بهشت - جنت
«بهشت» صفت تفضيلي بوده است براي بيان «بهترين جهان» يا «بهترين زندگي». در اوستا اين صفت با واژهي «انگهو» آمده است. جهان مقابل و ضد آن كه امروزه دوزخ، يا جهنم ناميده ميشود «دژانگهو» خوانده شده است[1]
واژهي «جنت» را در قرآن، معادل همان واژهي «بهشت» دانستهاند. اما واژهي «جنت» علاوه بر آنكه به جهان بهتر، يا به بهترين زندگي اشاره داشته باشد همچنين از نوعي پوشيدگي و ابهام نيز خبر ميدهد.
واژهي «جنت» در اصل از «جَنّ»((janna گرفته شده و با واژههايي از قبيل «جِن»(jen)، «جنين»، «مجنون»، «جنان»، «أجنّه» و «جنون» از يك خانواده ميباشد.
واژهي «جَنّ» به معناي پوشاندن و پنهان كردن است. يعني هرچيز كه چند و چون دقيق آن از حواس انسان پنهان و در ابهام باشد. «جنين» بچهاي را ميگويند كه در رحم مادر قرار دارد و هنوز تولد نيافته و از ديد ديگران پوشيده است.«أجنّه» جمع آن است كه در قرآن نيز آمده است:«أنتم أجنة في بطون امهاتكم»(سوره نجم آيهي32)
از «جن jen» در قرآن بسيار ياد شده است. اعراب قبل از بعثت عقيده داشتند كه «جن» موجودات ناديدني هستند اما مانند آدميان داراي شعور و زندگي ميباشند.
در قرآن حتي از جنيان به گونهاي ياد شده است كه طوايف گوناگوني دارند[2]. همچنين اعراب بر اين باور بودند كه هر كس بتواند با جنيان در ارتباط باشد ميتواند از برخي اخبار غيب آگاهي يابد از اين جهت بر اين گمان بودند كه هر شاعري جن ويژهي خود را دارد كه شعر را به شاعر القاء ميكند.[3]
در قرآن با آنكه جن را ناديدني ميشمارد در عين حال آن را موجودي مرادف «انس»(ens) به كار برده است[4]، به ويژه آنجا كه هدف از آفرينش را عبادتي طرح كرده است كه شامل جن و انس ميشود[5] .
شايد بتوان گفت كه در برخي آيات دايرهي معنايي «جن» نسبت به باور عرب جاهلي تحول تازهاي نيز يافته است و به همهي كساني هم اطلاق ميشود كه از نظر ما پوشيده و پنهان هستند، كساني كه با ما بيگانههستند و آنها را نديدهايم، بنا براين شايد بتوان گفت كه در پارهاي موارد «جن» در برابر «انس» يعني كساني كه با ما آشنا و مانوس نيستند. «مجنون» هم يعني كسي كه ارادهي بيگانهاي، يا ارادهي كس ديگري، بر عقل و خرد او تسلط يافته و خرد او را پوشانيده است.[6]
در همه مشتقات ديگر اين واژه، مفهوم پوشيدگي، ابهام و ناشناختگي همچنان وجود دارد. بنا براين، پرسشي كه پيش ميآيد اين است كه مطابق مشتقات ديگر اين واژه، معناي پوشيدگي و ابهام در واژهي «جنت» هم بايد باشد. يعني ميتوان گفت كه «جنت» به جايي گفته ميشود كه از چشم ما و شايد هم از تصور ما پوشيده باشد.
اگر به اين معناي پايه براي واژهي جنت وفادار باشيم با پرسشهاي تازهاي مواجه ميشويم.
به تعبير ديگر، از يكسو تعريفهاي روشن و نسبتا دقيق از آن جهان بهتر و از بهشت آينده در تفسيرها و روايات آمده است و از سوي ديگر، خود واژهي «جنت» يعني جايي، يا مقامي كه از حواس كنوني ما پوشيده است و در ابهام قرار دارد.
برخي از مفسرين براي حل اين تناقض، «جنت» را جايي يا زميني دانستهاند كه پوشيده از درختها، سبزهزارها، و گلها است. اگر چه اين تعبير لااقل به عنوان تمثيلي دلپذير براي آن جهان برتر ميتواند باشد اما به لحاظ واژه شناسي، اگر اين استدلال را بپذيريم، بنا براين بايد قبول كنيم كه اصل «جنت» كه مقصود و موعود برگزيدگان است بايد همان زمين خشك و خالي باشد كه روي آن نقابي از سبزه و گياه كشيده شده است. زيرا واژه «جنت» بايد به آن چيز پوشيده و پنهان اشاره كند و نه به آن چيزي كه پوشاننده است.
بهنظر ميرسد براي فهم بهتر واژهي جنت در متن قرآن، به سهنكتهي اساسي بايد توجه داشت
1- جدا كردن متن سنت از متن قرآن. منظورم از «متن سنت» عبارت است از همهي روايات، تفسيرها و باورهايي كه در قرنهاي پس از نزول قرآن شكل گرفته است. باورهايي كه احتمالا با مضامين كهنتر در فرهنگ ايراني وجود داشته و تعريفي كه در متون اوستايي از بهشت آمده بود و بعدا به نام اسلام و دين در مضامين اسلامي تثبيت شده و جايگزين زبان قران شده است.
2- توجه به اين نكته نيز لازم است كه زبان قرآن زباني تمثيلي و ادبي است كه براي بيان امر متعالي، اعم از معاد و بهشت و قيامت از تمثيلها و استعارهها استفادهي فراوان شده است، حمل اين تمثيلها به واقع بودگي و غفلت از تمثيلي بودن آيات قرآن در بارهي جنت، طبعا بهشتي كاملا مادي، پيش ساخته و عيني را به ذهن متبادر ميكند كه شايد با مقصود قرآن چندان مطابقت نداشته باشد. مثلا در توصيفي كه قرآن از جنت ارائه داده، به جهت اينكه ذهن مخاطب را متوجه تمثيلي بودن آن تصويرها بنمايد، ضمن آنكه همهي آن تصويرها را متشابه خوانده است همچنين بلافاصله آمده است كه:
«خداي را از اينكه به پشهاي يا فروتر از آن مثل زند، شرم نيايد، پس كساني كه ايمان آوردهاند ميدانند كه آم مثل از جانب خداوندشان است و كساني كه به كفر گراييدهاند ميگويند: خداوند از اين مثل چه قصدي داشته؟ بسياري را با آن گمراه و بسياري را راه مينماياند...»(بقره آيهي 26)
به تعبير ديگر، همهي آن تصويرها كه در باره بهشت در آيه قبل آمده است در اين آيه بعدي، به عنوان تمثيلي خرد و ناچيز و كوچك معرفي ميشود.
3- «جنت» وعدهاي است كه خداوند بشارت آن را به ايمان آورندگان ميدهد و مربوط به آينده ميشود. اما اين نكته را نيز ميتوان طرح كرد كه تلقي هركسي از آينده چگونه خواهد بود؟ يعني ميزان فهم و درك مخاطب قرآن از آيندهي نسبتا دوري كه ساز و كارش با آنچه اكنون درك ميكند متفاوت است. به عنوان مثال: مفهوم علم، يا خير و خوبي، براي ما در دوران كودكي، مطابق ظرفيت و سن و سال آن روزگار ما بود و تعريفي هم كه بزرگترها از خير و نيكي براي ما بيان ميكردند مطابق فهم ما در آن مقطع سني بوده است كه در مراحل بعدي زندگي، اين تعريف گسترش يافته و مفاهيمي شده است كه تصورش در هنگام كودكي براي ما امكان نداشت. يعني «آينده»اي كه در دوران كودكي تصور ميكرديم، با آنچه بعدا پديد آمد و در دوران ميانسالي با آن مواجه شديم، بسيار متفاوت است. به تعبير ديگر، در آن هنگام كودكي، «آينده» از ذهن ما پوشيده (جنت) بوده است. همانگونه كه تصورات كودكي ما نسبت به آيندهي زندگي خودمان، تصوراتي محدود و تا حدودي غير واقعي بوده است، تصوري هم كه ما امروز با همهي دانش و فهم خود از آيندهي بشريت و زندگي انسان در هزارههاي آينده داريم، باز هم به همان پوشيدگي(جنت) راه ميبرد. ما با تجربهاي كه از تغيرات و دگرگونيهاي گذشته تا كنون داشتهايم ميتوانيم بپذيريم كه گذشتگان ما در هزار سال پيش به هيچ روي قادر نبودند آنچه را كه در زندگي انسان امروز پديد آمده است تصور كنند.
مهمترين فراز اين پوشيدگي از نگاه ديني، كه به زندگي فردي هر انسان هم مربوط ميشود، عالم پس از مرگ دانسته شده است. از نگاه ديني، مرگ، تولد تازهاي در ساحتي ديگر از «وجود» دانسته شده است كه ساز و كارش با آنچه انسان اكنون دارد متفاوت خواهد بود. ساحتي كه چگونگي آن از انديشهي امروز ما پوشيده است( يعني جنت) و تصور آن جز با تمثيل و متشابهات امكان ندارد.
شايد كلام مولوي در مثنوي، هنگامي كه از مرگ و زندگي دو باره سخن ميگويد، اشارهاي به همين معنا باشد كه: « آنچه اندر وهم نايد، آن شوم»
علي طهماسبي
تجديد نظر در خرداد 1388
[1] - اوستا، گزارش جليل دوستخواه، جلد دوم، پيوستها
[2] - نگاه كنيد به سورهي جن در قرآن
[3] - نگاه كنيد به واژهي شاعر در همين بخش فرهنگ واژگان
[4] - نگاه كنيد به سورهي ششم (انعام) آيات 112، 130 و سورهي هفتم (اعراف) آيات 38، 179 و....
[5] - سوره هفتاد و دوم(الذاريات) آيه اول و....
[6] - ظاهرا كسي كه عاشق دختري از قبيلهي ديگري ميشد وي را مجنون هم ميگفتند.