کافه تلخ

۱۳۸۹ مهر ۱۰, شنبه

نگهبانان راز ظرف مقدس



- قبل از تشکیل شورای نیقیه -1- شاگردان مسیح او را مردی صالح، قدرتمند و انسانی فانی میدانستند.

2- مقام عیسی مسیح بدستور کنستانتین در حدود چهارصد سال بعد از مرگ ارتقا یافت و تا آن تاریخ هم. پیروانش او را فانی میدانستند - صفحه 234- در تاریخ مسیحیت تا تشکیل شورای رهبران کلیساها در نیقیه در سال 325 میلادی، شاگردان و پیروان عیسی مسیح او را پیامبری فانی میدانستند و او اگر چه فردی برگزیده و قدرتمند بود ولی هیچ امتیاز خاص دیگری نداشت .

3- در سال 325 میلادی در شهر نیقیه - Nicea- واقع در ترکیه کنونی شورای رهبران کلیساها در فکر تمرکز قدرت ویگانگی بودند عیسی مسیح "مقدّس ". آفریده و بهمراه او متونی پدید آوردند که قبل از آن هرگز در بین مسیحیان موجود نبود و کنستانتین عده ای را مأمور کرد تا با تعویض و تحریف نوشتارهای مقدّس مسیحی، عیسی مسیح را به خدائی برسانند .

4 - کنستانتین بت پرستی بودکه در بستر مرگ تعمید گرفت.

5- کنستانتین برای نیل به مقاصد سیاسی خود روز عبادت را از شنبه به یکشنبه تغییر داد و فقط چهار انجیل را معتبر دانست .

تاریخ مسیحیت نشان میدهد که مسیحیان اولیه به الوهیت او ایمان داشتند و این اصل مهم مورد تائید و پذیرش همگی آنان بود . پیروان و شاگردان عیسی مسیح جملگی او را "خدا در بدن انسان " میدانستند که "بود و هست و خواهد بود " . این موقعیتی نبود که شورائی بتواند آنرا بوجود بیاورد . از طرف دیگر هیچ سند موثقی که دال بر ارتقا مقام عیسی مسیح توسط کنستانتین باشد وجود ندارد . در ثانی عیسی مسیح در 33 سالگی مصلوب شد و کنستانتین در سال 312 میلادی به او ایمان آورد و طبیعی است که در چنین فاصله چند صد ساله ای اصل الوهیت مسیح در ایمان و متون مقدس مسیحیان کاملا تثبیت شده باشد .
در مورد خودِ کنستانتین تاریخ میگوید که او در سال 312 در جنگ پل میلوین - Milvian- اظهار داشت که صلیبی نورانی در آسمان دیده و مسیحی شده است و از بت پرستی به عیسی مسیح ایمان آورد و در سراسر امپراتوری خود کلیسا های متعددی ساخت ولی تا چند هفته قبل از مرگش تعمید نگرفت . در حدود سالهای 332 امپراتور کنستانتین مخارج نسخه برداری و صحافی پنجاه نسخه از عهد جدید را متقبل شد که بهیچوجه کتب تازه ای به آنچه که موجود بود افزوده نشد و فقط رونوشتی از آنها تهیه شد .
آیا واقعأ کنستانتین روز یکشنبه را بجای شنبه قرار داد؟ پاسخ منفی است . مسیحیان اولیه اولین روز هفته یعنی یکشنبه را روز عبادت قرار دادند و آن را "روز خداوند " نامیدند زیرا در چنان روزی مسیح از مرگ برخاسته بود . این تغییر درکتب عهد جدید بوضوح آمده است - اعمال رسولان 20 :7، اول قرنتیان 16 :2، مکاشفه یوحنا 10:1 - همچنانکه در مراسلات پدران اولیۀ کلیسا : ایگناتوس از انتاکیه - Ignatius Antioch - ژاستینJustine- - شهید و حتی نویسندۀ بت پرست پلینی - Pliny نیز ذکر شده است .در طول تاریخ مسیحیت، اثر شورای رهبران کلیساها در نیقیه بسیار مهم است . در آن سال کنستانتین امپراتور روم که به مسیحیت گرویده بود فرمان داد تا رهبران و اسقف های مسیحی از اطراف دنیای آن روز در ترکیه حاضر شوند و از انحراف مسیحیت جلوگیری کنند چیزی که مسئله ساز شده بود عقاید اولین کشیشی بود که خود را مسیحی میدانست ولی به الوهیت مسیح اعتقاد نداشت . این شخص یکی از روحانیون اسکندریه بنام آریوس - Ariusبود که پیشوای مسلکی خاص شد . او ادعا میکرد که "بدون شک عیسی مسیح رهبری فوق العاده بود ولی خدا در بدن انسان نبود ". شورای نیقیه - با نتیجۀ آرا 300 در برابر 2- در سال 325 میلادی تعالیم غلط آریوس را محکوم کرد و بدین ترتیب اجازه نداد اصول مسیحیت تحریف شود .

ولی مسیحیان از قرن اول مسیح را بعنوان خداوند خود و نجات دهنده ای که بر مرگ غلبه کرد عبادت و پرستش میکردند . حتی قبل از آنکه قوانین کلیساها مدون شود مسیحیان اولیه از فرامین روحانی مسیح و شاگردانش پیروی میکردند . در سالهای اولیه. مسیحیت نیز پیروان عیسی مسیح نه فقط به الوهیت او ایمان داشتند بلکه با قبول تمامی خطراتش، صدها سال قبل از تشکیل شورای نیقیه، مبشر الوهیت عیسی مسیح بودند . گذشته از مراتب بالا، مسیحیان اولیه چون به الوهیت عیسی مسیح معتقد بودند، نیازهای خود را در دعا باسم عیسی مسیح بحضور خدا میاوردند . رهبران کلیسا از جمله ژاستین شهید در قرن دوم میلادی که از اولین مدافعین استدلالی مسیحیت بود بنام پدر، پسر و روح القدّس تعمید میداد . در سال 107 میلادی ایگناتوس مسیح را با لقب "مسیحی همانند خدا " میخواند . ایرنائوس - Irenaeusا سقف برجستۀ قرن دوم میلادی با الهام از رسالۀ اول پولس رسول به قرنتیان 6:8 مینویسد : "ما را یک خدا است یعنی پدر که همه چیز از اوست و ما برای او هستیم و یک خداوند یعنی عیسی مسیح که همه چیز از اوست و ما از او هستیم " .لغتی که در این جمله خداوند ترجمه شده است بزبان یونانی کریوس - Kyrius است که باید درباره آن بیشتر توضیح داده شود . از این واژه بیشتر در جملاتی استفاده میشود که منظور نظر تقدس و الوهیت باشد ویا بخواهند از شخصی به منتهی درجه تکریم و تعریف کنند در ترجمه یونانی کتاب مقدّس عهد عتیق "سپتویجنت - " Septuagintسالها قبل از ظهور عیسی مسیح انجام شد، از این لغت بعنوان جانشینی برای نام مقدّس خداوند - یهوه - استفاده شده است . رومیها نیز برای نشان دادن تقدّس و بزرگی امپراتور روم نام او را با این عنوان ذکر میکردند . جالب است بدانید که نویسنده و مورخ قرن اول میلادی بنام یوسیفون- Josephus مینویسد : " یهودیان از اینکه امپراتور روم را با چنین عنوانی بنامند امتناع کردند و اظهار داشتند که فقط خداوند مقدّس -کریوس - است و بس " . مسیحیان از نخستین روزهای پیروی از عیسی مسیح و کلیساهای اولیه، رهبر و ناجی خود را کریوس -مقدّس - نامیدند زیرا نه تنها در نوشتارهای مقدّس مسیحی قرن اول، بلکه در یاد داشتها و تواریخ معتبری که در یکصد سال اول تاریخ مسیحیت ذکر شده و اغلب بزبان آرامائیک است نیز پیروان عیسی مسیح او را خداوند میدانستند . شهادت پلینی-Pliny- جوان که بعنوان فرماندار امپراتوری رُم در حدود سال 115 میلادی مینویسد : “مسیحیان در سرودهای خود مسیح را خداوند میخوانند ”، شاهدی بر آن است که حتی نوشته های غیر مسیحیان نیز عقاید مسیحیان اولیه را تائید و نقل میکنند .

گذشته از همه این مدارک معتبر تاریخی، الوهیت عیسی مسیح اصل انکار ناپذیری از اناجیلی است که در دست داریم . در کتاب عهد جدید که مورد قبول دنیای مسیحیت است اشارات فراوانی به الوهیت عیسی مسیح شده است . از جمله : انجیل متی 2:2 و 11، همچنین 33:14 و 28 :19؛ انجیل یوحنا 1 : 1 - 18 همچنین 9 : 35 - 38؛ عبرانیان 1 :6؛ رساله اول قرنتیان 8 : 5 - 6؛ فیلیپیان 2 : 9 - 11 ؛ عبرانیان 1 :3؛ مکاشفه 1 : 1 -7 و فصول 4 – 5 و بسیاری اشارات دیگر. بااین ترتیب ملاحظه میشود که الوهیت مسیح پایه و اصل اساسی عقیده مسیحیان اولیه بود و نتیجه تصمیمی نیست که درقرن چهارم میلادی گرفته شده باشد بلکه حقیقتی تاریخی است.


آیا تمام مذاهب بر اساس جعلیات استوارند؟
دن براون مینویسد :
1- تمام مذاهب بر اساس جعلیات استواراند . . . ایمان یعنی آنچه که تصور میکنیم درست است ولی نمیتوانیم آنرا باثبات برسانیم – صفحه 341

2 - آنها که در ایمانشان با خود صادق هستند، میدانند که داستانهای آن [ مثل تولد مسیح از باکره ] استعاری است صفحه 342

هر چند بعضی از آئینها و فرقه های مذهبی بر اساس جعلیات انسانی ساخته شده است، مسیحیت اینگونه نیست . مسیحیت بر حقیقت بنا شده است . از واقیعت قوم اسرائیل گرفته، تا تأئید کشفیا ت باستانشناسی، نوشته های مربوط به تولد مسیح، خدمت او، معجزاتی که انجام داد، تعلیماتش، مرگ، دفن و قیامش همه بر حقایق قابل بررسی استوار است .

مسیحیت بر پایه داستانهای استعاری -قصه گونه - بنا نشده، بلکه متکی بر حقایق تاریخی است . شاخهٌ مهمی از الاهیات مسیحی به علم تحقیق و مطالعه در این جنبه از مسیحیت اختصاص دارد و به نام “مدافعات استدلالی - “Apologetics خوانده میشود . بعلاوه، خداوند در کتاب مقدس خود را معرفی میکند و میگوید به الهام اوست که کتاب مقدس نوشته شده -دوم تیموتاوس 3 :16؛ دوم پطرس 21:1 و غیره.

آیا مسیحیت بر اساس بت پرستی بنا شده؟
دن براون مینویسد :
1 - در مسیحیت هیچ اصالتی وجود ندارد . قبل از مسیح، میترا فرزند خدا و نور عالم نامیده میشد . میترا در 25 دسامبر متولد شد، پس از مرگ در مقبره ای سنگی دفن شد و روز سوم از قبر قیام کرد - صفحه 232 -

2 - در مسیحیت داستانهای معجزات مسیح مثل تبدیل آب به شراب، راه رفتن بر روی آب و بالاتر از همه قیام از مردگان، و همچنین بسیاری از مراسم کاتولیک ها از اساطیر مصریان، یونانیان و بت پرستان پیش از مسیحیت به عاریت گرفته شده است .

دکتر رولاند ناش - Dr.Ronald Nash- پرفسور فلسفه دانشگاه و نویسنده بیشتر از 30 کتاب در این مورد میگوید : "تشابهاتی که بین مسیحیت و بت پرستی یونان قدیم ذکر میشود جعلی و یا اغراق آمیز است . مخالفین امروز مسیحیت معمولأ مراسم بت پرستان را با مفاهیمی شرح میدهند که نشان بدهند از مسیحیت گرفته شده و باین ترتیب در سطحی برابر با آئین عیسوی قرار دارند . ” دکتر ناش مینویسد : "تقریبأ تمام منابع اطلاعاتی ما از بت پرستی که تشابهاتی را القا میکنند در تاریخ اخیر شروع میشود . ما نباید فرض کنیم که فرقه های گمراه قرون سوم یا چهارم مسلمأ ریشه هایی در ایمانِ کاذب قرن اول و یا شاید قبل از میلاد داشته اند.

مخالفین مسیحیت تولد از باکره را سر لوحه ایراداتی میشمارند که با کمک آنها مسیحیت را به سطح پرستیدن بتها برسانند . اما آشنایی با افسانه های اساطیری و روایات بت پرستان میگوید که "خدایان مذکر آنها برای هم آغوشی با دختران انسان روی زمین آمدند و از آمیزش آنها نسلی دو رگه بوجود آمد " .
این جریانی نبود که در مورد عیسی مسیح رخ داد . هنگامی که"روح القدس بر مریم سایه انداخت " موجودی که بدنیا آمد صد در صد انسان و صد در صد خدا بود که کاملا مخالف داستانهای خدایان اساطیری یونانی است . گذشته از این باید توجه کرد که هفتصد سال قبل از تولد مسیح و صدها سال قبل ازتاریخ افسانهٌ خدایان یونانی تولد مسیح از باکره در کتاب مقدس پیشگوئی شده بود - کتاب اشعیای نبی 14:7-
در برخورد اول چنین تشابهاتی بسیار عجیب بنظر میرسد ولی با اندکی تعمق خواننده متوجه میشود که حاوی حقیقت نیستند . برای درک بهتر مطلب به شباهتهائی میپردازیم که نویسنده رمز داوینچی بین مسیحیت و فرقه ای که ایزیس - Isis را میپرستیدند، قائل شده است . بر اساس عقیده این فرقه مصری، خدا و پادشاه آنها اوزیریس Osiris دست برادرش بقتل رسید و در رود نیل دفن شد . الههٌ ایزیس - ملکه او - جنازه را از نیل بیرون کشید و آن را در اختیار برادر شوهرش گذاشت که جسد را چهارده پاره کرده و در دنیا پراکنده میکند . ایزیس یکبار دیگر پاره های جسد را جمع کرد و در رود نیل "تعمید " داد و اوزیریس از مرگ قیام کرد. در اینجا نویسنده میخواهد بین افسانه زندگی دوباره اوزیریس و رستاخیز عیسی مسیح شباهتی بیافریند .
در مورد رستاخیز خدایان بت پرستان، دکتر ناش مینویسد : کدامیک از این خدایان کاذب از مرگ قیام کرده اند؟ مسلمأ هیچکدام زیرا هیچگونه سند و نوشته ای که به قیام آتیس -Atis- اشاره کرده باشد، بدست نیامده . همینطور در مورد قیام ازیریس -Osiris- میتوان ادعا کرد افسانه های قیام ازیریس، آتیس و ادونیس تفاسیر مختلفی دارد. مثلأ پس از آنکه ایزیس تکه های بدن پاره پاره ازیریس را جمع آوری کرد، ازیریس بمقام "خداوندی دنیای زیر زمین " ارتقا پیدا کرد این افسانه بکلی با قیام مسیح از مرگ متفاوت است . در باب میترا که میگویند خدا بود، مرد و زنده شد نیز فقط افسانه و روایتی است که مبنای تاریخی ندارد .
اگر قیام مسیح از مردگان تقلیدی از عقاید بت پرستان قدیم باشد، مسیحیت ارزشی ندارد بنابراین بجاست که با هم سابقه تاریخی رستاخیزمسیح را بررسی کنیم .
• اولین دلیل قانع کننده برای قیام
• عیسی مسیح، قبر خالی او است. بنابر نوشت. مورخین -مثل یوسیفون - و شاگردان مسیح، همه میدانیم که بدن عیسی در قبر خصوصی یوسف رامه ای -12- ، عضو هیئت رهبران یهود - مرقس 43:15 - دفن شد و بعد بنوشته - متی 28 : 11 - 13- قبر او را خالی یافتند از رستاخیز عیسی ببعد پیروان او و نیز مخالفینش، خالی بودن قبر او را قبول داشته و دارند .
• درنظر داشته باشید که در سالهای اولیه مسیحی، نقش و ارزش زنان بسیار کمتر از مردها بود و خیلی عجیب است که چند "زن " اولین افرادی باشند که قبر خالی را کشف کنند. این خود دلیل دیگری بر صحت ادعای نویسندگان اناجیل است که با برخورداری از عقاید قومی و فرهنگی زمان خود با وجود آنکه این کشف برای آنها باعث سرافکندگی "مرد "ها میشد، حقایق را همانگونه که روی داده است، نوشته اند .
• عیسی مسیح پس از قیام چندین بار بشاگردان و پیروان خود ظاهر شد . پولس مینویسد -رساله اول قرنتیان :-6:15 "پس از آن، یکبار بر بیش ازپانصد تن از برادران ظاهر شد که بسیاری از ایشان هنوز زنده اند، هر چند برخی خفته اند . سپس بر یعقوب ظاهر شد و بعد بر همه رسولان، و آخر از همه بر من نیز، چون طفلی که غیر طبیعی زاده شده باشد، ظاهر گردید . "اگر قیام مسیح اتفاق نیفتاده بود برای پولس، بسیار آسانتر بود که فقط "خوابیدگان" را به شهادت بگیرد نه آنکه بنویسد تعداد زیادی از آنها هنوز زنده اند! بیاد داشته باشید که رساله اول قرنتیان فقط پانزده تا بیست سال بعد از قیام مسیح نوشته شده است .

• چطور ممکن است در چند صد سال اولیه مسیحیت گروه قلیلی افراد عامی بتوانند امپراتوریهای زمان خود را زیرورو کنند ؟ با آنکه ایمانداران به عیسی مسیح در معرض اتهام، شکنجه و حتی مرگ فجیع بودند، چون به حقیقت ایمان خود واقف بودند ایستادگی کردند زیرا عاقلانه نیست که بخاطر عقیده ای عاری از حقیقت شخص جان خود را از دست بدهد .رستاخیز عیسی مسیح باعث تغییر شخصیت و دگرگونی اخلاقی اطرافیان او شد .
• پطرس - کیفا - که میترسید او را از پیروان عیسی بدانند وحتی سه بار او را انکار کرد، پس از وقوف به حقیقت قیام مسیح یکی از قویترین ایمانداران نسبت به او شد تا آنجا که وقتی میخواستند او را صلیب کنند گفت من لایق نیستم که مثل خداوندم صلیب شوم، پس او را وارونه صلیب کردند.
• یعقوب برادر عیسی که زمانی با او مخالف بود، پس از قیام مسیح خود را -غلام خانه زاد - مسیح نامید و سرپرست کلیسای اورشلیم شد و بخاطر ایمانش به عیسی مسیح، شهید شد . یکی از مورخین بنام اوزبیوس قیصریه -Osebius of Caesarea- شرح میدهد که چگونه او را دستگیر کردند و از بالای برج معبد بزمین انداختند و سپس سنگسار کردند -تاریخ قدیم یهود ، یوسفون .-1991
• پولس که زمانی ربای شائول نامیده میشد و تنها کارش تفتیش عقاید و آزار مسیحیان بود نیز متحول شد، آنطور که خودش مینویسد: - رساله به فیلیپیان -11-7:3 "اما آنچه که مرا سود میبود آنرا بخاطر مسیح زیان دانستم . بلکه همه چیز را نیز به سبب فضیلت معرفت خداوند خود مسیح عیسی زیان میدانم که بخاطر او همه چیز را زیان کردم و فضله شمردم تا مسیح را دریابم و در وی یافت شوم نه با عدالت خود که از شریعت است بلکه با آن که بوسیله. ایمان مسیح میشود، یعنی عدالتی که از خدا برایمان است . و تا او را و قوت قیامت وی را و شراکت در رنجهای وی را بشناسم و با موت او مشابه گردم . مگر بهروجه بقیامت از مردگان برسم . "تنها یعقوب ، پولس و پطرس نبودند که زندگیشان عوض شد بلکه بیش از چند هفته از قیام مسیح نگذشته بود که زندگی حداقل هزاران یهودی با ایمان بر او عوض شد و بتدریج حقیقت زندگی، پیام، مرگ و قیام عیسی بزرگترین امپراتوری زمان را عوض کرد.
مریم مجدلیه به معرفی اناجیل
دن براون مینویسد :
1- کلیسای اولیه نیاز داشت برای ارضای جهانیان عیسای پیامبر را بمرحل. الوهیت برساند . باین منظور تمام نوشتارهائی را که زندگی حقیقی مسیح را شرح میداد از عهد جدید خارج کرد ولی متأسفانه از نظر اولیای این امر، نتوانست جملگی آنها را نابود کند و یک اثر زنده یعنی مریم مجدلیه و ازدواج او را با عیسی مسیح که نکته ای تاریخی است، جا گذاشت . - صفحه 244-

2- برطبق عقاید روحانیون یهودی. مرد یهودی میبایست ازدواج کند و عیسی هم که یهودی بود از این قاعده مستثنی نبود و فقط روحانیون یهودی بودند که میتوانستند فردی را از ادای این وظیفه معاف کنند .

3- مسیح میخواست مریم مجدلیه در رأس کلیسای او باشد و بعنوان الهه مورد پرستش قرار بگیرد . . . او از اولاد بنیامین بود. مسیح مظهر صلح و صفا بود و در ضمن پایه گزار برابری زن و مرد شمرده میشد این بود که وقتی او را گرفتند رهبری نهضتش را به همسر حامله اش مریم مجدلیه واگزار کرد - صفحه244 و 248-

4- شاگردان مسیح از اینکه او مریم را بیشتر از آن ها دوست داشت ناراحت بودند و از او سوال میکردند چرا او را بیشتر از همه ما دوست داری؟ - صفحه 246-
5- تا امروز مریم مجدلیه بعنوان الهه، جام مقدّس، مادر مقدّس و . . . ستایش و عبادت میشود . او که در هنگام به صلیب کشیدن عیسی آبستن بود و جانشینی اش باعث کدورت خاطر پطرس شده بود - که خودش را جانشین مسیح میدانست -، برای آنکه طفلش از عیسی را از هر گزندی مصون بدارد چاره ای جز فرار از اورشلیم نداشت . مریم مجدلیه با کمک عموی مورد اعتماد عیسی بنام یوسف رامه ای -14- مخفیانه به فرانسه امروزی که در آن ایام "گل " -Gaul- نامیده میشد فرار کرد و به جامعه یهودی آنجا پناه آورد و تا آخرعمر آنجا بود و در آنجا فرزندش بدنیا آمد .بر خلاف ادعای نویسنده در هیچیک از آثار قرون اولیه اشاره ای به ازدواج عیسی نمیبینیم . حتی در آثار مورخ شهیری مثل یوسیفون که به مسیح با عناوین "مرد خوب، جادوگر، معلم اخلاق و . . . " اشاره کرده با تمام شایعات دروغی که مخصوصأ در قرن اول شایع شد؛ هیچ اشاره ای به ازدواج در زندگی مسیح نمیبینیم . از طرفی نباید فراموش کنیم که در یهودیت قدیم گروههائی بودند که ازدواج نمیکردند مثل شاخه ای از اسن ها10Essenes- -، مصری ها و یا درمانگرهای پیرو افلاطون . هم چنین گروه زیادی از انبیای بنی اسرائیل همانند ارمیا و یا بانوس -Banus- که معلم یوسیفون بود و یحیی تعمید دهنده و غیره بودند که هیچکدام ازدواج نکردند . طبق مدارک تاریخی موجود هیچ دلیلی برای تعلق مریم مجدلیه به خانواده بنیامین یا اینکه مسیح بخواهد او بعنوان الهه ای مورد پرستش قرار بگیرد وجود ندارد . از طرفی، با بودن مردانی که سه سال شاگردان مسیح بودند، منطقی تر آن بود که آنها رهبران کلیسای مسیح باشند .پای اصلی ادعاهای دن براون برای ثبوت ازدواج عیسی و مریم مجدلیه یکی از کتب مطرود بنام "انجیل " فیلیپ است که در یکی از فصلهای آن اشاره شده که عیسی همراه خود مریم را بوسید . دن براون لغت "همراه " را تفسیر کرده و مینویسد "در زبان آرامی "همراه " بمعنای همسراست " ! و ادامه میدهد : "شاگردان مسیح باو اعتراض کردند که چرا مریم را بیشتر از آنها دوست دارد "؟ که خود پاسخی بر ردّ ادعای نویسنده است زیرا اگر عیسی با مریم ازدواج کرده بود دوست داشتن و بوسیدن همسر امری عادی بود . در مقابل دلائل محکمی داریم که ثابت میکند عیسی هرگز ازدواج نکرد. از جمله این دلائل تاریخی میتوان به نوشته های پولس اشاره کنیم . پولس در کتاب اول قرنتیان باب نهم از آیه پنج ببعد از حق خودش در داشتن همسر دفاع میکند و مینویسد : "آیا اختیار نداریم که خواهر دینی را بزنی گرفته همراه خود ببریم مثل سایر رسولان و برادران خداوند و کیفا ؟ " اگر عیسی نیز ازدواج کرده بود مسلمأ پولس آن را بعنوان بهترین نمونه زندگی ذکر میکرد .

بر خلاف نوشته دن براون هیچ دلیل و مدرک تاریخی موجود نیست که یوسف رامه ای را بعنوان عموی مسیح نشان دهد . بخش از اتهامات دن براون که به زندگی خانوادگی عیسی مسیح در رابطه با مریم مجدلیه و دخترشان سارا مربوط است برای اولین بار در قرن نهم میلادی شایع شد!
نقاشی شام آخر
دن براون مینویسد :

1- ازدواج مسیح با مریم مجدلیه واقعه ای ثبت شده در تاریخ است . . . وتصویر نقاشی شام آخر فریاد میزند که مسیح و مریم زن و شوهر بودند - صفحه 245-244-

2- فردی که در شام آخر کنار عیسی نشسته است، یک زن و در حقیقت مریم مجدلیه است . . . . فاصله بین عیسی و نفر سمت راست او بشکل -v- است که نشانی از زنانگی است .تاریخ شناسان آثار هنری میگویند که این نقاشی که در سال 1497 کامل شده بود در ظرف کمتر از 20 سال رو بزوال گذاشت و تا سال 1568 فقط " لکه هائی درهم و برهم " از آن باقی مانده بود. از این رو واقعأ نمیتوان روی جنسیت شخصیتی که در دست راست مسیح نشسته نظر قطعی داد . از طرفی باید در نظر داشت که داوینچی مردهای جوان را با صورتی زیبا و شاید بتوان گفت "زنانه " نقش میکرد . در آخرین شاهکارش که تصویری از یحیی تعمید دهنده است و در موزه لوور پاریس نگهداری میشود نیز صورت یحیی با زیبایی ملیحی که نمایانگر سبک نقاشی داوینچی است نشان داده شده است.
سلحشوران معبد و انجمنی سرّی صومع. صیون
دن براون مینویسد :

1 - کلیسا برای حفظ اسرار ازدواج عیسی و مریم متعهد شد و در این زمینه صومعه صیون اولین گروه "مذهبی _رزمی " را بنام "سلحشوران معبد " -Knights Templar- تشکیل داد .

2 - گروه "سلحشوران معبد " توسط پاپ کلمنت پنجم زیر فشار قرار گرفتند و از هم پاشیدند . علت آن بود که تمپلرها که از اسرار ازدواج عیسی و مریم مطلع بودند و معنای حقیقی "جام مقدّس " را میدانستند از پاپ اخاذی میکردند . باین جهت پاپ همه آنها را دستگیر و بجرم مرتد بودن زنده زنده سوزاند .
3 - با انهدام تمپلرها نگهبانی از اسرار مقدّس به صومعه صیون محول شد .
4 - بر طبق اسناد کتابخانه ملی پاریس در سال 1099 انجمنی سرّی بنام "صومعه صیون " -Priory Of Sion- برای حفظ و نگهداری اسرار مهمی تشکیل شد . این سرّ مهم ازدواج عیسی میسح با مریم مجدلیه و تولد فرزند آنها "سارا " بود که اعقاب او خاندانهای سلطنتی اروپا یعنی سلسله پادشاهی مرووینیانِ- 6- فرانسه را تشکیل دادند . - صفحه 255-

5 - مرووینیان ها موسس پاریس -7 - هستند . - صفحه 257-

در مورد جمعیت "سلحشوران معبد " -Knights Templar- میدانیم که تشکیل آن نه در زمان مسیح در قرن اول - بگفته دن براون - بلکه بیشتر از هزار سال بعد در سال 1118 صورت پذیرفت و تا 1291 ادامه داشت . نه تنها در مورد زمان تشکیل این گروه، بلکه در مورد از هم پاشی آنان نیز دن براون برای نیل بمقصود خود تاریخ را نادیده میگیرد . حقیقت آن است که فیلیپ چهارم پادشاه فرانسه به طمع دستیابی به ثروت تمپلرها، پاپ را مجبور کرد تا حکم به مرتد بودن آنها بدهد . سپس دستور داد تا آنها را دستگیرکنند و هم آنها از جمله رهبرشان ژاک دومولی Grand- -11 - -Master Jacques de Molay را در سال 1314 بصورت مشعلی زنده بسوزانند .در عین حال باید به نکته دیگری توجه شود و آن اینکه جمعیت صومعه صیون نه در سال 1099 بلکه در سال 1956 در فرانسه به ثبت رسید و در سال 1996 جعلی بودن مدارک آن طی کتبی در فرانسه و برنامه ای مستند از BBC ثابت شد . این مدارک جعلی را شخصی بنام پییر پلانتارد 8 در آرشیو کتابخانۀ ملی جاسازی نموده بود . در عین حال سلسلۀ پادشاهی مرووینیان، نه در زمان مریم بلکه هفتصد سال بعد از ایجاد پاریس به آن شهر دسترسی یافتند .


مریم مجدلیه و مسیح در انجیل
انجیل حقیقت رابطه مریم مجدلیه و مسیح را چگونه بیان میکند؟ اولین کتاب انجیل که از مریم مجدلیه نام برده، انجیل لوقا است که مینویسد : "و زنان چند که از ارواح پلید و مرض ها شفا یافته بودند یعنی مریم معروف به مجدلیه که از او هفت دیو بیرون رفته بودند و یونا زوجه خوزا ناظر هیرودیس و سوسن و بسیاری از زنان دیگر که از اموال خود او را خدمت میکردند . "- لوقا 8 : 2 – 3 - اناجیل دیگر فقط در پای صلیب و روز رستاخیز عیسی مسیح از مریم مجدلیه نام برده اند . لوقا هم که از او یاد کرده مینویسد که مریم همراه گروهی از زنان دیگر در خدمت عیسی بود بنابراین موقعیتی خاص نداشت که از او باعناوینی غیر از آنچه که بود، یاد شود .

بر اساس اناجیل عیسی مسیح فرمانبردار مطلق و مطیع خدای پدر بود - انجیل یوحنا 8 : 29 - او تمام ده فرمان را وفادارانه اجرا میکرد - متی 5 : 17- و دیگران را به اطاعت از آنها تشویق میکرد - متی 19: 17 - 22 هنگامی که عیسی بر صلیب آویخته بود ارادت و وفاداری خود را به حکم پنجم که میگوید : پدر و مادر خود را احترام کن - خروج 20 : 12-، نشان داد . یوحنای رسول به تفصیل مینویسد :"و پای صلیب عیسی مادر او -مریم -، و خواهرِ مادرش مریم زنِ کلوپا و مریم مجدلیه ایستاده بودند. چون عیسی مادر خود را با آن شاگردی که دوست میداشت ایستاده دید به مادر خود گفت : « ای زن اینک پسر تو .» و به آن شاگرد گفت : « اینک مادر تو » و در همان ساعت آن شاگرد او را بخانه برد . " - یوحنا 19 : 25 – 27 - در دقایق آخر زندگی زمینی خویش، عیسی بفکر مادر بیوه اش و سرپرستی او بود . باین جهت یوحنا را مأمور اجرای این امرکرد . این توجه دلیل عمق علاقه و احترام عیسی نسبت به مادرش بود . او با آنکه بشدت در رنج و عذاب بود، مسئولیت خود را نسبت بمادرش ادا کرد . توجه کنید مادر مسیح به اتفاق همسر کلوپا و مریم مجدلیه در پای صلیب بودند -آیه 25.- اگر عیسی مسیح با مریم مجدلیه ازدواج کرده بود آیا با دیدن او یگانگی و پیوندی را که شوهر را به عشق و نگاهداری از همسرش فرمان میدهد، فراموش کرده بود؟ آیا او فراموش کرده بود که در کتاب پیدایش 24:2 مینویسد :" . . . مرد پدر و مادر خود را ترک کرده با زن خویش خواهد پیوست و یک تن خواهند بود .
"همین یک آیۀ کتاب مقدّس کافی است نشان بدهد که حلقه ازدواج محکمتر از بستگی فامیلی است. بنابراین شوهر شایسته شخصی است که همسرش را مخصوصأ اگر آبستن باشد در مرحله ای پائین تر از مادرش قرار نمیدهد . عیسی مسیح بر بالای صلیب حتی نامی از مریم مجدلیه نبرد !

براون کلاً حقایق مسلم کتاب مقدس را نادیده میگیرد . قبل از شروع خدمات عیسی مسیح در سی سالگی در هیچ نوشته و مدرکی ازدواج او ذکر نشده، در طول سه سال خدماتش هرگز اشاره ای به ازدواج او نشده، در شرح مصلوب شدن او نکته ای دربارۀ ازدواج او نیامده و در تعریف در قبر سنگی نهادن جسد او، حنوط - تدهین بدن با داروهای معطر - و سرانجام قیامش نیز صحبتی از ازدواج او نیست .

جام مقدّس
دن براون مینویسد :
1 - میتوان بجای دید معمول به "جام مقدس " -Holy Grail- -پیاله ای که مسیح در شام آخر از آن نوشید -، مریم را بعنوان "ظرف محتوی حیات -یعنی اولاد عیسی - در نظر گرفت .
2 - جستجوی جام مقدّس در واقع تلاشی است برای یافتن و زانو زدن در برابر استخوانهای مریم که قرنهاست توسط این جامعهٌ سرّی حفظ شده است . . .از همین رو مریم بعنوان "زن مقدّس " یا "جام مقدّس "-Holy grail- معروف شد .

در سالهای 1960 و 1970 مردی فرانسوی بنام پییر پلانتارد -Pierre Plantard- مدارکی منتشر کرد که بر اساس آنها "ثابت " میشد گروه سرّی وجود دارد که تنها هدفش حفظ اسرار "جام مقدّس " است . بر طبق این مدارک همبستگی خونی بین عیسی مسیح و مریم مجدلیه با پادشاهان فرانسه و نهایتأ با خود پییر پلانتارد توضیح داده شده بود . این ادعای عجیب در سال 1982 عمومیت یافت تا آنکه در 1993 کتاب "خون مقدّس، جام مقدّس "Holy Blood,Holy Grail- -بی پایه بودن آن را ثابت کرد و خود پییر پلانتارد هم با ادای سوگند اظهار داشت تمام ادعاهای او بی اساس بوده است .

از همین کتاب "خون مقدّس، جام مقدّس " است که دن براون بر این حدس اطمینان یافته که مریم مجدلیه از طایفه بنیامین است . ادعائی دیگر که هیچ دلیل تاریخی برای قبول آن وجود ندارد . دن براون ادعا میکند که طومارهای کومران"جام مقدّس " حقیقی را نشان میدهند در صورتیکه هیچ ذکری از جام مقدّس در طومارهای کومران یافت نمیشود . در هیچ انجیلی صحبت از جام مقدّس در میان نیست . اولین مطلبی که از جام مقدّس یاد میکند داستانی است که در سال 1100 میلادی یعنی بیشتر از هزار سال بعد از مسیح توسط کریستین دوتروی Christian deTroyes نوشته شده و در آن ذکر شده که جام مقدّس جامی است که مسیح در شام آخر از آن شراب نوشیده است . افسانه های بعدی جام مقدّس را ظرفی میداند که حاوی خون مسیح بود . آنچه مسلم است آنست که اگر این ظرف وجود داشت و اینچنین اهمیت داشت در عهد جدید از آن یاد میشد . پس این ادعا نیز پوچ و نادرست است .

وحدت خدا و پاکی مراسم معبد
دن براون مینویسد :
1 - در روزگاران اولیه مراسمی جنسی در معبد یهودیان انجام میشد . - صفحه 309-

2 - مریم مجدلیه عضو گروهی بود که خدایان مؤنث را عبادت میکردند .

3 - لفظ چهار حرفی مقدّس -Y H W H- که یهودیان احترام خاصی برای آن قائلند و آن را نام خداوند میدانند در حقیقت از لغت یهوه Jehovah- - گرفته شده که خود ترکیبی دو جنسه حاصل ادغام "یا "ی مذکّر -masculine Jah- و "حوا ". مؤنث -زن آدم - است . - صفحه 309-

4 - یهودیان قدیم عقیده داشتند که قدّس الاقدّاس معبد سلیمان جایگاه نزول خدا و همینطور شریک برابر مؤنث او بنام شکینا -Shekinah- بود .

هیچ مدرکی که بنحوی دال بر انجام مراسمی جنسی در معبد یهودیان باشد در دست نیست . درست است که این کتاب رمانی بیش نیست ولی با این وجود هنوز ابراز و مطرح کردن آن کاملاً دور از عقل و مثل بسیاری قسمتهای دیگر کتاب بنحوی توهین آمیز است . بخصوص وقتیکه درهمه احکام و مراسم یهود نگاه میبینیم که چه تآکید مهمی بر پاکی و قدوسیت خدا و معبد دارد . از طرفی هیچ مدرکی که نشان دهد مریم مجدلیه عضو گروهی بود که خدایان مؤنث را عبادت میکردند وجود ندارد .

بزرگترین افتخار قوم یهود یکتاپرستی است و همین قوم است که یکتاپرستی را بدنیا هدیه داده، و شکینا در زبان عبری بمعنای جلال و عظمت خداوند آمده است . با دو دلیل روشن به آسانی انحراف نویسنده در اینموارد مشخص میشود . -1- کتاب مقدّس بدون وقفه بریکتا بودن خداوند تأکید دارد و -2- شکینا اشاره به جلال خداوند دارد و نه مونثِ برابر او .

1 - کتاب مقدّس تأکید میکند که خدا یکی است . از شروع کتاب پیدایش تا انتهای مکاشفه یوحنا پیام یکی است و آن یکتا بودن خداوند است که در تمام سطور و صفحات آن منعکس است . یکی از اولین دعاهای آئین یهود -شمه -SHEMA میگوید : "بشنو ای اسرائیل، خداوند خدای ما یهوه واحد است " -تثنیه .-6:4 در سرود موسی هنگام خروج از مصر کلمات خداوند را میشنویم که میفرماید : "الان ببینید که من خود او هستم و با من خدای دیگری نیست . من میمیرانم و زنده میکنم . مجروح میکنم و شفا میدهم . از دست من رهاننده ای نیست " - تثنیه 39:32-

یگانگی خدا در عهد جدید نیز به تأکید یاد شده است . پولس رسول در اول قرنتیان -4:8- مینویسد : "به جز یک خدا، خدائی دیگر نیست " .همچنین یعقوب 19:2- -، .یوحنا -44:5- و 3:17- -، رومیان 3 : 29 - 30- و 26:16- -، غلاطیان 20:3- -، افسسیان 6:4- -، اول تیموتاوس -17:1- و -5:2- و آیات دیگر انجیل به یکتایی خدا اشاره میکنند .

2 - شکینا : همانطور که قبلأ گفتیم بمعنای جلال خداوند است و در -خروج 22:25 -، لاویان 2:16- -، دوم سموئیل 2:6- -، دوم پادشاهان 19 : 14 - 15-، مزامیر 1:80-، اشعیا 16:37-، حزقیال 3:9- و 18:10 -، عبرانیان 5:9 - به آن اشاره شده است . انجیل تفسیری عهد جدید مینویسد :"لفظ جلال بمعنای حضور خداوند است " . موسی جلال خداوند را دید -خروج 40 : 34 – 38 - با این شرح اظهار عقیده دن براون که شکینا را شریک مونث خداوند معرفی میکند بی پایه و نادرست است .
لفظ Y H W H قدیمی ترین نام خداوند است -مشتق ازکلمه عبری -Hayah و از ادغام کلمات مذکر و مونث درست نشده است . ریشه این چهار حرف در زبان عبرانی از نام خداوند در فعل "بودن " است . حتی خدا در عهد قدیم خود را "هستم آنکه هستم " معرفی میکند . ولی چون این لفظ بسیار مقدّس و والا است در قرن شانزدهم میلادی برای آنکه فرمان سوم شکسته نشود آن را با لغت خداوند -ادونای - در هم آمیخته و لفظ "یهوه " را متداول کردند . پس کلمه یهوه از Yمیاید H W H و نه بر عکس .

سندیت .... مقدس
دن براون مینویسد :
1 - کتاب مقدّس چندین بار ترجمه و دستکاری شده و هیچ تاریخ مسلمی از نسخ. اصلی و قطعی آن در دست نیست - صفحه 231-

2 - که هزاران کتاب در باره زندگی او نوشته شده و بیش از هشتاد انجیل از او یاد کرده - صفحه 231- ولی فقط چهار انجیل در سال 325 از سوی امپراتورکنستانتین پذیرفته شده و رایج است .

3 - کتب مقدّسه مسیحی ویهودی را خدا ننوشته و نویسندگانی در طول قرون گذشته نوشته و ترجمه کرده اند -صفحه 231 - و مسلمأ در این دوران طولانی بخش هائی از آن مورد تجدید نظر، محو و یا افزایش قرار گرفته و مسخ شده است . کتاب مقدس محصول انسان است . . . نه خدا .

4 - عهد جدید شهاداتی نادرست است - صفحه 345 - و بر اساس جعلیات استوار است - صفحه 341 -
کتاب مقدس محصول فکر و دستکاری انسان نبوده، بلکه ترجمه ای است از متون اصلی که با الهام از خداوند نوشته شده و از قبل از شورای نیقیه تثبیت و بدون هیچ تغییری بما رسیده است . چند دلیل داریم که نظر نادرست دن براون را در مورد سندیت کتاب مقدس تشریح میکند .
اولأ در سال 313 میلادی که کنستانتین مسیحیت را بعنوان آئین رسمی امپراتوری روم برگزید، نه فقط سالها تا برگزاری شورای نیقیه فاصله بود، بلکه حدود دویست سال از کامل شدن نوشتارهای مقدّس میگذشت . در واقع طبق نظر محققین مسیحی تمامی کتابهای عهد جدید بین سالهای 40 تا 90 میلادی نوشته شده اند.

امروز قسمتهایی از نوشته های انجیل یوحنا پیدا شده که آنرا متعلق به سالهای بین 90 تا 120 میدانند . در سال 130 میلادی چهار انجیل متی، مرقس، لوقا و یوحنا و سیزده رساله پولس توسط بسیاری از کلیساها بعنوان متون مقدسه مسیحی قبول شدند . ایرنائوس در 110 میلادی در پاپیاس -Papias- به چهار انجیل اشاره میکند . اولین مورخ انجیلی بنام اوسبیوس -Eusebius- شرح میدهد .. چگونه اناجیل برگزیده شدند و مسیحیان اولیه در اورشلیم، انطاکیه، اسکندریه و روم آنها را پذیرفتند .

ثانیأ مراجع تاریخی دن براون یا قابل مقایسه با کتاب مقدس نیستند و یا سندیت کتاب مقدس را تأئید میکنند . نویسنده "رمز داوینچی " از دو کتاب بعنوان اسناد معتبر یاد میکند که هر دو در حدود یکصد سال گذشته در مصر بدست آمده اند .یکی از این کتب به اصطلاح "انجیل " فیلیپ است که در نگ حمادی -Nag Hammadi-10 واقع در مصر در سال 1945 پیدا شد . در نگ حمادی کلا 52 عنوان مختلف فلسفی و مذهبی از درون ظروف سفالین بدست آمد که طبق بررسی محققین در حدود قرن چهارم میلادی نوشته شده اند . شش نوشته از این مجموعه "انجیل " نامیده شدند ولی نباید فراموش کرد که لفظ انجیل بصورت اسم خاص کتب مقدّسه در آمده و آنچه که در این نوشته ها دیده میشود هیچگونه رابطه ای با اناجیل چهارگانه ندارد . در عین حال در نوشته های نگ حمادی آثاری متاثر از فرهنگ مصر، اخلاقیات، مطالبی در کشف اسرار و نوشته های کتاب مقدس یهود و جالب تر از آن بازنویسی از کتاب جمهور افلاطون بدست آمده است
-http://www.nag-hammadi.com
کتاب دومی که دن براون به آن استناد میکند یعنی "انجیل " مریم نیز در اواخر قرن نوزدهم در مصر یافت شده و عقاید منحصر بفرد دیگری بخصوص در مورد رابطه مریم مجدلیه و مسیح مطرح میکند و بخصوص تأکید میکند که "شاگردان مسیح از رابطه بسیار نزدیک عیسی مسیح و مریم مجدلیه منزجر بوده و به آن دو حسادت میکردند " . در این کتاب بیشتر از هر چیز در مورد جایگاه روح بعد از مرگ بحث شده و این نظریه ای است که در حدود اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم میلادی حکمای یونان بر سر آن بحث میکردند .

دن براون مجموعه نگ حمادی را همطراز طومارهای کومران -بحرالمیت - میداند ولی در واقع مجموعه نگ حمادی و طومارهای کومران کاملا از هر نظر با یکدیگر تفاوت دارند . طومارهای کومران نه در سال 1950بگفته دن براون - صفحه 234- بلکه در سال 1947 پیدا شدند و هیچگونه نمونه ای از اناجیل و یا اشاره ای به عیسی در آنها نبود . بلکه تطبیق آنها با کتب عهد قدیم درستی و حقانیت این کتب را ثابت میکند و دلیلی ندارد که واتیکان -بگفتهٌ دن براون - مانع از انتشار آنها شود . طومارهای کومران اصلأ مدارکی مسیحی نبوده بلکه متعلق به فرقه خاصی از یهودیان بنام "اسن " ها 12 -Essenes- میباشند که قبل از مسیح نوشته شده اند ! برعکس همه مدارک نگ حمادی بعد از سال 150 میلادی نوشته شده اند یعنی حداقل 50 سال بعد ازکامل شدن همه نوشته های عهد جدید !
در برابر ادعای دن براون که فکر میکند طومارهای کومران از نظرات او پشتیبانی میکند، در آنها نکته بسیار مهمی در تأئید سندیت کتاب مقدس دیده میشود . در طومارهای کومران نسخه ای از کتاب اشعیای نبی بدست آمد که در سال 150 قبل از میلاد نسخه برداری شده بود . این نسخه بیشتر از هزار سال از نسخه ای که تا آن زمان در دست بود و در سال 980 میلادی تهیه شده بود، قدیمی تر است . نکته مهم آنجاست که در مقایسه ایندو دست نوشته هیچ مغایرتی وجود ندارد . کتاب اشعیا که در غار کومران پیدا شد، دقت فوق العاده کتاب مقدس را نشان میدهد . دکتر گلیسون آرچر -Gleson Archer- که هر دو نسخه 980 میلادی و 150 قبل از میلاد را از نزدیک دیده و بررسی کرده است، مینوسید : با اینکه بین تاریخ رونویسی این دو سند بیشتر از یکهزار سال فاصله است، یگانگی لغاتی که بکار رفته در 95 درصد متن اعجاب انگیز است، و 5 درصد بقیه نیز اختلافات در سیلاب کلمات یا ترادف لغوی است !
در مورد این ادعا که عهد جدید طی نسخه برداریها تحریف شده باید بگوئیم : در پنج قرن اول مسیحیت هزاران کپی از اناجیل مقدس در سطح وسیعی از دنیای آنروز پراکنده شده بود . برای آنکه تحریف یا تغییری درآنها داده شود میبایست تمام آن کتب -اگر صاحبان آنها میخواستند - در دسترس تحریف کنندگان قرار بگیرد تا متن اناجیل در تمام آنها عوض شود - که غیر ممکن بود - . در چند قرن اول مسیحی کتاب مقدّس به چند زبان ترجمه شد . آیا میتوان باور کرد که تمام آن ترجمه ها در گستره دنیای آنروز بطور یکنواخت مورد دستبرد و تحریف قرار گرفته اند؟

درکنار دلایل محکم شواهد نوشتاری بر صحت اناجیل، باستانشناسی دلائل تازه ای در برابر محققین قرار میدهد . برای مثال :
• سالیان سال بود که کتاب دانیال نبی مورد ایراد مورخین بود زیرا در تاریخ ایام دانیال از پادشاهی بنام بل شازار -Belshazzar- اثری نبود تا آنکه باستان شناسان دریافتند که نبونیدوس -Nebanidus- پادشاه وقت هنگامی که بقصد جنگ از بابل خارج میشد، یکی از سرداران خودش را بپادشاهی گماشت و نام این سردار بل شازار بود !

• برای سالیان متمادی شکاکان و آنها که شاید بدرستی از نحوه صلیب کردن مجرمین مطلع نبودند میگفتند که دستهای عیسی به چوبه افقی صلیب با طناب بسته شده بود و هرگز میخ یا میخی بدستهای او کوبیده نشده بود . همچنین عده ای مرگ و اینکه او طبق رسوم یهود دفن شده بود و در روز سوم از مردگان قیام کرده بود را قبول نمیکردند . ایراد دیگری که میگرفتند به محاکمه عیسی، شکنجه و شلاق زدن او و حتی وجود پنطیوس پیلاطس حاکم رومی بود که دستور داد مسیح را مصلوب کنند . وجود کاهن اعظم قیافا -Ciaphas- هم یکی از اشکالاتی بود که بر مستند بودن شرح وقایع اناجیل میگرفتند . همه این اشکالات سالهاست که با مدارک مختلف و تاریخی حل و بر طرف شده اند . بعنوان مثال بدلایل موثقی که اخیرأ باستان شناسان دربارهٌ مصلوب کردن عیسی پی بردند اشاره میکنیم . اخیرأ کشف فوق العاده ای بوسیله کاشف آن جفری شلر -Jeffrey Sheler- دریو . اس . نیوز -U.S.News- چاپ شد . مدرکی که بدست آمد باقیمانده مردی بود که در سالهای اولیه قرن اول مصلوب شده بود . جفری شلر در سال 1990 موفق به کشف قبرستانی در دو مایلی جنوب معبد اورشلیم شد . در این قبرستان صندوق های کوچکی از سنگ مرمر نگاهداری میشد که حاوی استخوان های افراد درگذشته بود . یکی از این صندوقچه ها حاوی استخوان های مردی حدود 60 ساله بود که روی آن نام صاحبش یوسف برقیافا نوشته شده بود . کارشناسان عقیده دارند این استخوان ها باقیمانده قیافای معروف است که دستور بازداشت و محاکمه عیسی را داد و او را به پیلاطس تسلیم کرد تا مصلوب شود .

در مورد وجود پیلاطس خاک برداریهائی که در خرابه های قیصریه دریهودا انجام شده لوحۀ سنگی را نمایان کرد که نشان میداد هنگام مصلوب کردن عیسی مسیح در اورشلیم، حاکم رومی پیلاطس نام داشته و پلاک طلائی کوچکی یافت شد که با حروف لاتین روی آن نوشته شده بود : "پونتیوس پیلاطس والی یهودیه این معبد را به افتخار تیبریوس به مردم قیصریه هدیه میکند " . شلر در ادامه مینویسد : باستان شناسان باقیمانده. جسد مردی را یافتند که در گیوات هامیتواه -Giva’at ha-mitvah- نزدیک نابلس دفن شده بود. بررسی دقیق اسکلت یافت شده نشان داد.
شرایط مصلوب کردن دقیقأ همان بود که در اناجیل شرح داده شده . صاحب اسکلت 28 تا 30 سال سن و پنج فوت قدّ داشته . از دستهای او دو میخ قطور عبور داده شده بود . دو پای او رویهم قرار گرفته و با میخ دیگری به چوب. عمودی صلیب ثابت شده بود و استخوان ساق پای او را شکسته بودند ! درست همانگونه که در انجیل شرح داده شده است .-1999 Sheler;Is the Bible True?Harper-

امروز بیشتر از پنجهزار نسخه یونانی و حدود بیست هزار ترجمه بزبان های لاتین، قبطی و سوری موجود است و تطبیق آنها با یکدیگر نشان میدهد که تفاوتی با اناجیل امروز ندارند . قدیمی ترین نسخه ای که در دست است در سالهای اول قرن دوم میلادی است و بفاصلۀ چهل تا پنجاه سال از نوشتن اناجیل نسخه برداری شده اند . نسخه قدیمی دیگری در موزهٌ واتیکان موجود است -Codex Vaticanus- .. در سال 350 میلادی تهیه شده . بر اساس گفتهٌ کریگ بلومبرگ -Craig Blomberg- کارشناس کتب مقدّسه -که حتی دیرباوران نیز آنرا قبول دارند -، در آن سالهای نوشته شدن اناجیل -بین هفت تا پنجاه سال بعد از مرگ و قیام مسیح -، گروهی از شاهدان عینی زندگی عیسی هنوز زنده بودند و میتوانستند اگر اشتباهی در متون نوشته مسیحیان بیابند آنرا بزرگ کرده و از اعتبار اناجیل بکاهند . مقایسه انجیل و متون دیگر تاریخی از لحاظ تعداد نسخه های بدست آمده، و فاصله نسبتأ کوتاه زمانی بین اتفاقات زندگی مسیح و زمان نوشته شدن آنها دلیل بسیار محکم دیگری در سندیت کتاب مقذس مسیحیان است


گذشته از شاگردان عیسی، مورخین دنیای قدیم همانند یوسیفون -Josephus- که قبل از سال 100 میلادی میزیست و یا تاکیتوس رومی- 13- 120--Tacitus- میلادی -، سوتونیوس 110--Suetonius-14- میلادی - و حاکم رومی پلینی 110-pliny- میلادی - که نوشته های آنان موجود است، بسیاری از حوادثی را که در اناجیل شرح داده شده تائید میکنند . همچنین نوشته های پدران اولیۀ کلیسای مسیح از جمله : ایرنائیوس Irenaeus- -، ترتولیان Tertullian- -، ژولیوس افریکانوس -Julius Africanus-15 و کلمنت رومی -Clement of Rome- همه به قبل از 250 میلادی برمیگردد و حقیقت تاریخی اناجیل را تائید میکنند .

از طرف دیگر در خود کتاب مقدس که اساس ایمان مسیحیان بوده و هست، بارها خدا کسانی را که در متن بهر نحوی دست ببرند بشدت تهدید به مجازات میکند . برای نمونه در کتاب مکاشفه 22 : 18 - 19- ذکر شده که میگوید : "زیرا هر کس را که کلام نبوت این کتاب را بشنود شهادت میدهم که اگر کسی بر آنها بیفزاید خدا بلایای مکتوب در این کتاب را بر وی خواهد افزود و هر گاه کسی از کلام این نبوت چیزی کم کند خدا نصیب او را از درخت حیات و از شهر مقدّس و از چیزهائیکه در این کتاب نوشته است منقطع خواهد کرد " . کتاب تثنیه -4:2- نیز میگوید : "بر کلامی که من بشما امر میفرمایم چیزی میفزائید و چیزی از آن کم منمائید تا اوامر یهوه خدای خود را که بشما امر میفرمایم نگاه دارید " . در جای دیگر همین کتاب -تثنیه -12:32 مینویسد : "هر آنچه من بشما امر میفرمایم متوجه شوید تا آنرا بعمل آورید چیزی بر آن میفزائید و چیزی از آن کم نکنید " . در کتاب امثال سلیمان نبی 30 : 5 – 6- میگوید : "تمامی کلمات خدا مصفی است، او بجهت متوکلان خود سپر است . بسخنان او چیزی میفزا مبادا تو را توبیخ نماید و تکذیب شوی " .

با وجود چنین آیات و فرامینی چگونه میتوان تصور کرد که ایمانداران یهودی و مسیحی با تحریف نوشتارهای مقدّس توبیخ خداوند را بجان بخرند یا فرزندان خود و نسل های آینده را بگمراهی رهنمون شوند؟ یا چطور ممکن است در کنار تحریف متون مقدّس، خودِ رهبران و اسقفان بزرگ مسیحی برای چند صد سال تا پای جان در برابر آزار و شکنجه و مرگ، هنوز بر ایمان خود بر متونی که میدانند تحریف شده ایستادگی کنند ؟
جالبست که علاوه بر همه این مدارک تاریخی، نویسندگان اناجیل تأکید میکنند که خود شاهد عینی وقایعی بودند که در نوشته های خود ذکر کرده و بر صحت آنها پا فشاری میکنند . از جمله لوقا -که پزشک بود - مینویسد : "از آنجا که بسیاری دست به تألیف حکایت اموری زده اند که نزد ما به انجام رسیده است، درست همانگونه که آنان که از آغاز شاهدان عینی و خادمان کلام بودند بما سپردند، من نیز که همه چیز را بدقت بررسی کرده ام، مصلحت چنان دیدم که آنها را بشکلی منظم برای شما، عالیجناب تئوفیلوس بنگارم، تا از درستی آنچه آموخته اید، یقین پیدا کنید . " - لوقا 4-1:1 -
یوحنا شاگرد محبوب عیسی مینویسد : "آنچه از ابتدا بود و آنچه شنیده ایم و بچشم خود دیده، آنچه بر آن نگریستیم و دستهای ما لمس کرد در باره کلمه حیات . و حیات ظاهر شد و آنرا دیده ایم و شهادت میدهیم و بشما خبر میدهیم از حیات جاودانی که نزد پدر بود و بر ما ظاهر شد " - رساله اول یوحنا 1 : 1 - 2 -
پطرس شاگرد دیگر عیسی مینویسد : "زیرا که در پی افسانه ای جعلی نرفتیم چون از قوت و آمدن خداوند ما عیسی مسیح شما را اعلام دادیم بلکه کبریائی او را دیده بودیم " - رساله دوم پطرس 16:1-

پس میبینیم .. افترای تحریف به متون و سندیت کتاب مقدس زدن گرچه در نوشته به آسانی ممکن است ولی در برابر منطق استدلالی و مدارک معتبر تاریخی جایی ندارند . با آنکه امروز اولین نسخه کتاب مقدّس در دست نیست هنوز رونوشت ها و مدارک محکمی در دست داریم که خلاف ادعای براون را ثابت میکند . با نظری سریع بر این یادداشتهای کوتاه و ذکر چند نمونه از اشتباهات دن براون بدون آنکه استعداد نویسندگی او را نفی کنیم تنها میتوانیم کتاب رمز داوینچی را داستانی سرگرم کننده کفر آمیز و افسانه ای پوچ بدانیم که برای نیل بهدف خود حقایق تاریخی را ببازی گرفته و تحریف کرده است .

پانوشتها
1 - اولین شورای نیقیه بدستورکنستانتین امپراتور مسیحی روم در سال 325میلادی برای جلوگیری از رشد و شیوع فرقه مرتد و تازه تأسیس آریوس

تشکیل شد . حاصل کار این شورا در "اعتقادنامه نیقیه " ثبت شده که مورد قبول اکثریت قریب به اتفاق مسیحیان دنیاست .


2 - آریوس -Arius- فرزند آمونیوس -Amonius- اهل لیبی در شمال آفریقا بود و بین سالهای 256 تا 336 زندگی میکرد . عقاید شخصی آریوس دررد الوهیت مسیح در همان ابتدا از طرف رهبران کلیسا کفر آمیز و ضد مسیحیت شناخته و رد شد .
3 - ایرنائوس -Irenaeus- اسقف کلیسا در قرن دوم میلادی .
4 - سپتویجنت -Septuagint- نام ترجمه ای است که بین سیصد تا یکصد سال قبل از میلاد مسیح از تورات بعمل آمد . این ترجمه غیر از کتبی که امروز در عهد عتیق موجود است، شامل کتاب مکابی نیز بود .
5 - یوسیفون. --Josephus- نام اصلی او .... بن متتیا است .. رومیها به Josephus تغییر دادند.
6 - مرووینیان -Merovingian-یکی از دودمان های پادشاهی فرانکی بودند که بین قرن پنجم تا هشتم میلادی در منطقه ای با مرزهای متغیر در بخش هائی از فرانسه و آلمان امروزی فرمانروائی میکردند . پادشاه معروف این سلسله کلویس -Clovis- بود که در سال 496 به آئین کاتولیک درآمد و تعمید گرفت .
7 - ایجاد پاریس - 250 سال قبل از میلاد گروهی دریانورد برای کنترل تجارت در اطراف رود “سن ” قریه ای را پایه گزاری کردند که بعدها تبدیل به پاریس شد . در سال 52 قبل از میلاد نام این فرقه لوته تیا -Lutetia- بود که بارها مورد تهاجم اقوام مجاور قرار گرفت و بین آلمان، فرانسه و ایتالیا دست بدست شد . نام لوته تیا را رومیها به پاریس تغییر دادند و در قرن ششم پادشاه وقت بنام فرانک کلویس اولین کاتدرال را در آن شهر ساخت و شهر را به پایتختی برگزید .
8 - پییر پلانتارد .1920-2000 -Pierre Athanase Marie Plantard- او فرد ماجراجوئی بود که در سال 1937 جمعیتی را با هدف تصفیه و تجدید عظمت فرانسه ایجاد کرد که بشدت ضدیهودی و ضد ماسونی بود . پلانتارد در 16 دسامبر سال 1940 طی نامه ای به مارشال پتن عقیدهٌ خود را در بار. آنچه که همکاری وحشتناک یهودیان و فراماسون ها مینامید، ابراز داشت و در ضمن، داوطلبی یکصد عضو جمعیت خود را در رویاروئی با یهودیان و فراماسون ها اعلام کرد . پیرپلانتارد در 1956 با همکاری آندره بونوم -Bonhomme- صومعهٌ صیون -Priory Of Sion- را تأسیس کرد و در سال 1960 بدون هیچگونه سابقه خود را وارث داگوبرت دوم -Dagobert II- پادشاه فرانسه معرفی و مدعی تاج و تخت فرانسه شد . چندی نگذشت که تمام ادعاهای خودرا پس گرفت. برای اطلاع بیشتر از زندگی پرماجرای او به کتاب "صومعه صیون " بقلم -Paul Smith- و آرشیو پلانتارد مراجعه کنید.

9 - نگ حمادی -Nag Hamadi- شهری قدیمی در مرکز مصر . در سال 1945 با کشف نوشته های باستانی در صومعه ای دورافتاده نام این شهر بر سر زبانها افتاد . تمام این نوشته ها بزبان قبطی و ترجمه از یونانی بود و معروفترین آنها انجیل توما بود .
10 - اسن ها -Essense- فرقه ای یهودی بودند که از دو قرن قبل از میلاد تا قرن اول شکوفا شدند . اغلب باستان شناسان عقیده دارند که طومارهای بحرالمیت یادگاری از اسن ها است . پس از حمل. لژیون رومی به اورشلیم 68- تا 71 میلادی - اسن ها نیز پراکنده شدند .
11 - ژاک دومولی Jacque de Molay- -.. بین سالهای 1244 و 1314 میلادی میزیست . او از نجبای فرانسه و بیست و سومین استاد اعظم تمپلرها بود که در مارچ 1314 بفرمان فیلیپ لوبل زنده سوزانده شد .
12 - -Joseph Of Arameteaیوسف رامه ای عضو هیئت رهبران یهودی بود که در خفا پیرو عیسی بود و پس از صلیب عیسی او را از پیلاطس گرفت و در قبری که برای خودش تهیه کرده بود، گذاشت .
13 - تاکیتوس رومی -Publius or Gaius Cornellius Tacitus- بین سالهای 55 تا 117 میزیست . متفکر، حقوقدان سناتور و بزرگترین مورخ رومی در زمان خود بود . پلینی مینویسد او فرزند حکمران رومی بلژیک و آلمان و یکی از برجسته ترین سیاستمداران رومی بود .
14 - سوتونیوس -Soetonius- بین 70 تا 130 میزیست . او در الجزیره متولد شد و تا آخر عمر مجرد ماند . او نویسند. تاریخ 12 سزار است. آنرا بدوست خود گالیوس کلادیوس اهدا کرد این کتاب شامل تاریخ رُم و کشورهای تابعه آن در سالهای قدرت دوازده سزار است .
15 - ژولیوس آفریکانوس -Julius Africanus- مورخ قرن سوم مسیحی که احتمالأ اهل لیبی بود . او در عموآس زندگی میکرد و از امپراتور تقاضا کرد تا شهر را مرمت کند . تقاضای او پذیرفته شد و از آن پس نام عموآس به نیکوپولیس تغییریافت.
فهرست مآخذ
برای تنظیم این یادداشت ها از منابع زیر استفاده شده است :
1- کتاب مقدّس -عهد عتیق و عهد جدید -
 




خلقت انسان






خداوند متعال در برخى از آيات قرآن كريم، به آفرينش انسان اشاره نموده، پيدايش او را از گل و خاك و همچنين از آب بى مقدار نطفه، گوشزد كرده است تا او را به خود آوَرَد، تا پاى از حريم بندگى بيرون ننهاده، از عظمت صنع پروردگارش به عجب آيد و هدايت و تدبير مستمر او را در كنار حكمت و رحمت و قدرتش، باور كند. 
قرن ها بود آنان كه به مطالعه قرآن مى پرداختند و به آيات آن گوش فرامى دادند، در حمل اين آيات بر معناى حقيقى شان ترديد روا نمى داشتند، درعين آن كه به پيام هاى تربيتيِ آن نيز توجه مى كردند؛ اما در قرون اخير، با پيشرفت علوم مختلف زيستى، در كنار علوم ديرينه شناسى و انسان شناسى، مطالب تازه اى درباره چگونگيِ پيدايش حيات به طوركلى، و انسان به خصوص، به دست آمده كه به شكل گيريِ باورها و نظريه هاى جديدى در اين باره انجاميده است و موجب شده تا مفسران با تمسك به اين قرائن، براى تعيين مراد اين آيات به بررسى بپردازند و تبيين كنند كه آيا قرآن در نسبت دادن خلقت انسان به خاك و مشتقات آن، آفرينشى مستقل و دفعى را منظور نظر دارد يا باتوجه به اهداف خاص خود، با حذف واسطه هاى بسيار و دوران هاى طولانيِ دگرگونى، نه درصدد بيان چگونگيِ خلقت او، بلكه تنها درپى يادآوريِ اصل و منشأ او بوده است. آيا واقعاً مى توان به استناد الفاظ، به نظر قطعيِ قرآن در اين باره دست يافت يا آن كه آيات در اين باره ساكتند؟
مفصل ترين بحث در اين باره، در ذيل آيات 26 تا 29 سوره حجر، در تفسير نمونه آمده است كه طى آن، چگونگيِ خلقت اوليه انسان از دو منظر علم و قرآن، بررسى شده است. از مجموع آن چه مفسران نمونه ذيل اين آيات و آيات ديگر قرآن، در اين باره مطرح كرده اند، مى توان چنين نتيجه گرفت:
1 نظريه تكامل، از نظر علمى، فرضيه اى غيرقطعى بيش نيست.
مفسران نمونه، ذيل آيات سوره حجر، دو ديدگاه رايج در علوم، درباره پيدايش انسان، يعنى نظريه تكامل و ثبوت انواع را به اجمال توضيح مى دهند و دلايل طرفداران تكامل را ارائه نموده، در نقد آن به پاسخ هاى طرفداران نظريه ثبوت انواع، اشاره مى كنند. ايشان با وجود آن كه اكثريت دانشمندان را طرفدار فرضيه تكامل معرفى مى كنند، اما در مقابل شواهد نظريه تكامل و نقد آن، به دلايلى براى نظريه ديگر استناد ننموده، در قوّت آن به نقص ديگرى بسنده مى كنند.(1) مفسران نمونه تصريح مى كنند كه )از نظر علمى )علوم طبيعى( فرضيه تكامل را، همان طور كه اشاره شد، از اين جهت نفى مى كنيم كه دلايل قطعى بر ثبوت آن وجود ندارد.(2). و در توضيح اعتبار يافته هاى علمى مى نويسند:
به عبارت روشن تر اثبات فرضيه تكامل و تبديل آن از صورت يك فرضيه علمى به يك قانون علمى و قطعى بايد از طريق دليل عقلى بوده باشد و يا از طريق آزمايش و حس و تجربه؛ و غير از اين دو، راهى نيست. اما از يك سو مى دانيم كه دلايل عقلى و فلسفى را به اين مسئله راهى نيست. و از سوى ديگر، دست تجربه و آزمايش، از مسائلى كه ريشه هاى آن در ميليون ها سال قبل نهفته است، كوتاه است.(3)
2 از نظر قرآنى، ظاهر آيات، هر چند كاملاً صريح نيست،اما درخصوص انسان، با خلقت مستقل سازگارتر است. و در مورد ساير جانداران، قرآن ساكت است.(4) ايشان در بررسى مستند قرآنيِ طرفداران دو نظريه، مهم ترين آيه اى را كه طرفداران نظريه تكامل بدان تمسك جسته اند، آيه 33 سوره آل عمران معرفى مى كنند و توضيح مى دهند كه ديگر آيات مورد استفاده، يا اصلاً بى ارتباط با موضوع و از قبيل تفسير به رأى است و يا آن كه نسبت به هر دو نظريه يك سان، قابل تطبيق است. آن چه در آيه )ان اللّه اصطفى آدم ونوحاً وآل ابراهيم و آل عمران على العالمين(5) وجه استناد است، نسبت دادن برگزيده شدن آدم بر جهانيان است كه دال بر وجود انسان هايى در زمان او تلقى شده است كه آدم از ميان آنها، به دليل جهش فكرى و معنوى، ممتاز گشته است.
مفسران نمونه، در بحث از اين آيه، اين نتيجه گيرى را در جايى درست مى دانندكه بتوان گفت كه منظور از )عالمين(، تنها مردم معاصر است؛ ولى اگر كسى بگويد كه اين كلمه، اعم از معاصران و غيرمعاصران است، ديگر آيه دلالتى برمقصود نخواهد داشت. آنان در تأييد اعم بودن لفظ )عالمين(، به حديثى در فضيلت حضرت فاطمه زهرا اشاره مى كنند كه با عبارت )هى سيدة نساء العالمين من الاولين والآخرين( از عموم انسان ها برتر شمرده شده اند. اما بايد توجه داشت كه تعيين معناى حقيقى كلمه )عالمين( به استناد اين حديث ميسر نيست؛ زيرا به كار بردن دو قيد )اولين و آخرين( مى تواند قرينه اى براى افاده معناى موردنظر تلقى شود. هم ايشان احتمال ديگرى را نيز در معناى آيه، در پاورقى مطرح كرده اند؛ اما در تأييد و رد نظريات در اين باره، به بحث مستوفايى در لغت نپرداخته، به صرف احتمال بسنده كرده اند.(6)
البته در اين جا مناسب است به سخن ديگرى از آنان توجه كنيم كه در ضمن بحث از چگونگيِ ازدواج فرزندان حضرت آدم، در اين باره مطرح كرده اند. ايشان با اشاره به دو قول دراين باره، قول ديگرى را نيز مى آورند و مى نويسند:
در اين جا احتمال ديگرى نيز هست كه گفته شود فرزندان آدم با بازماندگان انسان هاى پيشين ازدواج كرده اند؛ زيرا طبق رواياتى، آدم اولين انسان روى زمين نبوده. مطالعات علميِ امروز نير نشان مى دهد كه نوع انسان احتمالاً از چند ميليون سال قبل در كره زمين زندگى مى كرده است، در حالى كه از تاريخ پيدايش آدم تاكنون زمان زيادى نمى گذرد. بنابراين، بايد قبول كنيم كه قبل از آدم انسان هاى ديگرى در زمين مى زيسته اند كه به هنگام پيدايش آدم در حال انقراض بوده اند. چه مانعى دارد كه فرزندان آدم با باقى مانده يكى از نسل هاى پيشين ازدواج كرده باشد؟
ايشان سپس با اعلام عدم سازگاريِ اين احتمال با ظاهر آيه مورد تفسير، اين بحث را نيازمند گفتگويى بيش تردانسته اند كه خارج از حوصله بحث تفسير است.(7)
در واقع ايشان در اين قسمت، وجود انواع انسان ها را در زمان حضرت آدم، از نظر علمى پذيرفته شده تلقى كرده اند؛ اما بين آن و نظريه تكامل، ارتباطى برقرار نساخته اند و توضيح هم نداده اند كه آيا باتوجه به پذيرش اين مطلب و باتوجه به غير قطعى دانستن نظريه تكامل، چه نظرى درباره خلقت حضرت آدم و انسان هاى موجود دارند.
مفسران نمونه، در ادامه بحث خود، پس از طرح مستند قرآنيِ طرفداران نظريه تكامل، مهم ترين آيه مورد استناد طرفداران ثبوت انواع را آيات 29 - 26تا 31 سوره حجر و همچنين آيات مشابه آن )بدون ذكر شماره آيات و نام سوره( دانسته اند كه ظاهر اين آيات بر آفرينش آدم نخست از گل دلالت دارد و تصريح مى كنند:
طرز بيان اين آيات چنين نشان مى دهد كه ميان خلقت آدم از خاك و پيدايش صورت كنونى، انواع ديگرى وجود نداشته است.(8)
البته ايشان براى اين سخن خود، دليلى اقامه نمى كنند و تنها به رد احتمال خلاف، به استناد كلمه )ثم( مى پردازند و توضيح مى دهند كه اگرچه اين لفظ، در لغت عرب براى ترتيب با فاصله آورده مى شود، اما هرگز دليل بر گذشتن ميليون ها سال و وجود هزاران نوع نيست، بلكه هيچ مانعى ندارد كه اشاره به فاصله هايى باشد كه در ميان مراحل آفرينش آدم از خاك و سپس گل خشك و سپس دميدن روح الهى، وجود داشته باشد. و آيه 5 سوره حج، كه در آن براى بيان مراحل مختلف تطور جنين، از لفظ )ثم( استفاده شده، شاهدى بر اين مدعا آورده شده است.
اما بايد توجه داشت كه همان گونه كه خود مفسران نمونه اشاره كرده اند، همان طور كه )ثم( لزوماً دلالتى بر وجود فواصل طولانى ندارد، دلالتى نيز بر وجود فواصل كوتاه ندارد و در هر دو مورد، قابل تطبيق است، به ويژه آن كه در همان آيه 5 سوره حج، پيش از آن كه براى بيان تعاقب مراحل مختلف جنين، از لفظ )ثم( استفاده شود، خلقت از جنين، به لفظ )ثم( درپى خلقت از خاك آورده شده است كه شكى نيست اگر خطاب آيه را متوجه تك تك انسان ها بدانيم، نسبت دادن خلقت آنها از خاك، به لحاظ آفرينش انسان اوّلى از آن، قطعاً در برگيرنده زمانى بسيار طولانى است.
البته هم ايشان در ذيل آيه 14 سوره الرحمن، به استناد تعبيرات گوناگونى كه در قرآن درباره پيدايش انسان به كار رفته است، مراحل مختلف پيدايش او را از خاك تا گل خشكيده، نام مى برند و سپس از مدت و كيفيت اين مراحل ابراز بى اطلاعى نموده، مى پرسند:
اين مراحل از نظر بعد زمانى چه اندازه طول كشيد؟ وانسان در هر مرحله اى چه قدر توقف كرد؟ و اين حالت هاى انتقالى تحت چه عواملى به وجود آمد؟ اينها مسائلى است كه از علم و دانش ما مخفى است و تنها خدا مى داند و بس.(9)
درواقع، در اين جا احتمال وجود فواصل طولانى بين هر يك از مراحل پيدايش انسان را پذيرفته اند كه از جمع بين اين سخن و سخن قبلى شان بايد نتيجه گرفت كه آن چه از نظر آنان با ظاهر آيات سازگار نيست، صرفاً وجود انواع ديگر جانداران در اين سير تطور و پيدايش انسان است و الا قرآن درباره چگونگى و مدت هريك از اين مراحل كوتاه يا بلند آن، ساكت است.
علاوه بر اين، مفسران نمونه، در تفسير آيه )... وبدا خلق الانسان من طين(10) نظر كسانى را كه براى اين آيات ظهورى غير از خلقت اوليه آدم، ابراز مى كنند و احتمال مى دهند كه آيه كريمه، به اعتبار استفاده مستقيم و غيرمستقيم بشر از گياهان، چنين تعبيرى را به كار برده است، رد نموده، چنين استدلال مى كنند:
آيات قرآن يكديگر را تفسير مى كنند. و آيات مورد بحث، به قرينه آيات ديگر قرآن اشاره به آفرينش شخص آدم دارند كه از خاك آفريده شد.(11)
اما هم ايشان، در تفسير آيه )... فانا خلقناكم من تراب ...(12) اين احتمال را مى دهند كه آيه كريمه علاوه بر آن كه به خلقت آدم اشاره دارد، به اعتبار اين به كار رفته باشد كه تمام آن چه نطفه و سپس بشر از آن تغذيه مى كند، از خاك گرفته مى شود.(13)
و در تفسير آيه 11 سوره فاطر، مسلم دانسته اند كه انسان به هر دو اعتبار ذكر شده، از خاك است.(14) در تفسير آيه 20 سوره روم،(15) آيه 67 سوره مؤمن(16) و آيه 32 سوره نجم،(17) در تبيين وجه نسبت دادن انسان به خاك، هريك از اين دو اعتبار را مستقلاً، نه منضماً ممكن دانسته اند.
نتيجه
در نهايت بايد نظر مفسران نمونه را، آن گونه كه خود تصريح كرده اند، چنين بيان كرد:
آنان با اشاره به اين قاعده كه )مادام كه قرينه اى روشن برخلاف ظواهر آيات وجود نداشته باشد، بايد آنها را بر همان معناى ظاهرش تطبيق كرد(18)، نظريه تكامل را از نظر علمى، غيرقطعى دانسته اند كه نمى تواند قرينه اى مناسب براى حمل آيات برخلاف ظاهرشان باشد. ظاهر آيات را هم اگرچه كاملاً صريح تلقى نمى كنند، اما با خلقت مستقل سازگارتر مى بينند.(19)
آن چه در سخن مفسران نمونه، بسيار حائز اهميت است، اين است كه آنان نظريه تكامل را از ديدگاه كلامى رد نمى كنند، تضادى بين آن و مقام والاى بشر يا بينش توحيدى نمى بينند و تأكيد مى كنند كه:
فرضيه تكامل، هيچ گونه ارتباطى با مسئله توحيد و خداشناسى ندارد و دليلى بر نفى جهان ماوراى طبيعت محسوب نمى شود. ... تنها مشكلى كه فرضيه تحول با آن روبه رو است اين است كه با شرحى كه قرآن براى آفرينش آدم بيان كرده و چگونگيِ خلقت او را از خاك و گل ذكر مى كند، سازگار نيست.(20)
و در جاى ديگر توضيح مى دهند كه:
با اين كه بسيارى كوشش دارند ميان اين فرضيه (تكامل) و مسئله خداشناسى، يك نوع تضاد قائل شوند ... ولى امروز اين مسئله براى ما روشن است كه اين دو با هم تضادى ندارند؛ يعنى ما چه فرضيه تكامل را قبول كنيم و چه بر اثر فقدان دليل، رد نماييم، در هر دو صورت مى توانيم خداشناس باشيم. فرضيه تكامل اگر فرضاً هم ثابت شود، شكل يك قانون علمى را كه از روى علت و معلول پرده برمى دارد، به خود خواهد گرفت. و فرقى ميان اين رابطه علت و معلولى در عالم جانداران و ديگر موجودات نيست. ... بنابراين، كشف يك رابطه تكاملى در ميان انواع موجودات نيز هيچ گونه مانعى در مسير شناخت خدا ايجاد نمى كند.(21)
مفسران نمونه در پرتو آن كه قرآن را نه كتاب علوم طبيعى، بلكه كتابى انسان ساز مى دانند، بحث قرآن درزمينه خلقت انسان را از آن رو سربسته و اجمالى معرفى مى كنند كه منظور اصلى از طرح آن، مسائل تربيتى بوده است(22) تا به انسان گوشزد كند كه از ماده اى بسيار بى ارزش و بى مقدار و از حقيرترين مواد روى زمين به وجود آمده است.(23)
ب هفت آسمان
فضاى بى انتهايى كه وراى اين خاك، سر بر افلاك كشيده است، با هزاران ستاره دست نيافتنى و رازهاى ناگشوده و حقايق سر به مُهر خود همواره فكر بشر كوچك و ناتوان خاكى را به خود جلب كرده است. قرآن كريم نيز بارها و بارها باعظمت، به پديده هاى آن سوگند ياد نموده، جلوه هايى از شگفتى هاى آن را نمايانده و نقش آن را در فراهم آوردن نظامى مناسب براى پيدايش و رشد حيات يادآور گشته است. آن چه در اين كتاب مقدس درباره آفرينش جهان هستى، حركت ستارگان و آمد و شد ماه و خورشيد، مطرح شده، بسيار است كه پرداختن به همه آنها اگرچه لازم و درخور توجه است، اما نيازمند پژوهشى مستقل در اين باره است. لذا در اين قسمت، به عنوان نمونه، ديدگاه مفسران نمونه را تنها در موضوع هفت آسمان بررسى مى كنيم.
در آياتى از قرآن كريم، خداوند به صراحت از آفرينش هفت آسمان نام مى برد. تا هنگامى كه نظريه بطلميوسى بر محافل علميِ جهان حكمفرما بود، تطبيق اين سخن قرآن با آن برداشت از جهان هستى، تقريباً قابل تطبيق و تفسير مى نمود؛ اما پيشرفت علوم، چشم بشر را بر حقايق بسيارى گشود و بى اعتباريِ باورهاى گذشتگان را روشن ساخت و درعين حال، كوچكيِ دنيايش را در فضاى لايتناهيِ هستى و بى مقداريِ علم و دانشش را دربرابر معماهاى ناگشوده و رازهاى بى انتهاى جهان به او نماياند. در پرتو آن چه دانش جديد از جهان هستى به تصوير مى كشد، ديگر معنا و مراد از هفت آسمان آشكار نيست ومقصود قرآن از آن همچنان سؤالى بى پاسخ براى مفسران است. عده اى اين بيان قرآن را همنواييِ آن با باورهاى موجود ميان مردم دوران نزول مى دانند. عده اى هفت را معرف كثرت دانسته و برخى درصدد يافتن مصاديقى براى آن برآمده اند. قرآن كريم در آيات متعددى با تعابير گوناگون، آسمان ها را )هفت گانه( ناميده است. گاه آن را به )طباق( بودن و جايى به )شداد( بودن توصيف نموده است. در جايى به لفظ )آسمان( تصريح نكرده و در آيه اى آسمان ها و زمين را هفت گانه ناميده است.
مفسران نمونه، در تفسير آيه 44 سوره اسراء(24) و 86 سوره مؤمنون(25) كه در آن دو از آسمان هاى هفت گانه ياد شده است، بى آن كه هفت گانه بودن آسمان ها را توضيح دهند و در تعيين مصداق آن بكوشند، به بحث اصليِ آيه، كه در اوّلى تسبيح و در دومى توحيد و عبوديت است، مى پردازند. در تفسير آيه 12 سوره نبأ، آن جا كه خداوند مى فرمايد: )وبنينا فوقكم سبعاً شداداً(26) به دو معنايى كه براى عدد هفت در اين آيه كريمه بيان شده است، اشاره نموده اند. بنابرقول اول، عدد هفت، از نظر معنا به طور مجازى و به صرف دلالتش بر تكثير، در آيه كريمه به كار رفته است. و از نظر مصداق، به كرات متعدد آسمان و مجموعه هاى منظومه ها و كهكشان ها و عوالم متعدد جهان هستى اشاره دارد كه داراى خلقتى محكم و ساختمانى عظيم و قوى هستند.
بنابر قول ديگر، عدد هفت در همان معناى حقيقيِ خود، يعنى تعداد، در آيه به كار رفته است كه در تعيين مراد از آن، دو احتمال ذكر كرده اند: يكى آن كه به استناد آيه 6 سوره صافات، تمام آن چه از ستارگان مى بينيم، همه به آسمان اول تعلق دارند و در وراى آن، شش عالم و آسمان ديگر وجود دارد كه از دسترس علم بشر بيرون است. احتمال دوم آن كه منظور، طبقات متعدد جو است كه اطراف زمين را فراگرفته است.(27)
مفسران نمونه در تفسير خود از اين آيه، به ترجيح اقوال نپرداخته و تنها به نقل آنها بسنده كرده اند. هم ايشان مصاديق عنوان شده را با هفت گانه بودن و آسمان بودن تطبيق دقيق نداده و توضيح نمى دهند كه بنابر نظريه اول، به چه وجهى مى توان كرات يا منظومه ها را مراد آيه دانست و يا در نظريه دوم، چگونه مى توان طبقات جو را به هفت عدد تقسيم كرد.
در ذيل آيه )فقضاهنّ سبع سمِواتٍ فى يومين(28) به دو احتمال ياد شده، يعنى استعمال )هفت( در معناى مجازيِ آن، تكثير، و معناى حقيقيِ آن، تعداد، اشاره مى كنند كه بنابر اوّلى مراد آسمان هاى فراوان و كرات بيشمار است و بر مبناى دومى، تمام آسمان و ستارگانى كه مى بينيم در آسمان اول قرار دارند.(29)
در آيه 3 سوره ملك، خداوند، آسمان هاى هفت گانه را به وصف )طباق( بودن ستوده است. مفسران نمونه در توضيح آن تنها به بيان دو احتمال به عنوان مصداق پرداخته اند: يكى آن كه تمام آسمانى كه مى بينيم، در شمار آسمان اول است. و ديگر آن كه آسمان هاى هفت گانه اشاره به كرات هفت گانه منظومه شمسى دارند كه با چشم غيرمسلح قابل رؤيت مى باشند.(30)
مفسران كه در تبيين هفت گانه بودن آسمان، به نظرى قطعى دست نيافته اند، در تفسير آيه 12 سوره طلاق، آن جا كه خداوند از آفرينش آسمان هاى هفت گانه ياد كرده و زمين را نيز چون آن، خوانده است، چالشى نو را فرا روى خويش يافته اند. مؤلفان تفسير نمونه، در اين جا نيز به دومعناى مجازى و حقيقى براى)هفت( اشاره مى كنند كه در صورت اول، مراد تعداد بسيارى كواكب آسمانى و كرات مشابه زمين است. و در صورت دوم، مراد از آسمان هاى هفت گانه را عوالمى ناشناخته معرفى مى كنند كه همه آن چه ما بر فراز زمين مى بينيم، تنها به آسمان اول تعلق دارد. ايشان تعبير هفت گانه بودن زمين را نيز به دو اعتبار، محتمل دانسته اند: يكى به لحاظ طبقات مختلف زمين، و ديگرى اقليم هاى هفت گانه آن.(31) اما در اين جا نيز به ترجيح اقوال نپرداخته اند و توضيح نداده اند كه از چه رو لفظ آسمان را مى توان بر كواكب آسمانى اطلاق كرد و از چه جهات، طبقات زمين را مى توان هفت تا دانست. همچنين نگفته اند كه چگونه مى توان تقسيم اعتباريِ اقليم هاى هفت گانه را مصداق آيه دانست.
با آن كه مفسران نمونه، در تفسير آيات متعددى كه در آنها از آسمان هاى هفت گانه ياد شده بود، ديدگاه هاى مختلفى را مطرح كرده اند، اما در موارد ياد شده، به ترجيح اقوال نپرداخته و تنها به ذكر احتمال بسنده نموده اند؛ اما قابل توجه است كه اين قول كه عوالم هفت گانه ناشناخته اند و دانش بشر، تنها به بخشى از آن چه كه به آسمان اول تعلق دارد، تا حدودى دست يافته است، برداشتى بود كه در تمام موارد، در شمار احتمالات عنوان شده بود. مفسران نمونه همين نظر را در تفسير آيه 15 سوره نوح، تفسيرى قابل توجه براى آيه مذكور مى دانند(32) و در تفسير آيه 29 سوره بقره به تفصيل به بحث در اين باره پرداخته و با ترجيح اين قول بر ديگر نظريات، مى نويسند:
... بعضى آسمان هاى هفت گانه را همان )سيارات سبع( مى دانند. و بعضى ديگر معتقدند كه مراد از آن، طبقات هواى متراكم اطراف زمين مى باشد، در حالى كه عده اى ديگر معتقدند: در اين جا كلمه )سبع( به معناى عدد هفت ... نيست، بلكه به معناى تكثير و تعداد زياد به كار برده شده است.
و سپس مى افزايند:
ولى آن چه صحيح تر به نظر مى رسد اين است كه مقصود از )سموات سبع( همان معناى واقعيِ هفت گانه آن مراد باشد. اين مطلب با مراجعه به موارد فراوانى كه )سموات سبع( در قرآن به كار رفته، روشن مى گردد كه ذكر )سموات سبع( )آسمان هاى هفت گانه( چنان نيست كه به معناى تكثير يا به معناى طبقات هوا و يا ستارگان هفت گانه )عطارد، زهره، مريخ، مشترى، زحل، ماه و آفتاب( كه با چشم قابل رؤيتند باشد، بلكه بايد گفت تمام آن چه ما مى بينيم همان آسمان اول است و شش عالَم ديگر، كه از دسترس ديد ما و ابزارهاى علميِ كنونى بيرون است، وجود دارد كه قرآن به مجموع اين هفت عالم، عنوان هفت آسمان داده است.
ايشان سپس به دليل خود براى اين ترجيح چنين اشاره مى كنند:
شاهد ما از قرآن، آياتى است كه مى گويد: )وزينا السماء الدنيا بمصابيح ....(. طبق اين آيات، همه ستارگان و كواكبى كه مشاهده مى كنيم زينت بخش آسمان اولند و در آن قرار دارند.(33)
درواقع، مفسران نمونه، در آياتى كه به عنوان شاهد، به آن استناد نموده اند، مفهوم مخالف را معتبر دانسته و نتيجه گرفته اند كه در غير )سماء الدنيا( ستاره اى وجود ندارد. در نهايت، آن چه مى توان درباره شيوه تفسيريِ اين مفسران، از اين آيات گفت، اين است كه آنان در ترجيح اقوال، به ظاهر آيات توجه داشته اند و در عين حال، با جايگاهى كه براى علم قائل بوده اند، تفسير روشن تر و دقيق تر آيه را زمانى ميسر دانسته اند كه دانش بشر با پيشرفت هاى خود، پرده جهل و نادانيِ ما را كنار زده و عجايبى تازه از شگفتى هاى خلقت را به ما بنماياند.(34)
ج شهاب هاى آسمانى
درخشش ستارگان، حركت آنها بر پهنه آسمان و افول و طلوعشان، همواره به فال نيك و بد زده شده، پيام آور وقوع پديده هاى خوشايند و ناخوشايند قلمداد گشته است. در اين ميان، شهاب هاى آسمانى بسيار مهم مى نمودند؛ چراكه تنها در مقاطعى ظاهر مى گشتند و با درخششى خيره كننده، آسمان شب را درمى نورديدند.
قرآن كريم در پاره اى از آياتش از اين اجرام آسمانى نام برده است و آنها را تيرهايى غيبى ناميده كه با ظهور اسلام، به سوى تجاوزگرانى رها مى شوند كه با نزديك شدن به ملأ اعلى، درصددند به اخبار غيبى گوش سپارند.
پس از قرن ها ابهام و كنجكاوى، سرانجام، بشر توانست راهى به آسمان بيابد و گوشه اى از اسرار آن را كشف كند. اكنون ديگر شهاب ها پديده هايى شناخته شده اند؛ اجرامى مادى كه در نتيجه جاذبه زمين به سوى آن جذب مى شوند و با ورود به جو زمين، شعله ور مى گردند.
در پرتو اين يافته ها، برداشت گذشتگان از آيات كريمه قرآن مورد تأملى مجدد قرار گرفته است. مفسران معاصر در تفسير اين آيات، راه هاى گوناگونى را پيموده اند. عده اى در برابر آنها توقف نموده، از درك آنها ابراز عجز كرده اند. عده اى ظاهر آيات را ملاك قرار داده اند و عده اى ديگر، آنها را بر معناى مجازى حمل نموده اند و تعبير قرآن را كنايى تفسير كرده اند.
مفسران نمونه نيز به هنگام تفسير اين آيات، به بحث در اين باره پرداخته اند. در تفسير آيات 18 - 17 سوره حجر كه براى اولين بار اين موضوع مطرح شده است، به تفصيل به بررسيِ آن پرداخته اند. ابتدا ديدگاه هاى گوناگون در اين باره را نقل كرده اند، قول به توقف، قول به پايبندى به ظاهر آيات و حمل آن بر معناى حقيقى، قول كسانى كه آيات را حمل بر معناى مجازى نموده آنها را كنايى دانسته اند و قول نويسنده اى مصرى كه كوشيده اين آيات را با برخى يافته ها و نظريه هاى علمى تطبيق دهد. مفسران نمونه، قول اول را كه توسط سيد قطب مطرح شده، به شدت نقد نموده اند، اما در موارد بعدى به صرف بيان نظريات بسنده كرده، تفسير خود را از اين آيات ارائه كرده اند.(35)
خداوند در آيات مورد بحث، آسمان را از دسترس هر شيطان ملعونى، محفوظ دانسته است. هر آن كس را كه درپى خبر گرفتن از آن باشد، به تعقيب شهاب ها هشدار داده است. (36) مفسران نمونه به قرينه كشفيات علمى، اين آيات را بر معناى مجازى حمل كرده، و منظور از آسمان و شهاب آن را غير از امور مادى و محسوس دانسته اند. ايشان بر انصراف آيه از معناى حقيقى اش چنين استدلال مى نمايند:
اول اين كه، محدوده حفاظت شده كه درآيه بدان تصريح شده، آسمان و منطقه حركت شهاب ها است. و بايد توجه داشت كه اجرام آسمانى تنها زمانى كه به جو زمين وارد شوند و شعله ور گردند، شهاب ناميده مى شوند.
دوم اين كه، جو زمين و حتى فضاى فراتر از آن، امروز زير سيطره دانش بشر قرار گرفته است و منطقه اى است كه براى دانشمندان كشف شده است و مطلب اسرار آميزى ندارد.
باتوجه به اين دو مقدمه، نتيجه مى گيرند كه قطعاً مراد از آيه نمى تواند اين آسمان و شهاب هاى ماديِ آن باشد. ايشان سپس توضيح مى دهند كه كلمه )سماء( در آيات قرآن، هم در معناى حقيقى، يعنى عالم ماده، و هم در معناى مجازيِ آن، يعنى عالم مَعْنا، به كار رفته است. كلمه )نجوم( را هم همين گونه معرفى مى كنند كه البته شاهد مثال در استعمال به معناى مجازى را تنها از روايات مى آورند.(37) و در نهايت نتيجه مى گيرند كه:
كوتاه سخن اين كه با قرائن و شواهد فراوانى كه ذكر كرديم به نظر مى رسد كه منظور از آسمان، آسمان حق و حقيقت است و شياطين، همان وسوسه گران هستند كه مى كوشند به اين آسمان راه يابند و استراق سمع كنند و به اغواى مردم بپردازند؛ اما ستارگان وشهاب ها، يعنى رهبران الهى و دانشمندان، با امواج نيرومند قلمشان آنها را عقب مى رانند و طرد مى كنند.(38)
نكته اى كه در اين جا بايد بدان توجه داشت اين است كه در آيه، سخن از شهاب است نه نجوم؛ در حالى كه مفسران نمونه، به معناى مجازيِ نجوم، آن هم در روايات اشاره كرده اند. ديگر آن كه آيات مورد بحث، درپى آيه 16 سوره حجر آمده اند و به واسطه ضمير، بدان كاملاً وابسته اند. در آن آيه خداوند فرموده است: )ولقد جعلنا فى السماء بروجاً و زيّناها للناظرين( و دليلى نيست تا اين آيات را كه در موارد ديگرى از قرآن نيز در همين معناى حقيقى و در اشاره به آسمان مادى، به كار رفته اند، از معناى حقيقى اش منصرف كنيم. پس در اين صورت، درباره اين آيات چه بايد گفت كه اين چنين درپى يكديگر آمده اند و به وابسته ضمير، كمال پيوستگى را به هم دارند، و بر دو معناى متفاوت، حقيقى و مجازى دلالت مى كنند؟
علاوه بر اين، در آيه كريمه، آنان كه با شهاب ها رانده مى شوند، كسانى اند كه به استراق سمع مشغول بوده اند، حال آن كه در اين تفسير از آيه، شياطين وسوسه گرند، نه فال گوش.
خداوند بار ديگر در آيات 6 تا10 سوره صافات از شهاب هايى نام مى برد كه ملأ اعلى را از دست درازيِ شياطين حفظ مى كنند.(39) در ذيل اين آيه، در تفسير نمونه، قول دو گروه، بازگو شده است: عده اى كه ظاهر آيه را ملاك قرار داده اند و عده ديگرى كه آن را حمل بر مجاز كرده اند كه جهت بيان يك امر معقول، آن را به امور محسوس تشبيه نموده است. نظر خود صاحبان اثر نيز به اختصار و تنها به عنوان يك احتمال، درضمن ديدگاه هاى قائلان به كنايى بودن آيات، آورده شده است و علاقه مندان براى آشنايى با قرائن و شواهد، به جلد 11 و تفسير آياتى كه پيش از اين از سوره حجر آورديم، ارجاع داده شده اند.(40)
نكته اى كه در اين مبحث، ذهن خواننده را مشغول مى سازد، اين است كه مفسران نمونه، تنها به بيان كليِ برداشت خود از اين آيات پرداخته اند و جزء به جزء آن را با آيات تطبيق نداده اند و آن چه را كه در آيات سوره صافات، افزون يا متفاوت با آيات قبلى دراين باره آمده است، در پرتو ديدگاه خود تبيين نكرده اند. همچنين ايشان كه در ابتداى تفسير اين آيات، ملأ اعلى را فرشتگان معرفى نموده اند،(41) تبيين آن را در تفسير خود، عنوان نكرده اند.
مفسران نمونه، در تفسير آيات سوره فصلت، كه در آنها از اين موضوع ياد شده است، بيانى متفاوت از آن چه پيش از اين مطرح نموده بودند، ارائه داده و نوشته اند:
شهاب ها كه در حس ما به صورت ستارگان سريع السيرى در آسمان ظاهر مى شوند، تيرهايى هستند كه بر قلب شياطين مى نشينند و پهنه آسمان را از نفوذ آنها حفظ مى كنند. (42)
در آن چه قرآن از گفتگوى جنيان بين خودشان براى ما در سوره جن بازگو مى كند، دگرباره سخن از شهاب ها به ميان مى آيد. مفسران نمونه، تبيين مراد از )تير غيبى( بودن شهاب ها را به بحث هاى مشروحى كه ذيل آيات سوره حجر و صافات آورده است، وامى گذارند و از تكرار دوباره ديدگاه ها مى پرهيزند و بى آن كه به تفصيل توضيح دهند، برداشتى كاملاً نو را به عنوان احتمال مطرح مى كنند. و آن اين است كه همزمانيِ رانده شدن جنيان از استراق سمع با ظهور اسلام، حكايت از پايان دوره جهل و خرافه داشته باشد. و در واقع، در اين جا مسئله رانده شدن با شهاب ها بر معناى حقيقى حمل مى شود كه بى آن كه در آن تشبيه يا كنايه اى باشد، واقعيتى را بازگو مى كند، و آن اين كه واقعاً جنيان تا آن زمان قادر به استراق سمع بوده باشند و با ظهور اسلام، با تيرهاى آتشين شهاب ها از انجام آن بازداشته شده باشندكه اين نشانى ازآغاز دوران جديدى در رشد بشر تلقى مى شود. ايشان مى نويسند:
آيا مفهوم وضع جديد، اين نيست كه دوران شيطنت و كهانت و فريب پايان گرفته و شب تاريك جهل به پايان رسيده و آفتاب عالمتاب وحى و نبوت طلوع كرده است؟(43)
سپس مى افزايند:
... مؤمنان جن قاعدتاً بايد فهميده باشند كه ممنوعيت از استراق سمع كه با ظهور پيامبر اسلام مقارن بوده، مقدمه هدايت انسان ها و برچيده شدن دستگاه كهانت و خرافات ديگرى مانند آن است و اين چيزى جز اعلام پايان يك دوره تاريك و آغاز دورانى نورانى نمى تواند باشد؛ اما از آن جا كه جن به مسئله استراق سمع دلبستگى خاصى داشت هنوز نمى توانست باور كند كه اين محروميت يك نوع خير و بركت است وگرنه روشن است كه كاهنان در عصر جاهليت، با اتكا به همين مسئله استراق سمع، سهم بزرگى در گمراه ساختن مردم داشتند.(44)
در نهايت شايد بتوان برداشت مفسران نمونه را چنين خلاصه كرد كه ايشان در اصل، معتقد به مجازى بودن تعبير در اين آيات به منظور تشبيه معقول به محسوس هستند غير آن كه به تفصيل به بيان نظر خود نپرداخته اند و آن را با تمام جزئيات آيات تطبيق نداده اند.
شيوه بيان قرآن
خداوند بر سلسله طولانيِ نبوت، با اندكى بيش از صد سوره، در كتابى نه چندان قطور، مهر پايان زده است. اما اين كتاب نه چندان بزرگ، تمام سرمايه هدايت بشر است، آخرين سروش غيبى است، كامل ترين رهنمود انسان سازى است و خدشه ناپذيرترين پيام آور سعادت ابدى است. بر انسان است كه در فهم آن بكوشد، در ايمان به آن، جان و روحش را گرو گذارد و در عمل به آن، تمام توان و سرمايه اش را وقف نمايد.
آن چه مى تواند ما را در درك بهتر اين كتاب گران قدر يارى رساند، شناخت شيوه اى است كه در بيان مطالبش پيش مى گيرد و روشى است كه درارائه آنها دنبال مى كند.
)قرآن در بيان مطالب علمى، چگونه سخن گفته است؟( اين سؤالى است كه كوشيده ايم پاسخش را در بيان مفسران نمونه بيابيم و روشن سازيم كه از ديدگاه آنان اين موضوعات از چه منظرى توصيف شده اند، بر چه اساسى انتخاب گشته اند و چگونه )اجمالى يا تفصيلى، كلى يا جزئى( ارائه شده اند؟ گرچه ممكن است در پاره اى جهات، آن چه بدان دست يافته ايم بسيار اندك باشد، اما همين كم را نيز مغتنم شمرده ايم.
1 جمع معانى )استعمال لفظ در بيش از يك معنا(: مفسران نمونه، قرآن را كتابى مى دانند كه دعوتش متوجه همه مردم، عام و خاص، در همه قرون و اعصار است. اما چگونه يك كلام مى تواند فهم هايى اين چنين دور از هم را دربرگيرد؟ آنان پاسخ مى دهند:
اصولاً بسيارى از آيات قرآن، داراى چندين معنا است. بعضى ساده براى فهم عامه مردم در هر زمان و هر مكان. و بعضى عميق براى خواص. و سرانجام، بعضى كاملاً عميق براى زبده هاى خواص و يا اعصار و قرون ديگر و آينده هاى دور. در عين حال، اين معانى با هم منافات ندارد و در آن واحد، در يك تعبير پرمعنا جمع است.(45)
بارها گفته ايم استعمال لفظ در بيش از يك معنا نه تنها ايراد ندارد، بلكه گاهى دليل كمال فصاحت است.(46)
بر مبناى همين ديدگاه هم، در تفسير آيات، ضمن طرح برداشت هاى مختلف، حمل آيه بر همه آنها را محتمل دانسته اند. در پاره اى موارد به اين نكته تصريح نموده اند و براى آيه معناى وسيعى قائل شده اند كه همه معانى را دربرگيرد.(47) و مواردى را نيز كه به صرف نقل احتمالات گوناگون بسنده كرده و به نقد و بررسى آنها نپرداخته اند، اگرچه تصريح به جمع نكرده اند، شايد بتوان در پرتو اين ديدگاه، تبيين نمود.(48)
2 نسبت دادن امور به خدا منافاتى با وجود علل طبيعى براى آن امور، ندارد: خداوند متعال در آيات متعددى پديده ها و وقايع را به خود نسبت مى دهد. آيا اين بدان معنا است كه در وقوع اين گونه امور، علل طبيعى نقش نداشته اند؟ مفسران نمونه در تفسير آياتى كه حفظ پرندگان در آسمان را به خداوند نسبت مى دهد، مى نويسند:
درست است كه خاصيت طبيعيِ بال ها و عضلاتى كه در آن آفريده شده و شكل مخصوص پرندگان و ويژگى هايى كه در هوا موجود است، دست به دست هم داده و به پرندگان امكان پرواز مى دهند، ولى چه كسى اين شكل و خواص را آفريده؟ ... و اگر مى بينيم اين امور به خدا نسبت داده مى شود به خاطر همان است كه سرچشمه آن از او است. و اين تعبيركه خواص اسباب و علل را به خدا نسبت مى دهد در قرآن فراوان است.(49)
بر همين اساس نيز در تفسير آياتى كه خداوند در آنها از خلقت انسان سخن مى گويد و آفرينش او را از گل به خود نسبت مى دهد، وجود وسائط طبيعى در پيدايش او را منكر نمى شوند و تعبير قرآن را دال بر خلقت دفعى يا غيرعاديِ او نمى دانند.(50)
3 تعبير، حكايت از مقام حال است نه مقال: در قرآن كريم، نه تنها انسان ها به سخن آمده اند، بلكه آسمان و زمين، پرنده و چرنده، دست و پا حتى جهنم نيز لب گشوده است تا حقايق را باز گويد. مفسران نمونه، گفتگو با آسمان و زمين را كه در قرآن حكايت شده، مجازى دانسته اند و آن را قالبى براى بيان مراد قلمداد نموده اند:
جمله )فقال لها وللأرض ائتيا طوعاً اَوْ كرها( ... به اين معنا نيست كه واقعاً سخن با لفظ گفته شده باشد، بلكه گفته خداوند همان فرمان تكوينى و اراده او برابر آفرينش است ....(51)
4 حكمتِ گزيدن موارد: خداوند متعال، در كتاب خود مكرراً بشر فراموش كارِ طغيانگر را با ذكر شگفتى هاى خلقتش به عظمت و قدرت و حكمت خويش يادآور مى گردد و با بر شمردن نعمت هاى بيكرانش او را به پروردگار مدبر و مهربانش متذكر مى شود. آن چه در اين آيات، توجه خواننده را به خود جلب مى كند، آن است كه آن حكيم مطلقى كه اين كتاب الهى را فرو فرستاده و هر كلمه و حرف آن را در جاى مناسب خود قرار داده است و در وراى هر تعبير و استعاره و تكرارش، حكمتى نهفته است، با چه معيارى اين موارد را از موارد بيشمار موجود، براى ذكر، برگزيده است. آيا در آفرينش آنها، ويژگى يى نهفته بوده كه آن را از بقيه جدا مى ساخته است؟ آيا تنها به عنوان نمونه انتخاب شده اند؟ در اين صورت، بر چه اساسى، آيا چون براى عموم بشر ملموس تر و آشناتر بوده است يا دلايل ديگرى درپس اين گزينش نهفته است؟
الف ذكر نمونه: در آن جا كه خداوند متعال فوايد نعمت هايش را برمى شمارد، مفسران نمونه تصريح مى كنند كه اين موارد، تنها اندكى از آثار فراوان آن نعمت ها است و درواقع، تعبير آيه، مفيد انحصار نيست. ايشان در ذيل آياتى كه از دريا و نعمت هايش سخن مى گويد، مى نويسند:
البته فوايد دريا منحصر به مسائل فوق نيست وقرآن نمى خواهد آن را در اين گونه امور محدود سازد ....(52)
و در جاى ديگر توضيح مى دهند:
درست است كه در اين دو آيه، تنها همين سه منفعت بزرگ براى نزول باران ذكر شده، ولى بدون شك منافع باران منحصر به اينها نيست.(53)
ب برخوردارى از صفات ويژه: آيه 68 سوره نحل، از وحى به زنبور عسل حكايت مى كند. مفسران نمونه از اين كه اين تعبير، تنها درباره زنبور عسل استفاده شده است، نتيجه گرفته اند كه اين حشره از ديگر حيوانات متمايز است:
در اين جا اين سؤال پيش مى آيد كه غرايز و يا الهام غريزى، منحصر به زنبوران عسل نيست و در همه حيوانات وجود دارد، چرا تنها دراين جا اين تعبير آمده است؟ اما باتوجه به يك نكته، اين سؤال روشن مى شود و آن اين كه امروز كه زندگيِ زنبوران عسل دقيقاً از طرف دانشمندان مورد بررسيِ عميق قرار گرفته است، ثابت شده است كه اين حشره شگفت انگيز، آن چنان تمدن و زندگيِ اجتماعيِ شگفت انگيزى دارد كه از جهات زيادى بر تمدن انسانى و زندگيِ اجتماعيِ او پيشى گرفته است.
البته كمى از زندگيِ شگرفش درگذشته روشن بوده، ولى هرگز مثل امروز ابعاد مختلف آن، كه هريك از ديگرى عجيب تر است، شناخته نشده بود. قرآن به طرز اعجازآميزى به اين موضوع اشاره كرده است تا اين واقعيت را روشن سازد كه زندگيِ زنبوران عسل را هرگز نبايد با انعام و چارپايان و مانند آنها مقايسه كرد و شايد همين انگيزه اى شود كه به درون جهان اسرارآميز اين حشره عجيب گام بگذاريم و باعظمت و قدرت آفريدگارش آشنا شويم ....(54)
البته در اين جا بايد به اين نكته توجه داشت كه اين زندگيِ اجتماعيِ پيچيده، منحصر به زنبور عسل نيست، بلكه حشرات ديگرى، چون مورچه و موريانه، هم از آن برخوردارند. شايد مفسران نمونه نيز به اين نكته توجه داشته اند؛ زيرا زندگيِ زنبور را با چارپايان مقايسه كرده اند، نه ديگر حشرات.
ج امورى كه محسوس تر است: خداوند در آيه 31 سوره انبياء، حيات همه چيز را از آب معرفى كرده است. مفسران نمونه، در ذيل اين آيه، اشكالى را مطرح كرده و گفته اند:
... اين كه بعضى ايراد كرده اند كه آفرينش فرشتگان وجن با اين كه موجودات زنده اى هستند، مسلماً از آب نيست، پاسخش روشن است؛ زيرا هدف، موجودات زنده اى است كه براى ما محسوس است.(55)
هم ايشان معتقدند كه در قرآن كريم، آن جا كه سخن ازآفرينش انسان از نطفه است؛ بيش تر بر نطفه مرد، كه امرى محسوس براى همه است، تكيه مى كند.(56)
5 توصيف جهان از منظر ما: خداوند متعال، آفريننده قادرى است كه نسبتش با همه آفريده هايش يك سان مى باشد. دورى و نزديكى، بزرگى و كوچكى، سختى و آسانى و عظمت و حقارت، در اين رابطه خالق با مخلوق معنا ندارد و او آگاه على الاطلاقى است كه بر همه هستى، عالِم است. اما براى اين بشر خاكى، شهر خود، كشور خود، زمين خاكيِ خود و پس از گذشت قرن ها، منظومه و كهكشان خود، تمام عالم معنا دارى است كه او مى شناسد. در اين عالم تا قرن ها، زمين مركز جهان قلمداد مى گشت و امروز هم كه مرزهاى دانشش افق هاى دور دست را پشت سر گذاشته است، باز هم از پايگاه اين زمين به جهان مى نگرد.
اكنون بايد پرسيد كه دركل هستى، با هزاران خورشيد بس عظيم تر از خورشيد ما، با اجرامى كه حتى در خيال نيز قادر به تصور آنها نيستيم، با دنياهاى بسيار شگفت و باور نكردنى، آيا خداوند آن جا كه در قرآن به توصيف هستى مى پردازد و از ستارگانى با قسم خوردن به عظمت ياد مى كند و خورشيد و ماه را بزرگ مى شمارد، از چه منظرى به توصيف آنها مى پردازد؟ ازمنظر بشر خاكى، كه از روى زمين به آنها مى نگرد يا از منظر كسى كه از وراى اين سياره، جهان را نظاره مى كند؟
مفسران نمونه، درتفسير آيات سوره تكوير، آن جا كه مى فرمايد: )فلا اقسم بالخنس، الجوار الكنس ...(، بيان مى كنند كه به اعتقاد بسيارى از مفسران، در اين سوگندها به پنج سياره منظومه شمسى اشاره شده است كه با چشم غيرمسلح ديده مى شوند. و توضيح مى دهند كه سيارات اين منظومه منحصر به اين پنج سياره نيست؛ اما آن سه سياره ديگر، تنها با دوربين هاى نجومى قابل مشاهده اند.(57)
ايشان يكى از علل تأكيد قرآن بر ستاره (شعرى) را نيز اين مى دانند كه درخشنده ترين ستاره آسمان است(58) و البته روشن است كه اين پديده، تنها از ديد بشر،چنين است نه درواقع. از نظر صاحبان تفسير نمونه، آن جا كه قرآن از برج هاى آسمان ياد مى كند، اشاره به منزلگاه هاى خورشيد و ماه دارد. و توضيح مى دهند كه:
به تعبير دقيق تر، هنگامى كه ما از كره زمين به ماه و خورشيد نگاه مى كنيم، در هر فصل و موقعى از سال، آنها را در مقابل يكى از صورت هاى فلكى ... مى بينيم و مى گوييم: خورشيد، مثلاً در برج حمل يا ثور يا ميزان و... است.(59)
همچنين ايشان آيه 40 سوره يس را كه درآن آمده است كه خورشيد هرگز در حركت خود به پاى ماه نمى رسد، تفسير كرده و در توضيح بيانات خود آورده اند:
از آن چه گفتيم روشن مى شود كه منظور از حركت خورشيد، در اين بحث، حركت آن به حسب حس ما است. جالب اين كه اين تعبير حتى بعد از آن كه به ثبوت رسيده كه ... خورشيد حركت نمى كند ... نيز به كار مى رود .... اين تعبيرات، همگى نشان مى دهد كه حتى بعد از كشف حركت زمين به دور خورشيد وسكون آن، تعبيرات گذشته راجع به حركت خورشيد به كار مى رود؛ چراكه از نظر حسى چنين به نظر مى آيد كه خورشيد در حركت است. و اين تعبيرات از همين جا گرفته شده است.(60)
پى‏نوشتها:‌


1. همان، ج‏11، ص‏84 81.
2. همان، ج‏17، ص‏125 و 131.
3. همان، ج‏11، ص‏83 و 84؛ ج‏17، ص‏130 و 131. توجه به اين نكته لازم است كه ما در اين بحث به هيچ روى درصدد بررسى دسته بند هايى كه براى يافته ها و نظريه هاى علمى ابراز مى شود و ملاك هاى ارزيابيِ آن ها نيستيم.
4. همان، ج‏11، ص‏89.
5. آل عمران، آيه 33.
6. همان، ج‏11، ص‏87 و 88.
7. همان، ج‏3، ص‏247.
8. همان، ج‏11، ص‏88 و 89.
9. همان، ج‏23، ص‏118.
10. و خلقت انسان را از گل آغاز كرد. سوره سجده، آيه 7.
11. همان، ج‏17، ص‏130.
12. ( بدانيد كه ما شما را از خاك آفريده‏ايم). سوره حج، آيه 5.
13. همان، ج‏14، ص‏22 و 23.
14. همان، ج‏18، ص‏200.
15. همان، ج‏16، ص‏390.
16. همان، ج‏20، ص‏165.
17. همان، ج‏22، ص‏539.
18. همان، ج‏17، ص‏125.
19. پيش از اين به طور مفصل مطرح گرديد.
20. همان، ج‏17، ص‏131.
21. همان، ج‏11، ص‏85.
22. همان، ص‏81.
23. همان، ج‏22، ص‏539؛ ج‏23، ص‏119.
24. همان، ج‏12، ص‏133.
25. همان، ص‏295.
26. و بر فرازتان هفت آسمان استوار برافراشتيم.
27. همان، ج‏26، ص‏24 23.
28. آن گاه هفت آسمان را در دو روز پديد آورد أ. سوره فصلت، آيه 12.
29. همان، ج‏20، ص‏229.
30. همان، ص‏319.
31. همان، ج‏24، ص‏261 و 262.
32. همان، ج‏25، ص‏75.
33. همان، ج‏1، ص‏116 114.
34. همان، ص‏116؛ ج‏24، ص‏262؛ ج‏25، ص‏75.
35. همان، ج‏11، ص‏47 43.
36. و حفظناها من كل شيطان رجيم * الا من استرق السمع فاتبعه شهابٌ مبينٌ. سوره حجر، آيه 17 و 18.
37. همان، ج‏11، ص‏51 47.
38. همان، ج‏11، ص‏51.
39. انا زينّا السماء الدنيا بزينة الكواكب * و حفظاً من كل شيطان مارد *لايسعمون الى الملأ اى‏على ويقذفون من كل جانب* دحوراً ولهم عذاب واصب* اى من خطف الخطفة فاتبعه شهاب ثاقب؛
ما آسمان دنيا را به زيور ستارگان آراسته ايم * و از هر شيطان سركشى محفوظ داشته ايم* به ]اسرار[ ملأ اعلى گوش نتوانند داد و از هر سو رانده شوند* به راندنى سخت و عذابى پاينده ]درپيش دارند*[ مگر كسى كه رُبايشى بربايد كه شهابى درخشان درپى اش افتد.
40. همان، ج‏19، ص‏22 20.
41. همان، ص‏18.
42. همان، ج‏20، ص‏230.
43. همان، ج‏25، ص‏111.
44. همان، ص‏113.
45. همان، ج‏18، ص‏461 و 462.
46. همان، ج‏13، ص‏396؛ ج‏13، ص‏395؛ ج‏16، ص‏389.
47. براى نمونه، ر.ك: ج‏10، ص‏394 و 395؛ ج‏15، ص‏126؛ ج‏16، ص‏395؛ ج‏18، ص‏382؛ ج‏22، ص‏234. ج‏26، ص‏388. مواردى را نيز پيش از اين دربحث هاى گذشته ارائه داديم.
48. به عنوان نمونه ر.ك: ج 10، ص 113؛ ج 16، ص 390؛ ج 20، ص 229
49. همان،ج‏10، ص‏339؛ نيز ر.ك: ج‏15، ص‏125؛ ج‏26، ص‏147 و 148.
50. ر.ك: بحث خلقت انسان درهمين مقاله.
51. همان، ج‏20، ص‏228.
52. همان، ج 18، ص‏206.
53. همان،ج‏26، ص 28.
54. همان، ج‏11، ص‏297.
55. همان، ج‏13، ص‏396.
56. همان، ج‏26، ص‏367.
57. همان، ص‏189 و 190.
58. همان، ج‏22، ص‏562.
59. همان، ج‏11، ص‏40 و 41.
60. همان، ج‏18، ص‏385 و 386.