کافه تلخ

۱۳۸۹ مهر ۲۹, پنجشنبه

هرمنوتیک، کاستاندا،‌پیوندگاه، رویا بینی، قصد، حرکات جادویی





دیدن انرژی بدان سان که در کیهان رواج است آماج اصلی ساحران از آغاز کاوش شان بوده است.
این امکان برای انسان هست تا انرژی را یکسره بدان سان که در کیهان روان است، دریابد. به دیگر سخن ، به گفتة دون خوان:

ساحران مدعی بودند که هر یک از ما می‌تواند، دمی، نظام دگرگونی، جهان انرژی به داده‌های حسی، وابسته به گونه‌ای ارگانیزم را که ما هستیم از میان ببرد. ( در مورد ما، ما انسان نماییم ) ساحران اذعان می‌دارند، دگرگونی جریان انرژی به داده‌های حسی ، نظام تاویلی را می‌آفریند که جریان انرژی کیهانی را به جهان زندگی روزانه‌ای که می‌شناسیم برمی‌گرداند.


دون‌خوان شرح داد:
ساحران دوران باستان اعتبار دریافت یکسره‌ی انرژی را به اثبات رسانده بودند، که آن را دیدن نامیدند، ایشان با بکار گیری آن برای خویش به پالودن آن مبادرت ورزیدند، به این معنی که هرگاه، خواهان آن بودند، یکدیگر را هم‌چون توده‌ای انرژی ، در می‌یافتند.
انسان‌هایی که چنین شیوه‌ای را دریافتندبر بینندگان هم‌چون گوی‌های غول آسای درخشانی پدیدار می‌شوند. اندازه‌ی این گوی‌های درخشان به پهنای بازوان گشوده است.
هنگامی که انسان ها مانند توده‌هایی از میدان‌های انرژی دریافت شوند، می‌توان نقطه‌ای را با درخشندگی بسیار به بلندای سرشانه‌ها و به درازای یک دست از آن‌ها، در پشت یافت می‌شود. بینندگان دورة باستان که این نقطه‌ی درخشان را یافتند آن را پیوندگاه نامیدند. زیرا به این نتیجه رسیدند که آن نقطه جایی‌ست که ادراک در آن گرد می‌آید. ایشان به یاری دیدن ، آگاه شدند که در آن جای درخشان ، جایی که برای نوع بشر یک‌سان است، تریلیون‌ها میدان انرژی در چارچوب تارهای درخشانی گرد می‌آیند که روی هم رفته ، کیهان را می‌سازند. آن‌ها با گرد آمدن درآن‌جا، بدل به داده‌های حسی می‌شوند، که انسان‌ها هم‌چون ارگانیزم به کار می‌برند.
ساحران این کاربرد انرژیِ برگشته به دادههای حسی را هم‌چون کارکردی از جادوی ناب به شمارمی‌آورند:
انرژی روی هم رفته با پیوندگاه به جهان راستین و فراگیر دگر می‌شود که ما انسان‌ها هم‌چون ارگانیزم می‌توانیم در آن زندگی کنیم و بمیریم.
پیوندگاه نه تنها نقطه‌ای‌ست که در آن ادراک با برگردان جریان ناب انرژی به داده‌های حسی گرد آمده است، بل‌که نقطه‌ای‌ست که تاویل هم در آن‌جا روی می‌دهد.
مشاهدة تکان دهندة دیگرشان این بود که پیوندگاه در خواب به روشی نامحسوس و بسیار طبیعی از حالت مالوف خود جا به‌جا می‌شود. هر چه جا به جایی بزرگ‌تر باشد، رویاهای شگفت‌تری آن را همراهی می‌:ند. ساحران از این مشاهدات به دست آمده از دیدن، به سوی کنش جابه‌جایی ارادی پیوندگاه خیز برداشتند ، و در نتیجه‌ی پایانی‌شان را هنر رویا دیدن نامیدند.
پیوندگاه در حالت مالوف نقطه‌ای‌ست مشخص که در آن، بخش کوچکی از تارهای انرژی سازنده‌ی کیهان گرد هم می‌آیند، اما اگر پیوندگاه در تخم مرغ درخشان، تغییر مکان دهد، بخش کوچک دیگر سانی از میدان انرژی در آن گرد می‌آیند، چنین نتیجه‌ای جریان حسی تازه‌ای است: میدان‌های انرژی دیگرگونی از میدان مالوف به داده‌های حسی دگر می‌شوند، و این میدان انرژی‌های دیگرگون مانند جهانی دیگرگون تاویل می‌گردند.




هنر رویا بینی گیراترین تمرین آن ساحران شد. ایشان در جریان آن، حالات بی‌مانندی از بهروزی و چالاکی را می‌آزمودند و در تلاش‌شان برای تکرار آن حالت در ساعت‌ها شب زنده‌داری، پی بردند که می‌توانند ، آن‌ها را پیرو حرکات معین جسمانی تجدید کنند. کوشش‌های ایشان به گستردن شمار بسیاری از چنین حرکاتی انجامید که ایشان آن‌ها را حرکات جادویی نامیدند.
تنسگریتی
واپسین زنجیره از تبار دون‌خوان ، به این نتیجه رسیدند هرگونه راز داری بیشتر دربارة حرکات جادویی مغایر با گرایشی بود که ایشان در فراهم سازی جهان دون‌خوان برای هم‌نوعان‌ شان داشتند از این رو تصمیم گرفتند ، تا حرکات جادویی را از آن حالت گنگ درآورند. به این ترتیب ایشان تنسگریتی را ساختند که اصطلاحی‌ست ویژه‌ی معماری به این معنی که، ویژگی ساختارهای اسکلتی که بخش‌های کشش پیوسته و یکپارچه‌ی ناپیوسته را گونه‌ای به کار می‌گیرند که هر بخش با بیش‌ترین بازدهی و صرفه کار کند.
این درخورترین نام است زیرا آمیزه‌ای است از دو اصطلاح ، کشیدگی و یکپارچگی ؛ اصطلاحاتی که بر دو نیروی سائق حرکات جادویی دلالت دارند.


کوشش‌های جنگاوران معطوف به نابودی چیرگی خودبزرگ بینی، هم‌چون تنها وسیله‌ی تعلیق آثار نظام تاویل‌مان شده و می‌شود. ساحران توصیفی از تعلیق این آثار دارند؛‌و آن را متوقف کردن جهان می‌نامند. هنگامی که به این حالت می‌رسند، انرژی را یکسره می‌بینند.
دلیل این‌که دون خوان پرهیز از تمرکز بر کردمانهاو روندها را اندرز داد این بود که ، همراه باانجام تنسگریتی یا جمع بندی یا پیروی از آئین جنگاوران، کارورزان باید دگرگونی‌شان را قصد کنند، باید متوقف کردن جهان را قصد کنند.
قصد تاثیر پیروی از مراحل است.
نفوذ بر دیگران به هیچ وجه بخشی از آن نیاز پاک و آرامش نیست. او به ما خاطرنشان ساخت که این ایده که برخی از نیروهای اهریمنی گردمان را، مانند خوکچه‌های هندی، گرفته‌اند به زیر نفوذ درآمده‌ایم، فرآوردة عادات مادام‌العمرمان است از لذت قربانی بودند. و برای سرزنش‌مان با لحنی تمسخر آمیز از ناامیدی می‌گفت« اون آن کار را با من می‌کند، و من نمی‌توانم به خودم کمک کنم. »


در صورت تردید از راه سعی کنید بی عیب و نقص باشید
دست یازیدن به آماج حقیقی ساحری:
سفر به بی‌کرانگی ، ( مادامی که ) از نگرانی‌ها و بدفهمی‌ها و اشتباه‌ها آکنده‌ایم، تصور ناپذیر است.
هنگامی که می‌شنویم فرد دیگری شکایات قدیمی ما را به زبان آورده، عملکرد بی‌عیب‌و نقص ما اطمینان داد ن به این معنی که در چنگ بهت آور خودبزرگ‌بینی غیر موجه و وسواس برانگیز (‌گرفتار ) نبودن.

قربانی کردن انسان در آئین‌های رازآلود (فراماسونری، ایلومناتی، شیطان پرستی و ...)

بیداری اندیشه
این مقاله گذری است بر مسئله‌ای به نام قربانی انسان.

http://rooholghodos.com/wp-content/uploads/2010/10/articles-26-07-89-33.jpgمسئله‌ای که صحبت هر روز نیست. مسئله‌ای که بسیاری نه قادر به تصور آنند، نه قادر به درک آن و نه قادر به قبول وجود و ابعاد آن. اما متاسفانه این یک واقعیت است. واقعیتی تاریخی که تا به امروز ادامه دارد. واقعیتی که به نظر می‌رسد نه تنها از شدت آن کاسته نشده، بلکه سیر صعودی عظیمی به خود گرفته و در دنیای مدرن در مقیاس‏هایی بسیار بزرگتر انجام می‌شود.


طبق گزارش رسمی اف.بی.آی در سال 2000،  876213 شخص در آمریکا "مفقود" شدند. 750000 نفر ایشان کودک بودند.
در عین حال، امروزه از مقدار گزارش و بحث درباره این سرطان کاسته شده، و این عمیقا به دلیل سیطره هر چه بیشتر عوامل پشت این اعمال شیطانی، بر وسایل ارتباطی است. آسانترین راه کنترل ذهن، کنترل ورودیها است. اگر کسی موفق به کنترل عمده ورودی‌های اطلاعاتی یک شخص شود، عمده خروجی‌های اطلاعاتی وی، یعنی ذهن، تفکر و مرزهای تحلیل وی را در دست گرفته.
حقیقت این است که فرقه‌های رازآلود و مناسک پر رمز و رازشان هنوز وجود دارند، به قدرتمندی گذشته باستانی‌شان. در دنیایی که عوام و آنها که آقایان آنها را بنا به تفکر کمّی خود "توده" می‌نامند، همگی با شیفتگی و با سرعت به سوی سراشیبی‌ای به نام "تمدن مدرن" پیش می‌روند، در دنیایی که توده‌ها تشویق می‌شوند به مادی‌بینی همه چیز، بریدن از یکدیگر، ذوب شدن در فردگرایی، خودبینی و سود شخصی، بریدن از دین و خداوند خیرالحافظین، مسخره کردن باستانیان و "خرافات"شان و بی‌معنی دیدن هر چه آقایان برچسب خرافات و افسانه و اسطوره به آن بزنند، در همین عصر، رهبران دنیا، قدرتمندترین و ثروتمندترین اشخاص دنیای به اصطلاح مدرن ما، تا خرخره در مناسک عجیب و غریب رازآلود و آنچه می توان "خرافات" نامید، غوطه‌ورند. چه توضیحی دارید برای مراسم‏های سحر و جادویی که آقای جک پارسونز  مخترع سوخت جامد موشک و یکی از مهم‏ترین پایه‌گذاران ناسا، هر شب در خانه‏اش به همراهی دانشمندان پروژه منهتن  برپا می‌کرد؟ چه توضیحی دارید برای احضار خدای باستانی "اسطوره‌ای" نیم‌بز نیم‌انسان "پن" که آقای پارسونز می‌گفت قبل از هر آزمایش موشک با جادو احضار می‌کند؟ چه توضیحی دارید برای حضور حضرت آقایی که پلوتونیوم را به دنیا هدیه داد در بوهمین گروو و مناسک غریب مهمترین سردمداران دنیا که هر تابستان در آنجا به دور مجسمه عظیم سنگی یک جغد می‌رقصند و کارها می‌کنند. جغدی که از بین این همه نام، او را همان "مولوخ"‌ای  می‌نامند که در دوران "باستان" مردم کودکانشان را به او قربانی می‌کردند. .
این گفته معروف که "حقیقت از تخیل عجیب‌تر است"، به دلیل درستی و رو راستی‌اش، گاه بسیاری را، مخصوصا آنها که به خیال خود، جایی دنج در دنیای مادی خود یافته‌اند، ناراحت و پریشان می‌کند.
هر از گاهی رسانه‌ها تیترهایی درباره اعمالی وحشیانه و باورنکردنی بیان می‌کنند که توسط انسان‏هایی به ظاهر مثل من و شما، نرمال و محترم به وقوع پیوسته‌اند: 
مادرانی که بچه‌هایشان را کشتند. پدرانی که کودکشان را سوزاندند و حتی کودکانی که دوستان و اقوامشان را به صورتی سادیستیک قتل‌عام کردند. چنین اعمالی قلوب عده‌ای از مردم را عیان کرده و در عین حال مردم متمدن جهان را به حیرت وا می‌دارند. مردمی که می‌گویند فلانی را می‌شناختیم، اصلا به او نمی‌آمد. خیلی محترم بود!
اما عملی وجود دارد که در وحشیانه بودن و قصاوت‌اش، در بالای تمامی اعمال دیگر قرار داشته، و آن قربانی کردن انسان است.
گرچه بسیاری، به لطف هالیوود، تصور می‌کنند که اینگونه کارها فقط در جنگلهای انبوه آفریقا یا آمریکای جنوبی صورت می‌گیرد، اما وقتی هر از گاهی کشف می‌شود که یکی از اعضای به اصطلاح "متمدن" جامعه، چنین کار وحشیانه‌ای را انجام داده مردم مرتب حیرت‌زده می‌شوند. در ضمیرشان جای داده‌اند که آدمخواری و خون‌خواری، تنها درمیان قبایل بی‌تمدن بومی صورت می‌گرفت که بحمدالله با فتح، متمدن کردن و قلع و قمعشان توسط غربیان عزیز، دیگر این مسائل نیز تقریبا نایاب شدند.
از بین تمدنهای مختلف گذشته، باز هم این "یهود" بود که در این زمینه بر دیگران پیشی گرفت. این حقیقت دارد که بسیاری از آنها که درباره این موضوع تحقیق کردند توسط صیهونیستها، ضد یهود (آنتی سمیت) لقب گرفته‌اند. لقبی که به نظر می‌رسد عده‌ای همانند نقل و نبات نثار دیگران کرده و برای بر هم زدن بحث درباره هر موضوعی که آنها را به انتقاد گرفته یا پریشان می‌کند، استفاده می‌کنند. اما اگر یک آنتی‌سمیت بگوید که آسمان در روزی آفتابی آبی است، آیا چون یک به اصطلاح آنتی‌سمیت این را گفته، آسمان کمتر آبی می‌شود؟ داستان چنین بحث‏هایی نیز عمدتا چنین است. گرچه بعضی که درباره این مطالب تحقیق کردند، واقعا آنتی‌سمیت بودند، اما شاید این کشف حقیقی بودن و انجام قربانی انسان توسط عده‌ای از به ظاهر یهودیان بود که بسیاری از این مردم را از مرز تعادل هل داد و آنتی‌سمیت کرد.
باید در اینجا متذکر شد، و این تذکر را در سرتاسر آنچه خواهید خواند در یاد داشته باشید، که به این ترتیب و به عقیده ما، این آئین و این کارهای کثیف و مسائلی از آن که در در میان بعضی ظاهرا یهودی نیز دیده میشود هیچ ربطی به دین یهود ندارد، اگر باور داشته باشیم که واقعا چیزی از آن دین حقیقی موسی علیه‌السلام باقی مانده است. این مسائل ریشه در کابالا، تلمود، فرسیز و سنت‌های شفاهی خاخام‌ها دارد، و هر کسی که به این متون و داستانها به چشم "مقدس" و جزئی از دین خود نگاه کند مورد اتهام است.
http://rooholghodos.com/wp-content/uploads/2010/10/articles-26-07-89-36.jpgعمده مورخان می‌دانند و اذعان می‌کنند که قربانی انسان در گذشته در میان بسیاری از ادیان و فرق رواج داشته. معابد آلوده به خون آزتک‌ها گواهی بر این مدعاست. قلب تپنده بسیاری از بیگناهان در آنجا به صورت زنده، به عنوان قربانی به خدای اعظم تمدنهای آمریکای جنوبی، کتزلکوتل یا کولاکان، "اژدهای پردار"، از سینه‌هایشان بیرون کشیده شد. تاریخی که بی‌شباهت به "اسطوره" ضحاک اژدها "پادشاه هفت کشور" که "مارهایش" "مغز" جوانان را می‌خورد نیست.

ایرلندیان نیز "اسطوره"‌ای جالب دارند. می‌گویند که ساکنین اولیه ایرلند گروهی "خدایان" حریص به نام "فورموریان"  بودند که هر سال دو سوم کودکان مردم را می‌خواستند.
دروید‌ها نیز که تا به امروز فعالند و وینستون چرچیل و اسقف اعظم کانتنبری کلیسای انگلستان، کاهنین آن بوده و هستند، به این کار شهرت داشته‌اند. یکی از رسم‌های شناخته شده آنان در تاریخ، دفن کودکی در زیر پی ساختمان یا پاشیدن خون وی بر آن است. همچنین سوزاندن در آتش.
تا همین دوران "مدرن" ما هندوان هر ساله برای خدای مادر، کالی، و شیوا، انسان قربانی می‌کردند و همیشه این باور در هندویسم بوده که شیوا از گوشت انسان تغذیه می‌کند. هر جمعه در معبد شیوا در تنجور  یک کودک مذکر را قربانی می‌کردند. این عمل به طور رسمی تنها در قرن 19 ام متوقف شد.
کالی هندی را با گردنبندی از جمجمه‌های انسان و دستهای بریده شده نشان می‌دادند. این عین همان تصویری است که مکرر در خدایان "مادر" ادیان کفار دیده میشود.
در تقریبا تمامی تمدنهای باستان، سه‌گانه‌ای وجود داشت که پرستش می‌شد. یک خواهر و برادر که در عین حال همسر نیز بودند، و فرزندشان. پدر می‌میرد و همسر/خواهر باکره‌اش تولد به پسری می‌دهد که با مادرش وصلت کرده و جای پدر را می‌گیرد. این سه‌گانه در حقیقت پرستش خدایی میرا  است. خدایی که می‌میرد، و سپس در کالبد پسرش زنده می‌شود. به نظر ما این همان شیطان است، از مردن به معنی فروافتادن‌اش، تا تولد دوباره و برپا ایستادنش به باور آنها. شاید حالا بیشتر معنی و اهمیت تاکید اسلام بر صفات "حی" و "وحده" الله تعالی را درک کنید، که چرا اینقدر این ذکر مهم است:
"لا اله الا الله، وحده وحده وحده، لا شریک له، له الملک و له الحمد، یحی و یمیت و هو حی لا یموت."
این موجود با نامها و القاب متفاوت در تمام تمدنهای باستانی حاضر است. همان کتزلکوتل آمریکای جنوبی است که ذکرش رفت، اوسایرس، ایزیس و هوروس. نمرود، سمیرامیس و تموز. مردوخ، ایشتر، دینوسیوس، و غیره. این خدا در میان کنعانیان و فلسطینی‌های باستان تحت نامهای مولوخ، بعل/ بعل- بریت، حداد و غیره پرستش می‌شد.
http://rooholghodos.com/wp-content/uploads/2010/10/articles-26-07-89-37.jpgخلاصه کلام اینکه برای بعل، یا مولوخ، که به نصّ ادیان ابراهیمی همان شیطان بوده، و پرستش وی تحت نامها و القاب و اشکال و الوان متفاوت در سرتاسر زمین صورت می‌گرفته، انسان قربانی می‌کردند. 
در متون تاریخ باستان می‌خوانیم که قربانی انسان جزئی مهم از آئین‌های بابل باستان نیز بوده و کاهنین بابلی می‌بایست مقداری از گوشت قربانیانشان را می‌خوردند. این امر چنان در تاریخ ریشه دوانده که به نظر میرسد خود کلمه و صفت آدمخواری در زبان انگلیسی، "کانیبال"، به معنی خوردنده گوشت انسان، ریشه در این سنت و نام "کاهنین بعل" دارد:
کاهن- بعل = کاهنبل = کانبل = کانیبل.              Cahn-Bal > CanniBal

در کتب مقدس داریم:
"بنی اسرائیل نمی‌دانست که من به او ذرت دادم، و شراب، و روغن، که آنها را نثار بعل کرد؟"
- کتاب هوشع نبی 8 : 2

"باز هم به بنی‌اسرائیل می‌گویم: هر کس، چه بنی اسرائیل، چه دیگران، که تخمش (فرزندش) را به مولوخ دهد، همانا مجازات او مرگ است و من رویم را از او خواهم گرداند."
- سفر لاویان 5-2  : 20

"آنها بر تمامی فرامین خداوند پشت کردند و دو گوساله از فلز ساختند. ستونی (ابلیسک) ملعون ساختند و به پرستش بعل و شیاطین مشغول شدند. آنها حتی دختران و پسران خود را در آتش قربانی کردند. آنها با پیشگویان و فالگیران به مذاکره مشغول شدند و از سحر و جادو استفاده کردند و خود را به شیطان فروختند. خدا را خشمگین کردند و خدا در خشمش آنها را از خود دور کرد. تنها طایفه یهودا در زمین باقی ماند. 
اما حتی مردم یهودا نیز از اطاعت فرامین خداوند سرباز زدند. آنها همان راههای شیطانی را که بنی‌اسرائیل رفته بود ادامه دادند. پس خداوند تمام بنی‌اسرائیل را پس زد. آنها را مجازات کرد و دادشان به دشمنان و حمله‌وران تا اینکه نابود شدند."
- کتاب دوم پادشاهان 20-16 : 17

"شما محراب مولوخ را برپا کردید. و ستاره خدایتان رفان. شما برای پرستش، بت‌ها را برپا کردید. به همین خاطر شما را به بابل به تبعید می‌فرستم."
- انجیل 7:43

(حضرت الیاس خطاب به قوم خود) "آيا بعل را مى‏پرستيد و بهترين آفرينندگان را وامى‏گذاريد؟"
- قرآن کریم، سوره الصافات، آیه 125

از زمان تبعید به بابل و پایه‌گذاری کابالا است که فساد آن "عده" در میان یهودیان سیر صعودی و عمق جدیدی به خود می‌گیرد. کابالایی که عده‌ای از روی جهل و نادانی و عده‌ای از روی آگاهی و به عمد، نام عرفان یهود بر آن گذاشته‌اند. کابالا نه عرفان حقیقی یهود است و نه هیچ ریشه‌ای در سنت نبی موسی علیه‌السلام دارد. ک
ابالا معجونیست از سحر بابلی و آئین‌های دیگر تاریک و رازآمیز. سنت رازآلود طبقاتی و پر لایه‌ای که همانند نمونه‌های مشابه دیگر در نهایت به نفی خدای خالق و پرستش شیطان منتهی می‌شود.
و به این صورت بود که چنین عبارتی در تلمود ظاهر گشت:
" میشنا: کسی که تخم اش ( فرزندش) را به مولوخ می‌دهد، مجازات نخواهد شد."
        - سن هدرین 64آ تلمود بابلی
ارمیای‌نبی از مردمی که "پسرانشان را به عنوان قربانی به بعل، در آتش می‌سوزانند" سخن می‌گوید. و در کتاب ارمیای نبی می‌خوانیم: "آنها توفت‌هایی (tophet) بلند ساخته‌اند، در دره هینون، تا پسران و دخترانشان را در آتش بسوزانند."
این داستان است که جان میلتون را بر آن داشت تا در "بهشت گمشده"‌اش چنین بسراید:
ابتدا مولوخ،
پادشاه وحشتناک، آغشته به خون
و قربانیان انسان و اشک‌های والدین
گرچه صدای طبل‌ها و موسیقی آنقدر بلند،
که جیغ و گریه کودکانشان شنیده نمی‌شد،
آنها که در درون آتش می‌رفتند،
به سوی آن بت ملعون
این است ذات آن آئین‌های رازآلود. مستانه قربانی کردن کودکان بیگناه در میان سر و صدای موسیقی تا صدایشان شنیده نشود و پس از آن مشغول شدن به اورجی‌ها و کثافتکاری‌های دسته جمعی به افتخار لوسیفر.
امتداد این سنت‌های باطل بود که منتهی شد به لوسیفرین‌ها و شیاطین پایه‌گذار فرهنگ مدرن ما و تمام چیزهایی که تا همین چند نسل پیش تنها درِگوشی و در محفل‌های سری و رازآلود زمزمه می‌شد، امروز به صورتی حیرت‌آور برای آشنایان به این مسائل، کاملا علنی در موسیقی و فیلمها و لباسها و غیره به مردم بی‌خبر عرضه می‌شود که فکر می‌کنند اینها تنها مد روز هستند و طبق سلیقه و خواست مردم پیش می‌روند. عمق فاجعه و اثر مخرب این نمادها و مناسک کثیف را که در ظاهری جذاب و هیپنوتیزم‌کننده بر ایشان عرضه می‌شود درک نمی‌کنند. یکی از مهمترین کشاورزان این محصول شیطانی همان آلیستر کرالی بود که می‌توان او را مغز متفکر پشت انفجار سموم فرهنگی و شبه‌مذهبی چندین دهه اخیر نامید.
http://rooholghodos.com/wp-content/uploads/2010/10/articles-26-07-89-38.jpg 

آلیستر کرالی. تحصیل کرده کالج تثلیث (ترینیتی) کمبریچ. مطبوعات انگلیس او را "شیطانی‌ترین مرد جهان" نامیدند. از نظر "شخصیت پرستان" او یک اعجوبه بود. از همانها که "فرهیخته" می‌نامند و خوش قلم و با سواد و تحصیل کرده و نابغه. کوهنورد. استاد شطرنج و غیره. به قدری مقامات فراماسونی داشت که می‌خندید و می‌گفت اگر تمام نشانهایم را بار فیل کنید زیر وزنش می‌افتد. عضو بسیاری فرق دیگر. پایه‌گذار بسیاری دیگر. همچنین مامور اطلاعاتی. از نظر ما یک ملعون.
همو بود که تخمهایش را بسیار با دقت و حساب شده در کالیفرنیا، کارخانه اصلی صادر کننده این مسائل بر سرتاسر دنیا، کاشت و همو بود که گفت: "هر گناه در مسیحیت، برای عرفان  یک ثواب است" و همو بود که درباره قربانی انسان در کتاب 1929 خود چنین نوشت:
«ساحران باستان باور داشتند که هر موجود زنده‌ای انباری از انرژی است که کمیت آن بسته به اندازه و سلامتی آن موجود و کیفیت آن بسته به شخصیت ذهنی و روحی اوست. هنگام مرگ حیوان این انرژی ناگهان آزاد می‌شود. برای بهترین عمل "روحانی" شخص می‌بایست قربانی‌ای انتخاب کند که دارای عظیم‌ترین و خالص‌ترین نیرو است. فرزند ذکور با معصومیت کامل و هوش بالا بهترین و مناسب ترین قربانی است.» 
کرالی در پاورقی همین کتاب اضافه می‌کند که بنا به اسناد سوابق فراتر پرورابو  شیطان‌پرست، او بین 1912 تا 1928 چنین نوع مراسم قربانی‌ای را هر سال به تعداد 150 بار انجام داد. یعنی این یک مرد به تنهایی تقریبا 2500 کودک پسر را طی این مدت "قربانی" کرد. آیا هنوز هم شک دارید که چه بر سر میلیونها، بله، میلیونها کودکی که هر ساله در سرتاسر دنیا "ناپدید" می‌شوند می‌آید؟
گزارشات مربوط به "قربانی کردن انسان"، از زمان باستان تا به حال نشان می‌دهند که قربانیان به بیرحمانه و قصی‌القلب‌ترین صورت ممکن کشته می‌شوند. عاملین پس از مراسم حداکثر گوشت و خون ممکن را از قربانی جمع‌آوری کرده، به شیوه‌های مختلف خورده و نوشیده و مقداری نیز برای "غایبین" و کارهای بعدی نگهداری می‌کنند. به عنوان مثال بسیار معمول بوده که خون را جذب کاغذ کرده و به این صورت خشک کنند تا بعدا در مناسک رازآلود و جادو به استفاده بگیرند.

وحشیگری در این آئین‏های شیطانی باستانی حد و مرزی نداشت. اما چیزی که شاید برای بعضی عجیب به نظر برسد لغتی است که یهودیان از آن به عنوان بیان عمل قربانی انسان‌شان استفاده می‌کردند: "هولوکاست". بله، هولوکاست در اصل لغتی یهودی است، مورد استفاده توسط یهودیان، بیانگر عمل قربانی انسان به خدایشان.
دیکشنری وبستر نسخه سال 1954 چنین می‌گوید:
 هولوکاست: عرضه قربانی که کل آن توسط آتش خورده می‌شود.
هرل روم  می‌گوید: «هولوکاست لغتی بسیار جالب است. معنی تحت‌ا‌للفضی آن قربانی سوخته است، و یهودیان می‌خواهند که هنگام شنیدن این لغت درباره ادعای قربانیان سوخته شده در جنگ جهانی دوم فکر کنید، اما داستان در حقیقت مربوط است به خدایی باستانی به نام مولوخ که می‌خواست بچه‌ها زنده در معبد بزرگش قربانی و سوزانده شوند.»
چند نمونه از بسیاری نمونه‌های قربانی شدن کودکان که اسناد آن موجود بوده و هست:
در هزاره اول پس از میلاد، در سال 300 میلادی، اسقف آسریوس شهر سزاریا  گفت که یهودیان تمام فرق طی مراسم پوریم مسیحیان را قربانی می‌کنند.
در سال 415 سقراط گالاستیکوس  گزارش داد که یهودیان امستا  کودکی مسیحی را به صلیب کشیده و سوراخ سوراخ کردند تا جان داد.
http://rooholghodos.com/wp-content/uploads/2010/10/articles-26-07-89-39.jpgدر 1067 در پراگ 6 یهودی خون یک کودک سه ساله را کامل جمع کردند. همچنین کشف شد که این یهودیان خون این کودک را به دیگران داده‌اند، از جمله یهودیان تراویزوم.
هرل روم می‌گوید:
"در 1144 کشیشی کاتولیک به نام توماس مونموث کتابی دقیق درباره قتل ویلیام کوچک نورویچ نوشت، همان کودکی که توسط یهودیان قربانی شد. این کودک توسط کلیسای کاتولیک قدیس اعلام شد...". در این کتاب توماس مونموث توضیح می‌دهد که یهودیان چگونه کودک را دزدیدند، و پس از آن بنا به گفته او چنین اتفاق افتاد:
«سر او را تراشیدند و او را با تیزی‌های میخ مانند بسیار سوراخ کردند به صورتی که خون در مقادیر بسیار ریختن گرفت. و آنها بیرحم بودند، و آنقدر مشتاق در ایجاد درد. سخت است تمایز بین آنکه بیشتر بیرحم بودند یا نابغه در شکنجه‌هایشان.»
http://rooholghodos.com/wp-content/uploads/2010/10/articles-26-07-89-40.jpg
سعی توماس در مستند کردن قتل رازآلود این کودک بیگناه، در نهایت منجر به قدیس گشتن کودک شد. این کودک تا زمان معاصر قدیس و شناخته شده بود، تا اینکه دورانی رسید که کلیسا دیگر علاقه به آشکار بودن این موضوعات "از نظر سیاسی غلط" نداشت. این دوران فتح نهایی کلیسا از درون توسط این فرق و آقایان است. توماس با آشکارسازی آنچه در آن روز تاریک و غمگین در 1144 صورت گرفت و در تلاش‌اش در آشکارسازی و توقف قربانی کودکان خدمتی بزرگ به جهان کرد. او والدین را در انگلستان هوشیار کرد تا بیشتر مراقب امنیت کودکانشان باشند. اما متاسفانه این آخرین نمونه نبود.
در 1255 در لندن کشف شد که کودکی مسیحی به نام هیو  طی مراسمی قربانی شده. جسد سوراخ سوراخ شده‌اش که در مِلک یک یهودی مخفی بود کشف شد.
در 1335 در مونیخ آلمان یهودیان کودکی مسیحی به نام هنری را در بیش از 60 جای بدنش سوراخ سوراخ کردند به صورتی که کودک معصوم از خون خشک شد.
http://rooholghodos.com/wp-content/uploads/2010/10/articles-26-07-89-41.jpgدر سال 1997 پروفسور رابرت پرانتر  دانشگاه علوم دینی اتریش چنین گفت:
«یهودیان باید بخاطر جنایات نفرت‌انگیزشان علیه کودکان کاتولیک همانند کودک شهید، آندرل وان رین، و علیه بزرگسالان در روزهای پیش از عید پاک ، و بخاطر خون مسیحیان به قتل رسیده توسط دستان یهودی که آنها نیز به سوی آسمان فریاد می‌کنند، عذرخواهی کنند.»
در 1690 در بلاروس ، یهودیان کودکی به نام گاویل  را طی مراسمی رازآلود کشتند. این کودک یکی از قدیسین کلیسای ارتدکس است. تلویزیون بلاروس نیز در سال 1997 مستندی درباره این واقعه ساخت.
در 1840 یکی از معروفترین وقایع قربانی انسان در تاریخ معاصر صورت گرفت. کشیشی کاتولیک به نام پدر توماس و خدمتکارش ابراهیم قربانی شدند. این واقعه به صورت دقیق و با جزئیات کامل در متن اصلی سر فرانسیس برتون شرح داده شده بود اما هیچگاه چاپ نشد، اما خوشبختانه آنقدر سند و بریده جراید موجود است که تصویری روشن از ماجرا به دست آید.
http://rooholghodos.com/wp-content/uploads/2010/10/articles-26-07-89-42.jpgروزنامه نیویورک هرالد  نسخه 6 آوریل 1850 این واقعه را در صفحه اولش تحت عنوان "رازهای تلمود، قتلی وحشتناک در شرق" چاپ کرد. این مقاله طولانی قربانی کردن پدر توماس را چنین شرح می‌دهد:
«چه کسی خوابش را می‌دید که آشکار شدن رازهای خونین تلمود را ببیند و دادگاه یکی از وحشیانه‌ترین قتلهای ثبت شده در تواریخ جرم و جنایت را شاهد باشد که یکبار دیگر به جلوی عموم آورده می‌شود؟
چه کسی تصور می‌کرد که عده‌ای دیوانه، از خون انسان، برای مرطوب کردن نان مقدسشان استفاده کنند؟ خوانندگان ما بدون شک به یاد می‌آورند آن آشوب جهانی را که از بابت کشف پدر توماس، میسیونری مسیحی اهل ساردینیا، و خدمتکارش، ابراهیم آمارا، به صورت قربانی شده، خالی از خون، مثله شده، استخوانهایشان پودر شده در هاون و باقی مانده‌هایشان انداخته شده در فاضلاب دمشق، برپا شد. متن اصلی دادگاه و بازجویی توسط کنسولهای فرانسه و اتریش در آن شهر محرمانه نگهداری می‌شدند و اکنون در این شهر (نیویورک) هستند و حالا ما می‌توانیم "ملت بزرگ" را درباره حقیقت مطلبمان به رقابت بطلبیم."
(ما میگوییم خدا بیامرزد جراید آن زمان آمریکا را)

بسیاری از خود یهودیان نیز درباره این قتل‌ها نوشته‌اند. به عنوان مثال مایکل، خاخام اعظم لیتوانی، که مسیحی شد، بسیاری از این اعمال نفرت‌انگیز را گزارش داده. در کتاب دکتر دال، ما نمونه‌هایی بسیار از یهودیان بازگشته و تواب را  می‌بینیم که به این امور اعتراف کرده و گزارش داده‌اند.


در اول مه 1989 در برنامه تلویزیونی معروف اپرا، برای بینندگان سورپرایز بزرگی به وقوع پیوست. اپرا با دختر جوان یهودی‌ای با نام مستعار ریچل (نام واقعی‌اش Vicki polin) مصاحبه کرد و او در جلو دوربین اعتراف نمود که خانواده‌اش، نسل اندر نسل در آئین‌های رازآمیز، شامل تجاوز به محارم، قربانی انسان و خوردن خون و گوشت آنان شرکت کرده‌اند. فیلم این مصاحبه حیرت‌انگیز موجود است و به همگان توصیه می‌شود آن را مشاهده کنند.
ریچل همچنین در جلو اپرا و بینندگان حیرت‌زده گفت که "این فقط خانواده من نیست. بسیاری خانواده‌های یهودی دیگر در سرتاسر آمریکا که کاملا نرمال و محترم به نظر می‌رسند در جمع خود به چنین کارهایی مشغولند."

اپرا از او پرسید:
"این اولین بار است که من می‌شنوم که یهودیان بچه قربانی می‌کنند، اما بگذریم. تو شاهد قربانی بودی؟" ریچل پاسخ داد:
"درسته. وقتی بچه بودم، مجبورم می‌کردن که شرکت کنم، مجبور بودم نوزادی رو قربانی کنم."
او به اپرا گفت که شاهد قربانی کردن و خوردن بچه‌ها بوده برای «قدرتی» که به دست می‌آوردند. این بچه‌ها درون خانواده بزرگشان و برای چنین هدفی، به دنیا آورده می‌شدند. او گفت که خودش چندین بار مورد تجاوز جنسی قرار گرفته و به خاطر ارتباط جنسی پدرش با او، پنج بار سقط جنین نموده است. همچنین عنوان کرد که خانواده‌اش، شدیدا با این مناسک شیطانی سر و کار دارند. مادرش عضو کمیسیون روابط انسانی در شیکاگو است و در آنجا شهروند بسیار محترمی است. هیچکس به او شکی نمی‌کند. کسی نمی‌تواند چنین تصوری داشته باشد. در این فرقه، افسران پلیس، پزشکان، وکلای دادگاه و ... هم حضور دارند.
پزشک معالج Polin، خانم Tina Grossman، در برنامه حضور داشت اما گفته‌هایش از روی کلیپ یوتیوب حذف شد. این پزشک گفت که تاکنون 40 نجات‌یافته از چنین فرقه‌هایی را درمان کرده است. در حالیکه آنها از ایالت‌های مختلف آمریکا و کانادا هستند و هیچکدام یکدیگر را نمی‌شناسند، اما همگی تقریبا تجارب یکسانی داشته‌اند.
http://rooholghodos.com/wp-content/uploads/2010/10/articles-26-07-89-43.jpg
عادل حمود نویسنده روزنامه مصری الاهرام در 28 اکتبر 2000 نوشت: "اجساد کودکان فلسطینی در حالی که از خون خالی شده‌اند مرتبا در اسرائیل یافت می‌شوند." او نتایج تحقیقاتش را در مقاله‌ای با عنوان: "من عجائب الیهود ... اسنتزاف الدماء البشریه ( از عجایب یهود، یهودیان از خون انسان نان فطیر  می‌سازند.)" منتشر کرد.

اما یکی از مهمترین موارد در سال 1911 در کیو در روسیه تزاری اتفاق افتاد. قربانی اینبار، کودکی به نام آندری یوشینسکی بود. متهم، یهودی‌ای به نام مناخل مندل بیلیس شناخته شد. نکته در اینجاست که بر سر این پرونده، یهودیان سرتاسر دنیا، متحد و سعی در مخفی کردن آن کرده و به پول امروز معادل 150 میلیون دلار برای آقای بیلیس خرج کردند تا تیم وکلای مدافع بیلیس او را رهایی دهند.



نگاهی به سر تراشیده شده آندری، 13 سوراخ را به شما نشان می‌دهد، در این سوراخها، حرف "شین" عبری قابل تشخیص است.

جان گرانت، کنسول آمریکا در شهر اودسای روسیه، حکم نهایی هیات منصفه را گزارش داد. گرانت نوشت:
« بر اساس رأی هیات منصفه، یک پسر در کیو توسط یهودیان تندرو کشته شده و آن یهودیان با دقت تمام خون پسرک را برای مقاصد رازآلود بیرون کشیدند. این یک قربانی انسان توسط یهودیان بوده، اما بیلیس بی گناه است.»

...
همانطور که دیدیم بسیاری کشورها و تمدنها در طول تاریخ، قربانی انسان توسط یهودیان را گزارش داده‌اند و بسیاری شخصیتهای برجسته تاریخی به این موضوع اعتراف کرده‌اند. تقریبا از تمامی تمدنها و کشورها مانند رومانی، روسیه، فرانسه، مصر، آمریکا، اردن، سوریه، ایتالیا، اسپانیا، پرتقال، استرالیا و ... گزارش مناسک قربانی توسط یهودیان منتشر شده. کدام درست است، اینکه همه اینها توهم توطئه داشته، دیوانه بوده، این مزخرفات را بخاطر آنتی‌سمیتیزم و نفرت از یهودیان بیان کرده و همگی در توطئه علیه یهودیان دست دارند؟ یا اینکه حقیقتی پشت ماجرا و آتشی پشت این دود عظیم است؟
گویی پایانی برای این سوراخ خرگوش وحشتناک آلیس در سرزمین عجایب نیست. مسئله از این هم بدتر می‌شود. گزارشات و شواهد بسیار دیگری نشان می‌دهند بسیاری کودکان عمدا با چنین اهدافی در این فرقه‌ها درست می‌شوند. توسط اعضا طی مراسمهای جنسی آئینی که جزئی کلیدی از تمام فرق رازآمیز است، نطفه‌هایشان بسته شده، متولد شده، و بدون هیچ ثبت و شناسایی رسمی تا سن مورد نیاز بزرگ میشوند. مدارک و شواهد حقیقت وحشتناک این کودکان گمنام موجود است. همچنین بسیاری کودکان بی‌سرپرست و یتیم که تحت کفالت دولتها و مراکز بهزیستی خصوصی و دولتی هستند نیز برای این امور مورد استفاده قرار میگیرند. از کودک آزاری و تجاوزهای جنسی گرفته تا آخر خط که قربانی میباشد. چند ساله اخیر انفجاری از اخبار اینگونه امور برپا شده که بسیاری از آنها بر کلیسای کاتولیک متمرکز اند. جالب اینجاست که مسئله، بیشتر از تجاوزهای جنسی بیان نمیشود و علنا در مقابل گزارشات دیگر سکوت میکنند. از این جالبتر سکوت همین رسانه‌ها در مقابل گزارشات وحشتناکتر از نقاط دیگر، مثلا کنیسه‌ها است. گزارشاتی که حتی در خود اسرائیل توسط فرزندان خود خاخام‌ها منتشر می‌شوند.
نفوذ و ضربه به کلیسای کاتولیک از اهداف بسیار قدیمی آقایان بوده که به نظر می‌رسد امروزه به موفقیت انجام شده. یکی از نمونه‌های پر سر و صدایی که با سکوت کامل در رسانه‌های رسمی روبرو است پرونده کودکی به نام هالی گریگ در اسکاتلند است. درگیری بسیاری از "محترمین" و بالاترین مقامات دولتی و غیر دولتی و حتی دست داشتن کسانی که مامور مراقبت از کودکان بی‌سرپرست هستند در این اعمال شنیع آشکار شده است...

کیتی اوبراین که در برنامه‌های کنترل ذهن و اطلاعاتی آمریکا بردگی کرده و طبق اظهار خودش، قربانی پروژه MKULTRA بوده،  بوش پدر و بسیاری دیگر را در کتاب مستندش  که در اصل به کنگره آمریکا ارائه شد، فاش کرد. او اینجا آنچه بوش مرتبا با دخترش، کِلی، میکرد را شرح داده:
"... من در بسیاری موارد دیدم که او آشکارا درباره سوء استفاده‌های جنسی‌اش از او حرف میزد. از این، برای کنترل من استفاده می‌کردند. عواقب روانی مورد تجاوز قرار گرفتن توسط رئیس‌جمهوری بچه‌باز به اندازه کافی نابود کننده هستند، اما بوش شُک‌های روانی بر روی ذهن کِلی [دخترم] را با استفاده از وسایل پیچیده الکترونیکی و دارویی بیشتر می‌کرد. سوء استفاده‌هایی که از من در کودکی‌ام شد در مقابل آنچه کِلی کشیده کوچک‌اند..."

http://rooholghodos.com/wp-content/uploads/2010/10/articles-26-07-89-44.jpg
آنچه بر کتی و دخترش کِلی آمده اگر تنها نتیجه اعمال یک مرد مریض باشد به اندازه کافی وحشتناک هستند، اما این اعمال روزانه در تمام دنیا بر بسیاری کودکان صورت میگیرند.
شما گفته‌های این زن را مطابقت دهید با اعترافات مشابه خانم Svali که هیچکس بعد از افشاگری‌هایش در مورد سرنوشت او اطلاع موثقی ندارد و نیز خانم Mary Anne و نمونه‌های دیگر که چطور همه این افراد، پرده از اسرار کودک‌آزاری و قربانی کردن آنها توسط سیاستمداران و ایلومناتی‌های شیطان‌پرست برداشته‌اند. البته به همه ایشان برچسب "اختلالات روانی" زده و به خیال خام خود، خود را از جنایتهای کثیفشان مبری کرده‌اند اما حقیقت هیچگاه پشت پرده نمی‌ماند...

... گزارشات رسمی آمار مفقودین در جهان اول حیرت‌انگیز است. همین گزارشات تخمین می‌زنند تا سال 2012 تعداد کودکان مفقودی گزارش شده فقط در آمریکا به بیش از یک میلیون نفر در سال خواهد رسید. اگرچه تعداد زیادی از این موارد، فرار از خانه یا دزدیده شدن توسط سایر اعضای خانواده میباشد، اما تعداد بسیاری نیز کودکانی هستند که هیچگاه خبر و اثری از آنها یافت نشده و نخواهد شد. 

آمار رسمی کودکان مفقودی در کانادا و اروپا نیز وحشتناک است.اگر وضع "جهان اول" چنین است، خدا میداند درکشورهای "جهان سوم" یا "در حال توسعه" چه خبر است. از همه بدتر وضع مناطق جنگی همانند عراق، افغانستان و خصوصا فلسطین و دیگر کشورهای بحران‌زده میباشد، که خدا میداند چه تعداد کودکان معصوم از آنها دزدیده شده و برای انجام مناسک شیطانی به کشورهای دیگر منتقل شده‌اند. مگر این عادل حمود نویسنده روزنامه مصری الاهرام نبود که در 28 اکتبر 2000 نوشت: "اجساد کودکان فلسطینی در حالی که از خون خالی شده‌اند مرتبا در اسرائیل یافت می‌شوند"؟ شما این را تعمیم بدهید به تمامی کشورهای جنگ‌زده که پای سربازان اسرائیلی و آمریکایی و سایر احزاب شیطان به آنها باز شده است.

...




در پایان مطالعه مقاله و کلیپ و منابع موجود، دیگر گمان نمی‌کنم به تصویر بالا به دید کاریکاتور نگاه کنید. دیگر گمان نمی‌کنم تنها با لبخندی ساده از کنار این عکس بگذرید.

........................

در اینجا سعی کردیم چکیده‌ای از مطالب مطرح شده در مقاله اصلی را مطرح کنیم اما اینکار بسیار دشوار است. از یک طرف مشروح و اسناد موارد مطرح شده را به دلیل طولانی بودن نیاوردیم و از طرفی بسیاری مطالب و حقایق دیگر که ارتباط تنگاتنگی با موضوع قربانی کردن انسان داشتند را بنا به همان دلیل قبل مطرح نکردیم. بنابراین همگان را دعوت می‌کنیم مقاله اصلی و کلیپ تصویری این مطلب را حتما دانلود کرده و با دقت مطالعه و مشاهده نمایند. اسناد و منابع و مراجع تمامی مسائل مطرح شده، در مقاله و کلیپ همراه آن موجود می‌باشد.
دوستان و عزیزان برای یکایک کلمات و جملات این مقاله زحمت زیادی کشیده شده و تحقیقات زیادی صورت گرفته است. حتما و حتما تاکید می‌کنم که لااقل دو بار مقاله را مطالعه کنید. حجم مطالب و حقایق موجود در مقاله بسیار زیاد بوده و مطمئنا نیاز به مرور چندباره دارد. این مقاله به نام نامی امیرالمومنین حضرت علی علیه‌السلام، در 110 صفحه تنظیم شده است.
از آنجایی که معتقدیم درک مطالب به صورت تصویری برای مخاطب راحت‌تر بوده و از طرفی بعضی مسائل و حقایق را نمی‌توان توصیف کرد، تلاش کردیم چکیده‌ای از مهمترین مطالب مطرح شده در مقاله را همراه با مطالب تکمیلی و کلیپ‌های تصویری که در مستند به آنها ارجاع داده شده، در قالب مستندی تصویری تهیه و ارائه کنیم. مقاله و مستند مکمل یکدیگر بوده و مطالعه و مشاهده هر دوی آنها را توصیه می کنیم.



برای عزیزانی که تمایل دارند به منابع اصلی مقاله دسترسی داشته باشند مهمترین آنها را برای دانلود در اختیار دوستان قرار می دهیم. این کتابها عبارتند از:
Biggest World Secrets
Jewish Ritual Murder
Matzo of Zion
Ritual Murder Investigation
Thanks for the Memories - The Truth has Set Me Free
The Franklin Cover-Up



برای همه کسانی که در تهیه، ترجمه و گردآوری این مطالب، زحمت زیادی کشیدند، دعا کنید.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سایت بیداری اندیشه



شيخ‌ محمود شبستری (گلشن راز)




زاد و زندگي‌
محمود شبستري‌، منسوب‌ به‌ شبستر، ديهي‌ نزديك‌ تبريز در آذربايجان‌، حدود اواسط‌ سده‌ي‌ هفتم‌/ سيزدهم‌ از مادرزاد و حدود سال‌ 720/1320 درگذشت‌. از زندگاني‌ او اطلاع‌ اندكي‌ در دست‌ است‌. گلشن‌ راز او بيان‌ شاعرانه‌يي‌ است‌ از مذهب‌ وحدت‌ وجود. اين‌ كتاب‌ به‌ سال‌ 710/1311 در پاسخ‌ به‌ سؤالاتي‌ كه‌ اميرحسيني‌ درباب‌ حكمت‌ صوفيانه‌ از خراسان‌ براي‌ او فرستاده‌ بود نوشته‌ شده‌ است‌.
بيان‌ مذهب‌ وحدت‌ وجود اين‌ كتاب‌ به‌ آنچه‌ ابن‌عربي‌ (638 ه‌.ق‌.) قبلاً گفته‌ بود چيزي‌ نمي‌افزايد. با اين‌ همه‌، محمود اين‌ مطلب‌ را از استاد روحاني‌ خويش‌ بسيار روشن‌تر و دقيق‌تر بيان‌ كرده‌ است‌. او مي‌گويد: وجود به‌ تعريف‌ اوّليه‌ عبارت‌ است‌ از موجود، و عدم‌ عبارت‌ از معدوم‌. دردار وجود چيزي‌ جز واحد نيست‌. ممكن‌ و واجب‌ هرگز جدا نبوده‌اند؛ آنها از ازل‌ يكي‌ بوده‌اند. اگر به‌ يك‌ رويِ واحد بنگري‌، واحد است‌ و اگر به‌ روي‌ ديگر آن‌ بنگري‌، وجود متكثر مي‌شود – تنها فرق‌ در اين‌ است‌ كه‌ جنبه‌يي‌ وحدت‌ واقعي‌ است‌، و حال‌ آنكه‌ جنبه‌يي‌ كثرت‌ خيالي‌ است‌. حقيقت‌ يكي‌ است‌ ولي‌ اسامي‌ آن‌ گوناگون‌ است‌، و همين‌ كثرت‌ است‌ كه‌ مايه‌يي‌ تعدد مي‌شود.
اين‌ چنين‌ ذاتي‌ در فراسوي‌ معرفت‌ و فهم‌ ماست‌. ولي‌، به‌ نظر شبستري‌، اين‌ ناتوانيِ ما در معرفت‌ ذاتِ خدا از قربِ او به‌ ما سرچشمه‌ مي‌گيرد. ذات‌، به‌ عنوان‌ نور مطلق‌ به‌ چشم‌ ما همچنان‌ ناديدني‌ است‌ كه‌ عدم‌ كه‌ ظلمت‌ مطلق‌ است‌. هيچ‌كس‌ مستقيماً نمي‌تواند به‌ آفتاب‌ بنگرد. ولي‌ آن‌ را به‌ نحوي‌ كه‌ در آب‌ منعكس‌ شده‌ باشد مي‌توان‌ ديد. عدم‌ نسبي‌ همچون‌ آب‌ است‌. و به‌ منزله‌يي‌ مِرآتي‌ است‌ از نور مطلق‌ كه‌ پرتو حق‌ در آن‌ تابيده‌ باشد. اين‌ عدم‌ نسبي‌ همان‌ عين‌ ثابته‌ در نظام‌ ابن‌عربي‌ است‌، كه‌ نور الهي‌ را بنا بر استعدادات‌ طبيعي‌ خود منعكس‌ مي‌سازد. نور الهي‌ به‌ عنوانِ نوري‌ صرف‌ كنزي‌ مخفي‌ بود، ولي‌ آن‌گاه‌ كه‌ در مرآت‌ منعكس‌ شد، خِزانه‌ ظاهر شد. ولي‌ در اين‌ جريان‌، ذات‌ هم‌ كه‌ واحد بود متكثر شد. 

شبستري‌، پس‌ از آن‌، صدورِ واحد را به‌ شيوه‌ي‌ ابن‌عربي‌ بيان‌ مي‌كند. نخستين‌ صادر از ذاتْ عقل‌ كلي‌ است‌ كه‌ مرحله‌ي‌ / حديت‌ است‌؛ دومين‌ صادر نفس‌ كلي‌ است‌. پس‌ از آن‌ عرش‌، كرسي‌، افلاك‌ سبعه‌ي‌ آسماني‌، عناصر اربعه‌، مواليد ثلاثه‌، يعني‌ معادن‌ و نباتات‌، و حيوانات‌، مي‌آيد. آخرين‌ صادر در اين‌ رشته‌ انسان‌ است‌ كه‌ او غايتِ آفرينش‌ است‌. اگر چه‌ انسان‌ موقّتاً در اين‌ رشته‌ آخرين‌ است‌ ولي‌ منطقاً نخستين‌ است‌، همان‌ طور كه‌ درخت‌ بالقوه‌ مقدم‌ بر تخم‌ است‌. همه‌ي‌ موجودات‌ براي‌ او آفريده‌ شده‌ در حالي‌ كه‌ او به‌ عنوان‌ والاترين‌ صادر يا مظهر الهي‌ براي‌ خودش‌ آفريده‌ شده‌ است‌. وي‌ خداوند چند عنصرِ پست‌ و حقير است‌، ولي‌ با اين‌ همه‌ وجود اين‌ عَناصِر براي‌ تكامل‌ اخلاقي‌ او اساسي‌ است‌. آينه‌ براي‌ اينكه‌ قادر به‌ منعكس‌ كردن‌ اشياء باشد، بايد يك‌ روي‌ آن‌ يكسره‌ سياه‌ باشد. اگر اين‌ آينه‌ همه‌ شفاف‌ و بلورين‌ بود ديگر به‌ عنوان‌ آينه‌ به‌ كار نمي‌رفت‌.
] چو پشت‌ آينه‌ باشد مكدّر نمايد روي‌ شخص‌ از روي‌ ديگر [ 

چون‌ انسان‌ هدف‌ غايي‌ خلقت‌ است‌، همه‌ي‌ اشياء چنان‌ ساخته‌ شده‌اند كه‌ از او فرمان‌ ببرند. همه‌ي‌ اسماء گوناگون‌ الهي‌ هستند، ولي‌ آدمي‌ چون‌ انعكاس‌ مُسمّي‌ است‌، همه‌ي‌ اسماء را در باطن‌ خويش‌ گرد مي‌آورد؛ از اين‌ روي‌، همه‌ي‌ آفرينش‌ در باطن‌ اوست‌. او شگفت‌ترين‌ آفريده‌ي‌ پروردگار است‌ و همه‌ چيز خود را مرهون‌ اوست‌؛ همه‌ي‌ قدرت‌، معرفت‌، و اراده‌ي‌ او از آنِ پروردگار است‌. 
از نظر شبستري‌، عقل‌ بالَمرّه‌ معطَّل‌ است‌. راه‌ عقل‌ راهي‌ دراز، پر پيچ‌ و خم‌، و دشوار است‌. حكيم‌ فلسفي‌ مانند احولي‌ است‌ كه‌ همه‌ جا را دو مي‌بيند. (1) او كار خود را با ادراك‌ اعيان‌ مادي‌ به‌ عنوان‌ حقايق‌ مي‌آغازد. بر اين‌ اساس‌ بر وجود واجب‌ استدلال‌ مي‌كند و آن‌ را از وجود ممكن‌ جدا و بيگانه‌ مي‌پندارد. (2) شبستري‌ بر پايه‌ي‌ يك‌ رشته‌ استدلالهايِ پيوسته‌ي‌ علت‌ و معلولي‌ اظهار مي‌كند كه‌ وجود واجب‌ علّة‌ العلل‌ جريان‌ آفرينش‌ است‌. فرآيندِ استدلال‌ به‌ كلي‌ پيش‌ او باطل‌ است‌. امكان‌ معرفت‌ خدا از راه‌ مقوله‌ي‌ امكان‌ مقدور نيست‌ زيرا امكان‌ نسبتي‌ با واجب‌ ندارد «و آن‌ مانند اين‌ است‌ كه‌ شخص‌ بخواهد خورشيد تابان‌ را به‌ كمك‌ نورِ شمعي‌ لرزان‌ كشف‌ كند.» (3) لذا بهترين‌ شيوه‌ اين‌ است‌ كه‌ استدلال‌ عقلي‌ را رها كنند و به‌ وادي‌ عرفان‌ در آيند.
] در آ در واديِ اَيْمن‌ كه‌ ناگاه‌ درختي‌ گويدت‌ «اِنّي‌ اَنَا اللّه‌» [
دانشي‌ كه‌ از طريق‌ دليل‌ بحثي‌ به‌ دست‌ آيد شخص‌ را به‌ خواب‌ مي‌كشد، حال‌ آنكه‌ عرفان‌ او را از خواب‌ بيدار مي‌كند. شخص‌ بايد چون‌ ابراهيم‌ به‌ فراسويِ الوهيتِ ستارگان‌، خوشيد، و ماه‌ برود كه‌ به‌ نظر وي‌ به‌ ترتيب‌ مظاهر ادراك‌ حسي‌، تخيل‌، و عقل‌ نوراني‌ هستند. 

] خليل‌ آسا برو حق‌ را طلب‌ كن‌ شبي‌ را روز و روزي‌ را به‌ شب‌ كن‌
ستاره‌ با مه‌ و خورشيد اكبر بود حس‌ و خيال‌ و عقل‌ انور [
در سؤال‌ ششم‌ گلشن‌ راز شيخ‌ صريحاً سودمندي‌ عقل‌ را در طلب‌ عارفانه‌ي‌ حق‌ رد مي‌كند. او معتقد است‌ كه‌ «راهي‌ است‌ وَراءِ طورِ عقل‌» كه‌ به‌ واسطه‌ي‌ آن‌ شخصي‌ مي‌تواند راز حقيقت‌ را بداند. اين‌ نيروي‌ ذوقي‌ آدمي‌ در باطن‌ او همچون‌ آتش‌ در دل‌ سنگ‌ نهان‌ است‌، و چون‌ اين‌ آتش‌ درگيرد، همه‌ عالم‌ تابناك‌ و روشن‌ گردد. 

] وراي‌ عقل‌ طوري‌ دارد انسان‌ كه‌ بشناسد بدان‌ اسرار پنهان‌
بسان‌ آتش‌ اندر سنگ‌ و آهن‌ نهاده‌ست‌ ايزد اندر جان‌ و در تن‌…
چو برهم‌ اوفتد آن‌ سنگ‌ و آهن‌ زنورش‌ هر دو عالم‌ گشت‌ روشن‌ [
در سؤال‌ دهم‌ وقتي‌ از اعتبار علم‌ بحث‌ مي‌كند مي‌گويد كه‌ منظورش‌ از معرفت‌ وسيله‌يي‌ نيست‌ كه‌ مردمان‌ با آن‌ نيرو و حرمت‌ دنيوي‌ به‌ دست‌ مي‌آورند؛ زيرا اين‌ با روح‌ عارف‌ راستين‌ منافات‌ دارد. دانش‌ تنها زماني‌ سودمند است‌ كه‌ آدمي‌ را به‌ كار درست‌ رهبري‌ كند، كاري‌ كه‌ از دل‌ سرچشمه‌ بگيرد. (4) همين‌طور شبستري‌ مطالعه‌ي‌ هر دو ريشه‌ي‌ معرفت‌ كه‌ در قرآن‌ به‌ آنها اشارت‌ رفته‌ - جهان‌ بيرون‌ (آفاق‌) و جهان‌ درون‌ يا خودآگاهي‌ (= انفس‌) را سفارش‌ مي‌كند. ولي‌ عملاً تحقيق‌ عارفان‌ در جهان‌ درون‌ همواره‌ آنان‌ را بدان‌ جا كشانيده‌ است‌ كه‌ تأكيد ورزند جهان‌ بيرون‌ و همي‌ و خيالي‌ بيش‌ نيست‌. 

بياني‌ كه‌ شبستري‌ از صفات‌ اخلاقي‌ به‌ دست‌ مي‌دهد بازگويي‌ صِرف‌ نظريات‌ افلاطوني‌ و ارسطويي‌ است‌. حكمت‌، عفت‌، شجاعت‌ و عدالت‌، فضايل‌ اخلاقي‌ عمده‌ هستند. (5) او به‌ اجمال‌ اصل‌ ارسطويي‌ وسط‌ را مورد بحث‌ قرار مي‌دهد. بهشت‌، حاصل‌ پيروي‌ از همين‌ راه‌ ميانه‌ است‌، و حال‌ آنكه‌ اختيار هر يك‌ از (طريق‌) افراط‌ و تفريط‌ به‌ دوزخ‌ مي‌انجامد. 
] همه‌ اخلاق‌ نيكو در ميانه‌ است‌ كه‌ از افراط‌ و تفريطش‌ كرانه‌ است‌
ميانه‌ چون‌ صراط‌ المستقيم‌ است‌ زهر دو جانبش‌ قعر جحيم‌ است‌ [
وقتي‌ تهذيب‌ اخلاق‌ دست‌ دهد، انسان‌ نور الهي‌ (يا تجلي‌) را دريافت‌ مي‌كند كه‌ روح‌ او را منور ساخته‌ به‌ والاترين‌ مدارجش‌ مي‌رساند. انبيا و اوليا در زمره‌ي‌ كساني‌ هستند كه‌ ارواحشان‌ صافي‌ گشته‌ است‌.
] چو آب‌ و گل‌ شود يكباره‌ صافي‌ رسد از حق‌ بدو روح‌ اضافي‌
چو بايد تسويه‌ اجزاي‌ اركان‌ در او گيرد فروغ‌ عالم‌ جان‌ [
تجلي‌ الهي‌ تنها در اشياءِ نيك‌ نيست‌ بلكه‌ در اشيائي‌ هم‌ كه‌ ما در اصطلاح‌ مرسوم‌ بد مي‌ناميم‌ تجلي‌ هست‌. چون‌ خدا تنها وجود موجود است‌ و تنها علت‌ همه‌ي‌ اشياء، لذا همه‌ي‌ اشياء بدون‌ استثناء نور او را ظاهر مي‌سازند. وضع‌ منطقي‌ وحدت‌ وجود چنان‌ است‌ كه‌ خوب‌ و بد همه‌ يكسانند و همه‌ مظاهر خدا هستند و همه‌ پايگاهي‌ مساوي‌ دارند. اما وقتي‌ به‌ عقايد متداول‌ مرسوم‌ نظر مي‌افكنيم‌، ميان‌ آنها فرق‌ مي‌نهيم‌، و خير را به‌ خدا و شر را به‌ شيطان‌ نسبت‌ مي‌دهيم‌. 

] مؤثر حق‌شناس‌ اندر همه‌ جاي‌ ز حد خويشتن‌ بيرون‌ منه‌ پاي‌
حق‌ اندر كسوت‌ حق‌ دين‌ حق‌دان‌ حق‌اندر باطل‌ آمد كار شيطان‌ [
شبستري‌ مانند همه‌ي‌ وحدت‌ وجوديان‌ يكسره‌ جبري‌ مذهب‌ است‌. او معتقد است‌ كه‌ حسِّ - به‌ اصطلاح‌ - آزادي‌ كه‌ انسان‌ مالك‌ آن‌ است‌، به‌ سبب‌ شعور او به‌ نفس‌ خويش‌ به‌ منزله‌ي‌ چيزي‌ جدا از خداست‌. انسان‌ طبيعةً امري‌ عدمي‌ يا نابود است‌، و از اين‌ روي‌، معنايي‌ ندارد كه‌ اختياري‌ به‌ او نسبت‌ دهند. معتقدان‌ به‌ آزادي‌ اراده‌ گبركان‌اند (6) كه‌ ميان‌ خداي‌ نيكي‌ و خداي‌ بدي‌ فرق‌ مي‌نهند. نسبت‌ دادن‌ قدرت‌، اراده‌ و فعل‌ به‌ انسان‌ خطاست‌ و به‌ نظر او در اين‌ باب‌ هم‌ معتزله‌ و هم‌ اشعريه‌ گمراه‌ شده‌اند - چه‌ گروه‌ اول‌ مي‌گويند انسان‌ در انتخاب‌ خويش‌ اختيار دارد، و گروه‌ دوم‌ با نسبت‌ دادن‌ قوه‌ي‌ كسب‌ به‌ او او را مسئول‌ افعال‌ خويش‌ مي‌سازند.
] هر آن‌ كس‌ را كه‌ مذهب‌ غير جبر است‌ نبي‌ فرمود كاو مانند گبر است‌ [ 

به‌ نظر شبستري‌ انسان‌ را براي‌ انجام‌ دادن‌ مسئوليتهاي‌ اخلاقي‌ نيافريده‌اند، بلكه‌ از آفرينش‌ او هدف‌ ديگري‌ در كار بوده‌ است‌، اما بيان‌ نمي‌دارد كه‌ آن‌ هدف‌ ديگر كدام‌ است‌. با اين‌ همه‌ لاهيجي‌ ] شيخ‌ محمد از عرفاي‌ سده‌ي‌ نهم‌ [ شارح‌ او مي‌افزايد كه‌ مقصود اين‌ بوده‌ است‌ كه‌ وي‌ مانند آينه‌يي‌ بي‌زنگار مظهر ذات‌، صفات‌ و اسماء الهي‌ باشد. آيا مي‌توانيم‌ آينه‌ را به‌ سبب‌ منعكس‌ كردن‌ اشياء مختار و آزاد بناميم‌؟ براي‌ هر يك‌ از ما افعال‌مان‌ از پيش‌ مقدر شده‌ است‌. افعال‌ الهي‌ تفحص‌ناپذير و ناپرسيدني‌ است‌. او مي‌پرسد «آيا مي‌تواني‌ تعليل‌ كني‌ كه‌ چرا يك‌ انسان‌ محمد و ديگري‌ ابوجهل‌ زاييده‌ مي‌شود؟» كرامتِ آدمي‌ در اين‌ است‌ كه‌ مجبور باشد نه‌ اينكه‌ از اختيار نصيبي‌ داشته‌ باشد. 
ولي‌ ] اگر چنين‌ است‌ [ چرا انسان‌ مسئول‌ اعمال‌ خويش‌ است‌؟ آيا اين‌ بي‌عدالتي‌ نيست‌؟ شيخ‌ فكر مي‌كند كه‌ اين‌ كار بي‌عدالتي‌ نيست‌ بلكه‌ برهاني‌ در تأييد قدرت‌ كامله‌ و اختيار خداست‌. وانگهي‌ هدف‌ از مكلف‌ ساختن‌ آدمي‌ براي‌ انجام‌ اعمالي‌ كه‌ درباره‌ي‌ آنها از خود اختياري‌ ندارد اين‌ است‌ كه‌ او را مجبور سازد تا اين‌ عالم‌ را براي‌ هميشه‌ پسِ پشت‌ بيندازد، چه‌ او به‌ جوهر خويش‌ يا به‌ قوّه‌ي‌ طبيعي‌ خويش‌ قادر نيست‌ از صراط‌ المستقيم‌ پيروي‌ كند و به‌ قانون‌ الهي‌ يا شريعت‌ اطاعت‌ ورزد:
] به‌ شرعت‌ زان‌ سبب‌ تكليف‌ كردند كه‌ از ذات‌ خودت‌ تعريف‌ كردند
چو از تكليف‌ حق‌ عاجز شوي‌ تو به‌ يكبار از ميان‌ بيرون‌ روي‌ تو [
مراتبي‌ كه‌ فرد توسط‌ آنها به‌ مرحله‌ي‌ كمال‌ مي‌رسد كدامند؟ به‌ نظر او، انسان‌ به‌ عنوان‌ اصل‌ و كمال‌ آفرينش‌ زاده‌ مي‌شود، و پاك‌ترين‌ پاكان‌ و مهتر مهتران‌ است‌. ولي‌ به‌ سبب‌ افتادنش‌ به‌ خاكدان‌ اين‌ جهانِ پديداري‌، به‌ پست‌ترين‌ سطحها تنزل‌ مي‌كند. مقام‌ او در اين‌ مرحله‌ يكسره‌ مخالف‌ است‌ با مقام‌ وحدت‌. ولي‌ آدمي‌ بنا بر نوري‌ كه‌ از طريق‌ قواي‌ ذوقي‌ يا استعداد عقلي‌ خود كسب‌ مي‌كند، ضعف‌ خود را در مي‌يابد و به‌ سلوكي‌ عكس‌ سير اول‌ مي‌پردازد، اين‌ سلوك‌ از امكان‌ به‌ واجب‌، از كثرت‌ به‌ وحدت‌ و از شر به‌ خير است‌. 

] مسافر آن‌ بود كو بگذرد زود زخود صافي‌ شود چون‌ آتش‌ از دود
سلوكش‌ سير كشفي‌ دان‌ ز امكان‌ سوي‌ واجب‌ به‌ ترك‌ شَين‌ و نقصان‌
به‌ عكس‌ سير اول‌ در منازل‌ رود تا گردد او انسان‌ كامل‌ [
در اين‌ سلوك‌ سه‌ مرحله‌ وجود دارد. نخستين‌ مرحله‌ را جذب‌ گويند. در اينجا نور الهي‌ از طريق‌ اعمال‌ و افعال‌ بنده‌ پرتو افشاني‌ مي‌كند، و چنان‌ مي‌شود كه‌ صوفي‌ افعال‌ همه‌ي‌ اشياء ديگر را خيالي‌ و واهي‌ مي‌پندارد، هيچ‌ چيز جز خدا، مالك‌ قوه‌ي‌ فاعلي‌ نيست‌. در مرتبه‌ي‌ دوم‌ نور الهي‌ از طريق‌ صفات‌ الهي‌ تابان‌ مي‌گردد، و بنابراين‌ صوفي‌ صفات‌ هر چيزي‌ را مندرج‌ در خدا فرض‌ مي‌كند. مرحله‌ي‌ واپسين‌ زماني‌ مي‌آيد كه‌ صوفي‌ نور و كشف‌ را از عين‌ ذات‌ دريافت‌ و حقيقت‌ امور را رؤيت‌ مي‌كند. براي‌ وي‌ هيچ‌ چيز جز او موجود نيست‌، و هستي‌ همه‌ي‌ اشياء برآمده‌ از هستي‌ اوست‌. وقتي‌ صوفي‌ به‌ اين‌ مرحله‌ مي‌رسد، كامل‌ مي‌گردد، و به‌ حال‌ وحدت‌ با پروردگار خويش‌ دست‌ مي‌يابد «بدان‌ حد كه‌ نه‌ فرشتگان‌ و نه‌ پيامبران‌ مي‌توانند با او پهلو برنند و برابري‌ كنند. همه‌ي‌ دورگيتي‌ در نور ديده‌ مي‌شود و انسان‌ به‌ مرحله‌يي‌ مي‌رسد كه‌ سلوك‌ خود را از آنجا آغاز كرده‌ بود».
] رسد چون‌ نقطه‌ي‌ آخر به‌ اول‌ در آنجا ني‌ ملك‌ گنجد نه‌ مرسل‌ [ 

قانون‌ دين‌، يعني‌ شريعت‌ و راه‌ و رسم‌ عارفان‌، يعني‌ طريقت‌، و حقيقت‌ - همه‌ براي‌ ساختن‌ انسان‌ كامل‌ دست‌ به‌ دست‌ همديگر داده‌اند. به‌ نظر شبستري‌ شريعت‌ به‌ منزله‌ي‌ پوست‌ در بادام‌ است‌. و آن‌ تا حدودي‌ سودمند است‌، وقتي‌ مرحله‌ كمال‌ رسيد، پوست‌ بي‌فايده‌ مي‌شود و بهتر است‌ كه‌ دورش‌ بيندازند. با اين‌ همه‌ يك‌ صوفي‌ كامل‌ به‌ شريعت‌ نياز دارد - نه‌ براي‌ خودش‌ بلكه‌ براي‌ ديگران‌. 
شبستري‌ در بيان‌ ماهيت‌ ولايت‌ و نبوت‌ از شيوه‌ي‌ عمومي‌ نويسندگان‌ صوفي‌ پيروي‌ مي‌كند. ولايت‌ مقوله‌يي‌ است‌ كه‌ بيشتر از نبوت‌ عموميت‌ دارد. در اصطلاح‌ و در نظر اول‌، اوليا و انبيا همه‌ اوليا هستند. در يك‌ صوفي‌ ولايت‌ پوشيده‌ است‌، در حالي‌ كه‌ در نبي‌ اين‌ حالت‌ پيداست‌. از لحاظ‌ شريعت‌، وليّ تابع‌ نبيّ است‌، و با اين‌ حال‌ او برترين‌ مقامات‌ را كسب‌ مي‌كند، و در تحقق‌ اتحاد با پروردگار با او يكي‌ مي‌شود. با رحلت‌ نبي‌اكرم‌ دور نخستين‌ ولايت‌، دوري‌ كه‌ در آن‌ نبوت‌ و ولايت‌ هر دو در عالم‌ آشكار بوده‌ است‌، به‌ پايان‌ مي‌آيد. پس‌ از پيامبر خاتم‌، ولايت‌ ادامه‌ يافت‌ و دور جديدي‌ آغاز به‌ تكوين‌ كرد. روزي‌ خاتم‌ اوليا ظهور خواهد كرد، و او ذروه‌ و كمال‌ ولايت‌ خواهد بود و با ظهور او دور هر دو عالم‌ به‌ پايان‌ خواهد رسيد. او كل‌ خواهد بود، كلي‌ كه‌ اولياي‌ سابق‌ همه‌ اجزاي‌ او بوده‌اند. مانند «خاتم‌ انبيا»، وي‌ نيز مايه‌ي‌ بركت‌ همه‌ي‌ جهانيان‌ خواهد بود. او در آوردن‌ صلح‌ و امنيت‌ براي‌ مردم‌ كامياب‌ خواهد بود؛ و عدل‌ و مساوات‌ حكومت‌ خواهد كرد. واژه‌ي‌ «خاتم‌» به‌ نظر ابن‌عربي‌ دلالت‌ بر صوفيي‌ كه‌ با وجود او ولايت‌ به‌ پايان‌ خواهد آمد، نمي‌كند، ولي‌ از لحاظ‌ شبستري‌، خاتم‌ اوليا، مانند «خاتم‌ انبيا» ولايت‌ را براي‌ ابد به‌ پايان‌ خواهد برد. آخرين‌ اوليا «خاتمي‌» است‌ كه‌ با (ظهور) او جهان‌ به‌ پايان‌ خواهد رسيد:
] نبي‌ چون‌ آفتاب‌ آمد ولي‌ ماه‌ مقابل‌ گردد اندر «لي‌ مع‌ الله‌
نبوت‌ در كمال‌ خويش‌ صافي‌ است‌ ولايت‌ اندر و پيدا نه‌، مخفي‌ است‌
ولايت‌ در ولي‌ پوشيده‌ بايد ولي‌ اندر نبي‌ پيدا نمايد
ولي‌ از پيروي‌ چون‌ همدم‌ آمد نبي‌ را در ولايت‌ محرم‌ آمد…
ولي‌ آنگه‌ رسد كارش‌ به‌ اتمام‌ كه‌ تا آغاز گردد باز انجام‌ [
با اين‌ همه‌، اين‌ جهان‌ مادي‌ كه‌ كانون‌ تجلي‌ حق‌ است‌ هرگز به‌ پايان‌ نتواند آمد، اگر بتوانيم‌ گفت‌ كه‌ حق‌ تعالي‌ از تجلي‌ باز ايستاد، آن‌گاه‌ هرگز زماني‌ در ميان‌ نخواهد بود. اين‌ جهان‌ و جهان‌ بعدي‌ به‌ همديگر خواهند رسيد و هيچ‌ خط‌ فاصلي‌ ميان‌ آن‌ دو نخواهد بود. جهان‌ ديگر چيزي‌ است‌ كه‌ همواره‌ در كار ساخته‌شدن‌ است‌. آنچه‌ را كه‌ ما معمولاً اين‌ جهان‌ و آن‌ جهان‌ مي‌گوييم‌ اسماء صرفي‌ هستند براي‌ آنچه‌ شبستري‌ به‌ پيروي‌ از ابن‌عربي‌ جريان‌ دائم‌ التجدُّد خلق‌ مي‌نامد، كه‌ دروي‌ بي‌پايان‌ از فنا و خلق‌ جديد است‌. 

در حيات‌ آينده‌، انسان‌ جسم‌ نخواهد داشت‌، و جسم‌ او چيزي‌ رقيق‌ و شفاف‌ خواهد گشت‌. اعمال‌ ما و تمايلات‌ ذهني‌ حيات‌ كنوني‌ ما شكل‌ عيني‌ خواهد گرفت‌، و به‌ صورت‌ محسوسي‌ تجسم‌ خواهد يافت‌. تمايلات‌ خوب‌ شكل‌ نور (= بهشت‌) خواهد گرفت‌ و تمايلات‌ بد شكل‌ آتش‌ (= دوزخ‌):
] بود ايجاد و اعدام‌ دو عالم‌ چو خلق‌ و بعث‌ نفس‌ ابن‌آدم‌
هميشه‌ خلق‌ در خلق‌ جديد است‌ وگر چه‌ مدت‌ عمرش‌ مديد است‌…
هر آنچه‌ هست‌ بالقوه‌ در اين‌ دار به‌ فعل‌ آيد در آن‌ عالم‌ به‌ يكبار
ز تو هر فعل‌ كاول‌ گشت‌ صادر بر آن‌ گردي‌ به‌ باري‌ چند قادر
همه‌ احوال‌ و اقوال‌ مُدَخَّر هويدا گردد اندر روز محشر…
دگر باره‌ به‌ وِفقِ عالم‌ خاص‌ شود اخلاق‌ تو اجسام‌ و اشخاص‌ [
پس‌ از مرگ‌، فرديت‌ ] يا جسم‌ [ آدمي‌ ناپديد شده‌ سرانجام‌ كثرت‌ در وحدت‌ فاني‌ خواهد شد. انسان‌ تشريف‌ رؤيت‌ جلال‌ خواهد يافت‌، و اين‌ تشريف‌ چيزي‌ صوري‌ و عيني‌ نخواهد بود؛ بلكه‌ تجلي‌ در خود خواهد بود.
] تعيُّن‌ مرتفع‌ گردد زهستي‌ نماند در نظر بالا و پستي‌
نماند مرگ‌ تن‌ در دار حيوان‌ به‌ يك‌ رنگي‌ برآيد قالب‌ و جان‌
بود پا و سر و چشم‌ تو چون‌ دل‌ شود صافي‌ ز ظلمت‌ صورت‌ گل‌
كند ار نور حق‌ بر تو تجلي‌’ ببيني‌ بي‌جهت‌ حق‌ را تعالي‌’ [ (7)

پانوشتها
1. حكيم‌ فلسفي‌ چون‌ بود احول‌ ز وحدت‌ ديدن‌ حق‌ شد معطل‌
2. حكيم‌ فلسفي‌ چون‌ هست‌ حيران‌ نمي‌بيند ز اشياء غير امكان‌
ز امكان‌ مي‌كند اثبات‌ واجب‌ وزين‌ حيران‌ شده‌ در ذات‌ واجب‌
3. زهي‌ نادان‌ كه‌ او خورشيد تابان‌ به‌ نور شمع‌ جويد در بيابان‌
4. نه‌ علم‌ است‌ آنكه‌ دارد ميل‌ دنيا كه‌ صورت‌ دارد اما نيست‌ معنا
نگردد علم‌ هرگز جمع‌ باآز ملك‌ خواهي‌ سگ‌ از خود دور انداز
علوم‌ دين‌ زاخلاق‌ فرشته‌ است‌ نيايد در دلي‌ كو سگ‌ سرشت‌ است‌
5. كتاب‌ حق‌ بخوان‌ از نفس‌ و آفاق‌ مزين‌ شو به‌ اصل‌ جمله‌ اخلاق‌
اصول‌ خلق‌ نيك‌ آمد عدالت‌ پس‌ از وي‌ حكمت‌ و عفت‌ شجاعت‌…
6. اشاره‌ است‌ به‌ حديث‌ معروف‌ القدريّة‌ مجوس‌ هذهِ الاَّمة‌. – م‌.
7. م‌. م‌. شريعت‌، تاريخ‌ فلسفه‌ در اسلام‌ ، نشر دانشگاهي‌، 1376، جلد دوم‌، ص‌ص‌ 357-351.

دانلود کتاب گلشن راز
http://pozhia.com/download/ebook/golshaneraaz(www.pozhia.com).pdf  
منبع : www.iptra.ir

مختصری در باره مرگ

      

زمان مرگ:

مرگ یعنی رهایی از ماده و سفر به سوی عوالم روحی و آغاز یک زندگی دیگر با فرکانسی برتر از گذشته و زمان مرگ عبارت است از زمانی که سیالات بدن که مربوط به قدرت حیات است در جسم رو به تحلیل می روند و موجب پاره شدن اولین ریسمانهای نقرهای در فرد میگردد و تا زمان پاره شدن آخرین ریسمانهای نقرهای ادامه دارد که این زمان در افراد متقاوت میباشند.

چگونگی مرگ:

هر موجودی که متولد میشود برای نوعی مرگ در مسیر ادامه تکامل می باشد و در اصل باید گفت که مرگ همیشه پیش از حیات در حرکت است .یعنی اول جسم میمیرد آنگاه روح و تن پوش از آن جدا می شوند. هر یک از ملل مختلف و ادیان و سنن شناخت و برداشت و نحوه عمل ویژه ای نسبت به مرگ و رفتار مردگان خود دارند عده ای مرده را میسوزانند برخی دفن می کنند و بعضیها آن را در فضای آزاد قرارمی دهند تا خوراک سایر حیوانات شودو غیره......

ولی در اصل مرگ یعنی تغییر فرکانس روح و نت پوش برای رسیدن به تکامل و هر موجودی که آفریده می شود باید تغییر فرکانس دهد تا به اصل خود نزدیکتر شود در زمان مرگ سیالات زندگی ناتوان می شوند و جسم تحمل نیروهای بیرون و درون را ندارد و این اختلاف فشارها موجب جدایی روح و مرگ می گردند.

باورهای ملل مختلف از مرگ:

ملل های جهان دارای باورهای خاصی نسبت به مرگ هستند و هرکدام از مرگ و روح و زندگانی پس از مرگ نظر جداگانه ای دارند:

اول: عدهای معتقد هستند که پس از مرگ از نسل بشر هیچ اثاری باقی نمیماند چون جسم در اصل از ماده بوجود امده و پس از مرگ هم تبدیل به همان ماده می شود.

دوم: گروهی دیگر باور دارند روح هر کسی پس از مرگ جسم مادی به سوی کهکشانها حرکت کرده و مدتی در آفرینش سرگردان است تا اینکه روزی فرا رسد و مجددا به جسم اولیه میلیاردها سال گذشته خویش باز گردد وآن فرد را برای کیفر یا پاداش به درگاه الهی زنده کند.

سوم: عده ای دیگر میگویند زمانی که فردی فوت کرد روح وی مستقیما به سوی خدا می رود و جسم او به خاک تبدیل می شود.

چهارم: گروهی هم معتقدند روح پس از جدا شدن از بدن به وسیله فرشتگان الهی به طور کامل گرفته می شود و برای شناخت ثواب و کیفر خود به سوی پروردگار می رود و اگر نیاز مجددی به تکامل داشته باشد دوباره با ماده ترکیب می گردد تا زمانی که کاملا پاک شود و سرانجام به خداوند بپیوندد.

حالتهای ارواح پس از جداشدن از بدن:

در این زمینه ارواح مترقی می گویند :

اول: عده ای از افراد که در زندگی از نظر اعمال وضع کاملا مشخصی دارند روح آنها پس از جدا شدن از جسم مادی به جهانهای از پیش تعیین شده به نسبت اعمال و رفتار زمان زندگی مادی خود می روند .

دوم: عده ای از ارواح پس از جداشدن ازجسم مادی در عوالم برزخ باقی میمانند تا زمانی که به عقل کامل روحی دست یابند و آنگاه به جهانهای مشخصی به نسبت اعمال خویش انتقال یابند این ارواح که در برزخ زندگی می کنند معمولا دارای باورهای زمان زندگی مادی خویش می باشندو اکثر آنها گناهکار یا ماده پرست هستند در بین این ارواح برزخی گاهی روح درستکار نیز یافت می شود زیرا این ارواح پس از مرگ فرصت کوتاهی از نیروهای الهی خواسته اند تا به برخی از اعمال یا خواسته های عاطفی یا معنوی و حتی مادی خود برسند گاهی این ارواح برزخی درخواستهایی از زنده ها می نمایند که به نسبت اعتقادات قبلی خویش است و از زنده ها در زمان خواب در خواست می کنند که اکثر آنها نادرست و بر مبنای نیازهای عقلی آنها در زمان حیات مادی است که زنده ها نباید توجه چندانی به اینگونه تقاضاهای آنها بنمایند.

انواع مرگ: مرگ بر دو نوع است:

1 _ مرگ طبیعی یا مرگ با تاخیر:

در این حالت از مرگ تمامی سیالات زندگی به تدریج در بدن ناتوان می شوند ودر اثر فشار نیروهای درونی و بیرونی تاب مقاومت از ریسمانهای نقرهای گرفته شده و در نتیجه از بدن جدا می شوند و پس از پاره شدن این رشته ها مرگ طبیعی فرا می رسد.

2 _ مرگ ناگهانی :

در این حالت از مرگ تمام سیالات زندگی دارای قدرت و نیروهای خود می باشند ولی در اثر یک رخداد ناگهانی این سیالات کامل و سالم مجبور می شوند که به سرعت از بدن جدا شوند و به تن پوش بپیوندند در اثر این جدا سازی ناگهانی که بدون انتظار جسم و تن پوش روی داده است تشنج و حرکاتی بین روح و تن پوش و جسم در می گیرد که عوام آن را حالت جان دادن می نامند و این حرکات آنقدر ادامه می بابند تا اینکه تمام سیالات از جسم جدا شده و با ریسمانهای نقرهای جذب تن پوش شوند .

ارواح از مرگ چه میگویند:

پاسخ ارواح در زمینه حالتهای مرگ در سراسر جهان تقریبا یکسان است و اگر اختلاف جزئی و جود داشته باشد مربوط به چگونگی حالتهای روحی همان روح و مسیر حرکت و محلی از که به جهانهای روحی انتقال یافته است ولی نتیجه تمام گفتارها یکی است و از مجموع گفته های ارواح مترقی از مرگ موارد زیر را می توان دریافت:

1 _ بدن تمامی افراد بوسیله سیاله های زندگی موسوم به ریسمانهای نقره ای با تن پوش در ارتباط است .

2 _ این سیالات ممکن است تا میلیاردها کیلومتر امتداد یابند بطوری که رابطه جسم و تن پوش همچنان حفظ گردد.

3 _ وقتی که زمان مرگ طبیعی فردی فرا می رسد این سیالات به تدریج قدرت زندگی خود را از دست می دهند و از جسم جدا می گردند و جزو تن پوش می شوند .

4 _ این سیالاتی که به وسیله ریسمانهای نقره ای به 14 نقطه جسم مادی ازطریق تن پوش وصل می باشند پس از جدا شدن از بدن جزو تن پوش می گردند و مجددا قدرت اولیه خود را بدست می آورند.

5 _ زمانی که این رشته های زندگی از جسم جدا شدند از آن پس بدن شروع به تجزیه و فساد می نماید.

6 _ ارواحی که در زمان زندگی مادی وابستگی زیادی به ماده و ماده پرستی داشته اند در زمان جدا شدن از بدن کوشش میکنند که اجازه پاره شدن ریسمانهای نقره ای را از بدن ندهند ولی توان کافی برای این کار را ندارند و مرگ در نهایت فرا می رسد .

7 _ زمانی که روح کوشش دارد اجازه پاره شدن ریسمانهای نقره ای را ندهد در این زمان کشمکش شدیدی بین نیروی منفی داخلی(جسم) یعنی ضعف زندگی در نگهداری از ریسمانهای نقره ای و نیروی خارجی مثبت یعنی قدرت روح در میگیرد که این کشمکش ها منجر به خستگی جسم مادی شده که افراد این حالت را زمان جان دادن فرد می گویند و در اثر این تلاشها مشاهده می شود که معمولا پیشانی فرد قبل از مرگ پر از قطرات عرق می شود.

8 _ برای جداسازی یا پاره کردن ریسمانهای نقره ای از جسم اغلب ارواح بستگان و نزدیکانی که در اصل همان فرشتگان الهی هستند و در زمان حیات مادی نیز از نظر روحی با آن فرد هم فرکانس بوده اند به یاری روح آن فرد می ایند و ضمن پاره کردن آخرین ریسمانهای نقره ای روح او را به محل زندگی جدید وی در عوامل روحی هدایت می نمایند و گاهی هم پس از پاره شدن ریسمانهای نقره ای به او اجازه می دهند تا زمان کوتاهی را در محیط مادی که روح به آنجا تعلق خاطر خاصی دارد یعنی عالم برزخ باقی بماند و پس از اتمام زمان معین شده به جهانهای روحی انتقال یابد.

حالت ریسمانهای نقره ای در حالت طبیعی یا خواب
حالت ریسمانهای نقرهای در هنگام مرگ
حالتهای زمان مرگ : ارواح مختلف حالتهای زمان مرگ را بدینگونه بیان داشته اند.
1 _ بسیاری از ارواح زمان مرگ را به نوعی خواب تشریح کرده اند که پس از بیداری خود را در محلی جدید مشاهده نموده اند.

2 _ عده ای اظهار کرده اند پس از ترک جسم مادی به آنها یک حالتی از فراموشی دست داده وتنها بخشی از خاطرات را بیاد دارند وزمانی که بر عقل خود مسلت شده اند خود را در محلی تازه دیده اند .

3 _ گروهی از ارواح اظهار نموده اند زمانی که جسم خود را ترک کرده اند با کمک برخی ارواح راهنما به جهانهای روحی راهنمایی شده اند ولی از چگونگی آن آگاهی کاملی ندارند .

4 _ بسیاری از ارواح گفته اند پس از جدا شدن از جسم مادی بوسیله ارواح راهنما از مسیرهای تاریک و سرد و وحشتناک گذشته اند و سپس به محل زندگانی روحی خویش رسیده اند بسیاری از ارواح گفته اند که ارواح راهنما آنها را با سرعتی غیر قابل وصف از محلهای روشن و مناسب برده اند و در آن مسیر حتی برخی از روح آشنایان را نیز دیده اند همانگونه که بیان گردیده از نظر ارواح مترقی مرگ جزو بهترین و زیباترین لحظات زندگی افراد است که متاسفانه افراد ماده پرست و ناآگاه جزو بدترین و سخت ترین لحظات زندگی می دانند زیرا دل کندن آنان از مادیات زندگی و دلبستگیها بسیار سخت و مشکل است و گرنه خود فعل مرگ ترسناک نمی باشد.

در آخرین لحظات عمر روح نزدیکان به کمک افراد می آیند و آخرین سیالات زندگی را که از روح به جسم بوسیله ریسمانهای نقره ای انتقال می یابند را از رو و پشت افراد پاره می کنند و سپس آن روح را به محل زندگانی روحی وی هدایت می نمایند و اطلاعات و آموزشهای لازم را جهت ادامه زندگی در آن جهان به روح می دهند .

خاطرات ارواح پس از مرگ:

روحی که به جهانهای روحی انتقال پیدا می کند بسیاری از خاطرات زمان زندگی را که دارای سنگینی زیادی هستند رها کرده و به دست فراموشی می سپارند و بیشتر آن خاطراتی را که با خود به جهان روحی می برد که به حالتهای تکاملی و ثواب و عقاب وی مربوط می باشند حالتهای عقلی و نگهداری خاطرات در ارواح مختلف متفاوت است و هرچه ارواح بیشتر در جهانهای روحی باقی بمانند به همان نسبت هم خاطرات بیشتری از زمان زندگی را از یاد می برند حتی برخی از ارواح به سختی می توانند بعضی از خاطرات زندگی مادی را به یاد آورند از میان نتیجه اعمال افراد در زندگی مادی خاطرات الهی عاطفی علمی عقلی تا مدت زمان بیشتری نسبت به خاطرات مادی مانند ثروت پوشاک خوراک و...به یاد ارواح باقی میماند ارواح در جهانهای روحی پیوسته علوم ودانشهای جدیدی را جایگزین خاطرات بدون استفاده زمان زندگی مادی خود مینمایند

با توجه به مطالب بالا در می یابیم که:
1 _ ارواح تا مدتها پس از مرگ خاطرات زمان زندگی مادی خود را از یاد نمی برند.
2 _ هرچه ارواح در عوالم روحی بیشتر باقی بمانند به همان نسبت هم دانش جدیدتری را کسب می کنند و خاطرات گذشته را از یاد می برند.

ازدواج در جهان روحی و ولادت ... ازدواج در جهان روحی و ولادت ,


  



بسم الله الرحمن الرحیم

شودزموند گفته است كه 

من در اثر پیامهای رسیده از ارواح میدانم كه تجربه آنان از نزدیكی جسد و عقل دوجنس مخالف به هم

(عشق روحی) متوقف نمی شود و آنها در این مورد از جسد اثیری خود با یك روش حكیمانه و عقلی استفاده میكنند. در حقیقت  ازدواج در جهان روحی میان زن و مردی كه یكدیگر را دوست دارند بوسیله ارتباط ارتعاشات موجی و هاله ای هر كدام از آنها با یكدیگر انجام میشود یعنی هر وقت زن و مرد كوكبی میخواهند با هم ازدواج كنند مانند ما از تماس جسد استفاده نمیكنند گرچه جسد اثیری دارند ولی از متصل ساختن ارتعاشات موجی خود و همچنین داخل كردن هاله حیاتی خود به ارتعاشات موجی و هاله طرف مقابل استفاده می كنند.

آنها گفته اند خود این عمل یعنی ابتدا هم آهنگ ساختن و بعد انجام ملاسمه به میان ارتعاشات موجی و هاله های طرفین. 
فن بسیار ظریقی می باشد. به همین جهت است كه ما در جهان روحی اگر نتوانیم از این عمل استفاده كنیم قطعا" ارتباط زناشوئی روحی ما پیشترفت میكند. و اگر نتوانستیم آن ارتباط مبدل به یاس و نومیدی می شود. من(شودزموند)این مطالب را به كمك روح راهنمایم كه مصری هم بوده بنام(ردكلاد-فرعون قدیم مصر) به دست آورده ام.
و فهمیده ام كه موجودات جهان اثیری از لحاظ احساس خیلی دقیق تر و عمیق تر از ما هستند. بنابراین آنها لذت و رنج را عمیق تر از ما درك میكنند. پس مقصود از اتصال فیزیكی و مستقیم دو روح در جهان اثیری چیست؟ 

آیا باید معتقد باشیم كه آنها با اتصال ارتعاشات موجی و هاله ای حیاتی جسد اثیریشان با هم آغوش می شوند یا اینكه بدین وسیله عقل وشخصیت یكدیگر را به هم پیوند می دهند؟ 
چون در این به هم پیوستن هر عاشقی نصف مكمل خود را در طرف مقابلش می بیند یعنی هر كدام از آن زن و مرد كوكبی احساس می كند كه نیكه مكملی مجودش در وجود طرق مقابل است. 
چون ناموس فطرت هر كدام از آنها را برای دیگری انتخاب كرده است
ولی باید توجه كرد كه اتصال فیزیكی دو روح زن و مرد در جهان ارواح آنطوری كه از پیام خود آنها فهمیده ام مانند اتصال دو جسد گوشتی به هم نیست. 
كه در روی زمین وجود دارد. بلكه اتصال آن دو به هم اثیری است. نظیر این اتصال اثیری در روز زمین هم هست. زیرا وقتی كه ما در روی زمین برای هر دو عاشق جسد اثیری هم قائل باشیم(چنانكه هستیم) و میدانیم كه این

دو عاشق زمینی چگونه قبل از لمس كردن اجساد یكدیگر با جسد اثیری یكدیگر را لمس كرده اند. چون اگر ارتعاشات امواج جسد اثیری و هاله ای آن دو با هم تماس نداشتند جاذبه عشق در میان آنها بوجود نمی آمد پس در واقع همین عشقهای زمینی كه حتی منجر به ازدواجهای جسدی هم نمیشود. در یكدیگر اثر میگذارند و حتی شدت هم پیدا می كنند. ولی اگر اجساد مادی قبل از

بوجود آمدن آن تماس روحی و تداخل هاله ها در یكدیگر با هم لمس كنند این عمل مدار مغناطیسی عشق دو طرف را می بندد. یعنی دیگر ارتعاشات موجی و هاله ای میان آنها متبادل نمی شود. در آن وقت است كه محبت واقعی از بین میرود و آن آرزوها

عشق واقعی خاموش می گردد. من معتقدم در آن اتصال كه میان دو جسد اثیری برای عاشقان بوجود می آید مراكز معینی عمل میكنند كه صرف فیزیكی نیستند.

یعنی تنها ارتعاش امواج و یا هاله ها در یكدیگر اثر نمیگذارد.بلكه در همان هنگام تاثیر متقابل ارتعاشات و هاله ها عقل عشقان و روحشان هم در یكدیگر اثر میگذارند. همین فرستنده ها كلیدهائی هستند كه درهای روح و جسد اثیری طرف مقابل مرد و یا زن را باز می كنند. تا از گنجینه های عقلی ملكاتی یكدیگر آگاه شده برای تكمیل خود از آنها استفاده كنند.

شودزموند میگوید. 

وقتی كه دو عاشق جهان اثیری به طریق بالا از لحاظ ارتباط موجی و تماس جسد اثیری با هم نزدیك شدند كودكان ستاره ای بوجود می آیند. و او اضافه میكند كه فقط میتواند بطور اجمال از این سؤال كه در صورت تماس جسم اثیری دو عاشق در جهان روحی منجر به ولادت می شود. وضع به همین نحوی است كه در زمین بچه ها متولد می شوند. پاسخ میدهند آن هم پاسخ محدود.
ولی آنچه كه در این باره می داند این است كه تولد در جهان روحی و همچنین حمل ظاهر نمیشود.چون حمل در اینجا روحی است نه مادی . و این را هم میدانم كه بطور قطعی دوران حمل خیلی بیشتر از زمان حمل زمینی می باشد. چون در واقع كمال طفل و متناسب بودن ارتعاش امواج وی با سطح روحی پدر و مادر . در همان زمان بارداری انجام می شود.
باز هم شودزموند ادامه میدهد كه جمال مولودهای آسمانی خیلی زیباتر از كودكان زمینی است. بخصوص نسبت به زنان و مردانی كه در زوی طمین طفلی از خود به یادگار گذاشته اند. آنها (كودكان آسمانی) از تبادل ارتعاشات امواج و هاله های زن و مرد بوجود آمده اند. بنابراین از هر لحاظ كاملند. و در سطح جهان روحی از این مناظر شناخته شده و در نزد ما زمینی ها یافت نمی شود. كه فرزندان با پداران و مادران خود مشاجره نمایند. 
و یا برای خانواده دردسری فراهم سازند. بطور كلی از آن رنجها و بدبختی هائی كه خانواده های زمینی دچار هستند در خانواده های آسمانی خبری نیست. بعد هم شودزموند اضافه میكند كه مسلما" آن مردان و زنان كه دارای خرد محدود هستند و نمیتوانند چیزی را كه خارج از تجربیات زمینی خود باشد تصور كنند. نه تنها این حقایق را نخواهند پذیرفت بلكه اغلی مطالب گذشته ما را مسخره خواهند كرد.
بدون اینكه برای حل این مشكلات پیچیده تحقیق و یا آزمایش كنند لكن با كمال صراحت میگویم این قبیل ساكنان روی زمین به زودی در جهان روحی از خواب غفلت بیدار شده خواهند فهمید كه سخنان و گفته های ما در مور (حب و ازدواج-و ولادت) كه به ظاهر یك سلسله حقایق زمینی هستند لكن ریشه آنها در جهانهای روحی است. پس آنوقت متوجه خواهند شد كه ما انسانها زمینی خداوند را فقط از طریق تحلیل می شناسیم.
خدائی كه در آخرین مرحله تحلیل- همان محبت می باشد.
نوشته متن: محمد

جهان اثیری و کاربردهایش

چند شب پیش فیلمی می دیدم به نام (CELL    )
بابازی جنیفر لوپز که بسیار زیبا دهن ناخوداگاه را در قالب تصویر اورده بود
در قبایل سرخ پوست یا قبایلی که در سیبری زندگی می کنند افرادی هستند که مردمان به انها شمن یا جادودرمانگر می گویند
زمانهایی که افراد قبیله مریض می شوند انها با انجام دادن مراسمی خاص از کالبد فیزیکی جدا شده و در جهان اثیری به دنبال روح فرد بیمار رفته و یا غیرارگانیک ها را از کالبد (دنیای) اثیری فرد بیرون می کند
در فیلم سل این بازی به زیبایی به تصویر کشیده شده است.
در این فیلم به با تسلط کامل لحظه اول اولین پرواز روح یا جدا شدن کالبدهای برتر از کالبد فیزیکی را به تصویر کشیده
البته لطف کردند و هنرپیشه نقش اول را با لباسی که تنشان بوده است از کالبدشان جدا کرده اند .
چون همه شما می دانید که در دفعات اولین انسان کاملا برهنه به گردش در جهان اثیری می پردازد
البته این هم نکته ای بسیار ظریف است که بعدها در مورد ان صحبت خواهیم کرد.
سکانس دیگر که بسیار پر معنی است
ملاقات جنیفر با کودک درون فرد بیمار است
کودکی وحشت زده و بی پناه که قربانی خشونتهای فیزیکی پدر مشروب خوارش است
یکی از خصوصیات ان کودک علاقه به محافظت و کمک به دیگران است که با ادامه فیلم می بینیم این علاقه مثبت به قتل و ازار سایر انسانها ختم می شود (به لطف خشونتهای پدر)

سکانس دیگر به رویابینی دونفری اشاره دارد که در تمرینهای متافیزیکی جزو تمارین بسیار مهم شمرده می شود
و این تکنیک به طور اخص به زوجین جوان و دوستان غیر هم جنس برای رسیدن به سطوح بالاتری از درک متقابل و تفاهم پیشنهاد می شود.
نکته جالب دیگر  احساس درک عمیق و محبت زیادی بود که جنیفر بعد از برخورد با فرد بیمار در جهان اثیری نسبت به او داشت و به طور نمادین حاضر به نگه داری  سگ او شد که تعجب افراد عامی را برانگیخت.
نکته دیگر تغییر شکل (والد) فرد بیمار به یک موجود وحشتناک است که می تواند نشانگر غلبه غیر ارگانیک ها بر جهان اثیری فرد باشد
و ان غیرارگانیک دقیقا در غالب یک پادشاه بود
و جهان اثیری را می توان به یک شابلون تشبیه کرد
که نقش ان در دنیای فیزیکی  متجلی می شود (هرچه در بالاست در پایین هم هست)
هرچه قدر کالبد اثیری فرد الوده تر باشد جهان اثیری او فاسدتر است و در نتیجه جهان و کالبد فیزیکی فرد هم الوده به گند بیشتری می شود .
چیزهای زیادی است که باعث الودگی کالبد اثیری افراد می شود
و برای پاکسازی ان کالبد و ان جهان هم ابزارهایی وجود دارد که علاقه مندان جستجوگر می توانند انها را بیابند و شاید بتوانند اراده استفاده کردن از انها را هم بیابند.
در صورت داشتن اراده و استفاده مداوم از این ابزارها کالبد اثیری فرد پاکسازی شده و جهانی که فرد در ان ساکن است شروع به تغییر ماهیت می کند و این تغییر ماهیت می تواند چنان سریع و عجیب باشد که موجب حیرت اطرافیان شود.
در قران ابزارهایی بسیار قوی که به صورت اتمی عمل می کند معرفی شده اند
یکی از انها را ما به عنوان ذکر می شناسیم.
و در ریکی هم ابزارهایی وجود دارد که تنها با همسویی مربوطه فعال می شوند.
نکته دیگر که در فیلم جلب توجه می کرد
توسل به ابزار و تجهیزات کامپیوتری و الکترونیکی بود
البته می توان به کارگردان حق داد
مخاطبانی که فیلم را می بینند نمی دانند که این مراسم هزاران سال در تمام دنیا برای شفای افراد انجام می شده است
و در طی این هزاران سال هزاران فرد (مرد و زن) بدون استفاده از ابزار کامپیوتری توانسته اند به ورای مرزهای فیزیکی بروند و در دنیاهای دیگر عملیاتی انجام دهند و باز گردند
ولی مخاطبی که با فلسفه جزنگر غربی بزرگ شده و این فلسفه مانند سرطان در تمام الگوریتمهای ذ هنش نفوذ کرده نمی تواند بدون این تجهیزات و دستگاهها با پیام فیلم رابطه برقرار کند
ما این اتفاق را در گذشته ها هم می توانیم ردیابی کنیم
کسی که قادر به پیشگویی است برای ارضا کردن شی پرستی مشتریش به گوی کریستال خیره می شود
هاله بینی که تمام زندگی فرد را در دورش می بیند  به خاطر نیاز مشتریش به دیدن یک شی به قهوه کف فنجان پناه می برد
به دود برخاسته از اتش می نگرد
به استخوانهای ریخته شده بر زمین می نگرد
فال ورق می گیرد
تاروت می گیرد
و ...............................
و هرچه قدر ابزارش عجیب تر باشد مشتریانش پول بیشتری می دهند و احترام بیشتری قایل هستند
و اصل مطلب یکی است
سکوت ذهن انها باعث شنیدن صدای ذهن دیگران می شود
دیدن هاله دیگران باعث دانستن مسایل و معضلات انها می شود
و شنیدن صدای راهنمای روحی و یا استاد درون دیگران باعث ارایه راه حل توسط انها به دیگران می شود
البته شاید در مورد شیادان بپرسید
اگر به پست انها خوردید
حتما حقتان بوده و می بایست درسی را بیاموزید
شاید می بایست پولی از سیستم زندگیتان خارج شود و انها ابزار بوده اند
شاید می بایست ناامید شوید و شروع به حرکت کنید
شاید می بایست خوشحال شوید و شروع به حرکت کنید
شیادان هم مانند میکروبها و ویروسها در خدمت تکامل ما هستند منتها به روش دردناکش
به هر حال با دیدن و دقت کردن به فیلمهای تخیلی و فراروانشناسی می توان به نکاتی جالب دست پیدا کرد .


داوود امین الرعایا