کافه تلخ

۱۳۸۹ شهریور ۴, پنجشنبه

مسیح انسان است یا خدا؟






سرشت مسیح چیست؟
چه جایگاهی دارد؟
آیا انسان است یا خدا؟
یا هر دو؟
نقش او در تثلیث مقدس چیست؟
بحث مسیح شناسی به این سوال ها و سوالات دیگری که در پی اینها مطرح می شود پاسخ می گوید. این بحث از مهم ترین مباحث الهیات مسیحی است.

عهد عتیق آمدن مسیح را وعده می دهد و یهودیان در انتظار این شخصیت بوده اند، عهد جدید و قرآن نیز از آمدن این موعود خبر می دهند. با این حال شخصیت این موعود در این ۳ کتاب و در اذهان پیروان آنها بسیار متفاوت است. بنی اسرائیل منتظر انسانی بوده اند که هیچ گونه جنبه الهی ندارد. شخصیت این موعود در بخش هایی از عهد جدید تقریباً منطبق بر همان مسیح عهد عتیق است؛ اما در بخش های دیگر آن جنبه الهی یافته است. مسیح قرآن نیز صرفاً یک انسان است و هیچ بهره ای از الوهیت ندارد. این نوشتار به مقایسه مسیح شناسی عهد جدید و قرآن می پردازد.

عهد جدید را می توان به لحاظ مسیح شناسی به دو بخش تقسیم کرد. کتاب های عهد جدید یا مسیح را صرفاً یک انسان می دانند، یا او را موجودی ازلی و دارای شان الوهی به شمار می آورند. سه انجیل نخست، یعنی متی، مرقس و لوقا که به لحاظ یکسانی ساختار و محتوا اناجیل همنوا خوانده می شوند و نیز کتاب اعمال رسولان و دو رساله منسوب به پطرس و رساله های یعقوب و یهودا و مکاشفه یوحنا، بخش نخست را تشکیل می دهند. انجیل و رساله های یوحنا و رساله های پولس نیز بخش دوم را می سازند. از آنجا که مهم ترین قسمت بخش نخست، اناجیل همنوا هستند و نویسنده کتاب اعمال رسولان همان لوقا، یعنی نویسنده انجیل سوم است و چند رساله دیگر این بخش بسیار کوتاه هستند، از مسیح شناسی این بخش با عنوان «مسیح اناجیل همنوا» و از بخش دیگر با عنوان «مسیح نوشته های پولس و یوحنا» نام می بریم.

● مسیح اناجیل همنوا

در این بخش مسیح صرفاً یک انسان است و هیچ اثری از الوهیت در او وجود ندارد؛ به گونه ای که اگر کسی از بخش دیگر عهد جدید هیچ خبری نداشته باشد و فقط این بخش را مطالعه کند، هرگز الوهیت مسیح، در هیچ مرتبه و درجه ای، به ذهنش خطور نمی کند. البته بسیاری از عالمان الهیات مسیحی فقراتی از این بخش را به گونه ای تفسیر کرده اندکه بعدی فراانسانی به مسیح می بخشد؛ اما این تفسیرها با تکیه بر بخش دیگر و بر این اساس صورت گرفته اند که کل مجموعه یک کتاب است و یک الهیات را بیان می کند ولی اگر کسی از این اصل دست بردارد و هر بخش را به صورت مجزا در نظر آورد، هرگز نمی تواند بخش نخست را این گونه تفسیر کند.در این بخش او «پسر خدا» خوانده شده است؛ اما این تنها عنوانی تشریفی است؛ چرا که در هنگام تولد او خبر داده می شود که او بعدها چنین عنوانی خواهد یافت. بنابراین «پسر خدا» خوانده شدن حضرت عیسی(ع) عنوانی ازلی نیست؛ بلکه از این جهت که بدون پدر و به قدرت خداوند به وجود آمده است، مردم او را پسر خدا می نامند، کما اینکه در همین بخش وقتی اجداد حضرت عیسی شمرده می شوند هنگامی که به آدم می رسد، او نیز پسر خدا خوانده می شود. این عنوان در بخش دیگر عهد جدید بسیار زیادتر و البته با معنایی بسیار متفاوت با این بخش به کار رفته است.

عنوان دیگری که در این بخش بسیار درباره مسیح به کار رفته، عنوان «پسر انسان» است. این عنوان تنها در اناجیل آمده و عمده موارد آن در اناجیل همنوا و شمار معدودی نیز در انجیل چهارم به چشم می خورد. در مجموع در اناجیل همنوا ۷۲ بار و در انجیل چهارم ۱۳ بار این عنوان به کار رفته است. نکته جالب در این باره آن است که در اکثریت این موارد در اناجیل، خود حضرت عیسی این عنوان را برای خود به کار برده است. در حالی که این نسبت درباره عنوان «پسر خدا» برعکس است.

پس رفته، همه امت ها را شاگرد سازید و ایشان را به اسم اب و ابن و روح القدس تعمید دهید (متی ۱۹:۲۸).

اما در اینجا این سه صرفا در کنار هم به کار رفته اند و این دلالت بر الوهیت نمی کند. در قرآن اطاعت خدا در کنار اطاعت پیامبر و اولوالامر قرار گرفته، در حالی که هیچ مسلمانی تاکنون الوهیت پیامبر را از آن استنباط نکرده است.

● مسیح شناسی پولس و یوحنا

در بخش دیگر عهد جدید، یعنی انجیل چهارم و رساله های پولس و یوحنا، وضع به گونه ای دیگر است. در این بخش چنان الوهیت عیسی نمایان و برجسته است که تعابیر مشعر بر انسانیت عیسی در این بخش، حتما در سایه قرار می گیرند و تفسیر و توجیه می شوند. در این بخش مسیح یک موجود ازلی است:

در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود... همان در ابتدا نزد خدا بود (یوحنا، ۱:۱ـ۲).

او خداست: «کلمه خدا بود» (یوحنا، ۱:۱)؛ «من و پدر، یک هستیم» (یوحنا، ۳۰:۱۰)؛ «کسی که مرا دید پدر را دیده است» (یوحنا، ۹:۱۴)؛ « و یقین کنید پدر در من است و من در او» (یوحنا ۳۹:۱۰)؛ «پس همین فکر در شما باشد که در مسیح عیسی نیز بود که چون در صورت خدا بود، با خدا برابر بودن را غنیمت نشمرد، لیکن خود را خالی کرده، صورت غلام را پذیرفت و در شباهت مردان شد» (فیلپیان، ۵:۲ـ۷).

در این بخش نیز او «پسر خدا» خوانده شده؛ اما با معنایی کاملا متفاوت: «پسر یگانه که در آغوش پدر است، همان او را ظاهر کرد» (یوحنا، ۱۸:۱)؛ «زیرا خدا جهان را این قدر محبت نمود که پسر یگانه خود را داد تا هر که بر او ایمان آورد، هلاک نگردد» (یوحنا، ۱۶:۳).

پس این پسر از قبل بوده است و اوست که خدا را ظاهر می کند و او با خدای پدر هم ذات است: «من و پدر، یک هستیم» (یوحنا، ۱۳:۱۰).

بنابراین «پسر خدا» بودن مسیح در عهد جدید به دو معناست: در نوشته های پولس و یوحنا به معنای هم ذات بودن با خداست؛ در حالی که در نوشته های دیگر معنایی تشریفی دارد و به معنای انسان مقرب خدا و مانند آن است اما مسیحیان اغلب دومی را طبق اولی تفسیر می کنند:

ما مسیحیان انکار نمی کنیم که در کتاب مقدس برخی از آیات درباره پسربودن مسیح وارد شده که به ذهن جاهل می آورد که او پایین تر از پدر است، ولیکن هرگاه توجه کنیم، همان طور که در تورات و کتاب انبیا وارد شده که مسیح دو طبیعت الهی و بشری دارد، این ما را نسبت به جمع بین پسربودن ازلی و این آیات از کتاب قادر می سازد. از آنجا که مسیح، هم انسان و هم خداست، به آن چیزی نسبت داده شده که بر ناسوتش صدق می کند، مانند گفته او «از سفر خسته شدم» و گفته او «خدایا، خدایا، چرا مرا ترک کردی» و هیچ یک از اینها دلیل بر ضدلاهوت او نیست... بلکه قصد در کتب وحی، تمیز بین ناسوت و لاهوت است.

این تفسیر در سده های نخست مسیحی مقبول افتاد و در واقع مسیح شناسی «پولس ـ یوحنا» رسمیت یافت و به این ترتیب، مسیح شناسی اناجیل همنوا به دست فراموشی سپرده شد یا به گونه ای تفسیر گشت.

● مسیح شناسی قرآن

قرآن در آیات متعددی به شخصیت حضرت مسیح می پردازد. از این آیات دو مطلب به دست می آید: یکی رد مسیح شناسی رایج و رسمی مسیحیت و دیگر مسیح شناسی خاص قرآن.

قرآن درباره رد مسیح شناسی رایج مسیحی می گوید مسیح خدا نیست: به راستی کسانی که می گویند خدا همان مسیح، پسر مریم است، کافر شده اند. بگو اگر خدا بخواهد مسیح پسر مریم و مادرش و اهل زمین همه را نابود کند، چه کسی می تواند او را باز دارد؟ (مائده ۱۷:۵)

به راستی کسانی که گفتند خداوند همان مسیح پسر مریم است، کافر شدند، حال آنکه مسیح می گفت ای بنی اسرائیل، خداوند را که پروردگار من و پروردگار شماست، بپرستید که هرکس به خداوند شرک آورد، بهشت را بر او حرام می گرداند و سرانجام او دوزخ است... به راستی کسانی که گفتند خداوند یکی از سه تاست کافر شده اند و خدایی جز خداوند یگانه نیست (مائده ۷۲:۵ـ۷۳).

مسیح، پسر خدا نیست و حتی به صورت تشریفی سزاوار نیست که پسر خدا خوانده شود:

و یهودیان می گویند عزیز پسر خداست و مسیحیان می گویند مسیح پسر خداست. این سخنی است [باطل] که به زبان می آورند (مائده ۷۲:۵ـ۷۳).

قطعا یهودیان هیچ کس را به معنای واقعی پسر خدا نمی نامیده اند اما قرآن کاربرد تشریفی این عنوان را نیز مجاز نمی شمارد. همچنین در آیه ای دیگر از یهود و نصارا نقل می کند که آنان خود را پسران خدا شمرده اند. قرآن این عمل آنان را رد می کند و می گوید شما مخلوق خدا هستید (مائده ۱۸:۵) و حال آنکه ایشان قطعا خود را به معنای واقعی پسر خدا نمی دانستند.

ویژگی های اثباتی مسیح قرآن از این قرار است:

او بنده خداست: «گفت من بنده خدا هستم» (مریم ۳۰:۱۹)؛ «مسیح و فرشتگان مقرب هرگز ابا ندارند که بنده خدا باشند و هر کس از پرستش او ابا داشته باشد و کبر بورزد، به زودی همگی آنان را [برای حسابرسی] نزد خویش گرد می آورد» (نساء ۱۷۲:۴).

او مخلوقی از مخلوقات خداست: «شأن عیسی برای خدا چون شأن آدم است که او را از خاک آفرید؛ سپس به او گفت موجود شو و بی درنگ موجود شد» (آل عمران ۵۹:۳)؛ «مریم گفت پروردگارا، چگونه مرا فرزندی باشد ... گفت خداوند بدین سان هرچه را بخواهد می آفریند و چون اراده او به کاری تعلق گرفت، به آن می گوید موجود شو و بی درنگ موجود می شود» (آل عمران ۴۷:۳).

او پیامبری از پیامبران خداست: «مسیح پسر مریم جز پیامبری نیست که پیش از او هم پیامبرانی آمده بودند» (مائده ۷۵:۵)؛ «جز این نیست که مسیح عیسی بن مریم پیامبر خداست» (نساء ۱۷۱:۴)؛ «او [(عیسی)] گفت ... خدا به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است» (مریم ۳۰:۱۹)؛ «او [(عیسی)] پیامبری است به سوی بنی اسرائیل» (آل عمران ۴۸:۳).

تولد او معجزه آسا بود: «چنین بود که فرشتگان گفتند ای مریم، خداوند تو را به کلمه خویش که نامش عیسی مسیح فرزند مریم است و در دنیا و آخرت آبرومند و از مقربان است، بشارت می دهد. او در گهواره و در میانسالی با مردم سخن می گوید و از شایستگان است. [(مریم)] گفت پروردگارا، چگونه مرا فرزندی باشد حال آنکه دست هیچ بشری به من نرسیده است، گفت خداوند بدینسان هرچه را بخواهد می آفریند...» (آل عمران ۴۶:۳).

خدا به او معجزاتی داده است: «من از سوی پروردگارتان برای شما معجزه ای آورده ام که از گل برای شما چیزی به هیات پرنده می سازم و در آن می دمم و آن به اذن الهی پرنده می شود و به اذن الهی نابینای مادرزاد و پیس را شفا می دهم و مردگان را زنده می کنم و از آنچه می خورید و در خانه هایتان ذخیره می کنید به شما خبر می دهم» (آل عمران ۴۹:۳).

او «کلمه الله» است: «جز این نیست که مسیح عیسی بن مریم ... کلمه اوست ...» (نساء ۱۷۱:۴)؛ «فرشتگان گفتند ای مریم، خداوند تو را به کلمه خویش ... بشارت می دهد». (آل عمران ۴۵:۳) مفسران مسلمان می گویند از این جهت عیسی کلمه الله نامیده شده که مستقیما با سخن «موجود شو» خدا به وجود آمده (آل عمران ۴۷:۳) و برخی از اسباب عادی را نداشته است؛ پس مقصود از «کلمه» همان «کن = موجود شو» است.

پس بنا بر مسیح شناسی قرآن، مسیح یک انسان است و هیچ گونه جنبه الوهی ندارد. هرچند از جهاتی با دیگر انسان ها متفاوت است. برای مثال، او بدون پدر متولد شده است اما قرآن می گوید عیسی از این جهت بالاتر از آدم نیست که بدون پدر و مادر خلق شده است. همچنین او معجزات شگفت آوری ارائه کرده است اما سایر پیامبران نیز به اذن خداوند چنین کرده اند.

بنابراین باید چنین نتیجه بگیریم که مسیح شناسی عهد قدیم و اناجیل همنوا و قرآن به هم نزدیک است و اگر تفاوتی نیز به چشم می خورد، تنها در عنوان یا نامگذاری است. در این ۳ مسیح شناسی، عیسی از مرزهای انسانیت فراتر نمی رود، برخلاف مسیح شناسی پولس و یوحنا که در آن مسیح از این مرز فراتر رفته با خدا همذات و با او برابر می شود.

حال اگر بخواهیم مسیح شناسی قرآن را با مسیح شناسی عهد جدید مقایسه کنیم، باید بگوییم عهد جدید دو مسیح شناسی دارد؛ یکی از آنها با مسیح شناسی قرآن نزدیک است و دیگری کاملا مغایر با آن است و قرآن آن را کفر می شمارد.کسانی قائل به این رای شده اند که بر ظاهر کتاب و سنت تاکید می کرده اند.

اما اینکه نویسنده فوق تاریخچه این مبحث را به قرن دوم بازمی گرداند، به اعتقاد امامیه نادرست است؛ چرا که در خطبه اول نهج البلاغه این موضوع مطرح و نظریه صفات رد شده است.

بنابراین طرح نظریه صفات، در تاریخ کلام اسلامی امری عادی بوده و هیچ نیازی به جست وجوی منشا خارجی نیست.

● جمع بندی

هر دو سنت اسلام و مسیحیت بر توحید تاکید می ورزند. با این حال به نظر می رسد آموزه تثلیث مسیحی با توحید ناسازگار است و همین امر باعث شده که عالمان الهیات مسیحی برای جمع بین توحید و تثلیث تلاش کنند. قرآن تثلیث مسیحی را مردود می شمارد و برخی از مسیحیان قائل شده اند که آنچه قرآن رد می کند تثلیث رایج مسیحی نیست اما شواهد متعددی نشان می دهد که قرآن همان تثلیث مسیحیت رایج را رد می کند. برخی منشا نظریه صفات اسلامی را نظریه تثلیث مسیحی دانسته اند؛ اما به نظر می رسد برداشت نظریه صفات ظاهر قرآن برای ظاهرگرایان مسلمان، امری طبیعی بوده باشد و نیاز به منشا خارجی نداشته است.



منبع: درآمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت
عبدالرحیم سلیمانی اردستانی
روزنامه تهران امروز