کافه تلخ

۱۳۸۷ تیر ۴, سه‌شنبه

مولانا و جنسیت روح



در نزد مولانا روح زن و مرد بر نمی دارد، زنی و مردی از عوارض روح اند. او روح را از مرد و زن برتر می داند.

لیک از تانیث جان را باک نیست روح را با مرد و زن اشراک نیست
از مونث وز مذکر برتر است این نه آن جان است کز خشک و تر است
این نه آن جان است کافزاید ز نان یا گهی باشد چنین گاهی چنان

مولانا معتقد است که زن در کنار سیم و زر از جاذبه های نیرومند طبیعت بشر است که خداوند آفریده و در آزمونی سخت، مرد را در معرض این جاذبه قرار داده است . او در این آزمون، گاه مجذوب خواسته های زمینی می شود که زن مصداق بارز آن است، گاه نور آسمانی جانش را می رباید و در این کشاکش پرتلاطم، کشتی وجودش را خود به سوی نجات یا نابودی نهایی می پیماید:
گاهی نهد در طبع تو سودای سیم و زر و زن گاهی نهد در جان تو نور خیال مصطفی
اینسو کشان سوی خوشان وان سو کشان با ناخوشان
یا بگذرد یا بشکند کشتی دراین گرداب ها

به دلیل آثاری که دلبستگی به مادیات بر روح و روان انسان می گذارد و او را از خدا و معنویات دور میکند، مولانا زر و زن را مظهر نفس و ملازم کافری میداند و مخاطبان خود را از پرستش آن ها باز داشته، به مبارزه با نفس فرا می خواند:
زر و زن را به جان مپرست زیرا برین دو، دوخت یزدان کافری را
جهاد نفس کن زیرا که اجریست برای این دهد شه لشکری را
گمراهی مرد از آن جا شدت می گیرد که افزار های اغوا گری بطور کامل در زن قرار دارد. مولانا میگوید ابلیس در آغاز آفرینش و در ماجرای مهلت خواستن از پروردگار برای گمراه ساختن بندگانش، ابزار هایی چون خمر و باده و چنگ را دید، اما چون زیبایی زنان را مشاهده کرد، از فرط شادی و شعف بشکن زد و به رقص افتاد که با این ابزار ها زود تر میتوان به مقصود رسید. زیرا کیفیت و لطافت این زیبایی ها به گونه ای است که فطرت زیبایی خواه انسان را که در جستجوی تجلی خداوند است ، بدین پندار غلط می افکند که خداوند در پرده ی لطیف و نازک وجود زن جلوه کرده است. یعنی در جستجوی آب به آسانی در سراب می افتد:
... چون که خوبی زنان با او نمود که زعقل و صبر مردان میربود
پس زد انگشتک به رقص اندر فتاد که بده زودتر رسیدم در مراد
چون بدید آن چشمهای پر خما ر که کند عقل و خرد را بی قرار
وان صفای عارض آن دلبران که بسزد چون سپند ای دل بر
رو و خال و ابرو لب چون عقیق گوییا حق تافت از پرده رقیق
میزان تاًثیر زیبایی زن بر مرد و مقایسه ی آن با سایر جاذبه های مادی از چشم انداز دیگری هم قابل بررسی است.

شیفتگی انسان به مادیات دیگر یک طرفه است، مثلا" جاه ومال و مقام بی جان هستند و نمی توانند در بر انگیختن انسان فعا لیتی کنند، اما زن زیبا موجود زنده است و مظاهر حیات را دارا است، لذا میزان مجذوبیت انسان به او بیش از پدیده های دیگر است. مولانا می گوید: «هیچ دامی خلق را ماورای صورت خوب زنان جوان نیست. زیرا آرزوی زر و لقمه از یک طرف است: تو عاشق زری، اما زر را حیات نیست که عاشق تو باشد. در حالیکه عشق صورت زنان جوان از هر دو سوی است. تو عاشق و طالب اویی و او عاشق و طالب توست. تو حیله می کنی تا او را بدزدی و او حیله می کند تا تو به وی راه یابی.... »
حال اگر زیبایی و عشوه و غمزه ی زن با صدای لطیف او نیز همراه شود، فتنه انگیزی و اغوا گری صد برابر می گردد:
هست فتنه غمزه ء غمازه زن لیک آن صد تو شود ز آواز زن

می‏توان گفت زیبایی زن آزمون بزرگی بر سر راه مرد است، اما خود زن نیز در این آزمون خطیر آزموده می‏شود. به دیگر سخن، زن هم آزمون است و هم آزموده، شاید موفقیت وی در این آزمون دشوارتر از موفقیت مرد باشد. زمینه ی غریزی خطا در وجود آدمی مهیاست و ابزارهای آن نیز در اختیار اوست؛ حال اگر عقل و تقوا، مهار نفس را رها کنند، مستورگان نیز از لغزش مصون نمانند؛ چنان که مولانا می‏گوید: «بسیار زنان باشند که مستور باشند اما رو باز کنند تا مطلوبی خود بیازمایند…» به دلیل همین مساعد بودن زمینه های نفسانی انسان و حضور دائمی وسوسه های شیطان ، مولانا در مواضع متعددی توصیه می ‏کند که حکایت زن و مرد نامحرم در خلوت، حکایت آتش و پنبه است که در یک چشم بر هم زدن هستی هر دو را خاکستر می‏کند؛ پس اجتناب از لغزشگاه ها ضروری است:
هیچکس را با زنان محرم مدار که مثال این دو پنبه ست و شرار
آتشی باید بشسته ز آب حق همچو یوسف معتصم اندر رَهَق(گناه)
کز زلیخای لطیف سروقد همــچو شیــران خویشتن را واکشد

زن در اشعار مولانا از سویی نماد عشق الهی، روح، جان، زمین و رویش است و از سوی دیگر نماد جسم، نفس، دنیا و حرص . البته این نمادپردازی های مختلف، ناشی از دوگانگی نگرش مولانا به زن است که ریشه در فرهنگ تاریخی مسلمانان دارد.
نمادها بازگوکننده ی عقاید نمادپردازان است. از آن جا که عقاید اجتماعی و نیز نگرش مولانا به زن، دارای دو جنبه ی منفی و مثبت است و از سوی دیگر زن نیز دارای ویژگی ‌ها و ابعاد مختلف است، نماد آن در اشعار مولانا، مدلول‌های متعدد و گاه مخالف پیدا می ‏کند، در بسیاری از آثار مولانا دلایلی سترگ بر نگاه خوش بینانه ی او نسبت به زنان وجود دارد و نمونه های بسیاری حاکی از تحکیم شاًن مادر در مثنوی می توان یافت:
حق مادر بعد از آن شد کآن کریم کرد او را از جنین تو غریم
صورتی کردت درون جسم او داد در حملش ورا آرام و خو
همچو جزو متصل دید او تو را متصل را کرد تدبیرش جدا
حق هزاران صنعت و فن ساختست تا که مادر بر تو مهر انداختست

گاه زن نماد عشق الهی است. عشق و محبت، اکسیر حیات است و بهانه ی بودن؛ و اگر عشق نبود، هیچ نبود. حتـی کسـانی که از عشـق بی بهره اند، ادراکی از تهی بودن سـینه ی خود داشته و می ‌فهمند که چیزی از حیات کم دارند. این معنا در جهان بینی عرفانی که آثار مولانا نمونه‌های درخشان آن است، ژرف تر و لطیف تر بیان می‏شود. عرفا معتقدند که اصل همه ی محبت‌ها حضرت حق است و از اوست که محبت در همه هستی جاری و ساری می ‏شود. بنابر این دیدگاه، مهر و محبت میان زن و مرد هم قطره‌ای از دریای بی کران محبت الهی است. چنان که مولانا می‌گوید:
ای تـو پنـاه همـه روز مِحـَن باز سپردم به تو من خویشتن
قلزم مهری که کناریش نیست قطرهً آن، الفت مردست و زن

در نگرش عرفانی، خداوند خود با خویشتن، نرد عشق باخته و چون خواسته این حقیقت را آشکار سازد، مخلوقات جهان را آفریده تا آینه‌ای برای محبت او باشند. بنابراین، عشق مجازی مرد و زن به یک دیگر جلوه ای از همان عشق مطلق الهی است.مولانا در بیان این مطلب، با رعایت جانب تشبیه و تنزیه توأمان – که سنت عرفاست- خطاب به حضرت حق می‏گوید:
ای رهیـده جـان تـو از مـا و مـن ای لطیـفه‏ ً روح اندر مـرد و زن
مرد و زن چون یک شود آن یک تویی چون که یکها محو شد آنک تویی
ایـن مـن و مـا بهر آن بـرسـاختی تـا تـو بـا خود نرد خدمت باختی
تا من و توها همه یک جان شوند عاقبت مسـتغرق جـانـان شــونـد
اینهمه هسـت و بیـا ای امرِ «کن» ای منــزه از بیــا و از ســخـن
او حسن و زیبایی زن را دریک تلقی معنوی به شراب تشبیه کرده و صورت زیبا را به جام . در این تلقی، خداوند، ساقی شراب مزبور است که بندگان را سیراب می‌سازد. شیفته ی جام گشتن و در صورت زیبا متوقف ماندن کار غافلان است. بهترین کسی که می ‌تواند نماد عشق و جمال الهی باشد، از دیدگاه مولانا «لیلی» است ؛ او در «فیه ما فیه» و هم در «مثنوی» حکایت عیب‌جویان لیلی را نقل می ‏کند که به مجنون گفتند زیباتر از لیلی در این شهر بسیار است و مجنون پاسخ داد : لیلی صورت نیست و من لیلی را به صورت دوست نمی ‌دارم؛ او برای من همچون جامی است که از آن جام، شراب می ‌نوشم. من عاشق شرابم و شما را نظر بر قدح است؛ از شراب آگاه نیستید.

ابلهان گفتنـد مجنـون را زجهل حسن لیلی نیست چندان، هست سهل
بهتـر از وی صـد هزاران دلربـا هسـت همچـون مـاه انـدر شــهر مـا
گفت صورت کوزه است و حسن می می خـدایــم می ‌دهـد از نقــش وی
کوزه می ‌بینی ولیکن آن شـراب روی ننمایـد بــه چشــم نـاصـواب
این تلقی عرفانی و معنوی از لیلی که سرآمد نوع زن در مقام معشوقه است، فارغ از تمایلات جسمانی و صرفنظر از جنسیت اوست؛ او با ویژگی ‌های دیگری، مظهر و نماد حق شده است. اصولاً در ادبیات فارسی تفاوت عمده‌ای میان نگرش شاعران عرفانی و غیر عرفانی به زن وجود دارد و نگرش مولانا از این نظر محل درنگ است. پاک تر از لیلی در میان شخصیت‌های شعر عاشقانه وجود ندارد و جالب تر آن است که او از زیبایی وافر هم برخوردار نیست، در حالی که زیبایی معشوق در اشعار عاشقانه نقش بسزایی ایفا می ‏کند.

لیلی نماد و تجلی گاه خداوند است؛ اما مولانا به مخاطبان خود توجه می ‏دهد که این نمادپردازی نباید موجب دور شدن آن ها از توحید گردد؛ زیرا نماد، اصالت و استقلالی از خود ندارد و مقصود اصلی در به کار بردن نماد، مدلول نماد است. به عبارت دیگر، معشوقان و از جمله لیلی پرده ای برای نمایش حق هستند و نباید فراموش کرد که بنا بر اصل وحدت عشق و عاشق و معشوق، هر چه هست، خداوند است و جز او در عالم وجود نیست.

این کیست این؟ این کیست این؟ در حلقه ناگاه آمده
ایـن نـور اللهیسـت ایـن، از پیـش الله آمده
لیـلی زیبـا را نـگر، خوش طالب مجنــون شــده
وان کهربای روح بین در جذب هر کاه آمده
غیرت حق، توجه نکردن بنده به معبودی غیر از خداوند، روی به توحید آوردن و استغراق در حق نیز بدین گونه بیان می‏شود که پادشاهی به مجنون گفت تو را چه افتاده که خود را به عشق لیلی رسوا و بی ‌خانمان کرده‌ای؟ بیا تا خوبان به تو نمایم و بخشم. چون خوبان را جلوه آوردند، مجنون سر فرو افکنده بود و به زیر می ‌نگریست. پادشـاه فرمود آخر سر را برگیر و نظر کن. گفت: عشـق لیلی شمشیر کشیده است؛ اگر سر بردارم، می ‌ترسم سرم را بیندازد.

حتی مرگ لیلی در ذهن مولانا مضمون آفرین عشق الهی است. او در یکی از غزل هایش که البته بیشتر شبیه مثنوی است تا غزل ، پایان کار لیلی و مجنون را چنین باز می ‌گوید که مجنون پس از آوارگی بسیار به محل سکونت لیلی بازگشت و از او نشان جست. به او گفتند که لیلی در غیاب وی قالب تهی کرده است، اما گور او را به وی نشان ندادند.
مجنون گفت بوی لیلی راهنمای من در رسیدن به اوست، هم چنان که بوی پیراهن یوسف راهنمای یعقوب بود. خاک گورستان را مشت مشت بو کرد و سرانجام گور وی را یافت؛ نعره‌ای زد و جان به جانان تسلیم کرد:
همان بـو شـکفتش، همان بو بکشتـش
به یک نفخه حشری، به یک نفخه لایی

مولانا این گونه رسیدن مجنون را به لیلی ، تمثیلی برای جستجوی بوی حق از دهان اولیاء می ‌داند که سرانجام جان سالک را به حضرت حق رهنمون می ‌سازد . پس می‌گوید:
به لیلی رسید او، به مولی رسد جان
زمین شد زمینی، سما شد سمایی

تمام ماجراهای لیلی و مجنون در آثار مولانا با مفاهیم عرفانی و عشق الهی پیوند می ‌خورد و با شور و اشتیاق خاصی تأویل می ‏شود و از این طریق، معنوی ترین حضور زن در آثار او ظهور می ‏یابد.

مولانا از سویی دیگر زن را نماد روح و جان می داند، او روح و جان آدمی را از این نظر که لطیف ترین جانب وجود و پرده‌نشین کالبد انسان است، مؤنث و از جنس زن می ‌شمارد:
سـیمرغ کـوه قاف رسیدن گرفت باز مـرغ دلم ز سـینه پـریدن گـرفت باز
خاتون روح خانه نشین از سرای تن چادرکشان ز عشق دویدن گرفت باز
جان را در قالب زن دیدن، در رباعیات مولانا نیز به صورت اضافه ی نمادین «کدبانوی جان» نمایان است:
جـان را که در آن خـانه وثاقش دادم دل پیـش تـو بـود من نفاقش دادم
چون چندگهی نشست کدبانوی جان عشق تو رسید و سه طلاقش دادم
در نگرش نمادپرداز مسلمانان، آسمان و زمین در نظام جهان، نظیری از زن و مرد هستند. قدما معتقد بودند که هفت سیاره در هفت فلک آسمان، آباء علوی یا پدران آسمانی هستند و چهار عنصر آب و باد و خاک و آتش، مادران زمینی هستند که از ازدواج آن ها و تأثیر و تأثرشان، موالید ثلاثه یعنی جماد و نبات و حیوان متولد می‏شوند. مولانا در اشعار خود به کرات این تفکر را منعکس کرده است:
هست هر جزوی ز عالم جفت خواه راسـت همچون کهربا و برگ کاه
آسـمان مـرد و زمیـن زن در خـرد هـرچه آن انداخت این می ‌پرورد
هسـت سـرگردان فلک انـدر زمین همچو مردان گرد مکسب]بهر زن
ویـن زمیــن کدبـانـویها می‏کنــد بـر ولادات و رضـاعـش می‌تنـد
پس زمین و چرخ را دان هوشـمند چون که کـار هوشـمندان می‏کنند

پدیده های طبیعی عالم را چنین زنده و جاندار و در تعامل با یک دیگر دیدن، از اندیشه ای پویا، ژرف، اسطوره ساز و نمادپرداز برمی ‌آید که مولانا بی تردید نمونه ی اعلای آن را داشته است. او در غزل ها نیز بارها به مادر بودن زمین اشاره کرده است ، از جمله :
- از چار مادر برترم و ز هفت آبا نیز هم
من گوهر کانی بدم کاینجا به دیدار آمدم
- به مثل خلقت مردم نزاد از خاک و از انجم
وگرچه زاد بس نادر ازین دامـاد و کـدبانو
- زمین چون زن، فلک چون شو، خورد فرزند چون گربه
من این زن را و این شو را نمی ‌دانم، نمی ‌دانم
- ای جانها ماکوی او، وی قبلهً ما کوی او
فراش ایـن کو آسمان، وین خاک کدبانوی او

این نمادپردازی با توجه به خاصیت باروری، رویش و پرورش زمین صورت گرفته است.
ویژگی ‌های منفی یـا آن چه که قدما در وجـود زن منفی می ‌انگاشتند، سـبب نمادپردازی های منفی نیز درباره ی زن شده است. یکی از بارزترین این موارد، زن را نماد نفس قرار دادن است که در اشعار مولانا نمونه های فراوان دارد.
البته باید توجه داشت که نفس به معنی «روح و جان»‌ هم هست و در این معنی ، نماد منفی نیست. علاوه بر این در زبان عربی به لحاظ قائل بودن جنسیت برای اشیاء و اسامی، واژه ی نفس، مؤنث تلقی می ‏شود.
این تلقی در نمادپردازی مسلمانان بی تأثیر نبوده است. مولانا در توجیه مؤنث شمردن نفس به اعتبار لفظی در زبان عربی می ‌گوید:
... این حمیرا لفظ تأنیث است، و جان
نـام تـأنیـثـش نهنــد ایــن تــازیــان
لیک از تأنیث جان را بـاک نیسـت
روح را بـا مـرد و زن اشـراک نیســت
از مـؤنـث و ز مذکـر بـرتـرسـت
این نه آن جانست کز خشک و ترست
با این همه خود مولانا چنان که پیشتر گفتیم، جان را مؤنث می ‌دانست. او نفس کلی را هم که سبب آموختن علوم و آشکار شدن معارف می ‏شود ، در وجود زنی که مادر و معلم است، نمادینه کرده است:
چه ها می ‏کنـد مادر نفس کلی
که تا بی لسـانی بیابد لسـانی

اما از این نمادهای مثبت که بگذریم، زن از دیدگاه مولانا نماد نفس در معنای منفی هم هست . مولانا نفس انسان را زن و عقل او را مرد می ‌داند و مخالفت زن و شوهر را در نزاع و مشاجره ی خانوادگی به مخالفت نفس با عقل تأویل می ‏کند؛ زیرا زن مایحتاج زندگی را می ‏خواهد و شوهر او را به صبر و توکل فرامی ‌خواند:
... مـاجـرای مـرد و زن افتــاد نقـل
آن مثـال نفس خود می ‌دان و عقـل
این زن و مردی که نفس است و خرد
نیک بایسته سـت بهر نیـک و بـد
زیـن دو بـایسـته دریـن خـاکی سـرا
روز و شب در جنگ و اندر ماجرا
زن همی خـواهـد حـویـج خـانقـاه
یعنی آب رو و نان و خـوان و جاه
نفـس همچـون زن پی چـاره گـری
گـاه خـاکـی گـاه جویـد سـروری
عقـل خود زین فـکرها آگـاه نیسـت
در دمـاغـش جـز غـم الله نیســت

در مهربانی های ناموجه مادر به طفل نیز که مثلاً به پدر اعتراض می ‏کند که بچه از رفتن به مکتب، لاغر و نزار شده، مولانا می‌گوید: از این مادر و مهربانی ‏های بی ‌موردش فرار کن ، زیرا «سیلی بابا به از حلوای اوست»:
هسـت مادر نفس و بـابـا عقل راد
اولش تنـگی و آخر صـد گشـاد
مولانا از این که نفس را زن، و عقل را مرد تلقی می ‌کنند، اظهار خرسندی کرده تلویحاً می ‌گوید خوب است که نفس زن است و ضعیف، و عقل مرد است و قوی ؛ اگر نفسِ زشت نهاد، زن نبود و مرد بود، آن وقت چه می ‌کردیم؟!
وای آنــکه عقــل او مــاده بـود
نـفس زشـتش نـر و آمـاده بود
لاجـرم مغلـوب بـاشــد عقـل او
جز سوی خسران نباشد نقل او
ای خنک آنکس که عقلش نر بود
نفس زشتش ماده و مضطر بود

نمادپردازی همواره بر مبنای تشابه میان نماد و مدلول نماد صورت می ‏گیرد. تشابه میان نفس و زن از دیدگاه مولانا، چنان که در موارد پیشین ملاحظه شد، دنیاخواهی و راحت طلبی است ؛ تشابه دیگر ریاکاری و مکاری، و راهزنی دل و دین است:
هلا ای نفس کدبانو، بنه سر بر سر زانو
ز سالوس و ز طراری نگردد جلوه این معنی
توجه به جلوه های کاذب ظاهری و تعلقات دنیوی هم شباهت دیگر آن دو است:
زن آن باشد که رنگ و بو بود او را ره و قبله
حقیقت نفس اماره ست زن در بینت انسان
یکی از مصادیق زنان که با همین ویژگی، نماد نفس اماره واقع شده، بلقیس است. او به لحاظ گردن نهادن به حقیقت و ایمان آوردن به سلیمان، مورد ستایش مولانا واقع شده است، اما باید توجه داشت که مولانا از دیدگاهی دیگر، او را پیش از پذیرفتن دعوت سلیمان، نماد نفس اماره دانسته که هدهد عقل در گوشه ی سرایش نشسته، هر لحظه منقار اندیشه بر سـینه ی وی می ‌کوبید تا از خواب غفلت بیدارش کرده، نامه به او عرضـه دارد. دلبستگی بلقیس به تخت پادشاهی خود که قرآن هم بدان اشاره کرده، نمونه‌ای از تعلقات مادی و دنیوی بلقیس است که زمینه ی نمادپردازی مزبور را بیش تر فراهم کرده است.

در نمادپردازی های مولانا، پدر هم چنان نماد عقل است و نشانگر امتیاز انسانی و مادر نماد جسم است و مشخصه ی جانب حیوانی ، و ناگفته پیداست که شرف اصلی از آن پدر است:
تو را چو عقل پدر بوده است و تن مادر
جمال روی پدر درنگر اگر پسری

در خانواده، زن به علت طرح و درخواست مایحتاج مادی و ترغیب شوهر به عملی ساختن آرمان های دنیوی ، نماد حرص و طمع و جانب تاریک زندگی محسوب می ‏شود و مرد به دلیل عدم توجه به دنیا و کوشش در مسائل معرفتی باز هم نماد عقل و مایه ی روشنایی است:
عقل را شو دان و زن را حرص و طمع
این دو ظلمانی و منکر، عقل شمع
دنیـا با جاذبه‌های نفسـانی که دارد، به منزله ی زنی اسـت که بایـد از آن حذر کرد وگرنه «مرگ پیش از مرگ» که آرمان عارفان است، حاصل نخواهد شد:
جهدی بکن ار پند پذیری دو سه روز
تا پیشتر از مرگ بمیری دو سه روز
دنیـا زن پیـرست چـه باشـد گـر تـو
بـا پیرزنی انس نگیری دو سه روز

در این مورد خاص که البته مفهوم نمادینش درباره ی اولیاء هم عمومیت پیدا کرده، حضور دنیایی زن نه تنها مردود تلقی نشده، بلکه لازم و ضروری هم دانسته شده است و گفته اند اگر این حضور وی نبود، وجود مبارک از غایت هیبت تجلیات و انوار حق گداخته می ‌شد.
زن در حریم خانواده، از دیدگاه مولانا ارزش خاصی دارد.
در شعراو همسر مهم ترین انگیزه ی مرد در فعالیت‌های روزانه و تحمل بار گران زندگی است.
بسیاری از حکایت‌ها و تمثیل‌های مولانا در زمینه ی خانواده و با بازیگری همسران ساخته شده است و این نشان می ‏دهد که او در بیان معارف و حقایق ، از زندگی عادی و روزمره ی مریدان خویش در خانواده الهام می ‏گرفته است. حتی عشقبازی زن و مرد در حریم خانواده و رابطه ی زناشویی در ذهن مولانا و تخیل او، بر خلاف سنت شاعران، شعرآفرین شده و چنان مقبول افتاده که آن را تکرار هم کرده است:
جبرئیل است مگر باد و درختان مریم
دست بازی نگر آن سان که کند شوهر و زن
بـاد روح قدس افتـاد و درختان مریم
دست بازی نگر آن سان که کند شوهر و زن

در جای دیگر با الهام از این قضیه می ‌گوید عشقبازی فقط به زن و شوهر اختصاص ندارد ؛ تمام اجزای عالم مثل حادث و قدیم و عین و عرض در حال عشقبازی با یک دیگر هستند، منتهی هر یک به نوعی مخصوص خود . سپس در مقـام مصـلح اجتماعی و بـا نـگرش کاملاً دینـی مخاطب خـود را به رعایت خوش‌رفتاری و عدالت با همسر فرا می ‌خواند و او را هشدار می ‏دهد که آیا در آن شب عروسی ، همراه عروس، او را به عنوان امانتی خوش به تو نسپرد؟
پس توجه داشته باش که هر رفتاری را تو با او داشته باشی ، خدا هم با تو خواهد داشت:
آنچه بـا او تـو کنـی ای معتمـد
از بـد و نیـکی، خـدا با تـو کند

رفتار او با زنان خاندان خود نیز توأم با تکریم و مهربانی بوده است. زنان در خاندان مولانا از اهمیت ویژه ای برخوردار بودند و همواره از نظر حقوقی با مردان مساوی دانسته می شدند. افلاکی از همسر اول مولانا یعنی گوهر خاتون سمرقندی مطلبی نقل نکرده، اما از همسر دوم او یعنی کراخاتون قونوی مطالب بسیاری آورده است که همگی محل تأمل و تأنی است . با این حال مهم ترین زن در خاندان مولانا، عروس او بود به نام « فاطمه خاتون » که دختر صلاح الدین زرکوب و مادر چلپی جلال الدین امیر عارف نیز بود.
دکتر عبد الحسین زرین کوب در « پله پله تا ملاقات خدا» آورده است: مولانا در آن چه با سلطان ولد در الزام رعایت شیخ و فاطمه خاتون به بیان می آورد، وصلت با شیخ را با آن که از خانواده ای روستایی و فقیر بودند، برای خاندان خود مایه ی سرفرازی و خرسندی بسیار می دانست .
یکی از دلایلی که فاطمه خاتون نزد مولانا از ارج و قرب بسیار برخوردار بود، پدر فاطمه خاتون یعنی صلاح الدین زرکوب بود که پس از شمس از اهمیت ویژه ای نزد مولانا برخوردار بود. مولانا زمانی که هنوز فاطمه خاتون کودک بود و به همسری فرزند وی در نیامده بود، به دلیل علاقه ی فراوان به پدرش ، تعلیم و تربیت او را به عهده گرفت و معلم او شد و ابتدا سواد و قران به وی آموخت.




فنگ شویی چیست؟




فنگ شویی ترکیب واژه چینی فنگ (feng) به معنای "باد" است و شویی (shui) به معنای "آب" .
این دو واژه با هم تداعی گر مفهوم شکل دهنده و حرکت آفرین باد و آب است و نیز بیانگر تضاد این دو در عین همراهی موزونشان.

فنگ شویی تعالیم تائوست برای زیستن در عین هماهنگی با طبیعت و محیط اطراف.چینی ها قرن هاست که به خرد کاربردی نهفته در این تعالیم دل داده اند و در چیدمان خانه هایشان ، انتخاب دفتر کارشان و ... آن را به کار بسته اند تا زندگی را موزون تر سازند.

هدف فنگ شویی برگرداندن نظم و ترتیب و توازن به تمام زمینه های زندگی است ، از کار و کسب و سلامتی گرفته تا رفتارتان با خانواده و دوستان و همکاران و نیز طراحی منزل و محل کار و باغتان. با فنگ شویی در تمام این موارد می توانید نظم و توازن برقرار سازید و به موفقیت برسید.

با اجرای تغییراتی که فنگ شویی توصیه میکند علاوه بر تأثیرات
مطلوبی که بر خود می گذارید ، افراد خانواده و همکارانتان نیز
به صورت غیر مستقیم این تأثیر مثبت را حس می کنند.

با فنگ شویی یاد می گیرید که با استفاده از چیزهای ساده ،
چند قدم به ایده آل نزدیکتر شوید.
این چیزهای ساده عبارتند از کاربرد مواد مناسب ٬ چیدمان مناسب ٬
استفاده از گیاه ٬
رنگ و آیینه و نور به طوری که جریان انرژی مثبت در محیط
به حداکثر برسد
Tabassom حضور ندارد نظر با نقل قول




یکی از مفاهیم بسیار زیبای دائو همبستگی تضاد هاست.
آسمان و زمین ، روز و شب ،مرد و زن ، خوبی و بدی و ...
سمبل یین و یانگ که بارها آنرا دیده اید بیانگر همین مفهوم می باشد.
نیمه سفید ینگ و نیمه سیاه یین نام دارد. همانطور که می بینید هدف دائو ایجاد تعادل بین یین و یانگ است.
از یین و ینگ در جاهای بسیاری استفاده شده است. درک طبیعت ، فال I ching ، ورزشهایی مثل کونگ فو ، تای چی ، چی کنگ و ...
اگر سیاه تاریکی باشد در دل آن روشنایی نیز هست. اگر سیاه بدی باشد در دل آن خوبی نیز هست
Ekhazeni حضور ندارد
انرژی چی :
همانطور که فیزیک کلاسیک همه مسائل را از دیدگاه ماده برسی میکند ، فنگ شوی همه چیز را از دیدگاه انرژی مورد برسی قرار میدهد. البته مفهوم این انرژی با انرژیهای فیزیکی کمی متفاوت است. این انرژی در مکاتب مختلف "چی" ، "کی" ، "پرانا" ، "vital force" ، "انرژی حیاتی " ، "انرژی کیهانی" و... نامیده میشود.

این انرژی با چشم عادی دیده نمیشود. اما تاثیرات آن در محیط احساس میشود. این انرژی با کیفیت متفاوتی از آنچه در بیرون هست در بدن ما نیز هست. طب هندی (آیورودا) ، طب چینی و طب سوزنی ، طب اسلامی و .. هر کدام به نوعی با کیفیت های گوناگون انرژی ها در بدن سر و کار دارند و به نوعی نیز با هم منطبق هستند. انرژی ها میتوانند کیفیت محلی که از انجا می آیند را داشته باشند. از دیدگاه اساتید فنگ شوی بادهای شمالی و بادهای جنوی کاملا کیفیت متفاوتی دارند. بنابرین جهت درب ورودی خانه خیلی میتواند مهم باشد.
انرژی ها میتوانند کیفیت یین و یانگ را داشته باشند. انرژی سرد و انرژی گرم.انرژی های محیط میتوانند مثبت (شنگ چی) یا منفی (شار چی) باشند.اما هدف فنگ شوی ایجاد تعادل در کیفیت انرژی هاست. کیفیت انرژی دائم در حال تغییر و ترانسفورم است.
در فنگ شوی ما این انرژی را متعادل میکنیم . راههای ایجاد این تعادل بطور خلاصه عبارتند از :


از بین بردن انرژی های منفی
جلوگیری از آثار مخرب تهاجم های بیرونی
تعادل در یین و یانگ
چیدمان زیبا و درست محیط
تعادل عناصر محیط
رفع گم شدگی ها
ایجاد انرژی های مثبت در محیط


عوامل منفی مؤثر در فنگ شویی

هرکس و هرچیز میدان انرژی خاص خود را دارد
.میدان انرژی در بدن انسان همسو با نقاط طب سوزنی است.

انرژی در گیاهان سبز در جریان است ،
باد و آب حامل انرژی هستند ،
اشیا هم انرژی دارند.

تمام این میدانهای انرژی با هم در تعامل اند. گاهی همدیگر را تقویت و گاهی تضعیف میکنند.
با فنگ شویی می آموزید که چگونه میتوان برای بهبود یا نیرو بخشیدن در جریان انرژی مداخله کرد. با این کار موانع از بین میروند یا حداقل کاهش می یابند. جریان متوازن انرژی سلامتی ، ثروت و آرامش بهمراه می آورد و محیطی دلنشین می آفریند.

انرژی از طریق پنجره ها و درها وارد خانه میشود و باید بتواند به راحتی در فضای خانه جریان داشته باشد.

چندین عامل تأثیر منفی بر جریان فنگ شویی دارند از جمله درهم ریختگی ، خطوط مستقیم ، گوشه ها و لبه های تیز.


درهم ریختگی خانه

درهم و برهم نشانه زندگی بی شیرازه و بی تکلیف است. اگر کوهی از روزنامه یا لباسهای کثیف مدت زیادی در گوشه ای از خانه بماند انرژی منفی آن به نقاط دیگر سرایت میکند و باعث احساس خستگی و افسردگی میشود.
آشفتگی فضای زیر تختخواب خواب شیرین شبانه را آشفته می کند.
وقتی قبضی را پرداخت نمی کنید یا مکالمه ای ناخوشایند با تلفن دارید ، انرژی های منفی حالت بازدارندگی خود را اعمال میکنند.
جیبهایتان را وارسی کنید. اگر ته بلیت یا پوست شکلات و... پیدا کردید ، آنها را دور بریزید.


راهروهای دراز و مستقیم

فضاهای دراز و مستقیم در خانه بازتاب منفی دارند وحرکت انرژی را تسریع می کنند و به جای آنکه انرژی در فضای خانه بماند به سرعت از این مسیرها میگذرد.
مسیرهای مستقیم را میتوان با استفاده از گلدان ، میز ، چراغ یا هر چیز دیگری بشکنید تا انرژی گردش بیشتری داشته باشد و آرامتر حرکت کند.
پنجره های زیاد هم باعث میشوند که انرژی سریع خارج شود مخصوصاً وقتیکه در یا پنجره ای روبروی هم هستند. در اینجا هم میتوان با استفاده از مبلمان ، گلدان مسیر مستقیم را شکست.


لبه های تیز

لبه های تیز انرژی منفی را بوجود می آورند که تأثیر منفی بر زندگی آدمی دارد.
از قرار دادن تختخواب در مجاورت چنین فضاهایی پرهیز کنید.
همیشه مبلمانی بخرید که لبه های گرد دارند.
اگر چاره ای جز استفاده از اشیای نوک تیز ندارید روبروی هر کنج گیاهی بگذارید.
Tabassom حضور ندارد نظر با نقل قول



آسمان و زمین ، روز و شب ،مرد و زن ، خوبی و بدی و ...
سمبل یین و یانگ که بارها آنرا دیده اید بیانگر همین مفهوم می باشد.
نیمه سفید ینگ و نیمه سیاه یین نام دارد. همانطور که می بینید هدف دائو ایجاد تعادل بین یین و یانگ است.
از یین و ینگ در جاهای بسیاری استفاده شده است. درک طبیعت ، فال I ching ، ورزشهایی مثل کونگ فو ، تای چی ، چی کنگ و ...
اگر سیاه تاریکی باشد در دل آن روشنایی نیز هست. اگر سیاه بدی باشد در دل آن خوبی نیز هست

منطق فازی



منطق فازی "Fuzzy Logic"
«آنجا که قوانین ریاضی به واقعیات مربوط می شوند ، حتمی نیستند ، و آنجا که حتمی اند ، نمی توانند به واقعیت اشاره داشته باشند»
آلبرت اینشتین
علم همواره با یک اشتباه همراه بوده است .
اشتباهی که همه ی دانشمندان نیز گویی مرتکب آن شده اند . براساس مبانی و اصول علم ، همه چیز تنها مشمول یک قاعده ی ثابت می شود که به موجب اش یا آن چیز درست است یا غلط . دانشمندان نیز در گذشته بر همین اساس به تحلیل دنیای پیرامون خود می پرداختند .
گر چه آنها همیشه مطمئن نبودند که چه چیزهایی درست و چه چیزهایی نادرست است و گر چه درباره ی درستی یا نادرستی یک پدیده ی شخصی ممکن بود دچار تردید شوند ، در یک مورد هیچ تردیدی نداشتند و آن اینکه هر پدیده ای یا «درست » است یا "نادرست ".
در منطق و ریاضیات نیز همین استدلال حاکم بوده است . پدیده ای منطقی و ریاضی نیز براساس مبانی و اصول کلاسیک علم تنها دو حالت دارند : یا درست اند یا نادرست. اشتباه علم در چنین تحلیلی از پدیده های مختلف منطقی و ریاضی است. به عبارت دیگر آنچه را که تنها برای موارد خاص مصداق دارد به تمام پدیده ها تعمیم داده است.
در حقیقت پدیده های مختلف را نمی توان تنها به یکی از دو صورت صحیح و غلط یا صفر و یک تقسیم بندی کرد . موضوعات ریاضی و منطقی را نیز نباید تنها با چنین برداشتی ارزیابی کرد ، بلکه باید همه ی چیزها را به طور نسبی سنجید . تمامی واقعیات نیز باید به طور نسبی سنجیده شوند و برای آنها درجه بندی قائل شد. در واقع هر چیزی "به طور نسبی " درست یا غلط است .
پدیده های واقعی تنها سیاه یا سفید نیستند ، بلکه تا اندازه ای "خاکستری" هستند تا اندازه ای "فازی " ، "مبهم" و" غیر دقیق " هستند. فقط ریاضی سیاه و سفید بود و این خود چیزی جز سیستمی مصنوعی از قاعده ها و نشانه ها نبود. علم واقعیت های خاکستری و فازی را با ابزار سیاه و سفید ریاضی به نمایش می گذاشت و این چنین بود که به نظر می رسید واقعیت ها نیز تنها سیاه و سفید هستند . اشتباه علم این جا بود .
رنه دکارت ، فیلسوف قرن هفدهم ، زمانی به گلوله ای از موم زنبور عسل خیره شد. عصر بود و او در جلوی بخاری اتاق نشسته بود . موم را در مقابل گرما نگه داشته بود و گویی صدای گنگ آن را می شنید ، عطر عسل آن را حس می کرد و سطح صاف و خنکی آن را می توانست احساس کند و در همان حال سعی کرد که در تفکرات خود به بافت شیری رنگ این گلوله موم نفوذ کند و به درون آن بنگرد . سپس از آن گلوله مومی را به آتش نزدیکتر کرد. گلوله سفید سخت ، نرم شد ، گرم شد ، کش آمد ، بویش را از دست داد ، شفاف شد ، مایع شد و جریان یافت . بخشی از آن روی آجرهای داغ اجاق ریخت و جوشید و در هوا پخش شد. موم کجا رفت ؟ چه موقع موم از آن گلوله مومی به توده ای غیر مومی تبدیل شد ؟ شخصیت آن موم در کجاست ؟ آیا در آن گلوله ی مومی است ؟ در اجاق است ؟ یا در جایی بین آنها ؟
تمامی چیزهایی که در اطراف ماست همه موجودیت های خود را تغییر می دهند . اتم ها که جهان را می سازند ، می چرخند و با یکدیگر برخورد می کنند و این چرخش و برخورد را مرتباً ادامه می دهند . همه چیز در جریان است . همه چیز جاری می شود . جهان همچون رودی که در جریان است مرتب جلوه های جدیدی از خود بروز می دهد . به نظر می رسد سیال کیهانی در مقیاس های بزرگ تابع قانون نسبیت عام انشتین و در مقیاس های کوچک تابع قوانین مکانیک کوانتمی است و در مقیاس های بین این دو از چیزهایی تبعیت می کند که ما آنها را نمی شناسیم . همه چیز در حال جریان بسوی ناچیزها هستند . اتم ها در نوک انگشتان ما چرخشی به سوی اتم های موجود در هوا دارند. اتم هایی وجود دارند که به انگشت ما مربوط می شوند و اتم هایی هستند که به انگشت ما مربوط نمی شوند . اتم هایی وجود دارند که بین این دو حالت هستند که به انگشت ما مربوط نمی شوند . اتم هایی وجود دارند که بین این دو حالت هستند و اتم هایی نیز هستند که تا درجه ای مربوط به انگشت ماو تا حدی نیز مربوط به اتم های هوا می شوند و تا حدی هم می توان گفت به هیچ کدام مربوط نیستند .
اعتقاد به سیاه و سفیدها ، این نظام دو ارزشی ، به گذشته باز می گردد و دست کم به یونان قدیم می رسد . "دموکریت " جهان را به اتم ها و فضاهای خالی تقسیم می کرد . "افلاطون " جهان خود را با شکل های قرمز رنگ و متعامد و مثلثی پر کرد . "ارسطو" راجع به قوانین سیاه و سفید هر آنچه احساس می کرد به رشته تحریر در آورد ، منطق دو دویی "ارسطو" به یک قانون منتهی شد و آن این بود : «یا این m یا نه این .» آسمان آبی است یا آبی نیست . آسمان نمی تواند هم آبی باشد و هم آبی نباشد . آن نمی تواند هم A باشد و هم A نباشد . دو هزار سال است که قانون ارسطو تعیین می کند چه چیزی ار نظر فلسفی درست است و یا درست نیست . ایمان دودویی همیشه با شک رو به رو بوده است . این منطق همواره منتهی به همان پاسخ انتقادی خود شده است. نوعی زمینه منطقی فلسفی "بودا" در هند ، پنج قرن قبل از مسیح و تقریباً دو قرن قبل از ارسطو زندگی می کرد . اولین قدم در سیستم اعتقادی او گریز از جهان کلمات سیاه و سفید و دریدن این حجاب دو ارزشی و هدف او نگرسیتن به جهان به صورتی بود که «هست » .
باید جهان را سراسر تناقص دید . جهانی که در آن چیزها و ناچیزها وجود دارند و در آن هم «A» و هم غیر «A» این منطق فازی یا خاکستری را در سیستم های اعتقادی شرقی ، چه قدیم و چه جدید ، از تائویئسم لائوتسه تاذن مدرن در ژاپن می یابید . یونانیان پیروان چنین منطقی را «سوفسطایی» نامیدند . امروزه ما منطق سوفسطایی را نادرست یا احمقانه می پنداریم . روزی افلاطون در آکادمی خود انسان را به عنوان موجودی دو پا و بدون پر تعریف کرد ، روز بعد یکی از شاگردان سوفسطایی او به کلاس آمد و مرغی پرکنده را مقابل او نگه داشت . با توجه به این رویدادها ،« مساله عدم انطباق » بوجود آمد ، جهان خاکستری است اما علم سیاه و سفید ، ما درباره ی صفرها و یک ها صحبت می کنیم ، اما حقیقت چیزی بین آنهاست . جهانی فازی داریم که توصیف آن غیر فازی . چیزهای فازی مرزهای در هم و نامشخصی با متضاد خود دارند ، با غیر چیزها . هر چه یک چیز بیشتر شبیه متضاد خودش باشد ، فازی تر است . در فازی ترین حالت ، چیزی مساوی متضاد خودش است : لیوان آب نیمه پر و نیمه خالی ، دروغگویی «کرتی» که می گوید همه ی کرتی ها دروغگو هستند ، که هم دروغ می گوید و هم دروغ نمی گوید ، در این جا تساوی ای برقرار می گردد که شبیه سمبل ین – یانگ : سمبلی قدیمی از آن تائوئیست ها می باشد که در زیر آمده است : سبمل ین – یانگ در حقیقت سمبل فازی نیز هست . این سمبل معرف جهانی از متضادها است ، جهانی که اغلب آن را با عرفان شرقی همراه می دانیم .
اهل منطق در دهه های 1920 و 1930 میلادی اولین بار منطق چند ارزشی را برای کار با اصل عدم قطعیت هایزنبرگ در مکانیک کوانتومی پیش کشیدند . این اصل ریاضی می گوید که اگر شما چیزی را دقیقاً اندازه گیری کنید ، نمی توانید چیزهای دیگری را با همان دقت اندازه گیری کنید . این اصل پیشنهاد می کند که ما واقعاً با منطق سه مقداری برخورداریم.
بیان هایی که درست ، نادرست یا میانه هستند . در مقیاس کوچکتر ، منطق دان لهستانی جان لوکاسیه و پچ حالت میانه ای را خرد و به چندین قطعه تقسیم کرد و به حالت چند مقداری یا منطق چند ارزشی رسید . لوکاسیه وپچ آنگاه قدم بعدی را برداشت و حالات میانه را به صورت یک محیط پیوسته تعریف کرد ، طیفی بین نادرستی و درستی ، بین صفر و یک .
هر عبارت «فازی» نظیر «علف سبز است » می تواند تا اندازه ای درست باشد میزان درست بودن این عبارت بین صفر و یک می تواند تغییر کند و یا آن که بین صفر درصد تا صد درصد درست باشد . عبارت «فازی » سی سال بعد به واژگان علمی وارد شد. تا آن زمان دانشمندانی نظیر برتراند راسل اصطلاح «ابهام » را برای حالت چند ارزشی به کار می برد. درسال 1937 فیلسوف کوانتومی ، ماکس بلک مقاله ای در رابطه با مجموعه های گنگ یا آنچه که ما اکنون مجموعه های فازی می نامیم منتشر ساخت اما در جوامع علمی آن را نادیده انگاشتند که در غیر این صورت در حال حاضر می بایست به جای منطق فازی از منطق گنگ استفاده می کردیم . در سال 1965 پرفسور لطفی زاده ؛ رئیس دپارتمان مهندسی برق دانشگاه کالیفرنیا در بر کلی ، مقاله ای تحت عنوان «مجموعه های فازی » منتشر ساخت. در این مقاله از منطق چند ارزشی لوکاسیه و پچ برای مجموعه ها وگروه های اشیا و چیزها استفاده شده بود . لطفی زاده بر چسب یا نام Fuzzy را روی این مجموع های گنگ یا چند ارزشی قرار داد ، علت این نامگذاری این بود که مفهوم فازی را از منطق دودویی که در زمان خود مطرح بود ، دور سازد.
بررسی دیدگاه های فازی و نگرش آنها به آینده چند موضوع را مطرح می کنند که به بررسی چند مورد از آنها می پردازیم : الف ) حالت دو ارزشی در مقابل حالت چند ارزشی ؛ سادگی در مقابل دقت :
منطق دو ارزشی دقت را فدای سهولت می کند .نتایج منطق با نیروی (دودویی) یا بلی و خیر ، سیاه وسفید ، درست و نادرست می تواند مطالب ریاضی و پردازش رایانه ای را ساده کند. با رشته هایی از صفر ها و یک ها بسیار ساده تر از کار با کسر ها یا اعداد کسری می توان کار کرد.
حالت دو ارزشی نیازمند انطباق ورزی و همچنین از بین بردن زوائد است. عصر اطلاعات مبتنی بر حالت دو ارزشی است ، زیرا در پردازش سیگنال ها وتراشه های رایانه ای ریز پردازنده تکیه اصلی بر «انقلاب دیجیتال» است. ماکمیت هایی نظیر صوت، فشار خون، دما و زلزله را اندازه گیری می کنیم . اینها کمیت هایی هستند که به آرامی در زمان تغییر می کنند . اما زمانی که می خواهم آنها را به ذهن با نیری یک و صفر رایانه ها بدهیم مجبوریم آنها را نمونه گیری و عددی کنیم . لذا باید تغییرات را به صورت منحنی افزایش یا کاهش ایجاد نمائیم دیجیتالی کردن این منحنی برش هایی را به شکل نمونه های زمانی مجزا از یکدیگر روی محور زمان (محور افقی) ایجاد می کند و محور عمودی را به مجموعه ای از اعداد تقسیم می کند و سیگنال ها را به نزدیکترین مقدار برش خورده تقریب می زند (عددی می کند)، آنگاه سیستم ، واقعیت را کنار گذاشته و فقط اعداد دیجتالی شده را نگه می دارد و آن را تبدیل به صفر و یک می کند.
ضعفی که این گردنمودن (عددی نمودن ) دیجتالی دارد ، نقطه میانی خط اعداد می باشد که یک «پارادوکس» در ریاضیات مدرن است و تسهیل سازی دودویی را با مشکل رو به رو می کند . در اوایل قرن بیستم ، برتراند راسل ، نشان داد که نظریه ریاضی مجموعه های اشیا و زیر مجموعه های آنها را پارادوکس ها در هم می ریزد . او این مساله را با مثال «سلمانی » نشان داد : «سلمانی راسل یک مرد سبیلو است که در جلوی مغازه ی خود شعاری به این مضمون نصب کرده است : (من صورت همه را می تراشم به جز مردانی که خود صورتشان را می تراشند.)»
بنابر این اگر این جمله درست باشد چه کسی صورت خود آن سلمانی را می تراشد ؟ اگر او صورت خودش را بتراشد ، براساس آنچه روی تابلوی شعار نوشته است نمی تواند این کار را بکند . اما اگر صورت خود را نمی تراشد ، آنگاه براساس تابلویی که نوشته باید این کار را بکند . به نظر می رسد او در این لحظه هم باید صورتش را بتراشد و هم نتراشد.
و از این جا بود که راسل مثال نقضی را در منطق مورد استفاده دو ارزشی قائل شد و آن سادگی و ساده سازی را با مشکل رو به رو ساخت و توجه منطق و علم قرن بیستم را به دقت و پذیرفتن پیچیدگی ها رهنمون ساخت . ب) دقت بالا ، حالت فازی بالا :
هر لحظه ذهن ما در حال تغییر است . در درون مغز ما آن تغییر موجب دگرگونی در چگونگی فعالیت سلول های مغز ما می شود . این نیز خود موجب تغییر تدریجی الگوهای یادگیری ما می شود . هر چه اطلاعات بیشتری به دست می آوریم ، تصویری شفاف تر و دقیق تر از جهان به دست خواهیم آورد و دید روشن تری از واقعیت ها خواهیم یافت . اما آیا این موضوع می تواند حالت فازی را از واقعیت ها منفک سازد؟ فرض کنید فردی سی و چند سال سن داشته باشد . آیا این فرد پیراست؟ بله یا خیر؟ آیا جوان است؟ اطلاعات بیشتری اضافه کنید . سن فرد را دقیق تر تعیین کنید . مثلاً بگوئید می دانیم این فرد ، تا آن روز (روز تولد) سی ساله است . حال با این وصف این فرد پیر است یا جوان ؟
اطلاعت دقیق مربوط به سن فرد چه چیز را برای ما روشن می کند ؟ فقط به ما می گوید وقتی او سی و پنج ساله شد در مقایسه با آنچه هم اکنون هست پیرتر خواهد بود. از این مثال می توانیم در یابیم که پیری و جوانی تابع درجات هستند . آنها مفاهیم فازی هستند .پیر و جوان معرف زیر مجموعه هایی فازی از جمعیت انسانی هستند . «مرز را کجا باید تعیین کنیم ؟ » سوالی است که استدلال سیاه وسفید را در جهانی از خاکستری ها به دام می اندازد .
ج) استدلال فازی ضریب هوشی ماشین را افزایش می دهد : مهندسان فازی نرم افزارها و تراشه هایی را طراحی می کنند که می تواند به رایانه ها قدرت استدلال نزدیکتری به قدرت استلال انسان بدهند . این توانایی باعث می شود ماشین ها هوشمند تر شده ، کار با آنها ساده تر شود. سیستم های فازی خیلی سریع ، هوشمند هستند .
امروزه در ژاپن سیستم های فازی سریع قطارهای زیر زمینی را کنترل می کنند ، هلی کوپترها را بهتر از آنچه انسانها می توانند انجام دهند ، پایدار می سازند . حالت فازی با قواعد خود می تواند کنترلی نرم و یکنواخت به دست دهد. به این ترتیب پرش های بیشینه و کمینه ، که در سیستم های دارای کنترل ریاضی قدیم متداول است و به سیستم ضربه وارد می آورد ، کاهش می یابد .
تکنولوژی ساخت حس کننده ها یا سنسورها می تواند انقلاب فازی را سرعت بخشد . آن خبرگان کوچک فازی به اطلاعات زیادی نیاز دارند و و این اطلاعات باید سریعتر و دقیق تر به آن ها برسد و اطلاعات هر چه بیش تر و دقیق تر تهیه شود ، نتیجه بهتر خواهد بود . در سیستم های فازی سازگار یا تطبیقی ، یک شبکه عصبی ؛ یک سیستم رایانه ای که یادگیری و الگوهای شناخت مغز را مشابه سازی می کند ، قواعد فازی را براساس اطلاعات آموزشی خود تولید می کند .
آنها از تجربیات خود یادگیری می کنند . سیستم عصبی شبیه چشم ها و گوش های موجود زنده عمل می کند . این سیستم می تواند الگوهای موجود در اطلاعات را دیده و به آرامی قواعدی به وجود آورد که آنها را به یکدیگر مرتبط سازد. این الگوهای مجموعه های فازی و روابط بین آنها ، قواعد فازی نامیده می شوند .
اسماعیل بلالی

نام افغانستان چگونه و از چه زمانی بر کشورما گذاشته شد؟ نویسنده:- رمضان علی رحیمی


محمد عوض نبی زاده

هویت تاریخی و اتنیکی جامعه هزاره در دراز نای تاریخ
افغانستان نام کشوریست که بریک بخشی از سرزمین آریانای کهن وخراسان بعد از اسلام در حدود سه قرن اخیر نهاده شده است.
به قول میرغلام محمد غبار مؤرخ معروف کشور:« بالآخره اسم افغان وافغانستان به مرور قرون ازقبیله به قبایل وطوایف انتقال وبه تدریج ازجبال سلیمان به تمام صفحات جنوب هندو کش تا دریای سند منتقل ودرنهایت به تمام ملت ومملکت خراسا ن قرون وسطی اطلاق گردید است » ایجاد کشوری متشکل ازاقلیت های اتنیکی با تفاوتهای قومی، زبانی- مذهبی ونژادی بوده.که سیاست ضد ملی برخی ازشاهان وزمام داران از شکل گیری ملت واحدی بنام ملت افغان که همه اقوام خودرا دراین هویت ببینند جلوگیری کرد ه است .
و تاریخ آن سر شار از محرومیتها ست که چندین دهه بحران های پی درپی آسیب های بزرگی را در حوزه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی بر این کشور تحمیل نموده اند .
شکل گیری تعهدات بین المللی در خصوص اعمارو باز سازی نهاد ها و زیر ساخت های سیاسی اجتماعی، اقتصادی اغاز تلاشها به منظور تحقق شرایط توسعه در جامعه پس ازرژیم طالبان تلقی میگردد. دولت کنونی باید ، تکیه بر برابری سیاسی و برخورداری یکسان شهروندان از حقوق شهروندی صرفنظر از ویژه گیهای قومی، زبانی و مذهبی و تأمین آزادیهای سیاسی و مدنی که لزوم یک زندگی توأم با عدالت وبرابری را ملاک عمل خویش قرار دهد.
و بدور از هر گونه تعلقات و گرایشات و با در نظر گرفتن منافع و مصالح ملی برای ترقی جامعه نقش مؤثر ایفا نماید- توسعه و ترقی بدون همکاری و مشارکت مردم ممکن ومیسر نیست که حکومت به تنهائی از عهدۀ آن برآید . درافغانستان اقوام و قبایل گوناگون زنده گی مینما یند و هرکدام آ نان دارای هویت تا ریخی وفر هنگ غنی مختص به خود میباشند از آن میان درباره مردم هزاره از طرف رژیم ها ی استبدادی تلاش صورت گرفته است تا هویت تاریخی وفر هنگی آنان را در ابهام قرار داده و با این مردم برخورد همراه با تبعیض برای مدت چند ین قرن بعمل آمده اند.
که بر گوشه از زوایای نامکشوف هویت تاریخی واتنیکی مردم هزاره ء کشور مان روشنی انداخته میشود .
پیشینه تا ریخی سر زمین هزاره جات و مردم آن :- هزاره جات سر زمین پوشیده از کوه ها و طبیعت کوهستانی است کهدر كوهستاني‌ترين ساحه كره زمين و از چشم‌انداز زماني در تحتاني‌ترين پله تاريخ روي خط تصادم حادثه‌خيز اجتماعي و سياسي قرار گرفته‌اند سر زمین هزاره جات در دوره دوم عمر ز مین همه زیر آب بوده و با عروج کوه های هندو کش و بابا از آب – در عصر سوم - دیوار های بزرگ طبیعی با صفحا ت بلند افقی و عمود ی تشکیل گردیده است.
هزارجات تقریبا 30 % خاک افغانستان را احتوا میکند ، سرزميني درقلب افغانستان؛آباديها و شهرهايي در دامنه يا بر فراز كوههاي هندوكش، از جنوب افغانستان تا مرزهاي هرات در غرب و از بلخ تا مرزهاي شمالي قندهارموقعیت دارد. بنا بر گفته مورخین داخلی و خارجی پيش از دوره كوشاني ها تا بعداز دوره غزنويان و غوريان و حتي تيموريان درقسمت موجودیت دو كشور بمعني تقسيمات بين دو مملكت افغانستان و هزاره جات دیروزی وجود دارد؛ که مردم آن يك زماني همه به يك سرزمين واحد حيات بسر ميبردند .
مورخین عرب و خراسان هزاره جات را بنام های غر جستان – غرج الشار – گر ستان یا د کر ده اند به قول ابن الحقول تاریخ دان عرب غر جستان کشوری بزرگی بوده که موسوم به مملکت غر جه است .در اغلب کتب تاریخ عرب وخراسان هزاره جات بنام غر جستان و هزارستان یاد شده که وسعت آن خیلی از وسعت کنونی آن فرا تر بود ولایات فعلی غور– بامیان – دایکندی –سرپل - غز نی- پروان - و ردک - ارزگان و زابل- و بخشی از بغلان و سمنگان الی تخار را شامل میشدند .
در باره هویت تاریخی و اتنیکی مردم هزاره جات کتاب های تاریخی جداگانه ویا در بخشی از کتاب های تاریخ عمومی افغانستان در مجلات – روزنامه ها و هم چنان در یک ونیم دهه اخیر در رسانهای انترنتی داخلی و بیرون مرزی کشور نوشته ها و نظریات مورخان و نویسندگان مشهور داخلی و خا رجی چاپ و نشر ودرباره قدامت تاریخی سرزمین هزاره جات و هویت اتنیکی و منشا نژادی جامعه هزاره نظریه های تحقیقی سودمندی برای تثبیت هویت ایشان ارایه گردیده است .
که درین مقاله برخی از نظریه های تحقیقی مورخان و نویسندگان برجسته داخلی و خارجی همراه با نتیجه گیری بطور فشرده خدمت خوانندگان تقدیم میشود.

دیدگاه های برخی مورخان و نویسندگان کشور در مورد هزاره جات و مردم آن:-

به قول مرحوم غبار نویسنده افغانستان در مسیر تاریخ : تقریبآ پنجهزار سال پیش از هزاره جات بنام ( ستا گید یا ) نام بر ده شده است شا ها ن هزاره جات قبل از اسلام بنا م ها ی کو شانیها و یفتلیها و شیران با میان که از اولا ده آنان بودند وبعدآ شاهان مدکور بنام های هزار بنده – شار و ریو شاران یا د میشدند که عمدتآ در دو نقطه تا ریخی این سر زمین بنام های ( پشین) یا افشین یکاو لنگ کنونی و ( سو ر مین ) سر پل فعلی که پایتخت تابستانی و زمستانی ایشان بودند حکومت میرا ندند . استاد جاويد میگوید : « مردم هزاره را از اقوام اصيل و بومي اين سرزمين میداند كه قبل از ( چنگيز ) خان بنام غوزه يعني غرجستاني معروف بوده اند و سلسله شاهان غور و شارهاي باميان از ميان همين اقوام بوده اند. نژاد هزاره ممكن است اختلاتي از اقوام اورال آلتائي “ اله تائي “ باشد » استاد حبيبي كه مردم هزاره را هزاله ويا هساله میگوید .
داکتر عنایت الله شهرانی مینوسد كه پيش از ميلاد مسيح فرزندان يكي از خوانين و رئيس قبيله ترك هاي توكيو در كاشغرستان و ساحه ختن و ياركند “ياركنت “ و اورومچي بنام آچيل خان بعد از شكست در مقابل ژوان - ژوان ها جانب تخارستان ميآيد؛ ولي ناگهان در راه فوت میشود و دو پسر و يك دختر او بنامهاي قابول خان، جابول خان و غزنه جان ( دخترش ) در سرزمين هاي كابل و زابل و غزني آمده صاحبان آن ولايت ها ميگردند و از آنست كه كابل و زابل و غزني بنام هايشان نامگذاري شده است درحاليكه غزني از كلمه “غز” گرفته شده و كلمه ايست كه به لفظ تركي نسبت داده ميشود ، و غزنه دختر آچيل خان افسانوي است كه يگانه دو ولايتي كه به پسوند نسبتي “چي” استعمال ميگردد همانا ولايت غزني و باميان است كه باشندگان شانرا بنام غزنيچي و باميانچي ميگويند.
نسبت دادن مردمان هزاره به تركي بودن شان صدها دليل موجود است كه ترك بودن آنها را روشن ميسازد. مثلآ در خصوص قبايل و فرقه هزاره ها اين نامها را داريم : تاتار ، خلج ، خلخ ، قرلوق - قللغ ، توركمن ، چوگل “چگل” ، نايمان وغيره كه همه را در ميان اقوام هزاره ميتوان يافت و به عين تلفظ و شكل در ميان تركان رايج ميباشد .
کاندید اکادیمسن شاه علي اكبر شهرستاني چهل سال پيش تحقيقات نموده از جمله پانزده صد لغات ترك و مغول يكهزار و دوصد و پنجاه آن خالص تركي و مابقي مغولي ميباشد و از جانب ديگر اين كلماتيكه به زبان مغولي ارتباط ميگيرد، همه لغاتها در زبان تركي مورد استعمال دارد..
داکترجلال الدين صديقي كلمه “بربر” را ذكر مينمايد و میگوید كه « نژاد ترك شامل هزاره ، ايماق ، اوزبيك و قرغيز ميباشد » بي ترديد ميتوان گفت كه مردم هزاره بيش از هزار سال قبل از ميلاد در افغانستان زيست داشتند و ساده ترين دليل حكومت داري نیاکان شان كوشاني ها در افغانستان ميباشد كه در قبل ازميلاد آنها در كابلستان و زابلستان و مركز غزني و بعدها تا مناطق نيم قاره هند حكومت داشتند.
هزاره جات 2300 سال قبل ، به نام های بربرستان و بعدآ غرجستان و هزارستان یاد میشده است .
دوره بربرستان از 300 قبل از میلا د تا 724 – میلادی سر زمینی را در بر می گیرد که قبل از اسلام و احتمالآ در دوره ماقبل تاریخ به بربرستان موسوم بود. در حدود سال های 200 ق. م. بامیان شهر ثروتمند و پر رونق بود. مرحوم غبار درین باره می نویسد: « استفاده از طلا برای پوشش مجسمه های بودا در بامیان توسط زایران چینی در سال 632- م. گزارش شده است.»دوره خراسان این دوره که حدود12 قرن طول کشید، در دو مرحله می تواند مورد مطالعه قرار گیرد. دوره ماقبل مغول از سال های 724- تا 1200 میلادی که طی آن ساکنان بربرستان به اسلام گرویدند. طی این زمان اسلامی و فارسی شدن غرجستان فرایند ی طولانی بود که حدود پنج قرن به درازا کشید.دوره بعد از مغولها که ششصد سال طول کشید و یکی از بی ثبات ترین دوره ها برای هزاره جات بشمار میآید. درین دوره بامیان مرکز هزاره جات در اثر حملات بی امان مغول ها و بعد از آن تیموری ها کاملآ نا بود شد و هر گز نتوانست شکوه گذشته خود را باز یابد.و همچنان دانشمندان و مورخین دیگر ی افغانستان نیز تحقیقات و نوشته های سودمندی را درباره معرفی هویت تاریخی و اتنیکی جامعه هزاره انجام داده است که میتوان از فیض محمد کاتب هزاره ––- محمد صدیق فرهنگ – حسن فولادی - -سیدعسکر موسوی- حاجی کاظم یزدانی –- حسین نا ئیل - جبلی غرجستانی – عیسی غرجستانی –داكتر سيد مخدوم رهين- نصیر احمد دولت آبادی- علیداد لعلی – جواد خاوری - سخی ارزگانی - حمزه واعظی – شاه علی اکبر شهرستانی – داکتراکبر همت فاریابی- رضا ضیائی – هادی میران – ظاهر دقیق – بومانعلی قاسمی و نویسنده ء این مقاله یاد نمود.

اغلب مورخان عقیده دارند که اکثریت شاخه های اقوام هزاره زیرعنوان دای قرارمی گیرند که دای بیانگر شناخت و شکل ویژه ای ازشاخه ها وپیوندقومی مردم هزاره است . دای که در لهجه هزار ه گی به معنی توده ای علوفه ای زمستانی یا بوته ای سو خت و به عبارت دیگر چیزهای که جمع آوری و در کنار هم قرارداده شده است . دای بشکل پیشوند دراسمای دا یزنگی، دایکندی، دایدهقان، دای چوپان، دای میرداد ، دای ختای، دای میر کشه ، دای کلان ، دای میر ک ، دای قوزی ، دای فولاد و دای ز نییات اتصال یافته است . بعضي از مورخان بر اين باورند که ورود آيين تشيع به اين ناحيه افغانستان درزمان سلسله صفويان و علي‏الخصوص دوران پادشاهي شاه عباس، ، رایج گردیده ‌ است. اکثریت هزاره ها مسلمان شیعه مذهب می باشند و در قلب افغا نستان مسکن گزین استند. ، تقریبا ۹۰٪ هزاره ها پیرو مذهب تشیع بوده و میتوان از آثار تاریخی از دوران صدر اسلام در موزیم کابل وقرآن کوفی به خط عثمان بن عفان خلیفه سوم اسلام، آیاتی از قرآنکریم به خط امام حسن و نیز به قرآن خط کوفی که در سال ۱۳۳۴ از "شهر غلغله" بامیان کشف شده بود اشاره کرد. در بافت اجتماعي و قومی افغانستان ، اما بر خلاف ادعای دشمنان, اين گـروه قومي از بوميان اصلي افغانستان‌اند هزاره‏ها دومين يا سومين گـروه بزرگ قومي در كنار پشتون‌ها، تاجيكها و ازبكها محسوب مي‏شوند. جامعه هزاره از بعضی مفاسد تباه کننده مانند : فحشا، بچه بازی، قمار، شراب، اعتیاد به مواد مخدر و گدائی بر کنار مانده اند. ؛ جهانگردانی که در باره هزاره تحقیق نموده به این حقیقت ا ذعان دارند ونوشته اند “ با اینکه این مردم در اوج فقر بسر میبرند اما تن به گدایی نمیدهندهزاره ها مردمی اند صادق، درستکار، آرام و صلح جو و در عین حال شجاع پرکار و زحمتکشو به مشاغل طاقت فرسا مصروف اند. و اغلب کارهای تولیدی و سازندگی کشور بدوش این مردم میباشد .آنان در برابر تهاجم ناملایمات روزگار سرمای شدید محیط گرسنگی و تشنگی فوق العاده مقاوم بوده و با تمام فشارهایی که علیه آنان اعمال شده باز تو انسته اند پرچم غرجستان را در قلب کشور بر افراشته نگهدارند . لهجه وگویش مروج مردم هزاره :- لهجه ای هزاره گی گویش مختلط از فارسی – مغولی وترکی با سنت گفتار ی مخصوص به خود است .از نقطه نظر زبان شناسی گویش ولهجه عنوان دقیق تری برای هزاره گی است که دولینگ سا ل 1973 - .م . - شهرستانی سال -1981 – م. نیز به گویش ولهجه هزاره گی اشاره کرده است . هزاره گی مرکب از 80 – فیصد فارسی – 10 –فیصد مغولی و 10- فیصد ترکی و دیگر زبانها است لهجه وگویش هزاره گی به دلیل اثر گذاری زبان های ترکی و مغولی عمدتآ با دیگر لهجه ها ی فارسی متفاوت است . قاموس زبان هزاره گی که مجموعآ شامل 1450 – لغت میشود بوسیله شاه علی اکبر شهرستانی درسال 1352 –شمسی تحقیق وتا لیف گردیده که لغات فوق را با شاخه های مختلف زبانهای ترکی ومغولی و ازبکی مورد تحقیق و مقایسه قرار داده است . جلد اول رسا له لهجه های مروج مردم هزاره ء– دایزنگی – بهسود و جاغوری شامل بیش از 1850- لغات لهجه هزاره گی چاپ سال 1365 - شمسی وجلد دوم رساله حاوی بیش از 600- لغات لهجه ء مروج مردم هزاره چاپ سال 1369 –شمسی در کابل توسط نویسنده این مقاله تحقیق و تا لیف شده است . در مورد زبان وگویش هزاره گی دو جنبه باید مدنظر گرفته شود . اول – رابطه بین گویش هزاره گی و زبان های مهمی که برآن تآثیر گذاشته اند – مانند فارسی –مغولی وترکی – ودامنه تآثیرات هر کدام از آن ها برلهجه وگویش هزاره گی . دوم – ویژه گیهای خاص و منشآء گویش لهجه هزاره گی . مردم هزاره از قدیم الیام به لهجه مروج فارسی- دری هزاره گی مکالمه میکرده است وجوه متمایز و متبارز دری و فارسی هزاره گی با زبان دری وفارسی روی این مشتقات تکیه دارد. اول – نحوه گویش ولهجه - دوم - به کار بردن اصطلا حات و عبارات مغولی وترکی—سوم – ویژه گی های ارتباطی جملات و عبارات ونحوه تولید زبان ولهجه. در موارد زیادی تا هنوز مردم هزاره با استفاده از نام های مغولی – ترکی وفارسی امور لسانی خویش را انجام میدهند. داکتر مهدی در کتاب تاریخ سیاسی ونظامی دودمان غوری تذکر داده که رونوشت نکاحنامه را که از بامیان کشف شده واین نکاحنامه در قرن چهارم هجری به لهجه ء هزاره گی نوشته شده است . بدین ترتیب هزاره ها نسل اندر نسل اصالت زبان فارسی هزاره گی را با خود به همراه آورده ومنتقل ساخته است . نظریات و دیدگاه های برخی مورخان خارجی در باره هزاره جات و مردم هزاره :- درگذشته ها ی دور هزاره جات کنونی به گفته (بلیو ) بنام غرمارث یاد شده که این نام در کتاب مقدس نیز آ مده است –کنت کورت و بطليموس مورخين عهد سکندر کبير، فريه جهانگرد فرانسوي، هنري فيلد کريستياتس محقق دنمارکي و جورج راورتي، از مورخان غربي. مقدسي، مولف گمنام حدودالعالم در 959 ميلادي، ابي بکر مشهور به ابن فقيه، ابن خرداد در 920 ميلادي، از مورخين اسلامي و همچنان هيوان تسنگ راهب چيني از موجوديت غرج الشار، غرجه، غرجستان، شاران غرجستان و موجوديت هزاره ها در غرجستان به کرا ت ياد نموده اند. جهانگرد چيني هيوان تسنگ مینویسد كه در دوره كوشانيها از آريانا عبور كرده، قوم هزاره قرنها پيش از ورود اسلام به این سرزمين مي زيستند، در ادبيات و توا ريخ دوره اسلامي قرن سوم وچهارم هجري اطلاق ترك غرچه به قوم هزاره شده است. ژ. فيريردانشمند فرانسوی گفته است كه هزاره ها ساكنين اصلي افغانستان ميباشند و در زمان حملات اسكندر در همان محل زندگي ميكردند كه حالا حيات بسر ميبرند واین موضوع را از نوشته هاي موًرخ قديمي يونان “كورتس” استفاده كرده است. ؛ ميگويد : « هزاره ملتي است كه از اختلاط و تركيب ترك و مغول بوجود آمده اند .و چنانچه در کتاب جامع التواريخ نیزنوشته شده است که هزاره ها ترکيبي از نژاد ترک و مغل واز ساکنان بومي افغانستان هستند. ، درین کتاب تاریخ که - 1500 سال قبل از ميلاد مسيح، از ”اوغوزخان " فاتح کبير مغل و فرزندان 24 گانه ء او نام برده مي شود و قبايل که بار اول در جهانگشايي با او سهم گرفتند، اقوام : اوليغور، قا نقلي،قبچاق، قارلق، قليچ، آغا جري يا باغچري، بودند که اين نام ها تا هنوز درميان جامعه ء هزاره مروج است. از قرن ششم قبل از ميلاد تا قرن اول ميلادي، هزاره جات مورد تجاوز قرارمي گيرد و مي توان از حمله ء ”کوروش کبير ”اولين حکمران مقتدر ”هخامنشيان " بين سالهاي 536 - 545 قبل از ميلاد، ياد نمود. گرچه او توانست هزاره جات را که در آن وقت ”ستاگيديا " ناميده مي شد، فتح نمايد، اما کوروش، از سوي قبيله ء ”دهايي " ( قبيله ء ترک و مغل )، زخم برداشت. سکندر مقدوني، به سرزمين هزاره جات که درآن وقت ”اراکوزيا " ناميده ميشد، حمله برد که با مقاومت سرسخت مردمان آنجا، مواجه گرديد. بطليموس دانشمند، که در رکاب سکندر قرار داشت مي نويسد : ”سکندر در گذشتن به شمال يک نوع انسانهاي جديدي را ديد که بي نهايت سرکش بودند و در پناه ء خانه هاي گلي مي زيستند.
ولی " سکندر در جنگهاي چهار ساله موفق به تسخير کامل ولايات اراکوزيا ( هزاره جات ) نگرديد. امپراطوري مقتدر کوشانيها بين سالهاي 40 تا 220 ميلادي، مدنيت بزرگي در هزاره جات بنا نهاد. کوشاني ها را به نام اقوام ”يوچي " مي نامند که يکي از شرقي ترين قبايل نيرومند ترک و مغل از شاخه ء ”کميستي " يا ”سيتي " است.
”کد فيزس " بنيانگذار سلسله ء کوشانيها و بعد پسرش ”ويما کدفيزس " در سالهاي 90 ميلادي امپراطوري وسيعي را به وجود آوردند. دومين خاندان کوشاني ها که بنيان گذار آن ”کنيشکاي کبير " است، از قبيله ء کوشان، از جمله ء اقوام ترک و مغل ويکي از قبايل مهمي تشکيل دهنده ءاجداد هزاره ها در تاريخ شرق مي باشد.بعد از انقراض امپراطوري کوشاني ها، بين سالهاي 425 - 566 ميلادي، امپراطوري سوار کاران وتير اندازان ”زاولي " يعني سلسله اي شاهان زاولي يا هياطله، قد مي افرازند. ، مانند برادران کوشاني شان از اقوام و قبايل سيتي يا کميستي هستند که هم اکنون هزاره هاي زاولي در جنوب غرب هزاره جات درخاص ارزگان، مالستان، جاغوري، اجرستان، در حوالي کابل و غزنی به نام”هزاره ء زاولي " زنده گي مي نمايند. کوشانی ها درابتدا عمد تا زردشتی بودند، بعدا بودائی شدند،. سلسلهً کوشانی ها، منطقه وسیعی را تحت کنترول داشتند که وسعت آن ازدریای اورال ـ اوزبیکستان ـ افغانستان ـ پاکستان الی قسمت شمالی هند امروزی میرسید. که ،شامل یوج جن، کندینا، سکیتا، کوزنبی، پاتالی پوترا وچمپا آن زمان میشدند.


برخی دیدگا های دیگر درباره بامیان مرکز هزاره جات :- باميان درافغانستان مرکزی < هزاره جات > ، تقريبا به مسافت 231 کیلومتر در شمال غرب کابل و در قلب کوه هندوکش، درارتفاع 2500 متری موقعيت دارد. با میان دربندا هش بنام < بامیکان> ودر قرن پنجم قبل از میلاد بنام < فان – یانگ > و درسال632 میلا دی < فان – ین – نا > یاد شده است.در اوا ئیل قرن اول میلا دی با به قدرت رسید ن کو شا نی ها بامیان حیثیت مرکز دین بو دا ئی را پیدا نمودکه در اين امپراتوری بزرگ ، بامیان و تنديسهای بودا ، سمبول يا نماد اين عظمت تاريخي بود. پس از دوره کوشانی ها و یفتلی ها - تنی چند بنام شیران با میان که از احفاد کوشانی ویفتلی بودند در بامیان و حوا شی آن حکو مت میر اندند حکمر وائی این سلسله قبل از اسلام و مدت ها بعد از آن نیز اد ا مه یافته است. حکمرا نی شیران بامیان توسط غز نویان ساقط وبعد از آن غوری ها شنسبی ها – خوارزمی ها در با میان حکو مت کر دند با شکست خوارزم شاه شهر غلغله توسط لشکر چنگیز خان تخر یب وبه بامیان آ سیب زیا دی وارد گشت.بامیان روی معبر کا روان رو قدیم میان بلخ و پیشاور بنا م راه معر وف ابر یشم قرار گر فته بود. پیکره های عظیم بودا - معا بد منقوش و چند ین هزارسموچ بامیان را از نظر آئین و هنر بودائی مشهور سا خت. اين شهربرای بيش از هفت قرن ـ از قرن دوم ميلادی تا دخول لشکر اسلامي در قرن نهم ميلادی درآن ، يکي از بزرگترين مراکز بودايی در شرق محسوب ميگرديد. بامیان درمحل تلاقی تمدن های ايرانی، يونانی، بودايی، هندو و اسلامی واقع شده و ميراث فرهنگی آن آميزه ای ارزشمند از تاثير اين تمدن ها و فرهنگ هاست. ، فصل بسيار با ارزش و مهمی را در تاريخ حوزه تمدني ما و در مجموعي جهان مي سازند. يک بخشي عمده از ميراثهای تاريخي و فرهنگي افغانستان را آثار باستاني قبل از اسلام تشکيل ميدهد که ازخصوصيات کاملا استثنايي برخورداربوده اند. بامیان در آن دوران تاريخي، منحيث با اهميت ترين مرکز تقاطع تمدن ها و جريانهای متفاوت فرهنگی و به مثابه شاهراهی انتقال ، و داد و ستد دست آورد های فرهنگی ملل مختلف جهان شناخته شده است. بازرگانان ، سياحان و هنرمندان از چين ، هند ، آسيای مرکزی و اروپا با استفاده از راه ابريشم ، دراين حوزه باستاني رفت و آمد داشتند،.هیوان تسانگ زایر چینائی که در نیمة اول قرن هفتم میلادی از بامیان دیدن کرده است از هیکل بزرگ دراز افتاده بودائی یادآوری نموده است . گرچه امپراتوری كوشانی ها در 220 ميلادی در شمال هندوكش ازهم پاشيد اما كوشانیها تا سال 425 ميلادی در جنوب هندوكش به فرمانروائی خود ادامه دادند .



ازنظر تاريخی ، آيين بودائی حداقل ۱۵۰۰ سال قبل از حمله مغول ها به خراسان و افغانستان امروز بطور وسيع در جنوب هندوكش حاكم بود ، به گونه ای كه اين آيين ، سالانه هزاران زائر چينی را به باميان مي كشانيد . معابد متعدد درآن موجود بوده و درآنها هزاران راهب به اخذ تعلیمات بودائی مصروف بودند. در سخره های عمودی و افقی کوه های شمال شرقی بامیان مجسمه های بودا را به بلندی 140 تا 150 فت کنده اند. این مجسمه بزرگ طلائی میباشد که درهنگام طلوع آفتاب شعاع آن بهر طرف نشر میگردد. به فاصله 12 لی ( یک لی مساوی نیم ورست و یک ورست مساوی10،67 کیلومتر) در شرق شهر بامیان هیکل خوابیدة بودا را درمعبد بزرگی مشاهده میشود که با (نیروا نا) یعنی به مقام ابدیت فرومیرود. این هیکل یکهزارفت طول دارد و شاه مملکت هرسال در جشن آزادی جمله دارائی منقول خود و خاندان خود را به شمول آنچه در خزانه دارد می آورد وآنرا به نام وی قربانی میکند..
کار ساختمان دو پيکره بزرگ در قرن دوم ميلادی به هدايت کنشکای کبير آغاز گرديد و احتمالا در اواخر قرن چهارم و اوايل قرن پنجم به پايان رسيده باشد. مغاره های حفرشده در دل کوه ها ، محل بود و باش هزاران راهب بودايي را تشکيل ميدادند و همچنان بحيث مهمانخانه برای مسافران ، بازرگانان ، و زائرين اين مرکز بودايي ، مورد استفاده قرار ميگرفتند. اين مغاره ها مملو از نقاشي های مختلف بودند که همزمان با تراش پيکره ها بحيث يک مجموعه يي بهم پيوسته حفر شده بودند. آنها به طول يک مايل ، قسمت شرقي و غربي ، يعني دو مجسمه بزرگ را با هم وصل ميکردند.این وادی را ميتوان به سه بخش تقسيم نمود. بخش غربي جايي که مجسمه بزرگ 53 متری قرار دارد و بيشترين بخش مغاره های منقوش را در بر ميگرفت ، بخش مرکزی که يک پيکره نسبتا کوچک ( احتمالا در حالت نشسته ) نيز تراشيده شده بود و تعداد زيادی از مغاره ها را در بر ميگرفت، و بخش شرقي واد ی که دارای مجسمه بزرگ 38 متری بودا بوده است. برعلاوه این دو مجسمة بزرگ ، مجسمة دیگری هم بفاصله هزار قدم دورتر بشکل خوابیده موجود بود. در حدود یکهزارو هشتصد سال قبل، کاروانهای تجارتی زیادی از آسیا و اروپا به قصد مسافرت به چین ازطریق بامیان عبورمینمودند.این جاده در عصر شاهان کوشانی رونق زیادی کسب نمود.
شمار زیادی از زائرین چین نیزازین راه عبور میکردند. آنها به هند یعنی جائیکه بودا بیش از دو هزار سال قبل در آنجا متولد گردیده بود سفر میکردند. بوديسم در قرن سوم پيش از ميلاد توسط راهبان بودائی به نواحی جنوب كوه های هندوكش عرضه شده بود . با توجه به سكه های قديمی پيدا شده در باميان ، نقاشي های روی ديوار های معابد اطراف تنديس های بودا ، نقاشی های به جا مانده از زمان آخرين شاهان كوشانی و همچنين شكل فزيكی تنديس ها ، مي توان چنين نتيجه گرفت كه ساكنان اين منطقه تا حدود 2300 سال پيش دارای همان قیافه و تركيب فيزيكی چهره بوده اند كه هزاره های امروز هستند .
بدين ترتيب چهره مغولی ساكنان مردم هزاره افغانستان را مدت ها پيش از حمله چنگيز خان و امير تيمور ، جستجو كرد ، مدت ها پيش از ظهورمغل ها ، ساكنان هزاره جات امروز در معرض تآثيرات اقوام قديمی مغل ها و ترك با ويژه گی های فزيكی شبيه مغل ها و ترک قرار گرفتند . برجسته کاری های مرمرین ، آثار سنگی بودایی متعلق به ماقبل تاریخ، برنزهای رومی، مسکوکات دوره های مختلف، مجسمه های قبل از میلاد، بخشی از آثار موزیم ملی کابل را که از بامیانبدی آمده تشکیل می دادند. که نشان دهنده رواج وسیع آئین بودائی در ین ساحه وبخصوص در بامیان میباشد .

برای تامین وحدت ملی باید اقوام کشوربه تفاهم جمعی ، منافع ملی ازطریق مشارکت آگاهانه و عادلانه درمسائل سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی برسند تا برای تحقق اهداف مشترک وتامین منافع جمعی درچوکات حاکمیت سیاسی واحد ،تشریک مساعی نمایند.
ایجاد حس اعتماد وهمبستگی ملی و تحقق وحدت ملی درافغانستان ، با همآهنگی واختلاط ارزشهای فرهنگی , تاریخی و اعتقادی اقوام ، که منافع جمعی آنان از طریق ، تفاهم " ارگانیکی" بر پایه فرهنگ پلورالیستی ، باید در چوکات حاکمیت سیاسی واحد امکان پذیر گردد.
قرار است درطی یکسا ل و چند ماه آینده انتخابات ریاست جمهوری و چند ماه بعد ازآن انتخابات پارلمانی در افغانستان برگزارگردد. درحالیکه تنی چند از شخصیت های سیاسی خود ها را به مقام ریاست جمهوری کاندید و ازحالا بشکل مقدماتی فعالیت های تبلغاتی را آغاز نموده اند . اما تا هنوز هیچ یک از رهبران و نخبگان سیاسی مردم هزاره خود ها را به این مقام کاندید ننموده ولی جامعه هزاره به حد لازم بلوغ سیاسی و عزم ملی رسیده اند وبی توجهی وکم کاری حکومت کنونی را در طی تقریبا هفت سال اخیر بخوبی درک کرده واز آن کمک های میلیارد ها دالری جامعه جهانی حد اقل بازسازی تا هنوز درمناطق هزاره جات صورت نگرفته است که مردم هزاره جات آنرا لمس میکردند . رهبران دولت کنونی صرف باشعارها و تبلغات دلخوش کننده این مردم را امید وار و مصروف ساخته و کدام کارعملی درین ساحه انجام نداده است . جامعه هزاره دیگر فریب کاندیدان مقام ریاست جمهوری و بخصوص آقای کرزی را نخواهد خورد . درین انتخابات دیدگاه ها و تقاضا های مبرم – ضروری و حیاتی زیر را مردم هزاره جات در بد ل پشتیبانی مشروط از تمامی کاندیدان و بخصوص آقای کرزی پیش از برگزاری انتخابات به ایشان پیشکش وارایه میدارند تا درطی مدت یکسال و چند ماه باقیمانده دوره کاری خویش آقای کرزی به آن عمل نمایند .
-اول - معضله کوچی ها باید بصورت دایمی و همیشگی حل و فصل و به این مشکل زخم نا سور مانند برای همیشه خاتمه داده شود.
- دوم – در تطبیق پروژه شاهراه آسیا ئی کابل – هرات از طریق هزاره جات تعلل و کارشکنی های مقامات دولتی بطور قاطع بدون سیا ست بازی ها ی قومی برطرف و هرچه زود تر اسفلتکاری این سرک از طریق بامیان بطرف کابل نیز آغاز و پیشبرد سریع کار احداث شاهراه را شخصا آقای کرزی زیرنظرمستقیم خود قرار دهد
- سوم- آقای کرزی تمام ولایات جدید پشنهادی مناطق هزاره جات و بخصوص ولایات جدید پشنهادی- جاغوری – بهسود - پنجاب – را منظور و تشکیل نموده تا این ولایات جدید مناطق هزاره جات درکنار ولایات بامیان و دایکندی فعالیت خود ها رادر سطح تشکیلات اداری ولایات جدید آغاز نمایند .
چهارم :-برای باز سازی ولایات کشور بخصوص مناطق هزاره جات عدالت و برابری در تقسیم بودجه انکشافی آنان از طرف دولت در نظر گرفته شود.وبرای بازسازی ولایات بامیا ن و دایکندی توجه بیشتر از گذشته جلب و در اکمالات ارگانهای دولتی در همه امور ایشان اقدام و ایندو ولایت را به ولایات درجه اول از لحاظ تشکیلا ت اداری دولتی ارتقا دهند.
پنجم :- قرار احصائیه موجود حضور تحصیلکردگان جامعه هزاره در ادارات – موسسا ت و شعبات اجتماعی –فرهنگی و اقتصادی دولت کنونی به تناسب حضورتحصیلکردگان دیگر اقوام درپائین ترین فیصدی قرار دارد که 2 % را تکمیل کرده نمیتواند.آقای کرزی باید سهم و حضور جامعه هزاره را درشعبات دولت مطابق به احصا ئیه ملل متحد ومتناسب به تعدادنفوس و شعاع وجودی شان که مردم هزاره سومین قوم در افغانستان میباشد تامین نماید . با تحقق این پنج خواست و تقاضای برحق و عادلانه جامعه محروم هزاره آقای کرزی بالای رآی و پشتیبانی مردم هزاره درانتخابات ریاست جمهوری آیند ه حساب نماید در غیر آن هر کاندید دیگری که به این خواست قانونی مردم هزاره لبیک گوید مردم هزاره درین مورد آمادگی صادقانه دارند تابا ایشان تفاهم نمایند .

نتیجه گیری :-

یکی از مورخان جهان میگوید :- مردم یک کشورتا تاریخ خود را نشناسد، نمی‌تواند تشخیص دهد که در کجا ایستاده هستند. تاریخ هرکشوربخشی ازهویت مردم آن سرزمین رامیسازد. درباره معرفی وشناخت ازقدامت تاریخی و هویت اتنیکی جامعه هزاره کتاب های متعدد تاریخی و تحقیقی ومقالات فراوانی از جا نب مورخان داخلی وخارجی تالیف و نگارش یافته است و براساس اسناد تاریخی وباستانی و تحقیقات علمی جامعه شناسی دانشمندان مذکور سرزمین هزاره جات وطن اجدادی و نیاکان مردم هزاره درطی مدت بیش ازسه هزار سا ل بوده که آثار باستانی بامیان آنرا به ثبوت میرساند و بنا بر تحقیقات انجام شده جامعه شناسان داخلی و خارجی هویت اتنیکی و نژادی جامعه هزاره ثابت گردیده است که این مردم مخلوطی از نژاد مغل و ترک اند که این علایم و نشانه ها را میتوان در لهجه فارسی هزاره گی مشاهده نمود . نظریات مغرضانه برخیها در باره اینکه مردم هزاره را از بقایای لشکر چنگیز میدانند بدو دلیل تاریخی مردود شناخته میشود اول :- بقول غلام محمد غبار:
- چنگیز خان نمیخواست درین سرزمین ساکن شود ومیخواست بعد از تخریب شهرغلغلهء بامیان به مرکزاصلی خویش بر گردد . درحالیکه کوشانی ها دربامیان ،همراه با مردم این سرزمین به تشکیل دولت پرداخته وباعث عظمت بامیان باستان شدند. نیاکان مردم هزاره چنان آثاردرخشان تاریخی و باستانی را به جا گذاشته اند که هر گونه شک وتردیدی را ازمیان برداشته است.
درین مقاله سعی گردیده تا در باره هویت تاریخی و اتنیکی مردم هزاره جات کتاب های تاریخی جداگانه ویا در بخشی از کتاب های تاریخ عمومی افغانستان در مجلات– روزنامه ها و در یک و نیم دهه اخیردررسانهای انترنتی داخلی و بیرون مرزی کشور نوشته ها و نظریات مورخان و نویسندگان مشهور داخلی و خا رجی چاپ و نشر شده .که درباره قدامت تاریخی سرزمین هزاره جات و هویت اتنیکی و منشا نژادی جامعه هزاره نظریه های تحقیقی و کار شناسانه ارایه نموده تذکر رفته است .
و همچنان دانشمندان خارجی نیز کتا بهای تاریخی و مقالات تحقیقی فراوانی را نوشته است . اكثرمورخان داخلی و خارجی معتقد ند که هزاره‏ها يكي از اقوام قديمي و مخلوطی از نژاد ترک و مغل افغانستان‌اند و هزاره جات ، ازگذشته های خیلیها دور و چندین هزار سا ل قبل زادگاه اصلی و آبائی مردم هزاره‏ بوده است.
هم چنان چندین خواسته و د رخواست مشروط جامعه هزاره از کاندیدان ریاست جمهوری و بخصوص آقای کرزی نیز نگارش یافته اند .

منابع :-

سایت سمنگان زیرعنوان نام افغانستان چگونه و از چه زمانی بر کشورما گذاشته شد؟ نویسنده:- رمضان علی رحیمی .

سایت کا تب هزاره زیرعنوان برگي از تاريخ ترك هزاره نویسنده:- پروفيسور عنايت الله شهراني .

سایت آریانانت زیرعنوان ساختار قومی و نهادهای سیاسی- اجتماعی مردم هزاره نویسنده:- صاحب این قلم.
سایت آریائی زیرعنوان هزاره جات یا هزارستان ازدیدگاه ونظر مورخین نویسنده:- صاحب این قلم







معرفی کتاب: ئی چینگ





معرفی معتبرترین کتاب پیش بینی تاریخ جهان
ئی چینگ به معنای "کتاب تغییرات" یا "نوشتار دگرگونی ها" که گفته می شود کهن ترین نوشته روی زمین باشد به فوهسی پادشاه اسطوره ای چین باستان نسبت داده می شود.
فرزانگان بزرگ چینی مانند لائوتسه، کنفوسیوس و دیگران از آن تاثیر پذیرفته و آن را ارج و تفسیر نموده اند. ئی چینگ وابسته به نشانه هایی است که طبیعت و عوالم ناپیدا بر انسان نمایان می دارند. ین و یانگ در اندیشه تائو تجلی می یابد و انسان هر زمان می تواند با ایجاد شرایط کسب این نشانه های طبیعی، از طبیعت آنچه نمی داند را باز آموزد.
این کتاب توسط یونگ از بزرگترین روانشناسان غربی به باختر زمین معرفی شد و همچنان موضوع تحقیق فلسفی بسیاری از رسائل علمی است. اما دانشمندان و ریاضی دانان همچنان نتوانسته اند رمز و راز جدول شصت و چهار خطی آن را بگشایند. کتابی که برای چندین دهه در چین مائو ممنوع بود امروز در تمام جهان بعنوان واقعیتی انکار ناپذیر گسترش یافته است. ولی تعداد بسیار معدودی از زبان واسطه انگلیسی به زبان فارسی برگردانده شده است.
برای این نویسنده که قریب دو دهه خود را وقف علم تجربی و خردگرایی باختر زمین کرده بود روزی که باید به فراطبیعت می رسید فرا رسید. فراطبیعت و عوالم مینوی و روحانی نه نمایش ها، بلکه نوعی شهود و استدراکات نامعمول.
پنج سال پیش و جذبه های فوق العاده به این عوالم. در گذشته بسیاری از الهاماتی از حوادث اعم از رخدادهای بزرگ منطقه ای و حتی روزانه، این راقم را متاثر خود خواهد کرد ولی بی تردید "مانیتیسم از راه دور" از مکتب ژوگوی فرانسوی و "اکتشاف ئی چینگ" از مکتب کنفوسیوسی مشرق عمیق ترین اثر را گذاشته است.
تاثیرات شخصی مانیتیسم برای این نویسنده کاملا نسبیت گرا که همه چیز را قبول دارد اما بسختی بدانها ایمان می آورد راهی را برای باور واقعی گشود. فلسفه ناگشوده ئی چینگ هم اعجازی جهان بینی است.
روزی فلسفه های زیادی می خوانیم تا باور کنیم و امروز باور کرده ایم و فلسفه می سازیم. غرب نیم قرن است که کاوش فراطبیعی را آغازیده است و ما همچنان در بند حرفهای بی فایده مانده ایم.
مشرق زمین و تمدنهای باستانی همچنان حل ناشدنی باقی مانده اند. مردان بزرگ همواره جسارت گفتن "هنوز نمی دانم" را دارند. شهود و مکاشفه شرقی را بدور از اسارت هایی فعلی، تجربه کنیم. و باور کنیم که حتی پیش گویی هم معجزه نیست. حقیقت ماندگارترین هستومند جهان است..
از تمدن باستان ایران زمین که هزاران سال با تمدن چین و هند باستان به پیش رفت امروزه چیزی جز تاریخ پادشاه بر گرفته از سنگ نوشته ها و تواریخ یونانی و مصری چیزی باقی نمانده است.
کتابسوزی ها و نفی هویت های ملی، از اشراق و عوالم ماوراء که افلاطون را سالها مجذوب خود کرده بود چیزی باقی نگذاشت. نجات از طریق اشراقیون و سهروردی نیز تنها به ملاحظات تکفیر گریزانه جهان فلسفه تحت سیطره غزالی و مستشرعین محدود گردید.
برای کشف دوباره دنیای گمشده تمدن خود به گنجینه همتایان چینی، تبتی و از همه مهمتر هم تباران هندی نیاز داریم. نیازی که وابستگی سامی ما را هر چه کمتر می سازد و افق دید را بسوی گذشته خود و عوالم بی نهایت همنوعانمان می گشاید.
بنابر سالها تجربه شخصی تاکنون، کتاب ئی چینگ وابسته به ادراک نشانه هایی است که نتایج حاصله را اگر در کشف تفال حافظ 25 درصد فرض کنیم در سه رده دسترسی و مکاشفه آن به ترتیب نود، نود و نه، و صد خواهد بود.
پاسخهای غیرقابل انکار عمدتا به نشانه هایی از طبیعت که انسان دخالتی در ایجاد آنها ندارد برمی گردد: هر گونه همبودی های تصویری، صوتی، و گرمایی و عددی و غیره که فرزانه چینی سائو یونگ این دانش را به کمال رسانید.
با اینحال مکاشفات با درصدهای کمتری از ئی چینگ همچنان که در یاری از حافظ به تحقق می پیوندد رخ می دهند. اما در گستره زمانی، تجربه شخصی تا آینده نگری سه ساله را به عینه مشاهده نموده است. در هر حال تحقق ئی چینگ مانند مکاشفاتی از حافظ و مولانا یک باور است. یکی از مزایای ئی چینگ ، علم پیش بینی اقتصادی است.

«یین و یانگ » به اتفاق یگدیگر را خلق می کنند


تئوری یین و یانگ را میتوان به صورت یک تصویر کوچک نشان داد که معارف تبادل تاثیر گذاری میان یین ویانگ است . یا هر یک از این دو مولد دیگری است .
یا هر یک از این دو متضاد دیگری است . یا هر یک از این دو طرف میتواند بخشی از یک دیگر را شامل شود . یا هر یک از این دو میتواند جایگزین دیگری شود تئوری یین ویانگ حدود 800 سال قبل از میلاد مسیح طی مدت طولانی در کشور باستانی چین پی ریزی شده اشت .

یین ویانگ از جهان تصوری سیاه وسفید نشان میدهد . بر پایه اعتقادات « یانگ » معرف خورشید و « یین » معرف ماه است . این دو روشنی بخش جهان از مشرق ظهور میکنند و بعد با حرکتی مشهود به سوی جنوب و بعد از آن به جانب غرب می روند. در طب سنتی « یین ویانگ » در هر شخص حالت متوازن و متعادل دارند و این با خود انسان است که این دو نیرویی را که در بدن دارد تحت کننترل خود دراورد.
« یانگ » مانند آتش است و شعله های آن زبانه کشیده و بالا میرود و گرما به وجود می آورد و یین مانند باران فرو می ریزد خنکی ایجاد میکند و راکد است .

به این ترتیب با آنچه گفته شد دو تعبیری که از « یین ویانگ»وجود دارد و سنتی است به عنوان یک سر منشا در تمامی تحقیقات نظری در علوم پژشکی تائوئیستی مورد استفاده بوده و در نتیجه روز و خورشید همان « یانگ» و شب وماه همان « یین» می باشد .

در چین باستان ساعتهای چینی را بر اساس یین ویانگ محاسبه میگردند .

پنچ ارگان حیاتی بدن انسان «یین » هستند. این پنچ ارگان عبارتند از : کبد , قلب , طحال , ریه ها , کلیه ها وشش . موارد درونی دیگر یانگ هستند , که عبارتند از : مثانه, کیسه صفرا , روده دراز و یاریک , معده , ....

ذر طب قدیم وکلاسیک چین , «یین و یانگ » به طور دائم و لا ینقطع در بدن انسن در حال حرکت هستند . در مورد حیات , چها رتحول تشخیص داده شده است , که عبارتند از : تولد زندگی , بیماری ومرگ . د رعهد باستان در رساله ها و نوشته ها از زنجیره ای بودن این چهار تحول سخن گفته شده است .

یین , کلمه چینی یین, د راصل برای نشان دادن آن سوی تپه ای به کار می رفته که در تمامی طول سال , از خورشیدو آفتاب محروم بوده است . این واژه با خصوصیاتی از قبیل, سرما , انفعال , تاریکی و درون گرایی ارتباط دارد و علائم ظهور آن به شرح زیر است :

(1) احساس سرما در بدن .

(2) پرکاری بدن .

(3) هر گونه افت نسوج .

این طبقه بندی در مورد « یین و یانگ » نمی تواند امری مطلق به حساب آید , و در موقع به کار بردن این لغات باید دقت کرد تا کاملا به موضوع مورد نظر مربوط باشد .

«یین و یانگ » به اتفاق یگدیگر را خلق می کنند . برای مثال : در طب سنتی گفته می شود , که انرژی ((چی )) از خون ساخته میشود . «یین » و خون به وسیله انرژی « یانگ» به جریان افتاده و به جلو می رود .

نظریه یین ویانگ : تای چیی




انرژی آسمان یانگ ناب است , انرژی زمین نیز یین ناب است . خود انرژی و نفس یا (دم ) یانگ است . شکل و قالب ونیز ماده , یین است . اندرون انسان یین و ظاهر انسان یانگ است . نیرو و قدرت یانگ است . تغذیه یین است . در خوراکیها و نباتات نیرو زا و نیروبخش, یین و یانگ نیز حضور دارند . در بوها آنچه قویتر است , یین است و آنچه سبکتر است , یانگ به حساب می آید . در طعم ومزه ها , ترشی وتلخی , یانگ , شیرینی و خنثی و بی طرف , تندی , شوری , یین است .



3- نظریه انرژی jingluo :

بر اساس این نظریه کانالهایی در سیستم درونی بدن وجود دارد , که از میان آنها اطلاعات و انرژی از نقطه ای به نقطه دیگر جریان می یابد .

نقاط طب سوزنی به عنوان گره هایی که در طول شبکه « جینگ لائو » پراکنده هستند تلقی می شوند . این سیستم دارای عملکرد ویژه ای است . کانالهای این سیستم در تمامی طول بدن پراکنده هستند , نقاط داخلی را به هم متصل می سازند و سپس به اندامهای دیگر می رسند . در طول هر کانال نقاط مخصوص طب سوزنی وجود دارد . عمل این کانالها به جریان انداختن نیروی « چی » و خون است که با وضع فیزیولوژیک انسان ارتباط مستقیم دارند . پر خونی و انسداد در طول این کانالها , جریان خونی و نیروی « چی » را قطع می سازد و باعث بر هم خوردن تعادل میان نیروهای « یین ویانگ » میشود . بنابراین قدرت بدن را نسبت به بیماری کم می سازد . از همین رو اغلب روشهای درمانی در چین بر اساس رفع انسداد آنها قرار گرفته شده است . نقاط طب سوزنی در طول این کانالها , نقاط حیاتی هستند که در آنها نیروی چی و خون تجمع یافته و توزیع می شود . لازم به توضیح است که نیروی (چی ) نه تنها در این کانالها جریان دارد , بلکه همین جریان سبب تصفیه و پاکیزگی این کانالها می شود . تای چی , با حرکت دادن اندامهای مختلف بدن , باعث جریان نیروی «چی » در ارگانهای داخلی می شود .

منبع تمامی حرکات بدن ( انرژی چی ) می باشد . به این معنا که تمام فعالیتهای فزیکی ( از قبیل راه رفتن و ....) فعالیتهای پسیکولوژیک ناخود آگاه انسان ( از قبیل تپش قلب و....) به وسیله این انرژی یا نیروی حیاتی حادث می شود . این نیرو در نصف النهار انسان, که نقاط مستعد انجام فرایند طب سوزنی است و نیز در بافتهای بدن , جریان پیدا می کند .

«چی » بدن انسان را در مقابل حملات اقلیمی آزار دهنده ( سرما _ باد _ رطوبت و ...) محافظت و حمایت می کند و بخصوص در مسدود کردن یا گشودن منافذ پوست نقش قاطعی را به عهده دارد .

«چی » مبادلات وتغییرات بدن را کنترل و هماهنگی و هارمونی آنان را منظم و مرتب می کند . بخصوص «چی » میزان استفاده از خون , عرق و اشک و ...را سرو سامان میدهد .

«چی » حفظ مواد و جوهرهای اندامهای انسان را عهده دار است . این «چی » است که به اندامهای بدن اجازه میدهد سر جای خود بوده و جلوی هر گونه افت و کاهش وسیلان خارج از اندازه مایعات حیاتی ( مانند اسپرم ...) را بگیرد .

و بالاخره «چی » بدن انسان را گرم نگه داشته و بر اساس سیستم , گرم کننده , این گرما را حفظ و در نتیجه در مصرف انرژی بدن انسان صرفه جویی می کند .

تاچی , ورزشی برای متناسب ماندن می باشد . تاچی تمرین بدن سازی منحصر به فردی است که برای تمامی رده های سنی مفید می باشد . تای چی , ورزشی مناسب و مفید برای ارگانهای داخلی و خارجی و همچنین پوست و استخوان می باشد .



تاثیرات تای چی بر روی سیستم عصبی مرکزی

عملکرد عمده سیستم اعصاب مرکزی , تنظیم فعالیتهای سیستمهای بدن, به طوریکه بدن قادر به ایجاد تعادل بین محیط داخلی و خارجی باشد ,است . اجرا نشدن و از کار افتادن این عملکرد سیستم اعصاب مرکزی منجر به بیماری می شود . بنابراین لازم به ذکر است که سیستم اعصاب مرکزی و تای چی عملکردهایی کار آمد هستند . تای چی , تحت هوشیاری , تمرکز بر روی «دان تین » . بیرون کردن افکار آشفته و سست کردن پوسته دماغی به صورتیکه هیجان بیش از حد به عنوان ناهنجاری تلقی شود , تمرین می شود .



تاثیرات مثبت تای چی بر روی اعضاء داخلی

تمرین تنفس , تای چی , به صورت آرام , آزاد ( رها ) , آهسته , یک نواخت , طولانی وعمیق انجام می شود , که این تنفس باعث ذخیره و تنظیم انرژی می شود و همچنین باعث بالا بردن تمرکز در افراد می باشد .

هماهنگی و تعادل اعضای درونی دو ویژگی مهم در حرکات تای چی می باشند . اعضای بدن انسان با هم و مستقل از هم در یک زنجیره متصل به هم کار می کنند . به طوریکه اگر یکی از حلقه ها از حرکت بایستند , حلقه های بیشماری ایجاد شده تا حرکت ادامه پیدا کند .

با وجود «دان تین » که به عنوان محوری تلقی می شود, که پیرامون آنرا انرژی فرا گرفته است و تای چی با تنفس یکنواخت وعمیق و هماهنگ و با باز وبسته شدن قفسه سینه و بطن که بهترین دسترسی به اعضای داخلی می باشند , شکل گرفته است . ثابت شده است که تمرین تنفس در تای چی می تواند سرعت حرکت دیافراگم را سه تا چهار برابر زیاد کند . بنابراین تمام اعضای داخلی می تواند از پبغام آرام و یکنواخت بهرمند شوند . انعطاف پذیری اعضاء و تعادل بین آنها و پیشرفت در تنفس , متابولیسم , هضم کردن و سیستم چرخه ای بدن سیتم ایمنی بدن را در مقابل بیماریها بالا می برد .



اثرات متبت تای چی چو آن بر روی ماهیچه ها و استخوانها

حرکات دورانی , تای چی, ماهیچه ها ( عضلات ) و استخوانها را تحریک می نماید . حرکات تای چی مستلزم , ترکیب نرمی وسختی در ارتباط با تئوری «یین ویانک » و قوانین زیست _ حرکتی است . حرکات دورانی , بدن را در وضعیت کششی بخصوصی در نواحی دان تین میانی وکمر قرار میدهد . حالت انعطاف پذیری در همگام تمرین در تمامی نقاط بدن دیده میشود . در این هنگام , جریان خون در تمام بندها و بافتها اطراف ماهیچه ها تسریع می یابد . با تصفیه سازی کانالهای درون بدن و تقویت ماهیچه ها و استخوانها, از نارحتیهای استخوان وپوکی استخوان جلوگیری می شود . به علاوه تای چی , در جلوگیری و درمان از کار افتادگی ماهیچه های پشتی, آرتروز شانه, رشد بیش از حد استخوانها و نارحتیهای مهره گردن که معمولا در افراد مسن تر رخ می دهد, موثر می باشد .



اثرات مثبت تای چی چو آن بر روی سیستم گردش خون

سیتم گردش خون, تمام انرژی لازم را برای فعالیتهای انسان و سوخت و ساز بدن تهیه می کند . تغذیه و حفاظت سیتم گردش خون می تواند, ضعف پیری را به تاخیر بیاندازد و سسب کسب قدرت شود .

همانطوری که در بالا اشاره شد, حرکات دورانی (مارپیچی) در تای چی به اعضای داخلی پیغام میدهد . و همچنین در عملکرد سرخرگها, سیاهرگها و مویرگها تاثیرات مثبتی دارد . با تمرینات تای چی, خاصیت ارتجاعی رگها ارتقاء داده می شود, غلظت خون کم می شود, سرعت جریان خون بالا می رود و در پایان باعث بالا رفتن قدرت بدنی می شود . هر چه خون بیشتری به شخص برسد, عمل سوخت و ساز قلب بالا می رود . توان روحی بالا, انرژی و تمرکز باعث بالا رفتن طول عمر می شود .





اثرات مثبت تای چی چو آن بر روی حس های پنچگانه

اعضای احساس پنچگانه, دور نمایی از روح را منعکس می نماید . همچنان که گفته شدکه «چشمان پنچره روح هستند », بنابر این لازم می باشد که از عملکرد حسهای پنچگانه مطمئن شویم .

در تای چی, برای آرام کردن اعصاب صورت احتیاج به, آرامش, تمرکز داریم و همچنین چشمها وگوشها ولبها و بینی وزبان می بایست در وضعیت درستی قراد داشته باشند .

فعالیت و توسعه دائمی مویرگها به اعصاب صورت, خاصیت ارتجاعی داده وباعث تغذیه مناسب تر آنها برای انجام عملکردشان می شود. بعد از انجام تمرینات تای چی, در مدت زمانی معین چشمانی درخشان وگیراتر و صورتی گلگون پیدا می نماییم . که این مسائل ثابت میکند که تمرینات تای چی, باعث تغذیه چشمها و پوست می شود.



تاثیرات مثبت تای چی چو آن بر روی وضعیت (تمایلات ) افراد

تمایلات خوب و خود پروری نشانه روح سالم است . علاوه بر تاثیرات تای چی بر روی حرکات و تکنیکها, تای چی به افراد کمک می کند تا بر خشم خویش غلبه نمایدو باعث پیشرفت سریع در این رابطه بر روی افراد می باشد .

در تای چی, برای بدست آوردن تمرکز و آرامش و حرکت وسکون, نیاز به روح آرام داریم . تای چی در محیط داخلی برای بکار گیری اصول خارجی در ذهن افراد توازن ایجاد می کند.

« آرامش با افکار راحت (آرام ) همراه است. »بیقراری و ناآرامی با ذهن مشوش همراه است . آرامش می تواند, بیقراری را بپوشاند.

این عقیده مردم چین باستان, در مورد توسعه و رشد طبیعی ذاتیشان بود. تای چی, مردم را در برابر وسوسه های خارجی مقاوم می نماید . عموما تصدیق شده است افرادی که به تای چی می پردازند از افسردگی نجات پیدا می نمایند و از اخلاق خوب وشایسته ای بر خودار می شوند .



ین و یانگ از دیدگاه بروس لی



بروس لی برای من و خیلی از هم سن و سالانم در دوران کودکی اسطوره بود، همیشه عاشق فیلم های بروس لی بودم و تحت تاثیر این شخصیت (تا جایی که دست دوستم رو شکستم) به هر حال بروس لی فقط یک بازیگر نبود بروس لی شخصی بود مثل خیلی از شخصیت های تاریخ که هیچ وقت تکرار شدنی نیستند، متن زیر از کتاب کونگ فو و دفاع شخصی بروس لی گرفته شده، درباره سمبل ورزش های چینی ” ین یانگ ” توضیح میده.

قسمت سیاه دایره به نام ین نامیده می شود. ” ین ” نمایش دهنده کلیه چیز هایی است که در عالم وجود دارد:

حالت نفی، حالت مثبت، حالت آرام، امور واقعی (خیالی) ماه، تاریکی، شب، اموری که مربوط به جنس مونث می باشد و …

قسمت دیگر دایره یعنی قسمت سفید یانگ نامیده می شود. ” یانگ ” به کلیه موارد مثبت، استحکام، چیزهای واقعی دنیا، جنس نر، خورشید، روشنی، روز و …

اشتباه عمده مردم در این است که سمبل ین/یانگ را یکی می دانند در “تای چی ” نیز سمبل ین یانگ بر خلاف یکدیگرند.

در حقیقت تمام موارد موجود در سمبل ین یانگ در فکر و مغز مردم پرورانده می شود. خورشید هیچگاه مخالف ماه نیست بلکه اینها تکمیل کننده یکدیگرند و ما هرگز بدون هیچ یک از آنها نمی توانیم زنده بمانیم. در گفتاری دیگر وجود جنس مونث، جنس مذکر را تکمیل می کند، بدون جنس مونث چگونه معنی جنس مذکر را بفهمد؟!

وجود دو جنس مخالف در کنار یکدیگر فلسفه ین یانگ است. شخصی در حال راندن دوچرخه می باشد هیچ گاه نمی تواند با هر دوپا در یک جهت بر پدالها فشار بیاورد در این صورت دوچرخه هیچ گاه حرکت نخواهد کرد. حرکت پدال ها در جهت خلاف یکدیگر در ظاهر باعث حرکت دوچرخه به جلو خواهد شد پس حرکت و جنبش نیاز به یگانگی و فشار و رهایی دارد. هر کدام از اینها مکمل و دلیل یکدیگرند.

سمبل ” ین یانگ ” نقطه سفیدی در سیاهی و نقطه سیاهی در سفیدی است. این نمایش تعادل در زندگی است، با رفتن به بی نهایت می توان مدت زیادی زنده ماند.

بنابراین قدرت باید در پس پرده نجابت پنهان شود و آرامی، درقدرت باشد. دقت داشته باشید که درختان سفت و محکم در برابر باد شکاف بر میدارند در حالی که خیزران فقط در مقابل آن خم می شود. در هنرهای رزمی فرد باید آرام باشد و نه سرسخت، بایستی ملایم بود نه سر سخت، حتی اگر بسیار قوی هستید بایستی نرم خو و آرام باشید و این شبیه این نیست که اگر کسی قدرت داشته باشد، کسی نمی تواند به راحتی قدرت وی را در بشکند.

واین بهتر معنی ین یانگ است، هستی دارای یگانگی در هر چیزی ست اگر ما با قدرت چیزی و یا کسی را به جلو و به عقب خم نماییم و وی را در کنترل بگیریم، این را نمی توان کنترل نامید، زیرا کنترل موقعی است که بدون خم کردن وی آنرا بدست آوریم

نر و ماده | ماکروبيوتيک

Yin & Yang
ترجمه: انسان
همه چیز در جهان در معرض تغییر همیشگی است.

پس هرآنچه در محیط ماست تغییر میکند...شب به روز...و تابستان به زمستان...و سرما به گرما...و جوانی به مرگ...و زندگی به پایان...و حرکت به سکون و به همین ترتیب...

ما توسط دو نیروی قدرتمند و متعارض، اما متمم و مکمل هم احاطه شده ایم... و این دو نیرو مارا هدایت میکنند تا هماهنگی را بین جسم و عقلمان پیدا کنیم...تا به آن برسیم...و نامهای ین و یانگ بر این دو نیرو اطلاق میشود...این کلمات ژاپنی هستند و به معنی ماده و نر میباشند.

و از ین و یانگ وحدتی یگانه سرچشمه میگیرد... کاملا همانند ماده و نر... چون این دو بر یکدیگر تکیه میکنند... پس این قدرتهای متعارض نشاطی متعادل متعادل را تشکیل میدهند...

مایکروبیوتیک بر تاثیرگذاری ین و یانگ در زندگی روزمره تاکید میکند.

در ضمن اهداف ین انتشار و از هم گسیختگی و توسعه و جدایی وجود دارد، که به این صورت به هم پیوستن انرژی بیرونی یا مادی را تشکیل میدهند...و در مقابل تنظیم و اجتماع و کاهش ضمن اهداف یانگ میباشد که به این صورت انرژی داخلی یا روحی را تشکیل میدهند.

ین و یانگ از مهمترین قدرتهای اساسی و اولیه به شمار می آیند. و امکان درک هر تغییر یا حرکت یا تشکیل شدن یا کنش و واکنش به اضافه همه پدیده ها به واسطه ین و یانگ وجود دارد.

اما در دنیایی که ما را احاطه کرده، خورشید و روز و حرارت و تابستان صفتهای یاگ را نمایش داده در حالیکه ماه و شب و سرما و زمستان صفتهای بیشتری از ین را انعکاس میدهند.

امکان مشاهده حرکت پیوسته ین و یانگ در جسم بشری از طریق بزرگ و کوچک شدن و قلب و ریه ها و معده و روده ها هست. و انسان و حیوان، با توجه به اینکه موجوداتی پر از نشاط هستند، بیشتر از گیاهان جامد، که به ین متعلق اند، به یانگ تعلق دارند.

همانا زندگی رقصی میان نر و ماده است... هر سلولی در بدن ما عاشق این رقص است... و هر انرژی نوری... و هر نفس... و هر فکر و صدا و سکوتی...

انرژی رقص کیهان است... پس زندگی چیزی نیست جز رقص خوشحالی و سلامت و بیداری... پس همه ما به ایجاد این رقص از طریق غذا دعوت شده ایم... و در فنا...

صفتهای ین و یانگ را در جدول زیر وارد کردیم تا بتوانید به وضوح از آنها مطلع شوید:
صفتها
ین (ماده)
یانگ (نر)
دفع کننده
جذب کننده
عوارض
توسعه
انتشار
جدایی
گسیختگی
جدایی
تحلیل رفتن
ازهم باز شدن
کوچک شدن
مخلوط شدن
تنظیم شدن
در بر گرفتن
اجتماع
ترکیب شدن
یگانه شدن
جهت یابی (درکاشت گیاه)
افقی به سمت بالا و بیرونی، زیر زمین
افقی به سمت پایی و داخلی، بالای زمین
موقعیت
عمودی
افقی
نور
تاریکتر
روشنتر
حرکت
غیر فعال، کندتر
فعالتر، سریعتر
ارتعاش
طول موج کوتاهتر فرکانس بالاتر
طول موجی بلندتر فرکانس پایین
آهنگ روزانه
شب
روز
فعالیت
فکری
جسدی
جنسیت
ماده
نر
علم زیست
گیاهی
حیوانی
فصلها
زمستان
تابستان
حرارت
سردتر
گرمتر
بافت
خشنتر
لطیفتر
غلظت
نرمتر
سختتر
وزن
سبکتر
سنگینتر
رطوبت
دارای رطوبت بیشتر
خشکتر
ارتفاع
بلندتر
کوتاهتر
حجم
بزرگتر
کوچکتر
رنگ
بنفش، نیلی، آبی، نارنجی، قرمز
سبز زرد
مواد شیمیایی
ازت، اکسیژن، پتاسیم، فسفر، وکلسیم.. الی آخر
هیدروژن، کربن، سدیم، سیانور، مگنزیم.. الی آخر
جرمهای آسمانی
ماه
خورشید
بعدها
فضا
زمان