کافه تلخ

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۸, دوشنبه

بــــــزرگــــتریـــــن دروغ قرن بیســــــــــــــتم ، سفر به ماه






این مطلب کمی طولانی است ولی جالب است که بدانیم سفر به ماه دروغی بیش نبوده است. اگر خاطرتان باشد چند سال پیش هم تلویزیون ایران فیلمی به نام کاپری کورن وان (یک) پخش کرد که محتوای آن سفر دروغین به مریخ بود.


خبرگزاري فارس: ما مداركي داريم كه فرود انسان بر روي ماه در اواخر دهه 60 و اوايل دهه 70 دروغي بزرگ بوده است




"در دروغ بزرگ هميشه قدرت معيني از قابليت باور كردن وجود دارد.چرا كه افراد زيادي از يك ملت هميشه تحت تأثير عواطف به راحتي گول مي خورند حالا يا عمدي يا سهوي. و به خاطر سادگي و بي آلايشي و صداقت باور آنها، راحت تر قرباني يك دروغ بزرگ مي شوند تا يك دروغ كوچك.چرا كه آنها خودشان در موارد كوچك، دروغ هاي كوچك مي گويند و از گفتن دروغ هاي بزرگ شرم دارند (و دولت مردان در اين مورد شرمي هم ندارند)هرگز به ذهن اين مردم خطور نمي كند كه دروغ هاي خيلي بزرگ بسازند و هرگز هم باور ندارند كه ديگران چنان گستاخ باشند كه اين چنين صداقت را بدنام كنند ولو اين كه مدارك اين چنين دروغي را براي ذهن آنها ثابت كنند آن هم به طور آشكار، باز هم به دروغ بودن آن دروغ بزرگ شك دارند و همچنان فكر مي كنند كه حتماً توضيحي وجود دارد. چنين دروغ بزرگ گستاخانه اي هميشه رد پاهايي پشت سر خود به جاي مي گذارد. حتي بعد از اين كه سرهم بندي شد و توسط متخصص هاي جهاني دروغ گويي وتمام كساني كه براي دروغ گفتن در هر دروغ گويي با هم همكاري مي كنند، به عنوان يك حقيقت شناخته شد. اين افراد در حال حاضر به خوبي مي دانند كه چگونه از اين دروغ ها براي اهداف توسعه طلبانه خود استفاده كنند "
آدولف هيتلر (1925)
حتي يك تفاله اي از كيسه ي زباله ي زمين مانند آدولف هيتلر هم مي دانست كه چگونه توده هاي مردم را با مهارت اداره كند و گول بزند پس شما به واقع فكر مي كنيد كه آمريكا انسان را بر روي ماه فرود آورده است؟ خوب، دوباره فكر كنيد.ما مداركي داريم كه فرود انسان بر روي ماه در اواخر دهه ي 60 و اوايل دهه ي 70 دروغي بزرگ بوده است.
براي شروع بهتر است بدانيد كه تنها 100 نفر در پروژه فرود بر روي كره ي ماه درگير بوده اند.مركز كنترل در هوستون (Houston) به علاوه بيشتر زنان و مرداني كه بر روي اين پروژه كار كرده اند، شكي باقي نمي گذارند كه اين كار يك دروغ بوده است. اما چگونه ممكن است؟ خيلي ساده. قدرت كسي كه چنين افتضاحي را به بار آورده هرگز اجازه نمي دهد كه كسي اين تصور را داشته باشد. هزاران نفري كه درگير اين ماجرا شده اند، تنها نگران قسمت كوچكي بودند كه مربوط به آنها بود. مهندسان، مكانيك ها، برنامه نويسان كامپيوتري و... كاري نداشتند كه با هم مشترك باشد.بنابراين بيشتر افراد از چيزي از يك پروژه ي هاليوود سر بيرون مي آورد، چيزي نمي فهمند.
در سال 1962، رئيس جمهور آمريكا، جان اف كندي گفت كه يك تصوري از آمريكا دارد كه تا قبل از پايان اين دهه مي تواند انسان را بر روي ماه فرود آورد و دوباره وي را به زمين بازگرداند. امروز، ما نمي دانيم كه كندي آن روز مي دانست كه اين كار واقعاً ممكن است يا نه اما مدت كوتاهي پس از ترور او، بهترين دانشمند جهان در زمينه ي موشك كه در اين پروژه كار مي كرد به ليندون جانسون اطلاع داد كه علم حداقل تا 30 سال آينده از انجام چنين پروژه اي ناتوان است. حقيقت اين است... در واقع آنها كمي خوش بين بودند. الآن و اينجا ما 40سال از آن تاريخ را گذرانده ايم و هنوز هم تكنولوژي قادر به فرستادن يك انسان به ماه و باز گرداندن سالم وي به زمين نيست. قدرت هايي كه در مورد اين كلاهبرداري تصميم گرفتند به اين نتيجه رسيدند كه اگر آنها نتوانستند انساني را به ماه بفرستند وبه سلامت به زمين بازگردانند، كاري كه آنها بايد بكنند اين است كه از ناسا بخواهند اين چنين پروژه اي را جعل كند و پس از آن ميلياردها دلار از پول ماليات دهندگان كه براي سرمايه گذاري در اين پروژه در نظر گرفته شده بود را براي خود بردارند. پس از آن، آنها تصميم گرفتند كه واقعاً مي توانند كل اين ماجرا را جعل كنند آنهم فقط با قسمتي از پولي كه براي اين كار آماده شده بود. اين جا در عكس زير مكاني در ايسلند است كه ما فهمديم كه بسياري از كلك ها و دروغ هاي ناسا در آن ساخته شده است.
در اين جا چند حقيقت وجود دارد كه بايد به ذهن بسپاريد كه نمي شود واقعاً انساني را به ماه فرستاد و غير ممكن است:


ماه به طور دائم توسط شهاب سنگ هاي خيلي ريز كه با سرعت بيست هزار مايل در ساعت حركت مي كنند، در حال بمباران شدن است. براي اين كه تصور درستي داشته باشيد گلوله يك تفنگ با سرعت 800 مايل بر ساعت حركت مي كند. ماه هم هيچ اتمسفري ندارد كه سرعت اين شهاب سنگ ها را كم كند. اگر يكي از فضانوردان يا يكي از واحدهاي ماه نشين توسط يكي از اين شهاب سنگ ها ضربه اي ببيند حتي اگر اين شهاب سنگ به اندازه ي يك دانه برنج باشد، آن وقت كار تمام است. عجيب اين كه ناسا در آن زمان اصلاً نگران چنين موضوعي نبود.


اين يك مورد واقعاً ديگر خيلي خنده دار است. به پوتين هاي نيل آرمسترانگ (اولين انساني كه آمريكايي ها مدعي اند بر روي ماه پاگذاشت) نگاه كنيد. به كف پوتين نگاه كنيد و به عكس كه ناسا ادعا مي كند اولين نقش پوتين بر روي ماه بود.


اين دونقش هيچ شباهتي به هم ندارند. ناسا سرانجام به خاطر اشتباهش طفره رفت و حالا ادعا مي كند كه پوتين هايي كه آرمسترانگ روي ماه پوشيده بود قبل از اين كه ماه نشين اورا سوار كند روي سطح ماه رها شد و به زمين بازگردانده نشد، مطمئناً همين كه ناسا گفته، درست است...
يك مشكل ديگر، يك سري امواج كشنده در فضا وجود دارد نه تنها براي فضانوردان بلكه براي عكس هايي كه ممكن است بخواهد گرفته شود هم كشنده است و آنها را از بين مي برد. خيلي خنده دادر است كه ناسا سعي كرده كه با حيله اين رسوايي ديگر را هم از سر بگذراند. در يك دقيقه به شما نشان مي دهيم كه چنين عكس هايي كه ناسا ادعا مي كند روي ماه گرفته شده است جعلي است.


ماه بر روي زمين كه 250 هزار مايل با آن فاصله دارد نور مي اندازد، براي اين كه چنين سطحي به اين روشنايي بخواهد وجود داشته باشد، حتما، براي هر كس كور كننده خواهد بود. بنابراين اصلاً فكرش را هم نكنيد كه با تكنولوژي آن روز (حتي امروز) بتوان عكس گرفت كه ظاهر هم بشود. اما هيچ كدام از چنين عكس هايي كه فضانوردان گرفتند، كوچكترين مشكلي نداشت.
نيل آرامسترانگ كسي كه ناسا مدعي است اولين انساني است كه پا بر روي ماه گذاشت هم اكنون (اين مقاله قبل از مرگ وي تأليف شده بود) دچار بيماري روح شده است چرا كه تمام عمرش مجبور بوده با اين دروغ زندگي كند. عجيب اين كه ما هيچ گاه نديديم كه فضانورداني كه بر روي ماه راه رفته اند در يك جمع مردمي از جزئيات اين سفر حرف بزنند. چرا اين كار را نكردند؟ ناسا به آنها اجازه نداد.
در عكس زير كه از ماه نورد گرفته شده ومدعي شده اند كه بر روي ماه حركت كرده است هيچ رد لاستيكي در عقب يا جلوي آن ديده نمي شود.


به عكس بالا نگاه كنيد علامت آمريكا بر روي سفينه ي ماه نشين با نوار چسب اسكاچ چسبانده شده اين نوارچسب حتماً بايد تحمل دماي 400درجه را داشته باشد آيا مي توانسته است؟ من كه مطمئنم نمي توانسته شما چطور؟


به اين عكس نگاه كيند عكسي است از پيت كانراد از آپولو 12 اگر به قسمت بالايي كلاهش نگاه كنيد، در قسمت بالا سمت راست انعكاس پروژكتور نورپردازي استوديويي را مي توانيد ببينيد.


چرا سایه این دو فضانورد در امتداد هم نیست؟!
حالا يك چيز جالب ديگر، اولين سيگنال هاي ارسالي از ماه ابتدا به استراليا رسيده است، استراليايي هاي مي گويند كه در اولين تصوير مخابره شده ديده اند كه يك نفر يك قوطي كوكاكولا را كه در تصوير بوده از تصوير بيرون پرت كرده است.
يا مثلاً به اين عكس توجه كنيد كه در آن پرچم آمريكا به آرامي توسط باد در حال تكان خوردن است. جالب اين كه در ماه هيچ گونه جريان بادي وجود ندارد. چون ماه اتمسفر ندارد.


براي آنكه سفر به فضا امكان پذير شود، ناسا تأسيس شد. برنامه ي فضايي آپولو اين طور وانمود كرد كه انسان مي تواند به فضا سفر كند و بر روي ماه پياده روي كند. هر كدام از پروژه هاي آپولو با دقت تمرين مي شد و سپس با دقت بسيار بيشتر در صحنه هاي نمايش در سايت آزمايشي فوق سري كميسيون انرژي اتمي در صحراي نوادا و استوديوهاي كاملاً امن ومحافظت شده والت ديزني كه در آن يك مدل بزرگ از ماه بود، به صورت فيلم در مي آمد. همه ي اسامي، مأموريت ها، محل هاي فرود و تمام وقايع در برنامه ي فضايي آپولو انعكاس مراسم و تشريفات سري و سمبل آيين هاي سري پنهان روشنفكران است. شفاف ترين چيز انفجار ساختگي سفينه ي فضايي آپولو 13 كه آكوريس (عصر جديد) ناميده شده بود، كه در ساعت 1:13 (زمان نظامي 1313) در 13 آوريل 1970 رخ داد. اين رخداد استعاره اي از جشن درگيركردن مرگ و انفجار، شغل تابوت سازي، مشاركت با جهان معنوي و... در اين پروژه بود. سفرهاي اكتشاف ماه متوقف شدند چرا كه ادامه دادن اين دروغ بزرگ بدون آشكار شدن آن امكان پذير نبود و البته آنها ديگر داستاني براي سرهم كردن نداشتند.
هيچ انساني، هيچ گاه از ارتفاع 300 مايلي بالاتر نرفت. در اين ارتفاع فضانوردان تحت فشار تشعشعات كمربند ون آلن بودند و البته كمربند ون آلن از آنها در برابر بي نهايت تشعشعات كيهاني محافظت مي كرد. هيچ انساني هرگز در هيچ برنامه ي فضايي آشكار براي عموم مردم، دور ماه نگشت، روي آن فرود نيامد و روي ماه پياده روي نكرد، هيچ كس، هيچ وقت. حتي اگر چنين چيزي هم رخ داده باشد آنهم به صورت واقعي، بايد از تكنولوژي خيلي بالايي استفاده شده باشد و هيچ كس هم از آن خبر نداشته باشد (حتي حالا هم چنين تكنولوژي پيشرفته اي در اختيار ما نيست).
آن تشعشعات عظيم كه در كمربند ون آلن با آن روبروي مي شويم، تشعشعات خورشيدي، پرتوهاي كيهاني، روشنايي خيره كننده خورشيد، كنترل دما و خيلي از مشكلات ديگر به هيچ موجود زنده اي اجازه نمي دهد كه با چنين سطحي از تكنولوژي كه ما در اختيار داريم، از اتمسفر خارج شود. هر دانش آموز با هوش دبيرستاني با يك كتاب فيزيك پايه مي تواند ثابت كند كه فرود آپولو بر روي ماه توسط ناسا جعلي بوده است.
اگر باز هم شك داريد، توضيح دهيد كه چگونه فضانوردان روي ماه پياده روي كردند ،آن هم با لباس فضايي و در معرض نور خورشيد كامل و گرمايي كه در خلأ موجود در سطح ماه با درجه حرارت 256 درجه، آنها را احاطه كرده بود و تازه اينها غيراز اثرات شهاب سنگ هاي آسماني، پرتوهاي كيهاني، پرتوهاي خورشيدي و... است. ناسا به ما مي گويد كه ماه هيچ اتمسفري ندارد و فضانوردان اين سازمان در خلأ كامل بوده اند.
گرما با به عنوان حركت و لرزش مولكول هاي ماده معني مي شود. حركت سريع مولكول ها، يعني دماي بالاتر. حركت آرامتر مولكول هاي يعني دماي پايين تر. صفر مطلق دمايي است كه در آن حركت مولكول ها، متوقف مي شود. براي داشتن گرما يا سرما، بايد ملوكول هايي موجود باشند.
خلأ حالتي از نيستي است كه هيچ مولكولي وجود ندارد. خلأ هم درجاتي دارد.دانشمندان معتقدند كه خلأ كامل وجود ندارد. فضا شبيه ترين چيز به خلأ كامل است كه براي ما شناخته شده است. در جايي كه ما به عنوان فضا مي شناسيم مولكولهاي بسيار كمي وجود دارد كه مفهوم اندازه گيري سرما وگرما در آن غير ممكن است. اين همان دليلي است كه براساس آن ما از فلاسك يا بطر هاي خلأ براي نگهداري مايعات سرد يا گرم استفاده مي كنيم تا بدون نياز به دوباره سرد كردن يا دوباره گرم كردن، دماي آنها حفظ شود.
همه ي انواع پرتوها در خلأ حركت مي كنند اما هيچ تأثيري برخلأ ندارند. پرتوهاي گرمايي خورشيد در فضا حركت مي كنند اما فضا را گرم نمي كنند. در واقع پرتوهاي گرمايي خورشيد به هيچ وجه تأثيرگذار نيستند تا وقتي كه به ماده برخورد كنند. حركت هاي مولكولي وقتي انرژي موجب به صورت مستقيم توسط ماده دريافت شود، زياد مي شوند. زماني كه طول مي كشد تا ماده بر اثر نور مستقيم خورشيد در فضا گرم شود، به رنگ نور، خواص عنصري آن، فاصله از خورشيد، و نرخ جدب موج گرمايي توسط ماده بستگي دارد. فضا داغ نيست. فضا سردنيست.



با توجه به قدرت موتور یک ماه نشین هیچگونه تغییری بر سطح ماه مشاهده نمیشود!!

اجسامي كه گرم مي شوند به وسيله ي فضا نمي توانند سرد شوند. اولين كار براي سرد كردن يك جسم اين است كه آن را از معرض نور مستقيم خوشيد دور نگه داريم. چيزهايي كه در سمت سايه ي يك چيز ديگر قرار دارند، عاقبت سرد مي شوند، اما نه به خاطر اين كه فضا سرد باشد. فضا سرد نيست. گرما و سرما در خلأ فضا وجود ندارد.
قوانين حركت دستور مي دهند تا مولكولها آهسته تر حركت كنند. اگر هيچ منبع گرمايي ديگري نباشد، اجسام بالاخره سرد مي شوند، اما از آنجايي كه خلأ موجود در فضا يك عايق كامل محسوب مي شود، زمان زيادي طول مي كشد تا يك جسم سرد شود حتي زماني كه به طور كامل از معرض امواج گرمايي يا ديگر امواج خارج شود.
ناسا تأكيد مي كند كه لباس هايي كه فضانوردان مثلاً روي سطح ماه پوشيده بودند، داراي تهويه مطبوع بوده است. يك سيستم تهويه مطبوع بدون تبادلگر گرمايي، نمي تواند كار كند.
يك تبادلگر گرمايي به طور ساده اين طور كار مي كند كه گرمايي را كه در يك ميانجي مثل گاز فريون، جمع شده است را مي گيرد و به جاي ديگري منتقل مي كند. براي اين كه سيستم تهويه مطبوع كار كند و گرما را به مكان دوم انتقال دهد، به يك ميانجي ديگر كه مولكول هايش گرما جذب كند مثل هوا يا آب احتياج دارد.
(اين ميانجي دوم در آشپزخانه خانه، هواي موجود در آشپزخانه است). يك سيستم تهويه مطبوع نخواهد توانست كه در خلأ كار كند. يك لباس فضايي كه در محاصره ي خلأ قرار دارد نمي تواند گرماي داخل لباس را بگيرد و به مكاني ديگر بدهد. به ياد آوريد كه خلأ يك عايق كامل است. در چنين شرايط محيطي اي، يك انسان در لباس فضايي خود، بريان مي شود.
ناسا ادعا مي كند كه لباس فضايي آنها به وسيله يك سيستم آب پايه كه در لوله هاي اطراف بدن فضانورد كار مي كرده است، خنك مي شده است كه آن هم توسط يك محافظ مارپيچي در قسمت پشتي لباس فضانوردان، از نور خورشيد محافظت مي شده است.
ناسا ادعا مي كند كه آب بر روي مارپيچ اسپري مي شده تا لايه اي از يخ ايجاد شود. ظاهراً پس از آن، يخ كه آن گرماي عظيم را جذب كرده است بخار مي شده و به فضا مي رفته است. در اين مورد دو مشكل وجود دارد كه به هيچ وجه قابل توضيح نيست:


اين را به خاطر داشته باشيد. در مورد اين موضوع فكر كنيد آن هم وقتي كه يك روزصبح با يك فلاكس پر از قهوه بيرون مي رويد. در اين مورد خيلي طولاني و عميق فكر كنيد آن هم وقتي كه يك فنجان قهوه ي داغ (4 ساعت پس از صبح) مي ريزيد تا با نهار بنوشيد. باز هم در اين مورد فكر كنيد كه چگونه چنين چيزي ممكن است آن هم در آخر روز وقتي باز هم يك فنجان قهوه ي گرم داريد كه بخوريد.
قوانين يكسان فيزيكي در مورد هر وسيله اي كه در فضا سفر مي كند، اعمال مي شود.
ناسا ادعا مي كند كه فضاپيما به آرامي چرخش مي كرده است تا قسمت هاي قرار گرفته در سايه، به وسيله ي سرماي جان فرساي فضا سرد شود... سرماي جان فرسايي كه وجود ندارد. در واقع تنها كاري كه چرخش سفينه مي توانسته انجام دهد، آن بوده است كه گرمايي ثابت و حتي بيشتر براي سفينه را سبب شود همانند وقتي كه شما يك هات داگ را روي آتش مي چرخانيد. در واقع يك غذا كه نامش فضانورد آپولو بوده است، پخته مي شده است.

حداقل كاري كه مي شود كرد اين است كه وقتي سفينه به زمين بازمي گردد شما دلتان نمي خواهد كه در سفينه را باز كنيد.
ناسا خودش هم بهتر مي داند كه اگر چنين سيستم خنك كننده اي براي لباس فضانوردان تعبيه كرده بوده است، بايد براي سفينه مدل بزرگترش را قرار مي داده است. هيچ راكتي چنين حجم عظيمي از آب (براي سفينه و فضانوردان) را حتي براي زماني كوتاه نمي توانسته حمل كند.
آب وزني حدود 62 پوند بر فوت مكعب دارد. فضا و جرم آبي به اين مقدار، براي حمل توسط راكت ها خيلي خطرناك بوده است. هيچ گاه چنين مقدار عظيمي از آب در هيچ مأموريتي نه براي فضانوردان نه براي سفينه ها، حمل نشده است.
بر روي نوارهاي ضبط شده به اصطلاح سفر به ماه، فضانوردان به تلخي از سرمايي كه در حين سفر نيز بر روي سطح ماه با آن روبرو بوده اند، شكايت كرده اند. آنها گفته اند از گرماسازهايي استفاده كرده اند كه براي غلبه بر سرماي وحشتناك فضا كافي نبوده است. انجام چنين حيله اي هم ضروري بوده است چرا كه مجبور مي شده اند روزي حقيقت را بگويند. حقيقت را. اين حيله همچنين مدركي از خواري و غرور است كه درآن روشنفكران همچنان كارهاي انسان هاي معمولي را انجام مي دهند.
چيزي كه ما شنيديم در واقع از يك سيستم سرمازاي قوي در صحنه ي نمايش و ضبط فيلم مأموريت آپولو 11 بوده است. اين صحنه ي نمايش و فيلم سازي در سايت آزمايش فوق سري كميسيون انرژي اتمي در صحراي نوادا قرار داشته است جايي كه دماي هوا به طور معمول 100 درجه فانهايت است. در گرماي مستقيم خورشيد، فضانوردان هرگز نبايد سردشان مي شده است حتي در فضا كه خلأ آن يك عايق كامل است.
به عنوان مدرك، ماه نشين را كه در مؤسسه ي اسميت سونيان (smith sonian institute) در معرض نمايش عمومي قرار دارد، بررسي كنيد و به هسته ي موتور راكت كه درون ماه نشين قرار داده شده است توجه كنيد كه به قمست بالاي نازل راكت در قسمت پايين مركزي ماه نشين متصل شده است.
اين همان موتور راكتي است كه مي گويند نيروي اضافه براي فرود بر ماه و برخاستن از آن را فراهم كرده است.
درنمونه ي واقعي ماه نشين اين موتور راكت موجود است اما در فيلم ها و عكس هايي كه گفته مي شود روي ماه از ماه نشين گرفته شده است ديده نمي شود. پس از آن نظري به شبيه ساز ماه نشين بيندازيد و شما خواهيد فهيمد كه دقيقاً كجا چنين حقه اي به صورت فيلم درآمده است.
يك فكر خوب ديگر هم براي عملي كردن وجود دارد. اين كه اندازه ي ابعاد فضانوردان در لباس هاي فضايي شان و ابعاد واقعي درب ورود و خروج ماه نشين را اندازه بگيريد.
همچنين ابعاد داخلي ماه نشين را اندازه بگيريد و پس از آن خواهيد فهيمد كه فضانوردان (يا همان دروغگوها) نمي توانسته اند با لباس فضانوردي از درب ماه نشين وارد آن شوند يا از آن خارج شوند. (واقعاً حواس پرتي هم حدي دارد).
محل لولاهاي درب ورود و خروج توجه كنيد و سپس به شبيه ساز آموزش ماه نشين نگاهي بيندازيد و همه ي ابعاد را اندازه بگيريد (همه ي آنهايي كه در بالا گفته ام) و حالا حواستان به محل لولا هاي درب ورود و خرج خيلي بزرگتر باشد تا روشن شويد...
ناسا ادعا مي كند كه لباس هاي فضايي اي كه فضانوردان پوشيده بودند، در سطح ماه فشارشان را 5psi بالاتر از فشار محيط برده اند (فشار خلأ صفر psi است) ما دستكش هايي را كه ناسا ادعا مي كند فضانوردان در دست كرده اند را امتحان كرديم و فهميدم كه آنها از مواد قابل انعطاف ساخته شده اند و هيچ وسيله ي مكانيكي، الكتريكي يا هيدروليكي در آنها تعبيه نشده است تا هنگامي كه آنها را در دست دارند، به انگشتان آنها كمك مي كنند.
آزمايش ها به روشني نشان مي دهد كه چنين امكان استفاده كردن از چنين دستكش هايي وجود ندارد به طوري كه پوشنده ي آنها امكان خم كردن مچ يا انگشتان را براي انجام هيچ كاري ندارد وقتي كه با فشار پنج psi بالاتر از فشار محيط پرشده باشد، حالا در خلأ باشد يا در جو زمين (فرق نمي كند). به واقع ناسا فيلم ها و عكس هايي را نشان داد كه درآنها فضانوردان از دست ها و انگشتان شان به راحتي در طي به اصطلاح سفر به كره ي ماه، استفاده مي كنند. فيلم به وضوح نشان مي دهد كه به هيچ وجه هيچ فشاري درون دستكش ها وجود ندارد... شرايطي كه در آن بيهوش شدن به علت كاهش فشار اتمسفر به صورت آني و انفجاري رخ خواهد داد و نتيجه ي آن تقريباً مرگ ناگهاني است، اگر واقعاً فضانوردان درمحيط خلأ باشند.
اگر باور نمي كنيد، خودتان امتحان كنيد. يك آزمايش ساده است و لازم نيست كه حتماً متخصص موشك باشيد. اينها چند دليل، از بيش از يك صد دليل ساده و راحت براي اثبات قابل قبول علمي ماجرا بود كه نشان مي دهد چگونه ناسا و برنامه ي فضايي آپولو بزرگترين دروغ هايي بوده اند كه به مردم راست پندار جهان، قبولانده شده است.
ما تلاش كرديم كه اطلاعاتي در مورد فعاليت هايي در منظومه شمسي كه همزمان با پروژه ي آپولو فعال بوده اند، تهيه كنيم. فهميديم كه اين اطلاعات براي تمام روزها و تمام سالها قابل دسترسي است، غير از روزها و ساعت هايي كه مأموريت آپولو(به اصطلاح) در حال انجام بوده است. اين اطلاعات از هيچ سازمان دولتي شامل ناسا، سازمان ملي اقيانوس و اتمسفر (NOAA) و رصدخانه دريايي قابل تهيه نيست. اين اطلاعاتي است كه به طور عادي جمع آوري مي شود (چيز عجيبي براي پنهان كردن ندارند) و شامل تاريخ هاي پرتاب، تاريخ ها و زمان هاي فرود و آسيب هاي سنگين ناشي از پرتوها مي باشد. اين اطلاعاتي است كه بايد وقتي كه فضانوردان با ماه پيما روي ماه حركت مي كرده اند، مشاهده مي شده است، اگر كه به واقع فضانوردي روي ماه بوده باشد. اين اطلاعات قابل دسترسي نيست چرا كه اثبات خواهد كرد كه آن فضانوردان كذايي مثل سيب زميني برشته شده اند. جسد آنها بايد به زمين باز مي گشت اگر واقعاً آنها، تلاش كرده اند چنين مأموريتي انجام دهند.
به علاوه، اگر تمام دلايل بالا را كنار بگذاريم فيلم ها و عكس هايي مأموريت آپولو به راحتي جعلي بودن آن را اثبات مي كند. هر كسي با كمترين سطح اطلاعات درباره ي استوديوهاي فيلم برداري، استوديوهاي نورپردازي و واقعيت هاي فيزيكي ماه به راحتي مي تواند ثابت كند كه مدارك بصري پروژه ي فضايي آپولو (عكس ها و فيلم ها) توسط ناسا جعل شده است. هيچ فيلم رنگي اي براي بشر اين قدر شناخته شده نيست كه شامل چنين جزئيات عالي در سايه ها و قسمت هاي روشن عكس هايي كه گفته مي شود روي ماه گرفته اند، باشد. هر عكاس حرفه اي كه اين عكس ها را ببيند به شما مي گويد كه چنين عكس هايي در محيط هاي كنترل شده اي گرفته شده اند و چنين عكسي متعلق به محلي با تابش مستقيم نور خورشيد، و آنهم در خلأ نيست. بعضي از اين اشكالات و اختلاف ها در عكس ها چنان است كه حتي كساني كه هم كه خيلي خوش بين هستند، وقتي اين اختلافات را براي آنها روشن كني به مِن و مِن شنيدني اي مي افتند. بعضي ها واقعاً به يك شوك آرام فرو مي روند. برخي در هم مي ريزند و گريه مي كنند. من خودم كساني را ديده ام كه به شدت عصباني شده اند و در حالي كه اين عكس ها را پاره مي كنند، جيغ هم مي زنند.
كلينيك نكت (kleinik nekt) فرمانده ي عمليات هاي ناسا در زمان پروژه ي آپولو، الآن هم "عضو فراماسونري سي و سومين مرتبه " است و برادرش هم حاكم مطلق و مشهور هيئت سي وسومين مرتبه از رسم اسكاتلندي باستاني و پذيرفته شده ي فراماسونري است (فرماسونري يعني فراموش خانه) اين عضويت جايزه ي او براي مقاومت در چنين ماجرايي بوده است. همه ي گروه اولين فضانوردان فراماسون بوده اند. عكسي از نيل آرمسترانگ (اولين كسي كه مثلاً روي ماه پياده شد) در خانه ي معبد واشينگتن وجود دارد كه در آن نواري كه علامت فراماسونري است روي ران او آنهم بر روي ماه قرار دارد. همه ي اعضاي بلند پايه ي رسمي ناسا جزء اشراقيون، ماركسيست ها يا كمونيست بوده اند و هستند.
اتحادجماهير شوروي فقط يك برنامه ي فتح ماه سرنشين دار را برنامه ريزي كرده آن طور كه من تحقيق كردم كيهان نوردهاي شوروي وقتي كه از كمربند ون آلن بالاتر رفته اند، جزغاله شده اند. شوروي هيچ گاه دوباره تلاشي براي فرستادن انسان به كمربند ون آلن يا بالاتر از آن صورت نداد. (كاري شبيه كاري كه عقل سليم مي كند).
وقتي كه انسان نمي تواند از تشعشعات سنگين كمربند ون آلن جان سالم به در ببرد، چگونه مي تواند روي ماه فرود آيد؟ اتحاد جماهير شوروي برنامه ي فرستادن انسان به ماه را منحل كرد.
اثري كه اين ماجرا بر روي انسان هاي جهان داشت، اين بود كه اگر ما مي توانيم به ماه سفر كنيم، ديگر موجودات زنده ي كيهان هم مي توانند به زمين ما سفر كنند. سناريوي حمله ي بيگانگان به زمين از آن زمان مرسوم شده است.
فاش سازي هاي اخير در باره ي طبيعت كلاهبردار ناسا و برنامه ي فضايي آپولو كه توسط اداره ي اطلاعات وديگران صورت گرفت موجب سيل تبليغات و برنامه ي تلويزيوني شد تا مردم گول خورده در خواب عميق جهالت باقي بمانند. بلندپروازترين آنها "آپولو 13 " و "از زمين تا ماه " هستند كه در هر دو بازيگر و تهيه كننده ي معروف، تام هنكس كار كرده است.
1- ميزان آبي كه براي انجام اين كار بايد توسط فضانورد حمل شود، حتي براي زمان بسيار كوتاهي (آنهم براي دماي 155 درجه بالاي نقطه ي جوش آب) آنقدر زياد است كه براي فضانورد امكانپذير نيست.
2- ناسا ادعا كرده است كه آنها يخ در سطح ماه پيدا كرده اند. ناسا ادعا مي كند كه محافظت توسط يخ (در برابر پرتوهاي خورشيد) اظهارات جعلي آنها را در مورد سيستم تهويه مطبوع را نقض نمي كند.

حقايق آپولو

1- نيل آرمسترانگ هم اكنون ( اين مقاله قبل از مرگ آرمسترانگ تهيه شده است) هم اكنون از بيماري روحي رنج مي بود. كه نتيجه ي مستقيم قراردادن او به عنوان سنگ بناي بزرگ ترين دروغ تاريخ است. شايد هم از اين كه تعداد بيشماري سايت اينترنتي او را دروغگو مي خوانند.

كاري كه ناسا انجام داد اين بود كه سطح ماه دروغين را در مركز تحقيات لانگلي (LRC) فيلم برداري كرد، در يك مسير رفت، سپس دوربين را معكوس كردو سطح را در جهت معكوس فيلم برداري كرد چيزي كه در فيلم ها مشهود است وديده مي شود.
شوندوچه در ماه) در ماه قابل استفاده نيستند.
ناسا 40 سال وقت داشته است كه به اصلاح اشتباهات ساده و آشكار برنامه ي آپولو بپردازد. هر وقت كسي ايرادي مي گرفته است، ناسا اين اشتباهات را اصلاح مي كرده است و چيزي نمي گفته است مثلاً آنها نمي توانند بگويند چرا اين همه چيز خلاف قاعده در اولين محل فرود وجود دارد.
در هر صورت من عكس هايي از ماه پيما كه تصور مي شود بر روي ماه بوده است، در اختيار دارم كه دقيقاً همان تايرها و حتي والوهاي تايرهايي را دارد كه در مركز هوايي كندي استفاده مي شود به عبارت ديگر آنها يك نوع و يك جنسي هستند. از زماني كه چنين اشتباه بزرگي در وب سايت من مثل بمب منفجر شد، تصاوير اوليه كه از نماي نزديك از ماه پيما بود و در اينترنت قرار داشت، تغيير كرده است.
13- غير ممكن بوده است كه بتوان لباس فضايي اي در اختيار داشت كه آنهم بر روي ماه با آب خنك شود، در حالي كه دماي بيرون در نقطه ي جوش آب باشد. و هيچ جايي براي پراكنده كردن گرما در آن وجود نداشنه باشد. 14
- براساس تحقيقات مركز تحقيقات لانگلي (Longley Research Center) در هميتون ويرجينيا، ماه پيما ابتدا از جايي آويزان بوده است و دقيقاً در همان زماني كه در ماه دروغين ادعا مي كنند كه حركت مي كرده است، به آرامي پايين آورده شده است.
(در عكس ديديد كه هيچ رد تايري در جلو و عقب تايرهاي ماه نشين نيست). 15
- فضانوردان هم از چنين چيزي آويزان بوده اند تا كم وزني درسطح ماه را نشان دهند. عكس هاي سايت Reality را با عكس هاي سايت ناسا مقايسه كنيد.نوسان غير منطقي زياد پاي عقبي در هر دو سري عكس، يكسان است.
16- فيلم هايي كه مي گويند توسط آپولو8 كه مثلاً دور ماه گشته است گرفته شده است، دقيقاً همان فيلم هايي است كه براي مأموريت آپولو 11 نشان داده شده است. به جز اين كه معكوس شده است و وارونه گشته است. رشته كوههاي تادپول لايك (tadpole like) را چك كنيد.
17- فيلم هايي كه نشان مي دهد آپولودور ماه گشته است، توسط يك دوربين سوار بر ريل كه به آرامي دور مدل گچي ساختگي ماه مي چرخد، گرفته شده است.
18- جيمزلاول كه از روي يك متن پيش نوشته در شبيه ساز ماه نشين براي فيلم بالا مي خوانده است در جايي از فيلم مي گويد كه "ظاهراً ماه اصلاً خاكستري بوده است. هيچ رنگي در كار نبوده است. مثل يك مجسمه گچي به نظر مي آيد. اين صدا خيلي پيشتر از مأموريت آپولو ضبط شده است. با دقت به اين نوار گوش دهيد (با هدفون) ببينيدكه اوبه سختي تلاش مي كند جلوي خنده ي خود را بگيرد. چرا كسي كه ديگر بايد فكر كند چنين مأموريت عظيم و بزرگي چيز خنده داري است؟ جواب اين است كه به واقع آن ماه كذايي يك مجسمه ي گچي واقعي بود كه وي به آن اشاره مي كرد.
19- در يك مصاحبه ي تلويزيوني بين شينامك دونالد و مدير اجرايي ناسا، دن گلدن (Dan Golden) (معروف به Dan Dare) در سال 1994، دن گلدن آشكارا پذيرفت كه انسان نمي تواند از مدار زمين خارج شود، مادامي كه بر پرتوهاي كيهاني غلبه كند. او در حالي اين سخنان را گفت كه هيچ اشاره اي به پروژه آپولو در 25 سال قبل از آن نكرده بود، مأموريتي كه تصور مي شود كه انسان 250 هزار مايل از مدار زمين دور شده است.
20- نيل آرمسترانگ هيچ عكس يادگاري يا چيزي شبيه به آن از سفر مثلاً به ماه ندارد. اما او عكس هاي فراواني از روزهاي تست خلباني اش جمع كرده بود. آرامسترانگ كه خود مي دانست اين حماسه آمريكايي يك دروغ بزرگ است، از طرف ناسا مجوزي براي داشتن اين عكس ها نداشت. 21
- در سال 2009 ناسا هنوز به تكنولوژي فرستادن انسان به ماه و برگرداندن ايمن وي از ماه نرسيده است. خوب انجام چنين كاري در سال 1962، يعني 40 سال پيش واقعاً يك شاهكار صنعتي و فضايي بوده است. شما كه در اين مورد شكي نداريد؟
2- شايعه اي هست كه مي گويد فضانورد آپولو 12 پيت كنراد (pete conrad) قصد داشته كه در جشن سي امين سالگرد ازدواجش در منظر عموم از جعلي بودن فرود بر ماه پرده بردارد. او در يك تصادف با موتورسيكلت، يك هفته قبل از سي امين سالگرد ازدواجش كشته شد.
3- هم اكنون، براي شاتل فضايي 66 ساعت طول مي كشد كه به ايستگاه فضايي بين المللي كه در 185 مايلي سطح زمين قرار دارد، برسد. ناسا مي گويد كه آپولو 13 از وقتي كه از زمين بلند شد، 55 ساعت طول كشيد كه در فاصله ي 200 هزار مايلي زمين به مشكل برخورد. (185 مايل در 66 ساعت با تكنولوژي امروز و 200 هزار مايل در 55 ساعت با تكنولوژي 40 سال پيش) بهتر است به كسي ديگر نگوييد. شايد مسخره تان كردند.
4- يوري گلر (Uri Geller) يكي از افراد سرشناس جهان در وب سايت خودش، مي گويد كه عكس هاي ناسا از برخي برنامه هاي آپولو به طرز احمقانه اي، جعل و ساخته شده اند، و مي پرسد كه چرا؟ يوري دوست صميمي فضانورد آپولو 14، ادگار ميچل (Edgar Michell) است.
حالا ما از او مي پرسيم كه چرا از دوست خودت نمي پرسي كه چرا عكس ها جعلي هستند؟ 5
- رئيس، ليندون جانسون، اسناد مشخصي از آپولو را طبقه بندي كرد و دستور داده تا سال 2026 از طبقه بندي خارج نشود. اين كا را كرد تا تمام كساني كه در پروژه ي آپولو درگير بوده اند، مرده باشند و فراموش شده باشند، و هيچ كسي براي عيب جويي كردن زنده نمانده باشد. اگر كسي بخواهد حقيقت پشت سر برنامه ي آپولو را بداند، لازم نيست تا 2026 صبر كند. همين الآن بر همه آشكار است.
6- در اوايل دهه ي 1960 مسئولان ناسا طي جلسه اي پشت درهاي بسته، فهميدند كه سفر انسان به ماه قبل از 1970 امكان پذير نيست. پس تصميم گرفتند كه اين قضيه را در پروژه ي آپولو 11 عملي كنند آنهم با جعل كردن قضيه، به اين اميد كه بعدها بتوانند به ماه سفر كنند و اين حقه را مخفي و مدفون نگه دارند كه هرگز موفق به سفر واقعي به ماه نشدند.
7- نويسنده معروف سي كلارك از آپولو11 به عنوان "حفره اي در تاريخ " ياد مي كند و مورخ بزرگ اي.جي.پي تيلور از آپولو11 به عنوان "بزرگترين اتفاقي كه در طول زندگي اش نيفتاد " ياد مي كند.
8- ناسا در آن زمان ماه نشين را تكميل نكرده بود. اكنون 40 سال از آن تاريخ مي گذرد و ناسا هنوز نتوانسته يك راكت كه به ماه برود و برگردد را بسازد كاري كه ادعا مي كند 40 سال پيش انجام داده است. آن هم با سرنشين. 9
- فيلمي كه از درون كپسول تمام آپولوها (تأكيد مي كنم تمام آپولوها) گرفته شده است، يك نور آبي كم رنگ را نشان مي دهد و همچنين خميدگي زمين را نيز از پنجره ي فضاپيما نشان مي دهد. اين فيلم به ادعاي ناسا در نيمه ي راه سفر به ماه و در تاريكي و سياهي فضا گرفته شده است. اين نور آبي ثابت مي كند كه كپسول فقط در حال چرخش به دور زمين بوده است. 10
- تصاوير ماه كه در سايت ناسا ديده مي شود جعلي هستند و در آنها پشت صحنه ي تئاتر ديده مي شود. عكس ها يك خط سياه كه با مداد كشيده شده است را در جايي كه پس زمينه به نور روز در آسمان مي رسد آشكار مي كند كه در آنجا به طور ناگهاني تاريك مي شود. 11

- ماه نشيني كه در آخرين مأموريت ها استفاده شده است دقيقاً مانند همان نمونه هاي اوليه است به طور مثال هيچ گونه اصلاحي در آن صورت نگرفته است. حمل ماه نشين به ماه حتي اگر خيلي كوچكتر هم مي شده است، غير ممكن بوده است.
12- ماه پيما داراي تايرهاي قابل بادكردن بود كه اگر از قبل بادشده بود وبه ماه رفته بود، آنجا منفجر مي شد. حالا اگر بدون باد هم به ماه مي رفت، آنجا هوايي براي باد كردن آن وجود نداشت. سنجابهاي حرفه اي پروژه ي آپولو مي گويند كه ماه پيما داراي تايرهاي ماه پيما همراه با شبكه فلزي محكم بوده است. بله، ماه پيماي موجود در موزه كه از اواسط دهه ي هفتاد (پنج شش سال پس از اولين سفر به ماه) به جا مانده است، چنين خصوصيتي دارد. چرا كه سنجابها فهميدند كه تايرهاي باد شونده به هيچ وجه (چه در زمين با

انگيزه هايي در مورد اين حقه ي كثيف:

چندين نظريه در مورد علت چنين حقه اي توسط نظريه پردازان اين ماجرا بيان شده است:

1- پرستيژ جنگ سرد: ايالات متحده آمريكا فهميد كه براي او خيلي حياتي است كه در رقابت فضايي برنده شود آنهم در برابر اتحادجماهير شوروي. رفتن به ماه خيلي خطرناك و البته پرهزينه بود. عليرغم توجه شوروي و گوش به زنگ بودن آن، بيل كيسينگ (Bill keysing) ادعا مي كند كه براي آمريكا جعل كردن چنين چيزي خيلي راحت تر بود و در نتيجه موفقيت را تضمين مي كرد. آنهم بهتر از زماني كه واقعاً بخواهد بر روي كره ماه فرود بيايد.
2- پول: ناسا در آن زمان هزينه ي سفر به ماه را 30 ميليارد دلار آمريكا برآورد كرد. بيل كيسينگ ادعا مي كند قسمتي از چنين پولي مي توانست انگيزه لازم براي صدها نفر جهت شركت در اين حقه باشد. 3
- خطر: اين بحث و جدل ها به اين نتيجه رسيدندكه مشكلات اوليه براي سفر به فضا غير قابل حل كردن است ولو اين كه شما تيم مجهز و با پول كافي براي حل چنين مشكلاتي داشته باشد. كيسينگ ادعا كرد كه شانس موفقيت براي فرود بر روي كره ي ماه فقط 17 هزارم درصد بود.
4- حواس پرتي مردم: با توجه به اظهارات نظريه پردازاني كه ادعا مي كنند چنين پروژه اي حقه اي بيش نبوده است، آمريكا از حواس پرتي عمومي مردم در جنگ ويتنام استفاده كرد. فعاليت هاي آمريكا براي فرستادن انسان به ماه ناگهان متوقف شد، مأموريت هاي از قبل برنامه ريزي شده كنسل شد و همه ي اينها تقريباً در همان زماني كه آمريكا از جنگ ويتنام دست كشيد، متوقف شد. (اما برنامه آپولو چندين سال قبل از پايان جنگ ويتنام، متوقف شد).
5- وفاي به عهد: براي اين كه قول رئيس جمهور فقيد آمريكا جان اف كندي براي فرستادن انسان به ماه و بازگرداندن وي به زمين قبل از پايان دهه ي 60 عملي شود.

مقايسه تكنولوژي آمريكا با شوروي:

در زمان پروژه ي آپولو 11، شوروي 5 بار بيشتر از آمريكا پروازهاي سرنيشين دار به فضا فرستاده بود شوروي براي اولين بار به موارد زير دست يافته بود:

در 27 ژانويه سال 1967 سه فصانورد آپولو1 در حين آزمايش در قسمت پرتاب در آتش سوختند و جان باختند. اولين پرواز سرنشين دار در آپولو 7 صورت گرفت در اكتبر سال 1968 (يك سال قبل از سفر به ماه) و 21 ماه پس از آن آتش سوزي (اگر امريكا پس از 1 سال از اولين پرواز سفينه سرنشين دار به فضا توانست، انسان را روي ماه فرود آورد آيا شوروي پس از 40 سال نمي توانست).
1- قراردادن اولين ماهواره ي ساخت بشر در فضا (اكتبر 1957، سفينه اسپوتنيك 1)
2- فرستادن اولين موجود زنده به فضا، سگي ماده به نام لايكا (نوامبر 1975، اسپوتينيك 2)
3- اولين بازگشت سالم موجودارت زنده از مدار به زمين شامل 2 سگ، 40 موش، 2 موش صحرايي (آگوست 1960، اسپوتنيك 5)
4- اعزام اولين انسان به فضا، يوري گاگارين، همچنين اولين انساني كه به دور فضا گشت (آوريل 1961، وستوك 1)
5- اولين دارنده ي همزمان 2 سفينه ي فضايي در مدار (آگوست 1962، وستوك 3 و وستوك 4)
6- اولين زن در فضا، ولنتينا ترشكوآ (ژوئن 1963، وستوك 6، به عنوان قسمتي از دومين پرواز سفينه هاي فضايي دوبل شامل وستوك 5) 7- اولين راهپيمايي فضايي (EVA) (مارس 1965 voskhod2)

چند سؤال اساسي:

1- در مورد سنگ هايي كه از ماه آورده شده اند چه مي گوئيد، اين سنگ ها ثابت مي كنند كه فرود روي ماه واقعاً صورت گرفته است؟
پاسخ: نه اين طور نيست. اين سنگ ها بيشترين تاكتيك مورد استفاده ي ناسا و PAN است، اما هيچ چيز را ثابت نمي كند. ناسا مدت ها قبل از مأموريت آپولو به توليد سنگ هاي شبيه سازي شده ي ماه مي پرداخته است كه اين موضوع در كتابي كه در سال 1966، سه سال قبل از آپولو 11، چاپ شده است، اثبات شده است. اين سنگ هاي شبيه سازي شده از سنگ بازالت و نمونه شهاب سنگ هاي پيدا شده در آنتراكتيكا ساخته شده است. اين سنگ هاي شبيه سازي شده كه به دانشگاه هاي سرتاسر جهان فرستاده مي شود به نظر واقعي مي رسد. (كه اين طور نيست). اين سنگ هاي شبيه سازي شده، البته از هر نمونه سنگ موجود روي زمين متفاوت به نظر مي آيد و ناسا هم همين را مي خواهد. اين دليلي است براي آن كه زمين شناسان مي گويند چنين سنگ هايي در هيچ كجاي زمين پيدا نخواهد شد. البته كه چنين نيست چون اين سنگ ها فقط توسط ناسا توليد شده است و با سنگ هاي اصلي متفاوت است. ناسا سنگ هاي شبيه سازي شده و غبارهاي شبيه سازي شده ي ماه را آن قدر ارزان توليد كرده است كه بابتش لازم نيست پولي بدهد، غير از هزينه ي حمل و نقل آن.

هابل از اموال ناسا است و توسط ناسا هم هدايت مي شود، كسي كه كل اين ماجراي ساختگي را راه انداخت. بنابراين نمي توان كاري كرد. به عنوان راه حلي دفاعي، ناسا به خبررسان ها و سايت هاي علمي پول هايي پرداخت كرد، (مثل فيل پليت (Phit Plait از Bad astronomy) تا ادعا كنند كه تلسكوپ هابل قابل به انجام چنين كاري نيست و نمي تواند محل هاي فرود را ببيند. اما واقعاً چه درجه اي از تفكيك پذير (Resulation) براي آنها مورد نياز است؟ هابل در واقع مي تواند تا 50 متري سطح ماه را ببيند. چيزي كه به اندازه كافي هست تا بتوان مصنوعات بشري به جا مانده روي ماه (به ادعاي ناسا البته) را ديد.
حالا شما توجه كنيد كه سطح ماه، ابر يا اتمسفري ندارد كه نشود آن را ديد. ناسا در واقع تصاوير با كيفيت بسيار بالايي از ماه در اختيار دارد كه آنها را در اختيار رسانه ها نمي گذارد چرا كه اولين چيزي كه مردم مي خواهند اين است كه چيزهايي كه روي سطح ماه جا مانده است را ببينند و مسلماً چيزي هم در آنجا نيست.

اين هم يكي ديگر از ادعاهايي است كه در عين خنده دار بودن، هيچ چيز را ثابت نمي كند. فيلم در نور كم گرفته شده است، به علاوه يك فيلم سياه و سفيد با كيفيت خيلي پايين است. از آنجايي كه چنين تجربه اي در فاصله ي زيادي از دور بين صورت گرفته است، به راحتي مي تواند چيزي جعل كند. آيا با يك طناب و چند حقه ي سينمايي نمي توان چنين كاري كرد. من مي خواهم به شعبده بازي نظير دويد كاپرفيلد اشاره كنم. كسي كه شيرين كاري هاي خيلي بزرگتري انجام داد (حقه هاي بصري) آن هم در فاصله ي يكي دو متري از تماشاچي. يكي از شيرين كاري هايي كه خود او هم در آن شركت داشت، نصف كردن بدن خودش با يك اره برقي بود. پس از 2 تكه ي جدا شده ي بدن او به دو طرف صحنه ي نمايش برده مي شود. اگر طرفداران فرود بر روي كره ي ماه واقعي بودن آن را قبول دارند، آيا قبول مي كنند كه ديويد كاپرفيلد هم واقعاً به دو تكه بريده شده بود؟

داشنمندان و ستاره شناسان سراسر زمين به خوبي مي دانند كه چنين ماجرايي ساختگي است، اما از ناسا طرفداري مي كنند تا به اطلاعات حساسي كه از تلسكوپ هابل به زمين ارسال شده است دسترسي داشته باشند. آنها نمي توانند به ناسا دهن كجي كنند كه در اين صورت ناسا آنها را از دستيابي به چنين اطلاعات گرانبهايي محروم مي كند. اطلاعاتي كه واقعاً مورد نياز هستند.

در سال 1946، دانشمندان در آمريكا توانستند يك سيگنال راديويي به سطح ماه ارسال كنند و با موج راديويي برگشتي از ماه توانستند فاصله ي دقيق ماه را به دست آورند. در اوايل دهه ي 60 ناسا فهميد كه مي تواند اين آزمايش را خيلي بهتر هم انجام دهد و اين كار را با يك باريكه پرقدرت نور ليزر با دقت بيشتري انجام دهد. در اين سناريو، نور ليزر از ماه به سمت زمين منعكس و برگشت مي شود، دقيقاً همان طور كه نور خورشيد از ماه به زمين منعكس مي شود. در 9 مه ي سال 1962 (بيش از 7 سال قبل از آن كه آپولو 11 مثلاً بر روي ماه نشست) يك ليزر پرقدرت يا قوتي با موفقيت روي سطح ماه تابانيده شد و به زمين منعكس شد تا فاصله ي دقيق ماه از زمين بدون آنكه لازم باشد، چيزي در سطح ماه تعبيه شود، مشخص شود. هيچ منعكس كننده ي ليزري روي سطح ماه نيست و هرگز هم نبوده است. ناسا هم اكنون از همان روشي استفاده مي كند كه در سال 1962 قبل از حقه ي فرود بر ماه، از آن استفاده مي كرد. اتفاقاً ناسا برنامه اي دارد تا بتواند با يك ليزر پرقدرت تر فاصله ي دقيق مريخ تا زمين را محاسبه كند. آيا باز هم اين جا مي گوييد كه فضانوردان منعكس كننده ي ليزري روي ماه گذاشته اند تا فاصله ي آن با زمين را اندازه بگيرند؟

نه آنها كاري نكردند كه روسها را احمق جلوه بدهند. و هيچ كس هم قبول ندارد كه روسها آن قدر احمق باشند كه اين گونه گول بخورند؟ روسيه در آن زمان (و حتي الان در بعضي قسمت ها) (1) فناوري فضايي پيشرفته تري از آمريكا داشت و حتي در زمان سخنراني كندي مي دانست كه فرستادن انسان به ماه و برگشت وي از ماه غير ممكن است. اين ماجرا جعل شد تا به غرب ثابت شود كه آمريكا در تكنولوژي فضايي از شوروي برتر است (در زمان مسابقه فضايي آمريكا و روسيه، هميشه در هر كاري روسها، اولين بودند، مثلاً فرستادن اولين انسان به فضا) چرا كه دنياي غرب ايمان خود در مورد قدرت آمريكا را از دست داده بود وآمريكا هم چنين ارتباط ضعيفي با خود را نمي توانست، شاهد باشد. هيچ رقابت فضايي آن طور كه ناسا ادعا مي كند وجود نداشت. روسيه به هيچ وجه، هيچ گاه قصد فرستادن انسان به ماه را نداشت چرا كه مي دانست و البته آزمايش كرده بود كه چنين كاري غير ممكن است.

اگر چه نيكسون مسئول مأموريت هاي آپولو در آن زمان بود، مستقيماً مسئول چنين كاري نبود، اگر چه كه او مي دانست يا حداقل بايد مي دانست كه آنها در حال جعل اين ماجرا هستند. برنامه ريزي و آماده سازي شرايط ساختن اين ماجرا در اوايل دهه ي شصت صورت گرفت و از اين نظر ليندون بي جانسون رئيسي بود كه در پروژه ي آپولو بيشترين اطلاعات در اختيارش بود.

طرفداران مي گويند كه نيم ميليون نفر انسان در اين پروژه درگير بوده اند، اما اين آمار شامل تمام مهندسان دون پايه در تمام شركت هاي سراسر دنيا هم مي شود. حالا اگر يك مهندس در كارخانه اي در سياتل دارد قطعه اي مي سازد و رئيس او به او مي گويد كه اين قطعه را براي پروژه ي آپولو مي سازيم، آيا اين مدركي دال بر رخ دادن فرود بر روي كره ي ماه مي شود؟ البته كه نه. اين كه مدرك نمي شود. ولو اين كه اگر آن مهندس مي دانست كه هرگز اين قطعه را براي سفر به ماه نساخته اند، باز هم پيش همه است كه به كره ي ماه رفته است تا اين كه يك جورهايي احساس غرور كند. قطعات مورد نياز براي آپولو در كارخانه هاي مختلف بسياري در سراسر جهان ساخته شد. مثلاً منعكس كننده ي ليزري كه تصور مي شود بر روي ماه قرار گرفته است، توسط فرانسه ساخته شده است. ناسا يونيت را از كمپاني فرانسوي گرفت و اين آخرين چيزي بود كه آنها ديدند. احتمالاً اين قطعه در جايي مثل لانگي بايگاني شده است، اما چيزي كه با اطمينان مي شود گفت اين است كه اين قطعه روي ماه نيست. آيا آن مهندسان فرانسوي مدركي براي فرود انسان بر روي ماه محسوب مي شوند؟
نه، البته كه نه، افراد خيلي كمتري (كمتر از 200 نفر) مستقيماً در اين ماجرا درگير شده اند تا تعداد افرادي كه شاهد وقوع اتفاق واقعي هستند، به حداقل برسد. هيچ نيازي نيست كه آنها حرفي بزنند و افشاگري بكنند چون آنها واقعاً نسبت به آمريكا حس وطن پرستي دارند و هيچ چيز در مخالفت اين قضيه نخواهند گفت. حتي اگر دروغ بزرگي به مردم قبولانده شده باشد. اين دليل اول، اما دليل دوم، آنها به ميليون ها دلار پول نياز ندارند تا به فكر آينده ي خود باشند، چون همين الان پول زيادي از ناسا بري ساكت ماندن مي گيرند.

اين هم يكي ديگر از دستاويزهاي طرفداران واقعي بودن اين ماجرا است. اما آنها در واقع بر حقيقتي تكيه كرده اند كه روسيه چگونه پيشرفت هاي فضايي آمريكا در اوايل دهه ي شصت را مسخره مي كرد (طي دوره ي خورشچف/كندي). خروشچف هميشه شكست هاي امريكا را به سخره مي گرفت و پرواز فضايي آلن شيارد را كه 15 دقيقه بيشتر طول نكشيده بود، در برابر آنچه روسها انجام داده بودند، پرواز يك كك خوانده بود. اما وقتي كه دوره ي خروشچف در سال 1964 به پايان رسيد، رهبر جديد روسيه، برژنف هرگز آمريكا را مسخره نكرد و روسها فقط سرشان به كار خودشان بود. اما چيزي كه خيلي از مردم نمي دانند اين است كه جعلي بودن فرود بر روي كره ي ماه، در همان زمان، هم در روزنامه هاي روسيه و هم در روزنامه هاي سراسر جهان مورد بحث و تأييد قرار گرفته بود اما آن داستان ها از طرف رسانه هاي غربي بايكوت شده بود.
به ياد آوريد كه در سال 1969 شوروي كشوري بود كه در همه جا جاسوس داشت (يك نمونه از اين جاسوس ها: كيم فيلبي رئيس بخش ضدشوروي سازمان جاسوسي خارجي انگليس موسوم به MI6 خود جاسوس شوروي بود و تا دهها سال هر شب چمداني از اسرار و مدارك وزارت خارجه ي انگليس را مثل زنبيل سبزي براي گرفتن ميكرو فيلم به خانه هاي امن (كا گ ب(سازمان جاسوسي شوروي) مي برد).

روسيه مي توانست براي جهان فاش كند كه اين ماجرا، جعلي بوده است و احتمالاً اين كار را مي كرد اگر خورشچف همچنان بر سر قدرت بود اما كشورهاي غربي به آساني اين كار را دليلي بر حسادت روسيه بر پيروزي آمريكا بر روسيه در اين رقابت مي خواندند. اما روسها برنامه ي بهتري در سر داشتند، براي اين كه بدانيد اين برنامه چه بوده است بايد با نحوه ي كار ايدئولوژي كمونيست ها در سال 1969 آشنا باشيد. در آن زمان اتحاد شوروي تصور مي كرد كه جاودانه خواهد ماند و هرگز تصور نمي كرد كه به 20 كشور تقسيم شود و نهايتاً براي 50 سال عمر كند. راه حل آنها براي اين كار ناسا اين بود كه عقب بنشينند و حرفي نزنند و در امن و امان تصور كنند كه در آينده اي نه چندان دور تمدن غرب از خواب بيدار خواهد شد و خواهد فهميد كه دولت آمريكا به آنها دروغ گفته است. اين كار خيلي ها را در برابر آمريكا قرار خواهد داد و رسانه هاي غربي احساس خواهند كرد كه رودست خورده اند و احمق به نظر آمده اند و بيشتر از اين نمي توانند به آمريكايي ها اطمينان كنند. اين دقيقاً همان چيزي بود كه شوروي انتظار داشت، رخ دهد مثلاً رسانه هايي در مقابل منبع صحيح و موثقي قرار بگيرند كه بيشتر از اين قابل اعتماد نيست. اگر روسيه همچنان دولت كمونيستي بود، رهبران آن به دولت آمريكا مي خنديدند كه اين گونه توسط شهروندان خودش تحت فشار قرار مي گيرد.
و در پايان هيچ چيز را اگر باور نكرديد، اشكالي ندارد. فقط به من بگوييد چرا در 40 سال پيش انسان به ماه رفت و سالم برگشت، اما حالا ديگر قادر به چنين كاري نيست؟ 2- چرا آنها تلسكوپ هابل را روي ماه تنظيم نمي كنند تا مصنوعات دست بشر را كه در ماه جا مانده است ببينيم؟ 3- در مورد بي وزني چه مي گوييد، آيا چنين چيز در زمين و با گرانش قوي آن امكان دارد؟ 4- چرا ستاره شناسان بزرگي مثل سربرنارد لابل (Sir Bernard Lobell) و پاتريك مور (Patrick Moore) از اين ناسا در اين ماجرا حمايت مي كنند، اگر كه مي گوييد چنين چيزي صحنه سازي است؟ 5- در مورد انعكاس دهنده ي ليزري كه در سطح ماه قرار داده شده است و با آن مي توانند فاصله ي زمين تا ماه را بفهمند چه مي گوييد؟ 6- چرا آمريكا فرود بر روي ماه را جعل كرد، آيا از نظر آنها شوروي احمق بود؟ 7- آيا ريچارد نيكسون در پس اين قضايا بود؟ 8- در مورد اين همه انسان كه در پروژه ي آپولو درگير بوده اند، چه مي گوييد، آيا هيچ كس نمي خواسته كه اين راز را فاش كند؟ 9- چرا روسيه براي فاش كردن اين دروغ كاري نكرد؟

پي نوشت :

1- آمريكا به علت نياز به فناوري و همكاري فضايي و تكنولوژيكي روسيه، شركت هاي صنعتي روسيه را كه با ايران همكاري مي كنند و همزمان در صنايع فضايي با آمريكا همكاري مي كنند را تحت تحريم قرار نمي دهند.

منابع:

2. Wikipedia.org
3. moondeception
۴. .... 1. Theconspiracyzone. podcastpeople. com

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۱, جمعه

لباس های عشایری استان فارس (ایل قشقایی) + صنایع دستی


فارس


موقعیت جغرافیایی و تقسیمات سیاسی استان فارس
img/daneshnameh_up/f/f5/Fars.jpg

استان فارس یکی از استانهای جنوبی کشور میباشد. این استان از شمال به استان اصفهان, از شرق به استانهای یزد , از جنوب به استان هرمزگان و از غرب به استانهای کهگیلویه و بوشهر محدود می شود. وسعت استان فارس حدود 133 هزار کیلومتر مربع است و تقریبا” 8/1 درصد مساحت کشور را تشکیل می دهد.
مرکز این استان شهر شیراز است.
آب و هوای فارس در شمال سردسیر, در نواحی مرکزی زمستانها معتدل و بارانی و تابستانهای گرم و خشک, و در جنوب و جنوب شرقی زمستانها معتدل و بارانی و تابستانها بسیار گرم میباشد. زبان اکثریت مردم فارسی است اما عشایر ترک زبان (ایل قشقایی) به ترکی و عشایر عرب زبان (ایل عرب) به عربی صحبت میکنند .
یکی از مناطق مهم عشایری ایران , استان فارس می باشد و بزرکترین ایل ایران (ایل قشقایی) با شش طایفه در فارس به کوچ روی ادامه می دهند. علاوه بر ایل قشقایی ایل خمسه و ایل محسنی و همچنین طوایف کوچکتری به زندگی عشایری خود در فارس ادامه می دهند .
براساس آخرین تقسیمات کشوری استان فارس به 16 شهرستان 48 شهر 60 بخش و 185 دهستان تقسیم شده است منطقه فارس یکی از قدیمیترین مراکز تمدن ایران است . فارس در کتیبه های هخامنشی به صورت پارسه و در نوشته های یونانی پرمیس آمده و معرب آن فارس است.












دختر های عشایر از نظر زیبایی و زرنگی مشهورند



صنایع دستی

هم اکنون تولید انواعی از صنایع دستی در مناطق عشایری و روستایی و نیز در شهرهای استان فارس رواج دارد. بیشترین تعداد صنعتگران دستی در گروه بافته های داری – قالی, گلیم و گبه – قرار دارد. پس از آن باید از خاتم – خاتم سازی و خاتم کاری – یاد کرد. پس از آن معرق چوب, منبت کاری چوب, ریزه کاری, نقاشی روی چوب سفال و سرامیک سازی, کاشی معرق کاشی هفت رنگ و نقاشی روی سفال. از رشته های رایج در استان فارس طراحی و نگارگری (نگارگری، گل و مرغ سازی، تذهیب و تشعیر) است.



رنگرزی گیاهی و استفاده از مواد ملونه طبیعی در رنگرزی خامه و ابریشم نیز کاری پررونق در استان فارس است. در زمینه فلز کاری و هنرهای مرتبط با فلز نیز استان فارس از سابقه طولانی برخوردار و آثار نقره کاری و قلمزنی روی نقره آن شاخص است. سایر رشته های صنایع دستی رایج در این استان عبارتند از: دوخت لباسهای محلی عروسک سازی، در پیکر تراشی، نمدمالی، سراجی، رودوزی های سنتی، بافتنی ها، نقشه کشی فرش، گچ بری، سنگتراشی، ساخت گلهای مصنوعی، آینه کاری، چاقو سازی وساخت زیورآلات .



گلیم:

در استان فارس بخش عمده ای از تولید گلیم توسط زنان و دختران عشایر ساکن و کوچ رو قشقایی انجام می شود. برای بافت گلیم معمولاً از نقشه استفاده نمی کنند. نقشه ها ذهنی هستند و معمولاً از طرح هایی استفاده می شود که از نسل های گذشته به حال انتقال یافته و تغییرات جزیی در همان چهارچوب آداب و رسوم موجود در منطقه است. البته در سالهای اخیر با راه یافتن گلیم بافی به مناطق شهری و روستایی استفاده از نقشه تا حدودی درگلیم بافی رایج شده است.

برای رنگرزی نخ های پشمی مورد مصرف در پود گلیم از رنگهای گیاهی یا رنگهای شیمیایی استفاده می شود. مهمترین مراکز تولید گلیم در استان فارس منطقه فیروزآباد، ممسنی و داراب است. گلیم های قشقایی نه تنها در ایران که در سطح جهان نیر به واسطه اصالت نقش ها و رنگ های زیبا و کیفیت ممتاز بافت مشهور و مورد تقاضا است.

قالی:

هنر و صنعت بافندگی فارس در وهله نخست, هنری عشایری و در وهله دوم هنری روستایی است که وابستگی به عشایر دارد. عشایر فارس بویژه قشقائیها و ایل خمسه بیش از دیگر عشایر به این هنر اشتغال دارند و روستائیان که در مسیر این ایل ها زندگی می کنند نیز به کار تولید قالی و سایر دستبافت ها مبادرت می کنند. فرش بافان این استان معمولاً دست بافت های خود را نه به عنوان یک کالای تجارتی بلکه برای خود تولید می کنند و چون دنباله رو نوسانات بازار فرش نیستند, طرح های آنها دارای رنگ آمیزی و طراوت خاصی است. البته در سالهای اخیر بافندگان عشایری به بافتن فرش برای فروش و به سلیقه مصرف کنندگان روی آورده اند. لیکن غالباً همان ذهنی بافی و رنگهای مرسوم پیشینیان خود را ادامه می دهند.

این «هنر- صنعت» به طور عمده به دست زنان انجام می شود. به طور کلی تولید دستبافته ها از مرحله ابتدایی تا آخرین مرحله به دست زنان صورت می گیرد. دار قالی ایل قشقایی مانند سایر عشایر افقی است و بافنده برای بافتن بر روی زمین می نشیند. بیشتر دارهای روستایی نیز افقی و گاه عمودی است. علت استفاده عشایر از دار افقی به این دلیل است که با زندگی کوچ نشینی آنها هماهنگی داشته و حمل آن بر پشت چارپایان به سهولت انجام می گیرد.

اکثر قالیچه های ایلات خمسه کار تیره عرب و باصری است. قالیچه های این دو تیره دارای طرح های متنوع و فارسی باف است و سراسر از پشم تهیه می شود. روستائیان فارس نیز هر سال تعداد زیادی قالیچه می بافند. این روستائیان که پیشینه ایلی و چوپانی دارند همانند عشایر از دارهای افقی استفاده می کنند ولی قالیچه های آنها از نظر جنس, مرغوبیت قالیچه های ایلات را ندارد.



فرش های قشقایی معمولاً به طریق «ذهنی بافی» بافته می شود. این نقشه های ذهنی نوعی بازآفرینی سنتی است که از نسل های پیشین به امروزیان رسیده است. بافندگان ایلی همان نقوش را تکرار می کنند بدون آنکه از نقشه استفاده کنند. از این رو معمولاً هیچ دو فرشی کاملاً و عیناً شبیه یکدیگر نیست. بافندگان تازه کار از سرمشق هایی کمک می گیرند که «حور» نامیده می شود. بافندگان قشقایی این سرمشق ها را که یک یک نقشمایه ها و نگاره های اصلی بر آن بافته شده است. «دستور» می گویند. رنگ قالی های قشقایی کاملاً به سلیقه و خواست بافنده ارتباط دارد.

قالی های فارس اکثراً نرم و تا اندازه ای ظریف و نازک هستند و وجه تمایز آنها با سایر فرش ها نیز همین صفات است. گره در قالی های فارس هم به صورت متقارن (ترکی) و هم به صورت نامتقارن (فارسی) استفاده می شود. بافت قالی در اکثر مناطق عشایری و روستایی استان فارس رواج دارد و افزون بر مناطقی که ایل قشقایی در آن اسکان دارند. قالی بافی در دیگر شهرها و روستاهای استان منجمله در آباده و شیراز و فسا نیز مرسوم و متداول است.

گبه:

گبه نوعی قالی گره بافته است با پرزهایی بلند که حداقل یک سانتی متر و پودهای متعدد (بین 3 تا 8 پود در هر ردیف) و معمولاً درشت بافت است. این بافته معمولاً در ایلات و عشایر جنبه خودمصرفی دارد. در گبه های قشقایی برخلاف گبه های سایر نواحی ایران که خودرنگ است،بافنده از رنگ ها و نقش های متفاوتی استفاده می کند. البته گبه هایی با نقش ساده با زمینه ای یکرنگ یا رنگهای محدود نیز بافته می شود. از نقش های مورد علاقه لبه بافان ایل قشقایی نقش شیر است که علاوه بر اهمیت باستانی این نقش مظهر جوانمردی است و بی ارتباط با وجود شیر در منطقه کامفیروز و دشت ارژن فارس نیست. نقش های لچک ترنج, ستاره, نقش خشتی, نقش حیوانات مختلف و ... نیز در گبه بافی کاربرد دارد. گبه های قشقایی تمام پشم هستند و تار آنها نیز پشمی است. اندازه گبه متفاوت است. معمولاً اندازه 100×200 یا 200×115 سانتی متر متداول تر است.

كوچ بهاره عشاير قشقايي فارس از قشلاق به ييلاق

جاجیم:

از بافته های عشایر قشقایی جاجیم است که برای پوشاندن رختخواب و اثاثیه درون چادر استفاده می شود از این رو به آن «پوشن» نیز می گویند. جاجیم های کوچک به عنوان روانداز نیز کاربرد دارد. جاجیم به رنگهای مختلف بافته می شود و رنگ های روشن در بافت آن بیشتر به کارمی رود. معمولاً تار و پود آن هم رنگ است. نقوش جاجیم که برای تزیین آن به کار می رود عبارتند از:

نقش شطرنجی، نقش آینه کگل، نقش کنگره، نقش موازی، نقش حوض، نقش مدخل، نقش لوزی
و... .


جاجیم گل برجسته(گلیم گل برجسته):

گلیم گل برجسته یا گلیم سوزنی از بافته های خاص منطقه فارس و ایل قشقایی بویژه طایفه کشکولی است. این بافته شباهت به گلیم دارد با این تفاوت که قسمت هایی از آن به صورت پود پیچی بافته می شود و به شکل برجسته در روی کار نمایان است.

جاجیم های گل برجسته معمولاً زمینه ای روشن دارند و نقوش آنها دارای رنگهای متنوع و ترکیبی از نقوش گلیم و قالی است. بافت آن از تار و پود پشمی یکرنگ است. ابعادش معمولاً همان ابعاد گلیم و ابزار کار و حتی نحوه چله کشی این بافته دقیقاً همانند گلیم است.



رنگرزی سنتی:

در شیراز و برخی دیگر از شهرهای استان فارس، کارگاههای متعدد رنگرزی با مواد ملونه طبیعی (گیاهی) وجود دارد که در این کارگاهها با بهره گیری از مواد رنگزایی همچون نیل، اسپرک، خوشک، روناس و ... و استفاده از دندانه هایی نظیر زاج سفید، زاج سیاه و زاج سبز، اقدام به رنگرزی خامه و ابریشم می کنند.

رنگهای طبیعی به واسطه دوام زیاد، متناسب بودن با مواد اولیه مورد استفاده در بافت زیراندازها و حالت زیبا، مخملی و دل نوازی که به بافته ها می بخشد درمقایسه با رنگهای شیمیایی (حتی رنگهای کاملاً ثابت شیمیایی) از رجحان و برتری برخوردار است.

رند:

رند, نوعی گلیم بسیار ریزبافت و ظریف منطقه فارس است که به آن سوزنی هم می گویند. این بافته فرش مانند از کارهای زیبای عشایر قشقایی است. شیوه بافت آن مانند ورنی و شیرکی پیچ به طریق پودپیچی است.

این بافته که مانند سایر بافته های ایلی بر روی دار افقی بافته می شود جنبه خودمصرفی دارد و به علت وقت گیر بودن در مناطق قشلاقی ایل بافته می شود. در این نوع بافته به علت پودپیچی به دور تارها و استفاده از پود نازک و قطع نکردن پودهای اضافی, بافته ای که به دست می آید یک رو بوده و درشت کارکه می توان پودهای اضافی را دید. رنگ این نوع بافته معمولاً تیره و روشن و نقوش آن همان نقوشی است که در قالی و گلیم به کار می رود..

خوابگاه (مفرش):

عشایر قشقایی از مفرش برای جای دادن رختخواب و البسه استفاده می کنند. این محصول به شکل مکعب مستطیل بوده و اندازه آن تقریباً 80×80×50 سانتیمتر است که به وسیله بندهای چرمی و قلاب های نر و ماده بسته می شود. در دو طرف مفرش دو دستگیره چرمی دارد. مفرش از وسایل اصلی هر سیاه چادر و هر خانواده ایلی است.

تار مفرش از نخ و پود آن پشمی است و رنگ های به کار رفته در آن بیشتر قرمز, سرمه ای و آبی است. نقش های مفرش محدود است و این به علت شیوه بافت آن است, در حقیقت رنگ به وجود آورنده نقش در مفرش است و نوع بافت در همه نقوش یکسان است.

خاتم سازی:

نام شیراز با خاتم توام بوده و نام خاتم, شیراز را به ذهن و خاطر می آورد. چرا که از دوره صفویه به این سو, شهر شیراز به عنوان خواستگاه هنر خاتم سازی, مهمترین مرکز خاتم سازی ایران بوده و هست و شاخص ترین خاتم سازان شیرازی چون صنیع خاتم, گلریز خاتمی, حکیم الهی و ... همواره سهم شایسته ای هم در تولید و عرضه آثار ممتاز خاتم و هم در تربیت نیروی انسانی و خاتم سازان جدید داشته اند. خاتم شیراز به واسطه کیفیت مناسب و طرحهای اصیل و مواد اولیه مرغوب, از جایگاه مناسبی در خاتم سازی ایران برخوردار است.

منبت کاری:

در استان فارس و بویژه در شهر آباده, منبت کاری شهرتی دیرینه دارد و در این شهر زیباترین آثار منبت چوب به صورت جعبه ها, صفحات شطرنج, مبلمان, میز و ... عرضه می شود. ضمن آنکه منبت کاری در شهر شیراز هم از رونق خوبی برخوردار است.

ساخت و قلمزنی نقره:

شهر شیراز به واسطه آثار تهیه شده از نقره و نیز قلمزنی های شاخص انجام شده بر روی نقره که با طرح های زیبایی از تخت جمشید مشخص می شود و به صورت گیره های استکان و لیوان, سینی و ظروف دیگر عرضه شده است. از قدیم الایام دارای شهرت و اعتبار بوده است و در حال حاضر این «هنر- صنعت» اگر چه همچون گذشته های نه چندان دور رونق ندارد اما همچنان به حیات خود ادامه می دهد و آثار تولیدی از کیفیت مطلوبی برخوردار است.

سایر صنایع دستی

در استان فارس, گیوه بافی و گیوه دوزی, نمدمالی و کلاه مالی, رودوزی های سنتی, سفال و سرامیک و کاشی و برخی دیگر از انوع صنایع دستی همچون آئینه کاری, گل سازی, ساخت زیورآلات و ... نیز مرسوم و متداول است.



ميراث‌ايران- وحيد ملك:
هر شيئي كه باستان‌شناسان از دل خاك‌هاي اين سرزمين بيرون كشيده‌اند، علاوه بر كاربردشان در زندگي روزمره مردم آن زمان،‌ پر از ريزه‌كاري و هنرنمايي است.

ايرانيان قديم از تزئين كوچك‌ترين ابزار و اثاث زندگي به آساني نمي‌گذشتند و براي زيبايي‌اش سنگ تمام مي‌گذاشتند. امروز عشاير شايد تنها حاميان هنر كاربردي ايرانيان باشند.
آن‌ها با كمترين امكانات و در دل طبيعت، با الهام و استفاده از قابليت‌هاي آن، بافته‌هاي متنوعي خلق كرده‌اند كه از طرفي نيازهاي روزمره‌شان را برطرف مي‌كند و از طرف ديگر هر كدام آثار منحصر به فرد هنري‌اند؛ آثاري كه مشهورترين موزه‌هاي دنيا از آن‌ها نگهداري مي‌كنند و با قيمت‌هاي نجومي بين موزه‌ها جابه‌جا مي‌شوند.
بافته‌هاي عشاير را عمدتا زنانشان مي‌بافند
به دليل اين‌كه عشاير دائما در حال كوچ‌كردن و ييلاق و قشلاق هستند، بافته‌ها طوري طراحي و ساخته مي‌شوند كه به راحتي با اسب و شتر قابل حمل باشند.

خودكفايي عشاير، خودش را در بافته‌هاي آن‌ها هم نشان مي‌دهد. پشم بافته‌ها از گوسفندان و دام‌هاي ديگر و رنگ‌هاي آن‌ها هم از گياهان خودرو يا ساير منابع گياهي تهيه مي‌شود.
دارهاي قالي عشايري به جاي‌ اين كه عمودي باشد، افقي است تا راحت بتوان آن را حمل كرد. ممكن است بخشي از كار در ييلاق انجام شود و بخش ديگر، پس از حمل دار نيمه‌كاره، در قشلاق كامل شود.
جل، پلاس، خوره، مال‌بند، خوابگاه يا مفرش، خورجين و نمكدان از نمونه‌هاي بافته‌هاي عشايري‌اند.
بدون اسب و شتر، كار عشاير لنگ است و بخشي از بافته‌هاي عشاير به اين حيوانات ربط پيدا مي‌كند.


هنگام كوچ انگار يك خانه كامل با همه وسايلش سوار اين حيوانات حركت مي‌كند. تصويري كه مي‌بينيد، يك سينه‌بند اسب است. يك نوار سوزني پرمنگوله كه براي تزئين اسب‌ها بافته شده. اين سينه‌بند، كار عشاير قشقايي است


بافت بي‌نظيري دارد و پيداست كه براي درست كردن آن، وقت و ذوق زيادي صرف شده. عشاير براي نگهداري مقداري نمك از اين بافته استفاده مي‌كنند. مقايسه اين نمكدان عشايري با جانمكي‌هاي شهري، تفاوت‌هاي دو فرهنگ را نشان مي‌دهد. اين كار متعلق به عشاير بختياري است


جل همان روانداز اسب است كه عموما در مراسم خاص روي اسب مي‌انداخته‌اند. به‌خصوص در مراسم عروسي براي بردن عروس، آن را روي اسب جل مي‌انداخته‌اند. معمولا اسم جل را كنار پلاس شنيده‌ايم. پلاس هم يك بافته سوزن‌دوزي است كه در خراسان متداول بوده و براي خودش يك نمونه منحصر به‌فرد از بافته‌اي عشايري است
اين هم يك بافتة ديگر كه كار عشاير بختياري است و مانند سينه‌بند اسب، جزو وسايل تزئيني چهارپايان در كوچ عشايري است. جزءبه‌جزء تزئينات عشايري، كاروان كوچ را تبديل به يك موزه هنري سيار مي‌كند
تنوع فراواني از انواع خورجين‌ها در سراسر ايران به چشم مي‌خورد. اين هم يك خورجين بختياري است. در قسمت‌هايي فرشبافي شده و بقيه قسمت‌هايش هم سوزن‌كاري است. ظرافت بافت و بخش‌هاي تزئيني نشان مي‌دهد كه اين خورجين بي‌بي‌ بافت است.
بي‌بي بافت اثر هنري مادربزرگي است كه با سال‌ها مهارت و تجربه براي نوه سوگلي‌اش اثري منحصر به فرد را خلق مي‌كند
خوابگاه يا مفرش. در اصل يك نوع چمدان عشايري است كه براي حمل وسايل خواب و يا ساير وسايل خانه از آن استفاده مي‌شود. خوابگاه را با مالبند بر روي اسب و شتر مي‌بندند.
در مناطق فارس و بختياري، با بند و شيرازه چرمي به هم متصل مي‌شود و در آذربايجان با شيرازه پشم آن را به هم متصل مي‌كنند. تصوير پاييني هم نمونه‌اي از خوابگاه قبل از شيرازه شدن را نشان مي‌دهد
اين بند رنگارنگ و خوش‌بافت، يك مالبند يا شتربند است. از اين بافته سوزني قشقايي براي بستن بار استفاده مي‌شده. اين مالبند كار همان طناب‌هاي پلاستيكي در زندگي شهري را مي‌كند. يك نمونه ديگر براي مقايسه بين دو نوع زندگي و فرهنگ. اين همه ذوق و وقت براي يك استفاده معمولي





ایل قشقایی از مهمترین گروههای کوچنده منطقه فارس محسوب می شوند. معمولا عشایر قشقایی، مناسبت های شادی همچون عروسی را در ییلاق و در کنار چشمه های پرآب و مراتع سرسبز با برپا کردن چادرهای متعدد در کنار هم و پوشیدن لباسهای شیک برگزار می کنند. بسیاری از سنتهای اسب سواری، تیراندازی، آوازخوانی و ... که رو به فراموشی است، در عروسی ها اجرا می شوند



برخی عادتها و آداب و رسوم:
قشقائیها مردمانی سرخوش و دلشادند. به جشن، پا کوبی و رقص بسیار علاقمندند و از اندوه و سوگواری گریزان. در تمام سال تنها در ده روز آغاز محرم سوگواری می‌کنند. در جشن‌ها و عروسیها رقص چوبی(گروهی) زنان و مردان قشقائی بسیار زیبا و جالب است. در این جشن‌ها زنان و مردان هر یک دو دستمال در دست می گیرند و پیرامون یک دایره بزرگ می ایستند و با آهنگ کرنا و دهل دستمالها را تکان می دهند و با حرکات موزون پیش می روند در رقص «دَرْمَرو» یا چوب بازی نیز، مردان دوتا دو تا و به نوبت با چوبهای کوتاه و بلندی که در دست دارند به آهنگ ساز و دهل با یکدیگر می‌رقصند مبارزه می‌کنند. از این رقصها در مراسم عروسی قشقائیها به تفصیل سخن خواهیم گفت.
قشقائیها به نوشیدن چای علاقة بسیاری دارند و فرزندان خود را از کودکی به خوراکهای عمومی قشقائی است. قشقائیها به کشیدن قلیان بسیار علاقه‌مندند تنها مردان طایفه دره شوری به جای قلیان از چپق استفاده می‌کنند.
مردم ایل فرمان‌گزار و مطیع دستور خانها هستند و هیچ قانونی را بالاتر از فرمان خان خود نمی‌دانند. هر گاه یکی از خانها یا کلانترها بمیرد غوغای عجیبی در ایل و طایفة او برپا می شود. قشقائیها در مرگ عزیزان و فرزندان خود کمتر از مرگ خان یا کلانتر خود متأثر می شوند. گورستانهای قشقائی در سر راه کوچ ایل فرار گرفته تا هنگام کوچ بتوانند برای مردگان خود فاتحه ای بخوانند.
به سبب علاقه ای که به خانهای خود دارند برای آنها آرامگاههای باشکوه و استوار می سازند که سالیان دراز پابرجا می ماند و هر سال هنگام کوچ قبر آنها را زیارت می نمایند.
آرامگاه عده ای از سران ایل قشقائی بویژه خانهای طایفة کشکولی در دامنة با صفای شاهدایِ اردکان با سنگ و شیروانی به سبک مزار حافظ ساخته شده و نظر بیننده را به خود جلب می‌کند.
بیشتر قشقائیها مردمانی بلند قامت و خوش صورت و دلاورند. چهرة آنها گندم‌گون چشمانشان سیاه یا میشی و مویشان مشکی است. در میان طایفة فارسیمدان و درة شوری گروهی سفید پوست با موی زرد یا بور نیز دیده می شوند. زنان قشقائی هرگز آرایش نمی‌کنند. تنها فرق زنان با دختران «چتر زلف» زنهاست. هنگام عروسی برای آرایش عروس این چتر زلف را درست می‌کنند. مردان قشقائی همیشه صورت خود را می تراشند و به سبیل گذاشتن چندان گرایش ندارند.
تمام قشقائیها شیعة جعفری هستند و به آداب و رسوم خود علاقه‌مندند. شاید بیش از پنج درصد آنان نماز نخوانند. یا اصلاً نماز را ندانند ولی به عرف و عادات خود سخت معتقدند. زبان اصلی و مادری قشقائیها ترکی (ترکی قشقایی) است البته اکثرآ فارسی را می‌دانند.


نگاهی به طوایف ایل قشقایی:
طایفه دره شوری:
نام درشوری از نام محل ییلاقی آنها ( دره شور ) گرفته شده است اینان پس از ورود به فارس در این ناحیه سکونت کرده اند دره شور از محل ( سمیرم ) امروزه جز مراکز ییلاقی این طایفه است .
خانهای طایفه دره شوری در سالهای اخیر به زراعت و باغداری توجه زیادی کرده اند و گروههای زیادی از آنها به زندگی یکجا نشینی پرداخته اند .طایفه دره شری یکی از طوایف پر جمعیت ایل قشقایی است و مردم آن به داشتن و پرورش اسب معروفیت دارند.(14)
طایفه فارسی مدان:
طایفه فارسی مدان از قدیمیترین طوایف ایل قشقایی است که قبل از دیگر طوایف ترک زبان به فارس آمده اند و چون فارسی نمیدانستند ، واژه (فارسی مدان ) به آنها اطلاق گردیده است . طایفه فارسی مدان سابقا (در ) پادنا ییلاق و در اطراف کوه گیسگان قشلاق میکردند _ بعد اراضی سرمشهد و سپس منطقه ( دایین) به آن اضافه شد . امروزه گروههایی از طایفه فارسی مدان در حوالی اراک ( عراق ) و تهران زندگی میکنند و پاره ای از آنها هنوز به عراق معروفند . به نظر میرسد بعدها به فارس کوچیده اند . فارسی مدانها به علت قدرت مرکزی و نفوذ و اعتبار و مدیریت کلانتران خود ، با وجود رقابتها و اختلافات خویشاوندی کمتر دستخوش تجزیه و جدایی قرار گرفته اند .(15)
طایفه کشکولی بزرگ:
طایفه کشکولی در گذشته از سه تیره تشکیل میشد که به همراه سایر تیره های قشقایی ییلاق _ قشلاق میکردند . ییلاق آنها قسمتی از شمال سمیرم و ( دیز جان ) بوده است زمستان را به مناطق جنوبی فیروزآباد کوچ می کردند بعدها قشلاق آنها به ماهور میلانی تغییر کرد .
دره شوریها هم این منطقه را که دارای مراتع وسیع و چراگاههای مناسبی برای دامهاست ، قشلاق خود قرار میدهند . کمی بعد از جانب کلانتر طایفه محل ییلاقی آنها به همای جان و کمهر که از لرهای ممسنی خریداری میشود تغییر میکند(16)
طایفه کشکولی کوچک:
این طایفه قبلا تیره ای بود بنام اخپلو که بعدها تیره های دیگری از جمله تیره کرمانی به او اضافه میگردد و گسترش پیدا میکند و ابتدا بنام کشکولی کرمانی و بعد تحت عنوان کشکولی کوچک نامیده میشود .. این نامگذاری بخاطر آن است که سران طایفه های کشکولی بزرگ و کوچک و قراچه ای همه از یک خانواده بودند که تجزیه میشوند و رییس طایفه کشکولی کرمانی به هنگام آمارگیری طوایف برای اخذ مالیات نام طایفه خود را کشکولی کوچک معرفی میکند. (17)
طایفه شش بلوکی :
شش بلوکیها اغلب از تیره های بسیار قدیمی و از همان ترکان عراقی یعنی مهاجران اولیه هستند . این طایفه از پرجمعیت ترین طوایف قشقایی است که در پرورش و نگهداری دام مهارت فراوان دارند.(18)
طایفه عمله (طایفه ی جعفر بیگی ):
جز نیروی محافظ خان و عوامل اجرایی و اداری او به شمار میروند و مستقیما تحت نظر خان اداره میشود . تیره های مختلف طایفه عمله تحت سرپرستی کدخدایی است که مستقیما از خان دستور میگیرد . با وجود این پاره ای از تیره های بزرگ تحت سرپرستی کلانترها هستند که پایگاه آ نها از کلانترهای سایر تیره ها پایینتر نیست(19)
از طایفه های مختلف ایل قشقایی حدود 40درصد همچنان بطور کوچ نشینی و نیمه کوچ نشینی زندگی میکنند و بقیه اسکان یافته اند . از تعداد و ترکیب دقیق جمعیت ایل قشقایی اطلاعات مستند و دقیقی در دست نیست ، مشکلی که در برآورد جمعیت این ایل وجود دارد همان است که درباره کل جمعیت عشایری ایران وجود دارد . زیرا اغلب آمارگیریها بر اساس معیارهای متعددی صورت گرفته است و نمیتوان آن را پذیرفت و مورد مقایسه قرار داد تا نوسانات و تغییراتی که در ساخت اجتماعی ایل قسقایی پدید آمده مورد بررسی قرار داده شود .(20)
تیره ها در ایل قشقایی
همانگونه که پیشتر اوردیم هر طایفه ای دارای تعدادی تیره می باشد(21)
طایفه
تعداد تیره
دره شوری
51 تیره
فارسی مدان
25 تیره
کشکولی بزرگ
47 تیره
کشکولی کوچک
14تیره
شش بلوکی
20 تیره
عمله (جعفربیگی )
47 تیره

رقص و پوشاک زنان قشقایی

اداب و سنن، لباس‌ها و تقسیم بندی‌های، ایل بختیاری



 
تشكيلات سازماني ايل بختياري
يكي ازمواردي كه كوچ نشينان را از ساير بخشهاي ايلي اسكان يافته متمايز مي‌كند نظام سياسي ـ اجتماعي آنان است. همبستگي و روابط ميان گروهي كوچ‌نشينان در چارچوب علايق مشترك جاي مي گيرد.

بختياري‌ها نيز داراي نظام تشكيلاتي منسجمي بوده‌اند كه بقاي جامعه ايلي را تضمين مي كرد. ويژگيهاي زندگي
كوچ‌نشيني، براي برقراري نظم و امنيت جاني و مالي گروهها و نيز اعمال سياست، برقراري نوعي از نظام تشكيلاتي و اداري را در تطبيق با محيط جغرافيايي ايجاب مي‌كرد. بنابراين، نظام تشكيلاتي ايل، به وجود آمده است.

اين نظام، همچون نظام تشكيلاتي جوامع يكجانشين داراي شعباتي بوده است. نظام انشعابي اين امكان را مي‌داد كه در سلسله مراتب تشكيلاتي كار اداره جامعه نظم خاصي داشته باشد كه بتوان آن را كنترل كرد.


ايل بختياري از نظر تشكيلات، داراي دو شاخه ايلي به نامهاي «هفت لنگ» و «چهار لنگ» است. »ظاهراً تسميه اين دو بلوك براساس مقررات مالياتي دوران صفوي است.سرداراسعد در تاريخ بختياري آورده است: «سبب تسميه هفت لنگ و چهار لنگ درست معلوم نيست

اما آنچه از روي حدس به دست آمده و در محضري كه ريش سفيدان قوم حضور داشتند و در اين باب مذاكرات زياد شد، آرا براين قرار گرفت از آنجا كه بنيچه ماليات ايليات از حيوانات است مثل بختياري از ماديان، قشقايي از گوسفند، شاهسون از شتر بنيچه بسته شده در يك عهدي كه ماليات بختياري مي‌بستند، بنيچه سه ماديان به بختياري بسته شد كه هفت پا قسمت هفت لنگ و چهار پا قسمت چهار لنگ و يك پا تخفيف داده شده يا جمع تفرقه شده، مقصود از تفرقه ايلياتي است كه از خارج پناه به ايلي مي برند و در ميان آن ايل زندگي و معاش مي‌نمايند»
پس از گذشت سالها، هنوز هم تقسيمات شاخه‌هاي هفت لنگ و چهار لنگ در بين كوچ نشينان بختياري و نيز افرادي كه از اين شاخه‌ها زندگي يكجانشيني اختيار كرده‌اند، در انتساب و معرفي خود، به كار برده مي‌شود.

اين دوشاخه هريك داراي قلمرو جداگانه‌اي بوده وشامل تعدادي «بزرگ طايفه» و «طايفه» است. اصولاً، طايفه مهمترين و اساسي‌ترين ركن تشكيلات سازمان ايلي است. اعضاي طايفه با قرابتهاي خوني به يكديگر وابسته هستند. «طايفه هانمايانگر اهميت سياسي و معيارهاي اجتماعي تشكيلات عشاير هستند.



تمام افراد يك طايفه (حداقل از نظر فكري) گذشته‌اي مشترك دارند. كوچ نشينان هر طايفه، داراي چراگاههاي تابستاني و زمستاني و مسير كوچ مشتركي هستند.» ژان پير ديگار، مردم شناس فرانسوي، تعبير جالبي از طايفه دارد:


«…طايفه سياست را بر هر امري مقدم مي‌شمارد و در صورت بروز ستيزي سخت و استثنايي به منزله يك گروه واحد قد علم مي‌كند. اعضاي طايفه، به طور بنيادي يكديگر را از طريق بعضي منافع مشترك، كه مهمترين آن قلمرو و سرزمين است، مي‌شناسند.»

نتيجه اينكه، در ايل بختياري طايفه واحد سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي بوده است. در حال حاضر در بين خانوارهاي كوچنده ايل، با وجود فروپاشي تشكيلات سازماني ايل، طايفه عنصري پاينده به نظر مي‌رسد.

هر چند كه در راس آن كلانتر وجود ندارد و اعضاي آن از نظر سلسله مراتب از هيچ مقامي تبعيت نمي‌كنند.

در حقيقت مي‌توان گفت كه اعضاي طايفه، بيشتر خود را از نظر همخوني و خويشاوندي با طايفه مرتبط مي‌دانند.
سلسله مراتب ايلي
در راس ايل، ايلخان يا ايل بيگ قرار داشته كه پيوسته از طرف حكومت مركزي انتخاب مي‌شد. اما در مواردي نيز خانهاي طايفه‌ها در اثر لياقت و يا با كمك‌هاي دريافتي از خارج از قلمرو ايل به ايلخاني مي‌رسيدند. بعد از ايل خان يا ايل بيگ، «كلانتر» قرارداشت.

پيشتر گفتيم كه طايفه ركن اين دو شاخه اساسي و عمده تشكيلات ايلي بوده است. روند تاريخي پيدايش نظام انشعابي ايلي بختياري هر چه كه باشد، كاركرد اين نظام است. بنابراين اگرچه در تقسيمات ايلي، ايل بختياري به دو شعبه و هر شعبه به چند بزرگ طايفه تقسيم مي‌شود، ليكن رده‌هاي قبل از طايفه تا ايل، بيشتر به صورت كنفدارسيون است كه فاقد مناصب و عنوان بوده است.
كلانتران مسئول اداره امور طايفه بوده‌اند، جمع‌آوري ماليات، تامين سپاه در مواقع لزوم، رفع اختلافات بين اعضاي طايفه با يكديگر يا اعضاء ساير طوايف ايل از طريق كدخدامنشي، سازماندهي كوچ و استقرار و نيز ساير امور مربوط به اداره طايفه بر عهده كلانتر بوده است.كلانتران از طرف ايلخان منصوب مي شدند.پس از كلانتر، كدخدا قرار مي‌گرفت كه از طرف كلانتر و به تاييد ايلخان انتخاب مي‌شد و يا بطور مستقيم از طرف ايلخان منصوب مي‌شد.

با آنكه در نوشته‌هاي محققان خارجي بعد از طايفه تقسيماتي چون «تيره» آمده است، ليكن عنواني براي رئيس تيره ذكر نكرده بيشتر به عنوان كدخدا اشاره كرده‌اند. همچنين تقسيمات بعد از تيره را «تش» گفته‌اند و براي رئيس تش نيز عنوان «كدخدا» ذكر شده است.
طي تحقيقاتي كه در در اكثر طايفه‌هاي ايل بختياري به عمل آمده، واژه «تيره» در بختياري‌ها چندان كاربرد ندارد و هميشه بعد از طايفه، عنوان «تش» به كار برده مي‌شود. به نظرميرسداگر بعد از «طايفه»، «تيره» و بعداز تيره «تش» قرار داشت، هريك ناگزير به داشتن عنواني براي رئيس خود بوده‌اند در حالي كه چنين نيست و نمي‌تواند در يك سلسله مراتب، يك عنوان به دو رده اطلاق شود.
تيره، واژه‌اي تركي است كه در بين عشاير ترك زبان به كار برده مي‌شود. در عشاير بختياري مترادف واژه تيره، «تش»به كار مي‌رود. تيره مجموعه‌اي كوچك از مردم است كه از تقسيم طايفه يا قومي معين به وجود آمده باشد. گاهي اوقات تيره به معني نسل نيز بكار برده مي‌شود.
هرگاه از يك بختياري در قلمرو ايلي خود خواسته شود كه خود را معرفي كند، اين فرد ابتدا خود را به طايفه‌اي منتسب مي‌كند. سپس بلافاصله نام «تش» منسوب به خود و بعد از آن «اولادي» را كه به آن وابسته است ذكر كرده و در پايان نام مالي كه در آن زندگي و كوچ مي‌كند،را نام مي‌برد.
در راس «تش» كدخدا قرار دارد.كدخدا از طرف كلانتر منصوب مي‌شد و بعد از كدخدا «ريش سفيد» بود كه در راس اولاد قرار داشت.

ريش سفيد عنواني افتخاري بوده از نظر سلسله مراتب ايلي، منصب وي چندان اهميتي نداشته و بيشتر براي اداره امور جزيي «اولاد» گمارده و يا از طرف اعضاي اولاد انتخاب مي‌شد كه معمولاً از ميان مسن‌ترين افراد بود.

عنوان بعد
از ريش سفيد، مربوط به «سرمال» يا «گپ مال» بود. گپ مال توسط اعضاي خانوارهاي عضو مال و معمولاً از بين مسن‌ترين مردان انتخاب مي‌شد.


تقسيمات ايلي
همانطور كه يادآور شديم، ايل بختياري به دو شاخه هفت لنگ و چهار لنگ تقسيم مي‌شود. شاخه هفت لنگ خود از چند بزرگ طايفه (باب) و هر بزرگ طايفه از چند طايفه تشكيل مي‌شود. هر طايفه از چند «تش» و هر تش از چند «اولاد» و هر اولاد از چند «مال» تشكيل مي‌شود.
مال نيز به نوبه خود از عضويت تعدادي خانوار
به وجود مي‌آيد. در شاخه چهار لنگ، بر خلاف هفت لنگ، باب وجود ندارد.

تقسيمات آن بعد از بزرگ طايفه، تقريباً شبيه تقسيمات هفت لنگ است.


تقسيمات ايلي بر مبناي سلسله مراتب ايلي استوار بوده است.

چون سلسله مراتب ايلي و تشكيلات سازماني ايلي در حال حاضر وجود ندارد، بنابراين تقسيات ايلي نيز عينيت خارجي ندارد و بيشتر
يك ذهنيت دروني است. به همين منظور خانوارهاي بختياري كوچنده هنوز هم كدخدا را به تقسيمات ايلي وابسته مي‌دانند. به بياني ديگر مي‌توان گفت كه تقسيمات ايلي تقريباً همان «شجره‏‏‎ْ النسب» بختياريهاست.

در حالي كه از نظر اداري و رعايت قوانين و قراردادهاي اجتماعي و اقتصادي درون ايلي، كمتر از اين تشكيلات تبعيت مي‌كنند كه خود سبب بروز مسائل و مشكلات بسياري در زندگي ايلي مي‌شود.




مذهب در میان بختیاریهاایل بختیاری قبل از آنکه تشیع در مملکت ایران رواج داشته باشد،شیعی مذهب بودند ودر مذهب خود،کمال تعصب را به خرج می دادند وسرایت این مذهب از شهر شوشتر به آنجا شده.درکتاب "مقامات المومنین"مسطور است که در عهد خلافت بنی امیه و بنی عباس اهالی خوزستان معتزلی مذهب بودندتا اینکه"امیرنجم الدین آملی"که از سادات بود به شوشتر آمدو دختر عزالدوله را که بزرگ سادات آن مناطق بود تزویج نمود و در رواج مذهب تشیع کوشید.برخی قبول کردند و عده ای نپذیرفتند تا در اوایل سلطنت صفویه،"نورا..مرعشی" سایرین،از جمله بختیاریهارا با تشیع آشنا نمود
نقل از کتاب "تاریخ بختیاری"تالیف:علیقلی خان سردار اسعدوعبدالحسین لسان السلطنه سپهر



لچک (کلچه)


زنان بختياري كلاهي بر سر دارند كه آن را لچك مي گويند( در برخي گويش ها مانند گويش ميوندي آن كلچه ناميده مي شود ) . روي لچك منجوق دوزي شده است و دو بند از كنار گوش ها وجود دارد كه براي ثابت نگه داشتن لچك روي سر كاربرد دارد . در قديم زناني كه از خانواده هاي غني تر بودند جلوي كلچه را سكه دوزي مي كردند كه جلوه زيبايي به لچك مي داد و اين نوع ، به لچك ريالي معروف بود.

روي لچك مينا انداخته مي شود كه روي شانه ها و سرتاسر پشت را مي پوشاند و دو گوشه آن زير گلو سنجاق مي شود . البته قسمتي از لچك كه منجوق دوزي شده از زير مينا مشخص است . مينا غالبا از جنس توري است و حدود سه تا چهار متر مي باشد.معمولا در هنگام كار و يا عزا دستمالي چهار گوش تيره رنگ به نام كلوت روي مينا مي بندند. نحوه بستن كلوت به اين نحو است كه دو گوشه آن را تا مي كنند تا به صورت نواري پهن در آيد . قسمت پهن نوار را روي پيشاني مي بندند و دو گوشه آن را در پشت سر گره مي زنند و آويزان مي كنند.

آرايش موها در زير لچك و بستن مينا به نحوي خاص صورت مي گيرد . براي اين كار ابتدا موها را از وسط فرق باز مي كنند و يك فرق ديگر نيز از روي يك گوش تا گوش ديگر يعني موهاي سر عملا چهار قسمت مي شود . دو قسمت پشت سر را جدا گانه مي بافند و تبديل به دو گيسو مي كنند . بعضي از زنها به ابتكار خود در انها اين گيسوها را به هم وصل مي كنند.

پس از بافت گيسوهاي لچك را روي سر مي گذارند و دو بند آن را زير گلو گره مي زنند. دو قسمتي از موها كه در جلوي سر قار مي گيرد از زير لچگ بيرون مي آيد به اين موها ترنه مي گويند ، هر كدام از ترنه ها را به تنهايي مي تابند و نوك آن را زير بند لچك قرار مي دهند بعد از اين كار نوبت به بستن مينا مي رسد.

يك گوشه مينا را درست روي لچك ، بالاي گوش راست قرار مي دهند و سنجاق مي كنند. ادامه مينا را يك دور و نيم دور گردي صورت مي چرخانند يعني از روي سر رد كرده و زير چانه و باز رد مي كنند تا به گوش چپ برسد و بالاي گوش چپ سنجاق مي كنند. دو مرتبه آن را در جهت عكس چرخانده و رها مي كنند. قسمت الاس نماي لچك از زير مينا بيرون مي ماند. پس از بستن مينا دو قسمتاز گيسوي ترنه در دو طرف صورت روي گونه هاي نمايان است .

معمولا يكي از زيورآلتي كه به لچك و مينا افزوده مي شود سيزن بن مي باشد سيزن بن زنجيري نقره اي است كه به آن سكه هايي وصل كرده اند و جلوه اي زيبا دارد . دو سر سيزن بن را به بالاي دو گوش روي مينا و لچك نصب مي كنند و از پشت سر مي آويزند .



در عكس زير سيزن بن هايي را كه دو فرد كناري دخترك پشت ميناي خود آويزان كرده اند به خوبي مشاهده مي شود ( البته سيزن بني نيز به مينا دخترك آويزان است كه اشتباها در جلوي مينا قرار گرفته است )





هم چنين در اين عكس ترنه هاي تابيده شده و نحوه قرار گرفتن آنها در زير مينا و لچك مشاهده مي شود.



شلوار دبيت
مردان بختياري معمولا شلواري مشكي رنگ به پا دارند كه به شلوار دبيت معروف است . خصوصيت بارز و متمايز كننده اين شلوار دمپاي بسيار گشاد آن است به طوريكه جلوه ويژه اي به اين لباس مي دهد ؛ عرض دمپاي اين شلوار معمولا بالاي پنجاه سانتي متر مي باشد .

پوشيدن شلوار دبيت با كت نيز مرسوم است . معمولا اگر شلوار دبيت را با كت بپوشند ، يك دوال ( كمر بند ) چرمي كه پهناي بالاي هفت سانتي متر و چفت رزه اي (سگكي) ساده دار ، را محكم به كمر شلوار مي بندند و اگر شلوار دبيت را همراه چوقا به تن كنند . دوالي چرمي با پهناي كم بر روي كمر شلوار آويزان مي كنند. بختياري ها در انتخاب دوال حساسيت خاصي دارند، از دوالي چرمي معروف به چرم بلغار بسيار تعريف مي كنند و اين چرم را بسيار مي پسندند.

آنگونه كه مشخص است به دليل دست و پا گير بودن شلوار دبيت ، اين شلوار نمي توانسته شلواري مناسب براي كوهستان هاي بختياري باشد و به احتمال زياد در قديم همانگونه كه امروزه مرسوم است ، مردان بختياري در هنگام كار از شلواري مناسب تر استفاده مي كردند ؛ البته برخي از مردان هنگام كار و يا كوهپيمايي دو طرف شلوار را بالا مي آورند و در زير كش كمر قرار مي دهند ؛ كه با اين كار دمپاي شلوار از زير دست و پا جمع مي شود .

براي دوخت شلوار دبيت دسته كم نياز به دو و نيم متر پارچه مشكي اعلا مي باشد .بهترين و مرغوب ترين پارچه دبيت به دبيت حاجي علي اكبري شهرت دارد ؛ مرغوبيت اين پارچه به خاطر رنگ ثابت و نرمي آن مي باشد . اما در سالهاي اخير نوع بدل اين پارچه وارد بازار شده كه مارك همان پارچه اصلي را دارد اما پس از چند بار شستن ، رنگ آن به زردي مي گرايد .

دوخت اين شلوار آنچنان مشكل نمي باشد . معمولا كمر شلوار را با سه كش مي دورند تا جلوه اي بهتر داشته باشد ، اما طريقه ديگري براي دوخت كمر شلوار دبيت وجود دارد كه به كمر چين معروف است . در اين طرز دوخت ، خياط با مهارت خاصي كمر شلوار را دوخت مي زند به طوري كه ديگر نيازي به كش كمر نيست و كمر شلوار با چفت باز و بسته مي شود . شلوار دبيت يك جيب بيشتر ندارد . اين جيب در سمت راست قرار مي گيرد و با يك زيپ و يا چند چفت بسته مي شود .

لباس بختیاری
چوقا
چوقا بالاپوشي است سفيد رنگ ، با خطوط راه راه سياه ، بدون آستين و جلو باز كه مردان بختياري بر تن مي كنند. قد آن تا بالاي زانو مي رسد و معمولا در زير آن پيراهن آستين دار مي پوشند. در مورد خطوط چوقا گفته مي شود كه از روي مقبر كورش تقليد شده است . خطوط چوقا به طوري است كه خط هاي سفيد نماد سپنتا مينو ( فرشته نيك ) از پايين به بالا مي آيند و خطوط سياه نماد انگره مينو ( اهريمن ) از بالا به پايين مي آيند و بيانگر پيروزي هاي نهايي خوبي ها بر بدي هاست.

در شمال شرقي دزفول دهي به نام ليوس وجود دارد كه سابقا در آنجا چوقايي بافته مي شد كه به چوقاي ليوسي معروف بود و نمونه پنبه اي آن را برزگرها و كارگرهاي بختياري بر تن مي كردند. در حدود هشتاد سال پيش يك نمونه خوب و ريز بافت پشمي از چوقا را زني از اهالي ليوس براي سالار شجاع كه ايلخان چهارلنگ و از خوانين محمد صالح و پسر عموي عليمردان خان بوده است مي بافد و هديه مي فرستد كه از آن پس به چوقاي سالاري شهرت يافت و ساير خوانين و اعيان بختياري نيز بر تن كردند . در حال حاضر نيز چوقاي كيارثي بفت ( بافت طايفه كيان ارثي ) به دليل زيبايي ، كيفيت بالا و وزن بسيار سبك ( وزن آن كمتر از يك و نيم كياو گرم مي باشد ) مقبوليت خوبي دارد و در بين بختياري ها معروف است.

ريسيدن پشمي كه مي خواهند از آن چوقا درست كنند بسيار مشكل است. از بين كلي پشم اعلاء ترين ، نرم ترين و لطيف ترين الياف آن را انتخاب مي كنند و به دقت با صابون مي شويند . زناني كه قصد ريسيدن الياف چوقا را دارند ، ناخن شصت دست چپشان را مدتي بلند مي كذارند . سوراخ كوچكي در ناخن بلند شده ايجاد كرده و پشم را از آن عبور مي دهند و به شكاف يك دوك كوچك متصل مي كنند . پشم در حد سوراخ ناخن از آن عبور كرده و با حركت دوراني دوك تبديل به نخ نازك و يكنواختي مي گردد. براي پود چوقا هميشه از اين نوع خامه استفاده مي كنند. و در بعضي موارد تار آن را از پنبه مي گيرند.

چوقا نوعي ساده بفت است و براي بافت آن از دار خوابيده استفاده مي كنند . تكنيك بافت آن نيز همان تكنيك گليم بافي است منتها خيلي ريز بافت است و تار و پود نازك دارد.

نقش زنان عشاير در اقتصاد خانواده
در هر خانواده ايي ، مسكن ، خوراك و پوشاك سه عامل اصلي اقتصاد است . اگر اين سه عامل فراهم نشود زندگي و حياط هر خانواده با خطر جدي مواجه مي شود . حال به ايفاي نقش زنان عشاير در اين سه مقوله مي پردازيم .
1- مسكن : مسكن عشاير را سياه چادرهايي تشكيل مي دهند كه از موي بز ساخته شده اند . زن عشايري موي بز را با دوك خود بارها و بارها مي تابد تا محكم و آماده شود . سپس روزهاي متمادي ، شايد چند ماه ، موها را به هم مي تند . و قسمت هاي اصلي سياه چادر را كه لت ناميده مي شود مي بافد . و با دسته ايي از نخ خاي مويين به هم مي دوزد . جهت اين نياز مهم ، هزينه ايي پرداخت نمي گردد و به خودي خود باري از دوش مردان برداشته مي شود .
2- خوراك : كل غذاهاي لبني و پروتئيني توسط زنان فراهم مي گردد . زنان شير را مي دوشند و با آن ماست يا پنير درست مي كنند . ماست را مي زنند و دوغ وكره درست مي كنند . از دوغ كشك درست مي كنند . آنها مي پزند . و پا پرورش مرغ از خريد تخم مرغ هم بي نياز مي شوند .


3- پوشاك : زنان عشاير در قسمتي ديگر از كارهاي خود با تابيدن و ريسيدن پشم و موي گوسفندان و رنگ كردنشان به بافتن قالي و قاليچه ، گليم و جاجيم هاي رنگارنگ مي پردازند ، تا هم هنر زن ايراني را به نمايش بگذارد و هم با فروش آنها خانواده ي خود را ياري كند . گليم ، قالي و قاليچه زير اندازهاي بسيار خوب و محكمي هستند و به قيمت بسيار بالايي در بازارهاي كشور و در سطح جهان به فروش مي رسند .




زنان عشاير در آوردن هيزم و آب و تربيت فرزندان مشغول به كارند . با توجه به مسائل بالا و فعاليت هاي زنان در زندگي خانوادگي مزدي دريافت نمي كنند و تصميم گيري جهت زندگي به عهده ي مردان است .


رقص بختیاریمردمان بختیاری در مواقع برگزاري جشن‌ها و سرورها رقص‌هاي متنوعي دارند كه از معروفترين آنها رقص‌عروسي، رقص‌دستمال، رقص‌آرام، رقص‌تند و رقص مجسمه است.

رقص‌عروسيدر مراسم عروسي زن ومرد بطور گروهي باهم مي‌رقصند و با اينكه قيد و بند حجاب كاملاً در اين منطقه وجود دارد ر(البته‌براي‌غريبه‌ها)، در مراسم شادماني شركت آنها در رقص‌هاي گروهي مجاز است و مي‌توانند دست در دست ديگر رقصندگان با آهنگ ساز و دهل برقصند.

رقص دستمالرقص محلي زنان در اين هنگام تماشايي است، زيرا زنان با لباسها ي رنگارنگ و زيور آلات مخصوص، در رقص دستمال شركت مي‌كنند. دو عدد دستمال در دو دست خود ميگيرند و با تكان دادن دست و پا و جلو و عقب رفتن، در محيط دايره فرضي مي‌رقصند، در حالي كه تماشاگران آنها را در بر گرفته‌اند هركه قدرت تحمل رقص بيشتري را داشته باشد مورد تشويق تماشاچيان قرار مي‌گيرد.

رقص آرامدر اين نوع رقص، رقصندگان سه قدم به طور ضربي به جلو بر مي‌دارند و دو قدم به عقب بر مي‌گردند و اين رفتار طوري تنظيم شده است كه از دايره منظم رقص خارج نمي‌شوند، ريتم اين نوع رقص به نسبت رقص‌هاي ديگر بختياري آرام است.

رقص تـنددر اين نوع رقص نيز حركات پاها مثل رقص آرام است با اين تفاوت كه رقص ريتم تندي دارد. اجرا كنندگان رقص دستمال‌ها را تندتند به دور سر مي‌چرخانند و روي شانه‌ها مي‌اندازند. گام‌ها نيز به صورت تند به طرف جلو برداشته مي‌شوند ولي رقصندگان به عقب بر نمي‌گردند.

رقص مجسمهاين رقص با آهنگ ساز اجرا مي‌شود. هر وقت كه نواي ساز قطع مي‌شود، رقص كننده نيز در همان حال به آن حالتي كه آخرين لحظه آهنگ بوده، در جاي خود مي‌ايستد و تا آهنگ بعدي نواخته نشده حق ندارد از خود حركتي ظاهر نمايد. مهارت رقصنده در حالتي مشخص مي‌شود كه بتواند به موقع توقف كند و به موقع حركت نمايد.

يکي از مهمترين آداب و رسوم در ميان ايلات و عشاير ايران رقص يا حرکات موزون و ريتميک مي باشد . هرچند رقص درکنارموسيقي به عنوان يک سرگرمي و عاملي روحيه بخش ، نشاط آور و شادي آفرين مطرح است که به زندگي سخت و دشوارايلياتي سخت کوش، رنگ و جلايي خاص مي بخشد ، لکن رقص از جنبه هاي ديگري نيز قابل بررسي است .

رقص به عنوان يک هنر در کنار موسيقي و شعر بيان کننده حالات روحي و وسيله اي براي بيان احساسات و عواطف فردِايلياتي بوده و نيزابزاري جهت ايجاد ارتباطِ نمادين مي باشد .

رقص درهمراهي با قصه گويي ونقالي نوعي نمايش گونه ي پرشور براي جذاب کردن کار قصه گوست و از اين جهت قابل مقايسه با پانتوميم يا نمايش صامت در تئاتر مي باشد که در آن فارغ از صحنه آراييهاي مرسوم ، تنها با حرکات صورت ، دستها و بدن ، معنايي خاص را به بيننده القا مي کنند .



رقص همچنين کارکردهاي ديگري مانند برانگيختن حس تعاون و دوستي از يکسو و پرورش احساس رقابت سازنده ميان افراد ايل دارد و سبب آمادگي جسماني و رواني براي انجام کارهاي سخت زندگي کوچ نشيني مي شود . بايد توجه داشت که در اکثر ايلها و عشاير ايران همچنانکه بخش عظيم ، مهم و سختي از کارها بر دوش زنان است و زنان نيز دوش بدوش مردان و گاهي حتي بسيار فراتر از آنها به کار مي پردازند و در تقسيم کار اجتماعي واجد نقشها و جايگاههاي مهم و قابل توجهي هستند، درآيينها و رسوم نيز همه ي افراد ايل اعم از مردان و زنان همراهند و اصولا" در رقصها خصوصا" آنها که بازگوکننده ي مفاهيم خاصي هستند، هم زنان و هم مردان داراي نقش برابر مي باشند و در رقصهاي آييني همه با هم مي رقصند . اين همراهي زنان با مردان در رقص ، در گذشته و تاريخ تمامي عشاير به چشم مي خورد، لکن در معدودي از عشاير اکنون زنان و مردان در دستجات جداگانه اي مي رقصند .
در بررسي رقصهاي مختلف در ميان ايلات و عشاير ايراني با توحه به خصلتهاي مشترک بايد رقص و آداب آن را از جنبه هاي زير مورد توجه قرارداده و به اين نکات توجه کرد :
1) جنبه هاي نمادين و مفهومي رقص : رقصها داراي بار مفهومي و نمادين مي باشند بنابراين در بررسي رقصها بايد به جنبه هاي نمادين رقصها که در حرکات دستها ، پاها و کل بدن قابل استخراج است توجه گردد. معاني مختلفي دررقصها نهفته است. گاه شکر گزاري به درگاه خداوند گاه ترتيب خاص يکي از کارهاي زندگي عشايري مانند پشم چيني گوسفندان يا کارهاي کشاورزي ، سوارکاري ، جنگ با مهاجمان فرضي و تهديد آنان در قالب حرکات رقصنده بيان مي گردند .
2) جنبه ي تاريخي رقص : رقص مانند ديگر عناصر فرهنگي هر قوم ، ريشه در گذشته ي تاريخي آن قوم دارد و با گذشت زمان مفاهيم و آداب آن به دلايل مختلف تغيير کرده يا تثبيت شده است .رقصهاي ايلات و عشاير نيز از اين قاعده مستثنا نبوده است وريشه در تاريخ ايل دارد جنگها و تهاجم بيگانگان به ايل از مهمترين عوامل تاريخي است که در رقص ها نمود يافته است. از سوي ديگر با تحميل يکجانشيني يا تخته قاپو به ايلات از خشونت حرکات و سرعت ريتم موسيقي و رقص کاسته شده است . از سوي ديگر با تسلط اقوام ديگر يا نفوذهاي فرهنگي که در پي مغلوب شدن و تحت سلطه در آمدن ايلها در طول تاريخ به وقوع پيوسته است ، تغييراتي پيش آمده و رقصهاي کنوني بيشتر آميزه اي از رقصهاي اصيل و عناصر تازه تر مي باشند . مثلا" با تسلط اعراب بر ايران يا در طي سلطه ي مغولها تاثيراتي را مي توان در رقص ايلات مشاهده کرد . مثلا"جنبه هاي آماده سازي بدني وتمرينات دفاعي و جنبه هاي اسطوده اي تقويت شده است.
3) جنبه ي تعاون و همراهي و هماهنگ کنندگي رقص : رقصها نوعي هماهنگي و روحيه ي تعاون و همکاري را در شخص ايجاد مي کنند . نزديکي گروه رقصنده با يکديگر و حرکات يکنواخت و هماهنگ گروه با توجه به تلاشي که هرشخص در طي آن سعي مي کند خود را با ديگران هماهنگ کند نوعي روحيه ي برادري و تعاون در ميان افراد ايل پرورش مي دهد .
4) جنبه هاي عرفاني رقص : يکي ديگر از جنبه هاي قابل تامل در رقص ايلات و عشاير وجود عناصر عرفاني ، رازورزي و گنوسيسم است همچنانکه در سماع سعي بر آن است که با برداشتن پرده ي عناصر مادي مانند زبان و جسم ، بيواسطه و مستقيم به انوار حق واصل شد، گاه عناصر عرفاني و نزديک به سماع يا رقص عارفانه در رقصها ديده مي شود و گاه مانند رقص و آهنگ مرغ حق در عشاير شرق و جنوب خراسان رقص به تمامي در خدمت عرفان و خداجويي بيواسطه است . از سوي ديگر گاه رقص حالت نوعي رياضت و تزکيه ي نفس به خود ميگيرد .
5) جنبه هاي اسطوره اي رقص ايلياتي : اين نيزاز مهمترين عناصر رقص ايلي است توجه به اسطوره ها و سعي در نمايش داستانها ي اساطيري و حماسي از عواملي است که بايد مورد توجه قرار بگيرد .


6 ) جنبه ي آماده سازي بدني و ورزش براي کسب توانايي انجام کارهاي سخت : رقصها خود نوعي ورزش سخت و آماده کننده ي بدن براي انجام کارهاي سخت هستند و در طي آن همانند نوعي ورزش بدن پرورده مي شود و به آمادگي لازم جهت انجام امور و کارها مي رسد . در رقص چوب بازي که علاوه بر خراسان در بسياري ايلهاي ديگر مثل بختياري ها و قشقايي ها انجام مي شود ريشه و بنياد رقص به زمان تسلط مغولها به ايران مي رسد که افراد ايل در طي رقص با چوب توانايي دفاع و حمله را مي آموزند و در آن تبحّر مي يابند .
7) جنبه ي رقابت رقص : در رقصها ي عشايري نوعي حس رقابت برانگيخته ميشود که سازنده است و بهشخص انگيزه مي دهد تا با جديت کوشش و تمرين بيشتر مهارت خود را ارتقاء بخشيده خود را به موقعيت مرتبه ي اول و بهترين رقصنده نزديک کند . رشد روحيه ي رقابت از رقص به کارهاي ديگر کشيده مي شود و به افراد انگيزه بري تلاش بيشتر و انجام بهتر کارهاي ايل مي دهد .
8 ) جنبه شادي ، سرگرمي و آييني در مراسم هاي خاص از آنجا که زندگي کوچ نشيني زندگي سخت همراه با انجام کارهاي طاقت فرساست اين نوع زندگي نيازمند کسب روحيه و استفاده از عناصر شادي بخش و سرگرم کننده است در زندگي ايلي هر لحظه مي تواند حوادث سخت و جانفرسايي در بر داشته باشد از سوي ديگر در کنار روزهاي سخت و پر کار زمانهايي نيز فرا مي رسد که در ييلاق يا قشلاق ايل کار چنداني براي انجام ندارد اين درست فرصتي است که در عروسيها مراسم ختنه سوران و ديگر آيينهاي سرور و شادماني و سرگرميها فرصت بروز مي يابند مهمترين سرگرميهاي ايلي را مي توان در رقصها و بازيها ديد . عناصر مشترک بسياري مابين رقصها و بازيها وجود دارد در ميان عشاير فارسي زبان خراسان به رقص ، واژه ي بازي اطلاق مي شود در عين اينکه بازي يا رقص بسيار جدي گرفته مي شود و گاهي حتي نوعي عبادت ، دعا يا طلب حاجتي از آفريدگار به حساب مي آيد .
9 ) جنبه ي موسيقايي و ريتميک : همراهي سازهاي خاص در هر ايل که نشان از روحيات خاص با رقص و هماهنگي سازها و فراز و فرود آن در هماهنگي با موسيقي و سازهاي خاص هر ايل
10 ) جنبه ي منعکس کننده ي روحيات خاص هر ايل که علاوه بر رقص در اشعار خاص هر ايل نيز قابل دستيابي است
11 ) جنبه هاي ديني رقص : رقصهاي ايلي گاه حالت عبادت يا طلب حاجتي به خود مي گيرد مانند رقص طلب باران در عشاير جنوب خراسان . در برابر چنين رقصهايي معمولا" نه تنها رقصنده بلکه ديگر افراد حاضردر صحنه نوعي حالت احترام و اعتقاد قابل رويت است . اين رقصها بسيار جدي گرفته مي شود و همگان در انجان آن که نوعي عبادت به حساب مي آيد همکاري مي کنند .
12 ) جنبه ي بخاطر سپاري کارها يا آيينهاي خاص : دررقصهايي که اين جنبه در آن ديده ميشود نوعي کار ، فنّ يا مراسم خاص با دقت و وسواس کامل به اجرا در مي آيند اين رقصها همچنين نوعي کارکرد آموزشي براي جوانترها دارند و شخص را براي انجام يک کار يا آيين خاص آماده مي سازند مثل رقص شاليکاري در مازندران و يا رقص قاسم آبادي در گيلان يا رقص خوشه چيني در فارس يا رقص گندمکاران در عشاير خراسان . در رقص قاسم آبادي مراحل کامل نشا کردن برنج و مراحل ديگر برنج کاري به ترتيب و بطور کامل اجرا مي گردد .


رقص در ايل بختياري :رقص در ايل نشاني از هم بستگي ، اتحاد و عاطفه است ، همه مي رقصند دست در دست و دوشادوش يکديگر . اگر رقص فردي هم باشد به منظور زورآزمايي است همانند چوب بازي که نوعي نشان قدرت واعتماد است ، آن هم همراه با موسيقي پرتحرکي که يادآور جنگ و ستيز است.
از رقصهاي رايج و پرتحرک بختياري رقص « سه پا » را بايد نام برد ، در اين رقص زن و مرد با نواي توشمالان مي رقصند ، سه قدم برمي دارند بعد يک پا را جلو مي گذارند و يک دست را پايين و دست ديگر را بالا نگه مي دارند ، اين حرکت با نظم و ترتيب خاص تکرار مي شود .
از ديگر رقصهاي مرسوم ومعروف در ايل بختياري رقص گروهي «جيران ، جيران» است که گروهي است و مردان و زنان باهم در آن شرکت مي کنند و مي رقصند .
ازديگررقصهاي گروهي بختياري ها که درآن حرکات دست و پا بسيارسريع بوده و نيازمند قدرت وانعطاف بدني بسيار است رقص « هي دته » مي باشد که همراه آهنگي ريتميک اجرا مي شود .
از جمله رقصهاي ديدني بختياري ها که کم وبيش با اشکال مشابه و اندک تفاوتي در اکثر عشايرايران موجود است رقصي است با نام رقص آهنگ مجسمه - مشابه اين رقص در نواحي لرستان با نام « خُوس » يا « خَسَه » و در خراسان و ايلات کرمانج که طايفه اي کرد هستند در شکلي مشابه انجام مي گردد . در طي اين رقص که با نواي سازهاي نوازندگان ( توشمالان در ميان بختياري ها ) و همراه فراز و فرودهاي موسيقي به تناوب اوج مي گيرد وفروکش مي کند زنان و مردان همراه هم ، مي رقصند . توشمالان در حين اجراي آهنگ به ناگاه نواي موسيقي را قطع مي کنند و در اين حال رقصندگان بايد مانند مجسمه بايستند و تکان نخورند .
در اين حال عده اي با دادن انعام و شيريني از توشمالها مي خواهند تا مجددا" بنوازند به اين ترتيب نواي موسيقي با رديگروبه ناگاه آغاز شده واين فرازوفرودها ادامه مي يابد.لازم به توضيح است که نوازندگان و خوانندگان که حافظان فرهنگ موسيقايي و اشعار محلي هستند و سينه به سينه اين فرهنگ شفاهي را حفظ مي کنند در هر ايل با اصطلاحي خاص خوانده مي شوند و در ايل بختياري به طور کلي به آنها توشمال مي گويند .
هفت لنگان به آنها « توشمال » يا « ميشکال » و چهارلنگان به آنها « خطير » مي گويند . در ايل بختياري هر طايفه و تيره اي توشمال و خواننده ي خاص خود را دارد تا همواره همراهشان باشند و در مراسم سوگواري و شادي کوچ نشينان را همراهي کنند .

توشمالان در ايل بختياري ، زنان و مرداني عاشق پيشه و شاعر مسلک هستند که بيشتر اوقات زندگي شان صرف ساختن ابيات ، لطيفه ها ، متلها و ضرب المثلها مي شود و در واقع يکي از مهمترين اقشار پديدآورنده و نگاهدارنده ي آثار و ادبيات عاميانه و فولکلور اين سرزمينند .

در مجالس رقص بختياري ؛ زنانِ توشمال با صداي گرم و گيراي خود اشعار و ترانه هايي را در متن آهنگ نوازندگان ، مي خوانند و مردان نيز با ابيات دلپذير و شورانگيزي به آنها پاسخ مي دهندو بسته به نوع مراسم در حاضران شور و حال پديد مي آورند .
در بررسي اجمالي رقص و مراسم آن و رفتارشناسي متقابل نوازندگان ايلي و ساير اعضاي ايل و ريشه هاي تاريخي رقص در ايل بختياري به اختصار مي توان اين نکات را مطرح کرد :
رقص نمادي از وابستگي هاي عاطفي اعضاي ايل ،اتحاد ،همدلي و هماهنگي اعضاي طايفه وايل است .رقص دسته جمعي اعضاي ايل در کنار يکديگرنشانگر آن است که تمامي اعضا در برابر هر عامل خارجي متحد و يکپارچه اند و در حفظ داشته هاي فرهنگي يکدل و مصمم .
حضور مردان و زنان در رقص همراه و همپا ، کارکرد زنان در انجام امور ايل و احترام متقابل مردان ايل به آنان را مي رساند .مردان ايل در همراهي زنان در رقصهاي نمادين نشان مي دهند که از نقش موثر زنان در فعاليتهاي اجتماعي و فني ايل آگاهند و براي آن ارزش قائلند .
حضور زنان اين مطلب را مي رساند که مردان و در مجموع تمامي آحاد عضو ايل ، ضمن برخورداري از زحمات زنان ، آن را براي هر بيننده ي خارجي مطرح مي کنند و تمايل دارند تا اين موضوع به خوبي روشن شود که زن و مرد ايلياتي در کنار هم امورايل را به انجام مي رسانند و به يک اندازه در آينده ي ايل موثرند . حضور زنان در جمع توشمالها يا خوانندگان ايل نشان از اجازه ي ابراز وجود و بيان احساسات ، عواطف و عقايد زنان در ايل دارد .
آداب خواستگاری و عروسی در فرهنگ بختياری
عناصري كه پيوسته در اين ايل مورد عنايت خاص بوده به قرار زير هستند :
1- تفنگ
2- اسب
3- زن خوب كه داراي (جمال ، كمال ، قابليت ، شعور اجتماعي و اصالت خانوادگي و ...) باشد كه بخشي از فرهنگ ماندگار و ديرپاي ايل را در ازمنه تاريخ به خود اختصاص داده است.


علاوه بر ازدواجهاي همتراز يعني طايفه ها و خانواده هايي كه از جهت شؤون اجتماعي از موقعيت تقريباً مساوي و هم شأن برخوردار مي باشند. ازدواج هاي ديگري نيز به شرح زير صورت مي گرفت.

1- ازدواج ناف برون
در ميان ايل بختياري رسم بر اين بوده كه هرگاه دختر و پسري در زماني نزديك به هم متولد گردند ، اولياء اين اطفال از همان بدو تولد تصميم مي گيرند تا بند ناف نوزاد دختر را به نام پسري كه تازه ديده به جهان گشوده و ياكمي از وي بزرگتر است مي بريدند، به اين نيت كه به هنگام بلوغ اين دو كودك با هم ازدواج نمايند.
2- ازدواج خون بس
بختياري ها با تكيه بر باور و خلق و خوي خويش در غيرتمندي كمتر ظلم و فشار را تحمل مي نمايند ، و چنانچه اجحافي در حق آنان روا مي گرديد ، در صدد انتقام برمي آمدند و با بروز هرگونه تنشي ممكن بود نزاعي بين دو طايفه يا دو خانواده بوجود آيد كه در نتيجه يك نفر از آنها كشته مي شد ، طايفه و خانواده شخص فوت شده پيوسته در صدد انتقام بر مي آمدند و اگر ميانجي گري اشخاص خير و بزرگان ايل نبود اين كشت و كشتار همچنان تداوم مييافت ، اما دخالت بزرگان طايفه هاي ديگر باعث مي شدتا جلو هرگونه خون ريزي ديگري نيز گرفته شود و براي اين كه بتوانند ضمن پيشگيري از هرگونه اقدام انتقام جويانه زمينه تفاهم نسبي را نيز فراهم آورند ، نخست با بزرگان دوطايفه وارد مذاكره شده و آنگاه با فروكش كردن موضوع نزاع براي اينكه بتوانند دو خانواده را بيشتر به هم نزديك كنند ، دختر يكي از بستگان نزديك قاتل را به عقد پسر يا شخصي از خانواده مقتول درمي آوردند ، تا بدين وسيله از هرگونه تنش بعدي جلوگيري شود.

3- ازدواج گا به گا
اين نوع ازدواج در ميان ايل وندان بختياري برخي مواقع وجود داشته است ، هرگاه در ميان دو خانواده دختر و پسر مجرد يا مرد جواني وجود داشت بنا به تمايل طرفين هريك از دو برادر كه از دو خانواده نيز بودند ، خواهر خود را به ازدواج طرف مقابل در مي آورد . چنين ازدواجي مشكلات كمتري در پي داشت ، زيرا ضمانت تأمين سلامت هر يك در سلامت پيوند مقابل گره مي خورد .




4- ازدواج فاميلي

يكي از ريشه دارترين و پرجمعيت ترين ازدواجها در ايل بختياري بشمار مي رود. گستردگي اين نوع ازدواج زبانزد خاص و عام است . شدت ازدواج هاي فاميلي به حدي بوده كه هرگاه در خانواده اي زمان ازدواج پسر جواني فرا مي رسيدو يكي از دختران عمو ، دايي و يا ديگر افراد فاميل نزديك وي مجرد بود حق نداشت به خواستگاري دختر بيگانه اي
برود ، زيرا عمل او توهين به خانواده هاي دختردار آن فاميل محسوب مي گرديد و چنين عملي را سنت شكني مي دانستند.




مرحله اول : زون گشون (بله گفتن) كه با هديه دادن به پدر دختر توسط اقوام داماد همراه مي باشد . اين هديه به معني آن است كه پدر دختر قبول كرده تا پيرامون خواستگاري دخترش صحبت نمايد. چنين هديه اي معمولاً يك رأس قاطر و يا چيزي مشابه مي باشد كه سرانجام پس از عروسي به عروس بخشيده مي شود ، پس از بله گفتن پارچه لباسي را به عنوان هديه به دختر مي دهند كه به آن «بلكه بندون» مي گويند.

مرحله دوم : دست بوسون (شيريني خورون) مي باشد ، پس از آنكه خانواده داماد اجازه صحبت كردن از سوي خانواده دختر را يافتند ، با هماهنگي قبلي روز و ساعت نيكي را برمي گزينند تا با آمادگي كامل و به همراه افراد فاميل و طايفه و عده اي از بزرگان سوار و پياده با نواختن ساز و دهل و به همراه داشتن چندين رأس گوسفند و ساير لوازم پذيرايي كه كاملاً به عهده داماد مي باشد به سوي خانه پدر دختر رهسپار مي شدند.
در طول راه خانواده داماد و همراهان با سواربازي و شليك تيرهاي هوائي و شادي كنان و در حال خواندن آوازي بنام «دوالالي» كه نوعي سرود و آهنگ شادي است به سمت خانه عروس مي رفتن.
سپس خانواده عروس از آنان استقبال به عمل آورده بعد از تعارفاتي چند پدر عروس و پدر داماد وارد مذاكره شده و هريك با نزديكان خود به شور مي نشستند و پس از تبادل نظر راجع به مسائل مادي از قبيل حق شير(شيربهاء) و پشت قباله (مهريه) مباحثي مطرح و سرانجام با وساطت بزرگان و ريش سفيدان طايفه طبق سنت حسنه اسلام به توافق مي رسيدند .

پس از نوشتن صورت مجلس و رد و بدل شدن وجوه مورد توافق ، صورت مجلس و شناسنامه دختر را پيش يك نفر كه از سوي طرفين بعنوان معتمد انتخاب مي شد مي گذاشتند تا هنگام عروسي .
سپس با حضور افراد ذينفع و در موعد مقرر تحويل داده مي شدند. در طول نامزدي هرگاه داماد جهت سركشي به خانه پدر عروس عزيمت مي كرد هدايائي از قبيل سكه طلا و نقره و پارچه و يا روسري به همراه مي برد ، اگر پيش از عروسي مصادف با عيد نوروز مي شد ، مادر و خواهر داماد جهت عرض تبريك ، علاوه بر هديه اي كه از سوي داماد براي عروس فرستاده مي شد ، مقداري مواد غذايي از قبيل برنج ، روغن و گوشت و... تحت عنوان آش عيدي به خانه پدر عروس مي بردند.

پس از آمادگي داماد و تبادل نظر لازم و هماهنگي با خانواده عروس و تدارك نسبتاً وسيع داماد و برادر او در بين طايفه هايي كه به نوعي با آنها وابستگي و تعاون دارند مي رود و به جمع آوري «اوزي» (نوعي نوعي تعاون و همكاري در ميان ايل كه پيش از عروسي ، هدايايي از قبيل گوسفند يا بز جهت تدارك عروسي جمع آوري مي كردند ، اين رسم هم اكنون منسوخ شده و كادو جايگزين آن گرديده است) مي پردازند. از اين رو گوسفندان براي عروسي گاهاً بيشتر از مقدار مورد نياز فراهم مي گرديد ، اين رسم باعث مي شد كه در آغاز زندگي مشترك با فشار مالي مواجه نگردند و اين يكي از سنتهاي حسنه و كم نظيري است كه در اين ايل پايدار مانده و جزئي از اصالتهاي فرهنگي و اجتماعي آنان محسوب مي گردد.

در اين هنگام با جمع شدن افراد فاميل و طايفه هاي وابسته سوار و پياده زن و مرد ، همراه با ساز و دهل در حالي كه گوسفندان (باراوزي) و ساير بار و بنه اي كه تهيه گرديده توسط چند نفر جوان پيشاپيش راهي خانه عروس مي كنند ، بعد از صرف غذا و ساير مراحل و در هنگام بازگشت يك كله قند يا شاخه نبات به رسم شيريني زندگي توسط برادر عروس به كمر اوبسته مي شود آنگاه وي را بر مادياني اصيل سوار مي كنند و در حالي كه چادري سفيد بر سر دارد و روسري از جنس حرير يا ابريشم بر روي سرش مي اندازند كه آن را سرانداز يا ري برقه مي نامند تا صورت او را هم بپوشانند . آن گاه پسربچه اي خردسال را بر ترك او سوار مي كنند به نيت اين كه ثمره اول اين ازدواج و فرزند اولش پسر شود
.


نقش پسر و عموماً مرد در اقتصاد و فرهنگ پدرتباري جامعه ايلي ، تأثير بسزايي دارد و در تمام سطوح مختلف محسوس مي باشد. در ميان راه و به هنگام مراجعت به خانه داماد ، در حالي كه از سوي سواران فاميل عروس بدرقه مي شوند پس از طي مسافتي هم سو با نواختن ساز و دهل و خواندن آواز توسط زنان و كل و گاله و شليك تيرهاي هوايي ، سواركاران به سواربازي و هنرنمائي مي پردازند و داماد در حالي كه بر اسبي تيزرو و چابك سوار مي باشد با يك حركت چست و چالاك «ري برقه» (سرانداز) عروس را ربوده و با جست و خيز چشم گيري فرار مي كند و بقيه سواران همراه وي او را تعقيب مي كنند تا شايد بتوانند سرانداز را از وي بگيرند و چنانچه فردي موفق شود سرانداز را از داماد بگيرد مجدداً همگي فرد گيرنده را دنبال را دنبال مي كنند و اين وضع به همين منوال ادامه پيدا مي كند تا به منزلگاه برسند.





در بين راه چوپاناني كه در مسير حركت عروس و همراهان قرار دارند ، با آوردن قوچ گله جلو عروس را مي گيرند ، به اين منظور كه فرزند اول او پسر شود در اين رهگذر داماد يا يكي از بستگان او هديه اي كه غالباً وجه نقد مي باشد به آورنده قوچ مي دهند و اگر مسافت طولاني باشد ممكن است اين عمل چندين بار تكرار گردد و هربار آورنده قوچ گله و يا گاو نر هديه اي از سوي داماد و يا همراهان نزديك او دريافت مي دارد.

به هنگام رسيدن به خانه داماد عروس وارد نمي شود ، زيرا مرحله «گرزنون» فرارسيده و بدون دريافت هديه از سوي داماد يا پدر او وارد خانه وي نمي شود ، سپس مرحله قرباني كردن گوسفند فرا مي رسد ، از اين رو يك رأُس گوسفند را كه قلاً به منظور قرباني كردن در پيش پاي عروس آماده كرده اند سر مي برند و كفش عروس را به خون آغشته مي نمايند . پس از صرف شام و يا ناهار و پذيرايي از مدعوين وقت «روگشون» فرا مي رسد و اكثريت دعوت شدگان بنا به سنت و توانايي خويش مبلغي را به عنوان هديه به عروس مي دهند، در عوض اگر هديه دهنده مرد باشد از سوي عروس متقابلاً يك عدد دستمال مردانه و يك جفت جوراب به وي هديه داده مي شود و اما اگر هديه دهنده زن يا دختر باشد جوراب و روسري زنانه به وي داده مي شود.

پس از شب زفاف از سوي خانواده عروس غذايي تدارك ديده مي شود تا به خانه داماد ببرند و در آنجا صرف شود كه به آن آش دم پردگوني مي گويند.

مراسم پاگشون : چند روز پس از مراسم عروسي ، فاميل و نزديكان عروس و داماد ، آنها را به صرف نهار يا شام دعوت و هديه اي نيز به فراخور توانايي به آنها داده مي شد.

جهيزيه : علاوه بر مقداري وسايل زنانه و ساير لوازم ، از سوي پدر دختر معمولاً يك رأس قاطر ماده و يا ماديان اصيل جهت سواري دختر به وي داده مي شود ، همچنين يك رأس ماده گاو به منظور استفاده از شير آن و يك عدد باديه مسي كه حدود يك چهارم يك من آبگيري داشته باشد جهت حمام كردن به عروس داده مي شد. اين رسم متأسفانه به كهنگي گرائيده و مي رود تا براي هميشه از ذهن ها محو شود.


کوچ بهاری ایل بختیاری