کافه تلخ

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

نقد و بررسی کتاب خداوند الموت: حسن صباح

نقد و بررسی کتاب خداوند الموت: حسن صبا

ترجمه ذبیح الله منصوری

احمد رضا طاهری

الموت منطقه ای واقع در جنوب غربی دریای مازندران بود که منطقه ای کوهستانی بشمار می آید و در دنیای قدیم یکی از مراکز بزرگ داروسازی بشمار میرفت.

حسن صباح که در الموت زندگی میکرد یک آریایی نژاد محسوب میشد و پیروانش اسم او را بدون علی ذکره السلام بر زبان نمی آوردند و همچنین او را خداوند الموت مینامیدند.

حسن صباح یا خداوند الموت در واقع رهبر و امام فرقه باطنی شمرده میشد. فرقه باطنی فرقه ای از مذهب اسماعیلیه است که مثل تمام شیعیان، علی بن ابیطالب را امام اول میدانست و فرزندان او را تا امام جعفر صادق امام میشمرد.

ولی بعد از امام جعفر صادق عقیده داشت که پسرش اسماعیل امام است، نه پسر دیگرش امام موسی کاظم. دوران قدرت الموت از قیامت القیامه یعنی سال 1164 میلادی زمانیکه کیش باطنی آشکارا خود را معرفی نمود و جنگ کرد، شروع شد، و هنگام حمله هلاکوخان خاتمه یافت، یعنی 95 سال دوران قدرت باطنی ها طول کشید.

کتاب خداوند الموت، توسط مترجم مشهور ایرانی ذبیح الله منصوری به زبان فارسی ترجمه شده است. ذبیح الله منصوری مینویسد:

"برداشتی که در این کتاب از نهضت حسن صباح شده، غیر از آن است که تا امروز در کتب دیگر راجع به فرقه اسماعیلیه نوشته اند و از آنچه نویسنده این کتاب میگوید چنین استنباط میشود که نهضت حسن صباح، فقط یک نهضت مذهبی نبوده و آن مرد میخواسته که ایران را از تحت سلطه خلفای عباسی یا کسانی که از سلاطین و امرای محلی ایران بودند اما از خلفای عباسی گوش شنوا داشتند، برهاند.

" نویسنده این کتاب پل آمیر در بخش پایانی میگوید:

"با اینکه دوره قدرت الموت بیش از 95 سال طول نکشید زبان فارسی بوسیله باطنی ها خیلی توسعه یافت و زبان عربی را عقب زد و در ایرانیان حس مناعت ملی که قرن ها خوابیده بود بیدار گردید."

در واقع، همانطور که این کتاب اشاره میکند، هدف اصلی فرقه باطنی این بود تا به مردم ایران بیاموزند که ایرانی ها از خود فرهنگ غنی داشته اند و سالها قبل از اعراب دارای تمدن بوده اند، اما اعراب با زور بر آنان مسلط شدند و بسیاری از منابع غنی ایرانی یعنی کتابهای تاریخی ایرانیان را از بین بردند تا ایرانیان از هویت اصلی خود بی خبر باشند. اعراب توانستند فرهنگ خود را وارد فرهنگ ایرانیان کنند تا بتوانند بر آنها حکومت کنند.

بزرگ فرقه باطنی حسن صباح بر این اعتقاد بود که باید ایرانی را از سلطه مادی و معنوی قوم عرب نجات داد و عظمت اقوام ایرانی را تجدید کرد. در این خصوص، او میگوید فقط تبلیغات باطنی ها سودی ندارد، بلکه برای رسیدن به این آرمان باید متوسل به دو فاکتور اصلی دیگر یعنی "شمشیر و زر" شد.

نکته جالب توجه فرقه باطنی که تا حدودی شباهت نزدیک با گروه های تروریستی مانند القاعده دنیای امروز داشت آن است که جهت از بین بردن و یا کشتن مخالفان قدرتمند فرقه باطنی، بعضی از بزرگان این فرقه مانند شیرزاد قهستانی، افراد خاصی را برای این منظور ماهها یا سالها طوری شستشوی مغزی میدادند که هر لحظه به دستور امام خود آماده به فداکاری میبودند.


این افراد معروف بودند به فدائیان مطلق که از خود باطنی ها بوده و برای به قتل رساندن مخالفان خود چون ترکان خاتون همسر ملک شاه پادشاه سلجوقی وقت ایران، تحت هر شرایطی و با افتخار دستورات را عملی میکردند حتی اگر در این راه خود کشته میشدند.

امروز بسیاری از فدائیان مطلق غیر باطنی تحت رهبری گروهک ها یا سازمانهای تروریستی در عراق و افغانستان با بستن بمب به خود هم خود را میکشند و هم دیگران را.

ولی فرق باطنی های فدائی با آنهائیکه امروز بوسیله عمل انتحاری مردم را میکشند، در این است که باطنی های فدائی هرگز مردم بیگناه را به قتل نمیرساندند و طرف حسابشان صرفا مخالفان بانفوذ بود.

این کتاب به ما میگوید که تمرینات ورزشی و جسمانی مثل شمشیر زنی باطنی ها که هر روز صبح انجام میشد برای آنان مهمتر از نماز و روزه بود. زیرا که در یک مقطع زمانی باطنی ها دیگر مجبور نبودند که نماز خود را بطور مرتب بخوانند اما مجبور بودند که ورزش و تمرین بدنی خود را بطور مرتب انجام دهند.

هر چند که باطنی های دوره حسن صباح کاملا به مذهب و امام خود احترام میگذاشتند و خود را بدون چون و چرا فدای آن میکردند و از بالاترین نظم و قوانین برخوردار بودند و قدرت آنان تا جائی پیشرفت کرد که برای فرزندان و برادر ملک شاه بعنوان پادشاهان آینده ایران، تعیین تکلیف مینمودند و یکی را بعد از دیگری عزل و یا جانشین میکردند و در زمان خود از ثروتمندترین ها بشمار میرفتند و جهت پیشرفت و توسعه مذهبی مذهب خود هم از زر استفاده میکردند و هم از شمشیر و ... اما، به خاطر حسد و هوس بعضی ها نتوانستند دوام بیاورند و برای رسیدن به هوس و شهوت حاضر به تغییر و یا بدنام کردن مذهب خود نیز بر می آمدند.

سیاستهای فرقه باطنی در این کتاب نشان میدهد که پشت سر مذهب اقتصاد و سیاست حرف اول را میزند و برای رسیدن به جایگاه های سیاسی بلند مرتبه از مذهب میتوان بعنوان یک ابزار موثر استفاده کرد. از طرف حسن صباح به ترکان خاتون همسر پادشاه پیشنهاد داده شد که اگر خواهان قدرت سیاسی و اقتصادی میباشد، باید مذهب خود را تغییر دهد و یک باطنی شود تا به قدرت برسد و او این کار را کرد.

همچنین در این کتاب تاریخی خواننده متوجه خواهد شد که وقتی شخصی بر سر قدرت سیاسی مطلق قرار میگیرد، حاضر است همه چیز خود را فدا کند حتی اگر بداند که خود هم از بین خواهد رفت اما از قدرت سیاسی خود کناره گیری نخواهد کرد. همسر پادشاه وقت ایران، ترکان خاتون برای رسیدن به قدرت مطلق دست به هر کاری زد اما در نهایت با شکست مواجه گردید. قدرت مطلق آنقدر شیرین است که دارنده قدرت را بطور کلی کور میکند و قوه عقلانی او را از بین میبرد.

در دنیای امروز، دیدیم که چطور از صدام حسین خواستند که عراق را ترک کند اما او نپذیرفت و همچنان به صندلی قدرت چسپیده بود که در پایان به خاطر هوس رانی او در قدرت هزاران عراقی بیگناه کشته شدند تا اینکه صدام را از قدرت برکنار کردند.

باطنی ها میدانستند که برای توسعه فرقه خود زر و شمشیر همیشه کارساز نخواهد بود و در کنار آن بایستی شروع به نوشتن و پخش کتابهای تاریخی کنند تا بطور تدریجی ذهن مردم را آماده برای پذیرای کیش خود کنند.

آنچه که جالب به نظر میرسد، این است که حسن صباح از آنچنان قدرت کاریسماتیک برخوردار بود و در پیروان خود نفوذ داشت که نظم و ترتیبی بسیار قابل تحسین در بین فرقه باطنی بوجود آورده بود که در تاریخ ایران و شاید جهان بی نظیر میباشد. ولی بهرحال از طرف دیگر، نباید فراموش کرد که حفظ کردن قدرت مطلق وی نشان دهنده شرایط وی و محیط خاص آن زمان بود، یا به عبارت دیگر، فدرت مطلق زمانی بوجود می آید که مردم یک منطقه هم نادان و خرافاتی باشند و هم بدون مطالعه و بیسواد. مثلا، پیروان حسن صباح او را امام میدانستند و هر چه که او میگفت قبول میکردند حتی اگر به قیمت زندگی شان تمام میشد. اگر هم امروز به دنیای اطراف خود نگاه کنیم می فهمیم که آنجائیکه قدرت مطلق وجود دارد، مردم بیشتر خرافاتی و افراطی مذهبی هستند و در جائیکه قدرت مطلق وجود ندارد، قدرت تقسیم شده و متمرکز نمی باشد، زیرا مردم چنین جامعه ای به این ذهنیت رسیده اند که انسان هر چه که باشد هوس و کینه در ذات او وجود دارد و برای اینکه چنین آدم یا سیستمی را بهتر کنترل کرد باید قدرت را تقسیم نمود و قانون را بجای خرافات و سنت پیاده نمود.

در نهایت، فرقه باطنی بعنوان یک رژیم سنتی مذهبی سیاسی چون که از پایه و اساس استواری برخوردار نبود توسط هلاکو خان همراه با کتابهای تاریخی باطنی از بین رفت و علت آن بود که سازماندهی، نفوذ، و قدرتی که در زمان حسن صباح بود بعد از وی سست شد و تفرقه و جنگ و کوته نظری بین خود بزرگان باطنی شروع شد و آنان را یکی پس از دیگری از بین برد.




نهضت حسن صباح و یارانش






کیش باطنی یکی از شعبه های فرقه اسماعیلیه است و همانطور که می دانیم اسماعیلیه نیز خود یکی از شاخه های تشیع است، پیروان این کیش بعد از امام جعفر صادق (علیه السلام) اسماعیل فرزندش را امام می دانند و او را بعنوان امام آخر قبول دارند.
در زمان سلسله سلجوقیان فردی به نام حسن صباح رهبری کیش اسماعیلیه در ایران را به عهده گرفت، او مردی دانشمند، سیاستمدار و با ذکاوت بود. از زمان او به بعد پیروان کیش اسماعیلیه در ایران با نام باطنی شناخته شدند.
آنها بر این اعتقاد بودند که قرآن دارای چندین لایه از مفاهیم و معانی است و هر کس نمی تواند به این لایه ها پی ببرد و برای پی بردن به این لایه ها نیاز به سالها تحصیل و کسب علم و تفکر و تدبر ویژه در قرآن دارد، از این رو آنها باطنی نامیده شدند.

حسن صباح مقر خود را الموت انتخاب کرد و این منطقه یک منطقه کوهستانی در میان البرز مرکزی است و خود مانند یک دژ طبیعی است و در گذشته از آب و هوای خوب و زمین های کشاورزی حاصلخیزی برخوردار بوده است.

حسن صباح و یارانش در الموت به ساخت داروهای مختلف می‌پرداختند و آنها را به دیگر نقاط ایران می‌فرستادند تا در اختیار مردم برای مداوا قرار گیرد، از جمله داروهایی که آنها تولید می کردند عبارت بوده از:

انواع داروهای گیاهی نظیر گل گاوزبان و ...،الکل و جوهر بید. در مورد جوهر بید باید گفت که این دارو که از برگهای درخت بید تولید می‌شده دارای خاصیت خنک کنندگی و ضد التهاب بوده است و هم اکنون داروهایی نظیر آسپرین و سالسیلات نیز از همان خانواده هستند.

(آسپرین: اسید استیک سالسیلیک) به این ترتیب شغل اصلی حسن صباح و یارانش تولید و صدور دارو به نقاط مختلف ایران بوده است بنابراین آنها را داروساز می‌نامیدند و در گذشته داروساز را حشاش می‌نامیدند و از این رو باطنی‌ها را حشاشین می‌خواندند و چنین بوده که یا به عمد و از روی دشمنی یا به سهو و از روی نادانی در میان مردم روزگار قدیم شایع شده بود که باطنی ها حشیش استعمال می‌کنند و به این طریق عقل خود را از دست داده و دست به آدمکشی میزنند.
یکی دیگر از افسانه‌هایی که در مورد حسن صباح و فرقه باطنی وجود داشت و شاید اکنون هم گروهی آن را باور کنند شایعه وجود بهشت‌های افسانه ای باطنیان است به طوری که در توصیف آن گفته‌اند:

در آن بهشت ها باغها و درختانی خرم و انواع خوراکی‌ها وجود داشته و زنان زیبا رو مانند حوریان بهشتی در آن حضور داشتند و هر مردی با هر زنی که می‌خواست یار و همنشین می‌شد و…
ولی در رد این دروغ و افسانه همین بس که اگر گروهی مبادرت به کشیدن حشیش بکنند و برای خود بهشت‌های مصنوعی ایجاد کنند و در آنجا به کشیدن حشیش و خوردن مشروبات و شکمبارگی و زنبارگی بپردازند هرگز نمی‌توانند توان جنگی و سازمانی منظم و ارتشی قوی ایجاد کنند که بتواند با حکومت قدرتمند وقت (ملکشاه سلجوقی و وزیر مقتدرش خواجه نظام الملک طوسی) به مقابله برخیزند و پس از شکست دادن آنها پس از مرگ ملکشاه دو پادشاه را روی کار آورده و یا آنها را عزل کنند(اشاره به برادر ملکشاه و پسر ملکشاه) و تا مدت 95 سال همچنان قدرت خود را حفظ کنند.

نهضت حسن صباح و یارانش به طور کلی دو هدف عمده را دنبال می کرد که عبارت بودند از:
1- احیای هویت ملی و قومیت ایرانی و اقتدار بخشیدن به آن
2- حذف سلطه مادی و معنوی قوم عرب از مردم ایران
در این دو مورد باید گفت که حسن صباح مدتی را به مصر رفت و در دانشگاه آنجا مشغول به تحصیل شد و در آنجا بود که با آثار یونانی که در مورد تاریخ ایران باستان نوشته شده بود آشنا شد و پس از مطالعه آنها دریافت که در گذشته در ایران قوم و ملتی زندگی می‌کردند که از نظر تمدن و فرهنگ سرآمد ملل جهان بودند و از ابتدا یکتا پرست بوده‌اند و به ننگ شرک و بت پرستی آلوده نبوده‌اند و دینی داشته اند که آنها را به سوی راه درست زندگی که همان گفتار نیک و کردار نیک و پندار نیک باشد رهنمون می شده، و دریافت که با ورود قوم عرب به ایران به بهانه اسلام (نکته مهم و ظریفی که در اینجا وجود دارد و نباید از نظر دور داشت این است که شکی در بر حق بودن دین مبین اسلام وجود ندارد و پر واضح است که اسلام ناب محمدی (صلوات الله علیه) دینی اکمل است و راه هدایت را به بشریت نشان می‌دهد و پذیرش دین اسلام سوای از پذیرش سلطه قوم عرب است.) سلطه مادی و معنوی بر مردم این سرزمین ایجاد شده است و مخصوصا در زمان خلفای عباسی این سلطه پر رنگتر شده است به طوری که حتی سلاطین ایران از طرف خلیفه بغداد مشروعیت کسب می‌کردند.
پس از گذشت زمانی طولانی این اطاعت از قوم عرب برای مردم ایران و حتی سلاطین درونی شده بود و به صورت طبیعت ثانوی در آمده بود و حتی کار به جایی رسیده بود که زبان فارسی در حال از بین رفتن بود و زبان عربی داشت جای آن را می گرفت، حسن صباح دریافت که این ملت گذشته پر افتخار خود را فراموش کرده و آن را از دست داده است و به ناچار برای خود آینده ای درخشان را نیز متصور نیست و این شد که او براین شد که با ایجاد فرقه باطنی و رهبری آن به احیای هویت ملی بپردازد و در جهت حذف سلطه مادی و معنوی عرب تلاش کند.

در اینجا بود که خلیفه بغداد و خواجه نظام الملک که از جانب باطنیان احساس خطر می کردند با ایجاد شایعات و ساختن افسانه های دروغین و ملحد و کافر خواندن باطنیان افکار عمومی مردم ساده دل را بر ضد باطنیان تحریک کردند و آنها را مهدورالدم اعلام کردند، در این زمینه کار را به جایی رساندند که حتی شایع شده بود حسن صباح چهره ای مانند دیو دارد و دارای شاخ و دندان های دراز است و از خون دختران و پسران نابالغ تغذیه می کند و الخ.
باطنی ها چون در ابتدا دارای جمعیت کمی بودند و حکومت هم با آنها مخالفت شدید داشت در میان مردم اظهار عقیده نمی‌کردند و با تقیه زندگی می‌کردند تا شناخته نشوند و جانشان در خطر نیفتد و یا در قلعه هایی که در کوهستان داشتند سکنی می‌گزیدند.

باطنی‌ها در نقاط مختلف ایران دارای قلعه های مستحکم بودند بطوری که گفته شده در رشته کوه البرز از غرب تا شرق آن حدود 200 قلعه مربوط به آنها وجود داشته است، همچنین آنها در جنوب خراسان معروف به قهستان و در مناطق جنوبی نظیر کرمان و فارس نیز قلعه های مستحکمی داشتند،به طوری که از قلعه طبس بعنوان یک دژ تسخیرناپذیر نام برده شده است که محل تربیت فداییان مطلق بوده استدر زمان حمله هلاکوخان مغول به ایران، او به قلعه های باطنیان حمله کرد و باطنی ها را که پس از مدتی با هم دچار اختلاف و تفرقه شده بودند شکست داد و دژهای آنان را فتح کرد و تمام کتاب ها و نوشته جاتی که از سران باطنی برجای مانده بود در آتش سوزانید و از بین برد.


گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ


مطالب پیشنهادی:
قلعه الموت؛ دژی كه به زندان تبدیل شد
مصدق ایران را سربلند کرد
ایران در دوران صفویه
ماجرای ازدواج اشرف پهلوی!
تاریخچه اعتیاد در ایران و جهان

خداوند الموت: حسن صباح" نویسنده پل آمیر

نقد و بررسی کتاب خداوند الموت: حسن صباح

نقد و بررسی "خداوند الموت: حسن صباح"

نویسنده پل آمیر

ترجمه ذبیح الله منصوری

احمد رضا طاهری

الموت منطقه ای واقع در جنوب غربی دریای مازندران بود که منطقه ای کوهستانی بشمار می آید و در دنیای قدیم یکی از مراکز بزرگ داروسازی بشمار میرفت.

حسن صباح که در الموت زندگی میکرد یک آریایی نژاد محسوب میشد و پیروانش اسم او را بدون علی ذکره السلام بر زبان نمی آوردند و همچنین او را خداوند الموت مینامیدند.

حسن صباح یا خداوند الموت در واقع رهبر و امام فرقه باطنی شمرده میشد. فرقه باطنی فرقه ای از مذهب اسماعیلیه است که مثل تمام شیعیان، علی بن ابیطالب را امام اول میدانست و فرزندان او را تا امام جعفر صادق امام میشمرد.

ولی بعد از امام جعفر صادق عقیده داشت که پسرش اسماعیل امام است، نه پسر دیگرش امام موسی کاظم. دوران قدرت الموت از قیامت القیامه یعنی سال 1164 میلادی زمانیکه کیش باطنی آشکارا خود را معرفی نمود و جنگ کرد، شروع شد، و هنگام حمله هلاکوخان خاتمه یافت، یعنی 95 سال دوران قدرت باطنی ها طول کشید.

کتاب خداوند الموت، توسط مترجم مشهور ایرانی ذبیح الله منصوری به زبان فارسی ترجمه شده است. ذبیح الله منصوری مینویسد:

"برداشتی که در این کتاب از نهضت حسن صباح شده، غیر از آن است که تا امروز در کتب دیگر راجع به فرقه اسماعیلیه نوشته اند و از آنچه نویسنده این کتاب میگوید چنین استنباط میشود که نهضت حسن صباح، فقط یک نهضت مذهبی نبوده و آن مرد میخواسته که ایران را از تحت سلطه خلفای عباسی یا کسانی که از سلاطین و امرای محلی ایران بودند اما از خلفای عباسی گوش شنوا داشتند، برهاند.

" نویسنده این کتاب پل آمیر در بخش پایانی میگوید:

"با اینکه دوره قدرت الموت بیش از 95 سال طول نکشید زبان فارسی بوسیله باطنی ها خیلی توسعه یافت و زبان عربی را عقب زد و در ایرانیان حس مناعت ملی که قرن ها خوابیده بود بیدار گردید."

در واقع، همانطور که این کتاب اشاره میکند، هدف اصلی فرقه باطنی این بود تا به مردم ایران بیاموزند که ایرانی ها از خود فرهنگ غنی داشته اند و سالها قبل از اعراب دارای تمدن بوده اند، اما اعراب با زور بر آنان مسلط شدند و بسیاری از منابع غنی ایرانی یعنی کتابهای تاریخی ایرانیان را از بین بردند تا ایرانیان از هویت اصلی خود بی خبر باشند. اعراب توانستند فرهنگ خود را وارد فرهنگ ایرانیان کنند تا بتوانند بر آنها حکومت کنند.

بزرگ فرقه باطنی حسن صباح بر این اعتقاد بود که باید ایرانی را از سلطه مادی و معنوی قوم عرب نجات داد و عظمت اقوام ایرانی را تجدید کرد. در این خصوص، او میگوید فقط تبلیغات باطنی ها سودی ندارد، بلکه برای رسیدن به این آرمان باید متوسل به دو فاکتور اصلی دیگر یعنی "شمشیر و زر" شد.

نکته جالب توجه فرقه باطنی که تا حدودی شباهت نزدیک با گروه های تروریستی مانند القاعده دنیای امروز داشت آن است که جهت از بین بردن و یا کشتن مخالفان قدرتمند فرقه باطنی، بعضی از بزرگان این فرقه مانند شیرزاد قهستانی، افراد خاصی را برای این منظور ماهها یا سالها طوری شستشوی مغزی میدادند که هر لحظه به دستور امام خود آماده به فداکاری میبودند.


این افراد معروف بودند به فدائیان مطلق که از خود باطنی ها بوده و برای به قتل رساندن مخالفان خود چون ترکان خاتون همسر ملک شاه پادشاه سلجوقی وقت ایران، تحت هر شرایطی و با افتخار دستورات را عملی میکردند حتی اگر در این راه خود کشته میشدند.

امروز بسیاری از فدائیان مطلق غیر باطنی تحت رهبری گروهک ها یا سازمانهای تروریستی در عراق و افغانستان با بستن بمب به خود هم خود را میکشند و هم دیگران را.

ولی فرق باطنی های فدائی با آنهائیکه امروز بوسیله عمل انتحاری مردم را میکشند، در این است که باطنی های فدائی هرگز مردم بیگناه را به قتل نمیرساندند و طرف حسابشان صرفا مخالفان بانفوذ بود.

این کتاب به ما میگوید که تمرینات ورزشی و جسمانی مثل شمشیر زنی باطنی ها که هر روز صبح انجام میشد برای آنان مهمتر از نماز و روزه بود. زیرا که در یک مقطع زمانی باطنی ها دیگر مجبور نبودند که نماز خود را بطور مرتب بخوانند اما مجبور بودند که ورزش و تمرین بدنی خود را بطور مرتب انجام دهند.

هر چند که باطنی های دوره حسن صباح کاملا به مذهب و امام خود احترام میگذاشتند و خود را بدون چون و چرا فدای آن میکردند و از بالاترین نظم و قوانین برخوردار بودند و قدرت آنان تا جائی پیشرفت کرد که برای فرزندان و برادر ملک شاه بعنوان پادشاهان آینده ایران، تعیین تکلیف مینمودند و یکی را بعد از دیگری عزل و یا جانشین میکردند و در زمان خود از ثروتمندترین ها بشمار میرفتند و جهت پیشرفت و توسعه مذهبی مذهب خود هم از زر استفاده میکردند و هم از شمشیر و ... اما، به خاطر حسد و هوس بعضی ها نتوانستند دوام بیاورند و برای رسیدن به هوس و شهوت حاضر به تغییر و یا بدنام کردن مذهب خود نیز بر می آمدند.

سیاستهای فرقه باطنی در این کتاب نشان میدهد که پشت سر مذهب اقتصاد و سیاست حرف اول را میزند و برای رسیدن به جایگاه های سیاسی بلند مرتبه از مذهب میتوان بعنوان یک ابزار موثر استفاده کرد. از طرف حسن صباح به ترکان خاتون همسر پادشاه پیشنهاد داده شد که اگر خواهان قدرت سیاسی و اقتصادی میباشد، باید مذهب خود را تغییر دهد و یک باطنی شود تا به قدرت برسد و او این کار را کرد.

همچنین در این کتاب تاریخی خواننده متوجه خواهد شد که وقتی شخصی بر سر قدرت سیاسی مطلق قرار میگیرد، حاضر است همه چیز خود را فدا کند حتی اگر بداند که خود هم از بین خواهد رفت اما از قدرت سیاسی خود کناره گیری نخواهد کرد. همسر پادشاه وقت ایران، ترکان خاتون برای رسیدن به قدرت مطلق دست به هر کاری زد اما در نهایت با شکست مواجه گردید. قدرت مطلق آنقدر شیرین است که دارنده قدرت را بطور کلی کور میکند و قوه عقلانی او را از بین میبرد.

در دنیای امروز، دیدیم که چطور از صدام حسین خواستند که عراق را ترک کند اما او نپذیرفت و همچنان به صندلی قدرت چسپیده بود که در پایان به خاطر هوس رانی او در قدرت هزاران عراقی بیگناه کشته شدند تا اینکه صدام را از قدرت برکنار کردند.

باطنی ها میدانستند که برای توسعه فرقه خود زر و شمشیر همیشه کارساز نخواهد بود و در کنار آن بایستی شروع به نوشتن و پخش کتابهای تاریخی کنند تا بطور تدریجی ذهن مردم را آماده برای پذیرای کیش خود کنند.

آنچه که جالب به نظر میرسد، این است که حسن صباح از آنچنان قدرت کاریسماتیک برخوردار بود و در پیروان خود نفوذ داشت که نظم و ترتیبی بسیار قابل تحسین در بین فرقه باطنی بوجود آورده بود که در تاریخ ایران و شاید جهان بی نظیر میباشد. ولی بهرحال از طرف دیگر، نباید فراموش کرد که حفظ کردن قدرت مطلق وی نشان دهنده شرایط وی و محیط خاص آن زمان بود، یا به عبارت دیگر، فدرت مطلق زمانی بوجود می آید که مردم یک منطقه هم نادان و خرافاتی باشند و هم بدون مطالعه و بیسواد. مثلا، پیروان حسن صباح او را امام میدانستند و هر چه که او میگفت قبول میکردند حتی اگر به قیمت زندگی شان تمام میشد. اگر هم امروز به دنیای اطراف خود نگاه کنیم می فهمیم که آنجائیکه قدرت مطلق وجود دارد، مردم بیشتر خرافاتی و افراطی مذهبی هستند و در جائیکه قدرت مطلق وجود ندارد، قدرت تقسیم شده و متمرکز نمی باشد، زیرا مردم چنین جامعه ای به این ذهنیت رسیده اند که انسان هر چه که باشد هوس و کینه در ذات او وجود دارد و برای اینکه چنین آدم یا سیستمی را بهتر کنترل کرد باید قدرت را تقسیم نمود و قانون را بجای خرافات و سنت پیاده نمود.

در نهایت، فرقه باطنی بعنوان یک رژیم سنتی مذهبی سیاسی چون که از پایه و اساس استواری برخوردار نبود توسط هلاکو خان همراه با کتابهای تاریخی باطنی از بین رفت و علت آن بود که سازماندهی، نفوذ، و قدرتی که در زمان حسن صباح بود بعد از وی سست شد و تفرقه و جنگ و کوته نظری بین خود بزرگان باطنی شروع شد و آنان را یکی پس از دیگری از بین برد.



حسن صباح (حشاشین)




حسن صباح (۴۶۴ قمری - ۲۶ ربیع‌الثانی ۵۱۸ قمری) از ایرانیانی بود که در دوره سلجوقی قیام کردند.
مذهب وی و پیروانش شیعه اسماعیلیه نزاریه بود که شاخه‌ای از پیروان امامان است با این تفاوت که اینان به هفت امام اعتقاد دارند و امامت را بعد از امام جعفر صادق حق فرزند وی اسماعیل دانسته و او را مهدی موعود (امام زمان) و امام آخر می‌دانند.
مرکز قدرت اینان در مصر بود که خلفای فاطمی مصر این مذهب را در این کشور رسمی اعلام کرده بودند.

فهرست مندرجات


زندگی

حسن بن علی بن محمد بن جعفربن الحسین بن محمد الصباح حِمَیری (=حسن صباح که در تاریخ معروف به سیدنا نیز هست)همان طور که خود می‌گوید مذهب شیعهٔ اثنی عشری داشت و اهل ری بود(نسبت آن‌ها در تاریخنامه‌ها به اعقاب شاهان قدیم حمیری عربستان جنوبی رسیده‌است).

پدرش او را به مدرسهٔ امام موفق(در نیشابور) برد تانزد او تحصیل کند.(سه یار دبستانی) او پس از تحصیل در آن جا به مصر رفت و آنجا با خلیفه فاطمی،المستنصر بالله ملاقات کرد.فرقهٔ او را نزاریه نیز می‌نامند زیرا او بر سر جانشینی المستنصر با امیرالجیوش مخالف بود.المستنصر دو پسر داشت.

نزار و مستعلی.

او ابتدا پسرش اولش نزار را جانشین خود کرد اما با مخالفت امیرالجیوش مستعلی را به عنوان جانشین خود اعلام کرد.اختلافات آن‌ها از همین جا شروع شد.

طبق اعتقاد اسماعیلیان نص اول قبول است و نص دوم باطل. سپس به ایران آمد و از آنجایی که کلامی آتشین و پر نفوذ داشت روز بروز بر طرفدارانش افزوده شد.

بعد از یک دوره طولانی و تسلط بر منطقه الموت و قلعه‌های زیادی در سراسر ایران تصرف کرد که از مهم ترین آن‌ها می‌توان به قلعهٔ لمبسر(یا لمسر)اشاره کرد. شیوهٔ حسن صباح در از بین بردن مخالفان کشتن مستقیم افراد به همراه جانفشانی قاتل بود.

فداییان باطنی، بسیاری از سران سلجوقی را کشتند و این کار در زمان جانشینان وی از جمله کیا بزرگ امید ادامه دادند. نهضت آنان نزدیک به ۹۵ سال ادامه داشت تا اینکه هلاکوخان شعلهٔ این جنبش را که از درون به فساد کشیده شده بود خاموش کرد و آخرین رهبر آنان را که رکن الدین خورشاه نام داشت به قتل رسانید.

مکتب صباح که به الموتیان نیز شناخته می‌شد، به نام حشیشی‌ها (حشاشین) معروف بود که ریشهٔ کلمهٔ Assassin در زبان انگلیسی نیز از همین مکتب است. آنها اولین افرادی بودند که هدف را برتر از وسیله می‌دانستند و به خود اجازه می‌دادند با تظاهر و تزویر، به سازمان دشمن نفوذ کنند .

آن‌ها فقط مخالفان خود را که براي گسترش فرقه اسماعيليه خطر ناک می‌دیدند می‌کشتند، هر چند مسائل ناشي از اشغال ايران و فساد روزافزون خلفاي عباسي در رشد و گسترش اين جنبش بي تاثير نبود.

در مجموع ۵۰ نفر از سران و پادشاهان و دشمنان خود را کشتند. آن‌ها هیچ گاه از زهر و تیر استفاده نمی‌کردند و هیچ گاه از پشت به کسی خنجر نمی‌زدند اگر چه گاهی اوقات گرفتار مامورین می‌شدند یا کار آن‌ها با زهر و تیر راحت تر می‌شد. این فرقه در ده سطح طراحی شده بود و به افراد در سطوح پایینتر گفته می‌شد که قرآن علاوه بر معنای ظاهری معانی عمیق تر و نهفته‌ای نیز دارد.

پیروان حسن صباح حشاشین خوانده می‌شدند، زیرا در آن زمان حشیش به معنی دارو و حشاش به معنی دارو فروش و حشاشین جمع عربی حشاش می‌باشد.

در آخرین سطح (امامت)، فرد همه چیز را حتی تجربه‌های شخصی خویش را تنها در صورتی می‌پذیرد که عقل بر آن حکم دهد. عقاید بدین حد سخت گیرانه تنها در عده‌ای از اندیشه‌های بودایی دیده می‌شود.

حسن صباح عقیده داشت همهٔ افراد توانایی رسیدن به بالاترین سطح را ندارند و بنابراین بیشتر افراد را در رده‌های پایین و برای اطاعت از اوامر خویش نگاه می‌داشت.

گفته می‌شود که زمانی که امیر ارسلان تاش پیک‌هایی فرستاد تا حسن صباح را تسلیم کند،سیدنا به سه تن از فداییانش دستور داد تا یکی خود را زیر آب خفه کند(این مورددر بعضی منابع ذکر شده)و دیگری کاردی بر قلب خود بزند و دیگری نیز خود را از بالای قلعه به پایین پرت کند که این مورد باعث عقب نشینی نیرو‌های سلطان شده بود.

در مورد زندگی حسن صباح افسانه‌های زیادی وجود دارد. یعضی موارد نیز به اشتباه به او نسبت داده می‌شوند.

مانند فرمان قیامه القیامه(یا قیام قیامت) که در زمان حسن (ملقب به علی ذکره السلام)داده شده بود و نباید او را با حسن صباح اشتباه گرفت،بلکه او جانشین محمد پسر کیا امید بود.

در واقع شعار ابن صباح علیکم بالقلاع بود. بسیاری از سازمانهای زیرزمینی مانند Illuminati و Free Masons شیفتهٔ حسن صباح و سازماندهی او بوده‌اند. در بعضی منابع از حسن صباح، عمر خیام و خواجه نظام‌الملک به عنوان سه یار دبستانی یاد شده‌است.

مذهب باطنی

طرفداران حسن صباح به او اعتقاد بسیار داشتند و دستوراتش را کاملاً اجرا می‌نمودند. اما دشمنانشان آنها را ملحد (کافر,این کلمه اسم مفعول کلمه ی لحد است و علت این که مسلمانان اسماعیلیان را ملحد می خواندند این بود که گمان می بردند پذیرفتن عقاید اسماعیلیان مانند آن است که انسان خود را دفن کند و سنگ لحد را بروی خود بگزارد) می‌نامیدند.تحقیق و پژوهش دربارهٔ این فرقه . مخصوصا باطنیان الموت کار دشواری است.

زیرا باید مطالب را از بین صدها لعن و نفرین و تشویق و تعریف دریافت. علت نامیده شدن آنها به باطنی دو مورد ذکر شده:

  1. چون طرفداران حسن صباح دین خود را مخفی می‌کردند به باطنی معروف شدند.
  1. آنها معتقد بودند که آنچه را که در دین‌شان به آن اعتقاد دارند از باطن قرآن و معانی درونی دین برداشت می‌کنند و بنابراین باطنی نامیده شدند.

افسانه‌های فراوانی که در مورد حسن صباح ساخته شده

از آنجایی که حسن صباح یک دین جدید را ترویج می‌کرد و با خلفای عباسی و حکام سلجوقی دشمن بود، بنابراین در ایران مخالفان بسیاری پیدا کرد و خلفای عباسی بر ضد او رسالاتی سرشار از دروغ منتشر می‌کردند و او را فردی خونخوار و ستمکار معرفی می‌نمودند.


مخالفان حسن صباح منتشر کردند که حسن صباح با حشیش هواداران خود را از حال طبیعی خارج می‌کرده به کارهایی مثل ترور وا می‌داشته‌است. در مورد بهشت‌هایی که در پشت قلعه وجود داشته نیز در منبع خاص و معتبری اشاره نشده‌است.


واقعیت پنهان شده

هیچ کدام از این افسانه ها در مورد اسماعیلیه صحت ندارد – بعد از به قدرت رسیدن حسن صباح قلعه ای در قهستان تحت فرمانروایی شیرزاد قهستانی اداره می شد که هنر جو ها با اختیار کامل وارد قلعه شده و بعد از ورود به قلعه اخته شده و مرتاض گونه تمرینات هنر های رزمی و آدم کشی را فرا می گرفتند و با پاک کردن افکار اضافی جسم و روح خود را یکی کرده و دارای اراده آهنین شده و راهی مأموریت می شدند – هیچ گاه یک فرد بی قید و بند و با افکار واهی نمی تواند چنین کار های بزرگ و خطرناکی را در فقط به صرف یک بهشت خیالی وعده داده شده انجام بدهد – تمام این حرفا کذب بوده و در اکتشافات باستان شناسی هم چنین مکانی یافت نشده – سازمان حسن صباح یکی از قدرت مند تری سازمان های آن دوران خود بوده که توانسته بود یک سوم ایران آن زمان را در مدت کوتاهی تحت تسلط خود قرا دهد و این میسر نخواهد شد مگر با نظم و وفاداری .

^ مهم‌ترین این قلعه‌ها قلعه الموت در نزدیکی ۵۰۰ متری روستای گازرخان در نزدیکی قزوین که مقر خود حسن صباح بود و دیگری قلعه قهستان(قلعه کوه قائن) در جنوب خراسان ( خراسان جنوبی فعلی )که رهبری آن را حسین قاینی یار وفادار حسن صباح بر عهده داشته است .

این قلعه بر بلندای کوهی قرار دارد که شیب فوق‌العاده تندی داشته و راه ورود به قلعه تا مدتها پنهان بوده است و کسی نمی‌توانست بدون خواست باطنیان (اسماعیلی‌ها) وارد قلعه شود. طبق اسناد تاریخی این قلعه یکی از مقرهای تربیت فداییان مطلق بوده که برای ترور اشخاص مهم تربیت می‌شده‌اند.از دیگر دژ‌های تسخیر شده توسط حسن صباح می‌توان به دژ لمسر در رودباروقلعه دژ کوه یا شاه دژ در اصفهان اشاره کرد.