کافه تلخ

۱۳۸۹ شهریور ۱۴, یکشنبه

یوفوهای ساخت آلمان



یوفوهای ساخت آلمان (UFO Made IN Germany!)

در سال 1935 گروه توله در پی یافتن مکانی برای انجام آزمایشات سری خود در شمال غرب آلمان مکانی مناسب را در ” هائنبورگ ” مهیا کردند . در سال 1939 به بعد SSA4به این دیسک به عنوان نسل جدید از دیسک های پرنده نگاه میکرد و نام ” هائنبورگ دیوایس ” یا ” اچ گرات ” را برایش انتخاب کرد اما بدلیل شرایط جنگی و شروع جنگ جهانی دوم به ” هانیبو ” تغیییر نام داد . در زیر نمونه ای از آن را مشاهده می کنید..



اولین نسل از این نوع دیسک ها یعنی هانیبوی 1 که 2 نمونه از آن ساخته شد دارای قطری معادل 25 متر و 8 خدمه و قابلیت پرواز با سرعت باور نکردنی 4800 کیلوتر بر ساعت در ارتفاع کم را دارا بود. ( 1333.3 متر بر ثانیه که در آن زمان دست یافتن به این سرعت یک رویا بود !!) نمونه های بعدی با انجام اصلاحاتی توانستند به سرعت 1700 کیلومتر بر ساعت ( 4722.22 متر برثانیه ) برسند البته ساعات پرواز با این دیسک نیز به 18 ساعت افزایش پیدا کرد .

هانیبو 2 در سال 1942 با قطر 26 متر وارد عرصه نبرد شد . این دیسک 9 خدمه داشت و میتوانست با سرعتی معادل 6000 – 21000 کیلومتر بر ساعت ( 1666.66 متر بر ثانیه – 5833.33 متر بر ثانیه ) پرواز کند نیز ساعات پروازی به 55 ساعت افزایش یافته بود. هانیبو 2 ، 106 آزمایش پروازی را پشت سر گذاشت و مابین سال های 1943 – 1944 7 نمونه از آن ساخته شد . در همین سال ها نمونه پیشرفته تری از هانیبو 2 را با نام هانیبو دو استرا ساختند که توانست به سرعت 21000 کیلومتر در ساعت
برسد




از خانواده هانیبو نمونه ای ساخته شد به قطر 71 متر دارای 31 خدمه با توانایی پرواز با سرعت 7000 – 40000 کیلومتر در ساعت ( 1944.44 متر بر ثانیه – 11111.11 متر بر ثانیه ) با نام هانیبو 3 که می توان گفت یک توپخانه هوایی مجهز بود !

بعد از هانیبو 3 ، هانیبو 4 نیز وارد عرصه نبرد شد با قطر 120 متر اما بعد از آن دیگر نمونه ای ساخته نشد چون آلمان توسط متفقین اشغال شده بود البته تمامی نمونه ها به پایگاه سری آلمان ها جایی در قطب جنوب مشهور به آنتراتیکا 211 منتقل شده بودند و فقط تعدادی معدود از این نوع دیسک ها بجای مانده بودند که یا تکمیل نشده بودند و یا اینکه توسط SS نابود شده بودند و عملا لاشه ای بیش نبودند .

طبق گزارشی تنها در سال 1970 دیسکی بسیار شبیه به هانیبو 4 در آلمان دیده شده است.

جالب اینجاست که گفته میشود هیتلر در لحظات پایانی نبرد با قبول شکست از متفقین همراه با معشوقه اش خود کشی کرده است ، در حالی که او زنده و سر حال با پرنده مخصوص خود به آرژانتین رفت و فعالیت های زیرزمینی حذب فاشیستی نازی را آغاز کرد !


ارتباط فضايي ها با آلمان نازي !

در زمانی که شاوبرگر را به کار روی برنامه مسراشمیت سرگرم کردند یکی از کارکنان تیم هنکل بنام رودولف اشریور طرح دیسک های فلاگ کریزل را ارائه کرد (1941) البته طرح او به هیچ وجه از توربین ریپالسین شاوبرگر بهره نمیبرد و خود نیز بعدا گفت که طرح این نوع دیسک ها با تماشای مسابقه پرتاب دیسک در المپیک 1936 برلین به ذهنش خطور کرده است !

اشریور اولین نمونه را در سال 1941 ساخت که دارای 20 متر قطر بود و 21 پره ( ملخ ) گرداگرد کابین خلبان جای گرفته بودند. در تصویر زیر شکلی ترسیمی از آن را مشاهده می کنید :


اشریور در طرح اولیه از موتور های جت بی – ام – و 300 یا جومو 400 استفاده کرده بود اما این موتور ها به این دیسک توانایی پرواز را به صورت مطمئن و با متوسط ایده ال های پروازی نمی دادند . این نوع دیسک ها تنها با توربین های جت کرسنت توانستند پرواز کنند که اولین پرواز موفقیت امیز با درصد بالای اطمینان در سال 1943 انجام شد .


نمونه ای از توربین جت کرسنت را در بالا میبینید

درست در همین اوان شرکت بی – ام – و نیز روی برنامه مشابهی با نام ” فلاگلراد ” کار میکرد که بعد ها بدلیل اینکه هر دو برنامه تقریبا از یک خانواده بودند ادغام شده و تبدیل به برنامه فلاگکریزل بزرگ یا دیسک فلاگ کریزل با قطر بزرگتر شدند که از دیسک های نام برده شده قویتر بود .

اما از آنجا که کار های ابتدایی روی این برنامه از دید اس اس رضایت بخش نبود بنابر این اس اس تصمیم گرفت تا از دکتر جوزپه بلونزو دکتر ریچارد مایته دکتر کلاوس هابرموهل بعلاوه 6 مهندس دیگر که از آنها نامی برده نشده در ادامه کار بهره گیرد .

.

در هنگام اشغال برلین اشریور و گروهی از مهندسان به اسارت امریکایی ها در امدند و از ان پس مجبور شدند تا بر روی طرحی مشابه طرح فلاگکریزل برای ایالات متحده کار کنند اما عمر اشریور دیگر بسر امده بود و امریکایی ها را با طرح های ناتمام تنها گذاشت .

روس ها نیز به عنوان اولین گروه متفقین که برلین را تصرف کردند کلاوس هابر موهل را به اسارت گرفتند و وادارش کردند تا با ” یو – اس – ار ” که پیش از این از طرح بلونزو مطلع شده بودند همکاری کند .

دکتر مایته نیز توسط موسسه تحقیقاتی اورو کانادا به عنوان سرپرست تیم تحقیقاتی اورو جذب شد و از ان پس روی دیسک پرنده کانادایی- آمریکایی اورو کار کرد



دنیا را چه کسی به وجود آورده است ؟





اما در سال 1929 ، ادوین هابل نشان داد که دورترین منظومه های کیهان در حال دورشدن از یکدیگر هستند. بنابراین در سال 1931 اینشتین آنچه را که بعدها با عنوان نظریه مهبانگ خوانده شد ، پذیرفت و این جمله را در مورد آن ابراز داشت :

" این نظریه زیباترین و ساده ترین نظریه ای است که در شرح چگونگی پیدایش جهان شنیده ام" . اما وی بزرگترین اشتباه طول عمر خود را مرتکب شد و همچنان برای توجیه وجود یک جهان پایدار ، به " عامل فرضی " پای بند ماند. کشف اینشتین یک معنی مهم دیگر هم دارد : نه تنها جهان شروعی دارد ، بلکه زمان ( که به نظام علت و معلول معنا می بخشد ) نیز با مه بانگ شروع شده است.خط ممتد زمان با وقوع خلقت شروع شد .
ماده ، انرژی ، زمان و فضا در یک لحظه از یک هیچ فراتر از فضا و زمان به وجود آمد.

اینشتین در کتاب خود به نام " جهان ، آنگونه که من میشناسم " درباره این هوش برتر چنین می نویسد :
" نظم قوانین طبیعی چنان هوشی را به نمایش می گذارد که در مقایسه با آن ، تمام تفکر و عملکرد نوع بشر یکسر تلاش عبث و ناچیزی بیش نیست." او در ادامه می نویسد :

" هرکسی که به طور جدی در وادی علوم فعالیت می کند ، متقاعد می شود که یک روح واحد و متمایل به قوانین هستی وجود دارد ؛ روحی بسیار فراتر از روح انسان و با چنان عظمتی که ما با توانایی ناچیز خود باید در مقابل آن زانو بزنیم."در سال 1965 دو فیزیکدان در آزمایشگاه هابل به صورت تصادفی تشعشعات حاصل از مهبانگ را کشف کردند .
در ابتدا توجه " آرنوپنزیاس" و " رابرت ویلسون " به امواج نویز مانندی که توسط حساس ترین آنتن رادیویی جهان در ان زمان ثبت می شد ، جلب شد. آنها نمی توانستند این نویز را حذف کنند . جالب این که این امواج در همه جهاتی که آنتن قرار می گرفت ، قابل دریافت بود .

آنها ابتدا گمان کردند که فضله پرندگان روی سطح بشقابی آنتن باعث این مشکل شده است ؛ زیرا آنتن به قدری حساس بود که می توانست تشعشعات گرمایی فضله پرنده را حس کند ! اما بعد از تمیز کردن سطح آنتن ، باز هم همان نویز مشاهده شد. پنزیاس و همکارش به خاطر این کشف ، جایزه نوبل را از ان خود کردند.این نویز پس از یک سال بررسی دقیق توسط اخترشناسان موید نظریه مهبانگ شد.
پنزیاس در پاسخ به ، دلیل مقاومت در برابر نظریه مهبانگ این چنین گفت : اگر شما در جهانی زندگی می کنید که ظاهرا از ازل وجود داشته است ، لزومی برای توضیح پیدایش یا به وجود آمدن آن احساس نمی کنید ؛ این طور نیست ؟به عبارتی ، وجود داشتن جهان آنقدر برای ما بدیهی و مسلم است که کسی راجع به پیدایش یا نحوه پیدایش آن نمی پرسد.این یک راه اجتناب از تشریح به وجود آمدن جهان است.
نظریه مهبانگ در حال حاضر یکی از نظریه های معتبر و خدشه ناپذیر در تمام علوم است. سرعت رشد جهان نا دارای قاعده خاص وتنظیم است ، اگر جهان ما کمی سریعتر رشد می کرد و در فضا پخش می شد ( مانند آبی که از سوراخ ریز آبپاش خارج می شود ) ، ماده به قطعات ریزی تبدیل می شد که با سرعت در فضا و در همه جهت پخش می شودذ ، آنقدر سریع که میلیون ها میلیون ذره گرد و غبار به سرعت در فضای لایتناهی پخش می شد و هرگز حتی یک ستاره هم به وجود نمی آید.. یرعکس اگر جهان کمی کندتر رشد می کرد ، ماده مانند یک قطره درشت آب از سر آبپاش خارج می شود و سپس به خاطر نیروی جاذبه مجددا به نقطه ای که از ان خارج شده بود بازمی گشت و به یک توده بی جان و بی خاصیت تبدیل خواهد شد، درست مانند قطره آبی که به راحتی از شیر آب جدا نمی شود ، و جهان تبدیل به یک سیاه چاله می شد. جالب اینجاست که حد بالا و پایین این سرعت بسیار به هم نزدیک است. به عبارتی ، دقتی فوق العاده لازم است تا پس از مه بانگ چنین جهانی حادث شود و هستی چنین مسیری را طی کند. دقتی معادل با 124 رقم اعشار داشته باشد .

فیزیکدانان این نیرو را با نام "انرژی تاریک " می شناسند. طراح کائنات ، همان عامل ناشناخته ، باید قاعدتا تریلیون ها تریلیون برابر نوع بشر، بینش ، دانش ، خلاقیت و قدرت داشته باشد .آیا فوق العاده نیست ؟! اینک کسی که به وجود خدا معتقد نیست ، باید راهی برای توجیه و توضیح این وموضوع بیابد. یکی از متداولترین این تو ضیحات این است که : " بی نهایت جهان وجود دارد . بنابراین این که در یکی از این جهان ها ، وضعیت به این گونه پیش رفته باشد ، امری اجتناب ناپذیر خواهد بود " . نظریه بی نهایت بودن جهان ها نظریه جالبی است ، اما باید کمی بیشتر در مورد آن تعمق کنیم.



استفان هاوکینگ



حتما با استفان هاوکینگ آشنایید.

فیزیکدان مشهوری که داستان زندگی او برای همه مردم و تحصیل کردگان بسیاری رشته ها همچون پزشکی ، کامپیوتر و فیزیک ، در هر رشته به دلایلی می تواند جذاب باشد.

از وی به تازگی کتابی به نام جهان در پوست گردوThe Universe in a Nutshell به چاپ رسیده است که گویا به فارسی هم ترجمه شده است.



استفن هاوكينگ يكى از بزرگ ترين دانشمندان معاصر است كه هم اكنون در دپارتمان رياضيات كاربردى و فيزيك نظرى است و استاد كرسى لوكازين رياضيات در دانشگاه كمبريج است، سمتى كه پيش از اين سر آيزاك نيوتن و بعدها پل ديراك عهده دار آن بودند، با اين همه هاوكينگ برخلاف ساير همكاران دانشگاهى خود در بين عامه مردم نيز از شهرت و محبوبيت بسيارى برخوردار است . زمینه‌ی پژوهشی اصلی وی کیهان‌شناسی و گرانش کوانتومی است. از مهم‌ترین دستاوردهای وی مقاله‌ای است که به رابطه‌ی سیاه‌چاله‌ها و قانون‌های ترمودینامیک می‌پردازد.

یکی از مهمترین کارهای هاوکینگ نظریاتش در مورد سیاه چاله هاست.

طبق نظريه هاوکينگ در سال 1976 سياه‌چاله نوعی تابش به نام "تابش هاوکينگ" از خود بروز می‌دهد و اين تابش به دليل ساختار درون سياه چاله فاقد اطلاعات است. ولی اين با قوانين فيزيک کوانتمی در تناقض بود که می‌گويد اطلاعات هرگز نمی‌توانند کاملا از بين بروند.

اين مسئله با عنوان " پارادوکس اطلاعات سياه‌چاله " يکی از معماهای فيزيک مدرن بود. هاوکينگ ابتدا ميدان گرانشی شديد درون سياه‌چاله را دليل اين امر مي‌دانست. دانشمندان زيادی سعی داشتند تا اين پارادوکس را حل کنند.
به طور مثال با استفاده از نظريه ريسمان‌ها که می‌گويد جهان از ريسمان‌های باريک و جنبنده تشکيل شده است نه از ذرات نقطه‌ای. و اکنون خود هاوکينگ به راه‌حل رسيده است.
بر طبق محاسبات جديد هاوکينگ نوسانات سطح سياه‌چاله‌ها می‌توانند باعث فرار اطلاعات شوند. سياه‌چاله‌ها همه اطلاعاتی را از هر چه به درون آنها فرو رود، از بين نمی‌برند. در عوض اطلاعات تکه‌تکه می‌شوند. به اين ترتيب اطلاعات می‌توانند از سياه‌چاله فرار کنند. او می‌گويد:

" اگر شما به داخل يک سياه‌چال برويد، انرژی جرم شما به دنيای ما برمی‌گردد ولی به صورت گسسته. که شامل اطلاعاتی است از آنچه شما به آن شبيه بوده‌ايد ، ولی غير قابل تشخيص."اين مسئله کمک می کند تا اطلاعات بيشتری از ساختار سياه‌چاله و همين‌طور موادی که به داخل آن سقوط می‌کنند به‌دست آيد. او با دو دانشمند ديگر بر سر عدم امکان انتقال داده‌ها از سياه‌چاله شرط‌بندی کرده بود. به اين ترتيب او يکی از بزرگ‌ترين شرط‌بندی‌های تاريخی را باخته است.

استفان ویلیام هاوکینگ"Stephen William Hawking" در 8 ژانویه 1942 ،300 سال بعد از مرگ گالیله،در آکسفورد انگلستان به دنیا آمد.خانه والدینش در شمال لندن بود ولی در جریان جنگ جهانی دوم به منطقه امنتری نقل‌مکان کردند.وقتی استفان 8 ساله بود به St Albans شهر کوچکی درشمال لندن رفتند.در 11 سالگی استفان به مدرسه همین شهر رفت و سپس به کالج آکسفورد ،کالجی که پدرش نیز در آن تحصیل کرده بود رفت.

استفان به ریاضیات علاقه داشت در حالی که پدرش پزشکی را ترجیح می‌داد.رشته ریاضیات در آن زمان در کالج محل تحصیل استفان تدریس نمی‌شد به همین علت استفان فیزیک را انتخاب کرد.بعد از 3 سال وی برنده جایزه اول شد.استفان پس از آن به کمبریج رفت تا به تحقیقات کیهان‌شناسی بپردازد.





هاوکينگ : خدا








استيون هاوکينگ، فيزيکدان بريتانيايی
۱۳۸۹/۰۶/۱۱
استيون هاوکينگ فيزيکدان برجسته بريتانيايی در کتاب تازه خود مدعی می شود که خدا عالم و کهکشان را نيافريده و «انفجار بزرگ کهکشانی » که بسياری از سياره و ستارگان بر اثر آن بوجود آمده اند، نتيجه و پيامد قوانين فيزيک است.

نام اين کتاب « طرح عظيم » است و استيون هاوکينگ آنرا همراه فيزيکدان آمريکايی لئونارد ميلودينو نوشته است. در اين کتاب استدلال می شود که وجود فرضيه های گوناگون و اکتشافات جديد ثابت می کند که جهان هستی يک خالق ندارد.

روزنامه تايمز چاپ لندن بخش‌هايی از اين کتاب را منتشر کرده که در قسمتی از آن پروفسور هاوکينگ می نويسد:« چون قوانين جديد فيزيک مثل جاذبه وجود دارند کهکشان می تواند خود را از هيچ بسازد. روند خلق بدون مقدمه و يکباره دليل وجود کهکشان و هستی ما است . هيچ ضرورتی ندارد که خداوند را برنامه ريز و مسئول آن آفرينش بدانيم.»

استيون هاوکينگ که اکنون ۶۸ ساله است از سال ۱۹۸۸ با کتابی تحت عنوان « تاريخ خلاصه ای از زمان» که توضيحی در مورد پيدايش عالم هستی بود به شهرت رسيد. در عين حال وی در عرصه فيزيک کوانتوم و کهکشان شناسی مطالعات گسترده ای دارد و از جمله صاحبنظران برجسته اين علوم است.

اظهار نظرهای جديد پروفسور هاوکينگ در کتاب تازه خود نشان می دهد که وی ديدگاههای قبلی خود در مورد آفرينش و دين را کنار گذاشته است.

او سابقا در کتاب « خلاصه ای از تاريخ زمان » نوشته بود که قوانين فيزيک ثابت می کند که اصلا لزومی ندارد که خدا را در مسئله آفرينش کهکشان دخالت داد. وی معتقد بود:

« اگر ما يک فرضيه همه جانبه و کامل را در مورد پيدايش عالم کشف کنيم اين مهمترين پيروزی انسان خواهد بود چون ما قادر خواهيم بود که درون ذهن خدا را بشناسيم»

به نوشته روزنامه تايمز چاپ لندن هاوکينگ در کتاب تازه خود می گويد که کشفيات سال ۱۹۹۲ که نشان داد سياره های ديگری وجود دارند که به دور ستاره ای غير از خورشيد می چرخند فرضيه اسحاق نيوتن در مورد آفرينش کهکشان توسط خدا را مورد ترديد قرار داد.

هاوکينگ در بخشی از کتاب تازه خود می نويسد:

« کشف منظومه های ديگر نظير منظومه خورشيدی ثابت کرد که منظومه ما که در برگيرنده يک خورشيد و سياره هايی است که پيرامون آن می چرخند يک پديده منحصر به فرد نيست. اين واقعيت نشان داد که وجود حالت فيزيکی ايده آل بين خورشيد و کره زمين و پيدايش انسان روی کره زمين يک پديده از پيش طراحی شده و دقيق برای موجوديت و رفاه انسان نيست.»

استيون هاوکينگ به خاطر ابتلا به بيماری مرگ تدريجی سلسله اعصاب خود سالهاست که در حالت فلج کامل زندگی می کند. سال گذشته او از مقام برجسته علمی خود يعنی رياست بخش رياضيات دانشگاه کمبريج استعفا داد. وی از سال ۱۹۷۹ در اين مقام بوده و يک زمانی اين کرسی علمی در اختيار اسحاق نيوتن بود.

کتاب جديد استيون هاوکينگ به نام « طرح عظيم» از هفته آينده وارد بازار خواهد شد.



هاوکینگ: برای بقای بشر تا صد سال دیگر از زمین خارج شوید



استیون هاوکینگ فیزیکدان برجسته بریتانیایی هشدار می‌دهد که اگر بشریت در یک‌صد سال آینده به خارج از جو زمین حرکت نکند با خطر انقراض روبه‌رو خواهد شد.

به گزارش روزنامه دیلی تلگراف این اخترفیزیکدان معتقد است که بشریت با خطرات بزرگی روبه‌رو است و برای بقا باید آینده خود را در فضا جستجو کند. استیون هاوکینگ می‌گوید تهدیداتی همچون جنگ، پایان یافتن منابع و جمعیت بیش از حد، هستی نوع بشر را بیش از هر زمان دیگری تهدید می‌کند.

هر چند استیون هاوکینگ همواره از مدافعان کشف و تصرف فضا بوده ولی این سخنان شدید‌ترین هشدارهای وی تا امروز است.
او در مصاحبه‌ای با وب‌سایت «بیگ تینک»‌ گفت: «پیشگیری از وقوع فجایع بزرگ حتی در یک‌صد سال آینده بسیار دشوار است چه رسد به هزارهٔ آینده یا میلیون‌ها سال دیگر. تنها راه بقای طولانی‌مدت بشر این است که بیش از این به سیاره زمین محدود نماند و در فکر کوچ و گسترش در فضا باشد.»

به نوشته روزنامه دیلی تلگراف پروفسور هاوکینگ چند ماه پیش هشدار داده بود که کشف فضا خالی از خطر نخواهد بود. او در گفت‌وگو با مجموعه‌برنامه‌های علمی که از شبکه تلویزیونی دیسکاوری پخش شد گفت که انسان در مورد برقرار کردن تماس با موجودات فضایی و ساکنان سایر سیاره‌ها باید بسیار هوشیار باشد چون رفتار آن‌ها ممکن است دوستانه نباشد.

اما به باور پروفسور هاوکینگ تا زمانی که بشر تنها موجود هوشمند این کهکشان باشد و زمینه نابودی خود را فراهم نکند آینده آن تضمین است.

وی در بخشی از مصاحبه جدید خود می‌گوید:
«من خطرات بزرگی برای بشریت می‌بینم. در گذشته موارد جدی از تهدید بقا نزدیک به وقوع بوده‌است. یک نمونه آن بحران موشکی کوبا در سال ۱۹۶۳ بود. احتمال می‌رود که موارد و تناوب وقوع این نوع حوادث در آینده بیشتر شود.»

البته او در ادامه می‌افزاید که به آینده خوشبین است و به باور او اگر انسان بتواند تا دو نسل دیگر از فجایع جان سالم به‌در ببرد نوع بشر امنیت خواهد داشت چرا که تا آن زمان زیستگاه انسان در فضا گسترش یافته است.

روزنامه دیلی تلگراف در پایان می‌نویسد که رسیدن به یک سیاره دیگر چالش بسیار دشواری است چه رسد به فتح و سپس استقرار در آن. نزدیک‌ترین ستاره به کره زمین که «پروکسیما قنطورس» نام دارد ۴٫۲ سال نوری از زمین فاصله دارد. این به آن معنا است که سفر به این ستاره با سرعتی معادل نور ۴٫۲ سال طول می‌کشد. اما هم‌اینک با استفاده از فناوری موشکی موجود، سفر به این ستاره در حدود ۵۰ هزار سال به طول می‌انجامد.



استیون هاوکینگ در مورد تماس با موجودات فضایی هشدار داد




استیون هاوکینگ از فیزیکدانان برجسته بریتانیایی به تازگی گفته است که به احتمال زیاد موجودات فضایی وجود دارند ولی به جامعه بشری هشدار داد که در فکر برقراری تماس با این موجودات نباشد.

این فرضیه هشدار آمیز استیون هاوکینگ در بخشی از مصاحبه تلویزیونی وی مطرح شد که جزیی از یک فیلم مستند است که از ماه آینده در شبکه تلویزیونی دیسکاوری پخش خواهد شد.

به گفته استیون هاوکینگ در جهانی با بیش از ۱۰۰ میلیارد کهکشان ، که در هر یک از آنها صدها میلیون ستاره وجود دارد بعید است کره زمین تنها جرم آسمانی باشد که در آن موجودات زنده ظهور و رشد کرده‌اند.

به نوشته روزنامه ساندی تایمز چاپ لندن استیون هاوکینگ در بخشی از این مصاحبه می‌گوید: «در ذهن من که با ریاضیات کار می‌کند با نگاهی به این ارقام خیلی منطقی است که وجود موجودات فضایی را متصور شد. اما چالش اصلی یافتن جزییات بیشتر در مورد این موجودات است.»

استیون هاوکینگ می‌گوید که این موجودات ممکن است جانداران تک‌یاخته و میکروبی یا جانوران ساده‌ای مثل کرم‌ها باشند که میلیون‌ها سال است در کره زمین نیز زندگی می‌کنند؛ وی در عین حال یادآوری می‌کند که اشکال بسیار پیجیده و پیشرفته‌تری از حیات نیز ممکن است در سیارات دیگر وجود داشته باشد.

استیون هاوکینگ می‌گوید: «با نگاهی به خود ما انسان‌ها می‌توان دید که حیات چگونه تکامل یافته و پیشرفته‌تر می‌شود. آنها ممکن است تمام منابع انرژی را در سیاره خود مصرف کرده و اکنون در فضاپیماهایی غول پیکر ساکن باشند. یک چنین موجوداتی کوچ نشین‌اند و ممکن است به دنبال کشف سیاره‌های دیگر برای تصرف و سکونت در آنجا باشند.»

استیون هاوکینگ هشدار داد که اقدام برای برقرار تماس با موجود ات فضایی می‌تواند برای نسل بشر فاجعه‌بار باشد. وی می‌افزاید: «اگر موجودات فضایی به دیدار ما بیایند به نظر من پیامد آن مثل کشف قاره آمریکا توسط کریستف کلمب خواهد بود. می‌دانید که نتیجه این سفر برای بومیان آمریکا چندان مطلوب نبود.»




«هاوکینگ نمی تواند با فیزیک وجود عالم و انسان را توضیح دهد»



«هاوکینگ نمی تواند با فیزیک وجود عالم و انسان را توضیح دهد»
۱۳۸۹/۰۶/۱۳
پس از مصاحبه جدید استیفن هاوکینگ فیزیکدان و کهکشان شناس برجسته بریتانیایی که به مناسبت انتشار کتاب جدید وی تحت عنوان « طرح عظیم » انجام شده بود نظرات جدید وی در زیر سئوال بردن آفرینش عالم هستی توسط خدا جنجال و واکنش های فراوانی به دنبال داشته است.

یکی از این واکنش ها مطلبی است به قلم اریک پریست از استادان سابق ریاضیات در دانشگاه سنت اندرو و از اعضای هیئت امنای انستیتو فارادی در دانشگاه کمبریج. وی در این مطلب که در روزنامه گاردین به چاپ رسیده می نویسد باورهای مدرن در مورد خدا با هدف پوشاندن شکاف ها و نقاط ضعف ها در دانش ما نیست بلکه هدف آن پاسخ دادن به سئوالات گوناگون بشر مدرن است.

اریک پریست می افزاید حرف پروفسور هاوکینگ که می گوید« لازم نیست خدا را آفریدگار عالم هستی دانست» ممکن است درست باشد اما منکر شدن نقش احتمالا مهم خدا توجیه پذیر نیست. این حالت کاملا تحمل واقعی است که خود خدا شرایط برای وقوع انفجار بزرگ و شکل گیری کهکشانها براساس قوانین فیزیک را فراهم کرده است.

استاد دانشگاه کمبریج در ادامه مطلب خود در روزنامه گاردین می افزاید به عنوان یک دانشور و دانشمند ما همواره به دنبال یافتن پاسخ های قانع کننده به سئوالات بسیار پیچیده ای هستیم. گاه دانش ما در برابر این سئوالات و ناشناخته های عالم هستی چنان ناچیز است که آدمی احساس شرم می کند. با این همه طرح ادعاهای مبهم و اثبات نشده نیز نمی تواند به کنجکاوی و جستجوی علمی ما کمکی بکند.

ممکن است آنطور که دانشوران معتقدند فیزیک با تکیه بر ریاضیات ملکه تمام علوم باشد ولی پاسخگوی تمام سئوالات علمی نیست. شیمی ، زیست شناسی ، رواشناسی و شاخه های علوم انسانی نیز روش های خاص خود را برای تفسیر و تحلیل جهان دارند که معمولا مکمل فیزیک و ریاضی هستند.

اریک پریست یادآوری می کند که علوم نمی تواند به بسیاری از سئوالات مهمی که در برابر انسان وجود دارد به شکل همه جانبه و دقیقی پاسخ دهد. به عنوان مثال علوم چگونه می تواند ذات زیبایی و عشق را توضیح دهد. شاید تاریخ ، فلسفه و الهیات رشته های مناسب تری برای پاسخ گویی به این نوع سئوالات هستند.

نکته ای که در این میان مهم است جنبه های مکمل پاسخگویی به این نوع سئوالات از زوایای گوناگون است و به خصوص ارتباط بین اینکه چطور و چرا هر چیزی خلق شده یا به وجود آمده است. اگر فیزیک کهکشان به یک نظریه واحد برسد شاید در آینده پروفسور هاوکینگ و افرادی نظیر وی بتوانند چگونگی پیدایش را پاسخ دهند ولی مسلما قادر نیستند که چرایی پیدایش را حل کنند.

یکی از دانشوران مثال خوبی برای تشریح این موضوع دارد: داستان جوشیدن آب در کتری. وی می گوید با استفاده از قوانین فیزیک می توان به دقت توضیح داد که چطور گرما از اجاق به کتری و سپس به آب منتقل شده و آنرا به نقطه جوش می رساند. اما چرا این آب می جوشد را نمی توان صرفا با فیزیک توضیح داد. شاید خانم خانه هوس چای کرده باشد؟!

اریک پریست عضو هیئت امنای انستیتو فارادی در دانشگاه کمبریج توضیح می دهد که درگذشته شاید خیلی از فلاسفه و ادیان در توضیح جهان هستی هر کجا با سئوال یا مشکلی غیر قابل توضیح روبه‌رو می شدند حل آن معما را به خدا نسبت می دادند. اصطلاحا می توان به این روش گفت « خدای ماستمالی تردیدها». اما در دین باوری امروزی و مدرن این روش دیگر جایی ندارد و کسی به آن اتکا نمی کند. شاید پروفسور هاوکینگ تا همین اواخر چنین اعتقادی داشته و اکنون که برای همه سئوالات خود پاسخی نمی یابد دیگر نیازی هم به باور به نقش خدا نمی بیند.

خداوندی که بسیاری از مردم و پیروان ادیان به آن باور دارند « خدای ماستمالی تردیدها » نیست بلکه خدایی است به سئوالات غیر علمی در مورد چرایی عالم هستی و اعجاب آن و همینطور مزایای داشتن یک زندگی خوب پاسخ می دهد . این مردمان از پیشرفت های علمی نیز استقبال کرده و بسیاری از آنها را می پذیرند چون علوم زوایای خارق العاده ی زیبایی ، تنوع و اعجاب کهکشان و هستی را توضیح می دهند.

اریک پریست در پایان می نویسد هیچ کس نمی تواند ثابت کند که آیا خدا وجود دارد یا وجود ندارد اما می شود این سئوال را مطرح کرد و پاسخ گفت که آیا وجود خدا با تجارب شخصی هر فرد تناسب و انطباق دارد یا نه. باور و یا ناباوری به خدا به آگاهی و وجدان هر یک از ما بستگی دارد ولی برای بسیاری از ماها وجود خدا یک عامل بسیار مهم در غنای زندگی و هستی ماست.



استفن هاوكينگ - معادله شرودينگر




زمان متوقف مى شود

استفن هاوكينگ

معادله شرودينگر (Schrodinger equation) سرعت تغييرات تابع موج را برحسب زمان ارائه مى دهد.

اگر تابع موج را در يك لحظه بدانيم، مى توانيم با استفاده از معادله شرودينگر تابع موج را در هر لحظه ديگرى در گذشته يا آينده محاسبه كنيم، بنابراين موجبيت در تئورى كوانتوم هم وجود دارد، البته در مقياسى كوچكتر. در تئورى كوانتوم نمى توان هم مكان و هم موقعيت را پيشگويى كرد و فقط تابع موج قابل پيشگويى است. پيشگويى تابع موج ما را قادر مى سازد كه يا موقعيت يا سرعت را پيشگويى كنيم، اما نمى توان هر دوى اينها را با دقت پيشگويى كرد.
بنابراين توانايى انجام پيشگويى دقيق در تئورى كوانتوم دقيقاً نصف آن چيزى است كه در ديدگاه كلاسيك لاپلاس ممكن بود. با اين همه حتى در اين معناى خاص هم مى توان ادعا كرد كه موجبيت وجود دارد. با اين همه استفاده از معادله شرودينگر براى به دست آوردن تابع موج زمان هاى بعد (كه به معنى پيشگويى تابع موج در زمان آينده است) تلويحاً متضمن اين فرض است كه زمان هميشه و در همه جا به طور يكنواخت جارى است. اين نكته قطعاً در فيزيك نيوتنى صحيح بود. در فيزيك نيوتنى فرض مى شد كه زمان مطلق است به اين معنى كه به هر رويدادى در تاريخ جهان عددى اطلاق مى شود كه زمان نام دارد، ديگر آنكه زمان به طور يكنواخت از گذشته هاى نامحدود تا آينده بى پايان در جريان است.
شايد بتوان اين نگرش را ديدگاه متعارف از زمان ناميد كه اغلب مردم و حتى بسيارى از فيزيكدانان چنين نگرشى از زمان را در پس زمينه ذهن خود دارند.
به هر حال همانطور كه ديديم در سال 1905 نظريه نسبيت عام مفهوم زمان مطلق را كنار گذاشت. در نظريه نسبيت عام زمان ديگر مفهومى مستقل و خاص خود نيست، بلكه فقط يك جهت از پيوستار چهاربعدى به نام فضازمان است.
در نسبيت خاص ناظران متفاوت كه با سرعت هاى مختلفى در حركتند، مسيرهاى گوناگونى را در فضازمان مى پيمايند. هر ناظر در مسيرى كه مى پيمايد، زمان خاص خود را اندازه مى گيرد و ناظران مختلف براى رويدادهاى مشخص، زمان هاى مختلفى را اندازه مى گيرند. (به شكل نگاه كنيد)

بنابراين در نسبيت خاص زمان مطلق واحدى وجود ندارد كه بتوان به رويدادها نسبيت داد. با اين همه فضازمان نسبيت عام مسطح است. اين نكته بيانگر آن است كه در نسبيت خاص زمان اندازه گيرى شده توسط هر ناظرى كه آزادانه در حركت است، به طور يكنواخت از منفى بى نهايت در گذشته بى نهايت تا مثبت بى نهايت در آينده بى نهايت در فضازمان افزايش مى يابد. مى توان هر كدام از اين مقدارهاى زمان را در معادله شرودينگر به كار برد و تابع موج را به دست آورد. بنابراين، در نسبيت خاص هم تعبير كوانتومى موجبيت را داريم.

اما وضعيت در نظريه نسبيت عام به گونه ديگرى است.

در اين نظريه فضازمان تخت نيست بلكه به وسيله ماده و انرژى درون آن تغييرشكل يافته است. انحنا در منظومه شمسى ما، حداقل در مقياس ماكروسكوپى چنان كوچك است كه اختلالى در تصور معمول ما از زمان ايجاد نمى كند. حتى در اين وضعيت هم مى توان از زمان در معادله شرودينگر استفاده كرد و به برآيند جبرگرايانه تابع موج دست يافت. با اين همه هنگامى كه فضازمان خميده شود، اين احتمال هم مطرح مى شود كه شايد فضازمان آن گونه ساختارى نداشته باشد كه افزايش يكنواخت زمان براى همه ناظران ممكن شود كه اين امر براى اندازه گيرى معقول زمان نياز است. براى مثال فرض كنيد كه فضازمان شبيه يك استوانه عمودى است.

ارتفاع استوانه نشان دهنده مقدار زمان است كه براى تمام ناظران افزايش مى يابد و از بى نهايت منفى تا بى نهايت مثبت ادامه مى يابد. به هر حال اكنون فضازمانى را در نظر بگيريد كه شبيه استوانه اى است كه داراى يك دسته (يا «كرمچاله») است كه از استوانه منشعب شده و مجدداً به آن متصل مى شود. مى بينيم همه اندازه گيرى هاى زمان لزوماً داراى نقطه هاى سكون است كه به نقاط اتصال دسته به استوانه اصلى مربوط مى شود.
در اين نقاط زمان دچار ركود مى شود. در اين نقاط زمان در هيچ جهتى افزايش نمى يابد. در چنين فضازمانى نمى توان از معادله شرودينگر استفاده كرده و شكل موجبيتى تابع موج را به دست آورد. مراقب سياهچاله ها باشيد: هيچ وقت نمى دانيد كه چه عملى ممكن است از آنها سرزند.به دليل وجود سياهچاله هاست كه فكر مى كنيم زمان براى تمام ناظران افزايش نمى يابد. اولين بار در سال 1783 توصيفى از سياهچاله ها ارائه شد، جان ميچل ( Michell.J) يكى از استادان پيشين كمبريج استدلالى را كه هم اكنون بيان مى كنيم، ارائه كرد. اگر كسى ذره اى مثلاً يك گلوله توپ را به طور عمودى به آسمان پرتاب كند، به دليل گرانش از سرعت صعود جسم كم شده و در نهايت حركت رو به بالاى آن متوقف شده و به پايين سقوط مى كند.

به هر حال اگر سرعت صعود اوليه جسم از يك مقدار بحرانى به نام سرعت گريز بيشتر باشد، گرانش نمى تواند، ذره را متوقف كرده و جسم مى گريزد.
سرعت گريز براى زمين 12 كيلومتر در ثانيه و براى خورشيد 618 كيلومتر بر ثانيه است. سرعت هايى را كه ذكر كرديم بسيار بزرگتر از سرعت گلوله هاى واقعى توپ است، اما در مقايسه با سرعت نور كه برابر 300 هزار كيلومتر است، سرعت كمى است، بنابراين نور مى تواند بدون هيچ مشكلى از زمين يا خورشيد بگريزد با اين همه ميچل استدلال كرد كه احتمال دارد ستاره هايى وجود داشته باشد كه جرمشان بسيار بيشتر از خورشيد باشد و در نتيجه سرعت گريز آنها بزرگتر از سرعت نور باشد. ما نمى توانيم چنين ستاره هايى را ببينيم، زيرا گرانش اين ستاره ها هر نورى كه از آنان ساطع شود را به دام مى اندازد. به همين دليل ميچل آنها را ستاره هاى تاريك ناميد كه ما امروزه آنها را با نام سياهچاله مى شناسيم.

تصور ميچل از ستاره هاى تاريك بر فيزيك نيوتنى مبتنى بود، در فيزيك نيوتنى زمان مطلق است و بدون توجه به آنچه كه روى مى دهد در گذر است. بنابراين در تصوير نيوتنى فيزيك، ستاره هاى تاريك بر توانايى ما براى پيشگويى آينده تاثيرى ندارند، اما در نظريه نسبيت عام وضعيت بسيار متفاوت است، چرا كه در اين نظريه اجسام سنگين فضازمان را خميده مى سازند. در سال 1916 مدت كوتاهى پس از آنكه تئورى نسبيت عام ارائه شد، كارل شوآرتزشيلد ( Schwarzshild .K) (كه طى جنگ جهانى اول مدت كوتاهى پس از ابتلا به يك بيمارى در جبهه روسيه درگذشت) راه حلى براى معادلات ميدان نسبيت عام يافت كه نشاندهنده سياهچاله بود. ساليان دراز كسى كشف شوآرتزشيلد را درك نكرد و به اهميت آن پى نبرد. خود اينشتين هيچگاه وجود سياهچاله را باور نكرد و برخوردش با اين مسئله عمدتاً مبتنى بر استدلال هاى قديمى نسبيت عام بود.



منبع :www.sharghnewspaper.com

بعد چهارم و کرم چاله‌ها - هاوکینگ


استفان هاوکينگ فيزيک دان مشهور انگليسي به تازگي در اظهار نظري جنجال آميز اعلام کرد که در آينده نزديک امکان سفر در زمان براي انسان به وجود خواهد آمد.

هاوکينگ فيزيک دان مشهوري که از ابتلا به بيماري اختلال نوروني رنج مي برد و تنها از طريق مجموعه اي از سيستم هاي فوق پيشرفته رايانه اي قادر به تعامل با اطرافيان است، اعلام کرد که روزي خواهد رسيد که نظريه نسبيت زمان اينشتين کاملا منسوخ خواهد شد و در بخشي از تاريخ، يک روز سفر در فضاپيمايي با سرعت ۶۵۰ ميليون مايل در ساعت با يک سال زميني برابر خواهد بود.

وي طي مقاله اي ۳ نظريه جالب توجه و واقع گرايانه را براي سفر در زمان ارائه کرده است که به اعتقاد وي به طور قطع يکي از اين نظريه ها عملي خواهد بود.استفان هاوکينگ به تازگي در نشريه ها و برنامه هاي تلويزيوني درباره عجايب علم فيزيک و سفر در زمان اظهار نظرهاي قابل توجهي ارائه کرده است و در اين راستا طي مقاله اي به بررسي شيوه هاي ممکن براي سفر در زمان پرداخته که بسيار جالب توجه و خواندني است.

بعد چهارم

نظريه اول هاوکينگ بر اين اساس مطرح شده است که بايد زمان را در قالب يک بعد، مانند طول، عرض و يا ارتفاع در نظر گرفت. وي در مثالي مي گويد: در هنگام رانندگي به سوي جلو حرکت مي کنيد، اين يک جهت است، به سمت راست يا چپ دور مي زنيد، اين جهتي ديگر است، جهت سوم زماني است که روي يک جاده کوهستاني حرکت مي کنيد و بعد چهارم در چنين سفري زمان است.هاوکينگ مي گويد: فيلم هايي با مضمون سفر در زمان اغلب ماشين هاي عظيم و پرمصرفي را نشان مي دهد که مسيري را در ميان بعد چهارم مي گشايد و تونلي را در دل زمان باز مي کند. مسافر زمان نيز خود را براي تجربه اي ناشناخته آماده مي کند و وارد اين تونل مي شود و آن گاه در ناکجاآبادي ظاهر مي شود. شايد مفهوم کلي چنين شيوه اي کاملا بعيد و متفاوت از واقعيت به نظر آيد اما ايده کلي آن چندان غير عقلاني نيست.در واقع قوانين فيزيک با ايده سفر در زمان از طريق درگاه هايي به نام «کرم چاله» انطباق دارد. اين درگاه ها در اطراف ما پراکنده است اما تنها به دليل کوچک بودن امکان مشاهده آن ها وجود ندارد. اين حفره ها در گوشه هاي پنهان فضا و زمان خود را نمايان مي کنند. هيچ چيز مسطح و جامد نيست، در صورتي که از فاصله اي بسيار نزديک به هر جسمي نگاه کنيد حفره ها و چين خوردگي هايي را مي توان در آن مشاهده کرد. اين يکي از اصول بنيادين فيزيک است که شامل حال زمان هم مي شود.
فوم کوانتومي و حفره هاي «کرم چاله»

در بخشي از اين مقاله آمده است: در کوچک ترين مقياس ممکن، حتي در ابعادي کوچک تر از مولکول ها و اتم ها، به موقعيتي دست خواهيم يافت که فوم کوانتومي نام دارد. اين جايي است که «کرم چاله » ها در آن قرار دارد. تونل هاي ريزي در ميان زمان و فضا به صورت دائم در حال شکل گرفتن، ناپديد شدن و تغيير شکل دادن در اين جهان کوانتومي است. حفره هايي که در واقع ۲ موقعيت و زمان جدا از هم را به يکديگر اتصال مي دهند.متاسفانه اين حفره ها به اندازه اي کوچک است که امکان عبور انسان از ميان آن ها وجود ندارد اما برخي از دانشمندان معتقدند شايد امکان دستيابي به يک کرم چاله و راهي براي بزرگ کردن آن به اندازه اي که براي عبور انسان ها يا فضاپيماها کافي باشد، وجود داشته باشد.از نظر تئوري تونل زمان يا يک کرم چاله به جز کمک به سفر به ديگر سياره ها مي تواند فوايد ديگري نيز دربر داشته باشد.
در صورتي که ۲ سر اين تونل در جايي يکسان قرار داشت که ميان آن ها زمان و نه فاصله فيزيکي جدايي ايجاده کرده بود، يک فضاپيما مي توانست در گذشته و در فاصله اي نزديک به زمين در آن رفت و آمد داشته باشد. در اين صورت شايد دايناسورها مي توانستند شاهد فرود اين فضاپيما در جايي از زمان باشند.در نهايت شايد دانشمندان تنها سفر به آينده را پديده اي عملي بيابند زيرا قوانين طبيعت سفر به گذشته را ناممکن ساخته است. از اين رو است که رابطه علت و معلولي پا برجاست. براي مثال اگر مي توانستيد در زمان سفر کنيد و به گذشته بازگرديد و با انجام کاري از تولد خود در گذشته جلوگيري کنيد، چگونه مي توانستيد در آينده حضور داشته باشيد و در زمان سفر کنيد؟
رودي جاري به نام زمان

هاوکينگ بر اين باور است که بازخورد تابشي مي تواند هر کرم چاله اي را که دانشمندان تلاش مي کنند براي قابل استفاده شدن بزرگ تر سازند، نابود و آن ها را براي سفر واقعي بي مصرف کند. راه ديگر پيشنهادي وي از اين قرار است:زمان مانند يک رود در جريان است و اين گونه به نظر مي رسد که هر کدام از ما در ميان اين جريان در حرکت هستيم. اما از ديدگاهي ديگر مي توان گفت: زمان در مکان هاي مختلف سرعت جريان متفاوتي دارد و اين کليد اصلي سفر به آينده است. اينشتين براي اولين بار اين ايده را که مکان هايي وجود دارد که در آن ها سرعت زمان کاهش يا افزايش پيدا مي کند، حدود ۱۰۰ سال پيش مطرح کرد، وي کاملا درست فکر مي کرده است. اثبات آن نيز در سيستم رديابي ماهواره اي زمين يا GPS است که آشکار مي کند زمان در فضا از سرعت بالاتري برخوردار است و مي توان از اين اصل براي سفر به آينده استفاده کرد.
سياه چاله ها و سفر با سرعت نور

هاوکينگ کليد اصلي سفر در زمان را سياه چاله ها مي داند. اجرامي به شدت جرمگين که حتي نور نيز نمي تواند از دام گرانشي آن ها بگريزد. وي مي گويد: سياه چاله تاثير قابل توجهي روي زمان دارد و مي تواند سرعت آن را بيشتر از هرچيز ديگري در کهکشان کاهش دهد. اين همان ويژگي است که سياه چاله ها را به ماشين هاي واقعي زمان تبديل مي کند. بر اين اساس مي توان تصور کرد که فضاپيمايي در مرکز کهکشان راه شيري در اطراف سياه چاله اي بزرگ در فاصله اي برابر ۲۶ هزار سال نوري در گردش باشد.
از زمين اين فضاپيما درهر ۱۶ دقيقه يک دور را کامل خواهد کرد. اما براي سرنشينان اين فضاپيما زمان به کندي در حرکت است و براي هر ۱۶ دقيقه اي که روي زمين سپري مي شود، اين افراد تنها ۸ دقيقه از زندگي خود را پشت سر مي گذارند. به اين شکل ۱۰ سال زميني سفر در اين فضاپيما براي آن ها در واقع 5 سال خواهد بود.اين سناريو با اصل سفر در ميان کرم چاله ها در تناقض نيست اما ايده اي کاملا غير عملي است. اما از نظر هاوکينگ احتمالات عملي ديگري نيز وجود دارد: سفر با سرعت بسياربالا. وي مي گويد: اين امکان به يکي ديگر از حقايق جهان هستي بستگي دارد. محدوديت سرعت کيهاني که برابر ۲۹۹ هزار و ۳۳۷ کيلومتر برثانيه است يعني سرعت نور. هيچ چيز توانايي شکستن اين رکورد را ندارد و اين محدوديت يکي از بهترين اصول به اثبات رسيده علمي است.
اما چه باور داشته باشيد چه نداشته باشيد، سفر در سرعتي نزديک به سرعت نور مي تواند شما را به آينده ببرد. زيرا سفر در اين سرعت به معني ۷ بار چرخش کامل مدار زمين در ثانيه است. در اين لحظه است که واقعه اي غيرعادي رخ مي دهد و سرعت زمان براي مسافران اين سفر سريع السير نسبت به زمان بقيه جهان به شدت کاهش پيدا مي کند و در واقع همه چيز براي اين مسافران به کندي سپري خواهد شد.


مقابله با سرعت نور

به گفته هاوکينگ اين رويداد بايد به منظور محافظت از محدوديت سرعت کيهاني رخ دهد. تصور کنيد کودکي در حال دويدن روي فضاپيمايي است که با سرعتي نزديک به سرعت نور در حرکت است آيا اين کودک با حرکت رو به جلوي خود به سادگي در حال شکستن محدوديت سرعت کيهاني نيست؟ پاسخ اين سوال «نه» است زيرا قوانين طبيعت با آرام کردن سرعت مسافران اين سفر از شکسته شدن قانون محدوديت سرعت جلوگيري خواهد کرد و به اين شکل اين کودک قادر نخواهد بود به اندازه اي سريع بدود تا بتواند محدوديت سرعت کيهاني را بشکند. زمان هميشه براي محافظت از محدوديت سرعت، سرعت خود را کاهش خواهد داد.هاوکينگ مي گويد:

اين ماهيت چگونگي ممکن بودن سفر به آينده است. تصور کنيد فضاپيما ايستگاه خود را در اول ژانويه ۲۰۵۰ ميلادي ترک کند و به مدت ۱۰ سال در مدار زمين به حرکت سريع خود ادامه دهد و سرانجام در اول ژانويه سال ۲۱۵۰ متوقف شود. در اين مدت زماني مسافران اين فضاپيما تنها يک هفته سفر کرده اند زيرا زمان درون فضاپيما به کندي سپري شده است و تصور کنيد زمان بازگشت به زمين با چه جهان متفاوتي مواجه خواهند شد، در واقع در عرض يک هفته اين افراد به ۱۰۰ سال بعد سفر کرده اند.در حال حاضر سريع ترين جنبش ها در تونل بزرگ شتاب دهنده ذره اي سرن صورت مي گيرد.

زماني که اين شتاب دهنده آغاز به کار مي کند شتاب در کسري از ثانيه ازصفر به ۹۶ هزار و۵۶۰ کيلومتر بر ساعت مي رسد و با افزايش نيرو سرعت ذرات نيز افزايش پيدا خواهد کرد تا زماني که ذرات ۱۱ هزار بار در ثانيه مسير تونل را طي مي کنند و باز مي گردند، سرعتي که نزديک به سرعت نور است.

در واقع اين ذرات مي توانند به ۹۹/۹۹ درصد از سرعت نور دست پيدا کنند که در اين صورت سفر در زمان را آغاز خواهند کرد. ما اين واقعيت را با کمک ذرات عجيبي به نام «پيمسون ها» دريافته ايم زيرا طول عمر اين ذرات به شدت کوتاه و در حدود ۲۵ بيليونيوم از ثانيه است اما زماني که شتاب و سرعت آن ها به اين حد دست پيدا مي کند، طول عمر آن ها نيز ۳۰ بار بيشتر مي شود.براي اعمال چنين شتاب و سرعتي براي انسان بايد در فضا بود. اين در حالي است که سريع ترين سفر فضايي انسان ها سفر آپولو۱۰ با سرعت ۴۰ هزار و ۲۳۳ کيلومتر بر ساعت بوده است.

براي سفر به زمان بايد با سرعتي ۱۰ برابر اين سرعت در فضا حرکت کرد و براي عملي شدن آن به فضاپيمايي بسيار بزرگ تر نياز خواهد بود تا بتوان با کمک آن مقادير زيادي سوخت براي تامين انرژي مورد نياز چنين سرعتي حمل شود و در پايان اين که ما در تئوري تنها مي توانيم در طول عمر خود يک بار به سفري بسيار دور دست برويم، چرا که سفري کوتاه به مرز کهکشان راه شيري به تنهايي به ۸۰ سال زمان نياز خواهد داشت.



نظریه سیاهچاله ها، استیون هاوکینگ




باور غلط : سیاهچاله ها اجرامی هستند که هیچ نوری از خود منتشر نمی کنند و هر جسمی که درون آنها گرفتار شود، سرنوشتی نامعلوم خواهد داشت.

باور درست : سیاهچاله ها دارای تابشی به نام تابش هاوکینگ هستند. پروفسور هاوکینگ ثابت کرد که این تابش، اطلاعاتی از دورن سیاهچاله به ما می دهد.

در ابتدا یک اصطلاح در باره سیاهچاله را تعریف می کنم. طبق تعریف "افق رویداد" یک سیاهچاله مرزی است که هر چیزی که وارد آن شود گرفتار میدان گرانشی سیاهچاله خواهد شد.

مردم عادی فکر می کنند که سیاهچاله ها هیچ نور و اطلاعاتی منتشر نمی کنند، و اگر جسمی توسط سیاهچاله بلعیده شود، سرنوشت نامعلومی خواهد داشت. اما پروفسور هاوکینگ در سال 1974 با محاسبات رياضي بر روی سياهچاله ها متوجه نکته بسيار عجيبي شد.

هاوکینگ نشان داد که اين اجرام دارای نوعي تابش هستند، که این تابش بعدها به تابش هاوکينگ معروف شد. اما در آن سال پروفسور معتقد بود که اين تابش با ديگر تابشها متفاوت است و بلافاصله پس از آن که بخواهد از افق رويداد خارج شود تمام اطلاعات خود را ازدست مي دهد و نابود می شود.

براساس محاسبات هاوکينگ، اين تابش اطلاعاتی از ماهیت جسم تابش کننده (سیاهچاله) را همراه نداشت و تمام اين اطلاعات به نوعي گم مي شدند. این مساله غير عادي موجب بروز پارادوکسي به نام پارادوکس اطلاعاتي سياهچاله شد.

مدت 30 سال بسياري از دانشمندان تلاش کردند تا بتوانند اين پارادوکس را حل کنند، اما کوشش آنها با شکست مواجه شد.

تا اینکه خود پروفسور در سال گذشته به حل این پارادوکس پرداخت و با استفاده از مکانیک کوانتومی نشان داد که بخشی از تابش هاوکینگ می تواند از افق رویداد سیاهچاله خارج شود و اطلاعاتی را با خود به خارج حمل کند.
اين مساله بدين معني است که اين توانايي را پيدا کرده ايم تا درباره اتفاقاتي که درون يک سياهچاله رخ مي دهد اظهار نظر کنيم و درباره آينده و سرنوشت اجرامي که به درون آن سقو ط مي کنند حرف بزنيم.






تصويري جديدي كه پروفسور هاوكينگ از سياهچاله‌ها ارائه مي‌دهد ناقض نظريه‌ي قبلي اوست.
نظریه قبلی می گفت که سیاهچاله ها به تدریج بخار می شوند و از بین می روند و با از بین رفتنشان تمام اطلاعاتی که در درون آن هست نیز از بین خواهد رفت و این اطلاعات به بیرون درز نمی کند.
اما در نظريه‌ي جديد گفته می شود که اطلاعات كاملاً از بين نمي‌رود بلكه سياهچاله ذره ذره آن را تابش مي‌كند تا نهايتاً اطلاعات آن در دسترس قرار گيرد. و سیاهچاله با تابش هاوکینگ انرژی خود را ذره ذره از دست می دهد تا از بین برود.

در نتيجه مي‌توان راجع به گذشته سیاهچاله ها مطمئن بود و آينده آنها را با قطعيت نسبتاً خوبي پيش‌بيني كرد.

یعنی امکان دارد که پروفسور هاوکینگ در 30 سال آینده نظریه جدیدی در باره سیاهچاله ها ارائه دهد و باز هم گفته های خود را نقض کند؟!!



زمان چیست؟



زمان
دوره اي است كه يك عمل يا يك رويداد رخ مي دهد .از هر چيزي كه تغييرات منظم دارد مي توان براي سنجش زمان استفاده كرد . زمان مانند طول و جرم يك مفدار بنيادي در فيزيك است و بعد چهارم آن محسوب مي شود . براي اندازه گيري زمان سه روش موجود است . دو روش اول بر مبناي حركت روزانه ي زمين به دور محورش است . اين روش ها به وسيله ي حركت ظاهري خورشيد در آسمان ( زمان خورشيدي ) يا حركت ظاهري ستارگان در آسمان ( زمان نجومي ) تعيين مي شود . روش سوم اندازه گيري زمان مبني بر دوران كامل زمين به دور خورشيد ( زمان زيجي ) است .

زمان خورشيدي :

حركت ظاهري خورشيد از عرض آسمان براي مدت هاي طولاني براي اندازه گيري زمان استفاده مي شد . در تمام مكان ها وقتي كه خورشيد به بالاترين نقطه ي آسمان مي رسيد ظهر محسوب مي شود . اين نقطه نصف النهار است . فاصله ي ميان گذر پياپي خورشيد از عرض نصف النهار يك روز است و اين روز طبق عادت به 24 ساعت تقسيم شده است .طول روز مطابق با خورشيد در تمام سال يكسان نيست . اين متغير بودن به دليل بيضوي بودن مدار زمين و ميل دايرةالبروج نسبت به معدل النهار ( استواي آسمان ) است . اين اختلاف گاهي به 16 دقيقه هم مي رسد . با اختراع ساعتي دقيق در قرن 17 اين اختلاف معني دار شد . به اين ترتيب زمان خورشيدي ( كه مبني بر حركت فرضي خورشيد با سرعت هموار در سراسر سال مي باشد ) اختراع شد

زمان استاندارد :

نيم روز هر محل زماني است كه خورشيد به بالاترين نقطه خود در آسمان رسيده باشد . هنگامي كه مردم ساكن در نقاط غربي يك محل هنوز به نيمه ي روز نرسيده اند ساكنان نقاط شرقي عصر را از سر گذرانده اند . با چرخش زمين نقاط مختلف از شرق به غرب به ترتيب به نيمه روز مي رسند . زمان استاندارد ( كه مبني بر زمان خورشيدي است ) در سال 1883 طي موافقت نامه اي بين المللي براي پرهيز از پيچيدگي كه در اثر استفاده ي هر جامعه از ساعت محلي خود بوجود آمده بود معرفي شد . طي اين موافقت نامه زمين به 24 ناحيه ي زماني دسته بندي شدكه هر ناحيه 15 درجه ي طول جغرافيايي را به خود اختصاص مي دهد. كه اين تقسيم بندي يك تقسيم بندي طبيعي است زيرا سياره ي زمين با سرعت 15 درجه در ساعت به دور خودش مي گردد.منطقه ي اصلي نصف النهار صفر درجه است كه از رصدخانه ي سلطنتي گرينويچ در انگلستان مي گذرد. مناطق زماني ديگر بر حسب فاصله از غرب يا شرق گرينويچ دسته بندي شد . در هر منطقه ي زماني تمام ساعت ها يك عدد را نشان مي داد . در سال 1966 كنگره ي آمريكا از تصويب نامه ي زماني متحدالشكل كه باعث بنا شدن 8 منطقه ي زماني براي آمريكا و متصرفاتش شده بود اجتناب كرد . در سال 1983 چندين كرانه ي منطقه ي زماني تغيير كرد و به همين دليل آلاسكا كه قبلا تحت پوشش 4 منطقه ي زماني بود تحت پوشش يك منطقه ي واحد در آمد . در كشتيراني ساعت ها معمولا زمان محلي گرينويچ را كه ميانگين زمان گرينويچ (GMT) مي گويند نشان مي دهند . منجمان اين سيستم را با نام زمان جهاني (UT) به كار مي برند .

زمان نجومي :

مكان اصلي آن اعتدال بهاري ( يك مكان خيالي در آسمان كه با صحت زياد توسط منجمان اندازه گيري مي شود ) است. موقعيت اعتدال بهاري توسط ستارگان ثابت تعيين مي شود . (يك روز نجومي زماني آغاز مي شود كه فلان ستاره ي معين از يك نصف النهار عبور مي كند و درست در لحظه اي كه همان ستاره دوباره از همان نقطه عبور مي كند اين روز به پايان ميرسد . اين روز 23 ساعت و 56 دقيقه و 09/4 ثانيه است كه 4 دقيقه كوتاهتر از روز خورشيدي متوسط است)زمان خورشيدي را كه مبني بر مكان ستاره ها است را زمان نجومي مي گويند . ساعتي را كه براي اندازه گيري زمان نجومي تنظيم شده باشد را ساعت نجومي گويند . رصد خانه ي نيروي دريايي آمريكا در واشنگتن از جدول هاي رياضي براي نتيجه گرفتن زمان خورشيدي ميانگين از زمان نجومي ميانگين استفاده مي كند. زمان خورشيدي ميانگين بدين گونه داراي خطاهايي در حد 1 در ميليون است . بين ساعت خورشيدي ميانگين و ساعت نجومي اختلافي وجود دارد كه اين اختلاف به دليل چرخش هم زمان زمين به دور خود و به دور خورشيد به وجود مي آيد . مطابق با زمان نجومي ميانگين زمين بعد از 365 روز و 6 ساعت و 9 دقيقه و 54/9 ثانيه و مطابق با زمان خورشيدي ميانگين زمين بعد از 365 روز و 5 ساعت و 48 دقيقه و 5/45 ثانيه به اعتدال بهاري برميگردد . اين اختلاف 20 دقيقه و 04/24 ثانيه مي باشد. زمان زيجي :زمان خورشيدي ميانگين و زمان نجومي ميانگين هيچ كدام صحيح نيستند . كه اين به دليل نامنظم بودن حركت زمين در مدارش است. اختلاف در سرعت چرخش زمين به مقدار 1 يا 2 ثانيه در سال مي رسد . مجموع اين اختلاف در 200 سال گذشته به 30 ثانيه رسيد بعلاوه سرعت حركت زمين رفته رفته به ميزان 1000/1 در ثانيه در هر 100 سال كاهش مي يابد.بعضي از اين دگرگوني ها مي توانند به حساب بيايند اما دگرگوني هايي كه نامنظم هستند نمي توانند به حساب بيايند.اين اشكالات در سال 1940 با معرفي زمان زيجي كنار گذاشته شد . زمان زيجي به طور عمده توسط منجمان براي محاسبه ي دقيق محل سيارات و ستاره ها استفاده مي شود. زمان زيجي مبني بر دوران سالانه ي كامل زمين به دور خورشيد است.عصر زمان زيجي 4 ثانيه ديرتر از عصر زمان جهاني است .بنابر اين زمان زيجي هر لحظه با فرمول زير براي طول ميانگين هندسي خورشيد تعريف مي شود :............ L = 279^41'48/04"+129602768"/13T+1"/089T 2 در اينجا T زمان زيجي است كه بر حسب قرن ژولياني برابر 36525 روز زيجي ، از عصر بنيادي اندازه گيري مي شود .

روز و ساعت :

روز مهمترين دوره ي زماني براي انسان هاست . روز به 24 ساعت مساوي تقسيم مي شود . البته ساعت هاي روز هميشه مساوي نبودند . قبل از بكارگيري ساعت هاي مكانيكي در قرن 14 ميلادي هر ساعت يك دوازدهم دوره ي روشنايي روز بود و ساعت ها در زمستان كوتاهتر از تابستان بود . عدد 24 از گذشته هاي دور به يادگار مانده است و ممكن بود هر عدد ديگري باشد . مبناي شمارش در تمدن بابلي هاي باستان به جاي ده كه امروزه به كار مي بريم شصت بود و تقسيم ساعت به 60 دقيقه و دقيقه به 60 ثانيه از آن جا سرچشمه گرفته است . اولين ساعت ها : طلوع و غروب خورشيد اولين واحد هاي زمان براي بشر بودند . بلند و كوتاه شدن سايه هاي قطعات چوب، سنگ ها و درخت ها نيز براي بشر زمان را در روز نشان مي دادند . با حركت ستارگان آنها داراي يك نوع ساعت بسيار بزرگ شده بودند. بشر متوجه شده بود كه در هنگام شب ستارگان مختلفي ظاهر مي شوند . مصريان قديم بر اساس طلوع 12 ستاره ، شب را به 12 مرحله ي زماني تقسيم كردند . آنها روز را نيز به 12 قسمت تقسيم كردند و شبانه روز 24 ساعت ما بر پايه ي تقسيمات شب و روز مصريان است . مصريان همچنين با قطعاتي از چوب همراه با عقربه ساعت هاي آفتابي مي ساختند . اين ساعت ها داراي 12 دوره ي زماني براي تقسيم روز بوده و اولين ساعت هاي ساخته شده بودند . شكل بعدي و تكامل يافته ساعت ، بوسيله ي بشر كه از آب و آتش استفاده مي كرد ، ايجاد شد . يك شمع با فرو رفتگي هايي بر روي بدنه ، در هنگام سوختن از يك فرورفتگي تا فرورفتگي ديگر ، زمان را اندازه مي گرفت . يك ظرف با سوراخ كوچكي در كف ، مي تواند روي آب قرار گيرد . پس از گذشت زمان معين ظرف از آب پر شده و فرو مي رود . در حدود 2000 سال پيش بشر ساعت ديگري را ساخت و آن عبارت بود از دو ظرف شيشه اي توخالي متصل به يكديگر بطوريكه شن مي توانست از يك ظرف به ظرف ديگر جاري شود . ظرف بالا با مقدار كافي شن كه در عرض يك ساعت از سوراخ جاري مي شد . در حدود 140 سال قبل از ميلاد ، يونانيان و رومي ها از چرخ هاي دندانه دار براي اصلاح ساعت آبي استفاده كردند ،يك جسم شناور در يك ظرف ديگر قرار گرفته و با چكيدن آب به داخل ظرف ، اين جسم بالا مي رود . اين جسم به يك چرخ دندانه دار وصل بوده و اين چرخ عقربه اي را كه روي درجات تعيين شده قرار داشت ، مي -چرخاند. سـاعت آبي : در اين نوع ساعت، از جريان يك نواخت آب استفاده ميشده، به اين ترتيب كه داخل ظرف مدرج سوراخ دار را با آب پر ميكردند كه آب قطره قطره از سوراخ كوچك مي چكيده، و با توجه بمقدار آب خروجي، زمان تا حدودي معلوم ميشده است . ساعت شني يا ماسه اي : از دو حباب شيشه اي چسبيده به هم تشكيل ميشده كه ميان آن، سوراخ باريكي برايرد شدن شن يا ماسه تعبيه ميكردند، تا شنها بتدريج از حباب بالا به حباب پايين جمع شود . بعد ظرف را وارونه ميكردند و همان عمل تكرار ميشد . با معلوم شدن تعداد دفعات جابجا شده شن ها در حبابها، حدود تقريبي زمان مشخص ميگرديد . ساعت شمعي : در اين نوع ساعت، بدنه شمع مدرج مي شد و با سوختن شمع و كوتاه شدن آن زمان را محاسبه مي كردند. اشكال جديدتر ساعت : با پيشرفت علم و دانش بشري، بتدريج ساعتهاي دقيق تر مكانيكي، وزنه اي، فنردار، برقي، باطري دار و كامپيوتري جاي ساعتهاي آبي، آفتابي و ماسه اي را گرفتند . مخصوصا" از زمان استفاده انسان از فنر جهت راه انداختن چرخ هاي دندانه دار، كه به ساعت شمار و دقيقه و حتي ثانيه شمار متصل هستند، سنجش دقيق زمان براي همه بطور ساده امكان پذير گرديد . در اوايل قرن شانزدهم اولين ساعت مچي آهني، كه نسبتا" زمخت بوده، توسط يكنفر آلماني ساخته شد . بعدها اواخر قرن هجدهم با استفاده از فنر و چرخ دندانه هاي بسيار كوچك،امكان ساختن ساعتهاي مچي ظريف بوجود آمد، بطوريكه اولين ساعتهاي مچي شبيه ساعتهاي امروزي، در كشور سوئيس «از سالهاي 1790 به بعد» ساخته شد . بين سالهاي 1865 تا 1868 بزرگترين، حجيم ترين و جسيم ترين ساعت ديواري جهان، در كليساي سن پير در فرانسه نصب گرديد ارتفاع ساعت 1/12 متر عرض آن 09/6 متر و ضخامتش 7/2 متر بوده كه از 90000 قطعه تشكيل يافته . در مقابل بزرگترين ساعت، ظريف ترين ساعت دنيا فقط 98/0 ميلي متر قطر دارد . ساعت آفتابي :يكي از كهن ترين روشهاي تشخيص زمان ، گردش روزانه خورشيد در آسمان بود. روميان ، روز را هشت قسمت مي كردند و هر قسمت را يك ساعت مي ناميدند. ساعتهاي آنها در زمستان كوتاه و در تابستان طولاني بود.
با استفاده از يك ساعت آفتابي به راحتي مي توان زمان را از حركت خورشيد به دست آورد. يك ميله كه در جايي نصب شده باشد، سايه ايجاد مي كند. در تمام مدت روز كه خورشيد در آسمان گردش مي كند. مكان سايه نيز به آرامي عوض مي شود. از مكان سايه مي توان فهميد كه ساعت چند است. پيش از اختراع ساعتهاي ارزان قيمت امروزي ، بسياري از مردم براي نگاه داشتن زمان از ساعتهاي آفتابي استفاده مي‌كردند. دقيق ترين زمان سنج : دو زمان سنج اتمي كه در 1964 در آزمايشگاه پژوهشي نيروي دريايي آمريكا در شهر واشنگتن نصب شده اند ، دقيق ترين زمان سنج جهان به شمار مي آيند . اين دو زمان سنج كه بر مبناي دوره ي انتقالي اتم هيدرژن ( 649/1420450751 سيكل در ثانيه ) عمل مي كنند ، داراي خطاي 1 ثانيه در 1700000 سال مي باشند . شب و روز: خورشيد هر روز از مشرق طلوع مي كند و به آرامي بالا مي آيد. مسير حركت آن در آسمان به شكل يك نيم دايره است.

پس از پيمودن اين مسير ، در افق فرو مي رود. و شب آغاز مي شود. زندگي انسان ، جانوران و گياهان تحت تاثير گردش شب و روز است. به هنگام روز ، برخي از جانواران استراحت مي كنند و شب به جستجوي غذاي خود مي پردازند. انسان و برخي از جانوران عكس آنها عمل مي كنند. با شروع روز بسياري از گلها ، گلبرگهاي خود را باز مي كنند و شب آنها را مي بندند. عوامل پيدايش شب و روز:در زمانهاي قديم ، مردم عقيده داشتند كه خورشيد واقعا در آسمان حركت مي كند و شب و روز به وجود مي آورد.
مثلا مصريان بر اين باور بودند كه خداي خورشيد به نام «رع» ارابه آتشين خود را هر روز در آسمانها مي راند. امروزه مي دانيم كه اين خورشيد نيست كه حركت مي كند بلكه سياره ما زمين ، مانند فرفره از غرب به شرق مي چرخد. ما در اثر چرخش زمين تصور مي كنيم كه خورشيد در آسمان حركت مي كند. هنگامي كه يك بخش رو به خورشيد قرار مي گيرد، روز در آن آغاز مي شود. در همان هنگام ، بخش ديگر زمين كه رو به خورشيد نيست در تاريكي فرو مي رود. يك بار چرخش زمين به دور خود، يك شبانه روز است.

طولاني ترين مقياس زمان :

در تاريخ شماري و تقويم هندو مقياسي به نام كالپا (kalpa ) وجود دارد كه معادل 4320 ميليون سال كره ي زمين است . در علم نجوم سال كيهاني مدت زمان يكبار گردش خورشيد دور مركز كهكشان راه شيري است . ( معادل 225 ميليون سال ما در كره ي زمين ) در اواخر دوره ي كرتاسه يعني حدود 85 ميليون سال پيش ، سرعت چرخش زمين به دور خورشيد بيشتر بود و از اينرو يك سال 3/370 روز را در بر مي گرفت . در دوران كامبرين يعني حدود 600 ميليون سال پيش ، يك سال 425 روز را شامل مي شد. كوتاهترين مقياس زمان : از آنجايي كه نيروي كشندي ( جزر و مدي ) ماه طول روز را در كره ي زمين دچار نوسان مي كند و در نتيجه در هر قرن يك ثانيه به طول روز اضافه مي گردد ، لذا از سال 1960 به اينطرف در تعريف ثانيه براي مقياس زمان تجديد نظر شد . در گذشته يك ثانيه معادل يك قسمت از 86400 قسمت ميانگين يك سال خورشيدي بود حال آنكه اينك برابر يك قسمت از 31556925974 قسمت ميانگين يك سال خورشيدي مي باشد كه از نقطه نظر تقويم نجومي سال 1900 ميلادي به عنوان معيار انتخاب شده است .در آوريل 1982 چارلز چنگ موفق شد در آزمايشگاه بل در ايالت نيوجرزي در آمريكا يك ضربان نور ليزري توليد كند كه زمان پايداري آن فقط 30 فمتو ثانيه بود . طول اين ضربان نوري 9 ميكرومتر يعني 14 طول موج محاسبه گرديد . روشنايي روز-صرفه جويي در زمان : طي جنگ جهاني اول در بريتانيا و آمريكا ساعت ها را يك ساعت از زمان استاندارد جلوتر كشيدند . دليل اين كار استفاده از روشنايي روز براي كار و صرفه جويي در مصرف برق بود .
جلو كشيدن ساعت براي افراد بسيار راحت تر است تا اين كه يك ساعت زودتر سر كار حاضر شوند . در بريتانيا هنوز در ماه هاي تابستان از ساعت تابستاني كه يك ساعت جلوتر از ساعت گرينويچ است استفاده مي شود . دولت روزي را كه بايد ساعت ها جلو يا عقب كشيده شود تعيين مي كند. پيكان زمان : هنگامي كه انسان مي كوشيد تا جاذبه ي گرانشي را با مكانيك كوآنتوم يكي كند بايد نظريه ي «زمان موهومي » را نيز در آن دخالت مي داد . زمان موهومي راستا و جهت هاي قابل تشخيصي در فضا ندارد . اگر كسي بتواند بر حسب زمان موهومي بسمت شمال برود الزاما بايد بتواند به عقب برگشته و از جنوب سر درآورد ، به همين نحو اگر كسي بر حسب زمان موهومي بتواند به سمت جلو برود الزاما بايد بتواند عقبگرد كرده و بسوي عقب برود . اين به معني آن است كه در زمان موهومي بين سمت هاي پس و پيش تفاوت مهمي وجود ندارد . از سوي ديگر ، همانطور كه همه مي دانيم ، در « زمان حقيقي » بين سمت هاي جلو و عقب اختلاف فاحشي موجود است .
قوانين علم بين گذشته و آينده تمايزي بوجود نمي آورد . با وجود اين هنوز هم در زندگي معمولي ، بين راستاهاي سمت جلو و سمت عقب در زمان حقيقي اختلاف بزرگي موجود است . براي توضيح بيشتر ليواني را در نظر آوريد كه از روي ميز بر كف زمين بيفتد و تكه تكه شود .
اگر شما فيلمي از اين واقعه برداشته و به نمايش بگذاريد خواهيد ديد كه قطعات ليوان به ناگاه روي زمين جمع شده و به صورت ليوان سالم و كاملي در آمده و بر روي ميز پس مي جهد . حتي اگر شما از جريان هم قبلا اطلاعي نداشته باشيد باز مي توانستيد به سادگي بگوييد كه فيلم به عقب برگشته است زيرا چنين ماجرايي هرگز در زندگي معمولي سابقه ندارد . توضيحي كه مي توان به اين پرسش داده مي شود كه چرا جمع و جور شدن تكه هاي ليوان از كف زمين و پس پرش آن بر روي ميز به حقيقت نمي پيوندد و ما آن را نمي بينيم اين است كه چنين چيزي مخالف قانون دوم ترموديناميك است . اين قانون گوياي آن است كه پيوسته در هر سيستم بسته مقدار بي نظمي يا انتروپي نسبت به زمان افزايش مي يابد . به عبارت ديگر اين حالت شكلي از قانون مرفي مي باشد كه مي گويد :
« اشياء هميشه تمايل به كجروي دارند !» ليوان سالمي كه بر روي ميز قرار گرفته است نمايانگر حالتي از نظم غايي است ، ولي ليوان شكسته اي كه بر كف زمين پراكنده شده است نمودار حالتي از بي نظمي است . افزايش بي نظمي يا انتروپي نسبت به زمان ، مثالي است از آنچه پيكان زمان ناميده مي شود و چيزي است كه گذشته را از آينده متمايز ساخته و سمت و جهتي به زمان مي دهد . دستكم سه پيكان مختلف از زمان وجود دارند كه عبارتند از :
1- پيكان ترموديناميك زمان و آن سويي از زمان است كه در آن بي نظمي يا انتروپي افزايش مي يابد . 2- پيكان روانشناختي زمان و آن سويي است كه ما گذشت زمان را در آن احساس مي كنيم و جهتي كه ما گذشته را به ياد مي آوريم و نه آينده را . 3- پيكان كيهان شناسي زمان و آن سويي از زمان است كه كيهان در آن جهت بجاي انقباض در حال انبساط است ...... ادامه دارد .......

منبع : http://www.HUPAA.com