کافه تلخ

۱۳۸۹ تیر ۱۸, جمعه

دماوند و فرقه‌های رازآميز؛ يهوديان دماوند، فراماسونری و نماد ابليسک




لینک اصلی در وب‌گاه عبد الله شهبازی

خواب مي‌بينم
دماوند گران‌سنگ از ميان رفته ست
کوه کوهان
کوه ورجاوند پيروزي
کوه پيشاني بلند آسمان آهنگ
از ميان رفته ست
و تهي جاي عظيمش معبر بادي است پيچنده
(سياوش کسرايي)

گاه مي‌انديشم سياست‌هاي نادرست توسعه، همان سياست‌هايي که اندکي پس از پايان جنگ آغاز شد، و «فرانکنشتين» مخلوق آن، تهران، اسطوره‌هاي کهن ايراني را به واقعيت بدل مي‌سازد. گويي نيرويي اهريمني بر تهران مي‌دمد که جان‌مايه خود را از «ضحاک» مي‌گيرد؛ همان نماد پليدي که در کوه دماوند، بر فراز تهران، تا «آخرالزمان» در بند است. ايرانيان ضحاک را نکشتند زيرا بر آن بودند که از رجاسات بدن او فساد جهان را خواهد آکند.

تصوير به بند کشيدن ضحاک در کوه دماوند به دست فريدون در شاهنامه بايسنقري

در اساطير ايراني، ضحاک (اژدها) نماد «ابليس» است؛ همان‌که امروزه در غرب «لوسيفر» (Lucifer) خوانده مي‌شود و پرستندگاني کثير يافته: «شيطان پرستان». در دوران معاصر، مروج بزرگ اين نحله آليستر کرولي [1] بود که طبق روايت مشهور پدر نامشروع باربارا بوش (مادر بزرگ جرج بوش) است. [2] در سال 1966 آنتون لاوي «کليساي شيطان» را در آمريکا بنا نهاد و در 1969 «کتاب مقدس شيطان پرستان» را منتشر نمود. [3]

از منظر شيطان پرستان، «لوسيفر» فرشته مغضوب خداوند است که پيروانش او را «نور» و دشمنانش را «تاريکي» مي‌دانند. واژه لاتين «لوسيفر»، به معني «ستاره صبحگاهي»، نام ديگري است براي ستاره زهره (ونوس). در پاگانيسم رومي، لوسيفر «ژوپيتر» نام داشت و خداي خدايان بود. «ژوپيتر» در يونان باستان «زئوس» ناميده مي‌شد. «زئوس» نيز به معني «نوراني» و «درخشان» است. طبق باور شيطان‌پرستان، سرانجام «لوسيفر» با «ماشي يح» מָשִׁיחַ (مسيح) به تعامل و مصالحه خواهند رسيد و «مسيح» زمين و زمينيان را در سهم «لوسيفر» قرار خواهد داد. بنابراين، برخلاف آرمان کساني که به عبث ظهور مسيح (= مهدي در اسلام) را انتظار مي‌کشند، در آخرالزمان اين «لوسيفر» است که در زمين ظهور مي‌کند نه «مسيح». آينده زمين از آن لوسيفر خواهد بود. اين اعتقادات عميق و جدّي است و بايد جدّي‌شان گرفت.

برخلاف باور اساطيري ايرانيان، که دماوند را محبس و در نهايت محل خروج ضحاک («دجال» اسلامي يا «لوسيفر» غربي= نيروي شر و تاريکي) در آخرالزمان مي‌دانند، از ديدگاه تئوسوفيست‌ها و نحله‌هاي رازآميز ماسوني دماوند مأمن و مخفيگاه «استادان نور» و محل خروج «موعود» و «منجي» ايشان است. از اينرو، دماوند در باورهاي ماسوني- يهودي جايگاهي مقدس و برجسته دارد.

بهرام‌شاه نائوروجي شروف (بهرام‌شاه نوروزجي صراف)، تئوسوفيست نامدار پارسي (زرتشتي) هند، مدعي است که از هيجده سالگي (1876) سير و سياحت خود را آغاز کرد و در مرز هند و افغانستان تصادفاً با گروهي از «زرتشتيان مخفي» آشنا شد که با نام فرقه صوفي «صاحبدلان» فعاليت مي‌کردند. رهبر فرقه از بهرام‌شاه دعوت کرد که با آنان به مخفيگاه‌شان، غاري در کوه دماوند، رود. بهرام‌شاه با ايشان به ايران و به دماوند رفت، سه سال با آنان در غارشان زندگي کرد، «علم خُشنوم» را از ايشان فرا گرفت، «اسرار» را آموخت، صاحب «کرامت» شد و حتي قدرت حافظه‌اش به طرزي شگفت افزايش يافت. او به بمبئي باز گشت و در اوايل سده بيستم «دعوت» خود را علني کرد. خورشيدجي کاما و جيوانجي مودي، سرشناس‌ترين ماسون‌هاي هند که هر دو پارسي بودند، از او حمايت مي‌کردند. بر مبناي آموزه‌هاي بهرام‌شاه در سال 1910 در بمبئي «انستيتوي علم خُشنوم» تأسيس شد. در اين انستيتو چهره‌هاي نامداري آموزش ديدند که در تحولات هند و ايران مؤثر بودند: فيروز و دينشاه شاپورجي ماساني، فرامرز و جهانگير سهرابجي چيني‌والا، کاماجي کاما، جمشيدجي شروف، فيروزشاه شروف، م. ايراني و ديگران.

طبق آموزه‌هاي «خُشنوم»، به‌رغم اين‌که بهرام‌شاه از «استادان» خود، فرقه «صاحبدلان» دماوند، جدا شد ولي اين «استادان غيبي» هماره به شکلي مرموز بر او ظاهر مي‌شدند و راهنمايي‌اش مي‌کردند. «فرقه صاحبدلان» مرکب از 72 تن پيروان «دين بهي» است که پس از حمله اعراب و سقوط دولت ساساني در غاري در دماوند پنهان شدند. آنان تا به امروز زنده‌اند. اين غاري ويژه است که در گذشته دور با همين هدف ساخته شد و بيگانگان را به آن راهي نيست. طبق اين باورها، بهرام‌شاه ورجاوند، که هر از چند در قالب انسان به زمين بازمي‌گردد، در يکي از «بازگشت»هايش در وجود يک نظامي بلندپايه ايراني زاده مي‌شود و رئيس فرقه مخفي دماوند را از مرگ مي‌رهاند.

اين‌گونه باورهاي رازگونه به ظاهر مهمل، ولي معنادار، را مأموران اطلاعاتي بريتانيا نيز رواج مي‌دادند. کلنل سِر رابرت يانگهزبند، که در سال 1877 ژنرال شد، در خاطراتش مدعي است: روزي در کوه دماوند شکار مي‌کرد، به‌ناگاه دري مخفي يافت، به درون غاري رفت، از سوي «صاحبدلان» مورد پذيرايي قرار گرفت، عصر به خانه باز گشت، فردا و روزهاي بعد به جستجو پرداخت ولي هيچ نشاني از آن غار نيافت.

درباره علل «تقدّس» دماوند در ميان فرقه‌هاي رازآميز شيطاني، اعم از فراماسونري و ساير نحله‌ها، دو علت مي‌توان برشمرد:

نخست، و مهم‌ترين، قدمت و عمق سکونت يهوديان در دماوند است. در سده هفدهم ميلادي دماوند سکنه قابل توجه يهودي داشت و علاوه بر يهوديان علني، فرقه کابالا و اعضاي شبکه يهوديان مخفي «دونمه» (پيروان شابتاي زوي) [1] در دماوند پيروان و مبلغيني برجسته چون شموئيل بن هارون دماوندي داشتند.

به‌نوشته جودائيکا «گورستان و خرابه‌هاي کنيسه دماوند گواه بر قدمت استقرار يهوديان در اين شهر است. در سده هفدهم بابايي بن لطف، مورخ يهودي- ايراني، از يهوديان دماوند به عنوان يکي از هيجده جامعه يهودي ياد کرده که در جستجوي نسخه‌هاي کابالايي بودند و قرباني موج گروش اجباري به اسلام شدند. تبليغات فرقه شابتاي [دونمه] در ايران با نام شموئيل بن هارون دماوندي در پيوند است.» طبق مندرجات تاريخ يهود ايران حبيب لوي، دماوند از مراکز مهم يهوديان ايران بود و گورستان کهن آنان به‌نام «گيلعاد» پابرجاست. لوي مدعي است که يهوديان دماوند بقاياي اسراي بني‌اسرائيل‌اند که در زمان حمله آشور به گيلعاد (جلعاد) دماوند کوچانده شدند. [1] اين ادعا، بر بنياد منابع معتبر تاريخي، مورد تأييد من نيست. معهذا، بر اساس منابع دوران صفوي، مي‌دانيم که دماوند يهودياني کثير داشت و بخش مهمي از ايشان در زمان شاه عباس دوّم به اسلام گرويدند. منابع يهودي اين گروش را «اجباري» مي‌دانند و جديدالاسلام‌هاي دماوند را از «يهوديان مخفي» مي‌خوانند.* حاج نحميا مروتي، حاج اسماعيل اخوان (يزقل شمعون)، اسحاق يونسي (اسحاق يوحنا)، عزيزالله مروتي و بنيامين يهودا بنيانگذاران مدرسه آليانس اسرائيلي در دماوند بودند. پس از صدور اعلاميه بالفور (2 نوامبر 1917) اوّلين سازمان صهيونيستي ايران با نام «انجمن تقويت زبان عبري» تأسيس شد که اندکي بعد «انجمن صيونيت ايران» نام گرفت. يهوديان دماوند در اين سازمان نقش برجسته داشتند و عزيزالله يوحنا دماوندي (راب نعيم) منشي آن بود. بر بنياد «يهوديان مخفي» دماوند در سده‌هاي نوزدهم و بيستم ميلادي بابي‌گري و بهائي‌گري در اين خطه گسترش فراوان يافت. ميرزا نبي دماوندي از بابياني بود که در جريان ترور نافرجام ناصرالدين‌شاه اعدام شد.

دوّمين عامل که توجه خاص فرقه‌هاي رازآميز و شيطاني به دماوند را توضيح مي‌دهد، شکل اين قله عظيم است. دماوند را تنها کوه مخروط مثلث نماي بزرگ در ميان کوه‌هاي جهان مي‌دانند که از اين منظر مي‌تواند بزرگ‌ترين نماد طبيعي اُبليسک [1] شمرده شود. ابليسک Obelisk، که در فراماسونري و نحله‌هاي رازآميز و شيطاني سخت مورد تکريم است، نماد مقدس پاگانيسم در مصر باستان است و مظهر آلت تناسلي مذکر به معناي حلول يا دخول شيطان در کالبد انسان يا تسليم روح خود به شيطان و اخذ نيرو از او؛ آن‌گونه که در نمايشنامه «دکتر فائوستوس» کريستوفر مارلو** يا «فائوست» گوته به تصوير کشيده شده و در سال‌هاي اخير به وفور در فيلم‌هاي سينمايي، به شکل حلول مستقيم شيطان در جسم انسان يا باروري انسان از شيطان يا موجودات فضايي، ترويج مي‌شود.

اين همان نماد کهن شيطان در صحراي عرفات (21 کيلومتري شمال مکه) است که هر ساله توسط ميليون‌ها زائر خانه خدا در مناسک «رمي جمرات» در سه نوبت سنگ باران مي‌شد. در سال‌هاي اخير، حکومت سعودي اين سه نماد باستاني را، که نه تنها از نظر مناسک اسلامي بلکه از نظر تاريخ اديان و اسطوره‌شناسي نيز واجد اهميت منحصر‌به‌فرد است، برداشت و به جايش ديواري ساده گذارد. با اين تغيير، که قطعاً تصادفي نبود، «رمي شيطان» از غني ترين نماد برائت انسان از شيطان تهي شد. در فضايي نماد ابليسک از مناسک حج حذف مي‌شود که سر نورمن فاستر (لرد فاستر تمس بنک)،[1] معمار بزرگ انگليسي و ماسون بلندپايه که بازسازي مکه به دست اوست، در سراسر جهان نمادهاي ابليسک يا به تعبير ديگر «هرم‌هاي ايلوميناتي»*** به پا مي‌کند.

عجيب است، ولي باور کنيد، که نمادهاي ابليسک به وفور در معماري ساختمان جديد مجلس شوراي اسلامي در ايران به کار گرفته شده. در معماري اسلامي ابليسک (نماد شيطان) وجود ندارد. نمي دانم چرا رئيس وقت مجلس متوجه اين امر نشد و به معمار طرف قرارداد با مجلس تذکر نداد.

نماد ماسوني ابليسک در شهر واشنگتن که به عنوان يادمان جرج واشنگتن، پدر دولت آمريکا، به دست معماران ماسون ساخته شد.
اين نماد با 294/ 169 متر ارتفاع بلندترين ابليسک ساخته بشر است. در سال 1884 نصب شد.

يکي از نمادهاي ابليسک مصر باستان
المطريه (شمال قاهره، نزديک عين شمس)

نماد کهن ابليسک در مناسک رمي جمرات (سنگباران شيطان)

ديواري که جايگزين نماد کهن ابليسک شده است

نمادهاي ابليسک در ساختمان جديد مجلس شوراي اسلامي

پي‌نوشت 9 اسفند 1387، ساعت 1 صبح:

بارزترين نماد ابليسک در تهران ساختمان مؤسسه قرض‌الحسنه قوامين در ميدان آرژانتين است. اين ساختمان زشت، که توجه همگان را به خود جلب مي‌کند، علاوه بر ارائه نماي يک ابليسک عظيم در يکي از پرترددترين مناطق تهران، و مشرف بر مصلاي بزرگ تهران، با رنگ قرمز نيز تزيين شده. اين رنگ در مناسک شيطان‌پرستان کاربرد دارد. ساختمان قوامين در حوالي نيمه دهه 1370 به يک نهاد امنيتي تعلق داشت و «صندوق قرض‌الحسنه امين» ناميده مي‌شد که از مؤسسات مقتدر مالي کشور بود.

بعدها، ساختمان فوق به مؤسسه قرض‌الحسنه قوامين فروخته شد. به‌رغم اين تغيير، در آذر 1386 مؤسسه قوامين در تبليغات خود اقدام به استفاده از عدد 666 (نماد شيطان) نمود. اين امر اعتراضاتي را سبب شد که منجر به مداخله رئيس‌جمهور و جلوگيري از پخش تبليغات مؤسسه فوق از تلويزيون شد.

در مراجعه به «گوگل ارث» متوجه شدم که در عکس هوايي از تهران ساختمان فوق با رنگ قرمز به شکلي چشمگير متمايز است.

عکس هوايي «گوگل ارث» از ابليسک قرمز رنگ ميدان آرژانتين مشرف بر مصلاي بزرگ تهران

ماکت ابليسک ميدان آرژانتين، مشرف بر مصلاي تهران











«برخلاف باور اساطيري ايرانيان، که دماوند را محبس و در نهايت محل خروج ضحاک («دجال» اسلامي يا «لوسيفر» غربي= نيروي شر و تاريکي) در آخرالزمان مي‌دانند، از ديدگاه تئوسوفيست‌ها و نحله‌هاي رازآميز ماسوني دماوند مأمن و مخفيگاه «استادان نور» و محل خروج «موعود» و «منجي» ايشان است. از اينرو، دماوند در باورهاي ماسوني- يهودي جايگاهي مقدس و برجسته دارد.

بهرام‌شاه نائوروجي شروف (بهرام‌شاه نوروزجي صراف)، تئوسوفيست نامدار پارسي (زرتشتي) هند، مدعي است که از هيجده سالگي (1876) سير و سياحت خود را آغاز کرد و در مرز هند و افغانستان تصادفاً با گروهي از «زرتشتيان مخفي» آشنا شد که با نام فرقه صوفي «صاحبدلان» فعاليت مي‌کردند. رهبر فرقه از بهرام‌شاه دعوت کرد که با آنان به مخفيگاه‌شان، غاري در کوه دماوند، رود. بهرام‌شاه با ايشان به ايران و به دماوند رفت، سه سال با آنان در غارشان زندگي کرد، «علم خُشنوم» را از ايشان فرا گرفت، «اسرار» را آموخت، صاحب «کرامت» شد و حتي قدرت حافظه‌اش به طرزي شگفت افزايش يافت. او به بمبئي باز گشت و در اوايل سده بيستم «دعوت» خود را علني کرد. خورشيدجي کاما و جيوانجي مودي، سرشناس‌ترين ماسون‌هاي هند که هر دو پارسي بودند، از او حمايت مي‌کردند. بر مبناي آموزه‌هاي بهرام‌شاه در سال 1910 در بمبئي «انستيتوي علم خُشنوم» تأسيس شد. در اين انستيتو چهره‌هاي نامداري آموزش ديدند که در تحولات هند و ايران مؤثر بودند: فيروز و دينشاه شاپورجي ماساني، فرامرز و جهانگير سهرابجي چيني‌والا، کاماجي کاما، جمشيدجي شروف، فيروزشاه شروف، م. ايراني و ديگران.

طبق آموزه‌هاي «خُشنوم»، به‌رغم اين‌که بهرام‌شاه از «استادان» خود، فرقه «صاحبدلان» دماوند، جدا شد ولي اين «استادان غيبي» هماره به شکلي مرموز بر او ظاهر مي‌شدند و راهنمايي‌اش مي‌کردند. «فرقه صاحبدلان» مرکب از 72 تن پيروان «دين بهي» است که پس از حمله اعراب و سقوط دولت ساساني در غاري در دماوند پنهان شدند. آنان تا به امروز زنده‌اند. اين غاري ويژه است که در گذشته دور با همين هدف ساخته شد و بيگانگان را به آن راهي نيست. طبق اين باورها، بهرام‌شاه ورجاوند، که هر از چند در قالب انسان به زمين بازمي‌گردد، در يکي از «بازگشت»هايش در وجود يک نظامي بلندپايه ايراني زاده مي‌شود و رئيس فرقه مخفي دماوند را از مرگ مي‌رهاند.

اين‌گونه باورهاي رازگونه به ظاهر مهمل، ولي معنادار، را مأموران اطلاعاتي بريتانيا نيز رواج مي‌دادند. کلنل سِر رابرت يانگهزبند، که در سال 1877 ژنرال شد، در خاطراتش مدعي است:

روزي در کوه دماوند شکار مي‌کرد، به‌ناگاه دري مخفي يافت، به درون غاري رفت، از سوي «صاحبدلان» مورد پذيرايي قرار گرفت، عصر به خانه باز گشت، فردا و روزهاي بعد به جستجو پرداخت ولي هيچ نشاني از آن غار نيافت.» (عبدالله شهبازي، «دماوند و فرقه‌هاي رازآميز، 28 بهمن 1387) [18]



شیطان پرستی در کردستـان عراق


ریشه ادبـی و وجـه تسمیـه یزیدیـه
یزیدیه به کردی Êzidî (تلفظ: إزدی) یا یزیدیان از ادیان باستانی رایج در کردستــان است.در زبان پهلوی اسم " یزته " در وهله ی اول به " یزت " تخفیف یافته، تا به دال تبدیل شده و بشکل یزد در آمده و جمع آن یزدان (یزتان) می باشد و سپس در دوران اسلامی تخفیف دیگری در آن داده شده و یه " یزدان " مبدل گردیده است و عربها چون معنی یزدان را نمی دانستند آنرا به یزید تعبیر کردند. لذا آنها را به یزید بن معاوبه نسبت داده و آنها را یزیدی نامیدند.
بنابر روایات واژه یزیدی مشتق از کلمه " ایزد" یا "یزته" است که در پارسی باستان به معنای دین خدایی است. در باب وجه تسمیه نام ایشان اختلافاتی هست و بعضاً نام آن را منسوب به یزید بن معاویه یا یزید بن انیسه خارجی نیز دانسته‌اند، اما بنظر می‌رسد نام پارینهٔ این کیش و اشاره‌اش به مفهوم" ایزد " در دین زرتشت، صحیح‌تر باشد. یزیدیان از واژه داسنی نیز برای نامیدن خود استفاده می‌کنند.
در باور یزیدی، شیطان دشمن اصلی بشریت نیست، بلکه مقربترین فرشته خداوند و نخستین آفریده اوست و ملک طاووس نام دارد
تاریخچــه
پیشینه این دین پیش از ورود اسلام در مناطق یاد شده، وجود داشته ‌است و تحت تأثیر ادیان زرتشتی و مانوی قرار گرفته ‌است و عقاید مهرپرستانه و ثنویت زرتشتی بر آن تأثیر داشته‌اند. تأثیراتی از دین یهود و فرقهٔ «نسطوری» و عقاید صوفیه (پس از اسلام) نیز در منابع برشمرده شده‌اند. در منابع مربوط به فرقه‌های اسلامی آن را فرقه‌ای از جمله غلاة شیعه دانسته‌اند.
اولین دانشمندی که توجه محققان را به آنها جلب کرد، احمد تیمور پاشا بود که در کتاب «الیَزیدیه و مَنشاء نحلَتِهِم» به این مساله اشاره می‌کند که از این قوم پیش از قرن ششم هجری قمری نامی در تاریخ نیامده بود که این زمان همان زمانی است که شیخ عدی به میان آنها آمده و طریقه‌ٔ «عدویه» را در میان آنها بنیان نهاده‌است. ابوفراس در کتاب خود که به سال ۷۵۲ هجری قمری تالیف شده‌است آنها را به همین نام خوانده ‌است.محقق دیگر، «ابوسعید محمد بن عبدالکریم سمعانی» در کتاب الانساب می‌نویسد:
" جماعت بسیاری را در عراق در کوهستان حلوان و نواحی آن دید که یزیدی بودند و در دیه‌های آنجا به صورت مردم زاهد اقامت داشتند و گِلی به نام «حال» می‌خورند. این گل را برای تبرک از مرقد شیخ عدی برمی‌دارند و آن را با نان خمیر می‌کنند و بصورت قرص درآورده و گاه گاه می‌خورند و آن را «برات» نامند.
زبان و محل سکونت
زبان اکثر یزیدیها کردی است، پس‌ از گسترش‌ اسلام‌ در کشور ایران‌، ایزدیان‌ ارتفاعات‌ کوهستانی‌ حلوان‌ و شهروز را پناهگاه‌ خود ساختند تا بتوانند به‌ کیش‌ باستانی‌ خود باقی‌ بمانند و دور از چشم‌ مسلمین‌، به‌ راه‌ و روشهای‌ آیینی‌ خود سرگرم‌ گردند، اما انتشار اسلام‌ در ایران‌ باعث‌ شد که‌ گروه‌ کثیری‌ از آنان‌ اسلام‌ بیاورند کردان‌ ایزدی اکنون‌ در اطراف‌ موصل‌، حلب‌، هکاری‌، دیاربکر، وان‌، ارض‌ روم‌، سنجار، شیخان‌، بغداد، قره‌ باغ‌، لاچین‌ و سرزمینهای‌ بین‌ آذربایجان‌ شوروی‌ و ارمنستان‌، و شمار نسبتاً زیادی نیز در کشورهای اروپایی (به ویژه آلمان) زندگی می کنند.
شیـخ عـدی بـن مسافـر هکـاری
برخی او را که نام کامل و کنیه‌اش «شرف‌الدین ابوالفضائل عدی بن مسافر بن اسماعیل بن موسی بن مروان بن حسن بن مروان» است را منصوب به مروان بن حکم می‌دانند و در امویت او اتفاق نظر دارند. او را مردی صالح و باتقوا دانسته‌اند که در بعلبک سوریه به دنیا آمده‌است از شام به منطقه سی جار آمده و به انتشار طریقه عدویه پرداخته و توانسته یزیدیها را بدور خود جمع نموده و به خدا پرستی و رعایت برنامه های اسلامی وادار نماید.بعدها در کوهستان حکاری در کردستان و موصل سکنی‌ گزیده‌است. در این زمان او به «شیخ عدی حکاری» موسوم می‌گردد.
آرامگاه شیخ عدی بن مسافر در روستای لالش در 36 کیلومتری موصل قبله گاه یزیدیان به شمار می رود
یزیدیها او را به عنوان مرشد خود می پذیرند و تا حد زیادی از عقاید گذشتگان خود بیگانه می شوند. او بین سال ۵۵۵ تا ۵۵۸ هجری قمری در حالی که نزدیک به ۹۰ سال سن داشته‌است از دنیا می‌رود و وی را در زاویهٔ خود در حکاری دفن می‌کنند.مقبرهٔ او در نزدیکی اربیل (هه ولیر) واقع است و بر روی سنگ قبر وی چنین نوشته شده‌است:
" بسم الله الرحمن الرحیم خالق السماء و الارض، اخفض هذه المنزل محل الشیخ العدی الحکاری، شیخ یزیدیه. "
پس از وفات شیخ عدی و دفن او در کوه " لالش " واقع در شهرستان سی جار برادرزاده اش «ابوالبرکات بن صخر» جانشین وی گردید و بعد از او عدی بن بوالبرکات رئیس یزیدیها شد. او هم مرد مسلمانی بود. چون درگذشت پسرش «حسن ملقب به تاج العارفین» به ریاست یزیدیها انتخاب گردید. می‌گویند در زمان شیخ حسن در عقیده‌ی اسلامی یزیدیها شبهاتی حاصل شد و دوباره دین باستانی در میان آنها جان گرفت و به شیخ عدی بن مسافر مقام الوهیت دادند و گفتند خدا در وی حلول نموده است. در سلسله مراتب آنها مثل هر سلسله مراتب دیگرى شیخ یا پیر، فرا دست است و مرید، فرو دست.
کتابهـای مقـدس
تا مدتها پیش داشتن سواد خواندن و نوشتن براى یزیدیان تابو محسوب می‌شد و یکى از دلائل کمبود چشمگیر اسناد در مورد این مذهب همین امر باید باشد. به هر حال دو کتاب را می‌توان نام برد که به این آئین تعلق دارند کتاب« جلوه » منصوب به شیخ عدى و کتاب « سیاه » یا « مصحفه ره ش » منصوب به پسر اوکه‌ هر دو به‌ زبان‌ منظوم‌ کردی‌ است‌ که از سال ۱۸۹۵ میلادی به بعد در حدود سیزده بار با متن و ترجمه‌ی آنها به زبانهای مختلف به چاپ رسیده است. ترجمه‌ یکی‌ از نیایشهای‌ پس‌ از نمازهای‌ ششگانه‌ ایزدیان‌ چنین‌ است‌:
(( ای‌ ایزد بزرگ‌! حقا که‌ تو پادشاه‌ جهانی‌، و یزدان‌ مهر و ماهی‌ روزی‌ دهنده‌ جن‌ و آدمیزادی‌ و خداوندگار جهان‌ بالا، ای‌ مزدا مردم‌ کردستان‌ را مژده‌ یاری‌ ده‌ که‌ دفتر ایمان‌ را پخش‌ نمایند و گمراهان‌ را نابود کنند و شورشی‌ در کردستان‌ بر پا نمایند و عظمت‌ ایران‌ را پا بر جا و استوار نگهدارند و سرزمین‌ کفر را نابود سازند.))
اعتقــادات
بنا به‌ کتابهای‌ خطی‌ ایزدی‌ و نوشته‌های‌ برخی‌ از مورخان‌، ایزدیان‌ از بازماندگان‌ آیین‌ مانی‌ هستند و ادیان‌ دیگر ایرانی‌ از قبیل‌ آئین‌ زرتشت‌ و مزدک‌ در مسلک‌ آنان‌ نفوذ پیدا کرده‌ است‌. معتقد به خدایی هستند که آفریدگار جهان است ولی پس از خلق جهان کاری به کارجهان و جهانیان ندارد.
گویند خدا نخستین موجودی را که خلق کرد ملک طاووس بوده است. ذات ملک طاووس با ذات خدا یکی است و پس از ملک طاووس شش ملک دیگر قائلند که رابط بین خدا و خلق هستند ولی ملک طاووس اولین ملک محسوب می شود.در اینجا عقاید زردشتیان در ذهن متبادر می شود که پس از ذات باری به وجود خرد مقدس یا اسپنتامینو عقیده دارند که اولین موجود است و بعد از او شش امشاسپند دارند و اسپنتامینو گاهی جــزو امشاسپنـدان محسوب می شود و عده آنها به هفت می رسد و گاهی او را به اعتبار ا لوهیت می نگرند و امشاسپندان شش تا می شوند.
بنا بر رای مستشرقینی مثل "هورتن" کیش یزیدی نور پرستی است و منشا آن ثنویت ایران قدیم است که به غلبه نور بر ظلمت منتهی می شود.
ملک طاووس اهریمن نیست بلکه تشخص اصل شــر است که دنباله خیــر محسوب می شود. و به این معنی است که شر از لوازم خیر و مخلوف بالعرض است و جزو نقشه آفرینش است. پس ملک طاووس هم از ارکان آفرینش به شمار می رود.یزیدی ها شیطان را به عنوان معارض و خصم خدای متعال نمی پرستند بلکه ملک طاووس یا شیطان را ملکی می دانند که هرچند سبب طغیان و سرکشی و مغضوب درگاه الهی شد و به جهنم افتاد ولی ۷۰۰۰ سال در آنجا بگریست چندانکه هفت خم از اشک دیدگانش پر شد و آنگاه خدا او را بخشید.یزیدیان هم مثل بسیاری از پیروان ادیان باستانی اعتقاد دارند که جهان و هرچه در او هست از چهار عنصر اصلی یعنی «آب، باد، خاک و آتش» ترکیب یافته‌است.
خداوند به ادعای خود، مشابه باور معمول ادیان سامی، انسان را از آب و خاک آفرید در حالیکه فرشتگان درگاه ابدیت همه از جنس آتشند؛ و آتش به باور آنها بر گل ﴿ممزوج آب و خاک﴾ ارجحیت دارد. از این رو وقتی خداوند از همه فرشتگان بارگاهش ﴿از جمله ملک مقرب، طاووس﴾ می‌خواهد که در مقابل ساخته دست او، آدم، تعظیم کنند، ملک طاووس «شیطان» از این دستور ایزدی سر می‌پیچد و از همان زمان سر به شورش می‌گذارد، شورشی که تا روز حشر ادامه خواهد داشت و یزیدیان آن را شورشی بر حق و از روی حکمت خداوند می‌دانند و شیطان را لعن نمی‌کنند و معتقدند که در آخرالزمان او مشمول لطف و بخشش پروردگار خواهد گشت.
محققین و متکلمین اسلامی آنها را بدلیل باور به نسخ اسلام در آخرالزمان، جزو غلاة دانسته‌اند.یزیدیها به شیطان یا بقول خودشان ملک طاوس ارادت دارند و چون در قرآن و دیگر کتابهای مذهبی به شیطان و ابلیس لعن شده، او را ملک طاوس می نامند که رئیس تمام ملائکه می باشد. در فرهنگ اعلام معین آمده است که چون در آن‌ زمان ﴿یعنى در زمان زندگى شیخ عدى﴾ عادت لعن و سب شیوع داشت "شیخ عدى دستور داد لعن را مطلقا ترک کنند حتى لعن بر ابلیس را".
علاوه بر یزیدیها بعضی از عرفای مشهور، یکتا پرستی ابلیس را ارج می نهند. بقول ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، (ج ۱ ص ۳۵) ابوالفتوح احمد بن محمد غزالی برادر ابو حامد محمد بن محمد غزالی روزی در بغداد بر بالای منبر گفت: اگر کسی توحید را از ابلیس یاد نگیرد زندیق است. زیرا او مامور شد که بغیر از خدا را سجده کند ولی نپذیرفت.
ایزدیان‌ به‌ تناسخ‌ ارواح‌ عقیده‌ دارند و معتقدند انسان‌ چنانچه‌ در جهان‌ نیکوکار و خیر باشد، هنگامی‌که‌ می‌میرد روحش‌ مجدداً به‌ تن‌ کودکی‌ نیکوکار حلول‌ می‌کند، اما اگر انسان‌ بدکار و شریری‌ باشد، هنگامی‌که‌ روحش‌ آزاد می‌شود به‌ بدن‌ جانواران‌ و حشرات‌ موذی‌ چون‌ کژدم‌ و مار راه‌ می‌یابد.
به عقیده آنها ارواح دو قسمند:
اول – شریره که در حیوانات بد جنس حلول می کنند و همیشه در عذابند.
دوم – ارواح پاک که در فضا پرواز می نمایند تا برای مردم زنده اسرار کائنات و مغیبات را کشف نمایند و این ارواح با عالم غیب در تماس دائم هستند.
محرمـات
خوردن کاهو، کلم، لوبیا و سبزیهائی که با کود انسانی تقویت شوند حرام می دانند و از گوشتها هم گوشت خوک، ماهی و آهو را حرام می شمارند.
برای شیوخ و پیشوایان آنها خوردن گوشت خروس هم حرام است زیرا " ملک طاوس " به شکل خروس است.
تراشیدن سبیل را هم حرام ولی سبک کردن آنرا مستحب می دانند.
اما قوالها و فقرا و پیشوایان روحانی نباید ریش را بتراشند.
یزیدی حق ندارد بیش از یکسال از محل خود دور شود و نباید در مجالس انس و طرب حاضر گردد، تا نفس خود را ذلیل نماید.
نگاه کردن به زن غیر یزیدی و شوخی کردن با او را حرام می دانند. به عقیده ی آنها چون در ماه نیسان دهه ی دوم وسوم فروردین و دهه اول اردیبهشت ملائکه با هم اتصال می نمایند نباید ازدواج کرد و تعمیر خانه را هم در این ماه نباید انجام داد.
یزیدی حق ندارد در داخل مسجد مسلمانان شده و نماز خواندن آنها را در یک جا ببیند. درکتاب مصحفه ره ش چنین آمده است :
نام شیطان یعنی ملک طاوس بر هیچ کس از ما جایز نیست ببریم، یا اسمی شبیه به آن مانند کلمه ی شیطان، قیطان، شر و شط و شبیه اینها و نیز لفظ ملعون یا لعنت یا فعل را هم نباید بر زبان بیاوریم.
یزیدی حق ندارد آب دهان خود را بر زمین بریزد، زیرا این عمل اهانت به طاوس ملک است و نباید از اسب و مادیان برای بارکشی استفاده نماید ونباید لباس آبی بپوشد.
یزیدیها اطفال خود را ختنه می کنند. از کوزه و ظرف دسته دار آب نمی نوشند و نیم خورده ی مازاد شخصی غریب را نمی خورند.
درجات افـراد
اول: امیر- فردی مصون و غیر مسئول است و او را معصوم دانسته و معتقدند که جزئی از خداوند در او حلول نموده و حق قضاوت مطلق بر رعیت خود دارد زیرا او وکیل شیخ عدی است. امیر کنونی آنها سلیمان سور می باشد.
دوم: بابا شیخ – وظایف او منحصر به قضایای دینی است و ناظر ساختمان مرقد شیخ عدی و حفظ سجاده منسوب به شیخ می باشد و اوست که ایام روزه و عدد رکعات نماز و نصاب زکات را تعیین می کند.
سوم: شیخ – او با سواد یزیدی هاست که باید از سه خانواده ی آدانیه، شمسانیه و قابانیه باشد، ازدواج افراد این سه طایفه با هم حرام است.
چهارم: پیر- اینها در مقام بعد از شیخ هستند که وظایف ارشاد مریدان را دارند. مریدان باید پنج درصد از عواید خود را به آنها بپردازند و انتظار شفاعت بیماران را از پیر دارند.
پنجم: فقیر- به زاهدان یزیدیه فقیر می گویند. فقرای یزیدیه خرقه ی پشمی سیاهی می پوشند که تا پاره نشود آن‌ را از بدن بیرون نمی آورند. خرقه ی کهنه را در جایی می آویزند و آنرا به هنگام مرگ با صاحبش دفن می کنند. فقرا رشته طنابی را هم به گردن خود می بندند و کلاه نیز به سر می گذارند و این سه وصله موجب احترام است.
ششم: قوال- به کسانی گفته می شود که سرودهای دینی را در مراسم دینی یا در ایام عید می خوانند. غالبا قوالها شعرای محلی خوبی هستند که گویا شیخ عدی به آنها حق انشاء قصیده و مدیحه را داده است و به حفظ اسرار شریعت و حوادث تاریخ ماخوذ نموده و نیز به مصاحبت طاوس ملک مفتخر داشته است.
قوالها مامور جمع آوری نذورات و جاروب کردن مقبره و لباس زائران نیز می باشند و این کارها را موروثی می دانند و به فرزندان خود رقص دینی و نواختن دف و نی و سرنا و قصاید و سرود می آموزند، آنها با غیر از سلسله خود ازدواج نمی کنند.
هفتم: کوچک ها- عده ی آنها زیاد است. لباسشان سفید و کمربند پشمی سیاه یا سرخی دارند که حلقه دار است.
وظایف دینی آنها غسل و کفن و دفن مردگان و انجام کارهای سختی در مقبره شیخ عدی از قبیل انتقال سگها و بریدن درختان می باشد.
چنانچه یزیدی به مقام کوچک ها رسید می تواند عاقبت مردم را پیش بینی کند و با ارواح مکاشفه داشته باشد و این اشخاص باید بر چهل منبر رفته و چهل چراغ زیارت کنند و قسم بخورند که نسبت به شیخ عدی بن مسافر وفادار باشند و چهل روز روزه بگیرند.
هشتم: مرید- مریدهای یزیدیه که مردم عوام و گدایان این طایفه هستند، کورکورانه اوامر روسای روحانی خود را انجام می دهند. هر مرد یا زن یزیدی باید پیر و شیخ داشته باشد و صدقات و نذر و نیاز خود را به او بدهند و از وی تعلیم بگیرد.
اعیـاد
عید اول سال- سال یزیدیه اول ماه نیسان شرقی برابر ۱۴ نیسان غربی می باشد که روز چهارشنبه را جشن می گیرند و اگر اتفاقا روز اول نیسان پنج شنبه باشد عید آنها به روز چهارشنبه هفتم ماه که بیستم نیسان غربی است موکول می شود که با اواخر فروردین مصادف است
روزه – معتقدند که روزه ســه روز است و مسلمانــان اشتباهــا سـی روز را روزه می گیرند و روز جمعه را عید عمومی دانسته و آنرا عید روزه ی یزد می نامند.
مراسم‌ و تشریفـات‌
جشنهاى یزیدیان بر منباى تقویم زرتشتى/ میترائى استوار است و مهمترین آنها همان مراسم جامائیه‌ یا جام است که هر ساله در اواسط تابستان در روستاى " لالش" در مرکز کردستان عراق برگزار می‌شود که با ایام‌ جشن‌ پاییزی‌ مهرگان‌، نزدیکی‌ عجیبی‌ دارد این مراسم البته به مدت هفت روز ادامه دارد و در آن علاوه بر زیارت مرقد شیخ عدى و دیدار از دوزخ، مجسمه بزرگى از طاووس می‌سازند که سمبل ملک طاووس "شیطان" است.
باور این مردم از جهان ملغمه ایست از باور زرتشتى، میترائى و صوفى. در این باور "یزدان" در آغاز مرواریدى آفرید که پس از گذشت چهل هزار سال شکست و ملک طاووس، فرشته مقرب یزدان، از خرده ریز همین مروارید جهان مادى را خلق کرد. پس از آن بود که فرشتگان دیگر توسط یزدان خلق شدند. در این باور، شیطان نه دشمن خدا که شریک او در خلقت جهان است.
روایت "یزیدى" از خلقت انسان به روایت یهودى/ مسیحى از خلق آدم و حوا نزدیک است با این تفاوت که "شیطان" نه فرشته مغضوب وسوسه گر که آموزگارى خردمند براى انسان است. در این باور خدا پس از خلق انسان خودش را از ماجرا کنار کشیده و دخالتى در نیکى و بدى او ندارد. آنکه راه نیک و بد را نشان انسان می‌دهد همانا ملک طاووس است.
در این‌ جشن‌، مراسم‌ و نیایش‌هــای‌ گوناگونی‌ انجام‌ می‌شود که‌ تعدادی‌ شرح‌ داده‌ می شود:
مراسم سما که‌ توسط‌ گروهی‌ متشکل‌ از بیست‌ نفر در محوطه‌ مقابل‌ مقبره‌ شیخ‌ عدی‌ بدور یک‌ شمعدان‌ بنام‌ چقالته‌ که‌ در وسط‌ حیاط‌ قرار گرفته‌ انجام‌ می‌گیرد. بر بالای‌ شمعدان‌ یک‌ ظرف‌ پر از روغن‌ زیتون‌ دیده‌ می‌شود که‌ در اطراف‌ آن‌ هفت‌ فتیله‌ قرار دارد. در وسط‌ ظرف‌ فتیله‌ دیگری‌ که‌ به‌ فرم‌ گل‌ رز بزرگی‌ ساخته‌ شده‌ جای‌ دارد. مراسم با چرخش‌ کند و آهسته‌ بدور شمعدان‌ در حال‌ سوختن‌، هر چهار ساعت‌ سه‌ بار، در حالی‌ که‌ قوالها در جلوی‌ درب‌ مقبره‌ و مشغول‌ نوحه‌ سرایی‌ و نواختن‌ دف‌ و نای‌ هستند، اجرا می‌شود.
مراسم قباغ‌ ویژه‌ پنجمین‌ روز جشن‌ است‌ که‌ در آن‌ عده‌ای‌ به‌ قله‌ کوه‌ مقابل‌ رفته‌ با تفنگهای‌ خود شروع‌ به‌ تیر اندازی‌ می‌کنند و سپس‌ در میان‌ هلهله‌ و شادی‌ فراوان‌ به‌ مقبره‌ شیخ‌ باز می‌گردند که‌ مردان‌ و زنان‌ همراه‌ دف‌ و نای‌ دور آنها در حال‌ رقص‌ هستند در اینحال‌ میر شیخان‌ گاو بزرگی‌ را آماده‌ کرده‌ و از آنان‌ می‌خواهد تا آنرا در مقابل‌ هر گونه‌ آسیب‌ محفوظ‌ بدارند. جوانان‌ مسلح‌ گاو را تحویل‌ گرفته‌ و با خود به‌ مقبره‌ شیخ‌ شمس‌ مقبره‌ای‌ دیگر از پارسیان‌ در فاصله‌ای‌ دورتر می‌برند و تعهد می‌کنند که‌ آنرا صحیح‌ و سالم‌ به‌ مقبره‌ شیخ‌ عدی‌ برگردانند. زمانی‌ که‌ آنها دعا و مناجات‌ را که‌ برای‌ غیر ایزدیها نامعلوم‌ می‌نماید تکرار می‌کنند دو نفر ایزدی‌، مخفیانه‌ به‌ داخل‌ صف‌ آنان‌ نفوذ کرده‌ و یکی‌ از آنها با زرنگی‌ خاص‌ گاو را می‌دزدد، ناگهان‌ صدای‌ داد و فریاد از هر طرف‌ بلند می‌شود و حاضرین‌ بی‌ آنکه‌ اهمیت‌ بدهند چه‌ کسی‌ دزد است‌ شروع‌ به‌ جستجوی‌ گاو می‌کنند و این‌در حالی‌ است‌ که‌ وانمود می‌کنند که‌ هم‌ نام‌ و هم‌ حضور وی‌ را فراموش‌ کرده‌اند.
آنها سپس‌ گاو را در میان‌ احساسات‌ شدید خود به‌ مقبره‌ شیخ‌ عدی‌ باز می‌گردانند.
افراد قبائل‌ و عشایر در محلی‌ بنام‌ میدان‌ جهاد گردهم‌ جمع‌ می‌شوند و سپس‌ ده‌ مرد شجاع‌ و نترس‌ قبیله‌ جلوتر می‌آیند تا از گاو پاسداری‌ کنند. اما در این‌ موقع‌ میر اعلام‌ می‌کند که‌ احتیاج‌ به‌ وجود آنها نیست‌ چرا که‌ گاو، فراری‌ شده‌ است‌ این‌ بدان‌ علت‌ است‌ که‌ دو مردی‌ که‌ قبلاً گاو را دزدیده‌ بودند بداخل‌ مقبره‌ وارد شده‌ و خود را بجای‌ مردان‌ میر که‌ قصد پاسداری‌ از گاو را داشتند جا زده‌ بودند آنها سپس‌ همراه‌ با گاو به‌ آرامگاه‌ شیخ‌ شمس‌ فرار می‌کنند در آنجا یزیدیها با چوب‌ و شلاق گاو را شدیداً می‌زنند و پس‌ از چندی‌ ذبح‌ می‌کنند.
این‌ مراسم یک‌ سرگرمی‌مخصوص‌ جشن‌ نیست‌ بلکه‌ رد اصل‌ یک‌ آیین‌ مذهبی‌ است‌ که‌ ایزدیان‌ به‌ روش‌ سنتی‌ آنرا انجام‌ می‌دهند تا برکت‌ و فراوانی‌ را نصیب‌ کشاورزی‌ خود بکنند این‌ مراسم در واقع‌ فرم‌ خلاصه‌ شده‌های‌ است‌ از نحوه‌ دستگیری‌ گاو و ذبح‌ آن‌ توسط‌ میترا از مراسم مهر پرستان‌.
مراسـم عـزاداری
هنگامی‌ که‌ یک‌ ایزدی به‌ حال‌ احتضار می‌افتد، همه‌ اقوام‌ و کسان‌ او دورش‌ جمع‌ می‌شوند شیخ‌ نیز می‌آید و کمی‌ از خاک‌ آرامگاه‌ شیخ‌ عدی‌ که‌ آن‌ را برات‌ می‌نامند، در آب‌ ریخته‌ حل‌ می‌کند و قطره‌ قطره‌ در دهان‌ وی‌ می‌ریزند و هنگامیکه‌ جان‌ بسپارد با زیباترین‌ جامه‌ او را می‌پوشانند و سپس‌ کفنش‌ می‌کنند و آنرا بر روی‌ تخته‌ای‌ می‌نهند و تا سه‌ روز در خانه‌ نگاه‌ می‌دارند سپس‌ جنازه‌ را به‌ گورستان‌ می‌برند و خویشاوندان‌ و کسان‌ مرده‌ برایش‌ مویه‌ می‌کنند و قوالان‌ هم‌ با نواهای‌ حزین‌ و اندوهناک‌ و با آوای‌ نی‌ لبک‌ همراه‌ مردم‌ به‌ گورستان‌ می‌روند تا متوفی را به‌ خاک‌ بسپارند.
مراسم‌ عزاداری‌ تا سه‌ روز طول‌ می‌کشد و زنان‌ و دختران‌ ، روزی‌ دوبار بر سر آرامگاه‌ در گذشته‌ می‌روند و دف‌ و نی‌ می‌زنند و سرودهایی‌ را زمزمه‌ می‌کنند و به‌ شیون‌ و گریه‌ می‌پردازند و پس‌ از فرو نشستن‌ آفتاب‌ به‌ خانه‌های‌ خود باز می‌گردند. پس‌ از سه‌ روز عزاداری‌، غذا درست‌ می‌کنند و روی‌ آرامگاه‌ می‌گذارند و بر این‌ عقیده‌اند که‌ مرده‌ احتیاج‌ به‌ غذا دارد.
روزهای‌ هفتم‌ و چهلم‌ نیز دارای‌ مراسم ویژه‌ای‌ است‌. ایزدیان‌ روستانشین‌ پس‌ از مرگ‌ هر کدام‌ از عزیزانشان‌، اسب‌ او را می‌آورند و لباسهای‌ فاخر و کلاه‌ و دستار و تپانچه‌اش‌ را بر روی‌ زمین‌ می‌گذارند، اگر مرده‌ پیر باشد پارچه‌ای‌ سیاه‌ به‌ گردن‌ اسبش‌ می‌گذارند و اگر جوان‌ باشد پارچه‌ای‌ رنگین‌ به‌ گردن‌ اسب‌ می‌نهند و همراه‌ با آوای‌ نی‌ و دف‌ در میان‌ مردم‌ می‌گردانند و دلاوریها و جوانمردیها و بخشندگی‌ها و اوصاف‌ مرده‌ را با شعر برای‌ مردم‌ بیان‌ می‌کنند اینگونه‌ اشعار را (لاواندنه‌ وه‌) می‌گویند.
فشارهـایـی که بـر یزیدیــان وارد شـده است :
۱- خفه شدن شیخ حسن در موصل در سال ۶۴۴ هجری.
۲- بریده شدن سر صد نفر از یزیدیها و اعدام امیر آنها و نبش قبر شیخ عدی و سوزاندن استخانهایش توسط صاحب موصل در سال ۶۵۲ هجری، در این زمان به آنها عدویه می گفتند.
۳- قتل و غارت یزیدیها در سال ۸۱۷ به تحریک جلال الدین محمد بن غزالدین یوسف حلوانی که از شافعیه و از علما و فقهای ایران بود توسط حاکم جزیره ابن عمر و کردهای دیگر.
۴- در سال ۱۱۲۷ هجری توسط ملا حیدر کرد و ملک مظفر نام به یزیدیه حمله برده شد و زن و فرزندانشان اسیر گردید و اموالشان به یغما رفت. مهاجمان، زنان آنها را فروختند و کنیزان و دخترانشان را برای خود نگاه داشتند.
۵- در سال ۱۲۴۷ هجری برابر ۱۷۳۱ میلادی محمد پاشا معروف به میر کویر (کور) روانداز به قلمرو یزیدیها حمله برد و ۴/۳ آنها را نابود کرد.
۶- در سال ۱۳۰۸ ه . ق- دولت ترکیه عثمانی برای مطیع کردن یزیدیها جهت خدمت سربازی، بسر لشکر عمر وهبی دستور داد دست بکار شود. وی عده ای از یزیدیهای شیخان را بزور مسلمان کرد و به پسرش نایب اول عاصم بگ دستور داد به کشتار و غارت یزیدیها بپردازد. وی مجسمه های آنها را برد و گنبدهای قبور پیشوایان ایشان را خراب کرد و به مقبره ی شیخ عدی بی احترامی های فراوانی روا داشتند.
۷- در سال ۱۳۵۴ بعلت تمرد یزیدیها از خدمت سربازی، حکومت پادشاهی عراق آنها را متهم به سازش با مسیحیان و فعالیت برای فرانسویان مقیم سوریه نمود و به سرکوبی آنها پرداخت. در نتیجه صد نفر از آنها کشته و عده ای زندانی و تبعید و فراری شدند و عده ای هم به اعدام محکوم گردیدند.
خاطرات رضا علامه زاده از شرکت در مراسم حج یزیدیان
لالش روستائى است در مرکز کردستان عراق که از شهر دهوک نزدیک به سه ساعت با ماشین فاصله دارد پرستشگاه لالش که به آتشکده‌اى بزرگ می‌ماند در مرکز این روستا بر فراز تپه‌اى بنا شده که ظاهرا باید خیلى قدیمى باشد. وقتى به لالش رسیدیم روستا مملو از جمعیت بود، می‌گفتند در طول این سه روز چندین هزار نفر به زیارت خواهند آمد،. زنها به پخت و پز در دیگهاى مسى بزرگ بر اجاقهاى سنگى مشغول بودند و فضا دقیقا فضاى سیزده بدر خودمان بود.
پرستشگاه لالش از سه قسمت تشکیل می شود: شبستان، محوطه حیاط و صحن دوزخ جائیکه مراسم حج در آن برگزار می شود. وقتى من‌ به شبستان رسیدم نزدیک به صد نفر مرد، اکثرا در لباس کردى و بعضا با سر و وضع شیک، دور سالن بزرگ نشسته‌اند و دو بدو و چند به چند دارند با هم اختلاط می کردند. مردى از‌ قهوه‌جوشى دسته بلند در استکانهائى به کوچکى انگشتانه قهوه‌اى به تیرگى قیر و به‌ تلخى زقوم می ریزد ﴿زقوم: گویند درختى است در جهنم داراى میوه‌اى بسیار تلخ که دوزخیان از آن خورند - فرهنگ معین﴾ و دور می گرداند. سر در عمارت مربوطه مثل سر در همه مساجد و کلیساهــا پر از نقش و نگار است. اما آنچه جلب توجه می کنــد نام "طاووس ملک" است که به صورت سنگ برجسته بر دیوار نقش بسته است. و اما دوزخى که من در پرستشگاه لالش دیدم تنها چند دخمه غار مانند تار و تیره بود با خمره‌هائى که کنار هم چیده شده بودند و رویشان رنگ مشکى ریخته بودند تا فضا را مرموزتر و ترسناکتر کنند. درهاى دخمه آنقدر کوتاه بودند که باید خمیده ازآنان می گذشتى و اگربی دقتی می‌کردى ممکن بود سرت به دیوار ناصاف غار بخورد.
بخش مهم و تعیین کننده این مراسم، جدا از گره زدن به پارچه‌هائى که به ستونهائى بسته شده‌اند ﴿مثل دخیل بستن﴾ یا طواف کردن دور مقبره‌اى که لابد گور یکى از قدیسان یزیدى است، پرتاب دستمال به سنگ برجسته‌اى است که از دیواره غار بیرون زده است. اصلى‌ترین مرحله حاجى شدن این است که با چشمان بسته از فاصله شش هفت مترى دستمال سیاهى را که به بزرگى چارقد زنان کرد است به طرف این سنگ پرتاب کنى. اگر در سه بار موفق شوى دستمال را به برجستگى سنگ گیر بدهى حجت قبول شده است وگرنه باید روز دیگر برگردى و دوباره تلاش کنى. بسیارى از زوار موفق نشدند از این آزمایش بگذرند.
گزارشـی از تعصبـات یزیدیـان
در ۷ آوریل ٢۰۰۷ در کردستان عراق جنایتی غیر قابل تصور و وحشیانه اتفاق افتاد. خبر بیست روز بعد از حادثه، زمانی در جهان انعکاس یافت که چند صحنه از فاجعه بصورت فیلمی که با یک تلفن همراه گرفته شده بود پخش شد. Asuda، سازمان مبارزه با خشونت علیه زنان در بیانیه اش در تاریخ ٢٦ آوریل برای اولین بار خبر را به گوش جهانیان رساند. WADI هم یک سازمان کمک به کردستان عراق، که مقرش در اطریش است و سازمان عفو بین الملل در ٢٧ آوریل خبر را انتشار دادند. شبکه تلویزیونی ” ‪ “ CNN ‬در دو مرحله اقدام به پخش فیلم این جنایت که توسط تلفن همراه تصویر برداری شده نمود . و سایت یاهو در قسمت کلیپ های ویدویی این جنایت را به نمایش گذاشت .
به گزارش خبرنگار سایت پزشکان بدون مرز، دعا خلیل اسود نوجوان ۱۷ ساله از فرقه ایزدی یا یزیدی، که به جرم دوست داشتن یک پسر عرب سنی از طرف اطرافیان و جوانان متعلق به فرقه یزیدی سنگسار شد . (در این فرقه عاشق جوانی مسلمان شدن گناهی نابخشودنی است. جرمی که جز مرگ تاوانی ندارد. ) این واقعه در مرکز شهر موصل و یا شهر بشیقه در کردستان عراق و با حضور عده زیادی از جمله پلیس محلی اتفاق افتاد. گویی در این جامعه نیرو و یا افرادی نبودند که دعای نوجوان را از زیر دست مشتی متعصب و جانی خلاص کنند. در حالی که چندین نفر با تلفن همراه از این واقعه فیلم و عکس می گرفتند٬ تعدادی با سر و صدا و داد و فریاد او را سنگسار کردند. اما آنچه اتفاق افتاد سنگسار نبود، بلکه حیوانی ترین عملی بود که می توانست توسط انسان انجام شود.
دعا دختر ۱۷ ساله کرد در وسط میدان به وسیله افرادی با لگد ، سنگ و بتون مورد حمله قرار گرفت متاسفانه خانواده و بستگان دعا در جلوی صف بودند. جرم این نوجوان ۱۷ ساله فقط عاشقی بود.
ماجرا چگونه اتفاق افتـاد؟
دعا برای ازدواج با پسر عمویش انتخاب شده بود اما به خاطر عشق به جوان عرب مسلمان می‌شود. حتی به شوق دیدن معشوق از روستا فرار می کند. اما جوان عرب دعا را نمی‌پذیرد.
دعا سرافکنده باز می گردد. اما به کجا ؟؟!! دعا جایی را برای رفتن ندارد. می داند که گناه غیر قابل بخششی مرتکب شده و بازگشتش به روستا برایش چیزی به جز پایانی سیاه نخواهد داشت. ولی دعا باز می گردد. شاید از گناهش بگذرند. دعا برای نجات جانش به نیروهای پلیس عراق در شهر پناه می برد تا شاید آنها بتوانند از آتش تعصب کور نجاتش دهند.اما پلیس به جای حفاظت از جان دعا، او را برای انجام حیوانی‌ترین رسم انسان، به قبیله اش تحویل می‌دهد. فردی از قبیله‌اش دعا را ۵ روز پناه می‌دهد. اما مردان قبیله اش مَردند. متعصبند. دعا جدای از آنکه عاشق مردی مسلمان شده، خود نیز به دین اسلام ایمان آورده ، او را باید سنگسار کرد. مردان خانواده‌اش دعا را از خانه بیرون می‌کشند. روز مراسم فرا می رسد. هفتم آوریل ۲۰۰۷، دعا را با لباس گرمکن قرمز روی زمین می‌اندازند. ۹مرد برای سنگ سار- سنگ سار نه، لگد سار - آماده اند. صدها مرد هم برای تماشا ایستاده اند. دعا روی زمین افتاده است و با سنگ و لگد بر جان نحیفش می‌کوبند.
مراسم سنگسار دعا در حالی انجام می‌شود که سه مرد پلیس عراقی با لباس نظامی ایستاده‌اند و این صحنه جنایتکارانه را تماشا می‌کنند. دعای ۱۷ ساله زیر دست و پای مردان خانواده‌اش لگد مال می شود. با دو دست صورتش را می‌پوشاد تا سنگ و لگد بر صورتش فرود نیاید. نیم ساعت است و هنوز دعا نفس می‌کشد. دستانش تکان می‌خورند. تا آنکه عمو زاده‌اش(نامزذش) بلوک سیمانی را جلوی چشم صدها تماشاگر بر سر دعا می‌کوبد . دعا غرق خون می شود…………………
صحنه هایی از این مراسم حیوانی توسط موبایل‌ها ضبط و یک هفته بعد منتشر می‌شود و موجی از خشم و نفرت را در جامعه کردها و در تمام دنیا بر می‌انگیزد.
دعا دختر نوجوان به دلیل عبور از خط‌ قرمزی که مردان متحجر طایفه‌اش ترسیم کرده‌اند، به دلیل عمل نکردن به قوانین غلطی که مردان مرتجع تیره‌اش وضع نموده‌اند، به دلیل پشت کردن به سنت‌های عقب‌ مانده‌ای که مردان متعصب قبیله‌اش باور داشته‌اند، آری تنها و تنها به خاطر عشق ورزیدن و بر سر پیمان عشق ماندن از سوی اعضای خانواده‌‌اش مجرم شناخته می‌شود، در دادگاه ریش ‌سپیدان خشک ‌اندیش قومش محکوم می‌گردد، سلیمان سیو رهبر کنونی یزیدیان که حاکمیت مطلق را در دست دارد حکم مرگ او را صادر می کندو حکم توسط مردان فامیل اجرا می‌شود. دعا کشته می‌شود تا هم تاوان جسارت خویش را داده باشد و هم برای دیگر دختران ایل آینه‌ عبرتی گردد .


مختصری در باره یزیدی ها




مختصری در باره یزیدی ها
یزیدی ها ظاهرا شاخه ای از افراطیون گنوسیان (1) هستند. ولی چون از مبانی فلسفی گنوسی بریده شدند، عقایدشان عوامانه و تهی از بار فلسفی گردید.
اما شاید بتوان جدی ترین مبلغ و داعیه این طریقت را ابوالفتح احمد ابن محمد الغزاعی برادر محمد غزالی دانست. او که سخنگوی توانا و واعظی زبان آور بود به بغداد رفت و در سخنوری راهی نو پیش گرفت، باین معنی که وی پیوسته مدعی شد، از ابلیس تجلیل می کرد که هر کسی باید ابلیس را سرور موحدین شمارد. سپس روزی در منبر گفت که هر کسی که توحید را از ابلیس یاد نگیرد زندیق است، زیرا که به او فرمان رسید که به آدم سجده کند، وی این دستور را نپذیرفت وگفت من جز به سرور خودم به کسی نماز نبرم و جز در درگاه خدا جایی تعظیم نمی کنم...
روزی دیگر گفت: موسی خواست خداوند را ببیند؛ پاسخ رسید که تو هرگز مرا نخواهی دید...
آری طرز کار خدا این چنین است آدم را بر می گزیند و سپس روسیاهش می کند و از بهشت می راند. موسی را به کوه طور دعوت می کند و سپس دشمنان را روی بر می انگیزد. این است رفتار خدا با دوستان، پس وای به حال دشمنان.... (2)
احمد تیمور پاشا در رساله ای که به نام «الیزیدیه و منشا نحلثهم (قاهره، 1352 ق) نوشته مدعی است: یزیدی ها گروهی از صوفیان بودند که آن چنانکه ابوحفض عمر در عوارف المعارف در بارهء آنان گفته است، از ابلیس هواخواهی می کنند و وی را از گناهی که سرزده یعنی نافرمانی در مورد سجدهء به آدم تبرئه می نمایند....
آنان ابلیس را ملک طاووس خوانند و معتقدند: «خداوند در یوم ام الاحد فرشته ای آفرید و نام وی را عزازیل گذاشت.»
و در داستان های پیغمبران گفته شده:
«ابلیس در آسمان هفتم در کار عبادت کوشا بود و جهد و تلاش وافری میکرد، چنانکه در آسمان ها و زمین یک وجب نماند مگر اینکه وی در آنجا به خداوند سجده نکرده باشد.»
باین دلیل وی را طاووس فرشتگاه گفتند، ابلیس سرور کروبیان و روحانیان و رئیس گنجوران بهشت بود.
در بارهء یزیدی ها از قول جلال نوری آمده است:
گروه هایی از یزیدی ها در استان های حلب و دیار بکر «شهرستان شیخان» (در حدود16000 ) نفر زندگی می کنند، شماره آن ها در گذشته بیشتر بوده ولی عثمانی ها چندین بار به کشتار دسته جمعی آن ها دست زده اند.
نوری که ظاهرا از عمال عثمانی ها بوده؛ از یزیدی ها بدگویی می کند و نزد مقامات آن ها را شیطان پرست ساکن سنجار می نامد که مردمی خشن و بی رحم هستند و با همه پیروان کیش ها دشمنی می ورزند و به آن ها حمله می کنند، سپس این بدگویی خود را ادامه می دهد و که آن ها: «به کاروانیان و مسافران حمله کرده و از آن ها خاوه ! (حق اخوت!) مطالبه می کنند.»
آنگاه از عقاید آنان می گوید که:
«خداوند در آغاز کار آفرینش طوطی را آفرید و سپس از پرهای آن کوه ها و رودها و از نقش وی فضا و از دودش آسمان را پرداخت. سپس ایزد سقف آسمانها را بی آنکه نیازی به ستون وتیر داشته باشد برافراشت. و با جوهر خود آفتاب و ماه و سپیده دم و شفق و ستارهء سحر و اختران و هفت آسمان را بوجود آورد. سپس هفت فرشته آفرید که هرکدام جلوه ای از وجود خدا هستند.
نخستین و بزرگترین فرشته ها شیطان بود که به گناه خودپسندی به دوزخ فرستاده شد. شیطان هفت هزار سال در دوزخ ماند و با اشک خو هفت کوزه را پر کرد. خداوند شیطان را بخشید و سپس چون فرشته ها عصیان کرده بودند شیطان را رئیس آنان کرد و ملک طاوس لقب داد و وی را با خود برابر گرفت.
سپس آدم و حوا آفریده شدند ولی پس از ده هزار سال نژادشان از میان رفت وجن ها جانشین آن ها شدند و این جریان پنج بار تکرار شد.
آدم و حوای واقعی هنگامی که آفریده شدند در بهشت جایگزین بودند ولی شیطان که نیمی از آنان شدند و این جریان چنج بار تکرار شد.
آدم و حوای واقعی هنگامی که آفریده شدند در بهشت جایگزین بودند ولی شطیان که نیمی از آن خدا و نیمی دیگر اهریمن است به خدا گفت سرتاسر زمین از سکنه خالی است و تو آدم را در بهشت جاداده ای، وسوسه های شیطان مؤثر شد و از میوهء شجرهء ممنوعه چشید و به زمین افکنده شد.»
دولت عثمانی تحت تأثیر این بدگویی و برای اخذ مالیات، آنان را یاغی قلمداد کرده و در سال 1190 ق طی چند بار حمله، گروه کثیری از آن ها کشد، ولایات آن ها را خراب و حتا زیارتگاه گورگاه شیخ عدی را ویران کرد.
گرچه بعدها، جلال نوری از عقاید خود برگشت و سعی کرد تا حدی واقعیت را بنویسد که : «یزیدیان زحمتکشانی هستند که اغلب کشاورزی می کنند و از صداقت و درستی خاصی برخورداند. آن ها هرگز خلف وعده نمی کنند و بدقولی از آنان سر نمی زند، و در سرزمینی های کوهستانی کردستان زندگی می کنند و مردانی بلند بالا و نیرومند هستند، ضمن اینکه از کسانی که به آن ها پناه ببرند، تا پای جان حمایت می کنند.» (3)
یزیدی ها دو کتاب مقدس دارند: (مصحف رش و جلوه) (4). آنان این دو کتاب را به کسی نشان نمی دهند و می گویند این کتاب ها در جریان پیش آمدها از میان رفته است. جلال نوری معنقد است که در پاره ای از راه و رسم های یزید گری آثار دین مسیح و در پاره ای دیگر آثار دین یهود و نیز ثنویت زرتشتی دیده می شود.
در میان یزیدی ها طبقات مختلف موجود است:
ـ میرها: که به عقیده یزیدی ها از بارماندگان شیخ عدی و در ردیف سروران یزیدی ها هستند.
ـ سالخوردگان: که عهده دار تشریفات مذهبی هستند، پیرها و شیخ ها مراسم عروسی و روزه و نامزدی را اداره می کنند.
ـ مقامات وعناوین دیگر هم هست که کوچک یا گوگچک و قورال نامیده می شوند.
ـ فقیران آخرین دسته از یزیدی ها هستند که در نظر مردم مقدس اند و با دریوزه زندگی می کنند.


از تشریفات مهم آنان زیارت ملک طاوس است که مظهر شیطان است و بشکل خروس ساخته شده، ملک طاوس را در آبادی ها می گردانند و مردم به زیارت آن می شتابند (این مراسم با رقص و سماع توام است)
شیخ عدی در نظر یزیدی ها همتا وانباز ملک طاوس و یزدان است. به بچه ها در هفته اول پس از نوروز غسل تمعید مانندی داده می شود. یزیدی ها از دیدن مسلمانان در حال نماز پرهیز دارند و به مسجد نمی روند ولی کریاس (5) کلیساها را می بوسند.
یزیدی ها از برزبان آوردن واژه ابلیس، شیطان، رجیم، اهریمن و هر چه که نام آن را تداعی کند، گریزانند.
ابن العماد در شدزات الذهب (جلد 3 ج 149) می کوید: «یزیدی ها پرستش شیطان را جانشین پرستش خدا کردند، و دلیل آورده که خداوند به اقتضای سرشت و نهاد خود؛ خوبی را دوست دارد و نیازی برای راضی کردن و پرستش وی در میان نیست، ولی شیطان آن چنان موجودی است که بنیادش بر بدی و خوبی (6) است و ناچار (برای رفع شر) باید وی را پرستید و وسائل خرسندی او را فراهم ساخت.






پی نوشت:
ــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ آيين گنوسی نوعی عرفان بود که متأثر از اندیشه مسیح بود و اندکی پس از مرگش در باختر شيوع شد. گنوسی دارای نحله های گوناگون و متنوعی گردید، بطوریکه تلخیص و شرح آراء آن آسان نیست، ضمن اینکه پیشوایان متعددی داشته و هر یک عرفان ویژه ای برای خود داشته اند. همچنین طريقت حروفیان و نیز یزیدی ها را می توان از شعبه های افراطی گنوسی برشمرد.
2 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید .
3 ـ کتاب Le diable Promu Deiu تألیف جلال نوری (چاپ اسلامبول1910 م )
4 ـ مصحف رش به فارسی یعنی کتاب سیاه یا قرآن سیاه است. رش به کردی یعنی سیاه.
5 ـ کریاس به معنای: در، درگاه، راهرو، بالاخانه، حیاط ؛ صحن و محراب است، اما گویا منظور نویسنده باید محراب یا صحن باشد.
6 ـ او عقیده داشت که خداوند توانایی برای آفرینش بدی و پلیدی ندارد ولی شیطان هم بدی و هم خوبی را می آفریند.











مشخصات شيطان در قرآن


مشخصات شيطان در قرآن


در قرآن كريم براى شيطان كه همان ابليس است اوصافى ذكر شده كه به خوبى اين موجود وسوسه گرو مكار را معرفى مى كند ما اينك با توجه به آياتى كه در اين زمينه وجود دارد بعضى از مشخصات شيطان را ذكر مى كنيم و براى هر كدام شاهدى از قرآن مى آوريم:


1 ـ شيطان دشمن آدم و فرزندان اوست:
ان الشيطان للانسان عدو مبين (يوسف /5)
همانا شيطان براى انسان دشمنى آشكار است.




2 ـ شيطان اغواگر و گمراه كننده است:
قال فبعزتك لاغوينهم اجمعين(ص /82)
شيطان گفت: به عزت تو قسم كه همه آنها را اغوا خواهم كرد.




3 ـ يعدهم و يمنيهم وما يعدهم الشيطان الاغرورا (نساء /120)
به آنها وعده مى دهد و آنها را به آرزو وادار مى كند و شيطان به آنها جز غرور وعده نمى دهد.




4 ـ شيطان كارهاى زشت را در نظر انسان خوب جلوه مى دهد:
و زين لهم الشيطان اعمالهم فصدهم عن السبيل (نمل /24)
و شيطان اعمال آنها را در نظرشان زينت داد پس آنها را از راه حق باز داشت.




5 ـ شيطان امر به فحشاء و گناه مى كند:
الشيطان يعدكم الفقر و يامركم بالفحشاء (بقره /268)
شيطان به شما وعده فقر مى دهد و شما را به فحشاء امر مى كند.




6 ـ هر چند كه شيطان حيله گر و مكار است ولى كيد او ضعيف است:
ان كيد الشيطان كان ضعيفا (نساء /76)
همانا كيد و حيله شيطان ضعيف است.




7 ـ شيطان باعث فراموشى مى شود:
فانى نسيت الحوت و ما انسانيه الا الشيطان (كهف/63)
من ماهى را فراموش كردم و آن را از ياد من نبرد مگر شيطان.


فانساه الشيطان ذكر ربه (يوسف / 42)
شيطان ذكر خدا را از ياد او برد.


8 ـ شيطان ذريه دارد و زاد و ولد مى كند:
افتتخذونه و ذريته اولياء من دونى و هم لكم عدوّ (كهف /50)
آيا او (شيطان) و ذريّه او را اولياء خود قرار مى دهيد در حالى كه آنها براى شما دشمن هستند.


9 ـ گاهى شيطان با تيرهاى آسمانى (شهابها) هدف قرار مى گيرد:
ولقد زينا السماء الدنيا بمصابيح و جعلناها رجوماً للشياطين (ملك /5)
همانا آسمان نزديك را به وسيله چراغها زينت داديم و آنها را تيرهايى براى شياطين كرديم.




آنچه بر شمرديم تنها نمونه هايى بود از مشخصات و ويژگيهاى شيطان كه در قرآن كريم به آنها اشاره شده است با تتبع و پى گيرى آيات مربوط به شيطان مشخصات ديگرى هم مى توان به دست آورد.


پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله:


در تفسيرآيه مَنْ عَمِلَ صالِحامِنْ ذَكَرٍ اَوْاُنْثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فلَنُحيَينَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزيَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ما كانوا يَعْمَلونَ
«هر مؤمنى مرد يا زن كار نيكى انجام دهد، قطعااو را با زندگى پاكيزه‏اى، حيات مى‏بخشيم و مسلما به آنان بهتر از آنچه انجام داده‏اند پاداش خواهيم داد»
فرمود: زندگى پاك، يعنى قناعت و رضايت به آنچه خداوند مقدّر نموده است.


مجمع البيان،ج 6،ص 198




فصل دوم: نيرنگهاى ابليس و طرق راندن وى




در عالم خلقت موضوع ابليس يكى از موضوعات مهم و شگفت انگيز است. قرآن كريم ضمن اشاره به «نار» منشا پيدايش شيطان، به اختصار به خط فكرى و موضعگيريها و نسبت وى با خداوند و آدم و آدميزاد، به اين موضوع مى پردازد; اما بعدها توسط اصحاب تفسير، حديث و تفكر مانند ساير داستانهاى قرآن بسط مى يابد. ارباب انديشه بر اين عقيده اند كه «جسم وى انبوه و متراكم نبوده جسمى است هوايى و مجرد. هيات ظاهرى و شيوه رفت و آمدش نيز با ديگر موجودات تفاوت دارد. داراى شعور و خرد است. به صورتهاى گوناگون تغيير شكل مى يابد و از عهده انجام كارهاى سنگين و خارق العاده برمى آيد، نه جايى را فرا مى گيرد و نه در جايى نيز فرود مى آيد» در فرهنگ اسلامى وى مبدا غوا، شر و وسوسه معرفى شده و آدمى را در مسير خلاف انسانيت و كمال مى كشاند. نيرويى است كه حق را باطل و باطل را حق و شر را خير و خير را شر مى نمايد. هوى و شهوت از وسوسه هاى اوست.


«و صورت انسانى در حكم عقبه و گردنه اى است ميان قرارگاه فرشتگان و جايگاه شياطين. هر كس كه راه گمراهى را پيمود پيرو شياطين است و آن كه راه هدايت را برگزيد از اهل الله است »




با يادآورى گوشه اى از خصوصيات ابليس و حضور فعال او در ميان آدميزاد مى توان نتيجه گرفت كه: «ابليس اگر چه فرشته يا اجنه اى است كه به عالم ملكوت تعلق دارد و از موجودات طبيعت نيست; ولى آثار وجودى او مى تواند در دنيا ظاهر شود» علاوه بر اين نسبت ابليس با آدم، از فريب و اغواى وى در بهشت آغاز و به دنيا كشيده مى شود و بدين گونه بين ملك و ملكوت پيوستگى به وجود مى آيد. منشهاى پست ابليسى و انگيزه هاى هوى و هوس كه اسباب تاريكى و تشويش محيط درونى آدميان را فراهم مى سازند همه به دنيا و عالم ملك مربوط است و «نقش ابليس، در نسبتى كه با آدم دارد، ترسيم شده است. چون ابليس رويى به آدم و رويى به خداوند - نظر به اين كه مخلوق خداست - دارد، به «ابليس دوروى » معروف است » پس وقتى سخن از ابليس به ميان مى آيد وى را مصداق معانى نفرت انگيزى مى يابيم كه به دشمنى با فرزندان آدم برخاسته است و «نقش او در نسبتى كه با آدم دارد مورد توجه قرار مى گيرد، ولى عرفا بجز دو عالم ملك و ملكوت به عالم ديگرى نيز اعتقاد دارند و آن جبروت است. در اين عالم دشمنى بكلى منتفى است چنان كه عزيزالدين نسفى مى گويد: «شهد و حنظل يك طعم دارند، نور و ظلمت، روز و شب يك رنگ دارند... ابليس را با آدم دشمنى نيست...» اما ابليس در نسبتى كه با آدم دارد، بنابر تصريح قرآن سوگند ياد مى كند كه آدميان را، بجز مخلصين، گمراه مى كنم. وى سايه وسوسه و اوهام را در مسير آنان كه از ايمان تهى هستند مى نمايد و آنها را سايه به سايه و گام به گام به دنبال خود مى كشاند تا از مقصد بازمى مانند; ولى در مورد آنان كه راههاى نفوذ و وسوسه هاى شورانگيز را مى بندند تلاش وى به جايى نمى رسد. نمونه هاى زير بيانگر دسيسه هاى اوست:


ابراهيم خليل عليه السلام در عالم خواب به ذبح اسماعيل مامور مى شود. ابليس اين بار نيز مانند قصه آدم عليه السلام به پيروزى خود بر ابراهيم اميدوار است و همان شيوه را به كار مى برد. خود را به مادر اسماعيل مى رساند و خبر كشتن فرزند را به وى مى دهد. وقتى مادر متوجه مى شود كه ذبح اسماعيل فرمانى است كه از جانب حضرت خداوندى صادر شده چنين مى گويد: «اگر خداى فرموده باشد... ما رضا داديم و تسليم كرديم.» ابليس برخلاف انتظار از فريب مادر مايوس مى شود رو به اسماعيل مى آورد، وى نيز بمحض اطلاع از فرمان الله چنين پاسخ مى دهد:


«فرمان خداى راست «رضينا بحكم الله و سلمنا لامره »




ابليس چون نتيجه اى نمى گيرد خود را به ابراهيم نزديك مى سازد و فرمانى را كه وى در خواب يافته است، به القاءات شيطان نسبت مى دهد و وى را از كشتن فرزند برحذر مى دارد; اما ابراهيم خوب مى داند كه القاكننده اين اباطيل كسى جز ابليس نيست لذا او را به خوارى از خود مى راند» و بدين گونه نيرنگهاى وى خنثى مى گردد و در اراده ابراهيم عليه السلام خللى وارد نمى آيد. ابليس مترصد است كه شكست خود را جبران كند به تصور وى لحظه به آتش افكندن ابراهيم فرصت مناسبى است. به اميد كاميابى «تدارك پرتاب وى را فراهم مى آورد و با منجنيق حضرت را درون توده عظيم آتش مى افكنند» ; اما اين بار هم بنابر صريح آيه يا نار كونى بردا و سلاما» (انبيا /۶۹) اى آتش بر ابراهيم خنك و سالم باش به لطف پروردگار ابراهيم محفوظ مى ماند و ابليس به آرزويش نمى رسد.


ابليس پيوسته در كار فريب و برهم زدن آرامش آدميزاد است از هر فرصتى سود مى جويد تا روزنه اى براى وسوسه انگيزى بيابد. مردم عادى و ناآگاه بسادگى به دام ابليس گرفتار مى شوند; اما فريب بندگان خاصى مانند عيسى عليه السلام كه جز رضاى حق به چيز ديگرى دلبستگى ندارد، ممكن نيست. ابليس براى به دام انداختن وى بدين گونه زمينه سازى مى كند: «به هنگام استراحت خود را به وى نزديك كرده در مورد سنگى كه زير سر نهاده است، چنين مى گويد: (سنگ فرا زير سر نهادى، تنعم كردى، نه ترك دنيا بگفته بودى؟) شايد هدف وى اين بوده است كه حضرت را به برخوردارى بيشترى از دنيا برانگيزد. اما وى كه از نيت ابليس آگاه است از آن جزء ناچيز دنيا نيز چشم مى پوشد و چنين مى گويد: «اين و همه دنيا را به تو واگذاشتم.»


جنود ابليس


چنانچه ياد شد، ابليس براى هر صنفى و قشرى از آدميان دامى مى گسترد و شيوه خاصى به كار مى برد و بنابر تفاسير و روايات، فريب خوردگانى از جن و انس نيز به وى مدد مى رسانند و جنود ابليس محسوب مى شوند. از آن جمله اند:


۱ - «عصيانگران، بى بندوباران و مخالفان شريعت مطهر، به همين دليل است كه قرآن به ابليس فرمان شركت در اموال و اولاد اين قبيل افراد را مى دهد. «وشاركهم فى الاموال والاولاد» (بنى اسرائيل /۵۶) نقش وى در مورد اموالى كه از طريق نامشروع به دست آيد و در راه حرام هزينه گردد و معاش فرزندان اين ناپرهيزگاران نيز از اين طريق تامين شود بدون شك ابليس نيز سهيم و شريك است. در تفسير قمى «مضمون بالا نيز به همين ترتيب طرح شده است » در جاى ديگر مخالفان شريعت به كسانى گفته مى شود كه وى را رقيب و معارض حضرت بارى تلقى مى كنند و او را در سرنوشت خود مؤثر مى دانند و مجرى فرمان وى هستند».


۲ - آنان كه به گردآورى مال و ثروت همت مى گمارند و فرعون وار غرق در لذت و نعمت هستند; دين و ايمان در «نظر آنان مفهوم حقيقى خود را از دست مى دهد و به وسوسه ابليس به كبر و غرور و عصيان دچار مى شوند و بجز خود براى ديگران عزت و كرامتى قائل نيستند، ايشان سبب روشنايى ديده ديو و چشم و چراغ ابليس هستند».


۳ - غضب يكى ديگر از سپاهيان ابليس است شايد به اين دليل كه منشا پيدايش آن دو آتش است و با هم سنخيت دارند و يا به قول پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله غضب از آتش شيطان ريشه گرفته است كه سرخى چشمها و برآمدگى رگهاى گردن به هنگام خشم نشانه آن است. همان گونه كه خوى و خصلت منفى آتش سوختن و نابود كردن است، تيزى خشم نيز وقتى از حد اعتدال بگذرد، چون برترى جويى، خودخواهى و دشمنى را سبب مى گردد.» آفتهايى كه از اين رهگذر بر جامعه وارد مى آيد بى ترديد بيشتر از آتش است. در نكوهش خشم، توصيه ابليس به موسى عليه السلام هشدارى براى اهل بصيرت است. وى مى گويد: «آنگاه كه خشم مى گيرى مرا ياد آور، زيرا من همچون خون در تو جارى و سارى هستم ». بجز موارد مذكور، در تفاسير و احاديث اجابت كنندگان دعوت ابليس به بت پرستى، معصيت كاران، همنشينان شياطين: از نسل و تبار ابليس يا فرزندان آدم، جنود ابليس معرفى شده اند».


امورى كه به وسيله ابليس پى ريزى شد


ابليس در آن هنگام كه به همراه فرشتگان مامور مى شود تا به نشانه تعظيم، در برابر آدم به خاك بيفتد و سجده كند. به مقايسه نار و خاك مى پردازد. سرانجام خود را شريفتر از آدم مى پندارد و از امر پروردگار سرمى پيچد. و براى نخستين بار اساس قياس را پى مى ريزد «اول من قاس ابليس » خود را بزرگ مى بيند. و با تكبر و تجبر ايمانش را بر باد مى دهد. و كفربالله نيز اولين كفر است كه در نتيجه نافرمانى وى تحقق مى يابد كه «ان اول كفر كفر بالله حيث خلق الله آدم كفر ابليس حيث رد على الله امره » ابليس اولين كسى است كه به هنگام نزديك شدن آدم به شجره ممنوعه، به شادى ست يافتن بر وى آواز مى خواند و هنگام هبوط وى به عالم طبيعت، به سرود خوانى مى پردازد: «فلما استتر على الارض ناح » وقتى عزت و منزلت خود را از دست مى دهد و از رحمت پروردگار نااميد مى شود... و به استقرار در روى زمين مقيد مى گردد نوحه سرايى مى كند:»
وى پايه گذار آموزش انواع موسيقى و خوانندگى در زمان فرزندان قابيل است و مردانى به نام «يوبل » و «توبلقين » آن را از ابليس مى آموزند».
لواط يكى ديگر از امور نفرت انگيزى است كه ابليس اساس آن را در ميان قوم لوط ريخت. در قصه اين قوم آمده است كه ابليس با برخى از زنان آنها آميزش كرد و عمل خلاف اخلاق زنا را در بين آنان اشاعه داد. همو بود كه ايشان را به نكبت بارترين عمل (لواط) ترغيب كرد و اعراض از زنان فرجام اين عادت مذموم بود». ابليس پس از اغواى مردان بنابر روايت از امام باقرعليه السلام خود را به صورت زنان درآورد، به سراغشان آمد و براى برانگيختن حس حسادت زنانه، نقطه حساسى را نشانه گرفته و چنين گفت: مردان شما با هم درمى آميزند؟ گفتند: آرى. ما اين كار را ديديم. و آن چنان با مهارت زمينه را فراهم مى آورد كه با القاى طرح پيشنهادى، بى درنگ موافقت كردند و به «مساحقه » روى آوردند» ابليس در فاصله بين رسالت ادريس و نوح نيز بيكار ننشست زنان زيباى شوهردار دشت را به راه منفور زنا و فاحشگى كشانيد و آميزش آنان را با مردان زيباى كوهستان سبب گرديد و سطح وسيعى را آلوده ساخت ».
حسد و تعصب نابجا نيز از جمله امورى معرفى شده كه ابليس آنها را پى ريزى كرده است. وى نسبت به آدم حسد ورزيد و خلقت خود را برتر و شريفتر از وى انگاشت، از امر خدا سرباز زد كه به هبود و سقوط وى منجر گرديد». و بالاخره وى از اهل آتش اولين كسى است كه جامه اى از آتش مى پوشد و پيشاپيش پيروان خود حركت مى كند و مى گويد: و اثبوراه و يجيبونه و اثبورهم فيقول الملائكة » «لاتدعوا اليوم ثبورا واحدا و ادعوا ثبورا كثيرا» (فرقان /۱۴).




پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله:


در تفسيرآيه مَنْ عَمِلَ صالِحامِنْ ذَكَرٍ اَوْاُنْثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فلَنُحيَينَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزيَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ما كانوا يَعْمَلونَ
«هر مؤمنى مرد يا زن كار نيكى انجام دهد، قطعااو را با زندگى پاكيزه‏اى، حيات مى‏بخشيم و مسلما به آنان بهتر از آنچه انجام داده‏اند پاداش خواهيم داد»
فرمود: زندگى پاك، يعنى قناعت و رضايت به آنچه خداوند مقدّر نموده است.
مجمع البيان،ج 6،ص 198

ابليس از ملائكه است؟




و اما كسانى كه ابليس را از ملائكه نمى دانند و معتقدند كه ابليس از جن بود، آنها هم دلائلى از قرآن دارند به اين شرح:
1 ـ خداوند در قرآن صريحاً ابليس را از جن معرفى كرده:
فسجدوا الا ابليس كان من الجن (كهف/50)
پس همه سجده كردند مگر ابليس كه از جن بود.
2 ـ ملائكه همگى معصوم بودند و امكان نداشت خدا را نافرمانى كنند به طوريكه در اين آيه آمده:
لايعصون الله ما امرهم و يفعلون مايؤمرون (تحريم/ 6)
آنها (فرشتگان) در چيزى كه خدا به آنها امر كند او را نافرمانى نمى كنند و آنچه كه به آن امر شده اند انجام مى دهند.

اينكه ابليس خدا را نافرمانى كرد معلوم مى شود كه از ملائكه نبود زيرا در فطرت ملائكه امكان معصيت خدا وجود ندارد همانگونه كه در آيه بالا آمده است.

3 ـ طبق آيات قرآن، ابليس ذريه و نسل دارد و زاد و ولد مى كند اين مطلب در سوره كهف آيه 50 آمده است ولى ملائكه ذريه ندارند بنابراين ابليس از ملائكه نيست.

4 ـ ملائكه طبق روايات از نور آفريده شده اند در صورتى كه ابليس از آتش آفريده شده همانگونه كه در سوره اعراف آيه 12 و سوره جن آيه 76 آمده است و مى دانيم كه جن هم از آتش آفريده شده همانگونه كه در سوره حجر آيه 27 و در سوره رحمن آيه 15 آمده است.
اين بود عمده ترين ادله طرفين كه در كتب تفسير نقل شده است.

ما تصور مى كنيم با تصريح قرآن به اينكه ابليس از جن بود (سوره كهف آيه 50) ديگر جاى گفتگو باقى نمى ماند و اينكه بياييم و اين آيه را تأويل كنيم و بگوييم كه ابليس از فرشتگان بود ولى بعد جن شد و يا بگوييم كه ابليس از طائفه اى از ملائكه بود كه آنها خازن جنت بودند و لذا به آنها جن گفته مى شد و امثال اين تأويلات ناروا و بدور از فهم عرفى، براستى كه راه خطا رفته ايم و از نص قرآن به دور افتاده ايم.

بنابراين با قاطعيت مى گوييم كه ابليس از جن بود نه از ملك و اما اينكه چگونه خطاب خداوند به ملائكه كه آدم را سجده كنند شامل ابليس هم شد علتش اين بود كه ابليس با اينكه از جن بود، طبق روايات با ملائكه همراهى داشت و اين به علت كثرت عبادت او بود و يا به هر دليل ديگرى كه ما نمى دانيم، بگونه اى كه ملائكه ابليس را از خود مى پنداشتند و لذا امر الهى شامل او هم شد و طبعاً استثناء او از ملائكه هم به جهت همين همراهى او با ملائكه بود. يا بگوييم كه اين استثناء منقطع بود و در قرآن نظائر متعددى دارد.
و اما روايتى كه شيخ طوسى به امام صادق(ع) نسبت داده ولى متن آن را نياورده، ما در كتب تفاسير روائى نيافتيم و در مقابل، احاديثى يافتيم كه در آنها تصريح شده كه ابليس از جن بود.

از باب نمونه به حديث زير توجه كنيد:
عن جميل بن دراج عن ابى عبدالله (ع) قال: سألته عن ابليس اكان من الملائكة او كان يلى شيئا من امرالسماء ؟ فقال: لم يكن من الملائكه و لم يكن يلى شيئا من امر السماء و كان من الجن و كان مع الملائكة و كانت الملائكة ترى انه منها...

جميل بن دراج مى گويد: از امام صادق(ع) پرسيدم: آيا ابليس از ملائكه و يا متولى امرى از آسمان بود؟ فرمود: ابليس از ملائكه نبود و متولى چيزى از امر آسمان نبود و او از جن بود و با ملائكه همراهى داشت و ملائكه تصور مى كردند كه او از آنهاست...
3- چرا خداوند به شيطان اجازه وسوسه داد؟

به طورى كه از آيات قرآنى استفاده مى شود پس از رانده شدن شيطان از درگاه الهى شيطان از خداوند مهلت خواست و خدا تا وقت معينى به او مهلت داد و شيطان پس از گرفت مهلت اظهار داشت كه فرزندان آدم را وسوسه خواهد كرد و آنها را وادار به انجام كارهاى بد خواهد نمود. به اين آيات توجه كنيد:

قال رب فانظرنى الى يوم يبعثون قال فانك من المنظرين الى يوم الوقت المعلوم قال رب بما اغويتنى لأزينن لهم فى الارض و لأغوينهم اجمعين الاّ عبادك منهم المخلصين (حجر / 40 - 36)


(شيطان) گفت: پروردگارا تا روزى كه مبعوث مى شوند به من مهلت بده خداوند گفت: تو از مهلت داده شده گانى تا روز وقت معين. شيطان گفت: پروردگارا به سبب اينكه تو مرا گمراه نمودى، (اعمال فرزندان آدم را) براى آنها زينت خواهم داد و همگى آنها را گمراه خواهم ساخت مگر بندگان خالص تو را.


و نظير همين مطلب است آيه 119 از سوره نساء و حتى در جايى خداوند خود به شيطان اجازه اغوا و وسوسه گرى فرزندان آدم را مى دهد و در پاسخ شيطان كه از گمراه ساختن فرزندان آدم خبر مى دهد، مى فرمايد:

و استفزز من استطعت منهم بصوتك و اجلب عليهم بخيلك و رجلك و شاركهم فى الاموال و الاولاد و عدهم و ما يعدهم الشيطان الاّ غروراً (اسراء/64)


هر كس را از فرزندان آدم مى توانى با صداى خود بلغزان وبا سواره و پياده خود بر آنان حمله كن و با آنها در اموال و اولاد شركت كن و به آنها وعده بده و شيطان جز فريب نويدشان نمى دهد.


اكنون بايد ديد كه چرا خداوند به شيطان اجازه داد كه فرزندان آدم را وسوسه كند و زمينه گمراهى آنها را فراهم سازد؟

در پاسخ مى گوييم:

خداوند انسان را آفريد وبه او اختيار و آزادى انتخاب داد به طورى كه انسان در انتخاب خير و شر آزاد است او مى تواند راه انبياء را در پيش گيرد و به سعادت ابدى برسد و مى تواند از خدا و پيامبر فاصله بگيرد و به گناه و معصيت و شرّ روى آورد.
در اين ميان خداوند با ارسال پيامبران و كتب آسمانى، انسان را به سوى خير دعوت كرد لازم بود نيرويى هم باشد كه انسان را به سوى شر و بديها دعوت كند تا آزادى انسان در اختيار و انتخاب از بين نرود و او بر سرد و راهى قرار بگيرد آنگاه با انتخاب راه درست، كمال خود را به ثبوت برساند.

بنابراين، وسوسه هاى شيطان براى افراد باايمان نه تنها زيانبخش نيست بلكه باعث تكامل بيشتر آنهاست و انتخاب راه خدا با وجود وسوسه هاى شيطان، بسيار ارزشمند است و افراد با ايمان با مبارزه با وسوسه هاى شيطان به مراتب بالايى از كمال مى رسند.
اساساً وجود دشمن، انسان را آماده تر و قويتر مى سازد و او را وادار مى كند كه از تمام امكانات خود استفاده كند و در عزم و اراده خود ثابت قدم باشد.

ضمناً توجه كنيم كه وسوسه شيطان در حد الزام و اجبار نيست و شيطان هرگز نمى تواند و اجازه ندارد كه انسان را به ارتكاب گناه و معصيت مجبور كند. كار او تنها وسوسه است و شخص با ايمان وقتى چند بار با آن مبارزه كرد ديگر مخالفت با آن كار دشوارى نخواهد بود و لذا در روايتى آمده است كه شيطان در مقابل پيامبر اسلام تسليم شده بود. يعنى آن حضرت آنقدر با شيطان مخالفت كرده بود كه ديگر شيطان از وسوسه كردن او دست كشيده بود و در قرآن كريم آمده است كه شيطان بر مؤمنان تسلط ندارد:

انه ليس له سلطان على الذين آمنوا و على ربهم يتوكلون انما سلطنه على الذين يتولونه(نحل /99 - 100)


همانا شيطان را بر كسانى كه ايمان آورده اند و بر پروردگارشان توكل كردند، تسلطى نيست. تسلط او تنها بر كسانى است كه ولايت او را پذيرفته اند.


همچنين در جاى ديگر از زبان شيطان نقل مى كند كه در روز قيامت در پاسخ كسانى كه شيطان را مسؤل گمراهى خود مى شمارند، خواهد گفت:
و ما كان لى عليكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لى فلا تلو مونى و لو موا انفسكم (ابراهيم / 22)
مرا بر شما تسلطى نبود جز اينكه شما را دعوت كردم و شما مرا اجابت نموديد پس مرا مذمت نكنيد بلكه خود را مذمت كنيد.
خلاصه اينكه وسوسه شيطان الزام آور نيست و همين وسوسه گرى هم موجب پيشرفت و تكامل مؤمنان است.

4- خطور افكار شيطانى و رحمانى در ذهن انسان

يكى از بحثهايى كه در علم كلام مطرح است اين است كه گاهى به ذهن انسان القائاتى مى شود و مطالبى خطور مى كند كه بعضى وقتها خوب است و انسان را دعوت به نيكيها و اعمال صالح مى كند و بعضى وقتها انسان را به ارتكاب معصيتى مى خواند. در اصطلاح كلامى به اين القائات «خاطر» گفته مى شود و در آنجا بحث مى كنند كه آيا اين دو خاطر از كجاست؟
بسيارى از متكلمان گفته اند: آن خاطرى كه به طاعت خدا دعوت مى كند، از جانب خداست و آن خاطرى كه به معصيت دعوت مى كند، از جانب شيطان است.
و در بيان ماهيت آن گفته شده كه خاطر همان حروف و اصوات خفيه است و فلاسفه گفته اند كه آن تصور حروف و اصوات است مانند صورتهايى كه در آينه نقش مى بندد.
در روايات نيز به اين دو خاطر اشاره شده است:

قال رسول الله (ص):

للشيطان لمة بابن آدم و للملك لمة فاما لمة الشيطان فايعاد بالشر و تكذيب بالحق و اما لمة الملك فايعاد بالخير و تصديق بالحق

پيامبر فرمود:

براى شيطان تماسى با فرزند آدم است وبراى فرشته نيزتماسى با اوست. تماس شيطان وعده دادن به شر و تكذيب حق است و تماس فرشته وعده دادن به خير و تصديق حق است.


عن ابى عبدالله (ع) قال: ما من قلب الاّوله أذنان على احدهما ملك مرشد و على الاخرى شيطان مفتنّ هذا يأمره و هذا يزجره الشيطان يامره بالمعاصى و الملك يزجره عنها


امام صادق (ع) فرمود: قلبى نيست مگر اينكه داراى دو تا گوش است بر يكى از آنها فرشته اى هدايت كننده است و بر ديگرى شيطانى فتنه گر است يكى او را امر مى كند و ديگرى نهى مى كند شيطان او را به گناهان امر مى كند و فرشته او را از گناهان باز مى دارد.


به راستى كه انسان وقتى به خود مى آيد و درست مى انديشد، اين دو نيرو را در مقابل خود احساس مى كند گاهى از درون دعوت به خير مى شود و گاهى از درون دعوت به شر مى شود اولى القائاتى از جانب خداوند است و دومى همان وسوسه هاى شيطانى است كه ذكر آن در قرآن كريم آمده است.

5- شيطان و اهريمن

گاهى بعضى از كسانى كه با معارف قرآنى آشنائى ندارند، شيطان را كه در متون اسلامى آمده است با «اهريمن»كه در آئين ثنوى زرتشتى وجود دارد قابل مقايسه مى دانند در صورتى كه چنين مقايسه اى كاملا غلط و نابجاست.
اهريمن در جهانبينى اوستايى خالق شر است در مقابل اهورا مزدا كه خالق خير است ولى قرآن، شيطان را نه به عنوان آفريننده شر بلكه به عنوان موجودى فريبكار و مكار معرفى مى كند و شيطان نه در مقابل خدا بلكه در مقابل آدم و فرزندان او قرار مى گيرد آنهم فقط قدرت وسوسه كردن دارد و توانايى تصرفات ديگرى را در روح و جسم انسان ندارد.
از نظر زرتشتيها اهريمن خود مانند اهورا مزدا يك جوهر قديم است و تشكيلاتى مستقل از اهورامزدا دارد و آفريده او نيست بلكه خود خالق قديم است كه تمام شرور و آفات و بيمارى ها را او آفريده است. در اوستا، هم خالق خير (اهورامزدا) و هم خالق شر (اهريمن) قديم و ازلى شناخته شده است آنجا كه مى گويد:
«من مى خواهم سخن بدارم از آن دو گوهرى كه در آغاز زندگى وجود داشتند، از آنچه آن گوهر خرد مقدس به آن گوهر خرد خبيث گفت»
بنابراين شيطان را نبايد با اهريمن مقايسه كرد.

پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله:
در تفسيرآيه مَنْ عَمِلَ صالِحامِنْ ذَكَرٍ اَوْاُنْثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فلَنُحيَينَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزيَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ما كانوا يَعْمَلونَ
«هر مؤمنى مرد يا زن كار نيكى انجام دهد، قطعااو را با زندگى پاكيزه‏اى، حيات مى‏بخشيم و مسلما به آنان بهتر از آنچه انجام داده‏اند پاداش خواهيم داد»
فرمود: زندگى پاك، يعنى قناعت و رضايت به آنچه خداوند مقدّر نموده است.
مجمع البيان،ج 6،ص 198

ابلیس و فرزندان آدم





در داستان خلقت آدم وقتى خداوند به فرشتگان امر كرد كه بر آدم سجده كنند همه آنها به اين دستور الهى عمل كردند و در مقابل آدم سجده به جاى آوردند ولى در ميان آنها موجودى به نام «ابليس»از دستور خدا سرباز زد و به آدم سجده نكرد ابليس يا همان شيطان به خاطر اين معصيت از درگاه الهى رانده شد و از مقامات معنوى كه به علت عبادتهاى ممتد كسب كرده بود، محروم گرديد و به لعنت خدا گرفتار شد و به همين جهت ابليس به دشمنى با آدم پرداخت و او را وسوسه كرد تا از درختى كه از خوردن ميوه آن منع شده بود بخورد.
آدم با خوردن آن از بهشت به زمين فرود آمد و زندانى خاك شد و زيربار مسئوليت و تكليف رفت و بدينسان شيطان در مقابل ضربه اى كه از آدم خورده بود، ضربه اى بر او زد و باعث بيرون شدن او از بهشت شد.
كار دشمنى ابليس با آدم در اينجا ختم نشد و ابليس تصميم گرفت كه فرزندان آدم و ذريه او را نيز با وسوسه هاى خود گمراه سازد.

آنچه گفته شد خلاصه اى از مطالبى است كه در آيات متعددى از قرآن مجيد درباره داستان حضرت آدم و ابليس آمده است و به زودى متن بعضى از آن آيات را خواهيم آورد.


اين نوشتار در دو فصل تنظيم شده است.در فصل اول به بحث شيطان شناسي پرداخته شده كه عناوين مطرح دراين بحث از اين قرارند:

1 ـ ابليس كيست و شيطان كدام است؟
2 ـ آيا ابليس از ملائكه بود يا از جن؟
3 ـ چرا خداوند به شيطان اجازه وسوسه داد؟
4 ـ خطور افكار شيطانى و رحمانى در ذهن انسان
5 ـ شيطان و اهريمن
6 ـ مشخصات شيطان در قرآن

و در فصل دوم به نيرنگهاي شيطان و راههاي مقابله با اين نيرنگها پرداخته شده است. اميد واريم اين نوشتار به ما كمك كند تا با دشمن قسم خورده خود بهتر آشنا شويم واز حيله ها ونيرنگهاي ماهرانه و شگردهاي مكارانه او آگاهي كامل پيدا كنيم تا بهتر براي مقابله ومبارزه با او مجهز شويم.

فصل اول:شيطان شناسي


1- ابليس كيست و شيطان كدام است؟

«ابليس»نام خاص همان موجودى است كه در داستان خلقت آدم بر او سجد نكرد و با وسوسه هاى خود او را از بهشت بيرون نمود. ولى «شيطان»يك واژه عمومى است كه به معناى موجود شرور و موذى و وسوسه گر است كه فرد بارز آن همان ابليس است ولى افراد ديگرى هم دارد و همانگونه كه خواهند آمد، ابليس داراى ذريه و اعوان و انصار است كه به همه آنها شيطان يا شياطين گفته مى شود و همچنين از افراد انسان نيز به كسانى كه شرور و موذى باشند شيطان گفته مى شود.

بنابراين ابليس اسم عَلَم و شيطان اسم جنس است و ابليس جز به آن موجود معين كه به آدم سجده نكرد به كس ديگرى اطلاق نمى شود و اين واژه يك واژه غير عربى است و پيدا كردن اشتقاق عربى بر آن بگونه اى كه در بعضى كتب تفسيرى و لغوى آمده است، درست نيست هر چند كه در عربى، هموزن آن وجود دارد مانند: ازميل،اصليت، اعريض و غير آنها

اما «شيطان» يك واژه عربى است بر وزن فيعال و از ماده «شطن»مشتق است كه به معناى دور شدن است و به هر عصيانگر متمرد از انس و جن و حيوانات «شيطان»گفته مى شود و «شاطن»به معناى خبيث است و به ابليس و ذريه و اعوان او به مناسبت همان تمرد و عصيانگرى و خباثت و وسوسه گرى، شيطان اطلاق مى شود و به طورى كه گفتيم از افراد بشر هم ممكن است كسى شيطان باشد همانگونه كه در آيات زير آمده است:

و اذاخلوا الى شياطينهم قالوا انا معكم (بقره /14)
و منافقان چون با شياطين خود خلوت مى كنند، مى گويند ما با شما هستيم.

و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا شياطين الانس والجن (انعام /112)
و همچنين براى هر پيامبرى دشمنى قرار داديم از شيطانهاى انس و جن.

حتى در بعضى از روايات به موجودات ريز و كوچكى كه در قسمت شكسته ظرف مى نشيند، «شيطان» اطلاق شده كه شايد منظور همان ميكروبها باشد.

2- آيا ابليس از ملائكه بود يا از جن؟
در ميان مفسران و علماء اسلامى در اين باره اختلاف نظر وجود دارد. بعضى از آنها گفته اند كه ابليس از ملائكه بود و به خاطر معصيتى كه مرتكب شد از مقام خود خلع گرديد و رانده درگاه الهى گرديد.
از جمله كسانى كه اين قول را انتخاب كرده اند مى توان از شيخ طوسى نام برد كه در تفسير خود ضمن اينكه اين قول را از ابن عباس و ابن مسعود و ابن مسيب و قتاده و ابن جريح و طبرى نقل مى كند، خود نيز به آن تمايل دارد و آن را به ظاهر تفاسير شيعه نسبت مى دهد و اضافه مى كند كه روايتى هم در اين زمينه از امام صادق (ع) وارد شده است
در مقابلِ اين قول عقيده كسانى است كه ابليس را از زمره ملائكه نمى دانند و او را از جن معرفى مى كنند. از جمله آنها شيخ مفيد است كه مى گويد: اخبار متواترى از ائمه هدى در اين باره وارد شده و آن قول، مذهب همه اماميه و بسيارى از معتزله و اصحاب حديث مى باشد. اكنون ما دلائل هر دو طرف را ذكر مى كنيم و در پايان نظر خود را خواهيم گفت:
كسانى كه ابليس را ازجمله ملائكه مى دانند، چنددليل ازقرآن مى آورندبه اين شرح:
1 ـ خداوند در آيات متعددى در قرآن ابليس را از ملائكه استثناء مى كند و مى فرمايد:
و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس (بقره /34)
هنگامى كه به ملائكه گفتيم به آدم سجده كنيد پس سجده كردند مگر ابليس.
و اين استثناء دليل است كه ابليس هم جزء ملائكه بود منتهى سرپيچى كرد.
2 ـ اگر ابليس از ملائكه نبود اين دستور خدا كه خطاب ملائكه فرمود: به آدم سجده كنيد، شامل ابليس نمى شد زيرا خداوند از ملائكه خواسته بود كه سجده كنند. و ابليس مى توانست بگويد: من كه از ملائكه نبودم پس دستور تو شامل من نمى شد در حالى كه ابليس چنين عذرى نياورد و حتى در آيه اى از قرآن، مأمور به سجده بودن شخص ابليس با همين آمده است، آنجا كه خطاب به ابليس مى فرمايد:
ما منعك الا تسجد اذامرتك (اعراف /12)
تو را چه مانع شد كه سجده نكنى وقتى تو را امر كردم.
پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله:

در تفسيرآيه مَنْ عَمِلَ صالِحامِنْ ذَكَرٍ اَوْاُنْثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فلَنُحيَينَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزيَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ما كانوا يَعْمَلونَ
«هر مؤمنى مرد يا زن كار نيكى انجام دهد، قطعااو را با زندگى پاكيزه‏اى، حيات مى‏بخشيم و مسلما به آنان بهتر از آنچه انجام داده‏اند پاداش خواهيم داد»
فرمود: زندگى پاك، يعنى قناعت و رضايت به آنچه خداوند مقدّر نموده است.
مجمع البيان،ج 6،ص 198

نيروهاي خير و شر



در نظام هستي، در اساطير و حتي در درون آدمي نيروهاي خير و شر در برابر يكديگر صف‌آرايي كرده‌اند و گويي تا زمان و مكاني هست بدون آني درنگ اين جنگ ادامه خواهد داشت. خداوند خير مطلق است و هيچگاه از او شري سر نمي‌زند. فرشتگان نيز به اراده خداوند توانا، آنگونه آفريده شده‌اند كه تنها فرامين خداوند را انجام مي‌دهند يعني فقط به سمت خير سوق داده مي‌شوند ولي انسان در مقام اختيار قرار گرفته بين دو امر خير و شر.
حكما در بيان معني شر گفته‌اند:
«شر فقدان ذات يا فقدان كمالي از كمالات شيء است از آن جهت كه آن شيء، شأنيت داشتن آن را دارد» و براي معني خير چنين آورده‌اند كه: «خير چيزي است كه همه آن را خواهان‌اند و به واسطه آن بخشي از كمالات حاصل مي‌شود»، «و از آنجا كه خداوند خود خير مطلق است، هرآنچه كه مخلوق اوست، بدون آن كه چيزي به آن اضافه شده باشد، خير است مگر اين كه وجودي در ارتباط با چيز ديگري باعث فساد شود و يا در مسير سعادت موجودات ديگر خلل ايجاد كند كه سبب ايجاد شري در عالم گردد.»
تحليل «پل ريكور» از مفهوم شر بر مبناي دوگانگي انسان و نيازش به اسطوره شكل مي‌گيرد و دست به كار جست‌وجوي مفهوم شر در وضعيت پيش تاريخي انسان مي‌زند و در ساختار مدرن و عقلاني انسان معاصر به دنبال چگونگي شكل‌گيري مخوف‌ترين اشكال شر در قالب نظام‌هاي توتاليتر قرن بيستم مي‌گردد. رژيم‌هايي همچون حكومت هيتلر در آلمان يا صهيونيسم كه بر واقعيت چون نژادپرستي استوار گرديده‌اند و فجايع بسيار براي بشريت به ارمغان آورده‌اند.
نهادينه بودن دوگانگي در ذات انسان غير قابل انكار است، چيزي كه از آن به نفس لوامه و نفس اماره تعبير مي شود و تنها مسئله بر سر حدود و شرايط آن در فرهنگ‌ها و اديان مختلف است. همين عامل سبب شد تا آدمي براي درك مكان انساني خود قدم بردارد، زيرا خود را صاحب حافظه و زبان مي‌ديد و اين درك باعث شد تا خويش را فراتر از موجودات ديگر ببيند و در جايگاه خاص خود به ساختن مفاهيمي درباره خود و بيرون از خود بپردازد. اين مفاهيم گاه صورتي كاملاً انتزاعي به خود مي‌گرفت و گاهي ماحصل تعامل يا تقابل او با نيروها و يا رخدادهاي گوناگون بود. مفاهيمي كه در كنار آموزه‌هاي ديني او را به سمت خوب زيستن هدايت مي‌كرد و نشاندهنده مسير زيستني شايسته در اين جهان بود. «فرشته – ديو»، «خير-شر»، «ايزد – اهريمن» و... نمونه‌هايي از باستاني‌ترين و ديرپاترين شيوه‌هاي ابراز و تعامل آدمي با دوگانگي دروني‌اش مي‌باشد. رويارويي خير و شر از دل اساطير پير و كهن آغاز گرديده و در قصه‌ها گوش به گوش و سينه به سينه از نسلي به نسل ديگر سپرده شده. اسطوره‌ها تعبيري از امر قدسي هستند، داستان‌هايي كه به خدا يا رب‌النوع و يا موجوداتي فرابشري و يا الهي تعلق دارند. چيزهايي كه در گذشته روي داده و به دوره‌هاي كهن فرهنگ ها تعلق دارند.
مير چاالياده در تعريف اسطوره مي‌گويد: «اسطوره يك تاريخ مقدس را روايت مي‌كند، رخدادي كه در زمان بسيار كهن روي داده است. اسطوره بازگوكننده آن است كه يك حقيقت چگونه از طريق اعمال و رفتار موجودات فراطبيعي به وجود مي‌آيد و همواره نوعي تلقي از آفرينش و بيانگر چگونگي پديد آمدن و آغاز هستي چيزي است.» براي اسطوره چهارجنبه و معنا در نظر گرفته شده است: 
1) رويدادي افسانه‌اي و سنتي درباره موجوداتي فرابشري 
2) اعتقادي غيرقابل اثبات كه تنها به سبب جنبه‌هاي رمزآميز و فوق بشري آن پذيرفته شده و درستي يا نادرستي آن مورد ترديد است
3) داستان‌هايي درباره حوادثي كه نمي‌توان براي آنها ترجيح طبيعي و منطقي آورد 
4) هرگونه داستان و يا فكر ساختگي و تخيلي درباره اشخاص و يا حوادث استثنايي و فوق طبيعي.
ردپاي اين نيروهاي خير و شر را مي‌توان در الهه‌ها و اساطير مختلف و در ميان اقوام گوناگون ديد كه به آنها صورت و سيرتي زشت و زيبا و يا خوب و بد داده شده است. به عقيده بعضي «خوب و بد در چشمان آدم است» و ما هستيم كه با زاويه ديد خود افعال را در مسير خير و شر مي‌بينيم. ولي شر به سبب آنكه انسان را در مقابل نوع شر و طبيعت قرار مي‌دهد نه در كنار آنها و اينكه انسان را از ميل به خوب زيستن و درك جايگاه خاص خود تهي مي‌كند، جز به نام شر خواندني نيست. چرا كه شر عصياني است كه نسبت به يك حريم يا اصول مشخصي كه از هنجارها تشكيل شده صورت مي‌گيرد. شر بر آن است تا وضعيت پرده‌دري را در مورد همه امور برقرار سازد. از ديد مردم معمولاً حريم براي خير در نظر گرفته مي‌شود كه از ارزش‌ها و اعتقادها نشأت گرفته ولي شايد بتوان گفت كه حريم شيطان پوشش تام و تمامي است كه او به هتك حريم مي‌بخشد. آنچه در مورد قصه آدم و حوا قابل توجه است، اين است كه تقريباً هر كسي آن را مي‌شنود نقش شيطان را در مقام شر درمي‌يابد.
طبق آنچه در فرهنگ‌ها آمده كلمه شيطان از ريشه «شطن» است و معناي آن خبيث و پست مي‌باشد. در حقيقت شيطان به معني دور از حق، سركش و موجودي شرور است.
شيطان اسم عام است و به عبارتي به هر موجودي خواه انسان و يا غيرانسان كه مردم را به فساد و انحراف از راه حق مي‌كشاند نيز اطلاق مي‌شود در صورتي كه ابليس اسم خاص است و در متون مذهبي و مقدس مراد از شيطان همان ابليس مي‌باشد، كه آدم و حوا را فريب داد.
ابليس كه از اجنه است به سبب عبادت بسيار به مقام قرب خداوند رسيده بود. پس از سرپيچي از فرمان خداوند مبني بر سجده بر آدم رانده شد و تا روز قيامت از خدا مهلت خواست و قسم ياد كرد كه آدم و فرزندان او را گمراه و جهنم را از آنها پر كند. آنگونه كه در قرآن آمده شيطان دچار كبر و غرور شد و گفت كه من از آتش هستم و آدم از خاك است و به همين سبب خود را برتر از آدم دانست و همان صفت رذيله يعني كبر و غرور او را كه مدت‌ها عبادت كرده بود به سمت طغيان و سرپيچي از امر خداي تعالي كشاند. در قرآن گاه كلمه شيطان به كار رفته و گاهي اين كلمه جمع بسته شده يعني به صورت شياطين بيان شده. شايد يكي از تأويل‌هايي كه بتوان براي كلمه شياطين گفت، جميع نيروهاي شر در هستي باشد. براي يافتن مصداق‌هاي شر در كنار نگاه به قصص قرآن مي‌توان به اسطوره‌ها نيز نظري افكند. «اهريمن» در فرهنگ ايران باستان تقريباً معادل شيطان است. در زبان فارسي ميانه «انگره‌مينو» به اهريمن تبديل شد كه سردسته ديوان مي‌باشد. او در مركز شرارت قرار گرفته و به دنبال نابود كردن جهان است. قادر است خود را به شكل هر موجودي درآورد تا ناداني و بي‌نظمي و ديگر صفات بد را در عالم گسترش دهد. برخلاف اهورامزدا كه زندگي مي‌بخشد، اهريمن مرگ را به وجود مي‌آورد.
معادل آدم و حوا در اساطير ايران باستان «مشي و مشيانه» كه نخستين زوج‌ها هستند، قرار دارند. اهريمن كه آرزوي گمراه كردن انسان را در سر مي‌پروراند مشي و مشيانه را فريب مي‌دهد و آنها براي اولين بار دروغ را بر زبان مي‌آورند. در قصه آدم و حوا، پس از آنكه شيطان آنها را فريب مي‌دهد و از ميوه ممنوعه مي‌خورند، از بهشت رانده و سال‌ها در زمين سرگردان مي‌شوند. 
مشي و مشيانه نيز پس از انحراف از راه راست سرگرداني در زمين نصيبشان مي‌شود. اهورامزدا براي نجات جهان از چنگال اهريمن كه در پي نابودي آن است آسمان را به صورت پوششي محكم و سخت قرار مي‌دهد. در قرآن كريم هم از آسمان به عنوان پوشش و محافظي براي اهل زمين ياد شده است و در قصه‌هاي ايران باستان چنين آمده كه آرزوي اهريمن و ديوان گسترش دادن روح پليدي و شرارت در ميان موجودات است.
همان چيزي كه شيطان نيز بر آن قسم ياد كرده. با حمله اهريمن و ديوان به زمين تمام خوبي‌ها در مقابل تمام بدي‌ها قرار مي‌گيرد، زشتي در برابر زيبايي، راستي در مقابل دروغ، نيكي در برابر بدي و خير در مقابل شر. درست در زماني كه به نظر مي‌رسد اهريمن به خواسته‌اش رسيده و شر پيروز گشته و عالم را فراگرفته، «فروهر» كه حقيقت آسماني انسان است، راه را بر اهريمن مي‌بندد و زندگي را دوباره به زمين برمي‌گرداند. طبق فرهنگ باستاني ايرانيان براي هر انسان فروهري وجود دارد و نكته جالب توجه اينجاست كه در سخت‌ترين لحظه و در دشوارترين جاي نبرد انسان به حقيقت آسماني خود يا آن بخشي از وجودش كه الهي است متوسل مي‌شود.
به عقيده ايرانيان باستان اهورامزدا (خداوند) خير مطلق است و هيچ بدي و شري از جانب او نيست و صاحب صفات نيكويي چون بخشندگي، مهرباني، خرد و قدرت است و او هم خود سرچشمه خير است و هم گروندگان به خود را به خير فرامي‌خواند.
تهمورث نيز از پادشاهان ايران باستان است. او مردمان را به سوي خداوند و نيكي دعوت مي‌كند و حرمت راستين آفريدگار را در زمين رواج مي‌دهد. چنين آمده است كه تهمورث در ستيز با شر اهريمن را به شكل اسبي درمي‌آورد و به مدت 30 سال سوار بر اهريمن گرد زمين مي‌گردد.
جم يا جمشيد نيز فرمانرواي هزار ساله ايران است. در دوران حكومت وي آسايش و وفور نعمت وجود داشته است و ديوان در حكومت او هيچ نفوذي نداشته‌اند. جمشيد با ساختن محلي و زيرزمين مردمان را از دوره طولاني سرمايي سخت نجات داد تا اينكه دچار غرور مي‌شود و با ادعاي ايزدي مرتكب دروغ شده و شر در او رخنه مي‌كند.
پس از آن فره ايزدي از او دور مي‌گردد و دشمنانش بر او چيره گشته و جمشيد را مي‌كشند.
سروشه نيز نمادي از خير است و در تمام مراسم ديني حضور دارد و نيايش مردمان را به بهشت مي‌برد. او جنگجويي توانا و نابودكننده دروغ است و دشمني سختي با ايشمه يا خشم دارد كه از مصاديق شر مي‌باشند.
يكي از اسطوره‌هاي جالب توجه هوم يا هومه است كه مؤبد ايزدي شمرده مي‌شود. هومه گياهي مقدس است و با اينكه خودش قرباني غيرخونين است، اما قرباني خوني انجام داده و قرباني شدن او شر را شكست مي‌دهد. در اديان مختلف و همچنين در اسلام سنت قرباني كردن وجود دارد. در مناسك حج، حاجيان به نماد شيطان سنگ مي‌زنند و به درگاه خداوند قرباني مي‌كنند. ريشه سنت قرباني كردن را در حضرت ابراهيم مي‌توان يافت. حضرت ابراهيم كه مورد امتحان‌هاي مختلف الهي قرارگرفته در سخت‌ترين امتحان بايد فرزندي را كه بعد از ساليان دراز بي‌فرزندي‌ نصيبش شده قرباني كند.
در حقيقت او هم بايد قرباني غيرخوني انجام دهد، يعني نفس خود را بكشد و هم قرباني خوني كه فرزندش حضرت اسماعيل مي‌باشد. 
شيطان نيز به عنوان عامل شر در اين مسير پيوسته بر آن است تا ابتدا بر قرباني اكبر يعني نفس او غلبه كند و از اين طريق باعث سرپيچي حضرت ابراهيم از امر خداوند، مبني بر قرباني كردن فرزند شود.
هدف از سنت قرباني كردن نيز به نوعي غلبه انسان بر نفس و قرباني كردن نفس اماره است. هومه نيز كه قرباني خوني انجام مي‌دهد با قرباني كردن خود كه همان نفس است و قرباني غيرخوني به شمار مي‌رود به غايت هدفش، يعني شكست دادن شر مي‌رسد.


فرشتگان مقرب در ادیان

فرشتگان مقرب در ادیان


فرشتگان مقرب یا Archangel ها فرشتگانی هستند که از سایر فرشتگان، برتر و دارای درجه بالاتری هستند. این فرشتگان در تمامی ادیان یافت می شوند که بعضا نام آنها اندکی متفاوت است. اسلام، مسیحیت، یهودیت و زرتشت ادیانی هستند که این فرشتگان را در یک مضمون و زمینه قرارداده و تقریبا وظایف یکسانی را بر آنها می شمارند. اصل این لغت ریشه یونانی دارد.


یکی از فرشتگان مقربی که در کتاب مقدس دین حضرت مسیح آمده Michael یا مایکل است که در دین اسلام از آن با نام میکائیل نام برده شده است. Gabriel (گابریل) که در انجیل لوقا نامش دیده می شود نیز یکی دیگر از این دسته فرشتگان است که در اسلام به او جبرائیل یا جبرئیل خطاب می کنند. از فرشتگان مقرب دیگر می توان از Raphael (رافائیل) مسیحی یا اسرافیل اسلامی نام برد و آخرین فرشته مقرب مشهور Azrael یا دوست شفیق نوع انسان است همان حضرت ازرائیل. سه فرشته اول در تاریخ 29 سپتامبر در کلیساهای کاتولیک رومی مورد ستایش و تکریم واقع می شوند.


بررسی فرشتگان مقرب از دیدگاه ادیان


اسلام


جبرئیل با لقب امین به دلیل واسط بودن بین خداوند و حضرت محمد (ص) جهت نزول قرآن که همانا وظیفه ایشان برقراری ارتباط بین خداوند با پیامبران بوده است. از ایشان به عنوان روح القدس در قرآن یاد شده است.


میکائیل، فرشته بخشش و شفقت، نگهبان سابق زمین که وظیفه آوردن باران و رعد را بر روی زمین بر عهده دارد. بدیهی است که این دو مورد نمادهایی هستند مبنی بر برکت زمین و ایجاد تعادل!


در داستانهای اساطیر باستان که نمونه بسیار جذاب و فریبای آن نوشته ای است از جان میلتون به نام "بهشت گمشده" داستانی بس تخیلی ولی آکنده از واقعیت در لوای داستان آمده (امری که قرآن به آن اشاره داشته که " خدا مثلها را براى مردم مى‏زند شايد كه آنان پند گيرند" سوره ابراهیم- آیه 25) کاملا به این نکته اشاره شده که هنگام رانده شدن ابلیس از بهشت میکائیل نگهبان زمین بوده است. ذات علوم دینی و ماورایی پوشیدگی در لفافه ای از داستان و قصه است تا به سادگی در دسترس نبوده و نیز تلاشی برای رسیدن به آن صورت گیرد. در این باره آیه دیگر از قرآن می فرماید: " كتابى مبارك است كه آن را به سوى تو نازل كرده‏ايم تا در [باره] آيات آن بينديشند و خردمندان پند گيرند سوره ص- آیه 29 ". سوال این است که آیا ما نیز از خردمندانیم و اندیشمند در آیات؟


اسرافیل، با صور مشهورش، تا بدمد و هر چه که هست و نیست را خبر کند که امروز، روز قیامت است و حسابرسی. اسرافیل در این صور واقعیت را خواهد دمید. به ایشان در زبان عبری رافائیل گویند. می توانید ایشان را که بر بلندای هستی ایستاده تا در صور بدمد تجسم کنید؟ شاید فردا آن روز باشد!


و ازرائیل، فرشته مرگ، کسی که مسئولیتی بس خطیر و به ظاهر ترسناکی برعهده دارد و آن جداسازی روح انسان از بدن است در زمان موعود از قلمرو خاکی. در قرآن هرگز از این نام برای ایشان استفاده نشده ولی به جای آن لقب دلنشین ملک الموت را به ایشان اعطا فرموده است. ("بگو فرشته مرگى كه بر شما گمارده شده جانتان را مى‏ستاند آنگاه به سوى پروردگارتان بازگردانيده مى‏شويد سوره سجده-آیه 11")


بدون شک با توجه به بت پرست بودن اعراب آن زمان مباحثه بیش از حد در باره فرشتگان و نمادین ساختن آنها تاثیرات نچندان مثبتی را بر آنان می گذاشت و چه بسا باعث تحکیم و تهییج آنان در پرستش بتها می شد.


مبحث مردن بسیار جالب است و به آن بدین صورت اشاره شده که روح از همان جایی که وارد بدن شده بازپس گرفته می شود، از محلی بین دو ابرو که به نام "خافی" یا پنهان شناخته می شود. امتداد این نقطه در سر غده صنوبری است!




یهودیت


هیچ منبع صریحی در متون شرعی (عهد عتیق) از فرشتگان مقرب یافت نمی شود. داستانهای متفاوتی نیز از فرشتگان آمده که در جای خود در خور توجه است مانند کشتی گرفتن حضرت یعقوب با خدا! که همان فرستاده وی یا فرشته ای بوده است که این نیز داستانی است برای پند آموزی!


البته در تعالیم دینی یهود نظیر کابالا (کبالا یا قبالا) و کتاب Enoch یا همان انوخ (فصل 20) همچنین در متن زندگی آدم و حوا تعداد فرشتگان مقرب که آمده حداقل هفت عدد! است که به آنان فرشتگان مرکزی با کانونی نیز می گویند. و نیز سه فرشته مقربی که در قبل از آنان یاد شد (همه بجز ازرائیل) معمولا به این عنوان یاد می شوند. هشت نام موجود است که در آن شک و شبهه ای وجود دارد که کدامیک از این اسامی از مقربین نیست:


Uriel – Sariel – Raguel – Zadkiel – Jophiel – Haniel – Chamuel


در این اسامی بیشترین شک به Raguel است.


و نیز برخی مردم سروده ای را قبل از مراسم شام جمعه شب برای فرشتگان می خوانند. این شام شابوس یا Shabbos نام دارد. در این سروده عبارتی که معنی آن "رحمت بر تو باد" است خوانده شده که "تو" اشاره به فرشتگان دارد.




مسیحیت


در کتاب عهد جدید به مراتب از فرشتگان صحبت به میان آمده است. برای نمونه فرشتگانی که برای حضرت مریم، یوسف (Joseph) پیام می آوردند ، فرشته ای که به حضرت مسیح بعد از آزمایش 40 روزه صحرا (در این 40 روز ابلیس معلم حضرت بوده است!)کمک نمود، فرشته ای که در هنگام مصلوب شدن حضرت، وی را ملاقات کرد ، فرشته ای که بر مقبره ایشان دیده شد یا فرشته ای که دو حواری پیتر و پل را از زندان آزاد کردند، همه و همه از مصادیق بارز اشاره به فرشتگان در این دین است. ولی فقط در دو مورد به فرشتگان مقرب اشاره شده است، یکی به میکائیل یا مایکل در رساله Jude و دیگری در اولین نامه به Thessalonians که گفته شده هنگام بازگشت مسیح صدای یک فرشته مقرب شنیده می شود. (آیا به نظر شما همان صور اسرافیل نیست؟!)


پروتستان ها نام دو فرشته مقرب را در کتابشان دارند: Michael , Gabriel یا میکائیل و جبرائیل. در کتاب Tobit که بخشی از کتاب مقدس کاتولیک ها و ارتدوکس ها است نام Raphael یا رافائیل و برخی موارد Uriel و Phanuel هم دیده می شود.


سنت ارتدکسهای شرقی معتقد است که فرشتگان مقدس 1000 (هزار) عدد هستند ولی فقط هفت عدد از آنها دارای نام مشخصند. (به نظر شما اشاره به 1000 نام خداوند در اسلام ندارد و آن هفت فرشته که نام دارند هر یک حامل یک آیه از سوره مبارکه فاتحه (حمد) نیستند. سوره ای که کل قرآن در آن خلاصه شده است؟!)


اینان معتقدند که علاوه بر 3 فرشته مقدس نام برده Uriel,Selaphiel,Jegudiel و Barachiel (و گاهی هشتمین فرشته! Jeremiel) این فرشتگان نیز تیم هفت نفره را تکمیل می کنند. (آیا این هفت فرشته مقرب به هفت چاکرای اصلی انسان یا به هفت آسمان و یا احیانا به هفت درب بهشت و رابطه آن با تزکیه و مجددا چاکراها ارتباط ندارد؟!)


کلیسای ارتودکس مراسم جشنی را در ارتباط با گرامیداشت حضرت مایکل و نیز سایر قدرتهای بدون بدن(Bodiless powers) در تاریخ 8 نوامبر از تقویم عبادی خاص ارتدکس شرقی که مصادف است با 21 نوامبر میلادی برگزار می کنند. مراسم دیگری نیز در 26 مارچ ارتدکس یا 8 آوریل میلادی و نیز معجزه مایکل در شهر باستانی Colossae را در تاریخ 6 سپتامبر یا 19 سپتامبر میلادی برپا می دارند. در ادامه هر دوشنبه سروده ای را برای مایکل و گابریل در کلیسا می خوانند. در ارتدکس برای هر فرشته یک نماد سمبلیک طراحی شده است.


کلمه مایکل در زبان عبری به معنی " Who is like unto God?" یا "چه کسی شبیه خداست"، است. بعبارتی دیگر چه کسی برابر با خداست یا "Who is equal to God?". از زمانهای بسیار قدیم مایکل در مسیحیت به عنوان فرمانده شناخته شده است، کسی که در دست راست خود نیزه ای داردکه با آن به ابلیس یا Lucifer (لوسیفر) حمله می کند و در دست چپ یک شاخه سبز نخل. در بالای نیزه یک روبان از جنس کتان با یک صلیب قرمز است. به اعتقاد ارتدکس ایشان حافظ و نگهبان آنان است و جنگجویی در مقابل کفار محسوب می شود.




گابریل به معنی "Man of God" یا "Might of God" است یا همان "قدرت خداوند". او قاصد و منادی راز و رمزهای خداوند است بخصوص که به ایشان تجلی خداوند نیز می گویند. وی را به این شکل مجسم می کنند: در دست راستش فانوسی دارد که شمعی روشن در آن است و در دست چپ یک آیینه از یشم سبز. این آیه نماد خرد خداوند بعنوان یک راز سری و مخفی است. (اشاره به لقب امین در اسلام و نیز حروف مقطعه که رمز و رازی بین حضرت و جبرئیل و خداوند تبارک بوده است)




رافائل به معنی "God's healing" یا "God the Healer" است که خداوند شفا یا خدای شفا دهنده است. وی را بدین صورت نمایش می دهند: کتاب مقدس (Tobit) در دست راست و کوزه ای از مرمر سفید به نماد پزشک در دست چپ.




Uriel یا اوریل به معنی "Fire of God" و "Light of God" یا خدای آتش و نور است. او با شمشیری در دست راست در مقابل Persian ها (ایرانی ها) و شعله ای آتشین در دست چپ تصویر می شود.




Selaphiel به معنی "Intercessor of God" یا میانجی خداوند (پا در میانی کننده) است. با سر و چشمی رو به پایین و دستها در سینه برای عبادت نمادین می شود.


Jegudiel به معنی "Glorifier of God"یا تکریم و تجلی کننده خداوند با حمل یک تاج گل طلایی در دست راست و تازیانه ای سه سر در دست چپ شناخته می شود.


Barachiel با نام "Blessing of God" به معنی برکت خداوند یا شکر کننده خداوند (به مثابه برکاتش) با گرفتن رز سفیدی در دستان مقابل سینه اش دیده می شود.


Jeremiel که "God's exaltation" است به معنی ستایش و سرافرازی خداوند است. از وی بعنوان الهام دهنده و هشیار کننده در شکوفایی و طلوع افکار یک شخص در راستای رسیدن به آفریدگار یاد می کنند.


با توجه به این که تصاویر بسیار متعددی از این فرشتگان ترسیم شده علاوه بر دیدن تصاویر فوق توصیه می شود توسط نامشان جستجویی در اینترنت داشته باشید.


اگر کمی دقت کنیم این تعاریف را فقط و فقط به صورت نمادهایی می بینیم که تلاششان بر آن است تا ما با کنکاش و تلاش خود، خرد جاودان و باستان ازلی خداوند را از آنان دریابیم.

در بسیاری از مکاتب و شاخه های علوم روحی و جادوگری چهار فرشته مقرب را سمبل چهار عنصر (آب، هوا، خاک، آتش) یا چهار رنگ دانسته و در برخی سیستمها از آنان در مراسم خاص خود بعنوان نگهبانان چهار جهت در مقابل اهریمن یا شیطان استفاده می کنند.


این تصویر توسط استاد بزرگ گوستاو دوره برای کتاب بهشت گمشده ترسیم شده است. شخصیت تصویر کسی نیست جز شیطان در زمانی که از بهشت رانده شده بود و تلاش می کرد تا خود را به زمین برساند و موجود تازه آفریده شده خداوند را مورد آزار و اذیت (بخوانید آزمایش) قرار دهد. (رجوع شود به اشعار حضرت مولانا در باب مجادله ابلیس و معاویه در همین وبلاگ.)




در این مقال بحث بسیار است دانش اندک، اما نکته حائز توجه این است که آیا همه با اندکی کژی و راستی حرف یکسانی نمی زنند و آیا همه ادیان حتی مکاتب هندو و بودیسم و ... که به گفته بسیار کافرند چون خدایانی جز خدای واحد دارند بر این عقیده استوار نیستند که ذات لایزال خداوند منان را به گونه ای ساده تر و قابل فهمتر برای انسان نمادین کنند تا شاید براستی و از صمیم قلب سر تعظیم فرود آورده و خداوند را شاکر باشد؟ در این مابین برخی نیز مدینه فاضله را گم کرده و از صراط مستقیم خارج می شوند.