از کودکانی که طی 40 سال اخیر متولد شده اند ایندیگو هستند و طی صد سال آینده، همه ایندیگو خواهند بود. او از اواخر دهه ی 1960 و اوایل دهه ی 1970 که ایندیگوها را شناسایی کرد، 4 تیپ شخصیتی آنها را مشخص کرده است. انسان گراها به طور چشمگیری افزون تر از سایر دسته ها و کارگشاها در حال حاضر بسیار بسیار کم هستند.

لی کارول و جین توبر، 10 ویژگی کودکان نیلگون را شناسایی کرده اند :

- آنها با احساسی از جلال و شکوه و شاهانه به این دنیا می آیند (و اغلب اینگونه رفتار می کنند)
- آنها احساس می کنند “برای بودن در اینجا، سزاوارند” و از اینکه دیگران این احساس را ندارند تعجب میکنند.
- ارزش شخصی خود، مسئله ی مهمی نیست، آنها اغلب به والدین می گویند “آنها کی هستند”.
- آنها با اقتدار محض مشکل دارند (اقتدار و صلاحیت بدون توضیح یا گزینش).
- به سادگی، یک سری از کارها را انجام نخواهند داد، به طور مثال، منتظر ماندن در صف برای آنها مشکل است.
- نظام های مربوط به تشریفات و رسوم مختلف که محتاج خلاقیت و نوآوری نیستند، آنها را سرخورده می کند.
- اغلب هم در خانه و هم مدرسه، روشهای بهتر انجام امور را تشخیص می دهند که موجب می شود، “سنت شکن” به نظر آیند (از هیچ نظامی پیروی نمی کند).


- به نظر غیراجتماعی می رسند مگر آنکه با افرادی همانند خود باشند. اگر افراد دیگری با آگاهی مشابه در اطرافشان نباشند، اغلب گوشه گیر و درونگرا می شوند، احساس می کنند سایر انسانها آنها را درک نمی کنند. به خاطر معاشرت و مردم آمیزی، مدرسه اغلب برایشان بسیار دشوار است.


- آنها به نظام تربیتی که “گناه و تقصیر” به دنبال دارد واکنش خوبی نشان نمی دهند. (صبر کن پدرت بیاد و ببینه چه کار کردی(
- از اینکه نیازهایشان را ابراز کنند خجالت نمی کشند.

ویژگی های کودکان بلورین :

- چشمانی بزرگ با نگاهی به شدت خیره کننده دارند.
- شخصیتی پرجاذبه و گیرا داشته و بسیار با محبت هستند.
- دیر به حرف می آیند (3 یا 4 سالگی) و گرایش زیادی به کلام آهنگین دارند و ممکن است پیش از صحبت کردن، آواز بخوانند.
- از تله پاتی و زبان اشاره ای که خود ابداع کرده اند برای برقراری ارتباط استفاده می کنند.
- ممکن است مبتلا به اوتیسم و سندرم اسپرجر تشخیص داده شوند.
- آرام و متین، دوست داشتنی، مهربان و بخشنده هستند.
- بسیار حساس و همدل هستند.
- با طبیعت و حیوانات ارتباط نزدیکی دارند.
- نشانه هایی از شفادهی بروز می دهند.
- به کریستال ها و جواهرات بسیار علاقه مند هستند.
- اغلب در مورد فرشته ها، ارواح نگهبان و خاطرات زندگی گذشته صحبت می کنند.
- به شدت هنرمند و خلاق هستند.
- غذاهای گیاهی و آب میوه ها را به غذاهای معمولی ترجیح می دهند.
- ممکن است سیاحان و کوه نوردانی بی باک باشند با احساس شگفت انگیزی از تعادل.
- آنها عاشق رنگها هستند. رنگارنگ لباس می پوشند.
- به محیط (می تواند غذا و افزودنی ها را هم شامل شود)، فضاهای انرژی، واکسن ها، مواد شیمیایی و آفت کش ها و حشره کش ها، سر و صدا، جریان های الکتریکی (مثلاً ساعت ها از کار می افتند) بسیار حساسند و همچنین به لحاظ احساسی نیز نسبت به آنچه اطرافشان روی می دهد حساسیت نشان می دهند.

- احساس آسیب پذیری و بی دفاعی دارند ولی همچنان از درون قوی هستند. اراده و عزمی راسخ دارند زمانیکه بر روی چیزی متمرکز می شوند.

- توانایی ذاتی برای پرده برداری از ترس افراد دارند. به نظر می رسد می توانند بفهمند در سر و قلب کسی چه می گذرد.
- اغلب چشمانی بزرگ و شفاف دارند. در عکس ها یا زمانیکه به شما نگاه می کنند، چشم ها برجسته و چشمگیر هستند. گاهی احساس می کنید که انگار به درون شما نفوذ می کنند.
کودکان نیلگون و بلورینی که به این سیاره می آیند تحت عنوان “کودکان ستاره ای” شناخته می شوند.

این نام اغلب به این خاطر است که ارواح آنها بیشتر در ستاره های دیگر خانه دارد و پیش از این روی زمین تناسخ نیافته اند. آنها در این زمان، به عنوان یک گروه “مأموریت ویژه” به منظور کمک به زمین و ساکنانش برای انتقال و تولد دوباره به صورت یک “زمین جدید” با بعدی بالاتر، به اینجا می آیند.

در حالیکه این موجودات، شبیه انسانهای معمولی به نظر می رسند، در حقیقت به حیطه ی وسیعتری از قابلیتهای انسانی دسترسی دارند. آنها نسبت به اینکه چه کسی هستند، هوشیارترند، به بازشناسی اصل و منشأ الهی شان نزدیکترند.افراد نیلی و بلوری، این ارتعاشات را به این سیاره می آورند تا با دیگران سهیم شوند. آنها، تنها با حضورشان، به دیگران کمک می کنند به این ارتعاشات جدید منتقل شده و همچنین به روی توانایی های بالقوه شان گشوده شوند.

افراد بسیاری که از بعد سوم آگاهی اصلی شان به مرحله ی نیلگون و بلورین منتقل شده اند، اکنون قادرند پرتو زرین تکامل را در چاکرای هشتم شان حفظ کرده و به ایجاد قالبی برای خلق زمین جدید کمک کنند. روشن بین ها به وضوح می توانند این ارتعاش نور طلایی را در هاله ی آنها ببینند.

کودک بلورین آتی، “بلور رنگارنگ” (Rainbow Crystal) نامیده خواهد شد که یک موجود بشری کاملاً تکامل یافته از بعد سیزدهم هستی است. می تواند تمامی پرتوهای تناسخ و تکامل را درون فضای ارتعاشات شان، حمل و منتقل کنند. در حال حاضر موجودات بلور رنگارنگ روی سیاره ی زمین وجود دارند، اما برای رسیدن به نهایت توانایی هایشان زمان لازم است. 



پرانا- نیروی حیات





آشنایی با پرانایاما

یوگا شاخه ای دارد که پرانایاما (Pranayama) نامیده می شود.پرانایاما به معنی "جمع کردن پرانا" و یا "جمع کردن نیروی حیات" می باشد که تمرینات آن در ارتباط با تکنیک های نفس کشیدن است. 

روشهای بسیاری از پرانایاما وجود دارد.اما یکی از آنها در جایگاه بالاتری نسبت به بقیه قرار دارد و آن تنفس پرانایامای فقراتی (Spinal Breathing Pranayama) نامیده می شود.دلیل اینکه این روش جدای از دیگر روشهاست، این است که تاثیرات آن در شبیه سازی و تنظیم پرانای درون ما به شیوه ایست که 3 هدف اولیه از کل پرانایاما می باشد:

1. پرورش سیستم عصبی و تقویت آن در جهت بیداری آرامش درونی در مدیتیشن عمیق.
2. بیداری سیستم عصبی و هدایت آن برای رسیدن به حالتی پایدار.
3. افزایش تعادل گردش انرژی درونی (پرانا) در طی مدتی طولانی، در جهت کمک به تغییر از فردیت به سوی روشنگری.


پویایی شناسی درونی اجرای این سه هدف بسیار پیچیده است. اما خوشبختانه تمرین تنفس فقراتی بسیار ساده می باشد و آن شبیه به کابردی موفق از هر تکنولوژی ساده در جامعه ی ماست.ابزار کنترل در سطحی بهینه و آماده سازی شده است که هر کس به طور موثری میتواند از مزایای اصول یافت شده در طبیعت بهره مند گردد.برای مثال ماشین خود را در نظر بگیرید.ما سوار ماشین شده و به سمت مقصد رانندگی می کنیم.حتی وقتی که ما در حال راندن ماشین هستیم به جای آنکه به تکنولوژی پیچیده ای که به آرامی در زیر کاپوت ماشین در حال اجرا شدن است و ما را به سمت مقصد مورد نظرمان می راند، فکر کنیم، در حال فکر کردن به مقصدمان هستیم.تمام آن کاری که مجبور به انجام آن هستیم فشردن پدال گاز و نگه داشتن فرمان است.اما این کار ساده ای نیست، بلکه به صورت کنترل ساده ای در آمده که ما را قادر می سازد تا بدون هیچ زحمتی ماده ی سبکی مانند بنزین را به سواری سریع و مطمئن به سوی مقصدمان تبدیل کنیم. پرانایاما و تمامی تمرینات معنوی موثر، شبیه به این مثال هستند.

در مورد تنفس پرانایامای فقراتی، ما به طور همزمان در حال سرمایه گذاری روی اصول پیچیده و متعدد عصب شناسی هستیم.همانطور که از اسم آن بر می آید، تنفس فقراتی انجام دادن کاریست که ستون فقرات را درگیر می کند.در عصب شناسی ما می دانیم که ستون فقرات شاهراه اصلی کارکرد ماست.

همچنین در یوگا ما می دانیم که ستون فقرات شاهراه اصلی نیروی حیات در بدن ماست.در یوگا زمانیکه ما اعصاب بدنمان را تصفیه کرده و پالایش می دهیم، گشایش های تجربی نیز اتفاق می افتد.این اصلی اساسی و مرکزی در مدیتیشن عمیق می باشد، جایی که ما از فکر کردن به آرامش درونی در جهت پاکسازی بدن و ذهنمان بیرون می آییم.این روند در مرکزیت کاربرد تنفس پرانایامای فقراتی قرار دارد.در این روش ما توانایی عصب شناسی را در جهت خدمت به عنوان ابزاری بهتر برای ایجاد آرامش درونی در طول مدیتیشن عمیق بهبود می بخشیم.با تنفس فقراتی پرانایاما، ما به تدریج از بدنمان رسانای بهتری از انرژی های درونی می سازیم که نقش فزاینده ای در جهت پیشرفت تحول معنوی بشر بازی می کند و آرامش درونی و بیداری انرژی های درونیمان (پرانا) در مسیر سعادت درونی با هم در می آمیزند.زمانی که این تصفیه و پالایش درونی صورت می پذیرد، ما این پیشرفت قابل توجه سرشار را در رفتار و محیط اطرافمان در زندگی روزمره می یابیم که به تدریج ما را به کانالی از عشق الهی تبدیل می کند که به سوی جهان جاریست.

در طول راه ما خود را به طور نزدیکی آشنا با ابعاد گسترده درونمان می یابیم. در واقع سفر تمرینات روحانی، سفریست به فضای درونی. این امر منحصرا در مورد تنفس پرانایامای فقراتی صحیح است که قرار دادن این مرحله برای تصفیه سازی و پالایش سیستم اعصاب، ما را به سوی عشق الهی و همچنین دریافتی مستقیم از قلمرو درونیمان هدایت می کند. ما به طرز شگفت انگیزی در مسیر کشف درونمان، درمی یابیم آنچه در درون ماست پایه و اساس تمامی چیزها و کسانی ست که در دنیای بیرون می بینیم.در جریان شناخت خود، خواهیم فهمید که همه ی چیزهای اطرافمان و تصویرمان از دنیای بیرون، تجلی ای از بیداری و فضای درونی خود ما هستند .


آکاشیک


واژه ی آکاشا برگرفته از زبان 5000 ساله ی سانسکریت به معنای "کتابخانه ی پنهان" است (در منابع دیگر آن را به معنای  جوهر اولیه توصیف کرده اند که به نظر شخص من صحیح تر به نظر میاید). این تالار پنهان حاوی پرونده های خلقت که  می تواند توسط مدیتیشن و رفتن به اعماق ذهن ناخودآگاه آشکار شود. به زبان مبتنی بر تکنولوژی که امروز مرسوم تر است، می توان آن را همچون نوعی شبکه ی جهان گستر درونی (Internal World Wide Web ) دانست که هر کسی  می تواند در آن آزادانه به اطلاعات درباره ی هر کسی یا چیزی دسترسی پیدا کند.

اطلاعاتی که در آرشیو آکاشیک یافت می شود چیزی فرای یک غیب گویی ساده است. می توان آن را نگاهی به کل خط سیر ارواح و سرنوشت دانست. ما هر کدام مان به این اطلاعات دسترسی داریم چرا که هریک از ما تنگاتنگ مرتبط به کل جهانیم، اما از آنجا که ذهن ما غالباً بسیار اشتغال به مسائل دنیوی دارد ارتباط ما به این پایگاه بی نهایت داده ها قطع می شود. آکاشا واقعیت دارد؛ چیزی نیست جز ذرات بنیادی کوانتومی از حوزه ی  انرژی و امواج آگاهی که در هر چیز و هر کس در جهان موجود است. در واقع به نوعی بزرگراهی اطلاعاتی محسوب می شود که همه چیز و همه کس را در جهان به هم مربوط می کند. 

در هر موقعیتی که باشیم انرژی اکاشیک در آن حضور دارد. فقط باید مکث کرد و به آن موقعیت نگاه عمیقی انداخت. باید به زیر پوسته و به اعماق احساسات و افکار خزید. در آن صورت متوجه آگاهی ای می شویم که در عمق هر موقعیت نهفته است. ما همگی در تار و پود آگاهی جهانی بافته شده ایم و جزیی از آن هستیم و فهم این واقعیت آستانه ی دسترسی به آکاشا ست. وقتی که ما پای به روابط  ناخوآگاه می گذاریم و آنها را می گشاییم قادر خواهیم بود هر گونه اطلاعاتی را در باره ی هر گونه سیر روحی، هر مکان ، هر زمان، هر واقعه ای به دست آوریم.
آکاشا به سطح ناخودآگاه تعلق دارد ــ نوعی از هوشیاری که درست وقتی در دسترس شماست که در آستانه ی به خواب رفتن یا برگشتن به بیداری هستید. به جز این مواقع کوتاه تنها به روش مدیتیشن است که می توان حتی در حالت غی خواب و با حفظ آگاهی به اطلاعات این حوزه دست پیدا کرد. وقتی که ما از فضای ذهنی شلوغ و خودمحور روزمره ی خود فراتر برویم و به خود فرصت تجربه ی سکوت را بدهیم قادر به شنیدن، دیدن و لمس اطلاعات خواهیم بود، چنان واضح که گویا خود خدا آنها را برای ما به نجوا می گوید.

اطلاعات آکاشیک چگونه ذخیره می شوند؟

اطلاعات هر شخص را می توان از طریق تاریخ تولد دقیق و نام کامل او به دست آورد. اطلاعات شخص شما بر روی موج و فرکانس خاصی از انرژی سوار است که به لحاظ ارتعاشات  آن کاملا با امواج مربوط به هر شخص یا هر چیز دیگری متفاوت است. این خصوصیات درست مثل اثر انگشت شما تنها به شما تعلق دارد و سوابق آکاشیک شما براساس این تفاوت ها ذخیره و رمزگذاری می شود بنابراین با استفاده از آنها می توان تنها به پرونده ی خاص شما در آرشیو دست پیدا کرد. این " کتاب شناخت" یا پایگاه داده های اطلاعاتی ای است که مهم ترین و حیاتی ترین اطلاعات مربوط به  شما ، رسالت تان، مقصودتان و خط سیرتان را در طول زندگی در بر دارد.
برای شناخت درست مسیری که در آن گام بر می داریم کسب اطلاع از زمان گذشته ضرورت دارد. بدون شناختن گذشته ما نمی دانیم امروز چه کسی هستیم. با این حال برخی از ما چنان غرق گذشته می شوند و به شناخت آن دلبستگی نشان می دهند که به قول معروف از شدت تراکم درخت ها قادر به دیدن جنگل پیش رو نیستند. درست مثل اینکه فرد قادر به دیدن تخم چشم خود نیست چون خیلی نزدیک تر از آن است که دیده شود، ما برای آن که به درستی  جایگاه و ماهیت خود را بشناسیم نیاز به بازتابی گسترده تـــــر و آینه ای وسیع تر داریم که در مقابل آن بایستیم.

آن جهتی که در حال گام برداشتن به سوی آن اید در لحظه ای  بر شما آشکار می شود که بفهمید کیست اید. این امر باعث می شود که توانایی آن را به دست آورید که سکان کشتی خود را بگردانید و تغییر جهت دهید و رو به سویی بروید که منطبق با رسالت و قصد شماست. آینده را روی سنگ سخت حک نکرده اند هر چقدر در شناخت خودمان در گذشته موفق تر باشیم امکان آن که بتوانیم حال و آینده ی خود را از نو رقم بزنیم بیشتر است.


چگونه می توان به سوابق آکاشیک شخص دست یافت؟

راز قدم گذاشتن به قلمرو کهن بایگانی آکاشیک  همانا دست یافتن به ذهنی بسیار عمیق و متمرکز است. زندگی در این عمق ما را به یاد زندگی وال ها می اندازد. این موجودات خود را به عمق و سکوت  زیرلایه های  آب می -سپارند این آرامش و سکوت همان حالتی است که اگر ما خود را به آن برسانیم به اطلاعات آکاشیک دست پیدا می کنیم.
پیدا کردن اطلاعات شخص شما د ر این بایگانی درست مثل تنظیم موج رادیو بر روی یک موج یا فرکانس خاص است.  روح شما به طور مداوم در حال مخابره ی یک  " علامت" خاص با فرکانسی مشخص است که خواننده ی سوابق شما قادر به درک آن است و به کمک آن اطلاعات آکاشیک شما را رمز گشایی می کند. "احساس هم موج شدن " چیزی است که خواننده ی  بایگانی آکاشیک شما هنگام کار حس می کند. گاهی با یک بارتنظیم موج تمامی زندگی های متعدد شما در طول سفر روحی تان بر او آشکار می شود.

این اطلاعات معمولاً به صورت تصادفی و در لحظه ای که انتظارشان را نداریم بر فرد ظاهر نمی شود. بلکه دستیابی به آنها هنگامی مقدور است که فرد با جسم و روح آماده، با تصمیم قبلی، و متمرکز، خواهان بهترین و مهمترین اطلاعات مربوط به موضوع یا شخصی  باشد. آکاشا قادر است که چشم انداز آینده شما را در حالی که به بهترین روشن بینی دست یافته اید نمایان کند و همچنین رویدادهای گذشته ی شما را که به دانستن آن محتاج اید بر شما آشکار سازد. 

دستیابی به سوابق آکاشیک دانشی بسیار سودمند است که یک بار به دست آوردن آن اثرات مثبتی در پی دارد که تا آخر زندگی با شماست. این دانش همچنان که قادر به کمک کردن شما در به دست آوردن بینشی دقیق از مسیر مادی و دنیوی زندگی است، شما را در درک عمیق مفاهیم روحانی ای که در پس پرده ی  زندگی تان وجود دارد نیز یاری می کند.
ادگار کیسی، غیبگوی خفته




بهترین اطلاعات موجود درباره ی سوابق آکاشیک را می توان در کارهای پیش گویانه ی ادگار کیسی (Edgar Cayce)پیدا کرد. ادگار کیسی ( 1945-1877) از اوان کودکــــی دارای قدرت های خاصی بود. وی ادعـا می کرد که با اعضای درگذشته ی خانواده در ارتباط است که البته کسی حرف هایش را باور نمی کرد. وقتی دبستانی بود یک بار هنگام درس خواندن روی کتابش خوابش برد و وقتی بیدار شد متوجه شد که تمام مطالبی را که قصد خواندنش را داشته ، می داند. مدتی بعد وی دچار بیماری ای شد که باعث شد صدایش را از دست بدهد و تنها قادر بود به نجوا صحبت کند. وقتی پزشکان از درمان او قطع امید کردند وی با رفتن به حالت خواب هیپنوتیک  درمان خود را یافت. از اینجا به بعد بود که وی هر وقت سوالی داشت به حالت خاص خواب فرو می رفت و پاسخ خود را دریافت می کرد. او در تمام 45 سال دوران بزرگسالی خود، با بیان ده ها مورد بیوگرافی کامل از اشخاص، و پاسخ به سوالات مردم با  شرح جزئیات درباره ی صد ها موضوع مختلف دسترسی خود را به منبع اطلاعاتی خارق العاده ای ثابت کرد. بیشتر این موارد ثبت و ضبط شده است. اطلاعاتی که کیسی به مردم می داد، به ترتیب فراوانی، شامل موارد زیر بود:
   اطلاعات جسمانی  (9603مورد )؛ شامل اطلاعات مربوط به وضعیت جسمانی و  سلامتی افراد بود و    همچنین ارائه ی روش های  درمانی برای آنها، او روزانه به موارد زیادی نامه از سوی مردم که خواستار حل مشکلات جسمانی شان بودند پاسخ می داد.
   اطلاعات مربوط به زندگی های قبلی(1920 مورد)؛ کیسی نه تنها قادر به گفتـن جزئیات زندگی فعلی افراد بود بلکه می توانست اطلاعات قابل توجهی از زندگی قبلی افراد در اختیار آنها بگذارد.   
  اطلاعات شغلــی (747 مورد)، وی در مواردی به افراد مشاوره های کاری می داد از جمله اطلاعاتـــی درباره ی شریک کاری، پیش گویی های مربوط به بازار و  مدل های اقتصادی آینده.
  تعبیر خواب (630 مورد)؛ کیسی معتقد بود هر فرد بهترین کسی است که می تواند خواب خود را تعبیر کند و افراد را به این کار توصیه می کرد. بارها شده بود که وی در هنگام  تعبیر خواب افراد قبل از اتمام سخنان آنها خواب را تا انتها تعبیر می کرد و قسمت فراموش شده ی خواب فرد را به او یادآوری می نمود! وی بر خلاف یونگ و فروید بیشتر به نمادهای فردی،و نه جمعی، در رویاها اهمیت می داد. از این رو، وی معتقد بود که هرکس بنابه مسائل جاری و خصوصیات فردی خود باید خواب خود را  خود تعبیر کند. وی علاوه بر قدرت تعبیر خواب، مردم عادی  را قادر به داشتن ارتباط با مردگان، یادآوری خاطرات زندگی های گذشته، پیش گویی حوادث آینده و موارد دیگری از اعمال ماورایی می دانست که مشروط به تمرین و یادگیری بود.
  موارد متفرقه ( 954 مورد)؛ این موارد شامل موارد خاصی است که در دسته بندی های فوق نمی گنجد، مثل پیدا کردن افراد یا اشیا گم شده، دیدن هاله ی افراد، پیش گویی های جهانی و ... .

یکی از عمده ترین موضوعاتی که وی درباره ی آنها به کاوش در منبع اطلاعاتی آکاشیک پرداخته بود موضوع تناسخ بود. وی در این باره مباحثات زیادی داشته است و در حالی که خود مسیحی معتقد و دوستدار واقعی مسیح بود اما تناسخ را مخالف با عقاید مسیحیت و هیچ مذهب دیگری نمی دانست.

از آنجا که کیسی همه ی این اطلاعات را در حالت خواب هیپنوتیکی به دست می آورد او را غیب گوی خفته  
  (sleeping prophet) نامیده اند. دکتر وسلی . ح. کچوم کسی بود که طبابت خود را با استفاده از علم آکاشیک کیسی پیش می برد . وی در توصیف روش کیسی می گوید : " نا خوآگاه کیسی ..در ارتباط مستقیم با ناخودآگاه تمامی اذهان دیگر بود. وی از طریق ذهن عینی خود قادربه تعبیر مسائل بود و آنچه به ذهن عینی دیگر افراد می رسید را به ذهن خود منتقل می کرد. با این روش وی قادر به جمع آوری و به کارگیری دانشی بی انتها متعلق به  ناخودآگاه اذهان بی شماری  بود." به این روش کیسی قادر به برداشت از ناخودآگاه جمعی جهانی بود، مدت های بسیاری قبل از آن که یونگ نظریه خود را درباره ی ناخودآگاه جمعی ارائه داده باشد.

وی خود درباره ی منبع اطلاعاتش از دو مورد نام می برد: ذهن ناخودآگاه فردی که برای او اطلاعات را کسب می کند و دیگری، بایگانی آکاشیک. وقتی از وی می خواستند که درباره ی تاریخ روحی فردی یا زمان و مکان زندگی فرد خاصی صحبت کند وی روی کاناپه ی خود می خوابید چشمهایش را می بست و دو دست را روی شکم قرار می داد سپس به حالت خواب یا ترانس فرو می رفت و با این جمله آغاز می کرد:" بله، حالا سوابق فردی به نام ... را پیش روی خود داریم." در پاسخ به چگونگی این عمل او می گوید:

   " من خود را همچون نقطه ای می بینم خارج از وجود خود که ساکن و بی حرکت در مقابلم قرار دارد. من را در میان تاریکی مطلق حس می کنم و درتنهایی مطلق. ناگهان شعاع نور سفیدی را می بینم. نقطه ی کوچک من در پی نور سفید بالا می رود به طوری که گویا اگر چنین نکند در سیاهی گم خواهد شد.
همان طور که پی این مسیر نورانی می روم از وجود سطوح گوناگونی آگاه می شوم که در آنها حرکت وجود دارد. در سطح اول به اشکال هندسی غریبی بر می خورم چنان که گویا به کابوسی تعلق دارند. سپس در اطراف اشکال به هم ریخته ی انسان هایی را می بینم بدون تناسب اعضای جسمانی. دوباره تغییری صورت می گیرد و من هیکل هایی را می بینم ملبس به ردایی کلاه دار و خاکستری رنگ که از بالا به پایین می آینــــد. کم کم رنگشان روشن تر می شود. بعد این هیکل ها به سمت بالا تغییر جهت می دهند و با تغییر جهتشان رنگ ردای آنها به سرعت روشن تر می شود. بعد از این مرحله در دو طرف خطوط محوی از خانه ها، دیوارها و درختان شکل می گیرد. همه چیز بی حرکت است. همین طور که به جلو می روم نور و حرکت بیشتری به چشم انداز دو طرف اضافه می شود تا آن که همه چیز شکل یک شهر واقعی را به خود می گیرد.  با بیشتر شدن میزان حرکات صداها را نیز درک می کنم ابتدا صدا به صورت تق و توق هایی ابتدایی ولی بعد به صورت موسیقی، صدای خنده و صدای آواز پرندگان. نور بیشتر و بیشتر می شود و رنگ ها بسیار چشمگیر می شوند و صدای موسیقی واقعا شنیدنی است. خانه ها را پشت سر می گذارم جلوی رویم تنها ترکیبی از رنگ و صداست. به یک باره خود را در تالار بایگانی پرونده ها می یابم. تالاری بدون دیوار، بدون سقف، ولی به حضور پیرمردی آگاهم که کتابی را به من می دهد. این پرونده ی خاص آن فردی است که من به دنبال اطلاعات او هستم."
اما هنوز کاری باقی مانده است، از میان این همه اطلاعات کیسی باید مفیدترین و بهترین اطلاعات را انتخاب کند که به موضوع یا مشکل فرد متقاضی مربوط باشد. 
کیسی پیش گویی های بسیاری داشته است که بسیاری از آنها در طول تاریخ درست از آب در آمده اند. البته مواردی هم بوده که به واقعیت نپیوسته است. خود کیسی در این باره می گوید که آنچه از آینده می گوید تنها صورت بالقوه ی اتفاقاتی است که می افتد و این اختیارات انسانی است که در به فعلیت رساندن این احتمالات نقش برجسته ای دارد. وی معتقد است که  نقش موثر یک پیشگو دقیقاً این است که با پیشگویی خود کاری کند که مردم ا ز اتفاق افتادن مصایبی که در راه است به کمک اختیار انسانی خود جلو گیری کنند. در این صورت پیشگو در به انجام رساندن رسالت خود موفق بوده است. او معتقد است که نه تنها او بلکه موجودات و اساتید روحانی بسیار برتر از او که در راس امورند نیز قادر نیستند بگویند که دقیقا چه پیش میاید چرا که این خاصیت اثربخشی قدرت اختیار انسان هاست که برای هیچ رویدادی ثبات باقی نمی گذارد. وی با اشاره به کتاب مقدس می گوید حتی خود مسیح نیز که وعده ی بازگشت می دهد از زمان آن بی اطلاع است. 
در پیشگویی های کیسی موارد شنیدنی و جالب توجه درباره‌ی حیات زمین و انسان بر روی آن بسیار است. وی در اطلاعاتی که به دست آورده بود به کم کردن موارد  خواب هیپنوتیکی خود توصیه شده بود. به او گفته شده بود که اگر در روز بیش از دو بار به این حالت فرو رود سلامت جسمانی خود را از دست خواهد داد. ولی از آنجا که در روز ده ها نامه برای گرفتن کمک از او به دستش می رسید قادر به کم کردن فعالیت خود نبود. یک بار در حالت ترانس گفت که در 4 روز آینده  بدنش به خاک سپرده می شود و این چنین شد. 
 وی درباره ی زمان و مکان و برخی جزییات زندگی آینده اش نیز اطلاعاتی داده است.



مكتوبات‌ آكاشيك و كارما



«آكاشا» يك‌ لغت‌ سانسكريتي‌ است‌ و به‌ يك‌ ماهيت‌ اوليه‌ و پايه‌ اطلاق مي‏شود كه‌ وقايع‌ زندگي‌هاي‌ ما در آن‌ درج‌ مي‌گردد.
اطلاعات‌ ثبت‌ شده‌ در آكاشا اعمال‌، اميال‌، اميدها، رؤياها، تمام‌ زندگي ‌شما و تمام‌ عكس‌العمل‏‌هاي‌تان‌‌ را در‏برمي‌گيرد. اين‌ موضوع‌ شامل ‌زندگي‌هاي‌ گذشته‌ هم‌ مي‌شود. آنچه‌ كه‌ بوده و آنچه‌ كه‌ مقدر است‌ با زندگي‌ فعلي‌ باشد.
همچنين‌ شامل آينده‌هاي‌ احتمالي‌ و تقديرهاي‌ آنها تيز مي‏شود. اين ‌يادداشت‌ها حاوي‌ اطلاعاتي‌ نيز در مورد كل‌ تكامل‌ فرد مي‌باشد.
مكتوبات‌ آكاشيك‌ سه‌ بعدي‌ هستند، اما معمولاً مانند صفحة‌ تلويزيون‌ به‌ صورت‌ دو بعدي‌ ديده‌ مي‌شوند.
 مي‌توان‌ آن‌ را به‌ بالا، پايين‌ و طرفين ‌حركت‌ داد. اما تماشاي‌ عميق‌تر اين‌ مكتوبات‌ بعد سومي‌ را نيز ايجاد مي‌كند و نشان‌ مي‌دهد كه‌ در «پشت‌» صفحه‌ اتفاقاتي‌ در حال‌ وقوع‌ است‌.
اين‌ شبيه‌ صفحه‌هاي‌ زمينة‌ پشت‌ است‌ كه‌ نمايش‌ داده‌ مي‌شود با اين‌ تفاوت‌ كه‌ تصويري‌ از آن‌ هم‌ بزرگ‏تر را شامل‌ مي‌شود. اين‌ زمينه‌هاي‌ ديگر عبارتند از انرژي‌ خانواده‌، جامعه‌، مذهب‌، نژاد و كشور. همچنين‌ يك‌ خط‌ يا رشته‌ از تداوم‌ وجود دارد كه‌ زيربناي‌ مكتوبات‌ آكاشيك‌ است‌ كه‌ تمام‌ زندگي‏ها و زمان‌ طي‌شده‌ ميان‌ آنها را به‌ هم‌ وصل‌ مي‌كند. همين‌ تداوم‌ خطي‌ است‌ كه‌ حاوي‌ تمام‌ اطلاعات‌ مي‌شود:
آنچه‌ آموخته‌مي‌شود، آنچه‌ از لحاظ‌ كارمايي‌ مي‌بايست‌ متعادل‌ گرددهمچنين شخصيت‌ زيربنايي‌ فرد.
هر فرد‌ مكتوبات‌ آكاشيك‌ خاص‌ خود را دارد كه آن‌ حاوي‌ تصاويري‌ است‌ كه‌ اعمالاو‌ را نشان‌ مي‌دهد، احساسات‌ را منتقل‌ كرده و تمام ‌ارزش‏هاي‌ آن‌ زندگي‌ را آشكار مي‌سازد.
همچنين‌ چيزهايي‌ را نشان‌ مي‌دهد كه‌ مي‌بايستي‌ انجام‌ مي‌شدند اما نشدند؛ بنابراين‌ اين‌ چيزهايي‌ كامل‌ نشده‌ به ‌حفظ‌ تداوم‌ زندگي‌ مي‌پيوندند و آنقدر اطراف‌ شخص‌، «معلق‌» مي‌مانند تا كامل‌ بشوند.
 مي‌توان‌ از دريچة‌ مديتيشن‌، يا مكاشفه به اين‌ مكتوبات‌ نگريست‌. گاه‌ اطلاعات‌ در رؤيا دريافت‌ مي‌شود. مي‌توان‌ در تماشاي‌ اين ‌مكتوبات‌ مانند فيلم‌ به‌ جلو و عقب‌ حركت‌ كرد يا آن‌ را متوقف‌ نمود و نيز مي‌توان‌ براي‌ احساس‌ كردن‌ عميق‌تر آنها انرژي‏‌شان‌ را بالا برد.

عملکردهای اسرار آمیز غار آفرینش


  غار آفرینش یک بایگانی گایا از کسانی که اینجا حضور دارند و کسانی که حضور داشته‌اند می‌باشد .
این جزء فیزیکی آن می‌باشد . چیزی که در ادامه خواهم گفت جزء چند بُعدی آن می‌باشد که برای انسان‌ها گیج کننده است . گوش کنید : غار دارای یک وضعیت ایستا (استاتیک) در حالت سه بُعدی و یک وضعیت پویا (دینامیکی) در حالت چند بُعدی می‌باشد ؛ هیچ کریستال اضافه شده یا گرفته شده‌ای در حالت سه بُعدی وجود ندارد . بدین معنی که برای هر انسانی که به طور بالقوه بر روی زمین خواهد زیست یک ساختار کریستالی وجود دارد .
 اکنون ممکن است بگویید که :
"اوه نه ، این منطقی نیست . این شبیه سرنوشت و تقدیر می‌باشد . روح می‌داند که در چه قالب و شخصیتی خواهد آمد ؟
" نه ، ما این را نمی‌گوییم ، اما این تقدیر و سرنوشت نیست . اما غار زمینه را به نحوی مهیا و آماده می‌کند که با روشی کوانتومی در هر لحظه کامل بماند .
یک انرژی کوانتومی با پتانسیل‌ها سر و کار دارد و نه با ویژگی‌های علم تجربی (به طور مطلق) . بنابراین چنانچه چیزها بر روی سیاره تغییر کنند ، غار نیز به صورت کوانتومی تغییر خواهد کرد و نه به صورت فیزیکی . شمارش ساختار کریستالی تغییر نخواهد کرد .
 من نمی‌توانم این را به شما توضیح دهم  ، چرا که موضوعی کوانتومی می‌باشد . غار همیشه کامل است . این غار همۀ بشریت را درون خود دارد . این غار به گذشته ، حال و آینده ارتباط دارد .
یک چیز بسیار گیج کننده برای شما این معنی است که شما در حال کنش و واکنش با کسانی هستید که هنوز به اینجا (سیاره) نیامده‌اند . من نمی‌توانم این مفهوم را به روشی بهتر توضیح دهم و ذهن سه بُعدی شما برای درک آن آمادگی ندارد . اما این را بدانید .
غار کامل است .
غار مقدس و روحانی است .
غار تا ابد مُهر و موم شده است .
کریستال‌های روحی ، زندگی‌ها و انرژی زندگی‌های شما را تداعی می‌کنند .
انرژی‌های روحیِ درون کریستال‌ها با یکدیگر فعل و انفعال دارند .
زندگی‌هایی را که شما زیسته‌اید موجب تعدیل انرژی غار و در نتیجه گایا می‌شوند .
غار به صورت چند بُعدی درون گایا ساکن می‌باشد .
بنابراین به طور خلاصه ،
 این غار بایگانی ارواح از زندگی‌ها و انرژی‌هایی که تولید کرده‌اند ، می‌باشد . اکنون به من گوش کنید . هر چیزی که شما بر روی سیاره انجام می‌دهید ، هر انرژی ارتعاشی که بر روی سیاره تولید می‌کنید ، الهام گرفته از جوهره و ذات کریسالی می‌باشد . بایگانی انرژی زندگی بر روی سیاره ، به ضمیمۀ ارتعاش آن ، برای ابد درون کریستال باقی می‌ماند .


غار آفرینش



در اعماق زمین ، یک غار عظیم چند بُعدی وجود دارد که هرگز کشف نخواهد شد . این غار یکسری ویژگی‌های سه بُعدی دارد که آن را به زمین متصل می‌کند ، اما همزمان چند بُعدی نیز می‌باشد .
 توضیح آن برای شما مشکل می‌باشد چرا که آگاهی شما در کیفیت بُعدی تک رقمی (single-digit) است . از اینرو من می‌توانم همه چیز را برای شما توضیح دهم ، ولی شما قادر به درک آن نخواهید بود .
غار آفرینش یکی از تنها چیزهای فیزیکی موجود بر روی سیاره است که یک هایبرید بُعدی می‌باشد (dimensional hybrid) . این غار یکسری خصوصیات سه بُعدی دارد که چنانچه مرئی باشد قادر به دیدن آن خواهید شد که البته مرئی نمی‌باشد . بنابراین هرگز کشف و شناسایی نخواهد شد . بایگانی آکاشیک هر شخصی در این مکان چند بُعدی که غار آفرینش نامیده می‌شود ، وجود دارد .
هنگامی که شما به سیاره آمدید ، این نخستین مکانی بود که شما حتی قبل از ورود به کانال تولد ملاقات کردید ، هنگامی که شما سیاره را ترک کنید ، این آخرین مکانی خواهد بود که قبل از بازگشت به خانه ملاقات خواهید کرد ، چرا که این مکان یک بایگانی بشری ، از همۀ زندگی‌هایی که داشته‌اید و ماهیت روحی اصیل شما می‌باشد .
اطلاعات بیشتری از چگونگی عملکرد این سیستم وجود دارد . این بایگانی آکاشیک است .
هر روحی در غار آفرینش منحصر به فرد است . اجازه دهید تا مثالی بزنم . نام روحی شما چیست ؟
عزیزان این نامی نیست که بتوان بر زبان آورد ، اما ترجیحاً یک انرژی است . این نام انرژیکی تا حدی نام خداست که به صورت مجازی در بایگانی غار آفرینش مانند یک نشانۀ ساختار کریستالی ثبت شده است . ساختار کریستالی چیزی است که ارتعاشاتی از کسی که بوده‌اید را تداعی می‌کند . از اینرو هنگامی که برای نخستین بار به سیاره می‌آیید ، یک ساختار کریستالی وجود دارد که منتظر شماست (چرا که پتانسیل ظهور شما شناخته شده است) .
 هنگامی که شما بر روی سیاره زندگی می‌کنید ، گایا "می‌داند" که شما اینجایید و تا هنگامی که زنده‌اید ، آن سوی پرده را مشاهده نخواهید کرد .
هنگام خروج از سیاره ، مجدداً غار آفرینش را ملاقات خواهید کرد و آن ساختار کریستالی با انرژی چیزهایی که انجام داده‌اید ، ارتقاء پیدا می‌کند . سپس شما زمین را ترک می‌کنید ، اما ساختار کریستالی با اطلاعات شما باقی می‌ماند .
حال به شما گفته می‌شود که به زمین باز گردید و شما می‌خواهید که زندگی دیگری و نام زمینی دیگری داشته باشید .
 قبل از اینکه شما به کانال تولد برسید ، نشانۀ دیگری به ساختار کریستالی اضافه می‌شود .
توجه : این همان روح است ، اما نشان شمارۀ 2 را دارد . هم چنانکه  روی سیاره‌اید ، غار می‌داند که شما بازخواهید گشت و نشانۀ هر زمانی که بازگشته‌اید را فعال یا بیدار خواهید کرد . بنابراین شما یک ساختار کریستالی به ازای هر روح دارید و نه به ازای هر زندگی . بعضی از روح‌ها هزاران نشانه دارند !
می‌خواهم چیزی را برایتان بگویم : ارواحی قدیمی در این اتاق وجود دارند و دارند این را می‌خوانند . بسیاری بر روی این سیاره گام می‌نهند و هرگز نمی‌فهمند که واقعا که هستند و این نیز به دلیل حق انتخاب آزادانۀ شماست .
اما حقیقت این است که اغلب کسانی که به جلسات این چنینی می‌آیند ، احساس می‌کنند که دارند به عنوان بخشی از فرایند تغییر بر روی سیاره و قسمتی از پایان عصر و همچنین شروعی تازه ، دعوت می‌شوند .
 این مورد همچنین شامل کسانی می‌شود که اکنون در حال خواندن این مطالب هستند .