کافه تلخ

۱۳۸۸ آذر ۱۳, جمعه

دانش دنیوی ،دانش الهیبه نام بی نام او



دانش دنیوی ،دانش الهی


در جهان هستی به طور کل می توان از دو گونه دانش سخن راند:دانشی که در پایان از سینه پاک خواهد شدو دیگر دانشی که از پیشگاه الهی عطا می شود.این دو نوع را به این ترتیب هم می توانیم بیان کنیم : یکی دانشی که برای خودنمایی ،تکبر،کسب شهرت و اعتبار و به دست آوردن جاه و مقام فرا می گیرندو این دانش تا می تواند بر خودبینی می افزاید و تنها برای کسب رفاه فردی تحصیل می شود و به عنوان یک واسطه تلقی نمی شود بلکه هدف است.
اما دیگری دانشی است که برای انسانها و برای انسانیت تحصیل می کنند نه به عنوان هدف بلکه به عنوان وسیله از آن بهره برداری می کنند.دانش نخستین هرچه می خواهد باشد ،تنها بر انسان غرور می افزاید ،انسانهای دیگر را حقیر نشان می دهد.طالب آن هرگز نمی اندیشد که دانسته های او نسبت به ندانسته هایش ذره ای از خورشید و قطره ای از دریا است.این نوع دانشمندان از گفتن نمی دانم شرم می کنند همه چیز را می دانند به همین دلیل از ندانسته های خود هم سخن می گویندو به سوی بدترین عادت که دروغگویی است کشیده می شوند.
انسان را«دانشی باید که اصلش زان سرست». انسانی که به راستی و حقا به تعالی رسیده است به سبب کسب مقام و دانش خود را بالاتر نمی داند بلکه در می یابد که فرادست هر دانامردی داناتری استت و فراتر از همه آنها خدایی است که علم را ایجاد کرده است. خواندن و آموختن جهل را از بین می برد اما کمال نمی آورد حتی به انسان انانیتی می بخشد که من می دانم و نادانان را تحقیر می کند مخصوصا اینکه دانش هرگز بی کرانی مجهولات شخصی را در برابر معلوماتش نشان نمی دهد این چنین دانشی به انسان تعلق پیدا نمی کند بلکه وبال او می شود.
مولانا دانش غیر متعلق به انسان را به ناودان و آب ناودان و دانش متعلق به انسان را به باران مانند می کند باران باغچه و باغ و کشت و بذر را سیراب می کند اما بارانی که از ناودان جاری می شود گاهی ضرر هم می رساند.علم واقعی آن است که عجز مارا در برابر خداوند نشان دهد.
دانش یار و یاور مؤثری نیست فقط وجود ماست که می تواند وسیله نقلیه ای قرار گیرد برای رفتن به آن سوی ساحل.می توان به فکر کردن و جمع آوری اطلاعات ادامه داد.اما همه اینها قایق های کاغذی بیش نیستند،قادر نیستند در سفر دریایی به ما کمک کنند.هیچ چیزی از علوم و دانش زمینی به ما تعلق نداردهمه چیز قرضی و طوطی وار است ممکن است نقل قول کنیم و یا تمام کتاب های مرجع را از حفظ باشیم هیچ فرقی نمی کند اینها به ما تعلق ندراند . به مثابه سکه های تقلبی می مانند که صاحب آنها فکر می کند انسان ثروتمندی است در لحظه مرگ ناگهان در می یابد که چیزی به دست نیاورده است ؛ زیرا حصول هر چیزی منوط به آن است که از طریق وجود ما به دست آمده باشد.


کاری ز درون جان تو می باید
وز قصه شنیدن این گره نگشاید