گذري كوتاه بر معناي «بلا»
چكيده:
«بلا» در قرآن، بهگونهاي طرح شده است كه به تربيت و تجربهيافتن و رشد انسان ميانجامد. اما اين واژه در فرهنگ و زبان ما به معناي «عذاب» و مصيبتهاي ويرانگر و باز دارنده تعبير شده است كه بايد از گرفتار شدن به آن اجتناب كرد. در اين نوشتار اشارهي كوتاهي به همين مسئله شده است، در سه بخش كوتاه كه عبارتند از:
1- واژهي بلا در زبان و فرهنگ ما و منطبق دانستن آن با عذاب.
2- واژهي بلا در قرآن
3- بلا (بلي) در اسطورهي آفرينش
*******
واژهي بلا در زبان و فرهنگ ما
در فرهنگ و زبان ما «بلا»به معناي سختي، رنج، مصيبت، آفت، بدبختي، ظلم و ستم، و همهي آن مواردي است كه بهنحوي زندگي سالم آدمي را مختل ميكند
[1]. انواع بيماريهاي سخت، حوادث ويرانگر مانند زلزله، سيل و طوفان نيز «بلا» خوانده شده است.
همچنين در سنت ديني ما دعاهايي پديد آمده تا آدمي بوسيلهي آن دعاها و با توسل به خداوند، خود را از بلايا حفظ كند.
در باور سنتي ما همچنين اين تلقي وجود دارد كه «بلا» به سبب گناه مردمان پديد ميآيد.
يعني در اين باور وقايعي مانند زلزله، طوفان، و...به عنوان خشم خداوند تلقي شده و براي تنبيه آدميان اتفاق ميافتد. بهنظر ميرسد در اين تلقي، واژهي «بلاء» با «عذاب» يكي دانسته شده است و حوزهي معنايي اين دو واژه در هم تلفيق شده است.
از سوي ديگر، واژهي بلا در قرآن به گونهاي آمده كه اولا با اين تلقي عمومي كه «عذاب» را تداعي ميكند متفاوت است يعني «عذاب» كه داراي بار معنايي منفي است[2]، با واژهي «بلا» كه داراي بار معنايي مثبت است يكي شده.
«عذاب» باز داشتن و منع و ماندن است[3] و «بلا» بهآزمون در آمدن و فراتر شدن است.
«عذاب» براي پايان و انتهاي راهي ناصواب است، واگشت اعمال نابجايي است كه هركسي يا هر جامعهاي در طول زندگي انجام داده، اما «بلا» آغاز تلاشي صبورانه و با جد و جهد براي رشد و عبور از آنچه اكنون هست ميباشد.
ديگر اينكه اين تغيير معنايي براي واژهي بلا، سبب ميشود تا ما نتوانيم از اهميت معناي اين واژه در متن قرآن آگاه شويم.
به تعبير ديگر، به نظر ميرسد كه اگر معناي واقعي بلا كه در متن قرآن طرح شده، مورد غفلت قرار گيرد، بخش مهمي از مضامين قرآني كه در مورد رشد و اعتلاي آدمي است نيز قابل فهم نخواهد بود.
بلا در قرآن
در آيهي 155 سورهي بقره[4] تاكيد شده است كه حتما و حتما شما را به بلا گرفتار ميكنيم[5]. يعني شما را گريزي از آن نيست. بعد از اين تاكيد، از چيزهايي سخت و محنت بار ياد شده است كه آدمي در مواجههي با آن قرار ميگيرد، و در پايان آمده است كه : «بشارت ده كساني را كه پايداري كنند»( وَ بَشِّرِ الصَّابِرِين)
با اندكي تامل در اين آيه ميتوان به چند نكته اشاره كرد
1- بهنظر ميرسد كه چيزهاي سخت و محنت بار به خودي خود بلا شمرده نميشوند، بلكه چيزهايي يا وسيلههايي براي موضوع «بلا» ميباشند.
2- اگر منظور از «بلا» صرفا محنتها و سختيها بوده باشد چگونه است كه بسياري از مردمان كه در اين جهان زندگي ميكنند به اين مواردي كه در آيه به آن اشاره شده گرفتار نميشوند؟ چگونه است كه يكي در عافيت و رفاه زندگي ميگذراند و ديگري در رنج و محنت؟ در صورتي كه در آيهي فوق تاكيد شده كه بلا با همان مصداقهايي كه در آيه آمده، براي شما امري قطعي و حتمي است
3- نكتهي ديگر اينكه، هنگامي كه ميگويد: «بشارت ده صابرين را» به اين معنا هم هست كه آدمي ميتواند در برابر آن رنجها و محنتها پايداري نكند و بهجاي آن، راه عافيت را بر گزيند. به تعبير ديگر، پذيرفتن دشواريها، نوعي انتخاب است، نه حادثهاي كه بدون اختيار و انتخاب، بهسراغ آدمي آمده باشد.
به نظر ميرسد در اين آيه و ديگر آيات قرآن كه از بلا در آن ياد شده، بلا عبارت است از قرار گرفتن آدمي بر سر دوراهي انتخاب. يك راه كه از كورهي آزمونهاي آموزنده ميگذرد و به رشد و تعالي انسان ميانجامد و با خطر كردن و رنج و محنت همراه است و راه ديگر كه آسودگي و فرو غلطيدن در همين وضعيتي كه اكنون دارد.
براي روشنتر شدن معناي بلا ميتوانم به تمثيلي از اسطورهي هفت خوان اشاره كنم، يا داستان هفت شهر عشق را به يادتان بياورم كه در منطقالطير عطار آمده است. در اين داستانها ميبينيم كه هركسي ميتواند عذرها و بهانهها بياورد و از بيم خطر و محنت و رنج راهي كه در پيش او نهاده شده است و به رشد او ميانجامد پرهيز كند.
در داستان آفرينش آدم نيز تمثيلي عبرت آموز در مورد بلا آمده است، در اين داستان ابليس ضمن اينكه درختي را به عنوان درخت جاودانگي به آدم نشان ميدهد همچنين وعدهي «ملك لايبلي» نيز به او ميدهد[6].
«ملك( molk) يعني فرمانروايي، پادشاهي، حاكم بر زندگي خويش يا ديگران بودن، و «لايبلي» بهمعناي در نيامدن بهآزمون و به بلا گرفتار نشدن است[7]. در اينجا آشكارا ميبينيم كه فرار از مواجههي با بلا، فريب و وسوسهي اهريمن خوانده شده است.
در قرآن، برگزيدهترين شخصيتي كه در مواجههي با بلا قرار ميگيرد ابراهيم است. وي در اين مواجهه، ميتواند پيروز شود و آنچه را كه به آن مبتلا شده به تماميت برساند[8]. و بعد از گذرانيدن وقايعي دشوار كه از آن با كلمهي «ابتلا»[9] يادشده، به عنوان «امام»[10] براي مردمان برگزيده شود.
در داستان ديگري از بنياسرائيل كه در قرآن آمده، تفاوت بلا و عذاب نشان داده شده است. فرعون براي باز داشتن بنياسرائيل و تسليم آنان در برابر خواستهي خود سختگيريها و فشارها و تهديدهاي بسياري بر آنان اعمال ميكرد، و به زعم خود بني اسرائيل را به عذاب گرفتار كرده بود اما همان سختيها و محنتها از سوي خداوند به عنوان بلاي عظيم ياد شده است[11] . احتمالا از اين جهت كه فشارها و تهديدهاي فرعون سبب تسليم شدگي و فروماندگي قوم بني اسرائيل نگرديد بلكه پايداري آنان در برابر فرعون، با همهي رنجها و محنتها، سبب نجات آنان گرديد. بهنظر ميرسد در اين آيه، آنچه در معناي عذاب نهفته است، ماندن و راضي شدن به آنچه هست ميباشد، و آنچه در معناي بلا نهفته است، خطر كردن، رنج كشيدن، تجربه يافتن، و پيروز شدن بر وضعيت موجود است.
در سورهي فجر نيز تصوير ديگري از ابتلاي آدمياني آمده است كه در جامعه گرفتار اختلاف طبقاتي شديد هستند. آيات پانزدهم تا نوزدهم اين سوره از دو گروه مردمان در دو طبقهي اقتصادي ياد ميكند. آنها كه دستي باز در عرصهي نعمتهاي زندگي و ضروريات زيستي يافتهاند، ميگويند: خداوند ما را گرامي داشته است. و آنهايي كه به تنگناي رزق و روزي و فقر خود گرفتارند ميگويند خداوند ما را خوار داشته است[12]. يعني وجود اين شكاف اقتصادي را ميان دارا و نادار، نه به عنوان آزمون و ابتلا، بلكه به عنوان امري پذيرفته شده تلقي كردهاند. در آيات بعدي، باور آنان مردود دانسته شده است و از برخي عوامل كه موجب اين شكاف طبقاتي شده و ميشود ياد شده است. از جمله اينكه: «و شما تراث ميخوريد، خوردني بسيار» واژهي «تراث» به هر مال و ثروتي گفته ميشود كه بي رنج و زحمت بهدست آيد[13]. آيات اين سوره در مورد وضعيت نابسامان اقتصادي يك جامعه و عوامل رواني و اجتماعي كه سبب اين اين وضعيت شده بسيار مهم، خواندي و قابل تامل است
بلا در داستان آفرينش
واژهي بلا كه به آن اشاره شد، با واژهي «بلي bala» كه در پاسخ به يك پرسش ميآيد از يك تبار هستند و در معناي پايه مشترك ميباشند[14]. واژهي بلي در مواقعي به كار ميرود كه پاسخ دهنده با جواب گفتن به وسيلهي «بلي» چيزي را نفي و چيز ديگري را تاييد ميكند[15].
در داستان آفرينش آمده است در آن هنگام كه هنوز بني آدم پاي به عرصهي ظهور در اين عالم ننهاده بود، خداوند از آنان پيمان گرفت و آنان را بر خودشان گواه ساخت كه «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟» آيا من رب شما نيستم؟ و ذرات غبار آلودي كه قرار بود در روزگاران بعد نسل اندر نسل زاده شوند و هركدام براي خود آدمي شوند و در اين جهان زندگي پيش گيرند، همه در آن فضاي اسطورهاي ناكجا آياد[16] پاسخ داده بودند كه «بَلى»[17] ظاهر جمله در اين گفتگوي راز آلود اين است كه ذرهها(يا همان ذريت آدم) در برابر پرسش خداوند كه گفته بود: من رب شما نيستم؟ جواب داده بودند كه بلي تو رب ما هستي[18]، اين پاسخ يعني پذيرفتن راه دشواري را كه خداوند به عنوان «رب» براي تربيت و رشد در برابر ذريّت آدم قرار ميدهد. اين آيه را ميتوانيم با آن سخن اهريمن مقايسه كنيم كه به آدم گفته بود: آيا تو را راهنمايي كنم به درخت جاودانگي و ملك لايبلي؟
در اينجا به نظر ميرسد كه واژهي «بلي bala» تنها در پذيرفتن سخن خداوند خلاصه نميشود بلكه نفي گفتهي شيطان در مورد ملك لايبلي هم هست. يعني داستان يوم الست از دو صحنهي ظاهرا جدا اما سخت مرتبط با هم شكل گرفته است. يكي داستان گفتگوي ابليس با آدم و اغوا شدن او به ملك لايبلي، و ديگري پيمان گرفتن خداوند از بني آدم و ذريت او. و چون در اين پيمان گرفتن، به جاي «آدم» از «بني آدم» و «ذرية» ياد شده است، طبعا ميتوان آن را صحنهي بعدي يا صحنهي دوم داستان آفرينش شمرد[19]
يعني در ژرف ساخت قصهي آفرينش، از دو راههاي سخن رفته است كه اين دو راهه در ذات وجود آدمي تعبيه گرديده است و بني آدم كه ما باشيم مدام بر سر اين دو راههي انتخاب قرار ميگيريم. راهي كه طي طريق در آن با آزمونهاي سخت و دشوار همراه است و به هفت خوان رستم و هفت شهر عشق ميماند، و راهي كه ملك لايبلي را مينمايد و آدمي را از رشد و كمال خويش باز ميدارد. بهنظر ميرسد كه داستان آفرينش، هنوز پايان نيافته است. هنوز، هم وسوسهي «ملك لايبلي» در ما هست و هم دغدغهي «بلي blala» گفتن و خطر كردن.
گمانم حالا بتوانيم اين كلام مولوي را هم بهتر درك كنيم كه ظاهرا به فرزند خويش گفته بود:
رو، سر بنه به بالين، تنها مرا رها كن /// ترك من خراب شب گرد مبتلا كن
********
علي طهماسبي
بيست و سوم شهريور 1387
[1] - فرهنگ معين
[2] - عذاب عبارت از هر مانعي از رسيدن آدمي به مقصود پيشگيري كند و آدمي نتواند از آن عبور كند نگاه كنيد به بخش فرهنگ واژگان ذيل عنوان «عذاب»
[3] - المنجد و لسانالعرب ذيل عنوان عذب
[4] -«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِين»
[5] - فعل «نبلو»(ما مبتلا ميكنيم) در اين آيه با دو حرف تاكيد همراه شده است يكي حرف لام تاكيد در اول و ديگري حرف نون مشدد كه تاكيد ثقيله است در آخر و به صورت «لنبلون» در آمده است
[6] - «فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى؟»سوره بيستم(طه) آيه 120
[7] - برخي تفسيرها «لايبلي» را به معناي جاودانگي، هميشگي، و كهنه و فرسوده نشدن، دانستهاند، اين معنا با سياق آيه چندان مطابق نيست زيرا پيش از آوردن اين كلام، از واژهي شَجَرَةِ الْخُلْدِ (درخت جاودانگي) استفاده شده است و لزومي ندارد كه براي درخت جاودانگي و ملك لايبلي يك معناي واحد قايل شويم.
[8] - چون گرفتار كرد ابراهيم را خدايش به كلمات، تمام كرد آن را.
خدايش گفت: من تو را براى مردم امام گردانم.
ابراهيم گفت: از فرزندان من هم؟
خدايش گفت: عهد من به ستمكاران نرسد. بقره آيهي 124
[9] - «ابتلا» از همان «بلا» در باب افتعال كه مطاوعه و قبول را معنا ميدهد، شايد به اين معني كه ابراهيم اين آزمون را پذيرفته و ميداند كه بايد اين مراحل را طي كند.
[10] - نگاه كنيد به واژهي «امام» در بخش فرهنگ واژگان
[11] - سورهي بقره آيات 49 و 50(50)
[12] - فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ (15) وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ (16) كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ (17) وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ الْمِسْكِينِ (18) وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلاً لَمًّا (19)
[13] - «تراث»: هر مالي كه بي زحمت و مفت به آدمي برسد همانگونه كه وارث براي مالي كه از پدر خويش بهدست ميآورد زحمتي نكشيده است. امروزه رانت خواري را هم ميتوان به عنوان يكي از مصاديق تراث دانست. مرحوم طباطبايي در تفسير اين آيه مينويسد: " وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلًا لَمًّا" كلمه" لم"- با تشديد ميم- به معناى اين است كه: انسان سهم خودش و ديگران را به خود اختصاص دهد، و خلاصه هر چه به دستش بيايد بخورد، چه پاك و مال حلال باشد و چه خبيث، و آيه مورد بحث جمله" بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ" را تفسير مىكند، و دليل آن اين است كه مال يتيم هم اگر به دستتان برسد مىخوريد.
[14] - حرف سوم واژهي «بلا» از حروف مصوت است(معتلاللام ) كه در موقعيتهاي مختلف ميتواند به « ا »، «ي» و «و» تغير شكل پيدا كند مانند بلا، بلو، و بليِ،(بلي با الف مقصوره روي حرف ياء) اين شكلهاي متفاوت با آنكه معناهاي نسبي متفاوت پيدا ميكنند در عين حال در معناي پايه مشترك هستند.
[15] - به عنوان مثال در آيهي 80 و 81 سورهي بقره داستان كساني آمده كه ميگويند جز براي ايام شمرده شدهاي در آتش نخواهيم بود، و خداوند در پاسخ به آنها ميگويد: بَلى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ در اين آيه واژهي بلي جوابي است كه از يكسو سخن آنان را نفي ميكند و از سوي ديگر رنج و آتش ابدي را براي آنان تاييد ميكند. يعني واژهي بلي مقرون به نفي و اثبات هر دو است در صورتي كه واژهي نعم صرفا براي ايجاب و تاييد جملهاي است كه قبلا بيان شده.
[16] - اصطلاح ناكجا آباد را از رسالهي في حقيقةالعشق شيخ اشراق گرفتهام، به معناي جايي كه اينجا نيست، يا به معناي عالم معنا.
[17] - وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ
و چون بگرفت خداى تو از فرزندان آدم از پشتهاشان فرزندانشان را و گواه كردشان بر خودشان، آيا نيستم تربيت كنندهي شما ؟ گفتند: آرى، گواهى دهيم. تا روز رستاخيز نگوييد كه ما از غافلان بوديم(سورهي هفتم، آيه 172)
[18] - چون برخي مفسرين و علماي لغت واژهي بلي را جواب براي رد نفي دانستهاند در اين جمله نيز استدلال شده است كه چون خداوند گفته من خداي شما نيستم، لذا جرف بلي كه از سوي بنيآدم بيان شده جواب براي رد نفي جملهي پيش از خود است يعني كه نه خير تو خداي ما هستي. اگر چه اين استدلال براي حرف بلي درست مينمايد اما به گمان من لايهي ديگري از معناي نفي در اين داستان هست و آن نفي گفتهي شيطان است كه در داستان آفرينش به آدم گفته بود ملك لايبلي را به تو نشان دهم؟ و با اين پاسخ بني آدم به خداوند، از سويي ربوبيت خداوند و پاي نهادن در معرض آزمون و بلا را پذيرفته، و از سوي ديگر گفتهي اهريمن را در بارهي ملك لايبلي نفي كرده است.
[19] - اجازه دهيد يك بار ديگر داستان آفرينش را از اين منظر هم نگاه كنيم:
خداوند به آدم و جفتش گفته بود: اين ابليس دشمن شما است مراقب باشيد شما را نفريبد و...
شيطان به آدم و جفتش گفت: راهنمايي كنم شما را به درخت جاودانگي و ملك لايبلي؟
و به اين گونه هر دو (آدم و همسرش) از آن درخت خوردند، بعد هم خصومتها و دشمنيها پديد آمد كه سبب هبوط آدم شد. اين صحنهي اول بود كه در سورهي طه آمده.
در صحنهي دوم سخن از قومي است كه قبلا در اسارت بودند و حالا به راه نجات گام نهادهاند(ظاهرا اشاره به بني اسرائيل با نبوت موسي) از آنان خواسته شده است كه آنچه به ايشان رسيده به جد و جهد بگيرند[19]، در ادامهي همين توصيه، و در آيهي بعد ناگهان به داستان آفرينش باز ميگردد و به ياد مخاطب ميآورد كه خداوند از بني آدم پيماني گرفته و از ذريتي كه قرار بود بعدها به اين جهان بيايند و از آنان پرسيده بود كه : الست بربكم؟
و آنان گفته بودند: بلي
در اينجا، ضمير «آنان» كه گفته بودند «بلي» يعني همهي مردماني كه بودند و هستند و خواهند آمد.
از كنار هم قرار دادن اين دو صحنه، به ويژه آن جد و جهدي كه قبل از آيهي الست به آن اشاره شده، ميتوان اين احتمال را هم در نظر گرفت كه در ژرف ساخت قصهي آفرينش، داستان «الست بركم» در ادامهي همان اغوا شدن آدم به ملك لايبلي هم هست.