کافه تلخ

۱۳۸۹ آذر ۱۱, پنجشنبه

نیوتن، بررسی آخرزمان


 


نیوتن مدت بسیاری را به بررسی آخرزمان پرداخت. یادداشت منتشر شده ی نیوتن، وجهه ی عمیق معنوی فردی را نشان می دهد که در عین حال به شدت معتقد به فلسفه ی عقلانی بود. نیوتن بدون شبهه در نامه ایی و به یاری انجیل تصریح می کند که دنیا زودتر از سال ۲۰۶۰ به پایان نخواهد رسید: “ممکن است که انتهای دنیا بعدتر رخ دهد اما من منطق و استدلالی بر اتفاق آن در زمانی زودتر نمی بینم.”
نیوتن در ادامه با لحنی که می خواهد تنفر خودش را اعلام کند می گوید: “این اشاره ی من اظهار بر زمانیکه دنیا به انتها می رسد، نیست. ولی این ادعایی ست بر متوقف کردن حدسیات پر از اوهام آنهایی که مرتبا زمان انتهای دنیا را پیش گویی می کنند…”
۷- او مطمنا یک نابغه بود ولی خیلی اهل سیاست نبود. در سال هایی که او عضو پارلمان بود تنها و تنها یک مرتبه سخن گفت:
…نیوتن ایستاد.
تمام افراد داخل سالن خاموش شدند.
آخر قرار بود که مرد بزرگ صحبت کند.
همه منتظر بودند.
ببخشید، اگر اشکالی ندارد کسی می تواند پنجره را ببندد؟ این طرف مقداری هوا جریان دارد و برای کلاه گیسم دارد مشکل ایجاد می شود.
او می نشیند.
۸- در اواخر عمر، نیوتن با یک بحران روانی و رفتار غیرعادی مواجه شد. ولی احتمالا این تقصیر او نبود. بررسی انجام شده در سال ۱۹۷۹ بر روی موی نیوتن نشان از مقدار نجومی از جیوه داشت که احتمالا این به علت آزمایش و تحقیقات کیمیاگری وی برای سه دهه بود. 
اما بهرحال دلایل دیگری نیز عنوان می شود: 
کار سنگین، استرس مباحثه و از دست دادن غیر قابل توضیح دوستی اش با Nicolas Fatio (ریاضی دان سوییسی که رابطه ی دوستی بسیار نزدیکی با نیوتن داشت).


۹- سگ نیوتن، به نام دایاموند، باعث آتش سوزی در آزمایشگاه او و در نتیجه از بین رفتن تلاش ۲۰ ساله ی تحقیقاتی او شد. حداقل این چیزی است که خود نیوتن گفته است.
آه دایاموند، دایاموند، تو کوچکترین چیز شناخته شده شرور، تو این کار را کردی“.
برخی از تاریخ دانان معتقدند که نیوتن هرگز حیوان خانگی نداشته و این داستان را درست می دانند: زمانیکه نیوتن برای مراسم مذهبی راهی کلیسا می شود پنجره را باز می گذارد و وزیدن یک باد ناگهانی باعث واژگون شدن شمع و در نتیجه آتش سوزی در آزمایشگاهش می شود.
۱۰- او معتقد به مذهبی بسیار قدیمی بود. نیوتن در خانواده ایی با اعتقادات پروتستان های انگلستان به دنیا آمد. بهرحال، در ۳۰ سالگی او اعتقادات دیگری داشت. زمانیکه نیوتن به شدت به خدای یکتا که گیتی و قوانین طبیعی آن را ساخته است معتقد بود، او نمی توانست خود را با تثلیت مسیحیت وفق دهد. ا
گرچه او بر حسب ظاهر از کلیسای انگلستان به دلیل موقعیت های اجتماعی و آکادمیکش پیروی میکرد، اما اکثر قریب به اتفاق پژوهشگران موافقند که نیوتن به آریانیسم معتقد بود (افرادی که معتقدند حضرت عیسی با تمام پاکی اش پسر خدا نیست). نیوتن معتقد بود که پرستش حضرت عیسی شکلی از بت پرستی است.
با اینکه او رسم دینی کلیسای انگلیس را بر بستر مرگش نپذیرفته بود، بهرحال، به طعنه، پس از مرگ در کلیسای وست مینستر انگلیس دفن شد.



آخرالزمان و ظهور ستاره سرخ رنگ UB313 (نیبیرو ) از دیدگاه غرب



سنت الهی " بأساء و الضراء" مقدمه پذیرش حجت الهی

ستاره تازه کشف شده Ub 313 با سرعتی زیاد در حال نزدیک شدن به زمین است ، بسیاری از دانشمندان پیش بینی می کنند که این ستاره سرخ حوادث بزرگی را در چند سال آینده در کره زمین رقم خواهد زد ، از فعال کردن آتشفشانهای بزرگ تا زلزله های شدید و تسونامی و ... و تعداد زیادی از ساکنان زمین در این وقایع ، کشته خواهند شد!

با توجه به اینکه بنا بر شواهد و قرائن جهان در آستانه ظهور است ، آیا رابطه ای مستقیم میان حوادث بزرگ آخرالزمان و نزدیک شدن ستاره Ub 313 می تواند وجود داشته باشد؟ حکمت نامگذاری عجیب این ستاره چیست؟ ستاره ای که احتمالا حوادث بزرگ دوران ظهور را رقم خواهد زد ، ناخودآگاه بنام گروهی نامیده می شود که بنا بر اعتقاد شیعیان اصلی ترین یاران مهدی موعودند ، ۳۱۳ سردار مهدی(عج) ، آیا این نامگذاری خواستی الهی برای توجه دادن اذهان به آخرالزمان و نزدیکی ظهور است یا خواستی شیطانی و فراماسونری برای اینکه تاثیرات وحشتناک این ستاره ، با این نامگذاری ناخودآگاه در اذهان شنوندگان بر حلقه ۳۱۳ یار موعود منطبق گردد و چون ستاره Ub 313 چهر ه ای وحشتناک از آنها بسازد؟ هرچند سنگینی کفه حکمت الهی در این نامگذاری بیشتر است!
آیا این ستاره با این پیش بینی محققان از تاثیرات وحشتناکش ، همانند طوفان نوح ماموری الهی برای نابودی کفار است یا با اعلام قبلی و ترساندن و انذار مردم ، ماموری الهی برای توبه دادن بشریت؟! و یا همزمان مبشری بزرگ به نزدیکی ظهور موعود ملل؟! همانگونه که ظهور این ستاره در بسیاری از ادیان پیش بینی شده است.
این ستاره هرچه که باشد ، ظاهراً مدتی است که اثرات خود را آغاز کرده است ، افزایش عجیب زلزله ها و فعال شدن آتشفشانها گواه این امر است و این تاثیرات و حوادث با نزدیک تر شدن Ub 313 روز بروز بیشتر خواهد شد ، روزهای سختی در انتظار ساکنان کره زمین است ، آیا خداوند اراده فرموده است تا در آستانه ظهور با نشان دادن دورنمای حوادث وحشتناک ، دلهای بشریت را برای پذیرش خلیفه خویش آماده سازد و آنها را بالاجبار وادار به تضرع و توبه کند؟ چون بشر خیره سر نشان داده است که تنها در میان امواج متلاطم دریا و در کوران حوادث است که با تمام وجود ، وجود خالق هستی را می پذیرد و به فرمانش گردن می نهد ، ظاهرا طوفان دیگری در راه است و لطف الهی اقتضا می کند تا قبل از آغاز طوفان آخرین انذار خویش را نیز کامل کند ، با ستاره ای که شاید طارق باشد ، اما در کشاکش این رنج ، لطف الهی برای خوبان رنگ دیگری دارد ، نشانه ای آشکار از نزدیک بودن ظهور ، و اینگونه است که این ستاره سرخ همچنانکه برای کفار انذار است و عذابی دردناک ، برای مومنان و صالحان بشارتی است از نزدیکی ظهور ، همچنانکه اصل وجود موعود نیز برای دو گروه کافران و صالحان این گونه است.
و لقد ارسلنا إلى أمم من قبلك فأخذناهم بالبأساء و الضراء لعلهم يتضرعون
ضمن تشکر فراوان از مولف این مقالات ارزشمند ، سرکار خانم مومنی(نویسنده وبلاگ " در جستجوی حقیقت " )
آیا UB 313 همان طارق است؟
آیا جهان در سال 2012 پایان می یابد؟
علت افزایش زلزله و تغییرات آب و هوایی گسترده در جهان چیست؟
آیا عذاب دیگری از نوع عذاب قوم نوح در راه است؟
علت ظاهر شدن دو خورشید در آسمان چیست؟


در روایات مربوط به عصر ظهور سخن از دو آتش در مشرق است . یکی آتشی از زمین که سه تا هفت روز زبانه می کشد و همراه با خسف و زلزله است که در مقاله مربوط به آتشی از مشرق و روایات عصر ظهور به آن پرداختیم و دیگری آتشی در آسمان که مربوط به عبور دنباله داری از نزدیکی زمین که قسمتی از آن در شرق سقوط کرده و موجب تلفات زیادی می شود.

در مقاله مربوط به ستاره طارق از دید روایات اسلامی به این موضوع پرداخته شد و روایات مربوط به آن با اشاره به تفسیر سوره طارق بیان گردید و بر اساس روایات ، ظهور چنین دنباله داری خارج از علم بشر بوده و بصورت ناگهانی می باشد . اما این که این دنباله دار چیست و از کجا ظاهر می شود سئوالی است که در سالهای اخیر به آن توجه زیادی شده و احتمال ظهور این دنباله دار بر اساس سایتهای خارجی و ستاره شناسی و ناسا موضوع این مقاله است.
قبل از هر چیز باید تاکید کنیم که مطالب مندرج در اینجا نباید در جهت توقیت برای ظهور بهره برداری شود و این مطالب صرفا جهت اطلاع و آشنایی با دیدگاههای غربی و سایر اقوام در باره حوادث آخر الزمان و ظهور منجی است و تاکیدی بر روی صحت و قطعیت آن نیست و صرفا برای آگاهی بیشتر از وقایع پیش رو می باشد خصوصا اینکه در روایات غربی ، برای آخر الزمان قائل به تعیین وقت می باشند و آن را 21 دسامبر 2012 تعیین کرده اند که بر اساس اعتقادات اسلامی تعیین وقت برای حوادثی از این دست در آینده ، صحیح و معتبر نیست و از نظر اعتقادات ما مردود می باشد. لذا مجددا توصیه می شود تنها از دید انتقادی به این مقاله توجه گردد و نه قطعی بودن آن و تعیین وقت برای ظهور.
در احادیث و روایات عصر ظهور ،دیده شدن ستاره ای دنباله دار در آسمان ، مکرر ذکر شده . ظهور این ستاره دنباله دار در ادیان دیگر نیز آمده و نشانه ای برای آخر الزمان و ظهور منجی است.

پیشتر در مقاله آتشی از مشرق ذکر شد که در اثر آتشفشان تامبورا در اندونزی در سال 1815 کسوف روی داد . با توجه به همزمانی ظهور دنباله دار و یا ستاره سرخ رنگ و کسوف خورشید احتمال دارد یکی از دلایل کسوف غیر طبیعی و غیر وقت ، قرار گرفتن دنباله داری در بین زمین و خورشید باشد.( الله اعلم )
"ان نشا ننزل علیهم من السماء آیة فظلت اعناقهم لها خاضعین" (شعراء:4).
«ما اگر بخواهیم از آسمان نشانه و آیت قهری نازل گردانیم تا همه بر آن گردن نهند و خاضع شوند».
ابوبصیر گوید: از امام صادق(ع) درباره این آیه شنیدم فرمود: به زودی خداوند درباره آنان چنین خواهد گرد گفتم: اینان چه کسانی می باشند؟ فرمود: بنی امیه و یارانشان می باشند، گفتم آن نشانه و آیه چیست؟ فرمود: ایستادن خورشید بین اول ظهر تا وقت عصر و خارج شدن و پدیدار گشتن یک صورت تا سینه شخصی -که حسب و نسب او شناخته شده است- در خورشید، این پدیده در زمان سفیانی واقع شود در این هنگام سفیانی و دار و دسته او به هلاکت خواهند رسید.
* ابوبصیر در ادامه این روایت از امام صادق علیه السلام نقل می کند که واقعه ایستادن خورشید در آسمان در زمان یوشع بن نون هم اتفاق افتاده است. ( برای آگاهی بیشتر از طولانی شدن روز و ایستایی خورشید در وسط آسمان که همان توقف گردش زمین برای مدتی کوتاه است ، اینجا را کلیک کنید )
طبق روایات اسلامی، در ماه رمضان سال ظهور امام مهدی (علیه السلام) حوادث بسیار عجیبی در جهان رخ می دهند که از زمان فرود آمدن آدم (علیه السلام) تا آن زمان بی سابقه می باشند.
در این ماه ستارۀ دنباله دار ناشناسی که از قبل وارد فضای منظومۀ شمسی شده است، با گازها و غبارهایی که همراه دارد، سبب سرخ شدن آسمان می گردد. ستارۀ یادشده در نیمۀ ماه رمضان، میان خورشید و زمین قرار می گیرد و باعث خورشید گرفتگی کلّی می شود. سپس، شهاب سنگی بزرگ از آن جدا می گردد و همراه با صدایی شدید در مشرق زمین فرو می افتد و ویرانی زیادی به بار می آورد و در پی آن، دود غلیظی آسمان را فرا می گیرد.
این ستاره، ضمن گردش در فضای منظومۀ شمسی، هنگامی که در نزدیکترین فاصله با زمین قرار می گیرد، اثر گرانشی آن سبب کندشدن حرکت زمین میشود و در بعد از ظهر یکی از روزها، مردم مشرق زمین شاهد ایستایی خورشید در میان آسمان خواهند بود و در همین حال، تصویر چهره و سینۀ امام علی (علیه السلام) در میان خورشید ظاهر می گردد.
همچنین، ستارۀ یادشده زمانی که در جهت عکس حرکت زمین به دور خود و از کنار آن عبور می کند، اثر گرانشی اش موجب حرکت وارونۀ زمین می شود و در پی این حادثه، جهانیان شاهد طلوع خورشید از مغرب و دو برابر شدن طول شب و روز خواهند بود. با دورشدن ستارۀ دنباله دار از زمین، این کره دوباره حرکت طبیعی خود را باز می یابد. در اواخر ماه رمضان، دنباله دار یادشده از میان ماه و زمین می گذرد و سبب ماه گرفتگی می شود. در همین ماه، در صبح روز بیست و سوم، از آسمان ندایی رحمانی مردم را به حق دعوت میکند و پس از غروب آفتاب در همان روز، پیامی شیطانی مردم را به سوی باطل فرا می خواند.
در متون زرتشتیان آمده است:
... در آسمان نشانه گوناگون پیدا باشد...( زند بهمنیَسن، ص ۱۱، ف ۶ ، بند ۴ )
در کتاب مقدّس می خوانیم :
و در آفتاب و ماه و ستارگان علامات خواهد بود...* و آن گاه پسر انسان( عیسی مسیح) را خواهند دید که بر ابری سوار شده، با قوّت و جلالِ عظیم می آید. (کتاب مقدّس، عهد جدید، ص ۱۳۳، انجیل لوقا، ب ۲۱ ، بند ۲۵ و ۲۷(
بررسی روایات نشان می دهد که طلوع ستاره ای سرخ رنگ و سقوط شهاب سنگ یا ستاره دنباله دار که موجب خسف در زمین نیز می گردد ، از علائمی است که به نزدیکی ظهور دلالت دارد. احتمال دارد این دو یکی باشند و یا دو موضوع جدا از هم که سعی داریم با توجه به یافته های علمی دانشمندان و سایتهای علمی به آن بپردازیم.
برخورد شهاب سنگی بزرگ به زمین در روایات آخر الزمان ادیان دیگر هم آمده و این فرضیه به حدی قوی است که بر اساس آن فیلمهای متعددی هم ساخته اند و آن را نشانه پایان حیات کنونی بر روی زمین و شروع عصری جدید می دانند و زمان آن را سال 2012 اعلام کرده اند.
در روایات اسلامی و قرآن کریم نیز به صراحت از آخر الزمان و برخورد ستارگان با یکدیگر و تیره شدن خورشید و به هم خوردن نظم سیارات و زلزله های شدید و آتشفشان به عنوان دلایلی برای نزدیکی قیامت یاد شده. اما بر اساس روایات در هنگام ظهور و قبل از ان نیز از برخورد دنباله داری به زمین یاد شده که موجب کشته شدن عده زیادی می گردد ولی پایان جهان نیست و ضمن اینکه تاریخی برای آن تعیین نشده است.
بطور خلاصه می توان گفت در نزدیکی ظهور علائمی غیر عادی در آسمان مشاهده می شوند از جمله : ظهور ستاره سرخ رنگ که نشانه ای برای آغاز جنگ و خونریزیهای بسیار است ، ایستایی خورشید در آسمان از زوال تا غروب ، طلوع خورشید از مغرب آن ، ظهور دنباله داری که مدار آن بطور متناوب تکرار می شود و در دوره های مختلف حیات بر روزی زمین دیده شد ه و موجب تغییرات شدید جوی و آب و هوایی در زمین می شود که در روایت بالا صریحا به آن اشاره شده ، فرو افتادن بخشی از دنباله دار یا شهاب سنگی عظیم در مشرق همراه با خسف و تلفات زیاد . همچنین در روایات بطور ضمنی وقایعی مثل آتشی از مشرق و زلزله و خسف در دو نقطه مشرق و مغرب به ظهور ستاره سرخ رنگ و دنباله دار مربوط می باشد. سئوالی که مطرح است این است که آیا این روایات با داده های علمی و ستاره شناسی منطبق هستند ؟ زیرا بطور عادت ما همیشه منتظر هستیم که غربیها حقایقی را کشف کنند و سپس ما آن را با روایت اسلامی تطبیق بدهیم .
به نظر می رسد در باره این روایات و حقایقی که اخیرا در سایتهای مختلف مشاهده می شود و اعتقادات مسیحیان و سایر ادیان در باره آخرالزمان و ظهور منجی ارتباطی وجود دارد که سعی داریم در این مقاله به بررسی این موضوع پرداخته و بتوانیم تا حدودی نقطه نظرات ادیان را به هم نزدیک کنیم.
UB 313 ، سیاره ایکس Xena ، اریس Eris ، نیبیرو Nibiru

در 31 اکتبر 2003 عکــسی هایی از این سیاره توسط تلسکوپ 48 اینچ پالومار گرفته شد اما فاصله این سیاره آنچنان زیاد بود که حرکت آن در پسزمینه ستارگان تا سال 2005 که دادههای مربوط به این شیء دوباره مورد بررسی قرار گرفت مشاهده نشد در ژانویه سال 2005 میلادی دانشمندانی بنام مایکل ای براون Michael . E. Brown و چاد تراجیللو , Chad Trujillo و دیوید ال رابینوویتز , David L. Rabinovitz عکــسها وداده های مربوط به این اکتشاف را مورد بررسی قرار دادند که موجب کشف قمری برای این سیاره شد این قمر دیسنومیا نام دارد. دانشمندان ابتدا این سیاره را که یک کوتوله خاکستری ( قهوه ای ) بود سیاره ایکس نامیدند زیرا متوجه تغییراتی در مدار پلوتو شده بودند که ناشناخته بود و تصور می کردند باید جرمی آسمانی با جاذبه زیاد مثل یک کوتوله یا یک ستاره خورشیدی بر مدار پلوتو اثر گذاشته باشد و تا زمانی که آن را در سال 2003 مشاهده کردند نام آن جرم آسمانی را سیاره ایکس نامیدند. در سال 2005 پس از مشخص شدن مدار سیاره ایکس و قمر آن، نام او را رسما اریس گذاشتند و پس از قوت گرفتن اخبار حرکت اریس مبنی بر حرکت آن به سوی زمین و بر اساس حکایات موجود در کتیبه های سومریان و مصر باستان و نیز مایاها آین سیاره را UB 313 (نیبیرو) نامیدند. UB 313 نام دیگر نیبیرو یا اریس است که در متون باستانی سومریان و کتیبه های آنان به چشم می خورد.



طبق روایات کتاب مقدس مسیحیان و عهد عتیق 7200 سال پیش همزمان با برهه ای از تاریخ که احتمال می رود طوفان نوح در آن زمان رخ داده باشد تغییرات یکباره در سطح زمین و دما باعث می شود سیل و طوفانی عظیم رخ دهد که به عقیده بسیاری از باستان شناسان یکی از علل آن جدا شدن تکه یخی عظیم از قطب جنوب بوده که باعث جزر و مدی عظیم شده است.

حدود 3600 ساله پیش هم جرمی که به زمین نزدیک شد همراه بود با مهاجرت بنی اسراییل از مصر به فلسطین وباعث وجود برخی نابسامانی ها و تغییرات در زمین شده است برای مثال امکان دارد که دونیم شدن دریا برای گذشتن قوم موسی از آن اشاره کرد یا امکان دارد که این تاریخ هم دوره باشد با تاریخ پیامبران یا اقوامی که در قرآن عذاب دیده اند نظیر لوط، شعیب، ثمود ، عاد و غیره که دور از ذهن نمی باشد.
UB 313 طبق داده های کلی ستاره ای تاریک است معروف به دوقلوی خورشید در منظومه شمسی. این ستاره مانند زمین به دور خورشید می چرخد اما در عین حال سیارات و ماههایی دارد که به دور آن گردش می کنند. مدار UB 313 بسیار دورتر از مدار پلوتو است و در حال چرخش تا ٥٠ میلیارد مایل از خورشید فاصله می گیرد. گفته می شود سیاره UB 313 یا نیبیرو هر 3600 سال یکبار وارد مدار نزدیک به زمین می شود و باعث تغییرات آب و هوایی فعالیت هایی در سطح پوسته زمین میشود برای مثال میتواند باعث جابجایی در مسیر گلف استریم شود یا به طور کامل پس از آب شدن یخ های قطب ازبین برود و سپس قسمت اعظم شمال غرب اروپا و شمال تا شرق آمریکا یخ بزند. همچنین در اثر این نزدیکی ، اکوسیستم زمین بر هم میریزد. سونامی – طوفانها و گردبادهای غول آسا شکل می گیرند. آتشفشانها فوران می کنند و جای قطبهای مغناطیسی شمال و جنوب عوض می شوند. در نتیجه این تغییرات زلزله ها ی بزرگ رخ می دهند و آب دریاها و اقیانوسها بالا می آیند.

همانطور که می بینیم تغییرات آب و هوایی کره زمین درحال افزایش است ، از ابتدای سال جاری تا کنون زلزله های شدید زیادی رخ داده و آتشفشان ایسلند پس از دویست سال فوران نموده و انتظار فوران آتشفشانهای دیگر نظیر " کاتلا " در آیسلند و " یلوستون " در آمریکا توسط دانشمندان تایید شده و بسیاری از کارشناسان علت این وقایع را همزمانی نزدیک شدن UB 313 یا نیبیرو به زمین و دور شدن آن از پلوتو می دانند و بر اساس نمودارها و تصاویر موجود این اتفاق در سالهای 2012 تا2014 رخ می دهد. یعنی در این سالها تاثیر UB 313 به بیشترین حد خود می رسد و کمترین فاصله را با زمین خواهد داشت.
دانشمندان در این روزها پی برده اند که جرمی بر روی منظومه شمسی تاثیر گذشته است به طور مثال می توان به اخبار زیر اشاره کرد :
* قمر نپتون تریتون گرمتر شده است (بی بی سی ساینس 25 جولای 199)
* پلوتون گرمای بی سابقه ای را تجربه می کند (22اکتبر 2002 اخبار تکنولوزژی دانشگاه ماسا چوست)
* فعالیت آتشفشانی در قمر مشتری ای او (ایکاروس استرونومی نوامبر 2002(
* گرمای مریخ (ای بی سی دسامبر 2002(
* و همچنین گرمای زحل در سایت اینتر استار که توسط چند تن از دانشمندان دانشگاه کالیفرنیا مورد بررسی قرار گرفت که کاملا گرما در جو زحل مشاهده می شد.
کسانیکه مدافع وجود UB 313 هستند همچنین معتقد به جعلی بودن گرم شدن زمین و اثر گاز دی اکسید کربن بر آب و هوا هستند و معتقدند گازهای گلخانه ای سبب گرم شدن زمین نمی شوند. آب شدن یخهای قطب به دلیل بالا رفتن دمای زمین نیست. سالها پیش گروهی از دانشمندان هواشناسی و زمین شناسی برخلاف توقع دولت آمریکا دست به آزمایشات و تحقیقاتی زدند و پرده از یک دروغ جهانی برداشتند. پدیده ای به نام گرم شدن زمین بر اثر گازهای گلخانه ای یک داستان تخیلی بیشتر نیست. نتایج این تحقیقات به همراه مدارک علمی توسط این افراد در این وب سایت قابل دسترسی است.
www.middlebury.net/op-ed/global-warming-01.html

با دریافتن این حقیقت که چیزی به نام گاز گلخانه ای وجود ندارد و سبب نابودی زمین نیز نمی شود، یک سوال بزرگ شکل می گیرد و آن این است که چرا یخهای قطب در حال آب شدن هستند ؟ و چرا طوفانهای سهمگین و زلزله های شدید بیش از گذشته رخ می دهند؟ چرا فصلها جا به جا می شوند و چرا در تابستان برف می بارد و در زمستان هوا گرم و بهاری می شود؟

دانشمندان باستان در بیش از سه هزار سال پیش همین تغییرات را گزارش دادند و برای حفظ این اطلاعات آنها را بر سنگها و لوحه های پخته حک کردند. اگر چه بشر امروز استفاده چندانی از این داده های باستانی نمی برد چرا که تکنولوژی به اصطلاح جدید چشم و گوش او را کور کرده است. این اطلاعات تقریبا ً هر ۳۶۰۰ سال یکبار تکرار شده اند. اسناد به دست آمده از نزدیکی UB 313 به زمین از ده هزار و هشتصد سال پیش شروع شده اند. زمانیکه که احتمالا اولین بار زمینیان شاهد این ماجرا بوده اند و بعد از هر ۳۶۰۰ سال تکرار شده است. این حادثه فقط مربوط به بین النهرین نبوده و توسط ملل مختلف مانند مصر و مکزیک و چین ثبت شده است.
بسیاری از سایتهایی که به وجود UB 313 (نیبیرو) و نزدیک شدن و تاثیر مخرب آن بر روی کره زمین و پایان حیات بشر اعتقاد دارند ، مهمترین دلیل خود را وقوع حوادثی بزرگ در طی حیات انسان بر روی کره زمین و مخفی شدن تمدنهای پیشرفته گذشته و باقی ماندن آثار حیرت انگیز آنها مثل تمدن سومریان ، مصر باستان و مایاها و کشف اجزایی از قاره اتلانتیس در قعر اقیانوس اطلس و نشانه هایی از تمدن مو ( لموریا) در ژاپن و یا جزایر هاوایی ذکر می کنند و معتقدند که در دوره های متوالی حیات بر روی زمین ، تمدنهایی ایجاد و پیشرفت نموده که یکباره با حوادثی نظیر زلزله و سیل و غرق و شدن و یا آتشفشانهای عظیم و برخورد شهابسنگ های عظیم از بین رفته اند و آثار بجا مانده از سومریان و مایاها و نقاشی های مصر باستان حاکی از آن است که هر دوره های مختلف حیات بشر با نزدیک شدن ستاره ای بالدار که تصاویر رمزی آن در همه تمدنهای پیشین وجود دارد ، حوادثی عظیم روی داده و تقریبا موجب از بین رفتن نسل بشر شده و مجددا پس از آن بازماندگان آنها با انتشار بر روی زمین و یافتن مکانهای جدید برای زندگی ، دوره بعدی حیات را آغاز نموده اند . بسیاری از صفحات اینترنتی برای اثبات این نظریه به کتیبه های سومریان و تقویم پیشرفته مایاها که در سال 2012 پایان می باید استناد می کنند و معتقدند که در این سال حیات بشر بر روی زمین پایان می یابد و یا بسیاری از جمعیت کره زمین یا دو سوم آن و یا نود درصد جمعیت انسانها از بین خواهند رفت.

این اعتقادات از سویی با روایات عصر ظهور در اسلام ارتباط دارد و با حدیثی که در بخش نخست ذکر شد مبنی بر عبور دنباله داری از نزدیکی زمین که در زمانی موجب طوفان نوح شده و سپس در زمان حضرت ابراهیم نزول بلا و عذاب بر قوم لوط را داشته و سپس در زمان حضرت موسی و بنی اسرائیل موجب شکافته شدن دریا و غرق شدن فرعون شده و در زمان حضرت عیسی و شهادت حضرت یحیی اتفاق افتاده و عبور آن در آخرالزمان و نزدیکی ظهور قائم آل محمد نیز به عنوان عذابی برای کافران و بشارتی برای مومنان تاکید شده است.
همین ماجرا با جزئیات بیشتر در کتاب “ اژدها و افعی های پرنده “ Flying Serpents and Dragons اثر دکتر بولی نیز به زبان ساده تری توضیح داده شده است.
همچنان که به سال ۲۰۱۲ نزدیک می شویم UB 313 به ما نزدیک و نزدیکتر می شود. شاهدان ادعا می کنند که این شبها اگر آسمان صاف باشد حتی می توان این ستاره شوم و مسکن خدایان را با چشم غیر مسلح دید. طبق گزارشات زیر زمینی, ناسا سالهاست که این ستاره و سیارات اطراف آن را تحت نظر دارد و اخیرا چندین تصویر از ناسا توسط فرد یا افرادی ناشناس به اینترنت فرستاده شده است.
اما با نزدیک شدن UB 313 به زمین به زودی این جرم آسمانی در آسمان ما قابل رویت خواهد بود . برخی معتقدند تا پیش از رسیدن UB 313 به نزدیکی مدار زمین ، ناسا با یک تئوری جدید خبر از عبور یک ستاره دنباله دار و یا یک جرم آسمانی بزرگ را خواهد داد که احتمالا سنگی جدا شده از اقمار مشتری است!
دلیل سرپوش گذاری بر روی این مسئله به گمان عده ای از محققان جلوگیری از یک وحشت جهانی است و همچنین پنهان کردن تکنولوژی و علومی فوق پیشرفته دولتها برای سفر به سایر جهانها است.
شاید آنها می دانند این امر حتمی است و چاره ای از آن نیست و نمی توان جلوی نزدیک شدن این سیاره را گرفت و آنچه باید اتفاق بیفتد خواهد افتاد و خبر دادن آن بطور رسمی موجب مختل شدن زندگی عادی مردم می شود و نباید مردم را از آن آگاه کرد.
آمادگی جهانی برای وقایع سال 2012 :


در حالی که منابع رسمی در کشورهای غربی و آمریکا بسیاری از اطلاعات موجود در باره UB 313 (نیبیرو) را انکار می کنند و سعی می کنند به آن وجهه عادی بدهند ، با این حال بسیاری از این کشورها خود را برای وقایع سال 2012 آماده کرده اند و در بسیاری از کشورهای پناهگاههایی مجکم برای این منظور ساخته شده است. در اخبار آمده ، مسئولان يك شرکت در آمريكا قصد دارند پناهگاه تجاري زيرزميني براي افرادي بسازند که ميخواهند از وقايع فاجعهآميزي مانند برخورد يک سيارک به زمين و يا يک حمله هستهاي جان سالم به در ببرند.

به گزارش ايرنا، شرکت کاليفرنيايي «وي ووس» اعلام کرد: در حال برنامهريزي براي يک پروژه تجاري است که اميد زنده ماندن از رويدادهايي نظير پايان حيات بر روي زمين در سال 2012 که اقوام «مايا » پيشگويي کردهاند را در دل زنده ميکند.
بر اين اساس اين شرکت قصد دارد 20 پناهگاه چندين طبقه هر يک به مساحت 1858 متر مربع بسازد که هرکدام 200 نفر را در خود جا ميدهد.
اين پناهگاه بهگونهاي طراحي ميشود که بتواند در برابر گرماي 700 درجه سانتيگرادي، وزش بادهايي با سرعت 700 کيلومتر در ساعت، وقوع سيل به مدت 500 ساعت و يا زلزله بيش از 10 درجه ريشتري دوام بياورد.
همچنين بخشي از اين پناهگاه شامل سپرهاي هستهاي مرمت شده زمان جنگ سرد است.
مسئولان اين شرکت ميگويند: ساخت هر پناهگاه با غذا، سوخت، آب، لباس، تجهيزات پزشکي و ابزارآلات امنيتي درون آن، حدود 10 ميليون دلار هزينه برمي دارد. هزينه ورود به اين پناهگاهها 50 هزار دلار برآورد شده است.
"روبرت ويچينو" مالک شرکت وي ووس ميگويد: ساخت اين پناهگاه صرفاً براي گريز از پيشگوييهاي مربوط به سال 2012 نيست، بلکه امکان دارد واقعهاي همين فردا و يا 20سال ديگر روي دهد. نميتوان پيشبيني کرد، اما بايد آماده بود. ( اطلاعات)
از سوی دیگر کلیپهایی بر روی یوتیوب هست که نشان می دهد سوئد پناهگاه بزرگی در دل کوه برای شهروندان خود ساخته و در آن همه امکانات برای زندگی برای مدت شش ماه را قرار داده و از سوی دیگر کشورهای اروپایی در حال تکمیل بانک اطلاعات ژنتیکی از گیاهان و جانوران و حتی انسانها هستند . هر چند هدف این پروژه جلوگیری از انقراض نسل گونه های کمیاب گیاهی و جانوری است ولی اصرار بر تکمیل آن تا قبل از سال 2012 نگرانی هایی را القاء می کند که این کشورها قصد دارند پروژه ای شبیه کشتی نوح که داستان آن در عهد قدیم و انجیل آمده را برای حفظ گونه های موجودات و ادامه حیات بر روی زمین پس از وقایع 2012 تکرار نمایند.
ظاهر شدن دو خورشید در آسمان

از سویی دیگر در سالهای گذشته پدیده دیده شدن دو خورشید در آسمان در نقاط مختلف جهان ثبت شده که می تواند نشان از صحیح بودن فرضیه نزدیک شده UB 313 به زمین باشد . تصاویر و کلیپهای متعددی در سایتهای مختلف و از جمله یوتیوب در خصوص مشاهده شدن دو خورشید در آسمان وجود دارد که غیر قابل انکار است ولی باز ناسا اصرار دارد که این کلیپها تقلبی و با استفاده از دو لنز مختلف تصویر برداری و مونتاژ شده اند و این در حالی است که مشاهدات مختلف در نقاط مختلف جهان به حدی است که نمی توان نسبت دروغ به همه آنها داد . پدیده ظاهر شدن دو خورشید در آسمان ابتدا در قطب جنوب مشاهده شد و سپس در کشورهای نیمکره جنوبی و در سال جاری نیز این پدیده در اسپانیا و آلمان گزارش شده است. در سال 2007 تا 2009 نیز در کشورهای شیلی و مکزیک و سایر کشورهای آمریکای جنوبی و نیز در آیداهو در آمریکا این پدیده گزارش شده است. برای اطلاع بیشتر از این پدیده در جهان و گزارشهای آن به این سایت مراجعه کنید



دیده شدن دو خورشید در آسمان : اسپانیا 19/3/2010
دیده شدن دو خورشید در آسمان : آلمان 18/2/2010

قربانی انسان در آئین‌های رازآلود

4

هر وقت شما درباره کودکآزاری و شیطانپرستی تحقیق کنید، می‌یابید که فراماسونری و/یا دیگر جوامع مخفی بالاخره رو میشوند. هر دفعه! این شامل محفل شیطانپرستی و کودکآزاری اسکاتلندی که در قلب دولتهای اسکاتلند و بریتانیا جای دارد نیز میشود. اگر میخواهید لانه شیطانپرستان و کودکآزاران را ببینید، دورتر از محفل حاکم بریتانیا و پارلمان را نگردید
هالی در آبردین در منطقه گرامپیان اسکاتلند زندگی می‌کرد، منطقه‌ای مشهور به شیطان‌پرستی و سوء استفاده از کودکان. اسکاتلند در کل، مرکزی جهانی برای این امور است و بسیاری از خاندان‌های آریستوکراتیک اسکاتلندی یدی طولانی در این امور دارند.

اسکاتلند، مرکزی جهانی برای کودک‌آزاری و شیطان‌پرستی
بزرگترین جامعه مخفی جهان را بی‌جهت طریقت کهن اسکاتی فراماسونری نمی‌نامند. شهسواران معبد پس از شسته شدن از فرانسه در 1307 از اینجا سر بیرون آوردند. رابطه اسکاتلندی با این امور اینقدر عقب می‌رود. در حقیقت حتی فرای این.
هر وقت شما درباره کودک‌آزاری و شیطان‌پرستی تحقیق کنید، می‌یابید که فراماسونری و/یا دیگر جوامع مخفی بالاخره رو می‌شوند. هر دفعه! این شامل محفل شیطان‌پرستی و کودک‌آزاری اسکاتلندی که در قلب دولتهای اسکاتلند و بریتانیا جای دارد نیز می‌شود. اگر می‌خواهید لانه شیطان‌پرستان و کودک‌آزاران را ببینید، دورتر از محفل حاکم بریتانیا و پارلمان را نگردید. اسکاتلند و آمریکا و همه جا چنین‌اند. به همین دلیل است که سکوت کرده و هر خانواده یا کودکی را که بخواهد حقیقت را آشکار کند تحقیر و اذیت می‌کنند. آنها از آشکار شدن خود می‌ترسند.


این مخصوصا درست است وقتی یک بچه‌آزار فراماسون به نام توماس همیلتون وارد دبستان دانبلین اسکاتلند شد و 16 کودک و یک معلم را در 14 مارچ 1996 تیر باران کرد. همیلتون نباید اسلحه می‌داشت، چرا که وضعیت روانی و تمایلات کودک‌آزاری وی برای پلیس شناخته شده بود. اما روابط سیاسی و فراماسونی وی اطمینان حاصل کردند که چنین نشود. وقتی شما برای رده بالاها کودک تامین کنید، همانطور که همیلتون می‌کرد، خب دوستان قدرتمندی نیز خواهید داشت. یک پرده‌پوشی عظیم شروع شد و مدارک مربوط به پرونده برای 100 سال قفل شدند. فقط یک تصادف. نگران نباشید!
محفل شیطان‌پرستی و کودک‌آزاری در داخل فراماسونری همانند جامعه‌ای مخفی در داخل جامعه‌ای مخفی عمل کرده و بسیاری از فراماسونها، حتی بعضی رده بالاها، نمی‌دانند چه خبر است. در حقیقت این یک استاد اعظم اسکاتی سابق، لورد برتون، بود که گفت "تحقیق" رسمی درباره قتل عام دانبلین، که توسط لرد کالن صورت گرفت، یک مخفی کاری بوده. لرد برتون به رسانه‌ها گفت که تحقیق کالن اطلاعات کلیدی را سرکوب کرد تا از عده‌ای شخصیت‌های حقوقی رده بالا که به گروهی فوق ماسونی به نام "اسپکیولتیو سوسایتی"[1] تعلق داشتند مراقبت کند. لرد برتون گفت: " من از ارتباطی احتمالی بین اعضای اصلی محفل حقوقی درگیر تحقیق و جامعه مخفی اسپکولتیو آگاه شدهام. این جامعه از طریق روابط ماسونی در دانشگاه ادینبورگ ایجاد شد، پس من قبول دارم که شاید ارتباطی در آنجا باشد".
اعضای این جامعه مرموز شامل لرد کالن و تعدادی قضات دیگر، رئیس‌های پلیس، وکلا، به علاوه وزیر سابق دولت و رئیس ناتو، لرد رابرتسون، که توماس همیلتون را می‌شناخت، بودند. نظرات لرد برتون البته طبق معمول رد، محکوم و خودش نیز تهدید شد.


هالی گریگ[2] و مادرش، آن[3]، طی سالها از نزدیک دیده‌اند که سیستم چطور از خودش مراقبت می‌کند. مراقبت از شیطان‌پرستان و کودک‌آزاران به خرج عدالت برای کودکانی که به صورتی وحشتناک مورد سوء استفاده قرار گرفته‌اند. هالی توسط پدرش، دنیس چارلز مکی، و دیگران عضو محفل، برای بیش از ده سال اذیت شده بود تا اینکه بالاخره به مادرش گفت. اینجا بود که آن، هالی را بخاطر خشونت چارلز مکی از خانه به دور برد.
هالی گفت که طی سالها هیچ نگفته بود چرا که پدرش او را تهدید به قتل سگ و مادرش کرده بود. کودکان عقب‌مانده ذهنی – سندروم دان–  مخصوصا توسط کودک‌آزاران و شیطان‌پرستان مورد هدف قرار می‌گیرند. همان سند "اعترافات یک شیطان‌پرست" چنین می‌گوید:
"...هر نوع رابطه عجیب جنسی مورد تشویق و جستجو قرار گرفته چرا که سلایق منحرف نیاز به تحریکهای قویتری دارند. کودکان، پیرها، عقبماندهها و روانیان را در سرتاسر جهان در جشنهای شیطانی به کار میگیرند. مسیر دست چپ به تمام سلایق و نیازها خدمت میکند. در استرالیا و در آنچه سابقا شوروی بود، پورن مربوط به آنها که سندرم دان دارند بازاری در حال گسترش دارد... تقریبا هر دو ماه یک دی وی دی پورن جدید مربوط به عقبماندگان بیرون میآید. اینها کسانی هستند که دنیای مارا می چرخاندند. وقتش رسیده که نیست شوند."


هالی و مادرش برای گزارش سوء استفاده‌ها و کسانی که نام برده بود به پلیس رفتند. این افراد شامل یک شریف اسکاتی (یک قاضی رده بالا)، اعضای رده بالای پلیس، وکلا، یک آتش‌نشان، حساب‌دار، پرستار و مددکاران اجتماعی می‌شدند. او گفت که تجاوزات در خانه‌های این افراد صورت می‌گرفت و همچنین در معبدی متعلق به طریقت اسکاتی. چیزی که اکثر مردم نمی‌دانند این است که کسانی که سندرم دان دارند شاهدینی عالی هستند چرا که وقایع را بسیار با دقت مشاهده و ضبط کرده و در حقیقت نمی‌توانند داستانی دروغین سرهم کنند. اما دیوار یکبار دیگر بالا رفت. پلیس گرامپیان نخواست تحقیق کند و وقتی تحت فشار قرار گرفت نیز جز یک تئاتری نمادین تحقیقی نکرد.


بعد داستان الیش آنگیولینی را داریم، که وقتی هالی عدالت می‌خواست، مقام حقوقی منطقه گرامپیان در آبردین بود. کسی که تصمیم می‌گیرد دادخواهی صورت بگیرد یا خیر. آنگیولینی ادعا کرده که در زمان پرونده در این مقام نبود، هیچ ربطی با ماجرا نداشت و هیچ چیزی به خاطر ندارد. اسناد رسمی در تمام این موارد چیزی دیگر می‌گویند.
چطور شما نمی‌توانید بدانید که یکی از شریف‌هایتان متهم به تجاوز زنجیره‌ای یک دختر سندرم دانی است؟
با وجود آنکه بسیاری مدارک وجود داشت و کسانی که هالی نام برد هیچگاه مورد مصاحبه توسط پلیس قرار نگرفتند. دفتر آنگیولینی اعلام کرد که شواهد کافی برای پیگیری پرونده هالی وجود ندارد.
جالب است که داستانی عجیب در روزنامه دیلی تلگراف طی دوران آنگیولینی در آبردین در سال 2001 چاپ شد: دادستان از دختری ده ساله در پرونده جنسی عذرخواهی میکند.[4]
مقاله می‌گوید که چطور دفتر خانم به دختری دیگر که ادعای مورد سوء استفاده قرار گرفتن کرده بود نامه نوشته تا از "بی‌لیاقتی‌ای" که پرونده را متوقف کرده بود "عذرخواهی" کند.
دفتر آنگیولینی چنان طول داد بر سر این پرونده (حدود سه سال) که یک شریف به دلیل تاخیر در رسیدن پرونده به دادگاه، آن را دور انداخت. این شریف که بود؟ همانی که هالی گریگ به عنوان یکی از متجاوزان اصلی نام برده بود. روزنامه دیلی تلگراف همچنین در همان زمان گزارش داد که  "این هفته روشن شد که پرونده پسری هفت ساله که ظاهرا مورد تجاوز قرار گرفته به دلیل تاخیر در رسیدن به دادگاه در آبردین دور انداخته شده."[5] را در 5 اکتبر 2006 به سمت دادستان کل اسکاتلند، بالاترین مقام قضایی اسکاتلند، منصوب کرد. او در دسامبر 2009 در مقام جدیدش نیز تصمیم گرفت که پرونده کسانی که هالی گریگ نام برده پیگیری نشود. پارلمان اسکاتلند، خانم الیش آنگیولینی
"نه" گفتن به تحقیق و دادخواهی در تمام این پرونده آشکار است. دایی هالی، رابرت گریگ، به صورتی مرموز در یک آتش‌سوزی ماشین درسال 1997، وقتی هالی هنوز تحت آزار بود، جان داد. در گزارشات شاهدین بسیار ضد و نقیض وجود داشت. پزشک قانونی حکم داد که رابرت گریک به دلیل تنفس دود مرده و هیچ تحقیقی صورت نگرفت. پس از سالها جنگ مادر هالی و حامیانش بالاخره کپی‌ای از گزارش رسمی پزشکی قانونی کسب کردند که نشان می‌داد رابرت گریگ ضربه‌هایی جدی به سر دریافت کرده و فقسه سینه‌اش شکسته. ضربه‌ها نشان از دسته کلنگ داشتند. الکل (ویسکی) به زور در گلویش ریخته شده بود. نوشیدنی‌ای که از آن نفرت داشت. بعد از تمام اینها او را در ماشینی در حال سوختن انداختند. رابرت گریگ آشکارا به قتل رسیده بود و با این حال هیچ تحقیقی توسط پلیس بسیار فاسد گرامپیان صورت نگرفت. هالی به مادرش گفت که داییش روزی وقتی پدرش مشغول سوء استفاده از او بود وارد شده و دعوایی بزرگ پیش آمده بود. جالب اینجاست که یکی از کسانی که ماشین در حال سوختن را "پیدا" کرد، پدر هالی بود. هالی و مادرش پس از گزارش پرونده، مورد تهدید و تحقیر قرار گرفتند، از جمله از طریق یک واحد روانشناسی که جلو درشان ظاهر شده، "آن" را گرفته، سوزن زده و برده و با ناکامی سعی در نگه‌داریش در یک دیوانه‌خانه کردند. پس از این بود که هالی و مادرش به انگلیس فرار کردند. فکرش را بکنید! یک دختر سندرم دانی و مادرش باید برای فرار از این اسکاتلندی‌های شجاع از خانه‌شان فرار کنند. شما آقایان و خانم‌هایی که دست روی دست گذاشته‌اید، احمق‌اید، حقیقتا، حقیقتا احمق‌اید.
یک ژورنالیست و مجری به نام رابرت گرین در انگلستان به هالی و آن بسیار کمک کرد. او مشغول به جمع‌آوری شواهد و مدارک و همه نوع فشار بر محفل مریض اسکاتلندی شد. بی.بی.سی طی ساخت مستندی برای بی.بی.سی اسکاتلند، رادیوی بی.بی.سی در اسکاتلند و برنامه مهم حوادث روز بی.بی.سی، پانوراما، به پیش آنها رفت. همه چیز خوب پیش می‌رفت و گزارشگر اصلی به آنها گفت که همچنین پرونده‌های دیگری از کودک‌آزاری در اسکاتلند را رو کرده‌اند. خب، سخت نیست چرا که کم نیستند! بعد، ناگهان روزی خبرنگار تماس گرفت و گفت برنامه را کنسل کرده‌اند. تهدید شده‌اند و دیگر نمی‌توانند روی هالی گریگ یا هر تحقیق مربوط به کودک‌آزاری در اسکاتلند کار کنند. اگر چنین کنند این سه نفر کارمند بی.بی.سی اخراج خواهند شد. رابرت گرین برنامه دارد که به عنوان نماینده پایتخت گرمپیان، آبردین، نامزد شود. او در فوریه برای ادامه برنامه‌اش برای عدالت برای هالی به شهر رفت، اما پلیس گرامپیان او را دستگیر کردند. کالین مک کراچر، رئیس پلیسی است که نتوانست آزار هالی گریگ را پیگیری کند اما رابرت گرین را برای انجام دادن کاری که پلیس باید می‌کرد دستگیر کرد. شغل دیگر این آقا فکر می‌کنید چیست؟ باور خواهید کرد؟ رئیس کمیته حفاظت از کودکان شمال شرقی اسکاتلند!!
چرا کسی باید در رابطه با پرونده هالی گریگ و رابرت گرین چنین رفتار کند و در عین حال نامی بلند بالا در "حفاظت از کودکان" داشته باشد؟ شاید بتوانید این معما را حل کنید. من که کرده‌ام.
وقتی ما از ماجرای رابرت گرین خبردار شدیم، من و سایت‌هایی همانند یوکی کالم، که آنها داستان را از نزدیک دنبال کرده‌اند، شروع به تشویق مردم برای تماس یا ایمیل با مرکز پلیس گرامپیان کردیم تا بدانند که چه خبر است. ظاهرا چنان شد که برای یک آخر هفته کامل تا گوشی را می‌گذاشتند زنگ جدیدی می‌خورد. این مهم است، چرا که چیزی که این آدمها بیش از هر چیز از آن می‌ترسند عمومی شدن موضوع و آگاهی مردم است.
آنها تا همین جایش بسیار بیش از آنچه می‌خواستند آشکار شده‌اند و از این هم بیشتر می‌شوند، هر چه می‌خواهند بکنند. به رابرت اتهام "برهم زنی صلح" زدند. اینقدر این اتهام در اسکاتلند گشاد استفاده می‌شود که می‌توانید از آن برای تقریبا هر چیزی استفاده کنید. پلیس و دفتر حقوقی دولت حتی دادگاه را به صورتی خصوصی در دادگاهی در دهی کوچک در 15 مایلی آبردین، که معمولا باید در خود آنجا صورت می‌گرفت، برگزار کردند. به مردم و خبرنگاران اجازه ورود ندادند. این است نمونه‌ای از فساد و ترور قلدران اسکاتلندی. مثل تمام قلدرها ترسو اند! رابرت را موقتا آزاد کردند و دستور دادند که اجازه تکرار نامها و شواهد مربوط به پرونده هالی گریگ را ندارد. به خانه‌اش در انگلیس نیز حمله کردند. پلیسی که ترجیح می‌دهد مردی بی‌گناه که به دنبال عدالت برای دختری سندرم دانی است را اذیت کند، به جای آن که درباره آنکه چه بر سر آن بچه آمده تحقیق کند. می‌خواهید شواهد را نابود کنید آقایان؟ هیچ شرمی ندارید.
یک شرکت حقوقی مهم اسکاتلندی سایت یوکی کالم را بخاطر آنچه درباره هالی و رابرت چاپ کرده‌اند یک سری تهدید کرده. نام این شرکت حقوقی، لوی و مکری است. می‌گویند که وکیل دادستان کل الیش آنگیولینی هستند و اگر نام او با پرونده هالی گریگ ربط داده شود تهدید به پیگیری قانونی کرده‌اند. اما او که دادستان آبردین بود و حالا هم بالاترین مقام قضایی اسکاتلند است! پس چطور می‌شود نام او را نبرد؟ گزارش می‌شود که به همین صورت به رسانه‌های رسمی اسکاتلند (بی جربزگان) اخطار داده‌اند و با گوگل نیز تماس گرفته‌اند.


همچنین یک نامه از لوی و مکری به یوکی کالم، از شریف گرامی بیوکانن، که توسط هالی گریگ نام برده شده بود، یاد می‌کند. پس حتما وکیل او نیز هستند. وکیل شرکت لوی و مکری که این اخطارها را می‌فرستد آقای پیتر واتسن است، همان که خانواده‌های آنهایی که توسط توماس هامیلتون در دانلین در 1996 کشته شدند را وکالت کرد و گفته می‌شود نقشی کلیدی در کمیته تحقیق لرد کالن عضو اسپکولتیو سوسایتی داشته. واتسن نیز همانند کالن در دانشگاه ادینبرگ حقوق خوانده.
واتسن همچنین وکالت خانواده‌های قربانیان در "تحقیق" درباره بمب‌گذاری هواپیمای لاکربی را بر عهده گرفت. تحقیقی که بخاطر آن یک لیبی‌ای را زندانی کردند تا حقیقت آنکه کار توسط سرویسهای اطلاعاتی آمریکا، بریتانیا و تقریبا به طور قطع اسرائیلی انجام شده را بپوشانند. واتسن همین نقش را در "تحقیق" درباره فاجعه نفتی پایپر آلفا بر عهده گرفت، یک "تحقیق" دیگر به رهبری عضو اسپکولتیو سوسایتی، لرد کالن! ادینبورگ و دانشگاهش، مخصوصا دپارتمان حقوق، مرتب در این ماجراها بالا می‌آیند. نخست‌وزیر انگلیس، گوردون براون، دانشجوی آنجا بوده و تونی بلر نیز متولد همان شهر است و پدرش نیز در دانشگاه ادینبورگ حقوق خوانده.


وزیر "عدالت" فعلی اسکاتلندی، کنی مک آسکیل، وکیل سابقی در لوی و مک ری است، و یکی دیگر از فارغ‌التحصیلان حقوق دانشگاه ادینبرگ. پاسخ مک آسکیل به تقاضاهای حرکت علیه محفل کودک‌آزاری اسکاتلند چنین بوده که لایحه را از پارلمان اسکاتلند بگذرانند. این در حقیقت هر کسی را که عدالت را برای هالی گریگ و دیگر کودکان مورد تجاوز قرار گرفته را بخواهد، خفه می‌کند، چرا که دولت و پلیس تحقیق نمی‌کنند.


او می‌گوید: "قلدر بازی می‌تواند جرمی عمیقا ترسناک برای قربانیان باشد." بله رفیق، رابرت گرین هم پس از اذیت شدن توسط نیروی قضایی بی‌شعور دولت تو و پلیس گرامپیان می‌تواند این را بهت بگوید. اما تجاوزات زنجیره‌ای به کودکان کمی بدتر است.
چرا این موضوع توسط دولت تو یا پلیس گرامپیان مورد تحقیق قرار نمی‌گیرد؟
چرا قتل آشکار مربوط به پرونده مخفی شده و توسط پلیس گرامپیان پیگیری نمی‌شود؟
پاسخ تو به این سوال‌های معقول چیست آقای عدالت؟ خفه‌شان می‌کنی ای بی‌شرم.
مک آسکیل در آگوست 2009 برای آزادی بمب‌گذار "رسمی" لاکربی، عبدالباسط علی‌ المجراهی، در اخبار بود. به دلایل "محبت‌آمیز" چرا که می‌گفتند تنها چند هفته برای زندگی دارد. ( هنوز در هنگام نوشتن این مقاله زنده است.) اوباما با وحشتی نمایشی واکنش نشان داد که چطور مک آسکیل می‌تواند چنین کند وقتی 189 آمریکایی در لاکربی جان دادند.
اما بنده پیشنهاد می‌کنم که دلیل اصلی‌ای که بنده خدا ناگهان آزاد شد هیچ ربطی به "محبت" نداشت. این آقایان هیچ یک از اینها را ندارند. و اوباما نیز این را خوب می‌داند.
قرار بود او دادگاه تجدید نظر دومی در 2009 داشته باشد، وکیلش گفته بود که این دادگاه، داستان رسمی لاکربی را نابود خواهد کرد. اینها جزو شواهد آنان بود:
اسناد سازمان سیا مربوط به تایمر مبو ای که ظاهرا بمب لاکربی را منفجر کرد – اسنادی که از تیم دفاعی سابقا مخفی نگه داشته شده بودند.
تونی گاچی شاهد اصلی پرونده ظاهرا برای شهادت علیه مجراهی 2 میلیون دلار دریافت کرده بود.
ادوین بولیر، مالک شرکت مبو، گفت که اف.بی.آی در سال 1991 به او 4 میلیون دلار پیشنهاد داد تا شهادت بدهد که باقیمانده تایمر پیدا شده در نزدیکی صحنه سقوط جزئی از تایمرهای مبو ام.اس.تی-13 ای بوده که به لیبی فروخته شده.
اولریچ لامپرت، کارمند سابق مبو، در جولای 2007 قسم خورد که نمونه تایمر مذکور را در 1989 دزدیده و آن را به شخصی که "رسما درباره پرونده لاکربی تحقیق می‌کرد." فروخته.
عبدالباسط علی المجراهی دادگاه تجدید نظری را که تمام این شواهد، و بیشتر، را آشکار می‌کرد در مقابل آزادی بر اساس "دلایل محبت‌آمیز" رها کرد. چرخ‌هایی در داخل چرخ‌هایی در داخل چرخ‌ها. "محبت‌آمیز" ؟ چه کسی را خر کرده‌اید؟ این است داستان. آنچه بر هالی گریگ آمده و تمام مسایلی که پرونده‌اش را محاصره کرده‌اند داستانی است که آنقدر در سرتاسر دنیا تکرار کرده‌ام که خدا می‌داند. نمی‌گذارم این یکی از دست برود. این پتانسیل بازکردن چنان قوطی مملو از کرمی را دارد که سیاست بریتانیا و فرای آن را خواهد پوشاند. و باید چنین شود.
عدالت برای هالی. عدالت برای تمام کودکان.
***
اگر وضع "جهان اول" چنین است، خدا می‌داند درکشورهای "جهان سوم" یا "در حال توسعه" چه خبر است. از همه بدتر وضع مناطق جنگی همانند عراق، افغانستان و خصوصا فلسطین و دیگر کشورهای بحران‌زده می‌باشد، که خدا می‌داند چه تعداد کودکان معصوم از آنها دزدیده شده و برای انجام مناسک شیطانی به کشورهای دیگر منتقل شده‌اند. مگر این عادل حمود نویسنده روزنامه مصری الاهرام نبود که در 28 اکتبر 2000 نوشت: "اجساد کودکان فلسطینی در حالی که از خون خالی شده‌اند مرتبا در اسرائیل یافت می‌شوند"؟ شما این را تعمیم بدهید به تمامی کشورهای جنگ‌زده که پای سربازان اسرائیلی و آمریکایی و سایر احزاب شیطان به آنها باز شده‌ است. همانطور که گفتیم بسیاری از قتل‌های زنجیره‌ای کودکان، کودک‌آزاری‌ها و غیره که در رسانه‌های عمومی گزارش می‌شوند، کمی تا قسمتی یا عمدتا سانسور شده‌اند. در آمریکا حداقل می‌دانیم که سیاست رسمی پلیس این است که در رویارویی با جنایات مربوط به فرق رازآلود و شیطان‌پرستان هیچ گزارشی که به اینگونه بودن آنها اشاره می‌کند انتشار عمومی نیابد. اینگونه جنایات تحت عناوین "سکولار" منتشر می‌شوند. قتل. تجاوز. و هیچ اشاره‌ای به محیط، فضا و مراسم عجیب و غریبی که جرم و جسد در محیط آن کشف شده نمی‌شود. هنگام رویارویی، سوال و درزهای گاه گاه، عمدتا سلامت جمعی را بهانه می‌آورند. این خنده‌آور است در جامعه‌ای که امروزه هر ده کوره‌ای در آن دارای لژهای رسمی و مناسک هفتگی شیطان‌پرستی تحت نامها و فرق متفاوت است و کثیف‌ترین آئین‌های رازآلود با استفاده از "آزادی عقیده و بیان" به تبلیغ خود می‌پردازند. در کشوری که مجسمه عظیم خدای سگ مصریان، آنوبیس، خدای "مردگان"  در فرودگاه دنور[6] برپا می‌شود، همجنس‌بازان و کودک‌بازان در خیابان‌ها پایکوبی کرده و تقاضای پایین آوردن سن قانونی را می‌کنند، انجمن عشق پسران و مردان[7] رسما فعالیت می‌کند و شیطان‌پرستان علنا مراسمهای خود را تبلیغ می‌کنند. در عین حال در مدارس اجازه دعا خواندن داده نمی‌شود و هر روز نشانه‌های فرهنگ دینی و به خصوص مسیحیت بیشتر و بیشتر از زندگی محو می‌شود. در دنیایی که سکولار می‌خوانند و دم از جدایی دین و سیاست می‌زنند گردانندگان این دنیا تا خرخره در این مسائل غوطه‌ورند. این مسئله فرای یهودیت است. قدیمی‌تر از یهودیت است. مدونا ی خواننده هنگام مصاحبه درباره کابالیست شدنش گفت که این فرای دین و "قدیمی" تر از دین است. بله ... این مسئله به قدمت شیاطین و نفرتشان از بنی‌آدم است.

آنوبیس در لندن

با چمدانش در نیویورک

در فرودگاه بین المللی دنور
این سگ سیاه را به بهانه و همراه نمایشگاه فرعون توتان خامون در تمام دنیا روانه می‌کنند
یک نمونه مهم دیگر را مثال بزنیم.
بوهمین گروو[8] منطقه‌ای است در شمال سان فرانسیسکو. منطقه‌ای با طبیعت زیبا و پر از درختان بسیار قدیمی رد وود[9]. در این منطقه ملک خصوصی عظیمی وجود دارد که از قدیم‌الایام شناخته شده به عنوان مکان تعطیلی تابستانی کاملا مردانه بسیاری از سران ثروت و قدرت جهان. همیشه شایعاتی عجیب پیرامون آن در جریان بود. بسیاری همه ساله از همه جای دنیا به آنجا می‌آمدند و تحت حفاظت رسمی پلیس در میان جنگل ناپدید می‌شدند. سر و صداهای عجیب به گوش می‌رسید و خلاصه داستانی مرموز بود. بالاخره معروفترین درز مستند آنچه در آنجا می‌گذرد توسط شخصی به نام آلکس جونز[10] صورت گرفت. او توانست مخفیانه به آنجا وارد شده و از یکی از مراسم عمومی فیلمبرداری کند. لغات و نثر حقیر من قادر به توصیف آنچه آنجا می‌گذرد نیست. بهتر است خود دیده و قضاوت کنید.

دقت کنید که این یک مراسم عمومی بود. در همین مراسم شما یک نمایش قربانی انسان را شاهدید. بگوییم همه‌اش تئاتر است. این چه تئاتری است؟!  انداختن یک تمثیل در آتش در پای مولوخ و صدای جیغ و ضجه‌های دردآور و تشویق حضار. تازه این نمایش عمومی و برای تازه واردهاست. گزارشات حاکی از اعمالی بسیار وحشتناکتر برای خواص است.
این آقایان اموال و سهام و زندگی شما را در دست دارند. اینها بانکداران، شاهزادگان، علما، دکترها، مهندسان، معماران، سیاستمداران، جامعه‌شناسان، نویسندگان و خلاصه بهترین‌های دنیای امروزند که بسیاری آنها را موفق و الگو حساب می‌کنند. برای مثل آنها شدن، خون و عرق می‌ریزند و تازه هیچگاه بیش از کارمند و کارگری خدمتگزار و دست به سینه برایشان نشده و برای به همین مرحله رسیدن هم، با فواید دنیوی حاصل از آن، آبهای دهانشان روان است، سر و دست می‌شکنند و برای هم نوشابه باز می‌کنند. اینها سرنوشت شما و فرزندانتان را در دست گرفته‌اند. اینها کلید موشک‌ها و بمب‌های اتمی را در دست دارند. شما شهروندان عزیز و مطیع برای تعطیلات می‌روید شمال، می‌روید دریا، کباب و باربکیو درست می‌کنید. آقایان می‌روند گروو مشغول همجنس‌بازی، سوزاندن "دغدغه"[11] های خسته‌کننده‌شان و قربانی کردن به یک مجسمه جغد عظیم که (تصادفا!) آن را مولوخ می‌نامند. این اعتراف خود نیکسون بود که می‌گفت: "آنجا نهایت همجنس‌بازی که در ذهنتان هم نمی‌گنجد انجام می‌شود...".

 

 


 
سمت چپ مرد ایستاده، ریگان، دورانی که هنوز بازیگر فیلمهای رده 2 است، و سمت راست مرد ایستاده نیکسون.
سمت چپ نیکسون، کسی است که پلوتونیوم را به شما هدیه داد.

آیزنهاور – ژنرال و رئیس‌جمهور آمریکا

محافظت دولت از ملک پس از معروف شدن مکان و تظاهرات مردم

بوش و کارمندان سازمان سیا در بوهمین گروو


این  سه تصویر مونتاژ اند، اما خوب واقعیت را نشان می‌دهند. همه افراد نشان داده شده در این مکان حاضر شده‌اند.
اوباما. بوش. مک کین. کلینتون، راکفلر، بیل گیتس و بلر.

لطیفه‌ای دیگر هم بگوییم و نمونه‌ها را در اینجا به پایان آوریم. بنجامین فرانکلین آمریکایی مدتی در لندن اقامت داشت. چندین سال پیش تصمیم به تعمیر و بازسازی با خرج 1.9 میلیون پوندی خانه‌ای که در آن سکونت داشت، در نزدیکی میدان ترافالگر[12]، گرفتند. هنگام کار ماجرایی شبیه به ماجرای آن کنیسه نیویورکی خیابان آلدریچ به وقوع پیوست. کارگران باقیمانده ده جسد را در خانه این پدر محترم آمریکا پیدا کردند. شش تای آنان کودک بودند. در زمان خبر نوشتند که محققان احتمال می‌دهند اجساد بیشتری نیز در آشپزخانه‌های زیرزمینی دفن شده باشند. حدس زدن بهانه رسمی‌ای که داده شد، الان دیگر نباید برایتان دشوار باشد. گفتند چون آقا دانشمند بوده احتمالا این اجساد را برای تشریح و مطالعات علمیش به خانه آورده. اما کسی که زحمت تحقیق و مطالعه درباره فرانکلین و ارتباطاتش با فرق و محافل مخفی را بکشد احتمالا به توضیحات دیگری که قانع‌کننده‌ترند خواهد رسید. مثلا ارتباطاتش با کلوپ آتش جهنم[13] اشراف انگلیسی و دستهایی که در آئین‌ها و مناسک رازآمیز داشت.

دیوید آیک محقق انگلیسی هنگام صحبت درباره اجساد پیدا شده در خانه فرانکلین
پیروان این فرق شیطانی نگاهشان معکوس است. به این صورت خدای خالق، "بد" و شیطان، "خوب" و هدیه‌دهنده "آزادی" و "استقلال از اخلاق" می‌شود. داستان این است. اینها باور دارند که قید‌های اخلاقی تنها "قرارداد"هایی است که انسان‌ها ساخته و به آنها نیازی نیست. در حالیکه سنت می‌آموزد که اخلاق جزئی از قوانین الهی است که هیچگاه تغییر نمی‌کند. این همان شریعت هست. همان امر قدسی. این نقطه کلیدی تفاوت جهان‌بینی مدرن و جهان‌بینی سنتی است. دور نگفته‌ایم اگر بگوییم جهان‌بینی مدرن، همان جهان‌بینی شیطانی باستانی فرقه‌های کذاییشان بود که برای دنیای مدرن بزک کرده و به صورتی ساده، آسان و با رنگ و لعابی جدید برای مردمی که با جریان آب شنا کرده و زحمت مطالعه مطالب سردرد آور را به خود نمی‌دهند عرضه کردند. تفاوت اصلی آن با نسخه عمومی حذف "غیب" و ماورای ماده بود. کافی است روی فروشندگان، فیلسوفان و متفکران اصلی آن زوم کنید که ببینید خود آنها به نسخه عمومی ایمان نداشته و در خفا نسخه اصلی که شامل "غیب" و اذعان به نیروهای فوق ماده است را اجرا می‌کردند. چه بسیار آنها که این جهان‌بینی را تحت هزار نام و چهره می‌آموزند و بر اساس آن زندگی می‌کنند و آن را دستاورد طبیعی دنیای جدید می‌دانند. همانها که زحمت تعقل را به خود نمی‌دهند که هیچ چیز این جهان‌بینی و "سکولاریزم"، مدرن، جدید و طبیعی نیست. هیچ چیزش. بریدن از امر و سنت الهی از تاریخی که ما می‌شناسیم نیز قدیمی‌تر است. و این کلاه بزرگی است که سر مردم گذاشته‌اند. پس از آتش‌هایی که برپا کردند. پس از انقلاب فرانسه. گفتند می‌خواهند دین و سیاست را جدا کنند. اعلامیه حقوق بشر را نوشتند. قوانینی را نوشتند که بسیاری امروزه می‌پرستند و نمی‌دانند که این قوانین از کجا آمده و با چه اهدافی نوشته شده‌اند. که بگویند ما نیازی به وحی نداریم. کسی که ذره‌ای درک از تاریخ فرق رازآمیز داشته باشد، همان فرقی که بت‌های فلسفه، منطق و فکری که امروزه به عنوان عقلا و بزرگان به خورد ما می‌دهند، از آغاز تا به امروز عضوشان بوده‌اند، می‌فهمد که چه کلاهی سرش رفته. اگر می‌خواستند دین و سیاست را جدا کنند پس می‌بایست قوانین و اصول جدید را بر اساس بی‌دینی و آتئیسم بنویسند. چنین کردند؟ خیر. بر اساس تعالیم خود نوشتند. بر اساس تعالیم mystery schools.

اعلامیه حقوق انسان و شهروندان تائید شده توسط مجلس فرانسه 26 آگوست 1789در 17 بند، 17 عدد زندگی دوباره در تعالیم مخفی. علامت مصری چشم هورس، نشانی بسیار مهم در تمام فرق رازآمیز و مخصوصا ایلومناتی، در بالای اعلامیه جولان می‌دهد. یک علامت فاشیزم (فاسکیز، چوبهای گره خورده به هم در میان یک نیزه یا تبر، نشان روم باستان به معنی فدا کردن شخص برای جمع و نیزه و تبر به معنی قدرت و سیطره دولت، که بعدا نشان معروف فاشیست‌های جنگ دوم شد، در وسط لایحه‌ها نمایان است. بر سر آن کلاه فریگیان phrygian hat نشان مهم دیگری، که در انقلاب فرانسه به کلاه جاکوبیان نیز معروف شد، قرار دارد. و در بالای کلاه اوروبوروس oroborous، ماری که دم خود را می‌بلعد، می‌بینید.
اما نگران نباشید! این‌ها همه ابتکارات و تزئیناتی معصومانه و تصادفی برای این دستاورد بزرگ بشری‌اند.

این منورفکران illuminati قیدهای اخلاقی را همچون بندهای مزاحمی می‌دانند که شیطان از آنها نجاتشان داده تا آزادی و استقلال را به بشر هدیه کند. جهان‌بینی اینان از آشوب به آشوب است. به زبان بسیار ساده:
1 - در ابتدا هرج و مرج و آشوب بود و می‌توانستند هر غلطی می‌خواهند بکنند. عصر کفر و جاهلیت به زبان ما. عصر معصومیت و آزادی به زبان خودشان.
2- ادیان توحیدی آمدند و زندگی را بسیار سخت کردند. شریعت و قانون گذاشتند. دیگر نمی‌توانستند هر غلطی بکنند، زیر هر بته‌ای جماع کنند، دسته‌جمعی مست کنند و ماسک به صورت بزنند و همه با هم عشق‌بازی کنند، در سر و صدای موسیقی و پایکوبی و سرمستی، کودکان غربا را قربانی کنند و انبیا را بکشند. بعد این ادیان ساختگی به عنوان دلیل مخالفت با آزادی و استقلال این بچه معصوم‌ها، قانون، سنت و شریعت الهی را بهانه کردند،  شیطان بد را ساختند و به لوسیفر تهمت زدند و گفتند این کارها "بد" و "شیطانی" است.
3 -  باور ایلومناتی چنین پیش می‌رود که پس از این، دورانی خواهد بود که این ساختار افول خواهد کرد. اینان فعالترین نقش را در این دوران دارند. هدفشان نابودی امر قدسی است. مسخره کردنش. نابودی تمام ادیان و حکومت‌های سنتی. تا دینی نماند جز دینشان و پادشاهی نماند جز پادشاهشان. این مرحله مهمترین وسیله‌اش تحریک و عصبی کردن مردم است تا آشوب و انقلاب کنند. هر جرقه‌ای تشویق می‌شود و بر هر آتشی دمیده می‌شود. همانطور که گفتند هدفشان از یک شعله نورانی، روشنایی نیست، دنیا را به آتش کشیدن است. آتشی که از درون آن ققنوسی جدید متولد می‌شود.

کتاب آقای جیمز بیلینگتون، مسئول کتابخانه کنگره آمریکا و یک رودزین آکسفورد( Rhodesian ) با عنوان "آتش در اذهان انسان‌ها – ریشه‌های ایمان انقلابی" عنوان را از کتاب possessed داستایوسکی گرفته، possessed به معنی کسی که تحت سیطره موجودی فرای مادی، عمدتا شیطان، می‌باشد است. برخلاف بسیاری مورخان دیگر بیلینگتون روی وقایع تاریخی و دلایل اجتماعی تمرکز نمی‌کند. به جایش ردی تقریبا نامرئی از ایده‌هایی که عمدتا توسط جوامع رازآلود منتقل می‌شوند را می‌گیرد. ایده‌هایی که در همان شعار انقلاب فرانسه خلاصه شدند : liberte, egalite, fraternite. همان شعار فراماسونی:
استقلال، برابری، برادری.

هدف نهایی طبق شعار باستانی‌شان که شعار رده 33 فراماسونری نیز هست «نظم از آشوب» می‌باشد.

 
Ordo ab chao = order out of chaos
4- آشوب دنیا را می‌گیرد و حالا آقایان از این آشوب میل خود را بیرون می‌کشند. از این آشوب، نظم نوین دنیوی‌شان را بیرون می‌کشند. از این آتش، ققنوس بر می‌خیزد. پادشاه‌شان و حکومت جهانی‌اش پای می‌گیرد. فکر می‌کنید تصادفی بود همه رهبران پس از این فاجعه اقتصادی اخیر،که رسانه‌های رسمی نیز دیگر جلو آمده و مستند می‌سازند که برنامه‌ریزی شده بوده، پریدند جلو دوربین‌های خبری، با دمشان گردو شکستند و مثل بلبل همه عین هم خواندند که این عالی فرصتی است برای درست کردن "نظم نوین جهانی" و نباید آن را از دست داد؟!
این نظم جدید در حقیقت آشوبی جدید است. بازگشت به جاهلیت و کفر. پایان عصر کمیت و آغاز عصر کیفیت معکوس، تقلبی و چپّه. آنچه در سنّت، "شیطان رجیم در ماسک خدا" می‌خوانند. ضد مسیح. دجال دروغگو. آشوب، با این تفاوت که حالا اینها آقایند و مولا. معنویت و دین را بر می‌گردانند. اما معنویت و دین خودشان.
این خلاصه‌ای است از جهانبینی ایلومناتی. خلاصه‌ای با نثر ساده برای کسانی که قدر سادگی را می‌دانند. اگر می‌خواهید بیشتر بدانید ارض الله واسعه. منابع هست. کتابها هست. و هیچ، هیچ بهانه‌ای نیست که فردا بگویید از کجا می‌دانستیم؟ زحمت بکش و تحقیق کن و به توضیح اول و دوم و سوم قانع نشو. حقیقت این امور و این فرقه‌ها مثل پیاز است. بو می‌دهد! اما مهمتر از آن، لایه لایه است. عاقل کسی است که به لایه اول راضی نشود. وقتی می‌گویند فلانی چنین گفت برود متن و خاطرات خود آن فلانی را بخواند. برود سر متون اصلی. قانع نشود به توضیحات رسمی فیلتر شده که برای عموم می‌نویسند. برود تلمود اصلی را بخواند. نیوتون را می‌خواهد بشناسد برود نوشته‌های خودش را بخواند. اگر گفتند چشم و مشعل و فلان چنین است راضی نشود و برود متون کابالیستی و فراماسونی را بخواند که آنها چطور می‌بینند. تا می‌تواند بخواند. آن تلویزیون لعنتی را خاموش کند و فکرش را به کار بگیرد. عقب برود تا کل تصویر را ببیند. روی یک نقطه تمرکز نکند و متخصص یک قطعه پازل نشود. علوم مختلف را بخواند تا تصویر را بهتر ببیند.[14] عاقل کسی است که اعمال و نشانه‌ها را ببیند و قضاوت کند. نگاهی به دنیایتان بیندازید و ببینید چقدر موفق بوده‌اند. از اعمالشان قضاوت کنید. آشوب‌ها و جنگ‌ها  و غم  و مصبیت مردم را ببینید. باحال و خوب شدن "بدی" و ملال‌آور شدن "خوبی" را ببینید. چپه شدن همه چیز را ببینید. مسخره کردن و نابودی تمام نظام‌های دینی و حکومتی سنتی را ببینید. ظهر الفساد فی البر و البحر را در هر گوشه‌ای و هر جنبه‌ای ببینید. نایابی یاقوت‌های رمّانی، کیفیت، و اوج پلاستیکی کمیت را ببینید. درد ظاهربینی در جامعه را به جان حس کنید. تبدیل شدن رؤسای کشورها در ظاهر و باطن به کارمندانی متحد‌الشکل و قول که همه به نوعی به دنبال نظم نوین جهانی‌اند را ببینید. نابودی پادشاهان سنتی و جایگزینی‌شان با کت شلوارهای متحد‌الشکل را ببینید و ببینید در این میان کدام پادشاهان جان سالم به در برده‌اند. همان‌ها که کارمندان محلی متحد‌الشکل‌شان دورشان حلقه زده و عکس می‌گیرند.

ملکه و دوستان و کارمندان متحد‌الشکل


 

 


اوباما در حال تعظیم 45 درجه به امپراطور ژاپن و عبدالله سعودی. بسیاری معنی این حرکت را درک نکردند. چرا "قدرتمندترین رهبر دنیای آزاد" باید به دو پادشاه که یکی سمبلی وحشتناک از خودکامگی است اینچنین کمر خم کند؟
آنها که نفمیدند همانهایی‌اند که سر از کار این آقایان در نمی‌آورند.
شاید این نشانه علم اوباما به مرتبه حقیقی این دو پادشاه در جهان امروز، در بین "خودشان" است. اینها چه کسی را در شرق باقی گذاشتند؟ خاندان سلطنتی ژاپن، چه کرد یا چه بود که جان سالم به در برد؟ و آل سعود حقیقتا کیستند که غربیان با اطمینان خاطر آنها را حاکم ارض مقدس مسلمانان کردند؟ چرا باید نماینده پر قدرتمندترین کشور دنیا در مقابل کسی تعظیم کند که به گفته خودشان عرب بی‌فرهنگ و سوسمارخوری بیش نیست؟
آیا نوشته‌های بعضی محققان سعودی، که یکیشان به قتل رسید، درباره یهودی بودن آل سعود و بعضی دیگر حکام عرب، و ارتباط آنها به یهودیان خیبر، ریشه در حقیقت دارد؟
پس از عصر مادی‌بینی محض، رشد عجیب و سریع معنویت را در دنیای امروز ببینید. بازگشت دانشمندانی که تا دیروز تعصبشان بر مادی‌گرایی و نابودی معنویت بود، به احترام به سنن باستانی و اذعان‌شان به دست کم گرفتن آنها را ملاحظه کنید. اما این چه بازگشتی است؟ این همان معنویت و سنت‌های آقایان است، نه معنویت و سنت حق. عصر کمیت محض به پایان رسیده. منقضی شده. کیفیتی دارد جایگزینش می‌شود. معنویتی بر می‌گردد. اما کیفیت و معنویتی معکوس. کاریکاتور و مسخره. چلاق و یک چشم. و این نمی‌شود مگر در میان کوران. داستان لباس جدید پادشاه را یادتان هست؟ پادشاه را چه کسانی ممکن است تشویق کنند؟ مردمی که خود از او لخت‌ترند.
قربانی انسان، یک کودک، شیطانی‌ترین کاری است که کسی می‌تواند انجام دهد. هدف همین است. پروسه استقلال و آزادی در چشم آنها. چرا که از دید آنان، اگر شما قبول کنید که خدا بد است، یا خدایی نیست، که همان می‌باشد، در این صورت پس هیچ اخلاقی وجود ندارد. چیزی به نام درست و غلط وجود ندارد. تنها چیزی که مهم است همان اراده به سوی قدرت نیچه است. پیشرفت خودت به قیمت دیگران. حالا تو حق داری همه چیز داشته باشی، نه تنها می‌توانی، بلکه باید سعی کنی به سوی چیزی که خارج از این بحث در میان "عوام" و "سفها"،  "بد" و "شیطانی" دیده می‌شود، باید تلاش کنی تا این ایمان جدیدت را مجسم کنی. تا "استقلال" و "آزادی" ات از خدا را نشان دهی، تا عصیان کنی به پیروی از ابوالعاصین و پز توانایی‌ات را بدهی در هر امری که بقیه عوام "بد" و "شیطانی" می‌بینند. فیلم جالبی در این باره وجود دارد. "اینک آخرالزمان"[15]. معنی این فیلم چیست؟ آن کلونل در چشم دنیا و مردم شیطانی است. اما در آخر داستان می‌بینید که نه ... داستان عمیق‌تر از این حرفهاست. که بله، شاید این کلونل زیاده‌روی کرده، اما چیزی را کشف کرده. خود کلونل چنین توصیف می‌کند که گردانش را به دهکده‌ای می‌برد که در آنجا دستهای بچه‌ها را بریده بودند. اما او وحشت زده و ناراحت نشد. بلکه چیزی همانند "گلوله‌ای از الماس" به مغزش فرو رفت. او متوجه "نبوغ" این امر شد! توانایی اینکه مقید و اسیر چیزهایی که مردم "اخلاق" می‌نامند نشویم. و متوجه شویم که اراده به سوی هدف و به کارگیری هر وسیله‌ای به آن سو، مجاز است. که هدف وسیله را توجیه می‌کند.
 

فرهنگ مدرن و مخصوصا هالیوود، شیطان و "بد" را چنان کاریکاتور کرده‌ که دیگر اکثر مردم نه تنها به امری بد یا شیطانی عقیده ندارند که هیچ، بلکه این امور را مسخره می‌بینند. وقتی شرکت کدبری بستنی می‌سازد به اسم "هفت گناه کشنده"، با هفت مزه، چه بگوییم؟
 
بستنی‌های مگنوم با طعم 7 گناه کشنده
در پایین در تبلیغ تی‌شرت نوشته شده "گناه" کن و "عواقب" را بپوش
هدف وسیله را توجیه می‌کند. اگر وسیله این است که هزاران نفر از شهروندان خودت را بکشی، پس باید بکشی. در هر صورت آنها که شهروند حساب نمی‌شوند. آنها بزغاله و احشام حساب می‌شوند. شیاطین جن و انس افتخار می‌کنند در انجام این کارها. تصویر کالی را یادتان هست؟ این برایشان "قدرت" شان را ثابت می‌کند. از این بهتر و لذت‌بخش‌تر هم ایجاد تفرقه در میان بنی‌آدم و انداختنشان به جان یکدیگر است. هرچه نزدیکتر و عزیزتر، بهتر. چرا قرآن کریم مشخصا از اعمال اینها، جدایی انداختن بین زن و شوهر را ذکر می‌کند؟ چه چیزی دردناک‌تر است از نابودی عشقی پاک که خداوند رحیم بین یک زوج می‌گذارد؟ پس اختلاف می‌اندازند، با گناه، با فساد، بین زن و شوهر، پدر و فرزند، نسل‌ها، همسایه‌ها، شهرها، قوم‌ها، رنگ‌ها، ملت‌ها. مگر الرحمن نگفت که بهترینتان خداترس‌‌ ترین‌تان است؟ مگر نگفت که اینها دشمن‌ شمایند؟ چه آسان باور کردید که وجود ندارند، و چه تبلیغی برای هر جاسوس و دشمنی، بهتر از اینکه "وجود ندارد." اختلاف می‌اندازند. هر گندی که بنی‌آدم می‌زند بر سر خود زده، و هر گلی که می‌زند هم بر سر خود زده. اما بی‌معرفتی نسبت به خدا نیست؟ قدر خدا را ندانسته‌اید... کلام شیطان در مورد اکثرتان درست از آب درآمد. فرشتگان عذاب بر قوم لوط آمدند و گفتند جز یک خانه مسلمان در بینشان نیافتیم. الان چه؟ برای ساعتی اقامت در این دنیایی که ظاهری از آن شناخته‌اید می‌کشید و می‌زنید و می‌برید و شیاطین را می‌خندانید و می‌گویند دیدید راست می‌گفتیم. چه پست است این مخلوق خاکی.
اما چه زیبا گفت که در نهایت عاقبت برای بندگانی است که برتری نمی‌جویند. که باطل، نابودشدنی است، و لو کره المشرکون.
که اگر در کل دنیا یک امام و یک پیرو راستین باشد هدف انجام شده.
امام علیه‌السلام هست. غایب نیست. ما غایبیم. حاضر شویم. از خود شروع کنیم.
************



" به بانکداران صیهونیست ایمان داشتیم ..."
ذکر خداوند رحمن در پایان را، شدیدا لازم و واجب دیدیم. حال چه ذکر ولیاش، یا قرآناش. یا چیزی دیگر.
تصاویر زیر دریچه‌ای از عالم نمادهای الهی به رویتان باز می‌کند. حال که همه غرق در نمادهای واژگون شیطانی هستند، ما نیز مفاهیم را نمادین گذاشتیم.

حضرت علی علیه‌السلام "اسدالله غالب" نصر من الله و فتح قریب و بشر المومنین یا محمد
(محمد (ص) می‌تواند اشاره به امام زمان ما نیز باشد)
                           

برگی بسیار زیبا از قرآن به خط کوفی قدیمی


بدا فی رجب 1430 و اکملت بعد سنة بحمد الله فی 29 رمضان الکریم 1431
التماس دعا برای ظهور مولانا الامام الهادی المهدی سیف الله المنتقم صلی الله علیه و آله الطیبین الطاهرین
برای برادرانی که در کار کمک نمودند
و للعبد الحقیر المذنب ابا یعقوب غفرالله له.
http://www.bidari-andishe.ir/

دانلود مقاله "قربانی کردن انسان" در آئین‌های رازآلود (4 مگابایت)(از پارسا اسپیس)
دانلود مقاله "قربانی کردن انسان" در آئین‌های رازآلود (4 مگابایت)(از پرشین گیگ)

دانلود مستند تصویری "قربانی کردن انسان" در آئین‌های رازآلود - قسمت اول (100 مگابایت)
دانلود مستند تصویری "قربانی کردن انسان" در آئین‌های رازآلود - قسمت دوم (100 مگابایت)
دانلود مستند تصویری "قربانی کردن انسان" در آئین‌های رازآلود - قسمت سوم (30 مگابایت)


دانلود منابع تحقیقی در مورد "قربانی کردن انسان" در آئین‌های رازآلود (25 مگابایت)

منابع:

My Irrelevant Defence: Meditations inside Gaol and out on Jewish------- Ritual murder, Arnold S. Leese
Der Judische Ritualmord, Helmut Shcramm
Debacle in Damascus, Harold Rhomme
Judaism’s Strange Gods, Michael A. Hoffman II
The History of Judaism, Michael A. Hoffman II
The Life and Miracles of St William of Norwich by Thomas of Monmouth, translated by Augustus Jessopp, Cambridge University Press
New York State Journal of Medicine, Strange Murder of William of Norwich, 1133, by William D. Sharpe, 1st Nov 1971
Moustafa Tlass, Matzo of Zion
Blood Ritual, Philip de Vier
Rev. Marthin Luther, Jews and their Lies
Terrorism and Illuminaty, a 3000 year history, David Livingstone
The Dying God, the Hidden History of Western Civilization, David Livingstone
The Murder of Andrei Youshchinsky, former Duma member and attorney, G.G Zamyslovsky
Searching for the Jews who murder Gentile Babies: How These Jews Use the Babie’s Blood, Dr.Vladimir Dal
The Relation of Jews to Blood, V.V Rozanov, Stockholm 1932 (reprint)
Jewish Ritual Murder Revisited Documentary
The Biggest Secret – David Icke


[1] Speculative Society
[2] Hollie Greig
[3] Anne
[4] http://www.telegraph.co.uk/news/uknews/1331711/Procurator-apologises-to-girl-10-in-sex-case.html
[5] Elish Angiolini
[6] Denver Airport
http://en.wikipedia.org/wiki/North_American_Man/Boy_Love_Association

[8] Bohemian Grove
[9] Redwood trees
[10] Alex Jones
[11] Cremation of Care Ceremenoy
[12] 36 Craven Street, close to Trafalgar Square.
[13] Hellfire Club
نام تعدادی کلوپ در بریتانیای قرن 18 ام، برای شخصیتهایی که علاقه به امور "غیر اخلاقی" داشته و عمدتا در سیاست بودند. اولین این کلوپ‌ها توسط دوک وارتون و دوستان تاسیس شد. بدنام‌ترین نسخه این کلوپ‌ها در انگلستان توسط سر فرانسیس داشوود تاسیس شد، که فرانکلین با این لژ ارتباط داشت.
Do what thou wilt شعار این کلوپ بود. یعنی هر چه میلت می‌کشد بکن. فلسفه معروف به "تلما" که بعدا توسط آلیستر کرالی نیز علم شد و امروز توسط دلقکهایشان چون Jay-z به عنوان موزیک به خورد ملت داده می‌شود.

[14] راهی راحتتر و سریعتر می‌خواهید؟ هیچ لازم نیست اینها را بخواند. جهاد اکبر کند و حقیقتا به قرآن و اهل بیت ایمان آورد و چنگ زند و قلبش را برای خدا خاشع کند. علم می‌گیرد بدون آموختن.

صفر حبیبی مشکینی

   [15] Apocolypse now – Francis Ford Coppola

منشأ تاریخی لیلیت، آرش حجازی

لیلیت، شهربانوی شب: مروری بر شخصیت اسطوره‌ای نخستین زن در داستان آفرینش سامی






نویسنده : آرش حجازی


بسیاری از نویسندگان، هنرمندان و خلاقانِ امروز، به موضوع لیلیت، ملکه‌ی شب، مادر شیاطین، اولین همسر آدم، و ایزدبانوی فمینیست‌ها، توجه خاصی نشان داده‌اند. تفسیرهای گونه‌گون و گاه واگرا از این شخصیت، بر رمز و رازِ او افزوده و گاه با تفسیرهایی از این اسطوره روبه‌رو می‌شویم که هیچ استنادی در متون اساطیری ندارند.
با وجود امکان تفسیرهای گوناگون، به‌ نظر می‌رسد که نمی‌توان یک ایزد یا ایزدبانو را از اسطوره‌اش جدا کرد.
اسطوره، روح یک خدا یا مجموعه‌ی خدایان است. فی‌المثل، همه می‌دانیم که ایزدان، شهر بابل را با دستان خود خلق نکرده‌اند. اما اگر از خود مردوک کبیر بپرسیم، خاطره‌ی بسیار دقیقی از شیوه‌ی ساختن این شهر دارد. همچنین در مورد وجود تاریخی آدم و حوا بحث‌های بسیاری است، اما جدای از همه‌ی این بحث‌ها، لیلیت، خاطره‌ی کاملی از باغ عدن، هبوط، و سایر وقایع آفرینش است.
بنابراین لیلیت، همان است که اسطوره‌ می‌گوید، و نمی‌توان صفاتی را از او گرفت یا صفاتی به او افزود. جنبه‌های تاریک او، بخشی از وجود اوست، و نمی‌توان او را از این صفات محروم کرد.
منشأ تاریخی لیلیت
آثاری از لیلیت، نخستین‌بار در سومر یافته شده است. در زبان سومری، واژه‌ی «لیل» به معنای «هوا» است.
فی‌المثل، انلیل یعنی فرمانروای هوا. در قدیمی‌ترین شکل، نام او را به شکل «لیلی‌» (جمع: لیلیتو)، می‌بینیم که به معنای «روح» است.
در بسیاری از فرهنگ‌های باستان، واژه‌ی «هوا»، «باد» یا «نَفَس»، به معنای «روح» نیز هست.
در زبان یونانی نیز، واژه‌ی «اسپیریتوس» هم به معنای نفس است و هم روح، بنابراین، لیلیتو، در سومر، یا یک شیطانِ خاص است و یا به معنای روح. تصور بر این است که در عبری، لیلیت از واژه‌ی «لیل» به معنای شب گرفته شده است و همین تصور، منجر به تفسیر لیليت به عنوان هیولای شب شده است.
تصور بر این است که لیلیت، یک سوکوبوس سومری بوده است. در سومر، شخصیتی به نام «آردات لیلی» حضور دارد که خصوصیات او در شخصیت لیلیتِ یهودی حضور یافته است. 
«آردانتو» به معنای زن جوانی است که به سن ازدواج رسیده است. بنابراین، آردات لیلی، روح زن جوانی است که به شکل «بختک شبانه» تجلی می‌یابد.
وی علت خواب‌های شیطانی نیز هست که باعث تخلیه‌ی نیروی زندگی از بدن مردان می‌شود.
در زبان سومری، به بی‌شرمی و هرزگی، «لولو» گفته می‌شد و به «تجمل‌گرایی»، «لالو»؛ به «شر» نیز، «لیمنو» اطلاق می‌شد. این واژه‌ها، چه از نظر تلفظ و ساخت، و چه از نظر معنا، رابطه‌ی مستقیمی با لیلیت و آردات لیلی دارند.
در زبان‌های باستانی، برداشت‌های دقیقِ امروزین از زبان وجود نداشت و هر واژه می‌توانست ده‌ها معنای مختلف داشته باشد. این بازی کلمات، تا زمان اسارت یهود در بابل (600 ق.م.) متوقف ماند.
در سومر دو سند درباره‌ی وجود لیلیت دیده شده:
اولین سند، اسطوره‌ای است که در آن یک شیطان مادینه، درونِ «درخت مقدسِ زندگی» مقیم می‌شود و جلو میوه دادن و رشد این درخت را می‌گیرد. گفته می‌شود این شیطانِ مادینه، همان لیلیت است که سرانجام گیل گمش، او را از درخت بیرون می‌کشد و به صحرا می‌راند. نام او «کی ـ سیکیل ـ لیل ـ لا ـ که» ذکر شده که به «لیلاک» خلاصه شده و کريمر آن را «لیلیت» ترجمه کرده است.
دومین سند پلاک مشهوری است که زنی را با پنجه‌ها و بال‌های جغد به تصویر می‌کشد. زن بر روی دو شیر ایستاده و در هر طرفش جغدی قرار دارد. ترجمه‌ی کريمر از متن اول، منجر به این شد که این تصویر را نیز لیلیت بینگارند؛ اگر ترجمه‌ی اول نادرست باشد، این هم تصویر لیلیت نخواهد بود.
در تورات،‌ در کتاب اشعیا، باب سی و چهارم، آیه‌ي 14، آمده است: «وحوش صحرا به کفتارها خواهند رسید، و بزهای وحشی به جفت خویش ندا می‌کنند، و عفریت شب نیز در آنجا آرام گزین شده از برای خود مکان استراحت پیدا می‌کند.» تصویر عفریتِ شبِ مورد اشاره در این آیه را نيز به لیلیت نسبت داده‌اند.
ایشان را مرد و زن آفرید
در سِفْر آفرینش از کتاب مقدس، باب اول، آیه‌ی 27، می‌خوانیم: «و الوهیم آدم را به صورت خویش آفرید، به صورت خدا او را آفرید؛ ایشان را مرد و زن آفرید.»
در باب دوم سفر آفرینش، آیه‌ی 18 چنین می‌آید: «و یهوه گفت: خوب نیست آدم تنها باشد، به جهت او یاوری مناسب خواهم ساخت... و سپس یهوه از دنده‌ای که از آدم گرفته بود، زنی ساخت و او را بر آدم آورد.»
امروز مشخص شده است که باب‌های 1 و 2 از کتاب مقدس را دو نویسنده‌ی مختلف نوشته‌اند و در حقیقت دو روایت مختلف از آفرینش است. باب دوم که خدا را یهوه می‌نامد، مشتق از یک داستان سومری است، درحالی‌که باب اول، حدود سال 700 پیش از میلاد، به دست کاهنان یهودی خلق شده است و نام خدا را «الوهیم» بیان می‌کند. اما از نظر مردمی که کتاب مقدس را حقیقت مطلق می‌دانستند، تضاد بین این دو داستان آفرینش، قابل درک نبود و به دنبال توجیهی برای پیوستن این دو داستان به یکدیگر می‌گشتند.
توضیح اول در مورد این تضاد، جنبه‌ی قبالایی و عرفانی دارد. همان‌طور که می‌دانیم، آدم کامل آفریده شد، به چهره‌ی خدا، یا «الوهیم» آفریده شد. خدا نه مذکر است و نه مؤنث، هم مذکر است و هم مؤنث.
حتا كلمه‌ي عبری الوهیم، ریشه‌ی مؤنث دارد، اما علامت جمع مذکر دارد: «الواه = الهه، ایم = علامت جمع مذکر.» یعنی الوهیم هم مرد و هم زن، هم پدر است و هم مادر، و جمع است و کامل. پس، آدم نیز حتماً در آغاز هم مرد بوده و هم زن، چرا که در غیر این صورت، نامتعادل و ناکامل بوده است. و تورات می‌گوید که خداوند انسان را کامل آفرید. کمال انسان، در هر دو جنس اوست. و شاید همین باشد که او را فراتر از فرشتگان قرار می‌دهد.
از این دیدگاه آدم انسان نبود، بلکه موجودي کیهانی بود که آدم کادمون یا آدم قَدمون نام داشت. آدم صورت مثالی یا کهن‌الگویی بود که انسان‌ها بعدها براساس او پدید می‌آمدند. در اینجا به باب دوم سفر آفرینش می‌‌رسیم. همان‌گونه که وحدانیت خدا به دو قسمت تقسیم می‌شود (آب‌ها از آسمان جدا شدند) تا جهان را خلق کند، به همین ترتیب، نوع بشر نیز از جدایی آدم مثالی به دو نیمه‌ی مرد و زن پدید آمد. 
بنابراین، زن از مرد جدا شد، و آدم کادمون به موجودی نامتعادل، به انسان بدل شد. این جدایی در نهایت منجر به سقوط از بهشت یا هبوط شد، و هبوط، تجلی پیدایش انسان حقیقی از انسان مثالی است. زن، حوا نامیده شد که اغلب به «زندگی» ترجمه می‌شود. 
در حقیقت به انسان، حوا را دادند یعنی، به نوع بشر، زندگی بخشیدند.
توضیح دوم بیشتر جنبه‌ی اسطوره‌ای دارد و در همین جاست که لیلیت به عنوان نخستین همسر آدم وارد می‌شود. آیه‌ی ذکرشده در باب اول، اشاره‌ی مبهمی به حضور لیلیت است.
آیه‌ی 20 از باب دوم سفر آفرینش، تأکید بیشتر بر لیلیت دانسته شد: 
«پس آدم تمامی بهایم و مرغان هوا و حیوانات صحرا را نام نهاد، اما از برای آدم یاوری که به همراهش باشد پیدا نبود.» جانوران زمین فقط برای کمک به آدم خلق شده بودند، و لیلیت، که بیشترین شباهت را به آدم داشت، یکی از همین جانوران بود. اما لیلیت آدم را ترک کرده بود و بنابراین، خدا تصمیم گرفت زنی از جنس خود آدم خلق کند.
این چند اشاره منجر به خلق داستانی پر رمز و راز و شگفت‌انگیز، در خرد جمعی مردم یهود شد، که گاه می‌بینیم خود داستان از ریشه‌های تاریخی آن شگفت‌انگیزتر و معتبرتر است.
اسطوره: امتناع لیلیت
لیلیت همسر اول آدم بود، پیش از خلقت حوا، خدا او را همراه آدم و از خاک خلق کرد تا یاور او باشد. از اتحاد آدم با این زن، آسمودئوس (معادل اَئِشمه، دیو خشم در اساطیر ایرانی) خلق شد که همان شیطان یا جنی است که بعدها با لیلیت ازدواج کرد.
اما لیلیت همراه مناسبی نبود و در روش زناشويي اختلاف نظر داشتند و لیلیت حاضر نبود موقعیت تسلیم به خود بگیرد. چرا که معتقد بود هر دو از خاک خلق شده‌اند و برابرند.
آدم حاضر نشد خود را برابر لیلیت بداند که فقط به منظور همراهی او آفریده شده بود. اما لیلیت مستقیم نزد خدا رفت، و خدا اسم اعظم خود را به او آموخت. بعد، هنگامی که آدم خواست خود را به او تحمیل کند، تمکین نکرد و اسم اعظم را بر زبان آورد و به پرواز درآمد و برای همیشه از باغ عدن و آدم گریخت.
لیلیت در غاری در ساحل دریای سرخ مقیم شد و هنوز هم اقامتگاهش همان‌جاست، جن‌های دنیا را به عنوان جفت‌های خویش برگزید و در زمان کوتاهی هزاران فرزند جن به دنیا آورد. بدین ترتیب، دنیا پر از جن شد و لیلیت، مادر جنیان و همسر آسمودئوس، پادشاه جنیان لقب گرفت.
در همین هنگام، آدم از آزردن لیلیت پشیمان شد. نزد خدا رفت و از او خواست لیلیت را بازگرداند. یهوه نیز معتقد بود که یکی از ساکنان باغ عدن نمی‌تواند به همین سادگی از آن برود. 
بنابراین سه فرشته‌ی نگهبان فرستاد تا او را برگردانند.
این سه فرشته که سنوی، سان سنوی، و سمان گلوف نام داشتند، لیلیت را در غارش یافتند و فرمان یهوه را به او ابلاغ کردند و از او خواستند نزد آدم بازگردد. همچنین گفتند اگر حاضر نشود برگردد، هر روز صد نفر از فرزندان او را خواهند کشت تا سرانجام تسلیم شود و برگردد.
لیلیت پاسخ داد که این سرنوشت بهتر از بازگشت به باغ عدن و تسلیم شدن به آدم است، و در برابر تهدید فرشته‌ها، او نیز تهدیدی کرد. گفت به ازای درد و رنجی که بر او تحمیل می‌کنند، او نیز به هنگام زایمان، به فرزندان آدم و مادرانشان حمله خواهد کرد. گفت تمام نوزادان در معرض خشم اویند:
نوزادان دختر تا بیست روز پس از تولد و نوزادان پسر تا هشت روز. همچنین تهدید کرد که در خواب به مردان حمله کند. رؤیاهای شیطانی و شهوانی بر آن‌ها مستولی کند.
منی آن‌ها را بدزدد و فرزندانی بیاورد و آن فرزندان را جایگزینِ فرزندانِ مقتول خود کند. اما لیلیت هم کاملاً بی‌احساس نبود. قول داد که اگر نام آن سه فرشته را بر بدنِ کسی ببیند، نوزاد، دختر یا پسر را در امان نگاه خواهد داشت. لیلیت، همسر آسمودئوس را لیلیتِ کهتر مي‌دانند. فرزندانِ دخترِ لیلیت، «لیلیم» نام دارند.
بعدها که آدم و حوا با خوردن میوه‌ی ممنوع از بهشت رانده شدند و به زمین آمدند، لیلیت به قول خود وفا کرد. و از آنجا که میوه‌ی ممنوع را نخورده بود، فرق میان خیر و شر را نمی‌دانست و این ندانستن، او را از آتش دوزخ نجات داد. همچنین، از حکم مرگی که خدا بر آدم و حوا جاری کرد در امان ماند و بنابراین همواره زنده است.
تفسیر عوام
مردم این داستان را کاملاً واقعی می‌دانند. لیلیت یک شیطان واقعی و مانند آل،
مسئول سر زا رفتن مادران، مردن نوزاد در رحم، مرگ نوزادان، و خواب‌های شهوانی مردان است.
نقش سوکوبویی لیلیت پیچیده‌ترین نقش اوست. زندگی مردم یهود بسیار محدود بود. برای هر عمل قانونی وجود داشت و کسی نمی‌توانست از محدوده‌ی قوانین الاهی تخطی کند. حتا فکر بد را نیز گناه مي‌دانستند. بسته بودن جامعه از نظر روابط جنسی، طبیعتاً منجر به شیوع رؤیاهای شهوانی می‌شد و این رؤیاها و احتلام حاصل از آن، شکستن ده فرمان دانسته می‌شد.
اما مردان نمی‌توانستند جلو این رؤیاها و احساس گناه ناشی از آن‌ها را بگیرند. تنها راه این بود که گناه این کار را بر گردن شیطانی به نام لیلیت بیندازند.
و اما سرنوشت فرزندانِ جنی مردانی که لیلیت از نطفه‌ی آنان باردار می‌شد:
به هنگام مرگِ آن مرد، این جن‌ها به دور خانه‌ی مرد جمع می‌شوند و سهم خود را از ارث او می‌خواهند. برای همین است که سکرات موت بسیار سخت و دردناک است. خانواده، به هنگام درگذشت مرد، آیین‌ها و مناسکی به جا می‌آوردند تا فرزندان جنی او را از خانه دور نگه دارند.
نمونه‌های بسیاری از طلسم‌های ضد لیلیت دیده شده. کاسه‌های گلی، قدیمی‌ترین نمونه‌ی این طلسم‌هاست. در طلسم‌های متأخرتر، تمثال آن سه فرشته به همراه این جمله‌ی عبری درج شده است:
«سنوی، سان‌سنوی، و سمان گلوف! آدم و حوا! دور باد لیلیت!» این طلسم‌ها را بر فراز تخت اتاق زفاف، تخت زایمان، و گهواره می‌آویختند. در بسیاری از موارد، متن را بر خانه نقش می‌کردند، تا لیلیت را وادار کنند به قول خود به آن سه فرشته وفا کند.
معتقدند راه ورودِ لیلیت به خانه‌های مردم، آینه است. لیلیت در پشت آینه زندگی می‌کند. در زیر، از قصه‌های مردمِ یهود، داستانی آمده که در آن لیلیت از راه آینه نفوذ می‌کند:
«زن آینه و اثاثیه‌ی دیگر را از زیرزمین به خانه آورد و در جای مناسب گذاشت. آینه را در اتاق دخترشان آویخت. دختر همیشه در آینه خودش را تماشا می‌کرد، و به این ترتیب، به دام لیلیت گرفتار شد. چون آن آینه، از سوی دیگرش، به غار یکی از دختران لیلیت راه داشت. آینه‌ها دروازه‌ی ورود به دنیای دیگر و غار لیلیتند. 
دختر لیلیت که در آن خانه زندگی می‌کرد تمام حرکات دختر جوان را زیر نظر گرفت. یک روز از آینه بیرون آمد و از راه چشم‌های دختر، وارد بدن او شد و او را در اختیار خود گرفت. و همین شد که دختر، که پیش از آن بسیار سربه‌راه و پاکدامن بود، به راه‌های زشت و ناپسند کشیده شد.» (غار لیلیت: افسانه‌های یهودی، هوارد شوارتز، هارپر، 1988).
تفسیر مذهبی
در سنت مسیحی، روایت لیلیت افزوده‌هایی نیز دارد که بیشتر به هبوط آدم و حوا مربوط می‌شود. شاید مشهورترین نسخه‌ی لیلیت در مسیحیت، نقاشی‌های میکل آنژ در صومعه‌ی سیستین باشد. در این نقاشی‌ها،‌ این زن به شكل یک مار ‌ـ‌‌ زن نمایش داده شده و او را همان ماری می‌دانند که منجر به اغوای حوا و اخراج آدم از باغ عدن شد. ظاهراً نفرین لیلیت برای تسکین او کافی نیست و تصمیم می‌گیرد از راه زنِ جدید آدم، به او ضربه بزند.
البته در مسیحیت، مار ارغواگر را خود شیطان می‌دانند. اما نیز می‌گویند که لیلیت پس از آدم، همسر شیطان شد (یا شمائیلِ عبری). اغوای حوا، حاصل
تلاش مشترک این دو نفر بود. لیلیت به شکل مار درآمد و شمائیل به جای مار حرف زد. لیلیتی که همسر شیطان است (و نه همسر آسمودئوس)، لیلیت مهتر نامیده می‌شود.
در اسطوره‌های شاه سلیمان نیز گاهی به لیلیت برمی‌خوریم. بسیاری، ملکه‌ی سبا را لیلیت می‌دانند. سلیمان در نهان شک کرد که مبادا این ملکه همان لیلیت باشد، و بنابراین نقشه‌ای کشید تا مطمئن شود.
او را به قصرش دعوت کرد و کف تالار را به شکل استخری درآورد که به نظر می‌رسید تا حد مچ پا آب داشته باشد. 
وقتی ملکه رسید، دامنش را بالا برد تا پایش را در آب بگذارد، و سلیمان پاهای پرموی او را ديد. یهودیان لیلیت را از کمر به بالا زنی بسیار زیبا و اغواگر، و از کمر به پایین، زشت و پرمو و هیولاوار می‌دانستند.
تنها مردی که به لیلیت بسیار نزدیک می‌شد، می‌توانست به حقیقت پی ببرد و آن هنگام بسیار دیر بود. این تصویر بسیار به تصویری که مسیحیان از شیطان می‌کشند، یعنی از کمر به بالا شبیه انسان و از کمر به پایین شبیه بز، شبیه است.
تفسیر قبالایی
قبالا، فصل دیگری نیز در زندگی لیلیت خلق می‌کند. از آنجا که لیلیت نماد افعالی است که خدا نمی‌پسندد، نمادِ روش‌های دنیا نیز هست. اعمال لیلیت رفتار مشرکانی است که روابط جنسی و لذت‌جویی را ناپسند نمی‌دانستند و قوم یهود در میان آن‌ها مستقر بود، و مهم‌ترین این اقوام، ‌بابل بود. بنابراین، در تفسیرهای بسیاری، فاحشه‌ی بابل را که در مکاشفه‌ی یوحنا ذکر شده، لیلیت می‌دانند.
پیش از ادامه‌ی بحث، باید به مفاهیمی اشاره شود. معبد بیت‌المقدس، نقش بسیار مهمی در این اسطوره دارد. همچنین آدونای (پروردگار)، و عروسِ او شکیناه یا شخینه (واژه‌ی عبری برای «حضور») نقش بسیار مهمی دارند. در این اسطوره، یگانگی عناصر مذکر و مؤنث کیهان برای ادامه‌ی خلقت اهمیت دارد که «ازدواج مقدس» نام گرفته و در مسیحیت، با داستان تولد مسیح، به اوج خود می‌رسد. 
در فرهنگ‌های خاورمیانه، پادشاه جدید را دامادِ ایزدبانو می‌دانستند و بنابراین پادشاه آن سرزمین، پادشاه ملکوت نیز بود. در قبالا نیز آدونای را پادشاه می‌دانستند و شکیناه، قوم اسرائیل بود.
آدونای تنها در یک مکان می‌توانست به شکیناه بپیوندد، و این مکان، معبد سلیمان بود؛ عروس و داماد، یک بار در سال در این معبد به هم می‌رسیدند و نورِ الاهی نیکی در جهان پخش می‌شد.
اما معبد ویران شد و گنجینه‌های آن را به سرزمین مشرکان بردند. بنابراین اتحاد کامل آدونای و مردمش بر هم خورد. خدا از جهان جدا شد و حاضر نشد عروسش را به شیوه‌ای ناپسند ببیند. قوم اسرائیل، یا عروس خدا، به اسارت رفت و به آن تجاوز شد. شکیناه، حضور مادی خداست و بنابراین نمی‌تواند از دنیا جدا شود، پس در رنج و تعب ماند.
اینجا دوباره لیلیت وارد می‌شود. لیلیت همان اقوام بیگانه‌ای است که شکیناه را به اسارت بردند. خدا که عروس خویش را از دست داده بود، لیلیت را موقتاً به جای شکیناه نشاند. و قوم یهود، با این داستان، ‌شکوفایی بابل را توجیه می‌کردند. اما لیلیت، شکیناه سیاه، نمی‌توانست تا ابد جای شکیناهِ حقیقی را بگیرد.
مراسم سبت، یا شنبه‌ی مقدس، لیلیت را از آدونای دور می‌کرد. لیلیت ناچار بود به صحرا بگریزد و تا شب از رنج زوزه بکشد. و در این مدت، آدونای فرصتی می‌یافت تا به شکیناه حقیقی برسد. 
در مکاشفه‌ی یوحنا گفته می‌شود که سرانجام فاحشه‌ی بابل رانده می‌شود و اورشلیم آسمانی هبوط می‌کند و به اورشلیم زمینی، ‌یا شکیناه می‌پیوندد.
داستانِ لیلیت به همین‌جا ختم می‌شود، به‌طور خلاصه:‌
لیلیت اولین همسر آدم، همسر آسمودئوس، همسر شمائیل (شیطان)، مار اغواگر حوا، و سرانجام عروس موقت خداست.
تفسیر مدرن:‌ فمینیسم
امروز بسیاری فمینیست‌ها، داستان لیلیت را دوباره زنده کرده‌اند. تأکید عمده‌ی آن‌ها بر انتخاب لیلیت بر ترک آدم، و تحمل مرگ صدها فرزند خود، و عدم تمکین به آدم است. 
او قدرت و مقاومت زنانه است. حمله‌های او به مردان در طول شب، انتقام زنانی است که در طول تاریخ گرفتار ستم مردان بوده‌اند.
اما در این تفسیرِ اسطوره‌ای توجهی نمی‌شود که لیلیت به نوزادان و مادرانشان نیز حمله می‌کند.
در این تفسیر، اسطوره‌ای که در آن گیل‌گمش، زن شیطانی را از درخت
زندگی می‌راند، نمادی از تسلط جامعه‌ی مردسالار است.
واژه‌ی «آدم» اغلب به «نوع بشر» ترجمه می‌شود. آدم، نوع بشر است و در نوع بشر، زن و مرد، ‌پیر و جوان وجود دارد. آدم، همان تمدن است. آدم تصویر خدا و تجلی اوست. آدم همان ملکوت، یا عالم ماده است. ملکوت همان ذهن هشیار است. بنابراین، آدم، هشیاری ماست. «مَن» یا «اِگو»ی ماست، ذهن بیدار ماست. آدم همان چیزی است که «رفتار مناسب» را در جامعه تحمیل می‌کند.
لیلیت که همراه آدم خلق شد، کهن‌الگوی «سایه» است. ناهشیار ماست. بخش حیوانی، مقاوم، غیرمتمدن، پرشور، و طبیعی ماست. «جنسیت» است. در حقیقت تمام آن عناصری است که در وجود انسان حضور دارند و قوانین جامعه آن را طرد می‌کند.
حوا نیز ناهشیار ماست.
اما بخش کوچکی از ضمیر درون ماست که ضمیر ناهشیار بر آن تسلط کامل دارد. اراده‌ی آزاد ندارد و فقط بخشی از آدم است. حوا بخشی از ماست که به عنوان انسانِ متمدن، به دیگران نشان می‌دهیم.
حوا همان بخش ناهشیار ماست که «پذیرفتنی» فرض می‌شود. قطب مخالف لیلیت است. 
حوا و لیلیت، با هم ضمیر درون انسان را تشکیل می‌دهند. این تفسیر آدم و حوا/لیلیت به عنوان هشیار و ناهشیار، بسیار قدیمی است و در کارتِ «عشاق» از مجموعه کارت‌های تاروت‌ نیز همین تصویر آمده، و فرشته‌ای به عنوان «خویشتنِ برتر» نیز به آن افزوده شده است.
شمائیل یا شیطان، مَلِک خشونت است. او تجسم خشونت الاهی است.
فرزندانِ لیلیت، شیطان‌های شخصی ما هستند. روان‌نژندی‌ها و رفتارهای زشت ما هستند. عدم تعادل ذهن ما هستند که ممکن است به ویرانی ما منجر شود.
اصرار آدم بر داشتن موقعیت‌ غالب به هنگام زناشويي، تلاش ذهن متمدن برای غلبه و سرکوبی حیوان درون خویش است. فرار لیلیت از باغ عدن و پناه بردن به غار، تبعید غرایز حیوانی ما به تاریک‌ترین مغاک‌های ذهن ماست. حتا هنگامی که آدم از او می‌خواهد بازگردد، بسیار دیر است و آسیب حقیقی وارد شده.
آسیب حقیقی این است: ‌لیلیت هزاران فرزند شیطانی می‌آورد. این شیطان‌ها در بخش‌های مهر و موم شده و فراموش‌شده‌ی ذهن ما به دنیا می‌آیند. حتا اگر تلاش کنیم، و فرشتگان نگهبان را بفرستیم تا آن‌ها را قتل‌عام کنند، تعداد آنان بیشتر از قدرت ماست. در حقیقت چیزی را سرکوب کرده‌ایم که سرکوب‌شدنی نیست.
لیلیت در تاریکی خویش، صاحب بال جغد شده است. لیلیتِ زیبا، به هیولا بدل شده که هر لحظه ما را تهدید می‌کند. در خواب به ما حمله می‌کند و از نطفه‌ی اتفاق‌های روزمره‌ی ما، شیاطین دیگری خلق می‌کند. به شکل مار، به بهشت بازمی‌گردد تا ما را از بهشت بیرون براند. ذهن هشیار ما آمدن او را نمی‌بیند.
لیلیت حوا را اغوا می‌کند تا آن لقمه‌ی مهلک را به دهان ببرد. از درون به ما حمله می‌کند؛ از همان نقطه‌ای که گمان می‌کردیم بر آن استیلا یافته‌ایم، از راه حوای تسلیم و سربه‌راه. ناگهان متوجه می‌شویم در هم شکسته‌ایم. قوانین اجتماعی را زیر پا می‌گذاریم و به دیگران و خویش آسیب می‌رسانیم. هبوط از باغ عدن را تجربه کرده‌ایم.
این داستان جنبه‌ی اجتماعی نیز دارد. اگر به اسطوره‌ از زاویه‌ای بازتر نگاه کنیم، شمائیل یا شیطان را می‌بینیم. وقتی مسائل طبیعی و زیبا برچسب «نادرست» می‌خورند، چه اتفاقی می‌افتد؟ لجن‌های جامعه به سوی آن زیبایی‌ها جذب می‌شوند. جنسیت زیبا و لذت‌بخش و بارور، به فحشا تبدیل می‌شود. زیبایی اگر در لجن بیفتد، به شیوه‌ی لجن از آن استفاده می‌شود.
وقتی کودکی که بنا به طبیعت، دنبال لذت‌جویی می‌رود، برچسب «کودک بد» می‌خورد، کودک بد می‌شود، و انسان بد. این همان ازدواج لیلیت با شیطان است. شیطان، پنجه‌ها و بال‌های جغدوارِ لیلیت است.
نیمه‌ی پرموی بدن اوست. اگر انسان با لیلیتِ‌ زیبای درون خویش کنار نیاید و او را آن‌گونه که هست نپذیرد، لیلیت هیولایی می‌شود و او را از درون نابود می‌کند.
در اینجا، شخصیت دیگری نیز وارد داستان می‌شود: قابیل. داستانی هست که می‌گوید قابیل فرزند آدم نیست و از صحبت حوا با لیلیت / شمائیل به وجود آمد. و بنابراین آکنده از نفرت، حسادت، و خشم است که سرانجام منجر به قتل و فساد جامعه می‌شود. برادر او هابیل، فرزند آدم و حوا،‌ دنیایی است که آرزویش را داریم.
هابیل، امیدی است که همواره به دست قابیل به قتل می‌رسد.
اما خوشبختانه موضوع همواره این‌طور نومیدکننده نیست. ما کودکانی هم داریم که نمی‌گذارند لیلیتِ درون آن‌ها با شیطان ازدواج کند، و بعدها به شاعران، خلاقان و هنرمندان بزرگی تبدیل می‌شوند.
هنرمندان «آدم‌»‌هایی هستند که از لیلیت می‌خواهند به باغ عدن بازگردد، و هم «معشوق» باشد و هم «عاشق». این عمل، لیلیت و حوا را به هم می‌پیوندد و هر دو را به مکان سزاوار خود درون آدم بازمی‌گرداند. این مثلث، دوباره به آدم کادمون، آدم اعظم تبدیل می‌شود که فراتر از فرشتگان است.
اندک افرادی به این مقام می‌رسند. اما شاید روزی امید باشد. شاید روزی انسان بتواند خودش باشد و کمی هم شرور باشد، اما جنایت‌کار نشود. البته آرمان‌شهر هرگز به‌وجود نخواهد آمد. اما باید سعی کنیم حوا و لیلیت را به هم بپیوندیم و این پیوند را با آدمِ درون خویش وحدت بخشیم. تنها در این صورت می‌توان معبد درونی را ساخت و شکیناه را به نزد آدونای بازگرداند. تنها در این صورت است که هابیل، بختی برای بقا می‌یابد.
و سرانجام، لیلیت، مادرِ شب است، لیلیت همان زیبایی‌های تاریک درون شب است. لیلیت رازهای نهانی است که جامعه ترجیح می‌دهد مردم نشناسند. اما این رازها وجود دارند و اگر آن‌ها را نپذیریم به هیولاهای شب تبدیل خواهند شد.
منابع:
Robert Graves and Raphael Patai, Hebrew Myths
J. Dan, The Hebrew Story in the Middle Ages
Lilith's Cave: Jawish tales of the supernatural, edited by Howard Schwartz (San Francisco: Harper & Row, 1998)
I. Epstein, the Babylonian Talmud, London: Socino Press, 1978
Angelo S. Rappoport., Ancient Israel: myths and Legends
Sigmund Hurwitz, Lilith: the First Eve by Einsiedeln: Daimon Verlag, 1992.
Barbara Black Kotluv, The Book of Lilith, S. Weiser, 1986.
Raphael Patati, The Hebrew Goddess; Detroit: Wayne State University Press, 1990