کافه تلخ

۱۳۸۹ شهریور ۱۶, سه‌شنبه

اوصاف و ویژگیهای فرشته ها از نظر قرآن و احادیث





در قرآن مجید از ملائکه فراوان یاد شده است. آیات زیادى از قرآن درباره صفات، ویژگیها، مأموریتها و وظائف فرشتگان سخن مى گوید، حتى قرآن، ایمان به ملائکه را در ردیف ایمان به خدا و انبیاء و کتب آسمانى قرار داده است و این دلیل بر اهمیت بنیادى این مساله است:
«آمن الرسول بما أنزل إلیه من ربه و المؤمنون کل آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله؛ پیامبر اسلام به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ایمان آورده، و مؤمنان نیز به خدا و فرشتگان او و کتابها و رسولانش همگى ایمان دارند» (بقره/ 285). بدون شک وجود فرشتگان از امور غیبیه اى است که براى اثبات آن با این صفات و ویژگیها راهى جز ادله نقلیه نیست، و به حکم ایمان به غیب آنها را باید پذیرفت. خداوند در سوره فاطر آیات 1 تا 2 در مورد اوصاف و ویژگیهای فرشتگان می فرماید:

«الحمد لله فاطر السماوات و الأرض جاعل الملائکة رسلا أولی أجنحة مثنى و ثلاث و رباع یزید فی الخلق ما یشاء إن الله على کل شیء قدیر* ما یفتح الله للناس من رحمة فلا ممسک لها و ما یمسک فلا مرسل له من بعده و هو العزیز الحکیم؛ ستایش مخصوص خداوندى است که آفریننده آسمانها و زمین است، خداوندى که فرشتگان را رسولانى قرار داد که صاحب بالهاى دو گانه و سه گانه و چهارگانه اند. او هر چه بخواهد در آفرینش مى افزاید، او بر هر چیزى قادر است. خداوند هر رحمتى را به روى مردم بگشاید کسى نمى تواند جلو آن را بگیرد، و هر چه را امساک کند کسى غیر از او قادر به فرستادن آن نیست، و او عزیز و حکیم است».

قرآن مجید روی هم رفته ویژگیهاى آنها را چنین مى شمرد:
1- فرشتگان موجوداتى عاقل و با شعورند و بندگان گرامى خدا هستند؛ («بل عباد مکرمون»انبیاء/ 26).
2- آنها سر بر فرمان خدا دارند و هرگز معصیت او نمى کنند؛ («لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون» انبیاء/ 27).
3- آنها وظائف مهم و بسیار متنوعى از سوى خداوند بر عهده دارند.
4- آنها پیوسته مشغول تسبیح و تقدیس خداوند هستند، چنان که در آیه 5 سوره شورى مى خوانیم: «و الملائکة یسبحون بحمد ربهم و یستغفرون لمن فی الأرض؛ فرشتگان تسبیح و حمد پروردگار خود را بجا مى آورند و براى کسانى که در زمین هستند استغفار مى کنند».
5- با این حال انسان به حسب استعداد تکامل از آنها برتر و والاتر است تا آنجا که همه فرشتگان بدون استثناء به خاطر آفرینش آدم به سجده افتادند و آدم معلم آنها گشت (آیات 30- 34 سوره بقره).
6- آنها گاه به صورت انسان در مى آیند و بر انبیاء و حتى غیرانبیاء ظاهر مى شوند چنان که در سوره مریم مى خوانیم: فرشته بزرگ الهى به صورت انسان موزون بر مریم ظاهر شد («فأرسلنا إلیها روحنا فتمثل لها بشرا سویا» مریم/ 17). در جاى دیگر به صورت انسانهایى بر ابراهیم و بر لوط ظاهر شدند (هود/ 69 و 77).
حتى از ذیل این آیات استفاده مى شود که قوم لوط نیز آنها را در همان اشکال موزون انسانى دیدند (هود/ 78). آیا ظهور در چهره انسان، یک واقعیت عینى است؟ یا به صورت تمثل و تصرف در قوه ادراک؟ ظاهر آیات قرآن معنى اول است، هر چند بعضى از مفسران بزرگ معنى دوم را برگزیده اند.
7- از روایات اسلامى استفاده مى شود که تعداد آنها بقدرى زیاد است که به هیچ وجه قابل مقایسه با انسان نیست چنان که در روایتى از امام صادق علیه السلام مى خوانیم: هنگامى که از آن حضرت پرسیدند آیا عدد فرشتگان بیشترند یا انسانها؟ فرمود:" سوگند به خدایى که جانم به دست او است فرشتگان خدا در آسمانها بیشترند از عدد ذرات خاکهاى زمین، و در آسمان جاى پایى نیست مگر اینکه در آنجا فرشته اى تسبیح و تقدیس خدا مى کند." (بحار الانوار جلد 59 صفحه 176 حدیث 7).
8- آنها نه غذا مى خورند و نه آب مى نوشند و نه ازدواج دارند چنان که در حدیثى از امام صادق (ع) مى خوانیم: «ان الملائکة لایأکلون و لایشربون و لاینکحون و انما یعیشون بنسیم العرش؛ فرشتگان غذا نمى خورند و آب نمى نوشند و ازدواج نمى کنند بلکه با نسیم عرش الهى زنده اند!» (بحار الانوار جلد 59 صفحه 174 حدیث 4).
9- آنها نه خواب دارند نه سستى و غفلت چنان که على (ع) در حدیثى چنین مى گوید: «لیس فیهم فترة، و لا عندهم غفلة، و لا فیهم معصیة ... لا یغشاهم نوم العیون و لا سهوا العقول، و لا فترة الأبدان، لم یسکنوا الاصلاب و لم تضمهم الارحام؛ در آنها نه سستى است و نه غفلت و نه عصیان ... خواب بر آنها چیره نمى گردد و عقل آنها گرفتار سهو و نسیان نمى شود، بدن آنها به سستى نمى گراید و در صلب پدران و رحم مادران قرار نمى گیرند» (بحار الانوار جلد 59 صفحه 175).
10- آنها مقامات مختلف و مراتب متفاوت دارند بعضى همیشه در رکوعند و بعضى همیشه در سجودند؛ «ما منا إلا له مقام معلوم* و إنا لنحن الصافون* و إنا لنحن المسبحون؛ هر یک از ما مقام معلومى دارد ما همواره صف کشیده منتظر فرمان او هستیم و پیوسته تسبیح او مى گوئیم»(صافات 164- 166). امام صادق (ع) مى گوید:

«و ان لله ملائکة رکعا الى یوم القیامه و ان لله ملائکة سجد الى یوم القیامه؛ خداوند فرشتگانى دارد که تا روز قیامت در رکوعند و فرشتگانى دارد که تا قیامت در سجودند!» (بحار الانوار جلد 59 صفحه 174). (براى آگاهى بیشتر از اوصاف ملائکه و اصناف آنها به کتاب السماء و العالم، بحار الانوار، ابواب الملائکه، جلد 59 صفحه 144 تا 326 مراجعه فرمائید، همچنین نهج البلاغه خطبه هاى اول و 91 - خطبه اشباح - و 109 و 171).


همچنین خداوند در سوره انبیاء آیات 26 تا 29 در توصیف فرشتگان می فرماید: «و قالوا اتخذ الرحمن ولدا سبحانه بل عباد مکرمون* لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون* یعلم ما بین أیدیهم و ما خلفهم و لا یشفعون إلا لمن ارتضى و هم من خشیته مشفقون* و من یقل منهم إنی إله من دونه فذلک نجزیه جهنم کذلک نجزی الظالمین؛ آنها گفتند خداوند رحمان فرزندى براى خود برگزیده! منزه است (از این عیب و نقص) اینها (فرشتگان) بندگان شایسته او هستند که هرگز در سخن بر او پیشى نمى گیرند و به فرمان او عمل مى کنند. او همه اعمال امروز و آینده آنها را مى داند و هم گذشته آنها را و آنها جز براى کسى که خدا از او خشنود است (و اجازه شفاعتش را داده) شفاعت نمى کنند و از ترس او بیمناکند و هر کس از آنها بگوید من معبود دیگرى جز خدا هستم کیفر او را جهنم مى دهیم و این گونه ستمگران را کیفر خواهیم داد».

این آیات همه در مورد نفى فرزند بودن فرشتگان است. توضیح اینکه: بسیارى از مشرکان عرب عقیده داشتند که فرشتگان، فرزندان خدا هستند و به همین دلیل گاه آنها را پرستش مى کردند، قرآن صریحا در آیات فوق، این عقیده خرافى و بى اساس را محکوم کرده و بطلان آن را با دلائل مختلف بیان مى کند. نخست مى گوید:
آنها گفتند:
خداوند رحمان فرزندى براى خود انتخاب کرده است (و قالوا اتخذ الرحمن ولدا). اگر منظورشان فرزند حقیقى باشد که لازمه آن جسم بودن است و اگر " تبنى" (فرزندخواندگى) که در میان عرب معمول بوده است باشد آن نیز دلیل بر ضعف و احتیاج است و از همه اینها گذشته اصولا کسى نیاز به فرزند دارد که فانى مى شود، براى بقاء نسل و کیان و آثار او باید فرزندش حیات او را در درازمدت ادامه دهد، یا براى عدم احساس تنهایى و انس گرفتن یا کسب قدرت است، اما یک وجود ازلى و ابدى و غیر جسمانى و از هر نظر بى نیاز، فرزند در مورد او معنى ندارد به همین جهت بلافاصله مى فرماید: منزه و پاک است او از این عیب و نقص (سبحانه)، سپس اوصاف فرشتگان را در شش قسمت بیان مى کند که مجموعا دلیل روشنى است بر نفى فرزند بودن آنها:


1- «آنها بندگان خدا هستند». (بل عباد).
2- «بندگانى شایسته و گرامى داشته» (مکرمون). آنها همچون بندگان گریزپا نیستند که تحت فشار مولى، تن به خدمت مى دهند بلکه بندگانى هستند،از هر نظر شایسته که راه و رسم عبودیت را خوب مى دانند و به آن افتخار مى کنند، خدا نیز آنها را به خاطر اخلاصشان در عبودیت گرامى داشته و مواهب خویش را به آنها افزایش داده است.
3- آنها آن قدر مؤدب و تسلیم و سر بر فرمان خدا هستند که «هرگز در سخن گفتن بر او پیشى نمى گیرند» (لا یسبقونه بالقول).
4- و از نظر عمل نیز «آنها تنها فرمان او را اجرا مى کنند» (و هم بأمره یعملون). آیا این صفات، صفات فرزندان است یا صفات بندگان؟! سپس به احاطه علمى پروردگار نسبت به آنها اشاره کرده مى فرماید: «خداوند هم اعمال امروز و آینده آنها را مى داند و هم اعمال گذشته را، هم از دنیاى آنها آگاه است و هم از آخرتشان، هم قبل از وجودشان و هم بعد از وجودشان» (یعلم ما بین أیدیهم و ما خلفهم).
مسلما فرشتگان از این موضوع آگاهند که خدا یک چنین احاطه علمى به آنها دارد و همین عرفان، سبب مى شود که آنها نه سخنى قبل از او بگویند و نه از فرمانش سرپیچى کنند و به این ترتیب این جمله مى تواند در حکم تعلیل براى آیه سابق بوده باشد.

5- بدون شک آنها که بندگان گرامى و شایسته خدا هستند براى نیازمندان شفاعت مى کنند ولى باید توجه داشت «هرگز براى کسى شفاعت نمى کنند مگر اینکه بدانند خدا از او خشنود است» و اجازه شفاعت او را داده است (و لا یشفعون إلا لمن ارتضى ). مسلما خشنودى خداوند و اجازه شفاعت دادن او، بى دلیل نمى تواند باشد. حتما به خاطر ایمان راستین و یا اعمالى است که پیوند انسان را با خدا محفوظ مى دارد، به تعبیر دیگر انسان ممکن است آلوده گناه شود ولى اگر رابطه خویش را با پروردگار و اولیاى الهى به کلى قطع نکند امید شفاعت درباره او هست اما اگر پیوندش را از نظر خط فکرى و عقیدتى به کلى برید و یا از نظر عملى آن قدر آلوده بود که لیاقت شفاعت را از دست داد در این موقع، هیچ پیامبر مرسل یا فرشته مقربى شفاعت او نخواهد کرد. ضمنا این جمله پاسخى است به آنها که مى گفتند: ما فرشتگان را عبادت مى کنیم تا در پیشگاه خدا براى ما شفاعت کنند، قرآن مى گوید آنها از پیش خود هیچ کارى نمى توانند بکنند و هر چه مى خواهید باید مستقیما از خدا بخواهید حتى اجازه شفاعت شفیعان را.
6- به خاطر همین معرفت و آگاهى است که «آنها تنها از او مى ترسند» و تنها ترس او را به دل راه مى دهند (و هم من خشیته مشفقون). آنها از این نمى ترسند که گناهى انجام داده باشند بلکه از کوتاهى در عبادت یا ترک اولى بیمناکند. جالب اینکه «خشیت» از نظر ریشه لغت به معنى هر گونه ترس نیست، بلکه ترسى است که توأم با تعظیم و احترام باشد. «مشفق» از ماده «اشفاق» به معنى توجهى است که آمیخته با ترس باشد (چون در اصل از ماده «شفق» گرفته شده که روشنى آمیخته با تاریکى است) بنابراین ترس آنها از خداوند، همچون ترس انسان از یک حادثه وحشتناک نیست و همچنین «اشفاق» آنها هم چون بیم انسان از یک موجود خطرناک نمى باشد بلکه ترس و اشفاقشان آمیزه اى است از احترام، عنایت و توجه، معرفت و احساس مسئولیت.
روشن است که فرشتگان با این صفات برجسته و ممتاز و مقام عبودیت خالص هرگز دعوى خدایى نمى کنند اما اگر فرضا " کسى از آنها بگوید من معبودى جز خدا هستم ما کیفر او را جهنم مى دهیم، آرى این چنین ظالمان را کیفر خواهیم داد (و من یقل منهم إنی إله من دونه فذلک نجزیه جهنم کذلک نجزی الظالمین). در حقیقت دعوى الوهیت یک مصداق روشن ظلم بر خویشتن و بر جامعه است و در قانون کلى «کذلک نجزی الظالمین» درج است.

تعبیر قرآن درباره مرگ




آیات عموم که از آنها می شود تفسیر مرگ را از زبان قرآن دانست، یکی آن آیاتی است که از مرگ به " توفی " تعبیر می کند که این آیات زیاد است:
«الذین تتوفیهم الملائکه ظالمی انفسهم؛ همان کسانی که فرشتگان جانشان را می گیرند و آنان بر خود ستم روا داشته اند» (نحل/28).
«الذین تتوفیهم الملائکة طیبین؛ کسانی از مؤمنان که پاکند چون فرشتگان جانشان را بگیرند» (نحل/32).
«الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها؛ خداوند نفس ها را در وقت مردن و (نفس) زنده ها را که هنوز نمرده اند و وقت خوابیدن می گیرد» (زمر/42).
«و هو القاهر فوق عباده و یرسل علیکم حفظة حتی اذا جاء احدکم الموت توفته رسلنا و هم لا یفرطون؛ خدا قاهر است در بالای بندگان و برای شما نگهبانان می فرستد تا آن وقتی که مردن یکی از شما می رسد، همان رسل و فرستاده های ما او را توفی می کنند (می میرانند)» (انعام/61).
«حتی اذا جائتهم رسلنا یتوفونهم؛ تا آنکه فرشتگان ما به سراغشان می آیند و جانشان را می گیرند» (اعراف/37).
«اعبد الله الذی یتوفیکم؛ خدا را می پرستم که به هنگام جان شما را می گیرد» (یونس/104).
«و قالو اءاذا ضللنا فی الارض ائنا لفی خلق جدید بل هم بلقاء ربهم کافرون* قل یتوفیکم ملک الموت الذی وکل بکم؛ و گویند آیا چون در خاک زمین ناپدید شدیم، آیا آفرینش تازه ای خواهیم یافت؟ بلکه ایشان لقای پروردگارشان را منکرند. بگو فرشته مرگ که بر شما گماشته شده است، روح شما را می گیرد، سپس به سوی پروردگارتان بازگردانده می شوید» (سجده/10و11).

از این آیات زیاد داریم که مرگ را تعبیر به ''توفی'' کرده است. " توفی'' از ماده ''وفی'' است، همان ماده ای که وفا و استیفا از آن ماده است.
''توفی'' از ماده فوت نیست. ما فارسی زبان ها گاهی فوت را با وفات مرادف خیال می کنیم.
فوت از دست رفتن است، اگر تعبیر فوت می کرد، مرگ به همان معنای تباهی و تمام شدن و از دست رفتن بود. وفات از ماده وفا و استیفاست و به اتفاق تمام لغتها ''توفی'' یعنی استیفا کردن و تحویل گرفتن یک چیز بتمامه.
«الله یتوفی الانفس حین موتها» یعنی خدا نفسها را در وقت مردن بتمامه و بکماله می گیرد، و همچنین آیات دیگری که در این زمینه هست همان مفهوم قبض را می دهد.
در قرآن کلمه " قبض " نیامده و ما در عرف خودمان می گوییم عزرائیل روح را قبض کرد، قابض الارواح است، ولی قبض با توفی که در قرآن آمده هر دو یک معنی را می دهند.

از آیات قرآن به طور کلی، چه درباره سعدا و چه درباره اشقیا اینچنین استنباط می شود که مردن به طور کلی ''توفی'' است. ''توفی'' یعنی استیفا کردن، قبض به صورت کامل کردن، تحویل کامل گرفتن که از ماده " وفی " است و در آیات زیادی از قرآن آمده است: «الله یتوفی الانفس حین موتها» یا «قل یتوفیکم ملک الموت الذی وکل بکم» که خود این تعبیر، بیان ماهیت مرگ است: مرگ یعنی تحویل گرفتن و بردن. کلمه " نفس " هم که در قرآن آمده است در عربی یعنی خود. وقتی می خواهند بگویند خود این چوب، می گویند نفس این چوب.
''جائنی زید نفسه'' یعنی زید آمد، خودش آمد (همان عین خودش نه چیزی دیگری). اگر قرآن به آن چیزی که از انسان گرفته می شود تعبیر ''نفس'' می کند، از آن نظر است که از نظر قرآن خود واقعی انسان همان است که گرفته و برده می شود.




پایین تر بودن درجه تکاملی جن از انسان






در سوره مبارکه قل اوحی الی که به نام سوره جن معروف است نکته ای وجود دارد و آن این است: جریانی که قرآن مجید نقل فرموده است که گروهی از جن قرآن را استماع کردند، بعد رفتند در میان جمع خود مسئله را بازگو کردند و آنچه که در بین آنها گذشته است، همه را به این صورت نقل می کند که:
قل اوحی الی انه استمع نفر من الجن فقالوا انا سمعنا قرانا عجبا؛ بگو: به من وحی شده است که تنی چند از جنیان (به وحی آسمانی) گوش فرا داشتند و گفتند:
به راستی ما قرآنی شگفت آور شنیدیم. (جن/ 1) این نکته خیلی جالب توجهی است یعنی منشأ یک تفکر در انسان می شود. می فرماید:
ای پیغمبر! به مردم بگو این جور به من وحی شده است که چنین جریانی پیش آمده، یعنی پیغمبر از طریق وحی این جریان را بازگو می کند نه از طریق مستقیم، نمی گوید گروهی از جن پیش من آمدند، اینچنین گفتند و من چنین گفتم، می گوید به من وحی شده که چنین جریانی رخ داده است، گروه اندکی از آنها آمده اند و استماع قرآن کرده اند و بعد رفته اند در میان خود چنین سخنانی گفته اند، یعنی از نظر پیغمبر وقتی که جریان واقع شده است به صورت مباشر نبوده است، که پیغمبر از طریق وحی از جریان آگاه می شود. در یک جای دیگر قرآن هم که یا اشاره به همین جریان است یا به جریانی مشابه آن، عینا همین طور ذکر شده است.

در سوره احقاف می خوانیم: «واذ صرفنا الیک نفرا من الجن یستمعون القرءان فلما حضروه قالوا انصتوا فلما قضی ولوا الی قومهم منذرین* قالوا یا قومنا انا سمعنا کتابا انزل من بعد موسی مصدقا لما بین یدیه یهدی الی الحق و الی طریق مستقیم* یا قومنا اجیبوا داعی الله و امنوا به یغفر لکم من ذنوبکم و یجرکم من عذاب الیم؛ و چون تنی چند از جنیان را به سوی تو روانه کردیم که به قرآن گوش می دادند؛ پس وقتی بر آن حضور یافتند، (به یکدیگر) گفتند:
ساکت باشید و بشنوید؛ و چون به پایان رسید برای هشدار به سوی قوم خود بازگشتند. گفتند: ای قوم ما! ما کتابی را شنیدیم که بعد از موسی نازل شده و (کتاب های) پیش از خود را تصدیق می کند و به سوی حق و به راهی راست هدایت می کند. ای قوم ما! دعوت کننده الهی را اجابت کنید و به او ایمان آورید تا (خدا) از گناهانتان بگذرد و شما را از عذابی دردناک پناه دهد. (احقاف/29 - 31)
در آنجا هم قضیه به همین شکل بازگو شده است، چرا؟
چون قضیه به شکل دیگری نبوده است و قهرا به شکل دیگری بازگو نشده است. حال وقتی که بناست این گروه مخلوق هم مانند گروه انسانها مکلف و موظف باشند و تکلیف و مسئولیت داشته باشند و شریعت برای آنها هم باشد چرا این برخورد یک برخورد مستقیم نبوده است که بیایند در حضور پیغمبر، او هم آنها را شهود کند و مستقیم با آنها مشافهه و مکالمه نماید؟
چرا قضیه به شکلی بوده که گویی در غیاب پیغمبر صورت گرفته است که بعد پیغمبر می گوید به من وحی شد که چنین جریانی رخ داد؟
من حدس می زنم این امر برای آن است که جن یک موجود منحط تر از انسان است یعنی از نظر کمالات مرتبه تکاملی در یک حد پایین تر و منحط تر از انسان است و انسان از او خیلی برتر و بالاتر است. نه تنها با ملک قابل مقایسه نیست از آن نظر که کار ملک نوعی کار است و کار اینها نوع دیگر و آنها در مرتبه و مقامی هستند که اصلا به جن ارتباط پیدا نمی کند، بلکه یک مخلوقی است از نظر درجه تکاملی بین حیوان و انسان.

بر طبق آیات سوره جن گروهی از جن بعد از آنکه با شنیدن قرآن ایمان آوردند با قوم خودشان اینچنین گفتند:
«و انا منا الصالحون و منا دون ذلک کنا طرائق قددا؛ یعنی برخی از ما صالح و شایسته هستیم و برخی دیگر اینچنین نیستیم؛ غیر این هستیم و تازه غیر این هم «که هستیم» یک جور نیستیم، طرائق و راههای مختلف هستیم» (جن/ 11). این مطلب چیست؟
عین همان جریانی که در بشر وجود دارد - چون در بشر به حکم همان اختیار و آزادی و مکلف بودن این جریانها به وجود می آید - در میان آنها هم به وجود آمده. حیوان طرائق نیست، طریقه است، یعنی هر نوع حیوانی چون به حکم غریزه کار می کند یک راه و روش مخصوص دارد و لهذا همه افراد حیوانها از یک خصلت خاص به نحو شبیه یکدیگر برخوردار هستند.
مثلا همه گربه های دنیا یک جور خصلت دارند، همه سگهای دنیا یک جور خصلت دارند، همه گوسفندها یک جور، همه اسبها یک جور، چون کارشان به حکم غریزه است، یعنی کاری که می کنند کاری است که خلقت در جلوی راه آنها گذاشته است و نوعی اجبار در کارشان هست. ولی انسان این طور نیست، انسانها اولا تقسیم می شوند به انسانهای صالح و شایسته که راه صحیح زندگی را پیش گرفته اند و انسانهای ناصالح که راه صحیح را پیش نگرفته اند. تازه انسانهای ناصالح هم یک راه نرفته اند هر گروهشان یک راهی رفته اند. در این جهت، آنها مانند ما هستند.




حشر و معاد شیطان، جن و کافران




معاد و حشر نفوس جزئیه که تدبیر موادی از این عالم را می کنند، و آن نفوس خیالیه هستند که به اجرام از قبیل دود یا آتش تعلق میگیرند مانند شیاطین و جنیان، و بعضی از صنوف انسان چون کفار منکر و سرسخت. فرق شیطان با انسان و حیوان اینست که انسان و حیوان لباس مادیش از زمین و خاک است، ولیکن شیاطین از آتشند، و جنیان از گاز و دود می باشند ولیکن نفس و جان دارند مثل اینکه ما بدن داریم و جان داریم. معاد آنها هم، کأنِ آتش و معدن و روح حرارت و گداختگی است.

در قرآن کریم داریم: «وَ مَن یَهْدِ اللَهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیَآءَ مِن دُونِهِ وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَـ'مَةِ عَلَی ' وَجُوهِهِمْ عُمْیًا وَ بُکْمًا وَ صُما مَأْو'هُمْ جَهَنمُ کُلمَا خَبَتْ زِدْنَـ'هُمْ سَعِیرًا؛ کسی را که خداوند هدایت کند او راه یافته است، و کسانی را که گمراه کند دیگر غیر از خدا هیچ دوستان و اولیائی برای آنان نخواهی یافت. و در روز قیامت آنها را بر صورت و سیمایشان کور و کر و لال محشور خواهیم کرد؛ مأوی و مسکن آنان دوزخ است، و هر وقت آتشش بخواهد خاموش گردد، ما آتش آنان را افروخته تر میگردانیم» (اسراء/97). چون در دنیا بواسطه پند و اندرز گهگاهی نفس آنان میل به آرامش می نمود، که ناگهان دوباره به فتنه و فساد مشغول می شدند، و حقاً اگر توبه می نمودند آن آتش جهنم که خاموش می شد برای بار دیگر افروخته نمی گشت.

«وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِن وَ الاْءِنسِ؛ و هر آینه به تحقیق که ما خلق کردیم برای جهنم بسیاری از افراد جن و انس را» (آیه 179 سوره اعراف).
«أُولَـ'ئکَ الذِینَ حَق عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی ´ أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِنَ الْجِن وَ الاْءِنسِ؛ آنان کسانی هستند که در میان امت هائی که قبل از آنها از جن و انس آمده بودند و رفته بودند، گفتار و قول ضلالت (و عذاب) بر آنها محقق شد» (قسمتی از آیه 18 سوره احقاف).
«وَ لَـ'کِنْ حَق الْقَوْلُ مِنی لاَمْلاَن جَهَنمَ مِنَ الْجِنةِ وَ الناسِ أَجْمَعِینَ؛ ولیکن این گفتار از من به تحقیق پیوست که: جهنم را از طائفه جن و انسان پر خواهم نمود» (قسمتی از آیه 13 سوره سجده).
«وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنةُ إِنهُمْ لَمُحْضَرُونَ؛ و به تحقیق که طائفه جن میدانند که آنها در پیشگاه خداوند برای عرض و حساب حضور خواهند یافت» (قسمتی از آیه 158 سوره صافات).
«وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا یَـ'مَعْشَرَ الْجِن قَدِ اسْتَکْثَرْتُم مِنَ الاْءِنسِ؛ و روزی میرسد که ما تمام مخلوقات را محشور می کنیم و به جن خطاب می کنیم که ای جماعت جن! شما در بسیاری از افراد انسان رغبت پیدا نمودید» (آیه 128 سوره انعام).
باری این بعضی از آیات قرآن کریم بود که دلالت بر حشر طائفه جن داشت، کما اینکه بعضی از آنها دلالت بر حشر طائفه انسان نیز داشت. و گفتیم که این افراد که به جهنم عرضه داشته میشوند، حشرشان در همان روح آتش و دخان خواهد بود.

حشر مقربین مخلصین و اصحاب یمین
همچنانکه افراد انسان که بهشتی هستند، حشرشان اگر از مقربین و مخلَصین باشند در روح اعظم، و اگر از متوسطین و أصحاب الیمین باشند در بهشت و لذائذ آن خواهد بود. همچنانکه راجع به این افراد انسان وارد است: «وَ للاْخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجَـ'تٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضِیلاً؛ و هر آینه آخرت درجاتش بزرگ تر و فضیلتش بیشتر است» (قسمتی از آیه 21 سوره اسراء). و آنان در عالم ملکات و صفات خود مخلد و جاویدانند و پیوسته از آن صفات و ملکات محظوظ و متنعم می شوند؛ چنانچه فرماید: «وَ بَشرِ الذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصـ'لِحَـ'تِ أَن لَهُمْ جَنـ'تٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الاْنْهَـ'رُ کُلمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِزْقًا قَالُوا هَـ'ذَا الذِی رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشَـ'بِهًا وَ لَهُمْ فِیهَآ أَزْوَ ' جٌ مُطَهرَةٌ وَ هُمْ فِیهَا خَـ'لِدُونَ؛ و بشارت بده به کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام میدهند که برای آنهاست باغهائی که از درختان سر بهم آورده پوشیده شده و در زمین آن نهرهائی جاری است، و هر چه از ثمرات آن به عنوان روزی به آنان برسد میگویند: این همان چیزیست که به عنوان روزی قبلاً به ما رسیده است، و مشابهات آن به آنها داده شده است، و از برای آنان در آن باغها جفت هائیست پاک و پاکیزه، و در آنجا جاودانه زیست می نمایند» (آیه 25 سوره بقره).




معاد و حشر همه موجودات از نظر ملاصدرا

کتاب معادشناسی 6 صفحه 240 تا 243


معاد و حشر همه موجودات از نظر ملاصدرا

حال باید دید آیا حشر و معاد برای خصوص انسان است ، یا برای موجودات دیگر هم هست ؟ در آیات قرآن کریم وارد است : «إِلَی اللَهِ الْمَصِیرُ؛ و بازگشت (نهایی) به سوی خداوند است» (آیه 28 سوره آل عمران)، «أَلاَ´ إِلَی اللَهِ تَصِیرُ الاْمُورُ؛ آکاه باش که کارها به خدا باز می گردد» (آیه 53 سوره شوری)، «إِلَی اللَهِ تُرْجَعُ الاْمُورُ؛ همه کارها به خدا بازگردانده می شود» (بقره/ 210، آل عمران/ 109، انفال/ 44، الحج/76، فاطر/ 4، حدید/5).

صدر المتألهین راجع به معاد و حشر همه موجودات در «أسفار» چنین گوید:
کسی که در این اصول و قوانین ده گانه ای که ما بنیان آنها را استوار و ارکان آنها را مشید و محکم نمودیم و با براهین ساطعه و ادلة قاطعه و روشن ، چه در سائر کتابها و رسائل خود، و چه در این کتاب بخصوص به اثبات رساندیم تأمل کافی و تدبر وافی بنماید، به شرط سلامت فطرتش از آفتِ اعوجاج و انحراف ، و مرض حسد و عناد، و اعتیاد به عصبیت و افتخار و استکبار، برای او شک و تردیدی در مسأله معاد و حشر نفوس و اجساد باقی نمی ماند؛ و بطور یقین میداند و حکم میکند به اینکه این بدن بعینه در روز قیامت محشور میشود به صورت جسد؛ و برای او منکشف میشود که «مُعاد» در روز بازپسین ، مجموع نفس و بدن بعینهما و شخصهما خواهند بود؛ و آنچه در قیامت مبعوث میگردد خود این بدن است ، نه بدن دیگری که با او مباین بوده باشد، خواه آن بدنْ عنصری باشد همچنانکه جمعی از اسلامیون به آن معتقدند، یا مثالی باشد چنانکه إشراقیون به آن معتقدند.


و آنچه گفتیم همان اعتقاد صحیح و مطابق با شریعت و ملت ، و موافق با برهان و حکمت است . پس کسی که به گفتار ما ایمان آورد و آن را تصدیق کند، به روز جزاء ایمان آورده است و از مؤمنان حقیقی گردیده است . و قصور و کوتاهی از آن ، خذلان و قصور از درجه عرفان و قول به این است که اکثر قوا و طبایع از بلوغ و رسیدن به غایاتشان و از وصول به کمالاتشان و به نتائج شوق ها و حرکت هایشان به حال تعطیل درآمده اند. و لازمه اش این است که آنچه را که خداوند در غرائز طبیعت های کونیه و سرشت ها و جبلی های عالم خارج قرار داده است از طلب کمال و توجه به مافوق خودشان ، همه هَباء و بی نتیجه و عبث و هدر و باطل باشد.
چون برای هر یک از قوای نفسانیه و غیر نفسانیه ، کمال مخصوص به خود آنهاست و لذت و رنج ، و ملایمت و منافرت متناسب و لائق به خود آنهاست ؛ و بحسب آنچه را که کسب می کنند یا بجا می آورند، البته در طبیعت جزاء و وفاء دارند؛ همانطور که این مطلب را حکماء اثبات و تقریر کرده اند که : برای جمیع مبادی و قوا، خواه عالی باشد یا پائین ، غایات طبیعیه موجود است .


«فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَ ' تِ أَیْنَ مَا تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَهُ جَمِیعًا؛ در رسیدن و وصول به خیرات ، از یکدیگر پیشی بگیرید و مسابقه کنید! هر جا که باشید خداوند همگی شما را خواهد آورد (قسمتی از آیه 148 سوره بقره). و نیز گفتار خدا: «وَ لِکُل وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلیهَا؛ از برای هر موجود، وجهه ای است که خداوند آن وجهه را می کشد و هدایت و رهبری میکند و به هر جا بخواهد بر میگرداند» (قسمتی از آیه 148 سوره بقره).
و نیز اشاره به همین است گفتار خداوند تعالی : «مَا مِن دَآبةٍ إِلا هُوَ ءَاخِذُ بِنَاصِیَتِهَآ إِن رَبی عَلَی ' صِرَ'طٍ مُسْتَقِیمٍ؛ هیچ جنبنده ای نیست مگر آنکه خداوند پیشانی و مقدرات او را در دست دارد. و بدرستیکه پروردگار من در راه مستقیم است» (آیه 56 سوره هود).


و همانطور که ما روشن ساخته ایم ، تمام جواهر طبیعیه و موجوداتی که در عالم ماده هستند، همه جنبنده و دابه هستند، به علت همان حرکات ذاتیه و جوهریه که در آنهاست ؛ بنابراین خداوند مقدرات نفوس و طبایع آنها را بدست میگیرد و به سمت خود می کشد و جذب می نماید. و هر کس این گفتار ما را به خوبی دریابد و تحقیقاً بفهمد، به یقین میداند که تمام کائنات باید به خدا رجوع کنند؛ و مطلب بر او مشتبه نمی گردد. و اینست مقتضای حکمت و وفاء به وعد و وعید و لزوم مکافات در طبیعت و مجازات . و ما یک رساله جداگانه در این باب تألیف کرده ایم ، که در آن حشر جمیع موجودات عالم تکوین حتی جمادات و نباتات را بسوی خانه آخرت ، و حشر همه را بسوی خداوند تعالی ، با بیانات واضحه و قواعد صحیحه برهانیه اثبات کرده و مبرهن ساخته ایم .

مبنای آن «رسالة حَشْر» بر اینست که : تعطیل در عالم طبیعت نیست ، و در میان عالم خلقت ، ساکنی وجود ندارد، پس جمیع موجودات روبسوی غایت و مقصد مطلوب بوده و در حرکت هستند، الا آنکه حشر هر چیزی بسوی آن چیزیست که مناسب و مجانس با اوست . از برای انسان حشری است مناسب با او، و از برای شیاطین مناسب آنها، و از برای حیوانات مناسب با آنها، و از برای نباتات و جمادات بحسب آنها. همچنانکه خداوند تعالی درباره حشر افراد انسان میفرماید: «یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتقِینَ إِلَی الرحْمَـ'نِ وَفْدًا * وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی ' جَهَنمَ وِرْدًا. (آیه 85 و 86 سوره مریم)؛ «(روز قیامت ) روزی (است ) که ما مردمان متقی و پرهیزکار را بسوی خداوند رحمن مجتمعاً می بریم ، و مردمان مجرم و گناهکار را بسوی جهنم روانه می سازیم .»

و درباره حشر شیاطین فرموده است : فَوَ رَبکَ لَنَحْشُرَنهُمْ وَ الشیَـ'طِینَ؛ پس سوگند به پروردگار تو که ما این دسته از مردم و شیاطین را محشور می گردانیم » (قسمتی از آیه 68 سوره مریم).

و درباره حشر حیوانات فرموده است : «وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ؛ و در آن زمانی که حیوانات وحشی محشور می شوند» (آیه5 سوره تکویر) و نیز فرموده است : «وَالطیْرَ مَحْشُورَةً کُل لَهُ أَوابٌ؛ و پرندگان را گرد آوردیم که همه به سوی او باز می گشتند» (آیه 19 سوره ص).

و درباره حشر نبات فرموده است : «وَ النجْمُ وَ الشجَرُ یَسْجُدَانِ؛ و گیاه و درخت ، سجده خدا را می نمایند» (آیه 6 سوره رحمن) و نیز فرموده است : «وَ تَرَی الاْرْضَ هَامِدَةً فَإِذَآ أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَآءَ اهْتَزتْ وَ رَبَتْ وَ أَنـبَتَتْ مِن کُل زَوْجِ بَهِیجٍ. تا آنکه میفرماید: وَ أَن اللَهَ یَبْعَثُ مَن فِی الْقُبُورِ؛ و می بینی تو زمین را که به صورت خشک و بدون گیاه درآمده است ، و ما چون آب را بر آن فرود آوریم به حال اهتزاز و حرکت درآید و نمو کند و از هر نوع با طراوت و زیبا در آن بروید... و بدرستیکه خداوند افرادی را که در قبرها هستند مبعوث میکند» (آیه 5 تا 7 سوره حج).

و درباره حشر جمیع موجودات میفرماید: «وَ یَوْمَ نُسَیرُ الْجِبَالَ وَ تَرَی الاْرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرنَـ'هُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا * وَ عُرِضُوا عَلَی ' رَبکَ صَفا؛ و در روزی که ما کوهها را به حرکت و سیر در می آوریم و می بینی تو زمین را روشن و ظاهر، و ما تمام افراد را محشور می سازیم و از یک نفر از آنها دریغ نمی کنیم ، و همه آنها بصورت صف کشیده بر پیشگاه پروردگارت عرضه می شوند» (آیه 47 و 48 سوره کهف) و نیز می فرماید: «إِنا نَحْنُ نَرِثُ الاْرْضَ وَ مَنْ عَلَیْهَا وَ إِلَیْنَا یُرْجَعُونَ؛ و بدرستیکه تحقیقاً ما خودمان زمین را با آن کسانی که بر روی آن هستند به ارث خواهیم برد، و بسوی ما بازگشت می کنند» (آیه 40 سوره مریم)، و نیز می فرماید: «کَمَا بَدَأْنَا´ أَولَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ؛ و همچنانکه ما اول آفرینش را ایجاد و ابتدا کردیم ، دوباره آنرا بازگشت میدهیم» (قسمتی از آیه 104 سوره انبیاء).


طبقات پنجگانه موجودات ممکن و حشر آنها در کلام ملاصدرا
تبیین معاد موجودات بر حسب سلسله مراتب صوری عالم در حکمت متعالیه
حشر و معاد قوای نفسانی انسان از نظر ملاصدرا
حشر و شهادت جمادات در آیات قرآنی
حشر و معاد نباتات و جمادات از نظر ملاصدرا


کتاب معاد شناسی 6 صفحه 221 تا 227


حماسه گیلگمش




شاعران منظومه‌­های کوتاهی درباره­ی گیلگمش سروده بودند. قدمت این منظومه­‌ها به دو هزار سال پیش از میلاد مسیح می­رسد. شاعری به نام سینلی­کونینی (حدود ۱۲۰۰ پیش از میلاد) بر اساس این منظومه­‌های کوتاه به زبان آکادی که از زبان­های سامی شرق بین­النهرین بود ، منظومه­ی گیلگمش را سرود.


نسخه‌­ای از منظومه‌­ی گیلگمش به شکل کتیبه­‌های گلی در کتابخانه­‌ی پادشاه آسوری، آسوربانیپال که حدود شش قرن پیش از میلاد در بین­النهرین حکومت می­کرد وجود داشت. بیش از دو هزار سال بود که کتیبه‌­های منطومه­‌ی گیلگمش مفقود شده بود.
سرانجام باستان شناس انگلیسی به نام جرج اسمیت در سال 1872 این کتیبه‌­ها را یافت.
منظومه­‌ی گیلگمش مشتمل بر سه هزار و ششصد مصرع است که بر دوازده کتیبه­‌ی گلی نگاشته شده است.
این منظومه به لحاظ ساخت دقیق، زبان شاعرانه، و از نظر سبک از شاهکارهای ادبیات حماسی جهان به شمار می­آید.
در ماجراهایی که برای گیلگمش اتفاق می­افند، خدایان نقشی مهم ایفا می­‌کنند. به این لحاظ در منظومه­‌ی گیلگمش مرز میان اسطوره و حماسه مخدوش است.
منظومه­ی گیلگمش در سراسر مشرق زمین و در عهد عتیق در اروپا نیز شهرت داشت.
به جستجوی رویین­تنی
گیلگمش که پادشاهی بود ظالم اهالی اورکوس را واداشته بود که روز و شب با کاری طاقت­فرسا­ حصار شهر را فرازآورند. خدایان برای پایان دادن به ظلم گیلگمش، صحراگردی قَدَر را می­آفرینند به نام انکیدو و به نبرد با گیلگمش فرامی­‌خوانندش.
پس از جنگی که در آن نه گیلگمش می­تواند بر انکیدو غلبه کند و نه انکیدو بر او، این دو با هم هم­داستان می‌­شوند و دوشادوش یکدیگر در نبردهایی حماسی شرکت می­‌کنند. خدایان که از دوستی این دو پهلوان خشنود نیستند، تصمیم می­‌گیرند انکیدو را از میان بردارند.
انکیدو به خواستِ خدایان بیمار می­‌شود و می‌­میرد. گیلگمش از مرگ انکیدو برآشفته می­‌شود، و تاج و تخت وامی­گذارد، به سوی یکی از اجدادش، اوتناپیشتیم که رویین­تن است به راه می­‌ا‌‌‌فتد با این قصد که از راز رویین­تنی آگاه شود. در راه در نبردهایی حماسی شرکت می­‌کند و پیروز می­‌شود.
سرانجام، وقتی به اوتناپیشتیم می­رسد، او رازش رابرملا می­‌کند. می­‌گوید:
پس از آن که از طوفان نوح جان سالم به در برد، رویین تن شد. اوتناپیشتیم نشانی گیاهی را به گیلگمش می‌­دهد که اگر از آن گیاه بخورد، جوان می­‌شود. گیلگمش گیاه را می­یابد، اما ماری گیاه را از او می­‌رباید. گیلگمش بیمار می­شود و در بستر مرگ به بیهودگی تلاشش برای رویین­‌تنی پی می­‌برد.
گیلگمش و قصص قرآنی
در قرآن، در سوره­ی بقره داستان عوج بن عنق آمده است.
این عوج بن عنق از بزرگی و بلندی چنان است که دریاها تا ساق پای او می‌­رسند و روایت است که وقتِ طوفان نوح آب از بلندترین کوه جهان چهل گز گذشته بود و با این حال آب به ناف عوج بن عنق می­‌رسید. وقتی آدم از دنیا بیرون شد، عوج بن عنق از مادر زاییده شد، سه هزار و سیصد سال عمر کرد تا زمان موسی بن عمران. وقتی که طوفان نوح درگرفت، هیچ خلقی که بیرون کشتی بودند، زنده نمادند، مگر عوج.
به اغلب احتمال عوج بن عنق با اوتناپیشتیمِ رویین­تن خویشاوند است. در هر حال می­توانیم تصور کنیم که به دلیل زندگانی دراز شخصیت­‌های افسانه­‌ای مانند عوج بن عنق و اوتناپیشتیم آنان را رویین­تن تصور کرده­اند. اگر چنین باشد گیلگمش هم هر چند که مانند بسیاری از اغنیای روزگار ما به جستجوی جوانی و عمر جاودان بوده است، اما در پایان کار به بیهودگی زندگی طولانی پی می­برد. این داستان دست­کم از این نظر همچنان معاصر زمانه­ی ماست.
ترجمه گیلگمش به فارسی
زنده­یاد احمد شاملو منظومه­‌ی گیلگمش را به فارسی برگردانده است. فرازهایی از ترجمه­ی شاملو نخستین بار در ماهنامه کارنامه منتشر شد.
دکتر داود منشی زاده لوحه های میخی جرج اسمیت را به فارسی ترجمه کرده است.
متن پدف کتاب/ انتشارات اختران/ دانلود
عکس: گیلگمش و انکیدو در حال نبرد با شیر. نقش برجسته روی سنگ. موزه هنر و تاریخ در ژنو/سوئیس
حماسه گیلگمش
حماسه گیلگامش یکی از قدیمی‌ترین و نامدارترین آثار حماسی ادبیات دوران تمدن باستان است که در منطقه میان‌رودان شکل گرفته‌است. قدیمی‌ترین متون موجود مرتبط به این حماسه به میانه هزاره سوم پیش از میلاد مسیح می‌رسد که به زبان سومری می باشد.
از این حماسه نسخه‌هایی به زبانهای اکدی و بابلی و آشوری موجود می‌باشد.[۱]کامل ترین متن آن که به ما رسیده‌است متنی است که بر الواحی از خشت نگاشته آنگاه در کوره پخته‌اند. این مجموعه شامل دوازده لوح است، هر لوح مشتمل بر شش ستون پله وار به صورت شعر که ضمن کاوش در بقایای کتابخانه آشوربانیپال پادشاه آشور بدست آمد. هریک از این دوازده لوح یا دوازده سرود شامل شش ستون است در سیصد سطر، مگر آخرین لوح آن که آشکارا الحاقی و به وضوح از یازده لوح قبلی کوتاه تر است.
درباره داستان:
گیلگامش پادشاهی خودکامه و پهلوان بود. او که نیمه‌آسمانی است دوسوم وجودش ایزدی و یک‌سومش انسانی است. حماسه گیلگامش با ذکر کارها و پیروزی‌های قهرمان آغاز می‌شود به گونه‌ای که او را مردی بزرگ در پهنه دانش و خرد معرفی می‌کند. از جمله او می‌تواند توفان را پیش‌بینی کند. مرگ دوست صمیمی‌اش اِنکیدو او را بسیار منقلب کرده و گیلگامش پای در سفری طولانی در جستجوی جاودانگی می‌گذارد، سپس خسته و درمانده به خانه بازمی‌گردد و شرح رنج‌هایی را که کشیده بر گل‌نوشته‌ای ثبت می‌کند.
حماسه گیلگامش در ایران نیز شهرت دارد. نخستین ترجمه فارسی آن توسط دکتر منشی‌زاده در سال ۱۳۳۳خ انجام شد و بعد از آن نیز ترجمه‌های دیگری منتشر شد.
حماسه گیلگامش در ۱۲ لوح ذکر می‌شود. حوادث این ۱۲ لوح به طور تیتر وار چنین است:
  • گیلگامش، آن که از هر سختی شادتر می‌شود...
  • آفرینش انکیدو، و رفتن وی به اوروک، شهری که حصار دارد.
  • باز یافتن انکیدو گیلگامش را و رای زدن ایشان از برای جنگیدن با خومبه به، نگهبان جنگل سدر خدایان.
  • ترک گفتن انکیدو شهر را و بازگشت وی.
  • نخستین رؤیای انکیدو
  • بر انگیختن شمش _ خدای سوزان آفتاب _ گیلگامش را به جنگ با هومبابا و کشتن ایشان دروازه‌بان هومبابا را.
  • رسیدن ایشان به جنگل‌های سدر مقدس
  • نخستین رویای گیلگامش
  • دومین رویای گیلگامش
  • جنگ با خومبه به و کشتن وی، بازگشتن به اوروک.
  • گفت و گوی گیلگامش با ایشتر _ الهه عشق_ و بر شمردن زشتکاری‌های او.
  • جنگ گیلگامش و انکیدو با نر گاو آسمان و کشتن آن و جشن و شادی بر پا کردن.
  • دومین رویای انکیدو
  • بیماری انکیدو
  • مرگ اانکیدو و زاری گیلگامش
  • شتاب کردن گیلگامش به جانب دشت و گفت و گو با نخجیر باز.
  • سومین رویای گیلگامش
  • رو در راه نهادن گیلگامش در جست و جوی راز حیات جاویدان و رسیدن وی به دروازهٔ ظلمات، گفت و گو با دروازه بانان و به راه افتادن در دره‌های تاریکی.
  • راه نمودن شمش _ خدای آفتاب_ گیلگامش را به جانب سی د.ری سابی تو فرزانه کوهساران نگهبان درخت زندگی
  • رسیدن گیلگامش به باغ خدایان
  • گفت و گوی گیلگامش و سی دوری سابی تو ؛ و راهنمایی سی دوری سابی تو، خاتونی فرزانه، گیلگامش را به جانب زورق اوتنپیشتیم. دیدار گیلگامش و اورشه نبی کشتیبان ؛ به کشتی نشستن و گذشتن از آب‌های مرگ.
  • دیدار گیلگامش و ئوت نه پیش تیم دور، گیلگامش را ؛ و شکست گیلگامش. آگاهی دادن اوتنپیشتیم دور، گیلگامش را ار راز گیاه اعجاز امیز دریا.
  • به دست آوردن گیلگامش گیاه اعجاز آمیز را و خوردن مار، گیاه را و بازگشت گیلگامش به شهر اوروک
  • عزیمت گیلگامش به جهان زیرین خاک و گفت و گوی او با سایه انکیدو. پایان کار گیلگامش.
منابع مورد استفاده:
1-ساندارز، ن. ک.1383.حماسه گیلگامش، ترجمه دکتر محمداسماعیل فلزی، چاپ دوم.
2-گیلگامش. برگردان احمد شاملو.
داود منشی زاده دانلود کتاب

مرگ، تنها فیزیکی اتفاق نمی‌افتد





در جهان معاصر، به دلیل فشارهای مختلف از جمله افسردگی، استرس، بیکاری و ... مرگ موضوعی آشنا و مانوس برای اتسان امروز است. با دکتر غلامحسین معتمدی، نویسنده و روان پزشک، گفت و گو پرداخته ایم. دکتر معتمدی معتقد است:" مهمترین آموزه مرگ‌شناسی آن است که مرگ و زندگی را نمی‌توان از یکدیگر جدا کرد. آنها دو روی یک سکه هستند.

مرگ چیست؟

وقتی که می‌پرسید مرگ چیست، در حقیقت به یکی از کهن‌ترین پرسش‌های ذهن بشر اشاره می‌کنید. این پرسش یکی از بنیادی‌ترین پرسش‌هاست تا جایی که می توان گفت تاریخ فلسفه، تاریخ تفکر و حتی نگاه به سیر ادیان چیزی جز پاسخ به این پرسش نیست. سقراط می‌گوید
تمامت فلسفه بحث در مرگ است یا هایدگر می‌گوید در حقیقت کنش بشر در مقابل مرگ است.

در حقیقت می‌توان گفت فلسفه چیزی جز بحث حیات و مهمات نیست و همان‌طوری که انواع و اقسام فلسفه‌ها به شکل‌های مختلف به این موضوع پرداخته‌اند و سعی کرده‌اند آن را تبیین علمی کنند، بسیاری از ادیان سعی کرده‌اند با توضیحی غایی مرگ را در چارچوب نظریه خود بگنجانند و بتوانند به این پرسش پاسخ دهند.

مطمئناً نمی‌توان پاسخ صحیحی به این سؤال داد، چون تعریف مرگ همانند تعریف شعر است و بسته به دیدگاه اشخاص، تفکر و چارچوب ذهنی شان به اشکال‌ مختلف تغییر می کند.

اما معیارهایی وجود دارد که بر اساس آن معیارها در قلمرو پزشکی و موازین مرگ‌ شناسی می‌توان تا حدودی این موضوع را دقیق‌تر بررسی کرد.

از دیدگاه مرگ‌ شناسی، چند نوع مرگ داریم؛ مرگ اجتماعی، مرگ روانی و مرگ جسمی. جدا کردن آنها در کار با بیماران از لحاظ بالینی، به‌ خصوص بیماران رو به مرگ و نوراتیکی‌ که دچار روان‌ نژندی‌هایی هستند که این روان‌نژند‌ی در پشت ترس از مرگ نهفته‌ کار را آسان می‌کند.

مرگ اجتماعی، زمانی روی می دهد که افراد در انزوا رها شوند و از شبکه‌های اجتماعی محروم باشند. در سالمندان این موضوع فراوان وجود دارد. به خاطر اینکه نقش آنها در جامعه کاهش پیدا می‌کند و آنها قدرت ارتباطی را از دست می‌دهند و کم ‌کم دستخوش انزوا می‌شوند.

مرگ روانی هنگامی اتفاق می‌افتد که افراد انگیزه‌ای برای زندگی‌ کردن ندارند و ایمان خود را برای زندگی‌کردن از دست داده‌اند و منبع انرژی روانی که سبب می‌شود افراد انگیزه لازم برای ادامه زندگی داشته باشند ته می‌کشد و نوعی مرگ‌ جویی اتفاق می افتد.

مرگ جسمی، مرگ فیزیولوژیک و زیستی را دربرمی‌گیرد. مرگ زیستی زمانی اتفاق می افتد که کارکردهای حیاتی تقریباً مختل می‌شوند ولی مغز یا قلب کار می‌کند. نمونه‌اش کسانی هستند که اغمای غیر قابل بازگشت دارند ولی زندگی نباتی را ادامه می‌دهند ولی هویت انسانی، حیات اجتماعی و روانی ندارند.

با این مقدمه می‌خواستم موضوع را به دامنه تخصصم - مرگ‌شناسی - که متدولوژی توصیفی است بکشانم.

چون مرگ پدیده‌ای ناشناخته است. درست است که در روانپزشکی با شاخه‌های گوناگون مانند فلسفه، مذهب و... تماس پیدا می‌کند ولی کوشش مرگ‌شناسان آن است که سوژه را اختصاصی‌تر کنند تا بتوانند به راهبردها و راهکارهای عملی‌تر برسند.

آنها آموزش مرگ را در جامعه ترویج می دهند تا افراد آن را بشناسند تا بتوانند روش‌های مقابله با ترس را پیدا کنند و بیاموزند.

حدود یک سوم افرادی که به کلینیک‌های جسمانی مراجعه می کنند، مشکلات جسمانی دارند که عقبه روانی دارد که در زمان خود درمان نشده است.

بنابراین می توان گفت، مرگ پدیده‌ای منحصر به سالمندان و دوران جنگ نیست. حضور مرگ در دوران کودکی دیده می‌شود. نوزاد زمانی که قدم به کره خاکی می گذارد، از بسیاری از مرگ‌های درون رحمی جان سالم به در برده است، یک نجات یافته است.

در بازی‌های کودکان مانند قایم‌ موشک یا دالی‌موشه، تصویر مرگ و نیستی بسته به دورانی که این بازی انجام می‌شود در ذهن او حک می‌شود.

در گذشته به دلیل وجود بیماری‌، جنگ‌، و ... مرگ بسیار نزدیک بوده و این موضوع از هولناکی این حقیقت می کاسته، اما در جامعه معاصر امروز این ‌گونه نیست و همه گاه کودک غیر مستقیم با مرگ روبه‌رو می‌شود. مرگ پدیده‌ای فراگیر است که در همه مراحل زندگی وجود دارد. مهمترین آموزه مرگ‌شناسی آن است که مرگ و زندگی را نمی‌توان از هم جدا کرد. دو روی یک سکه هستند و این همه اصرار برای مرگ ‌آگاهی و مرگ‌‌آشنایی به این دلیل است که آن دو ماهیتاً از هم جدا نیستند.

بر خلاف برخی از فلاسفه که مرگ و زندگی را مقابل یکدیگر قرار دادند، امروز این کار از نظر علم روانپزشکی رد شده است. اگر انسان به مرحله‌ای برسد که مرگ را در هر لحظه زندگی خود احساس کند، زندگی معنای بهتری پیدا کرده و مرگ از خوفناکی‌اش کاسته می‌شود.

شما، ابعاد و انواع مختلف مرگ را شرح دادید و از لزوم وجود آموزش مرگ‌شناسی گفتید. اکنون به جامعه امروز ایران نگاهی بیندازیم. آیا جامعه امروز ایران با وجود تبلیغ گسترده مرگ در مواجهه با آن برخوردی بهنجار و مناسب دارد؟

نوع نگرش و روبرو شدن با مرگ از گذشته ای دور دو گونه بوده است؛ نگرش اول مرگ را در چارچوب فکری قرار می دهد تا آن را به وسیله توضیح و توجیه فلسفی حل و اهلی کند. نگرش دوم، سعی می‌کند مرگ را در قالب یک سری رسوم که ماتم‌داری است، کاری کنند که سازمان‌های اجتماعی بتوانند عزاداری کنند تا بتوانند تحمل مرگ را آسان کنند.

معمولاً این دو نگرش در سطح کلان وجود دارد. اما نگرش‌های فرهنگی از دیرباز همیشه در چهار گروه - پذیرنده مرگ،

انکارکننده مرگ، مبارزه‌جویی مرگ و مشتاقانه در برابر مرگ - قرار داشته است.

اما متأسفانه همیشه غلبه با نگرش‌های فرهنگی انکارکننده مرگ بوده است که خطرناک است. چون اگر انکار غلبه پیدا کند و از آن به عنوان وسیله دفاع استفاده شود، مشکلات نادیده گرفته شده و از مقابله صریح و صادقانه با آنها خودداری می شود.

غلبه انکار، سرکوب به همراه دارد. چون احساسات منفی و مثبت اجازه بروز پیدا نمی کنند. بنابراین احساسات از جای دیگر سر بلند می‌کنند.

در جامعه‌ای که انکار به اشکال مختلف در آن رواج دارد، عقاید انکار می شود و واژگون جلوه می کند، فضایی به وجود می‌آید که معنایش سرکوب است.

رفتارهای منفی و غیر انطباقی همه‌ چیز را آشفته می‌کند و انواع آسیب‌های روانی به دنبال دارد. هر جا که زندگی با وقفه رو به‌ رو شود افراد به احساسات منفی سوق پیدا می‌کنند و از آن طریق به سوی مرگ می‌روند.

اما مقولاتی هولناک تر از مرگ وجود دارد که یکی از آنها زندگی‌های نابسامان است.

زمانی که جوانی در جامعه تحت ‌فشار قرار می‌گیرد، از لحاظ اقتصادی وضع خوبی ندارد، بیکار است و آینده ندارد، نتیجه‌ای جز تن به مرگ دادن ندارد.

خب این مسائل، نه تنها بیماری‌ها، آسیب‌های اجتماعی و... را افزایش می‌دهد، سبب می‌شود افراد نتوانند برنامه‌ریزی کنند.

روش‌های مقابله با شرایط سخت که سبب‌ساز ناامیدی و مرگ می‌شود، چیست؟

افراد در زندگی آمال و آرزوهایی دارند. اگر به آنها نرسند احساس ناکامی می‌کنند. وقتی این احساس بروز می‌کند یا خشمگین می‌شوند یا خودخوری می‌کنند.

راه حل، اتخاذ روشی برای زندگی سالم است.

سبک زندگی مبتنی بر هدایت 5 وجه زندگی انسان‌هاست؛ وجه جسمی، احساسی، اجتماعی، شناختی و معنوی است. انسان ها باید فلسفه زندگی داشته باشند تا در بدترین شرایط به آنها یاری دهد تا زندگی کنند.

انسان‌ها باید از لحاظ جسمانی سالم باشند، ورزش کنند، زمان خوابیدن را بیشتر کنند و تغذیه مناسب داشته باشند. در وجه احساسی باید سعی کنند مدیریت احساسات را فرابگیرند و احساسات منفی را از خود دور کنند. به لحاظ اجتماعی بازی‌های اجتماعی را به نوعی بازی کنند که سازنده باشد تا برای آنها انرژی‌آفرین باشد. به لحاظ شناختی باید مهارت مسئله‌یابی و تصمیم را فرا بگیرند تا بتوانند دیدشان را نسبت به مسائل اصلاح و بهبود ببخشند و به لحاظ معنوی فلسفه زندگی باید داشته باشند که همه‌چیز در چارچوب مادی نمی‌گذرد.

با آموزش دقیق و صحیح مدیریت 5 وجه زندگی، در هر شرایطی می‌توان به افراد کمک کرد، به شرطی که این آموزش سطح کلان، به صورت سیتماتیک توسط وزارتخانه‌های آموزش و پرورش، بهداشت و درمان، کشور، سازمان بهزیستی، سازمان ملی جوانان و ... اجرا شود.