کافه تلخ

۱۳۸۹ تیر ۹, چهارشنبه

پرواز روح - دابوت




( توصیه میکنم دابوت را کامل بشناسید چون دابوت در اصل مکتبی برای تغییرات فردی/روشهای اندیشیدن/خلاقیت و اختراع/بهره وری سازمانی ومکتبی از روانشناسی مدرن محسوب می شود نه متافیزیک.)

سابقا تا آنجا پیش رفتیم که کالبد اختری می تواند با تمرین زیاد زیر کنترل اراده قرار بگیرد و مباحثی در این باب که چگونه با تحریک های آگاهانه آن رااز بدن جدا سازیم وفهمیدیم کسانی که در مورد آگاهی در خواب تمرین کرده باشند نتایج بسیار مؤثرتری می بینند ولی به هرحال این روش برای هر شخص تازه کاری هم مفید و عملی می باشد.

پس آماده باشید تا آگاهی جدیدی در برونفکنی اختری بدست آورید.



حالتی که ما از آن سود می جوئیم حالتی است که اصولا مردم از آن به آسانی می گذرند.

غالبا همه قبل از به خواب رفتن در حالتی قرار میگیریم که آن را هیپنوگوجیک می نامند. . که در واقع این مرحله از به خواب رفتن مرزی میان خواب و بیداری است. در این حالت ما شروع به دیدن تصاویر جسته و گریخته می کنیم تصاویری که به تفکرات روزمره و یا نهفته در نا خود آگاه ما دارد.دیدن این تصاویر در واقع نشانه این است که ما در حال به خواب رفتن هستیم.

اگر چه هنوز به بیداری خودمان مطمئن هستیم ولی کاملا آگاه نیستیم. بعد از گذر این حالت است که ما به خواب می رویم.

همانطور که گفتم مردم به راحتی از آن می گذرند.در حالی که دانشجوی متافیزیک برای برونفکنی از آن استفاده خواهد کرد.ما پس از گذر از این مرز آگاهی خودمان را از دست می دهیم.آگاهی از آن نوعی که ما در هنگام بیداری داریم و به وضعیت خودمان یعنی بیداری واقف است.درادامه دادن این آگاهی پس از گذشتن مرز میان خواب و بیداری در واقع اگر ما موفق به آگاه ماندن پس از به خواب رفتن بشویم به راحتی می توانیم شاهد یک برونفکنی کاملا طبیعی باشیم که در آن کالبد اختری که بخشی از هاله نورانی است در خارج از بدن به حالت آزاد در آمده و کالبد اختری ما در تبع آن ازبقیه کالبدهای انرژی آزاد می گردد البته اکثریت مردم متوجه این مرحله نمی شوند. چون در هنگام برونفکنی مرحله ای وجود دارد که ما در آن آگاهی را از دست خواهیم داد و آن در هنگام جداشدن از بدن است.

پس از جدا شدن ما دوباره آگاه خواهیم شد. این مرحله بسیار کوتاه است و خیلی ها متوجه آن نخواهند شد. حال ما به دنبال این هستیم که چگونه برخواب غلبه کنیم؟



روش های بسیار موثری ابداع شده که می توانیم از آنها استفاده کنیم. یکی از این روش ها به این صورت است که هنگام خواب( ترجیحا بایدخسته بوده ونیاز به خواب داشته باشیم . آخرشب بهترین موقع است.) و در حالی که دراز کشیده ایم و در حال به خواب رفتن به یک تصویراختیاری فکر کنیم.

تصویری را انتخاب کنید که که واقعا دلخواه شماست و به اندازه کافی به آن علاقه داشته باشید که بتوانیدروی آن تمرکز نموده و در ذهنتان فکرکنید و آن را با چشم درون ببینید. برای مثال تصویرمحلی قدیمی که از آن خطره خوب دارید وبه آن علاقمندید.یا هر چیز که از قبل در ذهن شما ماندگار باشد.

دلیل انتخاب کردن تصویر برای این روش به این دلیل می باشد که در این مرحله که شما به این کار مشغول هستید با مرحله ای که پشت سر خواهید داشت و آن هم از تصاویر تشکیل شده شباهت بسیاری وجود دارد و باعث خواهد شما بتوانید آگاهی خودتان را حفظ کرده و از مرز میان خواب و بیداری(هیپنوگوجیک) رد شوید و همچنین آگاه بمانید.

برای این تمرین فقط وقتی به تخت خواب بروید که که احساس خواب در شما زیاد باشد و بتوانید این کار را شروع کنید. بعد از آن شما بایدحواستان به نگاه داشتن این تصویر ذهنی باشد و بتوانید این کار را به خوبی انجام دهید.

شما باید این کار را همچنان ادامه دهید به هر میزان زمان تا شما به خواب فرو روید. بعد از آن که بدن شما به خواب رفت و شما هنوز آگاه بودید می توانید از بدنتان خارج شوید .در این مرحله می توانید یک دستتان را بالا نگه دارید که در صورت خواب رفتن سقوط کند و شما را بیدار کند.اگر این طور شد باز هم دست را بالا برده و بخوابید. خیلی ها ممکن است برایشان سوال باشد که چطور از بدنمان بیرون بیاییم؟

شما می توانید مثل این که از تخت خواب بلند می شوید دستتان را روی تخت بگذارید و آهسته بلند شوید و سر پا بایستید. یا می توانید به یک سمت بغلتید و دوباره سر پا بایستید .

(یادتان باشد که تمام مراحلی که در کلاس گفته شد را ابتدا به کار بگیرید چون این فقط یک روش مکمل است)

همچنین می توانید به آسانی اراده کنید و تصور کنید که در حال ارتفاع گرفتن از جسمتان هستید یا دارید از قسمت پاهایتان خارج می شوید و از جسمتان دور می شوید .

البته سعی کنید برای انجام راحت این مرحله تجسمات گفته شده کاملا انجام شود و چشمها بسته باشند. این فقط برای راحتی شماست و باز کردن چشمها در حین بیرون آمدن از بدن هیچ خطری ندارد . رمز موفقیت این روش نیاز شما به خواب/تحریکات قبلی و تمرکز داشتن شماست( البته نباید دیگر زیادی هم خواب آلود بود. ) و دیگری موفقیت در نگاه داشتن تصویر در ذهن تا آخرین مرحله و هنگام رد شدن از مرز میان خواب و بیداری است.

فکر می کنم برای این جلسه تا همین اندازه کافی باشد.تمرین ها را انجام دهید تا درس بعدی.



اما کمی هم به دابوت بپردازیم:



بچه های مربی سعی کنید سایت ها و وبلاگها تون را زود به زود به روز کنید که عقب نمونیم.

سایت جدید دابوت:www.dabootpedia.com



فرانسیس بیکن فیلسوف و نویسنده انگلیسی قرن شانزدهم اظهار داشته است"مطالعه انسان را کامل می کند"

بچه ها مطالعه قدرت تصور را تغذیه میکند ولی یادتان باشد برای اینکه حد اکثر استفاده از مطالب را ببریم

باید مطالب مناسب انتخاب کنیم.مرتبا از خود بپرسیدآیا این مطلب تمرین خوبی برای مغز خلاق من فراهم می آورد؟

بچه ها می دانید چرا عقب مانده ایم؟چون مطالعه نداریم.چون اهل تفکر نیستیم. چون پیتزا را بیشتر از کتاب دوست داریم.

دابوت را غربیان رنسانس علوم رفتاری نامیده اند.سخنرانی های حقیر را حداقل در چند دانشگاه معتبر جهان شنیده اند و تائید کرده اند.
کتابهای نوشته شده ام نایابند.
تیمهای ورزشی و سازمانهای فراوانی را متحول کرده ام.
سازمانی بین المللی تاسیس کرده ام که به زودی دانشگاه دابوت هم ثبت خواهد شد و ...
امشب دور از شما با خودم می اندیشم که من کی هستم؟
هیچ...هنوز آدم هم نشده ام. هنوز هم همان نادانی هستم که در راه تکامل وا مانده ام.
کتابهای بسیاری است که نخوانده ام و استادان بسیاری هستند که به دستبوسشان نرفته ام.
چه تحقیقاتی که هنوز روح من هم از آنها بی خبر است.
وچه مردانی که من از آنها عقبم .
هجرت یک خوبی که دارد همین است که آدم به خودش می آید.
تا بجنبیم کوس اجل به صدا در آمده و ما عزم رحیل نتوانیم.با پای لرزان... یادتان هست که گفتم ما مرد راه نیستیم همان بهتر که برویم کشکمان را بسابیم؟
مطالعه کنید.کتاب تجلی دانایی خدا روی زمین است. مطالعه راه میان بر تکامل است.من پر بار ترین نوع خواندن را بیوگرافی بزرگان دنیا میدانم.

از همین الان شروع کنید به خواندن ...

اگر این کار را انجام دهیم دیگر عقب نخواهیم بود.

دیگر هر لفاظ و کلاهبرداری نمی آید با رمالی و مهره مار و شعار وقرآن درمانی وفال قهوه و سنگ درمانی سرمان کلاه بگذارد وهر روزمان بدتر از دیروزمان باشد.بنا بر این بخوانید وهر وقت خسته شدید باز هم بخوانید...طرز صحیح خواندن سر شار از ویتامین است.مطالعه طول عمر می آورد باور نمی کنید امتحان کنید.



مخالفان و موافقان دابوت

مخالفان و موافقان دابوت

درباب آزادی های فردی از زمانهای دور تا به حال زیاد قلمفرسایی شده است.بزرگان و آزاد اندیشان بسیاری در این مورد سخن راند ه اند و مردان بسیاری در این رابطه با افتخار جان داد ه اند.

اما در این مقوله کوتاه قصد من فقط تبیین یک موضوع است که در مورد مخالفت هایی است که در باب دابوت می شود و این که نشان دهم چگونه افرادی که خود را صاحب فضل و دانش میدانند به دامن آزادی لکه های ننگ می زنند.

دابوت چه می گوید؟

کدام یک از مخالفان دابوت این سئوال را می توانند پاسخ گویند؟

دابوت دانشی است که می گوید یاد بگیر فکر کنی. تلاش کن تا در حوزه آدمیت به گوهر پاک اند یشه برسی.بکوش تا ذهنت محصول اراجیف دیگران نباشد.اگر تا اینجا پیش روی بقیه مسائلت که مربوط به ارتزاق و شکم و آرامش و ... باشد خود به خود حل میشوند.دابوت می گوید در گام بعد به حریم دیگران احترام بگذار .هر انسانی بارقه ای از خالق است. به روح انسانیت احترام بگذار.ارتباطات بین فردی را بیاموز و سپس در راه ارتباط سازی سازنده گام بردار.زیرا تکنولوژی و زندگی پیشرفته در گرو روابط انسانی پیشرفته است.

دابوت به تو می آموزد که خدای تقلیدی را ستایش کردن هیچ بهره ای از تکامل برایت نخواهد آورد . خدایت رابشناس و در این راه تحقیق کن.

با پناه بردن به دامان طبیعت و اندیشدن در آن با مطالعه کتابهای بزرگان دنیا در تکامل خود تلاش کن.

تاریخ کشورت را مطالعه کن دلایل عقب ماندگی مملکتت را پیدا کن و بکوش تا راههای پیشرفت را بیابی

استدالال این است:من نمی فهمم چه می گویید و تمایلی هم ندارم که بدانم. پس شما بد هستید و باید خفه شوید/بقیه ی منتقدان البته ممکن است وجود ما را برای خود عوامل دردسر بدانند یا دکان متا فیزیکشان کساد می شود یا خرافات ریکی ویوگایشان یا دکانی که با آن می خواهند مردم را خوشبخت کنند.

حال ببینم طبق قوانین احترام به شعور بشرآیا این رفتار صحیح است؟

طبق گفته بزرگان اندیشه و تمام فیلسوفان حقیقی هر فرد انسانی در درجه اول این حق رابرای خود ادعا میکند که باید آزادی فردی داشته باشد.به عبارت دیگر مشروط بر اینکه آزادی وی لطمه به آزادی دیگران نزند و مشروط بر این که خود وی از قوانینی که هدفش تا مین همین آزادی برای سایر افراد اجتماع است اطاعت ورزد. در آن صورت باید حق داشته باشد که آزادانه بیندیشد و اندیشه خود را آزادانه انتشار دهد.ومیل و سلیقه خود را آزادانه به کار اندازد.نیز باید آزاد باشد که دیگران را هم با خود همراه سازد.تا به هدفهای مشترکی که برگزیده اند جامه ی عمل بپوشانند.

این گونه آزادی آزادی اسا سی بشر است.

در جامه ایرانی ما متا سفانه این آزادی گرانبهای فردی شدیدا در معرض تهدید وخطر است.

خطر اول اینکه اگر مدیر یا مسئولی با سلیقه شخصی خود با این تفکر برخورد کرد با این دلیل که من از پشتوانه فکری مردم برخوردارم و به خواسته آنها این تفکر یا این ایده را محکوم و یا نابود میسازم حرف و فعلش موجه به نظر می رسد.

دومین خطر که سر سختانه تر و وحشتناک تر است نیروی بزرگ افکار عمومی است که متا سفانه تاریخ بشری نشان داده است که در اکثر مواقع به راحتی بر علیه یک اندیشه بسیج می شوند.

تعدی افکار عمومی در بعضی از موارد بلکه در اکثر مواقع از تعدی سیاسی هم خطرناک تر است.

دولتی که نماینده اکثریت است دراثر فشار افکار عمومی به راحتی بدون هیچ مجوز قانونی یا اخلاقی به آنهایی که استقلال عقیده دارند و همرنگ اجتماع نمی شوند حمله نموده و خواست مردم را عملی می سازد.

خرافات/تعصب طبقاتی/احساسات زود گذر/ ادعای فضل و کمال/خویشتن پرستی/سنت/مهر وکین های اجتمایی وکساد شدن کاسبی و... همگی در این ردیف هستند.

حال مقداری تخصصی تر به مسئله نگاه کنیم:

استوارت میل این بزرگ مرد عالم اندیشه می گوید(...اگر همه ی افراد بشر منهای یک نفر عقیده واحدی داشتند و تنها یک نفر عقیده اش با آن باقی بشریت مخالف بود.عمل اینان که آن یک نفر را به زور خاموش می کنند همان اندازه ناحق و ناروا می بود که عمل خود وی : اگر فرضا این قدرت داشت که نوع بشر را به زور خاموش کند.)

استوارت میل در رساله درباب آزادی ادامه می دهد(خاموش کردن افکار و عقاید همیشه بر خلاف مصالح پایدار جامعه است.)

استوارت میل فرض را بر این می گذارد که تمام خاموش کنندگان عقیده هیچ کدام غرض شخصی ندارند بلکه مردمانی بسیار شریف و درستکار هستند که روی نیت و ایمان خالص خود می کوشند که از انتشار عقید ه ای خلاف که آن را مضر میدانند جلوگیری نمایند.

این گونه اشخاص موقعی که عقید ه ای را خاموش می کنند البته منکر صحت آن عقیده هستند ولی چون خودشان مصون از اشتباه نیستند در حین اجرای عمل ممکن است عقید ه ای را خاموش کنند که

:1.صحیح است

2.اشتباه است

و یا نهایتا نیمی صحیح و نیمی اشتباه است

در مورد اول اگر اینان اشتباه کرده اند و عقیده مخالف خود را که صحیح است را به زور خاموش کنند در آن صورت با عمل خود بشریت را از کشف حقیقت محروم ساخته اند.

در مورد دوم که وضع معکوس مورد اول است باز هم عمل اختناق ضرر دارد زیرا در نتیجه اصطکاک حق و باطل سیمای حقیقت زنده تر وروشن تر می شود بنابراین در این قسمت هم سرکوب کردن ایجاد ضرر می کند.

در مورد سوم که استوارت میل آن را اغلب اوقات بر می شمارد فرض را بر این می گذارد که حقیقت بین دو عقیده متضاد تقسیم شده است به این معنی که هر کدام از آن دو عقیده جزیی از حقیقت را در بر گرفته اند.در این مورد نیز عمل خفه کنندگان مضر و خطرناک است که توضیح و ادله آن در این مقوله نمی گنجد.

بنده (بهنام بستان)شدیدا مسر هستم که جامعه حق ندارد عقیده ای را که درک نمی کند را محکوم نماید.

زیرا بارها وباره در پاره ها یی از تاریخ می بینیم که جامعه در مورد برخورد با عقاید مرتکب چه جنایاتی شده است.

زمانی میان بزرگ مردی و مقامات قانونی کشورش که از حمایت افکار مردمی نیز بهره مند بود یک درگیری فکری پیش آمد.این مرد بزرگ در کشوری و در قرنی به دنیا آمده بودکه هر دو از عظمت آزادی اندیشه حمایت می کردند.همگان می دانستند که این مرد از بهترین فضایل انسانی بهر ه مند است. او به عنوان یک آموزگارنقشی موثر در تربیت دانشمندان جهان داشت. او مربی افکار بشریت بود.اما به خاطر عقایدش که به نظر مسئولین مملکتش و مردمش اشتباه بود به اعدام محکوم شد و جام شوکران را به او نوشانیدند این مرد سقراط بود استاد کسانی چون افلاطون و ارسطو.

این اشتباه را حکومت و مردم اورشلیم هم در مورد حضرت عیسی مرتکب شدند.

گالیله / نیوتن/ لویی پاستور/ ادیسون و.... بیشمارند کسانی که قربانی این شده اند که مردم گفتند اینها اشتباه می گویند و ما صحیح می گوییم و ما مردمی اشتباه ناپذیر هستیم.

در این سطور من بهنام بستان صریحا از عقاید خود دفاع نموده و عرض می کنم:

دابوت تنها راه تغییرات سازنده در کشورمان است / تنها راه رسیدن به یک جامعه آرمانی ایجاد تغییرات فردی و اصلاح دیدکاههای فردی است/ایرانیان باید هر کدام به تنهایی در خودشان ایجاد تغییر کنند تا جامعه ما تغییر کند.

دابوت یکی از مهمترین راه های نیل به دموکراسی در ایران است.

وصلاح می بینم در همین جا مخالفان دابوت را متهم به نادانی/ کژ فهمی / بی سوادی /کمبود دار/ و فاقد اعتماد به نفس کنم و این آزادی را برای کلیه مخالفان قائل میشوم در صورتی که اتهامات بنده را قبول ندارند در محیطی آزاد به بحث و مناظره بپردازند ویا در وبلاگ یا هر جا که صلاح می دانند دلایل علمی و اخلاقی بیاورند.

به آنها عرض می کنم زمان حرفهای خاله زنک بازی به سر آمده زمان پشت سر زنی و غیبت و افترا به سر آمده قرن ما قرن تکنولوژی و پیشرفت است.

قرن آزادی اندیشه و گفتار است

تا زمانی که اهل مطالعه و اندیشه نشوید در حد موجوداتی خواهید ماند که باید به حالتان ترحم کرد.

موضوع دیگر اینکه یکی از دوستان که به نام شاگرد قدیمی خود را معرفی کرده بود و در یک کامنت در موضوع قبلی در خواست پیوستن مجدد به بچه های دابوت را داشت باید پاسخ دهم برادر یا خواهرم بهنام بستان کی کسی را از دابوت محروم ساخته که الان رخصت بازگشت می خواهی؟

خودتان آمدید خودتان هم رفتید.کی من به کسی بی احترامی کرد ه یا اخراج کرد ه ام؟خودتان بهتر می دانید همیشه عاشق مردم هم وطنم بوده ام.تمام بچه های دابوت از 12 سال پیش تا به حات حتی یک نفر را هم فراموش نکرد ه ام .از کسانی که در سخنرانی اخیر باعث بازداشت من شدند بپرسید که حتی از آنها هم نه ناراحتی و نه کدورتی به دل نگرفتم.

شاید بیش از ده هزار نفر فقط در کشور ایران دابوت را آموزش دید ه اند من حتی یک نفر را هم اخراج نکردم.

فقط چند ماه پیش یک نفر به واسطه مسا یل اخلاقی توسط دیگر افراد دابوت اخراج شد.بقیه ی افرادی که تصور می کنند اخراج شد ه اند حتما خودشان کاری کرده اند که نمی توانند بازگردند.یا برخی از شما سلیقه تان با دابوت جور نبود ه است .با این حال قدم همه شما بر چشم.

دابوت و مجموعه دابوت مال شماست به بنده حقیر ارتباطی ندارد به خودتان تعلق دارد و اگر مرا بشناسید می دانید که رفتارم همیشه ثابت است.



در نهایت از تمامی دوستانی که حضوری یا در مطبوعات تهران دعوت من را به دانشگاه لیورپول برای تدریس دابوت را تبریک گفتند صمیمانه سپاسگزاری می کنم

وامیدوارم روزی برسد که مخالفان هر عقیده ای به جای توطئه و آبرو ریزی و بازداشت و تهمت با احترام به اصالت وجود روح انسان ها با آنها از در منطق و اندیشه و بحث آزاد وارد شوند.

ضمنا مجددا با اطلاع می رسانم مربیان دابوت که هنوز مربیگریشان را دریافت نکرده اند برای گرفتن گواهینامه هایشان تشریف بیاورند موسسه کلیه قبول شدگان مدارکشان از امارات رسیده است.

اگر چه این گفتار در بعضی اوقات وجهی فلسفی به خود می گیرد اما همه اش همین است به همین سادگی.

در قرن بیست و یکم که قرن تفکر و اندیشه واحترام به گوهر انسانی است عده ای نا خوانده ملا مخالفند.با چیزی که حتی خودشان نمی دانند آن چیست مخالفند.



آشنائی با مبانی تئوریک دابوت




آشنائی با مبانی تئوریک دابوت

بدون شک افراد بسیاری وجود دارند که معتقدند نمی توان جا معه ایران را جزء جوامع عقب مانده دنیا محسوب کرد.درمقابل عده کثیری اعتقاد راسخ به عقب ماندگی این جامعه دارند وبر این ایده پا می فشارند.در واقع هر دو گروه درست می اندیشند .ولیکن هر گونه اظهار نظری در این رابطه می بایست بر بستر نسبی بودن مسئله مطرح شود.آری ایران در مقایسه با همسایگان وبسیاری از کشورهای توسعه نیافته نه تنها عقب مانده نیست بلکه پیشرفته نیز به شمار می رود.اما با توجه به موقعیت های استراتژیک /منابع ملی/منابع انسانی/سابقه تاریخی /ظرفیت های فرهنگی وعلمی/نقش موثردر سیاست های منطقه ای و...در مقایسه با دنیای غرب قطعا عقب مانده ارزیابی شده ونیاز به بازنگری و بازسازی اساسی دارد.همانگونه که در بخش اول این مباحث مطرح شد دابوت در ابتدا این علل را بررسی کرده سپس عمده هم خود را بر ارائه راه حلها وتئوری های مناسب با این فرهنگ می گذارد.

علل عقب ماندگی ایران را می توان به سان یک ماز پیچ در پیچ تصور کردکه تمام راهروهای آن به یک دیگر راه دارد ونمی توان برای نشان دادن آن از یک نمودار خطی سود جست و برای نشان دادن روابط علل عقب ماندگی های ایران نیاز به تحلیل وارائه تحقیقات فراوان است.

با این حال با توجه به کاستی های این روش دلایل عقب ماندگی های ایران را به ترتیب وقایع تاریخی وبه صورت بسیار مختصر در زیر بر می شماریم.(باید دقت داشت وظیفه اصلی دابوت ارائه راه حلهاست وتا حدی به آسیب شناسی ها می پردازد که به آن نیاز باشد.)


1)ایران از لحاظ جغرافیایی خشک و بی آب است(بنا به دلایلی که در بخش پیشین مطرح شد)


2)مردم ایران به واسطه بی آبی اصولا درگیر مسائل معیشتی بودند.مادامی که انسانها برای زنده ماندن در گیر تلاش ومبارزه بلا فصل هستند کمتر به تفکر پرداخته ودر نتیجه به دستاوردهای فکری نیز دست نمی یابند.(مطالعه موقعیت جغرافیائی یونان وروند شکل گیری فلسفه در آتن توصیه می شود.)


3)بنا به دلیل فوق فلسفه ای در ایران شکل نگرفت ودر مقابل مردم به دین/متافیزیک واسطوره ها روی می آوردند.


4)مردم برای دست یابی به آب مجبورند از شیوه های مصنوئی مثل حفر قنات وساختن کاریزها استفاده کنند واین امر میسر نمی شد مگر با حضورودخالت دولت که از قبل به وجود آمده بود.بنابراین قدرت دولت هر روزه بیشتر میشود و این خود مقدمه ای نامیمون برای شکل گیری استبداد به شمار می رود.


4)آب همه جا در دسترس نیست در نتیجه ساختار اجتماعی جامعه ایران به شکل دهکده است واز طرف دیگر به همین دلیل بخش دیگری از جامعه ایرانی زندگی ایلی اختیارکرده به صورت قبایل کوچنده در می آیند.در روستاها نیز مزارع منفرد وجود ندارد بلکه همگان گرد محلی که آب وجود دارد جمع شده ومالکیت ها اشتراکی است.


5)بنابراین شهری شکل نمی گیرد که ضمن استقلال خود به عنوان مراکز تجاری ایفای نقش کند.


6)اولین لازمه گرفتن مناسبات دمکراتیک و به رسمیت شناختن حقوق فرد توسط دولت پدیده شهروندی است که به دلیل فوق در ایران شکل نگرفت.(امروزه هنوز هم شاهدیم که شهرهای ایران بیشتر به روستاهایی بسیار بزرگ شبیه هستند.)

7)فئودالیزم شکل نمی گیرد .مالکیت اشتراکی وشاه بزرگترین زمین دار است.استبداد ادامه می یابد.

8)در عصر کشاورزی دولت وشاه تمام ابزار تولید را در دست می گیرند.بنا بر این مازاد تولید در دست دولت قدرت مطلق حاکم را افزایش داده ودر مقابل قدرت جامعه برای مبارزه کاهش می یابد.

9)حکام دست نشاندگان شاه هستند.هویت فردی(که اساس تئوری های ایجاد تحول در دابوت به شمار می رود.)در چنین جامعه ای شکل نمی گیرد.در حالی که همین هویت فردی است که اساس پیشرفت های اجتماعی را بنا می نهد.جامعه مدنی/مناسبات سرمایه داری/خردگرایی وتعقل همگی معلول هویت فردی است وعدم مالکیت انفرادی وخصوصی دراصل مترادف با عدم تکامل فرد وایجاد مانع برای گسترش جمع است.


10)شاید دراین جامعه سنتی که رهبران آن خود را فرستاده خدا دانسته وخردورزی خود را سر آمد تمام انسانها یا فته اند از بزرگترین موانع در پیدایش رقابت اندیشه وخلاقیت فردی محسوب شوند.در چنین اجتمائی فرد وتعقل وی هیچ محلی از اعراب نخواهد داشت.ضمن اینکه رقابت های فردی در عرصه های گوناگون مکانیزمی است که اگر چه بنیاد فردی دارد ولیکن نتایج آن به تحولاتی وسیع در اجتماع /تاریخ وحتی جهانی بدل می شود.


11)استبداد ادامه می یابد.گروه های اجتماعی به دلیل پراکندگی روستاها نمی توانند به اتحاد دست یابند ضمن اینکه همچنان به آب وابسته اند.بنابراین گروههای اجتمائی همچنان در مقاومت ضعیف وبه قول جان فوران مقاومت شکننده است.

12)وابستگی اربابان به شاه و دخالت زمین داران در تجارت مانع می شود تا طبقه بورژوازی و از همه مهمتر بورژوازی صنعتگروتولید کننده شکل بگیرد.

13)در ایران شهرهای خود مختار به وجود نیامدند.سکونت خوانین در شهرها ونگهداری زمینها و املاک در روستاها را بایستی از موانع جدی رشد تجارت مستقل وتشکیل صنف های شهری تلقی کرد.

در این بخش قبل از ادامه بحث لازم است نگاهی به سلسه ساسانیان واتحاد دین ودولت در آن زمان و همچنین نگاهی به حمله اعراب ونقش اسلام در روند تاریخ ایران داشته باشیم.از آنجا که برای صرفه جویی در زمان: به کار غیر علمی برشمردن علل عقب ماندگی ایران پرداختیم(زیرا بنا به درهمتنیدگی وپیچیدگی موضوع علمی تر آن بود که قضیه را تفصیلی وتحلیلی بررسی می کردیم) اجازه می خواهم ادامه بحث را همچنان به صورت خطی وشماره ای ادامه دهم و فرض را بر این بگذاریم که موارد در حال شمارش به صورت ترتیبی امکان پذیر است.

14) در دوره ساسانیان ایران یک دوره پیشرفت نسبی را تجربه می کند.ولی نظام شبه کاستی ونارضایتی مردم از یک سو و اتحاد دین ودولت از سوی دیگروهمچنین احساس نیاز ایرانیان به فلسفه وتعقل (شاید در آن زمان به دلیل یگانگی دین ودولت/دین وجهه خود را از دست داده بود.)نهضت های فکری-دینی به وجود آمدند که همین خود می توانست از آفات برداشت ناصحیح از دین ناشی شود.شورش های تعقل گرای متکی به تفکر مزدکی ومانوی از مشهورترین آنها به شمار می رود که با خشونت سرکوب شدند.(معتقدم در صورتی که اسلام هم وارد ایران نمی شدهر دین دیگری اگر مورد اقبال ایرانیان قرار می گرفت در نتیجه تاریخی این ملت تفاوتی را ایجاد نمی کرد.مطالعه تاریخی وجامعه شناسی وایضا علل انحطاط ساسانیان و غلبه اعراب پیشنهاد می شود.)

جنگ های 24ساله وفرسایشی ایران و روم بنیه عمومی هر دو کشور را به شدت تضعیف کرده بود وهزینه کافی برای جنگ ومقابله با اعراب وجود نداشت.

از آن سو اعرابی عشیره ای /صحرانشین وفقیر با انگیزه مالی بسیاربالاوایمان راسخ به اسلام در برابر سربازان بی انگیزه ایرانی قرار گرفتند.مردم مقاومتی نشان نمی دهند زیرااسلام برای آنها پیام برابری وبرادری به همراه داشت.سپهبد رستم فرخزاددرجنگ قادسیه وفیروزان در نها وندعلاوه بر جان خود جنگ را نیز واگذار نمودند.


15)ایرانیان پذیرای اسلام وآن را مبدل به یک تمدن بزرگ می سازند.

16)اسناد و مدارک حکایت از آن داردکه ایرانیان درایجاد اسلام خلافتی ونهادینه کردن آن نقش مؤثر ایفا کرده اند.ضمنا اعراب در زمینه های بوروکراسی واقتصادی از دستاوردهای ایرانیان بسیار سود جستند.این گونه رسوخ اسلام در بطن جامعه ایران بدون مشارکت اکثر ایرانیان میسر وممکن نبود.اعراب فقط دو قرن فاتح ایران بودند و از این پس ایرانیان بودند که اسلام را نگه داشتند.

17)تمدن ایرانی واسلامی در یکدیگر ادغام می شوند.تفکر اسلامی برمناسبات جامعه ایرانی غلبه می کند.اینجاست که هر آنچه مورد نیاز جامعه بشریست را باید در متون دینی جستجو کرد.(تمام جوامعی که حکومت دینی را تجربه می کنند با این فرایند مواجه می شوندوهیچ فرقی ندارد چه دینی وچه جامعه ای باشد.)واین ویژگی را نباید منحصر به اسلام تلقی کرد.

18)از سده ی اول هجری ایرانیان تلاشهایی را برای رشد فلسفه انجام می دهند که تا قرن ششم ادامه می یابد.از قرن ششم به بعدجامعه ایرانی رکود فکری/اجتمایی ناخوشایندی را تجربه می کندواین وضعیت در ایران تثبیت می شود.

19)تسلیم مقدرات شدن/فرارکردن ازشدائدزندگی به جای مبارزه با آن و جایگزینی انفعال به جای تقابل فکری وخردورزی پس از موارد بالا ریشه درموارد زیر دارد:

الف)درگیری حاکمان محلی به صورت پی در پی وجدی به منظور قرابت با خلفای عباسی برای کسب قدرت بیشتر.البته بایدتاکید کرد در این دوران چند قرنی تقریبا هیچ انقلاب یا جنبش غیر دینی رخ ندادوتمام جنبش های توده ای دراشکال دینی رخ می دهد و ظاهرا تمایلی برای استقلال سیاسی جامعه در دل این درگیری ها یافت نمی شود.

ب)وضعیت نابسامان اقتصادی جامعه.

ج)سرکوب اندیشمندان و تئوریسین های آن زمان که بیشتر از دین متکی به تعقل بودند.

د)ضربه نهائی را مغولها وارد می کنند تا دیگر اثری از اندیشه و اندیشمند نماند.(تقریبا تمام تمدنها با حمله بربرها مواجه شده واحتمالا طعم شکست را چشیده اند ولی هجوم قبایل مغول ازاین لحاظ در عقب ماندگی ایران حائز اهمیت است که شبکه های آبیاری که رگهای حیات اجتماع بودند به شدت تخریب شد. شبکه هایی که باز سازی آنها نیاز به سالیان متمادی ونیروهای انسانی بیشماری داشت.


20)درقرن شانزدهم دنیای غرب که در برخی از مشکلات خود با ایران وجه اشتراک داشت با همت خود غلبه نموده وپا به عرصه تمدن معاصر می گذارد.غرب آینده ای متفاوت را برای جهان رقم می زند.آنها میروند تا بازاری را شکل دهند که در آن کار گزاران و نهادهای اقتصادی بسیار پر شماری در گیر فعالیتها وعملیات فراملی شوند.آنها در صدد بر آمدند تا نفوذپذیری مرزهای سیاسی را در برابر جریان های اقتصادی خود بسیار افزایش داده /درهم تنیدگی و وابستگی متقابل در گستره جهانی را به حدی برسانند که امکان چندانی برای اتخاذ سیاست انزوا و خود کفائی اقتصادی وجود نداشته باشد.غرب درگیر یک فعالیت تجاری شد که در آن جستجوی بازار گسترده جهانی/منابع غنی تر/ کارائی بیشتر /موقعیت استراتژیک ترومناسب تر جزء لاینفک آن شد.غرب نیاز به بازار داشت.حیات ورشد سرمایه داری به جهانی شدن آن وابسته بود.واقتصاد متکی به کشاورزی ایران هدفش تامین معاش محلی بود.(رشد مناسبات سرمایه داری و جهانی غرب نیازمند فلسفه عقلی وعلم بود در حالی که در ایران این عرصه ذهنی وجود نداشت.)


21)خوانین/حکام/درباریان و...با سرمایه ملکی خود به داد و ستد می پردازند تاجایی که شاردن در سفرنامه خود می نویسد:دلالی وداد وستد کالا آنقدر مورد علاقه ایرانیان است که حتی شاه نیز در امر خرید وفروش دخالت می کند.بورژوازی دلال-غیر تولیدگر در بطن این جامعه سنتی باعث تقویت سرمایه داری بازاری ومناسبات ارباب رعیتی شده باعث تقویت تنه عقب ماندگی در این کشور می شود.این وضع تا سال 1341 هجری تداوم می یابد.


22)رضا شاه متوجه اهمیت بورژوازی در فرایند مدرنیزم شدن کشور می شود ومی کوشد تا با قدرت ارتش به این مهم دست یابد.بدیهیست که ارتش نمی تواند جایگزین مناسبی برای بورژوازی صنعتگر باشد.زیرا بستر تولید در قدرت ها وانگیزه های فردی نهفته است که پیش نیاز آن آزادی ولیبرالیسم است در حالی که ارتش تداعی کننده دیکتاتوری است.پس تلاش برای مدرنیزم سازی جامعه دینی ایران از بالا تلاشی مثبت ولی بی حاصل بود.


23)در حالی که اروپا به رشد خود ادامه می دهد زمینداران تاجر ایرانی به جای تولیدات صنعتی واسطه های فروش کالاهای صنعتگران غربی می شوند ونه تنها کمکی به صنعتی کردن کشور نمی کنند بلکه عملا مانع آن می شوند.


24)بنابراین بورژوازی در ایران رشد نمی کند.اقتصاد وسیاست در یکدیگر ادغامند.در حالی که مطالعه تاریخ انقلاب های موفق دنیا نشان می دهد که آنان درصدد جدایی این دو بوده اند.


25)در ایران شرایط اقتصادی به رشد بورژوازی که خواستار استقلال اقتصادی(لیبرالیسم)وپایان سلطه دولت بر اقتصاد باشد نیانجامید.تاریخ معاصر ایران نشان می دهد میان بازاریان/نهاد دینی و دولت پیوندی دیرینه وقوی وجود داشته است.پیوندی که تا قرن حاضر ادامه دارد.


26)وامروز کشور ایران از لحاظ بسیار زیادی در تناسب با دنیای غرب عقب مانده است.راه حلها کدامند آیا ایجاد تغییر در وضعیت کنونی ممکن است یا عقب ماندگی تا آخرالزمان با این ملت است؟




دابوت شیوه ای از جهان بینی و نگرش به دنیا است که با اصول/فنون وسبک شناسی های خاص خود انسانها را به تغییرات وتحولات کلان دعوت می کند.دابوت ریشه پیشرفت و توسعه جوامع را به طور عام وایران را به طور خاص در بطن اجتماع می داند اجتماعی که آن را سازمانها تشکیل داده اند وسازمانها را افراد خلق می کنند.بنابراین خلق آینده ای مطلوب در جوامع را در دست انسانهایی می داند که آن را خلق کرده اند.انسانها شرایط زندگی خود را ایجاد می کنند وآنها هستند که تاریخ را خلق می کنند.

نظریه پردازیهای علل عقب ماندگی ایران ما را به این نتیجه می رساند که شرایط جغرافیایی/طریقه های امرار معاش/حملا ت اعراب/حملات مغولها وترکان آسیای مرکزی /شیوه های اندیشیدن نه چندان صحیح/اقتصاد بسته و نا کارآمد/نبود فئودالیزم به معنای واقعی/حضور وسوء استفاده استعمارگران و...همگی دست به دست یکدیگر داده تا امروزه ایران در مقایسه با کشور های تو سعه یافته عقب بماند.(در بخش دوم این مقالات به اختصار علل عقب ماندگی ایران را بر شمردیم.)

درست است که در بررسی علل عقب ماندگی ایران عوامل بسیار زیادی را می توان بر شمرد که از اختیار بشر خارج بوده است ولیکن در دابوت اعتقاد بر این است که امروزه برای توسعه وپیشرفت همه جانبه این انسان است که تعیین کننده است نه عوامل بیرونی.دیگر طبیعت وموقعیت های جغرافیایی قادر به عقب انداختن بشر نیستند چرا که در این قرن طبیعت مغلوب انسان که حتی محتاج به حمایت او می باشد.

دابوت می گوید:روشهای اندیشیدن صحیح همراه با تعقل وخرد گرائی/مناسبات و ارتباطاط پیشرفته بشری با همنوعان خود/دیدگاههای معنوی وبشر دوستانه مشترک بدون تعصبات خشک مذهبی وخاص گرایهای مخرب /استفاده صحیح از تمام منابع فکری و دستاوردهای بشری امروزه می تواند برای انسانها وجوامع نقشهای اساسی را ایفا کند.ایرانیان آنطور که برخی از نظریه پردازان می گویند ذاتا علم ستیز ونخبه کش نیستند بلکه این جامعه در اثر در گیری با مصائب وشدائد روزگار از اندیشیدن وتعقل فاصله گرفته است .واین امری قابل جبران وبی شک دشوار است.

برخی از نظریه پردازهای ایرانی راه برون رفت از این وضعیت در ایران را درایجاد مناسبات سرمایه داری به شیوه غرب یافته اند و معتقدند بدون آمدن مناسبات سرمایه داری غرب ایران پیش نخواهد رفت.آنها معتقدند هیچ نسخه ایرانی نیز وجود ندارد.صرف نظر از اینکه آیا این اعتقاد درست است یا خیر باید گفت پیش نیاز این مناسبات یا هر راه حل دیگری مستلزم شیوه های صحیح اندیشیدن است.

هنگامی که فعل اندیشیدن به میان می آید ارتباط آن با سطوح قابل درک توسط اعصاب انکار ناپذیر می شود.سطوحی که در روانشناسی های جدید آن را سطوح عصب شناسی یا سطوح تغییر می دانندکه معادل neuro logical levels است.این سطوح تا قبل از این(ایجاد دابوت)در مکاتب مختلف نهایتا تاپنج سطح تعریف شده بود.در علم دابوت اما این سطوح به هشت سطح رسیده است.اگر چه تا چندی پیش دابوت برای هر انسان هفت سطح عصب شناختی قائل بود ولیکن آخرین تحقیقات روانشناسی درچارچوب دابوت نماینگر عنصر جدیدی است که در آینده به تبیین آن خواهیم پرداخت.

سطح اول/محیط: به نظر می رسد امروزه جامعه شناسان /روانشناسان و انسان شناسان همگی بر این مقوله اتفاق نظر دارند که هویت (پنجمین سطح عصب شناختی)یکی از مهمترین علل در نوع وکیفیت زندگی بشر در ابعاد فردی واجتماعی به شمار می رود.همگان نیز اذعان دارند که هویت تحت اثر مستقیم فرهنگ است و فرهنگها نیز در محیط خلق می شوند.بنابراین طبیعی است اگر آن را در راس هرم سطوحی قرار دهیم که اعصاب آن را درک کرده ودر ایجاد تغییرنیز بسیار مهم است.محیط/مکان و فضا به ترتیب زیر مجموعه های یکدیگرند..پرداختن به مفاهیم بنیادی این سه از دید گاهی فلسفی در توان و حوصله این مقاله نیست.فقط به این حد بسنده می کنیم که در دابوت این سه را اثر گذار مستقیم روی یکدیگر می دانیم.نقش کلیدی فضا /مکان و محیط در هویت سازی وحفظ وباز تولید هویت از مهمترین دغدغه های این علم است.هویت شامل برداشتهای عینی وذهنی هر شخصی از خودش تعریف می شود ولی این هویت در بعد جامعه شناسی در رابطه با مکان و محیط کمی پیچیده تر است به گونه ای که متمایز بودن از افراد یا گروه های دیگر/احساس تداوم در طول زمان و احساس تعلق داشتن به جمع را که همگی در بستر محیط فرصت ابراز وجود می یابند نیز در بر می گیرد.پس تاثیر محیط یا مکان بدین گونه خواهد بود که اصولا هویت یابی و هویت سازی مستلزم ایجاد مرز و توسل به مرجعهای ثابت و پایدار است و مکان مرز پذیر وثابت(محیط) این نیاز ها را به خوبی تامین می کند.

جامعه شناسان امروزی معتقدند در فرایند جهانی شدن دیگر هویت ها ی سنتی ثابت وحفظ آنها دیگر محلی از اعراب ندارد زیرا موج اطلاعات تمام مرزهای مکانی ومحیطی را از میان برداشته و یک فرهنگ واحد جهانی را جایگزین می کند.ولی در دابوت اعتقاد بر این است که محیط های مجازی بی درنگ خود را جایگزین می کنند وهمچنان محیط اولین سطح عصب شناختی واولین سطحی است که برای ایجاد تحول می توان به کار گرفت.باید اندیشید درمحیط پیرامونمان چه تغییراتی می توان به وجود آورد که به وضعیت مطلوب تری منجر شود؟ این تحول می تواند از مسائل جزئی مثل تغییر دکوراسیون منزل ومحل کار را شامل شود تا ایجاد تغییر در شهر ها وکشورها.


سطح دوم /رفتارها:مجموعه اعمالی که در حیطه آگاهی افراد است را رفتار می گویند.آنچه ما انجام می دهیم/دوری کردن از امور غیرسالم و برپا داشتن اعمال سازنده ومفیدبرای خود و اجتماع/کنش ها و یا واکنش های ویژه ای هستند که شخص در یک محیط از خود بروز می دهد.این اعمال می تواند شامل سلام کردن به همسایه باشد تا کاندید شدن در انتخابات ریاست جمهوری.رفتارهای فردی انسانها نشانی خوبی برای دریافت محتوی فرهنگی آنان است اگر رفتارها با اندیشه و در راستای کسب نتیجه ای مشخص انجام شوند بهره

وری فردی و گروهی افزایش می یابد.احترام گذاشتن به هم وطن به عنوان یک برادر یا خواهر/ رعایت نظا فت عمومی /احترام به خارجی هایی که وارد کشور می شوند /رعایت

حقوق مردم / شرکت در انتخابات و...رفتارمحسوب می شوند.رفتارهای مناسب فردی در یک اجتماع منجر به یک رفتار مناسب اجتماعی می شود که این خود می تواند در گستره ی دنیای سوار بر ارتباطات و اطلاعات امروز به کسب اعتبار ملی واطمینان جهانی بیانجامد.این کنش نیز می تواند واکنشهایی را دریافت کند که به سود تمام افراد اجتماع باشد.مثلا مردمی که در رفتارهای فردی شبیه به تجارت تابع صلح/صداقت/حسابگری و... باشند در این دنیا که مرزهای میان کشورها هر روزه باریک ترونازک تر می شوند خیلی زود به صورت یک هویت ملی درمی آید وسرمایه گذاران بین المللی را به سوی پتانسیل های موجود خود می کشانند.بدیهیست منافع چنین فرایندی به عموم باز می گردد.


سطح سوم/قابلیت ها یا مهارت ها:به آن دسته اعمالی اتلاق می شود که به صورت ناخود آگاه انجام شوند و برای اجرای آن نیازی به تصمیم گیری قبلی نباشد/اعمال ثابت و تکراری وعادتها که ارتباط مستقیم با استراتژی ها دارند.استراتژی ها نیز همان توالی افکاری هستند که ما برای کسب نتیجه ای آنها را بکار می گیریم. به عنوان مثال عمل نوشتن /رانندگی و صحبت کردن زیر مجموعه هایی از قابلیت های فردی هستند. اگر هر نفری که در ایران زندگی می کند در زمینه کاری خود/ به قابلیت های فراوانی دست یافته و آنها را به کار بکیرد روی هم رفته با اجتماعی مواجه می شویم که افراد بسیار متبحری را در خود جای داده است و این خود باعث رشد اجتماعی ما می شود. به نظر می رسد بسیاری از جوانان ایرانی از بیکاری هراسانند و به شدت از آن رنج می برند در حالی که اگر این افراد مهارتهای خود را فقط در یک زمینه افزایش می دادند نه تنها از بیکاری رنج نمی برند بلکه در صورت نبود کار شغلهای جدیدی خلق می کردند. توماس جفر سون می گوید:((شخص کارآمد و مسلح به مهارتهای کاری/ ترس از بیکاری ندارد)) بسیاری از جوانان ما وقت خود را سالها در دانشگاه ها تلف می کنند و وقتی فارغ التحصیل می شوند نه کاری برایشان وجود دارد و نه توانسته اند تخصصی را فرا بگیرند در حالی که اگر آنها مدت یک الی سه سال بنابه میل خود با تمرکز کامل در یک زمینه خاص به فعالیت و تحقیق مشغول شوند پس از این مدت می توانند در همان زمینه یکی از بهترین ها باشند. ما در دانشگاهها به کسب اطلاعات عمومی می پردازیم که نه دردی از کشور دوا می کند و نه آرامشی رابرای خودمان به ارمغان می آورد. از این رو است که دابوت بیکاری را فرصتی برای پیشرفت و جهش می داند و معتقد است در حالت بیکاری یا احساس نیاز شدید است که اندیشه های بزرگ/ اختراعات و اکتشافات شکل می گیرد. کیمیا علمی است که حجمی از مس را به طلاتبدیل می کندو کیمیای امرزی چیزی است که بتواند نقاط ضعف را به نقاط قوت تبدیل کند و دابوت سعی دارد این گونه باشد.


سطح چهارم /باورها و ارزشها:چهارمین سطح تغییر شامل مجموعه قوانینی می شود که هر شخصی در زندگی فردی و اجتماعی خود آنها را برای بهتر زیستن بکار می گیرد این قوانین به ما گوشزد می کنند که چه چیزهایی خوب و چه چیزهایی بد هستند. شامل اصولی اند که اعمال ما را هدایت می کنند/آنها مشخص کننده نحوه نگرش ما نسبت به خودمان / نحوه ی تعامل ما با دیگران / کیفیت ارتباط با پروردگار/ نحوه ی استفاده از توانائیها یمان و نحوه ی نگرش به مرجع هستند.از قابلیت ها حمایت می کنند و یا آنها را با محدودیت و مانع رو به رو می سازند . مجموعه باورها و ارزش های افراد ارزش واقعی و قسمت اعظمی از شخصیت آنها را مشخص می کنند . تمام جنگ ها و خون ریزی های قرون و اعصار مختلف به واسطه حفظ و پاسداری از باورها و ارزش ها بوده است.در دنیای امروز بشریت شاهد یک اتحاد ارزشی است.دیگر همانند گذشته امکان ندارد یک جامعه در پی خاص گرائی های خود با باورها وارزشهای ثابت پیشین ادامه حیات بدهد.دولتها قادر به شکل دهی ارزشهای متناسب با سیاست های خود نیستند.ارزشهای مشترک مثل دموکراسی/تجدد و مدرنیزم جهانی هستند..دولت مدرن مورد نظر بشر به دموکراسی وشهروندی پایبند است.نظام سرمایه داری که مادر مدرنیزم وجهانی شدن است نیز به عقلانیت ابزاری/سود محوری/فردگرائی وثروت اندوزی پایبند ودر جهت اپیدمی کردن آن بیش از پیش مصمم است.در کنار ارزشهای رو به گسترش باید به جهانگیر شدن زبان های اروپایی به ویژه انگلیسی/الگوهای پوشش/تغذیه/معماری/زندگی شهری وصنعتی ویک رشته ارزشها و رهیافتهای فرهنگی درباره آزادی فردی/روابط جنسی/حقوق بشروسکولاریزم نیز اشاره کرد.

گسترش تجدد به جوامع غیر غربی از جمله ایران در طول این چند دهه تداوم داشت ولی در سده بیستم وبه ویژه دهه های اخیر شتاب بسیاری یافته است.از این رو فرایند جهانی شدن را می توان فرایندجهانی شدن تجدد یا به عبارتی جهانی شدن باورها وارزشهای غربی دانست.برخی از تئوریسین ها بر این ایده پا می فشارند که جهانی شدن صرفا به ادغام اقتصادی جهان نمی انجامد بلکه نوعی همگونی فرهنگی را نیز به همراه دارد.ولی این همگونی فرهنگی در مسلط و جهانگیر شدن تجددیا فرهنگ غربی نمود می یابد.پس ایجاد محیط جبر در تثبیت ارزشهای خاص گرایانه به احتمال قوی نا موفق خواهد ماند.دابوت با ارائه فنون منحصر به این روش فرد را به نوعی آموزش می دهد که به میل خود ارزشها وباورهایی را در خویشتن پرورش دهد که ضمن داشتن ویژگی های عام گرائی وجهانی بتواند قومیت وخاص گرائی مطلوب را نیز دارا باشد.


سطح پنجم/هویت:به لحاظ لغوی واژه هویت(identity) از واژه identitas مشتق شده وظاهرا دو معنای متناقض ومتفاوت را در بر می گیرد.1)همسانی ویکنواختی مطلق 2)تمایز/ که در برگیرنده ثبات یا تداوم در طول زمان است.هویت شامل برداشت و نقطه نظرات فرد در ارتباط با خودش می باشد.نقش/ماموریت و رسالت را مشخص می سازد که تا اینجا تعریف اول هویت صدق می کند واما هویت با برداشت اجتماع از خود یااعضای اجتماع از خود نیز رابطه دارد ودو وجه هویت فردی وهویت ملی را در بر می گیردکه در اینجا نیز تعریف دوم صحیح است پس می بینیم دو تعریف متفاوت در اینجا اتحاد می یابند.اصولا هویتها ساخته می شوند وشکل گیری آنها اتفاقی یا طبیعی نیست.قدرتهای هژمونیک همواره دست اندر کار هویت سازی هستند وبرای تثبیت آنها می کوشند.پس هر جامعه ای باید منابعی هویت بخش و معنا آفرین را در اختیار اعضای خود قرار دهد تا آنها بتوانند هویت یافته زندگی خود را معنادار سازند.بر خلاف دیدگاه ساختار گرایانی که می کوشند هویت را امری ثابت وطبیعی جلوه دهند دابوت می گوید هویت امری تاریخی ومحتمل است.این پدیده همانند سطوح دیگر عصب شناسی محصول زمان وتصادف است.هویت ها با خاطرات فرد مرتبطند بنابراین تاریخیند وهمین تاریخی بودن بر این امر دلالت می کند که هویت و معنا تغییر پذیرند.و در این حوزه هیچ بستار طبیعی موجود نیست.این بستار و مرز را صرفا باید ایجاد کرد تا به هویت رسید. توصیه دابوت این است که عناصر هویت ساز و فرهنگ پرورباید از دخالت دولت در امان باشند واین عوامل از دل جامعه بجوشند.به این دلیل که ممکن است دولتها هویت ها را بر اساس سیاست هایی بپروراند که در گذر زمان نیاز به تجدید نظر بیابند و مبرهن است که ایجاد تغییر در هویتی که شکل گرفته است اگر چه ناممکن نیست ولی بسیار دشوار است.بنابراین دولتها فقط بایستی به فرهنگ سازان یاری برسانند.شرایط وچارچوب لازم برای ترکیب/پردازش و باز تعریف منابع هویت بخش توسط جوامع و گفتمانهای مسلط فراهم می شود.

هویت فردی شرط لازم برای زندگی در یک اجتماع است و بدون چار چوبی برای تعیین هویت اجتماعی انسانها نمی توانند به صورت معنا دار وپایدار با یک دیگر به تفاهم برسند.از سوی دیگر هویت ملی بزرگترین ومهمترین عامل برای برقراری ارتباط یک ملت با دیگر ملل است.اگر هویت ملی مردمی بنا به هر دلیلی در سطح دنیا دچار بحران شود آنها از جهات بسیار متضرر خواهندشد.بحران هویت ومعنا زندگی اجتماعی را به صورت جدی مختل کرده و افراد و گروهها ناچارند بحران نام برده را به نحوی حل کرده وپشت سر بگذارند.بنابراین بازسازی هویت تنها راه برون رفت محسوب می شود.برخی از صاحب نظران مثل لش و اوری مهمترین وجه تمایز مرحله ی عالی تجدد را در کیفیت وکمیت منابع هویت ونوع بازسازی هویت می دانند.

اصولا کشورهایی که دارای تمدن وفرهنگی دیرینه هستنند نتوانسته اند در جهان امروز پیشرفتی حاصل کنند زیراآنها عموما به صورت منفعلانه هویت می یابند و ناخودآگاه میراث دار هویتی می شوند که در طول چندین نسل حفظ شده است.یکی از شاهکارهای دابوت ایجاد زمینه رهایی افراد از دایره تنگ عوامل سنتی و تقلید گونه هویت ساز است و افراد را در وضعیتی قرار می دهد که خودشان هویت مورد نظر را ساخته و دریابند هویت هایی که به دست افراد آزاد و با اندیشه مستقل و با بهره گیری از منابع و امکانات گوناگون ساخته می شود در مقابل فرآیند جهانی شدن با چالش هایی روبه رو می شوند منجمله اینکه جهانی شدن باعث پویایی و پیچیدگی روابط می شود و هویت ساخته شده معمولا متغیر و نسبتا موقتی هستند و لازم است در جامعه جهانی افراد موفق با دگرگون کردن ترکیب عناصر هویت بخش و با ایجاد تغییر در ارزشهایشان به بازسازی پایدار هویت خود بپردازند که دابوت این امکان را ایجاد می کند. این جاست که دابوت نیازمند به کمک های اجتماعی و دولتی می شود .


سطح ششم / معنویت: در روش دابوت هر رابطه ای که از حد معمول فراتر رفته و سطوح تغییر را تحت تا ثیر خود قرار دهد را رابطه ای معنوی می نامیم . این روابط بسیط می توانند در مرحله اول بر زندگی افراد و سپس بر اجتماع تا ثیراتی قوی داشته باشند. اگر این رابطه ی معنوی در جهت مثبت و سازنده حرکت کند هم فرد و هم اجتماع از آن سود می برند ولی اگر این رابطه در افراد دستخوش دستورات نفس شود و یک مسیر نا مطلوب را طی کند تا ثیرات منفی آن بر فرد و اجتماع گریز نا پذیر است . کلاسهای عرفان و فلسفه های غیر مجاز شرقی و غربی که درجوامع در حال توسعه گاها با اقبال عمومی نیز مواجه می شود و متا سفانه هر روز جایگاه بیشتری در جوانان می یابد معنویت در جهت منفی به شمار می رود . روش های سنتی اشاعه معنویت از طریق دین و مذهب نیز امروزه در بین جوانانی که در جریان امواج جهانی شدن توسط ماهواره و اینترنت ودیگر عوامل نفوذ فرهنگی قرار گرفته اند دیگر کارایی سابق را ندارد.از این روست که دابوت تاکید فراوان بر ایجاد الگوهای معنوی مدرن با استفاده از ادیان و مذاهب دارد.دابوت می کوشد تا از طریق علم و دیدگاههای جدید عرفانی به اشاعه معنویت در جهت سازندگی و بالندگی فردی و اجتماعی بپردازد.انسان از طریق این سطح تغییر(عصب شناسی) و با استفاده از ابزارهای مناسب می تواندبایشریت و ذات احدیت به وحدت برسد.


سطح هفتم/مرجع:این سطح شامل منابع و الگوهایی می شود که فرد با بازگشت و مراجعه به آن تغذیه علمی و معنوی شده و سعی می کند با توجه به آنها که اصولا همه را از قبل در اختیار داشته است آینده را طراحی کند.این سطح می تواند شامل مدیران موفقی چون والت دیسنی یا هنری فورد یا رهبران موفقی چون لوتر کینگ و ماهتاما گاندی یا عرفایی چون حضرت مولانا باشد.باید دقت داشت الگو برداری از گذشتگان به معنای استفاده از تجارب وشیوه های جهان بینی آنهاست نه آنطور که برداشت های به غلط اتخاذ شده که دابوت سعی دارد تفکرات بشری را به قهقرا سوق دهد.چرا که دابوت می گوید سنت گرایی و تقلید از پدران نه چندان زیرک دلسرد کننده ی عمده ای در جهت رشد و پیشرفت به شمار می رود.در این بخش تفکرات جلال الدین محمد بلخی (مولوی) و لئوناردو داوینچی از اهمیت بسیار زیادی برخورار است.(مطالعه کتاب عرفان مولانا در مکتب دابوت توصیه می شود.)


سطح هشتم/زمان:در صورتی که شما یک روز کامل را با معشوقه خود بگذرانید احساس خواهید کرد این زمان بسیار سریع گذشته است.ولی اگر شما بخواهید پانزده دقیقه را در انتظار معشوقتان بگذرانید خواهید دید این زمان بسیار طولانی می گذرد.زمان حاوی معنایی کاملا نسبی است که سلسه اعصاب ما مقدار آن را تعیین می کند پس زمان هم سطحی عصب شناختی است که تا به حال از دید محققان به عنوان یک سطح تغییر پنهان مانده بود.دابوت این سطح را در نوع اثر گذاری روی سطوح دیگر بسیار مهم قلمداد می کند.زیرا هفت سطح پیشین همگی بر بستر این یک سطح حرکت می کنند.روانشناسی موفقیت فقط تئوری نیست بلکه این این علم نیز ابزار عملی خاص خود را دارد.موفقیت یعنی حرکت از وضعیت حال به وضعیت مطلوب.این تغییر وضعیت نیز در سایه ایجاد تغییرات فردی رخ می دهد که آنها نیز تابع سطوح عصب شناسی هستند.مهمترین ویژگی این سطوح میزان تاثیری است که روی یک دیگر می گذارند.زمان یک عامل بسیار مهم و اثر گذار بر تمام ابعاد زندگی بشریست واین اثر گذاری بر هویت دو چندان است.بی شک زمان عاملی هویت ساز است. اکثر نظریه پردازان پذیرفتهاند که زمان و فضا شط لازم هویت یابیند وبدون آنها ساخت ونگه داری هویت ناممکن است.استوارت هال می گوید" اگر هویت را نوعی نظام بازنمایی بدانیم/زمان وفضا مختصات اصلی این نظام بشمار می روند".یکی از معانی اصلی خویشتن فردیت یا جوهر یک شخص یا چیز و ثبات در طول زمان است.یکسان بودن در ذات/ترکیب و خصوصیات فردی بدون دخالت دادن عنصر زمان قابل سنجش نیست همانگونه که دگرگونی وتحول در ابعاد فردی و اجتمائی که اصل اساسی دابوت است هم امری زمان مند است.هر گونه هویت فردی واجتمائی مستلزم حفظ است.نگهداری نیازمند تداوم فردی واجتمایی است و چنین تداومی درک نمی شود مگر که وجود یک گذشته معنا دار را فرض کنیم.از لحاظ فردی گذشته همان خاطره و از لحاظ اجتماعی تاریخ است.هر فرد و گروه تداوم خود را بر تاریخ وخاطره استوار می نماید.در اینجا اهمیت سطح هفتم که همان مرجع بودبیشتر جلوه می یابد.زمان با دیگر سطوح عصب شناختی رابطه متقابل دارد.هر مکتبی که خود را با علوم موفقیت و ایجاد تغییر در هر حیطه ای که به انسان مربوط می شود بدون در نظر گرفتن این هشت سطح شعارهایی بی پایه تصور می شود.


دراین مجال هشت سطح تغییر معرفی شد که با ایجاد تغییر در این سطوح می توانیم افراد را تغییر دهیم. با تغییر دادن افراد است که جامعه پتانسیل تغییر را در خود به وجود می آورد.به زعم دابوت با دگرگون سازی فردی وپیشرفت در حیطه های انسانی می توان علل طبیعی وجغرافیایی عقب ماندگی را کم اثر تر از پیش ساخت.

دابوت یک مکتب یا سبک علمی و کلاسیک غیر قابل تغییر نیست. بلکه هر اصولی که بتواند در مهندسی های دابوت(در مقالات بعدی به آنها خواهیم پرداخت) مؤثر بوده/بهره وری را افزایش داده و ایجاد تغییر کند دابوت است وهر کسی می تواند نظریه های خود را در قالب این سبک ارائه دهد.

آشنایی با مبانی تئوریک دابوت (4)

دابوت مکتب آزادی است ،آزادی از قید وبندهای درون و آزادی از محدودیتهای بیرونی.آزادی حاصل قرنها تحمل رنج و زحمت توسط اندیشمندان وبزرگان عرصه ی علم،فرهنگ،دین و شرافت است.از روزی که سقراط جام تلخ شوکران را نوشید تا امروزه که روزنامه نگاران ،خبرنگاران و سفیران صلح هر روزه به عناوین مختلف به گروگان گرفته شده، به زندان افتاده یا کشته می شوند راهی بس دراز را طی کرده ایم تا بخش زیادی از جامعه بشری از نعمت آزادی برخوردار شوند..

گمان نمی کنم هیچ انسان متفکر و صاحب نظری با این گفته موافق نباشد که آزادی هیچ انسانی را انسان دیگری نمی تواند مقید سازد.در کنار بررسی علل عقب ماندگی ایران که در مقالات قبلی تبیین شد بد نیست یکی دیگر از علل را توقف و اسارت جامعه ایرانی در حوزه ی رازها و اسطوره ها و محصور ماندن در جهان سنت بدانیم.چگونه می توان مردمی خلاق،مترقی و موفق داشت در حالی که آنها آزاد نباشند.یکی از تعاریفی که می تواند زیر مجموعه ی آزادی قرار بگیرد این است که اصل مرجح در تمام مناسبات اجتماعی حقوق فرد است که به هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی نباید زیر پا گذاشته شود تعریفی که چند صد سال پیش بزرگ مردی چون جان استوارت میل بر آن پای فشرد ولی متاسفانه در کشورهای حاشیه ای هنوز هم به رسمیت شناخته نمی شود و علت العلل بیشتر عقب ماندگی هاست.

در شرق به طور عام ودر ایران به طور خاص شاهد هستیم که چگونه در طول تاریخ بی قانونی و دیکتاتور(بنا به دلایلی که در مقالات قبل ذکر آن رفت) حقوق فردی انسانها را محدود و ترس و وحشت را جایگزین آن کردند.در ادوار مختلف از راس تا ذیل همه کس احساس نا امنی داشت.

در چنین اجتماعی که غالب افراد به حقوق خود دست نمی یابند و از طرفی به دلیل کسب معیشت بسیار دشوار که فلسفه و دانش و تفکر رشد نمی کند طبیعی است مردم علاوه بر روی آوردن به خرافات و متافیزیک و.... به نوعی پارنویا نیز دچار شوند. بد بینی که در آن هر فردی احساس می کند این دیگران هستند که حق و حقوق وی را ضایع کرد ه اند و فقط اوست که به دلیل سادگی نتوانسته است حق خود را از جامعه دریافت کند.اینجاست که بی اعتمادی در میان مردم به امری عادی تبدیل شده و هر کس فرار از مسئولیت و خدمت واقعی را نه تنها کاری مذموم و زشت نمی داند بلکه آن را زرنگی می شمارد.حال باید دید در این چنین مجموعه ای چگونه می توان توقع داشت مردم شاد،خلاق و سر زنده باشند.باید بدانیم که موتور توسعه پایدار در هر جامعه ای حقوق بشر است.در چنین بستری است که دولتها و ملتها مبدل به دولت حقوقی و ملت حقوقی می شوند.

در این مجال بحث پیرامون آزادی ،منظور ما نیست اما دابوت که راه رسیدن به آزادی و دموکراسی است به ما نشان می دهد و می گوید که چگونه می توانیم در آینده عملکردهای بهتری از خود نشان دهیم.چگونه می توانیم از رذیلتها و جهالتهای درون در درجه نخست و ازقید جامعه ی بسته در مرحله ی بعد رهایی یابیم.برای رسیدن به این مطلب قبل از هر چیز بایستی با مفهوم تمدن سوم در دابوت آشنا شویم.

نظریه ی تمدن سوم در دابوت چیست؟

تمدن اول:

مطالعه تاریخ بشری نشان از این دارد که همواره انسان به دنبال کسب قدرت بوده و قدرت ،لازمه بهتر زیستن در هر عصری به شمار می رود.جنگها،خصومت ها وخونریزیها برای کسب قدرت همواره تشکیل تاریخ بشری را داده است.امروز نیز قدرت لازمه ی بهتر زیستن است.اما،قدرت چیست؟برای این که پاسخ ما به این پرسش سرسری نباشد بهتر است نگاهی داشته باشیم به سیر قدرت از ابتدا تا امروز.یعنی از زمانی که انسانها در غارها زندگی می کردند. این به دورانی باز می گردد که تاریخ شناسان آن را دوران پارینه سنگی می نامند و به آغاز به وجود آمدن انسان تا حدودا 6000 سال پیش بازمی گردد.در آن زمان قدرت برای نوع بشر قدرت و نیروی بدنی بود که همیشه آن را به همراه داشت.استخوانبندی درشت ،زور بازو،شجاعت و شهامت در درگیری های تن به تن و مبارزه با حیوانات باعث می شد که تفاوت قدرتمند را با آدم ضعیف در یابیم.انسان مغلوب طبیعت اگر این قدرت را نداشت چگونه از غار و خانواده خود حمایت می کرد؟

این زمان را دوران تمدن اول می دانیم.در آن زمان قدرت نیروی بدنی بود.در دوران تمدن اول انسان معتقد بود گذشته حال و آینده بخشی از تسلسلی واحد است و خود او نیز بخشی از کل.او خود را کاملا تسلیم طبیعت می دانست معتقد بود که ارواحی به دنیا تسلط کامل دارند و هر اتفاقی که رخ دهد بنا به درخواست ارواح می باشد.در این دوران الگوی تفکر به طور اتفاقی بود و مغز انسان به هر سویی که می خواست می رفت و بدون هدف فعالیت می کرد.اختراعات و اکتشافات بطور عمدی نبود بلکه به صورت شهودی و اتفاقی رخ می داد.به عنوان مثال استفاده از ابزاری چون سنگ و چوب به جای سلاح و نیزه به طور اتفاقی شکل گرفته بود..در دوران تمدن اول که هزاران سال طول کشید،انسان ارواح نا محدود را پرستش می کرد.بت پرستی ،ستاره پرستی،خورشید پرستی و...از عقاید این دوران است.زمان کار و فعالیت در این دوران ساختار مشخصی نداشت و بنا به نیاز ،افراد در هر ساعتی از شبانه روز به دنبال شکار،خانه سازی،ساخت و ساز ابزارهای سنگی و... می پرداخته اند.احتمالا زمستانها کمتر از پناهگاه خود بیرون می رفته اند.انسان به شدت از طبیعت می هراسید و خود را در اختیار آن قرار می داد.طبیعت با انسان هر کاری که دوست داشت می کرد و هیچ کس را یارای مقابله با آن نبود.انسان به وسیله اسرار طبیعت و بیم از آن مسحور و مقهور شده بود.

در دوران تمدن اول شغل و نقش افراد در نظام اجتماعی را قدرت بدنی او مشخص می کرد.کار و تفریح از هم جدا نبودند.در این دوران شعار انسان در امر رقابت این بود:"بکش تا زنده بمانی."

دوران تمدن اول از عصر پیش از تاریخ یعنی ماقبل پارینه سنگی تا دوران نوسنگی که حدودا تا پنج هزار سال پیش طول کشید تکامل یافت.رخدادهای فرهنگی و اختراعات که در این دوران یعنی از ششصد هزار سال پیش تا پنج هزار سال پیش اتفاق افتاد به طور مختصر و اجمالی به ترتیب عبارت بودند از:

1)سنگهای یک بار مصرف به عنوان ابزار استفاده شد.

2)انسان در گله های غیر ثابت به سر می برد.

3)به احتمال زیاد انسان قادر به سخن گفتن نبود.

4)انسان ابزار سنگی اش را کا مل کرد.

5)انسان با آتش دوست شد و استفاده از آن را فرا گرفت.

6)زبان اختراع شد.

7)نیاز شدید به آتش باعث آن شد تا انسان از طریق اصطکاک دو سنگ آتش تولید کند.

8)به واسطه تغییر هوا،پوشیدن لباس از این دوره معمول شد.

9)به مرور خانواده ها شکل گرفت.

10)اندیشه های جادویی به وجود آمدند و نهال اسطوره در دین کاشته شد.

11)نقاشی روی غارها و مجسمه هاو....به وجود آمد.

12)انسان قادر به اهلی کردن جانورانی مثل سگ شد و دامپروری شکل گرفت.

13)اجتماع شکل گرفت و ازدواج تحت قاعده و نظم خاصی در آمد.

14)خانواده های بزرگ هم خون با محوریت زنان پدید آمد.

15)ساختن اشیاء و ظروف از سنگ و چوب و استخوان و عاج معمول شد.سوزن سنگی و استخوانی ساخته شد.

16)انقلاب کشاورزی.

17)اختراع تبر،کلنگ و خیش سنگی برای کشاورزی.

18)اختراع قایق و.....

19)خانه سازی از نی،پاپیروس و...معمول شد.

20)با انقلاب کشاورزی موقعیت زنان در جامعه بیش ازپیش تحکیم یافت.

تمدن دوم:

دوران تمدن دوم نیز که در عصری از تاریخ شروع به شکل گرفتن کرد مربوط به زمانی است که تمدن دوران اول به نقطه انفصالی رسید که در آن افراد الگوهای تمدن اولی را از خود جدا می کردند تا وارد تمدنی جدید شوند. در این دوران که گفته شد قدرت،نیروی بدنی و زور بازو بود جای خود را به قدرت موروثی داد.

دوران تمدن دوم از پنج هزار سال پیش تا چندی قبل از این و در برخی از کشورها تا زمان حال به طول انجامید.یعنی قرون قدیم،قرون وسطی،قرون جدید و قرون معاصر را می توان دوران تمدن دوم نامید.

در این دوران انسان معتقد شد که گذشته به حال و آینده منجر می شود.اگر گذشته خوبی داشته اید قطعا حال وآینده شما نیز چنین خواهد شد و عکس این جریان نیز صادق است..اساس تفکرات و اختراعات این دوره را منطق و استدلال تشکیل می داد و انسانهای منطقی موفق تر و مفیدتر بودند.دوران ظهور تفکرآتنی وتولد فلسفه مشخصه بارز این دوران است.

اصل قدرت دراوایل این دوران به صورت موروثی بود.زمانی که رئیس قبیله یا پادشاهی فوت می شد پسر آن شخص به قدرت می رسید.نیمی از تمدن دوم به همین صورت طی شد تا اینکه از اواسط دوران تمدن دوم به این سو یعنی از قرون وسطی تا قرون معاصر که قدرت بیشتربه صورت سرمایه و صنعت درآمد.قدرتمندان در اصل همان ثروتمندانی بودند که صنعت را نیز در دست داشتند.در این دوران خدا پرستی رواج یافت وپیامبران بزرگی در این دوران ظهور یافتند.در همین دوران بود که دین سازمان یافت و بعدها دین با حکمرانی دنیوی ادغام شد.برنامه های کاری از لحاظ زمانی تدوین شد.زمانبندیها ماشین گونه و غیر قابل انعطاف بود.شروع کار از طلوع خورشید تا غروب که پایان می یافت.در اواخر این دوران کارمندان ،پزشکان،مدیران و...راس ساعت خاصی به محل کار رفته و در وقت معینی از کار باز می گردند..در این دوران انسان طبیعت را فتح کرد و هر چه در تمدن دوران اول از طبیعت آسیب دیده بود را جبران کرده و انتقام گرفت.انسان سد سازی کرده و آب را زیر کنترل خود درآورد.درختان را قطع و نیروی باد و آفتاب را زیر کنترل درآورد.هوا را آلوده کرد. کار و تفریح از یک دیگر جدا بود.

در تمدن دوم یک فرد در اجتماع بایدوجوه مشترکی با دیگران بیابد تاعضویت خود را در جامعه انسانی تحکیم کند.الگوی روابط در این دوران به صورت مستقل و رقابت گراست.شعار انسان تمدن دومی در رقابت این است:"رقیب را به هر نحوی که می توانی از میدان بیرون کن."

رخدادهای مهم فرهنگی و صنعتی شامل کلیه تحولات،اکتشافات ،اختراعات و.... از پنج هزار سال پیش تا قرون معاصر می شود که برای ثبت آنها نیاز به نوشتن کتابهایی جداگانه است .کتابهایی شبیه به سرزمین جاوید از زنده یاد ذبیح الله منصوری (البته صرف نظر از اینکه این کتاب علمی است یا خیر) لیکن به طور مختصر و به ترتیب تعدادی از آنها را نام می برم:

1)کشف فلزات مس ،آهن،قلع،سرب،نقره،طلا و سنگ های قیمتی.

2)تشکیل تمدن های ایران،مصر،سومر و اکد، بابل ،آشور،فنیقیه،هند،چین،یونان،روم و....

3)پیدایش روستاها ،بخش ها و شهرها.

4)ایجاد تزلزل در اساس جامعه ماتریارکال (مادر سالار) و نابودی تدریجی آن و پیدایش نظام پاتریارکال(پدر سالار) در جوامع بشری.

5)پیدایش پول و مبادلات غیر پایاپای.

6)پیدایش مالکیت خصوصی و الیگارشی.

7)حضور فراعنه،سلاطین و در نتیجه پیدایش نظام برده داری.

8)پیدایش خط، ادبیات،سفرنامه ها،افسانه ها و سرودها و....

9)پیدایش معماری،نقاشی،موسیقی و به طور کلی هنرهای زیبا.

11)ابداع ریاضیات،علوم پزشکی،نجوم،محاسبات اعشاری و استفاده از عدد"پی 14/3" و...

12)بر اساس مشاهدات اجرام آسمانی تقویم ساخته شد و سال را به 12 ماه و365 روز تقسیم کردند.

13)استفاده از هنر مومیایی و در نتیجه آشنایی انسان با با تشریح،کالبد شکافی و رشد برخی از رشته های پزشکی نظیر جراحی.

14)پیدایش راه کارهای نظامی،اختراع گردونه ی جنگی و سیاست و...

15)اختراع کشتی،تجارت دریایی،اختراع قطب نما و...

16)بنای شهرهای تجاری ،صنعتی،سیاسی و نظامی،جهانگردی و دانشگاهی و...

17)تشکیل مکاتب مختلف سیاسی ،دینی،و... مانند امپریالیسم،سوسیالیسم،لیبرالیسم و ...

18)اختراع قطار،برق،اتومبیل، هواپیما و.... تسخیر فضا و پرتاب موشک به سیارات آسمانی.

19)جنگهای جهانی اول ودوم.

20)اختراع کامپیوتر،اینترنت ،ماهواره و...

تمدن سوم:

دوره ای متفاوت،عصری غریب،مردمانی عجیب،دنیایی دگرگون شده،مردمی پیشرو،مردمی پویا،حیرت و عجز،قدرت و ثروت .تمدن سوم تمدنی نو ظهور است.چندین میلیارد انسان را مجسم کنید که در خانه ی مشترک زمین زندگی می کنند و هر کدام تصمیم دارند برای ایجاد تغیر در خود و جهان پیرامونشان اقدام کنند.آنان باور دارند که فرصت برای شکوفایی استعداد ها و تحقق رویاهایشان میسر است.و هم چنین بهره جویی از امکانات را برای همه ممکن می دانند و بدین ترتیب جامعه بشری به جهان بینی خلاق تغییر جهت می دهد.انسان امروز قصد دارد متحول کند اختراع کند و آینده ای مطلوب را طراحی نماید و البته هستند افرادی که به این انسان ها بگویند « امکان ندارد، واقع بین باش ، نمی شود،نمی توانی و...»این واکنش یک واکنش مربوط به دوران تمدن اول و دوم است و انسان تمدن سوم می گوید :احمق ها همیشه تمایل دارند که انتقاد کرده و طرح های دیگران را محکوم کنند.تمدن سومی در صدد است با یک کامپیوتر تمام دنیا را تحت تاثیر افکار خود قرار دهد.او مکالمات تلفنی را اختراع می کند که در آن رفت و برگشت صداها 44000 کیلومتر در فضا را در عرض چند ثانیه طی می کند.او ساخت باغ ها و منازلی را در کرات دیگر آسمان تدارک می بیند، می خواهد در اعماق اقیانوس ها به کشاورزی بپردازد.به دنبال جراحی لیزری و کار با دستگاه هایی است که با نگاه و حرکت چشم ها فعالیت کنند.او صدها که هزاران شبکه تلویزیونی ماهواره ای می خواهد ، در تجارت های جهانی روزانه بیش از 750 میلیارد دلار از طریق الکترون های نامرئی بدون اینکه پولی رد وبدل شود مبادله می کند.

انسان تمدن سومی می تواند آینده را پیش بینی کند.می تواند مجسم کند.می تواندخلق کند و فرصت می آفریند،امکا ناتی ماورای آنچه شناخته و دانسته شده تصویر و تدبیر می کند.او تحول ایجاد می کند.

ما انسانهای متفاوتی هستیم و باید قدرتمند باشیم.این منظره زیبا و دلنشینی است که در تمدن سوم شاهد آن خواهیم بود.در دوران تمدن سوم قدرت"دانش و ارتباطات" است.الگوی تفکر انسان این دوره این است که باید آینده را خلق کنیم.آینده از گذشته جدا و به حال مربوط است.

تصویر خلاق آینده،امروزمان را به سوی فرداها پیش می راند.

قدرت دیگر زور بازو نیست،قدرت موروثی یا سرمایه و صنعت هم نیست بلکه قدرت در دست کسانی است که مسلط به ارتباطات هستند.صاحبان اینترنت و شبکه ها،شبکه های تلویزیونی،مخابرات پیشرفته قدرتمندند.آنان که با مردم ارتباط خوبی برقرار می کنند قدرتمندند.

در تمدن سوم افراد سعی می کنند با هم دلی و مشارکت با ارتباط موثروایجاد اتحاد با دیگران به قدرت خود بیفزایند.

در این دوران انسان به دنبال معنویات ویافتن حقیقت، تلاشها می کند.

زمانبندی برای کار قابل انعطاف است.در هر ساعتی که بازدهی کار بالا باشد کار می کند.

او دیگر در پی تسخیرونابود کردن طبیعت نیست و از آن نمی هراسد بلکه قصد دارد از طبیعت همانند کودکی حمایت کند وآن رامورد نوازش قرار دهد.

در نظام تمدن سومی هر کسی می کوشد تا خود و دیگران را قدرتمند سازد.آنها از کار خود لذت می برند و کار و تفریح در هم می آمیزد.

شعار رقابت در تمدن سوم این است:"من و تو با هم در راستای اهداف مشترکمان تلاش می کنیم. ارتباط موثر من و تو ،قدرت را به هر دوی ما ارزانی می کند، در غیر اینصورت تو به دنبال کار خود باش و من پی کار خود می روم."

دکترین دابوت می گوید : امروزه ما در آستانه جداشدن از تمدن دوم و ورود به تمدن سوم قرار داریم.اگر از چند کشور پیشرفته آمریکا و اروپایی که آنها وارد تمدن سوم شده اند بگذریم باقی کشورها یا در تمدن دوم مانده اند یا نقطه ی انفصال از تمدن دوم به تمدن سوم را طی می کنند.

همانگونه که دیدیم دابوت در ابتدای امر علل عقب ماندگی های ایران را برشمرده وبررسی نمودوخواهیم دید که در صدد بر می آید تا این عقب ماندگی ها را جبران نموده و راه تعالی و پیشرفت را نمایان کند.هدف روش دابوت این است که با ایجاد تغییرات سریع فردی و باز کردن افکار افراد برای پذیرا شدن و ادغام بصیرت های عمیق علمی نه تنها برای خلق امکانات بیشتر،بلکه جهت استفاده از توانائیهای فردی برای ایجاد تحولات انقلابی در زندگی روزمره شخصی به ایجاد تحولاتی درسطح کشور دست یابند و زمینه را به گونه ای فراهم آورند که اجتماع خود را از هر لحاظ به وضعیت مطلوبی برسانند و هر چه سریعتر به تمدن نو ظهور برسانند.

دابوت با ارائه راهکارهای صد در صد عملی سعی بر آن دارد تا افراد،هر کدام از ما،با کسب موفقیت های بزرگ و توفیق های شخصی و بالا بردن بهره وری فردی،تغییراتی را در اجتماع به وجود آوریم تا به این وسیله عقب ماندگی های مختلف صنعتی،فرهنگی،اقتصادی و ....را پشت سر بگذاریم.

یکی از موارد مهمی که حرکت های روشنفکری در ایران از زمان مشروطه تا به حال از آن غافل بوده این است که این جنبش مطالعه ای در سطح مطالعه مردم ایران نکرده است.مغز ما ایرانیان برای پذیرش فلسفه آماده نیست.مفاهیم پیچیده فلسفی برای مردمی که قرن ها به دنبال ارتزاق دویده است کاری دشوار است.دابوت در نهایت سادگی مفاهیم سنت،مدرنیزم وپست مدرن را به عمل در می آورد و وظایف سنگین جنبش شکست خورده روشنفکری را به دوش می کشد و استقبال مردم عادی در این دهه از این مکتب به روشنی گویای این حقیقت است.

امروز دیگر خرد کلاسیک و تفکرات سنتی قادر نخواهد بود مشکلات دنیای ما را حل کند.دابوت در بی نظمی های خلاق به دنبال راه حل های جدید و نو می گردد.راه هایی که توسط آن تمام افراد جامعه،ادارات،سازمانها،تیم های ورزشی و ...بتوانند در بالاترین حد ممکن میزان بهره وری خود را بالا ببرند.

تمدن سوم مردم شجاع و با شهامت در عرصه تحول را می طلبد.اگر کشور ما بتواند ظرف چند دهه آینده خود را به تمدن سوم برساند آنگاه تمام عقب ماندگی های خود را جبران خواهیم کرد.اما اگر با مسامحه وتعلل،بعد از ملت های دیگر به اهمیت این تغییر جهت پی ببریم،شاید مجبور شویم برای همیشه طعم افتخار ملی،بزرگی و اقتدار را فراموش کنیم.بنا به دلایل مفصل و مطالعه شده ی بسیار،درعصر حاضر زمینه برای ایران درجهت جدایی کامل از تمدن دوم و ورود به تمدن سوم مناسب به نظر می رسد.

تنها به واسطه تغییرات فردی و رسیدن به آرزوهای شخصی است که زمینه برای تحولات اجتماعی و ملی فراهم می شود.دابوت ریشه تمام تحولات ،کامیابی ها و موفقیتها را در ارتباطات می بیند.

کشورها توسط جوامع تشکیل می شوند.جوامع را انسانها می سازند و انسانها توسط افکار،عقاید و اندیشه هایشان ساخته می شوند.ایجاد دگرگونی های اصولی و علمی در اندیشه افراد می تواند به تغییر در سطح کشور منجر شود.برای ایجاد این دگرگونی و سازندگی ما نیازمند ابزارها،سبک ها و روشهایی هستیم که به تشکیل انواعی از مهندسی منتج می شود.مهندسی های چهارگانه در دابوت آغازی است برای ایجاد تحولات فردی برای رسیدن به تغییراتی شگرف در سطح جامعه.


بهنام بستان

توماس هابز




توماس فرزند کشیشی در ویلت شایر انگلستان بود که در سال1588 میلادی متولد شد. دوران کودکی سختی را پشت سر گذاشتتوماس هابز در 1608 از آکسفورد فارغ التحصیل شد و معلم لرد ویلیام کاوندیش بود .


در زمانی که سلطنت حکومت خود را حقی الهی می دانست،هابز توجیهی سکولار برای دولت مدرن ارائه کرد.اگرچه او سلطنت طلبی بود که از حکومت مطلقه دفاع می کرد ولی عقیده نداشت که حق حاکم از جانب خداوند به وی تفویض شده است.


از دیدگاه هابز، اندیشه نوعی محاسبه است، یعنی روندی مکانیکی درست مانند همان‌هایی است که فیزیک‌دانان می‌خواستند در مورد کارکرد طبیعت به طور کلی شرح دهند. بنابراین، هابز با چنان اشتیاقی دیدگاه مکانیکی جهان را پذیرفت و تعمیم داد که فلسفهٔ وی را یکسره به عنوان فلسفه‌ای ضد دینی محکوم کردند. هابز در نوشته‌های سیاسی‌اش به‌ویژه در معروف‌ترین اثرش لویاتان دیدگاهی را در مورد جامعه ارائه داد که نه تنها از علمی مکانیکی بلکه از چالش شک‌آوری الهام گرفته بود. 
این دیدگاه از این نظر مرتبط با مکانیسم یا ماشین‌وارگی بود که موضوع روان‌شناسی بشر را امیال و نفرت‌هایی می‌دانست که وی را به این سو و آن سو می‌کشانند. در عین حال این دیدگاه به دنبال آن بود که با مطرح کردن اصولی عملی که حتی هر فرد مشکوک به کشف حقیقت می‌توانست آن‌ها را برای زندگی معقول بخواند، شک‌آوران را خرسند کند.
به گفته هابز، روشن است که انگیزه اصلی فعالیت بشر صیانت نفس است. از آن جا که هیچ کس نمی‌تواند به آسانی در تنهایی از خویش محافظت کند
- زیرا این گونه زندگی، مسکنت‌بار، خشن، ددمنشانه و کوتاه است. افراد به دنبال این هستند که در جامعه‌ای متشکل از خود و دیگران زندگی کنند. ولی این کار آنان را در معرض خطر تلاش‌های مردم دیگر در جهت صیانت از نفس خویش قرار می‌دهد، که گمان می‌رود با تلاش خودشان در این راه در تضاد است. هابز چنین استدلال می‌کرد که در نتیجه به سود همه است که خودشان را فرمانبردار فرمانروایی قدر قدرت کنند که اقتدار مطلق وی را از هر کس در برابر همسایه‌اش دفاع کند. 
حتی کلیسا هم باید دستور عمل‌هایش را از فرمانروا بگیرد. فرمانروایی که باید توان حل مسائل دینی را هم داشته باشد و باور مردم را نیز مقرر کند. خداوند هم در نظر هابز مادی ولی نامرئی است. هابز معقتد بود نتیجه‌گیری‌های نامتعارف سیاسی و دینی‌اش پیامدهای ناگزیر فلسفه جدید گالیله‌اند. برای او پذیرفتنی نبود که دانش بشر جز بر اساس اصولی پیشرفت کند که به اندازه علم حرکت انعطاف‌ناپذیر و مکانیکی باشند. 
او به دنبال علم ریاضی بود که دولت را توصیف کند؛ و حکومت دیکتاتوری مطلق تنها راه درست درآمدن محاسبات بود.از دیدگاه او دولت مطلق است وبدین وسیله دموکراسی را رد می کند از نظر وی آنچه در یک جامعه مهم است میزان اتحاد واطاعت افراد از حکومت است.


هابز می گوید:سرشت آدمی بر شالوده ی سودجویی و میل به قدرت استوار است.
ذهن آدمی فقط حرکتی است در مغز.
آدمیان جامعه تشکیل می دهند چون می خواهند در برابر"وضع طبیعی"حفاظت شوند.
باور نداشتن به زور و قدرت مثل باور نداشتن به نیروی گرانش زمین است.
علم شناخت پیامدهاست و وابستگییک حقیقت به حقیقت دیگر.
در مرحله ی اول میل دائم و نا آرام بشر به قدرت را مقدم بر همه ی امیال دیگر او می دانم،میلی که فقط با مرگ زایل می شود.
و آخرین جمله منسوب به هابز این است که:"سفر آخر من نزدیک است،جهشی بزرگ در ظلمت."
توماس هابز در سال 1679 در گذشت.


هابز، آرزو داشت که می‌توانست زندگیش را در آرامش به دور از دغدغه در جایی دور از هیاهوی جامعه بگذراند تا بتواند درباره مسائل فلسفی که علاقه ژرفی به آنها داشت بیندیشید و تعقل کند. اما سالهای نخستین و میانی قرن هفدهم میلادی در بسیاری از نقاط اروپا شاهد تحولات بزرگ پیش‌بینی نشده بود. در انگلستان، برپایی جنگ داخلی در 1642، که مدت هفت سال طول کشید، به اعدام چارلز اول و دوره فرمانروایی ناآرام اولیور کرامول (2) انجامید. زندگی هابز نیز به موازات روند کلی این رویدادهای مهم و حیات رجال قدرتمند آن روزگار، پیش رفت. وی مدتی معلم سرخانه ولیعهد انگلستان بود که در فرانسه به سر می‌برد. مدتی نیز از این موضوع هراس داشت که اسقفها او را به خاطر عقاید [مادیگریش] به کام آتش بیفکنند. دوبار در طول زندگیش، خارج شدن از انگلستان و زندگی در فرانسه را شرط حزم و احتیاط دانست. به علت نزدیک بودن به رویدادهای بزرگ و نیز به خاطر اینکه قویاً خواستار صلح و امنیت برای هموطنانش بود، بر آن شد که تمامی توان و نیرویش را به کار گیرد تا راه‌حلی برای مشکلات حکومت بیابد. لویاتان که در 1651 به چاپ رسید، محصول عمده این تلاش به شمار می‌آید. هابز در این اثر آنچه را که «علم سیاست» می‌نامید، گنجانید: مجموعه‌ای از معارف درباره نسل بشر که در جامعه‌ای زیست می‌کند که به دولت امکان می‌دهد تا حکومتی صلح‌طلب را برای مردم آن جامعه ایجاد کرده و تداوم بخشد. رهنمود واقعی او برای تأمین صلح و آرامش، یک رهنمود عادی و معمولی به شمار می‌آمد، اما روشی را که در این راه به کار گرفت تازگی داشت. عظمت او به عنوان یک فیلسوف، اصولاً مبتنی بر روش ابداعی است که تحت تأثیر قوی فیزیک گالیله، دانشمند معاصر او، قرار دارد. وی معتقد بود که هر پژوهش در خور احترامی، باید به طریقی انجام گیرد که نتایج آن به طور صریح و روشن به عنوان معرفت و دانش شناخته شود. حدس و گمان، عقیده و اظهار نظر، قادر به چنین کاری نیست. چون استدلالهای تحلیلی از آن نوع که در هندسه و فیزیک گالیله به کار رفته موجب نتایجی است که منطقاً یقین بی‌چون و چرا به شمار می‌آید، لذا وی تصمیم گرفت که با بهره‌گیری از استدلال تحلیلی، بر یک معرفت مشابه درخصوص تشکیلات یک جامعه سیاسی و هدایت آن دست یابد.
استدلال هندسی، از یک یا چند قضیه اصلی «مفروض» آغاز شده و به تدریج به نتایجی می‌رسد که نمی‌تواند غیر از نتایج مورد نظر باشد. گالیله این روش را برای تحلیل رویدادها درجهان فیزیکی و مادی به کار برده بود. به طور مثال، با در نظر گرفتن اطلاعات درباره وزنه‌ها، فاصله‌ها و زوایا، گالیله توانست حرکات اجسام مادی را استنتاج کرده و نهایتاً پیش‌بینی کند. روش ابداعی هابز این بود که توانست روش مزبور را برای مطالعه فعالیتهای بشری به کار گیرد. 
وی بر آن شد که اگر بتواند برخی حقایق اساسی درباره طبیعت و سرشت بشر را –به عنوان «مفروض»- اثبات کند، در این صورت قادر خواهد بود راه و طریقی را که در آن انسانها می‌توانند در شرایط معینی رفتار نمایند، استنتاج نماید. 
بنابراین، او می‌تواند کشف کند که چه عللی منجر به همزیستی مسالمت‌آمیز می‌گردد و همچنین چه علتهایی سبب کشمکش می‌گردند، و در مرحله بعد قادر خواهد بود رهنمودی را درباره شکلی از حکومت ارائه دهد که به راستی وجود داشته و حافظ صلح و امنیت خواهد بود. هدف اصلی از تألیف لویاتان، در همین موضوع خلاصه می‌شد. افراد بشر فقط به عنوان جزئی از جهان فیزیکی مطالعه می‌شدند. 
شهوات و گرایشهای انسان تنها به لحاظ حرکات فیزیکی و هدفهایشان، تحلیل می‌شدند و بالاخره یک رهنمود قاعده‌بندی شده برای تنظیم رفتار انسانها از طریق تحمیل عللی که موجب صلح و امنیت است، ارائه می‌شد.
بنیان روش هابز همانا این اصل گالیله بود که هرچیز اساساً یک ماده در حال حرکت است. هابز در زندگینامه‌اش می‌نویسد:
تنها یک چیز واقعی است [اینکه هرچیز اساساً یک ماده در حال حرکت است]، اما همان‌چیز، اساس و بنیان چیزهایی را تشکیل می‌دهد که ما به خطا مدعی هستیم چیزی هستند، هرچند که فقط شبیه به شکلهای بی‌ثبات خیالات و تصورات یا مشابه نقشهایی هستند که من قادرم از سر اراده و با کمک آینه‌ها، آنها را متکثر سازم؛ خیالات و تصورات که مخلوقات ذهن ما هستند، و نه چیزی بیشتر، فقط در درون حرکت ماده واقعیت دارند.
بیان میزان احساسات خشم‌آلودی که افکار هابز برانگیخت، کاری دشوار است. برای بسیاری افراد، غیرقابل تصور می‌نمودکه آنان باید نظریه رایج و مرسوم ارسطویی درباره جهان را که نشأت گرفته از عقل سلیم، و در عین حال متکی بر عقل سلیم بود، رها کنند. عقل سلیم این تمایل را در ما پدید می‌آورد که درباره کتابی با جلد آبی بگوییم که "آبی" در جلد قرار دارد؛ و دیگر اینکه "بوی پنیر" همانا بوی خود پنیر است. 
تصویری که ارسطو از جهان ترسیم کرد، از چنین برداشتهای عقل سلیم ناشی می‌شود. در جهان‌بینی ارسطو، حرکت به عنوان یک تغییر در وضعیت جسم در حال حرکت تفسیر شد و کائنات را به مثابه یک نظام بسته و محدود تلقی کرد که به لحاظ علم ریاضی، تبیین‌پذیر نمی‌باشد، زیرا مفاهیم ریاضی قادر به درک کیفیات ادراکی متمایز از کلیات نمی‌باشد. حال اگر کسی می‌خواست این «فلسفه جدید» عجیب و غریب [هابز] را بررسی کند، می‌بایست اعتقادات سنتی خود را کنار بگذارد و این فکر را جدی بگیرد که نظریه‌ای که مبتنی بر عقل سلیم نمی‌باشد [نظریه هابز] احتمال ضعیفی دارد که به درک کامل‌تری از جهان فیزیکی بیانجامد؛ یعنی به گفته گالیله، «کتاب طبیعت با حروف هندسی نگاشته شده است» برای پذیرش این نظریه که حرکت، به همان میزان سکون، حالتی از وجود است و فرایندی هدف‌مند نیست، به تلاش فکری بزرگی نیاز داشت. 
اما اگر قرار بود که معرفت یقینی انکارناپذیری به دست آید، لاجرم به تمامی تلاشهای مزبور نیاز می‌بود. چون هابز به لحاظ فکری، روحی ماجراجو داشت، لذا این اندیشه‌های نو را به راحتی پذیرفت و شمول آنها را بر زمینه‌های اجتماعی و سیاسی، و نیز دولتهای طبیعی [دولت مشترک‌المنافع] پذیرا شد. قوت و اصالت تفکر او به این معنا بود که وی فردی لامذهب و دشمن دین به شمار می‌آمد و بسیار شیطان‌صفت و کافرمسلک تلقی می‌شد. هابز در سده هفدهم میلادی تفکر یک انسان امروزی [در جهان غرب] را داشت. 
اگر هابز در جهان امروز ما زندگی می‌کرد، من بر این باورم که وی در وطنش با آرامش و به دور از دغدغه خاطر، با اندیشه‌هایش درباره قرن بیستم میلادی زندگی می‌کرد، چرا که وی قبلاً در سده هفدهم میلادی از اندیشه‌های مزبور جانبداری کرده بود. نظریه‌پردازان معنا و تعریف زبان‌شناسی، در اواخر قرن بیستم میلادی علاقه زیادی به «نام‌گرایی» او نشان می‌دهند.


دابوت رنسانس علوم رفتاری




چند سال پیش در دانشگاه اتریش طی یک سخنرانی از زیگموند فروید انتقادات شدیدی کردم گاهی فکر می کنم اگر امروز آن سخنرانی تکرار شود خیلی از آن صحبت ها را سانسور خواهم کردبه این دلیل که امروز بهتر درک می کنم که این دانشمند بزرگ در مواجهه با دیگر صاحب نظران متحمل چه دردهای شده است.افراد بسیاری هستند که می توان آنها را به عنوان نمونه های بارز مقاومت و نفرت از آموختن هر چیز تازه ای که مشخصه مدعیان علم است را برشمرد.آناتول فرانس می گوید "دانشمندان کنجکاو نیستند".پس از طرح دابوت و انتشار کتابهای من نقدهایی از سوی برخی چه در ایران و چه در خارج به گوش رسید که متاسفانه هیچ ریشه علمی نداشت و متوجه شدم دلیل عمده این انتقادات عدم مطالعه و سواد کافی در زمینه دابوت می باشد.بنابراین مطالعه این مقاله کوتاه را به منتقدان و همچنین کارورزان و دانشجویان دابوت پیشنهاد می کنم.

دابوت به عنوان یک علم جدید در ایران متولد شدودیری نپایید که بسیاری از دانشمندان جهان تولد این دانش را بستری مناسب برای ایجاد تغییراتی شگرف در علوم رفتاری یافتند و آن را مورد تایید قرار دادند.اگر چه نمی توان دابوت را در قالب یک علم مثل فیزیک/ جامعه شناسی/ روانشناسی وامثالهم قرارداد اما وابستگی این علم به علوم پایه علم بودنش را اثبات کرده وخود نیز علمی مستقل بر شمرده می شود.در مواجهه با دابوت دو دیدگاه و دو نوع تلقی وجود دارد.اول تفکر عوامانه و غیر علمی و دوم تفکرات علمی و اظهار نظرهای متکی به علم. در این مجال کاری با تفکرات عوامانه و غیر علمی نداریم.لیکن همان برخورد های علمی نیز با دو گونه بسیار متفاوت به دابوت می نگرند عده ای که دابوت را به عنوان یک علم مستقل البته با کمبودهایش می بینند و گروه دوم کسانی هستند که هنوز تفاوت میان دابوت و علوم مشابه را تشخیص نداده اند.



5) تمامی رشته هایی که به گونه ای با تغییرات فردی/ روانشناسی/ بهروری و مدیریت ارتباط دارند به یک/ دو یا نهایتا به پنج سطح عصب شناسی یا سطح تغییر که به ترتیب عبارتند از محیط / رفتارها/ مهارت ها/ باورها و هویت است معتقدند لیکن دابوت برای اولین بار هشت سطح عصب شناسی را مطرح ساخت یعنی علاوه بر سطوح فوق معنویت/ مرجع و زمان را نیز اضافه نمود که این سه سطح خود باعث ایجاد تغییر و تجدید نظر در نظریه های قبلی سطوح عصب شناسی شده است.

6)در روش ان ال پی اعتقاد به تاثیر زبان بر اعصاب وجود دارد و معتقدند آنچه سیستم عصبی را برنا مه ریزی می کند نوع ارتباط زبانی افراد با خود و دیگران است. در حالی که در دابوت اعتقاد به نیروهایی خارج از انسان نیز می باشدعالم متافیزیک/ خواب هایی که می بینیم/ الهاماتی که به ما می شود و همچنین ارتباطات تله پاتیکی از این دست عواملند که آنها نیزدر برنامه ریزی اعصاب ما دخیل هستند.

.

7)ارائه متد زبانی (شمس مدل) در کنار دیگر مدل های زبانی در زبانشناسی و ایجاد تغییر در نوع خود بی نظیر است.



8)ارائه نظریه روانشناسی بومی که پیرو نظریه شماره 3 همین مقاله می باشد اعتقاد بر آن دارد که روانشناسی به طور مستقیم با فرهنگ/ دین و شیوه های معیشتی مردم یک سرزمین ارتباط مستقیم داردبه طور مثال روانکاوی فروید ممکن است در اروپا پاسخگو باشد اما برای مردم بومی ساکن روستا های تانزانیا این روش غیر قابل پیاده کردن است. پس هر جامعه ای نیازمند سبک خاص خود است دابوت خود نیز به عنوان روشی برای افزایش بهروری فردی با توجه به فرهنگ ایران طراحی شده است.



9) مطالعه دقیق تاریخ تمدن ها / الگوبرداری از تمدن های موفق و همچنین نوید حضور تمدن سوم و ارائه راه حل های سریع رسیدن به این تمدن از دیگر نظریات بد یع دابوت می باشد.

10) ارائه نظریه متافیزیک اسلامی برای اولین بار و تطبیق فرامین اسلام با متافیزیک جدید.

11) بررسی علل پیشرفت و عقب ماندگی های ملل مختلف (به ویژه ایران) و بررسی تاثیر آب و هوا و غذا بر هوش افراد و نقش آنها در شکل تاریخ و سرنوشت جوامع.

12) ارائه نظریه جدیدی در باب اتحاد نظریات کیهان شناسی و پارادوکس ها وکینگ و عرفان هندی.

13)ارائه چهار مهندسی تصور/ تفاهم/ تکامل و تحقیق ونوع تاثیرآنها بر رشد و تعالی فرد ونقش مو ثر این مهندسی ها درتغییرات اجتمایی نیز به عنوان یک امر بدیع شایان توجه است.

14) تکنیک هایی قدرتمند و خلاق در تصویر پردازی های ذهنی و تاثیر آن بر احساسات و رفتار که خود می تواندانقلابی در علوم رفتاری باشد.

15) ارائه طرح هایی برای کسب موفقیت های ورزشی که متکی بر سبک شناسی ها و فنون دابوت است.

16) دعوت به تحقیق / مطالعه و روشن نمودن بخش های تاریک تاریخ به ویژه تاریخ ادبیات ایران به گونه ای که در دابوت احتمال داد می شود که شمس تبریزی و صلاح الدین زرکوب معشوقان واقعی مولانا نبوده اند و زد و بند های سیاسی موجب چنین روابطی شده است.

17) اعتقاد به این کهذهن نیز مانند بدن دارای آناتومی است ومی توان آناتومی ذهن را دریافت ومورد کنکاش قرار داد.اگر ساختار ذهن کشف شود در آن صورت کسب نتایج مشابه در میان انسانها کاری سهل خواهد بود. مطالعه دقیق بیو گرافی انسان ها و رهبران موفق دنیا و کشف آناتومی ذهنی و الگو برداری دقیق از شیوه های اندیشیدن آنان.

18) نظریه دابوت با مطرح ساختن شعار ونظریه بزرگترین اختراع قرن / اختراع اختراع کردن بوده است می کوشد تا ساختار اختراع را فراگیر نموده و معتقد است اختراع تنها راه جبران عقب ماندگی های ایران است.شاید دابوت تنها مکتبی باشد که اختراع را به این صورت مدون و جزءارکان خود کرده باشد.

19) تقسیم بندی تیپهای شخصیتی در دابوت به چهل دسته می رسد و این ریز بینی در شخصیت ها کارورز دابوت را قادر می سازد تا به راحتی شخصیت دیگران را قرائت کند.در متد مایرز وبریگزکه معتبرترین و کاملترین متدهاست تنها 16 دسته شخصیتی وجود دارد.

20) تعاریف واضح و مشخص در باب تفاوتهای فکر / عقل / ذهن / مغز و هوش در دابوت به گونه ای است که تا به امروز در مکاتب دیگر به چشم نخورده است.

21) و در نهایت نگرش به تمام ابعاد وجودی انسان از شاخص ترین ویژگی های این روش به شمار می رود.

مطالعه دابوت اگر چه برای کسی که سابقه مطالعه درامور انسانی را نداشته است می تواند دشوار باشد اما بدون شک آشنایان به این روش قادر خواهند بود به گونه ای دنیا را بنگرند که اصولا دیگران از آن عاجز خواهند بود.

در این مقاله مختصر سعی بر آن است تا نکته های تازه و ناگفته دابوت را مورد بررسی قرار دهیم.بدون شک هر علمی در ساختار اصلی و بنیادینش ترکیبی از علوم مختلف است یعنی اگر ادعایی مبنی بر علم بودن مطرح شود بدون اینکه رابطه ای با علوم دیگر داشته باشد آن ادعا نمی تواند علم باشد.بنابرین دابوت از علوم پایه تغذیه کرده و ارتباط مستقیم با دیگر علوم دارد و افرادی که دابوت را اقتباس می دانند و این نکته را ضعفی برای آن می شمرند از سواد کافی در زمینه تعریف علم و خلاقیت بر خوردار نیستند.

اما دابوت تئوری ها / پیش فرض ها و سبک شناسی هایی را ارائه می دهد که آن را تبدیل به نظریه ای انقلابی در علوم رفتاری نموده است.دابوت در دهه اخیر در کشور های آسیایی و اروپایی با جلب نظر بسیاری از صاحبان سبک و تفکر جایگاهی ویژه را به خود اختصاص داده است تا حدی که لقب رنسانس علوم رفتاری را به خود اختصاص داده است . حال می خواهیم ببینیم نظریه های تازه دابوت کدامند که تا این حد می تواند دیگر علوم را متاثر از خود سازد؟ اگر چه در هم تنیدگی موضوعات و وابستگی متقابل این نظریات به گونه ای است که باید در یک متن تشریحی نظریات جدیدش را ارائه داد که بخشی از آن را در کتاب (مبانی تئوریک دابوت) آورده ام با این حال در این مقاله به امر غیر علمی شمارش تعدادی موردی این نظرات می پردازم.

1) دابوت با ایجاد و ارائه راه حل های علمی و اعتقاد راسخ به تغییرات اجتماعی برنامه ریزی شده می کوشد تا بستر لازم را از طریق تغییرات فردی به وجود آورد. فنون ایجاد تغییرات فردی ارائه شده در دابوت در نوع خود زیبا/ کاربردی و منحصر به فرد است.

2) اتحاد و ایجاد ارتباط میان جامعه شناسی و روانشناسی.

3) دابوت با نظریه های بدیع خود می کوشد تا شکاف میان سنت و مدرنیزم را پر کند/ چرا که مدرنیزم را تمام و کمال بد نمی داند و علم پیشرفته امروز نیز از دستاوردهای مدرنیزم به نظر می رسد. به عبارتی دابوت با اتحاد مدرنیزم و سنت یا اتحاد علم و عرفان به نگرشی دست می یابد که حاصل آن تولید علم و پیشرفت است بدون این که مسیر طی شده علم توسط غرب تقلید شود به عبارتی بومی سازی تولید علم از نظریات دابوت می باشد.

4) از تولد روانشناسی تا کنون دانشمندان اعتقاد به وجود دو ضمیر خود آگاه و نا خود آگاه در انسان بوده اند نظریه پردازی دابوت وجود ضمیری برتر به نام ابرآگاه را مطرح و اثبات نموده است.



معالجات روحي



معالجات روحي
کمک گرفتن از ارواح براي معالجه روحي معمولا به دو طريق صورت مي پذيرد :
1- روح رفتگان به طور مستقيم درصدد معالجه و درمان مريض هاي روحي و عضوي بر مي آيند و با تجويز دارو و دستوراتي , سلامتي بيمار بازخواهد گشت و در اين شرايط مي توان گفت که در اصل , معالج بيماران , خود ارواح هستند و از نيروهاي روحي جهت اين منظور استفاده مي کنند و بدون هيچگونه دارويي مريض را شفا مي دهند.
2- افراد زنده که همان عاملين هستند با استفاده از قدرت هاي روحي خود و با کمک گرفتن از نيروي ارواح , در صدد بهبود بيماران روحي بر مي آيند . چون علاوه بر جسم مادي عناصر ديگري در اطراف بدن وجود دارند که در معالجات روحي بسيار سودمند مي باشند , فرضا در اطراف بدن افراد نسل يشر , هاله اي نوراني وجود دارد که با چشم سر به سادگي ديده نمي شود , ولي با لستفاده از ماده اي به نام دي سيانين قابل روئيت مي گردد. اين هاله اطراف بدن گياهان و حيوانات نيز ديده مي شود.(دي سيانين موجب تشخيص و قدرت ديد بيشتر , در يک زمان کوتاه مي گردد که زاويه ديد فرد تغيير مي يابد).
پزشکان درمانگر که داراي قدرت روشن بيني و نيروي روحي نيز باشند , اغلب قادرند با ديدن رنگ هاله هاي اطراف جسم , به نوع بيماري و ناراحتي هاي اشخاص و مرض آنها را با مشاهده تغيير رنگ در هاله هاي شخص التيام بخشند . بعلاوه آنان قادرند شخصيت افراد را نيز از روي ارتفاع و رنگ همين هاله ها بيان دارند . اين هاله ها در اطراف بدن هر کس به رنگ هاي متفاوت و ارتفاعات گوناگون پديده مي شود که در افراد مختلف به شرح زير مي باشد.
1- رنگ زرد: افرادي که داراي رشد عقلي کامل مي باشند و هنگام تصميم گيري تابع احساسات خود نمي شوند و عقلشان بر احساسشان حکمفرما است , در اطراف بدنشان هاله اي به اين رنگ ديده مي شود, ارتفاع هاله آنها تقريبا بلند است.
2- رنگ سبز تيره : اکثر افراد متعصب که بر نظريات خود چه صحيح و چه غلط پافشاري مي نمايند داراي هاله اي به اين رنگ مي باشند. ممکن است تعصبات آنها ملي ,ناموسي, مذهبي و ... باشد . هاله آنها ارتفاع چنداني ندارد . بعلاوه افراد حيله گر و مکار نيز هاله اي به همين رنگ , ولي کمي کوتاه تر و متغير دارند . همچنين هاله افراد دو رو , حقه باز نيز به همين رنگ ديده مي شود.
3- رنگ گل رز قرمز : رنگ هاله اطراف بدن پسران و دختراني که در حدود سن بلوغ و جواني هستند به اين رنگ است. اين رنگ در افراد ثابت نمي ماند و پس از گذشت مدتي و شکل گرفتن کامل روح و جسم از نظر عقلي , به رنگ اصلي وجودي خود جلوه گر مي شود و رنگي را به خود خواهد گرفت که شخصيت فرد را مشخص مي کند . ارتفاع اين هاله ها نيز بسيار کوتاه است.
4- رنگ کبود تيره: روحانيون و افراد متدين که زندگي خود را با اعتقادات مذهبي و معنوي عجين ساخته اند , هاله اي به اين رنگ دارند , ارتفاع هاله آنها معمولا زياد است.
5- رنگ سفيد روشن: کساني که بردبار , صبور و جوانمرد و در زندگي همواره گذشت بسياري دارند و هرگز در برابر شدائد و سختي هاي زمانه به زانو در نمي آيند , داراي هاله اي به اين رنگ هستند . ارتفاع هاله اين افراد , از بلندي هاله هاي ديگر افراد نسل بشر بيشتر است.
6- رنگ سرخ جگري : اين هاله ها در افراد عصباني و بي گذشت ديده مي شود و صاحبان اين هاله ها معمولا افرادي تند مزاج و بي گذشت و عصباني هستند.
7- سرخ کمرنگ :افراد شهوتران که در زندگي جز به شهوت جنسي به چيز ديگر نمي انديشند , هاله اي کوتاه به اين رنگ دارند .
8- رنگ شيري : اشخاص پر حرف و پر چانه که مجال حرف زدن به هيچکس را نمي دهند و وابستگي زيادي نيز به ماديات محيط خود دارند , داراي هاله اي به اين رنگ هستند . ارتفاع هاله اين افراد متوسط است. همچنين , افرادي که در زندگي خود بجز ماديات , به چيز ديگري نمي انديشند و توانائي سخنوري نيز ندارند , جزو اين گروه هستند.
افراد روشن بيني ( جلاء بصري ) دارند , در شرايط خاصي قادرند رنگ هاله هاي افراد مختلف را ببينند . ارتفاع اين هاله ها و همچنين رنگ آنها در تمام قسمت هاي جسم يکسان نيستند و در برخي از محل ها , ارتفاع آنها کمتر يا زيادتر است. متخصصين روشن بين قادر هستند با مشاهده اين تغيير رنگ ها و تغيير ارتفاع , به نقطه مرض و حالت آن ناراحتي پي ببرند و سپس آن را معالجه نمايند.
هاله هاي هر مخلوقي , به جسم اثيري آن مربوط است و پس از مرگ نيز اين هاله جذب جسم اثيري شده و ظاهرا از بين مي روند. روح کليه مخلوقات زنده , درون اين هاله , که جسد اثيري نيز جزئي از آن است , قرار دارد . روحيات , خصوصيات اخلاقي و رفتاري , ملکات و افکار , ضميرهاي آگاه و ناخودآگاه و عقل و خلاصه تمام قدرت هاي عقلي هر فرد , در درون جسم اثيري که به وسيله همين هاله ها پوشيده شده است قرار دارد.
هنگام مرگ , هاله هاي جسم اثيري , با تمام مشخصات زمان حيات , از جسم مادي جدا مي شود و در جسم اثيري و همراه روح , به عالم روحي مي روند. اين هاله ها و جسم اثيري , به محض ورود به عوالم روحي , به علت وجود جو محيط و داشتن خاصيت تجسدي , قادرند بار ديگر به روح قدرت تجسدي بخشند و زندگي پس از مرگ را گاهي با حالت شکل يافته ادامه دهند . استفاده از اين روش تا زماني است که ارواح به عقل کامل روحي دست نيافته اند . زيرا پس از آن حالت جديدي براي تجسد در ارواح به وجود خواهد آمد.
يکي ديگر از دلايل تماس ارواح با نسل بشر , وجود و شناخت حالت و رنگ و ارتفاع مناسب همين هاله ها در افراد مختلف است چون ارواح قادرند رنگ هاله افراد و ارتفاع آن را از مسيرهايي بسيار دور تشخيص دهند و سپس در صدد تماس با آن فرد بر آيند . ارواح به سادگي قادرند در درون اين هاله ها نفوذ کنند و هدايت جسمي را براي مدت معيني بدست خود بگيرند و با حاکم شدن بر عقل فرد , موجب بيان الهامات روحي توسط مديوم يا بروز پديده هاي بشوند که اين حالت را در مديوم هاي حلولي به سادگي مي توان مشاهده کرد.
جهت درمان هاي روحي که توسط ارواح صورت مي گيرد , به وجود يک نفر مديوم مناسب و قوي نياز مي باشد تا با استفاده از سيالات بدن وي و امواج محيط , ارواح بتوانند عمل معالجه بيمار را انجام دهند . معمولا بهتر است در جلساتي که به اين منظور تشکيل مي شوند , تعدادي افراد مومن و معتقد , با امواج مثبت حضور داشته باشند و جهت استفاده از وجود ارواح براي معالجه , معمولا به اين ترتيب است که ابتدا مديوم را مي خوابانيو , سپس از روح نگهبان يا حامي يا روح حاضر در جلسه تقاضا مي کنيم که روح متخصص و معالجي را در آنجا حاضر کند . زماني که اين روح حاضر شد , اطراف بيمار را نوري فرا خواهد گرفت ( امکان دارد که نور به رنگ هاي مختلف ديده شود). محل مرض يا در بيمار معمولا با نوري پررنگ تر از رنگ زمينه هاله هاي مريض نشان داده مي شود و مديوم يا فرد روشن بيني که در جلسه حضور دارد , به نقطه در يا مرض پي خواهد برد زيرا رنگ هاله محل درد يا ناراحتي , اغلب به رنگ خاکستري است که اين رنگ هرچه تيره تر باشد , نمايانگر وخامت حال مريض و ناراحتي آن محل است و سپس روح حاضر او را معالجه خواهد نمود . عامل از روح حاضر مي خواهد که محل مرض و حتي چگونگي معالجه شخص مريض را براي مديوم شرح دهد. در اين موقع مديومي که در خواب است , به حرف مي آيد و مطالب بسياري را در مورد ناراحتي مريض و چگونگي درمان مرض را براي عامل بازگو خواهد نمود.
در بعضي از مواقع , ارواح توسط مديوم از حضار جلسه مي خواهند که همگي در مورد درمان شي ء خاصي را به عنوان داروي درد مريض در ذهن خود بيانديشند و سپس نظر خود را بر کاغذي بنويسند . سپس با کمال تعجب مشاهده خواهد شد که تمام يا اکثريت افراد , يک نکته خاص را متذکر شده اند و بيمار نيز با استفاده از همان وسيله يا دارو , شفا خواهد يافت.
در بعضي از مراکز و انجمنها که اعضاء بيشتر در اين زمينه ها دارند , بيمار را مستقيما به دست ارواح مي سپارند و ارواح شخصا به روي مريض فعاليت هاي مربوط به مداواي او را انجام مي دهند و حتي گاهي اعمال جراحي را نيز بر روي مريض انجام مي دهند که پس از مدتي کوتاه , مريض شفا و سلامت کامل خود را بدست مي آورد.


بازگشت روح




در جلسات تجسدی ارواح , گاهی مشاهده می شود , روحی که تجسد یافته , با وجود این که سالیان بسیار درازی فوت نموده است , معهذا با همان قیافه و شکل و لباس زمان حیات مادی خود ظاهر شده است و یا در خواب , بدون تغییر حالت و حتی جوانتر ظاهر می شوند.

ارواح در این مورد اظهار می دارند : نظر به این که ارواح می بایست توسط دوستان یا بازماندگانشان در جلسات روحی شناسایی شوند , لذا به این صورت تجسد کرده اند , ولی شکل و قیافه ارواح در رابطه با سن آنها مطلب دیگری است و قیافه اصلی آنها , ارتباطی با آن زمان تظاهرات روحی ندارد , زیرا اثرات ظاهری پیری در افراد بشر , مربوط به جسم مادی آنها است نه جسم اثیری و همیشه ماده در معرض نابودی یا تغییر شکل است.

در بهشت و جهان های بالاتر روحی ,پیری وجود ندارد و اگر بخواهیم شکل ظاهری افراد کره زمین را از نظر سنی با ارواح مقایسه کنیم , ظاهر سن تقریبی ارواح پس از دستیابی به عقل کامل روحی , همیشه در حد سی تا چهل سالگی قیافه مادی افراد زمینی آنها باید در نظر گرفت.

اگر ارواح بنا به خواست خود بخواهند به دلیلی جوان یا پیرتر از حد معمول به نظر آیند , این عمل از طریق تاثیرگذاری عقل بر ماده , برای آنها به سادگی امکان پذیر است . ارواح علاوه بر به وجود آمدن حالت های سنی در جلسات تجسد روحی می توانند علائم مشخصه ظاهری زمان حیات مادی خود را نیز در تجسدات یا تظاهرات به وجود آورند . فرضا کسی که در زمان حیات مادی خود از دو پا فلج بوده است , در زمان تجسد یافتن نیز می تواند خود را به همان شکل فلج به حضار نشان دهد.

زمانی که روحی جهت ترکیب شدن با ماده , به جهان خاکی می آید , محققا می بایست تا سنین مختلفی را که از طریق خالق تعیین گردیده است را در زمین بگذراند و مدت ترکیب ماندن آن روح با ماده , می تواند از روزها و ماههای جنینی شروع شود و معمولا تا سن حدود یکصد و پنجاه سالگی پس از تولد , ادامه یابد و پس از پایان رسیدن عمرکه از طرف خداوند معین گردیده است مجددا به عوالم روحی رجعت نماید. به این دلیل هر فردی در سنی که مقرر است , به جهان های روحی باز می گردد , بعضی ها در قبل از تولد , برخی ها در زمان شیرخوارگی , گروهی در کودکی , نوجوانی , جوانی , میانسالی و بالاخره عده ای هم در پیری این جهان خاکی را ترک می کنند . در مورد وضع سنی افرادی که در سنین نوجوانی و جوانی عمر زمینی خود فوت می کنند , ارواح اظهار می کنند ارواحی که پس از انعقاد نطفه تا سن قبل از نوجوانی و رسیدن به عقل کامل فوت شوند , به طور حتم و یقین به بهشت انتقال می یابند و برای اینکه تحت مراقبت های ویژه روحی قرار گیرند , به سازمان های مخصوص روحی که جهت نگاهداری و پرورش و آموزش اینگونه ارواح , فقط در بهشت بوجود آمده است , سپرده می شوند و در آنجه تا زمانی که به رشد و عقل روحی کامل دست یابند , تحت تعلیم و آموزش های مختلف ارواح مددکار قرار می گیرند , زیرا این گروه از ارواح برای رسیدن به عرش الهی انتخاب شده اند واین ارواح , معمولا نیاز به تکامل مجدد روحی ندارند , لذا اکثرا به عالم ماده مراجعت نمی نمایند و اگر هم تولد کوتاه مدتی برایشان وجود داشته باشد , فقط ار نظر تکرار دفعات ترکیب با ماده بوده است . البته در این میان تنها خداوند متعال است که از بوجود آمدن چنین حالت هائی آگاهی کامل دارد.

ارواحی که در سنین جوانی به عوالم روحی انتقاال می یابند , اگر سعادت زندگی در بهشت را کسب کرده باشند , در طبقه ای که شایستگی آن را از گذشته دارند , با همان شکل و قیافه اثیری , به فراگیری علوم روحی و الهی می پردازند , تا زمانی که به رشد کامل عقلی و جسم اثیری برسند, یعنی از نظر شکل ظاهری و حالت چهره , قیافه آنها , سنی معادل سی تا چهل سالگی افراد زمینی را نشان دهد و پس از آن تا زمانی که در بهشت هستند , با همان شکل و قیافه باقی می مانند . برخی دیگر از افراد , در سال های میانسالی یا پیری از دنیا می روند . اینگونه ارواح وقتی به بهشت می رسند , فورا تغییر قیافه نمی دهند , بلکه پس از گذشت مدتی و خو گرفتن با محیط جدید که جهان اثیری را شناختند و از قوانین آن آگاهی یافتند , و بعد از این که به عقل کامل روحی نیز دست یافتند , بتدریج تغییر شکل پیدا می کنند و به همان سنین بین سی تا چهل سالگی به ادامه حیات روحی می پردازند . به عبارت دیگر جوانتر از آنچه در کره خاکی قبلا بوده اند , دیده می شوند.

ارواحی که به جهان چهارم روحی انتقال می یابند , نیازی به شکل دادن به جسم اثیری خود ندارند , مگر گاهی از مواقع و آن هم به دلائل خلقت این عمل را انجام دهند . این ارواح اکثرا از حالت موجی شکل جسم اثیری خود استفاده می کنند و هرچه ارواح به جهان های بالاتر روحی انتقال می یابند , زندگی روحی آنها هم شکل جدیدتری را به خود می گیرد . از جهان چهارم روحی به بالا , ارواح برای رسیدن به حد تکامل ابدی تغییر حالت می دهند . و به آن خواست هایی که در جهان سوم داشتند دیگر نیازی ندارند. خواست ارواح در جهان سوم و مخصوصا طبقات پائین آن , تقریبا مشابه با نیازهای زمان حیات زمینی آنان است و هرچه به طبقات بالاتر ارتقاء می یابند , این خواست ها اغلب جنبه معنویت بیشتر پیدا می کنند تا زمانی که واجد شرایط جهان چهارم شوند و به آن انتقال یابند . در جهان های پنجم و ششم روحی , ارواح سعی بر این دارند که از جسم موجی خود هرگز خارج نشوند . گاهی برخی از ملکات و خصوصیات ارزنده معنوی و روحانی , تا جهان ششم هم با ارواح باقی می ماند و از بین نمی روند.

در جهان های روحی , معنی و استنباط ار حالت پیری , با آنچه که در زمین است کاملا متفاوت است , زیرا در زمین , گذشت زمان روی هر نوع ماده ای اثر می گذارد و چین و شکن و استهلاک و فرسودگی در هر عنصری , منجمله جسم بشر به وجود می آورد , ولی در جهان های روحی , معنی و مفهوم پیری , رسیدن به حد معینی از میزان عقلی و تکامل روحی , در هر سطح از سطوح آن جهان ها است , هر وقت که روحی بتواند , به عقل و تکامل روحی معینی در سطح آن طبقه دست یابد , به رشد خود می رسد و پیری آن سطح یا طبقه یا جهان دست رسیده است . و بروز این حالت زمانی است که او باید به سطحی دیگر از جهان های روحی انتقال پیدا کند .



مراحل پیری ارواح معمولا به دو صورت تحقق می یابد:

1- ارواح در زمان حیات روحی موفق شوند با رعایت اعمال و رفتار و قوانین روحی , خود را به حد تکامل برسانند و در نتیجه این تکامل , قابلیت ارتقاء و انتقال به سطوح روحی , تغییرات جدیدی در جسم اثیری آنها بوجود می آید و این حالت جدید مربوط به تعویض و تغییراتی است که در فرکانس های جسم اثیری ارواح پدیدار می شود . در چنین مواقعی ابتدا تغییرات پیری و پس از تعویض کامل امواج اثیری , مرگ روحی به وجود می آید . سپس جسم اثیری جدید , با تکاثف کمتر در همان عالم بوجود می آید و روح از طبقه و سطح قبلی , به سطح و طبقه یا جهان جدیدتری که با فرکانس جسم اثیری جدید وی مطابقت کامل دارد منتقل می گردد .

2- حالت دوم : پیری یا مرگ روحی زمانی است که روحی نتوانسته باشد طبق فرامین و مقررات الهی و روحی عمل کند و در وقت و موعد معینی که از طرف نوامیس و قدرت های روحی جهت زمان تکاملی او در نظر گرفته شده , امتیازات کافی را برای ارتقاء به سطح بالاتر کسب نماید . در چنین مواقعی , نحوه تغییرات امواج و دگرگونی هائی که در او به وجود می آید , کاملا شبیه حالت فوق می باشد با این اختلاف که , ثقل و تکاثف جسم اثیری آن روح , سنگین تر از جسم اثیری قبلی او در عوالم یا جهان های روحی می شود و امواج تغییر شکل یافته روحی وی , در این شرایط دارای دامنه ای کوتاهتر و سرعتی کمتر خواهد شد , لذا روح به عوالم یا جهان های پائینتری جذب می شود و به عوالم پست تری سُر خواهد خورد و در این تغییرات نیز اجبارا به گونه ای با ماده ترکیب خواهد گشت.

پس رفت روحی , از موارد افول عقل در جهان های روحی است . اگر روحی بیش از حد معینی که جهت کسب تکامل او لازم است در یک سطح روحی باقی بماند و پیشرفتی حاصل نکند , عقل روحی او رو به نقصان گذاشته تا جائی که امواج سنگین و کم سرعت در او اثر می گذارند و بتدریج فرکانس امواج او را تعویض کرده و نهایتا باعث پس رفت و یا سُر خوردن او به سطوح پائین تر می گردند . ارواحی هم که بعلل مختلف درصدد تکامل روحی خود بر نیایند و در زمان معین شده از سوی نیروهای روحی درجه تکاملی مورد لزوم را کسب ننمایند یا قبلا مرتکب اعمالی شده باشند که مستوجب برگشت به کرات مادی باشند , بنا به حکم پروردگار عالم و فطرت های روحی , به صورت جدیدتری برای ادامه تکامل به عوالم مادی منتقل می گردند.



منبع :

کتاب کلیات علوم روحی...

کالبد چیست؟ارتباط روح با حوزه مغناطیسی...






گاهی اوقات به وجود زندگی پس از مرگ شک می کنم.  اما هر بار که متنی صادقانه در این باب می خوانم یا هنگامی که در مکانی اتفاقی هاله شخصی را احساس یا می بینم مجدد ایمان می آورم که در پس این زندگی/ زندگی دیگری هم وجود دارد.

هاله های نورانی یا حوزه مغناطیسی وظایفی دارد که آگاهی از این وظایف شناخت واقعیت روح را تسهیل می کند. در زیر به تعدادی از این وظایف اشاره می کنم:

1.از آنجا که روح ذاتی بسیار لطیف/سیال و الهی گونه دارد و وظیفه آن اداره جسمی است زمینی /سخت و ضمخت بنابراین نیاز به یک رابط دارد این رابط همان حوزه انرژی یا هاله نورانی است.
2.کالبد مانند غلافی تمام بدن را در بر گرفته و به تمامی سلول ها از هر نظر اثر مستقیم می گذارد.
3. روح و کالبد پس از جدا شدن از بدن فرد زنده تظاهراتی را انجام می دهند.(اگر چه در هنگام اتصال به بدن یعنی هنگام زنده بودن به صورت انواری رنگی در اطراف سر و صورت خود را نشان می دهد.) مثلا گاهی اتفاق می افتد فردی را همزمان در دو مکان جداگانه می توان دید که به آن زوجی بودن یا همزاد یا فانتوم گفته می شود. پس از مرگ هم مسلما این نوع تظاهرات را روح و کالبد کاملتر انجام می دهند.
4. تمام ملکات اخلاقی و شخصیتی فرد در کالبد وی جمع است و این کالبد کاملا تابع قدرت روحی و گاهی مرتبط به اخلاق است.
5. روح/ کالبد را در تمام دوران زندگی با خودهمراه دارد و در هر تولد و تکامل شکل و قیافه و شخصیت خاصی به فرد می دهد.
6. پس از فرا رسیدن مرگ و پاره شدن ریسمان های نقره ای (که برای اولین بار در مکتب تئوزوفی مطرح شده است و البته عرض کنم که من هیچ دلیلی بر وجود و اثباتش ندارم) روح همراه کالبد جسم مادی را ترک می کند و به جهان های روحی مربوطه می رود.
7.از دیگر وظیفه ی کالبد این است که در هر تولد به روح شخصیت و به جسم شکل دهد.
8. پس از ورود / روح به پاس خدمات کالبد امواج آن را به تدریج تغییر داده و مطابق امواج خود می کند تا در نهایت قابلیت جذب شدن به جهان پنجم و ششم و هفتم را داشته باشد.


رابطه کالبد با جسم مادی

بر خلاف تصور تعداد زیادی از افراد جامعه که فقط جسم مادی را می شناسند/ وجود حیات همین جسم در اصل مربوط به قدرت کالبد یا هاله نورانی است. زیرا کالبد مادی بدون وجود این هاله توانایی ادامه زندگی و تحرکی ندارد و ذیلا مطالب مختصری در این زمینه بیان می گردد:

1. تمام موجودات زنده دارای نوعی جسم اثیری هستند که مشابه جسم مادی آنها است.
2. هر گاه هاله نورانی به طور کامل از جسم مادی جدا شود جسم مادی از همان لحظه شروع به تجزیه و متلاشی شدن می کند.
3. جوهر ذاتی جسم اثیری با ماده تفاوت بسیاری دارد و به همین علت به طور دائم نمی تواند با آن زندگی کند.
4. جسم اثیری مرکز و محل عقل و احساس و نیرو های زندگی در موجودات جاندار است( تک یاخته دارای عقل و احساس است).
5.هاله نورانی یا کالبد موجب شخصیت دادن به روح و شکل دادن به جسم مادی در هر حیاتی می گردد.
6. پس از مرگ بسیاری از صفات موجودات زنده در جسم اثیری آنها باقی می ماند تا در زندگی دیگر به نام ذات آنها متجلی گردد.
7. ضمیر های مختلف نسل بشرمانند آگاه و نا خود آگاه وابر آگاهی(نظریه اثبات شده دابوت) در کالبد قرار دارند.
8. پس از مرگ جسم مادی / هاله نورانی که تمام نیرو های عقلی( شعور / درک و اراده هوش و غیره) را به همراه دارد. بدون وجود مغز مادی تمام اعمال عقلی را اداره کرده و همه افعال لازم را انجام می دهد. قدرت و حرکات و اعمال ارواح پس از ترک جسم مادی دلیل وجود این حقیقت است.
9. کالبد به وسیله هفت چاکرا در نقاط مختلف به بدن وصل است و هر یک از این چاکراها دارای قدرت های خاص در درمانهای روحی و جسمی افراد می باشند.
10. پس از مرگ و مسدود شدن چاکراها و جدا شدن هاله نورانی از جسم مادی/ آنها به کالبد متصل می شوند و قدرت اولیه ی خود را به دست می آورند.
11. اگر جسم مادی آسیب ببیند/ و یا عضوی از آن قطع شود / جسم اثیری یا کالبد وی همچنان سالم باقی می ماند . کما اینکه افراد فلج و بیمار اکثرا خود را در زمان خواب سالم می بینند.
رابطه روح با کالبد
محل استقرار روح در کالبد است و دلیل آن شرایطی است که در کالبد وجود دارد که در زیل به شرح بخشی از آن می پردازیم:
1. روح عنصری است لطیف و سیال و در این شرایط قادر نیست که مستقیما وارد جسم مادی که عنصر سخت و سفت است بشود. لذا در این بین نیاز به رابطی دارد تا این عمل را انجام دهد و این رابط همان جسم اثیری یا کالبد می باشد.
2. کالبد می تواند گاهی به شکل نوعی ماده و زمانی همچون روح به صورت سیال باشد. لذا روح بسهولت می تواند در آن جای شود.
3. امواج روح و کالبد بر تمام قسمتهای جسم مادی و حتی درون سلول های تسلط کامل دارد.
4. در زمان خواب / روح و کالبد از جسم مادی خارج شده و از آن فاصله می گیرند . ولی رابطه بین آنها بوسیله ریسمانهای(از دید دابوت فرضی) نقره ای همچنان باقی می ماند. این حالت در زمان بیداری هم برای برخی از افراد رخ می دهد که آن رادوگانگی روحی می نامند. جسم اثیری و روح آسیب ناپذیر هستندمگر اینکه خود شما تضعیف آن را اراده کنید.
5. در کالبد تمام خاطرات زندگیهای گذشته و حال جمع است و هر فردی همیشه آنها را به زندگیهای بعدی خویش انتقال می دهد.
6. وجود کالبد باعث می گردد که هاله های اطراف بدن جانداران گاها خود را نمایش دهند .
7. یکی از نقش های عمده هاله های اطراف بدن این است که امواج آن اجازه ورود و خروج هر نوع موجی را به جسم مادی نمی دهند بعلاوه قدرت مدیومی را در اشخاص مشخص می کنند. هر چه ارتفاع هاله ها بیشتر باشند قدرت مدیومی افراد نیز زیادتر است و فرد مصون تر از امواج محیط می گردد.
8. امواج روح و کالبد به طور کامل در هم ادغام شده اند و پس از فرا رسیدن مرگ که رابطه آنها با جسم مادی قطع می گردد و با یکدیگر به محل یا عالم خاصی حرکت می کنند.
9. گاهی روح و کالبد در بیداری از جسم فاصله می گیرند و و در این حالت فاصله مرکز عقلی با مغز زیاد می شود و هر چه این فاصله در فردی بیشتر شود به همان نسبت هم حالت دوگانگی روحی در وی زیادتر می شود.
10. قدرت های ذاتی هر انسانی در کالبد است که در هر تولدی افراد آن را با خود به جهان می آورند.