«یکی از کتابهای بیست و چهارگانه تورات تماما به ایران هخامنشی مربوط میشود و وقایع آن نیز از اول تا به آخر در شوش و در دربار شاهنشاه پارس میگذرد. نام این کتاب "کتاب استر" است و داستان آن داستان تسلط بی چون و چرای دختری یهودی بر دربار پادشاهی ایران در زمان "اخشورش" است که به روایت تورات " از هند تا حبش بر 127 مملکت سلطنت میکرد".
این اخشورش (که ظاهرا خشاریارشا فرزند داریوش هخامنشی است) در سال سوم از سلطنت خویش ضیافتی در "دارالسطنه شوشن" (شوش) برای نشان دادن جلال و حشمت سلطنت خود بر پا میکند که 180 روز تمام ادامه مییابد، و پس از انقضای این مدت ضیافت هفت روزه دیگری در قصر پادشاهی ترتیب میدهد که در روز هفتم آن در عالم مستی امر میکند وشتی شهبانوی او را با تاج ملوکانه بحضور پادشاه بیاورند تا خلایق زیبایی او را از نزدیک ببینند( در متن کلدانی تورات تصریح شده است که شاه فرمود او بدین منظور سراپا برهنه شود)، ولی شهبانو از این کار سرباز میزند و در نتیجه مغضوب پادشاه میشود
شاه پس از مشورت با ریش سفیدان قوم تصمصم میگیرد که رتبه ملوکانه وشتی را به دیگری که شایسته تر از او باشد بدهد، و پس از جستجو در سراسر کشور، دختری بنام استر که عموزاده و دختر خوانده مردی یهودی بنام مردخای بن یائیربن شمعی بن قیس بنیامینی است که از اورشلیم جلای وطن کرده و در دارالسلطنه شوشن زندگی میکند برای شهبانویی انتخاب میشود، ولی بدستور مردخای قومیت یهودی و خویشاوندی خود را با مردخای پنهان نگاه میدارد.
این اخشورش وزیری بنام هامان دارد که "جمیع خادمان شاه بحضور او سجده میکنند"، اما مرخای سجده نمیکند و هامان که بر یهودی بودن مرخای آگاه میشود نه تنها قصد کشتن مرخای بلکه "قصد هلاک نمودن جمیع یهودیانی را میکند که در تمامی مملکت اخشورش بودن، از آنرو که قوم مرخای بودند"، ولی با فعل و انفعالهایی که در داستان استر بتفضیل حکایت شده، پادشاه در یک بزم میگساری به استر قول میدهد که هر چه را که او بخواهد، ولی نصف مملکتش باشد بدو بدهد، و استر از او اعدام هامان را میخواهد، و شاه این درخواست را میپذیرد، و اضافه بر آن به استر و عمویش مردخای اجازه میدهد که گ نامه هایی از جانبی پادشاه به والیان و روسای 127 ولایت از هند تا حبش بنویسد که بموجب آنها به یهودیانی که در همه شهرها هستند اجازه داده میشود که "تمامی قومها و ولایتها را که قصد اذیت ایشان میداشتند با اطفال و زنان ایشان هلاک سازند و بکشند و تلف نمایند و اموال ایشان را تاراج کنند" .... و مردخای پس از صدور این حکم از حضور پادشاه با لباس ملوکانه لاجوردی و سفید و تاج بزرگ زرین و ردای کتان نازک ارغوانی بیرون میرود و یهودیان در شهر شوشن شادی و وجد میکنند و داستان چنین بپایان میرسد که : " یهودیان جمیع مخالفان خود را در همه ولایتهای اخشورش پادشاه به اجازه او به دم شمشیر زده کشتند و هلاک کردند و ایشان هرچه خواستند بعمل آوردند، و در دارالسلطنه شوشن به تنهایی پانصد نفر را به قتل رسانیدند، و در آنروز عدد آنانیرا که در دارالسلطنه شوشن کشته شدند بحضور پادشاه عرضه داشتند، و پادشاه به استر ملکه گفت که یهودیان در دارالسلطنه شوشن پانصد نفر را هلاک کرئه اند؛ پس در سایر ولایتهای پادشاه چه کرده اند؟
حال مسئول تو چیست که به تو داده خواهد شد. و استر گفت به یهودیانی که در شوشن میباشند اجازت داده شود که فردا نیز مثل امروز عمل نمایند، و پادشاه فرمود که چنین بشود، و یهودیان بر رویهم هفتاد و هفت هزار نفر از مخالفان خویش را کشتند و آنروز را روز بزم و شادی دانستند."
عیدِ پوریم عیدِ بهاریِ بابلیان بود که در کنعان نیز برگزار می شد و قوم یهود آنرا مانند بسیاری دیگر از سنن خود از تمدن های پیشین اقتباس کرده بودند. این جشن در روزهای 14 و 15 ماه ادر بر پا می شد که با اواخر اسفند ماهِ ایرانی منطبق است، و اکنون نیز در همان زمان توسطِ یهودیان برگزار می شود
نقل از کتاب تولد دیگر- شجاعالدین شفا