کافه تلخ

۱۳۸۶ دی ۲۲, شنبه

همه چیز ار شیطان

آرشیو موضوعی

شيطان سجده نمى كند.

:
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

وقتى خداوند به ملائكه خطاب كرد و فرمود: مى خواهم در روى زمين خليفه و جانشينى براى خود قرار دهم ، ملائكه موافق نبودند. به خدا اعتراض كردند و گفتند: اين كه مى خواهى خلق كنى ، در آينده خون ريز و مفسد خواهد شد. بعد از آن كه خداوند جواب آنان را داد، تسليم شدند. به ايشان خطاب فرمود: وقتى من خليفه خود (آدم عليه السلام ) را خلق كردم و از روح خود در آن دميدم ، همه شما در برابر او سجده كنيد.(102)
بعد از آن كه خداوند او را خلق كرد و ز روح خود در او دميد و روح به دماغ آدم رسيد، به حركت آمد و نشست ، عطسه اى زد و گفت :
((الحمدلله )) خداوند در جواب او فرمود: ((يرحمك اله )).(103)
در اين هنگام به ملائكه فرمان داد، تا براى اعتراف به مقام شامخ و رفيع او در مقابل وى سجده كنند و او را تكريم نمايند. تمام ملائكه فرمان بردند و به سجده افتادند و مدتى در حال سجده بودند؛ ولى شيطان كه آن زمان در صف فرشتگان بود، از روى خودخواهى و غرور به خداوند عرض كرد: خدايا! مرا از سجده كردن بر آدم معذور بدار.
خداوندا! من تو را چنان سجده كنم كه تا به حال هيچ ملك مقربى و نه هيچ نبى مرسلى سجده و عبادت نكرده باشد.
خداوند در جواب او فرمود: مرا حاجت به عبادت تو نيست ، من از تو مى خواهم ، آن چه را كه دستور مى دهم انجام دهى ، نه آن چه را تو مى خواهى !(104)
سرانجام قبول نكرد و حسدى را كه در قلبش بود ظاهر نمود.(105) خداوند هم در مقام بازخواست از او فرمود: چه چيز تو را باز داشت از آن كه سجده نكنى بر مخلوقى كه من او را با دست قدرت و عنايت خويش ‍ آفريدم ؟!
پاسخ داد: من از حيث عنصر و گوهر و ذات از آدم عليه السلام برترم ، كسى را ياراى برابرى با من نيست و هيچ موجودى به پايگاه رفيع و بلند من نمى رسد! من از گوهر فروزان آتش آفريده شده ام و او از عنصر تيره و بى ارزش گل . پس روا نيست كه مثل من در مقابل او سجده كند!
خداوند هم به خاطر سرپيچى از دستور و سجده نكردن بر آدم ، او را ندا داد و فرمود از ميان ملائكه و بهشت پرنعمت و جاويد و سعادت ابدى من بيرون شو؛ زيرا تو از مقام قرب و رفيعى كه تا كنون داشتى ، رانده گشتى .
و ان عليك لعنتى الى يوم الدين ؛
((لعنت من هم تا روز قيامت بر تو باد))(106)
سپس او را با خوارى و ذلت از پيشگاه خود راند و از رحمت خود دور داشت .

اولين مخالفت شيطان با خلقت آدم عليه السلام.:



بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
شيطان در ميان فرشتگان مشغول عبادت بود تا وقتى كه خداوند اراده فرمود براى خود در زمين جانشين خلق فرمايد. به ملائكه خطاب نمود كه من مى خواهم خليفه اى در زمين قرار دهم ، و آنان را از مقصود خود آگاه نمود.(95)
در اين هنگام ابليس به وسط زمين آمد و فرياد زد كه :
اى زمين ! من آمده ام تو را نصيحت كنم !
خداوند اراده كرده از تو پديده اى به وجود آورد كه برترين خلايق باشد و من مى ترسم كه خدا را معصيت كند و داخل آتش شود (و در نتيجه تو داخل آتش شوى و بسوزى ) وقتى ملائكه مقرب آمدند از تو خاك بردارند آنها را به خداى بزرگ قسم بده از تو خاك برندارند.(96) مخالفت او با آدم عليه السلام از همين جا شروع شد و تاكنون ادامه دارد و تا روز قيامت هم ادامه خواهد داشت . اين اولين مخالف او بود.
از اميرالمؤمنين نقل شده كه ايشان فرمودند:
وقتى خداوند متعال اراده كرد آدم عليه السلام را خلق كند خطاب به جبرئيل فرمود: مقدارى خاك از زمين بياور تا خلقى جديد به وجود آورم كه افضل موجودات و اشرف آنها باشد.
جبرئيل به زمين آمد تا خاك بردارد (طبق تذكر شيطان ) زمين ناليد و او را به خداوند قسم داد كه از آن خاك برندارد. ايشان هم برگشت داستان را گزارش ‍ داد. بار ديگر ميكائيل و بعد از او اسرافيل را فرستاد. باز زمين آنان را قسم داد، آنها هم با دست خالى برگشتند.
براى بار چهارم ، عزرائيل را فرستاد كه حتما از خاك زمين بردارد. او كه خواست خاك بردارد، باز زمين ناله كرد و او را قسم داد و هر چه ناله و فرياد نمود، تاءثير نكرد. عزرائيل گفت :
من از جانب خدا ماءمورم تا كمى از خاك تو بردارم . او خاك را برداشت و برد كه آدم را از آن ساختند.(97) (از اين رو، خداوند قبض روح آدم عليه السلام و اولادش را به دست عزرائيل داد، از اين جهت ناله و گريه آنها هنگام جان دادن آدم در دل او اثر نمى كند و او ماءموريت خود را انجام مى دهد.
وقتى آن خاك را با آب خالص و شور و تلخ و بى مزه ، مخلوط كردند و بعد از مدتى پيكر خاكى او را قالب زدند. شيطان قيافه او را مشاهده كرد و با خود گفت :
اين مخلوقى ضعيف است كه از گل چسبنده به وجود آمده ، و توى او خالى است . چيزى كه توخالى باشد احتياج به غذا دارد و به اين ترتيب مى توان او را گمراه و منحرف نمود.
و نيز گفت : اگر چه او بر من و هه موجودات فضيلت داشته باشد، ولى من با او مخالفت خواهم نمود، و اگر روزى قدرت پيدا كنم او را هلاك مى كنم .
و گفت : اگر اين موجود از من بالاتر و شخصيت او مهم تر باشد، از او فرمان نخواهم برد و مطيع او نخواهم شد، و اگر از من پايين تر باشد، او را كمك مى كنم و در مشكلات به فرياد او خواهم رسيد، و با او دوست و رفيق مى شوم .(98

قاتل شيطان كيست ؟

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در روايات ديگرى وارد شده كه : شيطان به مرگ طبيعى از دنيا نمى رود، بلكه او را مى كشند و در آخرالزمان كشته مى شود. حال چه كسى او را مى كشد، اختلاف است .

بعضى از روايات مى گويند: امام زمان (عج ) وقتى ظهور كند آن ملعون را مى كشد. امام صادق عليه السلام فرمودند: وقتى قائم ما قيام كند، مى آيد در مسجد كوفه شيطان هم مى آيد و به زانو در مقابل آن حضرت قرار مى گيرد و مى گويد: واى از اين روز سختى كه در كمين من است .

در اين موقع امام زمان (عج ) موهاى جلوى پيشانى او را مى گيرد و آن ملعون را گردن مى زند.(85)
در بعضى از روايات وارد شده كه حضرت رسول كشنده شيطان است . امام صادق عليه السلام فرمود: ((شيطان در زمان رجعت روى صخره بيت المقدس به دست حضرت رسول صلى الله عليه و آله كشته و ذبح مى شود)).(86)
نيز عبدالكريم خثعمى مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: ((وقتى شيطان گفت : خدايا! مرا مهلت ده تا روز قيامت ، قبول نكرد و در جواب آن ملعون فرمود: تو را مهلت مى دهم تا وقت معلوم عليه السلام . و مراد از آن وقت ، هنگام رجعت اميرالمؤمنين عليه السلام به دنيا است )).
عبدالكريم گويد: از حضرت پرسيدند: آيا براى آن حضرت رجعتى است ؟ فرمود: بلى ، هيچ امامى نيست ، مگر آن كه در قوت رجعت آن امام ، مؤمن و كافر اهل زمانش با او برمى گردند. تا مؤمنان را بر كافران غالب و پيروز گردانند.
وقتى اميرالمؤمنين عليه السلام با اصحاب خود رجوع نمايد، شيطان هم با لشكرش حاضر شوند و وعده گاه جنگ آنها در زمين ((روحا))
پس اين دو لشكر مى جنگند، به طورى كه تا آن زمان چنان كشتارى انجام نشده باشد. آن گاه امام صادق عليه السلام فرمود: گويا اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام را مى بينم كه به پشت برگشته اند و از شدت و سختى جنگ صد قدم به عقب رفته اند و گويا آنها را نگاه مى كنيم كه پاهاى بعضى از آنها در آب فرات رفته است .
در اين هنگام ملائكه خشم الهى از پشت آب ها فرو مى آيند و جنگ به حضرت رسول صلى الله عليه و آله واگذار مى شود. آن حضرت در جلوى لشكر و حربه از نور در دست مبارك ايشان است ؛ چون شيطان نگاهش به آن حضرت بيفتد، پشت كرده و بگريزد. ياران او وقتى كه فرار او را مى بينند مى گويند

كجا مى روى و حال آن كه بر آنها غالبى ، در جواب گويد: من مى بينم آن چه را شما نمى بينيد. من از خداوند عالميان مى ترسم .(87)
در اين هنگام ، حضرت رسول صلى الله عليه و آله به او حمله مى كند و ضربتى بين دو كتف او مى زند كه به همان ضربه نابود مى شود و لشكرش نيز هلاك خواهند شد

بعد از آن ، خداوند عالميان پرستش مى شود؛ در حالى كه براى او هيچ شريكى در روى زمين باقى نمى ماند و عبادات همه خالصانه است . آن گاه اميرالمؤمنين عليه السلام در زمين چهل و چهار هزار سال پادشاهى مى كند. و عمرها طولانى مى گردد به طورى كه از هر انسانى هزار اولاد به وجود مى آيد.(88) كه از زمين فرات و در نزديكى كوفه است ، مى باشد.

:.شيطان سنگ محك عمل كردها.:

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

به بيان ديگر، شيطان و وسوسه هاى او، بارى امتحان و جدا كردن افراد پاك از ناپاك است . براى مشخص نمودن ايمان ثابت و استوار از ايمان ناپايدار بندگان ، وسيله خوبى به شمار مى آيد. اين كه خداوند شيطان را خلق نمود عبث و بيهوده نبوده و نيست . پروردگار عالم آنها را از روى مصلحت و غرض آفريد، و به واسطه آنها خبيث از طيب شناخته و جدا مى شود. تمام افراد، از سعيد و شقى ، پاك و ناپاك ، مؤمن و منافق و كافر، عادل و ظالم ، همه مى خواهند به سوى خدا بروند و در مقام امن الهى بيارامند همه در دستان شيطان امتحان و آزمايش مى شوند و خدا با محك خاص خود آنها را از هم جدا مى كند.
آنهايى كه پيروان خدا و پيامبران او هستند، هيچ گاه فريب شياطين را نمى خورند. اما آنهايى كه ايمانشان ريشه دار و محكم نيست ، بلكه سطحى و تقليدى است ، دعوت آنها را زود مى پذيرند و تسليم ايشان مى شوند.
شيطان يكى از ماءموران خداوند است كه حكم بازرس را دارد و نمى گذارد اشخاص پليد و آلوده ، در حرم خداوند قدم گذارند. مردم را بازرسى دقيق و تفتيش صحيح مى كند.
الا عبادك منهم المخلصين
((مگر بندگان مخلص كه شيطان را به آنان دسترسى نيست ))(56)
آنان كه بر خدا پيشى مى گيرند و تكبر مى ورزند و صفات بلند اسمهاى نيك خدا را دزديده و خود را بدان مى چسبانند، جلو آنها را گرفته و نمى گذارد در حرم خداوندى كه جاى بندگان وارسته و پاك سرشت است ، وارد شوند.
نكته ديگر اين كه اگر شيطان نبود، دنيا به اين صورت نبود و آدم از بهشت به دنياى خاكى نمى آمد. آدم نخست در بهشت بود و جايگاه ويژه داشت . از آنجا كه خداوند مى خواست انسان راه كمال را بپيمايد، شيطان را آزاد گذاشت تا او را وسوسه كند و از بهشت رانده شود و در دنياى خاكى بر خلاف فرشتگان كه راه كمال بر آنان بسته است ، راه ترقى و سعادت را طى كند، اين بود كه او را از ((اسفل السافلين ))(57) با گامهاى استوار و مجاهده و با اراده پروردگار حى قيوم به ((اعلا عليين ))(58) رسيد. انسان از ملائكه اشرف شد و اين همه فضايل و درجات را كسب نمود. همه اينها در اثر خلقت شيطان و فوايد آفرينش او است ، پس خلقت او و مهلت دادن به او همه از روى مصلحت بوده و امر ماءمورى از جانب خداوند است .

:.عبادات شيطان.:

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

به درخواست شيطان و اذن خدا، فرشتگان آن ملعون را به آسمان بردند. روزى كه به آسمان رسيد شنبه و زمانى كه به آسمان هفتم رسيد روز جمعه بود.
در آسمان اول مدت هزار سال خدا را پرستيد. پس از آن به آسمان دوم بالا رفت و در آن جا هم هزار سال عبادت كرد. آن گاه به آسمان سوم و چهارم تا آسمان هفتم اوج گرفت . در هر آسمان مدت هزار سال خدا را بندگى كرد.
در آسمان هفتم مستقر و چنان مشغول عبادت شد كه بايد عبادت كند. به طورى كه جبرئيل و اسرافيل و ميكائيل وقتى او را ديدند به يك ديگر مى گفتند: خداوند، عشق و علاقه به عبادت و قدرتى كه به اين بنده داده به هيچ كس نداده است . بندگى او هم چنان ادامه داشت تا وقتى كه خداوند اراده كرد آدم را بيافريند

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه ((خطبه قاصعه )) درباره نكوهش عبادت او و متكبران مى فرمايد: شيطان ، مدت شش هزار سال خدا را پرستش كرد كه فقط چهار هزار سال آن را دو ركعت نماز خواند!
بعد مى افزايد: معلوم نيست كه اين شش هزار سال از سال هاى دنيا است يا از سال هاى آخرت . اگر از سالهاى دنيا بوده كه همان شش هزار سال خواهد بود و اگر از سالهاى آخرت باشد، هر يك روز آن طبق قرآن مجيد كه مى فرمايد:
فى يوم كان مقداره خمسين اءلف سنة ؛
((در روزى كه مقدار آن به اندازه پنجاه هزار سال - از سالهاى دنيا - خواهد بود)). (92)
(جمع سال دنيا) 109500000000 (سال دنيا) 50000 * (روز) 365 *(سال آخرت ) 6000
در نتيجه ؛ اگر شش هزار سال را ضرب در سيصد و شصت و پنج روز، و حاصل را در پنجاه هزار ضرب كنيم جمعا: صد و نه ميليارد و پانصد ميليون سال دنيا مى شود؛ يعنى شيطان اين مدت ، خدا را عبادت كرده و دايما مشغول نيايش و ستايش او بوده است .
در روايت ديگرى از امام جعفر صادق عليه السلام آمده كه : شيطان در آسمان طى هفت هزار سال خدا را با دو ركعت نماز عبادت كرد خداوند هم ، در مقابل آن دو ركعت نماز كه - هفت هزار سال طول كشيد - ثواب هايى براى او در نظر گرفت .(93)
ولى بعد از گناه و سرپيچى از دستور الهى و خود را برتر و بالاتر دانستن از آدم عليه السلام ، تهمت به خدا زدن كه تو مرا گمراه كردى !(94) سعادت و نجات خود را در جهان آخرت به كلى از دست داد و عبادت خود را از ميان برد، و به شر مبدل كرد.
بعلم باعور و ابليس لعين
سود نامدشان عبادت ها و دين
و در برابر اين همه عبادت و بندگى كه انجام داده بود، براى گمراهى اولاد آدم در اين دنيا تقاضاى عمر طولانى نمود كه طبق عدالت پروردگار، اين تقاضا پذيرفته شد.


مهلت شیطان تا چه موقع است.:

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اين كه تا چه زمان شيطان زنده خواهد ماند؟ كى ميرد؟ به دست چه كسى كشته مى شود؟ رواياتى وارد شده و احتمالاتى داده اند كه از اين قراراند:
1. مهلت او تا روز قيامت است ؛
اين احتمال درست نيست - در اين باره به بحث (حاجت خواستن شيطان ) مراجعه شود.
2. تا روز آخر دنيا.
همان روزى كه خورشيد و ماه و ستارگان تاريك مى شوند و كوه ها مانند پشم زده شده ، روان مى گردند و درياها مانند آتش خروشان شعله ور مى شوند و تمام جن و انس و ملائكه مى ميرند.
3. مهلت او ميان نفخه اول و دوم است ؛
نفخه اول وقتى است كه اسرافيل در صور مى دمد و همه موجودات جهان يك مرتبه از بين مى روند. نفخه دوم آن وقتى است كه اسرافيل در صور مى دمد و همه خلايق دو مرتبه زنده مى شوند. مهلت شيطان در ميان اين دو نفخه تمام مى شود.(83)
4. تا زمان ظهور حضرت مهدى (عج ) و به دست آن حضرت كشته مى شود.
5. تا زمان رجعت ؛
از زمان آمدن حضرت مهدى (عج ) شروع مى شود؛ پيامبر و ائمه معصوم عليه السلام دوباره رجوع مى كنند و به دنيا برمى گردند، آن وقت شيطان مى ميرد. و مدت معلومى كه قرآن بيان مى كند - همان رجعت است - كه عزرائيل جان او را مى گيرد و به زندگيش خاتمه مى دهد.
وارد شده كه در زمان رجعت ، خداوند به ((ملك الموت )) مى فرمايد: جان ابليس را قبض كن كه عمر او به سر آمده و سختى ، تلخى و مستى جان كندن را كه به اولين و آخرين افراد چشاندى به او تنها بچشان

و نيز مى فرمايد:
((اى ملك الموت !)) اول وارد دوزخ شو و هفتاد زبانيه با هفتاد زنجير و هفتاد كاسه از آب لظى (كه همان آبهاى جهنمى سوزان است ) با هفتاد هزار از سگ هاى جهنمى را بردار و با سخت ترين شكلى جان او را بگير.
عزرائيل هم با صورتى كه اگر اهل زمين او را با آن صورت ببينند، از ترس و وحشت ، تمام آنان قالب تهى مى كنند و مى ميرند، و به همان شكلى كه ماءمور است نازل مى شود.
شيطان وقتى او را به آن هيبت مشاهده مى كند به مشرق فرار مى كند، عزرائيل را همان جا مى بيند! به طرف مغرب مى گريزد، او را حاضر مى بيند، به دريا مى رود، باز او را همان جا مشاهده مى كند؛ در اين زمان ، ((ملك الموت )) بر او بانگ مى زند كه : اى ملعون ! بايست ؛ باز فرار مى كند و مى آيد بر سر قبر آدم عليه السلام و مى گويد:

اى آدم ! من به واسطه تو رانده شدم و طوق لعنت برگردنم افتاد. عزرائيل به آن سگ هاى جهنمى و ملائكه غلاظ و شداد دستور مى دهد كه بر او حمله كنند. سگ ها بر او حمله مى كنند و اطراف او را مى گيرند.

ملائكه با گرزهاى آتشين بر مغز او مى كوبند تا جان خبيث و پليد او را بگيرند و به زندگى پر از مكر، فريب و كبر او پايان دهند.(84)

چرا خداوند شیطان را مهلت داد؟

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

سئوال ديگرى پيش مى آيد و آن چنين است :

بعد از اين كه شيطان خلق شد و نافرمانى خدا را نمود، در مقابل عظمت ، بزرگى و شوكت او تكبر ورزيد، از ميان ملائكه ، بهشت و نعمت هاى آن رانده شد. چرا خداوند به او مهلت داد؟ چرا در خواست او را درباره عمر طولانى و ادامه حيات او پذيرفت ؟ چرا فورا او را نابود نكرد كه اين گونه به جنايت و خيانت خود ادامه دهد و مردم را بيشتر به سوى بدبختى و شقاوت و جهنم و عذاب بكشاند؟
جواب اين كه : جهان جاى آزمون است ، و مى دانيم كه آزمايش جز در برابر دشمنان سرسخت و طوفان ها و بحران هاى خطرناك ، امكان پذير نيست

وجود نامبارك شيطان و حيات و زندگى او به عنوان يك دشمن و نقطه منفى براى تقويت پايه هاى دين باورى و نقاط مثبت ديگر، نه تنها ضرر نداشته و ندارد، بلكه مؤ ثر نيز خواهد بود.
قطع نظر از وجود شيطان ، در وجود خود ما، غريزه هاى ديگرى نيز هست كه انسان در همه زمينه ها، مى آزمايند تا در برابر نيروهاى عقلانى و روحانى قرار گيرد

به اين ترتيب ، در اين ميان روح انسان پروش مى يابد. مهلت شيطان و ادامه حيات او نيز تقويت اين تضاد است ، و تا او نباشد راه راست و مستقيم شناخته نخواهد شد و صفت خوب نيكو سيرتان و بد بدسيرتان مشخص نمى شود.
ديگر اين كه ، اگر به او مهلت داده شد به خاطر آن همه ستايش و بندگى در برابر خداوند متعال بوده و عمر طولانى و مهلت او مكافات و پاداش ‍ عبادتهاى او است .
سوم اين كه ، خواسته تا وى بيش تر در عذاب خدا غرق شود، زيرا هر چه عمر او طولانى تر گردد و مهلت بيشتر يابد، گناهش بيشتر خواهد شد. چنان چه خداوند مى فرمايد:
((آنها كه كافر شدند (راه طغيان را پيش گرفتند) تصور نكنند اگر به آنان مهلت مى دهيم به سود آنها است . ما به آنها مهلت مى دهيم كه بر گناهان خود بيفزايند و عذاب خوار كننده اى براى آنها مى باشد))(54)

از اين مهم تر، هر چند خداوند شيطان را در انجام وسوسه هايش آزاد گذاشته ، ولى انسان را در برابر او بى دفاع نيافريده است . به او نيروى عقل و شعور، و خرد داده كه مى تواند شد محكم و نيرومندى در مقابل وسوسه هاى شيطان بسازد

يكى ديگر از راههاى دفاعى او، انگيزه پاك و عشق به تكامل است كه به عنوان يك عامل سعادت در نهادش گذارده شده است .
هم چنين ، فرشتگان را كه الهام بخش نيكى ها هستند. به كمك انسان هايى كه مى خواهند از وسوسه هاى شيطانى بر كنار بمانند فرستاده .

قرآن مى فرمايد:
((فرشتگان بر آنها نازل مى شوند و براى تقويت روحيه آنان انواع بشارت ها و دل گرمى ها را به آنها الهام مى كنند و مى گويند: نترسيد و غمگين نباشيد، بشارت باد بر شما به آن بهشتى كه به شما وعده داده شده است .(55)

چرا خداوند شیطان را آفرید؟

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
بسيارى مى پرسند: با اين كه خداوند مى دانست او سرچشمه همه وسوسه ها و گمراهى ها و فريب كارى ها مى شود و همه بدبختى هاى انسان از او خواهد بود، آن هم موجودى هوشيار، زرنگ ، كينه توز، پرفريب و مصمم . چرا او را آفريد؟ اگر خدا انسان را براى تكامل و رسيدن به سعادت ، از طريق بندگى خود آفريده ، وجود شيطان كه يك موجود ويران گر و ضد تكامل است چه دليلى مى تواند داشته باشد؟
در پاسخ مى توان گفت : اولا، خداوند شيطان را از آغاز آفرينش انسان نيافريد، چون خلقت او از اول پاك و بى عيب بود و به همين دليل ساليان درازى در ميان صف فرشتگان مقرب خدا جاى گرفته بود. اگر چه از نظر خلقت و آفرينش جزء آنان نبود، ولى بعدا با سوء استفاده از آزادى ، بنا را بر طغيان و سركشى گذاشت و رانده درگاه خداوند و فرشتگان گرديد و لقب شيطان گرفت .
ثانيا؛ اگر اندكى فكر كنيم خواهيم دانست كه وجود شيطان ، اين دشمن خطرناك نيز كمكى است به پيشرفت و تكامل انسان ها و براى آن كسانى كه ايمان دارند و مى خواهند راه حق را بپيمايند وجود او مضر و زيان آور نيست ، بلكه پيشرفت و تكامل آنان است .
راه دور نرويم هميشه نيروهاى مقاوم در برابر دشمنان سرسخت ، جان مى گيرند و سير تكاملى خود را مى پيمايند، وجود يك دشمن قوى در مقابل انسان باعث پرورش و ورزيدگى او مى گردد.

هم چنين هميشه در ميان تضادها بالندگى و رشد معنا پيدا مى كند، هيچ موجودى راه كمال را نمى پويد مگر اين كه در مقابل دشمن نيرومندى قرار گيرد.

به عبارت ديگر، انسان تا در برابر دشمن نيرومند و با قدرت قرار نگيرد هرگز نيرو و نبوغ خود را بروز نمى دهد و به كار نمى اندازد، همين وجود دشمن مايه جنبش هر چه بيشتر انسان و ترقى او خواهد بود. مثلا فرماندهان و سربازان ورزيده و نيرومند، كسانى هستند كه در جنگ هاى بزرگ ، با دشمنان سخت در گير بوده اند.

سياست مداران با تجربه و پر قدرت ، آنهايى هستند كه در بحران هاى سخت سياسى با دشمنان نيرومند دست و پنجه نرم كرده اند.
قهرمانان بزرگ ، كسانى هستند كه با حريفان نام آور و سخت ، زور آزمايى كرده اند؛ بنابراين ، چه جاى تعجب كه بندگان بزرگ خدا با مبارزه مستمر و پى گير در برابر شيطان ، روز به روز قوى تر و نيرومندتر شوند. دانشمندان امروز در مورد فلسفه وجود ميكرب هاى مزاحم مى گويند:
اگر آنها نبودند، سلول هاى بدن انسان در يك سستى و بى حالى فرو مى رفتند و احتمالا رشد و نمو انسان از 80 سانتى متر تجاوز نمى كرد و همگى به صورت آدم هايى كوتوله بودند و به اين ترتيب ، انسانهاى كنونى با مبارزه جسمانى با ميكرب هاى مزاحم ، نيرو و نمو بيشترى كسب كرده اند.
هم چنين است روح انسان در مبارزه با شيطان ، گر چه او در برابر اعمال خلاف و زشت خود مسئول است ، ولى وسوسه هاى او براى بندگان خدا و آنهايى كه مى خواهند در راه حق قدم بردارند ضرر و زيانى نخواهد داشت ، بلكه به طور غير مستقيم براى آنها ثمر بخش خواهد بود

شیطان

از قديم الايام ، افسانه شيطان ، همواره انسانها را در دنيايى از وحشت و ابهام فرو برده بود و هم چنان ادامه دارد.
مى گويند:
بچه هاى بازى گوش و نافرمان و زيرك شيطان اند، افراد منحرف را شيطان اغوا كرده ، هر كار بد فرجامى از وسوسه هاى شيطان است و در هر كار بدشگونى شيطان دست دارد.
مى گويند:
شيطان در همه جا هست ، اعوان و انصارش در همه جا وجود دارند، او با همه مردم كار دارد، در برابر همه قد علم مى كند، هر انسانى را به بهانه اى فريب مى دهد و دام هاى گوناگون در اختيار دارد.
شيطان در ذهن بچه ها عامل وحشت و ترس و وسيله اى براى رام كردن و ترسانيدن آنان است . قصه نويسان ، براى سرگرمى كودكان از شيطان يك موجود خيالى ساخته و از نخستين سال هاى زندگى ، يك شبح وحشتناك و يك قدرت اسرارآميز در ذهنشان مى آفرينند.
مى گويند:
براى بزرگ سالان ، شيطان عامل فريب و گناه است ، انسان را به معصيت وا مى دارد، تمايلات نفسانى را بيدار مى كند، موجب سقوط و لغزش انسان مى شود، خواسته ها نامشروع را پديد مى آورد، باعث تجاوز و تعدى مى گردد، شهوات ويران گر را تحريك مى كند، خشم و غضب را شعله ور مى سازد، مصيبت و رنج مى آفريند، آدمى را به تباهى و فساد مى كشاند، لجاجت و خودسرى را رونق مى دهد.
و نيز:
تمامى اين صفات از شيطان و كار او است ، انسان از روى ندامت با فريادى بلند مى گويد: نفرين بر شيطان ، لعنت خدا و ملائكه بر او باد، اين شيوه از زمان حضرت آدم عليه السلام معمول بوده كه شيطان را مسئول هر كارى و عصيانى مى دانسته اند.
در تعريف او گفته اند:
شيطان ، قدرتى است نابكار و بسيار بدكردار، نيرو و روحى است پليد و سركش و طغيان گر؛ حقيقت مطلب اين است كه شيطان ، اسم خاص نيست تا بر موجودى معين و مشخص دلالت كند و وجود مستقلى ندارد، اسمى است بى نشان ؛ مانند سيمرغ كه وجود خارجى ندارد و هيچ نام و نشانى براى او نيست ، اغلب جاها كه نام شيطان برده مى شود مراد همان ابليس است كه از دستورهاى خداوند سرپيچى و تكبر كرد.

شيطان و طرف دارانش در طول تاريخ در مقابل نيكان و نيك سيرتان قرار داشته اند و خواهند داشت ،
كلمه شيطان در قرآن هفتاد بار به صورت مفرد و هيجده بار به صورت جمع به كار رفته است كه روى هم 88 مرتبه مى شود

شیطان اولین کسی که

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
شيطان : نخستين كسى بود كه بعضى كارها را مرتكب شد و پيش از او كسى آنها را انجام نداده بود. و آنها از اين قراراند:
- اولين كسى كه قياس نمود و خود را از حضرت آدم عليه السلام برتر و بالاتر دانست و گفت : من از آتشم و او از خاك در حالى كه آتش از خاك بالاتر است .(2)
- اولين كسى كه در پيشگاه با عظمت الهى تكبر نمود و به دستور خالق خود عمل نكرد.(3)
- اولين كسى كه كه معصيت و نافرمانى خدا را كرد و آشكارا با او مخالفت نمود.
- اولين كسى كه به دروغ گفت : خدا گفته از اين درخت نخوريد، چون درخت جاويد است و اگر كسى از آن بخورد تا ابد زنده مى ماند و با خدا شريك مى شود.(4)
- اولين كسى كه كه قسم به دروغ خورد و گفت : من شما را نصيحت مى كنم .(5)
- اولين كسى كه نماز خواند و يك ركعت آن چهار هزار سال طول كشيد.(6)
- اولين كسى كه منبر رفت و براى ملائكه سخنرانى و صحبت كرد.
- اولين كسى كه كه به خدا مشرك شد.
- اولين كسى كه كه غنا و آواز خواند، همان زمانى كه آدم عليه السلام از درخت نهى شده خورد.(7)
- اولين كسى كه از خوشحالى سرود خواند و آن هنگامى بود كه آدم به زمين آمد.
- اولين كسى كه نوحه خواند و گريست ؛ چون او را به زمين فرستادند، به ياد بهشت و نعمتهاى آن نوحه و گريه كرد.
- اولين كسى كه لواط كرد(8) چون زمانى كه به ميان قوم لوط آمد خود را در اختيار آنان قرار داد تا با او لواط كنند.
- اولين كسى كه دستور ساختن منجنيق را داد تا حضرت ابراهيم عليه السلام را با آن در آتش اندازند.
- اولين كسى كه دستور ساختن حمام را در زمان حضرت سيلمان عليه السلام داد تا نظافت كنند.
- اولين كسى كه ساختن نوره را در زمان حضرت سليمان داد، براى اين كه موهاى اضافى پاى بلقيس پادشاه سبا را از زمين ببرند.(9)
- اولين كسى كه دستور ساختن شيشه را داد تا حضرت سليمان عليه السلام آن را روى خندق گذارد و بلقيس را آزمايش كند.(10)
- اولين كسى كه دستور ساختن صابون را داد تا مردم بدن و لباس خود را بشويند.
- اولين كسى كه دستور ساختن آسياب را داد تا مردم گندم هاى خود را آرد كنند.
- اولين كسى كه با ابوبكر بيعت كرد تا مردم را منحرف كند و از مسير حق برگرداند.(11)
- اولين كسى كه خدا را در آسمان ها پرستيد.
- اولين كسى كه عبادت و بندگى او، فرشتگان را به تعجب در آورد!
- اولين كسى كه به خداى خود اعتراض كرد.
- اولين كسى كه شبيه شدن به ديگران را مطرح و مردم را به آن تشويق كرد.(12)
- اولين كسى كه كه سحر و جادو كرد و آن دو را به مردم ياد داد.(13)
- اولين كسى كه ساز درست كرد و خود، آن را نواخت .
- اولين كسى كه براى زيبايى ، زلف گذاشت .(14)
- اولين كسى كه براى مخالفت با پيامبران ريش خود را تراشيد.
- اولين كسى كه براى مست شدن مردم ، شراب درست كرد.
- اولين كسى كه ساختن آلات لهو و لعب و موسيقى را به قابيل آموخت .
- اولين كسى كه وقتى وارد جهنم مى شود، خطبه مى خواند.
- اولين كسى كه مكر و حيله و خدعه نمود.
- اولين كسى كه نقاشى كرد و چهره كشيد.(15)
- اولين كسى كه آتش حسدش شعله ور شد.(16)
- اولين كسى كه به ناحق مخاصمه و جدال كرد.
- اولين كسى كه خداى تعالى به او لعنت نمود(17) و از ناراحتى فرياد كشيد.
- اولين كسى كه به خدا كفر ورزيد.(18)
- اولين كسى كه گريه دروغى نمود.(19)
- اولين كسى كه عبادت و خلقت خود را ستود.
- اولين كسى كه صورت هاى مجسمه و بت را ساخت .(20)
- اولين كسى كه جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل او را لعنت كردند.
- اولين كسى كه از ترس ملائكه فرار كرد و خود را مخفى نمود.
- اولين كسى كه دستور مساحقه داد. امام باقر عليه السلام فرمود: ((وقتى خواسته ابليس در قوم لوط عملى شد، خود را به صورت زن در آورد و سراغ زنان آمد و گفت : آيا مردان شما با هم لواط مى كنند؟ در جواب گفتند: آرى . دستور داد شما نيز با هم مساحقه كنيد)).(21

خلقت شیطان

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

خداوند سه گونه موجود عاقل و با شعور آفريده : يك نوع در آسمان ها هستند كه همان فرشتگان اند و از نور به وجود آمده اند كه شهوت جنسى و خور و خواب و شهوات ديگر ندارند؛ گناه از آنان سر نمى زند، تسليم محض ‍ پروردگار مى باشند و يك لحظه نافرمانى او را نمى كنند، خلقت آنها جلوتر از جن و انس بوده .
نوع ديگر؛ انسان است كه خداوند متعال او را با دو دست قدرت خود پديد آورد و ملائكه بر او سجده كردند و استاد آنان شد، هم عقل و هم شهوت در وجودش گذاشت ، و از خاك و آب به وجود آمده است .(27)
نوع سوم ؛ نژاد جن است كه خداوند ايشان را از آتش بى دود(و باد) پديد آورد، و مثل انسان عقل و شهوت به آنها داده شده است . خلقت جن قبل از خلقت آدم و هم زمان با خلقت نسانس بوده است . خداوند درباره خلقت آنان چنين فرموده :
والجان خلقناه من قبل من نار السموم
((ما طايفه جن را قبل از انسان از آتش گرم و سوزان - و شعله ور بدون دود - آفريديم )).(28)
همان طور كه خداوند، نخست آدم عليه السلام را خلق نمود و همسرش ‍ ((حوا)) را بعد از او از جنس خودش آفريد، پدر جن ها هم كه ((مارج )) نام داشت از آتش و سپس همسرش ((مارجه )) را نيز از او خلق نمود. ((مارج و مارجه )) با هم ازدواج كردند ((جان )) متولد شد و فرزندان ((جان )) دو طايفه شدند، يك طايفه ، همان جن ها كه در ميان آنان ، هم مؤمن پيدا مى شود و هم كافر؛ طايفه دوم ؛ شياطين شدند كه پدر بزرگشان ((ابليس )) مى باشد. ابليس يكى از فرزندان جان است .

.:ازدواج شیطان:.

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

راجع به ازدواج ابليس كه چه موقع بوده ، و با چه كسى ازدواج نموده و همسر او چگونه پيدا شده و دختر چه كسى است ؟ دو قول نقل شده :
مجمع البحرين در لغت شيطان مى نويسد:
وقتى خداوند متعال ، اراده كرد كه براى ابليس همسر و نسلى قرار دهد غضب را بر وى مستولى ساخت و از غضب او تكه آتشى پيدا شد، از آن آتش براى او همسرى آفريد.(52)
در نقل ديگرى آمده : ابليس - كه اسم اولى او عزازيل است - از همان اوان جوانى ، در ميان قوم خود مشغول عبادت و بندگى خداوند بود تا بزرگ شد و موقع ازدواج او رسيد.
وقتى تصميم به ازدواج گرفت ، با دختر ((روحا)) به اسم ((لهبا)) كه آن هم از طايفه جن بود، ازدواج نمود. بعد از آن كه ايشان با هم ازدواج كردند، فرزندان زيادى از آن ملعون به وجود آمد كه از شمارش ‍ به طورى كه زمين از آنها پر شد. همه آنها مشغول عبادت شدن و مدتى طولانى ، خدا را ستايش نمودند.
در ميان ايشان عبادت و بندگى خود ابليس ‍ از همه آنان بيشتر بود.
از همين جهت ، بعد از آن كه خداوند اختلاف و خون ريزى را در ميان طايفه جن و نسناس (طايفه اى به جاى انسان فعلى بودند) ديد، هر دو طايفه را هلاك كرد، و از ميان آن طايفه فقط ابليس را نگاه داشت .

بعدا فرشتگان او را به آسمان بردند. آن ملعون هم ، در آسمان اول مدتى در ميان ملائكه ، خدا را عبادت كرد بعد به آسمان دوم و سوم تا آسمان هفتم پيش رفت و با ملائكه هر آسمان خدا را ستايش كرد تا وقتى كه خداوند آدم عليه السلام را خلق فرمود، و دستور سجده داد او هم سرپيچى كرد و رانده شد.(53)
پس زن و فرزندان او هم جزء هلاك شدگان هستند.
او بدون زن و فرزند به آسمان رفته و آن جا هم كه احتياج به زن نداشت ، بعد از بيرون آمدن از بهشت هم ، زنى براى او به وجود نيامد.