1. فرشتگان به خلقت دوبارهی موجودی در زمين اعتراض كردند و نه شيطان ٢. شيطان (كه كلمه ای غير عربی است) اول شيطان بود و بعد، ابليس و رانده و رجيم و ملعون شد(و نه برعكس) ٣. سخن شيطان در برابر "وجود و شعور كل" اين بود كه: چون من از انسان بهترم (چون من از آتشم و او از خاك) فرمان نمی برم و سجده نمی كنم ٤. شيطان "جن" بود و نه "ملك" ٥. و نكاتی ديگر كه در مختصر نمی گنجد ٦. و مسلم اينكه اين سخنان وقتی به كار می آيد كه همه چيز را ول كنيم و در چهارجوب نوع استدلال و مفاهيم قران بحث كنيم ...
كه اگر نقطه ی آغاز بحث اين باشد كه همه ی اينها دروغ است و خرافات و مذهب هم شيادی است و متافيزيك: موهوم... بحث شكلی ديگر به خود می گيرد... و سرآخر: پراتيك و تئوری... عمل و تجربه، و ايده و مطالعه، دو بال مكمل همند... يكی از آفات عصر كنونی، افزونی اطلاعات و كمبود تامل و خلوت و تفكر است... كه شاهد اين هستيم كه: مطالبی در شكل فلسفه و فلسفه زبان و ادبيات و..و..و.. نوشته می شود:
اما بی آنكه بدانند فلان بحثی را كه مطرح كرده اند: سالهاست كه مطرح شده و روی آن بحث هايی مفصل هم صورت گرفته... به نوعی می شود: اختراع دوباره ی راديوی لامپی در زمان كامپيوتر... و مانند اين بحث كه آيا كردار(والبته ادراك)، از ديدن و شنيدن (از حواس) سرچشمه می گيرد و "می آيد" يا خير "دلالت گری" انسان از "چيز" به "مفهوم" و "نماد" طی يک "فرآيند" پيچيده و هزاران وجهی، صورت می گيرد: خود حديثی مفصل است كه باز در مختصر نخواهد گنجيد.
اما بشخصه سخنان متفكران "معرفت سيستمی" را راهگشاتر يافتم... و خب وقتی جای كامنت و پيغام را در وبلاگم بسته ام: يعنی ترجيح می دهم بيشتر بخوانم و بشنوم تا بگويم... تا شايد روزی "بفهمم" و آن"زمزمه ای ناب" که "مانده طفلک" طفلی وامانده را بيدار کنم: که هنوز رازی نيافته ام که مهرش باز کنم و افشا کنم... و اميد به روزی كه همه ما (با هر مرام و مسلكی) اول به يكديگر احترام گذاشته و "گسست مان" از هم: همان بر مبنای احترام باشد به ديگران: اول... و بعد معيارعای ديگر و ثانی و ثالث و ... و باز اميد که بعد صلح و احترام، به هم "محبت" داشته باشيم و دست يكديگر را گرفته و بالا كشيم و با هم بالا رويم ...سلامت، شاد و موفق باشيد: آقا آرش گرامی
گستردگی دانش و عظمت تفکر راهی است که من به دوستان در شرایت نداشتن یک استاد معنوی توصیه می کنم. با محبت بيش از حد و احترام به ندانستن ها به جايی نمی رسيم...
... و بااحترام، به قول خودتان فکر نکنم نوشته های من را درباره پديده ی شيطان درست خوانده باشيد و يا قرآن را. البته ممکن است خيلی فشردگی مطالبم موجب به اين مسئله شده باشد. در کتاب »شناخت شاهنامه« توضيح بيشتری درباره مراحل پيدايش شيطان می دهم که بسیار شيواتر است. ابليس همان واژهdiabolos (شکایتگر) است که گاهی با lucifer (یعنی نور آور)هم تشبيه می شود.
ابلیس جزو فرشتگان آسمانی هست و او همان شکايت کننده ايست که در قرآن به خداوند شکايت می کند که چرا حضرت آدم را که از گل آفریده است به او که از آتش ساخته شده است را ترجيح می دهد.
و نه خير شيطان اول فرشته بود بعد شکايت کننده شد یعنی ابلیس و برای اينکه جلوی آدم سجده نکرد خدا او را ضد بشر دانست و او "شيطانی" شناخته شد. ابلیس در قرآن نه دفعه در نه سوره مختلف ظاهر می شود و بعد از اين سوره ها فقط و فقط بعنوان شيطان معرفی می گردد. حتی هر نيرويی که با طبيعت الله اختلاف داشته باشد بصورت جن و شيطان معرفی می گردد.
بالاخه مسئله اين است که اديان قبل از اسلام از جمله دين مانوی بودا و مسيحيت می خواستند خلقت، فقط در آسمان و در برابر خداوند وجود داشته باشد و از گناه جسمی زمينی دور باشند و جهان را ترک کنند. اما با ادغام ادیان یونانی در مسیحیت و بعد ها اسلام خدايی که از بنده های خود خواسته بود که زندگی زمينی را ترک کنند حالا خواستار آفرینش خلیفهی جدیدی در دنيا می شود.
نخستین مسيحيان فکر می کردند رستاخيز و موعود نجات دهنده ی آنها تا چندی دیگر ظهور می کند ولی وقتی ظهور نکرد، مسیحیت با ادغام خود با ادیان یونانی به این تفکر رسید که مسیح هر سال هبوط میکند و خود را فدای گناه های انسان میکند، میمیرد، و در بهار دوباره به دنیا میآید.
و به همین دلیل رستاخیز مسئله ای شد که هر سال با چرخش فصلها تعیین شد. دین اسلام شیعه هم قبل از ملی شدنش در ایران چنین دیدی را در نظر داشت که بعد از چندین امام رستاخیز بوجود میآید. بخاطر همین موضوع است که ما از فرقه های چهار امامی داریم تا هفت هشت امامی. ولی رستاخیز نشد (البته برای آنها شد) و مجبور شدیم این مسئله را با امام دوازدهم که غیب است ولی یک روزی میآید و ما را نجات میدهد حل کنیم. و بدین صورت دین اسلام و عبریان زندگی زمینی را قبول کردند و رستاخیز و عاقبت را پدیده ای دانستند که حالا حالا ها بوجود نمیآید.
١. معرفت سيستمی: نوعی نگرش و نوعي تفکر است که سعی در راه يابی به پاسخ ها می نمايد (و با توجه به آنچه در طی اينهمه سال، بشر انديشيده و اينکه چرا هر کس، سازی زده و چگونه می تواند طرحی جامع برای شناخت پيدا کرد) و اين: "تکنيک" خاصی نيستیک سيستم جديد منطق و فکر را عرضه می کند (تکنيک به معنای آنچه مثلا مکاتب صئفيه و ... از وحدت وجود ارائه می دهند و ... ) بلکه در اين نوع تفکر:
ديگر تحويل موضوع به اجزا، و شناخت های تفکيکی و يا، تحليلی، به کنار رفته و هر "باشنده" ای - هر چند خرد - خود يک سيستم است... حتی الکترون و ... خود سيستمی هستند در تبادل با سيستم های ديگر... در اين نوع تفکر: هر "باشنده" ای، نسبت به جايگاهی که در سلسله مراتب هستی دارد دارای:
متغير های ثابت و وابسته و ... خود می شود (جمله ی "کواين" را تکرار می کنم: بودن يعنی حدی از يک متغير بودن)... {ر. ج.: مکتب کپنهاگ، نيلز بوهر و شرودينگر، مباحث مربوط به هوميوپاتی، ملاصدرا ، مکاتب بودايی ( مانند هينه يانه و ...)، مکتب جينيسم، ملاصدرا و..و..و..}
٢. چيزي حدود ١٣ سال را در ميان صوفيان و مکاتب صوفيه، علوم غريبه (در اکثر علوم اينچنينی: طلسم و سحر و ريميا و هيميا و ... - فقط به جز کيميا و سيميا و نيز رمل و اسطرلاب - ) و انواع مکاتب مانند: ذن و يوگا و يا انرژی درمانی ها و مثبت بودن ها و احضار روح و ... و مدل های غربی تر آن (شيوه های برداشت شده از شرقی ها: اما کاربردی تر و عملياتی تر شده برای نتيجه) گذراندم... و البته با سلسله ی شيطان پرستان ايران هم مباحثاتی داشتم (که دوست ندارم نام شان را بياورم)... از استادم مرحوم: نورالدين چهاردهی آموخته بودم: بايد رياضت ها و دستورهای مکاتب را بی تعصب اجرا کرد و تئوری های آنها را خواند... و بعد به خود اجازه اظهارنظر داد (کما اينکه نحله هايی هستند که هوشنگ پرستند و يا همين ميتراگرايی و ...)
و در کنار اينها: هم کار می کردم و هم در عين حال به مطالع ی فلسفه می پرداختم... و هدفم يافتن پيوندی بود: ميان علم، فلسفه، علوم غريبه، عرفان، مذاهب و... يعنی تمام سعی ام را کردم که "عمل" و "تئوری" را با هم پيش ببرم و "جستجوگری" بی تعصب باشم... اما در اين ميان:
من که "مرد کامل" و "مرشد" پيدا نکردم... همه اش لاف بود و گزاف و تعبد خواهی و مريد خواهی... تا آنکه ديدم: راه هر کسی: ويژه ی خود اوست... و بعد اين بود که به نتايج خاص دست پيدا کردم.
٣. بی هيچگونه خاکساری مزخرفی که ادعای کوچکی کند برای بالا بردن خود می گويم: "هيچ چيز نمی دانم"... باورش کن: نمی دانم: بی هيچ دروغی... و اينستکه ترجيح می دهم تا وقت و مهلت دارم بيشتر بخوانم و تامل کنم... شايد از اين وضعيت بغرنج در آيم...
٤. در مورد صفويه هم حالتی دوگانه دارم: اگر شاه طهماسب و شاه عباس و سپاه خونخوار "قزلباشش" نبود: وحدت ايران هم نبود... اما همين سلسله: به قول دکتر شريعتی، وزارتخانه ی تعزيه تاسيس کرد و انواع خرافات را با تشيع در آميخت... *تجارت، نه تنها مذهب که هر چيزی را به گند کشيده:
حتی سينما و هنر و... را. همه چيز فدای پوپوليسمی مبتذل و گيشه و بازار خريد و تقاضای بازار می شود... و اين خود، چرخه ای معيوب را درست می کند... مانند رواج پورنوگرافی در سينما و ادبيات و ... و در بسياری از صحنه ها: صرفا برای سود تجاری (و نه به دلايل مدرن يا پست مدرن و يا فمينيستی و ...) اينرا می توان در توليدات هاليوود بهتر رديابی کرد ٤. بحث تفکر اسطوره ای بسيار گسترده است و اينروز ها شده سکه تقلبی بازارهای روشن فکری... کما اينکه:
وقتی در اين بحث عميق شويم: با مباحثی چون: اسطوره ی اسطوره زدايی نيز برخورد می کنيم... و يا آن دگماتيسم اسطوره ای را که در بطن: اسطوره ی علم گرايی مدرنيسم است را می توان شناسايی کرد...
*مسلما منظورم از محبت: احترام به ندانسته ها نبود ٥ . ... چون ايمانم به اسلام هم بعد از بی ايمانی کاملم به غيب و خدا و ... بود که خود داستانی دارد ... مطمئن باشيد بارها و بارها: آيه به آيه و حتی کلمه به کلمه ی قرآن را زير و رو کرده ام... و تفاسير آنها و البته سخنان مخالفان را: اما باز به طور واضح در قران آمده:
ملائک به "آفرينشی" دوباره در زمين اعتراض کرده اند (به طور صريح در سوره بقره... می بيند برای چنين بحثی بايد بروم قران بياورم و آيه هم ذکر کنم...که فعلا برای اينگونه معرفی منبع و ارجاعات حوصله ای نيست دوست من... گفتم که: ذهنم در گير مسائلی ديگر است)... و نه شيطان...
بحث شيطان: تسليم نشدن دربرابر "شعور و وجود مطلق" اين بود که:
من از آتشم و انسان از خاک: پس از او بهترم: پس سجده نمی کنم... اما از اگر از "نص" قران فراتر رويم و به منابع ديگر رجوع کنيم: شيطان (که نام ديگری داشت و باز علاقه ای به اشاره به اين ندارم) طبق روايت چندين کتاب (که باور کن به دلايلی خاص نام نمی برم... چرا که معتقدم هر که طاووس خواهد، جور هندوستان کشد... ديگر حاضر نيستم در ١ ساعت هر چه خوانده ام را معرفی کنم و کسانی با خواندن آنها: خود را دانا و مطلع نشان دهند) در آفرينش قبل از "آدم" و "انسان"، موجوداتی روی کره زمين بودند...
(باز از ذکر نام و تاريخچه آنها معذورم:) که نهايتا شيطان که فلان مدت عبادت کرده بود، برای هدايت آنها، فرستاده می شود - شيطان فقط در آن زمان به جايگاه فرشتگان: صعود کرده بود - و پس از داستان آنها و ... و نابودی آنها... وقت آفرينش انسان: فرشتگان معترض شدند: که آيا باز می خواهی کسانی را در زمين بيافرينی که فساد کنند در حاليکه ما تسبيح گويان توايم... (حتی در اين اعتراض:
ضمير جمع عربی به کار رفته و نه ضمير مفرد که برگردد به يک معترض) و باقی داستان: و سخن خدا و آموزش اسما به انسان و... ابليس هم به معنای نا اميد از رحمت خداست... پس يعنی: شيطان اول شيطان بود (و حال با نامی ديگر) و مقرب هم بود... اما بعد: نوميد، رانده شده و لعنت شده، شد.
٧ . اينکه از کجا "لوسيفر" که شيطانی می باشد: در ادبيات اروپا راه پيدا کرد را بايد زمانی بروم دنبالش: اما در تمام اديان: اهريمن، انگره مينو، و پيروان او : در تمامی مذاهب: نماد تاريکی و کسانی که با نور پيکار می کنند، کسانی که "خويشکاری" و "خوره" ندارند راستگرا نيستند، جلوی هماهنگ شدن با "آرتا" را می گيرند و ... مورد تنفر و لعن بوده اند... فرضا در ميترائيسم: رهرو پس از مقام "کلاغ" وارد مرحله "پوشيده" می شد و به عنوان "سرباز" گروه خدا، به فرمان خدا: با نيروهای اهريمنی وارد مبارزه می شد.
( که سالک در اين مرتبه کلاه شکسته ای بر سر می گذاشت که نشان ميترا بود و می شد "پيک خورشيد")... در دين زرتشت نيز که آتش تجسم نيروي "آشا" است، آفرينش، آشا، را از گزند نيروهای اهريمنی، حفظ می کند و زرتشتيان روزانه ٥ بار اهريمن را لعن می شود و نماز "اشم وهو ..." ... را چون فلز گداخته سوزاننده ی اهريمن می دانند و ريشه ی خدايان نور: شايد برسد به "وولکان" و ... که باور کنيد از حوصله ی اين بحث خارج است ٨. رسوخ افکار ايرانيان در يونان هم طبق يکی از معتبر ترين منابع، می رسد به زماني که مردی کلدانی از کشور هخامنشيان، در آکادمی افلاطون، به آنها مطالبی پيرامون زرتشت می گفته (که هنوز در تاريخ زيست زرتشت مناقشه بسيار است).
٩. موعود داشتن اديان که خود بحثی است بسيار مفصل... اينجا از بحث تئوريک فاصله می گيرم... برای من اينگونه حل شد: ذهن و دل انسان چيزی مانند ديش ماهواره است... هر طرف تنظيمش کنی:
امواجی را می گيرد... بنده ديش ذهنم را مدتی متمرکز کردم روی: امام مهدی: موعود شيعيان... و پاسخم را گرفتم... و چيزی را که از نظر تئوری توجيهش: بن بست کامل است، به عنوان آخرين حربه از راه ديگری برای بود يا نبودش وارد شدم:
تا يا بپذيرم... يا کاملا از عقيده ای خرافی خود را منزه کنم... الان هم توجيهی ندارم: اما چيزی را که بيابم و ببينم انکار نمی کنم... هر چند کل دنيا ديوانه ام بپندارند و يا توهم بخوانندش... ١٠. فکر نمی کنم: مذهب باعث عقب ماندگی ما شده باشد... مشگل ما از فرهنگ مان آن است:
که بسيار لامذهب و يا کمونيست و... هم ديده ام که رفتارشان در تظاهرات و موضعگيری های سياسی و ... شان: مانند همان رفتاری استکه فرضا يک مذهبی سطحی در عزاداری ها و ... انجام می دهد: هر دو بی منطق و هر دو دارای خرافات خاص خودشان است... هر دو "مستبد" و هر دو "متعصب" و "دگم" و..و..و..
خب دوست گرامی: شرمنده که خسته ات کردم... اما از آلان بگويم: از ادامه ی بحث انصراف می دهم... شايد اطلاعاتم زياد باشد: اما شايد بهتر از من بدانيد: که از اطلاعات، تا "فهم" و "پاسخ داشتن" راهی بسيار طولانی است... و من ترجيح می دهم: خلوتم، بيشتر باشد تا وارد بحث شوم... که راه هر کسی برای والايی و فهم و رسيدن به کمال های ممکنش، جدا از ديگری است... حال راه من از "تشيع"شايد بگذرد (و با تمام آنچه در مورد فرقه هايش خوانده ام و يا با معتقدان آنها مباحثی هم داشته ام...) "و راه شما، از مسيری ديگر... در هر حال و هر صورت: اول سلامت و بعد راضی و سرافراز و شاد باشيد.
اين يه ويرايش: حسن توجه ات و تدقیقت... باقی غلط ها را هم يه جوری درستش را بخوان ديگر :)
راستی يادم رفت... از نظر من: جن هم به انواع موجوداتی که دارای ارگانیسم هستند اطلاق می شود... و جن طبق آنچه در قران آمده: مذاهب گوناگون دارد و ... و جن و شیطان در یک ردیف نیستند... و این ضد طبیعت بودن شان را نمی دانم بر چه اساسی یافته اید.
مکتب کپنهاگ - نیلز بوهر و شرودینگر جوابی را که انشتن دنبال آن می گشت داده است با فرضیه complementarity هم نور را بصورت موج و هم آن را بصورت ذره قبول کرده اند و تا وقتی که نور در مدلهای مختلف (یعنی این دو مدل) کاربرد دارد می شود از آن استفاده کرد و هم از تئوری آن. ولی انشتن نمی توانست چندین تئوری را قبول کند و به دنبال ادغام تئوری کوانتوم ها و تئوری نسبیت عام می گشت که بتواند تنها با یک تئوری و فورمول همه ی مسائل را توضیح بدهد - اما همانطور که دید، غیر ممکن است و تا آخر مرگِ خود به جایی نرسید. البته هاوکینگس تئوری سیاه چاله ها و هم سوپر استرینگها را مطرح کرده است ولی هنوز هیچ کس آن Grand Unified Theory را که انشتن دنبالش می گشت پیدا نکرده و نمی کند (این نظر من است).
(برای شما موجودات غير طبيعی عجيب و غريب هستند برای اينکه فقط بصورت فلسفی طبيعت آنها را درک می کنيد و نه عملی.) نظرتان را درباره فرد گرایی می پذیرم اما فقط از این مدل نمی شود استفاده کرد. همه ی ماکت ها کم می آورند و آدم مجبور است که از آن پس جهشی کند و از مدل دیگری که ادامه سوالهای انسان را می دهد استفاده کند. همین جور مدل به مدل جلو رفتن است که مسائل را حل می کند مانند فیلم سینمایی و حتی آن را در تاریخ نویسی هم می بینیم.
هر عصری یا دولتی برای خودش یک تاریخ نویسی دارد که حتی ممکن است ضد پژوهشهای تاریخی هم باشد ولی تاریخ نویسی را چه کسی ارزیابی می کند؟ همان تاریخ نویسانِ عصر. پس جهان، آفریده ای است از رام شدن و قابل استفاده شدن مدلهایی که کاربرد دارند.
بنده هم راههای زیبایی را که شما طی کرده اید دیده ام و از آنها گذشته ام ولی من را گمراه نکردند و از اینکه فهمیدم جهان آفریده ی خودم و بسیار چیزهای دیگر هستند شوکه نشدم. خرافات و به گند کشیده شدن سینما با پارنوگرافی هم ماکتهایی هستند که وجود دارند ولی در ملا عام هستند. از آنها رنج نبر. برو دنبال مسائل خاص و از عام دوری کن ولی دوباره به عام برگرد با جهانی گسترده تر و اومانیسم تر که شناخت و خرد در آن وجود دارد و همچنین سرنوشت، دوست... این جهان از نظر های شخصی و بی قضاوتی های بی جا دور است و جهانی است بسیار جالب که معنی احترام را در آنها می توانی کسب کنی.
احترام یعنی شناخت و تحمل کردن جهان های دیگر و نه فقط یک دید و یک مدل که انشتن دنبال آن می گشت. ...و بعداً خودت (البته این سنت است و تکنیکی که سینه به سینه به ما رسیده است، فقط باید استاد معنوی خود را یافت) مدل ها و تکنیک ها و مراسم خود را پیدا می کنی و حتی احضار کردن روح و غول و پری و ...
و راستی پیوندی ميان علم، فلسفه، علوم غريبه، عرفان، مذاهب وجود ندارد، آنها مدلهای مختلف هستند که در جامعه می گنجند و هبوط می کنند تا در مرحله ی آخر به مسائل مسخره و عامه تبدیل شوند و به دست بازاری ها بیفتند. بالاخره آنها هم باید معاش زندگی خود را تأمین کنند.
عصر و یا دوره تاریخی ما دوره تجار است و آنها هستند که جهان جدید را بوجود آورده اند آنها پهلوانانی هستند مانند سندباد که در اصل تاجر هستند ولی جهان های عجیب و غریب را فتح می کنند و همچنین استعمارگران قرون وسطی که به جهان بیرونی روی آوردند و حتی اختراعاتی مانند زبانشناسی و تاریخ نویسی را شروع کردند، همه آنها از فرزندان قشر تجار اروپا بودند. خیلی وقت است که عصر کیانیان تمام گشته و خرد آنها با خرد تاجران کمی فرق دارد، دوست...
درباره شیطان اشتباه می کنید. ولی باید بگویم که شیطان مثلاً در دید Augustin بعد از اینکه مانویت را ترک کرد بصورت "نبودن روشنی" فهمیده می شود. زردشتی ها بعد ها آن را بعنوان "دروغ" توضیح دادند. و در اوپانیشادها شیطان بعنوان "نبودِ وجودِ هستی" و "کمبود فعالیت مغز در آفرینش لحظه به لحظه" است، که آن را در بیماری افسردگی مشاهده می کنیم. در واقع خدای تعالی، خود هم نور بوده و هم تاریکی که بعد ها انسان فقط نور را می پرستد و یکتایی خدا را به این شرح قبول می کند.
اگر درباره لوسیفر اطلاع می خواهید مرا بعد از اینکه بقول خودتان پژوهشی درباره آن کردید در میان بگذارید. ولی بستگی دارد که ما زندگی زمینی را نیک می بینیم یا به قول بعضی از مذاهب بد و گناه می دانیم. اگر نیک ببینیم لوسیفر با معنی نورآورنده همسازی دارد ولی اگر آن را گناه ببینیم، لوسیفر شیطان می شود. درست مانند فرضیه ی "نور" که آیا موج است و یا ذره و بستگی به کاربرد آن دارد.
مرحله "پوشیده" در میترائیسم و "سرباز خدا" آن معنی را دارد که این سربازها از این به بعد باید از جهان نگهداری کنند و در واقع صدیقان جهانی می شوند (مانند شوالیه ها) و در اینجا اهریمن، هرج و مرجی در جهان است که آنها بر ضد آن می جنگند تا فرهنگها بوجود بیایند ولی با رشد کامل فرهنگها دوباره بینش جامعه انسانی محدود می گردد و آزادی ها از بین می رود و دوباره ضحاکی باید خود را از زنجیر رها کرده و بعد از مدتی هرج و مرج و آش و لاش شدنِ دوباره، به بند گردد. مانند انقلابهای امروزی عزیز...
مذهب، نگاهی به »پیش« دارد و می خواهد خود را به عصر طلایی برساند و می گوید که یک روز جهانی کامل بوجود آمد و از آن به بعد فرسوده تر و فرسوده تر شده تا اینکه به عصر تاریخی برسیم. ولی دید علمی، درست برعکس آن است. در اینجا جهان روزی با بیگ بنگ شروع شده و تا حال رشد کرده است و انسان کامل تر و کامل تر شده است (درست است که خورشید هم روزی از بین می رود) ولی فعلا داریم رشد می کنیم و حالا حالا ها خورشید از بین نمی رود (این مسئله را با توضیحات دیروزم درباره دید رستاخیزیِ اسلام و یهودی در نظر داشته باش، دوست).
بالاخره بنده شما را خوب درک نمی کنم از طرفی می گویید: "تا آنکه ديدم: راه هر کسی: ويژه ی خود اوست... و بعد اين بود که به نتايجی خاص دست پيدا کردم" که به نظر من بسیار شیوا است. و از از طرف دیگری می گویید: "فکر نمی کنم: مذهب باعث عقب ماندگی ما شده باشد... مشکل ما از فرهنگ مان این است که:
که بسيار لامذهب و يا کمونيست و... هم ديده ام که رفتارشان در تظاهرات و موضعگيری های سياسی شان و ...: مانند همان رفتاری است که فرضا يک مذهبی سطحی در عزاداری ها و ... انجام می دهد: هر دو بی منطق و هر دو دارای خرافات خاص خودشان است ... هر دو "مستبد" و هر دو "متعصب" و "دگم" و..و..و.." بنده به شما در بالا اشاره کرده ام که باید خود را از مسائل عامه دور کنید و ... اومانیسم و ... دوباره آن قسمت را بخوان.
ولی اگر به قول همشهریم نیلس بوهر:
اگر مدلی کاربرد داشته باشد در هنگام استفاده از آن نمی شود همزمان از مدلهای دیگر هم استفاده کرد. باید مانند جهشهای کوانتومی، پرید به طرف مدل دیگری و از آن به بعد تا وقتی که کاربرد دارد از آن استفاده کرد. مانند الکترونهای دور اتم که با جهششان به محوری دیگر نور بوجود می آید.
مشکل شما هم با برگشتتان به اسلام این است که بعد از قبول کردن یک مدل مدلهای دیگر را نمی پذیرید. بنده می دانم "تمامی مدلها را در نظر داشتن" کار سختی است ولی سعی خودتان را بکنید، دوست. مثلاً مانند مولانای عزیز سعی کنید بین مدلها برقصید. پس فکر می کنید چه چیزی مولانا را به رقص کردن در می آورد؟ من هم دیگر داردرقصم می گیرد:
(يعنی بعد از غواصی در انديشه ها به اين مرحله می شود رسيد، که با ساده کرده حقيقت از روی تنبلی و ترس وسطحی نگری تفاوت اساسی دارد) با تئوری مدل ها و نيز نسبيت خاص و عام انيشتين و باز افکار هايزنبرگ هم آشنا هستم: اين ها همه از پايه های تفکر سيستمی هستند (شما هنوز در بسياری مباحث استدلالی خطی داريد)... اما لحن آمرانه شما و قضاوت های فوری شما را خاص جوانی می دانم دوست و سرور گرامی... فکر نمی کنم باعث گمراهی کسی شده باشم... مطمئن باشيد هميشه جای شک برای خود گذاشته ام... من خواستم به احترام به هم برسيم: که رسيديم... و خوشحالم از آشنايی با شما ...از تمام توصيه های شما هم ممنون و باور کن روی همه ی نکاتی که گفتی دقت خواهم کرد... اجازه ی خاتمه ی کامنت هايم را در اين مرحله خواستارم: سلامت و شاد و پوينده باشی آقا آرش
آرش:
درست است که تمام مسائلی که درباره اش بحث کرده ايم از پايه های تفکر سیستمی هستند ولی در پرسش های اصلی در خود نمی گنجند و به قول معروف - مدلها »کم« میآورند! در اینجاست که باید از مدلهای دیگری استفاده کرد و نه اینکه با زور خواست این پرسشها را با تنها »یک مدل« حل کرد... و ريشه ی تمامی تفکر سیستمی، مذهبی است و این مدلهای سیستمی و علمی هم، به اعتقاد و عمل کاربردشان ختم می شوند. چنانچه که می بینیم بستگی دارد شما به چه مکتبی اعتقاد پیدا می کنید (مثلا کپنهاگی، انیشتینی و هاوکینگزی) و بس. حرف آخر نیوتون هم این بود که خدایی باید باشد که نقطه نخست را پیاده کرده... حافظ می گوید: حلقه ی پیر مغانم ز ازل در گوش است --- برهمانیم که بودیم و همان خواهد بود
... و اينها بيانه های قطعی من نيست بلکه مکتب کپنهاگ و نيلس بوهر و شرودينگر است که هنوز پس از تقريباً يک سده به عنوان بيانيه های قطعی ضبط نشده اند و شايد پنجاه سال ديگر هم طول بکشد. (و قطعی بودن آنها در آن است که چیزی را کاملاً قطعی نمی دانند و فقط در برش و کاربردشان آنها را مورد استفاده قرار می دهند و بس.)
ولی دوزاری من »الآن« افتاده است. نه اينکه با اين حرف همه ی مسائل جهان حل می شود بلکه تازه جهان دوباره قابل فهم می شود، بوجود می آید و زيبايی خاصی پيدا می کند. دگمها همیشه وجود دارند. خب یک جهان (بینی) باید بوجود آید، بماند و بعد هم از بین برود - این مسئله همیشه رسمِ جهان بوده و هست. حافظ می گويد: گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد ناپديد --- هيچ راهی نيست که او را نيست پايان غم مخور
دوست - من فکر می کردم که پيچيدن های من به مطالب مختلف برای شما قابل فهم است برای اينکه شما به اين مسائل آشنايی فراوان داريد، ولی فقط آنها را بصورت قضاوتهای فوری دیدید... متأسفم
و دوست - شما چرا سن من را به رخم می کشيد؟ البته برایم جای تعجب نیست. جالب آن است که در فرهنگ ما هميشه »پسرکشی« رايج بوده و هست! و اگر پیش از اينکه بیشتر استخوان خرد کنم - استخوانهای خودم را نشکنند خیلی شانس آورده ام - دوست
کامروان و زنده دل باشید: آرش کمانگير --- این بیت را هم برای شما سروده ام: مسلک ما پهلوانی است، بگو هو --- بگو هو، بيا، رمزِ دل را گم مکن... از آشنایی با شما بسیار مسرورم
دوباره آرش و مسئله ابلیس در قرآن
مسائلی را که درباره قرآن مطرح کرده اید در خود قرآن وجود ندارند بلکه در تفاسیر قرآن. به همین دلیل شما نمی توانید منبع خود را در قرآن مشخص کنید. به این منظور که، در تفاسیر خواستند ابلیس را که فرشته بود، از اول شیطانی بخوانند که حتی به خدا هم عبادت می کرده و بعد ابلیس شده است. با این توضیح همه ی سؤالها و شکها را هم حل کرده اند خیلی راحت می گویند: "ابلیس از اول هم از شیاطین بوده است و به عبادت خدا در آمده و خدا بدین دلیل او را در گروه فرشتگان جای داده است! و ابلیس دوباره بخاطر شک خود در کار خدا به صورت شیطان در آمده است"
خوب، دیگر مجبورم کردید که با دفتر و دستک و با مدارک بیایم جلو. بهنام جان که گفتند وقت این کار را ندارند
ممکن است که در قرآن مسائل مختلف، چندین بار و بصورت تکراری آمده اند و خواننده از این بی ترتیبی گیج می شود مخصوصاً درباره ابلیس و شیطان، ولی من گیج نمی شوم. حالا چرا؟
ابلیس نه دفعه در نه سوره مختلف با این نام ذکر می شود. ولی در هفت سوره زیر که درباره زمان بعد از آفرینش آدم است، قضایا کم یا بیش مانند یکدیگر گزارش شده اند. این هفت سوره به این قرار هستند: 2:34 – 7:11 – 15:31 – 17:61 – 18:50 – 20:116 – و 38:74
سوره 30-34 :2 (یعنی سوره البقره، آیه 30 تا 34) به این قرار است: 30) بیاد آر وقتی که پروردگار فرشتگان را فرمود: من در زمین خلیفه خواهم گماشت، گفتند: آیا کسانی خواهی گماشت که فساد کنند و خونها بریزند و ما خود تسبیح و تقدیس می کنیم. خداوند (یعنی الله) فرمود:
من چیزی از اسرار خلقت بشر می دانم که شما نمی دانید. 31) و یاد داد به آدم همه اسماء را و آنگاه حقایق آن اسماء را در نظر فرشتگان پدید آورد و فرمود: اسماء اینان را بیان کن اگر شما در دعوی خود صادقید. 32) گفتند منزهی تو، ما نمی دانیم جز آنچه تو خود به ما تعلیم فرمودی، توئی دانا و حکیم. 33) فرمود ای آدم آنها را آگاه ساز به حقایق این اسماء، چون آگاه ساخت، خدا فرمود:
اکنون دانستید که من بر غیب آسمانها و زمین دانا و بر آنچه آشکار و پنهان دارید آگاهم. 34) و چون فرشتگان را فرمان دادیم که بر آدم سجده کنید همه سجده کردند مگر شیطان (در متن اصلی عربی، ابلیس خوانده شده است و شیطان ترجمه غلط فارسی است!) که اِبا کرد و تکبر ورزید و از فرقه کافران گردید. متن عربیِ 2:34 "و اذقلنا للملآئکة اسجد و الادم فسجدوآ الآ ابلیس ابی و استکبر و کان من الکافرین"
خوب، دیدیم که فرشتگان از این که خدا آدم را آفرید که از خون است و موجب به فساد می شود تعجب کردند ولی به هر حال، به جز ابلیس، به پیش حضرت آدم سجده کردند. ابلیس، فرمان خدا را اطاعت نمی کند و به عنوان »استکبر« و »الکافرین« (2:34 و 38:71) و به قول معروف »اِبا ورزید« یعنی نافرمانی کرد، در می آید (2:34، 15:31 و 20:116). بعد از این مباحث نام ابلیس حذف شده و بجای آن از واژه »الشیطان« (26:95 و 34:20) استفاده می شود که در اینجا هم واژه »ابلیس« دوباره به غلط »شیطان« ترجمه شده است. و حتی »من الجن« (18:50) معرفی می گردد
معمولاً متخصصین و پژوهشگران علوم دینی اسلام به این سه سوره توجه خاصی دارند: 7:12، 17:61 و 17:61. در 7:12 آمده است: "خدا فرمود: چه چیز تو را مانع از سجده ی آدم شد که چون امر کردم نافرمانی کردی؟ گفت: من از او بهترم، که مرا از آتش آفریدی و او را از خاک." این، یکی از مهمترین قسمتها ایست که متخصصین درآن طبیعت ابلیس را مورد بحث قرار می دهند، و مسئله
آن است که که ابلیس در اینجا نشان می دهد که خود، طبیعت خدا را بیشتر از او می داند، و این مسئله گناه اصلی ابلیس بشمار می آید
طبیعتی را که در توضیحات سوره های 7:12 و 17:61 از ابلیس مشاهده می کنیم در سوره 18:50 به تکامل می رسد: " ای رسول یاد آور وقتی را که به فرشتگان فرمان دادیم که بر آدم همه سجده کنید و آنها تمام سر به سجده فرود آوردند جز شیطان (که در متن عربی باز هم ابلیس است) که از جنس جن بود (لا ابلیس کان من الجن) بدین جهت از طاعت خدای سر پیچید
پس جمعاً در این مباحث اینجا خداوند بوده که تصمیم خود را از تعالی بودن عوض کرده و به آفرینش حضرت آدم (خلیفه ای جدید بر زمین) می پردازد. و این مسئله باعث تعجب فرشتگان شد. اما رحمت به این خداوند، که زندگی آسمانی را مانند ابلیس به زندگی زمینی ترجیح نداد.
– و گر نه انسان آفریده نمی شد
پس وقتی که می گویم لطفاً قرآن را خوب بخوانید، خوب بخوانید تا زور نگویید. با زور گویی نمی شود. همیشه دانش مچ زور گویی ها را می شکند
در سال 1986 دانشمندان زمین شناسی لرزشهای الکترومغناطیس را از عمق صخره های زمین دریافت و ثبت کردند که قدرت آن به 7.6 هرتز در ثانیه می رسید و به زودی متوجه شدند که این لرزشها بطور هماهنگ و مساوی در تمام نقاط زمین وجود دارد و قابل ثبت و اندازه گیری می باشد . دانشمندان این لرزشهای الکترومغناطیس را خاص کره زمین دانسته و به آن لقب "ضربات نبض زمین " را اطلاق نمودند .
با مطالعات بیشتر بر روی امواج الکترومغناطیس مشخص شد که شدت این امواج در حال کاهش بوده بطوریکه برخی از دانشمندان معتقدند این امواج تا سال 2012 بطور کلی محو خواهد شد . همانطور که می دانیم کره زمین دارای یک جو مغناطیسی در اطراف خود بوده که محافظ زمین در برابر پرتو ها و اشعه های خطرناک کیهانی می باشد . جهت این میدان مغناطیسی در طی عمر زمین بارها دستخوش تغییر شده بطوریکه سنگهای حاوی عنصر آهن در صخره های آتشفشانی این موضوع را تایید ثابت می نماید . در عصر کنونی نیز این حوزه مغناطیسی به شدت در حال
کاهش می باشد بطوریکه بعضی از دانشمندان معتقدند این حوزه مغناطیسی قبل از اینکه مجددا به تدریج به حالت ارتفاع در لرزشهای الکترومغناطیسی باز گردد تا سال 2012 بطور کامل ناپدید خواهد.
این تاریخ دقیقا در مقاله ای قدیمی باعنوان " آیا جهان در سال 2012 پایان خواهد یافت" آمده است . در این مقاله بر اساس پیشگویی سرخپوستان " مایا" نهایت جهان در این تاریخ پیش بینی شده است . هر چند ملل متعددی سعی در پیش گویی تاریخ پایان جهان نموده اند اما تمدن " مایا " در امریکای لاتین با رسم جداول ریاضی و محاسبات فلکی دقیق و پیچیده ای تعداد زیادی از بلایای آسمانی و اتفاقات طبیعی و اموری از قبیل سیل و طوفان و خشکسالی را بطور دقیق پیش بینی و ثبت نموده است .
اما پیشگویی بزرگ مایا در خصوص تاریخ پایان این جهان مورد توجه بسیاری از مورخین قرار گرفته زیرا این پیشگوییها نه بر اساس اساطیر و خرافات و پیش گویی های منجمان بلکه بر اساس محاسبات دقیق ریاضی و متابعت ان در زمانی طولانی صورت گرفته است .
نکته قابل توجه در این خصوص تنها حقایق زمین شناسی در این خصوص نبوده بلکه تمدنهای جهانی دیگری در این عقیده مشترک هستند که سال 2012 سالی مصیبت بار برای جهان است .مثلا در آسیا در کتابهای منجمین چینی آمده است که مدت "امپراطوری شانج " که از سال 1766 قبل از میلاد مسیح در چین حکومت می کرده اند بمدت 3778 سال و تا پایان جهان ادامه خواهد داشت و این تاریخ تقریبا مطابق با سال 2012 میلادی می باشد .
در فرانسه نیز بر اساس پیش گویی های نوستراداموس " مستشار ملک شارل نهم " آمده است که سیارات منظومه شمسی در پایان دو هزار سال دچار آشفتگی شده و پس از 12 سال بعد از آن یعنی 2012 موجب ویرانی و نابودی حیات خواهند شد. این پیشگویی مجددا در سال 1980 در ژاپن قوت گرفت هنگامی که دانشمند ریاضیدان ژاپنی " هایدو ایتاکاوا" بیان داشت که مجموعه سیارات منظومه شمسی در اگوست سال 2012 در یک پدیده ای نادر همگی در یک خط در پشت خورشید قرار خواهند گرفت و این موضوع سبب تغییرات شدید جوی و آب و هوایی در کره زمین و پایان حیات بر روی آن خواهد شد .
قوم "مایا " معتقد است که بشر در دوره های مساوی زمانی پنج هزار ساله عمر می کند ، همین نظریه را در تورات شاهد هستیم که معتقد است خلقت انسان از زمان پیدایش و بقای آن بر روی زمین پنج هزار سال طول خواهد کشید که انتهای آن بر اساس تورات سال 2012 می باشد . این پیشگویی موافق بسیاری از پیشگوییهای مسیحی می باشد که غالب آنها از کتب عهد عتیق و تورات برگرفته شده و بیشتر مسیحیان همانند ما مسلمانان اعتقاد به ظهور مهدی در اخر الزمان دارند.
بسیاری از مسیحیان بر اساس پیش بینی دانیال نبی در انجیل معتقدند که ظهور مهدی در تاریخ 2012 می باشد .
سال 2012 تمام دنیا خاموش می شود
ناسا در هشداری اعلام کرد که یک توفان خورشیدی که در سال 2012 به زمین می رسد موجب خواهد شد که برق تمام دنیا خاموش شود.
به گزارش مهر، در هشدار ناسا و آکادمی ملی علوم آمده است که میلیونها نفر در سال 2012 بدون برق و در نتیجه بدون غذا و دارو خواهند ماند و تمام یخچالها، تلفنهای همراه و ماهواره ها خاموش می شوند.
از ماه دسامبر فعالیت خورشید به آهستگی روبه افزایش می رود. نیروی مغناطیسی این ستاره هر 11 سال یکبار به نقطه ای می رسد که در آن پیک پدیده های فورانهای خورشیدی و پرتاب تاجهای خورشیدی بزرگ مشاهده می شود. این پدیده ها منجر به آزاد شدن میزان زیادی انرژی و تشعشعات می شود. این فورانها می تواند به زمین نیز برسد و منجر به ایجاد توفانهای ژئومغناطیسی زمین شود.
اتمسفر زمین می تواند از این برخوردها خود را مصون نگه دارد اما خسارات جدی را بر روی ساختارهای اجتماعی و اقتصادی روی زمین وارد می کند.
ستاره شناسان این پدیده ها را از سال 1859 رصد کرده اند. در آن زمان یک توفان ژئومغناطیسی ویژه در خطوط تلگراف اروپا و آمریکا اختلال ایجاد کرد. در ماه می 1921 توفان دیگری بسیاری از خطوط برق و تلفن را در دو سر اقیانوس اطلس خارج از استفاده کرد.
در گزارش 132 صفحه ای ناسا و آکادمی ملی علوم آمده است: "انرژی برق کلید فناوری جامعه مدرن امروزی است و تمام زیرساختها و سرویسها به آن وابسته هستند. اگر توفان سال 1859 امروز اتفاق بیفتد به طور حتم خسارتهای اجتماعی و اقتصادی وسیعی برجای خواهد گذاشت."
براساس گزارش نیوساینتیست، در سال 1989 شش میلیون نفر در کبک کانادا به مدت 9 ساعت به سبب یک توفان ژئومغناطیسی که 10 برابر ضعیف تر از توفان سال 1921 بود بدون برق ماندند. اگر حادثه ای مشابه آنچه که در سال 1921 رخ داد تکرار شود تعداد افراد بدون برق به 130 میلیون نفر افزایش خواهد یافت و تکرار حادثه ای مشابه سال 1859 که بسیار قویتر از توفان 1921 بود دو هزار میلیارد دلار خسارت وارد خواهد کرد.
به گفته دانشمندان ناسا، پیک بعدی این توفانهای خورشیدی بین سالهای 2012 و 2013 خواهد بود که جامعه علمی هنوز بر سر شدت فعالیت خورشید در این دوره جدید به توافق نرسیده اند.
چرخش زمین در 21 دسامبر سال 2012 میلادی برعکس می شود
به گزارش خبرگزاری تقریب به نقل از روزنامه "الوفاق": زمانی که نقاشیهای ملت های گذشته و رمزهای آنها را مشاهده می کنیم، مفهوم حقیقی آنها را درک نمی کنیم و گمان می کنیم که آنها خرافات و افسانه است و حتی آنها را مسخره می کنیم.
اما طبق یک مقاله علمی که بر روی اینترنت منتشر شده است، روز 21 دسامبر سال 2012 میلادی یعنی ۳سال دیگر، دوره پنجم دنیا، آغاز خواهد شد.
این مسأله هر 26000 سال یکبار اتفاق می افتد و خورشید با به هم رسیدن کهکشان و مدار زمین در آسمان مواجه می شود. دانش امروز داستانهای ملت های مایا و هندوهای آریزونا و فراعنه را به یک واقعیت علمی اخترشناسی تبدیل کرده است.
از هزاران بلکه میلیونها سال پیش بسیاری از افراد منتظر این اتفاق که در ۳ سال دیگر روی خواهد داد، می باشند. ۳ سال دیگر زمان پایان دوره بزرگ دوازدهم زمین و خورشید است که منجر به یک انقلاب مغناطیسی می شود و لرزشها و زلزله ها به یک امر عادی تبدیل می گردد.
تحقیقات جدید نشانگر این است که چرخش زمین بر عکس خواهد شد و خورشید از مغرب طلوع و در مشرق غروب خواهد کرد.
هندوهای آریزونا این تاریخ را به دلیل برخورد تعدادی از ستارگان در یک مدار ثبت کرده اند، زیرا این مسأله موجب به وجود آمدن تغییراتی در آب و هوا و حوادث طبیعی محیطی خواهد شد و آغاز مرحله پنجم انسانیت است.
ممکن است این دانش جدید و تمامی این نظریات، یک داستان تازه باشد که امکان درست یا نادرست بودن آن وجود دارد.
در سال 2012 هیچ نوسان مغناطیسی در زمین رخ نمی دهد
زمین توانایی دفاع در برابر تابش های خورشیدی را از دست می دهد و در برابر مقدار زیاد تشعشات خورشیدی قرار می گیرید. ناوگان عظیم ماهواره های مخابراتی و نظامی از مدار سقوط می کنند و باعث ایجاد هرج و مرج در زمین می شوند. نا آرامی های اجتماعی، جنگ، قحطی و سقوط اقتصادی رخ می دهد و بدون داشتن سیستم GPS یا موقعی
به تاریخ 21 دسبمر 2012 میلادی زمین یعنی خانه مشترک همه انسان ها یک رویداد بسیار قوی را تجربه می کند. این بار صحبت در مورد سیاره X یا فوران کشنده خورشیدی نیست، بلکه این رویداد در داخل هسته درونی زمین رخ میدهد و باعث یک تغیر مصیبت بار در میدان مقناطیسی که حمایت گر ماست می گردد. در نتیجه ما نه تنها شاهد کاهش سریع استقامت میدان مقناطیسی خواهیم بود بلکه قطب های میدان مقناطیسی هم سریعأ جابجا می شوند ( یعنی قطب شمال مقناطیسی بجای قطب جنوب و برعکس جابجا می شوند.) خوب این پیش بینی برای ما چه معنی می دهد؟ یعنی اگر به پیش گویی ها در مورد سرنوشت شوم باور دارید، متوجه باشید که با جابجا شدن میدان های مقناطیسی، زمین توانایی دفاع در برابر تابش های خورشیدی را از دست می دهد و در برابر مقدار زیاد تشعشات خورشیدی قرار می گیرید. ناوگان عظیم ماهواره های مخابراتی و نظامی از مدار سقوط می کنند و باعث ایجاد هرج و مرج در زمین می شوند. نا آرامی های اجتماعی، جنگ، قحطی و سقوط اقتصادی رخ می دهد و بدون داشتن سیستم GPS یا موقعیت یاب جهانی، تمام هواپیما ها سقوط می کنند...
با استفاده از پیش گویی مایا ها ( اقوامی که بین سالهای 250 تا 900 قبل از میلاد در محدوده مکسیکوی (مکزیک) امرزوی زندگی می کردند و در نجوم تبحر و مهارت های زیادی داشتند که در مقاله جداگانه، پیشگویی این قوم برای سال 2012 را برایتان آماده می سازم) به مثابه یک بهانه برای ایجاد روش های جدید و انفجار کننده که در اثر آن سیاره ما ممکن نابود شود، پیش گویان تئوری سال 2012 از جابجایی جاذبه زمین مثل اینکه در سنگ نهفته باشد، استفاده نموده اند. حقیقتأ ب ه علت این است که دانشمندان گفته اند، این اتفاق ممکن در یک دوره چهار ساله اتفاق می افتد. اما دریغا، با اینکه این تئوری یک اندازه حمایت علمی را همراه دارد، هیچ کسی نمی تواند جابجایی میدان های مقناطیسی را که احتمال دارد در روز های آینده و یا در هزاره بعدی اتفاق بیافتد، پیش گویی کند.
اولأ، اجازه دهید تا تفاوت میان جابجایی میدان مقناطیسی و جابجایی قطب های زمین را برای شما توضیح دهم. جابجایی میدان مقناطیسی تغیر در میدان مقناطیسی زمین است که طی آن قطب مقناطیسی شمال زمین به قطب جنوب مقناطیسی می رود و در نتیجه قطب های مقناطیسی جابجا می شوند. هرگاه چنین اتفاق بیافتد، قطب نمای ما دیگر به سمت شمال نه بلکه به سمت انترکتیکا یا قطب جنوب نشان خواهد داد. اما جابجایی قطب ها که تقریبأ یک رویداد مشابه است چندین بار در دوره تکامل منظومه شمسی ما رخ داده. به گونه مثال دو سیاره منظومه ما از این رویداد متأثر شده و قطب های شان جابجا شده اند؛ مثلأ زهره ( که بر خلاف جهت دیگر سیارات می چرخد، در اثر چند رویداد بزرگ مانند برخورد سیاره ی، قسمت فوقانی آن با قسمت پائین آن جابجا شده) و اورانوس ( که به پهلو می چرخد، در اثر یک برخورد یا به علت اثرات گرانشی مشتری یا زحل از محور خود بیجا شده است). اکثر نویسندگان بشمول (پیش گویان سرنوشت شوم) جابجایی میدان مقناطیسی و جابجایی قطب های زمین را طوری یاد آور شده اند که گویا یک چیز اند. اما مسئله این طور نیست.
نخست در مورد جابجایی میدان های مقناطیسی...
این اتفاق چند بار رخ می دهد؟
دلایل جابجایی میدان های مقناطیسی درست فهمیده نشده، اما این مسئله کاملأ با قسمت درونی زمین ارتباط دارد. وقتی سیاره ما در گردش است، هسته مذاب آهنی آن به راحتی در جریان می باشد و باعث می گردد تا الکترون ها نیز به راحتی جریان پیدا کنند. این حرکت حرارتی، ذرات شارژ یا بار دار میدان های مقناطیسی ای را ایجاد می کنند که مرکز آنها در قطب های شمال و جنوب زمین قرار دارند. این پروسه بنام عملکرد دینام (مولد جریان دائم) یاد می شود که تقریبأ باعث ایجاد میدان مقناطیسی شبیه آهنربا می گردد و به این میدان ها اجازه می دهد تا سیاره ما را کاملأ در داخل خود بپوشاند.
این میدان مقناطیسی با عبور از هسته و پوسته زمین به فضا پیش رفته و مانند کره مقناطیسی یا حباب حفاظتی که همواره در اثر وزش باد های خورشیدی آشفته می شود، زمین را حفاظت می کند. از آنجائیکه ذرات باد خورشید همیشه دارای شارژ می باشد، میدان مقناطیسی زمین آنها را منکسر نموده و به نوک یا نقطه مناطق قطبی جائیکه خطوط میدان مقناطیسی باز می باشد، هدایت می کند و در آنجا بصورت شفق های قطبی دیده می شوند. معمولأ این وضعیت طی چندین قرن ادامه پیدا می کند (یعنی یک میدان مقناطیسی پایدار که از مناطق شمال تا جنوب امتداد یافته)، اما بعضی اوقات دیده شده که میدان مقناطیسی جابجا شده و قوت آن نیز دگرگون می شود. اما چرا این اتفاق می افتد؟
در این جدول جابجایی قطبی زمین طی 160 میلیون سال اخیر نشان داده شده. رنگ سیاه= قطبیت نورمال، سفید= جابجایی قطبی.
باز هم ما نمی دانیم. فقط می دانیم که این جابجایی طی چند میلیون سال اتفاق افتاده و بر اساس رسوبات فرو مقناطیسی، این اتفاق آخرین بار حدود 780 هزار سال قبل رخ داده. اما یک تعداد مقالات وحشت برانگیز می گویند که جابجایی مقناطیسی " با نظم کار ساعت" رخ می دهد که این مسئله اصلأ واقعیت ندارد. طوریکه در این نمودار دیده شده، جابجایی مقناطیسی طی 160 میلیون سال بصورت نامنظم رخ داده. اطلاعات دراز مدت نشان می دهد که طولانی ترین دوره پایدار میان "جابجایی" میدان های مقناطیسی حدود 40 میلیون سال (در جریان دوره کرتاسه یا دوران وفور گچ در زمین؛ یعنی 65 میلیون سال قبل از میلاد) و کوتاه ترین دوره آن حدود چند صد سال قبل بوده.
بعضی از تئوری های سال 2012 (پیشگویی های فوق را بنام تئوری های 2012 می گویند) نشان می دهند که جابجایی مقناطیسی به دوره 11 ساله خورشید ارتباط دارد، اما برای حمایت از این گونه ادعا هم هیچ گونه شواهد علمی وجود ندارد. هیچ اطلاعاتی تا هنوز بدست نیامده که ارتباط خورشید و زمین را در تغییرات قطب های مقناطیسی نشان دهد. (خورشید طی 4.5 میلیارد سال گذشته همانند یک ستاره با سوزاندن هیدروژن به هیلیوم بصورت آرام می درخشید و این جریان در واقع نگرانی ما انسان ها را از هر گونه خطر رفع می سازد، چون زندگی در روی زمین به آرامش و پایداری خورشید وابسته است. اما تغییرات منظمی هم طی دوره های کوتاه در خورشید رخ داده که طی آن خورشید فعال و جالب می باشد. این دوره فراز و نشیب در فعالیت خورشید را بنام دوره خورشید یاد می کنند)
بنابرین، تردید تئوری روز رستاخیر در جابجایی مقناطیسی زمین نشان می دهد که این اتفاق با نظم کار ساعت ( بطور منظم) اتفاق نمی افتد و هیچگونه ارتباطی هم به حرکت خورشید ندارد. در هر صورت ما بدهکار یک تکان یا چرخش ناگهانی مقناطیسی نیستیم، چون نمی توانیم پیش بینی کنیم که دفعه بعد کی اتفاق می افتد، اما ظاهرأ این اتفاق ناگوار و خطرناک در گذشته ها بصورت تصادفی اتفاق افتاده است.
چه چیزی باعث جابجایی مقناطیسی زمین می شود؟
تحقیقات در واقع گامی در جهت درک حرکت یا پویایی درونی زمین است. بعد از مطالعه قسمت اول مقاله حالا می دانید که وقتی سیاره ما در گردش است، هسته مذاب آهنی آن به صورت پایدار طی صده های متوالی فعالیت و جریان داشته. اما به دلایل مختلف در جریان جابجایی مقناطیسی، ناپایداری ها باعث قطع تولید یکنواخت میدان مقناطیسی سراسری شده و چرخشی را در قطب ها بوجود آورده.
بشر میدان مغناطیسی را از چندین صد سال قبل می شناسد و حتی از قرن 12 میلادی بدینسو قطب نما جهت قطب شمال را به ما نشان می دهد. حیوانات هم برای جهت یابی از قطب شمال استفاده می کنند و ما هم به همین دلیل با وابستگی به آن رشد نموده ایم. تا هنوز در مورد میکانیزم یا کارکرد میدان های مقناطیسی که در هسته بیرونی زمین نهفته است، زیاد نمی دانیم. اما با امید کسب اطلاعات بیشتر در این مورد یک تن از دانشمندان فیزیک نجومی بنام دان لاتروپ از دانشگاه مریلند سعی نمود تا این معما را با ساخت یک نمونه کوچک زمین حل کند. این گوی فلزی زمین که قطر آن 3 متر است بر روی یک دستگاه نصب شده و با سرعت 80 مایل (128 کیلومتر) در ساعت که سرعت استوای زمین است، می چرخد. بخاطر شبیه سازی هسته مذاب زمین، لاتروپ هم نمونه کوچک خودش را پر از فلز مذاب می کند. تمام این نمونه 26 تن وزن دارد.
ناگفته نماند که این سومین تلاش لاتروپ برای ایجاد میدان مقناطیسی زمین است. دو تلاش قبلی او در اندازه های کوچکتر بود و حالا مجبور شده تا این نمونه بزرگتر را توسط یکی از شرکت های تولید کننده تجهیزات سنگین بسازد.
اعتقاد دانشمندان بر این است که هسته بیرونی مذاب زمین که 3200 کیلومتر پائین تر از پوسته زمین آغاز می شود، میدان مقناطیسی سراسری زمین را تولید می کند. عملکرد پویائی یا مولد جریان دائم به نحوی از طریق تعامل جریان آهن مذاب آشفته ( که نهایت توانایی جریان) را دارد با چرخش زمین ایجاد می شود.
آقای لاتروپ در نمونه خویش بجای آهن مذاب از سودیم مذاب استفاده می کند. اولأ حفظ آهن مذاب در چنین شرایط بی نهایت داغ و خطرناک است. ولی سودیم در درجه بسیار پائین تر بصورت مایع نگهداری می شود ( یعنی تقریبأ در صد درجه سانتی گرید). اما در استفاده از سودیم مذاب بخاطر شبیه سازی آهن مذاب، خطراتی جدی وجود دارد. اولأ در هوای آزاد به شدت قابل احتراق و در تعامل با آب واکنش بسیار شدید دارد. بپس باید نهایت احتیاط را به خرچ داد. هرچند این آزمایش خطرناک است، ولی بخاطر نبود هیچگونه روش مستقیم برای اندازه گیری هسته بیرونی زمین، بسیار هم می باشد.
به گفته خود لاتروپ وضعیت هسته زمین به مراتب از سطح خورشید داغتر و خطرناکتر است و تحت فشار بسیار شدید قرار دارد. بنائأ هیچ نوع روش و تکنیک قابل تصور برای آزمایش مستقیم آن وجود ندارد.
چرخش یا حرکت این گوی سنگین باید باعث آشفتگی در جریان سودیم مایع شود و امیدواریم تا بتواند میدان مقناطیسی را بوجود بیاورد. امید بر آن میرود تا این آزمایش چندین معما دیگر را نیز حل کند؛ یعنی میکانیزم های مربوط به جابجایی قطب های مقناطیسی. از آنجائیکه میدان های مقناطیسی در گذشته هم چندین بار جابجا شده، شاید چرخش طولانی این نمونه بتواند باعث جابجایی قطب های مقناطیسی گردد. در ضمن این آزمایش با استفاده از فلز مذاب می تواند بر چگونگی این شرایط در این جابجایی قطب ها نیز روشنی بیاندازد.
طی آزمایشات گذشته دانشمندان فلز مذاب را از طریق لوله در نمونه های آزمایشی تعبیه کرده بودند، اما این آزمایش امکان می دهد تا فلز بصورت طبیعی خود را تنظیم و جریان آشفته را بوجود بیاورد. تا هنوز نمی دانیم که آیا این آزمایش میدان مقناطیسی را بوجود می آورد یا خیر، ولی باید به درک ما از ایجاد میدان مقناطسی در درون سیاره کوچک ما کمک کند.
فراز و نشیب قوت میدان های مقناطیسی
تحقیقات جدید درباره میدان های مقناطیسی زمین که به تاریخ 26 سپتمبر در نشریه ساینس به چاپ رسید می گوید که میدان مقناطیسی زمین آنگونه که قبلأ تصور می کردیم، ساده و آسان نیست. علاوه بر دو قطبی بدون میدان ها (شمال- جنوب) میدان های ضعیف تری هم در سراسر سیاره دیده شده که احتمالأ در هسته بیرونی زمین تولید می شوند.
بعد از اندازه گیری ها، دیده شد که میدان های مقناطیسی از نظر قوت با هم بسیار متفاوت اند و یک واقعیت مسلم دیگر این است که قوت میدان های مقناطیسی در حال کاهش می باشند. تحقیقات تازه که توسط دیرینه شناس زمین آقای برید سینجر از دانشگاه ویسکنسون منتشر شده می گوید که میدان مقناطیسی ضعیف در جابجایی مقناطیسی بسیار مهم می باشد. اگر قوت میدان دو قطبی (شمال-جنوب) در مقایسه با قوت ضعیف میدان های پراکنده مقناطیسی کاهش یابد، در آنصورت احتمال جابجایی قطب های مقناطیسی وجود دارد.
آقای سینجر می گوید: "میدان ها همواره پایدار نیستند، انتقال گرما و ماهیت جریان هم تغییر می کند و می تواند باعث ایجاد دو قطبی گردد که شدت و استقامت آن هم کم و زیاد می شود. زمانی که بسیار ضعیف می شود، توانایی لازم برای رسیدن به سطح زمین را ندارد و آنگاه شاهد غیر محوری شدن دو قطب خواهیم بود که قطب ضعیف تر آن برای همیشه عقب می ماند". گروه تحقیقاتی سینجر، نمونه های گدازه های آتشفشانی باستانی باقیمانده از آتشفشان های تاهیتی و آلمان بین 500 تا 700 هزار سال قبل را ارزیابی نمودند. با ارزیابی دقیق منرال های غنی آهن که بنام مگنتیت یاد می شوند، تحقیق کنندگان توانستند تا به مسیر میدان های مقناطیسی دست یابند.
چرخش الکترون ها در درون منرال به وسیله میدان مقناطیسی قوی انجام می شود. در زمان قوت میدان دو قطبی، این الکترون ها به جهت قطب شمال مقناطیسی اشاره می کنند. اما در زمان تضعیف میدان دو قطبی، الکترون ها به هر جهتی که میدان قوی باشد اشاره می کنند. تحقیق کنندگان فکر می کنند، زمانیکه میدان مقناطیسی ضعیف پائین تر از یک حد معین کاهش می یابد، میدان های پراکنده، میدان های دو قطبی را از محور خارج می سازند و باعث جابجایی قطب های مقناطیسی می شوند.
سینجر می گوید "میدان های مقناطیسی یکی از ویژگی های مهم زمین شمرده می شوند که تا هنوز بزرگترین معمای علم می باشند. اما بیجا شدن قطب ها چیزیست که بشر صد ها سال به دنبال آن است".
میدان مقناطیسی پر خم و پیچ
با اینکه به نظر میرسد که قوت میدان مقناطیسی رو به کاهش است، ولی در مقایسه با نوسانات اندازه گیری شده در گذشته دیده شده که بالاتر از حد اوسط قرار دارد. بر اساس تحقیقات دانشکده اقیانوس شناسی ساندیگو، اگر قوت میدان مقناطیسی با این سطح همچنان کاهش یابد، در آنصورت میدان دو قطبی مقناطیسی طی 500 سال به 0 میرسد. اما به احتمال زیاد میدان مقناطیسی دوباره قوت یافته و به حالت اولش باز می گردد؛ یعنی چیزی که طی چند صد سال با نوسان طبیعی وجود داشته.
موقعیت قطب های مقناطیسی در شمال و انترکتیکا نیز عجیب و حیرت انگیز به نظر میرسند. به گونه مثال در قرن 20 قطب شمال مقناطیسی در قسمت های بالای کانادا از 10 کیلومتر در سال به 40 کیلومتر افزایش یافته است. گمان بر این است که اگر قطب شمال مقناطیسی با همین میزان ادامه یابد طی چند دهه از شمال امریکا خارج شده و وارد سایبریا می شود. ولی این یک پدیده جدید نیست. چون اولین یافته های جیمز روز در سال 1931 به صد ها مایل خم و پیچ خورده (حتی اندازه گیری های امروزی سرعت این روند را نشان می دهد)
پس هیچ اتفاق شومی در راه نیست؟
جابجایی مقناطیسی یکی از عرصه های مجذوب کننده تحقیقات ژئوفیزیکی به شمار می رود که به مدت چندین سال دانشمندان فیزیک و زمین شناسان را به خود مشغول خواهد داشت. با اینکه نیروی محرک نهفته در پشت این پدیده تا هنوز کاملأ شناخته نشده، اما هیچ دلیل علمی موثق وجود ندارد که نشان دهد این جابجایی به تاریخ 21 دسمبر 2012 اتفاق می افتد.
برعلاوه، اثرات این اتفاق یا جابجایی بالاتر از حد یک اعتیاد به ما نفوذ کرده. آیا باید این جابجایی مقناطیسی را در زمان حیات خویش تجربه کنیم ( که به احتمال زیاد نه)، ولی احتمال ندارد که در اثر باد خورشیدی زنده سوزانده شویم و یا حتی توسط تشعشتات کیهانی محو گردیم. حتی احتمال ندارد که حادثه انقراض گونه ها را تجربه کنیم (روی همرفته انسان اولیه – همو اریکتوس جابجایی مقناطیسی را به راحتی پش سر گذاشته و طی آن دوره زندگی کرده). به احتمال زیاد در زمان جابجایی یا مستقر شدن میدان های مقناطیسی در موقعیت جدید، شفق ها را در تمام ارتفاعات زمین تجربه خواهیم نمود و ذرات شارژ داری که از فضا می آیند، شاید یک مقدار افزایش یابند (اما به خاطر داشته باشید که تضعیف میدان مقناطیسی به معنی این نیست که هیچگونه حفاظت مقناطیسی نداشته باشیم)، چون در حد زیاد توسط اتموسفیر ضخیم و چگال محافظت می شویم.
درست است که ماهواره ها گرفتار نقص کاری و پرندگان مهاجر گیچ و آشفته می شوند، اما پیش گویی نمودن سقوط زمین یعنی پایان همه چیز مثل آب خوردن آسان نیست.
جمع بندی
· جابجایی مقناطیسی ماهیت آشفته و بی نظم دارد. هیچ راهی برای پیش بینی آن نداریم.
· تضعیف میدان مقناطیسی زمین به معنی این نیست که در آینده نزدیک همه چیز نابود می شود. اگر قوت میدان مقناطیسی را با اندازه گیری ها از چند میلیون سال اخیر مقایسه کنیم دیده می شود که " بالاتر از حد اوسط" است.
· قطب های مقناطیسی بر اساس موقعیت جغرافیایی موقعیت ندارند، بلکه (با سرعت مختلف) در حال حرکت اند.
· هیچ شواهدی وجود ندارد که نشان دهنده فشار بیرونی بر حرکت مقناطیسی داخلی زمین باشد. بنابرین، هیچ شواهدی وجود ندارد که نشان دهنده ارتباط میان دوره یا سیکل خورشیدی و جابجی قطب های مقناطیسی زمین باشد. فکر سیاره X را هم از ذهن تان دور کنید.
پس، هنوز هم فکر می کنید که در سال 2012 جابجایی قطب های مقناطیسی رخ می دهد؟ من که این طور فکر نمی کنم.
یکبار دیگر همه دیدیم که یک سناریو یا پیشگویی دیگر برای سال 2012 ناقص از آب در آمد. هیچ شکی وجود ندارد که جابجایی مقناطیسی زمین در آینده اتفاق بیافتد، ولی ما در مورد یک محدوده یا میزان زمانی (با خوشبینی) بین 500 تا چند میلیون سال صحبت می کنیم و با اطمینان می گویم که طی چهار سال آینده اتفاق نمی افتد... و به نظر من زندگی با خوشبینی به مراتب بهتر از بدبینی است.
دسامبر 2012 پایان جهان؟؟
اقوام مایا ( اینکا ها ) هزاران سال پیش در آمریکای جنوبی می زیستند و تمدن بسیار پیشرفته ای داشتند از جمله مدارک موجود راجع به این تمدن با شکوه، اثر باستانی به نام Machopicho است که در کشور پرو به عنوان یکی از عجایب هفتگانه شناخته شده، باعث حیرت دانشمندان شده است و اینکه تقویمی را طراحی کردند که تا هزاران سال بعد و حتی در عصری که ما در آن به سر می بریم درست از آب درآمده و از دقت فوق العاده ای برخوردار است، به طوری که تمام سالها و روزها و ماه هایش کاملاً درست و دقیق هستند.
اما نکته در اینجاست این تقویم که تمام ایام و ماه های تاریخ را به درستی و دقت در خودش گنجانده است، ناگهان در تاریخ بیست و یکم دسامبر سال 2012 به پایان می رسد!!!
و همین حس کنجکاوی خیلی از مردم و دانشمندان را برانگیخته است که چرا تقویم مایان ها در روز ذکر شده تمام می شود.
آیا روز 21 دسامبر سال 2012 روزی است که جهان به پایان می رسد یا اینکه آغاز دوره ای جدید است؟ آیا به پایان رسیدن تقویم مایان ها را می توان نشانه ای دانست بر وقوع یک اتفاق خاص در جهان؟
لازم به ذکر است که مایان ها مردمی بودند درون نگر که در عرفان و ستاره شناسی هم پیشرفت کرده بودند.
تقویم مایا
در مورد ریاضیات زمان و تقویم بدون شک مایا ها نابغه بوده اند. با توجه به تکرار دوره های زمانی، آنها دو نوع تقویم را بنیان نهادند :
1- تقویم مذهبی که برای جشن های مذهبی و پیشگویی های آسمانی مورد استفاده قرار می گرفت
2- تقویم خورشیدی
هر دوی این تقویم ها بر پایه این حقیقت استوار شده است که هر سال اندکی بیش از 365 روز طول می کشد، سیستمی که کمی دقیقتر از تقویم مسیحی است. مایا ها با استفاده از حرکت خورشید، ماه و ستارگان آنچنان تقویم دقیقی داشتند که قادر بودند پدیده هایی مانند خسوف و کسوف و اعتدالین بهار و پاییز را پیشگویی کنند.
مایاها برای نگهداشتن زمان از چرخ هایی در هم یا ترکیبی استفاده می کردند و با استفاده از اینها حرکات ماه و خورشید و دیگر ستارگان را ثبت می نمودند.
تقویم آیینی یا مذهبی آنها 260 روزه بود که Tzolkin نامیده می شد. این تقویم از دوره های 13 روزه تشکیل شده بود که که در هر دوره روز ها نام خاص خود را داشتند، مثلاً می توانید در نظر بگیرید که روز اول این دوره 260 روزه با lmix-1( یکشنبه در تقویم مسیحی ) آغاز شود، در این صورت روز دوم lk-2 باشد ( دوشنبه در تقویم مسیحی ) و الی آخر؛ پس از اینکه شما به روز ben-13 رسیدید شماره ایام از یک شروع خواهند شد مثلا ًlx-1 برای روز اول و men-2 برای روز دوم و الی آخر.
شما مجبور بودید 260 روز صبر کنید تا روز lmix-1 دوباره از راه برسد. ( 13*20=260)
این نامگذاری پیچیده برای هر روز از هر دوره، معنی و سمبل آن؛ در گویش های مختلف مایا تفاوت داشت.
هر روزی با یک نقش که هنرمندانه و با استادی تمام حجاری شده بود نمایش داده می شد که "Head Variant" ( انگلیسی ) نامیده می شدند؛ نوعی طریقه نوشتاری که شباهتی با الفبای کنونی ما ندارد.
Tzolkin با یک دوره 365 روزه خورشیدی ترکیب شده بود که این دوره 365 روزه Haab نامیده می شد. این دوره 365 روزه به 18 ماه تقسیم می شد به علاوه یک ماه 5 روزه به نام Wayeb که در عقاید مایا این دوره به عنوان دوره خطرناک در نظر گرفته می شود.
کلاً 52 سال طول می کشید که تقویم Tzolkin و Haab یک دوره کامل زمانی را طی کنند.
دوره های زمانی در گویش مایا یه صورت زیر نامیده می شدند:
ستاره شناسی مایا
مایاها به راستی ستاره شناسان قابلی بودند. علاقه آنها برخلاف ستاره شناسان غربی بیشتر زمان Zenial Passage بود که این زمانی است که خورشید درست از بالای سر شما عبور می کند و این زمان انقلاب تابستانی نیز نامیده می شود.
در این زمان خورشید از روی عرض جغرافیایی مایا ها عبور می کرد، که این زمانی بود که خورشید در وضعیت انقلاب تابستانی یا 23-1/3 درجه شمالی قرار می گیرد. اکثر شهر های مایا زیر این عرض جغرافیایی قرار داشتند و این بدان معنی بود که مایاها می توانستند در این زمان خورشید را درست بالای سرشان که در حال عبور از عرض جغرافیایی مربوط به آنها بود را ببینند و این دو بار در سال اتفاق می افتاد.
آنها به راحتی می توانستند این زمانها را ردیابی کنند چون در این زمانها خورشید درست بالای سر قرار می گیرد و شما هیچ سایه ای نخواهید داشت.
Zenail Passege از آنجا که در نقاط گرمسیری و در عرض جغرافیایی خاصی قابل مشاهده بود بنابراین اسپانیایی ها از آن هیچ اطلاعی نداشتند. مایا ها خدایی داشتند که معرف این موقعیت خاص خورشید بود و او را خدای غواص می نامیدند.
پایان چرخه بزرگ مایا در تاریخ 21 دسامبر سال 2012
پژوهشگران هم اکنون کشف کرده اند که اساطیر مایان ها به شدت به حرکات ستارگان و کهکشان راه شیری و صور فلکی وابسته بوده و ریشه آنها را باید در آسمان جستجو کرد و جدول زمانی روز آفرینش درست مطابق با انتهای دوره طولانی تقویم مایان ها است.
پژوهشها نشان داده است که در روز انتهای تقویم مایان یک پدیده نجومی نادر اتفاق خواهد افتاد؛ اگر بخواهیم ساده صحبت کنیم در این واقعه نوعی هم ترازی بین صفحات خورشیدی و و صفحه کهکشانی کهکشان اتفاق می افتد. در این زمان خورشید در حالت انقلاب زمستانی خود از دید یک ناظر زمینی با کهکشان راه شیری که کهکشان ماست و ما روی لبه آن قرار داریم مصادف خواهد شد.
گذشته از این خورشید از یک حفره تاریک در کهکشان راه شیری عبور خواهد کرد که این حفره تاریک بوسیله غبار های بین ستاره ای ایجاد شده و باعث می شود که ما نتوانیم ستارگان را ببینیم.
آسمان در 21 دسامبر 2012
یک هم محوری نادر
خورشید در حالت انقلاب زمستانی خویش در شکاف تاریک کهکشان خواهد گرفت
در طلوع آفتاب روز انقلاب زمستانی در سال 2012 میلادی، خورشید دقیقاً در شکاف سیاه راه شیری قرار خواهد گرفت و جهت طوری خواهد بود که حلقه کهکشان راه شیری در تمام نقاط افق دیده خواهد شد مانند اینکه کهکشان روی زمین فرود آمده باشد و آن را در افق لمس می کند و مانند این است که دروازه آسمان گشوده باشد، البته "دروازه آسمان" یک اصطلاح است برای این حالت که در آن راه شیری افق را در بر می گیرد و ربطی به شکاف تاریک راه سیری ندارد.
در افسانه های مایا خورشید در حالت انقلاب زمستانی با یک خدا به نام One Hunahpu مرتبط است که به عنوان "اولین پدر" شناخته می شد. کتاب مقدس مایا به نام Popol Vuh در مورد دوقلوی One Hunahpu سخن رانده است که دوباره متولد می شود و دوره جدیدی را در جهان آغاز خواهد کرد.
در اساطیر مایا "شکاف تاریک" معناهایی دارد مانند جاده تاریک، xibalba be یا جاده ای به جهان مردگان، یک شکاف در شاخه های کیهانی ( راه شیری ) ، دهان هیولای کیهان ( نمایش داده شده به شکل قورباغه، پلنگ یا مار ) یا کانال تولد مادر کیهانی.
رویهم رفته در اساطیر مایا شکاف تاریک کهکشان به عنوان کانالی برای تولد مادر کیهان در نظر گرفته می شد آن چیزی که می توانیم "اولین مادر" بنامیم که "اولین پدر" را کامل می کند. به این ترتیب ما می توانیم استعاره های مایا را برای آفرینش جستجو و ردیابی کنیم.
و اما پایان تاریخ مایا نزدیک است یعنی دوره ای که 13 baktun طول می کشد و معادل 5125 سال است.
تمامی اینها ثابت می کند که قوم مایا از این واقعه کمیاب نجومی آگاه بوده و آن را پیش بینی کرده است و از آن به عنوان یک زمان انتقال یا آغاز دوره ای جدید در جهان یاد کرده است
اگر با زبان افسانه بخواهیم صحبت کنیم این تاریخ اتحاد "اولین مادر" با "اولین پدر" است یا به تفسیری دیگر زمانی است که "اولین پدر"( خورشید در حالت انقلاب زمستانی و فرمانروای عصر جدید ) از "اولین مادر" ( شکاف تاریک کهکشان ) زاییده خواهد شد.
عبارت مناسب برای وقایع بالا این است:
"اولین مادر" به اولین خدا یا اولین فرمانروا ( آغاز کننده عصر جدید ) حیات خواهد بخشید
هدف از این تاپیک، بیشتر تحقیق و تفحص راجع به تمدن مایا است نه اثبات اینکه در روز 21 دسامبر 2012 اتفاق خاصی قرار است بیفتد اگرچه بعید هم نیست اتفاق خاصی در پیش باشد با توجه به خطرات بسیاری که نسل بشر را تهدید می کند.
مانند خطر گرم شدن کره زمین و رسیدن گرمای زمین به یک نقطه بدون بازگشت، یا خطر جنگ جهانی سوم و ...
به هر حال من قصد ترویج خرافه پرستی را ندارم اما زمانیکه Nostra Damous پیشگویی هایی را انجام می دهد که بعضی از آنها درست از آب در می آید، شاید این هم نشان دهنده وقوع یک اتفاق خاص در تاریخ ذکر شده باشد.
اینجام در مورد قوم مایا یه کم توضیح داده....فقط نتونستم کپیش کنم
http://www.aftab.ir/lifestyle/view.php?id=9451
سرخپوست های مایا در آمریکای مرکزی تنها تمدن سرخپوستی این منطقه هستند که پیش از تسلط استعماری اسپانیا دارای الفبا و تقویم نجومی کاملی بودن. عکس بالا مربوط به یک تقویم سنگی قوم مایا است که در موزه ی سرخپوست های مجموعه اسمیتسونین در واشنگتن قرار دارد.
تمدن مایا دو تقویم مستقل و جدا از هم داشته. یکی از این تقویم ها، تقویم دینی ۲۶۰ روزه و دیگری تقویم ۳۶۵ روزه زراعی است.
تقویم دینی مایاها از ۲۰ ماه ۱۳ روزه تشکیل شده. تقویم زراعی اونها هم از ۱۸ ماه ۲۰ روزه و یک ماه ۵ روزه تشکیل شده. این ماه ۵ روزه در ابتدای سال زراعی قرار داشته و مربوط به عبادت و اهدای قربانی به خدایان بوده است.
در عکس بالا حلقه خارجی مربوط به سال زراعی و حلقه میانی مربوط به سال دینی است.
جزئیات تمدن باستانی مایا محدوده ی قلمرو مایاها
تمدن باستانی مایاها یک سوم شرقی " Mesoamerica " را اشغال کرده بود، جزایر " Yucatan " .توپوگرافی منطقه از کوهستان آتشفشانی که مناطق مرتفع جنوب را در برگرفته است شروع شده و به فلات های متخلخلی از جنس سنگ آهک، معروف به سرزمینهای پست در منطقه ی شمال مرکزی ختم میشود.قسمت جنوبی این سرزمینهای کم ارتفاع توسط جنگلهای بارانی با ارتفاع متوسط ۱۵۰ فوت(حدود ۵۰ متر) پوشیده شده است.
همچنین در این منطقه در برخی قسمتها سرزمینهای بایر و دشتهای خشک و همچنین مرداب نیز یافت میشود که مناطق جنگلی را از هم جدا کرده اند. مناطق شمالی نیز از جنگل پوشیده شده اند ولی نسبت به مناطق جنوبی کمی کم باران تر اند و درختان این منطقه عمدتا" از درختان خاردار تشکیل میشوند. از ماه فوریه تا می فصل خشک به حساب می آمده و دمای هوا بالا و نامطلوب بوده است. در این فصل از سال زمینهای زراعی سوزانده میشود و آسمان پر از دود غیرقابل تحمل تر از قبل میشود تا زمانی که در اواخر ماه می باران ببارد و آسمان تیره را صاف و تمیز کند.
گونه های حیوانات منطقه و شکار
گونه های بسیاری از حیوانات وحشی در این منطقه زندگی میکنند که برخی گونه ها عبارت اند از.... جگوار (پلنگ خالدار امریکایی)، کیمن (یک نوع سوسمار امریکایی از خانواده ی کروکدیل ها)، گاو کوسه ، و گونه های بسیاری از مار های سمی که مایاها را برای پیدا کردن غذا به زحمت میانداختند. حیواناتی که به عنوان غذا صید مشدند عبارت اند از... بوغلمون و آهو، گراز امریکایی، خوک خرطوم دار، خرگوش و بعضی حیوانات جونده ی بزرگتر مانند خرگوش هندی و " Peca " یکجور حیوان دیگر که متاسفانه نمیدونم به فارسی اسمش چی میشه. انواع گوناگونی از میمونها و نوعی پرنده به نام"quetzal " نیز بر روی درختان منطقه یافت می شده. آب و هوای مناطق مرتفع تر کاملا" با آب و هوای مناطق پست و کم ارتفاع مغایرت دارد و بسیار خشکتر و خنکتر از مناطق کم ارتفاع است.
منابع غذا
این دو منطقه (مرتفع و پست) هر دو برای انجام فعالیتهای تجاری در قلمرو مایاها از اهمیت بالایی بر خوردار بودند. مناطق پست برای تولید محصولاتی بود که برای مصارف شخصیشان تولید میکردند(زراعی). عمده ی محصول کشاورزی آنان ذرت بود که البته محصولات دیگری مانند...کدو، لوبیا و باقالی، فلفل، مانیوک، کاکائو، پنبه برای بافت پوشاک سبک و سیسال برای بافت لباسهای سنگین و ساخت طناب را نیز پرورش میدادند.
مواد اولیه و تجارت
و مناطق بلند و آتشفشانی نیز منابع خوبی برای شیشه، ژاد، و دیگر فلزات ارزشمند مانند ... سیماب(شنگرف) و هماتیت بودند که مایاها برای ادامه ی تجارتشان نیاز داشتند. گرچه مناطق کم ارتفاع هیچ یک ار منابع ذکر شده را در خود نداشتند ولی نقش اصلی و مهم جادههای حمل و نقل را بر عهده داشتند.
شرایط آب و هوای منطقه
میزان بارش باران در مناطق کم ارتفاع بالق بر ۱۶۰ اینچ (۴۰۶ سانتیمتر)در سال بود. آب جمع شده نیز توسط سیستم دقیق کانال کشی، به دریای کاریب یا خلیج مکزیکو هدایت میشد. دو کانال یا رود خانه به نامهای " Usumacinta " " Grijalva " از اهمیت بیشتری برخوردار بودند و نقش حیاتی مهمی را برای تمدن مایاها ایفا میکردند.
جزئیات تمدن باستانی مایا
فرهنگ
بر خلاف عقیده ی مشهور، تمدن مایا یک امپراتوری متحد نبود ولی از گروههای مختلف و بزرگی با فرهنگهای مشترک تشکیل شده بود.مایاها همانند یونانیان باستان، از نظر هنری و مذهبی یک ملت متحد بودند ولی از نظر ساسی به استانهای مختلفی تقسیم شده بودند.تقریبا" بیست استان مختلف در یوکاتان وجود داشته ولی اگر بر فرض یک زن به مقام و منسب مدیریت و تصمیم گیری برای جامعه میرسید(در موارد نادر) باز هم به هیچ وجه نمیتوانست به مقام" mah kina " دست یابد.
نوشتار
سیستم نوشتاری استادانه ای توسط مایا ها برای انتقال علم به نسلهای بعدی مورد استفاده قرار میگرفت. سیستم نوشتاری مایاها از نوشته ها و حکاکی هایی بر روی تخته سنگها و چوب تشکیل میشد. آنها همچنین از این نوشته ها در معماری و ساخت بناها و ساختمانهای خود استفاده میبردند. مایاها کتابهایی تاشو از پوست درخت انجیر می ساختند که آنها در مقبره های سلطنتی نگه داری می شدند و متاسفانه بسیاری از این کتابها تحت تاثیر رطوبت شدید منطقه و همچنین حجوم بیگانگان اسپانیایی که معتقد بودند این آثار شیطانی است و مطعلق به شیطان است از بین رفتند.
تا کنون چهار کتاب شناخته شده است
" The Dresden Codex " ،" The Paris Codex " ،" The Madud Codex " و " The Groleir Codex "
روحانیون کلاسهای حکم رانی را با اهمیت دنبال میکردند و موفقیتهای زیادی را کسب کردند و از این رو همانطور که در " heiroglyph "ها (توضیحات انتهای پست) ثبت شده، توانستند برای جامعه ی خود سودمند واقع شوند. دو گونه از این کلاسها انحصارا" برای آموزش هایی از قبیل آموزش نوشتاری بوده است." heiroglyph "ها از ترکیب دو نشان مختلف و متفاوت تشکیل میشود که هر دو نشان کاملا" همدیگر را بیان میکنند و یک کلمه را میسازند یا اینکه از یک کلمه ی تک سیلابی تشکیل می شود. اطلاعات به تنهایی قابل ترجمه میباشند ولی معمولا" با تصاویری نیز برای درک کردن آسانتر مطلب ترکیب میشده اند.
توضیحات متن بالا :
" heiroglyph " به زبان یونانی یعنی " Scared Writing " یا (خط ترسیده) یا یه همچین چیزی مطمئن نیستم ولی خود کلمه به نوعی نوشتار میگن که خط نوشتاری اش از تصویر تشکیل شده و بیشتر برای تزئین مقبره ها و مکانهای مقدس استفاده میشده .. که البته مایا ها از این نوع نوشتار به صورت کامل استفاده میکردن و نه فقط برای زیبایی و تزئین مقبره ها شون یا چیز های دیگه.
البته بر اساس مکاشفات یوحنا بعد از دوره هزار ساله آرامش که به
آن قیامت اول میگویند مسیح ظهورمیکند و شهر مقدس اورشلیم تازه از
آسمان به زمین میآید تا مردم به خوبی و خوشی برای همیشه در آن زندگی
کنند (بهشت)
رویه بسیار آهسته خورشید در قرار گرفتن در قسمت تاریک راه شیری، پدیده ای است که به آن تقدم اعتدالین می گویند. در این پروسه، انحراف محور زمین نیز دخیل می باشد و باعث می شود که دید ما از فضای ستارگان تغییر کند و موقعیت آنها را متفاوت ببینیم.
این امر موجب می شود که از نظر شاهدان روی زمین مسیر خورشید نسبت به زمینه ستارگان دوردست (مثلاً راه شیری ) انحراف و حرکت داشته باشد. هر 26000 سال چرخه انحراف محور زمین کامل می شود. تقریباً 2100 سال قبل که مایا تقویم طولانی مدت خود را داشت و دارای کتاب مقدس مربوط به خود نیز بود، خورشید در حالت انقلاب زمستانی با حدود 30 درجه انحراف نسبت به قسمت تاریک کهکشان راه شیری توسط قوم مایان مشاهده شد.
نقاشی از یک تصویر از سایت باستان شناسی مایا
50 سال قبل از میلاد مسیح
آنچه که کانال مادر کیهانی در نظر گرفته می شد
حدوداً 30 درجه بالای محل طلوع خورشید قرار دارد
در 5 سال آینده خورشید در حال طلوع در موقعیتی سمت راست آنچه Xibalba be (در تصویر) نام دارد ( شکاف خالی ) قرار خواهد گرفت
وقتی آنها این حرکت تقدیمی را مشاهده کردند، فهمیدند که این انحراف درجه، سال به سال کمترشده و محل حفره تاریک یه خورشید در حال طلوع در حالت انقلاب زمستانی، نزدیکتر و نزدیکتر می شود. خورشید انقلاب زمستانی، اولین خورشید، اولین ارباب یا اولین پدر نامیده می شد زیرا آن را تولد دوباره خورشید می دانستند چون از آن زمان به بعد روزها بلند تر می شدند و نور و گرمای خورشید، بیشتر و بیشتر می شد.
آنها این انحراف را اندازه گرفتند و اساطیر خود را با توجه به همترازی که در آینده رخ می داد بنیان نهادند. آثار تاریخی در سایت باستانی مایا و پیکره ها و حجاری های کشف شده، به روشنی نشان می دهند که انطباق ذکر شده که در پنج سال آینده رخ خواهد داد پایان تقویم بلند مدت مایا در نظر گرفته شده است.
بر پایه این حقایق می توان گفت که قوم مایا از این پدیده بسیار دقیق آسمانی آگاه بوده، یعنی پدیده تقدم اعتدالین.
دانش کسب شده راجع به این پدیده نجومی و اینکه این پدیده در پایان تقویم مایا رخ داده و به اوج می رسد، نشان دهنده جهان بینی خاص قوم مایا است که هنوز ابعادی از آن ناشناخته مانده است.
ستاره شناسی مایا می تواند به ما در درک هزاره ای که در پیش داریم کمک کند.
به راستی در جهان امروز ما چه می گذرد؟ آیا واقعاً این پدیده تاثیر گذار است؟
افسانه مایا می تواند این امر را به ما یادآوری کند که جهان و کل حیات از مادر هستی به وجود آمده است.
آفرینش یا انتقال مورد نظر مایان ها در حال رخ دادن است. آیا این پدیده انطباق نجومی روی سرنوشت بشر تاثیر خواهد گذاشت؟؟
آن واقعه ای که برای قوم مایا، آینده ای دور محسوب می شد اکنون برای ما قریب الوقوع محسوب می شود.
اتحاد اولین پدر با اولین مادر، عصر جدید را آغاز خواهد کرد!!!!؟؟
گذر زهره 2004_2012
گذرزهره یکی از کم نظیرترین پدیده های کیهانی است که بصورت گذر هشت ساله ی سیاره ی زهره است که هر 105و 120 سال یکبار اتفاق می افتد به گذشته که برگردیم نخستین بار این گذر زهره در سال 1518-1520دیده شد زمانی که بزرگ سردار اسپانیایی ژنرال کروتز دست بکار بزرگی زد و با فتح مکزیک و تاراج تمدن ازتگ نام خودرا جاودانه کرد.گاهنان ازتگ این سال ها را مملو از خطر دانسته و خاندان منتزما را در نبردی با فاتحان قریب شکست خورده پیشگویی کرده بودند در طول این هشت سال حوادثی مافوق طبیعی زیادی در مکزیک گذشت تندر های عظیم هشداری هولناک برای مردم ازتگ.چندین معبد بوسیله ی نوری که تصور میشد از بهشت پایین می مد در اتش سوخت.ستون های اتشی که به گفته ی مردم و نقل مورخان تمام طول سال در انتهای افق دیده میشد.بدنبال گذر زهره بسال 1631 تا 1639 میرسیم.
در این سال ها انرژی لکه ی خورشید(sunspot) بر روی زمین کاهش یافت که باعث عصر یخبندان کوچکی در فاصله ی سال ها ی 1640 تا1710 شد.
پس از این این در جه شدت،این درجه شدت بالا رفت و به مدت 300سال از 0 در ان سال ها به 200 در سال 1960 رسید و سپس به ماکسیمم خود رسید این تقییرات همان تقییرات برونداد خورشیدی است که پیشگویان کهن در مورد ان به ما هشدار داده بودند.
اگر به چرخه ی یازده ساله ی انرژی خورشیدی که از ماکسیمم خود به مینیمم میرسد و دوباره به سمت زیاد شدن خود حرکت میکند نگاه کنیم بیشک رابطه ای در مورد تقییرات ان و افزایش و کاهش جنگ ها بلایای طبیعی و ..میرسیم.
کافی است به سال هایی که لکه ی خورشیدی د بیشترین در جه ی خود بوده است نگاه کنیم 90- 91 جنگ خلیج فارس و فعالیت اتشفشانی کوه کولیما و پوپکاتیپتل و حوادث کثیر دیگری در یازده سال بعد شاید مهمترین اتفاق 11 سپتامبر باشد اما نباید از حوادث طبیعی دیگری همانند زلزه در ترکیه به اسانی گذشت یازده سال دیگر که به این تاریخ اضافه کنیم به موعدمان 2012 خواهیم رسید. سالی که رخدادهای کیهانی زیادی با هم رخ بدهد.
دیگر تاثیرات کیهانی:
هر دوره ی یخبندان هر یازده هزار سال بدلیل کاهش و افزایش انفجارات اتشفشانی در زیر اب و هر دوره ی mega ice age هر 105 هزار سال یکبار بدلیل تقییر مدارهای زمین به دور خورشید از دایره ای بودن به بیضی بودن ایجاد خواهد شد و گفته میشود این دو پدیده در فاصله ی زمانی 2007 تا 2012 رخ خواهند داد
ضمنا سطح افق منظومه شمسی هر 26 هزار سال یکبار با سطح کهکشان راه شیری یک سو خواهند شد.
این تاثیرات و تاثیرات کیهانی دیگر از عواملی است که سال 2012 را سالی غیر معمول و به احتمال زیاد پایان تمدن چند هزار ساله ای که از شرقی ترین سرزمین های اسیا اغاز شد و بین النهرین رسید از دریای سیاه کذشت به فرانسه مرکز تمدن نوین سپس انگلستان و اکنون در برج های بلند نیو یورک اخرین روز های خود را فریاد میزند
پیشگویی ادگار کیسی
اِدْگار کِیسی: (۱۸ مارس ۱۸۷۷ – ۳ ژانویه ۱۹۴۵)، یک آمریکایی مشهور بود که تواناییهای ذهنی داشتهاست. او مدعی بود وقتی که به حالت خلسه (هیپنوتیزم کردن خود) فرو میرود، توانایی دستیابی به جواب سؤالهایی با موضوعاتی مانند سلامتی یا آتلانتیس را دارد. به خاطر اینکه او کارهای ذهنی خود را در حالت نیم خواب انجام میدادهاست وی را «پیامبر خفته» و «بزرگ ترین عارف آمریکایی» نیز خواندهاند. او یک مدیوم (واسطهٔ روحی) بودهاست، با این حال او میخواست که مردم او را یک شفادهنده بدانند نه یک مدیوم.
روش ها
کیسی در یک حالت نشئگی کار می کرد. این بدان معناست که او می توانست در حال خواب صحبت کند و به سؤال های اشخاص در مورد سلامتی، حال و آینده پاسخ دهد. این اطلاعات «خوانش» نامیده شد. در ابتدا این خوانش ها دربارهٔ سلامت جسمانی افراد بود (خوانش های جسمانی)؛ بعداًاین خوانش ها راجع به «زندگی های گذشته»، «رایزنی های تجاری»، «تعبیرخواب»، و همچنین سلامتی روحی روانی» بود. انجمن تحقیق و روشن فکری به طور متداول مراقبت از تمام خوانش های او را بر عهده می گیرد و با بیماران پیش و پس از تشخیص درمان توسط خوانش تماس می گیرد. خوانش ها بر فکر عصر جدید اثر گذاشته اند
تاریخ زندگی
ادگار کیسی در 18 مارس 1877 نزدیک هاپکینزویل، کنتاکی متولد شد. وقتی او 10 ساله بود انجیل را بارها و بارها می خواند. او می خواست به مردم دربارهٔ خدا بگوید و آنها را شفا بدهد
اولین شغل ها
او در دسامبر 1893 به هابکینزویل رفت. اولین شغل او در بین سال های 1898 – 1894 در «انبار کالاهای خشک ریچارد» بود؛ سپس در «کتابفروشی هوپر» کار کرد؛ که هر دو در خیابان اصلی بودند. سپس او در سال 1903 با گرترود ایوانس ازدواج کرد
تجارت
در سال 1900 او با پدرش به تجارت و فروش حق بیمه روی آورد. اما او در 18 آوریل دوچار بیماری سخت التهاب حنجره می شود و او به هیچ عنوان نمی توانست حرف بزند. او مجبور بود حدود یک سال در خانه با پدر و مادرش بماند. او یک عکاس شد زیرا عکاسی نیازی به صحبت کردن نداشت. او به عنوان یک دستیار در کارگاه عکاسی دابلیو. آر بولز در نبش خیابان نهم و خیابان ویرجینیا در هاپکینزویل مشغول به کار شد
اولین کار هیپنوتیزور
در سال 1901 یک شخص هیپنوتیزور و سرگرم کنندهٔ مردم به نام هارت در حال انجام کارهای سرگرم کننده در نمایشخانهٔ هاپکینزویل بود. او شنید که کیسی بیمار بود و از کیسی پرسید که آیا او می تواند برای شفا یافتن تلاش کند؟ کیسی گفت: بلی و هارت برای شفا دادن کیسی در حضور یک تماشاگر تلاش کرد. کیسی در حال از خود بیخودی ناشی از هیپنوتیزم توانست صحبت کند اما وقتی او بیدار شد نتوانست صحبت کند. هارت کیسی را آنقدر هیپنوتیزم کرد که صدایش بعد از خواب نیز عادی بماند، اما صدای کیسی عادی نشد
هیپنوتیزم عمیق
هارت مجبور بود برود اما یک هیپنوتیزور دیگر به نام آل لین ، کمک کردن به کیسی را برای داشتن یک صدای خوب ادامه داد. لین از کیسی هنگامی که در یک خواب هیپنوتیزم است، می خواهد که ذات و ماهیت حالتش را توضیح دهد و شفا یابد. کیسی خودش بیماری مزمنش را به جز یک بار از «من» استفاده کرد از نگاه اول شخص جمع (یعنی «ما») شرح داد. در خوانش های بعدی او به طور معمول با عبارت «ما یک بدن داریم» شروع می کرد. بر طبق خوانش نقصان صدایش به خواب روانشناسانهٔ هیپنوتیزم بستگی داشت و می توانست با افزایش گردش خون در محفظهٔ صدا اصلاح شود. لین پیشنهاد کرد که گردش خون افزایش یافته است و ناگهان صورت کیسی به طور ناگهانی و به واسطهٔ افزایش گردش خون صورت کیسی قرمز شد و قفسهٔ سینهٔ او نیز به قرمز روشن تغییر رنگ داد. بعد از بیست دقیقه کیسی هنوز در خواب بود گفت که درمان انجام شد. وقتی او بیدار شد صدایش به حال عادی مانده بود. او بعداً باز هم مریض شد، اما دوباره از طریق لین و به همان روش قبلی که شفا یافته بود، به طور کامل درمان شد
کار کیسی با رشد کردن شهرتش رشد کرد. او مخالف عطا کردن داوطلبانه بود و این کار را برای حمایت از خود و خانواده اش انجام می داد آنقدر که او می توانست تمام وقت کار کند. او به کار کردن در یک وضعیت مسلم خواب با یک هیپنوتیزور، در تمام زندگی اش ادامه داد. همسر و پسر بزرگش بعداً جای لین را در این قضیه بر عهده گرفتند. یک منشی به نام گلیدیز دیوایس در حالیکه کیسی خواب بود از خوانش هایش یادداشت برداری می کرد. طبق گزارشات کیسی یک بار در زندگی با خانم دیوایس عشقبازی داشت. در سال 1929 بیمارستان کیسی توسط یک ثروتمند ذینفع از خوانش های ذهنی، مورتون بلومنتال در شهر ویرجینیا بیچ تأسیس و حمایت مالی شد. کیسی در سال 1926 بواسطهٔ یک مقاله مهم در کورونت مشهور شد. او خوانش هایش را به 8 بار در روز افزایش داد و تلاش کرد این رقم را افزایش بدهد؛ اما این کار توان زیادی از سلامتی او را گرفت
مشکلات
خوانش های ذهنی یک آسیب را بر سلامتی کیسی ایجاد کرد و او عدم موفقیتش را برای دادن یک خوانش واضح، به کار کردن زیر یک فشار خیلی زیاد نسبت داد. او در برگرداندن پول مشتری های ناراضی وسواسی عمل می کرد. ادگار کیسی در 3 ژانویه 1945،
بعد از پیشگویی مرگش در چهار روز قبل، مرد
(((ادگار کیسی همیشه از عصر جدید سخن می گفت و انزمان که از او راجه به این عصر جدید سوال می کردند او جواب می داد اوج دانش و اگاهی انسان برای برقراری و تماس با نیروها افریننده و زایشگر جهان ما.و تمام راهکارهای برقراری ارتباط با این نیروها و چکونگی استفاده از انها در جهات گونا گون اطراف خود
این بینش در طول دوره به اسم اتلانتیس یا لو مریاامده است چی؟ نابودی نوع بشر و او برای اغاز دوباره ناچار است که از میان این خودپسندی و صفات کنونی اش بگذرد)))
کیسی به ما می گوید از اادوار پیشین زندگی بشری همانند اتلانتیس انها در کمال بهرمندی از اگاهی و دانش از نیروهای افریننده و عظیم جهان ما در مرتبه ای بالا از جهات گوناگون مادی و معنوی بروی زمین و فراتر از ان دست یافته بودند متاسفانه ما این اگاهی و معرفت را در راهمناسبی به کاره نگرفته ایم ما با بدرفتاری با ان ان را از دست دادهایم.قدرت نوین ما با بسته شدن راههای این اگاهی ها امده است
این بدرفتاری باعث از دست رفتن فرهنگ ها ی بزرگ و روحی دینی و معنوی بر ای ما بوده اند
و ال ما در زمانه ای قرار گرفته ایم که گویا با پایان تمام دستاوردهای شیطانی مان دوباره فرصت بدست گرفتن نیروها ی عظیم نصیبمان می شود اری در سال2012
با پایان این دوره از زندگی بسری با شروع ژانویه2013عصری نو اغاز می شود بی درد.جنگ.غارت تجاوز دزدی نابرابری برده داری و..............
همورابی پادشاه کبیر بابل قرنها پیش گفته بود از امروز ای مردمان ما علم بشر رو به کاستی می رود
.................................................................................................................................................
یکی دیگر از تصاویر ذهنی ادگار کیسی که شاید تا به حال ان را در فیلم ها و... دیده باشید تصویر شهر نیویرک است که در اعماق اب ها فرو رفته است
اری گویا فرجام ابر شهر تمدن ما نیویرک این شهر عزیز و منفور همان چیزی است که ما عاقبت اتلانتیس می دانیم یعنی اعماق اب ((یادش بخیر داستان الدرادو شهر گمشده))
(((((نیو یرک را نگاه کنید بسیاری از بخش های غربی ان اشفته و از بین رفته است. همانگونه که بسیاری از قسمت های غربی
همانند مناطق مرکزی ایالات متحده. لس انجلس .سانفرانسیسکو و همه اینها نابود شده اند پیش از نیو یرک یا پیش از نیورک خودش را از دیدگان پنهان کند
و این افرینشی دوباره است گرچه جنوب غربی کالیفرنیا و جرجیا از نظرها نا پدید می شوند این رخداد بسیار زود رخ می دهد اب دریاچه بزرگ (گریت) در خلیج مکزیک فرو می ریزد)))))))))))))
منظور از دیاچه گریت همان دریاچه پنچگانه در شمال امریکا و مرز کانادا است و خلیج مکزیک هم در جنوب امریکا است حال خودتان تصور کنید چگونه سر تا سر ایالات متحده زیر اب فرو می رود
.................................................................................................................................
کیسی همچنین از جمله ادمهایی بود که اعتقاد به میدان یک پارچه انرژی در اطراف زمین و یا جایی دیگر در کیهان و تاثیر ان روی انسان بود و معتقد بود که با سقوط این میدان زندگی بشر هم ساقط می شود
به نظر میرسد این بهترین ایده برای تغییر یک پارچه دنیا باشد گر چه کیسی هیچ گاه مستقیما به 2012 اشاره نکرده است اما توصیفات و خوانش های او گواه بر پایان در سال 2012 و اغاز دوباره دارد ولی شاید زندگی دوره ما اخرین دوره حیات باشد و کاملا از بین برود
پیشگویی هوپی ها
هوپی ها یکی از اقوام بومی امریکا هسند این گرو بیشتر در شمالشرقی اریزونا زندگی می کنندقلمرو انها تقریبا 7000 کیلومتر است در سرشماری سال 2000 ایالت متحده این گرو 6.946 نفر جمعیت داشت این اقلیتی بزرگ در....اریزونا محسوب می شود
در افسانه ها وتاریخ این قبیله انها از چند طایفه مجزا از چند سرزمین تشکیل می شدند اما امروزه انها تنها معرف هویتشان خانواده مادری شان هست نکته جالب در میان گذشته هوپی ها این است که انها برخلاف اکثر نقاط جهاناسم خانواده مادری بروی فرزند گذاشته می شود نه نام خانواده پدری .
در طول مهاجرت اتاباسکانها از کانادا در اواخر قرن 16 انها مجبور بودند به نقاط امن و چند روستای متراکم در چند تپه(مسا) بروند برای مقابله با ناواجو هاقلمرو هوپی ها توسط ناواجو ها تصرف شد. در حقیقت هوپی ها سابقه زیادی در شهر نشینی یا به نوعی ر وستانشینی دارند یکی از روستاهای انان در اورابی اریزونا مربوط به سال 1100کشف شد که جزو اولین سکونتگا ها در امریکا است بسیاری عقیده دارند که فرهنگ هوپی ها از همان فرهنگ سرخپوستان توا می اید.
هوپی در دشت اریزونا عمدتا به کار کشاورزی می پرداختند انها اموخته بودن چکونگی باروری محصولاتی که با اب و هوای انجا سازگار باشند همانند ذرت و امروزه بسیاری از انان همچنان به ان شغل مشغول هستند عده کمی به عنوان کارمند در شرکت های دولتی و خدماتی و مابقی هم در کارهای هنری نظیر درست کردن و فروختن عروسک های کاچینا
در دایرالتمعارف کاتولیکها که به ایالات متحده امده انده انها را هوپیتا معرفی کرده اند که جزو قبایل صلح پذیر هستند هوپی دارای عقاید عمیق دینی بودن در جایی که اقسام دیگر قبایل بیشتر فرزندان خود را برای جنگاوری و نبرد اموزش می دادند هوپی ها بر اموزش اخلاق و روحانیت تکیه می کردند
زمان در ذهن افراد این قبیله مفهومی ندارد تنها تمایزی که آنان در زمان قائل می شوند میان عینیت ها وذهنیت ها است که در آن ذهنیت ها شامل آینده و تمام پدیده های ذهنی میباشد ،از این گذشته در زبان هوپی و در نتیجه برای گویندگان آن هیچ تمایزی میان بعد زمانی و مکانی وجود ندارد.
هوپی ها در کشمکش زندگی روزانه خود و اینده نگریشان یک اصل کلی دارند وان هم احترام و ارزش برای همه چیز.هر شی و هر جزی از طبیعت این احترام به طبیعت است که چون برقص باران بیستند انتظار بارش باران دارند برای فراهم اوردن همچین جایی و برای زندگی کردن در تطابق با دستورالعمل های ماسا یا افریدگار زمین. به نظر انها اکثر سنت ها و اداب اجدادیشان همانند رقص باران برای سود بردن از زمین یکپارچه و دست نخورده است
هوپی ها معمولا سنت های خود را دوره ای بر حسب یک تقویم و روز شمار قمری در یکی از روستا های خود بر گزار می کنند
همانند بسیاری از جوامع سرخ پوستی تسلط امریکاییان تازه وارد نتوانست اثری کاملا نابود گرایانه بر انها بگذارد اما بر حال ورود انان تحت تاثیر مبلغان و فرستادگان کاتولیکی قرار گرفتند که انها را در هییت مصرف کنندگان و الکلی ها نشان میداد و اثری کوچک بر شیوه زندگی و مراسم بومی انها گذاشت
پیشگویی هوپی ها در نگاه کلی دو دسته هسند یک دسته داستان شفاهی همانند اعتقاد به امدن مردم سفیدو سپس جنگی جهانی و سلاح های اتمی و کشتار جمعی انها اعتقاد بر نابودی حیات بشری و کذشتن از مسیری همانند پل همرا عذاب و شکنجه برای دور بعد زندگی بشری که به ان عصر طلایی یا یکدلی می گویند بسیاری از هوپی های ریش سفید کنونی اعتقاد بر این دارند که این رخدادها همدوره با پیشگویی مایا ها مبنی بر پایان دنیا در سال 2012 خواهند بود
دسته دیگری از پیشگویی های انها تصاویر نقاشی شده در روی صخره ها هستند همانند نقاشی در اورابی اریزونا
در این نقاشی هیبت بزرگ نشاندهنده جوهره بزرگ یا همان بشر است که ابتدا با ظرف غذا از خورشید چیزی طلب می کرده و هوپی ها اینگونه برداشت می کنند که همان پیکر بزرگ به انها می گوید سلاح هایشان را پایین بگذارند
و کلیه خطوط نشان دهنده مسیر زندگی هستند مسیرهای افقی بالایی مسیر تکنولوزی و مادی گرایی و پایینی روحانیوت و معنویت مسیرهای عمودی اولی نشاندهنده زمان در طول هزاران سال و سرانجام نقطه اغاز پیشگویی مسیر عمودی دومی زمانی است که انسانهای سفید می ایند و بشر تصمیم می گیرد که در کدام مسیر پا بردارد که در نقاشی مسیر صنعتی(بالایی)شلوغ تر است و خط عمودی سومی نشانگر همان روز داوری و پایانی است پیش از انکه مسیر بالایی منهدم و فرسوده شود اما مسیر پایینی بی انتها است و دوباره ما شاهد باروری زمین و انسان روی ان هستیم
چهارانسانهای کوچکروی خط بالایی دو حالت را نشان می دهند یا بیانگر سه دوره قبلی زمین و انسان ها هستند و حال یا زمان کنونی دومین حالت نشان دهنده هوپی هایی است که که فریب زرق و ورق دنیای مادی را خورده و در مسیر انسانهای سفید گام برمی دارند
وان علامت در سمت راست که شبیه سپر هوپی ها است چهار سمت حفاظت شده قلمرو هوپی ها یا جهان ما بعد ویرانی بزرگ باشد دو دایره بزرگ بروی خط پایینی هم به اعتقاد بسیاری دو شک به جهان است احتمالا دو جنگ جهانی اول و دوم در رابط به نشان چلیپا روی خورشید یا نشاندهنده اعتقاد انها برچرخه خورشید یا شاید این نشان به همرا صلیب انگونه که هوپی ها اعتقاد دارند نشان دهنده دو برادر پاهانا هستند و ان دو دایره کوچک شاید نشان دهند زمان صلح یا زمان پایدار و قابل برگشت باشند
پیشگو