کافه تلخ

۱۳۸۶ آذر ۱۸, یکشنبه

هفت در تاریخ و فرهنگ




هفت خفتگان شهر افسوس (هفت تن اصحاب کهف): یمیلیخا، مکشلینیا، مشیلینا، مرنوش، دبرنوش، شادنوش، مرطونش.

هفت شهر طلسم نمرود: طلسم آب، طلسم حوض، طلسم طبل، طلسم آینه، طلسم بت منادی بر منار، طلسم روی آب رفتن، طلسم درخت سایه گستر.
هفت شین نزد ایرانیان (قبل از نفوذ اعراب): شمع، شیرینی، شراب، شیر، شربت، شکر، شهد
بعد از ورود اسلام به سبب ممنوعیت و حرام بودن شراب هفت شین به هفت سین تبدیل شد.
هفت سین ایرانیان: سیر، سرکه، سیب، سماق، سمنو، سنجد، سبزه
در شیراز علاوه بر هفت سین هفت میم را هم در سفره می گذارند.
هفت میم: مدنی، مرغ، ماهی، میگو، مسقطی، مویز، ماست



هفت در ادبیات



عدد هفت در ادبیات فارسی نیز از اهمیت و جایگاهی خاص برخوردار است.
کمترین تعداد ابیات یک غزل هفت بیت است.
کتب ایرانی و خارجی بسیاری نیز بر مبنای عدد هفت شکل گرفته است:
هفت رکن خرد اثر توماس ادوارد لارونس، هفت داستان آنتوان چخوف، هفت کاخ اهریمن اثر دنه ری و کلرویل و... . منطق الطیر عطار نیشابوری (هفت وادی سلوک را بیان میکند).
هفت اقلیم احمد امین رازی (در باب اقالیم سبعه و شرح مشایخ و شعرا و علما و پادشاهان است).
هفت حصار خواجه عبدالله انصاری (از رسائل وی میباشد).
هفت بند محتشم کاشانی (در رثای شهدای کربلا است).
مجالس سبعه مولوی (مشتمل بر هفت مجلس و نمودار افکار وی قبل از آشنایی با شمس است).
هفت سال زندان محمدرضا ابن شیخ رمضانعلی خلیلی عراقی (شرح حال یوسف و زلیخا میباشد).
هفت دکان نورالدین شاه نعمت الله ولی کرمانی (در علم اکسیر است).
هفت هات دکتر محمد جعفری (دربرگیرنده سروده های زرتشت میباشد).

نظامی در منظومه خسرو و شیرین به هفت گنج خسرو اشاره میکند. هفت گنج خسروپرویز نام داستانی است از جمله ۳۶۰ داستان باربد که در فرهنگهای فارسی ذکر شده و نظامی نیز آنرا در وصف ثروت خسروپرویز به نظم درآورده است. این هفت گنج عبارتند از:
گنج عروس، گنج بادآورده، گنج افراسیاب، گنج سوخته، گنج خضراء، گنج شادآورد، گنج بارتیف
نظامی در اقبالنامه از خلوت اسکندر با هفت حکیم صحبت کرده و این هفت حکیم را این چنین نام میبرد: ارسط، والیس، بلیناس، سقراط، فرفوریوس، هرمس و افلاطون
هفت پیکر نظامی در بخشهای مختلف به عدد هفت اشاره دارد که از آنها میتوان به هفت پیکر، هفت اقلیم، هفت رنگ، هفت روز هفته، هفت گنبد، هفت سیاره و هفت مظلوم اشاره نمود.
هفت پیکر: نام منظومه ای است از نظامی و چهارمین مثنوی وی از خمسه میباشد. در این منظومه داستان بهرام پنجم ساسانی شرح داده شده است. هفت پیکر، هفت تصویر شاهزادگانی است که بهرام بر دیواره خورنق آنها را مشاهده کرده و دلباخته آنان شد.
هفت گنبد: به معنی اول هفت کره است که هفت آسمان میباشد و هفت گنبد (کاخ) بهرام گور را هم میگویند که به هفت دلیل شهرت دارد: دارای هفت ستون است، هفت گنبد دارد، هر گنبد دارای رنگی جداگانه است در نتیجه هفت رنگ دارد، بر هفت روز هفته دلالت دارد، هفت سیاره بر آن منطبق است، هفت شاهزاده از هفت اقلیم را در خود جای داده است.

هفت رنگ، هفت روز هفته، هفت سیاره:
رنگ سیاه، روز شنبه، سیاره کیوان یا زحل
رنگ زرد، روز یکشنبه، سیاره خورشید
رنگ سبز، روز دوشنبه، سیاره ماه
رنگ سرخ، روز سه شنبه، سیاره مریخ
رنگ فیروزه ای، روز چهارشنبه، سیاره عطارد یا تیر
رنگ صندل گون، روز پنجشنبه، سیاره مشتری
رنگ سپید، روز آدینه، سیاره ناهید یا زهره

هفت داستان هفت پیکر: بهرام پس از ازدواج با هفت شاهزاده از هفت اقلیم از هر کدام از آنها در شبی جداگانه دیدن نموده و یک داستان طلب میکند. درنتیجه در این منظومه هفت داستان از زبان شاهزادگان بیان میگردد.

هفت مظلوم: نظامی در هنگام لشکر کشیدن مجدد خاقان چین به ایران در اثر داستان یک شبان به خیانت وزیر خود پی میبرد و وزیر را بازخواست نموده و از مردم میخواهد تا هر کس شکایتی از وی دارد به پیش او بیاید. هفت ستمدیده نزد شاه رفته و دادخواهی میکنند.

در شاهنامه فردوسی نیز بارها عدد هفت مورد توجه قرار گرفته است:

هفت پهلوان: در شاهنامه هفت پهلوان با شخصیتهای مختلف برگزیده شده اند: ضحاک (پادشاه بد)، فریدون (پادشاه خوب)، سیاوش (شاهزاده ای نیکوکار)، فرود (شاهزاده ناکام)، پیران (سردار بزرگ تورانی)، رستم (پهلوان بزرگ ایرانی)، بهرام چوبین (پهلوانی دیگر از ایران زمین)

هفت واد: نام مردی در شاهنامه که دارای هفت پسر بود و با اردشیر جنگ کرد. او را هفت بخت هم گفته اند.

هفت دیوار: سیاوش شهر «گنگ دژ» یا «سیاوش گرد» را بنا میکند که دارای هفت دیوار است: زرین، سیمین، پولادین، برنجین، آهنین، آبگنین، کاسگنین.

جنگ هفت گردان: ماجرای جنگ هفت گردان این است که رستم به همراه هفت تن از پهلوانان ایران از مرز می گذرد و به شکارگاه افراسیاب میرود. یک هفته در آنجا به شکار میپردازد، افراسیاب آگاه میشود و به جنگ آنها میرود. سرانجام ایرانیان فاتح باز میگردند.

هفت خان رستم: هفت موضع یا مرحله بین ایران و توران بود که رستم و اسفندیار در آن مناطق به مخاطرات بزرگ دچار شدند.

ترکیبات عدد هفت مانند هفت فلک، هفت گردون، هفت گنبد خضراء، هفت بنا، هفت پرگار، هفت بام، هفت اورنگ، هفت طبقه زمین، هفت الوان، هفت خم، هفت دایره، هفت اژدها و ... نیز در ادبیات رواج بسیار دارد.



هفت در موسیقی

نتهای هفت گانه موسیقی: دو، ر، می، فا، سل، لا، سی
هفت دستگاه موسیقی ایران: راست و پنجاه، چهارگاه، سه گاه، همایون، نوا، ماهور، شور
موسیقی یونانی نیز دارای هفت دستگاه می باشد. همچنین در گذشته در یونان هفت گام مورد استفاده بوده است.
باربد موسیقی دان معروف ساسانی هفت آهنگ برای هفت روز هفته ساخت. در دوران ساسانی خصوصا در دربار خسروپرویز نیز هفت دستگاه موسیقی متداول بوده است.
زنج از سازهای خراسان است که هفت سیم دارد.
چنگ در نزد قدما هفت سیم داشت.
هفت بند نام نیی است که آواز آن از سایر نی ها رساتر می باشد.
طاس هفت جوش نام یکی از آلات موسیقی دربار شاهان قدیم ایران است.
هفت نوع ساز بادی وجود دارد.



هفت در خوشنویسی



هفت خط جام: جور، بغداد، بصره، ازرق، ورشکر، کاسه گر، فرودینه
هفت خط: ثلث، محقق، ریحانی، رقاع، نسخ، تعلیق، نستعلیق
هفت خط عهد ساسانی: دردین دفتریه (که بدان اوستا را می نوشتند)، ویش دبیریه (که بدان فراست، زجر، اشاره های چشم و مانند آنرا نویسند و قلم آن به کسی نرسیده)، گستج (که بدان عهدها، امور مخفی و سکه ها را مینوشتند)، نیم گستج (که بدان طب و فلسفه را مینوشتند)، شاه دبیریه (که ملوک عجم در میان خود بدان تکلم میکردند و عوام در آن شرکت نداشتند)، راز سهریه (ملوک بدان خط اسرار خود را برای اقوام دیگر می نوشتند)، رأس سهریه (بدان منطق و فلسفه را می نوشتند)



هفت در سایر هنرها
یونانیان باستان همه ساله، هفت تن از بهترین هنرپیشگان نقشهای سنگین و غمناک و نقشهای طنز و کمدی را انتخاب میکردند. آنها مانند رومیان باستان به هفت هنر احترام میگذاشتند. در سینما (هنر هفتم) نیز فیلمهایی ساخته شده اند که در نام آنها از عدد هفت استفاده شده است مانند: هفت عروس برای هفت برادر، هفت دلاور، هفت کوتوله، هفت شیطان
نمایشنامه های بسیاری نیز با اسمی از عدد هفت وجود دارند مانند: هفت سران برابر طبس، هفت کاخ اهریمن و ...



هفت در طبیعت


گیاه اسلیوس (سلیخه) مخصوص هند و عمان، بر هفت قسم است: زرد خوشبو، سرخ خوشبو، سفید مایل به زرد، بین سرخی و سیاهی، غیربراق، سیاه و بدبو. این گیاه هفت سال عمر میکند.
هفت ستاره که آنرا به عربی بنات النعش می خوانند و به صورت خرس است و به عربی دب می گویند.
عجایب هفتگانه شامل: اهرام ثلاثه مصر، باغهای معلق بابل، مجسمه زئوس یا ژوپیتر (خدای خدایان)، معبد آرتمیس، آرامگاه موسولوس، مجسمه آپولون (خدای روشنایی یونانی)، فانوس اسکندریه
هفت اختر: ماه، تیر، ناهید، خورشید (مهر)، بهرام، برجیس (اورمزد)، کیوان


عدد هفت در دین زرتشتی



در دین زرتشت هفت امشاسپند، نگاهدارنده و نظم دهنده جهان هستی میباشند: اهورامزدا، وهیشتامن (بهمن)، اشاوهیشتا (اردیبهشت)، خشتراویریا (شهریور)، سپنتاآرمیتی(اسفند)، هئوروتات (خرداد)، امرتات (مرداد)
هفت آتشکده بزرگ زرتشتیان: آذرمهر _ آذرنوش_آذربهرام _ آذرخرداد _ آذرآیین_ آذربرزین مهر _ آذردهشت
مراتب هفتگانه روحانیون زرتشتی: اتوباربان، موبدان، هیربدان، دستوران، اندرزبدان، زرتشتروتمه، موبدان یسناخوان
هفت رمز فروهر: نماد انسان کامل، نیایش، پیمان، اندیشه و گفتار و کردار نیک، زمان بی پایان، دو نیروی متضاد یا دو گوهر همزاد، اندیشه و گفتار و کردار بد
هفت جشن پارسایی: نوروز، مهرگان، سده، زادروز، زناشویی، سیزده به در، یلدا
هفت صفت اهورامزدا: نور، عقل نیک، راستی، قدرت، تقوی، خیر، فناناپذیری

عدد هفت در سایر ادیان و اساطیر


در آیین مهر عدد هفت اهمیت خاصی دارد. روی برخی نقوش برجسته مهر پرستی هفت سرو (درخت خورشید نما) میبینیم که به طور متناوب با هفت خنجر جمع آمده اند.
مهرکده ناحیه دورا دارای هفت پله است که به محرابی ختم میشود.
مهرپرستان به سیارات هفتگانه ای اعتقاد داشتند که ژوپیتر در مرکز آنها قرار دارد. این سیارات عبارتند از: ساتورن، خورشید، ماه، ژوپیتر، مریخ (مارس)، ونوس، مرکور.
بر حسب فرضیه ای که سلسوس مهرپرست ساخته هفت سیاره بر هفت فلز کیمیاگری منطبق میباشند: خورشید بر طلا، ماه بر نقره، مشتری بر ارزیر یا قلع، زهره بر مس، زحل بر سرب، زمین بر آهن، عطارد بر جیوه
درجات هفتگانه تشرف به آیین مهر: کلاغ، همسر، سرباز، شیر، پارسی، پیک خورشید، پیر
هفت اصل مهم آیین مهر عبارتند از: جهان را یک پروردگار در خور ستایش است، بیش از یک زن نگیرید، برده داری کار ناشایستی است، گناه بخشوده نمی شود و بایستی جزا داده شود، پیشوایان دین و دولت، باید انتخابی باشند، ثروت باید محدود باشد، مردم جهان با هم برابرند.
در آیین مانوی انسان نخستین که خسته و رنجور بود هفت بار پدر را به یاری خویش خواند.(3)
در دین بودایی هفت گام بودا نماد صعود از هفت طبقه کیهان و زمان و فضای متعالی است. پراسادای قلمرو بودا هفت طبقه بوده است.
در اساطیر سومری دروازه های دوزخ، تعداد دیوها و بادهای نابود کننده هفت تا هستند. در بین النهرین زیگوراتهای هفت طبقه با هفت رنگ وجود داشتند.

در نزد مصریان هفت، نماد زندگانی جاودان و ابدی بوده و به همین دلیل حرف Z که چیزی جز دو 7 نیست، (حرف اول لغت Zao به معنای من زنده ام و واژه Zeus (زئوس) پدر روحانی همه زندگان) گرامی بوده است.

در اساطیر ایران و شرق دور، سلتی و مدیترانه ای، اژدهای هفت سر بسیار استفاده شده است.

پراسادای هفت طبقه در کوه مقدس بوربادور که محور کیهان و نقطه اوج شمال است به معنای رسیدن به قلمرو بودا است.

عدد هفت در مسیحیت




مسیحیت نیز هفت را گرامی میدارد. در آیین مسیح هفت معجزه از سی و سه معجزه در انجیل یوحنا ذکر میشود.
یوحنای لاهوتی در راز و نیازهای خود هفت کلیسا را مورد خطاب قرار میدهد. در عالم خواب و بی خبری هفت روح و هفت مهر و هفت صورت و بره ای مذبوح که دارای هفت شاخ و هفت چشم بود می بیند و هفت پیاله زرین را در رویا پیش روی مجسم میکند و سرانجام در همین عوالم بی خبری هفت فرشته را می بیند که به آنان هفت کرنا داده شده است. در انجیل متی نیز از هفت روح پلید سخن رانده می شود.

کاتولیکها نیز به هفت مناسک، هفت گناه اصلی، هفت مزامیر، هفت غسل تعمید و هفت افتخار در تاریخ مریم عذرا اعتقاد دارند. هفت گناه کبیره کلیسای کاتولیک: غرور، آزمندی، بی عفتی، حسد، افراط، خشم، کاهلی

هفت امور مقدسه کلیسای کاتولیک عبارتند از: تعمید (که عیسی خود آن را دستور فرمود)، تأیید میثاق (که هر فرد مسیحی میثاق دینی خود را همه روزه تکرار می کند)، عشاء ربانی (شکستن نان و آشامیدن شراب، که نزد عیسویان از همه اعمال مقدس تر است چرا که عیسی خود در شب آخر زندگانی صوری خویش در اورشلیم آن را به اتفاق حواریون به عمل آورد)، اعتراف به گناه و توبه (این عمل نزد پروتستانها معمول نیست)، سازمان روحانی کلیسا (از مقام پاپ اعظم و کاردینالهای او گرفته تا پیشوایان مذهبی و کشیشهای ساده کلیه سه درجه دارند: شماس، کشیش و اسقف. هر عیسوی باید به این سلسله مراتب مقدسه اعتقاد داشته باشد)، ازدواج (این مراسم باید به ترتیب خاص در کلیسا و در حضور کشیش انجام گیرد)، مسح محتضر (این عمل نیز فقط در بین کاتولیکها مرسوم است و عبارت از آن است که شخص مشرف به موت را با روغن زیتون مقدس تدهین میکنند و اسقف بر او دعایی می خواند).

مقام هفت در مسیحیت تا بدانجا بالا میرود که روایت شده است مسیح بر فراز صلیب در لحظه های به دار آویختگی پیش از آنکه چنگال مرگ او را به کام خود کشد هفت گفتار را ارائه داد. مسیح با تکیه بر این هفت گفتار، قوم خود را از سرنوشتی که انتظارشان را می کشد آگاه میسازد.

عدد هفت نمودار زندگانی جسمانی (عدد ۶) پیوسته به حیات الهی (عدد ۱) میباشد. هفت هفته پس از عروج حضرت عیسی عید پاک مسیحیان است.
مسیحیان در ۲۷ ژوئن هر سال هفت انسان خوابیده را به نمایش هفت شهید که زنده لای جرز گذاشته شدند گرامی میدارند.
در کتاب مقدس ( انجیل ) آمده است: بخشایش باید هفتاد مرتبه، هفت بار انجام پذیرد. (متی۱۸/۲۲)
هفته آخر عمر مسیح (از دیدگاه ارامنه، شامل مسیحیهای ارمنستان و ارامنه ایران) به نام هفته بزرگ یا آواگ شابات معروف است:
آواگ دوشنبه: یادبود درخت انجیر خشک شده
آواگ سه شنبه: یادبود مقدسه های ده گانه
آواگ چهارشنبه: یادبود تعمید و تقدیس مسیح .آواگ پنجشنبه: یادبود تشریفات پاشویی و تجسم صحنه خیانت یهودا و اجرای مراسم خاواروم و تصلیت حضرت
آواگ جمعه: یادبود شکنجه های مسیح و پایین آوردن جسم ایشان از صلیب
آواگ شنبه: یادبود جراگالویتس (روز قبل از کریسمس) + مژدگانی + تناول مرغ و ماهی و پلو و کوکو (جشنهای ارامنه، آراداک مانوکیان).
ارامنه همچنین علامت صلیب T را که از علائم باستانی است نشان هفتگانی دانسته و اعتقاد داشتند انسانی که به صلیب آویخته میشده است منجی عالم بوده و نمایشگر الوهیت و انسان خداواری محسوب می شده که عمل شهوانی آدمیزادگان را به اوج کمال می رساند.



عدد هفت در یهودیت


تورات نیز هفت را عددی تمام و کامل میداند. تورات اصلی پیش از نزول قرآن در جنگهای فلسطین از میان رفته است. گروهی از محققین و دانشمندان اروپا معتقدند که نسخه تورات اصلی پس از وفات موسی در صندوق شهادت بوده و علمای بنی اسرائیل بر حسب وصیت حضرت موسی در هر هفت سال یکبار آن را بیرون آورده و بر بنی اسرائیل می خواندند.

در کتاب مقدس عهد عتیق، سفر پیدایش آمده است که خداوند جهان را در شش روز آفرید و روز هفتم را به استراحت پرداخت. این روز را یهودیان سبت مینامند. عید سبت مهمترین عید یهودیان است که مصادف است با هفتمین (آخرین) روز هفته. در این روز همه یهودیان باید استراحت کرده و دست به هیچ کاری نزنند. نیز در روز هفتم ماه محرم موسی، کلیم الله میشود.

در کتاب عهد عتیق، امثال سلیمان آمده است که هفت چیز جان خداوند را کدر میکند: چشمهای بلند، زبان دروغگو، دستهایی که خون بی گناه میریزند، قلبی که تدبیر فاسد میچیند، پاهایی که برای دویدن به سمت زیان شتاب دارند، شاهد دروغی که متکلم به کذب است و فتنه انگیز در میان برادران.

در کتاب عهد عتیق روایت کشتی نوح بیان شده و آمده که جانورانی که با نوح وارد کشتی شدند هفت هفت بودند تا بدینوسیله نسلی از آنها در زمین بماند. هفت روز پس از سوار شدن افراد در كشتى نوح ، هفت روز باران باريد.

در کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت آمده است که: «از قوم یهود خواسته شده بود که هر هفت سال یکبار بندگان عبری را آزاد کنند و از وامی که به دیگران داده اند درگذرند.»

عید فصح (پسح) یهودیان هفت روز است که باید شش روز نان فطیر بخورند و روز هفتم جشن یهوه را برگزار نمایند و هفت گاو و هفت قوچ برای خداوند قربانی کنند.

در کتاب مقدس یهود آمده است: اگر خونی ریخته شود هفت برابر یا هفتاد و هفت برابر تقاص باید صورت گیرد. (پیدایش ۴/۲۴)

چون قوم اسرائیل برای تصرف اریحا جمع شدند مامور گشته که هفت کرنا بنوازند و تا هفت روز روزی یک مرتبه حصار اریحا را طواف کنند و روز هفتم هفت مرتبه طواف نمایند.شمعدان هفت شاخه یهودیان مظهر ظهور الهی است که شمعهای آن برای یهوه تقدیس شده اند. ساقه های شمعدان نقش درخت کیهانی و محور عالم را می پذیرد و طی مدت هفت سال ساخته شده است. جوزفوس می گوید که شاخه های هفت گانه عبارتند از: خورشید، ماه و سیارات، همین طور هفت روز هفته، هفت ستاره دب اکبر، هفت نیرو در جهان.



يعقوب براى ازدواج با دو خواهر، جهت هر يك هفت سال شبانى كرد.
لاوى با برادر خود هفت روز راه رفت تا به يعقوب رسيد.
يوسف پس از تدفين پدر، هفت روز عزادارى كرد.
مس ميت هر كس كند، تا هفت روز نجس باشد.
از خون گاو قربانى هفت مرتبه نزد كرسى مقدس بپاشيد.
عدد هفتاد نيز از قداست خاصى برخوردار است : بنى اسرائيل با هفتاد تن به مصر سفر كردند. در
مرگ يعقوب مردم مصر هفتاد روز عزادارى كردند.
موسى هفتاد نفر از بزرگان قوم را برگزيد، كه قرآن به اين تصريح كرده است.
ارميا گفته است كه يهود هفتاد سال بردگى پادشاه بابل كنند.
تورات را هفتاد نفر از علماء يهود ترجمه كردند.

زنانى كه در بنى اسرائيل به نبوت رسيدند:
در قوم يهود پيامبرى منحصر به مردان نبوده ، بلكه زنان نيز مقام نبوت داشته اند و همان گونه كه انبياء مرد بنى اسرائيل پدر خوانده مى شدند، زنان نيز كه به پيامبرى مى رسيده اند، مادرخوانده مى شدند، پدر اسرائيل و مادر اسرائيل. تعداد پيامبران زن اسرائيل هفت نفر بوده است:
۱. ساره (همسر ابراهیم)
۲. مریم یا میریام (خواهر موسی)
۳. بوره (که قاضی نیز بوده است)
۴. حنّا (مادر سموئیل)
۵. اوی گائیل (همسر داوود)
۶. حلده (همسر شائوم)
۷. استر (ملکه خشایارشا)
در تورات اشاره ای به نبوت زنان نیست اما تلمود یهود به نبوت ایشان اشاره کرده است.

عدد هفت در عرفان و تصوف اسلامی


کاربردهای عدد و مفاهیم و ضرایب عددی در تمام امور روزمره زندگی بشر و علوم و فنون عصر به حد وفور به چشم میخورد.
· در نظر اخوان الصفا، علم عدد، ریشه علوم و عنصر حکمت و مبدأ معرفت و اساس معانی است.
به نظر فیثاغورث شناسایی عدد، شناسایی وحدت خداوند است.
فارابی در اثر «فی التحصیل السعاده» چنین نگاشته است:«نخستین چیزهای بحث، با عدد، یعنی با علم حساب باید آغاز شود.»
بحث دیگر درباره عدد، اعتقاد به مبارکی یا نحوست اعداد است. این مبحث از زمانهای بسیار دیرین در فکر بشر پدیدار گشته و عددپرستی خود بحث جالبی در تاریخچه علم اعداد است.
طالع بینی و ستاره شناسی، کیمیاگری و... نیز هرکدام نوعی عددشناسی مخصوص بوده است. تقدس و ارزش اعتقادی اعداد در نزد ملل مختلف یا در زمانهای مختلف، متفاوت بوده است.
مثلا اعداد شش، هفت و چهل، اعداد نحس عربی بودند و دین مسیح عدد هفت و چهار را مقدس میدانسته است.
بابلی ها و ایرانیها، شصت و مضارب شصت را ترجیح میدادند. بابلیها به هر یک از خدایان خود عددی کمتر از ۶۰ وابسته می کردند و این عدد، مرتبه آن خداوند را در سلسله مراتب آسمانی نشان میداد.
جالب اینکه فیثاغورثیان نیز نظیر بابلیها عدد را میپرستیدند و چنین می نماید که آنها برای اینکه با فراموش کردن عددی آن را نرنجانند، به اغلب اعداد کمتر از ۵۰ منزلتی الهی نسبت میدادند.

در اساطیر چین نیز، اعداد فرد به سعد و فرخندگی یاد شده و نشانه سفیدی، روز ، خورشید و آتش بوده اند. عدد فرد در چین مظهر یانگ، لاهوت و عددی تغییرناپذیر است اینان اعداد زوج را نحس و نامبارک دانسته و نشانه تاریکی، شب و سرما، آب و زمین دانسته اند. اعداد زوج در نزد چینیان مظهر یین، ناسوت و اعدادی تغییرپذیر به شمار میرفته اند.
فیثاغورثیان نیز اعداد فرد را غیرقابل حل، مذکر، با ماهیتی آسمانی تصور میکرده اند و اعداد زوج را قابل حل، گذرا، مؤنث و خاکی میدانسته اند. در عین حال عددپرستی نماینده یک فکر اساسی هم هست که انسان به وسیله عدد و شکل میتواند اشیاء را بشناسد و این نظر به وسیله نیکوماخس که در سلک نوفیثاغورثیان است و فیلولائس که از شاگردان بزرگ فیثاغورث بوده، بیان شده است:«هر چیز که بتوان آن را شناخت عدد دارد، زیرا ممکن نیست بتوان بدون عدد چیزی را درک کرد یا شناخت.»




عدد هفت در عرفان و تصوف اسلامی



در تصوف اسلامی نردبان هفت پله به عنوان نماد هفت مرحله جستجو در کشف الاسرار بیان شده است.
عارفان برای قرآن هفت تا هفتاد بطن قایل هستند.
مردان خدا نیز در عرفان اسلامی به هفت دسته تقسیم میشوند: اقطاب، ابدال، اخیار، اوتار، غوث، نقباء، بخناء
ارواح نیز به هفت گروه تعلق دارند: روح جمادی، روح نباتی، روح حیوانی، روح انسانی، روح ربانی، روح قدسی، روح فعال
هفت شهر عشق از دیدگاه برخی متصوفان: طلب، تخلیه و تجلیه، عشق، معرفت، حیرت و محو، فنای فی الله و بقای به الله ، توحید .
هفت وادی عشق از دیدگاه عارفانه عطار: طلب، عشق، معرفت، استغناء، توحید، حیرت، فقر و فنا

هفت حال صوفی به اعتقاد برخی از متصوفین: قرب، محبت، خوف، رجا، شوق، مشاهده، یقین
هفت شعائر صوفیه برای رهایی نفس از تن و اتصال به خدا: ذکر (یاد نام خداوند به صورت مکرر است)، سماع (شنیدن ذکر یا اشعار و آیات دلپذیر است به طوریکه انسان تصور کند آنچه می شنود ندا و سروش آسمانی است)، غناء (خواندن قصائد صوفیانه با آوازهای مخصوص است)، موسیقی (نغمات دلکشی که به وسیله آلات طرب نواخته می شود و انسان بدان وسیله میتواند از عالم خاکی اوج بگیرد)، رقص (به دنبال طرب می آید و در آن حلقه وار می رقصند)، شرب خمر (استفاده از خمر برای رهایی از جسد و به وصال حق یا فنای در او رسیدن)، تعذیب جسد (به وسیله گرسنگی و تشنگی و پوشیدن لباسهای خشن و در معرض سرما و گرما قرار دادن بدن).

هفت طور دل عبارتند از: صدر (محل وسوسه است)، قلب (جای ایمان می باشد)، شغاف (معدن مطلق محبت است)، فوأد (مشاهده و رویت است)، حب القلب (محل خاصه محبت است)، سویدا (معدن مکاشفات و علوم لدنی و اسرار الهی است)، مهجه القلب (معدن ظهور تجلیات انوار الهی است). چنانچه تن باید به هفت عضو سجده کند دل نیز باید به این هفت طور سجده نماید.



هفت بت آدمی عبارتند از: دوستی نفس (که بتی بزرگ است و نمیتوان آن را شکست، شش بت دیگر از برای دوستی نفس پدید می آیند اما جملگی را میتوان شکست داد)، شهوت بطن، شهوت فرج، دوستی فرزند، دوستی آرایش ظاهر (بت صغیر)، دوستی مال (بت کبیر)، دوستی جاه (بت اکبر)

هفت مقام ارواح در آسمان: عرش یا آسمان هفتم مقام پیامبر اکرم (ص)، آسمان ششم مقام ارواح انبیاء، آسمان پنجم مقام ارواح اولیاء، آسمان چهارم مقام ارواح اهل معرفت، آسمان سوم مقام ارواح زهاد، آسمان دوم مقام ارواح عباد، آسمان اول مقام ارواح مؤمنان

تاویلهای مختلف عارفانه در عالم تصوف و عرفان اسلامی نیز بیان شده است که در آنها هفت اندام لطیف انسان با نورهای رنگی بیان شده است و هر کدام گامی عارفانه را نشان میدهد. در دید عارفانه اسلامی هر نوری رمزی از پیامبری بوده که در جهان کوچک یافت میشود و سرانجام هریک از اندامهای لطیف با انوار رنگین نمایانده میشوند. اندامهای لطیف از دیدگاه "علاء الدوله سمنانی" عبارتند از: لطیفه قالبیه یا اندام جسمانی لطیف، لطیفه نفسیه یا اندام لطیف نفس (نفس اماره، زمینه آزمایش بشر) اندام دل یا لطیفه قلبیه، راز یا اندام لطیف سر، اندام لطیف روح یا لطیفه روحیه، اندام لطیف خفی یا لطیفه خفیه و لطیفه حقیه.

به این ترتیب هریک از اندامهای لطیف با انوار رنگی و نیز هر کدام با یکی از هفت پیامبر هستی انسان تاویل میگردند. این انوار رنگی پرده هایی است که لطیفه ها را در بر میگیرد و رنگهای آنرا بر عارف آشکار میکند.

۱) جسم لطیف ، حضرت آدم (ع) ، رنگ خاکستری یا سیاه ۲) جان حیاتی ، حضرت نوح (ع) ، رنگ آبی ۳) رده دل ، حضرت ابراهیم (ع) ، رنگ سرخ ۴) رده ابر آگاهی ، حضرت موسی (ع)، رنگ سفید ۵) رده روح ، حضرت داوود (ع) ، رنگ زرد ۶) رده سر ، حضرت عیسی (ع) ، اسود نورانی (سیاه درخشان) ۷) رده مرکز خدایی ، حضرت محمد (ص) ، رنگ سبز

قدما رنگهای اصلی را هفت گونه میدانستند و نیز برخی اقوام در گویشهای خود هفت رنگ اصلی دارند. این رنگها شامل رنگهای سیاه، سفید، قرمز، سبز، زرد، آبی و قهوه ای میباشند.

برخی از مراتب صوفیگری نیز تحت تسلط هفت رنگ میباشند و هر قانونی از مراتب صوفی بر یکی از رنگها تطبیق می یابد. در شمای این هفت رنگ، سیاه و سفید و صندل (قهوه ای_زرد روشن) گروه سه تایی هستند و زرد و سبز و سرخ و فیروزه ای گروه چهارتایی میباشند. گروه چهار رنگ به کیفیات طبیعت بستگی دارند و گروه سه تایی به کیفیات روحانی که به توسط نور بر زمین فرود می آیند و از میان تاریکی صعود میکنند وابسته هستند. هر رنگ نماد یک روز از هفته و یک سیاره نیز میباشد.

تاریخچه اعداد






عدد از مفاهیم پایه ریاضیات است. در آغاز صرفا برای شمارش و اندازه گیری به کار میرفت ولی بعدها ریاضی دانان مفاهیم آن را توسعه دادند و مفهوم عدد صفر، عدد منفی و عدد موهومی و عدد مختلط را ابداع کردند. البته عدد را نباید با رقم اشتباه گرفت. رقم نشانه ای است که برای نوشتن عدد به کار میرود.

تاریخ اکتشاف عدد و مکان آن به درستی مشخص نیست ولی مسلم است که دوره ای از تاریخ وجود داشته که در آن انسان عدد را نمی شناخته و دلیل بر این امر وجود قبایلی است که تا امروز نیز عدد را نمی شناسند مگر به شکل ابتدایی. مانند قبایل زولو Zoulou و پیگمه Pygmees در افریقا، اراندا Aranda و کامیلارای Kamilarai در استرالیا، ابوریجن Aborigenes در جزایر مورای Murray و بوتوکودو Botocoudo در برزیل.

به عقیده برخی سومریها اعداد را در ۳۳۰۰ سال قبل از میلاد مسیح کشف کردند و اعداد سومریها قدیمیترین اعداد در تاریخ محسوب میشود.

در آغاز عدد به صورت محدود وجود داشت. حتی عدد را تا ۲ بیشتر نمیتوانستند بشمارند. برای عدد، مرزی داشتند. برای نمونه زمانی در بسیاری مناطق، مرز شمارش عدد ۶ بود. آنها تا ۶ می شمردند و پس از آن را می گفتند :«بسیار». هنوز هم در بسیاری زبانها هفت به معنی بسیار است. در زبان فارسی ضرب المثلی هست که می گوید: «هفت بار گز کن، یکبار پاره کن» در این مثل، منظور دقیقا هفت بار عمل کردن نیست بلکه منظور این است که پس از عمل «بسیار» نتیجه بگیر. در زبان روسی نیز ضرب المثلی هست به این مفهوم که « هفت نفر منتظر یک نفر نمی مانند» که باز هم منظور این است که تعداد زیادی منتظر یک نفر نمیمانند. همچنین در داستانها، هفت دریا، هفت سرزمین، هفت آسمان و ... همگی به معنای بسیار به کار رفته اند.



نماد و عدد



کارل گوستاو یونگ (روانکاو و روانشناس سوییسی ۱۹۶۱-۱۸۷۵، مؤسس مکتب روانشناسی تحلیلی که شاخه ای از روانکاوی فرویدی است) می گوید: «واژه یا تصویر زمانی یک نماد است که متضمن چیزی در ماوراء معنای آشکار و مستقیم خود باشد. نماد دارای جنبه ای وسیع و ناخودآگاه است که هرگز نمیتوان به طور دقیق آن را تعریف یا توصیف نمود. ما نیز امیدوار نیستیم که بتوانیم آن را توصیف یا تعریف کنیم.

در ادبیات، دین و فرهنگ سرزمینهای گوناگون از گذشته های دور نمونه های نمادین فراوان دیده میشوند. این نمادها شامل اعداد ( سه، چهار، هفت و ...) و عناصر شامل ( آب، باد، خاک و آتش ) و ستارگان و ... میشود.

در بخش نمادین فرهنگهای مختلف جهان مجموعه ای از نمادهای رنگی، عددی، نجومی و ... درکنار یکدیگر قرار گرفته اند و به آفرینش ادبی آن ساختاری جذاب و گاه با مفاهیم بلند عرفانی بخشیده اند. از آن جمله عدد هفت که پایه ای اسطوره ای و مقدس دارد.



هفت



هفت از سه حرف تشکیل شده است: «ﻫ » که میتوان آن را هستی، «ف» فرسایش و «ت» تباهی و نابودی معنا کرد.

هفت در لغت به معنی زمین هموار، باران زود بارنده و نیز به معنی از سبکی پریدن و سخن بسیار و بی اندیشه گفتن است.

هفت عددی معروف است مابین دو عدد شش و هشت که جزء اعداد اول بوده و غیر از صفر و یک و خودش به هیچ عدد دیگری قابل تقسیم نیست، شاید بدین سبب است که هفت را عدد باکره نیز می نامند.

عدد هفت جامع جمیع اصناف عدد بوده و کامل است، کمال بالاتر از اتمام میباشد و عدد شش نزد حکما عددی تام است، وقتی اصل عدد را که یک است با آن جمع کنیم هفت که عددی کامل است به دست می آید.

هفت نماد پیچیدگی و تودرتویی است. حاکی از بطن در بطن بودن خلقت، زمین، آسمان و هر آنچه که عمیق و ژرف و وسیع است میباشد. هفت سمبل مراتب کمال و تعالی است.

هفت عدد عالم و نشانه کمال است که از مجموع «سه» نماد آسمان و «چهار» نماد زمین به وجود می آید و نخستین عددی است که هم مادی و هم معنوی می باشد.

هفت یعنی امنیت، ایمنی، آرامش، وفور، اتحاد مجدد، سنتز و بکارت.

در لغت نامه دهخدا ذیل عدد هفت چنین آمده است: « هفت، عددیست معروف، که از دیرباز مورد توجه اقوام مختلف جهان بوده است. اغلب هفت را در امور ایزدی و نیک و گاه در امور اهریمنی و شرّ به کار می گرفتند. وجود بعضی عوامل طبیعی مانند تعداد سیاره های مکشوف جهان باستان و همچنین رنگهای اصلی مؤید رجحان و جنبه ماوراء طبیعی این عدد گردیده است. قدیمی ترین قومی که به عدد هفت توجه کرده قوم سومر است زیرا آنان متوجه سیارات شدند و آنها را به صورت ارباب انواع می پرستیدند.»



عدد هفت در اسلام



در آیاتی از قرآن به عدد هفت اشاره شده است، برای نمونه:

" اوست آن کسی که آنچه در زمین است همه را برای شما آفرید، سپس به آفرینش آسمان پرداخت و هفت آسمان را استوار کرد و او به هر چیزی داناست. سوره بقره، آیه ۲۹

"ای یوسف! مرد راستگوی! در باره این خواب که هفت گاو فربه را هفت گاو لاغر میخورند و هفت خوشه نیرو را هفت خوشه خشکیده، به ما نظر ده. سوره یوسف، آیه ۴۳

"دوزخی که برای آن هفت در است و از هر دری بخشی معین از آنان وارد میشوند.

سوره حجر، آیه ۴۴

"آسمانهای هفتگانه و زمین و هر کس که در آنهاست او را تسبیح میگویند.

سوره اسراء، آیه ۴۴



هفت صفات پروردگار عبارت است از: حیات، علم، سمع، بصر، کلام، ارادت، قدرت

هفت صفت در غالب توجیه انسان: زنده، دانا، شنوا، بینا، گویا، توانا، خواهنده

هفت اسماء اولیه الهی: حیّ، عالم، مرید، قادر، سمیع، بصیر، متکلم

هفت رکن نماز: نیّت، تکبیره الاحرام، سجود، قیام، رکوع، تشهد، سلام

هفت مکان مقدس: مکه، مدینه، نجف، کربلا، کاظمین، سامره، مشهد

هفت مناسک حج: احرام، طواف، سعی، عرفات، منی، رمی، ذبح

هفت غسل واجب: جنابت، حیض، نفاس، استحاضه، مس میت، میت، غسل به واسطه نذر و دعا

هفت چشمه بهشت: کافور، کوثر، سلسبیل، تسنیم، معین، میم، زنجبیل

هفت دوزخ: سقر، سعید، لفی، حطمه، جحیم، جهنم، هاویه

هفت موضوع قرآن: وعد، وعید، وعظ، قصص، امر، نهی، ادعیه

هفت موضع بدن: روح حیوانی، عقل، باصره، سامعه، ذائقه، شامه، لامسه

هفت قلعه خیبر: کتیبه، ناعم، شق، قموس، نطاه، وطیح، سلالم

هفت قاری معروف قرآن در زمان پیامبر: حضرت علی (ع)، ابی بن کعب، زید بن ثابت، ابن مسعود، عثمان بن عفان، ابوالدرداء، ابوموسی اشعری

تیمم بر هفت چیز صحیح است: خاک، ریگ، کلوخ، سنگ، گل پخته، آجر، کوزه

هفت گناه کبیره: شرک به خدا، ظلم به پدر و مادر، تهمت ناروا، قتل، فرار از جنگ، خوردن مال یتیم، زنا

هفت عضو بدن که در هنگام سجده به زمین میرسند: پیشانی، دو کف دست، دو زانو، دو سر انگشت شست پا

هفت فرشته ایام هفته: اوریاییل، جسدیاییل، شماییل، رفاییل، عناییل، جبراییل، عزراییل

هفت پادشاه جن: مذهب، مره، احمر، برقان، شمورش، ابیض، میموم

هفت چیز در حال نماز از شیطان است: وسواس، چرت زدن، روی از قبله برگرداندن، خون دماغ، خمیازه، خارش بدن، با چیزی بازی کردن (گروهی شک و اشتباه را هم ضمیمه کرده اند)

هفت بار طواف کعبه، رمی جمره با هفت سنگ بر شیطان، هفت بار سعی میان مروه و صفا، هفت بار تطهیر، هفت دروازه برای بهشت و دوزخ، هفت سلام قرآن، هفت آیه سوره فاتحه (فاتحه الکتاب) و ... از نمونه های استفاده از این عدد رمزآلود و مقدس میباشد.

تاریخچه کریسمس



جشن گرفتن بپایان رسیدن نیمه تاریک و طولانی زمستان و آغاز دوره طولانی تر شدن مجدد روزها به زمانی بسیار قبل از تولد عیسی مسیح باز می گردد. اولین آثار این مراسم را می توان در اسکاندیناوی یافت که سپری شدن طولانی ترین شب سال را از 21 دسامبر به مدت ده و گاهی دوازده روز جشن می گرفتند و به ضیافت و پایکوبی می پرداختند.
در آلمان نیز مردم خدای بخت و برکت "اودن" را گرامی می داشتند و به افتخارش جشن می گرفتند.
پایان دسامبر در اغلب نقاط اروپا مناسبترین زمان برای برپایی جشن بود زیرا در این زمان بخش اعظم ذخایر علوفه دام ها به پایان رسیده بود و برای آنکه مجبور به تهیه خوراک برای آنها نباشند بیشتر آنها را سلاخی می کردند و به لطف سرمای شدید هوا می توانستند تا هفته ها گوشت مصرف کنند.
در امپراطوری روم نیز که زمستان به شدت و سردی شمال اروپا جریان نداشت، به پایان رسیدن ماه دسامبر مقارن بود با فراوانی ذخایر کشاورزی و مشروبات و احشام و به همین مناسبت برای بزرگداشت ساترن خدای کشاورزی و گله داری جشنی بنام "ساترنالیا" برپا می گردید.
در این امپراطوری همچنین در میان اشراف رسم بود تا به افتخار تولد "میترا" خدای خورشید تسخیر ناپذیر جشنی در 25 دسامبر برگزار گردد. برای بعضی از رومیها این روز مقدس ترین روز سال بشمار می آمد.
در قرن چهارم میلادی، یعنی زمانی که امپراطوری روم رسما دین مسیحیت را به رسمیت شناخت تنها جشن مسیحی عید پاک یا "ایستر" بود و جشنی برای تولد عیسی وجود نداشت.
در واقع هیچکس نمی دانست – و هنوز هم روشن نیست- که عیسی چه روزی متولد شده بود. بنا به روایاتی تولد وی می بایستی در اوایل بهار رخداده باشد – رجوع کنید به ماجرای شبان و گوسفندان و اینکه در زمستان گله برای چرا برده نمی شود. در انجیل هم اشاره ای به تاریخ تولد عیسی نشده است.
سرانجام پاپ ژولیوس اول، 25 دسامبر را به عنوان جشن تولد عیسی از طرف کلیسا اعلام کرد و تمام سرزمینهای تحت پوشش امپراطوری روم موظف به توقف جشن "ساترنالیا" و جشن تولد "میترا" شدند و قرار شد این روز بعنوان روز تولد عیسی جشن بگیرند.
این رسم کم کم در تمامی نواحی اروپا متداول گشت و بعضی فرق مسیحی در مورد زمان دقیق این تولد اختلاف نظر پیدا کردند و اکنون شاخه ارتودکس سیزده روز بعد از مسیحیان کاتولیک جشن می گیرند.
در زمان قدرت گرفتن پیوریتن ها در انگلستان و روی کار آمدن آلیور کرامول در 1645 این مراسم فسخ و ممنوع شد. اما بعد از درگذشت کرامول و روی کار آمدن چارلز دوم بنا به استقبال عامه دوباره رایج گردید.
اولین مسیحیان تندرویی که به قاره آمریکا پای گذاشتند، شاخه جدایی طلب از کلیسای انگلستان بودند که در 1620 شروع به تاسیس مهاجر نشین ها کردند و ایشان نیز مراسم کریسمس را منافی با اصول دینداری تشخیص داده و ملغی نمودند و بنا براین در آمریکای شمالی در اوایل کار اثری از کریسمس وجود نداشت.
بعد از گذشت چند دهه در بعضی شهرهای دیگر که توسط افراد غیر تندرو ساخته شدند این مراسم کم و بیش جریان داشت و بیشتر به شکل یک مراسم درون خانوادگی و خصوصی برگزار می گردید.
بعد از جنگ های استقلال آمریکا، انگلیسی ها و مراسم و جشن های آنها نیز اقبال عمومی را از دست دادند و کریسمس نیز مدتی به فراموشی سپرده شد بطوری که نه تنها این روز تعطیل رسمی نبود که حتی کنگره آمریکا در 25 دسامبر 1789 رسما تشکیل جلسه داد. این روال ادامه داشت تا سرانجام در 26 ژوین 1870 – یعنی بیش از هشتاد سال بعد - روز کریسمس تعطیل عمومی اعلام گردید.
تبدیل شدن کریسمس به شکل جشن گروهی به همراه تشویق مردم به شرکت در امور خیریه ماحصل زحمت اندیشمندان و هنرمندانی مانند چارلز دیکنز و واشینگتون ایروینگ در قرن نوزدهم میلادی است که با آثار ادبی خود موجب گردیدند ایده کمک به همنوع و فعالیت در امور خیریه در این ایام به اذهان عمومی راه یابد و کم کم بشکل بخشی از فرهنگ عامه در این ایام ظاهر شود.
در نیمه اول قرن بیستم و قوت گرفتن موج تولیدات کارخانه های و خط تولید، از سوی تولید کننده روش های متعددی برای تبلیغ این ایام و تشویق مردم به خرید و اهدای هدایا و برپایی جشن بکار گرفته شد و موجب گردید تا جشن کریسمس کم کم به بزرگی و تفصیل امروز خود برسد و هر سال به جلوه و بزرگی آن افزوده شود.

و اما مختصری در مورد بابانویل یا سانتا کلاز:
دورترین سرنخ های این شخصیت مجازی به راهبی مهربان و نیکوکار بنام سنت نیکولاس بازمیگردد که بنا به بعضی منابع تاریخی در سال 280 میلادی در نواحی نزدیک به ترکیه کنونی متولد شد.
او که وارث ثروت قابل توجهی بود با انفاق به نیازمندان و انجام امور خیریه و عام المنفعه در طول مدت زندگی خود به هزاران نفر از مردم دردمند و فقیر کمک کرد و واتیکاس به پاس این خدمات به او لقب سنت – یا قدیس- داد. روز فوت او – ششم دسامبر- از سوی مردمی که او را می شناختند و یا راجع به او از پدران خود شنیده بودند بزرگداشت برپا می شد.
محبوبیت این سنت بحدی بود که حتی در دوران رنسانس و زوال شدید قدرت کلیسا هم همواره کارهای نیک وی بزرگ شمرده می گردید و خصوصا مهاجران هلندی ایکه به آمریکا می رفتند سالروز فوت وی را برپا می داشتند.
نام سانتا کلاز، از روی نام هلندی این قدیس – سنتر کلاوس- وارد زبان انگلیسی گردید و با رشد محبوبیت این شخصیت، کم کم جایی در کریسمس برای او در نظر گرفته شد.
در سال 1822 کلمنت کلارک مور، اسقف وقت، شعری برای اطفال سرود تحت عنوان "ماجرای ملاقات با سنت نیکلاس" و در آن ماجرای تخیلی پرواز سنت نیکلاس در هوا و آوردن هدیه برای بچه های خوب و آمدنش از طریق لوله بخاری و ... را برای اولین بار به ذهن خیال پرداز کودکان معرفی کرد.
این شعر و داستان آن محبوبیتی تاریخی پیدا کرد و شالوده باور کودکان امروز و هسته اصلی هزاران داستان و شعر و فیلم و ... گردید.

لازم به ذکر است که در اروپا اسامی دیگری با داستان های مشابه برای این شخصیت نیز قایل هستند که کم و بیش از همین محتوا برخوردارند.

عدد هفت


کاربردهای عدد و مفاهیم و ضرایب عددی در تمام امور روزمره زندگی بشر و علوم و فنون عصر به حد وفور به چشم میخورد.

· در نظر اخوان الصفا، علم عدد، ریشه علوم و عنصر حکمت و مبدأ معرفت و اساس معانی است.

· به نظر فیثاغورث شناسایی عدد، شناسایی وحدت خداوند است.

· فارابی در اثر «فی التحصیل السعاده» چنین نگاشته است:«نخستین چیزهای بحث، با عدد، یعنی با علم حساب باید آغاز شود.»

بحث دیگر درباره عدد، اعتقاد به مبارکی یا نحوست اعداد است. این مبحث از زمانهای بسیار دیرین در فکر بشر پدیدار گشته و عددپرستی خود بحث جالبی در تاریخچه علم اعداد است.
طالع بینی و ستاره شناسی، کیمیاگری و... نیز هرکدام نوعی عددشناسی مخصوص بوده است. تقدس و ارزش اعتقادی اعداد در نزد ملل مختلف یا در زمانهای مختلف، متفاوت بوده است.
مثلا اعداد شش، هفت و چهل، اعداد نحس عربی بودند و دین مسیح عدد هفت و چهار را مقدس میدانسته است.
بابلی ها و ایرانیها، شصت و مضارب شصت را ترجیح میدادند. بابلیها به هر یک از خدایان خود عددی کمتر از ۶۰ وابسته می کردند و این عدد، مرتبه آن خداوند را در سلسله مراتب آسمانی نشان میداد.
جالب اینکه فیثاغورثیان نیز نظیر بابلیها عدد را میپرستیدند و چنین می نماید که آنها برای اینکه با فراموش کردن عددی آن را نرنجانند، به اغلب اعداد کمتر از ۵۰ منزلتی الهی نسبت میدادند.

در اساطیر چین نیز، اعداد فرد به سعد و فرخندگی یاد شده و نشانه سفیدی، روز ، خورشید و آتش بوده اند. عدد فرد در چین مظهر یانگ، لاهوت و عددی تغییرناپذیر است اینان اعداد زوج را نحس و نامبارک دانسته و نشانه تاریکی، شب و سرما، آب و زمین دانسته اند. اعداد زوج در نزد چینیان مظهر یین، ناسوت و اعدادی تغییرپذیر به شمار میرفته اند.
فیثاغورثیان نیز اعداد فرد را غیرقابل حل، مذکر، با ماهیتی آسمانی تصور میکرده اند و اعداد زوج را قابل حل، گذرا، مؤنث و خاکی میدانسته اند. در عین حال عددپرستی نماینده یک فکر اساسی هم هست که انسان به وسیله عدد و شکل میتواند اشیاء را بشناسد و این نظر به وسیله نیکوماخس که در سلک نوفیثاغورثیان است و فیلولائس که از شاگردان بزرگ فیثاغورث بوده، بیان شده است:«هر چیز که بتوان آن را شناخت عدد دارد، زیرا ممکن نیست بتوان بدون عدد چیزی را درک کرد یا شناخت.»



تاریخچه اعداد



عدد از مفاهیم پایه ریاضیات است. در آغاز صرفا برای شمارش و اندازه گیری به کار میرفت ولی بعدها ریاضی دانان مفاهیم آن را توسعه دادند و مفهوم عدد صفر، عدد منفی و عدد موهومی و عدد مختلط را ابداع کردند. البته عدد را نباید با رقم اشتباه گرفت. رقم نشانه ای است که برای نوشتن عدد به کار میرود.

تاریخ اکتشاف عدد و مکان آن به درستی مشخص نیست ولی مسلم است که دوره ای از تاریخ وجود داشته که در آن انسان عدد را نمی شناخته و دلیل بر این امر وجود قبایلی است که تا امروز نیز عدد را نمی شناسند مگر به شکل ابتدایی. مانند قبایل زولو Zoulou و پیگمه Pygmees در افریقا، اراندا Aranda و کامیلارای Kamilarai در استرالیا، ابوریجن Aborigenes در جزایر مورای Murray و بوتوکودو Botocoudo در برزیل.

به عقیده برخی سومریها اعداد را در ۳۳۰۰ سال قبل از میلاد مسیح کشف کردند و اعداد سومریها قدیمیترین اعداد در تاریخ محسوب میشود.

در آغاز عدد به صورت محدود وجود داشت. حتی عدد را تا ۲ بیشتر نمیتوانستند بشمارند. برای عدد، مرزی داشتند. برای نمونه زمانی در بسیاری مناطق، مرز شمارش عدد ۶ بود. آنها تا ۶ می شمردند و پس از آن را می گفتند :«بسیار». هنوز هم در بسیاری زبانها هفت به معنی بسیار است. در زبان فارسی ضرب المثلی هست که می گوید: «هفت بار گز کن، یکبار پاره کن» در این مثل، منظور دقیقا هفت بار عمل کردن نیست بلکه منظور این است که پس از عمل «بسیار» نتیجه بگیر. در زبان روسی نیز ضرب المثلی هست به این مفهوم که « هفت نفر منتظر یک نفر نمی مانند» که باز هم منظور این است که تعداد زیادی منتظر یک نفر نمیمانند. همچنین در داستانها، هفت دریا، هفت سرزمین، هفت آسمان و ... همگی به معنای بسیار به کار رفته اند.



نماد و عدد



کارل گوستاو یونگ (روانکاو و روانشناس سوییسی ۱۹۶۱-۱۸۷۵، مؤسس مکتب روانشناسی تحلیلی که شاخه ای از روانکاوی فرویدی است) می گوید: «واژه یا تصویر زمانی یک نماد است که متضمن چیزی در ماوراء معنای آشکار و مستقیم خود باشد. نماد دارای جنبه ای وسیع و ناخودآگاه است که هرگز نمیتوان به طور دقیق آن را تعریف یا توصیف نمود. ما نیز امیدوار نیستیم که بتوانیم آن را توصیف یا تعریف کنیم.

در ادبیات، دین و فرهنگ سرزمینهای گوناگون از گذشته های دور نمونه های نمادین فراوان دیده میشوند. این نمادها شامل اعداد ( سه، چهار، هفت و ...) و عناصر شامل ( آب، باد، خاک و آتش ) و ستارگان و ... میشود.

در بخش نمادین فرهنگهای مختلف جهان مجموعه ای از نمادهای رنگی، عددی، نجومی و ... درکنار یکدیگر قرار گرفته اند و به آفرینش ادبی آن ساختاری جذاب و گاه با مفاهیم بلند عرفانی بخشیده اند. از آن جمله عدد هفت که پایه ای اسطوره ای و مقدس دارد.



هفت



هفت از سه حرف تشکیل شده است: «ﻫ » که میتوان آن را هستی، «ف» فرسایش و «ت» تباهی و نابودی معنا کرد.

هفت در لغت به معنی زمین هموار، باران زود بارنده و نیز به معنی از سبکی پریدن و سخن بسیار و بی اندیشه گفتن است.

هفت عددی معروف است مابین دو عدد شش و هشت که جزء اعداد اول بوده و غیر از صفر و یک و خودش به هیچ عدد دیگری قابل تقسیم نیست، شاید بدین سبب است که هفت را عدد باکره نیز می نامند.

عدد هفت جامع جمیع اصناف عدد بوده و کامل است، کمال بالاتر از اتمام میباشد و عدد شش نزد حکما عددی تام است، وقتی اصل عدد را که یک است با آن جمع کنیم هفت که عددی کامل است به دست می آید.

هفت نماد پیچیدگی و تودرتویی است. حاکی از بطن در بطن بودن خلقت، زمین، آسمان و هر آنچه که عمیق و ژرف و وسیع است میباشد. هفت سمبل مراتب کمال و تعالی است.

هفت عدد عالم و نشانه کمال است که از مجموع «سه» نماد آسمان و «چهار» نماد زمین به وجود می آید و نخستین عددی است که هم مادی و هم معنوی می باشد.

هفت یعنی امنیت، ایمنی، آرامش، وفور، اتحاد مجدد، سنتز و بکارت.

در لغت نامه دهخدا ذیل عدد هفت چنین آمده است: « هفت، عددیست معروف، که از دیرباز مورد توجه اقوام مختلف جهان بوده است. اغلب هفت را در امور ایزدی و نیک و گاه در امور اهریمنی و شرّ به کار می گرفتند. وجود بعضی عوامل طبیعی مانند تعداد سیاره های مکشوف جهان باستان و همچنین رنگهای اصلی مؤید رجحان و جنبه ماوراء طبیعی این عدد گردیده است. قدیمی ترین قومی که به عدد هفت توجه کرده قوم سومر است زیرا آنان متوجه سیارات شدند و آنها را به صورت ارباب انواع می پرستیدند.»



عدد هفت در اسلام



در آیاتی از قرآن به عدد هفت اشاره شده است، برای نمونه:

" اوست آن کسی که آنچه در زمین است همه را برای شما آفرید، سپس به آفرینش آسمان پرداخت و هفت آسمان را استوار کرد و او به هر چیزی داناست. سوره بقره، آیه ۲۹

"ای یوسف! مرد راستگوی! در باره این خواب که هفت گاو فربه را هفت گاو لاغر میخورند و هفت خوشه نیرو را هفت خوشه خشکیده، به ما نظر ده. سوره یوسف، آیه ۴۳

"دوزخی که برای آن هفت در است و از هر دری بخشی معین از آنان وارد میشوند.

سوره حجر، آیه ۴۴

"آسمانهای هفتگانه و زمین و هر کس که در آنهاست او را تسبیح میگویند.

سوره اسراء، آیه ۴۴



هفت صفات پروردگار عبارت است از: حیات، علم، سمع، بصر، کلام، ارادت، قدرت

هفت صفت در غالب توجیه انسان: زنده، دانا، شنوا، بینا، گویا، توانا، خواهنده

هفت اسماء اولیه الهی: حیّ، عالم، مرید، قادر، سمیع، بصیر، متکلم

هفت رکن نماز: نیّت، تکبیره الاحرام، سجود، قیام، رکوع، تشهد، سلام

هفت مکان مقدس: مکه، مدینه، نجف، کربلا، کاظمین، سامره، مشهد

هفت مناسک حج: احرام، طواف، سعی، عرفات، منی، رمی، ذبح

هفت غسل واجب: جنابت، حیض، نفاس، استحاضه، مس میت، میت، غسل به واسطه نذر و دعا

هفت چشمه بهشت: کافور، کوثر، سلسبیل، تسنیم، معین، میم، زنجبیل

هفت دوزخ: سقر، سعید، لفی، حطمه، جحیم، جهنم، هاویه

هفت موضوع قرآن: وعد، وعید، وعظ، قصص، امر، نهی، ادعیه

هفت موضع بدن: روح حیوانی، عقل، باصره، سامعه، ذائقه، شامه، لامسه

هفت قلعه خیبر: کتیبه، ناعم، شق، قموس، نطاه، وطیح، سلالم

هفت قاری معروف قرآن در زمان پیامبر: حضرت علی (ع)، ابی بن کعب، زید بن ثابت، ابن مسعود، عثمان بن عفان، ابوالدرداء، ابوموسی اشعری

تیمم بر هفت چیز صحیح است: خاک، ریگ، کلوخ، سنگ، گل پخته، آجر، کوزه

هفت گناه کبیره: شرک به خدا، ظلم به پدر و مادر، تهمت ناروا، قتل، فرار از جنگ، خوردن مال یتیم، زنا

هفت عضو بدن که در هنگام سجده به زمین میرسند: پیشانی، دو کف دست، دو زانو، دو سر انگشت شست پا

هفت فرشته ایام هفته: اوریاییل، جسدیاییل، شماییل، رفاییل، عناییل، جبراییل، عزراییل

هفت پادشاه جن: مذهب، مره، احمر، برقان، شمورش، ابیض، میموم

هفت چیز در حال نماز از شیطان است: وسواس، چرت زدن، روی از قبله برگرداندن، خون دماغ، خمیازه، خارش بدن، با چیزی بازی کردن (گروهی شک و اشتباه را هم ضمیمه کرده اند)

هفت بار طواف کعبه، رمی جمره با هفت سنگ بر شیطان، هفت بار سعی میان مروه و صفا، هفت بار تطهیر، هفت دروازه برای بهشت و دوزخ، هفت سلام قرآن، هفت آیه سوره فاتحه (فاتحه الکتاب) و ... از نمونه های استفاده از این عدد رمزآلود و مقدس میباشد.



عدد هفت در عرفان و تصوف اسلامی



در تصوف اسلامی نردبان هفت پله به عنوان نماد هفت مرحله جستجو در کشف الاسرار بیان شده است.

عارفان برای قرآن هفت تا هفتاد بطن قایل هستند.

مردان خدا نیز در عرفان اسلامی به هفت دسته تقسیم میشوند: اقطاب، ابدال، اخیار، اوتار، غوث، نقباء، بخناء

ارواح نیز به هفت گروه تعلق دارند: روح جمادی، روح نباتی، روح حیوانی، روح انسانی، روح ربانی، روح قدسی، روح فعال

هفت شهر عشق از دیدگاه برخی متصوفان: طلب، تخلیه و تجلیه، عشق، معرفت، حیرت و محو، فنای فی الله و بقای به الله ، توحید . هفت وادی عشق از دیدگاه عارفانه عطار: طلب، عشق، معرفت، استغناء، توحید، حیرت، فقر و فنا

هفت حال صوفی به اعتقاد برخی از متصوفین: قرب، محبت، خوف، رجا، شوق، مشاهده، یقین

هفت شعائر صوفیه برای رهایی نفس از تن و اتصال به خدا: ذکر (یاد نام خداوند به صورت مکرر است)، سماع (شنیدن ذکر یا اشعار و آیات دلپذیر است به طوریکه انسان تصور کند آنچه می شنود ندا و سروش آسمانی است)، غناء (خواندن قصائد صوفیانه با آوازهای مخصوص است)، موسیقی (نغمات دلکشی که به وسیله آلات طرب نواخته می شود و انسان بدان وسیله میتواند از عالم خاکی اوج بگیرد)، رقص (به دنبال طرب می آید و در آن حلقه وار می رقصند)، شرب خمر (استفاده از خمر برای رهایی از جسد و به وصال حق یا فنای در او رسیدن)، تعذیب جسد (به وسیله گرسنگی و تشنگی و پوشیدن لباسهای خشن و در معرض سرما و گرما قرار دادن بدن).

هفت طور دل عبارتند از: صدر (محل وسوسه است)، قلب (جای ایمان می باشد)، شغاف (معدن مطلق محبت است)، فوأد (مشاهده و رویت است)، حب القلب (محل خاصه محبت است)، سویدا (معدن مکاشفات و علوم لدنی و اسرار الهی است)، مهجه القلب (معدن ظهور تجلیات انوار الهی است). چنانچه تن باید به هفت عضو سجده کند دل نیز باید به این هفت طور سجده نماید.



هفت بت آدمی عبارتند از: دوستی نفس (که بتی بزرگ است و نمیتوان آن را شکست، شش بت دیگر از برای دوستی نفس پدید می آیند اما جملگی را میتوان شکست داد)، شهوت بطن، شهوت فرج، دوستی فرزند، دوستی آرایش ظاهر (بت صغیر)، دوستی مال (بت کبیر)، دوستی جاه (بت اکبر)

هفت مقام ارواح در آسمان: عرش یا آسمان هفتم مقام پیامبر اکرم (ص)، آسمان ششم مقام ارواح انبیاء، آسمان پنجم مقام ارواح اولیاء، آسمان چهارم مقام ارواح اهل معرفت، آسمان سوم مقام ارواح زهاد، آسمان دوم مقام ارواح عباد، آسمان اول مقام ارواح مؤمنان

تاویلهای مختلف عارفانه در عالم تصوف و عرفان اسلامی نیز بیان شده است که در آنها هفت اندام لطیف انسان با نورهای رنگی بیان شده است و هر کدام گامی عارفانه را نشان میدهد. در دید عارفانه اسلامی هر نوری رمزی از پیامبری بوده که در جهان کوچک یافت میشود و سرانجام هریک از اندامهای لطیف با انوار رنگین نمایانده میشوند. اندامهای لطیف از دیدگاه "علاء الدوله سمنانی" عبارتند از: لطیفه قالبیه یا اندام جسمانی لطیف، لطیفه نفسیه یا اندام لطیف نفس (نفس اماره، زمینه آزمایش بشر) اندام دل یا لطیفه قلبیه، راز یا اندام لطیف سر، اندام لطیف روح یا لطیفه روحیه، اندام لطیف خفی یا لطیفه خفیه و لطیفه حقیه.

به این ترتیب هریک از اندامهای لطیف با انوار رنگی و نیز هر کدام با یکی از هفت پیامبر هستی انسان تاویل میگردند. این انوار رنگی پرده هایی است که لطیفه ها را در بر میگیرد و رنگهای آنرا بر عارف آشکار میکند.

۱) جسم لطیف ، حضرت آدم (ع) ، رنگ خاکستری یا سیاه ۲) جان حیاتی ، حضرت نوح (ع) ، رنگ آبی ۳) رده دل ، حضرت ابراهیم (ع) ، رنگ سرخ ۴) رده ابر آگاهی ، حضرت موسی (ع)، رنگ سفید ۵) رده روح ، حضرت داوود (ع) ، رنگ زرد ۶) رده سر ، حضرت عیسی (ع) ، اسود نورانی (سیاه درخشان) ۷) رده مرکز خدایی ، حضرت محمد (ص) ، رنگ سبز

قدما رنگهای اصلی را هفت گونه میدانستند و نیز برخی اقوام در گویشهای خود هفت رنگ اصلی دارند. این رنگها شامل رنگهای سیاه، سفید، قرمز، سبز، زرد، آبی و قهوه ای میباشند.

برخی از مراتب صوفیگری نیز تحت تسلط هفت رنگ میباشند و هر قانونی از مراتب صوفی بر یکی از رنگها تطبیق می یابد. در شمای این هفت رنگ، سیاه و سفید و صندل (قهوه ای_زرد روشن) گروه سه تایی هستند و زرد و سبز و سرخ و فیروزه ای گروه چهارتایی میباشند. گروه چهار رنگ به کیفیات طبیعت بستگی دارند و گروه سه تایی به کیفیات روحانی که به توسط نور بر زمین فرود می آیند و از میان تاریکی صعود میکنند وابسته هستند. هر رنگ نماد یک روز از هفته و یک سیاره نیز میباشد.



عدد هفت در مسیحیت



مسیحیت نیز هفت را گرامی میدارد. در آیین مسیح هفت معجزه از سی و سه معجزه در انجیل یوحنا ذکر میشود.

یوحنای لاهوتی در راز و نیازهای خود هفت کلیسا را مورد خطاب قرار میدهد. در عالم خواب و بی خبری هفت روح و هفت مهر و هفت صورت و بره ای مذبوح که دارای هفت شاخ و هفت چشم بود می بیند و هفت پیاله زرین را در رویا پیش روی مجسم میکند و سرانجام در همین عوالم بی خبری هفت فرشته را می بیند که به آنان هفت کرنا داده شده است. در انجیل متی نیز از هفت روح پلید سخن رانده می شود.

کاتولیکها نیز به هفت مناسک، هفت گناه اصلی، هفت مزامیر، هفت غسل تعمید و هفت افتخار در تاریخ مریم عذرا اعتقاد دارند. هفت گناه کبیره کلیسای کاتولیک: غرور، آزمندی، بی عفتی، حسد، افراط، خشم، کاهلی

هفت امور مقدسه کلیسای کاتولیک عبارتند از: تعمید (که عیسی خود آن را دستور فرمود)، تأیید میثاق (که هر فرد مسیحی میثاق دینی خود را همه روزه تکرار می کند)، عشاء ربانی (شکستن نان و آشامیدن شراب، که نزد عیسویان از همه اعمال مقدس تر است چرا که عیسی خود در شب آخر زندگانی صوری خویش در اورشلیم آن را به اتفاق حواریون به عمل آورد)، اعتراف به گناه و توبه (این عمل نزد پروتستانها معمول نیست)، سازمان روحانی کلیسا (از مقام پاپ اعظم و کاردینالهای او گرفته تا پیشوایان مذهبی و کشیشهای ساده کلیه سه درجه دارند: شماس، کشیش و اسقف. هر عیسوی باید به این سلسله مراتب مقدسه اعتقاد داشته باشد)، ازدواج (این مراسم باید به ترتیب خاص در کلیسا و در حضور کشیش انجام گیرد)، مسح محتضر (این عمل نیز فقط در بین کاتولیکها مرسوم است و عبارت از آن است که شخص مشرف به موت را با روغن زیتون مقدس تدهین میکنند و اسقف بر او دعایی می خواند).

مقام هفت در مسیحیت تا بدانجا بالا میرود که روایت شده است مسیح بر فراز صلیب در لحظه های به دار آویختگی پیش از آنکه چنگال مرگ او را به کام خود کشد هفت گفتار را ارائه داد. مسیح با تکیه بر این هفت گفتار، قوم خود را از سرنوشتی که انتظارشان را می کشد آگاه میسازد.

عدد هفت نمودار زندگانی جسمانی (عدد ۶) پیوسته به حیات الهی (عدد ۱) میباشد. هفت هفته پس از عروج حضرت عیسی عید پاک مسیحیان است.

مسیحیان در ۲۷ ژوئن هر سال هفت انسان خوابیده را به نمایش هفت شهید که زنده لای جرز گذاشته شدند گرامی میدارند.

در کتاب مقدس ( انجیل ) آمده است: بخشایش باید هفتاد مرتبه، هفت بار انجام پذیرد. (متی۱۸/۲۲)

هفته آخر عمر مسیح (از دیدگاه ارامنه، شامل مسیحیهای ارمنستان و ارامنه ایران) به نام هفته بزرگ یا آواگ شابات معروف است:

آواگ دوشنبه: یادبود درخت انجیر خشک شده

آواگ سه شنبه: یادبود مقدسه های ده گانه

آواگ چهارشنبه: یادبود تعمید و تقدیس مسیح .آواگ پنجشنبه: یادبود تشریفات پاشویی و تجسم صحنه خیانت یهودا و اجرای مراسم خاواروم و تصلیت حضرت

آواگ جمعه: یادبود شکنجه های مسیح و پایین آوردن جسم ایشان از صلیب

آواگ شنبه: یادبود جراگالویتس (روز قبل از کریسمس) + مژدگانی + تناول مرغ و ماهی و پلو و کوکو (جشنهای ارامنه، آراداک مانوکیان).

ارامنه همچنین علامت صلیب T را که از علائم باستانی است نشان هفتگانی دانسته و اعتقاد داشتند انسانی که به صلیب آویخته میشده است منجی عالم بوده و نمایشگر الوهیت و انسان خداواری محسوب می شده که عمل شهوانی آدمیزادگان را به اوج کمال می رساند.



عدد هفت در یهودیت



تورات نیز هفت را عددی تمام و کامل میداند. تورات اصلی پیش از نزول قرآن در جنگهای فلسطین از میان رفته است. گروهی از محققین و دانشمندان اروپا معتقدند که نسخه تورات اصلی پس از وفات موسی در صندوق شهادت بوده و علمای بنی اسرائیل بر حسب وصیت حضرت موسی در هر هفت سال یکبار آن را بیرون آورده و بر بنی اسرائیل می خواندند.

در کتاب مقدس عهد عتیق، سفر پیدایش آمده است که خداوند جهان را در شش روز آفرید و روز هفتم را به استراحت پرداخت. این روز را یهودیان سبت مینامند. عید سبت مهمترین عید یهودیان است که مصادف است با هفتمین (آخرین) روز هفته. در این روز همه یهودیان باید استراحت کرده و دست به هیچ کاری نزنند. نیز در روز هفتم ماه محرم موسی، کلیم الله میشود.

در کتاب عهد عتیق، امثال سلیمان آمده است که هفت چیز جان خداوند را کدر میکند: چشمهای بلند، زبان دروغگو، دستهایی که خون بی گناه میریزند، قلبی که تدبیر فاسد میچیند، پاهایی که برای دویدن به سمت زیان شتاب دارند، شاهد دروغی که متکلم به کذب است و فتنه انگیز در میان برادران.

در کتاب عهد عتیق روایت کشتی نوح بیان شده و آمده که جانورانی که با نوح وارد کشتی شدند هفت هفت بودند تا بدینوسیله نسلی از آنها در زمین بماند. هفت روز پس از سوار شدن افراد در كشتى نوح ، هفت روز باران باريد.

در کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت آمده است که: «از قوم یهود خواسته شده بود که هر هفت سال یکبار بندگان عبری را آزاد کنند و از وامی که به دیگران داده اند درگذرند.»

عید فصح (پسح) یهودیان هفت روز است که باید شش روز نان فطیر بخورند و روز هفتم جشن یهوه را برگزار نمایند و هفت گاو و هفت قوچ برای خداوند قربانی کنند.

در کتاب مقدس یهود آمده است: اگر خونی ریخته شود هفت برابر یا هفتاد و هفت برابر تقاص باید صورت گیرد. (پیدایش ۴/۲۴)

چون قوم اسرائیل برای تصرف اریحا جمع شدند مامور گشته که هفت کرنا بنوازند و تا هفت روز روزی یک مرتبه حصار اریحا را طواف کنند و روز هفتم هفت مرتبه طواف نمایند.شمعدان هفت شاخه یهودیان مظهر ظهور الهی است که شمعهای آن برای یهوه تقدیس شده اند. ساقه های شمعدان نقش درخت کیهانی و محور عالم را می پذیرد و طی مدت هفت سال ساخته شده است. جوزفوس می گوید که شاخه های هفت گانه عبارتند از: خورشید، ماه و سیارات، همین طور هفت روز هفته، هفت ستاره دب اکبر، هفت نیرو در جهان.



يعقوب براى ازدواج با دو خواهر، جهت هر يك هفت سال شبانى كرد.



لاوى با برادر خود هفت روز راه رفت تا به يعقوب رسيد.



يوسف پس از تدفين پدر، هفت روز عزادارى كرد.



مس ميت هر كس كند، تا هفت روز نجس باشد.



از خون گاو قربانى هفت مرتبه نزد كرسى مقدس بپاشيد.



عدد هفتاد نيز از قداست خاصى برخوردار است : بنى اسرائيل با هفتاد تن به مصر سفر كردند. در



مرگ يعقوب مردم مصر هفتاد روز عزادارى كردند.



موسى هفتاد نفر از بزرگان قوم را برگزيد، كه قرآن به اين تصريح كرده است.



ارميا گفته است كه يهود هفتاد سال بردگى پادشاه بابل كنند.



تورات را هفتاد نفر از علماء يهود ترجمه كردند.

زنانى كه در بنى اسرائيل به نبوت رسيدند:



در قوم يهود پيامبرى منحصر به مردان نبوده ، بلكه زنان نيز مقام نبوت داشته اند و همان گونه



كه انبياء مرد بنى اسرائيل پدر خوانده مى شدند، زنان نيز كه به پيامبرى مى رسيده اند، مادر



خوانده مى شدند، پدر اسرائيل و مادر اسرائيل. تعداد پيامبران زن اسرائيل هفت نفر بوده است:



۱. ساره (همسر ابراهیم)



۲. مریم یا میریام (خواهر موسی)



۳. بوره (که قاضی نیز بوده است)



۴. حنّا (مادر سموئیل)



۵. اوی گائیل (همسر داوود)



۶. حلده (همسر شائوم)



۷. استر (ملکه خشایارشا)



در تورات اشاره ای به نبوت زنان نیست اما تلمود یهود به نبوت ایشان اشاره کرده است.



عدد هفت در دین زرتشتی



در دین زرتشت هفت امشاسپند، نگاهدارنده و نظم دهنده جهان هستی میباشند: اهورامزدا، وهیشتامن (بهمن)، اشاوهیشتا (اردیبهشت)، خشتراویریا (شهریور)، سپنتاآرمیتی(اسفند)، هئوروتات (خرداد)، امرتات (مرداد)

هفت آتشکده بزرگ زرتشتیان: آذرمهر _ آذرنوش_آذربهرام _ آذرخرداد _ آذرآیین_ آذربرزین مهر _ آذردهشت

مراتب هفتگانه روحانیون زرتشتی: اتوباربان، موبدان، هیربدان، دستوران، اندرزبدان، زرتشتروتمه، موبدان یسناخوان

هفت رمز فروهر: نماد انسان کامل، نیایش، پیمان، اندیشه و گفتار و کردار نیک، زمان بی پایان، دو نیروی متضاد یا دو گوهر همزاد، اندیشه و گفتار و کردار بد

هفت جشن پارسایی: نوروز، مهرگان، سده، زادروز، زناشویی، سیزده به در، یلدا

هفت صفت اهورامزدا: نور، عقل نیک، راستی، قدرت، تقوی، خیر، فناناپذیری



عدد هفت در سایر ادیان و اساطیر



در آیین مهر عدد هفت اهمیت خاصی دارد. روی برخی نقوش برجسته مهر پرستی هفت سرو (درخت خورشید نما) میبینیم که به طور متناوب با هفت خنجر جمع آمده اند.

مهرکده ناحیه دورا دارای هفت پله است که به محرابی ختم میشود.

مهرپرستان به سیارات هفتگانه ای اعتقاد داشتند که ژوپیتر در مرکز آنها قرار دارد. این سیارات عبارتند از: ساتورن، خورشید، ماه، ژوپیتر، مریخ (مارس)، ونوس، مرکور.

بر حسب فرضیه ای که سلسوس مهرپرست ساخته هفت سیاره بر هفت فلز کیمیاگری منطبق میباشند: خورشید بر طلا، ماه بر نقره، مشتری بر ارزیر یا قلع، زهره بر مس، زحل بر سرب، زمین بر آهن، عطارد بر جیوه

درجات هفتگانه تشرف به آیین مهر: کلاغ، همسر، سرباز، شیر، پارسی، پیک خورشید، پیر

هفت اصل مهم آیین مهر عبارتند از: جهان را یک پروردگار در خور ستایش است، بیش از یک زن نگیرید، برده داری کار ناشایستی است، گناه بخشوده نمی شود و بایستی جزا داده شود، پیشوایان دین و دولت، باید انتخابی باشند، ثروت باید محدود باشد، مردم جهان با هم برابرند.

در آیین مانوی انسان نخستین که خسته و رنجور بود هفت بار پدر را به یاری خویش خواند.(3)

در دین بودایی هفت گام بودا نماد صعود از هفت طبقه کیهان و زمان و فضای متعالی است. پراسادای قلمرو بودا هفت طبقه بوده است.

در اساطیر سومری دروازه های دوزخ، تعداد دیوها و بادهای نابود کننده هفت تا هستند. در بین النهرین زیگوراتهای هفت طبقه با هفت رنگ وجود داشتند.

در نزد مصریان هفت، نماد زندگانی جاودان و ابدی بوده و به همین دلیل حرف Z که چیزی جز دو 7 نیست، (حرف اول لغت Zao به معنای من زنده ام و واژه Zeus (زئوس) پدر روحانی همه زندگان) گرامی بوده است.

در اساطیر ایران و شرق دور، سلتی و مدیترانه ای، اژدهای هفت سر بسیار استفاده شده است.

پراسادای هفت طبقه در کوه مقدس بوربادور که محور کیهان و نقطه اوج شمال است به معنای رسیدن به قلمرو بودا است.



هفت در تاریخ و فرهنگ



هفت خفتگان شهر افسوس (هفت تن اصحاب کهف): یمیلیخا، مکشلینیا، مشیلینا، مرنوش، دبرنوش، شادنوش، مرطونش.

هفت شهر طلسم نمرود: طلسم آب، طلسم حوض، طلسم طبل، طلسم آینه، طلسم بت منادی بر منار، طلسم روی آب رفتن، طلسم درخت سایه گستر.

هفت شین نزد ایرانیان (قبل از نفوذ اعراب): شمع، شیرینی، شراب، شیر، شربت، شکر، شهد

بعد از ورود اسلام به سبب ممنوعیت و حرام بودن شراب هفت شین به هفت سین تبدیل شد.

هفت سین ایرانیان: سیر، سرکه، سیب، سماق، سمنو، سنجد، سبزه

در شیراز علاوه بر هفت سین هفت میم را هم در سفره می گذارند.

هفت میم: مدنی، مرغ، ماهی، میگو، مسقطی، مویز، ماست



هفت در ادبیات



عدد هفت در ادبیات فارسی نیز از اهمیت و جایگاهی خاص برخوردار است.

کمترین تعداد ابیات یک غزل هفت بیت است.

کتب ایرانی و خارجی بسیاری نیز بر مبنای عدد هفت شکل گرفته است:

هفت رکن خرد اثر توماس ادوارد لارونس، هفت داستان آنتوان چخوف، هفت کاخ اهریمن اثر دنه ری و کلرویل و... . منطق الطیر عطار نیشابوری (هفت وادی سلوک را بیان میکند).

هفت اقلیم احمد امین رازی (در باب اقالیم سبعه و شرح مشایخ و شعرا و علما و پادشاهان است).

هفت حصار خواجه عبدالله انصاری (از رسائل وی میباشد).

هفت بند محتشم کاشانی (در رثای شهدای کربلا است).

مجالس سبعه مولوی (مشتمل بر هفت مجلس و نمودار افکار وی قبل از آشنایی با شمس است).

هفت سال زندان محمدرضا ابن شیخ رمضانعلی خلیلی عراقی (شرح حال یوسف و زلیخا میباشد).

هفت دکان نورالدین شاه نعمت الله ولی کرمانی (در علم اکسیر است).

هفت هات دکتر محمد جعفری (دربرگیرنده سروده های زرتشت میباشد).

نظامی در منظومه خسرو و شیرین به هفت گنج خسرو اشاره میکند. هفت گنج خسروپرویز نام داستانی است از جمله ۳۶۰ داستان باربد که در فرهنگهای فارسی ذکر شده و نظامی نیز آنرا در وصف ثروت خسروپرویز به نظم درآورده است. این هفت گنج عبارتند از:

گنج عروس، گنج بادآورده، گنج افراسیاب، گنج سوخته، گنج خضراء، گنج شادآورد، گنج بارتیف

نظامی در اقبالنامه از خلوت اسکندر با هفت حکیم صحبت کرده و این هفت حکیم را این چنین نام میبرد: ارسط، والیس، بلیناس، سقراط، فرفوریوس، هرمس و افلاطون

هفت پیکر نظامی در بخشهای مختلف به عدد هفت اشاره دارد که از آنها میتوان به هفت پیکر، هفت اقلیم، هفت رنگ، هفت روز هفته، هفت گنبد، هفت سیاره و هفت مظلوم اشاره نمود.

هفت پیکر: نام منظومه ای است از نظامی و چهارمین مثنوی وی از خمسه میباشد. در این منظومه داستان بهرام پنجم ساسانی شرح داده شده است. هفت پیکر، هفت تصویر شاهزادگانی است که بهرام بر دیواره خورنق آنها را مشاهده کرده و دلباخته آنان شد.

هفت گنبد: به معنی اول هفت کره است که هفت آسمان میباشد و هفت گنبد (کاخ) بهرام گور را هم میگویند که به هفت دلیل شهرت دارد: دارای هفت ستون است، هفت گنبد دارد، هر گنبد دارای رنگی جداگانه است در نتیجه هفت رنگ دارد، بر هفت روز هفته دلالت دارد، هفت سیاره بر آن منطبق است، هفت شاهزاده از هفت اقلیم را در خود جای داده است.

هفت رنگ، هفت روز هفته، هفت سیاره:

رنگ سیاه، روز شنبه، سیاره کیوان یا زحل

رنگ زرد، روز یکشنبه، سیاره خورشید

رنگ سبز، روز دوشنبه، سیاره ماه

رنگ سرخ، روز سه شنبه، سیاره مریخ

رنگ فیروزه ای، روز چهارشنبه، سیاره عطارد یا تیر

رنگ صندل گون، روز پنجشنبه، سیاره مشتری

رنگ سپید، روز آدینه، سیاره ناهید یا زهره

هفت داستان هفت پیکر: بهرام پس از ازدواج با هفت شاهزاده از هفت اقلیم از هر کدام از آنها در شبی جداگانه دیدن نموده و یک داستان طلب میکند. درنتیجه در این منظومه هفت داستان از زبان شاهزادگان بیان میگردد.

هفت مظلوم: نظامی در هنگام لشکر کشیدن مجدد خاقان چین به ایران در اثر داستان یک شبان به خیانت وزیر خود پی میبرد و وزیر را بازخواست نموده و از مردم میخواهد تا هر کس شکایتی از وی دارد به پیش او بیاید. هفت ستمدیده نزد شاه رفته و دادخواهی میکنند.

در شاهنامه فردوسی نیز بارها عدد هفت مورد توجه قرار گرفته است:

هفت پهلوان: در شاهنامه هفت پهلوان با شخصیتهای مختلف برگزیده شده اند: ضحاک (پادشاه بد)، فریدون (پادشاه خوب)، سیاوش (شاهزاده ای نیکوکار)، فرود (شاهزاده ناکام)، پیران (سردار بزرگ تورانی)، رستم (پهلوان بزرگ ایرانی)، بهرام چوبین (پهلوانی دیگر از ایران زمین)

هفت واد: نام مردی در شاهنامه که دارای هفت پسر بود و با اردشیر جنگ کرد. او را هفت بخت هم گفته اند.

هفت دیوار: سیاوش شهر «گنگ دژ» یا «سیاوش گرد» را بنا میکند که دارای هفت دیوار است: زرین، سیمین، پولادین، برنجین، آهنین، آبگنین، کاسگنین.

جنگ هفت گردان: ماجرای جنگ هفت گردان این است که رستم به همراه هفت تن از پهلوانان ایران از مرز می گذرد و به شکارگاه افراسیاب میرود. یک هفته در آنجا به شکار میپردازد، افراسیاب آگاه میشود و به جنگ آنها میرود. سرانجام ایرانیان فاتح باز میگردند.

هفت خان رستم: هفت موضع یا مرحله بین ایران و توران بود که رستم و اسفندیار در آن مناطق به مخاطرات بزرگ دچار شدند.

ترکیبات عدد هفت مانند هفت فلک، هفت گردون، هفت گنبد خضراء، هفت بنا، هفت پرگار، هفت بام، هفت اورنگ، هفت طبقه زمین، هفت الوان، هفت خم، هفت دایره، هفت اژدها و ... نیز در ادبیات رواج بسیار دارد.



هفت در موسیقی



نتهای هفت گانه موسیقی: دو، ر، می، فا، سل، لا، سی

هفت دستگاه موسیقی ایران: راست و پنجاه، چهارگاه، سه گاه، همایون، نوا، ماهور، شور

موسیقی یونانی نیز دارای هفت دستگاه می باشد. همچنین در گذشته در یونان هفت گام مورد استفاده بوده است.

باربد موسیقی دان معروف ساسانی هفت آهنگ برای هفت روز هفته ساخت. در دوران ساسانی خصوصا در دربار خسروپرویز نیز هفت دستگاه موسیقی متداول بوده است.

زنج از سازهای خراسان است که هفت سیم دارد.

چنگ در نزد قدما هفت سیم داشت.

هفت بند نام نیی است که آواز آن از سایر نی ها رساتر می باشد.

طاس هفت جوش نام یکی از آلات موسیقی دربار شاهان قدیم ایران است.

هفت نوع ساز بادی وجود دارد.



هفت در خوشنویسی



هفت خط جام: جور، بغداد، بصره، ازرق، ورشکر، کاسه گر، فرودینه

هفت خط: ثلث، محقق، ریحانی، رقاع، نسخ، تعلیق، نستعلیق

هفت خط عهد ساسانی: دردین دفتریه (که بدان اوستا را می نوشتند)، ویش دبیریه (که بدان فراست، زجر، اشاره های چشم و مانند آنرا نویسند و قلم آن به کسی نرسیده)، گستج (که بدان عهدها، امور مخفی و سکه ها را مینوشتند)، نیم گستج (که بدان طب و فلسفه را مینوشتند)، شاه دبیریه (که ملوک عجم در میان خود بدان تکلم میکردند و عوام در آن شرکت نداشتند)، راز سهریه (ملوک بدان خط اسرار خود را برای اقوام دیگر می نوشتند)، رأس سهریه (بدان منطق و فلسفه را می نوشتند)



هفت در سایر هنرها



یونانیان باستان همه ساله، هفت تن از بهترین هنرپیشگان نقشهای سنگین و غمناک و نقشهای طنز و کمدی را انتخاب میکردند. آنها مانند رومیان باستان به هفت هنر احترام میگذاشتند. در سینما (هنر هفتم) نیز فیلمهایی ساخته شده اند که در نام آنها از عدد هفت استفاده شده است مانند: هفت عروس برای هفت برادر، هفت دلاور، هفت کوتوله، هفت شیطان

نمایشنامه های بسیاری نیز با اسمی از عدد هفت وجود دارند مانند: هفت سران برابر طبس، هفت کاخ اهریمن و ...



هفت در طبیعت



گیاه اسلیوس (سلیخه) مخصوص هند و عمان، بر هفت قسم است: زرد خوشبو، سرخ خوشبو، سفید مایل به زرد، بین سرخی و سیاهی، غیربراق، سیاه و بدبو. این گیاه هفت سال عمر میکند.

هفت ستاره که آنرا به عربی بنات النعش می خوانند و به صورت خرس است و به عربی دب می گویند.

عجایب هفتگانه شامل: اهرام ثلاثه مصر، باغهای معلق بابل، مجسمه زئوس یا ژوپیتر (خدای خدایان)، معبد آرتمیس، آرامگاه موسولوس، مجسمه آپولون (خدای روشنایی یونانی)، فانوس اسکندریه

هفت اختر: ماه، تیر، ناهید، خورشید (مهر)، بهرام، برجیس (اورمزد)، کیوان




شناخت اساطیر بلوچستان (هویت قوم بلوچ)



1
- اساطیر ساکنان سرزمین کنونی بلوچستان قبل از امدن قوم بلوچ به این سرزمین .

از منابع تاریخی چنان بر می آید که سرزمین کنونی بلوچستان در اصل محل سکونت قوم بلوچ نبوده ، بلکه این سرزمین ساکنان دیگری داشته است . قوم بلوچ بعدا بصورت مهاجر به این سرزمین روی آورده و پس از تسلط بر ساکنان بومی ان ، نام خود را بر آن نهاده است.

فردوسی مسکن اصلی قوم بلوچ را در حدود شمال خراسان امروزی می داند . ریچارد نلسون فرای معتقد است که قوم بلوچ فقط حدود 9 قرن است که ببه این سرزمین روی آورده و نام خود را بر آن نهاده است . در منابع ایرانی باستانی خصوص کتیبه های هخامنشی ، اشکانی و ساسانی _ ذکری از سکونت قم بلوچ در سرزمین کنونی بلوچستان به میان نیامده است . آنچه از شواهد پیش و پس از تاریخ بر میآید ، این سرزمین با اوضاع جغرافیایی خود محل سکونت انسانهایی بوده که آنها با تابعیت از جهاان بینی خاص خود به ساختن اساطیر مادی و معنوی پرداختند .

در تاریخ نام ساکنان اصلی این سرزمین پیش از آمدن قوم بلوچ به وضوح ذکر نشده و شواهد پیش از تاریخ به مراتب تاریک ترند. مورخان به احتمال یکی از ساکنین این سرزمین را پیش از آمدن قوم بلوچ قوم " دراویدی" می دانند . که این قوم خود یکی از وابستگان نژاد هندی غیر آریایی است . پیش از دستیابی به منابع علمی دقیق ، فقط تا این حد می توانیم قضاوت کنیم که بگوییم : اساطیر این سرزمین ، دارای تأثیر و تأثراتی از اساطیر همجوار خود یعنی "اساطیر ایرانی ، هندی و بین النهرینی " بوده است چه از نظر تفکر در آفرینش ، هستی ، جهان پس از مرگ ، انسان ، موجودات و چه از هر نظر دیگر . در مورد منابع اسطوره مادی این سرزمین ، تحقیقات زمین شناسی و باستان شناسی توأما کارآمد هستند که متأسفانه تا کنون گام مهمی در این زمینه برداشته نشده است . در این خصوص می توانیم به نقش دریا ، کوهها ، رودخانه ها ، جلگه ها ، کوهپایه ها ، صحرا و ریگزارها ، شرایط جوی ، افات و حوادث طبیعی ، راههای ارتباطی ، اوضاع نجومی و ... این سرزمین بر ای اسطوره سازی ساکنان آن اشاره کنیم شاید به همان گونه که امروزه قله تفتان و دریای عمان در نظر بسیاری از مردم بلوچ جلوه اسطوره ای دارند ، در نظر ساکنان ان زمان نیز در بردارنده اساطیری بوده اند.

2- اساطیر قوم بلوچ پس از روی آوردن به سرزمین کنونی بلوچستان

در رابطه با شکل گیری اساطیر قوم بلوچ پس از روی آوردن به سرزمینی که اکنون "بلوچستان" نام دارد ، مطالب بیشتری می توان ذکر کرد . امروزه به کمک علوم بررسی نژادها و زبانها و با یاری جستن از تاریخ ، به این نکته دست یافته ایم که قوم بلوچ یکی از اقوام ایرانی بوده که با کوله باری از اعتقادات اساطیر ایرانی به این سرزمین وارد شده است . متأسفانه به سبب کمبود منابع قابل اعتماد ، به درستی نمیتوان قضاوت کرد که آنها حامل چه نوع عقاید اساطیری ایرانی یا غیر ایرانی بوده اند. همین کافی است که با تکیه بر بعضی از واژه هایی که رنگ اسطوره ای ایرانی _ حتی آریایی _ دارند، مانند واژه های « دیو ، اتش ، زمان ، بهشت ، دوزخ ، دین و ...» که در زبان بلوچی ( البته با تغییر آوایی بعضی از آنها ) موجود هستند ، قضاوت می کنیم که بسیاری از عقاید اساطیری قوم بلوچ ریشه در اساطیر ایرانی و حتی آریایی دارد. با ورود قوم بلوچ به سرزمینی که بعدا آن را بلوچستان نامید و با آشنایی و انطباق این قوم با اقوام و سرزمین جدید ، طبیعی است که یک آمیختگی همه جانبه _ از جمله آمیختگی عقاید اساطیری در بین آنان به وقوع پیوست .

بسیاری از عقاید اسطوره ای سامی از رهگذر دین اسلام در میان مردم بلوچ راه یافته و دامنه آمیختگی اساطیر مختلف توسط این قوم گسترش یافت. در اثر ارتباطات ، خصوصا از طریق ارتباطات دریایی ، جلوه هایی از تفکرات اسطوره ای قاره آفریقا به بعضی از جلوه هایی از تفکرات اسطوره ای قاره آفریقا به بعضی از نواحی بلوچستان نیز رسیده است . بطور کلی می توان گفت که تفکرات اسطوره ای این قوم پس از ورود به سرزمین کنونی بلوچستان ، جلوه ای از آمیختگی اساطیر ایرانی ، هندی ، بین النهرین _ سامی و آفریقایی را به نمایش می گذرد . به دلیل دور ماندن سرزمین بلوچستان از حمله مستقیم ترکان ، مغولها ، تیموریان و اروپائیان معاصر ، رد پای اساطیر این قوم به وضوع در بلوچستان مشاهده نمی شود .

به علت فقدان مطالب علمی قابل اعتماد درباره قوم بلوچ پس از ورود به سرزمین کنونی بلوچستان ، شناخت اساطیر آن به سادگی میسر نیست و ارائه هر گونه نظری در این مورد در حال حاضر تا حدی بر پایه فرضیات اثبات نشده استوار است . امید که در سایه تلاش صاحبنظران ، رموز آن کشف شده و فرضیات موجود با یقین به اثبات برسند.

نادرست خواهد بود که بپرسیم « آیا اسطوره واقعیت دارد یا نه ؟ » پرسش درست آنست که بدانیم « این اسطوره چه کاری میخواهد انجام دهد ؟ »

شرح وقایع تاریخی نواحی مختلف بلوچستان که بطور شفاهی به نسلهای بعد منتقل شده ، تا حدی حاوی بعضی از افکار اسطوره ای مردم بلوچستان است . قدم تاریخی شخصیتهای این وقایع حداکثر به قرن 6 در گذشته می رسد . اکنون حدود یک قرن است که بعضی از این روایات شفاهی که غالبا به صورت شعر و داستان در اختیار بود اند کتابت شده و مرتب گشته اند . در لابلای این مآخذ بعی از جلوه های اساطیر قوم بلوچ در چند قرن گذشته متجلی است که اینک به بعضی از آنها اشاره می شود. این مطلب شامل تفکرات اسطوره این قوم از حدود شش قرن قبل تا کنون می باشند .

اسطوره آفرینش

اسطوره آفرینش ( از جمله آفرینش آسمان ، ماه و ستارگان ، خورشید ، زمین ، موجودات جاندار و بیجا ن _ انسان و حیوانات ، آب ، گیاه ، آتش ، خاک ، هوا ، .. ) در نظر مردم بلوچ قرون یاد شده دارای طراحی از پیش آماده است که فقط اهمیت انها درتغییرات ناگهانی و کلی آنها مشهور می شود . در ذهن آنان ، جریان تحولات اجرام آسمانی یک امر تکراری و کم اهمیت است . خورشید راه خود را به خاطر گرمی و روشنایی جان می پیماید. ماه در مسیر خود حرکت میکند ستاره ها فقط در شب می درخشند . آسمان حالات گوناگون به خود می گیرد. تنها زمانی که خورشیدبه مدت قابل ملاحظه ای از پشت ابرها بیرون نمی آید و با خسوف و کسوف رخ می دهد و یا ستارگانی مانند زال و سهیل بر فصل خاصی از سال گواهی میدهند، توجهات به سوی آنان معطوف می شوند. اهمیت آنان به قدری نیست که در مقابل آنها قربانی انجام شده و یا نذر و نیاز و فدیه ای تقدیم شود و یا فلسفه نجومی ویژه ای برای آنان در نظر گرفته شود . در مقابل حوادث سهمگین طبیعی از خدای یکتا و گاه از نیکان درگاه او طلب استمداد می شود.

اسطوره وجود ( هستی )

هستی افراد عادی ، اموال منقول و غیر منقول ، حیوانات ، موجودات جاندار و بی جان در نظر مردم بلوچ از اهمیت چندانی برخوردار نیست . چرا که هیچکدام از اینها با توجه به شرایط خاص منطقه بلوچستان خاصیت پایداری ندارد . بلوچ هر آن آماده مهاجرت به جای دیگر است و ترک مال و منال ، افراد سرزمین و قبیله و حتی خویشاوندان نزدیک برای او اهمیتی ندارد. به همین دلیل هیچکدام از افارد و چیزهای یاد شده در ذهن او تقدس نداشته و پرستش نمی شوند و برای آنها برج و بارگاه و پرستشگاه ساخته نمی شود. تنها افراد خاص هستند که خاطره آنها برای مدتی در ذهن می ماند و جلوه های اسطوره ای انان در ادبیات و تاریخ شفاهی و کتی این قوم پدیدار می شود . از جمله این افراد می توان به سرداران طوایف ، جنگاوران ، عشاق ، سخاوتمندان ، مؤمنان خاص خدا و ... اشاره کرد.

اسطوره مرگ

علی رغم اینکه نقش وجودی فرزند ( بخصوص فرزند پسر ) و ازدیاد تعداد افراد یک قبیله در نظر مردم بلوچ دارای اهمیت ویژه ای است ، اما مرگ این افراد آنها را آنچنان متأثر نمی سازد که از مرگ در گذشتگان اسطوره بسازند . البته اسطوره کینه جویی در مقابل کسانی که باعث ضرب و قتل وابستگان آنها شوند ، قوت دارد . در موارد نادری برای آمرزش و گرامیداشت روان در گذشتگان نذوراتی به نام "پاتیا" و "کُرباتی" تقدیم می شود.

اساطیر اجتماعی ، طبیعی ، معیشتی ، ادبی و هنری

از دید اجتماعی اثراتی از اساطیر مرد سالاری ، احترام به سردسته طایفه ، وابستگی قبیله ای ، ازدواجهای درون فامیلی ، احترام به والدین ، تعاون در قالب ( پَتّ ، مَیار ، پَتَر ، بجّار و ... ) اصالت خون و خون بست ، روابط زنا شویی ، مهمان نوازی ، سادگی در کردار و گفتار ، میانه روی ، وابستگی به شاه ، حاکم و کدخدا ، انتقام جویی و ... در بین مردم این قوم به چشم می خورد که البته در زمان حال نسبت به گذشته بسیار تفاوت نموده و جلوه های اساطیری این مسائل کم رنگ شده است .

بطور کلی میتوان گفت که تفکرات اسطوره ای این قوم پس از ورود به سرزمین کنونی بلوچستان ، جلوه ای از آمیختگی اساطیر ایرانی ، هندی ، بین النهرینی ، سامی و آفریقایی را به نمایش می گذارد .

عوامل طبیعی از جمله دریا ، رودخانه برکه ها و چشمه ها ، قنوات و آب راهها ، سیلها ، تپه ها ، کوهپایه ها ، رشته کوهها با قله های آنان ( که قله تفتان درصدر آنها قرار می گیرد) ، دشتهای کم عرض و دشتهای پر پهنا ، گیاهان ، حیوانات ، حوادث طبیعی ( زلزله ، توفان ، تگرگ و باران ، آتش سوزی ، باد ، قحطی ، خشکسالی و ... ) جانوران اهلی و وحشی و ... در اسطوره سازی این قوم مؤثر بوده اند . اسطوره ای این عوامل در گفته ها ، ضرب المثلها ، اندرزها ، روایات و بطور کلی ادبیات بلوچی متجلی است .

ادبیات اساطیری چند قرن گذشته مردم بلوچستان شامل یکسری اشعار حماسی ، تاریخی ، اجتماعی ، مذهبی ، اخلاقی ، تغزّلی و تعدادی روایات تاریخی می باشد که هنوز جوانب اساطیری آنها بطور دقیق بررسی نشده است.

از جنبه اساطیر معیشتی ، پوشیدن لباس مخصوص بلوچی ، پوشیدن کفش مخصوص ، مصرف خرما و گوشت ، کسب درآمدهای قانونی وغیر قانونی ، اسکان در خانه مخصوص ، گیاهخواری ، سواری بر شتر ، تحمل تشنگی و گرسنگی و شرایط سخت جوی از خصوصیات این قوم است که توضیح جوانب اساطیری آن از حوصله این نوشتارخارج است.

ادبیات اساطیری چند قرن گذشته مردم بلوچستان شامل یکسری اشعار حماسی ، تاریخی ، اجتماعی ، مذهبی ، اخلاقی ، تغزّلی و تعدادی روایات تاریخی می باشد که هنوز جوانب اساطیری آنها بطور دقیق بررسی نشده است .در زمینه هنر اساطیری این قوم نیز تحقیقی انجام نشده و منبع مدونی در دسترس نیست .

اثرات مظاهر تکنولوژی قرون معاصر به صورت همه جانبه در بلوچستان نیز مشهود است که از این رهگذر بسیاری از جوانب اساطیری این سرزمین اثر پذیرفته اند.

قوم بلوچ یکی از اقوام ایرانی بوده که با کوله باری از اعتقادات اساطیر ایرانی به این سرزمین وارد شده است.

در مجموع ، در چند قرن گذشته ، تفکرات اسلامی بسیاری از جوانب عقاید اساطیری قوم بلوچ را تحت الشعاع قرار داده و روز به روز تسلط آن افزوده می گردد. این تفکرات غالبا وابسته به شعبه حنفی از مذهب اهل تسنن می باشند . در این مقاله درآمدی که در فرصتهای آتی بتوانیم در مورد هر کدام از مباحث اساطیری سرزمین بلوچستان به تفکیک بحث و اظهار نظر نمائیم .


نويسنده ابومتین موضوع: تاریخچه بلوچستان وقوم بلوچ

راز اعداد


کتابمقدس به راستی کتاب شگفتی‌هاست. هر چند این کتاب همانطور که پولس رسول در دوم تیموتاوس می گوید، الهام خداست، و درواقع به جهت تعلیم، تنبیه و اصلاح و تربیت در عدالت، جهت عمل نیکوی مرد خدا مفید است ، اما در عین حال از زیباییهای ادبی و اسرار بی نظیری برخوردار میباشد. یکی از این اسرار مفاهیم اعداد در کتابمقدس است. من در این مقاله می خواهم تنها به اعداد کتاب مکاشفه یوحنا بپردازم و امیدوارم برای خوانندگان محترم نیز جالب باشد.
اعداد درکتاب مکاشفه یوحنا درست همانند كتاب دانیال، اهمیت نمادین دارند تا اهمیت عددی.
عدد 3 :

معمولاً عدد خدای سه شخصیتی می باشد . با این وجودكه خدا یكی است . عدد سه نمادین است . سه روح شـریر كـه از دهان اژدها ، وحش و نبـی كـاذب بیرون می آیـد یك تثلیث شیطـانی را نشان می دهند.

عدد 2/1 3 :

عددی كه اعلان كننده كلام خدا در میان محنت می باشد . در طول عهد عتیق ، یك دوره 2/1 3 سال وجود داشت كه قوم خدا نمی توانند هرگز فراموش كنند. دوره خشكسالی كه پادشاه شریر اخاب و همسرش ایزابل انبیای خدا را جفا رساندند در حالیكه ایلیا و 7000 پیامبر دیگر در حضـور بت بعل زانو نزدنـد. بـا مقـایسه اول پادشـاهـان بـابهـای 17 ـ 19 ، یعقـوب 5 : 17 و مكـاشفـه 11 : 6 می توانیم ببینیم كه یوحنای رسول به این 2/1 3 سال فكر می كرد. عدد 2/1 3 همچنین زمانی ، زمان و نصف زمان (12 : 14) ،42 مـاه (11 : 2، 13 : 5) و عـدد 1260 روز (11 : 3 ، 12 : 6) را مشخص می سازد . (12 : 5 ـ 6) بطـور واضح نشـان می دهد كـه این دوره با آمـدن اولیه مسیـح شروع می شود و (11 : 2 ـ 12) دوره خیلی كوتاه جفا ، درست قبل از آمدن ثـانویـه مسیـح پـایان می یابد. بنابراین در كتاب مكاشفه عدد 2/1 3 سال بطور نمادین كل دوره بین آمدن اولیه و ثانویه مسیح را نشان می دهد كه همزمان با دوره محنت و جفای كلیسای مسیحی (یوحنا 15 : 18 ـ 21، 16 : 33) و دوره اعلان انجیـل با تمـام قـدرت در همـه دنیا می باشد (11 : 7 ، متی 24 : 14) . این دوران بلافاصلـه با یك دوره خیلی كـوتاه 2/1 3 روز دنبـال می شود، كه در طول آن وحش از هاویه پائین می آید و دو شاهد را خواهدكشت و صدای انجیل را مسكوت خواهد كرد (11 : 7 ـ 11 ، 13 :7). وحشی كــه از هاویه می آید (11 : 7) دنیـای غیـر مسیحی را در مرحلـه نهایی اش نشان می دهد.

عدد 4 :

چهار مسیر بادی می باشد و بطور نمادین جهان یا زمین را نشان می دهد. برای مثال ، 4 فرشته خوب ایستاده در چهار گوشه زمین بازدارنده چهار باد ویران كننده زمین می باشند (7 : 1) . 4 فرشته شریر بسته شده بر رود بزرگ فرات ، یك سوم مردم روی زمین را با 3 بلای آتش ، دود و گوگرد می كشند (9 : 14 و 18). اورشلیم جدید 3 دروازه در هر 4 طرفش دارد كه مردم را از هر قومی روی زمین كه از كلیسای مسیحی وارد می شوند (21 : 13) نشان می دهند.

عدد 6 :

عدد انسان است (13 : 18). مهر ششم ، روز داوری نهایی بشر غیرنادم را آغاز می كند و 6 جزء خلقت و 6 طبقه از مردم شریر را (6 : 12 ـ 17) تحت تأثیر قرار می دهد . عدد 666 عدد دجـال و یـارانش را نشـان می دهد . درست همانطور كه 6 هرگز به 7 نمی رسد، 666 نیز به 777 نمی رسد. دشمنان خـدا همیشـه سعـی می كنند كـه شبیه خـدا باشند امـا همیشـه شكست می خورنـد . عـدد 666 ” شكست روی شكست روی شكست “ دجال و همه كسـانـی كه او را پیروی می كنند را نشان می دهد. كه حاکی از شكست آنها در دستیابی به كمالی است كه فقط خدا می تواند ببخشد .

عدد 7 :

عدد كامل الهی و كمال است كه همیشه هدف خدا را می رساند. برای مثال در باب 1 ، 7 چراغدان و 7 ستاره نشان دهنده 7 كلیسا و قاصدانش می باشد و 2 : 7 مشخص می سازد كه همه كلیساها در دنیا و در طول تاریخ ، از آمدن اولیه تا آمدن ثانویه مسیح را شامل می شود. در باب 2 و 3، 7 نامه نشانگر 7 دوره متوالی از تاریخ كلیسا نمی باشد بلكه بیشتر نشاندهنده پیامهای مسیح به هر كلیسایی در دنیا و در تاریخ می باشدكه در زمانهای مختلف در تاریخچه شان همان شرایطی را تجربه می كنند كه در این نامه ها نوشته می شود. درست همانند چراغدان ها و ستاره ها كه بطور لفظی ترجمه نمی شوند بلكه نمادین ، همینطور عدد هفت ، بعنوان عدد تفسیر نمی شود بلكه نمادین. ساختار ظاهری كتاب مكاشفه با عدد هفت تعیین می شـود وكتـاب به هفت قسمت یكسان تقسیم می شود كه هر كدام اصول حاكم در تاریخ بشری را از نقطه نظر متفاوت توصیف می كنند.

عدد 10 :

عدد كمال است . كلیسای اسمیرنا برای 10 روز جفا خواهد دید كه درست به اندازه ای است كه خدا در نظر گرفته است ـ نه بیشتر (2 : 10) ! عدد فرشتگان در اطراف تخت خدا، 10 هزار در 10 هزار (هزاران هزار) می باشد ( 5 : 11 ) . اژدها 10 شاخ دارد ( 12 : 3) كه حكومت او را بر دنیای گناهكار از طریق قدرتهای كوچكترش نشان می دهد، یعنی از طریق بشر در موقعیتهای قدرت در هر بخشی از زندگی ( 17 : 12 ـ 14). وحشی که از دریا بالا می آید10 شاخ با 10 تاج بر شاخهایش دارد (13 : 1) و وحشی كه زن در باب 17 بر آن سوار است 10 شاخ دارد(17 : 7) . 10 شاخ 10 پادشاه را نشان می دهد ( 17 : 12).

عدد 12 :

عدد كاملیت با توجه به قوم خدا می باشد. برای مثال ، در باب 12 ، زن تاجی با 12 ستاره بر سرش دارد. او قوم عهد عتیق خدا (12 سبط اسرائیل) (12 : 1) و قوم عهد جدید (12 : 6 ) را نشان می دهد. در باب 21 ، دیوار اورشلیم جدید ، 12 دروازه شامل 12 مروارید دارد (21 : 21) با 12 فرشته در دروازه ها و روی دروازه ها نام 12 سبط اسرائیل نوشته شده است ( 21 : 12). این تصویر، قوم نجات یافته خدا را از عهد عتیق نشان می دهد. دیوار اورشلیم جدید نیز 12 اساس داشت و روی آنها نام 12 رسول مسیح بود (21 : 14). این تصویر ، قوم نجات یافته خدا را از عهد جدید نشان می دهد. در اورشلیم جدید درخت حیات 12 محصول میوه را تولید خواهد كرد، هر محصول برای هر ماه ( 22 : 2) که نشاندهنده پُری و حیات جاودانی برای قوم خدا می باشد .

عدد 24 :

قوم نجات یافته خدا را در آسمان ، هم از عهد عتیق و هم از عهد جدید نشان می دهد. لباسهای سفیدشان نماد تطهیر شدنشان با خون مسیح می باشد و تاج هـای طلای آنها نمـاد فـاتـح بودنشـان می باشد كه غلبه یافته اند (4 : 4 ، 5 : 8 ـ 10).

عدد 144000 :

عدد كمال مطلق و كاملیت قوم خدا می باشد. 12×12×10×10×10 (7 : 4) مردم مهر شده نشاندهنده عدد کامل یهودیان و غیریهودیانی می باشدكه خدا برای نجات در طول تاریخ انبیا انتخـاب كـرد (رومیان 11 : 25 ـ 26 ). یك نفـر هـم فـرامـوش نخواهد شد (ارمیا 23 : 4 ، مكاشفه 21 : 27).

عدد 1000 :

عدد كمال مطلق می باشد. شیطان برای 1000 سال بسته می شودكه همان 10×10×10 سال می باشد ، دوره كاملی را نشـان می دهـد كـه خـدا مقرر كـرد نفوذ شیطـان را برزمین کم كنـد (20 : 1 ـ 3 و 7). چون شیطان در آمدن اولیه مسیح بسته می شود و درست قبل از آمدن ثانویه مسیح آزاد مـی شود، 1000 سـال نمـاد كـل دوره عهـد جدیـد از آمـدن اولیـه تـا آمـدن ثـانویـه مسیـح می باشد.

فیض خداوند با همه شما باشد.

کشیش فریبرز پزشکی


انسان، زندگی مادی و مینوی در فرهنگ ایران باستان

سخنرانی دکتر راشد محصل تحت عنوان "انسان، زندگی مادی و مینوی در فرهنگ ایران باستان" ساعت 5:30 دقیقه بعد از ظهر در تاریخ 2 دی ماه 1385 در محل تالار شریعتی واقع در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد.

به منظور رعایت امانت در بحث های مطرح شده توسط دکتر راشد محصل خلاصه سخنرانی بدون دخل و تصرف محتوایی در اینجا منتشر می شود. متن کامل سخنرانی به صورت مکتوب، در آینده و پس از کسب مجوز از سخنران توسط انجمن انسان شناسی منتشر خواهد شد.


به نام خداوند بخشنده مهربان
ازمنظومه هویدگمان من huydag man شعری از ادبیات مانوی که در وصف روحی آمده است که شایسته رفتن به بهشت می شود و به او ریهیم و ساک و جامه بهشتی می دهند

"من به شوق < ترا > خواهم ستد
و پرواز خواهم کرد به بال

و خواهم راند < ترا > به آن شهر آرامش جاوید
و < به تو > خواهم نمود پدران را
هستی یزدانی خویش را

و شاد خواهی بود به شادی
به ستایش نیک
و خواهی بود بی اندوه و فراموش خواهی کرد دشواری را

جامه درخشان خواهی پوشید
و به کمر خواهی بست روشنی را

و بر سر تو خواهم نهاد
دیهیم شهریاری را"

ایران سرزمینی است با طبیعت های متفاوت و این دگگونی های جغرافیایی طبعا موجب تفاوت های فکری و مدنی نیز هست. از سوی دیگر فلات ایران منطقه ارتباط شرق و سر راه مهاجرت ها، نفوذها، و هجوم هایی بوده است که دو قطب جهان قدیم با یکدیگر داشته اند. این سرزمین با وجود کوه های بلندی که داشته و به ظاهر مانعی برای نفوذ به داخل آن بوده است، اما با گذرگاه های مساعد، تمدن های مختلف را پذیرفته و تاثیر فرهنگی خود را به کشورهای مجاور نیز بخشیده است.
...
فرهنگ ایرانی گرچه بخش مهم آن منشا گرفته از هند وایرانی و نهایتا هند و اروپایی است،اما از تمدن بین النهرین، یونان و پندارهای پیش آریایی منطقه رگه های روشن و آشکاری دارد. از این رو برای بررسی و شناخت هریک از مقوله های فرهنگی باید به این بعد مهم مدنیت ایرانی توجه خاص داشت.
هند و اروپاییان یعنی نیاکان مردمی که امروز بیشتر ساکنان ایران، هند، و اروپا را دربر می گیرند، در حدود هزاره دوم یا سوم پ. م. با یکدیگر زندگی مشترکی داشته اند که در تاریخ به آنان هند و اروپایی یا آریایی می گویند. اینان پس از مدتی به سبب تنگی چایگاه سکونت و، سردی مکان زیست، دستیابی به حیوانت اهلی، به شاخه هایی تقسیم شده و هریک به سویی سفر کردند. ... شاخه ای از اینها که به سوی جنوب آمدند و نیای ایرانیان و هندیان امروزی هستند، " هند و ایرانی " گفته می شوند. پس از دو یا سه سده شاید در حدود 1200 پ. م. شاخه هند و ایرانی از یکدیگر جدا گشته برخی به هند امروزی و پاره ای به ایران آمدند. بنابراین باید توجه داشت که ایرانیان و هندیان از زمان جداشدن از هند و اروپاییان در حدود سه سده با یکدیگر زندگی مشترک داشته اندد و باید به مبراث فرهنگی مشترک آنها در این دوره توجه بسیار داشت. اساطیر این دو تیره اگرچه پس از انشعاب در روساخت تفاوت هایی پذیرفته که ناشی از محیط جغرافیایی جدید است اما در ژرف ساخت نقاط همانندی دارد که با شکافتن لایه های تاریخی می توان به هسته مشرک آنها پی برد. مجموعه فرهنگ و اساطیر هندی ها در کتاب " ودا " کتاب هندی هندوها آمده است. .... منظومه های حماسی مانند رامایا و مهابهاراتا و به طور کلی آثار مختلف علمی ادبی بعدی نسبت به ودا متاخرند و هرکدام به نحوی با ودا بستگی دارند.
شاخه ایرانی این فرهنگ اثر مکتوب و ارزنده اوستا را دارد، و در کنار این مجموعه ادبیات وسیع پهلوی حاصل اندیشه های علمی و فرهنگی ایران در دوره های میانه یعنی دوره پارتیان و پارسیان . نیز مجموعه آثار مشهور به زند یعنی ترجمه و تفسیر اوستاست.
....
درست است که آثار گذشته ما در همه زمینه های علمی ... نمونه های خوبی دارد، اما بخش مهمی از آنها در پیکر اسطوره به ما رسیده است. .... شناخت اسطوره و آشنایی با دنیای پر رمز و راز آن و قدرت تجزیه و تحلیل اشاره های نمادین آن می تواند دانش گذشته را در پیش چشم بگستراند و از لابلای الفاظ به ظاهر داشتان وار و افسانه آمیز آن حقایق تاریخی و فرهنگی را بیرون بکشد. اسطور نه تاریخ است نه آیین و ه حماسه، اما در عین حال با این هرسه پیوندی نزدیک دارد. اسطوره رشته روایت های سنتی مقدسی است درست و حقیقی، زیرا از واقعیت های زندگی حکایت می کند، واقعیت هایی که در طول تاریخ و تمدن ملتی شکل گرفته است. از لابلای اشاره های آن می تواند حقایقی از زندگی گدشتکان را دریافت و پندارهای آنان را شناهت. اگرچه مانند داشتان خمیره آن تخیل است، اما این پنداره تخیلی در طول زمان از صیقل اندشیه نسل ها گذشته و از دانسته های آنها و آرزوهایشان اثر پذیرفته، پرورده و پخته شده است. بنابراین عصاره اندیشه مردم گدشته است. تاریخ هم نیست چون هم زبان آن با تاریخ متفاوت است، و هم آنکه حقایق را به رمز و کنایه باز می گوید. .... جمسه هم نیست چه، حماسه
رچه زبانی کهن دارد اما ازلی نیست . حماسه روایت بلنده است که با زبان پهلوانانه و غالبا به منظوری خاص ساخته و پرداخته شده و زاییده ضرورت زمان است.، اما اسطوره نه قصد ایجاد شور در شنونده دارد و نه القاء تفکری خاص. بلکه پدیده ای است که از ساختارهای اجتماعی، الگوهای رفتاری، آیین های جمعی و فردی شکل گرفته و است. از این رو .اکاوی آن هم گدشته ر می نمایاند و هم در کارکردهای اجتماعی سودمند می افتد. برای شناخت آدمی، استعدادهای او و رسالتش به عنوان مخلوق اثر گذار در هستی ناپار به عبور از گدرگاه اسطوره هستیم، چه پدیده آفرینش در این قالب بیان شده و آن اسطوره این است:
"اورمزد در روشنی بیکران در اعلا اعلیین جای داشت و اهریمن در فروترین تاریکی. میان این دو خلا بود ... اورمزد برخورد از خرد نیمه آاگاه تعنی خردی که بر همه چیز احاطه درد، اما اهریمن نادان بود. بنابراین اورمزد از وجود اهریمن آگاهی داشت ام اریمن از وجود اورمزد آگاه نبود. بر جسب اتفاق اهریمن به مرز آمد، روشنی اورمزد را از دور بدید . نیروی ویرانگری او را بر آن داشت تا آفرینش روشن اورمزد را به تاریکی کشد. اما اورمزد او را به گفتار پاک اورمزدی بیهوش کرد و به تاریکی فرو افکند و برای مقاومت در برابر حمله اهریمن آفرینش خود را به پیکر مینوی (غیرمادی ) شکل داد. و سه هزار سال آفرینش به این گونه بود. در پایان سه هزار سال اهریمن دوباره به بالا آمد اورمزد با خرد مینوی خود دریافت که اگر پیمانی مشخص نبندد، اهریمن بر نابودی آفرینش او توانا خواهد بود. . پیمانی سه هزار ساله بست و در این مدت آفرینش مینوی خود را چهره ای مادی اما ساکن داد. در پایان سه هزار سال آفرینش مادی ساکن را نیز بی سود دید . بنابراین آن را فراز رفتار _متحرک ) گردانید تا هریک از آفریدگان بتواند با برورداری از این تحرک در برابر اهریمن مقاومت کند. نه هزار سال پس از آغاز هستی اهریمن هجوم ود را آغاز کرد و بر آفریدگان اورمزد بتاخت و آسمان را از ترس بلرزانید، آب را بدمزه، شور و تلخ کرد، زمین را سوراخ کرد و پست و بلندی در آن ایجاد کرد. گیاه را که ترد و شیرین بود، بخشکانید و گاه را که نماد همه جانوران روی زمین بود، بکشت و سرانجام به سراغ کیومرث، نماد آدمی آمد، اما بر نابودی او توفیق نیافت. چه چنان تعیین شده بود که کیومرث تا سی سال از حمله اهریمن در امان باشد."
پس اهریمن سرمست و از موفقیت خود چنین اندیشید که

" پیروزی من کامل شد، زیرا آسمان را شکستم و به تیرگی و تاری آلودم و به بارو گرفتم، آب را آلودم و زمین را سفتم و با تاری تباه کردم و گیاه را خشکاندم و گاو را میراندم و کیومرث را بیمار کردم ... از سوی اورمزد در رزم کسی نماند، جز یک مرد که او نیز یکی چه تواند کرد. "

پس از سی سال کیومرث بر سمت چپ افتاد و در گذشت. چون درگذشت از اندام های او هشت نوع فلز که زر، سیم، آهن، روی، قلع، سرب، آبگینه و الماس باشد پدید آمد.. و تخمه او به خورشی پایه رفت و در روشنی خورشید پالوده شد و بهر آن را نریو سنگ، ایزد پیام آور الهی نگاه داشت. یک بهر را اسپندارمذ یعنی زمین پذیرفت و آن تحمه چهل سال در زمین بود و پس از چهل سال آدم و حوا از آن برستند. از این رو آدم آفریده ای است زمینی و آسمانی. ... بنابراین در او و خمیره اش مینوی خوب و بد هردو قرار دارند.

"در گاهان چنین گفته شده است، که در آن مینو ( مینوی خوب و بد ) به هم رسیدند نزد آنکه نخستین آفریده است، یعنی هردو مینو در تن کیومرث آمدند، آنکه برای زندگی است، اورمزد، تا او را زنده نگاه دارد، آنکه بر نابودی است، آنگره مینو، تاش بمیراند و تا پایان جهان نیز چنین است. یعنی بر دیگر آفریدگان به همان گونه برسد. "

و آدمی مختار است از هریک از این دو مینو اختیار کند.
...
جهان در طول سه هزار سال آمیخته است، یعنی نیکی و بدی هردو رواج دارد، پیروزی گاه با اورمزد و زمانی با اهریمن اس. آدمی نیز همین آمیختگی را دارد، چه جهان او کوچک است. این تضاد زمینی و آسمانی در ذات و سرشت آدمی نیز هست. انسان آفریده ای است ترکیب یافته از پدیده های پنجگانه.
1. ahu یعنی نیروی زیست که وظیفه آن نگهداری تن است ...
2. baodah نیروی آگاهی، دریافت و احساس است ...
3. daena یعنی هستی مینوی تن یا من مینوی و این نیرویی است که فرد را در حهان دیگر بر حسب اینکه نیکوکار یا بدکار باشد، پاداش یا پادافره می دهد. او پس از سه روز نخستین مرگ و هنگامی که کارهای درگذشته به ترازوی سنجش نهاده شد، دوشیزه ای بوسا و زیبا یا پرزنی زشت و بدبو ظاهر می شود و او را به بهشت جاودان می برد یا در دوزخ تاریک می افکند و در حقیقت "وجدان" فرد است.
4. uruuan نیرویی پایا و فیر مادی است به من مینوی او می پیوندد و زندگی مینوی فرد را می سازد. قابل توجه است که daena اسمی مونث و uruuan اسم مذکر است. ...
5. پنچمین نیرو فره وشی است که از آغاز تا فرجام همراه فرد است. همزادی که پیش از تولد بوده و تا پایان نیز خواهد بود. اما ظاهرا بدان از این نیرو برخوردار نیستند. فره وشی درگذشتگان در روزهای پایانی سال به خانه و خانواده خود باز می گردند و از شادی بازماندگان شاد می شوند. از این رو نظافت پایانی سال و روشن کردن آتش در روزهای پایانی می تواند به حرمت فره وشی درگذشتگان باشد.

آدمی به عنوان برترین آفریده خداوند و بهره و راز خرد در عمل آزاد است هم در کارکردهای فردی و هم در مسئولیت های اجتماعی .... شاید بتوان مسئولیت های اجتماعی انسان را در سه محور دانست، حفظ طبقه اجتماعی و کوشش در مرزهای آن، و تلاش در حفظ نظم جهانی و اجرای آیین ها.


اساس اسطورهً فرهاد و شیرین



فرورتیش بانی دخمهً گئوماته زرتشت در روستای سکاوند بوده است

در روستای سکاوند نهاوند که همان سیکایه اوائوتی نیسایهً ایالت ماد است که در آنجا داریوش و شش تن سران پارسی همدستش طی نقشه ای حساب شده گئوماته زرتشت (بردیه پسر خوانده و داماد کورش) را ترور کرده اند، دخمهً بسیار جالبی وجود دارد که در آن موبد بلند قدی در کنار آتشدان و شمع بر افراشته و خادم قد کوتاهی به حالت پرستش دیده میشود.
هرتسفلد بزرگترین ایران شناس و باستان شناس آلمانی به درستی این دخمه را متعلق به گئوماته بردیه دانسته است.
نگارنده از بررسی اسطوره قتل زریتره اشتره (زرتشت) در مهابهاراته هندوان نیز بدین نتیجه رسیده بودم و حالا مطابقت نام شیرین با لقب بردیه زرتشت یعنی شروین (=شاهزاده) در نزد خرمدینان و امیران در نزد گرجیها بر تأیید این مقوله اضافه شده است.
در واقع شیرین (در اصل شروین، بردیه زرتشت) نه معشوقه بلکه مراد بزرگ فرورتیش شورشی بزرگ ماد در آغاز حکومت داریوش بوده است. این جانب در تأیید درستی نظر هرتسفلد چندین جا در طی مقالات بدین نظر اشاره کرده ام.
شخصی ایراد گرفته بود چگونه بعد از ترور گئوماته زرتشت (بردیه) به دست داریوش این دخمه باشکوه برای وی ساخته شد. جواب ساده است:
چه داریوش در آغاز نتوانست قلوب مادها به زور یا به تزویر تسخیر کند و مردم ماد تحت رهبری فرورتیش نامی قیام بزرگی علیه حکومت اشرافی داریوش ترتیب دادند به طوری که داریوش برای سرکوب ماد ماهها وقت گذاشت. و لی سرانجام موفق شد تصویر این مرید و مراد وی را در صف مغلوبین مقتول خویش در کوه بیستون به تصویر کشد. عده ای از محققین ایرانی از جمله رحیم رئیس نیا به درستی فرهاد اساطیری کوه بیستون را همین فرورتیش می دانند.
بنابراین در اساس اسطورهً فرهاد و شیرین، فرورتیش شورشی مادی و مراد وی شروین (گئوماته زرتشت) قرار داشته اند که بر اثر گذر زمان و تطاول روزگار به صورت داستان عاشقانه فرهاد و شیرین یا خسرو و شیرین در آمده است.
به نظر می رسد در نام شیرین اسطورهً دختر کوچک گئوماته زرتشت یعنی پارمیس (پوروچیستا) نیز دخیل بوده است به گواهی اسطورهً فرهاد وی معشوق فرهاد بود و به گواهی تاریخ و اساطیر وی سر انجام همسر شاه غالب (یعنی در اصل داریوش، ملقب به جاماسپ یعنی مغ کش) گردید.


اوستا اساس ماهی اساطیری کرکره بحارلانوار



از جمله باورهای اساطیری زرتشتی که به شکلی دیگر در روایات اسلام شیعی راه یافته اند روایت ماهی کره تند و تیزبین اوستا است که در بحارالانوار تبدیل به کرکره شده است.
حدیث ماهی کرکره از بحارالانوار به نقل از صادق چوبک:

".....«لافتی الاعلی، لاسیف، الا ذوالفقار.
حضورتون عرض شد که جنگ جنگ صفین هسش و مولای متقیان می خواد از نهر فرات بگذره. محل عبور فرات معلوم نیس. حضرت به نصیر ابن هلال که یکی از اصحابه می فرماید یا نصیر ـ ایناها، این هم تمثال نصیره ـ می فرماید یا نصیر همین حالا می خوام بری کنار نهر فرات، اونجا که رفتی از طرف من کرکرة رو آواز بده و از ماهی فرات بپرس گذرگاه فرات کدومه و جوابش رو بگیر و بیار.
نصیر اطاعت می کنه و بر شط فرات میاد و فریاد می کنه یا کرکرة. هنوز اینو نگفته که هفتاد هزار ماهی سر از آب فرات بیرون میارن که لبیک لبیک چه میگويی؟
نصیر مات می مونه، می گه مولای من غالب کل غالب سلطان المشارق و المغارت اعنی اسدالله الغالب علی ابن ابیطالب پیغامی جهت شما فرستادن. ماهی ها عرض می کنن اطاعت امر مولای خودمون بدیده منت داریم، ولی این شرف در حق کدوم یکی از ما مرحمت شود. نصیر میگه برگشتم خدمت مولا و ماجرا رو عرض کردم.
فرمودند برگرد از کرکرة ابن صرصرة بپرس. نصیر برمی گرده به سوی فرات و فریاد می زنه این کرکرة ابن صرصرة، یعنی کجاس کرکرة ابن صرصرة؟
دوباره شصت هزار ماهی سر از آب بیرون میارن که ما همگی کرکرة ابن صرصرة هستیم و در اطاعت حاضریم. اما مولای ما این مرحمت رو در حق کدوم یک از ما فرمودن؟
نصیر برمی گرده و صورت حکایت رو خدمت مولا عرض می کنه. می فرماید برو کرکرة ابن صرصرة ابن غرغرة رو بگو. نصیر برمی گرده بسوی شط فرات و چنان می کنه که فرموده بودن. این بار پنجاه هزار ماهی سر از آب بیرون میارن و لبیک لبیک گویان جواب میدن همه ما کرکرة ابن صرصرة ابن غرغرة ایم، مقصود کدوممونه؟
نصیر، باز پیش مولا برمی گرده و ماوقع رو به عرض علی می رسونه. می فرمایند مقصود ما کرکرة ابن صرصرة ابن غرغرة ابن دردرة است. از او بخوا و جواب رو بگیر و بیار.
نصیر تا هفت بار بکنار فرات می ره و برمی گرده و در مرتبه هفتم صدا میزند کجاست کرکرة ابن صرصرة ابن غرغرة ابن دردرة ابن مرمرة ابن جرجرة ابن خرخرة؟
اون وخت همین ماهی بزرگ رو که رو پرده می بینین سر از آب فرات بیرون می کنه و آواز می ده لبیک لبیک منم آن ماهی، چه می خواهی و چه می گويی؟ نصیر می گوید مولای متقیان امیر مومنان به تو سلام می رسونه و می فرماید امروز ما را نصرت کن و معبر فرات رو به ما نشون بده. ماهی از شنیدن حرف نصیر قاه قاه بنا می کنه به خندیدن. یاللعجب! ماهی می خنده. چرا می خنده؟
حالاس که باهاس جود و سخاوتتنو نشون بدی. حالاس که می باس به کفار نشون بدی که به خونواده پیغمبر اعتقاد داری. من نمی گم چند تا چراغ میخوام. من جومو ورمی دارم و دور می افتم.
از این گوشه می گیرم و میام دور می زنم تا دوباره همین جا سرجای خودم برسم. دس بکن تو جیبت، خودتو و کرمت، هرچی داشتی بریز این تو. خجالت نکش. هرچی وسعت رسیده بده.
من که نمی بینم چقده می دی. اما خدا خودش می بنه.
من به پولت نگاه نمی کنم. بلندم دعات نمی کنم. من یه ذکری دارم که باهاس آهسه تو این دور تو دلم بخونم. خودم می دونم چکار کنم که آتش جهنمو از جونت دور کنم.»
جام را برداشت به دور افتاد. سرش پايین بود و چشمانش بسته بود. هر سکه ای که تو جام می افتاد ذوق می کرد. یکی دو تا اسکناس هم افتاد که خش خش نرم و دل انگیز آن ها دلش را به قیلی ویلی انداخت. لب هایش به آرامی تکان می خورد. یک دور تمام گشت و دوباره جام را برد و با بی اعتنايی میان دستمال گذاشت و پیش پرده برگشت و گفت:
«باری ماهی قاه قاه بنا می کنه به خندیدن. نصیر علت خنده رو جویا می شه. ماهی می گه ای نصیر! علی ابن ابیطالب راه های دریا رو از ما ماهیا بهتر می دونن.
بدون و آگاه باش وختی که یونس پیغمبر از نینوا فرار می کنه و به کشتی سوار می شه و به دریا غرق می شه، از رب الارباب به من خطاب می رسه که او را ببلعمش. ناگاه جوانی از ابر فرود آمد با هیاتی که لرزه براندامم افتاد و به من خطاب فرمود که یا یونس که شیعه منه و مهمون توه به مدارا رفتار کن. عرض کردم ای مولای من نام مبارک چیست؟ فرمود فریاد رس درماندگان، چاره بیچارگان، امیرمومنان علی ابن ابیطالب.
ماهی فرمود ای نصیر هر روز چند بار می امدند و با یونس نبی، محض رفع دلتنگی، در شکم من صحبت می فرمودند و عجایب دریاها و اسرار آفرینش رو به او یاد می دادن. از آن روز دوستی من با آن بزرگوار شروع شد و حالا بدان که معبر فرات فلان و فلان جاست. نصیر مات و مبهوت برمی گرده خدمت مولا عرض می کنه قربونت برم داستان از این قراره.
فرمود انا اعلم بطریق السموات من طرق الارض. نصیر ناگاه صیحه می زنه و غش می کنه و چون به هوش میاد فریاد می زنه اشهد انک الله الواحد القهار. یعنی من شهادت می دهم که تو خدای یگانه قهاری. حضرت می فرماید نصیر کافر.
به خدا و مرتد از ملت محمد شده و قتلش واجبه و فوری شمشیر مبارک رو ـ همین شمشیری که ملاحظه می کنین خون ازش می چکه ـ از غلاف می کشه...."

گوشه ای از اندیشه شاهان آشور و بابل و سومر





پادشاهان ایران بدون شک معایبی داشته اند چون خصلت طبیعی انسان است و اگر مشکل و خطایی نداشته باشد که می شود ذات یزدان پاک . این خطاها را بایستی تجزیه و تحلیل کرد که آیا قابل قبول است یا خیر ؟ شاهان ایران هرگز قابل مقایسه با روزگاران خود نبوده اند و هزاران سال جلوتر از زمان می اندیشیدند . منشور کورش بزرگ بدون تردید حداقل 2500 جلوتر از زمان خودش صادر شده است و تا آن روزگار هیچ کس چنین نکرده بود روزگاری که شاهان سومر و بابل و آشور چنین فرمان می داده اند

آشوربانی پال : من از شهرهای عیلام به اندازه ای ویران کردم که برای عبور از ویرانه ها یک ماه و بیست و پنج روز وقت لازم است . شاهزادگان و جوانان و پیران و خواهران شاه را همگی به اسیری بردم . زنان و مردان شهر را به همراه اسبان و گوسفندانشان که شمارشان از دسته های ملخ بیشتر بود همگی را به غنیمت بردم . تمام عیلام و شوش و هلتماس را تصرف کردم و بانگ آدمیزاد و شادی را از آنجا برانداختم

آشوربانی پال فرمان داد تا زبان سربازان اسیر را بکنند و با گرز سرهایشان را بکوبند تا بمیرند . دستور داد تا مردم شهر را در برابر مجسمه گاوان بالدار شهر سر ببرند . این کار آشوربانی پال درست همانند جدش سناخریب است که وی نیز چنین کرده بود . جسد مردگان در شهر بایستی بماند تا خوکان و پرندگان بخورند

کتیبه ای از بخت النصر : به فرمان من صد هزار چشم در آورده شد و صد هزار قلم پا را شکستند . من با دست خود چشم فرمانده دشمن را درآوردم و هزاران پسر و دختر را در آتش سوزاندم . خانه ها را چنان ویران کردم که دیگر هیج بانگ زندگی از آن بر نخواست

کتیبه ای از سناخریب پادشاه ماد 689 پیش از میلاد : نخست بابل را گشودم و سپس آن را آتش زدم . نهر فرات را که روان بود را روی شهر بازکردم تا ویرانه های باقی مانده آنجا را نیز آب ببرد
کتیبه ای از آشور نصی پال : به گینایو حمله بردم و آنرا تصرف کردم . 600 نفر از جنگاوران دشمن را بیدرنگ سربریدم . 3000 نفر اسیر را زنده زنده طعمه آتش کردم . اسیران دیگر را پوست کندم و از دروازه اصلی شهر آویزان کردم . مشرق زمین - تمدن ویل دورانت

حال گوشه ای از اندیشه شاهان یکتاپرست ایران باستان
داریوش بزرگ چنین گوید : خدای بزرگ است اهورامزدا. که این جهان را بیافرید . که خرد و نیروی کوشش را بر من ارزانی داشت به خواست و نیروی اهورامزدا شاهم و فرمانهای او را اجرا میکنم این چنین : دوستدار و پیرو راستی هستم و بدی را دشمنم . خواهان داد و عدل هستم .
نه می خواهم که از سوی توانایی به ناتوانی ستم شود و نه میخواهم که ناتوانی به توانایی بد کند . آنچه موافق راستی است میل من است و آنچه خلاف راستی است به شدت با آن مخالفم . خویم را در حد اعتدال نگه میدارم و چون خشم بر مرا فرا گیرد با اراده بر آن چیره میشوم تا مبادا ناروایی روی دهد .
تو كه بعد از من شاه خواهي بود از دروغ سخت بپرهيز . مردي كه خواهد دروغزن بود نيك كيفر ده. اگر چنين مي انديشي بايد كشورم در امان باشد . آنهايي كه پيشتر شاه بودند در آن مدت ، آنچه را كه من در يك سال و اندي به خواست اهورامزدا كردم نكردند .
از آن رو اهورامزدا مرا ياري كرد، چون بدكردار نبودم ، دروغزن نبودم ، خطاكار نبودم ، نه من ، نه دودمانم . بر پايه راستي رفتار كردم : نه به ناتوان و نه به توانا بد كردم ، مردي كه با خاندانم همكاري كرد او را نيك پاداش دادم و آنكه زيانكاري كرد ، او را نيك كيفر دادم . تو كه سپس شاه خواهي بود ، مردي كه دروغزن يا خطاكار است او را دوست مباش و او را نيك كيفر ده . تو كه سپس اين نوشته ها را كه من نوشتم ، يا اين نگاره ها را ببيني ، آنها را ويران مكن ، تا جايي كه ممكن است آنها را بپاي ، تا زماني كه تندرست باشي

gol پاینده باشی ای سرزمین جاوید gol

منابع این نوشتار:

اوستا - استاد هاشم رضی
گنجینه اوستا - استاد هاشم رضی
تاریخ هرودوت - جرج راولین سن
گاتها - سروده های ناب و آسمانی زرتشت
پیام زرتشت - دکتر خاور شناس علی اکبر جعفری
تاریخ تمدن ویل دورانت - تمدن مصر - بابل و یونان
فرهنگ سه جلدی ایران باستان - شادروان استاد ابراهیم پورداوود
زرتشت پیامبری که از نو باید شناخت - فروغ مزدیسنا - ارباب کیخسرو شاهرخ
تاریخ و تمدن ایران - پرفسور هانری ماسه - رنه گروسه و انجمن باستان شناسان فرانسه