ترجمه ذبیح الله منصوری
احمد رضا طاهری
الموت منطقه ای واقع در جنوب غربی دریای مازندران بود که منطقه ای کوهستانی بشمار می آید و در دنیای قدیم یکی از مراکز بزرگ داروسازی بشمار میرفت.
حسن صباح که در الموت زندگی میکرد یک آریایی نژاد محسوب میشد و پیروانش اسم او را بدون علی ذکره السلام بر زبان نمی آوردند و همچنین او را خداوند الموت مینامیدند.
حسن صباح یا خداوند الموت در واقع رهبر و امام فرقه باطنی شمرده میشد. فرقه باطنی فرقه ای از مذهب اسماعیلیه است که مثل تمام شیعیان، علی بن ابیطالب را امام اول میدانست و فرزندان او را تا امام جعفر صادق امام میشمرد.
ولی بعد از امام جعفر صادق عقیده داشت که پسرش اسماعیل امام است، نه پسر دیگرش امام موسی کاظم. دوران قدرت الموت از قیامت القیامه یعنی سال 1164 میلادی زمانیکه کیش باطنی آشکارا خود را معرفی نمود و جنگ کرد، شروع شد، و هنگام حمله هلاکوخان خاتمه یافت، یعنی 95 سال دوران قدرت باطنی ها طول کشید.
کتاب خداوند الموت، توسط مترجم مشهور ایرانی ذبیح الله منصوری به زبان فارسی ترجمه شده است. ذبیح الله منصوری مینویسد:
"برداشتی که در این کتاب از نهضت حسن صباح شده، غیر از آن است که تا امروز در کتب دیگر راجع به فرقه اسماعیلیه نوشته اند و از آنچه نویسنده این کتاب میگوید چنین استنباط میشود که نهضت حسن صباح، فقط یک نهضت مذهبی نبوده و آن مرد میخواسته که ایران را از تحت سلطه خلفای عباسی یا کسانی که از سلاطین و امرای محلی ایران بودند اما از خلفای عباسی گوش شنوا داشتند، برهاند.
" نویسنده این کتاب پل آمیر در بخش پایانی میگوید:
"با اینکه دوره قدرت الموت بیش از 95 سال طول نکشید زبان فارسی بوسیله باطنی ها خیلی توسعه یافت و زبان عربی را عقب زد و در ایرانیان حس مناعت ملی که قرن ها خوابیده بود بیدار گردید."
در واقع، همانطور که این کتاب اشاره میکند، هدف اصلی فرقه باطنی این بود تا به مردم ایران بیاموزند که ایرانی ها از خود فرهنگ غنی داشته اند و سالها قبل از اعراب دارای تمدن بوده اند، اما اعراب با زور بر آنان مسلط شدند و بسیاری از منابع غنی ایرانی یعنی کتابهای تاریخی ایرانیان را از بین بردند تا ایرانیان از هویت اصلی خود بی خبر باشند. اعراب توانستند فرهنگ خود را وارد فرهنگ ایرانیان کنند تا بتوانند بر آنها حکومت کنند.
بزرگ فرقه باطنی حسن صباح بر این اعتقاد بود که باید ایرانی را از سلطه مادی و معنوی قوم عرب نجات داد و عظمت اقوام ایرانی را تجدید کرد. در این خصوص، او میگوید فقط تبلیغات باطنی ها سودی ندارد، بلکه برای رسیدن به این آرمان باید متوسل به دو فاکتور اصلی دیگر یعنی "شمشیر و زر" شد.
نکته جالب توجه فرقه باطنی که تا حدودی شباهت نزدیک با گروه های تروریستی مانند القاعده دنیای امروز داشت آن است که جهت از بین بردن و یا کشتن مخالفان قدرتمند فرقه باطنی، بعضی از بزرگان این فرقه مانند شیرزاد قهستانی، افراد خاصی را برای این منظور ماهها یا سالها طوری شستشوی مغزی میدادند که هر لحظه به دستور امام خود آماده به فداکاری میبودند.
این افراد معروف بودند به فدائیان مطلق که از خود باطنی ها بوده و برای به قتل رساندن مخالفان خود چون ترکان خاتون همسر ملک شاه پادشاه سلجوقی وقت ایران، تحت هر شرایطی و با افتخار دستورات را عملی میکردند حتی اگر در این راه خود کشته میشدند.
امروز بسیاری از فدائیان مطلق غیر باطنی تحت رهبری گروهک ها یا سازمانهای تروریستی در عراق و افغانستان با بستن بمب به خود هم خود را میکشند و هم دیگران را.
ولی فرق باطنی های فدائی با آنهائیکه امروز بوسیله عمل انتحاری مردم را میکشند، در این است که باطنی های فدائی هرگز مردم بیگناه را به قتل نمیرساندند و طرف حسابشان صرفا مخالفان بانفوذ بود.
این کتاب به ما میگوید که تمرینات ورزشی و جسمانی مثل شمشیر زنی باطنی ها که هر روز صبح انجام میشد برای آنان مهمتر از نماز و روزه بود. زیرا که در یک مقطع زمانی باطنی ها دیگر مجبور نبودند که نماز خود را بطور مرتب بخوانند اما مجبور بودند که ورزش و تمرین بدنی خود را بطور مرتب انجام دهند.
هر چند که باطنی های دوره حسن صباح کاملا به مذهب و امام خود احترام میگذاشتند و خود را بدون چون و چرا فدای آن میکردند و از بالاترین نظم و قوانین برخوردار بودند و قدرت آنان تا جائی پیشرفت کرد که برای فرزندان و برادر ملک شاه بعنوان پادشاهان آینده ایران، تعیین تکلیف مینمودند و یکی را بعد از دیگری عزل و یا جانشین میکردند و در زمان خود از ثروتمندترین ها بشمار میرفتند و جهت پیشرفت و توسعه مذهبی مذهب خود هم از زر استفاده میکردند و هم از شمشیر و ... اما، به خاطر حسد و هوس بعضی ها نتوانستند دوام بیاورند و برای رسیدن به هوس و شهوت حاضر به تغییر و یا بدنام کردن مذهب خود نیز بر می آمدند.
سیاستهای فرقه باطنی در این کتاب نشان میدهد که پشت سر مذهب اقتصاد و سیاست حرف اول را میزند و برای رسیدن به جایگاه های سیاسی بلند مرتبه از مذهب میتوان بعنوان یک ابزار موثر استفاده کرد. از طرف حسن صباح به ترکان خاتون همسر پادشاه پیشنهاد داده شد که اگر خواهان قدرت سیاسی و اقتصادی میباشد، باید مذهب خود را تغییر دهد و یک باطنی شود تا به قدرت برسد و او این کار را کرد.
همچنین در این کتاب تاریخی خواننده متوجه خواهد شد که وقتی شخصی بر سر قدرت سیاسی مطلق قرار میگیرد، حاضر است همه چیز خود را فدا کند حتی اگر بداند که خود هم از بین خواهد رفت اما از قدرت سیاسی خود کناره گیری نخواهد کرد. همسر پادشاه وقت ایران، ترکان خاتون برای رسیدن به قدرت مطلق دست به هر کاری زد اما در نهایت با شکست مواجه گردید. قدرت مطلق آنقدر شیرین است که دارنده قدرت را بطور کلی کور میکند و قوه عقلانی او را از بین میبرد.
در دنیای امروز، دیدیم که چطور از صدام حسین خواستند که عراق را ترک کند اما او نپذیرفت و همچنان به صندلی قدرت چسپیده بود که در پایان به خاطر هوس رانی او در قدرت هزاران عراقی بیگناه کشته شدند تا اینکه صدام را از قدرت برکنار کردند.
باطنی ها میدانستند که برای توسعه فرقه خود زر و شمشیر همیشه کارساز نخواهد بود و در کنار آن بایستی شروع به نوشتن و پخش کتابهای تاریخی کنند تا بطور تدریجی ذهن مردم را آماده برای پذیرای کیش خود کنند.
آنچه که جالب به نظر میرسد، این است که حسن صباح از آنچنان قدرت کاریسماتیک برخوردار بود و در پیروان خود نفوذ داشت که نظم و ترتیبی بسیار قابل تحسین در بین فرقه باطنی بوجود آورده بود که در تاریخ ایران و شاید جهان بی نظیر میباشد. ولی بهرحال از طرف دیگر، نباید فراموش کرد که حفظ کردن قدرت مطلق وی نشان دهنده شرایط وی و محیط خاص آن زمان بود، یا به عبارت دیگر، فدرت مطلق زمانی بوجود می آید که مردم یک منطقه هم نادان و خرافاتی باشند و هم بدون مطالعه و بیسواد. مثلا، پیروان حسن صباح او را امام میدانستند و هر چه که او میگفت قبول میکردند حتی اگر به قیمت زندگی شان تمام میشد. اگر هم امروز به دنیای اطراف خود نگاه کنیم می فهمیم که آنجائیکه قدرت مطلق وجود دارد، مردم بیشتر خرافاتی و افراطی مذهبی هستند و در جائیکه قدرت مطلق وجود ندارد، قدرت تقسیم شده و متمرکز نمی باشد، زیرا مردم چنین جامعه ای به این ذهنیت رسیده اند که انسان هر چه که باشد هوس و کینه در ذات او وجود دارد و برای اینکه چنین آدم یا سیستمی را بهتر کنترل کرد باید قدرت را تقسیم نمود و قانون را بجای خرافات و سنت پیاده نمود.
در نهایت، فرقه باطنی بعنوان یک رژیم سنتی مذهبی سیاسی چون که از پایه و اساس استواری برخوردار نبود توسط هلاکو خان همراه با کتابهای تاریخی باطنی از بین رفت و علت آن بود که سازماندهی، نفوذ، و قدرتی که در زمان حسن صباح بود بعد از وی سست شد و تفرقه و جنگ و کوته نظری بین خود بزرگان باطنی شروع شد و آنان را یکی پس از دیگری از بین برد.