کافه تلخ

۱۳۸۹ آبان ۲۰, پنجشنبه

تلمود


از آن هنگام كه خداوند در بوته خار شعله ور در آتش به حضرت موسي متجلي شد و توراي كتبي را به ملت يهود عطا كرد، «هَلاخا» يا تـوراي شفاهي نيز به آنها ابلاغ شده، بخش مهمي از ايمان و اعتقادات ايشان را تشكيل داد. تـوراي شفاهي، تمام جزئيات زندگي فرد يهودي را در نظر داشته، در آن اثر مي گذارد. اهميت عظيم آن، از اين جهت است كه به يهوديان كمك مي كند تا زندگي روزمره خود را با قوانين تـورا تطبيق داده، در روشنايي اش هستي خود را ادامه دهند.

دو مجموعه تـوراي كتبي و تـوراي شفاهي، تنها در كنار هم قابل استفاده و اجرا هستند. شماري از انحرافها به سبب ناديده گرفتن تعاليم تـوراي شفاهي رخ داده است، زيرا در بسياري از موارد، خداوند در تـوراي كتبي دستوري مي دهد؛ اما نحوه انجام دادن آن را به طور صريح بيان نمي كند. براي نمونه، در تورا گفته شده است كه «در روز شبات هيچ كاري انجام نده»، ولي به غير از چند مورد، به وضوح بيان نمي شود كه «كار» به چه اعمالي و در چه حدي گفته مي شود، يا درباره احتمال خطر جاني چه بايد كرد؟

در تلمود به استناد آيه هايي كه در مورد «كار» و تعطيلي آن در بخشهاي ديگري از تورا ذكر شده اند، مفهوم كار، حدود و جزئيات آن به طور دقيق تعيين و شرح داده مي شود. همچنين با ذكر آيه هايي كه به حفظ جان تاكيد دارند، مواردي كه مي توان به سبب خطر جاني، قوانين شبات را ناديده گرفت، ياد مي شوند.

در جاي ديگر گفته شده است: در دهم ماه تيشري «جانهاي خودتان را رنج دهيد». مفهوم رنج دادن جان (در روز كيپور) چيست؟ در تلمود با آوردن آيه اي از كتاب يشعيا، خدا منظور خود را از رنج دادن جان، «نخوردن و ننوشيدن» بيان مي كند. سپس تلمود، جزئيات تعنيت (روزه) كيپور را شرح مي دهد.

به همين صورت، بسياري از پرسشهاي ديگر در مورد جزئيات فرمانهاي توراي كتبي وجود دارند كه پاسخ آنها به تفصيل در تلمود ذكر شده است.

نحوه صحيح عمل به دستورهاي تورا را مشه ربنو (حضرت موسي) در طول چهل شبانه روزي كه براي دريافت لوحه هاي ده فرمان، بالاي كوه سيناي بود و پس از آن، در مدتي كه رهبري قوم را بر عهده داشت، از خداوند دريافت نمود و آنها را طي چهل سال اقامت در بيابان به بني اسرائيل آموزش داد. هر چند كه با درگذشت مشه ربنو كتابت يا نوشتن تـوراي كتبي پايان يافت، با اصول تـوراي شفاهي، امري جاودانه شد تا در هر دوره و عصري، مرجع مذهبي زمان بتواند با استفاده از اصول تـوراي شفاهي، مسائل جديد و نوظهور را بر اساس تـوراي كتبي پاسخگو باشد. پس از وفات مشه ربنو، جانشين او يِهُوشوعَ آنچه از مشه آموخته بود، به پيران و انديشمندان قوم آموزش داد و آنها نيز نسل به نسل اين كار را پي گرفتند. در طول چندين قرن، تـوراي شفاهي بدين گونه سينه به سينه نقل مي شد و كسي آن را در كتابي ثبت نمي كرد، تا اينكه تـوراي شفاهي به اعضاي كِنِسِت هَگِدُولا (مجمع كبير) رسيد. كنست هگدولا، مجمعي از 120 تن از بزرگترين علماي يهود بود كه در بين آنها چندين تن از آخرين انبياي بني اسرائيل حضور داشتند و آن را «عِزرا هَسُوفِر» در اوايل آبادي بت هميقداش دوم تأسيس كرد. آنها مجموعه احكام ديني را كه از دوران مشه ربنو به روزگار ايشان رسيده بود، گردآوري نموده و به آموزش گسترده تـورا و بويژه تـوراي شفاهي پرداختند و آن را به نسل بعدِ معلمان مذهبي (تَناييم) انتقال دادند.

دوران تناييم

افرادي كه وظيفه انتقال و آموزش تـوراي شفاهي را پس از كِنست هگدولا تا تدوين اين تعاليم در طي چند نسل به عهده گرفتند، «تناييم» (جمع تَنّا به معناي معلم) نام دارند. تناها (معلمان) به تفسير و تشريح قوانين تـورا بر اساس اصول تـوراي شفاهي مي پرداختند. در هر مورد كه يكي از قانونهاي تـوراي شفاهي از استادي به شاگردش تعليم داده مي شد، دقت بسياري به كار مي رفت تا هيچ گاه معني، مفهوم و حتي متن تحت اللفظي آن قانون، كوچكترين تغييري نكند و اين باعث مي شد كه تـوراي شفاهي به شكل اوليه خود و دست نخورده باقي بماند.

تناها تعاليم تـوراي شفاهي و سنتهاي ديني را فرا گرفته، مي توانستند هريك از جملات و پاسوقهاي تـورا را تفسير و تشريح كرده و آن را براي همدورگان خود و نسلهاي آينده، قابل فهم و درك نمايند و نيز تمام قوانين و سنتها را در حافظه خود نگاه دارند. كم كم شماري از ايشان براي اينكه بتوانند در صورت لزوم، همه مطالب آموخته شده را به سرعت به ياد آورده و در آن اشتباهي نكنند، طومارها و دفترهايي تهيه كرده، آموخته ها و معلومات خود را در آنها يادداشت مي كردند. اين يادداشتها در زمان «رَبي يِهودا هَناسي» دستمايه اي براي تدوين «ميشنا» شد. از معروفترين تناها مي توان «هيلِل هَزاقِن»، «ربي عَقيوا»،«رَبي مِئير بَعَلهَنِث» و «ربي شيمعون بَريوحاي» را نام برد.

ربي يهودا هناسي

وي از آخرين و بزرگترين تناها و از نسل هيلل هزاقن بود كه در روز شهادت ربي عقيوا متولد شد و در واقع، پيش از آنكه خورشيدي غروب كند، خورشيدي ديگر طلوع نمود. او فردي خردمند و دانش پژوه بود كه به سبب عقل و دانش كم نظير خود به سرعت، مشهور خاص و عام شد و به زودي رهبر قوم و رئيس سنهدرين (ناسي) گرديد. ربي يهودا هناسي بسيار متواضع و خوش برخورد بود. همه مردم به وي علاقه داشته، او را «استاد مقدس ما» صدا زده و تنها با لقب رَبي(استاد) مي شناختند. از گفته هاي معروفش كه نشانه عشق و علاقه به علم و تواضعش در اين راه بود، اين عبارت است: « از استادانم مطالب زيادي آموختم و از رفقا و همكارانم چيزهاي بيشتري را فرا گرفتم، ولي بيشتر معلوماتم را از شاگردانم كسب كردم». ربي ثروت زيادي را از راه كسب و كار و كوشش شخصي خود به دست آورده بود؛ اما زندگي ساده اي داشت و تمام درآمد خويش را صرف كمك به دانشجويان و ديگر افراد تهيدست و نيازمند مي كرد.

ربي يهودا هناسي مي ديد با مشكلاتي كه پس از ويراني بت هميقداش دوم براي يهوديان پيش آمده و نيز فشار روميان بت پرست بر آنها، به تدريج افراد كمتري به آموزش عميق تـورا مي پردازند و ممكن است فراموشي و بر اثر آن، خطايي در آموزش و انتقال تـوراي شفاهي به وجود آيد. به همين دليل، با استفاده از علم گسترده خويش و ثروتي كه داشت، بسياري از تناها را به دور خود گردآورده، همه هلاخاها و قانونهاي تـوراي شفاهي را به گونه اي كه امروزه در دست ماست، تدوين نمود و در كتابي به نام «ميشنا» به نگارش درآورد.

واژه ميشنا به معناي تحصيل و مطالعه است. چون در آن زمان، شماري از يهوديان به زبان آرامي سخن مي گفتد، ربي كوشش كرد ا زبان عبري را در ميا آنها رواج دهد. بنابراين ميشنا به زبان عبريِ بسيار رواني نوشته شد كه داراي اصطلاحات و نامهاي آرامي، يوناني و رومي است و تدوين آن در حدود 18 قرن پيش (حدود 3980 عبري) پايان يافت. ميشنا دربرگيرنده تـوراي شفاهي (توضيحاتي كه مشه ربنو درباره دستورهاي الهي به بني اسرائيل فرموده بود) است و در شش سِدِر (جلد) و در63 مَسِخِت (رساله) تنظيم شده است.

الف) سدر زِراعيم (بذرها)

از قوانين كشاورزي، وظايف ديني كشاورزان، قانونهاي نماز، عبادت و براخاهاي مختلف سخن مي گويد. براي مثال: پيش از استفاده از هر نعـمتي در اين جهان بايد از خداوند و خالق هستي تشكر كنيم (براخا بگوييم) يا فصلي ديگر كه درباره قوانيني از تـورا سخن مي گويد و به موجب آن، كشاورز يهودي موظف است تا گوشه مزرعه خود را درو نكرده، براي استفاده فقرا باقي گذارد.

ب) سدر مُوعِد (اعياد)

قانونها و مراسم مربوط به اعياد، روز شبات و كارهاي ممنوع در اين روزها بيان شده است.

ج) سدرناشيم (زنان)

از قوانين ازدواج و طلاق، روابط زناشويي و زندگي خانوادگي گفتگو مي كند.

د) سدر نِزيقين (خسارات)

داراي قوانين مدني و جنايي، دادگاههاي شرعي و عُرفي و روش كار آنها، مالكيت، قرض گرفتن و وام دادن، سرقت، غَصْب، بدهكاري، انواع تعهدات مالي و قانونهاي خريد و فروش است.

ه) قُداشيم (مقدسات)

قوانين مربوط به كاهنان و لاويان، عبادتها، تقديم قربانيها در بت هميقداش، خوراكيهاي حلال و حرام و ذبح شرعي است.

و) سدر طِهارُوت (طهارت و پاكي)

قوانين مربوط به طهارت و پاكيزگي جسم و روح، نحوه غسل در ميقْوِه و شرايط آن است.

فصول پدران (پيرْقِه آوُوت) بخشي از سدر نزيقيم است كه از نصايح و پندهاي خردمندانه برخي از تناهاي بزرگ گردآوري شده و هر ساله در 6 هفته بين موعدهاي پسح و شاووعوت، در روزهاي شبات خوانده مي شود.

يكي از پندهاي ربي يهودا چنين است: «هميشه سه چيز را به خاطر داشته باش تا هرگز مرتكب خطا نشوي، چشمي هست كه همه چيز و همه كس را مي بيند، گوشي وجود دارد كه همه چيز را مي شنود و دستي هست كه تمام اعمال تو را ثبت مي كند» كه در واقع، اشاره به نخستين اصل از سيزده اصول ايمان يهوديت مبني بر حضور و نظارت خداوند در همه جا و هر زمان است.

تدوين تلمود

ميشنا طوري تنظيم نشده بود كه بتواند به تمام پرسشهاي عامه مردم درباره قوانين دين يهود پاسخ قطعي بدهد، بلكه ‎براي آن تدوين شد تا كمكي جهت دانشمندان يهود به هنگام تصميم گيري و صدور فتوا درباره يك مسأله ديني باشد.

اين مجموعه، قوانين و نتيجه بحثهاي دانشمندان را به صورت كوتاه، مختصر، مفيد و بدون ذكر استدلال و اثبات آنها بيان مي كند. بنابراين به زودي پس از تدوين ميشنا، گردآوري تفسيرهايي كه حاوي توضيح مطالب ميشنا و اثبات قوانين آن با استفاده از پاسوقهاي تـوراي كتبي بودند، در دانشگاههاي ديني آن زمان شروع شد و سرانجام، كتابي به نام «گِمارا» (مكمل) در دسترس دانش پژوهان قرار گرفت. مؤلفان گمارا را « ِامُورا» (توضيح دهنده يا مفسر) مي گويند.

به مجموعه ميشنا و گمارا، «تلمود» گفته مي شود كه به معناي آموزش و تعليم است. دو تلمود وجود دارد:

1 - تلمود يِروشَلْمي كه در مدتي كمتر از 100 سال پس از تدوين ميشنا در بيت المقدس (اورشليم) تدوين شد.

2- تلمود بابِلي‎‎ كه نزديك دو قرن پس از تلمود يروشلمي و در حدود 1500 سال پيش (3260 عبري) «راو آشِه» و «راوينا» در 37 جلد در بابِل و ايران گردآوري و تأليف كردند. تلمود بابلي مُفصل تر و در بحثها، غني تر از تلمود يروشلمي است، بنابراين بيشتر مورد مطالعه قرار مي گيرد.

با تأليف تلمود، مطالب تـوراي شفاهي كه از زمان مشه ربنو، پيامبران و رهبران مذهبي يهود، آن را از نسلي به نسل ديگر منتقل كرده بودند، تدوين گشت و احتمال نابودي و فراموش شدن آنها از ميان رفت. تلمود بابلي به زبان آرامي كه زبان يهوديان آن دوره بابل بود، تأليف شده است. كمتر كتابي را مي توان يافت كه شالوده و نحوه بيان مطالب آن شباهتي با تلمود داشته يا همانند باشد و نيز به صفحات هيچ يك از كتابهاي معمول جهان شباهت ندارد. در ميان هر صفحه از تلمود، متن ميشنا و در پي آن، توضيحات، بحثها و استدلالهاي اموراها كه گمارا را تشكيل مي دهند، ذكر گرديده است. در اطراف متن، توضيح مطالب گمارا ذكر شده كه دانشمندان بزرگ در طي سالهاي پس از تدوين تلمود به توضيح آن پرداخته اند. به اين توضيحات، «پِروشيم» (جمع كلمه «پِروش» به معني تفسير و توضيح) گفته مي شود.

تلمود، دسترنج تفكر، كتابت و تبادل انديشه بيش از سه هزار نفر از علماي يهود در سرزمينهاي مختلف و زمانهاي متفاوت است. اين كتاب، دايرهالمعارف عظيمي از شريعت و فرهنگ يهود، پس از دوران تَنَخ (انبياي يهود) است كه در حول قوانين، تعاليم، مفاهيم، اعتقادات و نظريه هاي تورا دور مي زند و اشتباه است كه آن را صرفاً يك كتاب فقهي بپنداريم. زيرا به غير از قانونهاي مذهبي و شرح آنها، اطلاعات بسياري از حرفه هاي قضاوت، پزشكي، كشاورزي، ... و نيز افزون بر آنها مسائل اخلاقي و صفات انساني، انديشه و منطق در شناخت خداوند و نفْس انسان در اين مجموعه گرد آمده اند.

تلمود در ابتدا كتاب قانون نبوده، بلكه كتابي آموزشي براي مدارس بود كه در آن از حكمت يهودي و انديشه اقوام ديگري كه يهوديان آن زمان با آنها آشنايي داشته اند نيز سخن به ميان آمده است.

بزرگترين مفسر تـورا و تلمود «راشي» است. بيشتر داستانهاي تلمود درباره رهبران قــــوم يهود است. اين داستانها و مثالها كه بخشي از تلمود را تشكيل مي دهد «اَگادا» خوانده مي شود و به معناي گفتار يا تعريف است. گرچه گاهي تخيل پردازي و مبالغه در اين داستانها وجود دارد، بسياري از حقايق تاريخي و اجتماعي آن دوران را مي توان از آنها دريافت.

پايبندي به تـوراي شفاهي

اما چرا بايد به تعاليم تـوراي شفاهي مُقيد باشيم؟ و در واقع چرا بايد از دستورهاي علماي دين (بِت دين) پيروي كنيم؟ درتورا بحثي عنوان شده كه مفهوم آن چنين است:

« هرگاه داوريِ موضوعي براي تو دشوار باشد، برخيز و نزد داور زمان برو و سؤال كن تا تو را در اين موضوع آگاه نمايد. بر طبق تـورايي (قانوني) كه به تو فتوا مي دهد و بر اساس حُكمي كه به تو مي گويد عمل نما. از آن راهي كه به تو اعلام مي دارد منحرف نشو. اگر فردي تمرّد كرده و از آن داور اطاعت ننمايد، آن فرد را به شدت مجازات نما و اين عمل ناشايست را از بني اسرائيل دور نما».

مي بينيم كه تـورا هر گونه تخلف از دستورهاي سَنْهِدْرين (مجمع مُفسران و تعبيركنندگان تـوراي شفاهي) را ناروا و خطا مي شمارد. امروزه نام اين مرجع «رَبانُوت» (مجمع راوها و حاخامها) است كه بايد از دستورها وفتواهاي آنها پيروي كرد.

براي پي بردن به قدرت قانوني سنهدرين و ميزان اقتدار اين مرجع، واقعه اي كه در تاريخ يهود رخ داده است، ذكر مي شود. در زماني كه «رَبّان گَمليئِل»، «ناسي» يا رئيس سنهدرين بود، بنابر وظيفه اي كه داشت، حلول روز اول ماه تيشري را اعلام كرد. اما «ربي دُوسا بِن هُركيناس» از وي ايراد گرفته، اظهار نمود كه آن روز به اشتباه، اول ماه تعيين شده و اول تيشري، فرداي آن روز است.

«ربي يِهوشُوعَ بِن حَنينا» نيز اين اعتراض را وارد دانست. رَبان گمليئِل متوجه شد كه يهوديان دچار ترديد شده و نمي دانند كيپور (روزه و تعطيلي بزرگ يهوديان) چه روزي خواهد بود. به همين دليل احساس كرد كه بايد از تصميم و فتواي بت دين در اين باره جداً پشتيباني نمايد. او از ربي يهوشوع كه دانشمندي بزرگ، مهمترين و برجسته ترين معترض بر تغيير روز ماه بود، دعوت كرد تا روزي كه طبق نظر خودش كيپور است، درحالي كه جامه كار بر تن داشته، ‎عصا و كيسه پولش را همراه دارد - براي صرف نهار - به نزد او بيايد تا دستور ناسي و بِتدين به قوّت خود باقي بماند و ترديد يهوديان رفع شود. ربي يهوشوع گفت:

«چطور ممكن است من روزي را كه كيپور مي دانم، جامه كار پوشيده، چوبدستي به دست و كوله پشتي بر دوش بگيرم - خوراك بخورم - و گناه كبيره اي انجام دهم؟»

در اين هنگام، «ربي عَقيوا» كه استاد و فقيه ارجمندي بود، از ماجرا آگاه شد و فهميد كه ممكن است يهوديان دچار ترديد شوند و بين آنها تفرقه افتد. او كه استاد خود، ربي يهوشوع را آشفته مي ديد، به وي رو كرده و گفت: ربي اجازه بده درسي را كه به من ياد دادي، متذكر شوم. در تـورا سه بار به بت دين خطاب شده است: «اينها تاريخ اعياد مقدس من هستند كه آنها را اعلام خواهيد نمود» و منظورْ اين است كه تاريخ اعياد من، وابسته به شما (بِت دين يا دارالشرع) است، تاريخي كه شما اعلام نماييد مورد قبول من نيز خواهد بود.

پس نتيجه مي شود كه گفته هاي بت دين، مورد پذيرش خداوند است. بنابراين، هر چه ربان گمليئل (مرجع تقليد) گفته، صحيح و غير قابل اعتراض است. ربي يهوشوع نزد «ربي دوسا بن هركيناس» آمد. او نيز ربي يهوشوع را خطاب كرد و گفت: در تـورا نوشته شده « نزد داوري كه در آن عصرْ مرجع تقليد است، فتوا طلب كنيد» و برپايه همين آيه، در هر عصر و دوره اي، دستور بت دين آن عصر، قوت قانوني دارد و بس. اگر غير از اين بود، تو مجاز بودي با گفتار مرجع تليد عصر خود مخالفت كني و اگر چنين بود، از زمان مشه ربنو تاكنون هم با مراجع تقليد مخالفت مي شد.

ربي يهوشوع اين مطالب را پذيرفت و به خانه ربان گمليئل رفت. هنگامي كه ربان گمليئل او را ديد، از جايش برخاست و به وي احترام نهاد. سرش را بوسيد و گفت: خوش آمدي اي استاد من و اي طلبه من. چرا كه تو از نظر دانش، استاد من هستي؛ ولي از نظر اطاعت و فرمانبُرداري كه دستور مرجع تقليد را قبول كردي، شاگرد من هستي.

 

آشنايي با تلمود

باقر طالبي دارايي
Talmod-تلمودكلمه تلمود به معناي آموزش از فعل ثلاثي عبري لامد يعني ياد داد مي آيد و يا واژه تلميذ و مشتقات آن كه در زبان عربي رباعي هستند ارتباط دارد. تلمود كتاب بسيار بزرگي است كه احاديث و احكام يهود و فتاواي فقيهان اين قوم را دربر دارد. تلمود نماد عقلانيت، تفكر اجتهاد فقه كلام و در يك كلمه سمبل ادبيات ديني يهود است. سخن گفتن از تلمود سخن گفتن از تاريخ انديشه و فرآيند رو به رشد اجتهاد يهود است تلمود اثري ديرپاست كه ريشه در تاريخ و متن حوادث واقعه در زندگي پرمشقت يهوديان بويژه عالمان فقيهان و حكيمان اين قوم دارد. 
تلمود آميزه اي است از زبان آرامي و عبري و مجموعه اي است در دو عنوان جداگانه كه خود گواهي است بر آوارگي قوم يهود و حكايتي است از عصر پراكندگي حاكميت روميان و ظلم لشكريان روم. تلمود بابلي تلمود فلسطيني نشانه جدايي دوري و آوارگي يهوديان در سرزمين بابل وفلسطين هستند. اما به تلمود از زاويه اي ديگر نيز نگريسته و در توصيف آن چنين گفته شده است:
برخي از بيانات تلمود با ارزش بعضي نازيبا و برخي ديگر كفر بنظر ميرسند ولي در همان شكل به هم آميخته اش تشكيل دهنده اثري است فوق العاده در مورد تلاش انسان، خرد انسان و حماقت انسان.
 
انهدام معبد و آوارگي يهود
اداره امور ديني و انجام مراسم عبادي مذهبي در عصر معبد – آبادي بت هميقداش و تا قبل از انهدام آن توسط لشكريان روم در فلسطين متمركز بود و مسئوليت پاسخ گويي به سوالات شرعي برعهده شوراي بزرگ عالمان يهود – سنهدرين بود.
اما ديري تپاييد كه شكوه و عظمت حاكميت ديني و سياسي يهوديان بر سرزمين فلسطين بار ديگر پس از حمله لشكريان بخت النصر توسط سپاهيان روم درهم كوبيده شد و بساط سنهدرين برچيده گشت و معبد اين كانون اجتماعات مذهبي و عبادي منهدم گرديد. اكثر يهوديان از سرزمين فلسطين رانده شدند و دوران پراكندگي فرارسيد دوراني بس سرنوشت ساز و در عين حال پر از درد و رنج براي قومي كه طبق تعاليم ديني خود اتكايي بسيار زياد بر معبد فقيهان دين و سرزمين خود دارد. اينك جامعه يهودي با چالشي بزرگ مواجه بود چالشي كه آينده حيات معنوي قوم را سخت تهديد ميكرد حال قوم يهود با اين پرسشهاي اساسي روبه رو بود كه چگونه بايد اعمال عبادي خود را كه بسياري از آنها بر معبد و سرزمين فلسطين متكي است بجاي آورد؟ در نبود سنهدرين مسايل شرعي خود را چگونه و با مراجعه به چه كساني حل وفصل كند؟ و از همه مهمتر تورات كه منبع اصلي حيات معنوي قوم يهود است و در نظر آنها تمسك به آن و عمل به احكامش به عنوان تنها را ه نجات است در حصار تنگ كلمات و عبارات چگونه ميتواند پاسخگوي نيازمنديهاي دنيوي و اخروي اين قوم باشد؟
بزرگان قوم يهود بخصوص بعد از انهدام معبد براي دوران پراكندگي راهكارهايي را جستجو كردند آنها تلاش كردند تا مشكلات را حل كنند و پاسخ هاي مناسبي براي اين سوالات اساسي بيابند. فقهاي يهود كه به ربي يا راو شهرت داشتند عهده دار اين وظيفه خطير شدند. جمعي از آنها پاي در جاي سنهدرين گذاشته و از آن پس شرح و تفسير تورات را به عنوان يك تكليف شرعي پذيرا شدند و بر مسند فتوا تكيه زدند. اينان در فلسطين و در جمع اندك يهوديان باقيمانده در آن ديار و در بابل تبعيدگاه يهوديان به تدريس، تفسير و تاويل تورات يا شريعت مكتوب پرداختند. اين دوره يعني اواسط قرن سوم ميلادي دقيقا زماني است كه رياست عقلاني و معنوي قوم يهود به بابل رفته و در آنجا مستقر شده است و يهوديان تبعيدي اين سرزمين با بهره گيري از فضاي باز و آزاد سرزمين پارس كه آن زمان تحت حاكميت ساسانيان زرتشتي مسلك بود تلاش بسيار روا ميداشتند.
در سال 68 م كه لشكر روم اورشليم را محاصره كرد يكي از ربي ها بنام ربان يوحنان بن زكاي از آنجا به شهرهاي ساحلي يونه رفت و در آنجاي يك نوع دارالتعليم ايجاد كرد كه آن را به زبان عبري ميدراش گفته اند وي در صدد برآمد كه در آنجا حيات ادبي قوم خود را بوسيله تنظيم و تدوين شرايع و اصول آيين موسوي بقا و ثبات بخشد.
 
و اين آغاز راهي بس طولاني به درازاي چند قرن بود كه لحظه لحظه آن پر از حوادث خوش و ناخوش است اگرچه رياست شورايي كه بن زكاي تاسيس كرده بود از سوي روميان به رسميت شناخته شد و رئيس آن لقب بطرك گرفت اما اين حوزه شصت سال بيشتر دوام نياورد و كارهاي بزرگ و ناتمام او بر دوش آن دسته از بازماندگان قليلي افتاد كه با تومارهاي اوراق و مكتوبات خود به شهر جليل كوچ كردند.

گردآوري ميشنا
با گسترش فعاليت علمي حوزه هاي يهود در جليل و ظهور عالمان بزرگ و برجسته اي نظير ربي مئير و ربي يهودا هناسي مدارس علميه يهودي رونق يافت و طي چند قرن شش نسل از ربيها در همين حوزه ها و مدارس علوم ديني به شرح تفسير و تاويل تورات پرداختند. ايشان كه در زبان عبري به تناييم - آموزگاران شريعت - شهرت داشتند حجم وسيعي از شرح و تفسيرهاي گوناگون كه هنوز بصورت شفاهي بود فراهم آوردند. بعدها با تلاش ربي يهودا هناسي حاصل تلاش اين عالمان در مجموعه اي شامل تمامي شريعت شفاهي با نام ميشنا يا ميشناي كبير يهودا هناسي ظهور كرد.
ميشنا از ريشه عبري شينون به معناي يادگرفتن ياددادن يا تكرار كردن درس است و به تعليمات شفاهي يعني آنچه بوسيله تكرار كردن ميتوان فرا گرفت اشاره ميكند. اين اسم در مقابل ميقرا كه به معناي قرائت متن كتاب مقدس است آورده ميشود و از اين رو ميشنا بر تمامي احكام شرعي - تورات منقول از حضرت موسي يا تورات شفاهي - كه توسط فقهاي يهود طي قرنها از تنخ يا تورات مكتوب استخراج شده اند اطلاق ميگردد.
زباني كه ميشنا به آن زبان نوشته شده است شكلي از زبان عبري بومي است كه با زبان عبري كتاب مقدس - عهد عتيق - فرق دارد. صفت مشخص ميشنا موجز بودن جملات و فقدان پيرايه هاي ادبي در آن است.

فهرست مطالب ميشنا
ميشنا در شش بخش يا به زبان عبري شش سدر تدوين شده است:
1- زراعيم: -بذرها- در 11 رساله. در اين بخش از مسايل مربوط به كشاورزي، عذاها، سرزمين فلسطين و مسائل متفرقه ديگر سخن به ميان آمده است.
2- موعد: - عيدها - در 12 رساله. درباره روز شبات - شنبه- مناسبت ها و اعياد سال.
3- ناشيم: - زنان - در 7 رساله. درباره مسائل و احكام مربوط به ازدواج، طلاق، نذر و قسم.
4- نزيقين: - خسارتها - در 10 رساله. درباره حقوق مدني و كيفري، ساختار قضايي، دادگاه هاي حقوقي و كيفري و آئين دادرسي.
5- قداشيم: - مقدسات - در 11 رساله. درباره معبد و مراسم عبادي تقديم قرباني.
6- طهاروت: -طهارت- در 12 رساله. درباره احكام طهارت و نجاست شرعي.

گمارا يا تفسير ميشنا
فقهاي يهود با تلاش و جهد وافر خود اجازه ندادند تورات در حصار تنگ كلمات باقي بماند. آنان با شرح و تفسير و با اجتهاد خويش نص تورات را پويا ساخته و آن را براي مسايل و نيازهاي روز جامعه يهود پاسخگو و انعطاف پذير نموده اند. از اين همه تلاش كه در راه تفسير تورات برداشته شد مجموعه اي عظيم بنام ميشنا براي نسلهاي بعدي و تا به امروز باقي مانده است.
اما ميشنا بسيار گسترده و در عين حال از ايجاز و اختصاري شديد در عبارات و جملات برخوردار بود. اين ايجاز و اختصار مفرط و بيش از اندازه بدان خاطر بود كه از بركردن آن براي حافظان آسانتر شود. از اين رو ميشنا براي كسي كه به تاريخ و سوابق زندگي يهود معرفتي نداشته باشد به نحو عاجز كننده اي مختصر و مبهم است. اين ايجاز و ابهام عده اي از فقها را بر آن داشت كه به شرح و تفسير آن روي آورند. اينان كه به اموراييسم - شارحان- ملقب بودند، همانند شش نسل پديد آورندگان ميشنا يعني تناييم طي شش نسل تلاش فكري و فقهي خود دو اثر گرانبها را به جامعه يهود تقديم داشتند.
اموراييم بابل و فلسطين همان كاري را كه تناييم آن دو ديار در قبال تورات انجام داده بودند درباره ميشنا كرده اند. يعني اگر تناييم به شرح و تفسير و روزآمد كردن تورات پرداختند و در نتيجه ميشنا را به جامعه عرضه داشتند اينان به توضيح و تنيين ميشنا و اجتهاد در تعاليم آن همت گماردند كه ثمره تلاش آنها دو تفسير يا دو گمارا تحت عناوين گماراي اورشليم از اموراييم فلسطين و گماراي بابلي از اموراييم بابل بود.
اين دو تفسير صرفنظر از تفاوتي كه از نظر مكان كتابت و هويت تدوين كنندگان دارند از لحاظ كمي و كيفي نيز با هم تفاوتهايي دارند كه از افتراق كمي آن دو ميتوان به اختلاف در حجم مطالب هريك اشاره كرد گماراي اورشليم در مقايسه با گماراي بابلي از حجم مطالب كمتري برخوردار است و اين تفاوت به حدي است كه حتي نقل شده است كه تفسير بابلي 11 برابر خود ميشنا است.
با گذشت زمان طي حدود 250 سال با كار جدي و جرح و تعديلهاي اموراييم تفسير بابلي شكل گرفت و در قرن پنجم ميلادي به شكل مجموعه اي بنام تلمود بابلي مركب از ميشنا و گماراي بابل درآمد. در مقابل با ادغام گماراي اورشليم و ميشنا - تلمود اورشليمي يا فلسطيني شكل گرفت. وجه مشترك هر دو تلمود ميشنا و نقطه افتراق آنها گماراست.
 
تفاوت هاي تلمود بابلي و تلمود فلسطيني – اورشليمي
1- تلمود اورشليمي يا فلسطيني از مباحثي نظير مسايل مربوط به سرزمين فلسطين و وضعيت كشاورزي در آن مرز و بوم به اطناب سخن ميگويد. در حالي كه در تلمود بابلي از اينگونه مباحث كمتر سخن به ميان آمده است.
2- برخلاف تلمود بابلي كه پر از حكايات، داستان و افسانه است در تلمود اورشليم از اين قبيل موارد كمتر ميتوان سراغ گرفت.
3-  گذشته از ناهمگوني در سازماندهي موضوعات و روشهاي فكري و تحقيقي، هر دو تلمود از نظر كيفيت تدوين نيز متفاوتند. انشاي تلمود بابلي با احتياط زياد و صرف وقت صورت پذيرفته است در حالي كه شتاب در ويرايش و عدم دقت و صرف وقت لازم و كافي از مشخصات بارز تلمود فلسطيني است.
4- از لحاظ تاريخي نيز تلمود بابلي و اورشليمي با هم تفاوت دارند. تلمود بابلي حدود 200 سال بعد از تلمود اورشليمي تدوين شد و از اين رو در مقايسه با آن از اعتبار بيشتري برخوردار است.
5-  روش هاي تحقيقي و تعليمي تلمود بابلي با توجه به قلمرو وسيع و تحليل عقلاني دقيق آن نسبت به تلمود فلسطيني فضاي بازتري براي بسط و توسعه مباحث فكري و عقلي فراهم آورده است.
6- و آخرين نكته اينكه تا قرنها توجه جهانيان به تلمود بابلي معطوف بود و تنها در اين صد ساله اخر علايق نهفته نسبت به تلمود فلسطيني بدار گشته است. اما با اين همه هنوز از تلمود فلسطيني بعنوان يك منبع درجه دوم بعد از تلمود بابلي ياد ميكنند.
 

طبقه بندي مطالب تلمود

از ويژگيهاي بارز و برجسته تلمود احتجاج ها، استدلال ها و مباحثات غامض، پيچيده و سرشار از تعقيد آن است. بعضي از مباحثات تلمود همان مباحثي هستند كه اموراييم طرح كرده اند، اگرچه احتمالا به هنگام تنظيم و ساماندهي بازسازي شده اند. تلمود برخلاق ميشنا خود را به بيان خلاصه اي از ديدگاه هاي متناقض و گوناگون، محدود نساخته و در پي شرح و بسط ديدگاه هاي اساسي و كلان و در بعضي مواقع نظريه هاي خرد و جزئي تناييم و اموراييم برآمده است.
با اين همه تلمود اثري متجانس و يكدست كه حاصل كار يك نويسنده باشد، نيست. تلمود حاصل و ثمره تقرير بر انديشه ها و گفتار فقيهان زيادي است كه در يك دوره نسبتا طولاني مي زيسته اند و هدف هيچ كدام از آنها خلق يك اثر مدون نبوده است. به همين دليل ما در تلمود با مباحث و موضوعات پراكنده و به ظاهر غير مرتبطي مواجه ميشويم كه دربرگيرنده طيف وسيعي از ديدگاه ها و علايق تلموديان است. در تلمود نميتوان از گرايش روشن با هدف خاصي سراغ گرفت. بطور كلي هر بحث تلمود نسبت به ديگر مباحث در عين حال كه داراي نوعي علقه و ارتباط است اما بيگانه و مستقل مينمايد.
از سوي ديگر از نحوه و روش بيان مطلب كه در تلمود به استخدام گرفته شده يعني شكل نقل قول مستقيم نظير ”ابيه ميگويد“ يا ”ربا بيان ميدارد“ برمي آيد كه اثر مزبور تاريخچه نظرات فقيهان اعصار گذشته يهود نيز هست. از ويژگي هاي ديگر تلمود ميتوان به فضاي آزاد حاكم بر مباحث تلمود نيز اشاره كرد. طرح ابهام و ايراد شبهه نه تنها مجاز كه از نظر تلمود مطالعه و تحقيق پيرامون مسايل مختلف و طرح ايراد و اشكال يك ضرورت پژوهشي و لازمه علم آموزي است. از نظر تلمود هيچ پرس و جويي ناصواب نيست و از طلبه انتظار ميرود حتي در خود تلمود تامل كرده آن را زير سوال برده و به نقد بكشد.
 
هلاخا و اگادا
از مباحث مربوط به تقسيم بندي مطالب تلمود بايد به دسته بندي مطالب به هلاخا و اگادا اشاره كرد. هلاخا به آن دسته از مطالب تلمود كه درباره شريعت و احكام شرعي است اطلاق ميشود. ميتوان گفت كه هلاخا در واقع همان فتاوا و نظرات فقهي عالمان يهود است كه با استناد به نص تورات و براساس اجتهاد و استنباط شخصي بيان شده اند. به تعبير ديگر هلاخا واژه اي عبري به معناي قوانين غير مكتوب است كه در اصطلاح به آن تفسير شريعت نيز ميگويند.
در تعريفي ديگر از هلاخا آنرا عبارت از شرح ها و تفسيرهاي منطقي گروهي از عالمان يهود درباره احكام تورات و نظرياتي كه عزرا براي نجات ملت يهود اظهار كرده بود دانسته اند كه هدف آن زنده نگه داشتن وجدان و هوشياري يهود است. هلاخا اصول زندگي فرد يهودي را در قالب ريخته و نيز قدمهاي او را استوار و هدايت ميكند. هلاخا همان فتوايي است كه تورات از آن سخن گفته و تجاوز – انحراف – به چپ و راست از آنرا گناه دانسته است.
اگادا نيز در لغت به معناي داستان و حكايت است و در اصطلاح تلمودي به هر چيزي در تلمود اطلاق كرده اند كه هلاخا نباشد. بطور كلي اگادا مشتمل است بر امثله يا داستان هايي كه براي رفع ابهام مي آيد، تكه هايي از زندگي نامه، تاريخ، پزشكي، سحر، تشويق افراد به پاكدامني و پيروي از شريعت. اغلب اوقات بعد از بحث درباره موضوع بغرنج و ملامت آور براي انبساط خاطر طلاب علوم، داستاني از اگادا به تعبير درست تر داستاني اگادايي نقل ميشد.
البته بايد توجه داشت كه اعتبار و ارزش هلاخا و اگادا متفاوت است. هلاخا يك حكم ديني محسوب ميشود و تا روزي كه بوسيله يك مرجع تقليد صلاحيت دار نسخ نشده، عمل به آن واجب است. اما اگادا بعنوان نظر شخصي دانشمندان بشمار آمده و براي جامعه بصورت كلي يا فردي داراي نيرويي الزام آور نبوده است.
 
منابع تلمود
علاوه بر ميشنا و تعاليم اموراييم بابل يا فلسطين از منابع ديگري نيز در تهيه و تدوين تلمود استفاده شده است. از آن جمله ميتوان از موارد ذيل نام برد:
الف- آن دسته از تعاليم ربي هاي ميشنا – تناييم - كه در خود ميشنا نيامده است. به اين منابع اصطلاحا ميشناي خارجي با به زبان آرامي بريتا ميگويند. بريتا انواع و اقسامي داردكه از باب نمونه ميتوان به اين موارد اشاره كرد:
1- ميدراش تناييمي يا هلاخايي:
در هر جاي تلمود كه متن اصلي تورات آمده باشد بويژه آنجايي كه بحث مسايل قانوني و شرعي مطرح است، اغلب با نقل يك بريتا كه بظاهر نظر ديگري درباره حكم مورد بحث دارد آغاز ميشود. بسياري از اين ميدراش هاي تناييمي كه در تلمود آمده اند شبيه ديگر آثار ميدراشي نظير مخيلتا در شرح سفر خروج، سفيرا در تفسير سفر لاويان يا سيفره در شرح سفر اعداد و تثنيه هستند. اينها همه كارهايي هستند كه از مكتب علمي ربي عقيوا بن يوسف و ربي يشماعيل ناشي شده اند.
2- بريتاهاي ضميمه شده به ميشنا:
اين منابع شباهت زيادي به توسيفنا دارند – توسيفنا به معناي ضميمه يا متمم اثري تناييمي است كه مطابق فهرست مطالب ميشنا تنظيم شده است و توضيحاتي درباره موضوعات علمي و مطالب اثباتيه اي است كه معمولا از ميشنا حذف شده است. رابطه دقيق اين اثر با مجموعه رسمي احكام يهود همچنان در هاله اي از ابهام است.

ب- تعاليم امورايي فلسطيني

عليرغم همه تبعيدها و سختگيري ها سرزمين فلسطين همچنان به مطالعه و تحقيق در تورات ادامه ميداد و مركزي براي تعليم تورات محسوب ميشد. در آنجا نيز با همان شيوه رايج حوزه هاي علميه بابل باب اجتهاد و استنباط باز و مجالس درس و بحث برپا بود. فعاليت هاي علمي و تحقيق آنها را ميتوان در پيكره تلمود فلسطيني يافت. در تلمود فلسطيني از اين منابع بسيار استفاده شده است.
ج- اگادا:
چنانكه در مبحث مربوط به اگادا شرح داديم، اگادا آن دسته از تعاليم رباني است كه به مسايل شرعي مربوط نيست. اگادا از منابع تلمودي محسوب ميشود و ميتوان آنرا در طبقات ذيل دسته بندي كرد:
1- تفسيرهاي كتاب مقدس كه اغلب از مواعظ كنيساها اخذ شده اند.
2-  تعاليم، معيارها و نكات اخلاقي
3- حكايات و داستانهايي كه درباره ربي هاي يهود نقل شده اند.
4-  عقايد و آداب و رسوم عامه مردم و جزئياتي از فرهنگ عمومي جامعه بويژه مسايلي نظير اعتقاد به نيروهاي جادويي و برخي دستورالعمل هاي طبي عاميانه.

د- فتواهاي شرعي ربي ها

بايد تاكيد كنيم كه كتابت سنت شفاهي طي دوره شكلگيري ميشنا مجاز نبود. لذا فتواهاي شرعي فقيهان و ديگر منابعي كه مورد استناد تلمود هستند، به نقل از حافظان شريعت شفاهي است كه سينه به سينه نقل شده و به نسلهاي بعدي – تدوين كنندگان نهايي تلمود – رسيده است. لذا استفاده از آرا و نظرات فقهي عالمان دين و وارد كردن آن در متن تفسيرها شيوه اي رايج بود.
 
زبان تلمود
زبان هر دو تلمود با هم فرق دارد. هر كدام داراي گويش خاصي از زبان آرامي هستند. گماراي فلسطيني به لهجه آرامي غربي نوشته شده و بسيار شبيه به زبان آرامي كتابهاي عزرا و دانيال است. اما گماراي بابل با لهجه آرامي شرقي كتابت شده است. از سوي ديگر با زبان عهد عتيق و ميشنا كه عبري است نيز تفاوت دارد. اگرچه زبان عبري ميشنا عبري بومي است و با عبري عهد عتيق اندكي متفاوت است.
 
تفسير تلمود
از همان ابتدا فهم تلمود حتي براي بااستعدادترين افراد يهود مشكل مينمود. ويرايش غير روشمند و نامنظم تلمود موجب شده بود كه در درك هر بخش از آن بدون شناخت و معرفتي پيشين از زمينه ها و مباني مفاهيم و اصطلاحات يا به تعبير مسامحه آميز شان نزول مطالب ناممكن شود. زبان نامانوس آرامي تلمود نيز مشكلي مضاعف بود. در اين ميان يهوديان خارج از سرزمين بابل يا فلسطين بخاطر عدم دسترسي به فقيهان مشكلات بسياري را متحمل ميشدند. در ابتدا با ارسال پيك و طرح پرسش و استفتا از فقيهان و حكيمان تلمودي حل مشكلات و ابهامات خود را جستجو ميكردند. همين نامه ها كه از سوي يهوديان خارج از سرزمين بابل يا حتي از طرف شاگردان آنها كه در بابل ساكن بودند، ارسال شده بود و در آنها از معاني واژه، اصطلاح يا شرح و تفسير عبارتي از تلمود پرسش شده بود و مجموعه پاسخها و فتاواي فقيهان اولين تفسيرهاي تلمود را رقم زدند. البته در اين زمان كه رويكردي به تفسير تلمود ظهور كرده بود ديگر نه از تناييم خبري بود و نه از اموراييم. حال ميبايست از گائون ها سخن گفت. ايشان كساني بودند كه گامهاي اوليه را در مسير تفسير تلمود برداشتند. گائون در ابتدا به معناي رئيس دارالعلم يا حوزه علميه بكار ميرفت. اينان وارثان اموراييم و مراجع اصلي و اوليه شرح و تفسير تلمود بودند. گائون ها در تدريس و تفسير تلمود از همان سنت و سبك اموراييم پيروي ميكردند.

در اينجا تعدادي از تفسيرها را معرفي مي نماييم:
1- تفسير ربي حننئل بن حوشيئل:
اين تفسير اولين تفسير مهمي است كه براساس مكتب فكري يهوديان اسپانيا و شمال آفريقا ، سفارادي درباره تلمود نوشته شد.
2- تفسير كليد قفلهاي تلمود

اثر ربي نيسيم گائون

3- تفسير ربنو گرشوم
4- تفسير راشي
او كه نام اصلي اش ربي شلومو بن ييصحاق تروايي است، از شاگردان ربي گرشوم بحساب مي آيد. راشي در قرن يازدهم مي زيست و در حوزه هاي آلمان  و فرانسه تحصيل كرد. احكام هلاخايي، فتواها و اشعار مذهبي زيادي از او بر جاي مانده است كه ابياتي از آنها امروزه جز ادعيه مشهور يهود است. اما بزرگترين دستاورد او يكي تفسير كبيرش بر كتاب مقدس – تنخ – و ديگري اثر جاودانه اش درباره تلمود بابلي است.
5- تفسير توسافوت
تفسير گروهي حاصل تلاش شصت تن از انديشمندان بزرگ يهود بنام توسافيست كه با الگوگيري از تفسير راشي آن را نوشته اند. گردآورندگان با پژوهش دقيق در تلمود اثري را خلق كرده اند كه بر آن نام تلمودي بر تلمود نهادند.
6- تفسير حيدوشه هلاخوت و اگادوت – نكات جديد بر هلاخاها و اگاداها
اين تفسير از مهمترين تفاسيري است كه بر تلمود نوشته شده است. نويسنده اين اثر ربي شموئل اليعزر هلوي ادلز معروف به مهارشا ميباشد. او برخلاف بسياري از مفسرين كه از عنصر اگادايي در تلمود غفلت كردند، تفسيري پردامنه از شرح حكايتها ارائه داد.
 
چاپ و انتشار تلمود
اگرچه بعد از گردآوري تلمود بخاطر ضرورتهاي آموزشي يك يا چند نسخه از آن استنساخ شد، اما با توجه به گرانسنگ، حياتي و حجيم بودن اين مجموعه و دشواري استنساخ، تلمود تا مدت ها در حصار مرزهاي فلسطين و بابل يا بعبارت دقيقتر در چهارديواري حوزه هاي علميه قديم باقي مانده بود و اندك نسخه هاي دستنويس كه توسط طلاب و از روي مجموعه اوراق يا با بهره گيري از حافظه قوي بعضي از آنها تهيه شده بود، تنها براي حوزويان قابل استفاده بود و عموم مردم از آن محروم بودند و يا اگر به آن دسترسي پيدا ميكردند قادر به فهم آن نبودند.
كار كتابت تلمود كه بنا به نقلي حدود 2 ميليون و 500 هزار واژه را در خود جاي داده است، درعين حال كه كاري بس عظيم و پراهميت بود دشوار و پرمشقت نيز مي نمود. عليرغم همه اين مشكلات طي زمان نسخه هايي از تلمود تهيه شد.
در ميان ناشران تلمود از انتشارات بومبرگ بايد بعنوان اولين ناشري كه به چاپ تلمود اقدام كرد نام برد. چاپخانه دانيال بومبرگ مسيحي اولين ويرايش تلمود را در سال 1520 م در پي اجازه پاپ لئو دهم در شهر ونيز عرضه كرد. چاپ تلمود بابلي در سالهاي 1520 – 1523 م و تلمود فلسطيني در سالهاي 1523 – 1524 م انجام گرفت. صفحه بندي خاصي كه دانيال بومبرگ بكار برد تقريبا در تمامي چاپهاي بعدي حفظ شده است. وي تلمود فلسطيني را بدون هيچگونه تفسيري چاپ كرد. مطالب هر صفحه از آن در دو ستون تنظيم شده است. اما تلمود بابلي را با قسمتي از گمارا در وسط صفحات چاپ كرد كه در يك طرف آن تفسير ربي شلومو بن اسحاق كه به نام راشي معروف است ديده ميشود و در طرف ديگر يادداشتها و توضيحات مفسران بعدي.
مشكلات چاپ و توزيع تلمود صرفا مسايل اقتصادي، نيروي كار انساني و فقدان صنعت چاپ نبود. تعقيب و آزار و اذيت يهوديان و دست اندركاران اين وظيفه خطير را نيز بايد به آن اضافه كرد. بيان تمامي حوادثي كه در تاريخ بر تلمود و ناشران آن گذشت، خود رساله اي جداگانه ميطلبد. اما به اين چند نكته اشاره كنيم كه كليسا و جامعه مسيحي مشكلات زيادي بر سر راه چاپ و نشر تلمود ايجاد كرده بودند، چاپخانه ها را بستند، ناشران و دست اندركاران را شكنجه كرده، حبس نموده و يا بدار آويختند و به بهانه هاي گوناگون تلمود را به آتش كشيدند و خونهاي زيادي را در اين مسير بر زمين ريختند. از حكم حاكمان مسيحي به ممنوعيت مطالعه و تحقيق و نشر تلمود كه تا مدتها به اعتبار خود باقي بود، همچنين از تلاش روحانيت مسيحي در جهت معرفي تلمود بعنوان يكي از كتب ضاله كه در آن به مسيح توهين شده است سخن نمي گوييم.
اگر تلمود همچنان باقي است اين بقا مرهون زحمات فقيهان و حكيمان يهود و بيش از همه مديون آزادانديشي پارسيان و فضاي آزاد حاكم بر سرزمين پارس و نيز فضاي باز حاكم بر جوامع اسلامي – بعد از ظهور و گسترش اسلام به مناطق يهودي نشين با ديگر ممالك كه بعدا يهوديان به آنجا كوچ كردند- ميباشد. يهوديان ساكن كشورهاي اسلامي با بهره برداري از حسن معاشرتي كه مسلمانان بنا به تعاليم ديني خود با آنها داشته اند، توانسته اند خود، دين خود و تلمود را حفظ كنند. اين حقيقتي است كه اغلب تاريخ نويسان و حتي بعضي عالمان و مورخان يهود علي رغم بعضي تعصبات بدان اذعان داشته و گفته اند كه هرچه مسيحيان بر يهوديان سخت گرفته اند، مسلمانان برمبناي شريعت سهله و سمحه خود با آنها از در تسامح و تساهل وارد شدند.
مقالات مرتبط:
گنجینه ای از تلمود
تلمود
سیری در تلمود
دوران پس از تلمود

گئونيم








http://www.iranjewish.com/binesh/rosh_order.jpg

در زمان تدوين تلمود (قرن 43 عبري - حدود 1500 سال پيش) كشور بابل - قسمتهايي از عراق امروزي - مركز اصلي يهوديان به شمار مي رفت. شهرهاي «سورا» و «پومبديتا» به علت وجود دانشگاههاي علوم ديني (يشيوا) در آنها از معروفيت خاصي برخوردار بودند و همه براي آموزش تورا و يافتن پاسخ پرسشهاي ديني خود به اين مراكز مراجعه مي كردند. همزمان با پايان تدوين تلمود، پادشاهان ساساني كه آن هنگام حاكم بابل نيز بودند، آزاديهاي يهوديان را محدود ساخته، دانشگاههاي آنها را تعطيل كردند.


دانشمنداني كه در كمتر از يك قرن پس از تأليف تلمود مي زيستند، «رَبانان سِوُرائيم» يا «استدلاليون» خوانده مي شدند. اين افراد در تفسير يا حذف و بسط تلمود كمترين دخالتي نداشتند و همه كوشش و هَمّ خود را وقف تشريح گمارا كرده، سعي كردند كه آن را به گونه قابل فهمي براي همه افراد در آورند.


دوره گِئونيم (گائونها)


اوايل اين دوران، با ظهور اسلام معاصرگشت و مسلمانان با شكست پادشاهان ساساني، بر بابل نيز چيره شدند. براي يهودياني كه در قلمرو اعراب مي زيستند، دوره جديدي از آزادي آغاز شد. حكام مسلمان به مراتب روشنفكر تر از رهبران مسيحي يا زرتشتي آن زمان بودند و يهوديان تحت تسلط مسلمانان در صلح وصفا زندگي مي كردند. هواي تازه آرامش و آزادي براي يهوديان بابل به جريان درآمد و دانشگاههاي «سورا» و «پومبديتا » دوباره گشوده شده، يك بار ديگر بابل، مركز آموزش تورا و علوم ديني براي تمام يهوديان جهان شد. گرچه يهوديان موظف به پرداخت مالياتي به نام «جَزيه» به مسلمانان بودند، براي خود سازمان منظم و دادگاههاي ويژه اي داشته، به صورت يك جامعه آزاد يهودي در آنجا مي زيستند.


در اين دوران، دانشگاههاي «سورا» و «پومبديتا» بيش از دوره هاي گذشته در زندگي يهوديان اهميت يافته و رؤساي آنها داراي لقب «گائون» يا علامه و نابغه بودند و نيز مقام و منصب «رُوش گالوتا» يا «رئيس يهوديان پراكنده در جهان»، مانند سابق شكوهمند و با عظمت شد. در حالي كه روش گالوتا به امور اداري و سياسي يهوديان رسيدگي مي كرد، گئونيم به امور فرهنگي و ديني مي پرداختند. اما در بيشتر موارد، گئونيم از حيث تأثير و نفوذ كلام بر روش گالوتا برتري داشتند. گائونِ شهرِ سورا، سرپرست تمام امور مذهبي يهوديان بود. همچنين هر چند ماه يك بار جلساتي متشكل از دانشمندان مناطق مختلف با رياست گائون تشكيل مي شد كه در آنجا بخشهايي از تلمود مورد بحث قرار مي گرفت. يهوديان از تمام كشورها به گائون نامه نوشته، و درباره مسائل مذهبي و فتواهاي شرعي


سؤال مي كردند. شماري از اين پرسش و پاسخها تا امروز محفوظ مانده اند كه داراي اهميت بسياري هستند؛ زيرا اين نامه ها بسياري از مسائل ديني را كه از زمان امورائيم تا آن روزگار مطرح شده بودند، روشن مي سازند.


گئونيم آنچنان مهم و مشهور بودند كه يك دوره 500 ساله (4800 - 4300 عبري) به عصر گئونيم معروف شده و از حوادث مهم آن، پيدايش و از هم پاشيدگي گروه «قِرائيم» بود. گئونيم كه انتخاب «روش گالوتا» را برعهده داشتند، در حدود سال 4460 عبري از گزينش «عانان بن داويد» كه نامزد مقام روش گالوتا بود، خودداري كردند. انتخاب نشدن عانان، به سبب بي اعتقادي او به تلمود بود. به همين علت، وي به فلسطين رفت و در آنجا به تبليغ عقايد خود پرداخت. پيروان او به «قرائيم» معروف شدند كه نام اين گروه، از كلمه «ميقرا» و به معني قرائت تورا است. قرائيم، منكر اين حقيقت بودند كه توراي شفاهي را خداوند به مشه (حضرت موسي) ابلاغ فرموده است و طي قرنها آن را انبيا به تنائيم و امورائيم منتقل كرده اند. آنها مي گفتند كه تنها بايد مفهوم تحت اللفظي مندرجات تورا را در نظر گرفت و آن را همان گونه اجرا كرد و نبايد تورا را تفسير كرده يا توضيحات توراي شفاهي را به كار برد. ولي خود ايشان مدتي بعد، تورا را طبق عقايد خود تفسير كردند.


مثلاً آنها مي گفتند كه فرد بيمار براي درمان خويش نبايد به پزشك مراجعه كند، زيرا تنها خداوند است كه قدرت شفا دادن بيماران را دارد. پس استفاده از دارو حتي براي بيماران بد حال، خلاف شرع است.


روز شبات (شنبه) براي قرائيم، روز تاريك و حُزن انگيزي بود، زيـــرا معتقد بودند مفهوم اين پاسوق: «در روز شبات در هيچ يك از مساكن خود آتشي نيفروزيد»، اين است كه در تمام شبانه روز شبات نبايد هيچ آتشي در خانه روشن باشد، حتي اگر آن را پيش از فرا رسيدن شبات افروخته باشند. در صورتي كه بر طبق توراي شفاهي مي توان آتشي را پيش از غروب روز جمعه روشن كرد و در شبانه روز شبات از نور و حرارت آن – بي هيچ دخالت و دستكاري - بهره گرفت. پس فقط افروختن آتش در شبانه روز شبات ممنوع است و نه استفاده از حرارت و روشنايي آن. اما قرائيم با اين توضيح مخالف بودند و شبانه روز شبات را در تاريكي و سرما به سر مي بردند.


آنها تقويم عبري را كه تناها تنظيم كرده بودند، قبول نداشتند. بنابراين بيشتر اتفاق مي افتاد كه روز كيپور يا ديگر اعياد را در روزي غير از روزهايي كه همه يهوديان برگزار مي كردند، اجرا مي نمودند. مهمترين تغييراتي كه آنها در مذهب خود انجام دادند، تغيير تاريخ اعياد مذهبي، عدم رعايت قداست شبات، تغيير در قوانين ازدواج، طلاق و مقررات مربوط به خوراكيها (كشروت) بود.


قرائيم مقررات بي پايه و اساس خود را روز به روز سخت تر كردند، به گونه اي كه مذهب براي آنها به صورت تيره و غَمناك درآمد. آنها به علت مطالعه پياپي، در دستور زبان مهارت بسياري داشتند و با استفاده از قواعد دستوري به اثبات گفتار خود برپايه واژه هاي تورا مي پرداختند. گئونيم به شدت با قرائيم مخالفت مي كردند، زيرا معتقد بودند كه روش قرائيم، شيوه حقيقي مذهب يهود نيست. سرانجام به اين نتيجه رسيدند كه بايد در برابر آنان يك سلاح مؤثر داشته باشند و آن اين است كه آنها نيز مانند قرائيم در دستور زبان عبري مهارت كامل يافته، ادعاهاي باطل آنها را رد و كذب بودن آن را ثابت كنند. از اين رو گئونيم، مردم را تشويق كردند كه به همان اندازه كه تلمود را مطالعه مي كنند، به تحصيل تَنَخْ يا مجموعه كتب توراي كتبي نيز بپردازند. بدين ترتيب، به تدريج گئونيم اوضاعي پديد آوردند كه در قرن 48 عبري، مردم نه تنها به تحصيل تنخ و تلمود، كه به آموزش علوم مختلفي چون شعر و فلسفه علاقه مند شدند. در اين حال، قرائيم روز به روز ضعيفتر مي شدند تا سرانجام، يكي از بزرگترين گائونها ضربت كاري را بر نهضت آنها وارد آورد.


راو سِعَدُيا گائُن


از بزرگترين و معروفترين گئونيم است كه در مصر زاده شد. او دانش پژوه بسيار برجسته اي بود كه افزون بر آگاهي از توراي كتبي و شفاهي، از علوم اسلامي و تعليمات قرائيم هم آگاهي عميق و وسيعي داشته و به غير از زبان عبري، بر زبانهاي عربي و يوناني نيز مسلط بود. هنگامي كه تنها 23 سال داشت، رساله بسيار جالبي نوشت كه در آن ضمن حمله شديد به قرائيم، اهميت قوانين توراي شفاهي، دستورها و سنتهايي را كه به ما رسيده اند، به خوبي نشان داد. وي كتب مقدس را به زبان عربي كه زبان رايج آن دوره يهوديان بود، ترجمه كرد. در حاشيه اين ترجمه، تفسيرهاي راو سعديا كه ضمن آن به فلسفه گمراه كننده قرائيم حمله شده بود، به چشم مي خورد.


به محض اينكه رهبران قرائيم، مقاله اي در رد دلايل راو سعديا منتشر مي كردند، وي رساله هايي عليه عقايد آنها مي نوشت. هنگامي كه راو سعديا به مقام گائوني سورا رسيد، شهرت و شكوه نويني براي آن دانشگاه كسب كرد. در اين هنگام، صداي قرائيم كاملاً خاموش شده بود. او مقالات و رساله هاي بسياري در مورد تلمود و زبان عبري نوشت كه معروفترين آنها درباره فلسفه يهود است. كتاب مشهور وي به نام « اِمونُوت وِِ دِعُوت» (ايمان و دانش) هنوز هم مطالعه و تدريس مي شود. پس از مرگ راو سعديا، دانشگاه سورا، درخشندگي و عظمت خود را از دست داد و بهتدريج، زندگي اجتماعي يهوديان بابل به علت فشار حكام جديد، رو به زوال رفت، تا اينكه در پايان قرن 48 عبري، ديگر دانشگاهي براي آنها نماند و به تدريج، مركز رهبري يهوديان از آسيا به اروپا و به كشور اسپانيا منتقل شد.


راو «هاي» گائون از آخرين گئونيم بود كه براي نخستين بار راهنماييها و پاسخهايي را كه گئونيم به پرسشهاي مردم داده بودند، گردآوري كرد. راو «عمرام گائون» نيز اولين سيدور را كه در آن طريقه برگزاري نمازهاي مختلف ارائه شده بود، تنظيم كرد.


عصر طلايي اسپانيا :


يهوديان مدتها پيش از زوال دانشگاه سورا، در اسپانيا سكني گزيده بودند، به گونه اي كه در حدود سال 4700 عبري سرزمين اسپانيا مركز تجمع و زندگي آنها شد. پس از سقوط بابل و تعطيلي مراكز علوم ديني يهود، بيشتر يهوديان آن ديار به اسپانيا روي آوردند و در نتيجه، فرهنگ و مكتب دانشمندان بابل نيز به اسپانيا منتقل شد. آنها در آنجا شاهد آزادي، صلح و آرامشي شدند كه يهوديان در اسپانيا و تحت تسلط مسلمانان از آن برخوردار بودند.


در اوايل قرن 48 عبري، يكي از خلفاي عرب، دانشمندي يهودي را به نام «حَسداي بن شپروت» با عنوان مشاور و پزشك ويژه خود برگزيد. با تلاش حَسداي، يشيوايي در شهر كُردُوا (قُرْطُبِه) تأسيس گرديد كه با ورود دانشمندان بابل به آنجا از اعتبار خاصي برخوردار شده و شهرت آن در تمام اروپا و شمال افريقا منتشر شد.


در اندك مدتي، جامعه يهوديان اسپانيا از حيث فرهنگ و معلومات ديني در ميان يهوديان جهان در درجه اول قرار گرفته، از نظر تدوين علوم ديني، جانشين بابل شد و تا نيمه قرن 52 عبري ( سال 5140) بزرگترين و مهمترين مركز مذهبي يهود در اسپانيا بود. درحالي كه ديگر كشورهاي اروپايي به زحمت شروع به بيرون آمدن از تاريكي قرون وسطي مي كردند، اسپانيا با داشتن فرهنگ و تمدني اسلامي در جهان مي درخشيد و انديشمندان، استادان، فلاسفه و شعراي يهودي اسپانيا در جهان آن روز، معروفيت و درخشش بي نظيري داشتند.


با سقوط بابل به نام يك مركز مهم، ارتباط منظم دانشمندان علوم ديني به سبب پراكندگي در ميان كشورهاي اسلامي و مسيحي از بين رفت. اين امر باعث شد تا در مورد برخي از مسائل جديد و اجراي شماري از آداب و رسوم، بين علما اختلاف نظرهايي پديد آيد كه آغازي براي تقسيم بندي يهوديان به دو گروه «سِفارادي» (پيرو علماي اسپانيا) و «اَشْكِنازي» (پيرو علماي آلمان) شد.


عصر طلايي اسپانيا نقطه آغازين ادبيات جديد يهود بود. تا آن هنگام، تمام نويسندگان، كتابهاي خود را درباره تورا و تلمود مي نوشتند. ولي دراسپانيا، يهوديان براي نخستين بار در تاريخ ملي خود، اشعاري درباره سرنوشت خويش، طبيعت و موضوعهاي ديگر سرودند. از شعرا و فيلسوفان اين دوره مي توان به ربي يهودا هَلِوي، ربي شلومو بن گابيرُول، باحيا بن يوسف و... اشاره كرد. اين عصر با ظهور و فعاليت بزرگترين نابغه مذهبي يهوديان؛ يعني، «هارامبام» به اوج و عظمت خود رسيد.


بر اثر اختلافات دروني حكام عرب، حكومت اسپانيا به تدريج به چند بخش تقسيم شد. درگيري حاكمان عرب با يكديگر و همزمان با فرمانروايان مسيحي باعث شد تا در هنگام درگذشت هارامبام، بخش اعظم اسپانيا در سلطه پادشاهان مسيحي باشد. شاهان مسيحي در ابتدا برخورد خوبي با يهوديان داشتند، ولي كم كم مالياتهاي آنان را افزايش داده، به آزار و اذيت ايشان پرداختند.


طولي نكشيد كه كليساها به كمك پادشاهان، سياست جديدي را در برابر يهوديان آغاز كرده و آنها را مجــبور مي كردند كه يا دين مسيحيت را بپذيرند، يا كشته شوند. عده اي مسيحي شدند تا زنده بمانند، ولي تغيير مذهب آنها ظاهري بود. آنان نمازهاي خود را از روي سيدور مي خواندند، تفيلين مي بستند و قوانين روز شبات و اعياد مذهبي را رعايت مي كردند.


رَمْبان


ربي «مُشه بن نَحْمان» يا «هارَمبان» در اسپانيا زاده شد. او مانند هارامبام يك پزشك بود و در عين حال، عشق و علاقه مفرطي به آموزش تلمود داشت. وي كه پيش از بيست سالگي، تفاسير زيادي بر بخشهايي از تلمود نوشته بود، اندك اندك راو يا رهبر مذهبي شهر خود و سپس رهبر روحاني يهوديان اسپانيا شد.


هارمبان از اصول علم «قَبالا» يا عرفان يهود براي درك مطالب تورا استفاده مي كرد و با كاربرد همين اصول، تفسير معروفي بر تورا نوشت. نظريات هارمبان در مواردي با عقايد هارامبام متفاوت است. هارامبام عقيده داشت كه خودِ انسان مي تواند بسياري از مسائل مذهبي را شرح داده، حل نمايد و در اين راه بايد فهم خود را به كار اندازد. هارمبان با به كار انداختن نيروي استدلال موافق بود، ولي احساس مي كرد كه اگر يك يهودي ايمان كامل به تورا داشته باشد، به استدلال و استخراج دوباره مسائل شرعي از متن تورا و تلمود نيازي نخواهد داشت. هنگامي كه بحثهاي دامنه داري درباره كتاب راهنماي گمگشتگان هارامبام شروع شد، هارمبان گرچه با برخي از نظريات هارامبام موافــق نبود، او را مرد بزرگي دانسته، به وي احترام مي گذاشت. از اين رو، نامه اي براي راوهاي فرانسه نوشت و بهترين قسمتهاي اين كتاب را به آنها يادآور شد. وي مي گفت كه براي بسياري از يهوديان، كتاب هارامبام كمك بزرگي است. به اين طريق، هارمبان با طرز تفكر خردمندانه خود موفق شد تا عقايد مفسران مختلف تورا را به يكديگر نزديك سازد.


چون هارمبان برجسته ترين رهبر مذهبي يهوديان اسپانيا بود، حاكم آن كشور، او را براي بحث به شيوه كلامي با يكي از روحانيون مسيحي برگزيد. هارمبان براي شركت در مجلس بحث تأمل مي نمود و از آن بيم داشت كه داوراني كه براي مباحثه تعيين مي شوند، منصفانه قضاوت نكنند، يا اگر در اين مباحثه پيروز شود، روحانيون مسيحي كينه بيشتري از يهوديان به دل راه دهند.


ولي چون حاكم بر حضور هارمبان در مجلس بحث اصرار داشت، براي او راه گريزي نماند. به اين طريق، مجلس بحث در شهر بارسلون و در قصر پادشاه، با حضور اعيان كشور و سران مذهبي كليسا تشكيل شد. هارمبان مدت سه روز، شجاعانه از عقايد يهوديان دفاع كرد و هنگاميكه مباحثه به پايان رسيد، وي برنده اعلام شد. او پس از ختم جلسه، گزارش كاملي را از تمام گفتگوها و بحثها در كتابي با عنوان « سفر ميلحَمُوت هَشِم » به نگارش درآورد. روحانيون مسيحي كه از انتشار آن بيم داشتند، پادشاه را مجبور كردند تا هارمبان را از كشور تبعيد كند.


به اين ترتيب، هارمبان در 70 سالگي از زادگاه، خانواده و شاگردان خود دور شد و مدتها سرگردان بود تا سرانجام به فلسطين مهاجرت كرد و در آنجا به تدريس، سخنراني، نوشتن نامه و تكميل تفسير خود بر تورا پرداخت.


در ميان نامه هاي او، نامه اي معروف به «ايگِرِت هارمبان» وجود دارد كه به پسرش نوشته است. اين نامه از آن رو مشهور است كه نشان مي دهد هارمبان با وجود شهرت و معلوماتي كه داشته، تا چه حد متواضع و فروتن بوده است.


وي در 75 سالگي بدرود حيات گفت، ولي از او خاطره مردي صبور، استاد و دانشمندي فروتن و پر شهامت كه با كمال شجاعت از عقايد و آرمان قوم خود دفاع كرده، در جهان باقي است.


تبعيد هارمبان، مقدمه اي بر پايان عصر طلايي اسپانيا بود. از آن پس هر روز، قانون ظالمانه و بي رحمانه تازه اي عليه يهوديان به تصويب مي رسيد و به بهانه هاي مختلف به قتل عام يهوديان، تبعيد يا فشار براي تغيير مذهب آنها مي پرداختند تا اينكه سرانجام، يهوديان اسپانيا در روز نهم ماه آو سال 5252 عبري (1492 ميلادي) از زادگاه خود رانده شدند.


يهوديان اروپا در عصر طلايي اسپانيا:


يهوديان پيش از خرابي بت هميقداش دوم توسط روميها، در نواحي مركزي و غربي اروپا مي زيستند. در قرن هشتم ميلادي، رهبر مقتدري به نام «شارلماني» حكومت نيرومندي را در اروپاي غربي پديد آورد و بسياري از دانشمندان يهود را تشويق كرد تا به كشورش كه شامل آلمان و فرانسه كنوني بود، بروند. از آن ميان، دانشمندي از يهوديان ايتاليا به آلمان آمد و دانشكده اي براي تدريس علوم ديني تأسيس كرد كه نخستين مركز بزرگ تعليمات يهود در آلمان شد.


شارلماني بسيار علاقه مند بود كه سواد و علم را در بين مردم رواج دهد و اين را مي دانست كه دانشمندان يهود مي توانند در راه نيل به اين هدف عالي، يار و مددكار او باشند. از اين رو براي چند قرن، زندگي يهوديان در اروپاي غربي، شكُفتگي و رونق بسزايي يافت. آنان در اسپانيا آزادي بسياري داشتند و ب فرهنگ و دانش مسلمانان آشنا بودند. تنها منبع مطالعه و تحصيل آنها تورا نبود و چيزي كه بيشتر مورد توجه و بررسي قرار داشت، مطالعه كاربردي تورا و موارد به كارگيري آن در زندگي روزمره انسان بود. درنتيجه، علماي اسپانيا براي تصميمات هلاخايي و اطلاعات عمومي درباره قوانين و احكام تورا اهميت بيشتري قائل بودند و حتي تعليمات فلسفي هارامبام جنبه عملي بيشتري داشت. اين در حالي بود كه استادان يهودي مدارس فرانسه و آلمان با فرهنگ اروپاي غربي تماس زيادي نداشته، تمام تعاليم فرهنگي خود را تنها در تورا و تلمود مي يافتند. آنها جزئي ترين مطالب تلمود را مطالعه، تجزيه و تحليل كرده، در باره معني و مفهوم هر يك از احكام تلمود، تحقيق و در دستور زبان و كاربرد هر كلمه در جمله كاوش كافي مي كردند. نيز به تشريح متن تلمود پرداخته، خواندن و فهم هر واژه را آسانتر مي ساختند.


تفاسير علماي اسپانيا، رهاورد كوشش افرادي بود كه به تنهايي كار مي كردند، ولي تفسيرهاي دانشمندان فرانسه و آلمان، نتيجه گردآوري يادداشتهاي چند دانشمند بود. از معروفترين دانشمندان اين دوران، «راشي» يا ربي شلُمُو ييصحاقي، بزرگترين مفسر تورا و تلمود و مشهورترين استاد پس از دوران دانشمندان تلمودي است. تفاسير راشي؛ كوتاه، مختصر، مستند و دقيق بوده، با زباني بسيار ساده و شيوا بيان شده است. كمتر دانشمند يا مفسري را پس از او مي توان يافت كه از تفاسير وي بهره نگرفته باشد. آخرين سالهاي زندگي راشي، اواخر قرن 11 ميلادي و همزمان با شروع جنگهاي صليبي بود. صليبي ها اذيت و آزار يهوديان را به گونه اي غير انساني آغاز كردند و در نتيجه اين جنگها، بسياري از يهوديان آلمان و فرانسه كشته شده، شهرهاي آنها ويران شد.


در قرن 12 ميلادي نه تنها يهوديان بيشتر كشورهاي اروپايي، گرفتار رنج، وحشت و قتل و غارت بودند؛ بلكه مسيحيان ساكن كشورهاي مختلفي كه در سر راه فلسطين قرار داشتند، قرباني بي رحمي صليبي ها شدند. هنگامي كه آنها به اورشليم رسيدند، به كشتار مسلمانان و يهوديان آن ديار پرداختند.


پس از جنگهاي صليبي، آزار يهوديان پايان نپذيرفت. كليسا به اين بهانه واهي كه تلمود پر از كينه و نفرت نسبت به مسيحيان است، به آن حمله كرد. ايشان مي ديدند كه يهوديان با عشق و علاقه فراوان به مطالعه تلمود مي پردازند و با پيروي از فرمانهاي آن براي خود، آرامش روح و راحتي خاطر به دست مي آورند. از اين رو، خشم و غضب خود را متوجه تلمود كرده، اميدوار بودند با نابود ساختن آن، اساس مذهب يهود را متزلزل و خراب سازند. نتيجه اين امر، سوزاندن كتابهاي مقدس و ارزشمند تلمود در ميدانهاي شهرها و در برابر ديدگان حسرت بار يهوديان دلشكسته بود. آموزشهاي دانشمندان بزرگ، تفاسير عالي، گفتارهاي خردمندانه، تمثيلات حكمت آموز، داستانها و قصه هاي زيبايي كه از آنها به يادگار مانده بود، همه و همه پاره پاره شد و در آتش سوخت. ولي با همه اين احوال تلمود از ميان نرفت؛ يهوديان در خفا به مطالعه آن ادامه دادند و رشته زرين توراي شفاهي را كه از حضرت موسي به آنها رسيده بود، حفظ كردند.


زندگي در گِتُو


محصور نمودن يهوديان در محله اي مخصوص، يكي از راههاي قديمي آزار دادن آنها بود كه براي نخستين بار در قرن دهم ميلادي در شهر «پراگ» آغاز شد. گتو به بخشي از شهر گفته مي شد كه ديوارهاي بلندي آن را محصور كرده و يهوديان مجبور بودند تنها در اين قسمت شهر زندگي كنند. شبها درهاي گتو از بيرون بسته مي شد و هيچ فردي نمي توانست تا هنگام باز شدن دروازه ها از محوطه گتو خارج شود.


گتوها هميشه بيش از حد انباشته از جمعيت بودند. علت اين امر، آن بود كه سطح گتو به موازات رشد جمعيت، گسترش نمي يافت. ساكنان اين محله ها به حدي فشرده زندگي مي كردند كه اگر حريقي رخ مي داد، جا به جا كردن اشيا بسيار دشوار بود و گاهي بر اثر آن چندين خانواده مي سوختند. افراد گتو همواره زير بار ترس از حمله اوباش و وحشت از گرسنگي و بيماري بودند.


اگر يهوديان با عشق به تورا و انجام دادن فرمانهاي آن به حيات سرد و بي روح خود در گتو رونقي نمي دادند، زندگي براي ايشان غير قابل تحمل مي شد. گاه كه يكي از اعياد مذهبي فرا مي رسيد، خوشي و سرور به درون خانه ها راه مي يافت. آنها با فكرِ عشق به خداوند و دستورهاي او كه ابدي هستند، دل خود را گرم و روان خود را با نشاط نگاه مي داشتند.


روز مقدس شبات، بيش از هر عامل ديگري به آنها كمك مي كرد تا بتوانند با همه سختي و دشواريها به هستي خود ادامه دهند. مراسم روز شبات، يهوديان را به يكديگر پيوند مي داد و به آنها نيرو و جرأت مي بخشيد تا رنجها و مشكلات شش روز هفته را تحمل كنند.


كنيسا نيز در گتو نقش مهمي داشت و در ميان محله هاي گتو، مركز زندگي يهوديان شمرده مي شد. كنيسا هميشه محل عبادت بوده است، همه در آنجا جمع شده، در آسايش و آرامش به درگاه خداوند به راز و نياز پرداخته، نمــاز مي خواندند و در مواردي به مشكلات و نيازهاي خود رسيدگي مي كردند، ولي كنيسا در گتو كاربردهاي ديگري هم داشت. كنيسا آموزشگاهي بود كه كودكان در آنجا تورا مي آموختند، مردان پس از خواندن شحريت و پيش از كارهاي روزانه با خواندن صفحه اي از تلمود، قلب خود را گرمي و اميد بخشيده و شامگاهان دوباره در آنجا گرد آمده، قوانين الهي را مطالعه و درباره آن گفتگو مي كردند. كنيسا محل اجتماع و مركز مشاوره مشكلات اجتماعي و فردي بود كه درباره مسائل زندگي بحث شده و راه حلهايي براي آنها پيدا مي كردند و در همان جا به شكايات افراد رسيدگي مي شد.


تا قرن 17 ميلادي، هنوز در بسياري از كشورهاي اروپايي گتو وجود داشت كه به تدريج تا پايان قرن 18 ويران شد. ولي دوباره در قرن 20 ميلادي، هيتلر فكر ايجاد گتو و جا دادن يهوديان يك شهر را در محله اي محصور در آلمان نازي عملي كرد. يكي از گتوهاي مشهور قرن بيستم، گتوي ورشو پايتخت لهستان بود كه بيش از نيم ميليون يهودي در آنجا زنداني بودند. يهوديان گتوي ورشو با اينكه ضعيف، بيمار و بي سلاح بودند، بي باكانه در برابر نازيها قيام نموده، مدتها با دست خالي و سنگ و چوب با سربازان مسلح و مجهز آلمان جنگيدند. سرانجام تقريباً همه يهوديان گتو را نيروهاي هيتلر كشتند، ولي داستان شجاعت و فداكاري آنها در تاريخ ثبت شد.


يهوديان عثماني و فلسطين:


هنگامي كه در سال 5252 عبري يهوديان از اسپانيا تبعيد شدند، هيچ كشوري را براي مهاجرت مناسب نمي ديدند. در اين ميان، يكي از كشورهاي بزرگي كه از بلاي تفتيش عقايد مصون مانده بود، امپراتوري عثماني بود. سلاطين عثماني به سبب معارضه با مسيحيان، مقدم يهوديان را گرامي داشته مايل بودند از تجربيات و مهارت ايشان در تجارت و صنعت بهره گيرند. يهوديان در آن كشور، بازرگاني و كشاورزي را رونق دادند و ماشينهاي چاپ و كتابهاي چاپي را كه در قلمرو عثماني سابقه نداشت، به آن سرزمين وارد كردند.


محيط مهمان نواز و آرام امپراتوري عثماني موجب شد تا يهوديان اسپانيا و پرتغال كه پس از تحمل رنج و آزار بسياري از زادگاه خود رانده شده بودند، به سوي تركيه (امروزي) جذب شده و در شهرهاي مختلف قلمرو عثماني ساكن شوند.


شهر صِفات، مركز علم و دانش


يهودياني كه در قرون 54 - 55 عبري به امپراتوري عثماني و فلسطين مهاجرت مي كردند، به سوي شهر صفات جذب شدند. اين شهر كه در ناحيه «گاليل» قرار داشت، يكي از مهمترين جوامع يهودي فلسطين بود. افراد مهاجر كه بيشتر از فراريان اسپانيا و پرتغال بودند، همواره در انديشه خاطرات تلخ گذشته بوده، روياي روزهاي خوشِ ديدار «ماشيح» يا منجي موعود را در سر مي پروراندند تا در جهاني سرشار از صلح و خوشي به زندگي خود ادامه دهند.


در آن زمان، يهوديان شهر صفات كه پيرو افكار عارفانه بودند، همت و كوشش خود را متوجه مطالعاتي درباره ماشيح كرده و در اين راه با علاقه بسيار زياد به كتابهاي عرفاني زمانهاي پيشين روي آوردند تا بدانند دانشمندان گذشته درباره ماشيح و عوامل تسريع ظهور او چه عقايدي داشته اند.


اين دانشمندان، كتابهاي بسياري در شرح و تفسير تورا و كشف اسرار آن نوشته بودند و چون اين كتابها از نسلي به نسل ديگر سپرده شده بود، اين نوع تفسير تورا را « قَبالا» مي ناميدند. قَبالا به معني « قانون دريافت شده» است؛ يعني دستورها و قواعدي كه از پدر به پسر و نسل به نسل منتقل شده است. مهمترين اثر مربوط به قبالا، كتاب «زُوهَر» و به معناي فروغ و درخشش است.


زوهر را يكي از تناهاي عالي مقام به نام «ربي شيمعون بَريوحاي» كه شاگرد ربي عقيوا بود، در حدود 1800 سال پيش نوشته است.


ربي شيمعون بريوحاي مدت 13 سال همراه با پسرش «ربيالعازار»، پنهان از انظار در غاري زندگي مي كرد تا روميان بت پرست به آنان دست نيابند و در طول اين مدت، مشغول تدوين زوهر بود.


كتاب زوهر، تفسيري بر پنج جلد تورا و برخي ديگر از كتب مقدس انبياي بني اسرائيل است كه به زبان آرامي تدوين شده است. هدف مؤلف از نوشتن اين كتاب، تفسير تورا و آشكار كردن اسرار آن بوده است. در زوهر، درباره اسرار خلقت جهان و مقام انسان در عالم بحث شده و اينكه چگونه انسان با مشاهده هر برگ گياه و مطالعه جهان اطراف خويش مي تواند پي به وجود خالق ببرد و به او نزديك شود.


زوهر مي گويد: «اگر كسي تورا را بدون ترس از خدا و عشق به او مطالعه كند، صداي او به آسمانها نخواهد رسيد.» در اين كتاب، نمازها و دعاهاي بسيار زيبايي وجود دارد كه يكي از آنها، «بِريخ شِمِه» است و هنگام آوردن سفر تورا از «هخال» (محل نگهداري سفر تورا در كنيسا) براي تلاوت خوانده مي شود.


هااَري زال


در ميان دانشمندان بزرگ تلمود در شهر صفات، دانشجوي جواني به نام «ييصحاق لوريا اَشكِنازي» زندگي مي كرد. اين جان حسس و باهوش پس از اينه با زوهر آشنا شد، به حدي تحت تأثير مطالب اين كتاب قرار گرفت كه مدت هشت سال تمام از عمر خود را به مطالعه آن پرداخت. پس از اين مطالعات پياپي، ربي ييصحاق يكي از استادان مسلم علم قبالا و مشهورترين دانشمند قبالا يا «قباليست» قرون پس از تَنائيم شد. مي گويند كه «الياهو هناوي» يا نبي جاويد بني اسرائيل، دقيقترين اسرار و مطالب كتاب زوهر را به او تعليم داده است.


وي معتقد بود كه انسان بايد خود را وقف آگاهي و شناخت هر چه بيشتر خداوند كرده، هستي و فكر خويش را صرف تحصيل تورا كند. او همواره براي ظهور ماشيح، برقراري صلح و صفا در عالم و نجات جهانيان دعا مي كرد. معلومات عميق، فضيلت، نيكي و نجابت ربي ييصحاق موجب شد تا طرفداران بسياري بيابد. دوستدارانش او را «اَري» مي ناميدند كه از حروف اول «اشكنازي - ربي - ييصحاق» تشكيل شده و در زبان عبري به معناي شير است؛ يعني، او در ميان دانشمندان و زاهدان، چون شيري است كه بر همه برتري دارد.


هااَريزال كه داراي كرامات و معجزات شگفت انگيزي بود در 38 سالگي درگذشت، ولي شاگردان وي مطالعات و شيوه زندگي اش را پي گرفتند و بدين گونه، علاقه بيشتري به تحصيل علم قبالا در ميان مردم پديد آمد.


ربي يوسف كارُو (ماران:سرور ما)


يكي از مشهورترين دانشمندان شهر صفات، ربي يوسف كارو بود كه در جواني، علوم ديني را نزد پدر خود و راوهاي ديگر آموخت و در همان دوران، نبوغ خود را نشان داد. وي به هنگام اقامت در اجتماعات مختلف يهودي ديده بود كه بيشتر آنها مشغول كارهاي روزمره و تلاش براي معاش هستند و فرصت تحصيل و مطالعه عميق تلمود را آن گونه كه شايسته است، ندارند.


ربي يوسف متوجه شد كه اگر يهوديان بخواهند مراسم مذهبي را بي آنكه از قوانين و مقررات دين خود آگاهي كامل داشته باشند، به جاي آورند، خطر بزرگي اين ملت را تهديد خواهد كرد. پس به اين فكر افتاد كه مجموعه اي از قوانين ديني يهود را چنان تدوين نمايد كه هر فرد يهودي بتواند به آساني آنها را مطالعه كند. پيش از وي نيز عدهاي از دانشمندان، چنين كاري را انجام داده بودند.


شولحان عاروخ


لذا ربي يوسف، كتاب «شولحان عاروخ» يا «خوان گسترده» را انتشار داد و منظورش از نامگذاري فوق، آن بود كه همه قوانين را به شكلي ساده و قابل فهم تنظيم كرده و در دسترس مردم بگذارد. شولحان عاروخ را مي توان كتاب توضيح المسائل يا آيين نامه مذهبي دانست كه هر فرد با دانستن زبان عبري مي تواند به آن مراجعه كند و به آساني، موضوع مورد نظر و پاسخ پرسش خود را بيابد. شولحان عاروخ از 4 قسمت يا جلد تشكيل شده است:


1- جلد اول: داراي قوانين مربوط به امور روزمره، بهداشت، براخاهاي مختلف، نمازهاي روزانه، روز مقدس شبات و ديگر اعياد و روزه هاي مذهبي است.


2- جلد دوم: داراي قوانين مربوط به ذبح شرعي، حلال و حرام خوراكيها (كشروت)، صدقه دادن، طهارت، بيماران و پزشكان، عزاداري و... است.


3- جلد سوم: داراي قوانين مربوط به ازدواج و طلاق و شرايط آنهاست.


4- جلد چهارم: داراي قوانين مربوط به خريد و فروش، امانتها، امور مالي و دادگاههاست. در شولحان عاروخ، هر موضوعي كه با زندگي مذهبي فرد يهودي پيوند دارد، شرح داده شده و هر يك از اين قوانين، با عنوان وسيله و فرصتي براي جلب رضايت خداوند تشريح شده است. اين كتاب براي آن گروه از يهوديان كه وقت كافي براي مطالعه تلمود ندارند، بسيار مفيد و جالب است و مي توانند هر دستوري را به آساني در آن بيابند.


سِفاراديها و اَشكِنازيها


«سفاراد» در زبان عبري، به معني سرزمين اسپانياست و سفارادي به يهودياني گفته مي شود كه از نسل يهوديان اسپانيا، پرتغال و ايتاليا بوده يا دركشورهاي ديگر مي زيسته، ولي پيرو علماي اسپانيا و شيوه آنها بوده اند كه بيشتر يهوديان شرقي را دربردارد.


«اَشكِناز» در زبان عبري، به معني بخشي از سرزمين آلمان امروزي است و اشكنازيها يهودياني هستند كه اجدادشان در آلمان و اروپاي شرقي سكونت داشته، يا پيرو علماي آلمان و فرانسه بوده اند كه بيشتر، يهوديان غربي را دربردارد.


تقسيمبندي سفارادي - اشكنازي، پس از دوره گئونيم و از قرن 49 عبري پديد آمد. شايان ذكر است كه يهوديان سفارادي و اشكنازي در اعتقاد به تنخ، تلمود، اصول و فروع دين هيچ اختلافي با يكديگر نداشته و تنها اختلاف آنها درباره جزئيات اجراي برخي از مراسم و سنتهاست.


چون ربي يوسف كارو سفارادي بود، بيشتر قوانين كتاب خود را برپايه سليقه و سنّت دانشمندان سفارادي تنظيم كرده است. بنابراين يهوديان اشكنازي درمورد برخي از مراسم آن اختلاف نظر داشتند. از اين رو دانشمند ديگري به نام «ربي مُشِه ايسِرليش» كه رئيس معروفترين و مهمترين يشيواي اشكنازيها در آن زمان بود، بلافاصله پس از انتشار شولحان عاروخ، تذكرات و تبصره هايي را برابر مراسم اشكنازيها به آن افزود. با اين اصلاحات، تمام يهوديان جهان، كتاب شولحان عاروخ را پذيرفتند.


با كامل شدن شولحان عاروخ، آخرين و منطقي ترين قدم در راه تدوين و تنظيم قوانين «توراي شفاهي» برداشته شد. امروزه نيز قانون شرع يهوديان، همان كتاب شولحان عاروخ است كه راهنماي اخلاق و رفتار آنها در همه مراحل زندگي فردي و اجتماعي است. در اين كتاب از يهوديان خواسته شده كه در روابط و معاملات خود با يهودي يا غير يهودي، و همچنين در رفتارهاي خويش در برابر خدا، نهايت شرافت، درستي و صداقت را داشته باشند. فرد يهودي اعم از مرد يا زن بايد پايبند عفت، اخلاق و تقوي باشد.


ربي يوسف كارو از بزرگترين دانشمندان تلمودي به شمار مي آيد. او در دوره خويش، از نظر علم، بي همتا و به اندازه هارامبام در عصر خود معروف بود. وي شخصي بسيار منظم، فروتن، متواضع و در عين حال، مهربان و صبور بود كه تمام عمرش را شبانه روز به مطالعه و تحصيل تورا گذرانيد. او كتابهاي بسياري دراينباره نوشت. هنگامي كه در 87 سالگي چهره در نقاب خاك كشيد، تمام جوامع يهودي دنيا را عزادار ساخت و گرچه از جهان رفت، آثار بزرگ و جاوداني چون شولحان عاروخ را از خود برجا گذاشت. پس از درگذشت ربي يوسف كارو، توضيحات زيادي بر شولحان عاروخ نوشته شد كه مسائل روز و پرسشهاي جديد را پاسخگوست و بايد در چنين مواردي از ربانوت (علماي ديني) آن دوره سؤال كرد. اينك شماري از دستورهاي شولحان عاروخ را براي نمونه ياد مي كنيم:


- هر فردي بايد اعانه و صدقه بدهد. حتي شخص تهيدستي كه با اعانه هاي ديگران زندگي را مي گذراند، بايد به ديگران ياري كند.


- عيادت از بيماران يهودي و غير يهودي، وظيفه شرعي است.


- درمان و مداواي بيماران از وظايف مذهبي پزشكان است. نجات دادن فردي كه در خطر است، فريضه ديني هر فرد يهودي است. با اين حال، تنها كسي حق دارد به بيمار دارو بدهد كه در پزشكي تخصص داشته باشد، زيرا اگر غير از اين باشد، ممكن است باعث از بين رفتن بيمار شود.


- كسي كه داروهاي مورد نياز همنوع خود را در اختيار دارد، حق ندارد قيمت آنها را از نرخ معمول بالاتر ببرد.


- خريد اشيا و اجناس دزدي ممنوع است، زيرا اين عمل گناه بزرگي است و خريدار اموال مسروقه، دزد را به ادامه عمل خلافش تشويق و هدايت مي كند.


- فرد يهودي حق ندارد براي گريز از پرداخت باج و خراج، لباس غير يهوديان را پوشيده يا خود را غير يهودي معرفي كند.

«قَدّيش»





«قَدّيش» به معناي تقديس خداوند است و بعد از متن « شِمَع ييسرائل»، جزء مشهورترين قسمتهاي تفيلاست. قديش با جمله «ييتْگَدَلْ وِييتْقَدَّشْ» به معني «بزرگ و مقدس باد» آغاز مي شود. اين جمله در كتاب يحزقل ناوي ذكر شده است كه او نام خداوند را بدين گونه تقديس مي كند. در تلمود يروشلمي نيز گفته شده كه در ايام قديم به علت اهميت بسيار باران در زندگي كشاورزان، مردم به هنگام بارش باران با اين جمله به درگاه خداوند شكرگزاري مي كردند.


مفهوم اصلي قديش در اين جمله قرار گرفته است: «يِهِه شِمِه رَبّا مِوارَخ » «نام اعظم او تا ابد مبارك باشد».
دانيال نبي و حضرت داويد، اين جمله را در تفيلا و دعاهاي خود بهكار برده اند.


در زمانهاي قديم (دوران بت هميقداش)، تفيلاي جماعتي بيشتر به صورت شنيدن دعا از زبان نمايندگان روحاني و پاسخ دادن به آنها بود. به طور كلي در بت هميقداش، در پايان هر براخا و با شنيدن نام اعظم خداوند، مردم به جاي گفتن «آمِن»، اين عبارت را به عبري (باروخ شِم ... ) پاسخ مي دادند.


پس از ويراني بت هميقداش نيز تا مدتي گفتن اين عبارت همچنان رايج بود؛ اما كم كم مردم عادت كردند كه در پايان تفيلاها اين جمله را به زبان آرامي و به صورت «يِهِه شِمِه رَبّا» بگويند و در پايان براخاها نيز به جاي آن از واژه «آمِن» براي پاسخ دادن بهره گيرند. در دوران تلمود (حدود 2000 سال پيش) جمله هايي به عبارت «يِهِه شِمِه رَبّا» افزوده شدند كه مجموعه قديش را تشكيل دادند. قديش در آن زمان يك دعا يا تفيلا به شمار مي آمد كه در پايان هر بحث و سخنراني مذهبي خوانده مي شد.


اشكال مختلف قديش


امروزه قديش به گونه هاي مختلفي خوانده مي شود:


- « نيمه قديش» يا قديشِ لِعِلاّ
در واقع، متن كامل و اصلي قديش، همين قسمت است و در انواع ديگر قديش نيز اين بخش وجود دارد. وجه تمايز آنها، افزودن جمله هايي به نيمه قديش است. معمولاً آن را هنگام پايان يافتن بخش مقدماتي تفيلاها (پيش از آغاز لحش) يا پايان قرائت سِفِر تورا مي خوانند. ترجمه نيمه قديش به اين شرح است:


* نام خداوند بزرگ و مقدس است. (آمِن)


* در جهاني كه با رضايت خويش خلق نموده و حكومت خود را بر آن قرار داده است، نجات انسانها را فراهم و ظهور ماشيح را تسريع فرمايد. (آمِن)


* (اميد كه) در ايام زندگي شما و در دوران حيات همه يهوديان، (ظهور ماشيح) به زودي و در زمان نزديك واقع شود و بگوييد آمِن. (آمِن)


* نام بزرگ خداوند در اين جهان و تا ابد، متبارك، ممدوح، مفتخر، بلند مرتبه، برگزيده، مجلل و مورد تهليل است. (آمِن)


* مقام او از تمام بركات، سرودها، مدحها و تمجيدهايي كه براي او در اين جهان گفته مي شود، بالاتر است و بگوييد آمِن. (آمِن)


- « قديش تيتقَبّال» و يا قديش شالِم


اين قديش را فقط شاليح صيبور (پيشنماز) پس از پايان متن اصلي تفيلا (لَحَش) مي خواند و در آن تقاضاي پذيرش تفيلاي مردم از سوي خداوند گفته مي شود.


- قديش « يِهِه شِلاما»


در آن (افزون بر مضمون اصلي قديش) از خداوند براي جماعت، سلامتي و سعادت طلب مي شود و بيشتر پس از مطالعه و فراگيري توراي كتبي (تَنَخ) گفته مي شود.


- قديش عَل ييسرائِل


در اين قديش كه داراي قديش يِهِه شِلاما نيز هست، براي همه افرادي كه به آموزش، فراگيري و ترويج علوم الهي مشغول هستند، خير و بركت درخواست مي شود. نيز پس از مطالعه و فراگيري توراي شفاهي (مانند ميشنا، گمارا، زوهر) يا سخنراني مذهبي هم گفته مي شود. اين قديش را قديش سوگواري يا قديش ياتُوم (به معناي يتيم) هم مي نامند. علت اين نامگذاري، آن است كه بستگان درجه اول متوفي و بويژه فرزندان پسر، در يك سال پس از درگذشت مِيِت، آن را همه روزه مي گويند.


- قديش گادُول


اين قديش در جمله اول با ديگر انواع آن تفاوت دارد و در ابتدا به جهان آخرت اشاره مي كند، سپس مانند قديش «عل ييسرائل» ادامه مي يابد كه به هنگام تشيع جنازه و پس از دفن ميت خوانده مي شود. همچنين هنگامي كه عده اي دوره فراگيري يك جلد از ميشنا يا گمارا را به پايان مي رسانند، در مراسمي كه به همين مناسبت برگزار مي شود، آن را مي خوانند.


* در پايان همه قديشها (غيراز نيمه قديش) جمله «عُوسِه شالُوم» خوانده مي شود كه مفهوم خلاصه آن چنين است:


«خدايي كه در جهان آفرينش صلح و آرامش برقرار كرده است، او با رحمتهايش صلح و آرامش را براي ما برقرار نمايد».


قديشِ سوگواري


همان گونه كه ذكر شد، قديش « عَل ييسرائل» يا «ياتُوم» از يك نظر اختصاص به افراد سوگوار دارد كه در سال اول فوت بستگان درجه اول يا سالروز درگذشت آنها خوانده مي شود. در متون مذهبي گفته شده است فردي كه قديش مي گويد، باعث ارتقاي روحاني والدينش مي شود.


چنانچه به مفهوم جملات قديش توجه شود، ملاحظه مي شود كه در آن (قديش عل ييسرائل) هيچ اشاره اي به جهان آخرت يا نجات و آمرزش روح مِيِت نشده است، بلكه مضمون اصلي آن، اعتراف به قداست و بزرگواري خداوند است. معمولاً فردي كه با از دست دادن يكي از نزديكان خود سوگوار مي شود، اگر احساسات و افكار خود را كنترل نكند، ممكن است كه به تقدير الهي در وارد آمدن اين مصيبت اعتراض كند يا آن را ناشي از بي عدالتي آفريدگار بداند. پس خواندن قديش با توجه به مفاهيمي كه در آن نهفته است، نشانه ايمان او، عادلانه دانستن حكم خداوند و تسليم در برابر خواست و حكمت اوست.


نكاتي درباره قديش


1- قديش را تنها در حالي مي گويند كه 10 نفر مرد (بالاتر از 13 سال) در يك مكان حاضر باشند. (اين جمع را «عَسارا» يا «مينيان» مي نامند).


2- چنانچه در شروع قديش ده نفر حاضر بودند، اما پس از آن به طور اضطراري چند نفر خارج شوند، تا زماني كه دست كم 6 نفر حضور داشته باشند، مي توان به گفتن قديش ادامه داد.


3- همه كساني كه در محل حضور دارند (حداقل 9 نفر به غير از گوينده قديش) بايد كاملاً به جملات آن توجه كنند و در پايان هر جمله، آمِن را پاسخ دهند. چنانچه شماري از افراد حاضر در حال خواندن تفيلا (لحش) باشند كه نمي توانند در ميان آن جواب قديش را بدهند، اگر دست كم 6 نفر از آنها قادر به پاسخ دادن باشند، مي توان قديش را آغاز كرد.


4- قديش را به حالت ايستاده مي گويند؛ اما مي توان به حالت نشسته آن را پاسخ داد.


5- افزون بر كلمه آمِن كه بايد در جواب قديش گفته شود، از شروع قسمت «يِهِه شِمِه ربا»، دو جمله وجود دارد كه حاضران بايد آن را با صداي بلند و به طور كامل در جواب گوينده قديش بخوانند.