کافه تلخ

۱۳۸۷ خرداد ۲۵, شنبه

خلقت و هدف نهایی


خداوند متعال در سوره انبياء، آيه 16 مى‏فرمايد: «و ما خَلَقنا السَّماءَ و الارضَ و ما بَينَهُما لعِبينَ»؛ و آسمان و زمين و آن چه را كه ميان آن دو است به بازيچه نيافريديم.

و در آيه 85 سوره حجر مى‏فرمايد: «و ما خَلَقنا السّموتِ و الأرضَ و ما بَيْنَهُما إلا بالحَقِّ...»؛ خداوند آسمان و زمين و آن چه را كه ميان آن دوست، جز به حق نيافريد.

در خلقت و آفرينش، دو هدف مى‏توان تصور نمود: نخست هدف متوسط، دوم هدف غايى و عالى. با مراجعه به آيات قرآن و روايات اهل بيت (عليهم‏السلام) روشن مى‏شود كه هدف متوسط، خلقت براى عبادت و بندگى خداست؛ اين مطلب در همه پديده‏هاى عالم سارى و جارى است. خداوند در آيه 44 سوره اسراء، درباره همه اشياء مادى عالم مى‏فرمايد: «... و إن ِمن شىٍ‏إلاّ يُسَبِّح بحمدِهِ ولكن لا تَفقهُون تَسبيحَهُم...»؛ همه موجودات تسبيح خدا مى‏گويند، اما شما تسبيح آن‏ها را نمى‏فهميد.

و درباره انسان و جن نيز در سوره ذاريات، آيه 56 مى‏فرمايد: «وَ مَا خَلقتُ الجِنَّ و الإنسَ إلاّ لِيَعبُدُونِ»؛ آفرينش انسان و جن براى بندگى است.

بنابراين از ديدگاه وحى، همه هستى تسبيح گوى ذات او هستند و مشغول عبادت، و عبادت هم هدف متوسط خلقت است.1

اما هدف عالى و غايى، وصول به مبدأ نور هستى است. يعنى منتهى اليه سير مخلوقات، اوست: «وَ أَنّ إلى رَبِّكَ المُنْتهى‏»؛2 انتهاى سير انسان به سوى پروردگار است.

«إنَّ إلى رَبّكَ الرُّجْعى‏»؛3 برگشت به سوى خداست.

«إنا لِله و إنا اِلَيه راجِعون»؛4 كه همگى اين آيات، غايت سير را روشن مى‏كنند. پس روشن شد كه هدف غايى خلقت، به كمال رسيدن همه موجودات و رسيدن انسان به مقام قرب الهى است.

در اين جا دو مطلب ديگر را نيز بايد مورد توجه قرار داد: نخست اين كه خداى تعالى، فياض به تمام معنا است، و باران رحمت او بر سر بندگان، هميشه مى‏بارد و مانعى هم براى آن نمى‏توان تصور كرد. به ديگر سخن، مقتضى موجود و مانع مفقود است، پس بايد خلق كند؛ چون لازمه ذات او خلاقيت و فياض بودن است.

دوم اين كه آيا خدا در آفرينش ذى نفع است يا نه؟ در پاسخ بايد گفت: منفعت و سود به خلق برمى‏گردد، نه به خالق؛ يعنى خدا ذى نفع نيست، يا به عبارت ديگر، ناقص نيست كه با اين كار به كمال برسد، بلكه سود به مخلوق برمى‏گردد.

من نكردم خلق تا سودى كنم‏

بلكه تا بر بندگان جودى كنم‏

به ديگر سخن، آفرينش نوعى احسان و فيض است از جانب خدا نسبت به مخلوقات؛ و چنين آفرينشى حُسن ذاتى دارد؛ و قيام به انجام فعلى كه ذاتاً پسنديده است، جز اين كه خود فعل زيبا باشد، به چيز ديگر نياز ندارد. بنابراين اگر كسى سؤال كند كه چرا خالق منان دست به چنين كار پسنديده بالذات زده است؟

در پاسخ بايد گفت: خداوند كه فياض على الاطلاق است، با توجه به اين كه مى‏توانست موجودى را خلق كرده و به كمال برساند، اگر چنين نمى‏كرد، جاى پرسش داشت كه چرا خداوند متعال با اين كه مى‏توانست موجودى را خلق كرده و به كمال برساند، اين كار پسنديده را انجام نداده است؟5

ممكن است اين پرسش نيز در ذهن انسان مطرح شود كه مگر خداوند نيازمند پرستش بندگان است؟

در پاسخ مى‏گوييم: همان طور كه مى‏دانيد، هدف از فعل، در خداوند متعال و انسان‏ها متفاوت است. هدف در افعال انسان عبارت است از: فايده‏اى كه هنگام فعل، انسان در نظر مى‏گيرد و براى رسيدن به آن تلاش مى‏كند. يعنى هدف انسان از فعاليت‏هايش رفع كمبودها و نيازمندى‏هاى خودش مى‏باشد.

اما درباره خداوند نمى‏توان گفت كه هدف از فعل او تأمين نيازمندى‏ها و رفع نواقص است؛ زيرا خداى متعال به چيزى نياز ندارد تا براى تأمين آن كارى انجام دهد. او كمال مطلق است و هر كس هر چه دارد و هر بهره‏اى كه از هستى داشته باشد، از او گرفته است و در ذات خود فاقد چيزى نيست تا با انجام دادن كارى كامل شود؛ بلكه هدف از افعال خداوند، تناسب با ذات الهى داشتن يا رفع نياز بندگان است.

عبادت هم جزو اهداف آفرينش است و از اهداف متوسط براى رسيدن به كمال نهايى و غايى مى‏باشد و فايده عبادت، تنها عايد بنده مى‏شود و او را پرورش داده، از نقص به كمال مى‏برد و در عبادتِ بنده هيچ فايده‏اى براى خداوند متصور نيست.

بنابراين، همان طور كه اشاره شد، هدف غايى از آفرينش انسان، تكامل و وصول به رحمت الهى است و افرادى مى‏توانند از اين رحمت و فيض الهى استفاده كنند كه به نهايت درجه تكامل رسيده باشند. از اين رو، اثر تكامل، آرامش در سايه سار رحمت الهى است.

خداوند در آيه 118 و 119 سوره هود مى‏فرمايد: «وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفينَ* إلاّ مَن رَحِمَ رَبُّكَ و لِذلِك خَلَقَهم»؛ آنان همواره در اختلافند؛ مگر آن چه پروردگارت رحم كند و براى همين (رحمت) آنان را آفريد.

كه اين باعث ورود به بهشت و زندگى جاويدان در آن جا مى‏شود.6

چنان كه مولاى متقيان مى‏فرمايد: «بى گمان، خداى سبحان دنيا را مقدمه‏اى براى زندگى پس از آن قرار داده است و آن را براى مردم بوته آزمونى شمرده است تا هر آن كه را نيكوكارتر است، باز شناسد. اين است كه ما براى دنيا آفريده نشده‏ايم و مأموريت مان تلاش در جهت آن نيست، بلكه براى آزمايش در دنيا نهاده شده‏ايم.»7

در پايان، مناسب است به «هدف نهايى» در كارهاى انسان نيز اشاره‏اى كنيم:

از ويژگى‏هاى هدف نهايى اين است كه هر چه باشد، چون و چرا نمى‏پذيرد. توضيح اين كه اگر از دانش آموزى بپرسيم: براى چه درس مى‏خوانى؟ مى‏گويد: براى اين كه به دانشگاه راه يابم.

باز اگر سؤال كنيم: دانشگاه را براى چه مى‏خواهى؟ مى‏گويد: براى اين كه دكتر يا مهندس شوم. مى‏گوييم: مدرك براى چه مى‏خواهى؟ مى‏گويد: براى اين كه فعاليت مثبتى انجام دهم و درآمد خوبى داشته باشم.

باز اگر بپرسيم: درآمد خوب را براى چه مى‏خواهى؟ مى‏گويد: براى اين كه زندگى آبرومند و مرفهى داشته باشم و سرانجام مى‏پرسيم: زندگى مرفه و آبرومند براى چه مى‏خواهى؟

در اين جا مى‏بينيم، لحن سخن او عوض مى‏شود و مى‏گويد: خوب براى اين كه زندگى مرفه و آبرومندى داشته باشم. يعنى همان پاسخ سابق را تكرار مى‏كند و اين پاسخ نهايى او به شمار مى‏رود. دليل آن هم اين است كه او همواره بر پاسخ پايانى خويش تأكيد خواهد كرد.

در اين جا هم وقتى گفته مى‏شود: هدف از آفرينش چيست؟

مى‏گوييم: براى تكامل انسان و دريافت رحمت خدا. اگر پرسيده شود: تكامل و قرب پروردگار براى چه منظورى است؟ مى‏گوييم: براى قرب به پروردگار! يعنى اين هدف نهايى است و همه چيز را براى تكامل و قرب مى‏خواهيم. اما قرب و دريافتِ رحمت، ذاتاً ارزشمند است و ماوراى آن خوبى ديگرى نيست.8



پى‏نوشت‏ها:

1- ر.ك: ترجمه تفسير الميزان، ج 18، ص 614 - 612.

2- نجم/ 42.

3- علق/ 8.

4- بقره/ 156.

5- همان، ج 8، ص 64-60.

6- ر.ك: آيت‏الله مصباح يزدى، معارف قرآن، 3-1، ص 179 - 155.

7- عبدالمجيد معاديخواه، فرهنگ آفتاب، (فرهنگ تفصيلى نهج البلاغه)، ج 1، ص 77.

8- ر.ك: آيت‏الله مكارم و ديگران، تفسير نمونه، ج 22، ص 393.





آفرينش كيهان



5ـ يكي از صاحب‌نظران معاصر خلقت جهان را در چند عنوان بررسي كرده و با آيات قرآن تطبيق مي‌كند كه ما به صورت خلاصه ذكر مي‌كنيم:



الف ـ آفرينش كيهان:

ايشان با ذكر آيه 7 سوره هود «و هو الذي خلق السموات و الارض في سنة ايام» مي‌نويسند:

«در آغاز ظلمت و تاريكي سراسر جهان را فرا گرفته بود و بجز خداوند يكتا هيچ كس و هيچ چيز نبود. «فقضاهن سبع سموات في يومين»[29]آنگاه خداوند متعال طي دو نوبت فرمان بناي آسمان‌هاي هفت‌گانه را صادر فرمود.»

سپس با اظهار بي‌اطلاعي از ماده اوليه جهان (و تأييد آن به وسيله آيه 51 سوره كهف و سخني از برخي دانشمندان) مي‌نويسند: آنچه از نظر قرآن و دانشمندان محقق است اين مصالح عبارت بودند از ذرات دود و گاز كه در فضا سرگردان اما چنان پراكنده بودند كه بندرت به يكديگر برمي‌خورند. «ثم استوي الي السماء و هي دخان»[30]

ايشان به عنوان شاهد سخن «سر جميس جينز» دانشمند فلك شناس را مي‌آورد كه مي‌گويد: ماده كون از گازهائي كه در فضا انتشار دارد آغاز گشته و از تراكم اين گازها سديم (مه رقيق) پديد آمده است.[31]

سپس نتيجه مي‌گيرند كه: خداوند طي دو دوره از اين گازها آسمانهاي هفتگانه را بنا نهاد (فصلت /12) و بوسيله ستونهاي نامرئي كه امروز از آنها به نيروي جاذبه عمومي تعبير مي‌شود كرات آسماني را استوار گرداند(لقمان/10).



ب ـ آفرينش ستارگان:

ايشان با ذكر آيه 7 صافات:

«انا زينا السماء الدنيا بزينة الكواكب»

«ما آسمان پايين را با ستارگان درخشان زينت بخشيديم» مي‌نويسند:

بدين ترتيب ميليون‌ها ذره گاز و دود به شكل ابرهاي عظيم به دور هم گرد آمدند... توده‌هاي ابر ذرات را به سوي مركز جذب مي‌كرد و بالاخره توده انبوه ابر جمع مي‌گشت و ذرات آن به يكديگر نزديك مي‌شد. اين ذرات كه به يكديگر اصطكاك پيدا مي‌نمود، توليد گرما مي‌كرد و گاهي در مركز ابر گرما چنان شدت مي‌يافت كه توده را به تابش مي‌افكند و فضاي تاريك را روشن مي‌ساخت سرانجام ميليون‌ها توده ابر به صورت ستاره درآمدند. آسمان پايين چراغاني گرديد.(البته همه ستارگان هم در يك زمان پيدا نشدند.



ج ـ پيدايش خورشيد:

در ميان اين درياي جوشان(دود و گاز) طرحي مارپيچي، از اثر چرخش مداري پيدا گرديد. اين شكل مارپيچ كه آن را كهكشان راه شيري مي‌نامند. ماده خورشيد و منظومه شمسي و زمين‌ ما در يكي از بازوان آن قرار داشت. «و جعل الشمس سراجا» [32] «و خداوند خورشيد را چراغ جهان افروز قرار داد.» در اين بازوي كهكشان راه شيري طوفاني پرآشوب پديد آمد و جريان تند گازها آنها را به چرخش درآورد و همچنانكه مي‌چرخيد به شكل فرفره‌اي پهن و عظيم درآمد و پاره‌هاي نوراني، برگرد آن روان گشت.

اين فرفره بزرگ چرخيد تا اينكه كم كم گازها به مركز آن كشيده شد و در آنجا به صورت گوي عظيم و فروزاني تراكم يافت و سرانجام اين گوي فروزان «خورشيد» گرديد.



د: پيدايش زمين و منظومه شمسي:

پاره‌هاي گاز و غباري كه گرداگرد خورشيد را هاله‌وار، فرا گرفته بود از هم پاشيد و هر پاره از آن به صورت گردابي درآمد. هر گرداب مسيري جداگانه داشت و در آن مسير به دور خورشيد مي‌گرديد. در گردابهاي نزديك به خورشيد گرما و در گردابهاي دوردست سرما حكومت مي‌كرد. از برخي ذرات گاز، بخار آب پديد آمد و مانند شبنم روي ذرات غبار مي‌نشست و چون ذرات غبار به هم مي‌رسيدند، رطوبت شبنم آنها را به يكديگر مي‌چسبانيد. و گاهي نيز به شكل پاره‌هاي يخ‌زده آب و گل در مي‌آمدند. نيروي جاذبه اين پاره‌ها را به سوي يكديگر جذب مي‌كرد و بزرگ مي‌شدند و گوي عظيم و چرخاني پديد مي‌آورند. و سرانجام اين گوي«زمين» گرديد.

بعد ساير سيارات(عطارد ـ زهره ـ مريخ ـ مشتري ـ زحل ـ اورانوس و نپتون و...) نيز از گردابها پديد آمدند و هر سياره در مسير خود، برگرد خورشيد مي‌گرديد.



هـ ـ سرنوشت زمين:

زمين شكل مي‌بندد و به صورت گوي بزرگي از صخره‌هاي خشك و عريان جلوه‌گر است. (نه حيات ـ نه هوا ـ نه ابر) توده‌هاي بخار آب و ديگر گازها همراه با توده‌هاي گل، قرنها پيش در آن مدفون شده و اينكه آن گازها، در ميان صخره‌هاي زمين محبوسند. از شكسته شدن اتم‌هاي مخصوص صخره‌هاي زمين گرما پديد مي‌آيد و در ژرفاي زمين صخره‌هاي چنان گرم مي‌شوند كه گداخته مي‌گردند و همراه با حباب‌هاي گاز به جوش در مي‌آيند و از آتشفشانها فوران كرده به روي زمين روان مي‌شوند.

گازها نيز از آتشفشانها بيرون مي‌زنند و در پيرامون زمين گسترده مي‌شوند و پوششي از هوا بر روي آن مي‌كشند. بخار آب سرد مي‌شود و ابرهاي كلان پديد مي‌آيد و بارانهاي نخستين فرو مي‌بارد. ميليونها سال همچنان باران مي‌بارد و در گودال‌هاي زمين فرو مي‌رود... قرآن در اين باره مي‌فرمايد:

«و انزلنا من السماء ماء قدر فاسكناه في الارض» [33]

«و بقدر آب از آسمان فرو فرستاديم كه آن را در زمين مسكن داديم.»

و: پيدايش حيات در روي زمين [34] (اين مطلب را در يك بحث مستقل بررسي مي كنيم)



6ـ دكتر پاك‌نژاد در يك جلد از كتاب اولين دانشگاه و آخرين پيامبر مبحث مفصلي تحت عنوان «اسلام و بيولوژي» دارد كه چگونگي شروع خلقت و آغاز حيات را مورد بررسي علمي ـ قرآني ـ روائي قرار مي‌دهد و آن را به صورت يك فيلم خيالي جالب بيان مي‌كند.[35]

ايشان در ابتداء با ذكر آيه «و هوالذي خلق السموات و الارض في ستة ايام و كان عرشه علي الماء» [36] به توضيح سه واژه ايام، عرش و ماء مي‌پردازد. و «ايام» را به «دوران» معنا مي‌كند.[37]

و سپس نتيجه مي‌گيرد كه: خدا قبل از هر چيز روح را، عقل را، قدرت را، نور را و ملائكه را آفريد سپس ظلمت را، همه در اخبار ديده مي‌شود شايد بتوان گفت به نظر اسلام ابتداء يك مرحله متافيزيك (عقل، روح و...) سپس قدرت و انرژي و بعد آب و آنگاه دخان آفريده شد.

توده‌هاي دخان موجود بهم برخورده ايجاد گرما كردند بعدها خيلي سوزان شدند سپس در اثر طوفان‌هاي ايجاد شده شروع به چرخيدن نموده جز اثر فلكي يا كهكشان‌ها و كانسارها درست شد.[38]

ايشان در جاي ديگر مي‌نويسد: دانشمندان زيست‌شناس كه در بسياري از مطالب نظريه‌هاي مخالف و مغاير هم داشتند، در بسياري موارد و از جمله درباره نشان دادن مراحل تكاملي آفرينش اتفاق رأي داشتند: به ترتيب زير:

توده‌اي از گاز كهكشان‌ها ـ منظومه شمسي ـ زمين، به ترتيب بوجود آمدند.

ابتدا زمين گداخته بود ـ سرد شد ـ جز جماد چيزي يافت نمي‌شد ـ آبي پيدا شد ـ ملكولهاي اوليه ـ گياه ـ جنبندگان ـ خزندگان و پستاندران به ترتيب در گردونه تكامل آفرينش قدم به عرصه وجود گذاشتند.

و سپس مي‌نويسد: اكثر دانشمندان زيست‌شناس براي تعيين قدمت و زمان حيات هر كدام از اين دسته طرحي داشته‌اند. بدين طريق كه از ابتداي خلقت تا پيدايش انسان را يك سال يا يك هفته يا يك شبانه‌روز فرض كرده و براي هر كدام آن مدت مفروض را تقسيم زماني كرده‌اند.

مثلاً دانشمندي تمام مدت خلقت را يك شبانه روز فرض كرده: پيدايش كهكشان‌ها را حدود ساعت هفت و خورشيد را هنگام ظهر و زمين را يك و دوازده ثانيه و پيدايش حيات را شش بعد از ظهر، و چهار دقيقه و دوازده ثانيه به ساعت 12 مانده را براي پيدايش پيش آهنگان انساني اختصاص داده است.[39]



7ـ دكتر حميد النجدي در مورد آيات سوره فصلت / 9ـ11 مي نويسد كه: «قبلاً دانشمندان فكر مي‌كردند كه زمين و آسمانها از يك جنس تشكيل شده است اما مباحث جديد علمي روشن كرد كه عناصر تشكيل دهنده زمين و كرات آسماني متفاوت است. يعني ستارگان از 99% هيدروژن تشكيل شده است اما زمين از عناصر و فلزات (حدود صد عنصر) تشكيل شده است. و نتيجه گرفتند كه هر چند كه منشأ زمين و آسمانها يكي است اما اول زمين تشكيل شده و سپس ستارگان بوجود آمده‌اند يعني ظرف تشكيل زمين با ظرف تشكيل ستارگان و سيارات متفاوت است و سپس متذكر مي شود كه اگر قرآن كريم در آيات فوق اول خلقت زمين و سپس خلقت آسمان را مطرح كرده است به همين لحاظ است.»[40]



8ـ صاحب نظران ديگري كه به اين بحث پرداخته‌اند عبارتند از:

حنفي احمد «ستة ايام» را به معناي شش نوبت از وقايع و حوادث مي‌داند و توضيحات مفصلي در مورد ادوار خلقت جهان و تطبيق آن با آيات بيان مي‌كند.[41]

عبدالمنعم السيد عشري نيز «ستة ايام» را به معناي شش دوره مي‌داند و مي‌گويد جنس ايام دراينجا غير از روزهاي معمولي ماست.[42]



جمع‌بندي و بررسي:

در مورد آنچه كه مفسران و صاحب‌نظران محترم در مورد مراحل خلقت آسمانها و زمين بيان داشتند تذكر چند مطلب لازم است:



1ـ آنچه كه از آيات قرآن برمي‌آيد خلقت آسمانها و زمين و آنچه بين آنهاست در شش مرحله (يوم) صورت گرفته است.

در دو مرحله آفرينش آسمانها (از دخان تا سبع سموات) انجام پذيرفته است.

در دو مرحله خلقت زمين صورت گرفته است.

در دو مرحله بعدي آنچه ما بين زمين و آسمان است(كوهها،‌ارزاق، معادن...)

قرآن در اين مورد اشاراتي كلي كرده و وارد جزئيات و تعيين زمان دوره‌ها و نوع خاص تحولات آن نشده است.



2ـ تعيين دوره‌ها و مراحل نسبت به چيزهاي تدريجي امكان‌پذير است.و تعيين مراحل و دوره‌ها امري اعتباري و نسبي است. و لذا گاهي در يك موضوع ثابت(مثل رشد علم بشر يا پيدايش و تطور هنر...) تقسيم‌بندي‌ها و مراحل متفاوتي ذكر مي‌شود كه هر كدام از زاويه خاصي به موضوع مي‌نگرد.

گاهي همه اين مراحل و تقسيم‌بندي‌ها صحيح و لازم است. و زواياي پنهان موضوع را روشن مي‌كند.

در مورد مراحل خلقت نيز اين مطلب صادق است. يعني ممكن است دوران‌هاي خلقت آسمانها و زمين را از منظرها و حيثيت‌هاي مختلف، تقسيم‌بندي‌هاي متفاوتي كرد. و ريشه همه اختلافات در نظريه‌هاي علمي مراحل آفرينش جهان همين مطلب است. گاهي تقسيم‌بندي بر اساس گاز ـ مايع ـ جامد صورت مي‌گيرد.

گاهي تقسيم بندي بر اساس كرات آسماني ـ زمين ـ انسان صورت مي‌گيرد.

گاهي تقسيم بندي بر اساس موجودات بي‌‌جان و جاندار صورت مي‌گيرد.

پس اشكالي ندارد كه علوم كيهان شناسي و زمين شناسي و زيست‌شناسي مراحل خلقت را به گونه‌اي متفاوت با قرآن يا كتاب مقدس تقسيم كرده باشد. و لازم نيست كه اين مراحل هميشه باهم‌انطباق داشته باشد. و تفاوت تقسيم‌بندي‌ها از لحاظ طول دوره‌ها يا نوع دوره‌ها مستلزم تعارض علم و دين نيست. چون هر كدام از اين تقسيم‌بندي‌ها از ديدگاه خاصي صورت گرفته و ممكن است در جاي خود صحيح و لازم باشد به عبارت ديگر زبان علم و دين در اين موارد متفاوت است.

تذكر: اين نكته روشن است كه مبناي تقسيم‌بندي مراحل خلقت در قرآن(آسمان ـ زمين ـ مابين‌آنها) است.



3ـ همانطور كه گذشت واژه «سموات و ارض» در قرآن در معاني مختلفي استعمال مي‌شود. و لذا ممكن است كه گفته شود همه آيات مربوط به مراحل خلقت آسمان و زمين ناظر به خلقت آسمان و زمين معهود و مادي كه ما مي‌بينيم نيست بلكه در برخي از آيات (مثل سجده/4-5) احتمال دارد كه مقصود خلقت موجودات ماوراء طبيعي و معنوي از درجات بالا تا پايين باشد همانطور كه برخي از مفسران اشاره كرده بودند.[43]



4ـ از مقايسه برخورد قرآن با مراحل خلقت با مطالب تورات فعلي و فلاسفه يونان و يافته‌هاي جديد علوم تجربي معلوم مي‌گردد كه مطالب قرآن سازگار با يافته‌هاي علوم است در حالي كه برخي مطالب تورات و فلاسفه، اين سازگاري را ندارد. (همان طور كه بيان شد) و اين مطلب عظمت و حقانيت قرآن كريم را نشان مي‌دهد. بلكه اعجاب هر خواننده‌اي را برمي‌انگيزد.

اما اين مطالب، اعجاز علمي قرآن را اثبات نمي‌كند. چرا كه مراحل كلي خلقت در شش روز قبل از اسلام(در تورات) نيز مطرح بوده است و به صورت طبيعي مردم جزيرة‌العرب كه با يهوديان زندگي مي كردند في الجمله از آن اطلاع داشتند. (هر چند كه در قرآن روز هفتم يعني روز استراحت مطرح نشده است.)

قرآن كريم نيز وارد جزئيات نشده است. پس تذكر اين مطالب در قرآن (به صورت كلي و مجمل) نمي‌تواند اعجاز علمي آن را اثبات كند.



5ـ از آنجا كه مطالب قرآن در مورد خلقت آسمانها و زمين به صورت كلي و مجمل است تطبيق قطعي آن با نظريه علمي خاص در باب مراحل پيدايش جهان صحيح به نظر نمي‌رسد.

بلي اگر مثلاً بگوئيم محتمل است كه مقصود از دخان همان مراحل گاز بودن جهان باشد و... اشكالي ندارد.



6ـ مراحلي كه استاد مكارم شيرازي فرمودند با آياتي كه مراحل خلقت را برمي‌شمارد منطبق نيست چرا كه طبق نظر خود ايشان مرحله اول و دوم مربوط به خلقت آسمانها و مرحله سوم و چهارم مربوط به خلقت زمين است و مرحله پنجم و ششم كه در آيه 10 سوره فصلت بيان شده است«‌و جعل فيها رواسي من فوقها و بارك فيها و قدر فيها اقواتها في اربعة ايام» مربوط به خلقت كوهها، معادن و ارزاق است و در اين مراحل سخني از خلقت انسان و حيوان در ميان نيست. در حالي كه ايشان مرحله ششم خلقت را مربوط به پيدايش حيوانات و انسان مي‌دانند.[44] و اين مطلب با مرحله ششم تورات تناسب بيشتري دارد.

تذكر: در مورد مراحلي كه آقاي دكتر بي‌آزار شيرازي بر شمردند بايد متذكر شويم اولاً ظاهر كلام ايشان اين است كه آفرينش خورشيد را يك مرحله مستقل قرار داده است در حالي كه در قرآن كريم خلقت آسمانها (‌دخان ـ سبع سموات) دو مرحله قرار داده شده است و آفرينش خورشيد نيز در دل اين دو مرحله جاي مي‌گيرد.

و ثانيا لازم بود كه ايشان ذكر مي‌كردند كه اين تطبيق‌ها بين مطالب علمي و قرآن به صورت احتمالي است. چرا كه ممكن است مبناي تقسيم‌بندي مراحل در قرآن و علم يكسان نباشد و يا در آينده تقسيم‌بندي‌هاي علمي تغيير كند.



8ـ در مورد سخنان آقاي دكتر پاك‌نژاد بايد متذكر شويم كه خلقت مرحله متافيزيك (روح، عقل، قدرت، نور، ملائكه) كه ايشان از روايات استفاده كرده بود از موضوع بحث ما كه مراحل خلقت آسمانها و زمين مادي است خارج است. و تحت آيات (ستة ايام) مورد بررسي قرار نمي‌گيرد. مگر آنكه آسمان را در اين آيات اعم از آسمان معنوي و مادي فرض كنيم.



تعارض ظاهري آيات سوره فصلت با خلقت جهان در شش دوره:

در آيات دسته اول و دوم كه در صدر بحث ذكر شد (هفت آيه اعراف / 54 ـ يونس/3ـ هود/7 ـ حديد /4 ـ سجده /4 ـ فرقان /59 ـ ق / 38)‌مراحل خلقت جهان در شش دوره (يوم) گفته شده است.

اما در آيات سوره فصلت / 9-12 به نظر مي‌رسد كه هشت دوره بيان شده است.

«خلق الارض في يومين ـ و قدر فيها اقواتها في اربعة ايام ـ فقضاهن سبع سموات في يومين»

«خلقت زمين در دو مرحله و خلقت كوهها و ارزاق در چهار مرحله و خلقت آسمانها در دو مرحله كه جمعا هشت مرحله (دوران) مي‌شود.»



پاسخ: مفسران قرآن در اين زمينه چند نظر ابراز كرده‌اند كه هر كدام مي‌تواند معاني آيات را باهم سازگار و جمع كند و تعارض ظاهري را برطرف كند.



1ـ راه مشهور و معروف آن است كه بگوييم آنجا كه قرآن مي‌فرمايد: چهار دوران (اربعة ايام فصلت/10) منظور تتمه چهار دوره است. بدين ترتيب كه در دو دوره اول از اين چهار دوره، زمين آفريده شد و در دو دوره بعد از همان چهار دوره ساير خصوصيات زمين بوجود آمد. و دو دوره هم كه خلقت آسمانها بود مجموعا شش دوره(يوم) مي‌شود كه در آيات هفتگانه اول بدان اشاره شده بود. يعني هفتگانه (ستة‌ايام) قرينه اين تفسير و تقدير مي‌شود.[45]اين تفسير مورد قبول صاحبان تفسير نمونه نيز هست.[46]



2ـ علامه طباطبائي در الميزان مي‌نويسد: مقصود از «اربعة ايام» با توجه به قرائن همان فصول چهارگانه است كه بر اساس ميل شمالي و جنوبي زمين بوجود مي‌آيد. و تقدير ارزاق در اين چهار فصل است پس جمله (في اربعه ايام) فقط قيد جمله اخير(قدر فيها اقواتها) است و حذف و تقديري در آيه وجود ندارد.[47]

تذكر: بنابراين تفسير آيه 10 سوره فصلت مربوط به اصل خلقت زمين و آسمانها نيست و از دو‌ آيه قبل و بعد مستقل است.

آقاي دكتر صادقي نيز معتقد است كه در تعارض هشت روز با شش روز تقريبا عموم مفسران متحير مانده‌اند و سخناني بر خلاف ظاهر آيه دارند و سخن حق اين است كه «‌اربعة ايام» در اين آيات مربوط به اصل آفرينش زمين نيست بلكه مربوط به تكميل آن است و روي اين اصل دو روز براي خلقت زمين‌ها و دو روز براي تشكيل هفت آسمان و دو روز ديگر در اين آيات فصلت ذكر نشده است. مربوط به آفرينش ستارگان در نخستين آسمان و ديگر امور بوده است.[48]



3ـ ممكن است گفته شود كه آيه 10 سوره فصلت «و جعل فيها رواسي من فوقها و بارك فيها و قدر فيها اقواتها في أربعة‌ايام سواء للسائلين» يك آيه مستقل است كه مربوط به حالات و تغييرات خاص زمين در چهار مرحله است. (نه خلقت اصل زمين كه در دو مرحله بوده است) كه دراين چهار دوره زمين‌شاسي، پيدايش كوهها،‌معادن و ارزاق موجودات پديد آمد.[49]

دكتر موريس بوكاي با يك جمله (زمين چند عصر و دوره زمين‌شناسي دارد كه انسان در عهد چهارم پديد آمد) اشاره‌اي مختصر به اين احتمال كرده است.[50]



جمع بندي و بررسي:

هر كدام از سه راه حل ارائه شده را بپذيريم سازگاري و جمع بين آيات سوره فصلت و آيات ديگر در مورد مراحل خلقت برقرار مي‌شود. اما لازم است كه اشاره به نقد و بررسي اين راه‌حل‌ها بنمائيم.

راه اول: مستلزم تقدير گرفتن كلمه‌اي محذوف(تتمه ـ كل ذلك) است و تقدير خلاف ظاهر است. پس راه اول مستلزم قبول چيزي برخلاف ظاهر آيه است.

راه دوم: (نظر علامه طباطبائي) توسط صاحبان تفسير نمونه از چند جهت مورد اشكال واقع شده است:

الف ـ اين تفسير هماهنگي ميان جمله‌هاي آيات مورد بحث (فصلت / 9ـ12) را تأمين نمي‌كند. چرا كه در مودر خلقت آسمان و زمين يوم به معناي دوران آغاز پيدايش است ولي يوم در مورد خصوصيات زمين و مواد غذائي به معني فصول سال مي‌باشد.

ب ـ نتيجه اين تفسير آن است كه در آيه فوق از شش روز آفرينش تنها از دو روز آفرينش زمين و‌آفرينش آسمان‌ها بحث شده اما از دو روز باقيمانده كه مربوط به خلقت موجوداتي ميان زمين و آسمان (ما بينهما)‌است سخني به ميان نيامده است.[51]

البته اشكال اول قابل جواب است. چرا كه در مباحث قبل بيان شد كه «يوم» در قرآن كريم در معاني متعددي به كار رفته است و اشكالي ندارد كه در اينجا نيز در دو آيه به دو معناي متفاوت به كار رود.

و اشكال دوم نيز قابل جواب است چرا كه لازم نيست در هر آيه‌اي تمام مراحل خلقت بيان شود و لذا در آيات سوره‌هاي اعراف/54 ـ يونس /3 ـ هود /7 ـ حديد/4 سخن از خلقت شش دوره‌اي آسمانها و زمين شده است اما هيچ سخني از خلقت موجودات بين آسمان و زمين (ما بينهما) نشده است.

راه‌حل سوم از دو جهت قابل اشكال است: اول آنكه در آيه 10 سوره فصلت سخن از چهار مرحله نمي گويد بلكه سه مرحله «جعل فيها رواسي ـ بارك ـ قدر فيها اقواتها» آفرينش كوهها، معادن و تقدير ارزاق را بيان مي‌كند.

و ثانيا سخني از خلقت انسان نمي‌گويد تا بگوئيم در عهد چهارم زمين‌شناسي انسان بوجود آمد.



نتيجه: توجه به آيات 27ـ33 سوره نازعات براي مبحث ما راهگشاست در آنجا مراحل خلقت را اين گونه برمي‌شمارد:

«ء النتم اشد خلقا ام السماء بناها رفع سمكها فسواها و اغطش ليلها و اخرج ضحاها و الارض بعد ذلك دحاها اخرج منها ماءها و مرعاها و الجبان الرساها».

يعني دو مرحله مربوط به خلقت آسمانها(بنا كردن و برافراشتن ـ تسويه و تنظيم) و دو مرحله مربوط به زمين (پيدايش شب و روز كه مربوط به حركت زمين است ـ دحو الارض). [52]

و دو مرحله مربوط به حوادث زميني (منابع آب و گياهان ـ آفرينش كوهها).

پس با توجه به آيات سوره نازعات و تطبيق آن با آيات سوره فصلت مي‌توانيم نتيجه بگيريم كه راه‌حل اول (يعني تقدير گرفتن: في تتمه اربعة ايام ـ كل ذلك في اربعة ايام) مناسب‌ترين راه حل است.[53]چرا كه قرآن كريم در آيه 10 سوره فصلت نيز همان مطالب آيه 27 سوره نازعات را مي‌فرمايد:

«و جعل فيها رواسي من فوقها و بارك فيها و قدر فيها اقواتها» [54]

«اخرج منها ماء‌ها و مرعاها و الجبال ارساها»[55]

ارزاق و اقوات از همان گياهان است و آب يكي از موارد منابع است و قرآن نيز در اين موارد نمونه ذكر مي‌كند و در مقام شمارش تمام ارزاق و مابع نيست. و مسأله كوهها نيز در هر دو آيه آمده است.

پس معلوم شد كه مقصود از چهار دوره (اربعة ايام) در فصلت /10 همان دو مرحله خلقت زمين به اضافه دو مرحله خلقت ملحقات زمين(كوهها ـ ارزاق ـ منابع...) است.



چرا خداي قادر مطلق جهان را در يك لحظه نيافريد؟

برخي مفسران با طرح اين پرسش اينگونه پاسخ داده‌اند:

خداوند قادر مطلق است و مي‌توانست جهان را در يك لحظه يا شش دوره طولاني بيافريند. ولي چرا در شش دوره آفريد:

پاسخ اين پرسش را در اين مطلب مي‌توان يافت كه اگر خدا جهان را در يك لحظه مي‌آفريد انسان كمتر مي‌توانست علم و قدرت و نظم و برنامه‌ريزي حساب شده خلقت را احساس كند.

همين طي مراحل مختلف طولاني مي‌تواند نظم فوق العاده و قدرت ناظم را به بشر بشناساند. مثل كودكي كه در طي 9 ماه و با طي مراحل مختلف بوجود مي‌آيد[56].



منابع و پي‌نوشت

[1] اعراف / 54 و نيز يونس / 3و هود/7 و حديد / 4.

[2] سجده /4 و نيز فرقان/ 59 و ق/38.

[3] فصلت / 9ـ12.

[4] نازعات/27ـ33.

[5] بقره / 196.

[6] ابراهيم /5.

[7] آل عمران/140.

[8] نهج البلاغه، حكمت 390.

[9] ر.ك: تفسير برهان، زير آيه 54 سوره اعراف و تفسير نمونه، ج 6، ص 200 به بعد.

[10] ر.ك: مفردات راغب و نيز التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ماده يوم.

[11] همان،‌ماده سماء و ارض.

[12] براي اطلاعات بيشتر ر. ك: تفسير نمونه، ج 1، ص 165 به بعد و نيز بحث «هفت آسمان» در همين نوشتار.

[13] براي اطلاعات بيشتر ر. ك: تفسير الميزان، ج 16، ص 247.

[14] ر.ك: مبحث «هفت آسمان» در همين نوشتار.

[15] محمد غلاب، فلسفه يونان، ج 1، ص 8 و نيز عبدالغني الخطيب، قرآن وعلم امروز، ص 69ـ 70، ترجمه دكتر اسدالله مبشري.

[16] كتاب مقدس، سفر پيدايش، باب اول، شماره 1ـ 31 با تلخيص.

[17] همان،‌باب دوم،‌شماره 1ـ 3 با تلخيص.

[18] مستر هاكس، قاموس كتاب مقدس، انتشارات اساطير، چاپ اول اساطير، بيروت، 1377 ش.

[19] دكتر موريس بوكاي، مقايسه‌اي ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، ترجمه ذبيح‌الله دبير، ص 183ـ184 با تلخيص.

[20] الميزان، ج 17، ص 363ـ364. ر.ك: تفسير برهان، زير آيه 54 سوره اعراف و تفسير نمونه، ج 6، ص 200 به بعد.

[21] معارف قرآن، دو جلدي، ص 241ـ243.

[22] ر.ك: آية الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 6، ص 202 و نيز ج 20، ص 222 به بعد و نيز پيام قرآن، ج 2، ص 166ـ167.

[23] فصلت /11،‌ج 20، ص 222-231.

[24] ر.ك: نمونه، ج 20، ص 222ـ231.

[25] مقايسه‌اي ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، ص 183 ـ 187.

[26] همان، ص 196 با تلخيص

[27] همان،‌ص 198.

[28] همان، ص 200.

[29] فصلت /12.

[30] فصلت/11.

[31] جميس جينز، پيدايش و مرگ خورشيد و نيز النجوم في مسالكها.

[32] نوح /16.

[33] مؤمنون/18.

[34] بي‌آزار شيرازي، گذشته و آينده جهان، ص 19ـ31 با تلخيص.

[35] اولين دانشگاه و آخرين پيامبر،ج 1،‌ص 96.

[36] هود/7.

[37] همان، ص 104.

[38] همان،‌ص 114.

[39] همان، ص 148 با تلخيص.

[40] ر.ك: دكتر حميد النجدي، الاعجاز العلمي في القرآن الكريم، ص 91ـ 94.

[41] ر.ك: حنفي احمد، التفسير العلمي للايات الكونية في القرآن، ص 119 و 128 و 131.

[42] ر.ك: عبدالمنعم السيد عشري، تفسير الايات الكونية في القرآن الكريم، ص 27.

[43] ر.ك: الميزان، ج 16، ص 247.

[44] نمونه، ج 6، ص 202 و ج 20، ص 222 و پيام قرآن، ج 2،‌ص 166ـ167.

[45] بر طبق اين تفسير، آيه 10 سوره فصلت تقدير دارد يعني اينگونه بوده است: (و قدر فيها اقواتها في تئمة اربعة ايام) و يا به تعبيري كه در تفسير كشاف آمده است (كل ذلك في اربعة ايام).

[46] تفسير نمونه، ج 20،‌ص 224.

[47] تفسير الميزان، ج 17، ص 364.

[48] ر.ك: دكتر محمد صادقي، زمين و‌آسمان و ستارگان از نظر قرآن، ص 94ـ103.

[49] از نظر فسيل شناسان و ديرين‌شناسان دوره‌هاي پيدايش جانداران به اين صورت است:

دوران اول: انواع مرجان‌ها، ماهيان زرده‌دار، سوسماران، مار‌ها، لاك پشت‌ها، و خزندگان زميني پديد آمده است.

گياهان اين دوره جلبك‌ها، سرخس‌ها، پنجه گرگ‌ها و دم اسب‌ها.

دوران دوم: پرندگان پيدا شدند كه قديمي‌ترين آنها «اركئورنيت» است كه شبيه بچه كبوتر بوده است. گياهان اين دوره گلدار بودند مانند: انجير، بلوط و گردو...

دوران سوم: پستانداران كه در اواخر دوره دوم پيدا شده بودند زياد شدند. و تنوع پيدا كردند. مثل: اسب، گاو و شتر و....

گياهان در اين دوره تنوع و تكثر يافتند.

دوران چهارم: انسان پيدا مي‌شود و وضع گياهان به صورت كنوني در جهان جلوه‌گر مي‌‌گردد.

(براي اطلاعات بيشتر ر. ك: بي‌ازار شيرازي، گذشته و‌آينده جهان، ص 37ـ42 كه از زمين‌شناسي و تكامل نقل مي‌كند.)

البته دوران‌هاي زمين‌شناسي را به چهار دوره يخبندان نيز تقسيم كرده‌اند كه عبارتنداز:

اول: گونز 500 هزار سال پيش.

دوم: ميندل 275 تا 200 هزار سال پيش.

سوم: رپس 200 تا 75 هزار سال پيش.

چهارم: وورم 75 تا 10 هزار سال پيش. انسان در دوره چهارم بوجود آمد.

(ر.ك: احمد رهبري، انسان پيش از تاريخ، ص 13، دانشكده ادبيات 1354 ش، كه از باستان‌شناسي عصر حجر نقل مي‌كند.)

[50] مقايسه‌اي ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، ص 200.

[51] برگرفته از تفسير نمونه، ج 20، ص 225.

[52] در مورد «دحو الارض» و معاني احتمالي آن (حركت زمين، گسترش زمين و....) به مبحث زمين در همين نوشتار مراجعه كنيد.

[53] هر چند كه تقدير گرفتن خلاف ظاهر است اما با توجه به قرائن (آيات ديگر) ناچاريم اين تقدير را بپذيريم اين روش در ادبيات فارسي هم مرسوم است چنانكه مي‌گوييد: از اينجا تا مكه ده كيلومتر است و تا مدينه پانزده كيلومتر است يعني راه اينجا تا مكه (ده كيلومتر) به اضافه تتمه راه بين مكه و مدينه (پنج كيلومتر) مجموعا پانزده كيلومتر است. در اينجا نيز دو دوره خلقت زمين و دو دوره خلقت ملحقات زمين مجموعا چهار دوره است.

[54] فصلت /10.

[55] نازعات / 27

[56] براي اطلاعات بيشتر، ر.ك: تفسير نمونه، ج 6، ص 203.




مراحل و چگونگی خلقت جهان از دیدگاه قرآن کریم


در این نوشتار مراحل و چگونگی خلقت جهان از دیدگاه قرآن کریم مورد بررسی قرار می گیرد.


● منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از



اول:

«ان ربكم الله الذي خلق السموات و الارض في سنة ايام» [1]

«در حقيقت پروردگار شما آن خدايي است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد.»



دوم:

«الله الذي خلق السموات و الارض و ما بينما في سنة ايام»[2]

«خدا كسي است كه آسمانها و زمين و‌آنچه بين آنهاست را در شش روز آفريد.»

تذكر: به نظر مي‌رسد كه مقصود از «سموات و ارض» مجموعه جهان هستي باشد يعني تعبير «آسمانها و زمين و آنچه آنهاست» كنايه از مجموعه هستي است.



سوم:

«قل أئنكم لتكفرون بالذي خلق الارض في يومين و تجعلون له اندادا ذلك رب العالمين و جعل فيها رواسي من فوقها و بارك‌فيها و قدر فيها اقواتها في اربعة ايام سوآءً للسائلين ثم استوي الي السماء و هي دخان فقال لها و للارض ائتيا طوعا اوكرها قالتا اتينا طائعين فقضاهن سبع سموات في يومين و اوحي في كل سماء امرها و زينا السماء الدنيا بمصابيح و حفظا ذلك تقدير العزيز العليم»[3]

«بگو: آيا شماييد كه واقعا به آن كسي كه زمين را در دو هنگام آفريد، كفر مي‌ورزيد و براي او همتاياني قرار مي‌دهيد؟ اين است پروردگار جهانيان. و در [زمين] از فراز آن [لنگرآسا] كوهها نهاد و در آن خير فراوان پديد آورد و مواد خوراكي آن را در چهار روز اندازه‌گيري كرد[كه] براي خواهندگان، درست [و متناسب با نيازهايشان] است. سپس آهنگ [ آفرينش] آسمان كرد، و آن بخاري بود. پس به آن و به زمين فرمود: «خواه يا ناخواه بياييد.» آن دو گفتند: «فرمان‌پذير آمديم.» پس آنها را [به صورت] هفت آسمان، در دو هنگام مقرر داشت و در هر آسمان كار[مربوط به] آن را وحي فرمود،‌و آسمان[اين] دنيا را به چراغها آذين كرديم و [آن را نيك] نگاه داشتيم؛ اين است اندازه‌گيري آن نيرومند دانا.»

«ءأنتم أشد خلقا ام السماء بناها رفع سمكها فسواها و اغطش ليلها و اخرج ضحاها و الارض بعد زلك دحاها اخرج منها ماءها و مرعاها و الجبال ارساهامتاعالكم و لانعامكم»[4]

«آيا زنده شدن شما [بعد از مرگ] مهمتر است يا آفرينش آسمان؟ خداوند آن را بنا كرد و برافراشت و منظم ساخت، شب آن را تاريك و روز آن را آشكار ساخت، و زمين را بعد از آن گسترد، آبهاي دروني آن و گياهان و چراگاههاي آن را خارج نمود، و كوهها را بعد از آن پا برجا ساخت، تا وسيله زندگي براي شما و چهارپايانتان فراهم گردد.»

تذكر: در آيات دسته اول يك مضمون تكرار شده است. و آن اينكه خداوند«آسمانها و زمين را در شش روز (يوم) خلق كرده است».

در آيات دسته دوم كلمه«بينهما» اضافه شد يعني خداوند آسمانها و زمين و آنچه بين آنهاست را در شش روز (يوم) خلق كرد.

در آيات دسته سوم(فصلت/9ـ12) مجموعا سخن از هشت روز(يوم) گفته شده است.

در اينجا چند پرسش مطرح مي‌شود كه بايد در ضمن مباحث آينده روشن شود:

1ـ منظور از «سموات و ارض» چيست؟

2ـ منظور از «يوم» چيست؟ آيا قبل از خلقت خورشيد و زمين و پديد‌امدن شب و روز مي‌توان سخني از آفرينش جهان در شش «روز» (فاصله طلوع تا غروب خورشيد) گفت؟

3ـ اگر مراد از يوم روز معمولي است، تعارض اين مطلب با يافته‌هاي علمي 0چگونه حل مي‌شود؟ كه مي‌گويند جهان در طي ميلياردها سال بوجود آمده است.

4- اگر مقصود از «يوم» شش دوره است اين دور‌ه‌ها از نظر علمي كدام است؟

5ـ تعارض آيات سوره فصلت كه سخن از هشت يوم مي‌گويد با آيات دسته اول و دوم كه خلقت سموات و ارض را در شش يوم مي‌داند چگونه حل مي‌شود؟

6ـ با توجه به اينكه قدرت خدا نامحدود و مطلق است پس چرا جهان را در يك لحظه نيافريد و در شش روز يا شش دوره خلق كرد؟



مباحث لغوي و اصطلاحي:



الف ـ يوم در لغت و قرآن:

اصل اين لغت به معناي زمان محدود مطلق است چه كم يا زياد، مادي يا ماوراء مادي، روز يا اعم از روز و شب. و اين واژه «يوم» در قرآن در لغت حداقل در چند معنا استعمال شده است:



1ـ از طلوع خورشيد تا غروب آن: مثل:

«فمن لم يجد فصيام ثلاثة ايام في الحج»[5]

«و هر كس كه [قرباني حج] نيافت [بايد] در هنگام حج سه روز روزه [بدارد].»



2ـ مقداري (دوره‌اي) از زمان: مثل

«فذكر هم بايام الله»[6]

«و روزهاي خدا را به آنان يادآوري كن»

«تلك الايام نداولها بين الناس»[7]

«ما اين روزها [ي شكست و پيروزي] را ميان مردم به نوبت مي‌گردانيم.»

در حديثي از اميرالمومنين علي (ع) آمده است:

«الدهر يومان يوم لك و يوم عليك.»[8]

«روزگار دو روز (دوره9 است يك دوره به نفع تو و يك دوره بر عليه توست.»

و در روايتي زير آيه 54 سوره اعراف از معصوم (ع) نقل شد كه فرمودند:

«في سنة ايام يعني في سنة اوقات.»[9]

«در شش روز يعني در شش وقت.»

تذكر: با توجه به سياق آيات خلقت آسمانها و زمين در شش يوم، مقصود از «يوم» همان دوره يا مرحله است. و از اينجا پاسخ پرسش سوم(تعارض بين يافته‌هاي علمي در باب خلقت جهان در ميلياردها سال با آيات مربوط به خلقت آنها در شش روز) روشن مي‌شود. چرا كه اگر مقصود آيات شش دوره يا مرحله خلقت باشد و مقصود شش روز معمولي (از طلوع تا غروب نباشد ديگر تعارضي پيدا نمي‌شود. و يافته‌هاي علمي با آيات خلقت جهان در شش دوره قابل جمع است.



3ـ زمان خارج از مفهوم مادي مثل: اليوم الاخر، يوم القيامة و...[10]



ب: سماوات و ارض در لغت و قرآن:

در لغت به بالاي هر چيزي «سماء» گويند و پايين هر چيزي را «ارض» گويند.[11]اما آسمان و زمين در قران به معاني متعددي بكار رفته و يا به مصاديق گوناگون اطلاق شده است (كه توضيح همه آنها از موضوع اين قسمت نوشتار خارج است)[12]و فقط به چند معنا و مصداق اشاره مي‌كنيم.

1ـ آسمان به معني جهت بالا و زمين بمعني پايين (ابراهيم /4).

2ـ آسمان به معني جو اطراف زمين (ق/9).

3ـ آسمان به معني كرات آسماني و زمين به معني كره زمين (فصلت /11).

4ـ آسمان به معني مقام قرب و حضور الهي و زمين به معني مراتب نازل وجود. (سجده/5) كه شامل آسمان معنوي مي‌شود.

پس هميشه آسمان و زمين در قرآن به معناي مادي نيست. تا بخواهيم آن را در مورد خلقت جهان مادي و مراحل تشكيل و تكون آن حمل كنيم. هر چند كه ظاهر آيات 9ـ12 سوره فصلت همين آسمان و زمين مادي است. اما برخي مفسران در مورد آيات 4ـ5 سوره سجده احتمال آسمان معنوي را تقويت مي‌كنند.[13]

تذكر: بيان تعداد آسمانها(سموات سبع) و رمز عدد هفت يك بحث مستقل مي‌طلبد و لذا در اينجا متعرض نمي‌شويم.[14]



تاريخچه:

پيدايش جهان هستي و مراحلي كه گذرانده است يكي از پرسش‌هاي ديرين بشريت بوده و هست. هر گاه انسان به آسمان پرستاره، كوهها، درياها و... خيره مي‌شود با خود مي‌انديشد كه چه كسي و چگونه اينها را بوجود آورد و چه دوران‌ها و مراحلي را گذرانده است.

در اين رابطه اديان الهي، فلاسفه و متخصصان كيهان‌شناس و زمين شناس اظهارنظرهائي كرده‌اند كه در اينجا به برخي از آنها اشاره مي‌كنيم:



الف ـ پيدايش جهان در نظر فلاسفه يونان:

1ـ «تالس» (640قبل از ميلاد) كه او را نخستين فيلسوف يوناني دانسته‌اند معتقد بود كه: جهان هستي از آب بوجود آمده و همه تغييرات جهان در اثر عناصري است كه در آب تأثير مي‌گذارد تخته‌سنگ‌ها، آبهاي يخ بسته‌اي است كه سالها از انجماد آنها گذشته است.

خاك‌ريزه‌ها در اثر تغييرات هوا پيدا شده است و هوا آبي است كه به صورت بخار در آمده است و آتش از برخورد اجسام منجمد شده كه از آب بوجود آمده است پيدا شده است.

ابرها كه از بخار آب تشكيل شده با بخارهاي جديد برخورد مي‌كند و در نتيجه آتشي از آنها بوجود مي‌آيد كه برق مي‌ناميم و اين آتش به طرف فوقاني جهان متصاعد مي‌شود و سوراخ‌هايي ايجاد مي‌كند كه اين سوراخ‌ها نوراني هستند و ستارگان ناميده مي‌شوند.[15]

2ـ اناكسيمندر شاگرد تالس مي‌گفت: اصل هستي، مبهم يا بي‌انتها است و مقصود او هوا و خلأ نامحدود بود. در آن همه چيز ظاهر مي‌شود و ناپديد مي‌گردد و اين عمل در أثر حركت دائمي است. او جهان را به صورت سه لوله (ديوار جامد تو خالي) تو در تو تصور مي‌كرد كه لوله اولي سوراخي دارد كه ما آنرا به صورت آفتاب مشاهده مي‌كنيم.

3ـ «لوسيت» و «دموكريت» مكتب اتمي را پايه‌گذاري كردند و گفتند: خلأ جهان، آكنده از ذرات مخفي است است كه به چشم در نمي‌آيد و اين ذرات ازلي است و جوهر آن تغيير ناپذير است. آسمان و زمين از آنها پديد آمده است.

4ـ «اناگزارگور» معتقد بود كه عناصر جهان چهار چيز است: آتش، آب، هوا، خاك. كه همگي ازلي هستند.

5ـ «هراكليت» مي‌گفت: اصل ستارگاني كه ما مي‌بينيم بخارهايي است كه متراكم و سنگ شده است.



ب ـ پيدايش جهان از نظر كتاب مقدس(تورات):

در سفر پيدايش مراحل خلقت را اينگونه مي‌بينيم:

روز اول: خدا آسمانها و زمين را آفريد. و شب و روز را آفريد. (نور را ايجاد كرد).

روز دوم: خدا گفت فلكي باشد در ميان آبها و آبها را از هم جدا كند. خدا فلك را آسمان ناميد.

روز سوم: خدا گفت آبهاي زير آسمان در يك جا جمع شود و خشكي ظاهر گردد و خشكي را زمين ناميد. و خدا گفت زمين نباتات بروياند.(علف و درخت و ميوه و...)

روز چهارم: خدا دو نير(شيئي نوراني) بزرگ ساخت نير اعظم را براي سلطنت روز و نير اصغر را براي سلطنت شب و ستارگان. و خدا آنها را در فلك آسمان گذاشت.

روز پنجم: خدا گفت آبها به انبوه جانوران پر شود(نهنگ‌ها و خزندگان و...) و پرندگان بالاي زمين بر روي فلك آسمان پرواز كنند.

روز ششم: پس خدا حيوانات زمين بهايم و حشرات زمين را به اجناس آنها بساخت. پس خدا آدم را به صورت خود آفريد.[16]

روز هفتم: خدا از همه كار خود كه ساخته بود فارغ شد و آرامي گرفت. پس خدا روز هفتم را مبارك خواند.[17]

«مستر هاكس» در قاموس كتاب مقدس در مورد مقصود از واژه «روز» در مراحل خلقت مي‌نويسد:

«اما بايد دانست كه قصد از لفظ روز نه همين بيست و چهار ساعت معتاد مي‌باشد. بلكه قصد از مدت مديد و طويلي است.»

و سپس در مورد تعارض مطالب سفر پيدايش با يافته‌‌هاي علوم تجربي مي‌نويسد:

«اگر كسي به ديده اعتراض بنگرد و در باب اول سفر پيدايش نظر كرده بگويد اينها به هيچ وجه با قواعد علم هيئت و معرفة الارض و علم نبات و حيوان مطابقت نمي‌نمايد.

جواب گوئيم اولاً مطلب و قصد از اين مطالب علمي نيست.

ثانيا نيك واضح است كه با علوم رئيسه بخوبي مطابقت مي‌نمايد و ما را فرصت گنجايش آن مطالب در اينجا نمي‌باشد.»[18]

اما دكتر موريس بوكاي فرانسوي در اين مورد مي‌نويسد:

«حكايت كتاب مقدس بدون هيچ ابهامي آفرينش را در شش روز كه يك روز استراحت (روز سبقت) در پي دارد. (با تشبيه به روزهاي هفته) نقل مي‌كند:

بنابر استباط از كتاب مقدس، كلمه «روز» فاصله زماني واقع بين دو طلوع متوالي يا دو غروب متوالي خورشيد براي ساكن زميني است روزي كه بدين ترتيب تعريف شود، تابع دوران زمين به دور خودش مي‌باشد، بديهي است كه بنابر منطق محض نمي‌توان از روزهايي كه اينچنين تعريف شده سخن گفت و حال آنكه سازماني كه باعث پديد آمدن آن گرددـ يعني وجود زمين و گردش دور خورشيد ـ طبق حكايت مقدس در نخستين مراحل آفرينش هنوز مستقر نشده است.»[19]



مراحل خلقت از منظر قرآن كريم و علم:

در مورد مراحل شش گانه با توجه به يافته‌هاي علمي و برداشت‌هايي كه از قرآن مي‌شود احتمالات متعددي مي‌تواند مطرح شود.



1ـ علامه طباطبائي (ره) در الميزان زير آيه 9 سوره فصلت مي‌نويسند:

«مقصود از «يوم» در «خلق الارض في يومين» برهه‌اي از زمان است نه روز خاص معهود يعني مقدار حركت كره زمين به دور خودش كه اين (احتمال دوم) ظاهر الفساد است و اطلاق كلمه «يوم» بر قطعه‌اي از زمان كه حوادث زيادي را در بردارد، زياد است و استعمال شايعي است».

و سپس به آيه 140 سوره آل عمران و 102 سوره يونس استشهاد مي‌جويند و مي‌نويسند:

«پس دو روزي كه خداوند زمين را در آن دو خلق كرد دو قطعه زمان است كه زمين در آن دو مرحله كامل شد. و اينكه يك روز نفرمود دليل اين است كه دو مرحله متغاير بوده مثل مرحله مذاب بودن و جامد يا مثل آن.»

و سپس شش روز بودن خلقت آسمانها و زمين را متذكر مي‌شوند و بيان مي‌كنند كه چهار مرحله آن در سوره فصلت بيان شده است دو مرحله در مورد خلقت زمين و دو مرحله در مورد خلقت آسمان(از مرحله دخان بودن تا تسويه آسمانهاي هفتگانه) و سپس توجيه خاصي براي «اربعة ايام» (فصلت/10) مي‌كنند كه در مبحث بعدي ذكر مي‌كنيم.[20]



2ـ استاد مصباح يزدي در مورد شش روز (ستة ايام، اعراف /54) دو احتمال را مطرح مي‌كنند:



الف ـ شش روز هفته (روزهاي معمولي):

ايشان متذكر مي‌شوند كه در ميان بني‌اسرائيل و اهل كتاب بويژه يهود اين مطلب شهرت داشت كه خداوند آفرينش را از يكشنبه آغازيد و در جمعه به پايان برد و شنبه را به استراحت پرداخت. و سپس متذكر مي‌شوند: ظاهرا اين احتمال خيلي بعيد است زيرا «روزها» از نظر علم جغرافيا عبارتند از مدت حركت زمين به دور خودش (حركت وضعي) و در لغت گاه روز را در برابر شب به كار مي‌بريم كه در عربي«نهار» مي‌گويند. و يوم: اعم است از روز تنها يا شبانه‌روز. قبل از پيدايش زمين و خورشيد و آسمان تصور روز ممكن نمي‌بود. و شنبه و يكشنبه‌اي در ميان نبود. اگر نص قاطعي نيز در اين مورد مي‌داشتيم در نهايت مي‌توانستيم گفت كه: روز در اين مورد يعني زماني به اندازه بيست و چهار ساعت ولي چنين نصي نيز نداريم.



ب ـ شش دوره خلقت:

ايشان، با بررسي واژه «يوم» در قرآن مي‌گويد كه «يوم» در معاني غير از «روز» هم به كار رفته است و آيات يوسف / 54، نحل/8 و حج /47 و معارج /4 و حديثي از نهج‌البلاغه را شاهد مي‌آورد. و سپس نتيجه مي‌گيرد كه: از بررسي اين همه مي‌توان گفت كه احتمال اينكه منظور از شش روز، شش دوره خلقت باشد بعيد نيست.

و سپس با ذكر آيات 9ـ12 فصلت مي‌نويسند: مي‌توان احتمال داد كه منظور از دو روز، در آفرينش آسمان دو مرحله خلقت باشد: در يك مرحله به صورت گاز يا دود(دخان). و مرحله بعدي به صورت آسمان هفتگانه.

در زمين نيز به همين قرار: يك روز به گونه گاز يا مايع و روز ديگر مرحله‌اي كه به صورت جامد درآمده است(كه هنوز مركز زمين مايع است).[21]



3ـ استاد مكارم شيرازي[22]با توجه به آيات 54 سوره اعراف و 9-12 سوره فصلت و يافته‌هاي علمي، دوران‌هاي احتمالي شش گانه خلقت را اينگونه مطرح كرده‌اند:

اول: مرحله‌اي كه جهان به صورت توده گازي شكل بود.

دوم: دوراني كه توده‌هاي عظيمي از آن جدا شد و بر محور توده مركزي به گردش درآمد.

سوم: مرحله‌اي كه منظومه شمسي تشكيل يافت(از جمله خورشيد و زمين).

چهارم: روزي كه زمين سرد و آماده حيات گرديد.

پنجم: مرحله بوجود آمدن گياهان و درختان در زمين.

ششم: مرحله پيدايش حيوانات و انسان در روي زمين.

ايشان در تفسير آيات 9-12 سوره فصلت چند نكته را يادآوري مي‌كنند:

الف ـ استعمال «يوم» و معادل آن در فارسي (واژه روز) و در لغات ديگر به معني «دوران» بسيار رايج و متداول است.

ب: در مورد كلمه «ثم» «ثم استوي الي السماء»[23]كه ظاهرا خلقت آسمان‌ها را پس از خلقت زمين و متعلقات آن قرار داده است مي‌نويسند:

تعبير «ثم» (سپس) معمولاً براي تأخير در زمان مي‌آيد ولي گاه به معني تأخير در بيان مي‌باشد. اگر به معني اول باشد مفهومش اين است كه آفرينش آسمانها بعد از خلقت زمين صورت گرفته است ولي اگر به معني دوم باشد هيچ مانعي ندارد كه آفرينش آسمانها قبلاً صورت گرفته و زمين بعد از آن، ولي به هنگام بيان كردن، نخست از زمين و ارزاق، كه مورد توجه انسانهاست شروع كرده و سپس به شرح آفرينش آسمانها پرداخته است.

معناي دوم گذشته از اين كه با اكتشافات علمي هماهنگ‌تر است با آيات ديگر قرآن نيز موافقت دارد. و سپس به عنوان شاهد آيات 27ـ33 سوره نازعات «ءأنتم اشد خلقا ام السماء بناها رفع سمكها فسواها و اغطش ليلها و اخرج ضحاها و الارض بعد ذلك دحاها» را ذكر مي‌كنند. كه روشن مي‌سازد مسايل مربوط به زمين بعد از آفرينش آسمان‌ها بوده است.

سپس مطالبي راجع به آسمان‌هاي هفتگانه و آسمان دنيا و «اربعة ايام» در آيه 10 سوره فصلت بيان مي‌كند كه در جاي مناسب مطالب ايشان را ذكر خواهيم كرد.[24]



4ـ آقاي دكتر موريس بوكاي در مورد مراحل شش گانه خلقت پس از توجه به اين نكته كه: در تورات سخن از شش روز متعارف است كه خدا در روز هفتم (روز شنبه كه آن را «سبت» مي‌خوانند) به استراحت مي‌پردازد. و اين روز همين فاصله زماني واقع بين دو طلوع يا دو غروب متوالي خورشيد براي ساكن زميني است. متذكر مي‌شود كه: در قرآن كريم كلمه يوم بكار رفته كه بمعناي دوره مي‌آيد و سخن از روز هفتم استراحت نيست و اين نكته از عجايب علمي قرآن است ايشان سپس آيات 54 سوره اعراف و 9ـ12سوره فصلت را مطرح مي‌كند و به بحث مي‌پردازد.[25]

سپس در مورد مراحل خلقت از نظر علوم جديد مي‌نويسد:

«دانش نو مي‌گويد كه جهان از جرم گازي با دوران كند تشكيل شده و جزء اصلي آن هيدروژن و بقيه هليوم بود سپس اين سحابي به پاره‌هاي متعدد با ابعاد و اجرام قابل ملاحظه‌اي تقسيم شد... و همين جرم گازي بعدها كهكشانها را تشكيل داد... و در اثر فشارها و نيروي جاذبه و پرتوهاي وارده باعث شروع واكنشهاي (گرما ـ هسته‌اي) شد و از اتمهاي ساده اتمهاي سنگين بوجود آمد و هيدروژن به هليوم و سپس كربن و اكسيژن تبديل مي‌گردد تا به فلزات و شبه فلزات منتهي مي‌شود.» [26]

نتيجه‌گيري مي‌كند كه: جريان كلي خلقت دو مرحله داشته است:

الف: تكاثف و تراكم توده‌اي گازي در حال چرخش.

ب: انفكاك آن به صورت پاره‌هائي با استقرار خورشيد و سيارات منجمله زمين.[27]

سپس يادآور مي‌شود كه طبق آيات 9ـ12 سوره فصلت نيز همين دو مرحله لازم بود تا اجسام آسماني و زمين تكوين يابد. اما در مورد چهار دوره بعد كه مربوط به زمين و گياهان و حيوانات است يادآور مي‌شود كه زمين چند عصر و دوره زمين‌شناسي دارد كه انسان در عهد چهارم پديد آمد.[28]


جنسیت جنین (دختر یا پسر)





5. جنسیت جنین (دختر یا پسر)

قرآن در ادامه بیان مراحل خلقت به مرحله شکل گیری جنین اشاره می کند و در چند آیه بدان پرداخته شد، «ثم کان علقة فخلق فسوی فجعل منه الزوجین الذکر و الانثی؛[33] پس علقه [آویزک] شد و [خدایش] شکل داد و درست کرد و از آن، دو جنس نر و ماده را قرار داد.

از مرحله علقه تا شکل گیری جنین، سه ماه طول می کشد، و در سومین ماه صورت جنین، شکل صورت انسان به خود می گیرد و جنسیت جنین مشخص می شود و به همین علت قرآن کریم مرحله جنسیت جنین را (پسر یا دختر) پس از مرحله تسویه و شکل گیری قرار داده است «فسوی فجعل منه الزوجین» از نظر علمی، اعضاء تناسلی خارجی در ماه سوم، تکامل یافته که در دوازدهمین هفته جنس جنین را با امتحان وضع ظاهری می توان مشخص ساخت.[34]



انتخاب پسر یا دختر شدن جنین با چه کسی است؟

آن چه از علم پزشکی می توان استخراج کرد این است که، تعیین جنسیت بستگی به سلول های پدر دارد. یعنی کروموزوم y در کرمک (اسپرماتوزئید) تعیین کننده پسر است (44+ x + y) و اوول زن همیشه دارای کروموزم x است و کروموزوم x مرد جنسیت جنین را دختر تعیین می کند. (44+2x).[35]

اما در مرحله بعد از همان هنگام که انسان به صورت پاره گوشتی در شکم مادر قرار گرفته دو برجستگی از طناب پشتی که بعداً ستون فقرات را تشکیل خواهد داد به وجود می آیند.

این دو برجستگی را لوله های تناسلی می نامند. اگر مقرر شده که جنین پسر باشد این دو لوله از هفته ششم، شروع به ساخت بافت های مشابه بافت های بیضه می کنند. اما اگر مقرر شده که جنین دختر باشد، این لوله های تناسلی از هم متمایز شده تا در هفته دهم بافت های شبیه بافت های تخمدان را تشکیل دهند. شکل گیری دستگاه تناسلی مو تشابه به دلیل نبودن هورمون های نر صورت می پذیرد.[36]



عوامل ذیل در پسر یا دختر شدن

خداوند در سوره شوری آیه 49 و 50، تمام امور مربوط به جنس جنین را به دست خود می داند «یداله ملک السموات و الارض یخلق ما یشاء ....»

آیه در بیان عدم تاثیر علل و اسباب مادی نیست بلکه بیان گر قدرت و عظمت خداوند است. امروزه با پیشرفت علم ژنتیک و فراهم نمودن دارو و دریافتن تاثیرات غذا، قادر به تعیین جنسیت هستند.

در این راستا حضرت آیة الله مکارم شیرازی: تعادل جمعیتی دختر و پسر را مطرح کرده و تاثیر غذا و دارو را در جنسیت جنین کمرنگ نموده است. ایشان می فرماید:

در این که چگونه و تحت چه عواملی، جنین مذکر یا مونث می شود؟ هیچ کس پاسخی در برابر این سوال ندارد، یعنی علم هنوز جوابی برای آن پیدا نکرده است.

ممکن است پاره ای از مواد غذایی یا داروها در این امر موثر باشد ولی مسلماً تاثیر آن سرنوشت ساز و تعیین کننده نیست. ولی با این حال عجیب این است که همیشه یک تعادل نسبی در میان این دو جنس (مرد و زن) در همه جوامع دیده می شود و اگر تفاوتی باشد چندان چشم گیر نیست.[37]



6. مدت ثابت زمان بارداری

آن چه در بین مردم مشهور است، دوران بارداری 9 ماه است و قرآن کریم بدون اشاره به زمان، با جمله «اجل مسمی، مدت معین» و «قدر المعلوم، مدت معین» زمان بارداری را مشخص و ثابت می داند.

آیه «و نقر فی الارحام ما نشاء الی اجل مسمی؛[38] و آن چه را اراده می کنیم تا مدتی معین در رحم ها قرار می دهیم»

آیه: «فجعلناه فی قرار مکین الی قدر معلوم؛ فقدرنا فنعم القادرون»[39]؛ پس آن را [نطفه] در جایگاهی استوار نهادیم تا مدتی معین و توانا آمدیم و چه نیک تواناییم»[40]

رحم قرارگاه و جایگاه استواری برای محصول بارداری است، ولی برای یک مدت زمان تعیین شده و تقریباً ثابت که به دوران بارداری معروف است و تقریباً 270 ـ 280 روز یا 40 هفته، معادل ده ماه قمری یا نه ماه شمسی که پس از آن جنین قادر خواهد بود در دنیای جدیدی به زندگی خود ادامه دهد قرآن این مدت زمان را به نام «قدر معلوم» یاد می کند و در سوره حج از این فاصله زمانی به نام «اجل مسمی» یعنی، مدت از قبل تعیین شده یاد شده است اعجاز این آیات در این نیست که به مدت بارداری اشاره نموده، بلکه در این است که گفته است این مدت بهترین و مناسب ترین مدت ممکن است «فقدرنا فنعم القادرون» و اگر این مدت کم یا زیاد شود، زیان آن متوجه جنین یا مادر او خواهد بود.

اگر مدت بارداری بیش از 42 هفته به طور انجامد، بارداری طولانی نامیده می شود و مفراتی مانند: سخنی زایمان، کاهش اکسیژن جنین و خطر مرگ برای او و ... به همراه دارد. و اگر کمتر از 38 هفته باشد، آن را زایمان زودرس می نامند و زیان های مانند: ضعف و ناتوانی سیستم دفاعی بدن نوزاد که 50% درصد مبتلا به مرگ نوزادی می شود ـ آمادگی نوزادان برای ابتلاء به بیماری های یرقان و ... به همراه دارد. لذا مدت بارداری طبیعی بین 38 الی 42 هفته می باشد.[41]

حاصل سخن این که، قرآن مقدار زمان بارداری را اندازه ای مشخص می داند و پزشکی نوین هم مدت زمان بارداری را تقریباً ثابت می داند و نشان می دهد که کشفیات جدید علمی، بار دیگر اشارات علمی قرآن را تبیین کرده است.

اطبای قبل از اسلام مانند جالینوس (210 ـ 131 م) و بعد از اسلام مانند ابن سینا (370 ـ 428 ق) ادعا کردند که با چشم خود شاهد به دنیا آمدن طفل بعد از شش ماه بوده اند[42] و هم چنین نقل تاریخی که چنین قضیه ای در زمان های مختلف اتفاق افتاده است؛ در کتاب ها بیان شده است.[43]

با بررسی در آیات مختلف نشان می دهد که قرآن به مسئله کمترین مدت بارداری اشاره کرده است:

آیه «وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَاناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَوَضَعَتْهُ کُرْهاً وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلاَثُونَ شَهْراً حَتَّى‏ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَى‏ وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ.» (احقاف / 15)

ترجمه «و انسان را نسبت به پدر و مادرش به احسان سفارش می کنیم. مادرش با تحمل رنج به او باردار شد و با تحمل رنج او را به دنیا آورد و بارداری و شیر دادن او سی ماه است.

آیه «وَاذْکُرُوا اللّهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُودَاتٍ فَمَن تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلاَ إِثْمَ عَلَیْهِ وَمَن تَأَخَّرَ فَلاَ إِثْمَ عَلَیهْ لِمَنِ اتَّقَى‏ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ» (بقره / 233)

ترجمه: «و مادران فرزندان خود را دو سال تمام شیر دهند، [این حکم] برای کسی است که بخواهد دوران شیر خوارگی را تکمیل کند.»[44]

مفسران در تفسیر دو آیه فوق، این طور استنباط کرده اند که، طبق نص صریح آیه، مدت شیر خوارگی طفل دو سال تمام است معادل 24 ماه می باشد و آیه دیگر مدت بارداری و شیرخواری را مجموعاً 30 ماه می داند، با توجه به 24 ماه شیرخواری طفل، مدت بارداری 6 ماه می باشد یعنی 24 ماه را از 30 ماه کم نماییم، 6 ماه که نشان از کوتاه ترین مدت بارداری است،باقی می ماند.[45]



نظریه پزشکان

پزشکی نوین به این نتیجه رسیده است که جنین اگر شش ماه تمام در رحم مادر باشد، پس از تولد زنده خواهد ماند. هر چند تولد این گونه را زایمان زودرس می نامند[46] در آن موقع لازم است با مراقبت های ویژه و وصل دستگاه تنفسی و ... می توان طفل را از حالت نارسا بودن بیرون آورد.[47]

در نتیجه، پیش از آن که دانش پزشکی به حداقل زمان لازم برای بارداری را کشف نماید، قرآن این مطلب را به روشنی بیان کرده است.



7. تولد نوزاد

تلد نوزاد بعد از 9 ماه زندگی در رحم مادر، یکی از عجائب خلقت به حصاب می آید و خداوند این مرحله هجرت را از قدرت بزرگ خود می داند.

«و نقر فی الارحام ما نشاء الی اجل مسمی ثم نخرجکم طفلاً؛[48]

و آن چه را اداره کنیم تا مدتی معین در رحم ها قرار می دهیم، آنگاه شما را [به صورت] کودک برون می آوریم.»

با مقایسه ی ضمن دنیای رحم و زندگی کودک در آن با خارج از رحم، به عظمت خلقت انسان پی می بریم.

الف. درجه حرارت دنیای رحم 37 درجه است ولی درجه حرارت خارج از رحم، کمتر یا بیشتر است، لذا طفل در زمان کوتاه لازم است خود را با حرارت محیط سازگاری دهد.

ب. جنین در رحم مادر دنیای تاریک را بسر برده است و روشنایی و نور برای او مفهومی ندارد، اما پس از تولد، در برابر روشنایی و نور خیره کننده دنیا سازگاری نشان می دهد.

ج. هم چنین طفل 9 ماه در عالم مرطوب و لزج زندگی کرده است ولی پس از تولد باید در محیط خشک به زندگی خود ادامه دهد.[49]

د. گردش خون در جنین، یک گردش ساده است. زیرا حرکت خون های آلوده به سوی ریه ها برای تصفیه انجام نمی گردد. چون در آن جا تنفسی وجود ندارد لذا دو قسمت قلب او (بطن راست و چپ) که یکی عهده دار رساندن خون به اعضا و دیگری عهده دار رساندن خون به ریه برای تصفیه است به یکدیگر راه دارد. اما به محض این که جنین متولد شد، این دریچه بسته می شود و خون دو قسمت می گردد؛ بخشی به سوی تمام سلولهای بدن برای تغذیه فرستاده می شود و بخش دیگر به سوی ریه ها برای تنفس.

ه. تا زمانی که جنین در شکم مادر است، اکسیژن لازم را از خون مادر می گیرد ولی بعد از تولد از طریق ریه (که قبلاً در رحم مادر آماده بود) و تنفس اکسیژن دریافت می کند.

و. تغذیه جنین در شکم مادر از طریق بند ناف است اما بعد از تولد تمامی دستگاه گوارشی فعال و تغذیه از طریق دهان، مری و معده انجام می پذیرد.

ز. بعد از تولد نوزاد بسیار گریه می کند، ممکن است دلیل آن موارد زیر باشد:

1. گریه نوزاد بعد از تولد نشانه حیات و بقای او است.

2. در بعضی موارد گریه نوزاد دلیل بر ناراحتی او باشد، آزردگی از بیماری، گرسنگی، تشنگی، شرائط جدید زندگی اعم از گرما، سرما، نور شدید و ...

3. نوزاد بعد از تولد نیازمند به ورزش است تا خون را به سرعت در تمام عروق به جریان وا دارد و تمام سلو ها را مرتباً تغذیه کند گریه برای نوزاد ورزش است و بدن را به تحرک وا می دارد.

4. در مغز کودک دارای رطوبتی است که اگر در آن جا بماند، سبب بیماری ها حتی کوری می شود گریه نوزاد سبب می شود که رطوبت های اضافی به صورت قطره های اشک از چشمان آن ها بیرون ریزد و سلامتی آن ها تضمین شود.[50]

حاصل سخن این که، با توجه به متفاوت بودن دنیای رحم با دنیا خارج از رحم، و فرایند حیات گوارشیف تنفس، گردش خون، تغذیه و ... بعد از تولد نشان از دنیای شگفت انگیز تولد نوزاد دارد و عظمت و قدرت خداوند را به نمایش می گذارد.



پی نوشت:

[1] . علق / 1 و 2، حج / 5، مومنون / 14، غافر / 67، قیامت / 38.

[2] . ر.ک: تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ج 27، ص 153.

[3] . التحقیق فی کلمات قرآن کریم، حسن مصطفوی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران، تهران، مفردات راغب اصفهانی، المکتبه الرضویه، تهران، ذیل ماده «علق». ر.ک: قاموس قرآن، سید علی اکبر قرشی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ذیل ماده «علق»

[4] . طب در قرآن، دکتر دیاب و قرقوز، ترجمه چراغی، ص 86، انتشارات حفظی، تهران.

[5] . تفسیر نمونه، همان، ج 27، ص 156.

[6] . مطالب شگفت‌انگیز قرآن، گودرز نجفی، ص 99، نشر سبحان، تهران.

[7] . اولین پیامبر آخرین دانشگاه، دکتر پاک‌نژاد، ج 11، ص 110، کتابفروشی اسلامی، تهران.

[8] . اسلام و طب جدید یا معجزات علمی قرآن، دکتر عبدالعزیز اسماعیل پاشا، ترجمة سید غلامرضا سعیدی، انتشارات برهان، ص 182.

[9] . حضرت آیت‌الله معرفت بعد از پذیرفتن این نظریه که علق خون بسته است می‌گوید: علقه در روز هفتم به جداره رحم می‌چسبد. (التمهید، محمدهادی معرفت، ج 6، ص 82)

[10] . لازم به ذکر است احتمالات دیگری درباره «علق» داده شده از جمله، بعضی‌ها علق را به معنای نطفه مرد (اسپرماتوزئید) معنا کرده‌اند (مطالب شگفت‌انگیز قرآن، ص 99) و بعضی دیگر به معنای موجود صاحب علاقه که اشاره به روح اجتماعی انسان است، معنا نموده‌اند. و بعضی دیگر اشاره به گل حضرت آدم(ع) که حالت چسبندگی دارد نموده‌اند. (ر.ک: پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، دکتر رضایی اصفهانی، ص 487 ـ 481)

[11] . ر.ک: پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی، انتشارات مبین، رشت، ج 2، ص 487 ـ 481.

[12] . مومنون / 14، حج / 5.

[13] . التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، حسن مصطفوی، ج 11، ص 124، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران، 1371.

[14] . همان، ج 3، ص 112 و نیز ج 11، ص 126.

[15] پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، رضایی اصفهانی، انتشارات مبین، رشت، چ 1، 1380، ج 2، ص 498 به نقل از رویان‌شناسی پزشکی، لانگمن، ص 38.

[16] . تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ج 14، ص 24.

[17] . مارف قرآن، مصباح یزدی، انتشارات راه حق، قم، ص 338، المیزان، علامه طباطبایی، بنیاد علمی و فکری علامه، تهران، ج 14، ص 344.

[18] . ر.ک: طب در قرآن، دکتر قرقوز، ص 87.

[19] . ر.ک: پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، رضایی اصفهانی، ص 500.

[20] مومنون، 14.

[21] ر.ک: رویان شناسی پزشکی لانگمن، ترجمه دکتر بهادری و شکور، ص 57.

[22] ر.ک: شگفتی پزشکی در قرآن کریم، حسن کریمی، یزدی، ص 41 – 47.

[23] ر.ک: پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، رضا اصفهانی، ج 2، ص 506 – 513، دکتر عدنان شریف، من علم طب القرآن، ص 59، تفسیر نمونه، ج 14، ص 212، طب در قرآن، ص 89.

[24] سجده 9، در سوره ص 72 و حجر 29، به همین مضمون در مورد خلقت حضرت آدم آمده است.

[25] مومنون، 14.

[26] ر.ک: معارف قرآن، مصباح یزدی، دو جلدی، ص 349 – 359.

[27] تفسیر نمونه، ج 14، ص 211.

[28] ر.ک: پیام قرآن، مکارم شیرازی، ص 78.

[29] ر.ک: طب در قرآن، ص 89 – 92.

[30] اولین دانشگاه آخرین پیامبر، دکتر پاکنژاد، ج 1، ص 263 – 265.

[31] رویان شناسی پزشکی لانگین، ص 98.

[32] پژوهشی بر اعجاز علمی قرآن، ص 529 – 523.

[33] قیامت 38 – 39، ر.ک: نجم 45 – 46، شوری 49 – 50، لیل 3، حجرات 13.

[34] رویان شناسی پزشکی لانگمن، ص 497 طب در قرآن، ص 87.

[35] اولین دانشگاه آخرین پیامبر، دکتر پاکنژاد، ج 1، ص 255 – 257، ر.ک: بسام دفضع، الکون و الانسان بین العلم و القرآن، ص 165.

[36] طب در قرآن، ص 77 – 78.

[37] پیام قرآن، ج 2، ص 79، و ص 84 – 85.

[38] حج، 5.

[39] مرسلون 20 – 24.

[40] درباره واژه «قدر» در بین لغویوین اختلاف است بعضی ها به معنای تقدیر و اندازه گرفته اند و بعضی دیگر به معنای قدرت، آن چه به ذهن نزدیک تر است همان قدرت است (مفردات راغب، ذیل ماده «قدر» به تفسیر نمونه، ج 25، ص 409، المیزان، ج 20، ص 167.

[41] ر.ک: طب در قرآن، ص 99 – 103؛ اولین دانشگاه آخرین پیامبر، ج 11، ص 109، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ج 2، ص 550 – 554، رویان شناسی لانگمن، ص 96.

[42] ر.ک: تفسیر نمونه، ج 21، ص 327.

[43] طب در قرآن، ص 22.

[44] ر.ک: لقمان 14.

[45] تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، علامه طباطباییف تفسیر المیزان، ذیل آیه فوق.

[46] (رویان شناسی پزشکی لانگمن، ص 99)، بعضی از پزشکان معتقدند به خاطر عدم تمایز دستگاه تنفسی و عصبی در زمان 6 ماهگی مشکل است طفل زنده بماند، در پاسخ می توان گفت: با رشد دستگاه پزشکی حتی می توان نطفه را در خارج از رحم پرورش داد تا چه رسد به طفل شش ماهه را.

[47] طب در قرآن، ص 22، اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، ج 11، ص 109، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ج 2، ص 540 – 543.

[48] حج، 5؛ ر.ک: غافر 67، نحل 78.

[49] ر.ک: گذشته و آینده جهان، بی آزار شیرازی، ص 68 – 69، با تصرف و تخصیص.

[50] ر.ک: پیام قرآن، مکارم شیرازی، ج 2، ص 89.




مراحل و چگونگی خلقت انسان از دیدگاه قرآن کریم

در این نوشتار مراحل و چگونگی خلقت انسان از دیدگاه قرآن کریم مورد بررسی قرار می گیرد.

منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از


1. علقه

خداوند در آیات مختلف از قرآن کریم، به مراحل خلقت انسان اشاره کرده است. یکی از این مراحل «علق» است.

واژه «علق» شش بار[1] و در پنج آیه به صورت‌های مختلف به کار رفته است و همچنین سوره‌ای در قرآن با نام «علق» نازل شده است. «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ. خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ» بخوان به نام پروردگارت که آفرید، انسان را از علق آفرید.»

اکثر مفسران[2] اتفاق نظر دارند که 5 آیه‌ی اول سوره‌ی علق، نخستین آیاتی است که در غار حرا بر پیامبر اسلام(ص) نازل شده است.



علق در لغت

واژه‌ی «علق» جمع «عَلَقَه» در اصل به معنای «چیزی که به چیز بالاتر آویزان شود» آمده است و موارد استعمال آن در خون بسته، زالو، خون منعقد که در اثر رطوبت به هر چیز می‌چسبد، کرم سیاه که به عضو آدمی می‌چسبد و خون را می‌مکد و ... می‌باشد.[3] پس می‌توان گفت: در مواردی که علق استعمال شده: یکی چسبندگی و دیگری آویزان بودن، لحاظ شده است مانند: زالو، خون بسته و کرم که به عضو بدن می‌چسبد و آویزان می‌شود.



علق از نگاه علم:

«علق»، همان خون بسته‌ای است که از ترکیب اسپرم مرد با اوول زن حاصل می‌شود و سپس داخل رحم زن می‌شود و بدان آویزان می‌شود. پس از پیوستن نطفه‌ی مرد به تخمک زن، تکثیر سلولی آغاز می‌شود و به صورت یک توده‌ی سلوی در می‌آید که به شکل توت است (به آن مارولا Marula گویند) و در رحم لایه‌گزینی می‌کند یعنی، سلول‌های تغذیه کننده به درون لایه‌ی مخاطی رحم نفوذ کرده و به آن معلق (آویزان نه کاملاً چسبیده به رحم) می‌شوند. قرآن این مطلب را با تعبیر زیبای «علق» بیان کرده است.[4]

اگر واژه «علق» را به معنای خون بسته بپذیریم، می‌توانیم تناسب آن را با موارد استعمال اینگونه بیان کنیم:

1. چسبنده بودن آن.[5] (خون بسته‌ای که برای مکیدن خون به بدن می‌چسبد)

2. آویزان شدن آن به جداره رحم.

3. مشابه زالو است. (زالو هر بار می‌تواند به اندازه یک فنجان قهوه، خون انسان یا حیوانی را بمکد. نطفه در رحم، زالو وار به رحم می‌چسبد و از خون تغذیه می‌کند[6] همچنین در وجه تشبیه به زالو گفته شده است که در مرحله ایجاد جنین، از هر دو ماده‌ای به نام «هپارین» ترشح می‌شود تا اینکه خون در موضع منعقد نشود و قابل تغذیه باشد.[7] شکل علقه مانند زالو کاملاً مسطیع است این حالت در چهار هفته اول ادامه دارد.[8]

4. تغذیه از خون است.[9]

در نتیجه می‌توان گفت:[10] با توجه به دیدگاه دانشمندان و مفسران و اهل لغت، «علق» به معنای «خون بسته» آویزان به رحم است. به ویژه آنکه این مرحله از خلقت انسان در علم جنین‌شناسی جدید، به عنوان واسطه‌ای بین نطفه و مضغه (گوشت شدن) محسوب می‌شود.

یعنی حدود 24 ساعت این خون بسته به جدار رحم آویزان است و از خون آن تغذیه می‌کند.

خداوند می‌توانست با بیان «الدم المنقبضه؛ خون بسته» مطلب را ذکر نماید اما با آوردن واژه‌ی «علق» هم معنای خون بسته و هم معنای آویزان بودن را رسانده است که با نظریات جدید پزشکی همخوانی دارد.

با توجه به عدم پیشرفت علم پزشکی در 14 قرن قبل، می‌توان مسئله‌ی «علق» را یکی از شگفتی‌های علمی قرآن نامید که بعد از 14 قرن کشف شده است.[11]

برای مطالعه‌ی بیشتر به کتاب‌های ذیل مراجعه شود:

1. پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، دکتر رضایی اصفهانی، ج 2، ص 487 ـ 481.

2. طب در قرآن، دکتر دیاب و قرقوز، ترجمه از چراغی، ص 86.

3. اولین پیامبر آخرین دانشگاه، دکتر پاک نژاد، ج 11، ص 110.

4. مطالب شگفت‌انگیز قرآن، گودرز نجفی، ص 99.



2. مضغه

قرآن کریم در مراحل خلقت انسان پس از نطفه و علقه مرحله‌ای دیگر به نام «مضغه» را مطرح می‌سازد که در 2 آیه[12] و سه بار از آن سخن گفته است.

خداوند در سوره حج آیه 5 می‌فرماید: «ثمّ من علقه ثم من مضغة مخلقه و غیرمخلقه لنبین لکم؛ پس از علقه، آنگاه از مضغه دارای خلقت کامل و خلقت ناقص تا قدرت خود را به شما روشن گردانیم»



واژه‌شناسی

واژه‌ی «مضغه» در لغت به معنای «غذای جویده شده و گوشت جویده» آمده است به عبارت دیگر، قطعه‌ای از گوشت که شبیه گوشت جویده شده است.[13]

و واژة «مخلقه» تعبیری است که برای مبالغه در «خلق» به کار می‌رود و «خلق» به معنای ایجاد چیزی بر کیفیت مخصوص است. پس تعبیر به «مخلّقه» در مورد «مضغه» اشاره به این است که حقیقت خلق و تحقق آن؛ یعنی ایجاد بر کیفیت مخصوص و تعیین خصوصیات و مقدمات، دراین مرتبه است. اما غیرمخلقه به این معناست که تعیین برخی خصوصیات (تماماً یا بعضاً) در این مرتبه «مضغه» نیست.[14]



مضغه در دستگاه علم

جنین انسان از هنگام لقاح تخمک و کرمک (اوول و اسپرم) تا 6 روز در راه است تا در رحم جایگزین شود. سپس در رحم لانه گزینی می‌کند و به صورت آویزک (علق) تا 14 روز به رشد خود ادامه می‌دهد. و از هفته سوم بارداری با چشم غیرمسلح کاملاً به صورت گوشت جویده پدیدار می‌گردد (مقایسه‌ای میان تورات، انجیل، قرآن و علم، دکتر بوکان، ص 275) دوره تمایز لایه‌های زاینده (مضغه) را می‌گذارند که تا ماه سوم بارداری ادامه دارد.[15] اما این «مضغه» همیشه یک حالت ندارد و مراحل و حالات گوناگونی دارد که در قرن از آن «مخلقه و غیرمخلقه» نام برده است. اما مفسران دیدگاه‌های مختلفی در این دو تعبیر دارند مانند:

1. مقصود جنین کامل الخلقه یا ناقص باشد.[16]

2. مقصود از مخلقه، مرحله تصویر جنین باشد.[17]

3. مقصود از مخلقه، مضغه شکل یافته و متمایز است.[18]

و نظرات دیگری درباره آن بیان شده است که بیشتر آنها قابل جمع است.

تعبیر بسیار زیبا و شگفت‌انگیز قرآن (مضغه، مخلقه و غیرمخلقه، حج 5) با یافته‌های پزشکی جدید هماهنگ است و جنین را در این دوره (هفته سوم به بعد) به صورت گوشت کوبیده معرق می‌کند و اشاره‌ای لطیف به تمایز لایه‌های آن (مخلقه = ایجاد به کیفیت مخصوص و تعیین خصوصیات) می‌کند و یک نوع رازگویی و اعجاز علمی قرآن را می‌رساند.

در نتیجه می‌توان گفت: از مجموع نظرات این طور استفاده می‌شود که «مخلقه و غیرمخلقه» صفت برای «مضغه» است به این معنی برخی از اقسام مضغه مقدرات و کیفیت خصوصیات در این مرتبه کامل است و اقسام دیگر کامل نیست.[19]



3. استخوان و گوشت:

قرآن بعد از بیان مرحله «مضغه، گوشت جدیده» به مرحله ی دیگری از خلقت اشاره کرده است آیه «فخلقنا المضغه عظاماً فکونا العظام لحماً؛ و آنگاه مضغه را استخوان هایی بعد استخوان ها را با گوشتی پوشانیدیم»[20]

برای این که بهتر به مرحله استخوان بندی جنین آشنا شویم، لازم ات همراه او، مرحله پوشاندن گوشت را نیز بیان کنیم.

آیه فوق بیانگر آن است که ابتدا استخوان تشکیل شده و بعد از آن گوشت روی آن قرار گرفته است.



نکات علمی:

در مراحل سومین هفته رشد جنین، لایه زایای، اکتودرم، مزودرم، اندودرم، تشکیل می شود. از لایه ی اکتودرم، اعضا و ساختمان ای که در ارتباط با دنیای خارج باقی می مانند؛ ایجاد می گردد، مانند: دستگاه عصبی، پوشش می گوشی، بینی، چشم و ... و از لایه مزودرمی اعضای سلکروتوم (غضروف و استخوان) دستگاه ادرار و تناسلی و ... به وجود می آید. و از لایه اندودرمی، دستگاه معدی روده ای، دستگاه تنفسی و مثانه و ... ساخته می شود.

با توجه به مواد فوق؛ غضروف و استخوان ها از لایه میانی (مزودرم) تشکیل می شود. که به وسیله دو لایه دیگر (اکتودرم و اندودرم) پوشیده شده که آن دو لایه اکثر گوشتی بدن مثل پوست، غدد .... ساخته می شود هم چنین ساخته شدن سلول هایی که باعث پیدایش غضروف و استخوان می شود؛ از هفته چهارم بارداری شروع ی شود و اما سلول های ماهیچه ای پس از آن ساخته می شود.[21]

گفته شد که لایه میانی مزودرم غضروف ها و استخوان ها را تشکیل می دهد؛ بهتر است با غضروف و استخوان سازی آن آشنا شویم.

«غضروف» نوعی بافت همبند است که به علت خاصیت ارتجاعی، می تواند فشار زیادی را تحمل کند و هم چنین از بافت های نرم بدن پشتیبانی به عمل می آورد.

هر غضروف دارای ماده ای بنیادی بوده که در ساختمان آن مقدار زیادی آب (حدود 70 درصد)به کار رفته است. این ماده بنیادی می تواند در آب جوشی حل شود و ماده ای به نام ژله غضروف یا کندرین (chondrin) را به وجود آورد. رنگ غضروف سفید مایل به آب است و در افراد مسن به علت تغییرات متابولیک می تواند زرد رنگ باشد.

نقش غضروف در تشکیل استخوان این است که اولین مرحله ساخته شدن استخوان است. غضروف بافتی است مشتقی از مزانشیم که برای اولین بار در اواخر هفته چهارم زندگی جنین، ظاهر می شود. و در قسمت هایی که می خواهد استخوان تشکیل دهد، ابتدا باید قالبی از غضروف به وجود آید که بعداً به استخوان تبدیل شود بنابراین استخوان سازی به دو صورت انجام می پذیرد:

1. استخوان سازی داخل غشایی: در این نوع استخوان سازی، بافت استخوانی در داخل لایه ای از بافت همبند مزانشیمی تشکیل می شود و این بافت مستقیماً به بافت استخوانی مبدل می شود. تفاوتی که میان استخوان سازی داخل غشایی با تشکیل غضروف وجود دارد، این است که غضروف معمولاً رگ خونی و لنفی و عصب ندارد و تغذیه آن توسط انتشار صورت می گیرد و به لحاظ نداشتن رگ خونی، ترمیم آن با مشکل صورت می گیرد ولی محل تشکیل استخوان بسیار پر عروق می باشد.

2. استخوان سازی داخل غضروفی: در اکثر استخوان های بدن، سلول های مزانشیمی ابتدا به یک سری قالب های غضروفی شفاف تبدیل شده که به نوبه خود استخوانی می گردد.

استخوانی که به طور ابتدایی در بدن جنین تشکیل می شود موقتاً و تماماً از نوع نابالغ یا اولیه است و پس از تولد به تدریج بافت استخوانی جنین از بین رفته و به جای آن استخوان بالغ یا ثانویه تشکیل می گردد.

نکته بسیار جالبی که در بافت استخوانی به چشم می خورد این است که این بافت از ابتدای تشکیل تا پایان عمر دو فعالیت متضاد دارد. یکی استخوان سازی و دیگری تخریب استخوانی.[22]

با توجه به مطالب علمی می توان گفت: سلول های غضروفی و استخوانی از لایه میانی جنین (مزودرم) زودتر از سلول های ماهیچه ای و پوستی پدید می آید. پس در حقیقت سلول های استخوان و غضروفی به وسیله دو لایه دیگر جنین (اکتودرم و اندردرم) پوشیده شده و سلول های ماهیچه ای و پوستی روی آن ها را همانند لباس می پوشاند.

این یافته های علمی با مطالب قرآنی هماهنگ است که نشان از شگفتی علمی قرآن دارد.[23]



4. آفرینش روح و جنبش جنین

از آیات قرآن استفاده می شود که پس از مرحله تسویه و تنظیم و تعادل اعضای بدن انسان در رحم مادر، مرحله دیگری را با نام «نفح روح، دمیدن روح» بیان می کند. «ثم سواه و نفخ فیه من روحه؛[24]آن گاه او را درست اندام کدره و از روح خویش در او دمید» «فکسونا العظام لحماً ثم انشاناه خلقاً آخر؛[25] بعد استخوان ها را به گوشتی پوشانیدیم، آن گاه [جنین را در] آفرینشی دیگر پدید آوردیم.»

از آیات فوق بر می آید که در آدمی جز بدن، چیز بسیار شریف نیز وجود دارد که مخلوق خداست و تا آن چیز شریف در انسان به وجود نیاید، آدمی، انسان نمی گردد و در حضرت آدم به وجود آمد، شانی یافت که فرشتگان در برابر او خضوع کردند و عبارت «انشأناه خلقاً آخر» نشان از خلقت می دهد که فعل و انفعالات طبیعی و مادی در آن نیست.[26] و انشاء به معنی ایجاد کردن چیزی توام با تربیت آن است. این تعبیر نشان می دهد که مرحله اخیر با مراحل قبل، کاملاً متفاوت است[27] اگر گفته شود نطفه انسان از آغاز که در رحم قرار می گیرد و قبل از آن یک موجود زنده است.

بنابراین نفخ روح چه معنا دارد؟ در پاسخ باید گفت: زمانی که نطفه منعقد می شود تنها دارای یک نوع «حیات نباتی» (گیاهی) است یعنی؛ فقط تغذیه و رشد و نمو دارد. ولی از حس و حرکت که نشانه «حیات حیوانی» است و هم چنین قوه ادراکات که نشانه «حیات انسانی» است و در آن خبری نیست (ما تکامل نطفه در رحم به مرحله ای می رسد که شروع به حرکت می کند و تدریجاً قوای دیگر انسانی در آن زنده می شود این همان مرحله ای است که قرآن از آن تعبیر به نفخ روح می کند.[28]

اما ماهیت روح چگونه است؟ و حلول او برجسم از چه زمانی می باشد؟ آیات قرآن در این مورد ساکت است و باین تفصیلی ندارد و حقیقت آن نیز برای ما روشن نیست.



نظرگاه دانشمندان

مهم ترین اتفاقی که پس از ماه سوم برای جنین پیش می آید، حرکت و فعالیت قلب و رشد سریع جنین و شکل گیری اندام های خارجی است در ماه سوم و ابتدای ماه چهارم به دلیل عصب دار شدن اندام ها، حرکت جنین آغاز می شود و زن باردار در ماه چهارم حرکت جنین را کاملاً احساس میکند.[29]

دانش بیولوژی هنوز پاسخگوی این قسمت نبوده یعنی حد فاصل مرحله حیات با مرحله قبل از آن را نمی تواند مشخص سازد[30] آیا در چهارماهگی این دمیدن روح اتفاق می افتاد یا کمتر از آن و حتی برخی از منابع پزشکی تشخیص حرکات جنین توسط مادر را در ماه پنجم دانسته اند[31] تا چه رسد به زمان دقیق حلول روح.

آیا می توان ادعا کرد حرکت جنین در شکم مادر همان وقوع دمیدن روح باشد؟

در پاسخ باید گفت: همان طور گذشت. جنین بعد از لقاح نطفه دارای حیات نباتی (گیاهی است که فقط تغذیه و رشد دارد و بعد از مدتی دارای حرکات و ضربان قلب است که می توان آن را حیات حیوانی دانست اما آن چه مهم است قوه ادراکات و شعور که در سایه روح الهی پرورش می یابد، و همچنین انسانیت انسان است که او را از حیوان متمایز می کند آن محقق نمی شود مگر با حلول روح الهی و در قرآن کریم اشاره ای به حرکت جنین نشده است فقط سخن از خلقت دیگر و دمیدن روح الهی شده است.[32]

در نتیجه نمی توان گفت: دمیدن روح بر جنین هم زمان با حرکات جنین است.



هدف از خلقت انسان و این نظام هستی چیست؟


● منبع: سایت - پرسمان

● صفحه اينترنتي مرتبط: http://www.porsemanequran.com/fa/node/13496



دراین مقاله به این دو موضوع خواهیم پرداخت:

الف) هدف از خلقت انسان و این نظام هستی چیست؟

ب) آیا زندگی این جهان می تواند هدف از آفرینش انسان باشد؟



الف) صفات کمالیه خدا اقتضا دارد جهان به گونه ای آفریده شود که در مجموع بیشترین کمال و خیر ممکن را داشته باشد؛ یعنی از برکت نظام احسن که بر جهان آفرینش حاکم است، انسانی که از مادة زمینی خلق شده، بتواند با پیمودن راه تکامل به گوهری آسمانی و شریف تبدیل شده، از نظر مراتب کمال از هر موجود دیگر برتری یابد و به خدا تقرب جوید.

خلق جمادات و نباتات و حیوانات و... در راستای پیدایش نظام احسنی است که در مجموع زمینة رشد انسان را فراهم می آورد.

این پرسش، سابقة دیرینه ای دارد و مانند برخی از مسائل فلسفی، برای همگان مطرح است. غالب انسان ها مایلند بفهمند که هدف خلقت خودشان و یا مجموعه انسان ها چیست؟

این پرسش برای افرادی به صورت یک عقدة "لاینحل " در می آید که دایره هستی را به جهان ماده منحصر می نمایند و مرگ را پایان زندگی بشر می دانند و عالمی به نام "رستاخیز" و سرایی به عنوان "آخرت " را نمی پذیرند؛ امّا کسانی که زندگی مادّی را برای انسان، منزلی از منازل زندگی بشر می دانند و به دنبال این جهان به سرای دیگری معتقدند و این جهان را روزنه و پلی برای نیل به ابدیت می دانند، پاسخ به این پرسش، آسان است و بر فرض اگر هدف از آفرینش انسان را در این جهان نتوانند بدانند، هدف از خلقت را در جهان دیگر و در زندگی ابدی، جست وجو می کنند و می گویند: "هدف خلقت انسان، در این جهان، آماده کردن او برای یک زندگی ابدی و جاودانی است که خود، هدف و مطلوب نهایی است. "

بعد از ذکر این مقدمه، به طور اجمال به بررسی هدف آفرینش می پردازیم:

برای خلقت و آفرینش، دو هدف می توان تصور کرد:

نخست: هدف متوسط؛ دوم: هدف غایی و عالی

با مراجعه به آیات قرآن و روایات اهل بیت:، روشن می شود که هدف متوسطِ خلقت، عبادت و بندگی خداست. این مطلب، در همة پدیده های عالم، ساری و جاری است. خداوند، دربارة همة اشیای مادّی عالم می فرماید: "... وَ إِن مِّن شَی ءٍ إِلآ یُسَبِّح بِحَمْدِه وَ لَـَکِن لآ تَفْقَهُون تَسْبِیحَهُم... " (اسرأ، 44) همه موجودات، تسبیح خدا می گویند؛ امّا شما تسبیح آنان را نمی فهمید. " و دربارة انسان و جن نیز می فرماید: "وَ مَا خَلَقْت الْجِن وَ الاْنس إِلآ لِیَعْبُدُون ". (ذاریات، 56)

آفرینش انسان و جن برای بندگی است. بنابراین، از دیدگاه وحی، همه هستی تسبیح گوی ذات اوست !(ر. ک: ترجمة المیزان، موسوی همدانی؛، ج 18، ص 612ـ614، بنیاد علمی و فرهنگی علامه طباطبایی؛.)

امّا هدف عالی و غایی، وصول به مبدأ نور هستی است؛ یعنی منتهی الیه سیر مخلوقات، اوست: "وَ أَن إِلَی رَبِّکَ الْمُنتَهَی ". (نجم، 42) انتهای سیر انسان به سوی پروردگار است: "إِن إِلَی رَبِّکَ الرُّجْعَی ". (علق، 8) بازگشت همگان به سوی خداست: "إِنَّا لِلَّه وَ إِنَّـآ إِلَیْه رَ َجِعُون ". (بقره، 156) همه این آیات، غایت سیر را روشن می کند. البته رسیدن به خدا، همان به کمال مطلق رسیدن مخلوقات است. هنگامی پدیده های هستی کمال آخِر خود را می یابند که به قرب الهی برسند. پس روشن شد هدف غایی خلقت، به کمال رسیدن همة موجودات و رسیدن انسان به مقام قرب الهی است.

در این جا دو مطلب دیگر را نیز باید مورد توجه قرار داد:

نخست این که خدای متعال، فیاض به تمام معناست و باران رحمت او همیشه بر بندگان می بارد و مانعی هم برای آن نمی توان تصور کرد؛ به دیگر سخن، مقتضی موجود و مانع مفقود است؛ پس باید خلق کند؛ چون لازمة ذات او خلاقیت و فیاض بودن است.

دوم این که آیا خدا در آفرینش، ذی نفع است یا نه؟ در پاسخ باید گفت: منفعت و سود، به خلق بر می گردد؛ نه به خالق؛ یعنی خدا ذی نفع نیست؛ یا به عبارت دیگر، ناقص نیست که با این کار به کمال برسد؛ بلکه سود به مخلوق بر می گردد.

من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم

به دیگر سخن: آفرینش، احسان و فیض از جانب خدا نسبت به مخلوقات است و چنین آفرینشی حُسن ذاتی دارد و قیام به انجام دادن فعلی که ذاتاً پسندیده است، جز این که خودِ فعل زیبا باشد، به چیز دیگری نیاز ندارد؛ بنابراین اگر کسی بپرسد: چرا خالق منّان، دست به چنین کار پسندیدة با لذات زده است؟ در پاسخ باید گفت: خداوند که فیّاض علی الاطلاق است، (با توجه به این که می توانست موجودی را خلق کرده، به کمال برساند) اگر چنین نمی کرد، جای پرسش و ایراد بر او بود.

ممکن است این پرسش نیز در ذهن انسان مطرح شود که مگر خداوند نیازمند پرستش بندگان است؟

در پاسخ می گوییم: همان طور که می دانید، هدف از فعل، در خداوند متعال و انسان ها متفاوت است. هدف در افعال انسان عبارت است از فایده ای که هنگام فعل، انسان در نظر می گیرد و برای رسیدن به آن تلاش می کند؛ یعنی هدف انسان از فعالیت هایش دفع کمبودها و نیازمندی های خودش می باشد؛ امّا درباره خداوند نمی توان گفت: هدف از فعل او تأمین نیازمندی ها و رفع نواقص است؛ زیرا خدای متعال به چیزی نیاز ندارد تا برای تأمین آن کاری انجام دهد. او کمال مطلق است و هر کس هر چه دارد و هر بهره ای که از هستی داشته باشد، از او گرفته است و در ذات خود فاقد چیزی نیست تا با انجام دادن کاری کامل شود؛ بلکه هدف از افعال خداوند، تناسب با ذات الهی داشتن یا رفع نیاز بندگان است.

عبادت هم جزو اهداف آفرینش است و از اهداف متوسط برای رسیدن به کمال نهایی و غایی می باشد و فایدة عبادت، تنها عاید بنده می شود و او را پرورش داده، از نقص به کمال می برد و در عبادت بنده هیچ فایده ای برای خداوند متصور نیست.

بنابراین، همان طور که اشاره شد، هدف غایی از آفرینش انسان، تکامل و وصول به رحمت الهی است و افرادی می توانند از این رحمت و فیض الهی استفاده کنند که به نهایت درجة تکامل رسیده باشند؛ از این رو، اثر تکامل، آرامش در سایه سار رحمت الهی است:

"وَ لاَ یَزَالُون مُخْتَلِفِین # إِلآ مَن رَّحِم رَبُّکَ وَ لِذَ َلِکَ خَلَقَهُم؛ (هود، 118 و 119) آنان همواره در اختلافند؛ مگر آن چه پروردگارت رحم کند و برای همین ]رحمت [ آنان را آفرید. "

که این باعث ورود به بهشت و زندگی جاودان داشتن در آن جا می شود. (ر. ک: معارف قرآن، آیة الله مصباح یزدی، 1ـ3، ص 155 ـ 179، مؤسسة در راه حق.)

چنان که مولای متقیان می فرماید: "بی گمان، خدای سبحان دنیا را مقدمه ای برای زندگی پس از آن قرار داده است و آن را برای مردم، بوتة آزمونی شمرده است تا هر آن که را نیکوکارتر است، باز شناسد. این است که ما برای دنیا آفریده نشده ایم و مأموریت مان تلاش در جهت آن نیست؛ بلکه برای آزمایش در دنیا نهاده شده ایم ". (فرهنگ آفتاب، فرهنگ تفصیلی نهج البلاغة، عبدالمجید معادیخواه، ج 1، ص 77، نشر ذره.) در پایان، مناسب است به "هدف نهایی " در کارهای انسان نیز اشاره ای کنیم:

از ویژگی های هدف نهایی این است که هر چه باشد، چون و چرا نمی پذیرد؛ توضیح این که:

اگر از دانش آموزی بپرسیم: برای چه درس می خوانی؟ می گوید: برای این که به دانشگاه راه یابم. باز اگر پرسش کنیم: دانشگاه را برای چه می خواهی؟ می گوید: برای این که دکتر یا مهندس شوم. می گوییم: مدرک برای چه می خواهی؟ می گوید: برای این که فعالیت مثبتی انجام دهم و درآمد خوبی داشته باشم. باز اگر بپرسیم: درآمد خوب را برای چه می خواهی؟ می گوید: برای این که زندگی آبرومند و مرفهی داشته باشم. سرانجام می پرسیم: زندگی مرفه و آبرومند برای چه می خواهی؟ در این جا می بینیم، لحن سخن او عوض می شود و می گوید: خوب برای این که زندگی مرفه و آبرومندی داشته باشم؛ یعنی همان پاسخ سابق را تکرار می کند و این پاسخ نهایی او به شمار می رود. دلیل آن هم این است که او همواره بر پاسخ پایانی خویش تأکید خواهد کرد.

در این جا هم وقتی گفته می شود: هدف از آفرینش چیست؟ می گوییم: برای تکامل انسان و دریافت رحمت خدا. اگر پرسیده شود: تکامل و قرب پروردگار برای چه منظوری است؟ می گوییم: برای قرب به پروردگار! یعنی این هدف نهایی است و همه چیز را برای تکامل و قرب می خواهیم؛ امّا قرب و دریافت رحمت، ذاتاً ارزشمند است و ماورای آن خوبی دیگری نیست. (تفسیر نمونه، آیة الله مکارم و دیگران، ج 22، ص 393، دارالکتب الاسلامیة.)



ب) دنیا راه است. راه نمی تواند هدف باشد. اگر هدف از آفرینش تنها زندگی در این جهان باشد، لازم می آید که جهان آخرت وجود نداشته باشد، نیکان پاداش داده نشوند و بدان به کیفر کردارشان نرسند، چون در دنیا نمی توان به طور کامل، پاداش نیکان و کیفر بدان را داد.

بررسي و نقد انديشه‌هاي پائولو كوئيلو بر اساس تعاليم پيامبر اعظم(5)



مقاله حاضر به بررسی و نقد انديشه‌هاي پائولو كوئيلو بر اساس تعاليم پيامبر اعظم می پردازد. در بخش های قبلی این مقاله چهار محور اساسی اندیشه ی كوئيلو مورد بررسی قرار گرفت. در این بخش نویسنده پنجمین محور اندیشه كوئيلو را با عنوان روح کیهانی مورد ارزیابی قرار می دهد.

● نويسنده: حمید رضا - مظاهری سیف

● منبع: سایت - باشگاه اندیشه



همه عالم جنبه نامرئی و پنهانی دارد که به واسطه آن با خداوند ارتباط برقرار کرده است. آموزه های سری و تعالیم جادویي کمک می کند تا انسان از بعد مرئی جهان بگذرد و کالبد کیهانی را به روح کیهانی پیوند زند. در این صورت پی می برد که «روح جهان، بخشی از روح خداوند است و.... روح خداوند روح خود اوست و......بدین ترتیب می تواند معجزه کند.» یا به بیان صحیح می تواند از طریق ارتباط با روح جهانی با روح خدا مرتبط شده، بر امور عالم تاثیر گذارد.
چنانکه جوان چوپان در کیمیاگر پس از ملاقات با روح خورشید و باد و بیابان، روح جهان را درک کرده و با دست آفرینش گر و تقدیر نگار آشنا شد و در این لحظه اراده خود را در اراده او دید و بدون اینکه حرفی بزند، نیایشی در سکوت انجام داد و آنطور که خواسته بود بادی عظیم برانگیخت.
در علوم جادوی که می کوشند به نیروهای خارق العاده دست پیدا کنند در حقیقت تلاش برای رسید به روح کیهانی یا دست کم بخشی از آن است. تا به این ترتیب بتوانند کارهای غیر عادی انجام دهند. هم از این رو «ویکا» به «بریدا» می گوید: «همیشه خود را روی پل جهان مرئی و نامرئی بگذارد.
تمام کیهان جان دارد، سعی کن همیشه با این زندگی ارتباط داشته باشی. این زندگی زبان تو را می فهمد و کم کم جهان اهمیت دیگری پیدا می کند.»
وقتی انسان با روح جهان ارتباط برقرار کند و در یابد که همه چیز زنده است و بخشی از روح جهان را در خود دارد، که به واسطه آن می توان به درک کل روح کیهانی رسيد، پی می برد که «تمام این دنیا مقدس است و یک دانه می تواند یک پلی به سوی نامرئی باشد.» شکفتن یک غنچه، شفافیت یک قطره، آواز زیبای پرندگان، درخشش ستارگان، ریگهای بیابان و نوازش نسیم همه معجزه، سرشار از معنا و برای زیستن اشتیاق آور و شور آفرین است.
وقتی شخصی به روح کیهانی می رسد قدرت و ظرفیتهای خویش را باور می کند قدرتی که با درک خداوند در درون خود پدید می آید.
رزم آور نور پس از نبرد، یک «رستاخیز خدایی را جشن می گیرد که در درونش خفته است.»
مشکل این است که ما فقط کالبد و پیکر عالم را می شناسیم و از روح آن بی خبریم یعنی بعد نامرئی آن را درک نکرده و هیچ ارتباطی با آن نداریم به همین علت وقتی به خواسته های خود نزدیک می شویم و در آستانه یافتن گنج یا پیدا کردن شمشیر خود قرار می گیریم، از آن دست می کشیم زیرا زندگی را در آن مشاهده نمی کنیم و شور خود و معنای آن را از دست می دهیم. زیرا تا زمانی که دور از دست رسشان بود رازوری و معنا بخشی آن را درک می کردن و به شوق می آمدند اما وقتی نزدیک می شود همه چیز عادی شده و اسرار جهان نامرئی در آن جلب نظر نمی كند. به همین خاطر مردمان «بسیاری آنگاه که می بینند رویاشان تحقق پذیر است، از آن دست می کشند. از جنگیدن در نبرد نیک سر می پیچند، چون نمی دانند با شادی شان چه کنند.» و چه ارزش دارد.
کسی که در آستانه دست یابی به رویایش قرار می گیرد، یعنی یک گام بیشتر با روح جهان فاصله ندارد. و رسیدن به روح کیهان یعنی یکی شدن با روح خداوند و دستی که همه چیز را نوشته است.
در گام های آخر آزمونی بزرگ پیش می آید تا معلوم شود چقدر به جهان نامرئی و لمس آن باور داریم. آیا براستی شایستگی پیوند با روح جهان را یافته ایم. کسی که رویایی را می جوید، در حقیقت به چیزی که نیست باور دارد و می کوشد تا آن را ایجاد کند و از جهان نامرئی به جهان مرئی بیاورد.
همه عظمت و اهمیت دنبال کردن افسانه شخصی در این است که ایمان به آنچه آشکار نیست را تقویت می کند تا جایی که آن را تحقق بخشیده، مرئی سازیم. باور به چیزی نامرئی کلاس و آموزشگاهی است برای باور به جهان بزرگ نامرئی که در پس عالم نهفته است و ایمان به خداوندی که از طریق پدیده های همین جهان باید درک شود.
بنابراین در جستجوی رویا و دنبال کردن افسانه شخصی رازی نهفته و آن باور به حقیقت نامرئی عالم و روح کیهانی است. دست یابی به افسانه شخصی بیش از آنکه یافتن گنج یا پیدا کردن شمشیر یا عشقی دوردست و یا هر چیز دیگر باشد، تشرف به روح جهانی است.
به همین علت «همواره پیش از تحقق یک رویا، روح جهانی تصمیم می گیرد تمام آنچه را در طول راه آموخته ای بیازماید. این کار را به خاطر بدخواهی نمی کند، به خاطر آن است که بتوانیم همراه با رویامان، بر درس هایی هم که در مسیر آموخته ایم، تسلط یابیم. در این لحظه است که بخش عظیمی از مردم منصرف می شوند.
صحرا نشینان این آزمون نهایی را با این مثل یاد می کنند: «مردن از تشنگی، درست در لحظه ای که نخل ها در افق ظاهر می شوند می نامند.»
کسی که به روح جهان راه یابد در حقیقت پیوندی باطنی با کل جهان پیدا کرده و همانطور که می تواند دست خود را حرکت دهد، قادر می شود که تغییراتی در عالم پدید آورد و به راز کیمیاگران پی می برد. «کیمیاگری همان نفوذ به روح جهان است» قلب انسان مربوط به بعد نامرئی وجود او و بخشی از روح جهان است از این رو سخن دل الهام روح کیهانی بوده و پیگیری آن موجب رسیدن به روح جهان می شود.
در اینجا کم کم به مسائل جالبی می رسیم. دل همواره هدایت گر نیست بلکه گاهی اوقات وسوسه می کند زیرا به گفته کیمیاگر دل یک انسان است و گاهی ترس و تردید و هراس و سستی در پی گیری رویاها را تلقین می کند و یا به تعبیر سانتیاگو خیانت کار است.
این مقدمه در کنار مطلب پیشین که دل را پاره ای از روح جهان می شمرد، نشان می دهد که در واقع روح کیهانی این وسوسه ها را در دل می افکند چنانکه کوئیلو در کیمیاگر می نویسد:
«قلب جوان آغاز به سخن گفتن درباره ترس کرد. داستان هایی را برای او تعریف کرد که از روح جهان شنیده بود، داستان های انسان هایی که به جست وجوی گنج شان می رفتند و هرگز آن را نمی یافتند. گاهی جوان را از این فکر که ممکن است به گنجش نرسد یا در صحرا بمیرد به هراس می انداخت.
گاهی نیز می گفت دیگر راضی شده، که تا همین جا هم یک عشق و چندین سکه زر یافته.»
بنابراین این روح جهان بعدی شیطانی، وسوسه گر و فریبنده دارد. پائولو برای اساس معتقد است که باید شیطان خویش را یافت در زندگی با او مشورت کرد و حتی اجازه داد که گاهی اوقات در زندگی جولان دهد.
کوئیلو در سفر زیارتی خود از جاده سانتیاگو تمرینی از استاد خویش فرا می گیرد که به واسطه آن شیطانش ظاهر شده و با او گفتگو و مشورت می کند. و نام آن را پیام آور می گذارد.
تا اینجا معلوم شد که دل هم الهام فرشته گون دارد و هم وسوسه شیطانی، زیرا روح کیهانی دارای دو بعد فرشته ای و شیطانی است. با این توضیحات معنای دقیق کودک درون آشکار می شود، عبارتی که در کنار رود پیدار از زبان موعظه گر جوان و معشوق پیلار بیان می شود.
کودک ساده است، با عاطفه و مهربان است کارهای خوب انجام می دهد اما شیطنت هم می کند تنها به این دلیل که دلش خواسته و میلش او را به انجام کاری نادرست واداشته و او بدون احساس گناه آن را مرتکب شده و در نهایت ممکن است عذر خواهی کند ولی باز هم اگر دلش بخواهد آن کار را تکرار می کند.
حال اگر این نتیجه را که روح کیهانی دو جنبه فرشته گون و شیطانی دارد را کنار مطلب دیگری بگذاریم که «روح جهان بخشی از روح خداوند است.» نتیجه دیگری به دست می آید و آن، این که خداوند دارای صفات شیطانی، وسوسه ها و خطاهاست.
از صفات نیکش فرشتگان پدید می آیند و از صفات پلیدش شیطان. کوئیلو از این نتیجه گیری غافل نبوده، بلکه به صراحت اذعان می دارد و تأثیرات آن را در زندگی برسی می کند.
خدای کوئیلو تمنا می کند، اگر چیز را بخواهد باید صبر کند، پس قادر مطلق نیست، خطا می کند، امیال نادرست در او پدید می آید، پشیمان می شود، شکست در برابر شیطان را تجربه می کند. با همین نگرش در یادداشت آغازین شیطان و دوشیزه پریم می نویسد. «ایزد زمان ـ زروان ـ پس از خلق گیتی، هماهنگی گرداگردش را دریافت اما کمبود بسیار مهمی را احساس کرد. یک همراه که در این زیبایی با او سهیم شود. یک هزار سال برای آوردن پسری نیایش کرد.
داستان نمی گوید به کدام درگاه نیایش کرد، چرا که او قادر متعال بود پروردگار یگانه و اعلی؛ هر چه کرد، تا سرانجام باردار شد.
آن گاه که ایزد زمان به تمنای دلش دست یافت پشیمان شد زیرا دریافت تعادل جهان بسیار ناپایدار شده است. اما دیگر بسیار دیر شده بود و پسرش در راه بود. پشیمانی اش تنها به یک نتیجه انجامیده پسر دیگری نیز در زهدانش پدید آمد.
اسطوره می گوید از نیایش آغازین خدای زمان، نیکی(هورمزد)پدید آمد و از پشیمانی اش، بدی(اهریمن) جفت و همزاد هورمزد شد. پدر، نگران همه چیز را چنان نظم داد تا هور مزد پیش از برادرش از زهدان بیرون بیاید تا اهریمن را از شر رساندن به جهان باز دارد اما از آن جا که بدی چیره دست و تواناست، اهریمن توانست به نیرنگی پیش از هور مزد زاده شود و پیش از او ستارگان را ببیند.»
با این مبنا درباره خدا شناسی کوئیلو پیشنهاد می کند که زیاد نگران اشتباهات خودتان نباشید زیرا خدا هم اشتباه می کند، پس بهتر است که آنها را فراموش کنید. همچنین اگر مشکلات و ناملایمات و موانع و شکست شما را می آزارد، با آرامش آنها را بپذیرید، زیرا اینها اشتباهات خداست و شما هم اشتباه می کنید.
پس بهتر است که خدا را بخشید تا او هم شما را ببخشد. پائولو در رمان شیطان و دوشیزه پریم یکی از کارهای آحاب مصلح دهکدة ویسکوز و اطراف آن را اختراع روز آمرزش معرفی می کند.
در این روز اهالی خود را در خانه حبس کرده، دو فهرست آماده می کردند، سپس به بلندترین کوه روی آورده، نخستین فهرست را سوی آسمان می گرفتند. این فهرست خطاهای شان، از قبیل شیادی های شغلی، بی عفتی، بی عدالتی و این جور چیزها بود که می خواندند و می گفتند: پروردگارا، این گناهان من است نسبت به تو. خیلی گناه کرده ام و از تو آمرزش می خواهم که این طور آزرده ات کردم.
بعد و ابتکار آحاب این جا بود، فهرست دوم را از جیب بیرون می آوردند، باز رو به همان کوه می کردند و فهرست دوم را به طرف آسمان می گرفتند، و چیزی شبیه به این می گفتند:
اما پروردگارا، این هم فهرستی از گناهان تو نسبت به من است: وادارم کردی بیش از حد کار کنم با وجود تمام دعاهام، دخترم بیمار شد، هر چند می کوشیم شریف باشیم از من دزدی کردند و بیش از حد لازم رنج بردم.
پس از خواندن دومین فهرست مراسم را تمام می کردند: من نسبت به تو نامنصف بوده ام، و تو نسبت به من نامنصف بوده ای. پس چون امروز روز آمرزش است، تو گناهان مرا فراموش می کنی، من گناهان تو را، و می توانیم یک سال دیگر با هم ادامه بدهیم.
بنابراین ارتباط با روح جهان از طریق دنبال کردن رویاها انسان را به خدا نزدیک می کند و با کشف جهان نامرئی زندگی سرشار از شور و معنا می شود و حتی انسان با خطاهای خود و خطاهای خداوند در حق خودش کنار می آید. و زندگی را آسوده تر سپری می کند.


نگاهى به آفرینش زن و مرد با توجه به داستان آدم و حوا





● منبع: سایت - سایت پرس و جو
قرآن کریم درباره خلقت حوا مى فرماید:

«یا ایها الناس اتقوا ربکم الذى خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث منهما رجالاً کثیراً و نسأ»(نسأ، 4. 1) اى مردم، از پروردگارتان که شما را از نفس«نفس واحدى» آفرید و جفتش را [نیز] از او آفرید، و از آن دو، مردان و زنان بسیارى پراکنده کرد، پروا دارید.

«هو الذى خلقکم من نفس واحدْ و جعل منها زوجها لیسکن الیها»(اعراف، 7. 179)

اوست آن کس که شما را از نفس واحدى آفرید، و جفت وى را از آن پدید آورد تا بدان آرام گیرد.

«خلقکم من نفس واحدْ ثم جعل منها زوجها»(زمر، 39. 6)

شما را از نفسى واحد آفرید، سپس جفتش را از آن قرار داد.

با توجه به آیات یاد شده، قرآن مجید سه بار خطاب به آدمیان فرموده است که: «خدا شما را از نفسى واحد آفرید، و همسرش را از وى پدید آورد»، بدون اینکه از چگونگى خلقت وى به طور صریح خبر دهد.

ماده اولیه خلقت حوا در قرآن
درباره ماده اولیه خلقت حوا دو نظریه وجود دارد؛ الف) از دنده‏هاى پهلوى آدم علیه‏السلام. ب) از باقى مانده گل آدم علیه‏السلام.
 

« در کتاب مقدس قرآن،  نامی از حوا به میان نیامده. هربار می‌فرمایند، آدم و جفتش.  آدم و حوا در عهد عتیق موجودند که آدم پس از نافرمانی لیلیت همسر اول آدم، با بانو حوایی که از دنده‌اش مخلوق شده جفت می‌شود .  آدم حوا را دید و او را شناخت.   شهرزاد »


الف) از دنده‏هاى پهلوى آدم

سدى از ابن عباس و ابن مسعود و گروهى از صحابه نقل کرده است که چون ابلیس از بهشت رانده شد و آدم در آن ساکن گشت، در آنجا تنها ماند و با او کسى نبود که بدو آرام گیرد، سپس خداى تعالى او رابه خواب فرو برد و دنده‏اى از دنده‏هاى پهلوى چپ او را بیرون کشید و به جاى آن گوشت نهاد و حوا را از آن دنده آفرید.

چون بیدار شد و بالاى سر خود زنى را یافت از وى پرسید که«تو کیستى؟» گفت: زنى. گفت: تو را براى چه آفریدند؟ گفت: براى این که تو به من آرام‏گیرى. فرشتگان‏[ به آدم‏] گفتند: نامش چیست؟ گفت: حوا. گفتند: چرا حوایش نامیدند؟ گفت: چون او را از چیز زنده آفریدند.

حسن بصرى از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم روایت کرده که فرمودند:
«ان المرأْ خلقت من ضلع الرجل فان اردت أن تقیمها کسرتها و ان ترکت انتفعت بها و استقامت»همانا زن از استخوان پهلوى مرد[ دنده‏] آفریده شده، اگر بخواهى راستش کنى آن را مى‏شکنى و اگر رهایش کنى بدان فایده یابى و او راست گردد.
فخر رازى درباره خلقت حوا از آدم با توجه به آیات سوره نسأ و اعراف - که در آغاز این بخش ذکر شد - ادعاى اجماع کرده است.
درباره نظریه فوق باید بگوییم که آیات قرآن در این باره صراحتى ندارند و چنین بینشى به احتمال قوى نشأت گرفته از تورات تحریف شده و اسرائیلیات است.
علامه طباطبایى در رد این قول مى نویسد:
هر چند این مسأله(خلقت حوا از دنده آدم) فى نفسه محال نیست اما آیات قرآنى از دلالت بر این معنى خالى هستند.

مسأله آفریده شدن حوا از پهلوى آدم، چیزى است که قرآن درباره آن صراحتى ندارد؛ و عبارت«و خلق منها زوجها» را نیز نباید بر آن معنى حمل کرد، به گونه‏اى که گزارش قرآن همسان گزارش تورات گردد، توراتى که در دست مردم است و آفرینش آدم را یکسان یک داستان تاریخى نقل مى کند.



ب) از باقى مانده گل آدم

از امام باقر علیه‏السلام روایت شده که:
«ان الله تعالى خلق حوأ من فضل الطینْ التى خلق منها آدم»، خداوند حوا را از باقى مانده گل آدم بسرشت.
علامه طباطبایى معتقد است که مراد از«و خلق منها زوجها» این است که زوج آدم هم مثل خودش از همین نوع(گل) است و این همه افراد پراکنده، به دو فرد همانند بر مى‏گردد.
صاحب المنار با توجه به آیات مربوط به آفرینش حوا و به ویژه آیه«خلق لکم من أنفسکم ازواجاً»(روم، 30. 21)«از[نوع‏]خودتان همسرانى براى شما آفرید»، مى گوید:
مقصود این است که خدا زن را از جنس آدم آفرید، و روشن است که مراد این نیست که هر زنى را از پیکر همسرش آفریده باشد.



علت خلقت حوا در قرآن

از ظاهر آیه«هو الذى خلقکم من نفس واحدْ و جعل منها زوجها لیسکن الیها»(اعراف، 7. 189)، چنین بر مى آید که خداوند همسر آدم را جهت آرامش گرفتن او خلق کرد.
طبرى به نقل از ابن عباس و ابن مسعود مى نویسد: آدم در حالت بهت ترس آورى در بهشت گردش مى کرد و هیچ همدوش و رفیق نداشت. این برداشت تا حدودى با نظر تورات موافق است.





همگامى حوا با آدم

پس از آفرینش آدم و زوجش، خداوند مکان استقرار ایشان و بهره‏وریشان از نعمت‏ها را بیان مى دارد و در این مسیر زن همراه مرد در این بهره، یکسان مشارکت دارد.
«وقلنا یا آدم اسکن انت و زوجک الجنْ و کلا منها رغدا حیث شئتما»(بقره، 2. 35) و گفتیم اى آدم، خود و همسرت در این باغ سکوت گیر[ ید]؛ و از هر کجاى آن خواهید فراوان بخورید.
«و یا آدم اسکن انت و زوجک الجنْ فکلا من حیث شئتما»(اعراف، 7. 19)
و اى آدم! تو با جفت خویش در آن باغ سکونت گیر، و از هر جا که خواهید بخورید.



اشتراک در عهد و پیمان

قرآن کریم از عهد و میثاقى میان خدا و خلیفه او(آدم) سخن به میان مى آورد: «و لقد عهدنا الى آدم من قبل فنسى و لم نجد له عزماً»(طه، 20. 115)
و به یقین پیش از این با آدم پیمان بستیم، و[ لى آن را] فراموش کرد، و براى او عزمى استوار] نیافتیم.



عهد آدم در قرآن

از آیه فوق بر مى آید که میان خدا و خلیفه الله - آدم علیه‏السلام - عهد و پیمانى وجود داشته که آدم آن را فراموش کرده است. سؤالى که در اینجا مطرح است اینکه مراد از آن عهد و پیمان چیست؟
در این باره چندین احتمال داده شده است:



الف) عهد آدم همان فرمان نزدیک نشدن به درخت بوده است. «لا تقربا هذه الشجره فتکونا من الظالمین»(بقره، 2. 35 و اعراف، 7. 19).
فخر رازى در این باره مى‏گوید: بدون شک مراد از عهد، امر یا نهى یى از جانب خداوند است. در ادامه مى افزاید: مفسران بر آن اند که مراد از عهد، همان دستور نزدیک نشدن به درخت است.
عهد و پیمان خداوند از آدم، خوردن از میوه تمام درختان، به جز درخت واحدى بود.
عهد در داستان آدم، همان دستور خداوند به آدم و حوا است که از درخت ممنوعه نخورند، اما عهد نسبت به سایر مردم عبارت است از هر امر یا نهى یى که از جانب خداوند باشد.

ب) مراد از عهد، اعلام دشمنى ابلیس با آدم و همسرش و بر حذر داشتن آن دو از پیروى ایشان بوده است. «ان هذا عدولک و لزوجک»(طه، 20. 117)
طبرى در تفسیر آیه«و لقد عهدنا الى آدم من قبل...»(طه، 20. 115) مى نویسد: «و لقد وصینا آدم و قلنا له«ان هذا عدولک و لزوجک»» به او سفارش کردیم و گفتیم که این(ابلیس) دشمن تو و همسرت است.

علامه طباطبایى مى نویسد: اما اینکه مقصود از آن عهد چه بوده به طورى که از داستان آن جناب در چند جاى قرآن بر مى آید، عبارت بوده از نهى از خوردن درخت. که در آیه«و لا تقربا هذه الشجرْ»(اعراف، 7. 19) بدان اشاره شده است. در ادامه نهى سوره طه، آیه 115، مى فرماید: «ان هذا عدولک و لزوجک» یعنى بدانید پس از این امر و عهد که«او» دشمن تو و همسرت است.

منظور از این عهد و میثاق، همان پیمان و میثاق عمومى است که از تمام افراد انسان به خصوص پیامبران گرفته شده است. قرآن کریم به صورت عام خطاب به همه زن و مرد مى فرماید: «و من أعرض عن ذکرى فان له معیشْ ضنکاً»(طه، 20. 124) - هر کس ازیاد من دل بگرداند، در حقیقت، زندگى تنگ‏[ و سختى‏] خواهد داشت. بنابر این زن در پیمان الهى با مرد شریک است و این اشتراک نمایانگر انسانیت و مسؤلیت پدیرى اوست.

بر خلاف آنچه براى زن مى پنداشتند و او را پایین‏تر از انسان مى دیدند و علوم و معارف را در خور او نمى‏دانستند، باید گفت که زن در خلقت الهى آن است که زهرا علیه‏السلام بود؛ همگام خلیفْ الله بر روى زمین، زنى است با خصوصیات فاطمه علیه‏السلام زیر اتمام ابعادى که براى زن متصور است و براى یک انسان متصور است در فاطمه زهرا علیه‏السلام جلوه کرده و بوده است. یک زن معمولى نبوده است، یک زن روحانى، یک زن ملکوتى، یک انسان به تمام معنا انسان، تمام نسخه انسانیت، تمام حقیقت زن، تمام حقیقت انسان. معنویات، جلوه‏هاى ملکوتى، جلوه‏هاى الهى، جلوه‏هاى جبروتى، جلوه‏هاى ملکى و ناسوتى، همه در این موجود - زهرا علیه‏السلام - جمع است.



دشمن مشترک

زن و مرد در مراحل زندگى چنان اشتراک دارند که حتى دشمن و گمراه کننده آنها نیز یکى است.
«فقلنا یا آدم، ان هذا عدولک و لزوجک فلا یخرجنکما من الجنْ فتشقى»(طه، 20. 117)
پس گفتیم: «اى آدم، در حقیقت، این‏[ ابلیس‏] براى تو و همسر دشمنى‏[ خطرناک‏] است، زنها تا شما را از بهشت به در نکند تا تیره بخت گردى.»
«ان هذا عدو لک و لزوجک»(طه، 20. 117) این براى تو و زوجت دشمن است.
چنانکه مشاهده مى شود در هر دو آیه، دشمن هر دو یکسان اعلام شده و چنین نیست که زن فقط تحت وسوسه‏هاى شیطان باشد و مرد از آن مبرا باشد.



اشتراک در اوامر و نواهى الهى

«لا تقربا هذه الشجرْ فتکونا من الظالمین»(بقره، 2. 35 و اعراف، 7. 19) به این درخت نزدیک مشوید که از ستمکاران خواهید شد. مطابق آیات فوق، خداوند همه خوردنى‏هاى بهشت را بر آدم و همسرش آزاد گذاشت و تنها آنها را از خوردن یا نزدیک شدن به یک درخت منع فرمود. مؤید این کلام، حدیث امام صادق علیه‏السلام است که درباره«لا تقربا هذه الشجرْ» مى فرماید: «لا تأکلا منها»نیز آمده است: نهى در حقیقت از خوردن ثمره درخت بوده، و نهى از نزدیک شدن به درخت، به منظور اجتناب از وقوع در عصیان بوده است.



درخت ممنوعه چه بود؟

قرآن کریم صراحتى در نوع این درخت ندارد. در روایتى از امام رضا علیه‏السلام نیز نقل شده که آن درخت، گندم شمرده شده است: «و أشار لهما الى الشجرْ الحنطْ.»
مجاهد و سعید بن جبیر از ابن عباس روایت کرده‏اند که گندم و سنبله بود و روایت کرده‏اند که ابوبکر از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از این درخت پرسید و آن حضرت فرمود: آن شجره مبارکه، گندم بود.
ازحضرت على علیه‏السلام روایت شده که درخت کافور بوده است. کلبى گفته: درخت معرفت نیک و بد بود. مفسران اسلامى درباره درختى که خداوند آدم و حوا را از خوردن آن منع فرمود، اختلاف کرده‏اند: گندم، جو، انگور، انجیر، حسد، کافور، درخت معرفت نیک و بد، درختى که فرشتگان از آن براى جاودانه شدن در بهشت خورده بودند، زیتون، درخت خرما، درخت خرما، درخت محبت، درخت هوى و هوس و...، برخى‏از مواردى است که نقل شده است.
به طور کلى در معنى شجر مى توان گفت: کلمه شجر، یک اصل بیشتر ندارد و آن عبارتست از هر چیزى که رشد کند و بزرگ شود و شاخ و برگ از او ظاهر گردد، خواه مادى باشد یا معنوى.
اثر نزدیک شدن به درخت ممنوعه را قرآن کریم چنین بیان مى فرماید: «فتکونا من الظالمین» پس از ستمکاران خواهید بود، یعنى بهره جستن از درخت و اطاعت نکردن از امر الهى، موجب گمراهى و لغزش و هبوط است.



اشتراک در گمراه شدن

«فوسوس لهما الشیطان»(اعراف، 7. 20) پس شیطان آن دو را وسوسه کرد.
«فدلّیهما بغرور»(اعراف، 7. 22) پس(شیطان) آن دو را با فریب به سقوط کشانید.
«فازلّهما الشیطان عنها»(بقره، 2. 36) پس شیطان هر دو را از آن بلغزانید.
چنانکه مشاهده مى شود، زن و مرد در مسأله گمراه شدن و وسوسه شدن، دو خطر یکسان قرار دارند.
سپس قرآن کریم مى فرماید: «فأکلا منها...»(طه، 20. 121) از آن(درخت) خوردند، مشاهده مى شود که حوا و همسرش با هم مرتکب عمل نهى شده، شدند و اختلافى در جایگاه و موقعیتشان نبود.
امام(ره) در این باره مى فرماید:

همان طورى که مرد باید از فسادا اجتناب کند، زن هم باید از فساد اجتناب کند. زنها نباید ملعبه دست جوان‏هاى هرزوه بشوند، زنها نباید مقام خودشان را منحط کنند، زنها باید انسان باشند، زنها باید تقوا داشته باشند. خداوند همان طورى که قوانین براى محدودیت مرده‏ها در حدود اینکه فساد بر آنها راه نیابد دارد، در زن هم دارد، زنها نباید گول بخورند. منزلت زن مسلمان بالاتر از غرق شدن و پرداختن به امور بى ارزش است، لذا زنان مسلمان و انقلابى باید مراتب دست‏هاى پنهان و پلید شیطانها و دشمنان باشند.



اشتراک در نتیجه نافرمانى

نتیجه نافرمانى و خوردن از درخت ممنوع شده را قرآن کریم ابتدا ظالم بودن آنها مى داند: «فتکونا من الظالمین»(بقره، 2. 35 و اعراف، 7. 19) و سپس بعد از خوردن، برهنه شدن آنها و آشکار شدن عوراتشان معرفى مى فرماید: «فَلَمّا ذآقا الشجرْ بدت لهما سؤاتهما و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنْ»(اعراف، 7. 22) پس چون آن دو از[ میوه‏] آن درخت‏[ ممنوع‏] چشیدند، برهنگى هایشان بر آنان آشکار شد، و به چسباندن برگ [هاى درختان‏] بهشت برخود آغاز کردند.

طبرى گوید: زمانى که آدم و حوا از میوه آن درخت خوردند، شرمگاه هایشان بر آن دو آشکار گردید چون خداوند آن دو را پوششى که قبل از ارتکاب خطیئه داشتند عارى ساخته بود، و شروع به پوشاندن آنها با برگ جنت کردند.

سید قطب مى نویسد: کشف سوآت و عریانى و بر گرفتن از ورق جنت نتیجه خطیئه آنها یعنى خوردن از شجره منهیه بود.



اشتراک در ظاهر و شخصیت

از ظاهر عبارت«لیبدى لهما ماورى عنهما من سؤاتهما»(اعراف، 7. 20)، چنین بر مى آید که آدم و حوا قبل از خوردن از درخت ممنوعه، برهنه نبودند بلکه پوششى داشتند که در قرآن، نامى از چگونگى این پوشش برده نشده است، اما هر چه بوده است، نشانه‏اى براى شخصیت آدم و حوا و احترام آنها محسوب مى شده که با نا فرمانى از اندامشان فرو ریخته است.



اشتراک در انتخاب و اختیار

انتخاب و اختیار از مواردى است که قرآن کریم در داستان خلقت آدم براى زن و مرد یکسان ذکر کرده است.

عبده گوید: نشان دادن درخت و بر حذر داشتن آدم از آن، رمز شر و مخالفت است، چنانکه در جاى دیگر، خداوند سخن پاک را به درخت پاک و سخن ناپاک را به درخت ناپاک تشبیه کرده است. فرمان دادن به آدم که از همه نعمت‏هاى بهشت بخورد، مثالى براى این است که انسان مى تواند خوبیها را بشناسد و از همه نعمت‏هاى پاک این جهان برخوردار گردد.

نهى از درخت ممنوع، کنایه از الهام شناخت بدى است و این که فطرت به زشتى پى برد و از آن بپرهیزد. وسوسه و لغزاندن شیطان، گویاى آن روح ناپاکى است که همراه نفوس بشرى است و انگیزه بدکارى را در آدمى نیرو مى بخشد؛ به بیان دیگر الهام تقوا و خیر در سرشت آدمى قوى‏تر و اصل است و از این رو آدمى مرتکب بدى نمى‏شود، مگر با همکارى و وسوسه شیطان.

خوردن انسان از درخت ممنوعه، نشانه این است که استعداد این را داشته که بر خلاف نظم جهانى، که تجلى سنت و امر پروردگار است عمل کند، این مسأله براى زن و مرد در بیان قرآن یکسان است. از اینجا مسأله اختیار انسان نه تنها در برابر قوانین طبیعى بلکه در برابر امر الهى و اراده الهى هم استنباط مى شود. همچنین از این مطلب نتیجه گرفته که انسان مى تواند در برابر اراده خدا از خودش انتخاب دیگرى بکند. شجره ممنوعه، خود آگاهى عقلى و پى بردن به استعداد عشق در ذات انسان را به انسان اضافه کرده است.

«زنها اختیار دارند همان گونه که مردها اختیار دارند، خداوند زن را با کرامت خلق کرده و آزاد خلق کرده است.»



اشتراک در کیفر

هنگام نهى از بهره بردن از درخت، خداوند به آنها مى فرماید که: اگر شیطان شما را فریب داد و از بهشت اخراج کرد دچار مشقت مى شوید: «فتشقى» و پس از عصیان آدم و حوا نیز به آن دو گفت از آن هبوط کنید: «قال اهبطا منها جمیعاً.»(طه، 20. 123) علامه طباطبائى در این باره مى گوید:

منظور از شقاوت، تعب و رنج است، چون زندگى در غیر بهشت که لا جرم همان زمین خواهد بود، زندگى آمیخته با رنج و تعب است زیرا در آنجا احتیاجات فراوان است و براى رفع آن فعالیت بسیار لازم است، یعنى در آنجا به خوردنى، نوشیدنى، مسکن و امور دیگر نیاز است. دلیل ما بر اینکه مراد از شقاوت، تعب و رنج بوده آیات بعد از آن است که مى فرماید: «فلا یخرجنکما من الجنْ فتشقى. ان لک الا تجوع فیها و لا تعرى. و انک لا تظمؤ فیها و لا تضحى»(طه، 20. 117 - 119)«زنهار تا شما را از بهشت به در نکند تا تیره بخت گردمى. در حقیقت براى تو در آن جا این ‏[امتیاز] است که نه گرسنه مى شوى و نه برهنه مى مانى. و[ هم‏] اینکه در آن جا نه تشنه مى شوى و نه آفتاب زده.» بنابر این شقاوت نتیجه هبوط است.

عبده که تفسیرى تمثیلى از داستان آدم ارایه مى دهد در رابطه با این مرحله مى گوید:

بیرون رفتن از بهشت کنایه از این است که انسان در اثر خروج از اعتدال فطرى، دچار درد و رنج مى گردد.

بنابر این کیفر گناه آن دو از نظر قرآن هبوط و خروج از بهشت است و نتیجه این هبوط، شقاوت و درد و رنج زندگى زمینى است. به عبارت دیگر کیفر گناه آدم، همان دچار درد و رنج زندگى زمینى شدن است، که یکى از آن رنجها مرگ است. اما مسیحیان مرگ را کیفر اصلى گناه آدم مى دانند. در منابع اسلامى کیفر مرگ در مقابل گناه آدم یا مطرح نشده و یا به صورت ضمنى و به عنوان یکى از لوازم کیفر اصلى بیان شده است. چنانکه ملاحظه مى‏شود، آدم و همسرش در نوع سزاى نافرمانیشان، یعنى هبوط، موقعیتى یکسان دارند همان گونه که قرآن کریم مى فرماید:

که قرآن از اشتراک معنوى زن و مرد و رویکرد آنها به خدا، یکسان سخنى مى گوید و جایگاهشان را در نافرمانى، طاعت و مقامات معنوى یکسان مى داند، زن را همچو مرد صاحب اختیار و آزداى به حساب مى آورد و در نهایت مى فرماید: «آن اکرمکم عند الله اتقیکم»(حجرات، 49. 13). با کرامت‏ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست. بنابراین باید بدانیم که با این بیانات قرآنى، دیگر حق نداریم، زن را موجودى پست‏تر از مرد بدانیم مگر به سبب مقامات معنوى ایشان. زن باید داراى آرمانها و اهداف تکاملى باشد و به امور کوچک و حقیر سرگرم نشود.