کافه تلخ

۱۳۸۹ شهریور ۹, سه‌شنبه

توفان خورشيدي در راه است




سال ۲۰۱۲ تمام دنيا خاموش مي شود

توفان خورشيدي در راه است



ناسا در هشداري اعلام كرد كه يك توفان خورشيدي كه در سال ۲۰۱۲ به زمين مي رسد موجب خواهد شد كه برق تمام دنيا خاموش شود.

در هشدار ناسا و آكادمي ملي علوم آمده است كه ميليونها نفر در سال ۲۰۱۲ بدون برق و در نتيجه بدون غذا و دارو خواهند ماند و تمام يخچالها، تلفنهاي همراه و ماهواره ها خاموش مي شوند.

از ماه دسامبر فعاليت خورشيد به آهستگي روبه افزايش مي رود. نيروي مغناطيسي اين ستاره هر ۱۱ سال يكبار به نقطه اي مي رسد كه در آن پيك پديده هاي فورانهاي خورشيدي و پرتاب تاجهاي خورشيدي بزرگ مشاهده مي شود. اين پديده ها منجر به آزاد شدن ميزان زيادي انرژي و تشعشعات مي شود. اين فورانها مي تواند به زمين نيز برسد و منجر به ايجاد توفانهاي ژئومغناطيسي زمين شود.

اتمسفر زمين مي تواند از اين برخوردها خود را مصون نگه دارد اما خسارات جدي را بر روي ساختارهاي اجتماعي و اقتصادي روي زمين وارد مي كند.

ستاره شناسان اين پديده ها را از سال ۱۸۵۹ رصد كرده اند. در آن زمان يك توفان ژئومغناطيسي ويژه در خطوط تلگراف اروپا و آمريكا اختلال ايجاد كرد. در ماه مي ۱۹۲۱ توفان ديگري بسياري از خطوط برق و تلفن را در دو سر اقيانوس اطلس خارج از استفاده كرد.

در گزارش ۱۳۲ صفحه اي ناسا و آكادمي ملي علوم آمده است: "انرژي برق كليد فناوري جامعه مدرن امروزي است و تمام زيرساختها و سرويسها به آن وابسته هستند. اگر توفان سال ۱۸۵۹ امروز اتفاق بيفتد به طور حتم خسارتهاي اجتماعي و اقتصادي وسيعي برجاي خواهد گذاشت."

براساس گزارش نيوساينتيست، در سال ۱۹۸۹ شش ميليون نفر در كبك كانادا به مدت ۹ ساعت به سبب يك توفان ژئومغناطيسي كه ۱۰ برابر ضعيف تر از توفان سال ۱۹۲۱ بود بدون برق ماندند. اگر حادثه اي مشابه آنچه كه در سال ۱۹۲۱ رخ داد تكرار شود تعداد افراد بدون برق به ۱۳۰ ميليون نفر افزايش خواهد يافت و تكرار حادثه اي مشابه سال ۱۸۵۹ كه بسيار قويتر از توفان ۱۹۲۱ بود دو هزار ميليارد دلار خسارت وارد خواهد كرد.

به گفته دانشمندان ناسا، پيك بعدي اين توفانهاي خورشيدي بين سالهاي ۲۰۱۲ و ۲۰۱۳ خواهد بود كه جامعه علمي هنوز بر سر شدت فعاليت خورشيد در اين دوره جديد به توافق نرسيده اند.



۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه

زیگورات




همان طور که در افسانه‌ها آمده، برج بابل نیز به قصد رسیدن و دست یافتن به آسمانها و بهشت ساخته شد.

از این معبد هفت طبقه...

زیگورات چیست؟
در میان معابد و بناهای دنیای باستان، زیگورات‌ها (یا زیقورات‌ها) یکی از شگفت‌انگیزترین آثار برجای مانده هستند که در منطقه میان‌رودان یا بین‌النهرین و همچنین در داخل ایران امروزی قرار گرفته اند.
عظمت این ساختمان‌ها و ساختار معماری آنها، همیشه برای انسان امروزی عجیب و رمزآلود بوده است. فلسفه پیدایش زیگورات‌ها ریشه واژه زیگورات به واژه‌ی "زیقوره" در زبان آکدی (Akkadi)، یکی از زبان‌های بین‌النهرینی باز می‌گردد و به معنای بلند و برافراشته ساختن است. زیگورات‌ها، ساختمان‌ها و معابد پلکانی شکلی هستند که مانند هرم، هر طبقه‌ی بالایی نسبت به طبقه پایین‌تر از خود مساحت کمتری دارد.

بر روی وجوه این هرم‌های بزرگ، پله‌هایی برای رسیدن به آخرین طبقه وجود دارد. در آخرین طبقه بعضی از زیگورات‌ها، ساختمان مکعب شکلی وجود داشته که احتمالا محل برگزاری نیایش بوده است. حدس و گمان‌های مختلفی در مورد فلسفه وجودی این معابد عظیم وجود دارد. رایج‌ترین تصور در مورد زیگورات آن است که این معابد در حقیقت پلکانی بزرگ برای رسیدن به خدا یا خدایان مورد پرستش مردمان آن شهر بوده‌اند.

پله‌ای در ابعاد غیر قابل تصور که از یک‌سو انسان از آن بالا می‌رفته و از سوی دیگر خدا از آن پایین می‌آمده تا در آخرین طبقه و آنجایی که معبد قرار داشته انسان و خدا یکدیگر را ملاقات کنند. با این حال زیگورات محلی برای نیایش‌های عمومی ‌نبوده بلکه خانه‌ای برای خدایان بوده است و معمولا افرادی خاص مانند کاهن‌ها یا پادشاه می‌توانستند از آن صعود کنند. زیگورات‌ها ساختمان‌های توپر آجری و خشتی هستند و درون خالی نیستند بلکه هر طبقه تا پایین و روی زمین ادامه دارد.
در شهرهای میان‌رودان، زیگورات بزرگترین و مشخص‌ترین ساختمان آن شهر بوده است. ارتفاع بعضی از این ساختمان‌ها به بیش از چهل متر نیز می‌رسیده است. معمولن این معابد در میان سایر معابد و ساختمان‌های مقدس دیگر ساخته می‌شدند و یک مجموعه به هم پیوسته را تشکیل می‌دادند. حدسیات دیگری نیز در مورد زیگورات مطرح است. برخی بر این باورند که ساختن این کوه‌های عظیم خشتی در دشت‌های جنوبی ایران و منطقه میان رودهای دجله و فرات، که منطقه‌ای است بدون پستی و بلندی، یادآور کوه‌های سر به فلک کشیده فلات ایران است.
شاید سازندگان زیگورات‌ها، دلتنگی و یا خاطره قومی‌ خود را از کوه‌های مقدس داخل فلات ایران که می‌توانسته خاستگاه و سرزمین اصلی آنان باشد، با ساختن این قله‌های بلند آجری نشان داده‌اند. هر چه که هست، زیگورات نشان دهنده محترم و مقدس بودن ارتفاع و بلندی در ذهن سازندگان آن است. نخستین نمونه‌های شناخته زیگورات را مربوط به پنج هزار سال پیش می‌دانند. یکی از قدیمی‌ترین زیگورات‌های کشف شده، زیگورات شهر "اور" (Ur) در عراق امروزی است.
و حتما می‌دانید که شهر اور با توجه به روایات کتاب مقدس یا تورات، به احتمال، زادگاه حضرت ابراهیم بوده است. قدمت زیگورات شهر اور(Ur) را در حدود چهار هزار و صد سال برآورد می‌کنند. بابل، پیوند زمین و بهشت اما شاید یکی از مشهورترین زیگورات‌های تاریخ، همان برج بابل (Babylon) باشد. البته صد در صد مشخص نیست که برج افسانه‌ای بابل با زیگورات اِتمنانکی (Etemenanki) شهر بابل باستان که هم اکنون بخش‌هایی از آن باقی مانده، انطباق داشته باشد. کلمه اتمنانکی (Etemenanki) به معنای پیوند زمین با آسمان و یا بهشت است.
همان طور که در افسانه‌ها آمده، برج بابل نیز به قصد رسیدن و دست یافتن به آسمانها و بهشت ساخته شد. از این معبد هفت طبقه، ویرانه‌های اندکی بر جای مانده است. در حدود سی زیگورات در منطقه میان‌رودان و فلات ایران شناسایی شده است. از این میان برخی را با قطعیت زیگورات می‌دانند و برخی دیگر را از روی متون ادبی، مذهبی و تاریخی بر جای مانده به حدس و گمان شناسایی می‌کنند. زیگورات‌های ایران از این میان، بین چهار تا پنج زیگورات در داخل ایران قرار دارد: زیگورات سیلک کاشان (Sialk)، زیگورات چغازنبیل (Chogha Zanbil)، و زیگورات‌های ده نو و جیرفت.
قدمت گذاری زیگورات سیلک کاشان با اختلاف نظرهای فراوانی روبه‌روست. عده ای از باستان‌شناسان از جمله دکتر صادق ملک شهمیرزادی آن را مربوط به ۴۵٠٠ تا ۴٩٠٠ سال پیش می‌دانند و عده ای دیگر آن را حداکثر به هزاره اول پیش از میلاد نسبت می‌دهند. زیگورات چغازنبیل در خوزستان ایران، بزرگترین معبد برجای مانده از این‌گونه است. به تازگی در نزدیکی چغازنبیل، در محوطه‌های هفت تپه و ده نو، تپه‌های دیگری کشف شده‌اند که احتمال می‌رود زیگورات‌های دیگری باشند. معابد پلکانی شکلی که به آنها زیقورات یا زیگورات می‌گفتند، یکی از مهم‌ترین بناهای دوران باستان در میان‌رودان و فلات ایران بوده است که همچنان تلاش برای شناخت دقیق‌تر و تاثیرشان بر دوره‌های بعدی در جریان است.
چغازنبیل بزرگترین اثر معماری تمدن ایلامی
چُغازَنبیل نیایشگاهی است باستانی که در زمان ایلامیها و در حدود ۱۲۵۰ پیش از میلاد ساخته شده است. چغازنبیل بخش به‌جا مانده از شهر دوراونتش است.
این سازه در ۱۹۷۹ در فهرست میراث جهانی یونسکو جای‌ گرفت.
چغازنبیل در جنوب غربی ایران و در استان خوزستان جای ‌گرفته ‌است. این سازه در ۳۵ کیلومتری جنوب شرقی شهر باستانی شوش در طول جغرافیایی ۴۸ دقیقه و ۳۰ ثانیه و پهنای جغرافیایی ۳۲ دقیقه می‌باشد.
این نیایشگاه توسط اونتاش گال (پیرامون ۱۲۵۰ پ.م.)، پادشاه بزرگ عیلام، و برای ستایش ایزد اینشوشیناک، نگهبان شهر شوش، ساخته شده است.
مکان جغرافیایی زیگورات (معبد هرمی‌شکل چند طبقه) چغازنبیل در ۴۵ کیلومتری جنوب شهر شوش در نزدیکی منطقه باستانی هفت تپه می‌باشد. (در محور اصلی شوش به اهواز) بلندی آغازین آن ۵۲ متر و ۵ طبقه بوده است. امروزه ارتفاع آن ۲۵ متر و تنها ۲ طبقه و نیم از آن باقی مانده است.

«چغازنبیل» که نام باستانی این بنا بشمار می‌آید، واژه‌ای محلی و مرکب از دو واژه چُغا (به معنای تپه در زبان لری) و زنبیل است که اشاره ای است به مکان معبد که سابقا تپه بوده و آن را به زنبیل واژگون تشبیه می‌کردند. این مکان نزد باستانشناسان به دور-اونتَش معروف است که به معنای دژِ اونتش است. اونتاش گال پادشاه عیلامی است که دستور ساخت این شهر مذهبی را داده است. بنای چغازنبیل در میانه این شهر واقع شده است و مرتفع‌ترین بخش آن است.
بلندی آغازین این بنا ۵۲ متر در قالب ۵ طبقه بوده است. امروزه ارتفاع آن ۲۵ متر و تنها دو طبقه و نیم از آن باقی مانده است. مسیر دستیابی به چغازنبیل از طریق جاده اهواز به شوش است اما مکان آن دقیقاً بین شوشتر و شوش و جنوب شهر دزفول در کناره رود دز قرار دارد و این خود حکایت از این دارد که در زمان ایجاد زیگورات شهرهای دزفول (روناش) و شوش و شوشتر هر سه وجود داشته‌اند. این نیایشگاه توسط اونتاش ناپیریش (حدود ۱۲۵۰ پ.م.)، پادشاه بزرگ عیلام، و برای ستایش ایزد اینشوشیناک، الهه نگهبان شهر شوش، ساخته شده است. و در حمله سپاه خونریز آشور بانیپال به همراه تمدن عیلامی‌ ویران گردید. قرنهای متمادی این بنا در زیر خاک به شکل زنبیلی واژگون مدفون بود تا اینکه به دست رومن گیرشمن فرانسوی در زمان پهلوی دوم از آن خاکبرداری گردید. گرچه خاکبرداری از این بنای محدب متقارن واقع شده در دل دشت صاف موجب تکمیل دانش دنیا نسبت به پیشینه باستانی ایرانیان گردید اما پس از گذشت حدود ۵۰ سال از این کشف، دست عوامل فرساینده طبیعی و بی دفاع گذاشتن این بنا در برابر آنها آسیبهای فراوانی را به این بنای خشتی - گلی وارد کرده و خصوصا باقیمانده طبقات بالایی را نیز دچار فرسایش شدید کرده است.
بناهای شهر از خشت و آجر ساخته شده‌اند و با وجود قدمت بسیار هنوز بخش زیادی از آنها بر جای مانده‌اند. در نمای بناهای موجود در محوطه چغازنبیل آجرهای كتیبه‌داری با خطوط میخی ایلامی ‌و اَكَدی به كار رفته‌اند. این آجرها روی بدنه‌های ذیقورات به فاصله هر ده رج تكرار ‌شده است. در این آجرها نام و نسب شاه سازنده بنا ذكر شده و در آن مشخص شده كه این بنا چگونه و به چه منظوری ساخته شده است. به این ترتیب هزاران آجر ساده و کتیبه‌دار بناهای شهر را تزیین می‌کرده‌اند. علاوه بر این از آجرهای لعابدار، ملات قیر طبیعی، اندودهای گچی و گل میخ‌های سفالین استفاده زیادی شده است.
درهای معابد و كاخ‌ها از چوب بوده كه با میله‌های شیشه‌یی تزیین می‌شده‌اند. طی حفاری‌های به عمل آمده قطعاتی از مجسمه‌های سفالین و لعابدار گاوهای نر که از دروازه‌های ورودی بنای ذیقورات محافظت می‌نمودند، به دست آمده‌اند. ظروف مختلف سفالی و سنگی، مهرهای استوانه‌یی، اشیای فلزی، پیکرک‌های سفالین و اشیای تزیینی از جمله دیگر آثار به دست آمده از این محوطه است.

چغازنبیل جزوه معدود بناهای ایرانی است که در فهرست آثار میراث جهانی یونسکو ثبت شده است. ضمناً در بعضی از کتب تاریخی نام قدیمی ‌شوش، چغازنبیل نامیده شده است.



گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منابع: aftab.ir
fa.wikipedia.org

فطرس که بود



با بررسی آیات و روایات متعدد، می‏توان ویژگی‏ های زیر را برای فرشتگان برشمرد:
1 . موجودات شریف و ارزشمندی هستند كه واسطه بین خداوند متعال و عالم محسوس به شمار می‏ آیند و در همه حوادث بزرگ و كوچك جهان نقش دارند;
بر هر امری با توجه به ابعاد و جنبه‏ های مختلف آن یك یا چند فرشته گمارده شده است، نقش فرشتگان در حوادث و جریان‏ها، اجرای فرمان الهی و تثبیت آن در جایگاه ویژه‏اش است . قرآن كریم در این باره می‏فرماید: لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون;
(1) آن‏ها در هیچ سخنی بر خداوند پیشی نمی‏گیرند و مطیع امر خداوندند .¯
2 . در فرشتگان سركشی و نافرمانی وجود ندارد; چون اراده‏ای مستقل از اراده خداوند ندارند تا چیزی خلاف خواست او بخواهند . قرآن در این مورد می‏فرماید:
لا یعصون الله ما امرهم و یفعلون ما یؤمرون; (2) فرمان خداوند را مخالفت نمی‏ كنند و امر او را اطاعت می‏كنند .¯
3 . فرشتگان، با وجود فراوانی و كثرت، از نظر مقام و درجه مختلفند . برخی برتر از برخی دیگرند و عده‏ای فرمانده و عده‏ای فرمانبردارند . آن كه فرمانده است‏به امر الاهی امر می‏كند و فرمان می‏دهد و آن كه فرمانبر است نیز به دستور الاهی مطیع و فرمانبردار است و همگی در این ویژگی كه از خود اراده و اختیاری ندارند،
مشتركند; چنان كه قرآن می‏فرماید:
و ما منا الا و له مقام معلوم; (3) هر كدام از ما فرشتگان دارای رتبه و جایگاه معین و مشخصی است .¯
4 . چون كارهای فرشتگان به امر خداوند و اراده او است و خداوند در همه امورش غالب و چیره است - و الله غالب علی امره; (4) خداوند بر كارش مسلط و چیره است - و هیچ چیز در آسمان‏ها و زمین او را عاجز و مغلوب نمی‏سازد، (5) فرشتگان نیز كه فرمانبرداران حق بوده، اراده و خواستی جز اراده و خواست او ندارند و همواره چیره و پیروزند. (6)
در مورد فطرس كه یكی از فرشتگان الهی است، روایات متعددی داریم كه مضمون و محتوای آن‏ها یك‏سان است . در روایتی می‏خوانیم: فطرس فرشته‏ای بود كه گردا گرد عرش الهی در گردش بود و درباره دستوری از اوامر خداوند كوتاهی و سستی ورزید . بالش به كیفر این نافرمانی چیده شد و به یكی از جزیره‏ها تبعید گردید . هنگامی كه امام حسین (ع) متولد شد، جبریل (ع) برای عرض تبریك به پیامبر (ص) به سوی زمین فرود آمد و در راه با فطرس دیدار كرد . جبریل (ع) به وی پیشنهاد كرد، برای عرض تبریك و تهنیت، با او نزد پیامبر (ص) برود . هنگامی كه جبریل (ع) او را به حضور پیامبر (ص) برد، به امر پیامبر (ص)، بالش را به بدن پاك امام حسین (ع) مالید و سلامتش را باز یافت . (7)
عده‏ای از بزرگان معتقدند، داستان فطرس با آیات صریح قرآن كه ویژگی‏های فرشتگان را برشمرده، آن‏ها را بندگان مطیع و كریم و شایسته خداوند معرفی می‏كند و از هر نوع سرپیچی و نافرمانی پیراسته می‏داند، سازگاری ندارد; پس باید این گونه روایات را نادرست‏شماریم; و به فرض درستی‏شان، بدان سبب كه نكته‏ای فراتر از ادراك ما دارند، باید علمش را به اهلش یعنی اولیای برگزیده الهی واگذاریم و خود را در فهم آن ناتوان بدانیم .
در مقابل عده‏ای بر این باورند كه فرشتگان اصناف و درجه‏های گوناگون دارند . گروهی مقربند و گروهی در درجه پایین‏تر جای گرفته‏اند . آیاتی كه هر گونه نافرمانی و سرپیچی را از فرشتگان نفی می‏كنند، به فرشتگان مقرب مربوط است . فطرس از فرشتگان مقرب نبود تا از هر نوع سركشی پیراسته باشد;
به ویژه آن كه تخلف و سرپیچی فطرس در برخی روایات كندی و سستی ورزیدن خوانده شده كه نوعی ترك اولی است نه گناه . چنان كه پیامبران (ع) نیز درجات مختلف دارند:
تلك الرسل فضلنا بعضهم علی بعض; (8) بعضی پیامبران را بر بعضی برتری بخشیدیم .¯
عده‏ای از انبیاء ترك اولی داشتند; ولی جمعی مانند پیامبر بزرگوار اسلام (ص) و خاندان پاكش جز اراده الاهی اراده‏ای نداشتند و حتی از ترك اولی نیز پیراسته بودند .


پی نوشت

1 . انبیا (21): 27 .
2 . تحریم (66): 6 .
3 . صافات (37): 164 .
4 . یوسف (12): 21 .
5 . فاطر (35): 44 .
6 . ر . ك: المیزان، ج‏17، ص‏12، ذیل آیه اول سوره فاطر .
7 . ر . ك: سفینه البحار، شیخ عباس قمی (ره)، ج‏3، ص‏930; بحارالانوار، ج‏26، ص‏340، روایت 10 و ج‏43، ص‏243، روایت 8 و ج‏4، ص‏182، روایت 7 .
8 . بقره (2): 253 .

پرسمان شماره 7

گناه فرشته ای با نام فطرس چه بود



گناه فرشته ای با نام فطرس چه بود که به خاطرش مجازات شد؟
آیا فرشتگان قادرند در حد حتی خیلی ناچیز و جزیی عصیان کنند ؟
آیا فرشتگان موجوداتی مختارند؟ اگر مختار نباشند که مجازاتشان عادلانه نیست؟ و اگر مختار باشند و قادر بر انجام خطا یا اشتباه یا گناه چگونه اداره ی بسیاری از امور حیاتی عالم (مثل واسطه ی وحی بودن تقسیم روزی ها گرفتن ارواح و قبض روح و ...) به دست آنهاست؟
لطفا مرا راهنمایی کنید
با تشکر و التماس دعای فراوان
به امید ظهور
پاسخ :
با سلام
دوست محترم
در مورد فطرس كه یكی از فرشتگان الهی است، روایات متعددی داریم كه مضمون و محتوای آن‏ها یك‏سان است. در روایتی می‏خوانیم: فطرس فرشته‏ای بود كه گرداگرد عرش الهی در گردش بود و درباره دستوری از اوامر خداوند كوتاهی و سستی ورزید. بالش به كیفر این نافرمانی چیده شد و به یكی از جزیره‏ها تبعید گردید. هنگامی كه امام حسین(علیه السلام) متولد شد، جبریل(علیه السلام) برای عرض تبریك به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به سوی زمین فرود آمد و در راه با فطرس دیدار كرد. جبریل(علیه السلام) به وی پیشنهاد كرد، برای عرض تبریك و تهنیت، با او نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برود. هنگامی كه جبریل(علیه السلام) او را به حضور پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برد، به امر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، بالش را به بدن پاك امام حسین(علیه السلام) مالید و سلامتی اش را بازیافت.
عده‏ای از بزرگان معتقدند، داستان فطرس با آیات صریح قرآن كه ویژگی‏های فرشتگان را برشمرده، آن‏ها را بندگان مطیع و كریم و شایسته خداوند معرفی می‏كند و از هر نوع سرپیچی و نافرمانی پیراسته می‏داند، سازگاری ندارد؛ پس باید این گونه روایات را نادرست شماریم؛ و به فرض درستی‏شان، بدان سبب كه نكته‏ای فراتر از ادراك ما دارند، باید علمش را به اهلش یعنی اولیای برگزیده الهی واگذاریم و خود را در فهم آن ناتوان بدانیم.
در مقابل، عده‏ای بر این باورند كه فرشتگان اصناف و درجه‏های گوناگونی دارند. گروهی مقرّبند و گروهی در درجه پایین‏تر جای گرفته‏اند. آیاتی كه هر گونه نافرمانی و سرپیچی را از فرشتگان نفی می‏كنند، به فرشتگان مقرب مربوط است. فطرس از فرشتگان مقرب نبود تا از هر نوع سركشی پیراسته باشد؛ به ویژه آن كه تخلّف و سرپیچی فطرس در برخی روایات كندی و سستی ورزیدن خوانده شده كه نوعی ترك اولی است نه گناه و عصیان.
در مورد قسمت دوم سوال،به نظر مى رسد كه فرشتگان، از عقل محض آفریده شده اند. به خوبى ها و نیكى ها گرایش دارند و این گرایش هم به طور جبرى صورت نمى پذیرد، بلكه از روى اختیار است؛ ولى اختیار و انتخاب در مورد آن ها چون با مانعى روبرو نیست، یك مسئله طبیعى و عادّى است؛ از این رو انجام طاعات درباره فرشتگان، مطابق طبع و فطرت آنان است؛ ولى انسان گرچه داراى عقل است، بُعد مادّى و جسمى و خواص و ویژگى هاى حیوانى و تمایلات شیطانى در وجودش هست؛ از این رو گرایش وى به خیرات و نیكى ها مواجه با تمایلات نفسانى و شیطانى است؛ بنابراین انتخاب و گزینش در انسان نیاز به مجاهده با نفس دارد، و انسانى كه با نفس خویش مجاهده كند، بسیار ارزشمند بوده بر فرشتگان هم برترى مى یابد.
بنابراین، فرشتگان موجودات مختارى هستند كه اختیار آن ها به خاطر مناسبت با فطرت سرشتشان، همواره در جهت نیكى و صلاح مى باشد. لذا اداراه امور حیاتی عالم از ناحیه ایشان مورد تهدید نیست.
در صورت نیاز مجددا در خدمت شما هستم.
موفق باشید.


مشاور : احمدی

۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

«شب» و «قدر» و «روشنايي» علي طهماسبي

«شب» و «قدر» و «روشنايي»


روز و شب، مصداق‌هايي عيني از نور و ظلمت هستند. اين مصداق‌هاي عيني و طبيعي، تمثيل‌هايي شده‌اند براي بيان نور و ظلمت در قلمرو انديشه و روان انسان. شب و تاريكي در طبيعت همان است كه به‌سبب آن پيرامون خويش را نمي‌بينيم از هرچه به‌كار زندگي‌مان مي‌آيد بي‌بهره مي‌مانيم و از هرچه آسيب رسان به زندگي است نيز بي‌خبر، در هرگام اسيرِ حادثه‌ي مي‌شويم كه نمي‌شناسيمش. تاريكي در قلمرو انديشه نيز سبب مي‌شود تا امكاناتي را كه در وجودمان تعبيه است نبينيم و به گونه‌اي ديگر در شب و تاريكي دست و پا زنيم. در اين حالت، از تقدير خويش و فرجامي شايسته‌ي انسان بودنمان نيز محروم خواهيم بود چه خورشيد در آسمان باشد يا نباشد.

بنا براين مفهوم شب, تنها به تاريكيِ طبيعي و فقدان خورشيد محدود نيست. همچنين در عرصه روابط اجتماعي، هنگامی که تاريكي حكم‌فرما باشد، همه‌ي آن‌ها كه مي‌توانيم دست در دست هم براي اكنون و آينده‌ي خويش گامي براي نيكبختي برداريم، بسا كه دشمنان يكديگر مي‌شويم و بي‌آنكه به‌هوش باشيم به تخريب هم برمي‌خيزيم.

به همان گونه كه تجربه‌ي عيني از روز و شب در ميان همه ملت‌ها امري مشترك است، تقديس نور و تقبيح ظلمت نيز امري مشترك در اديان زنده ی جهان است. نشانه‌هاي اين تقديس و تقبيح را در كتاب‌هايي چون اوستا، تورات، انجيل‌ها و قرآن مي توانيم به روشني ببينيم.

در متون ديني، روشنايي و دانايي در پيوست باهم و گاه يگانه باهم مطرح مي‌شوند، «هورمزد» كه به معناي «سرور دانا» از او ياد شده، خداي جهانِ روشني و آفريننده روشنان دانسته شده است. در برابر هورمزد و روشنايي او، اهريمن قرار گرفته است كه فرمانرواي جهان تاريكي، ناداني، و «پس‌دانشي» است. «پس‌دانشي» يعني آگاهي بعد از وقوع حوداث.

در تعبيرهاي تورات نيز اولين كلامي كه «الوهيم»(خدا) بيان مي‌كند همين است كه گفت روشنايي بشود، اين سخن الوهيم هنگامي است كه هنوز خورشيد را نيافريده و منظور او هم از روشنايي، آفرينش خورشيد نبوده است. در اين تعبيرهاي تورات كه در سفر آفرينش آمده، روشنايي براي آن است تا خدا، يا آدم، بتوانند راهي را كه در پيش مي‌گيرند و آفرينشي را كه مي‌خواهند پديد آورند در پرتو روشنايي باشد تا همه چيز در سامانِ شايسته‌اي پديد آيد و نه در آشفتگي و ابهام. در پرتو روشنايي مي‌توان وقايع را و چيزها را به‌درستي ديد، مي‌توان ميان وقايع و چيزها را از هم تفكيك كرد، مي‌توان براي هر واقعه‌اي و هر چيزي نامي متناسب پيدا كرد و مي‌توان واقعيت موجود را به سوي وضعيتي مطلوب هدايت كرد. از اين جهت، ديدن، تفكيك ميان چيزها، نام‌گذاري و حد و قانون نهادن، لگام زندگي را به دست گرفتن و هدايت آگاهانه زندگي، همه اموري هستند كه در پرتو روشنايي صورت مي‌گيرد.

در قصه‌اي از تورات، مربوط به نبرد ميان موسي و فرعون، آمده است كه:

در آن هنگام براي مصريان همه جا تاريك بود چندان كه نمي‌توانستند امكانات موجود خود را براي نبرد سامان دهند و نمي‌توانستند قدم از قدم بردارند. اما در همان هنگام، اردوي موسي و بني اسرائيل روشن بود.[1]

از اين نمونه‌ها در تورات بسيار است كه اگر خواننده منظور از روشنايي و تاريكي را در اين متون در نيابد، معناي قصه را نيز درنمي‌يابد و جز خرافه و جادو چيز ديگري عايدش نمي‌شود.

توصيفي كه قرآن از «خدا» به دست مي‌دهد نيز چنان است كه او خود نور و روشنايي است. اگر سوره نور از اين منظر مورد مطالعه قرار گيرد بسا كه براي ما گرفتارشدگان به ظلمت، عبرت آموز باشد. همچنين در زبان و ادبيات قرآن، ظلم (ستم) پي‌آمد حتميِ تاريكي(ظلمت) است و اين دو چه در زندگي فردي وچه در قلمرو اجتماعي، اموري هستند پيوسته و درهم تنيده به‌هم.[2]

اگرچه روز و شب، و چرخه‌ي مدام روشناني و تاريكي در طبيعت، امري طبيعي و بيرون از اراده انسان به‌شمار مي‌آيد اما به نظر مي‌رسد كه درك و فهم انسان از اين چرخه‌ي مدام، و تشخيص روشنايي از تاريكي، مقدمه‌اي بوده است براي پيدا كردن افق‌هاي معنايي در خود انسان. از اين منظر، نور و ظلمت، دانايي و جهل، حق و باطل، اهورمزدا و اهريمن، يا خدا و شيطان، پيش از آنكه در افق‌هايي بريده و جدا از عالم انساني باشند، مي‌توانند اموري انساني به‌شمار آيند و مي‌توان تجلي همه اين مضامين را نه در آسماني ناكجا آباد بلكه در افق انديشه انسان مشاهده كرد. اما هنگامي كه همين مضامين، اموري بريده وجدا از انسان مطرح شوند ودر افقي دور و غير قابل دست‌رس عنوان شوند جز اين نيست كه روشنايي و نور، كارآيي خود را در انديشهء ما و جامعهء انساني ما از دست بدهد. شايد به همين گونه باشد كه هرچه مقدسات ما آسماني‌تر، قدسي‌تر و دورتر از انسانِ واقعي مطرح مي‌شود به همان نسبت جامعه‌ي انساني ما هم اهريمني‌تر، روابط انساني ظالمانه‌تر و پنهان‌كاري، دروغ و خشونت رايج‌تر مي‌گردد.

تاريكي و ظلمت را هيچ قداستي نيست. اما چگونه است كه در متن قرآن شبي را به عنوانِ ليلة‌القدر بايد ارج بنهيم و آن شب را زنده بداريم؟. يا چگونه است كه هنوز به‌حرمت نياكان خويش، طولاني‌ترين شب زمستان را زنده نگه می داریم، بیدار می مانیم، و جشن مي‌گيريم؟ در این تعبیرها، جشن و نیایش معنایی یگانه دارند. همچنين چه شد كه قرن ها پس از ظهور مسيحيت كليساهاي غرب باز هم مانند ما ايرانيان، طولاني‌ترين شب زمستان را جشن گرفتند وبه عنوان كريسمس گرامي‌داشتند؟

پاسخ اين پرسش‌ها بسي عبرت آموز است. به‌نظر مي‌رسد هر زمان كه ما آدميان احساس پديد آمدن گزند و آسيبي ناشناخته را داشته‌ايم، همان هنگام خود را ملزم كرده‌ايم تا بيدارتر و هوشيارتر باشيم. شب يلدا، طولاني‌ترين و سردترين شب سال است. اين شب تمثيلي است براي دوراني كه حكومت ظلم، تاريكي و پنهان‌كاري در جامعهء انساني، دامن خود را به همه‌جا گسترده و همهء روابط فردي و اجتماعي را در سيطرهء خود در آورده است.

در چنين شرايطي به‌آسودگي خفتن، يا به خوش‌خيالي سركردن، جز غرق شدن در تاريك انديشي و ميدان دادن به روابط ظالمانه نتيجه‌اي نخواهد داد. اما در همين شب، يا در همين دورانِ ظلمت، انديشيدن به روشنايي و دعوت از نور که به ميان ما بيايد، مي‌تواند سبب آن شود تا معجزه‌اي انساني به وقوع پيوندد و اندك اندك روشنايي در دل اين ظلمت پديد آيد و به اين گونه است كه تولد روشنايي، (يلدا، شبي كه روشنايي در آن تولد خواهد يافت)، و ميلاد مسيح، و شب قدر، همه و همه معناي مثبت خود را باز مي‌يابند. با اين رويكرد، روشنايي و دانايي در صورتي واقع خواهد شد كه ما آدم‌ها نه به سبب ارج‌نهادن به شب و تاريكي، بلكه براي پديد آمدن روشنايي، بيداري و هوشياري را پيشه كنيم.

در تعبيري ديگر، تاريك انديشي، پنهان‌كاري، دروغ، روابط ظالمانه اجتماعي و شرارت‌هاي پيدا و پنهان، چيزهايي نيستند كه به‌خودي خود از ميان بروند. اين شب را جز با روشناييِ خرد و خورشيدِ آگاهي نمي‌توان درهم شكست.

در تعبير قرآني، شبِ احيا به عنوان شبِ قدر ناميده شده است. «قدر» يعني اندازه و در تعبيرقرآني آن مي تواند به معناي اندازه و تواني باشد كه در يك آدم، دريك جامعه و در يك ملت، به‌گونه اي بالقوه تعبيه شده است. خواه ما آدم ها از قدر خود آگاه باشيم يانباشيم. «تقدير» نيز به معناي اندازه‌گذاري و برنامه‌ريزيِ متناسب با اندازه ‌و تواني است كه در ما تعبيه است. اين برنامه ريزي براي فرجامي است كه خود آن را رقم مي‌زنيم. اما هنگامي كه ما آدم‌ها به اين توان و اندازه‌اي كه در خود تعبيه داريم آگاه نباشيم، و تا هنگامي كه در تيرگي‌ها بي هيچ دانشي از قدر خويش، دست و پا مي‌زنيم، از تقدير خويش و تعيين فرجام خود نيز ناتوان هستيم. شايد به همين جهت باشد كه يك شبِ قدر بهتر از هزار ماه توصيف شده است.

اگر قرار باشد از توان و استعدادهاي خود بي‌خبر باشيم، اگر روشنايي و نوري نباشد و نتوانيم خود را و فرجام خود را رقم بزنيم، اگر انديشه‌هامان در مواجهه با اكنون و آينده هيچ افق روشني پديد نياورد، و اگر قرار باشد روز به روز‌ در تاريكي و ابهام بيشتري فرو رويم و اگر ميدان را همچنان به متوليانِ تاريكي واگذاريم و به‌هزار بهانه و اما و اگر، يا به تظاهر و ترس، خاموشي و تاريكي را بپذيريم، پس به‌چه كار مي‌آيد اين مضامينِ كهن؟ چه حاصلي خواهيم داشت از اين همه دويدن و تلاش كردن براي زنده ماندن؟ و چه تفاوتي خواهد بود ميان ما كه قدر خود را نمي‌دانيم با ابزارهايي كه مورد استفاده اين و آن قرار مي‌گيرد؟ يا چه تفاوتي خواهد بود ميان ما و اسب‌هايي كه به ارابه فرمانروايان مي‌بستند؟

علي طهماسبي



ویراستاری مجدد در مرداد 1389

«قدر» در لغت به معناى اندازه و اندازه‏گيرى



«قدر» در لغت به معناى اندازه و اندازه‏ گيرى است.

(1) «تقدير» نيز به معناى اندازه‏گيرى و تعيين است.(2) اما معناى اصطلاحى «قدر»، عبارت است از ويژگى هستى و وجود هر چيز و چگونگى آفرينش آن‏(3) به عبارت ديگر، اندازه و محدوده وجودى هر چيز، «قدر» نام دارد.(4)

بنابر ديدگاه حكمت الهى، در نظام آفرينش، هر چيزى اندازه‏اى خاص دارد و هيچ چيزى بى‏حساب و كتاب نيست. جهان حساب و كتاب دارد و بر اساس نظم رياضى تنظيم شده، گذشته، حال و آينده آن با هم ارتباط دارند.

استاد مطهرى در تعريف قدر مى‏فرمايد:
«... قدر به معناى اندازه و تعيين است... حوادث جهان... از آن جهت كه حدود و اندازه و موقعيت مكانى و زمانى آنها تعيين شده است، مقدور به تقدير الهى است»(5). پس در يك كلام، «قدر» به معناى ويژگى‏هاى طبيعى و جسمانى چيزهاست كه شامل شكل حدود، طول، عرض و موقعيت‏هاى مكانى و زمانى آنها مى‏گردد و تمام موجودات مادى و طبيعى را در بر مى‏گيرد.

اين معنا از روايات استفاده مى‏شود؛ چنان كه در روايتى از امام رضا(ع) پرسيده شد: معناى قدر چيست؟ امام(ع) فرمود: «تقدير الشى‏ء، طوله و عرضه»؛ «اندازه‏گيرى هر چيز اعم از طول و عرض آن است»(6) و در روايت ديگر، اين امام بزرگوار در معناى قدر فرمود:
«اندازه هر چيز اعم از طول وعرض و بقاى آن است».(7)

بنابراين، معناى تقدير الهى اين است كه در جهان مادى، آفريده‏ها از حيث هستى و آثار و و يژگى‏هايشان محدوده‏اى خاص دارند. اين محدوده با امورى خاص مرتبط است؛ امورى كه علت‏ها و شرايط آنها هستند و به دليل اختلاف علل و شرايط، هستى، آثار و ويژگى‏هاى موجودات مادى نيز متفاوت است.
هر موجود مادى به وسيله قالب‏هايى از داخل و خارج، اندازه‏گيرى و قالب‏گيرى مى‏شود. اين قالب، حدود، يعنى طول، عرض، شكل، رنگ، موقعيت مكانى و زمانى و ساير عوارض و ويژگى‏هاى مادى آن به شمار مى‏آيد. پس معناى تقدير الهى در موجودات مادى، يعنى هدايت آنها به سوى مسير هستى‏شان است كه براى آنها مقدر گرديده است و در آن قالب‏گيرى شده‏اند.(8)

اما تعبير فلسفى قدر، اصل عليت است. «اصل عليت همان پيوند ضرورى و قطعى حوادث با يكديگر و اين كه هر حادثه‏اى تحتّم و قطعيت ضرورى و قطعى خود و نيز تقدّر و خصوصيات وجودى خود را از امرى يا امورى مقدم بر خود گرفته است.(9) اصل عليت عمومى و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جميع وقايع و حوادث جهان حكم‏فرماست و هر حادثى، ضرورت و قطعيت وجود خود و نيز شكل و خصوصيت زمانى و مكانى و ساير خصوصيات وجودى‏اش را از علل متقدمه خود كسب كرده است و يك پيوند ناگسستى ميان گذشته و حال و استقبال ميان هر موجودى و علل متقدمه او هست».(10)

اما علل موجودات مادى تركيبى، فاعل و ماده و شرايط و عدم مانع است كه هر يك تأثير خاص بر آن دارند و مجموع اين تأثيرها، قالب وجودى خاصى را شكل مى‏دهند. اگر تمام اين علل و شرايط و عدم مانع، كنار هم گرد آيند، علت تامه ساخته مى‏شود و معلول خود را ضرورت و وجود مى‏دهد كه از آن در متون دينى به «قضاى الهى» تعبير مى‏شود. اما هر موجودى با توجه به علل و شرايط خود قالبى خاص دارد كه عوارض و ويژگى‏هاى وجودى‏اش را مى‏سازد و در متون دينى از آن به «قدر الهى» تعبير مى‏شود.

با روشن شدن معناى قدر، امكان فهم حقيقت شب قدر نيز ميسر مى‏شود. شب قدر شبى است كه همه مقدرات تقدير مى‏گردد و قالب معين و اندازه خاص هر پديده، روشن و اندازه ‏گيرى مى‏شود.

به عبارت روشن‏تر، شب قدر يكى از شب‏هاى دهه آخر ماه رمضان است. طبق روايات ما، يكى از شب‏هاى نوزدهم يا بيست و يكم و به احتمال زيادتر، بيست و سوم ماه مبارك رمضان، است.(11) در اين شب - كه شب نزول قرآن به شمار مى‏آيد - امور خير و شر مردم و ولادت، مرگ، روزى، حج، طاعت، گناه و خلاصه هر حادثه‏اى كه در طول سال واقع مى‏شود، تقدير مى‏گردد.(12) شب قدر هميشه و هر سال تكرار مى‏شود. عبادت در آن شب، فضيلت فراوان دارد و در نيكويى سرنوشت يك ساله بسيار مؤثر است(13) در اين شب تمام حوادث سال آينده به امام هر زمان ارائه مى‏شود و وى از سرنوشت خود و ديگران با خبر مى‏گردد. امام باقر(ع) مى‏فرمايد:
«انه ينزل فى ليلة القدر الى ولى الامر تفسير الامور سنةً سنةً، يؤمر فى امر نفسه بكذا و كذا و فى امر الناس بكذا و كذا؛ در شب قدر به‏ولى امر(امام هر زمان) تفسير كارها و حوادث نازل مى‏شود و وى درباره خويش و ديگر مردمان مأمور به دستورهايى مى‏شود».(14)

پس شب قدر شبى است كه:

1. قرآن در آن نازل شده است.

2. حوادث سال آينده در آن تقدير مى‏شود.

3 اين حوادث بر امام زمان - روحى فداه - عرضه و آن حضرت مامور به كارهايى مى‏گردد.

بنابراين، مى‏توان گفت شب قدر، شب تقدير و شب اندازه‏گيرى و شب تعيين حوادث جهان ماده است.

اين مطلب مطابق آيات قرآنى نيز مى‏باشد؛ زيرا در آيه 185 سوره مباركه «بقره» مى‏فرمايد: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ»؛ ماه رمضان كه در آن قرآن‏ نازل شده است». طبق اين آيه، نزول قرآن(نزول دفعى) در ماه رمضان بوده است. و در آيات 3 - 5 سوره مباركه دخان مى‏فرمايد: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ» اين آيه نيز تصريح دارد كه نزول [دفعى‏] قرآن در يك شب بوده است كه از آن به شب مبارك تعبير شده است. همچنين در سوره مباركه قدر تصريح شده است كه قرآن در شب قدر نازل شده است.

پس با جمع آيات سه گانه بالا روشن مى‏شود:
1. قرآن در ماه رمضان نازل شده است.
2 قرآن در شبى مبارك از شب‏هاى ماه مبارك رمضان نازل شده است.
3. اين شب، در قرآن شب قدر نام دارد.
ويژگى خاص اين شب بر حسب آيات سوره مباركه «دخان» دو امر است:
الف. نزول قرآن.
ب. هر امر حكيمى در آن شب مبارك جدا مى‏گردد.
اما سوره مباركه قدر كه به منزله شرح و تفسير آيات سوره مباركه «دخان» است، شش ويژگى براى شب قدر مى‏شمارد:
الف. شب نزول قرآن است(إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ)
ب. اين شب، شبى ناشناخته است و اين ناشناختگى به دليل عظمت آن شب است(وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ)
ج. شب قدر از هزار ماه بهتر است.(لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ)
د. در اين شب مبارك، ملائكه و روح با اجازه پروردگار عالميان نازل مى‏شوند(تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ) و روايات تصريح دارند كه آنها بر قلب امام هر زمان نازل مى‏شوند.

ه. اين نزول براى تحقق هر امرى است كه در سوره «دخان» بدان اشاره رفت(مِنْ كُلِّ أَمْرٍ) و اين نزول - كه مساوى با رحمت خاصه الهى‏بر مومنان شب زنده دار است - تا طلوع فجر ادامه دارد(سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ)
و. شب قدر، شب تقدير و اندازه‏گيرى است؛ زيرا در اين سوره - كه تنها پنج آيه دارد - سه بار «ليلة القدر» تكرار شده است و اين نشانه اهتمام ويژه قرآن به مسئله اندازه‏گيرى در آن شب خاص است.
مرحوم كلينى در كافى از امام باقر(ع) نقل مى‏كند كه آن حضرت در جواب معناى آيه«إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ» فرمودند: «آرى شب قدر، شبى است كه همه ساله در ماه رمضان و در دهه آخر آن، تجديد مى‏شود. شبى كه قرآن جز در آن شب نازل نشده و آن شبى است كه خداى تعالى درباره‏اش فرموده است: «فيها يفرق كل امر حكيم؛ در آن شب هر، امرى با حكمت، متعين و ممتاز مى‏گردد». آن گاه فرمود: «در شب قدر، هر حادثه‏اى كه بايد در طول آن سال واقع گردد، تقدير مى‏شود؛ خير و شر، طاعت و معصيت و فرزندى كه قرار است متولد شود يا اجلى كه قرار است فرارسد يا رزقى كه قرار است برسد و...».(15)

پى‏نوشت:

1. قاموس قرآن، سيد على اكبر قرشى، ج‏5، ص 246 و 247
2. همان، ص 248.
3. الميزان، سيد محمد حسين طباطبايى، ج‏12 ص 150 و 151.
4. همان، ج‏19، ص 101.
5. انسان و سرنوشت، شهيد مطهرى، ص 52.
6. المحاسن البرقى، ج‏1، ص 244.
7 بحار الانوار، ج‏5، ص 122.
8. الميزان، ج‏19، ص 101 - 103
9. انسان و سرنوشت، ص 53
10. همان، ص 55 و 56
11. اقبال الاعمال، سيد بن طاووس، تحقيق و تصحيح جواد قيومى اصفهانى، ج‏1، ص 312 و 313 و 374 و 375
12. الكافى، كلينى، ج‏4، ص 157
13. المراقبات، ملكى تبريزى، ص، 237 - 252
14. الكافى، ج‏1، ص 248
15. الميزان فى تفسير القرآن ج: 20 ص: 382؛ بحث روايى ذيل سوره مباركه قدر.

سيد سعيد لواسانى‏

نکاتی در مورد شب قدر «آیت الله جوادی آملی»



پیرامون شب قدر و سِرّ تبرّع و برجستگی آن و راز تعدّد و کثرت، و رمز تنوع و تحوّل آن و نکته خفا و ابهام، و معنای قَدر و ارزش آن و تأثیر ادراک شب قدر، و نیز برخی دیگر از شئون آن به طور اجمال نکاتی بازگو می‏شود.

یکم: گرچه هر موجود طبیعی در مخزن غیب الهی دارای وجود عقلی است که از آن نشئه تجرّد معقول به مرحله تجسّم محسوس تنزّل می‏یابد:

﴿إنْ من شی‏ء إلاّ عندنا خزائنه وما ننزّله إلاّ بقدرٍ معلوم﴾[۱] و شب قدر نیز از این اصل کلی مستثنی نیست، لذا می‏تواند دارای ارزش نَفْسی باشد، لیکن اَرْج ظاهری آن به حُرْمت مُتَزمِّن آن است که در این زمان خاص نزول یافت و آن قرآن کریم است، همان طور که ارزش مکان به متمکّن آن است؛ لذا خداوند سرّ سوگند به بَلَد مکه را، تمکن و استقرار رسول اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم که در آن متمکّن بود اعلام داشته و چنین فرموده است:

﴿لا ُقسم بهذا البلد٭ وأنت حلٌّ بهذا البلد﴾[۲] بنابراین، یکی از اسرار براعت و برجستگی لیله قدر نزول قرآنِ‏ذوالقدر در آن خواهد بود.

دوم: چون راز براعت زمان همانا حُرمت مُتَزمّن است و تقدیر بر امور از طرف خداوند سبحان دارای حرمت ویژه است و تقدیر امور نیز دارای مراتب گوناگون است و هر مرحله‏ای از آن در زمان خاص ظهور می‏کند لذا تمام آن زمانهای مخصوص از برجستگی والا برخوردار می‏شوند و به عنوان نمونه می‏توان، نیمه‏ماه شعبان و نوزدهم و بیست‏ویکم و بیست‏وسوم ماه مبارک رمضان و نیز برخی دیگر از شبهای وتْر آن را یاد نمود که امور گیتی در این مراحل، جریان تَنْسِیق خود را بازمی‏یابند. البته آن حرمت خاصی که برای شب قدر به پاس نزول قرآن است فقط در شبهای ماه مبارک رمضان خواهد بود.

سوم: برای اینکه تمام روزها و شبهای سال، فیض ظرفیّت چنین رخداد مبارک را ادراک کنند لذا تقدیر امور و نیز تنزل معانی قرآن و مفاهیم عالی آن برابر ماههای قمری توزیع شده است تا با تنوع و تحوّل همراه باشد و تمام شبهای سال از جهت گردش جام تقدیر و کأس تنزیل و مُناوَله آن بهره‏مند گردند و فیض سیّال الهی راکد نگردد، و اگر برابر سال شمسی تنظیم می‏شد، چنین اِداره کأسی و چنان مُناوَله‏ای در کار نبود.

چهارم: به منظور فحص بالغ و مراقبت مستمّر و اجتهاد مداوم در سنگر جهاد اکبر، لیله قدر مختفی و روز قدر مخفی شد؛ زیرا ماءالحیاة در هر کوی و برزنی ارزان عرضه نمی‏شود و تاریکی ظلمات از یک سو و جستجوی همرهی‏همراهی چون خضر(علیه‏السلام) از سوی دیگر و تحمل خطرهای گوناگون از سوی سوم مقداری از بهای چنین کالای سترگ است که تا تأدیه نشود دامن آن به کف نمی‏آید.

پنجم: معنای قدر و منزلت شب قدر که بیش از ارج هزار ماه است هرگز به معنای ارزش اعتباری در برخی از دانشهای باید و نباید اعتباری، نخواهد بود، بلکه به معنای ارج وجودی و شدّت درجه هستی است که ارزش دانشهای بود و نبود است نه باید و نباید. البته چنان ارج وجودی که در حکمت نظری مطرح است پشتوانه تدوین قوانین ارزشی باید و نباید فقهی خواهد بود لذا امتثال دستورهای دینی وسیله مناسبی برای تکامل وجودی روح است.

ششم: چون ارزش زمان به مُتَزمِّن است هر اندازه سالکِ واصل، شاهد معنای تقدیر الهی از یک سو و شاهد معارف قرآن کریم از سوی دیگر باشد به همان اندازه شرافت وجودی لیله قدر را تحصیل می‏کند، یعنی همان طور که درجات بهشتِ جاودان به عدد آیات قرآن کریم است، مراحل لیله قدر و درجات وجودی آن نیز در گرو ادراک صحیح حقیقت تقدیر امور الهی از یک سو و معرفت درست معالی و معانی قرآن کریم از سوی دیگر خواهد بود؛ حتی اگر شب قدر مصون از تعدّد عَرْضی و کثرت همتایی باشد؛ زیرا تعدّد مراتب طولی آن محفوظ است.

هفتم: محصول معرفت صحیح مُتَزمِّن و حاصل ادراک درست زمان سبب شدّت وجودی سالک عارف می‏گردد که با آن، طی زمان و زمین میسورش خواهد شد، نمونه‏های فراوانی در قرآن و سنّت معصومین(علیهم السلام) و در تاریخ پیروان راستین قرآن و عترت مشهود است که جریانِ صحابی حضرت سلیمان در آوردن تخت ملکه سبأ از فاصله دور در کمتر از چشم گرداندن ﴿قال الّذی عنده علم من‏الکتاب أنا اتیک به قبل أن یرتدّ إلیک طرفک﴾[۳] از این قبیل است. جناب شعرانی(رضوان‏الله‏تعالی‏علیه)در پایان کتاب «الیواقیت والجواهر فی بیان عقائد الأکابر» که تلخیص «فتوحات مکیه» ابن‏عربی است می‏گوید:
این کتاب را با سپاس الهی در کمتر از یک ماه تألیف کردم و برای همه مباحث آن فتوحات را مطالعه می‏کردم… و هر روز بیش از دوبار همه مجلدات آن را از نظر می‏گذراندم .[۴]

آشنایان به گستردگی آن کتاب عظیم فخیم می‏دانند که مطالعه آن بدون طی زمان، عادتاً میسور نیست.

لازم است توجه شود آنچه به عنوان نمونه یاد شد راجع به شدّت درجه وجودی شاگردان انبیا و امامان معصوم(علیهم السلام) بوده وگرنه مقام وجودی آن ذوات نوری به مراتب بیش از اینها است.

شیخ اشراق(قدّس سرّه) در پایان کتاب «حکمة الاشراق» می‏گوید:
خلاصه آنچه که من در این کتاب نوشته‏ام، شبی از سوی خدای سبحان به من افاضه شد و من آن را آموختم و سپس در طی مدّتی مدید، در این کتاب مبسوط نگاشتم .[۵]

کتاب حکمة الاشراق سهروردی به تعبیر خودش و نیز به تعبیر مرحوم صدرالمتألّهین، قرة العیون اصحاب معارف در مبدأ و معاد است.

او می‏گوید خلاصه این مطالب را خدای متعالی، یک شبه به من آموخت. پس می‏شود که یک شبه ره چندین ساله را پیمود و البتّه هیچ کس مانند رسول الله‏صلی الله علیه و آله و سلم ره شش هزار و اندی آیه را یک شبه طی نکرد.

آیات قرآن کریم، خلاصه جهان تکوین است و هیچ حقیقتی در عالم نیست که قرآن، حاوی آن نباشد و به آن نظر نداشته باشد، خواه بر اساس دلالت ظاهر و خواه بر مبنای دلالت باطن. نه تنها شیخ اشراق، بلکه عدّه دیگری از عرفا و حکمای الهی و اسلامی نیز به این فیض رسیده‏اند. آنها که شاگردان ویژه انبیا و اولیایند، گاهی نسیم نفحات الهی به مشام جانشان می‏رسد، لیکن گرچه خوش می‏درخشد، ولی دولت مستعجل است ودوامی ندارد.
ا
گر رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم یک شبه راه قرآن را پیمود و خزینه الهی را بازدید کرد، شاگردان آن حضرت‏صلی الله علیه و آله و سلم نیز با پیمودن راه آن انسان کامل و بزرگ می‏توانند بسیاری از معارف قرآنی و جهان بینی را یک شبه بفهمند و بیابند. این راه به روی انسانهای سالک بسته نیست، لیکن شرطش آن است که:
بدادم عقل را ره توشه از می ٭٭٭٭ به شهر هستی‌اش کردم روانه

اگر این خودِ ظاهری به میخانه رفت و لعل ناب بجوش آمد و انسان، از راه دل سفر کرد و در معرفت نفس کوشید، می‏تواند شب قدری داشته باشد و بخشی از انوار الهیّه را اجمالاً بیابد که تفصیلش کتابی باشد.

همانطور که اصل حقیقت قرآن بدون حجاب، مشهودِ پیامبر اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم و نیز کسی که به منزله جان پاک آن حضرت است می‏باشد و برای انسانهای عادی در حجابهای لفظ و مفهوم ذهنی و وجود مثالی یا برتر از آن ظهور می‏کند، روزی نیز که تأویل قرآن محقّق می‏گردد وبهشت که درجات آن به عدد آیات قرآن است، به چهره اولیای الهی گشوده می‏شود، حقیقت اهل بیت(علیهم السلام) که همان حقیقت قرآن است و هرگز از یکدیگر جدا نمی‏گردند، بدون حجاب، برای خودشان روشن است و در پرده حجابهای گوناگون، برای سایر اهل بهشت که در معنا اهل قرآن بوده‏اند ظهور می‏کند.

شاید از همین جهت است که شعرانی در «یواقیت» از محی‏الدین و شیخ ابن‏ابی منصور نقل می‏کند که اصل شجره طوبی در منزل امام علی بن ابی طالب(علیه‏السلام) است چون درخت طوبی حجاب مظهر نور فاطمه زهرا(علیهاالسلام) است و هیچ خانه و مکان و درجه‏ای از درجات بهشتهای هشت‏گانه نیست مگر آنکه در آنجا، فرعی از شجره طوبی است.

بخش مهمّی از فیوضات معنوی و الهی، طبق بیان قرآن کریم، در شب افاضه شده است. تنزّل قرآن در شب پربرکت و مبارک قدر است ﴿إنا أنزلناه فی لیلة القدر﴾[۶] ، ﴿إنا أنزلناه فی لیلة مبارکة﴾ ،[۷] إسراء و معراج انسان کامل نیز در شب است: ﴿سبحان الذی أسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام إلی المسْجد الأقصی الذی بارکنا حوْله﴾[۸] .

موسای کلیم(علیه‏السلام) نیز شبانه در محضر خداوند به ضیافت و مهمانی می‏رود. ﴿وواعدنا موسی ثلاثین لیلة وأتممناها بعشْرٍ فتمّ میقات ربه أربعین لیلة﴾[۹] چهل شب، مهمان خداوند بود و از فیوضات الهی بهره‏مند گردید، که تورات نیز از آن جمله است. گرچه انسان در روز، هم در محضر خداست ولی فیض شب، بهره خاصّی است که نصیب انسان می‏شود. حضور و توجّه و تمرکز انسان در شب زیاد است و همین سبب قوّت و ازدیاد فیض می‏شود.

نشئه زنده‏داری شب و مناجات و دعا و خضوع شب، نشئه خاصّی است که باخضوع و مناجات و ذکر روز فرق دارد ﴿إن ناشئه اللیل هی أشدّ وطأً وأقوم قیلاً﴾[۱۰] وبه همین جهت است که خداوند به رسول خود فرمود: ﴿ومن اللیل فتهجد به‏نافلةلَکَ عسی أنْ یبْعثک ربک مقاماً محموداً﴾[۱۱] سحر خیز باش و شب راازدست‏مده؛ زیرا که نافله شب، خضوع و حضور شب، بعثت تازه‏ای است برای تو و اگر می‏خواهی که به مقامی والا و محمود مبعوث شوی، شب را رهانکن.

یکی از بیانات امام یازدهم، حسن بن علی(علیهما السلام) که استاد علاّمه طباطبایی(رضوان الله تعالی علیه) آن را بسیار پرفروغ و روشن و از غُرَر احادیث می‏دانستند این است که فرمودند: «إن الوصول إلی الله عزوجلّ سفر لایدرک إلا بامتطاء اللیل»[۱۲] اگرچه همه روایات اهل بیت(علیهم السلام) نور است، ولی در بین سخنان آن بزرگان، بعضی نورانی‏ترند و از غرر روایات شمرده می‏شوند و این روایت شریفه نیز از همان سنخ است.

آن حضرت(علیه السلام) می‏فرماید که سیر به سوی الله و حرکت به سمت خدا، سفری است که جز با زنده داشتن شب میسّر نیست. با مرکب روز که سبح طویل دارد: ﴿إن لک فی النهار سبحاً طویلاً﴾[۱۳] نمی‏شود این سفر سنگین را طی نمود. باید شب را مرکب پرتوان خود در این سفر الهی قرار داد.

تلاوت قرآن و خضوع در حضور خداوند، و محاسبه اعمال گذشته و تصمیم قطعی برای آینده، در دل شب تار میسّرتر است و لذا مردان الهی حدّاکثر بهره را از شب می‏برند، «عُمّار اللّیل ومَنار النّهار»[۱۴] ، «امّا اللیل فصافّون أقدامهم، تالین لأجزاء القرآن»[۱۵] ، «طوبی لنفسٍ… وهَجَرَتْ فی اللیل غُمْضَها» ،[۱۶] «إنّ داود(علیه‏السلام) قام فی مثل هذه الساعة من اللیل… » .[۱۷]

استاد حکیم، الهی قمشه‏ای(رضوان الله علیه) که اهل معنا و تهجّد و عرفان بود، چنین سروده است:
چه خوش است یک شب بکشی هوی را ٭٭٭٭ به خلوص خواهی زخدا خدا را
به حضور خوانی ورقی ز قرآن ٭٭٭٭ فکنی در آتش کتب ریا را
شود آنکه گاهی بدهند راهی ٭٭٭٭ به حضور شاهی چو من گدا را


*- کتاب تفسیر موضوعی جلد ۱ (قرآن در قرآن) ، حضرت آیت الله جوادی آملی ، ص ۷۷

پاورقی:ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ سوره حجر، آیه ۲۱/
۲ ـ سوره بلد، آیات ۱ و ۲/
۳ ـ سوره نمل، آیه ۴۰/
۴ ـ ص ۲۰۱/
۵ ـ حکمةالاشراق، ص ۴۰۳، نقل به مضمون.
۶ ـ سوره قدر، آیه ۱/
۷ ـ سوره درخان، آیه ۳/
۸ ـ سوره إسراء، آیه ۱/
۹ ـ سوره اعراف، آیه ۱۴۲/
۱۰ ـ سوره مزمّل، آیه ۶/
۱۱ ـ سوره إسراء، آیه ۷۹/
۱۲ ـ بحار، ج ۷۸، ص ۳۷۹، ح ۴/
۱۳ ـ سوره مزمّل، آیه ۷/
۱۴ ـ نهج البلاغه: خطبه ۱۹۲، بند ۱۳۶/
۱۵ ـ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳/
۱۶ ـ همان، نامه ۴۵، بند ۳۰/
۱۷ ـ همان، حکمت ۱۰۴/

منبع سایت بازیاب


۱۳۸۹ شهریور ۴, پنجشنبه

مسیح انسان است یا خدا؟






سرشت مسیح چیست؟
چه جایگاهی دارد؟
آیا انسان است یا خدا؟
یا هر دو؟
نقش او در تثلیث مقدس چیست؟
بحث مسیح شناسی به این سوال ها و سوالات دیگری که در پی اینها مطرح می شود پاسخ می گوید. این بحث از مهم ترین مباحث الهیات مسیحی است.

عهد عتیق آمدن مسیح را وعده می دهد و یهودیان در انتظار این شخصیت بوده اند، عهد جدید و قرآن نیز از آمدن این موعود خبر می دهند. با این حال شخصیت این موعود در این ۳ کتاب و در اذهان پیروان آنها بسیار متفاوت است. بنی اسرائیل منتظر انسانی بوده اند که هیچ گونه جنبه الهی ندارد. شخصیت این موعود در بخش هایی از عهد جدید تقریباً منطبق بر همان مسیح عهد عتیق است؛ اما در بخش های دیگر آن جنبه الهی یافته است. مسیح قرآن نیز صرفاً یک انسان است و هیچ بهره ای از الوهیت ندارد. این نوشتار به مقایسه مسیح شناسی عهد جدید و قرآن می پردازد.

عهد جدید را می توان به لحاظ مسیح شناسی به دو بخش تقسیم کرد. کتاب های عهد جدید یا مسیح را صرفاً یک انسان می دانند، یا او را موجودی ازلی و دارای شان الوهی به شمار می آورند. سه انجیل نخست، یعنی متی، مرقس و لوقا که به لحاظ یکسانی ساختار و محتوا اناجیل همنوا خوانده می شوند و نیز کتاب اعمال رسولان و دو رساله منسوب به پطرس و رساله های یعقوب و یهودا و مکاشفه یوحنا، بخش نخست را تشکیل می دهند. انجیل و رساله های یوحنا و رساله های پولس نیز بخش دوم را می سازند. از آنجا که مهم ترین قسمت بخش نخست، اناجیل همنوا هستند و نویسنده کتاب اعمال رسولان همان لوقا، یعنی نویسنده انجیل سوم است و چند رساله دیگر این بخش بسیار کوتاه هستند، از مسیح شناسی این بخش با عنوان «مسیح اناجیل همنوا» و از بخش دیگر با عنوان «مسیح نوشته های پولس و یوحنا» نام می بریم.

● مسیح اناجیل همنوا

در این بخش مسیح صرفاً یک انسان است و هیچ اثری از الوهیت در او وجود ندارد؛ به گونه ای که اگر کسی از بخش دیگر عهد جدید هیچ خبری نداشته باشد و فقط این بخش را مطالعه کند، هرگز الوهیت مسیح، در هیچ مرتبه و درجه ای، به ذهنش خطور نمی کند. البته بسیاری از عالمان الهیات مسیحی فقراتی از این بخش را به گونه ای تفسیر کرده اندکه بعدی فراانسانی به مسیح می بخشد؛ اما این تفسیرها با تکیه بر بخش دیگر و بر این اساس صورت گرفته اند که کل مجموعه یک کتاب است و یک الهیات را بیان می کند ولی اگر کسی از این اصل دست بردارد و هر بخش را به صورت مجزا در نظر آورد، هرگز نمی تواند بخش نخست را این گونه تفسیر کند.در این بخش او «پسر خدا» خوانده شده است؛ اما این تنها عنوانی تشریفی است؛ چرا که در هنگام تولد او خبر داده می شود که او بعدها چنین عنوانی خواهد یافت. بنابراین «پسر خدا» خوانده شدن حضرت عیسی(ع) عنوانی ازلی نیست؛ بلکه از این جهت که بدون پدر و به قدرت خداوند به وجود آمده است، مردم او را پسر خدا می نامند، کما اینکه در همین بخش وقتی اجداد حضرت عیسی شمرده می شوند هنگامی که به آدم می رسد، او نیز پسر خدا خوانده می شود. این عنوان در بخش دیگر عهد جدید بسیار زیادتر و البته با معنایی بسیار متفاوت با این بخش به کار رفته است.

عنوان دیگری که در این بخش بسیار درباره مسیح به کار رفته، عنوان «پسر انسان» است. این عنوان تنها در اناجیل آمده و عمده موارد آن در اناجیل همنوا و شمار معدودی نیز در انجیل چهارم به چشم می خورد. در مجموع در اناجیل همنوا ۷۲ بار و در انجیل چهارم ۱۳ بار این عنوان به کار رفته است. نکته جالب در این باره آن است که در اکثریت این موارد در اناجیل، خود حضرت عیسی این عنوان را برای خود به کار برده است. در حالی که این نسبت درباره عنوان «پسر خدا» برعکس است.

پس رفته، همه امت ها را شاگرد سازید و ایشان را به اسم اب و ابن و روح القدس تعمید دهید (متی ۱۹:۲۸).

اما در اینجا این سه صرفا در کنار هم به کار رفته اند و این دلالت بر الوهیت نمی کند. در قرآن اطاعت خدا در کنار اطاعت پیامبر و اولوالامر قرار گرفته، در حالی که هیچ مسلمانی تاکنون الوهیت پیامبر را از آن استنباط نکرده است.

● مسیح شناسی پولس و یوحنا

در بخش دیگر عهد جدید، یعنی انجیل چهارم و رساله های پولس و یوحنا، وضع به گونه ای دیگر است. در این بخش چنان الوهیت عیسی نمایان و برجسته است که تعابیر مشعر بر انسانیت عیسی در این بخش، حتما در سایه قرار می گیرند و تفسیر و توجیه می شوند. در این بخش مسیح یک موجود ازلی است:

در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود... همان در ابتدا نزد خدا بود (یوحنا، ۱:۱ـ۲).

او خداست: «کلمه خدا بود» (یوحنا، ۱:۱)؛ «من و پدر، یک هستیم» (یوحنا، ۳۰:۱۰)؛ «کسی که مرا دید پدر را دیده است» (یوحنا، ۹:۱۴)؛ « و یقین کنید پدر در من است و من در او» (یوحنا ۳۹:۱۰)؛ «پس همین فکر در شما باشد که در مسیح عیسی نیز بود که چون در صورت خدا بود، با خدا برابر بودن را غنیمت نشمرد، لیکن خود را خالی کرده، صورت غلام را پذیرفت و در شباهت مردان شد» (فیلپیان، ۵:۲ـ۷).

در این بخش نیز او «پسر خدا» خوانده شده؛ اما با معنایی کاملا متفاوت: «پسر یگانه که در آغوش پدر است، همان او را ظاهر کرد» (یوحنا، ۱۸:۱)؛ «زیرا خدا جهان را این قدر محبت نمود که پسر یگانه خود را داد تا هر که بر او ایمان آورد، هلاک نگردد» (یوحنا، ۱۶:۳).

پس این پسر از قبل بوده است و اوست که خدا را ظاهر می کند و او با خدای پدر هم ذات است: «من و پدر، یک هستیم» (یوحنا، ۱۳:۱۰).

بنابراین «پسر خدا» بودن مسیح در عهد جدید به دو معناست: در نوشته های پولس و یوحنا به معنای هم ذات بودن با خداست؛ در حالی که در نوشته های دیگر معنایی تشریفی دارد و به معنای انسان مقرب خدا و مانند آن است اما مسیحیان اغلب دومی را طبق اولی تفسیر می کنند:

ما مسیحیان انکار نمی کنیم که در کتاب مقدس برخی از آیات درباره پسربودن مسیح وارد شده که به ذهن جاهل می آورد که او پایین تر از پدر است، ولیکن هرگاه توجه کنیم، همان طور که در تورات و کتاب انبیا وارد شده که مسیح دو طبیعت الهی و بشری دارد، این ما را نسبت به جمع بین پسربودن ازلی و این آیات از کتاب قادر می سازد. از آنجا که مسیح، هم انسان و هم خداست، به آن چیزی نسبت داده شده که بر ناسوتش صدق می کند، مانند گفته او «از سفر خسته شدم» و گفته او «خدایا، خدایا، چرا مرا ترک کردی» و هیچ یک از اینها دلیل بر ضدلاهوت او نیست... بلکه قصد در کتب وحی، تمیز بین ناسوت و لاهوت است.

این تفسیر در سده های نخست مسیحی مقبول افتاد و در واقع مسیح شناسی «پولس ـ یوحنا» رسمیت یافت و به این ترتیب، مسیح شناسی اناجیل همنوا به دست فراموشی سپرده شد یا به گونه ای تفسیر گشت.

● مسیح شناسی قرآن

قرآن در آیات متعددی به شخصیت حضرت مسیح می پردازد. از این آیات دو مطلب به دست می آید: یکی رد مسیح شناسی رایج و رسمی مسیحیت و دیگر مسیح شناسی خاص قرآن.

قرآن درباره رد مسیح شناسی رایج مسیحی می گوید مسیح خدا نیست: به راستی کسانی که می گویند خدا همان مسیح، پسر مریم است، کافر شده اند. بگو اگر خدا بخواهد مسیح پسر مریم و مادرش و اهل زمین همه را نابود کند، چه کسی می تواند او را باز دارد؟ (مائده ۱۷:۵)

به راستی کسانی که گفتند خداوند همان مسیح پسر مریم است، کافر شدند، حال آنکه مسیح می گفت ای بنی اسرائیل، خداوند را که پروردگار من و پروردگار شماست، بپرستید که هرکس به خداوند شرک آورد، بهشت را بر او حرام می گرداند و سرانجام او دوزخ است... به راستی کسانی که گفتند خداوند یکی از سه تاست کافر شده اند و خدایی جز خداوند یگانه نیست (مائده ۷۲:۵ـ۷۳).

مسیح، پسر خدا نیست و حتی به صورت تشریفی سزاوار نیست که پسر خدا خوانده شود:

و یهودیان می گویند عزیز پسر خداست و مسیحیان می گویند مسیح پسر خداست. این سخنی است [باطل] که به زبان می آورند (مائده ۷۲:۵ـ۷۳).

قطعا یهودیان هیچ کس را به معنای واقعی پسر خدا نمی نامیده اند اما قرآن کاربرد تشریفی این عنوان را نیز مجاز نمی شمارد. همچنین در آیه ای دیگر از یهود و نصارا نقل می کند که آنان خود را پسران خدا شمرده اند. قرآن این عمل آنان را رد می کند و می گوید شما مخلوق خدا هستید (مائده ۱۸:۵) و حال آنکه ایشان قطعا خود را به معنای واقعی پسر خدا نمی دانستند.

ویژگی های اثباتی مسیح قرآن از این قرار است:

او بنده خداست: «گفت من بنده خدا هستم» (مریم ۳۰:۱۹)؛ «مسیح و فرشتگان مقرب هرگز ابا ندارند که بنده خدا باشند و هر کس از پرستش او ابا داشته باشد و کبر بورزد، به زودی همگی آنان را [برای حسابرسی] نزد خویش گرد می آورد» (نساء ۱۷۲:۴).

او مخلوقی از مخلوقات خداست: «شأن عیسی برای خدا چون شأن آدم است که او را از خاک آفرید؛ سپس به او گفت موجود شو و بی درنگ موجود شد» (آل عمران ۵۹:۳)؛ «مریم گفت پروردگارا، چگونه مرا فرزندی باشد ... گفت خداوند بدین سان هرچه را بخواهد می آفریند و چون اراده او به کاری تعلق گرفت، به آن می گوید موجود شو و بی درنگ موجود می شود» (آل عمران ۴۷:۳).

او پیامبری از پیامبران خداست: «مسیح پسر مریم جز پیامبری نیست که پیش از او هم پیامبرانی آمده بودند» (مائده ۷۵:۵)؛ «جز این نیست که مسیح عیسی بن مریم پیامبر خداست» (نساء ۱۷۱:۴)؛ «او [(عیسی)] گفت ... خدا به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است» (مریم ۳۰:۱۹)؛ «او [(عیسی)] پیامبری است به سوی بنی اسرائیل» (آل عمران ۴۸:۳).

تولد او معجزه آسا بود: «چنین بود که فرشتگان گفتند ای مریم، خداوند تو را به کلمه خویش که نامش عیسی مسیح فرزند مریم است و در دنیا و آخرت آبرومند و از مقربان است، بشارت می دهد. او در گهواره و در میانسالی با مردم سخن می گوید و از شایستگان است. [(مریم)] گفت پروردگارا، چگونه مرا فرزندی باشد حال آنکه دست هیچ بشری به من نرسیده است، گفت خداوند بدینسان هرچه را بخواهد می آفریند...» (آل عمران ۴۶:۳).

خدا به او معجزاتی داده است: «من از سوی پروردگارتان برای شما معجزه ای آورده ام که از گل برای شما چیزی به هیات پرنده می سازم و در آن می دمم و آن به اذن الهی پرنده می شود و به اذن الهی نابینای مادرزاد و پیس را شفا می دهم و مردگان را زنده می کنم و از آنچه می خورید و در خانه هایتان ذخیره می کنید به شما خبر می دهم» (آل عمران ۴۹:۳).

او «کلمه الله» است: «جز این نیست که مسیح عیسی بن مریم ... کلمه اوست ...» (نساء ۱۷۱:۴)؛ «فرشتگان گفتند ای مریم، خداوند تو را به کلمه خویش ... بشارت می دهد». (آل عمران ۴۵:۳) مفسران مسلمان می گویند از این جهت عیسی کلمه الله نامیده شده که مستقیما با سخن «موجود شو» خدا به وجود آمده (آل عمران ۴۷:۳) و برخی از اسباب عادی را نداشته است؛ پس مقصود از «کلمه» همان «کن = موجود شو» است.

پس بنا بر مسیح شناسی قرآن، مسیح یک انسان است و هیچ گونه جنبه الوهی ندارد. هرچند از جهاتی با دیگر انسان ها متفاوت است. برای مثال، او بدون پدر متولد شده است اما قرآن می گوید عیسی از این جهت بالاتر از آدم نیست که بدون پدر و مادر خلق شده است. همچنین او معجزات شگفت آوری ارائه کرده است اما سایر پیامبران نیز به اذن خداوند چنین کرده اند.

بنابراین باید چنین نتیجه بگیریم که مسیح شناسی عهد قدیم و اناجیل همنوا و قرآن به هم نزدیک است و اگر تفاوتی نیز به چشم می خورد، تنها در عنوان یا نامگذاری است. در این ۳ مسیح شناسی، عیسی از مرزهای انسانیت فراتر نمی رود، برخلاف مسیح شناسی پولس و یوحنا که در آن مسیح از این مرز فراتر رفته با خدا همذات و با او برابر می شود.

حال اگر بخواهیم مسیح شناسی قرآن را با مسیح شناسی عهد جدید مقایسه کنیم، باید بگوییم عهد جدید دو مسیح شناسی دارد؛ یکی از آنها با مسیح شناسی قرآن نزدیک است و دیگری کاملا مغایر با آن است و قرآن آن را کفر می شمارد.کسانی قائل به این رای شده اند که بر ظاهر کتاب و سنت تاکید می کرده اند.

اما اینکه نویسنده فوق تاریخچه این مبحث را به قرن دوم بازمی گرداند، به اعتقاد امامیه نادرست است؛ چرا که در خطبه اول نهج البلاغه این موضوع مطرح و نظریه صفات رد شده است.

بنابراین طرح نظریه صفات، در تاریخ کلام اسلامی امری عادی بوده و هیچ نیازی به جست وجوی منشا خارجی نیست.

● جمع بندی

هر دو سنت اسلام و مسیحیت بر توحید تاکید می ورزند. با این حال به نظر می رسد آموزه تثلیث مسیحی با توحید ناسازگار است و همین امر باعث شده که عالمان الهیات مسیحی برای جمع بین توحید و تثلیث تلاش کنند. قرآن تثلیث مسیحی را مردود می شمارد و برخی از مسیحیان قائل شده اند که آنچه قرآن رد می کند تثلیث رایج مسیحی نیست اما شواهد متعددی نشان می دهد که قرآن همان تثلیث مسیحیت رایج را رد می کند. برخی منشا نظریه صفات اسلامی را نظریه تثلیث مسیحی دانسته اند؛ اما به نظر می رسد برداشت نظریه صفات ظاهر قرآن برای ظاهرگرایان مسلمان، امری طبیعی بوده باشد و نیاز به منشا خارجی نداشته است.



منبع: درآمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت
عبدالرحیم سلیمانی اردستانی
روزنامه تهران امروز

۱۳۸۹ شهریور ۲, سه‌شنبه

عکسی از هابل از یک روح سرگردان در فضا


تلسکوپ فضایی هابل عکسی را از یک سحابی تهیه کرده که بسیار اسرارآمیز بوده و شبیه به یک روح سرگردان در فضا است.

به گزارش خبرگزاری مهر، هابل این عکس را از سحابی IRAS 05437+2502 واقع در صورت فلکی ثور تهیه کرده است.
راس این سحابی شبیه به یک V وارونه یا قله یک کوه است و کاملا نورانی به نظر می رسد. از این سحابی نخستین بار در سال 1993 تصویربرداری شده است.
ناسا در خصوص این عکس جدید توضیح می دهد: "این عکس جزئیات بسیار دقیقی از این سحابی را نشان می دهد اما نمی تواند راز نور راس آن را فاش کند."

۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه

استر و مردخای




در عهد عتیق کتابی تحت عنوان استر (ستاره) وجود دارد که مشتمل بر 10 باب است که بیشترین باب ها مربوط به قصه زندگی دختری است بنام هدسه که دختر فردی بنام آنی حایل است و بعدا استر نامیده می شود.

استر طی ماجراهایی زن اخشورش (خشایارشاه) شاه ایران می شود و با کمک عمویش (مردخای) خشایار شاه را از توطئه ای که برای نابودی شاه بود آگاه می نماید و در نتیجه استر ملکه شاه و دارای مقام و احترامی خاص می شود.هامان بن همد تای اجاجی (از درباریان خشایار شاه) درصدد نابودی قوم یهود و مردخای می افتد ولی استر با استفاده از موقعیتش قوم یهود را از هلاکت و نابودی می رهاند و هامان به غضب شاه گرفتار می شود و از میان برده می شود.
قوم یهود نیز به پاس این اقدام مهم استر" عید فوریم (پوریم) را به یادگار این ماجرا در بین خود سنت کرده و این عید جزء اعیاد همیشگی و رسمی آنها می شود.
در صفحه 783 عهد عتیق درباره عید پوریم آمده است:
و مردخای این مطالب را نوشته مکتوبات را نزد تمامی یهودیانی که در همه سرزمینهای اخشورش (خشایار شاه) پادشاه بودند از نزدیک و دور فرستاد تا برایشان فرضیه بگذارد که روز 14 و روز 15 ماه آزار (آخرین ماه سال) را سال به سال عید نگاه دارند... از این جهت آن روزها را فور - فوریم (پوریم) نامیدند..
جریان استر و مردخای و هامان و خشایارشاه در تاریخ باستان ایران یک جریان ویژه سیاسی و تاریخ ساز بوده است و اگر اثر آن جریان از دهها قرن قبل بصورت یک سنت و آداب و رسوم" مبتنی بر دین یهود باقی است خود نیز یک جریان سیاسی را می رساند.کلا کتاب تورات که مشتمل بر فصول و ابواب متعدد در پیرامون انبیاء است و در همه جا از انبیاء الهی به بزرگی یاد می نماید" نکات و مسائل تاریخی باستانی را در بر دارد.
داستان استر یکی از این مسائل و جریانات تاریخی می تواند باشد.مورخان و محققان در پیرامون داستان استر و خشایار شاه سخنان و تحقیقات فراوانی کردند و عده ای بر این اعتقادند که کتاب استر و مردخای داستانی ساخته و پرداخته و جدا از تورات است و بعدها وارد تورات شده است.
ولی اینکه چه کسی و چه زمانی اقدام به انجام این کار کرده است نامشخص است.یحیی ذکاء در مقاله ای در این خصوص مطلبی دارد که خلاصه اش از این قرار است (مجله هنر و مردم شماره 11 سال 1342):

یک) عده ای اظهار کرده اند که این داستان یا افسانه ای حماسی (که مملو از نژاد پرستی یهودی بود) برای بیان اساس پیدایش عید پوریم است که جعل و ساخته شده است و به هیچ وجه خصوصیات یک کتاب مذهبی را دارا نیست و حتی برای نمونه یکبار هم ذکری از نام خدا در آن نشده است
دو) در کتاب عهد جدید (انجیل) هرگز مطلبی به کتاب استر استناد نشده و هرگز نامی از او در آن کتاب نیامده است
سه) در کتاب مزامیر که درباره قهرمانان عهد عتیق در 180 سال قبل از میلاد سروده شده است نامی از استر و مردخای نیامده است (حتی به اشاره)
چهار) مارتین لوتر (مصلح مذهبی و موسس فرقه پروتستان) مطلقا آن را جزء کتاب مقدس به حساب نمی آورد
پنج) اسارت یهودیان و کوچ دسته جمعی آنها به ایران در زمان قدرت بابل و پادشاهی بخت النصر است که توسط کوروش آزادی بدست آورده و در زمان داریوش" شهر بیت المقدس بازسازی می شود. حکومت خشایارشاه (486 - 465 ق م) و وقوع داستان استر با اسارت مردخای که به ایران آمده نزدیک به 100 سال فاصله دارد.

اما هستند مورخین و دانشمندانی که به راحتی از مسئله نمی گذرند و در مقابل نظرات فوق حرفهایی دارند.از آن جمله نوشته های یاکوب ادوارد پولاک (متولد سال 1818 در یکی از نواحی بوهم و متوفی 8 اکتبر 1891 در وین) است که 2 بار از ایران دیدن کرده است و بار دوم سال 1299 شمسی است که مشاهداتش را در کتابی بنام ایران و ایرانیان (1865) نگاشته است.پولاک در بازدید از آرامگاه استر و مردخای در مقابل شک و تردیدهای نویسندگان پیشین می نویسد: به دلایل زیر در صحت داستان استر و انتساب این گور به او تردیدی نیست:

یک) یهودیان از زمان اسارت بابل" در ایران زندگی می کنند.مشکل است بتوان مطلبی را که به همه قوم و ملتی مربوط می شود به آنان تحمیل کرد.
دو) وصف (داستان نقل شده در تورات) خیمه ها (پرده ها) و غذا در مدخل کتاب" چنان عالی است که به احتمال قوی می توان گفت که نویسنده خود در آنجا و مقام بوده است.
سه) شاهان هخامنشی در شوش اقامت داشتند و این شهر در خوزستان است.در زمستان اقامت در آن دیار بسیار مطبوع است و در عوض در تابستان درنگ در آنجا قابل تحمل نیست.در نتیجه این رسم ایرانی بوده که شاه در کوهستان (ییلاق) چادر می زده و به این منظور در آن حوالی جائی مناسب تر از همدان در دامنه کوه الوند... نمی توان یافت و همدان پایتخت دولت ماد" پایتخت تابستانی دولت هخامنشیان بوده است.پس این احتمال هست که استر به هنگام اقامت در پایتخت تایستانی (ییلاق) مرده باشد و او را در آنجا دفن کرده باشند.
چهار) طبق عادات و رسوم شرقی اصلا غیر عادی نیست که شاه در حال مستی یا از روی هوس دستور کشتن زنی را بدهد و سپس زن دیگری از طبقات عامه مردم را به همسری برگزیند... این هم چنین زنی که در اثر جاذبه تن و با هوش فوق العاده چنان بر وی تاثیر کند که در امور مملکتی هم دارای نفوذ کلام بشود.
پنج) بخاطر همین است که در ماجرای هامان (وزیر اعظم خشایارشاه) که وزیری مقتدر است" وی با همه خانواده اش به عذر اینکه چشمش به همسر سلطان افتاده است به دیار نیستی فرستاده می شوند.چنین داستانهایی همیشه در مشرق زمین امکان تکرار شدن را داشتند...

پولاک در جای دیگری می گوید: درباره موثق بودن این قبرها" عقیده محققان بر آن است که یهودیان همدان بازیچه خیال و تصوری مقدس هستند و روایتی که این دو قبر را گور استر و مردخای قلمداد می کند پایه و ماخذ تاریخی ندارد.البته عبرانیان شهر" هرگز در مورد موثقیت این انتساب شک و تردید به دل راه نداده اند و اعتقاد محکم دارند که در آرامگاه مزبور معجزه هایی رخ می دهد (خاصه در ایام عید پوریم) به نظر آنان حکایتی که در کتاب تورات درباره استر آمده است افسانه نیست بلکه عین واقعیت می باشد و در این شهر و در قصور تابستانی خشایارشاه رخ داده است.
بعضی از نویسندگان" مشکل این مطلب را با یک نظریه اساطیری جواب داده اند و آن را بیان کننده کشاکش های خدایان بابلی و ایلامی می دانند بدین گونه که استر را مطابق با ایشتار و مردخای را مطابق با مردوخ و وشتی و هامان را مطابق با مشتی و هومان (ربة النوع و رب النوع های ایلامی) دانسته اند.
بنظر می رسد که این نظریه با ظاهری روشن و گویا که دارد از یک تلفیق لغوی" پیش داوری گردیده است.در این صورت جواب مطلب را اینگونه هم می توان تعبیر و توجیه نمود: واژه استر از ریشه عشتر که در سامی به معنی ماه و سعد اصغر یعنی نیک بختی کوچک دارد.
در آریایی همان ستاره زهره و ناهید است و در یونان باستان و روم قدیم آفرودیت و ونوس می باشد که نامهای مونث هستند و مردخای از ریشه مردوک به معنی خورشید و معنی سعد اکبر یعنی نیک بختی بزرگ و در آریایی مهر" شمش (شین اول با فتحه)" شمش (شین اول با کسره) و مشتری و در یونان باستان زئوس خدای خدایان و مذکر است.
می توان اینگونه تعبیر نمود که این دو اسم در ورود به ایران تغییر لفظ و شکل داده باشند.از اینگونه اسامی در فارسی بسیار وجود دارد و در سایر زبانها نیز وجود دارد مانند الکساندر یونانی که در ایران هخامنشی اسکندر نامیده می شود و هگمتانه در یونان که به اکباتان تغییر شکل پیدا کرد.به همین منوال عشتر و مردوک به استر و مردخای تغییر صورت یافته اند.
با توجه به موقعیت آرامگاه در گذشته تا حال" و اعتقاد مردمی و قومی به آن مکان و وجود برخی کتیبه ها از گذشته دور و همچنین سردابه ای که گفته می شود گورگاه استر و مردخای می باشد.همچنین سکونت قوم یهود از هزاران سال قبل در همدان خود می تواند دلیلی بر صحت گفته هایی باشد که به اشاره گذشت.


موقعیت بنای آرامگاه و تاریخچه ساختمان:
امروزه ساختمان و محوطه آرامگاه استر و مردخای در ضلع شمالی خیابان دکتر شریعتی (عباس آباد) واقع است.ظاهر بنا ساختمانی است آجری با گنبدی مدور (مانند بناهای اسلامی) گفته می شود قبل از حمله تیمور لنگ به همدان" مدفن استر و مردخای در آرامگاهی بزرگ در میانه گورستان یهودیان همدان بوده است.آن بنا در زمان حمله امیر تیمور صدمه دید و رو به ویرانی گذاشت و تخریب شد.در زمان دولت صفویه اقدام به بازسازی یا تجدید بنای آن کردند و آنچه امروزه هست بنای مانده از همان زمان است.در سفرنامه پولاک چنین نوشته شده است:
آرامگاه استر و مردخای در همدان تنها بنای یادبود ملی ای است که یهودیان در ایران دارند و از قدیمی ترین زمان" یهودیان به زیارت آن آرامگاه می آیند.کر پورتر (جهانگرد انگلیسی) در قرن نوزدهم در همدان از آرامگاه استر و مردخای دیدن کرد و نوشت:
ساختمان بعد از ویران شدن در زمان امیر تیمور" در قرن 17 میلادی یعنی زمان صفویه مجددا بازسازی شده است.توضیح اینکه در قرن 8 هجری قمری ما در جمال الدوله از اتابکان فارس (که نامش حزق بوده است) با همیاری یهودیان همدان اقدام به بازسازی آرامگاه می نمایند.
همان بنا تا سال 1314 شمسی بصورت محقر و تا حدی کثیف و فراموش شده در بالای تپه ای قرار داشته و بنا به گفته معمرین همدان" اطراف آن گورستان یهودیان ساکن همدان بوده و نام گورستان جهود بوده است.پس از احداث خیابان دکتر شریعتی سمت جنوبی گورستان در کنار خیابان واقع" و ارتباط با خیابان می یابد.از همان زمان دفن مردگان ممنوع شد.پس از تسطیح گورها" محوطه تبدیل به فضائی مشجر و پارک گونه شد.

این آرامگاه در ردیف آثار میراث فرهنگی همدان است.در ورودی به فضای آرامگاه" دری است کوتاه در حد یک متر و عرض 80 سانتیمتر از سنگ کرم رنگ قطور و بسیار سنگین (روی در سوراخی وجود دارد که براحتی یک دست از آن عبور می کند و قفل سنتی {کلون} پشت در را باز و بسته می کند) در سنگی بر روی پاشنه خود" یکی در بالا که در حفره سر در فرو رفته و دیگری در زیر که در حفره آستانه قرار دارد می تواند براحتی چرخیده باز و بسته شود.بنظر می رسد تنها یادگار بنای اولیه آرامگاه از گذشته" همین در سنگی زمخت و سنگین باشد.ورود هر ... از آن در باید بصورت خمیده باشد زیرا سر در آن کوتاه است.ساختمان آرامگاه از 2 اتاق و یک سردابه که در زیر کف اتاق دومی است درست شده.
اتاق اول فضائی است در حدود 7 متر طول و به عرض تقریبی 4 متر.در طاقچه ها و قفسه های موجود" کتب اداعیه ویژه دین یهود و برخی وسایل مخصوص عبادت قرار دارد.چند کتیبه سنگی کوچک به خط عبری و زبان عبری و بدون ترجمه در بالای در و دیوارها نصب شده اند.در گذشته توراتی نوشته شده در روی پوست به صورت طومار به عرض تقریبا 50 سانتیمتر در گوشه ای از اتاق قرار داشت.
دو سر طومار به میله چوبی متصل بود.میله های متصل به طومار بصورت عمودی در قابی و نقره کاری قرار داشت.با چرخانیدن یکی از میله ها" طومار از میله ای باز و به میله دیگری پیچیده می شد.نگارنده این مقاله در سال 1350 شمسی این تورات را دیده است.

اتاق بوسیله مدخلی کوتاه به اتاق دوم راه دارد.این فضا با پوشش گنبدی" مسقف است.گورگاه استر و مردخای در سردابه زیر کف همین اتاق واقع است.دو صندوق چوبی به فاصله کمی در جوار هم قرار دارند.گفته می شود هر صندوق در روی یکی از قبرها قرار دارد.در پیرامون صندوق های چوبی مطالبی به خط عبری کنده کاری شده است.در کتاب جغرافیای کامل همدان تالیف رضا خزائل کردستانی در این مورد آمده است:
دیگر کتیبه های صندوق عتیق است که در روی یکی از مزامیر حضرت داوود... نوشته شده با ذکر تاریخ استر 2045 سال قبل.در طرف شرقی صندوق مزبور عبارت زیر به خط و زبان عبری نقش شده که ترجمه آن این است: سفارش زن عفیفه و عاقله و اولاد برجسته و عاقل و حکیمش (جمال الدوله حزقیا و ستام الدوله یشوعا) 3655 تاریخ هبوط آدم.کتیبه دیگری به خط و زبان عبری در پایین صندوق مزبور دیده می شود که یکی از آیات یشعیای نبی است.صندوق متعلق به مردخای سوخته و کلیمیان همدان صندوق موجود فعلی را که نظیر صندوق اصلی پیشین است به استاد عنایت تویسرکانی سفارش داده و ساخته اند و در روی آن نیز به خط و زبان عبری" نسب نامه مردخای تا زمان شاغول که در همدان می زیسته دیده می شود.در فاصله تنگ ما بین دو صندوق" سنگی چون در چاه" که با قفل و زنجیر به کف اتاق محکم شده است وجود دارد.روی سنگ چند سوراخ وجود دارد که می توان از آنجا سردابه و دخمه زیر اتاق را دید و تنها راه ورودی به سردابه همین دهانه است.

گفته می شود استخوانهای استر و مردخای در گورهای داخل دخمه وجود دارند.اصل بنای سردابه و دخمه را می توان به ۲۰۴ سال قبل از میلاد قدمت داد ولی سایر قسمتهای آن بی تردید بارها بازسازی و تعمیر شده اند.
بنا به گفته متصدی آرامگاه سردابه دهلیز گونه ای است به طول ۷ متر و عرض ۳ متر و ارتفاعی در حدود ۵/۲ متر.هرگز کسی نمی تواند به سردابه وارد شود زیرا اجل او فرا رسیده و در دم می میرد.به جز صندوقهای روی قبرها" در آرامگاه چند کتیبه سنگی و گچبری به خط عبری نیز وجود دارد.
مردم همدان عقیده دارند در آرامگاه اشیاء نفیس و عتیقه هایی وجود داشته که به سرقت رفته اند از جمله: کتیبه ای روی سنگ به رنگ یشمی و به خط میخی" تاج استر" نگین بهمن و فرمان آزادی یهود و... را نویسندگان نام برده اند.در کتاب جغرافیایی کامل همدان به دنبال مطلب آرامگاه استر و مردخای است:
آثار و اشیاء قیمتی هم در قسمت فوقانی گنبد بوده" از جمله مجسمه ای از طلای سفید که در حدود ۴۰ سال قبل (۱۲۸۲ شمسی) به سرقت رفته است.کلیمیان همدان در همان زمان به وزارت خارجه تظلم نمودند و در این خصوص پپرونده های متعددی در وزارت خارجه موجود است.همچنین در کتاب خاطرات و اسناد ظهیر الدوله (به کوشش ایرج افشار . انتشارات بنیاد افشار) بطور مفصل در مورد این اشیاء آمده است که خلاصه اش از این قرار است:

ماجرای بردن سنگ قدیم بقعه:
موافق تاریخ یهود و ملل قدیمه" تاج استرو تاج نگین بهمن را که مردخای داده بود با فرمان آزادی یهود" در بقعه مردخای درآویختند و به سنگ یشمی و به خط میخی تاریخ وفات آنها نقل شده و در بالای در مقبره از طرف داخل نصب بوده است.چهار سال قبل (۱۳۱۸ قمری) یکی از فرنگیان ساکن مصر که مذهب یهود داشته و پنهان می کرده است به همدان آمده قریب یک سال ماند.هنگام رفتن" آن سنگ تاریخ را به ۱۰۰ تومان از ماشیخ (خادم مقبره) بطوری دزدی خرید و برد و جای آن را گچ اندود کرد و از انظار مستور داشت.تا پارسال (۱۳۲۱ قمری) (احتمال قوی این ماجرا در سال ۱۳۲۲ قمری اتفاق افتاده است) که یکی از یهودیان همدان ساکن مصر نوشت و نقل قول کرد که آن یهودی اروپایی ساکن مصر که به همدان آمده و سنگ را خریده است و می گوید: من از این سنگ و سایر ذخایر و ودایع مقبره استر و مردخای با خبر بودم.سه سال پیش به همدان برای بدست آوردن چیزی از آنها در محله یهودیان ساکن شدم و گاهی به آنجا می رفتم و خادمش را ملاقات می کردم.سایر اشیاء را نتوانستم بدست بیاورم.آن سنگ را به ۱۸۰ تومان خریدم و آوردم به مصر و در این ایام به ۸۰ هزار لیره مصری فروختم.و یهودیان ایران قدر آن را ندانستند.محتمل است که از تاجها و نگین و... نیز در آن سنگ اثری بوده است که به آنقیمت فروخته شده است.

ماجرای قندیل بقعه (از همان کتاب):
در ماه شوال و ذیقعده" مسیو گروبه (رئیس بانک استقراضی تهران) برای تاسیس بانک به همدان آمد.روزی در مقبره مردخای رفته و در هنگام بیرون آمدن وقتی خواسته بود در میدان جلوی مقبره سوار شود توسط مترجمش به ماشیخ (خادم مقبره) می گوید که این قندیل را تا ۱۰۰ هزار تومان می خرم.شیخ ابوالقاسم و دو مسلمان دیگر آنجا بودند و این را شنیدند.ماشیخ بدبخت به وکلای جماعت یهود می گوید که شخصی این قندیل را به ۱۰۰ هزار تومانمی خرد.آن جماعت احمق می گویند که اگر پا بالای قبر مردخای بلند شود آسمان به زمین می آید.رنود یهود ملتفت شده با خادم" ساخته قندیل را که ذیلا عرض می شود به تدبیری پایین آورده و العلم عنداله که چه شد و چه کردند.

منبع:کتاب دیدنی های همدان
منبع : خدمات وبلاگ نويسان جوان



عالم ذرّ یا روز الست




در مورد عالم ذرّ بین مفسّرین ، محدّثین ، حکما و عرفا مناقشات علمی فراوانی وجود دارد که ذکر نظرات همه آنها در این نامه مقدور نیست. لذا در این نامه تنها به نظر برخی از حکمای مفسّر ــ آن هم به صورت کلّی ــ پرداخته می شود. چرا که ورود به جزئیّات این مسأله ، به معلومات کلامی ، فلسفی و عرفانی بالایی نیازمند است.
خداوند متعال می فرماید:
« وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ. و هیچ چیزی نیست مگر اینکه خزائن آن نزد ماست و ما آن را نازل نمی کنیم مگر به اندازه معلوم و معیّن» ( حجر/21) و می فرماید:
« لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاس‏. ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب آسمانی و میزان نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی شدید و منافعی برای مردم است ...»(حدید/25) باز می فرماید:
« یا بَنی‏ آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْكُمْ لِباساً یُواری سَوْآتِكُمْ وَ ریشاً وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِكَ خَیْر ... . اى فرزندان آدم! ما لباسى براى شما نازل نمودیم كه اندام شما را مى‏پوشاند و مایه زینت شماست؛ اما لباس تقوا بهتر است... .»( الأعراف : 26)
آیه 21 حجر دلالت بر این دارد که همه موجودات ، حقایقی جاویدان نزد خدا دارند ، چون هر چه نزد خداست زوال ناپذیر است. « ما عِنْدَكُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ»(نحل/96) و در آیه 25 حدید بیان فرمود که خداوند متعال همانگونه که کتاب آسمانی را از نزد خود(علم خود) نازل نموده است آهن را هم از نزد خود نازل کرده است.
در آیه 26 اعراف نیز لباس را نازل شده از سوی خود معرّفی نمود. بنا بر این ، حقیقت همه ی اشیاء قبل از ایجاد دنیایی آنها با اسباب و علل دنیایی ، به نحو وجود علمی در مرتبه علم الهی موجود بوده است.
حقایق اشیاء از این مرتبه تنزّل یافته ، مراتب گوناگون وجود را یک به یک طی می کنند تا در نهایت به پایین ترین مرتبه ی عالم ملکوت می رسند. آنگاه از عالم ملکوت با تدبیر و ترتیبی ویژه و به صورت آن به آن و به تدریج به عالم مادّه نازل می شوند.
برای مثال حقیقت یک سیب از علم الهی نازل شده مراتبی را طی نموده به ملکوت سفلی می رسد و آنگاه لحظه به لحظه صورت سیب به مادّه ی موجود در درخت که از خاک گرفته می شود افاضه می شود.
از نگاه افراد عادی چنین به نظر می رسد سیب خودش بزرگ می شود و به سوی فعلیّت خود پیش می رود ؛ امّا از نگاه کسی که از افق ملکوت به عالم مادّه نظاره می کند مادّه ی سیب تنها قبول صورت می کند و این حقیقت ملکوتی سیب است که به اذن الله صورتهای پیاپی را به مادّه افاضه می کند. انسانها نیز چنین پُرسه ای را طی می کنند تا وارد عالم مادّه شده و تکامل پیدا کنند. با این تفاوت که دیگر موجودات هر صورتی را که از جانب ملکوت به آنها افاضه شود به صورت طبیعی قبول می کنند ؛ یعنی تا جایی که موجود قابلیّت دارد صورتها به او افاضه می شوند.
امّا انسان افزون بر این ، در مواردی قابلیّت خود را هم در دست خود دارد ؛ یعنی در مواردی می تواند قابلیّت خاصّی را در خود فراهم کند تا صورت کمالی خاصّی را از عالم ملکوت بگیرد یا بالعکس می تواند قابلیّت موجود خود را معطّل گذارد یا حتّی نابود سازد و در نتیجه خود را از برخی صور کمالی که در حقیقت ملکوتی او وجود دارند محروم سازد.

به تصریح آیات و روایات ، حقیقت ملکوتی همه ی انسانها خدا را می شناسد. چون حقیقت ملکوتی اشیاء ذاتاً عالم به خدا بوده و ربوبیّت حق تعالی را نسبت به خود با تمام وجود ادراک می کند.
خداوند متعال می فرماید:
« وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنی‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ».
« و(به خاطر بیاور) زمانى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ، ذریه آنها را برگرفت ؛ و آنها را بر خودشان گواه ساخت ؛ (و فرمودآیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند:
آرى، گواهى مى‏دهیم. (خدا چنین كرد تا مبادا) روز رستاخیز بگویید:ما از این ، غافل بودیم.»(الأعراف:172)
خداوند متعال در این موطن و قبل از ورود به دنیا ، ذات و حقیقت همه ی انسانها را بر خودشان گواه ساخته و از آنها پیمان گرفته است که جز به ربوبیّت او نگرایند. لذا در عمق وجود همه ی انسانها این ندای الهی و ملکوتی باقی مانده است که از آن تعبیر می شود به ندای فطرت و پیمان فطرت. « ابن مسکان گوید:
از امام صادق(ع) درباره آیه میثاق پرسیدم که آیا این جریان به صورت مشاهده بود؟ امام فرمودند:
آری ، پس معرفت در جان آنها ثابت ماند ولی موطن پیمان را فراموش کردند ؛ و به زودی آن را به یاد آرند. و اگر آن واقعه نبود کسی نمی دانست آفریدگار و روزی دهنده اش کیست؟...»( ترجمه رسائل توحیدی ، علامه طباطبایی ، ص151)
نبی اکرم(ص) فرمودند:
« كُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ فَأَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ وَ یُنَصِّرَانِهِ وَ یُمَجِّسَانِه».
هر نوزادی بر اساس فطرت توحید زاده می شود پس والدینش او را یهودی و نصرانی و مجوسی می کنند.»‏ (بحار الأنوار ، ج‏58 ،ص187 )
زراره گوید:
از امام باقر (ع) در باره آیه«حنفاء للّه غیر مشركین به» پرسیدم؟ امام فرمودند:
حنیف بودن همان فطرتى است كه خدا مردم را بدان سرشته است و آفرینش خدا دگرگونى ندارد و فرمودند: خدا آنها را بر معرفت خود سرشته است .
زراره گوید:
از امام پرسیدم درباره آیه
« وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى ».
امام فرمودند:
خدا فرزندان آدم را تا روز رستاخیز از پشت او در آورد و چون مورچه در آمدند و خود را بدانها شناساند و اگر آن نبود كسى پروردگارش را نمی شناخت. و فرمود:
رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرموده اند: هر نوزاد بر فطرت زاده می شود ؛ یعنی بر این زاده می شود كه خدای عزّوجلّ آفریننده اوست ؛ و چنین است که خدا فرمود:« و اگر از آنها(مردم) بپرسى كه آفریننده آسمانها و زمین کیست؟ البته می گویند خدا.» »( بحار الأنوار ، ج‏64 ،ص 135 )


عالم الست




مقدمه :

جاي هيچ گونه ترديد نيست كه سرچشمه علوم اسلامي از قرآن است ، قرآن در ميان جامعه اي ظاهر شد كه از نظر معلومات خيلي فقير بودند بطوريكه حتي معلومات ناچيز عصر خود را هم نداشتند .
قرآن از يك طرف دعوت به تفكر و تدبر و عبادت است و انديشه هاي خفته را بيدار مي سازد و از طرفي ديگر به دست آن موضوعاتي آشكار مي شود .
در اثناي اين دنيا چيزهاي عجيب و زيبا آفريده شده كه هنوز كشف آن براي بندگان ممكن نيست شايد عالم ذر و يا الست هم همينطور باشد كه مردم تا حدودي از آن بي خبر هستند .

حال با توجه به بعضي تفاسير كه دراختيار داشتيم در مورد عالم الست يا ذر تحقيق كرده و مطالبي درباره آن را بازگو مي كنيم .



ذريه : به معني فرزندان كوچك و كم سن وسال است . اما اغلب به همه فرزندان گفته مي شود .

سوره اعراف آيه ي 172 :

وَ إذْ أَخَذَ رَبُكَّ مِن بَنيِ آدَمَ مِن ظُهُوِرهِم ذُرّيتَهُمْ وأَشْهَدَهُم عَلَي أَنفُسِهِمْ أَلَستُ بِرَبِّكُم قَالوا بَلي شَهِدْنا أَن تتُوُلوا يَومَ القِيَمَهِ إنَّا كنّا عَن هَذا غَفِلينَ .

« وبه ياد آور زماني كه پروردگارت از پشت بني آدم ذريّه آنان را بر گرفت و آنان را گواه بر خودشان ساخت ( و فرمود ) : آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند : چرا ، ما گواهي داديم ( كه تو پروردگار مايي ) ( اين اقرار گرفتن از ذريه ي آدم براي آن بود كه ) تا در روز قيامت نگويند : ما از اين غافل بوديم .
پيام 1 : خداوند توحيد را در فطرت و سرشت انسانها قرار داده است .( اَشهد هم علي أَنفُسَهُم )
پيام 2 : ميثاق فطرت وخداجويي ، براي اتمام حجت بر بندگان است .(أن تقولوايوم القيامه ... )
پيام 3 : انسانها در عمق وجود خويش ، حس خداگرايي را مي جويند ، چون در عالم ذره به آن اعتراف كرده اند .
سوره ي اعراف آيه ي 173 و 174 أَو تَقوُلوُا إِنَّها أََشْرَكَ اباؤُنَا مِن قَبْلُ و كُنَّاذُرِيَّهَ مِّن بَعدِهِم أَنتُهلِكُنَا بِما فَعَلَ المُبطِلوُنَ(173) وَكَذلِكَ نُفَصِّلُل الأَيَتِ و لَعَلَّهُم يَرجِعُونَ (174 )

« ( آن سؤال و جواب را از ذريه ي آدم كرديم ) تا نگوئيد : پدران ما از قبل ، مشرك بودند و ما نيزفرزندان ازپس آنان بوديم ( و ناچار ، راهشان را ادامه داديم ) آيا ما را به خاطر عملكرد اهل باطل ، مجازات و هلاك مي كني ؟ »

و ما اينگونه آيات خويش را روشن مي كنيم ( تا بدانند نور توحيد ، از آغاز درسرشت آنان بوده است ) و شايد يه سوي خداوند ( و فطرت پاك توحيدي ) برگردند .
پيام ها :

1- فطرت خداشناسي ، براي اتمام حجت از سوي خداوند است و چراغ فطرت قدرت نور افشاني بر ظلمات محيط را دارد .
2- جامعه و محيط ، انسان را مجبور نمي كند ( أو تَقوُلوُا )
3- تقليد در اصول دين جايز نيست . ( أَشرك آباءُ نا )
4- گناه و انحراف خود را به دوش ديگران نيفكنيد . (أَشرك آباءُ نا )
5- اطاعت و احترام نيكان ، تا حدي است كه انسان را به شرك نكشند ( ذريّه من بعدهم )
6-شرك ، انسان را به ياوه كاري و هلاكت مي كشاند . ( تهلكنا مبطلون )
7-يات الهي، براي توجه دادن انسانها به ميثاق فطرت وسرشت توحيدي است.( لعلهم يرجعون)
اعتقاد به وجود چنين جهاني در واقع مستلزم قبول يك نوع تناسخ است زيرا مطابق اين تفسير بايد پذيرفت كه روح انسان قبل از تولد فعلي او يك بار ديگر در اين جهان گام گذارده است . و پس از طي دوراني كوتاه و يا طولاني از اين جهان بازگشته است ، و به اين ترتيب بسياري از اشكالات تناسخ متوجه آن خواهد شد .

ولي اگر تفسير دوم آيه 172را بپذيريم هيچيك از اين ايرادها متوجه نخواهد شد زيرا سؤال و جواب و پيمان مزبور يك پيمان فطري بوده است كه الان هم هر كس در درون جان خود آثار آنرا مي يابد و حتي طبق تحقيقات روانشناسان اخيراً حس مذهبي يكي از احساسات اصيل روان ناخودآگاه انساني است ، و همين حس است كه بشر را در طول تاريخ به سوي خداشناسي رهنمون بوده و با وجود اين فطرت هيچگاه نمي تواند به اين عذر كه پدران ما بت پرست بودند توسل جويد . « فطره الله التي فطر الناس عليها » (روم – 30 )

پيمان الست

چگونگي پيمان گرفتن خدا از بني آدم در آيه بيان شده است كه طبق روايات ، پس از خلقت آدم همه فرزندان او به صورت ذرات ريز و باشعور از پشت او بيرون آمده ، مورد خطاب و سؤال الهي قرار گرفتند و به ربوبيت خدا اعتراف كردند . آنها داراي عقل شعور كافي براي شنيدن سخن و پاسخ بودند در اين هنگام از طرف خداوند به آنها خطاب شد ( الستُ بِرَّبِكُم ) سپس همه به صلب و گل آدم برگشتند تا به تدريج و به طور طبيعي به اين جهان بيايند و اين عالم را عالم ذر و آن پيمان را پيمان الست و عالم الست مي گويند بنابراين پيمان مذبوريك پيمان تشريعي به قرارداد خود آگاه ميان انسانها و پروردگار شان بوده است . شايد هم مراد از عالم ذر ، همان عالم استعدادها و پيمان فطرت و تكوين باشد . يعني هنگام خروج فرزندان آدم به صورت نطفه از صلب پدران به رحم مادران كه ذراتي بيش نيستند ، خداوند استعداد و فطرت توحيدي و حقجويي را در سرشت آنها مي نهد و اين سر الهي به صورت يك حس دروني در نهاد و فطرت همه ما به صورت وديعت نهاده مي شود و در مورد پذيرش امانت الهي نيز بايد گفت : كه اين پذيرش قراردادي و تشريفاتي نبوده بلكه پذيرشي است تكويني بر حسب عالم استعداد در عقل و خردشان ، خدا باوري به صورت يك حقيقت خود آگاه نقش مي بندد . خداوند به زبان خلقت از آنان سؤال كرده ، آنان با همين زبان ، پاسخ داده اند . بنابراين همه ي افراد بشر داراي روح توحيدند و سؤالي كه خداوند از آنها كرده به زبان تكوين و آفرينش است و پاسخي كه آنها داده اند نيز به همين زبان اينگونه تعبير ها در گفتگوهاي روزانه نيز كم نيست مثلاً مي گوئيم : « رنگ رخساره خبر مي دهد از سر درون » يا مي گوئيم : « چشمان به هم ريخته او مي گويد ديشب به خواب نرفته است . »

يك روايت :

وقتي به اشياء نظر افكنيم و نظر خود را به طور مجرد و خالص به اين جهت افكنيم كه موجودات صنع و فعل محض خدا هستند و از او منفك و منفصل نمي باشند كه نظر حق واقع همين است . خواهيم ديد كه در تمامي موجودات جز تسليم در برابر خدا و خضوع در برابر اراده ي او و كوچكي و ذلت در برابر كبريائي او و وابستگي به رحمت و و امور ربوبيت او و ايمان به وحدانيت او و هر چه كه بر رسولان خود فرستاده و ديني كه برايشان نازل ساخته و ... جز اينها چيز ديگري وجود ندارد .

و اگر عالم مادي را اصل قرار داده و چيز هاي ديگر را بدان قياس كنيم اين وجودات كه از آن نام برديم با مقايسه ي وجودات عالم مادي « ظل » ( سايه ) اند ، شي هستند و شي نيستند . بناي آيات نيز همين است ( هو الا صل و اشخص الذي له الظل ) زيرا غرض آيات اين است كه ثابت كند تكليف به توحيد تكليفي است چاره ناپذير و روز قيامت در مورد آن پرسش خواهد شد .
ولي اگر حجت خدا را اصل بگيريم و اين عالم مادي را با موجودات مادي اي كه دارد با آن مقايسه كنيم كه اين نيز نظر حقيقي است اين عالم ظل است و جهت خدا يا ( رب متعال ) اصل و داراي ظل است كه اين آيه اشاره به آن دارد ( كل شيء هالك الاوجَههُ ) يعني همه چيز غير از وجه خدا نابود خواهد شد و اين آيه نيز اشاره دارد ( كل من عليها فان و يبقي وجه ربك ) يعني هر چه بر عرصه زندگي است فاني است و تنها وجه پروردگار باقي مي ماند . عياشي از ابو بصير از حضرت صادق ذيل آيه ( فما كانو اليؤمنوا ) روايت كرده كه فرموده :
خدا رسولان را بسوي خلق فرستاد در حاليكه خلايق در صلب مردان و در رحم زنان بودند . هر كس در آن حال تصديق كرد بعداً هم تصديق كرد و هر كس در آن حال تكذيب كرد بعداً نيز تكذيب كرد .
ظاهر اين روايت اين است كه انبياء وابستگي به نطفه هايي داشته كه در صلبها و رحم ها قرار دارد و اين نطفه ها زنده و عاقل و مكلفند ولي همانطور كه در سخنان مربوط به آيه ي ذر گفتيم چنين چيزي را ضرورت رد مي كند . مگر آنكه بگوييم مراد اين است كه عالم ذر چون غير زماني است محيط به اين عالم مادي تدريجي زماني است . و در اين صورت وجود « ذري » وابسته به زماني درون زمان ديگر نيست و علاوه اين محل براي روايت بعيد است .
ظاهر اين روايت اين است كه عالم در محكوم زمان است چون از صلب پدران و رحم مادران سخن مي گويد . در حاليكه عالم ذر بدين معني لازمه اش اين است كه نطفه ها عقل و تكليف داشته باشند كه بطلان آن ضروري است مگر آنكه بگوييم مراد همان عالم ذر غير زماني است ولي اين عمل براي تصحيح روايت عمل بعيدي است .

حسن ختام :

حديثي از پيغمبر اكرم ( ص ) كه درباره ي قرآن مي گويد : قرآن ستارگان درخشاني دارد و برفراز اين ستارگان ، ستارگان ديگري است ، شگفتي هايش پايان نمي گيرد و عجايبش كهنه نمي شود و چراغهاي هدايت و منزل گاههاي حكمت و دانش در آن است .

با اين همه تفاسير مي توان در يافت كه ميل به خدا جويي و سعادت طلبي در فطرت هر انساني گواه روشني بر وجود خالق يكتاست و آن خدايي است كه هيچ چيز را بيهوده نيافريده و مدركي مهم و غير قابل انكار ( عالم الست ) را با هدف گرفتن دليلي براي اثبات حقانيت و موجوديت خود آفريده است

گرد آورندگان : سميه سرائي ، مريم اسماعيل زاده
هاله ميرزايي ، راضيه اميني
به راهنمايي خانم حميده عقبايي

۱۳۸۹ مرداد ۲۸, پنجشنبه

سنگ شرف الشمس


سنگ شرف الشمس


كه شرف الشمس ناميده مي شود در كتاب «جنه الوافيه» مشهور به «مصباح كفعمي» آمده است (مصباح كفعمي كتابي نسبتا" معتبر در ادعيه است).

گفتني است كه مرحوم كفعمي، سند معتبري براي اين مطلب ذكر نكرده و تنها گفته است :
اين حروف شكل اسم اعظم است .
بعد در حاشيه كتاب مي گويد: در بعضي از كتاب هاي علماي شيعه ديدم كه اين شكل از اميرالمؤمنين (ع) نقل شده است . به نظر مي رسد بيان چنين نقلي محكم نيست ; چون سند اين روايت تا اميرالمؤمنين (ع) ذكر نشده است . مرحوم شيخ بهايي هم همين شكل را در كتاب «سر المستتر» با اندكي تغيير آورده است.

البته در كتاب هاي ياد شده اين شكل به «شرف الشمس» ناميده نشده است و احتمالا تشخيص اساتيد علم ختوم و اذكار اين بوده كه اين شكل در شرف شمس - كه نوزدهم فروردين ماه است - نوشته شود كه ساعت خوبي است و باعث تأثير بيشتر اين شكل خواهد بود. براي نوشتن اين شكل يا حك آن بر روي انگشتر، در نوزدهم فروردين سند مكتوبي يافت نشد; اما از برخي بزرگان (مثل مرحوم كشميري) اين مطلب شنيده شده است.

در كتاب «هزار و يك نكته»، نكته 977، تأليف آيت الله حسن زاده آملي نيز مطالبي راجع به اين شكل آمده است.
از سنگ شرف الشمس برای : چشم زخم ، گشايش امور ،برآورده شدن آرزوها ،افزايش رزق و روزي استفاده می گردد.

یک نکته دیگر آنکه :
در روز شرف الشمس شکل شرف الشمس که در پائین آمده است را از ساعت 11 ظهر تا ساعت 23 روی طلا ، عقیق زرد ، پارچه زرد کشیده و یا حک نموده و یا با خط زرد روی کاعذ و یا پارچه می نویسید و دعای آورده شده را خوانده و نوشته و بعد هر حاجتی که از خدا دارید را زیر دعا می نویسید و درقرآن می گذارید انشاالله برآورده می شود.
حاديث معتبردر فضيلت انواع انگشتر و عطر
امام صادق (ع): انگشتر عقيق در دست كنيد كه مبارك است و صاحب آن عاقبتش به خير و نيكي باشد.
:پيامبر (ص هر كه انگشتر عقيق در دست داشته باشد حاجتش بر آورده مي شود
:امام صادق (ع) انگشتر عقيق باعث ايمني در سفر است .
امام صادق(ع): هر كه انگشتر عقيق در دست داشته باشد پريشان نشود و عاقبت كارش ا لبته نيكو باشد .
پيامبر اكرم( ص): انگشتر عقيق در دست كنيد مادامي كه آدم آن را با خود داشته باشد اندوهي به او نمي رسد.
امام علي (ع): دو ركعت نماز با انگشتر عقيق بهتر است از هزار ركعت كه با آن نباشد .
علي بن موسي رضا (ع): انگشتر ياقوت در دست كنيد كه پريشاني را برطرف مي كند.
امام موسي كاظم(ع): انگشتر زرد در دست كنيد كه موجب آساني است و درآن هيچ دشواري نباشد .
امام رضا (ع): انگشتر " زبر جد " در دست داشتن فقر را بتوانگري بدل ميكند و هر كه انگشتري ياقوت زرد در دست كند فقير نشود.
پيامبر (ص) : خداوند عالميان مي فرمايد كه من شرم دارم از دستي كه بسوي من بلند شود به دعا و در آن انگشتر فيروزه باشد پس او را نا اميد بر گردانم .
امام صادق(ع): هر كه انگشتر فيروزه در دست كند دستش فقير نشود.
امام صادق (ع): بد نمي دانم در دست كردن انگشتر حديد را وقتي كه به ديدن كسي رود كه از او ترسد از اهل شر براي آنكه شر او ساكن مي شود و انگشتر حديد شياطين را دور مي كند و بدرستيكه هر كسي كه انگشتر " در " در دست كند با نظر كردن به آن خداوند زيارت يا حج يا عمره در نامه عمل او بنويسد كه ثوابش ثواب پيامبران و صالحان باشد .
امام صادق (ع) : حق تعالي زينت و اظهار نعمت را دوست مي دارد و ترك رينت و اظهار بد حالي را دشمن و دوست مي دارد كه اثر نعمت را در بنده خود بيند به اينكه خود را خوشبو دارد و خانه را نيكو كند.
امام صادق (ع) : نماز كسي كه خوشبو باشد بهتر است از هفتاد نماز كه بي بوي خوش باشد.
پيامبر اكرم (ص): بوي خوش را ترك نكنيد كه ملائكه بوي خوش را مي بويند و در هر روز جمعه البته ترك مكن و هر چه صرف نمايي در بوي خوش اسراف نيست .
امام صادق (ع): هر كه در هر روز بوي خوش بر خود بمالد تا شب عقلش با او باشد .
منقولست كه امام علي(ع) چها رانگشتر در دست مي كردند . انگشتر ياقوت براي شرافت و زينتش . فيروزه براي نصرت و ياريش . حديد براي قوتش و عقيق براي حرز و دفع دشمنان و بلا ها
منبع : حليه المتقين . علامه مجلسي . انتشارات پيمان . چاپ

۱۳۸۹ مرداد ۲۷, چهارشنبه

راز های نا گشوده‌ی اقوام اینکا



امریکای جنوبی مهد اسرار آمیزترین تمدنهای بشری می‌باشد و “اینکا”ها و “مایا”ها را شاید بتوان سرآمد تمام آنها دانست.
البته اقوام های دیگری نیز در امریکای جنوبی و لاتین وجود داشتند که امروزه بصورت معمائی در نزد باستان شناسان و محققان قرار گرفتند مثل ” مویسکا”ها که “اینکا”ها از بازماندگانشان میباشد و البته “مایا”ها نیز قرابت بسیاری با “اینکا”ها داشتند . ” ازتک”ها نیز قدمت بسیاری در امریکای لاتین دارند و همینطور “المک”ها و “ماچیکا”ها نیز سهم بسیاری در امریکای جنوبی دارند .
بناهای عظیم “تایاهواناکو ” در پرو و همچنین اشکالهای هندسی دشت “ناسکا” مکانهای است که به این اقوام نسبت داده میشود . “تیوتی هواکان” را از زبان “المک”ها گرفته اند و این نامی میباشد که “المک”ها بر آن نهادند .
این مطلب را برای این مطرح کردم تا شما عزیزان با پراکندگی قومی در امریکای لاتین اشنا شوید اما تمام این اقوام ها در ائین مذهبی در علم و هنر و از همه بالاتر در اسرار امیز بودند با هم مشترک هستند و تمام این اقوام بازمانده “اینکا”ها میباشند .
کشورهای مکزیک، پرو، کلمبیا، ارژانتین، کاستاریکا و چند کشور دیگر محل‌هائی است که آثار این تمدن بزرگ را هر چند بصورت ویرانه در دل خود دارند.

1
- ” مهاجرت اسرار امیز “
شاید بتوان امریکای جنوبی را مهد تمدن اسرار امیز زمین دانست . تمام این اسرار بوسیله قوم اینکا و مایا به وجود امده است . سرزمین امریکای جنوبی از همان آغاز بعنوان یک معما در برابر مورخین و باستانشناسان قرار گرفته است . واز همان آغاز صدها سئوال در برابر کاشفین این سرزمین قرار داشت که تا امروز در هاله ای از ابهام فرو رفته است .
تمدنی که به نقطه اوج هنر و علم میرسد و بناهای را میسازد که حتا دانشمندان امروز با تمام وجود در برابرش کرنش میکند . این قوم آثار زیادی را در نقطه نقطه امریکای جنوبی از خود بیادگار گذاشته بعنوان مثال خرابه های جنگل های “کوات مالا ” و ” یوکاتان ” را میتوان با ساختمانهای عظیم و با شکوه مصر مقایسه کرد .
سطح زیربنای هرمی چون ” چولولا ” که در 60 مایلی شمال مکزیکو قرار دارد بزرگتر از هرم ” خوفو ” است و زیر بنای هرمی که در “تئوتی هاکان” در 30 مایلی شمال شهر مکزیکو قرار دارد ناحیه ای به وسعت تقریبی هشت مایل را پوشانده و همهء ساختمانهای این بناها در یک خط و در جهت ستارگان قرار گرفته اند .

مطابق قدیمی ترین متن هاییکه از ” تئوتی هاکان ” بجا مانده خدایان در این نقطه جمع میشدند, وبرای انسانهای دیگر تصمیم میگرفتند . از جمله میتوان به تقویم “مایاها” و فرمول نویسی شان که صحیح ترین و دقیق ترین تقویم های جهان بشمار میروند اشاره کرد و امروز ثابت گردیده تمام بناها در ” چی چن ایت زا ” و ” تیکال ” و ” کوپان ” و ” پاله نگ ” مطابق تقویم افسانه ای “مایا”ها ساخته شده است و این فقط بخاطره احتیاج نبوده که مایاها هرم ها و بناهای خود را می‌ساختند . بلکه نظر مهم تری برای ساختن این بناها در بین بوده است .
که تقویم به آنها دستور میداده که هر پنجاه دو سال یکمرتبه بتعداد معینی, از این پله ها میباید تکمیل گردد . سنگهای بکار برده شده با این تقویم ها ارتباط داشته و پایان هر ساختمان معرف یک دوره نجومی بوده است . در اثر پدیده خارق العاده و باور نکردنی که در سال 600 ( البته مبنای تقویم خودشان ) اتفاق افتاده!! مردم مایا ناگهان مجبور شدند شهرهای را ترک کنند . شهرهائی با آن معابد زیباو هرم های که حتا امروزه هم یک شاهکار هنری منصوب می‌شوند.
مجسمه های ظریف، استادیوم‌های عظیم، میدان‌های جالب، همه و همه را پس از صرف این همه تلاش و هنر و کار و کوشش پشت سر گذاردند. پس از تخلیه شهرهای مزبور، جنگل شروع به پیشروی در جهت شهر کرد و گسترش جنگل باعث نابودی ساختمانهای بزرگ گردید و بالاخره تمام آن زیبائی ها تبدیل به تابلوئی از خرابه ها گردید . پس از این واقعه دیگر هیچکس در این شهرها سکنی نکرد . تا امروز فرضیه های بسیاری توسط باستان شناسان و محققان درباره این کوچ عجیب بیان شده اما تمام آنها تنها یک فرضیه هستند .
اجازه بدهید چند فرضیه مهم را که توسط محققان بیان شده برای شما بیان کنم . عده ای بر این عقیده هستند که قوم مایا توسط یک حمله تجاوزکارانه از سرزمین خود بیرون رانده شدند , ولی بلافاصله این سئوال پیش می اید که کدام قدرت قادر بود تا مایاها را که در اوج تمدن و فرهنگ و قدرت خود قرار داشتند شکست بدهند.؟ ودلیل دیگر اینکه هیچ اثر و نشانه ای که بتواند از یک برخورد نظامی خبر بدهد در این سرزمین پیدا نشده است .
نظریه دیگر این است که مسائل جوی باعث مهاجرت ملی سکنه این سرزمین شده است ولی دلیلی برای طرفداری از این نظریه وجود ندارد. زیرا که فاصله پیموده شده در این محاجرت دست جمعی فقط حدود 225 مایل است که حتا یک کلاغ هم میتواند به آسانی آنرا طی کند . نظریه دیگر این است که هجوم بیماری باعث این مهاجرت شده اما بازهم همان سئوال فاصله کم مطرح میشود و در اخر چرا بعد از پایان بیماری به شهر خود باز نگشته اند . همانگونه که قبلا گفتم ” مایا “ها اسرار آمیز ترین تمدن پیشین بشر بشمار میروند .

2- ” ستاره شناسان بینظیر “

همانگونه که گفتم “مایا”ها تقویمی بسیار دقیقی داشتند که تا 400 میلیون سال را بصورت دقیق محاسبه کرده بودند که حتا امروز هم برای دانشمندان بصورت یک راز باقی مانده . آنها منجمان و ستاره شناسان بی همتائی نیز بودند که در کار خود بسیار خبره نشان میدادند . آنها پس از مهاجرت دوباره شروع به ساختن ساختمانها, اهرام ها و معاید خود , مطابق تاریخی که قبلا در تقویم ثبت شده بود کردند . برای اینکه شما عزیزان به دقت و بینظیر بودن تقویم مایاها پی ببرید, دورهای زمانی مورد استفاده آنانرا با هم مورور میکنیم دیدبانی ( رصدخانه ) چی چن اولین و قدیمیترین ساختمان مدور ( استوانه ای ) در مایا محسوب میشود و حتی در حال حاضر هم که مرمت شده دقیقا شبیه رصدخانه های امروزی میباشد .

ساختمان مزبور,مدور و ارتفاع ان از جنگلهای اطراف بسیار بالاتر است . و به روی سه قطعه زمین مرتفع بنا شده است و در داخل پله هایی مارپیچ قسمتهای پائینی را به قسمت بالائی پست دیدبانی متصل میکند و در قسمت گنبدی این ساختمان دیدبانی دریچه ای است که میتوان از طریق انها ستاره ها و صفحه اسمان را بخوبی دید و رصد کرد. دیوار خارجی ان از نقش های خدای باران و انسانهای بالدار پوشیده شده است . همانگونه که قبلا گفتم اسرار بیشماری در این تمدن ناشناخته وجود دارد . این قوم اطلاعات زیادی از سیارات و بخصوص از اورانوس و نپتون داشتند . باور کردنی نیست ولی انها در ریاضیات خود از عدد صفر استفاده میکردند و برای همین محاسبات آنها اینگونه دقیق میباشد . آنان معلوماتی که منجر به محاسبات سالهای شمسی و ونوسی میشود را تا چهار رقم اعشاری بدست آورده بودند .

خداوند مقداری ذرت برداشته و آسیاب نمود,سپس با آب “چیکن ایتزا” ممزوج نمود و خمیری درست کرد و بعد آنرا بصورت انسان درآورده و در تنور پخت , سپس نفس خود را در آن دمید و فرمود : زنده شو!! بدین طریق بود که مایاها, اربابان زمین زاده شدند . )

این بود افسانه نحو خلقت مایاها, اما این قوم متمدن با فرهنگ اسرار آمیزشان که خود عمائی است, واقعا از کجا پیدایشان شد.؟ یکی از دانشمندان به نام “لوئیس چاوز اوروزکو” میگوید که آنها از حوزه رودخانه می سی سی پی به آنجا سرازیر شده اند . اما دانشمند دیگری به نام “سیلو انوس جی مورلی ” عقیده دارد که آنها از همان نژاد اسکیمو یا از قبایل سرخپوست ساکن در شمال امریکا بوده اند . در افسانه ها چنین آمده است : که در بین بنیان گذاران امپراطوری مایا , سردارانی به نام “بالام کوئیچ” (ببرخوش خنده) که رئیس قبیله کاوک بود و “بالام ایاب(ببر شب) که رئیس قبیله نیتروی بود , “ماوکوتاح” (نام مصور) که رئیس قبیله اهائوکوئیس بود و “بالام ایکوبی” (ببر کره ماه ) که رئیس قبیله تاموت و ایلوراث بود, قرار داشتند . تمام اینها میرساند که مایاها قرابت نزدیکی با اینکاها داشتند .
احتمالا امپراطوری آنها ابتدا در محل استان پیتن در کشور گواتمالا در اوایل مسیحیت شکل گرفته است ( البته بعضی معتقدند که 200 قبل از میلاد بوده ) قدیمیترین تاریخی که در دست میباشد مربوط به سال 57 میلادی است . واز سال 400 میلادی به بعد, آن اربابان کره زمین – عنوانی که انها به خودشان داده بودند – شروع به گسترش به سوی شمال غربی و جنوب غربی بسمت مکزیک,هندوراس و سایر قسمتهای امریکای مرکزی نمودند .
سپس در سال 909 میلادی به دلایل نامعلومی خانه و کاشانه خود در شهرهای باشکوه را که با آن زحمت در طول قرنها بنا کرده بودند, رها نمودند و اجازه دادند جنگل با رشد سریع و بی رویه خود آنها را در کام خود فرو ببرد . آنها به “یوکاتان” نقل مکان کردند, این موضوع از آنجا بیشتر عجیب جلوه می نماید که کشوری را که ترک نمودند , بهشت اسا و حاصلخیز بود , در صورتی که وطن جدید انها قلمرو حیوانات وحشی و حشرات سمی بوده و لم یزرع و غیر قابل سکونت بود . البته من در مطلب قبل تئوریهائی مهاجرت آنها را که محققان بیان کردند را ذکر کردم . بهر صورت “مایا”ها مجددا شروع به ساختن شهرهای جدید در “یوکاتان” نمودند . آنها دوباره اهرامها و معابد خود را مثل گذشته بنا کردند . مایاها در دوران شکوفائی خود به چیزهای بزرگی دست یافتند . قدیمیترین شهر آنها در ” یواکزاکتون ” در کشور گوتمالا یک مرکز مهم ستاره شناسی بوده و دارای یک بنای منحصر به فرد در دنیا بود, یعنی یک هرم در داخل یک هرم بزرگتر دیگر ، و در نزدیکی آن مرکز، شهر “تیکالا ” قرار داشت که پایتخت مذهبی و علمی محسوب میشد و دارای معابد سلطنتی باشکوه و باغهای معلق و یک استادیوم ورزشی بزرگ بود که بازی های ورزشی ملی خود را که شبیه به بازی بسکتبال امروزی ماست در آنجا برگزار میکردند .
این ورزش در واقع در عصر ماقبل کریستف کلمب در سراسر امریکای جنوبی محبوبیت داشت، ولی در میان مایاها بازی انطوری بود که برای تماشاچیان خطر بهمراه داشت، یعنی بازیکنان میبایست یک توپ لاستیک سفت را از میان یک حلقه سنگی که بطور عمودی در فاصله نسبتا دوری نصب شده بود، شوت نموده و از آن رد نمایند,تا یک امتیاز بیاورند .
لذا وقتی که بازیکنی موفق می شد توپ را از حلقه رد نماید ، موظف بود آنقدر تماشاچیان را دنبال نماید و هر کدام را که به چنگ اورد لخت نموده و هست و نیست او را تصاحب نماید و این عمل تعقیب و گریز انقدر ادامه داشت تا سوت خاتمه کشیده شود .
از مراکز مهم دیگر ” یوکاتان ” – یکی ” اوکسمال ” و دیگری ” چیکن ایتزا ” بود که حدود سال 534 میلادی بنیانگزاری شدند و هنوز هم میتوان شکوه و عظمت شاهانه آنها را از روی خرابه های باقی مانده مشاهده نمود و موضوع عجیبی که در مورد آنها وجود دارد , شباهت بناهای یادبود آنها از نظر طرح و سبک به بناهایی از این دسته در کشور ” کامبوج ” و سایر قسمت های جنوب شرقی اسیاست!! بعضی از محققین عقیده دارند که در کنار خیابانهای شهرهای مایاها حوضچه های آب سرد و گرم وجود داشته و آب آنها از چشمه های آب گرم تامین نمی شده است بلکه با استفاده از وسایلی آب را گرم میکرده اند .
این اقدام آنها در خور تعمق و ستایش است, و تاسیسات مشابه آن در زیر خرابه های قصر ” ماینوس ” در جزیره کرت و بعضی از شهرهای آسیائی مشاهده شده است . واقعا اصول شهر سازی مایاها بینظیر است . سیستم فاضلاب و همچنین آبرسانی انها بسیار منطقی و باور نکردنی است , اما این اقوام با این تمدن عظیم از چرخ استفاده نمیکردند . انها جاده های زیبا و حصار کشی شده را میساختند اما هیچ نشانی از چرخ و وسیله های چرخدار در این قوم بچشم نمیخورد .

فرعونی در مکزیک
قبل از اینکه پرفسور “تامپسن” یافته های خود را تشریع نماید , چنین تلقی می شد که اهرام امریکایی و مصری از نظر کاربردی با هم متفاوتند , یعنی اهرام امریکایی صرفا به عنوان معبد ساخته شده اند و اهرام مصری به عنوان مقبره فراعنه بنا نهاده شدند .

اما وقتی او شروع بخاک برداری از گودی واقع در داخل ان هرم نمود به اسکلت هفت انسان دست یافت که در داخل حفره اطاقک مانندی دفن شده بودند . شواهد دیگری در سال 1952 در یک محل که پر از آثار مایاها بچشم میخورد بدست آمد !! از جمله یک هرم پلکانی عظیم در هشت کیلومتری شهر ” پالنگ ” در مکزیک, کشف شد . در آنزمان تیمی از کاوشگران تحت نظر پرفسور “البرتو روزلهالیر ” به مدت دوسال مشغول تجسس در آن ناحیه بودند تا اینکه موفق به کشف یک راهرو در داخل آن هرم شدند که مدخل آن عمدا با پاره اجر و سنگ مسدود شده بود . وی با جدیت بیشتری و با کار گروهی سخت آنقدر به حفاری ادامه داد تا به کف هرم رسید و بعد از اینکه یک سنگ بزرگ را که مانع حرکت آنها بود کنار زدند, با یک اطاق 5/2*4متر در زیر آن مواجه شدند , که در کف آن سنگ لوح حکاکی شده ای وجود داشت و علیرغم اینکه بعضی از کنده کاری های روی آن محو شده بود, ولی تصاویر خورشید ,ماه و سیاره زهره به خوبی نمایان بود . وزن آن سنگ لوحه و تنگ بودن فضای داخل آن اطاق چنان بود,که بلند نمودن آن بدون استفاده از وسایل مکانیکی امکان پذیر نبود و این معما بوجود داشت که مایاهای عهد باستان چگونه توانسته بودند آن سنگ عظیم و سنگین را در آنجا کار بگذارند.؟ به هر حال پرفسور “تامپسن” با همان مشگلی روبرو شد که 25 سال قبل از وی , پرفسور ” هاوارد کارتر ” در مقبره توتان خامون روبرو شده بود. در اینجا نیز وی مجبور شد مانند همکارش از وسایل مکانیکی بهره گیرد و با یافتن یک تابوت از سنگ قرمز رنگ که اسکلت یک مرد به طول قامت 170 سانتیمتر را در برداشت , پاداش زحمات خود را کسب نماید . علاوه بر تابوت, گنجینه نفیس دیگری از سنگ یشم در داخل مقبره وجود داشت که شامل یک ماسک از همان سنگ به قیافه شخص متوفی که روی صورت وی نهاده بودند . مسلم بود که او یکی از امپراطوران مایا بود,ولی نحو دفن وی در دل یک هرم این امر را ثابت میکرد که ارتباط نزدیکی بین تمدنهای حوزه مدیترانه و امریکای جنوبی وجود داشته است .. (( دوباره بحث قاره گمشده یا همان اتلانتیس به میان آمد . آیا براستی این تمدنها از طریق این قاره با هم در ارتباط بودند.؟ یا باید بحث خدایانی که از آسمان آمدند و به این قوم آموزش چگونه زیستن را دادند ایمان آورد.؟ یکبار دیگر متن ابتدای این مطلب را بخوانید : چقدر شبیه پیامهای ادیان امروزی ما است .. در مطلب بعد چند نمونه از این پیامها را برای شما مطرح خواهم کرد . ))

در ضمن در مورد تقویم که شما آنرا براستی از دقیقترین تقویمها بحساب آورده اید باید بگویم که تمامی پیشگوئی های مایا ها با اندکی تاخیر یا زودتر بوقوع پیوسته اند (در حدود سی ثانیه عقبتر یا جلوتر!!!) حتی انفجار برجهای آمریکا و وقوع جنگ و بلاخره پایان دنیا در سال 2012 ! بله حدود چهار سال دیگر, ایا براستی اینگونه خواهد شد. ایا این پیشگوئی بوقوع خواهد پیوست.؟؟ جواب چه آری باشد و چه هرگز , چیزی را از ارزشهای این قوم اسرار امیز کم نخواهد کرد.
رفسور ” ریماند کارتایر ” درباره مایاها اعتقاد دارد که : آنها در خیلی از زمینه های علمی از همتایان یونانی و رومی خود جلوتر بودند . آنها در ستاره شناسی و ریاضیات خیلی ماهر بوده و در نتیجه علم گاه شماری را به مرحله تکامل رساندند . آنها رصدخانه های گنبدی شکلی را میساختند که از نظر جهت یابی از رصدخانه های قرن هفدهم پاریس دقیقتر بود . از آن جمله میتوان به رصدخانه ” کاراکل” اشاره نمود که در شهر “چیکن ایتزا” در سه طبقه ساخته شده بود . همچنین تقویم های بسیار دقیقی را بر مبنای سال 260 روزه ,ویژه امور مذهبی , 365 روزه خورشیدی و 584 روزه سیاره زهره تدوین کرده بودند . امروزه طول دقیق یک سال خورشیدی بعد از محاسبات طولانی در 2422/ 365روز تثبیت شده است . در صورتی که مایاها همین تقویم را 2420/365 براورد کرده بودند که تا سه رقم اعشاری مشابه تقویم امروزی صحیح میباشد.!! همین پرفسور درباره تقویم مصریان میگوید : احتمال دارد مصریان نیز به چنین رقم دقیقی دست یافته باشند و آنرا از روی اندازه های اهرام استنباط میکنیم . در صورتی که مایاها تقویم مدونی داشته اند .
هنر بسیار پیشرفته مایاها همسویی های فراوانی با هنر مصریان دارد . مثلا نقاشیهای آبرنگ دیواری و یا تصاویر روی کوزه های آنها نیم رخ کاملا واضحی از انسانهای سامی را نشان میدهند, که یا در حال شخم زدن هستند یا ماهیگیری میکنند , یا دارند ساختمان بنا می کنند و یا به فعالیت های مذهبی مشغول میباشند . نمونه های مشابه آن را جز در مصر در جای دیگر نمیتوان سراغ گرفت .
از سوی دیگر سبک کوزه گری آنها شبیه به گوزه گری آتروریا و سنگ تراشی آنها مشابه هندوها و اهرام پلکانی با شیب تندشان نیز شبیه به اهرام ” انگکوروات است .

“ریاضیات در سنگ نبشته ها “

در تمام تمدنهای دنیا , کتابت به صورت ناقص آغاز شد و در طول سیر خود, بصورت یکنواخت و تدریجی تکامل پیدا کرد . اما این امر در مورد مایاها صدق نمی کند, زیرا هنر کتابت آنها از همان اغاز تمدنشان به حد کمال رسیده بود . در ریاضیات نیز مایاها از وجود صفر باخبر بوده اند , آنها صفر را بصورت یک صدف ریز بکار میبردند . همچنین به سیستم اعشاری, لگاریتم و دیگر محاسبات ریاضی آشنا بوده اند پرفسور ” انر ” در این باره چنین نوشته است : موقعی که تصویری در یک کتیبه مثلا 10 مرتبه یا بیشتر تکرار میشود و یا تعداد پله های یک هرم تا انتهای بصورت دقیق و حساب شده محاسبه میگردد, این نشانه یک محاسبه دقیق ریاضی میباشد . تمام هنر مایاها در ریاضیات متمرکز شده بود که در نهایت به روی کتیبه های سنگی منتقل شده است . علم نجوم نیز در مایاها نسبت به بقیه اقوام آن سرزمین به مراتب پیشرفته تر بوده است, آگاهی آنها به سیستم منظومه خورشیدی و صور فلکی تعجب برانگیز است . یک طاق با عظمت به یادبود کنگره ستاره شناسی که در 2 ماه سپتامبر 503 میلادی در “کوپان” آن سرزمین برپاگردید, بنا شده است ( واقعا جای تعجب دارد که این قوم اسرارانگیز این همه علم و معرفت را از کجا آموخته اند.؟. کتیبه ای که نشان از گرامی داشتن این کنگره ستاره شناسی که در آن بزرگترین عالمان و ستاره شناسان مایا در آن شرکت کردند با تاریخ مختص مایا بر طاق یکی از بناها نقش بسته است.!! ) ساختمان رصدخانهی آنها بطور شگفت انگیزی مشابه رصدخانه های امروزی ما میباشد,منتهی بدون وجود دستگاه و آلات مدرن ستاره شناسی امروز, و جای تعجب اینجاست که آنها بدون داشتن این قبیل تجهیزات چگونه توانسته اند اطلاعات دقیقی در مورد اجرام سماوی کسب نمایند.!! آیا براستی آنها ” اربابان کره زمین ” بوده اند.؟ اجازه دهید یک نگاه کلی به شهرهای مایا بیندازیم . شهرهای آنها با جلال و جبروت, تمیز و مرتب بوده است . میادین و چهارراه های آنها وسیع و سطح خیابانها یا سنگفرش بوده و یا با ماده سفید سیمان مانندی پوشیده شده بود . معابد آنها مزین به تصاویر عظیم موجودات عجیب و باغچه ها و آب نماهای زیبا در همه جا بچشم میخورد. یک سیستم فاضلاب بهداشتی تمام شهر را در بر گرفته . جاده های آنها بخوبی جاده های اینکاها نبوده ولی این چیزی از ارزش جاده های آنها کم نمی کند . مثلا جادهء به طول 100 کیلومتر از کوبا به یاکزونا که با سیمان پوشیده شده و طرفین آن نرده کشی شده بود و تماما از یک منطقه صعب العبور باتلاقی گذشته است . سئوال این است که ” مایاها که از چرخ استفاده نمیکردند و هیچ گاری و یا وسیله چرخداری در شهر آنها نبوده این جاده ها را برای چه احداث کردند.؟” . مایاها انواع مختلف گیاهان را پرورش داده و رنگ های متنوع گیاهی تولید می کرده اند – مثل ابی , بنفش, نیلی و رنگهای دیگر . آنها همچنین از لاستیک برای ساختن پای افزار, توپ بازی و ضد آب نمودن لباسهایشان استفاده میکردند ( البته منظور از لاستیک درختی میباشد که از آن صمغی بدست می آید که خاصیت لاستیک دارد و به همین نام آنرا میشناسند ) آنها حتی از برگهای فندق وحشی و با استفاده از چسب و صمغ , کاغذ و کتاب درست میکردند . با وجود اینها تفاوت تکنیک آنها غیر عادی نبود . این خلاصه ای بود از تمدنی که “مایا “نام دارد و همچنان اسرار امیز باقی مانده . هنوز کسی نمیداند که آنها این همه علم را از کجا بدست آوردند . چرا مهاجرت ملی کردند . و این تمدن عظیم چگونه از میان رفت .
امیدوارم توانسته باشم با معرفی این قوم اسرار انگیز کمکی هر چند کوچک در جهت معرفی این قوم پر معما کرده باشم.


تصاویر باور نکردنی صحرای نازکا

بر روی این کره خاکی – در میان دشتها و صحراها در میان جزایر دور دست و حتی در اعماق اقیانوسها- باقیمانده تمدنهایی بچشم میخورد که قرنها از پیدایش و نابودی آنها می گذرد . بسیاری از این تمدنها برای ما ناشناخته اند . گاه حتی دلیل ساختن بناهای آنها نیز برای ما چون معما میباشند . براستی نیاکان ما چه اندیشه ای برای ساختن این بناها داشته اند؟! چه پیغامی درون این بناهای اسرار امیز وجود دارد.؟! مطلب امروز ما, بررسی نقاشی های شگفت انگیز صحرای ” نازکا ” میباشد . بسیاری از دانشمندان بر این باورند که طراحی این نقاشی ها بدون هماهنگی از اسمان امکانپذیر نیست.! و معما از همینجا آغاز میشود . اما آنچه این معما را پیچیده کرده تصاویر مشابه دیگریست که در سایر نقاط جهان وجود دارد . آیا ارتباطی بین این تمدنها بوده است ؟! طبق آزمایشهای انجام شده خطوط بین سالهای 600 تا 400 قبل از میلاد حک شده اند و آنرا به تمدن” نازاکای ” در امریکای جنوبی نسبت داده اند . این خطوط در مجموع 450 کیلومتر مربع را در بر میگیرد . این خطوط مجموعه چندین تصاویر به اشکال مختلف است که در زمینی کاملا مسطح به وجود آمده است. با توجه به نسبت های دقیق هندسی این خطوط نشان میدهند , به هیچ وجه امکان پذیر نیست که ** یا کسانی بدون استفاده از وسائل مدرن , آنهم از روی زمین به چنین محاسبات عظیمی دست بزنند . تنها راه انجام محاسبات هم این است که شخصی از ارتفاعی کمتر از پنج کیلومتر به افرادی در زمین دستور دهد تا خطوط را حک کنند . حال در دوهزار سال پیش تر چگونه در سرزمینی مسطح که کوه و تپه ای هم در اطراف ان وجود نداشته !! کسی میتواند به ارتفاع پنج کیلومتری پرواز کند و دستور چگونگی حک خطوط را به افرادی در روی زمین فرمان بدهد.؟!! معمائیست که هنوز پاسخی به آن داده نشده !! بنابر این باز هم به باور بسیاری میرسیم که از ملاقات تمدنی پیشرفته با زمینیان خبر میدهند و آنها را قادر می کنند که با توجه به قدرت پرواز و سفینه ای که در اختیار داشتند این محاسبات را انجام داده و بعد روی زمین آنرا حک کرده باشند !!

نقاشی‌های که از آسمان معنا پیدا می کنند .!!
در یک عصر آفتابی در سال 1941 دو محقق امریکایی در حال بررسی در فلات ” نازکا ” واقع در جنوب کشور پرو بودند . آنان خطوط اسرارامیز عظیمی را مطالعه میکردند که در مسافتهای طولانی بر روی زمین نقش بسته بودند . در میان بیابان صدها خط متقاطع در جهات مختلف کشیده شده بود. بعضی از این خطوط که به جاده های ” اینکاها ” معروف شده اند, از یک نقطه مرکزی شروع شده و مانند انفجار ستارگان به هر طرف پراکنده شده اند . از جمله اشکال دیگر, سه گوشهای دراز و ذوذنقه هایی به شکل باند فرودگاه هستند. “
پائول کوزوک ” مورخ و همسرش برای مطالعه سیستمهای آبیاری باستانی به این صحرا رفته بودند . اما خطوط عجیبی در بیابان ” نازکا ” توجهشان را جلب نمود, آنها با کامیونشان تصمیم گرفتند یکی از خطوط را دنبال کنند .
سرانجام به کنار یک شیب تند در فلات رسیدند, آنها وسط یک شبکه خورشیدی مانند از خطوط ایستاده بودند. بعدها ” پائول کوزوک ” نوشت :
   ما علاوه بر خطوط زیادی که پیدا کردیم, به دو راست گوشه و ذوذنقه هم برخوردیم, از همه عجیبتر آنکه چسبیده به یکی از راست گوشه ها و نزدیک به مرکز آن باقیمانده محو شده یک نقاشی عظیم و نامفهوم را کشف کردیم . سرانجام در حالیکه سرمان از سئوالهای بیشماری به دوران افتاده بود, برای دیدن غروب باشکوه به مرکز شبکه خورشیدی بازگشتیم و در حالیکه مشغول تماشای پائین رفتن خورشید در افق بودیم, ناگهان متوجه شدیم که شعاع خورشید, درست بر روی یکی از خطوط طولانی منفرد قرار گرفته است .
لحظه ای بعد بیاد اوردیم که آنروز 22 ژوئن, روز شروع زمستان و کوتاهترین روز سال است . روزیکه در دورترین نقطه شمال غرب, خورشید غروب می کند . در حالیکه از هیجان می لرزیدیم بطور تصادفی کلید حل معما را پیدا کرده بودیم. «ایا واقعا” اینطور بود؟ ” پائول کوزوک ” با مشاهده این تقارن نتیجه گرفت که خطوط ” نازکا ” راهنمای بزرگی برای حرکت کواکب بوده است . ” سرجی نورمن لاکر ” در مطالعاتش درباره ” استون هنج ” در انگلیس به همین نکته در کتابش اشاره کرده است . بزودی تئوری ” پائول کوزوک ” مورد بحث قرار گرفت و در میان عقاید دیگر درباره منشاء اصلی این نقاشیهای پرویی مکانی ویژه پیدا کرد . باستان شناسان بتدریج اشگال دیگری در صحراها و بر روی تپه ها پیدا کردند . از جمله تصویر یک عنکبوت بزرگ, مرغ مگس خوار و انسانی جغدگونه چشم اندازه وسیعی را اشغال کرده بود . این اشکال پیامهایی در بر داشته اند که در طول تاریخ گمشده اند . اگر چه اشکال صحرای ” نازکا ” تماشائی ترین اشگال روی زمین هستند, ولی منحصر بفرد نیستند . در کنار پیکره ها – اشکال مارها, پرندگان و انسانهایی که در جنوب غربی امریکا وجود دارند, معماری مرموز سازندگان خاکریزهای جنوبی و میانی ایالات متحده امریکا را هم باید اضافه نمود
در ناحیه جنوب غربی انگلیس تصاویری از انسانها و اسبها وجود دارد که اصل و منشاء آنها در دوره ماقبل تاریخ گمشده است. به هر حال مهمترین جنبه معماری خاکریزها این است که بطور کامل از سطح زمین قابل تشخیص نیستند.! این معما که این تصاویر خاکی و سنگی چرا ساخته شده اند و چه کسی آنها را ساخته, قرنهاست که باستان شناسان را بخود مشغول کرده است.! در هر صورت هیچکدام از این تصاویر به اندازه تصاویر ” نازکا ” توجه علاقمندان اینگونه اشکال را برنیانگیخته است .
از دوره ” پائول کوزوک ” تا به حال باستان شناسان صدها خط که بعضی از انها حدود 8 کیلومتر طول دارند و اشکالی شامل 18 پرنده که بین 27 تا 250 متر طول داشته اند را نقشه برداری کرده اند . این اشکال در مساحتی به اندازه 800 کیلومتر مربع منطقه لم یزرع بین شیب غربی کوههای آند و کرانه های پرو پراکنده شده اند .
این اشکال جایی قرار دارند که درهم امیختگی شرایط زمین و آب و هوا برای هنرمندان نازکا شرایط کاملا” مساعدی را فراهم کرده بود . سطح صحرا از شنهای زردرنگ و خاک رس پوشیده شده است و لایه ای از سنگهای اتشفشانی و ریگهای سیاه در زیر آن قرار دارد. این خطوط بر روی این به اصطلاح تخته سیاه, از خراشیدن لایه سطحی که در نتیجه ان لایه زیرین اشکار شده بوجود امده است . اگر این خطوط در شرایط جوی دیگری قرار گرفته بود ,فرسایش در عرض چند ماه خطوط را از بین میبرد .
اما در صحرای نازکا یکی از خشک ترین نواحی کره زمین میانگین باران سالانه 5/1 سانتیمتر است . فرسایش باد هم در حداقل ممکن قرار دارد . برای گرمای ثابت و وجود لایه ثابت هوا حداقل فرسایش را بوجود می آورد . سنگهای سیاه انرژی خورشید را جذب نموده و آنرا پس میدهند . کم بودن پوشش گیاهی و سخت بودن سطح خاک تا حدی است که محققین انرا با سطح مریخ مقایسه کردند .

” پائول کوزوک ” در گردش کوتاه خود در منطقه متقاعد شد که ممکن است خطوط بخشی از رصدخانه ای باشد برای ثبت علائم آسمانی . این تصور به ساکنان صحرا این اجازه را داد که زمان وقوع دوباره طغیان رودخانه را حدس بزنند و کاشت و برداشت محصول را بتوانند به موقع انجام بدهند . ” رائول کوزوک ” اجبارا” تحقیقاتش را پایان داد و به شغل تدریس در دانشگاه نیویورک بازگشت . اگر چه او بازگشت ولی چکیده افکارش را به دوست آلمانی اش سپرد . ” رائول کوزوک ” جانشینی بهتری از ” ماریا ریچی ” نمیتوانست پیدا کند . او در سال 1903 در شهر زیبای ” درسدن ” واقع در آلمان بدنیا آمد . ” ماریا ریچی ” دختر یک قاضی بود و در یک خانواده بسیار منظم و مستبد تربیت شده بود . خانواده اش او را به تقویت هوش و بازیهای ورزشی تشویق میکردند . در سال 1920 ” ریچی ” در شنا و ریاضیات از بقیه همکلاسهایش پیشی گرفت . او دختر مستقل و مصممی بار آمد . پیدایش حزب نازی ” ماریا ریچی ” را مجبور به ترک وطن نمود . در سال1932 به آگهی در روزنامه هامبورگ برخورد که نیازمند یک ناظر مالی برای یک خانواده ثروتمند در کشور ” پرو ” بودند . او از این موقعیت استفاده کرد و در پایان دهه بعنوان معلم و مترجم اوراق رسمی علمی در پایتخت ” پرو ” – شهر ” لیما” به کار پرداخت . در آنجا بود که ” ماریا ریچی ” با” پائول کوزوک ” آشنا شد . ” پائول کوزوک ” او را با ریاضیات و نجوم آشنا کرد و به مطالعه خطوط ” نازکا ” دعوت کرد . ” ماریا ریچی ” 36 ساله از آن زمان به بعد, بقیه عمرش را درباره مطالعه خطوط اسرار آمیز ” نازکا ” گذراند و زمانی درباره کارش چنین گفت :
“انگار به درون این کار سر خوردم . من همیشه در مورد همه چیز خیلی کنجکاو بودم. “
ریچی در سال 1945 کار خود را در شهر لیما ترک کرد و به شهری در نزدیکی ” نازکا ” رفت . جائیکه باقی عمرش را به مطالعه دقیق و کامل خطوط گذراند . او هفته ها در یک کلبه ساده و با یک رژیم گیاهی زندگی میکرد . نان – پنیر – میوه و شیر غذاهای او بودند . از صبح خیلی زود بیدار می شد, تا بتواند طلوع خورشید را که بخصوص در دوره تحول تابستانی بر روی بعضی از خطوط قرار میگرفت ببیند . او نظریات ” پائول کوزوک ” را مبنی بر ارتباط خطوط با تحولات تابستانی و بهاری و اعتدال پائیزی و قرارگیری بعضی از نقاط در ارتباط با پیدایش فصلی بعضی از ستارگان, همگی را تائید کرد . او همراه با یک جارو و یک وسیله اندازه گیری در صحرا خطوط را اندازگیری نمود . در حقیقت, اوایل کار زمانیکه با جارو در محل پیدایش می شد – ساکنان محلی تصور میکردند یک جادوگر را دیده اند .
یکبار ” ریچی ” بعد از چند روز راه رفتن و جارو کردن یک مسیر مارپیچ, ناگهان دریافت که در دم یک میمون غول آسا ایستاده است . او گفت :
»تنها کاری که کردم بر روی زمین نشستم و خندیدم . « او شباهت زیادی بین اشگال غول آسا و کوزگری و منسوجات سرخپوستان پیدا کرد . باستان شناسان هم نظریات او را تائید نمودند . اثار هنری پیدا شده در نزدیکی خطوط ” نازکا ” – به زمانی از عمر منطقه اشاره می کند که تمدن سرخپوستان ” نازکا ” بر بیان مسلط شده بود . از ساکنان اولیه کرانه های ” پرو ” که به نظیر می رسد تمدن پیچیده ای هم داشتند و قبل از امپراطوری
” اینکاها ” می زیسته اند, اطلاعات کمی در دست است . آنان بوسیله زراعت و کشاورزی و با استفاده از سیستمهای آبیاری جالبی زندگی را می گذراندند . اینان سازندگان اهرام بودند ( اهرام تئوتی هاکان واقع در مکزیک) و گوزه گری و منسوجات بسیار جالبی خلق نموده اند . هزاران تکه سرامیک رنگارنگ که بیشترشان متعلق است به تمدن ” نازکا ” بین سالهای 400 تا 600قبل از میلاد, در تمامی دشت ” نازکا ” پراکنده شده است . این بقایای سرامیک و خطوط تنها آثار باقیمانده ساکنان صحرا است . ” ماریا ریچی ” ریاضیدان مجذوب این نظریه شد که ” نازکاها ” در طرح و ساخت خطوط از اصول زمین شناسی استفاده کرده اند . او دریافت بعضی از خطوط که چند کیلومتر طول دارند و بدون کوچکترین انحرافی از مسیر مستقیم از تپه های کوچک و کاریزها میگذرند – با قواعد بینظیر ریاضی محاسبه شده است . در ” نازکا ” تصاویری مثلث شکل با چیدمان عجیب بچشم میخورد – این اشکال تا امروز یک اسرار باور نکردنی را در خود جای داده است – آیا شما شهامت شنیدن آنرا دارید؟! موضوع خیلی ساده است – ساکنین گذشته نازکا قبل از آنکه ” فیثاغورس” و” تالس” از زاویه ها و محاسبات آن سخن بگویند – این محاسبات را میدانستند.! آنها در دل صحرا مثلثهای عظیمی را رسم کرده اند که بدون دانستن این دانش, رسم و کشیدن آنها غیر ممکن بوده است.! ” ریچی ” متوجه شد – سرخپوستان ابتدا طرحهایشان را در ابعاد کوچک در نقطه ای می کشیدند, سپس آنرا در اندازه های بزرگتری پیاده میکردند . تمامی زندگی ” ماریا ریچی ” بکار در صحرا و زندگی با ساکنان صحرا گذشت . این زن با لباس ساده و شمایلی خاص خود به قهرمان ” پرویی ” معروف شده بود .

تولد او در شهر گ نازکا ” جشن گرفته شد و خیابان و مدرسه ای به اسم او نامگذاری شد . به او برای کار مستمر و مطالعاتش پاداشی بین المللی اعطا شد . این زن جستجوگر در سال 1980 با انکه نیمی از بینائیش را از دست داده بود – هنوز سرپا بود و به کار و تلاش خود ادامه می داد . افراد بسیاری در صحرای ” نازگا ” فعالیت کردند و تئوریهای مختلفی را ارائه دادند – اما جنجالی ترین تئوری از زبان و قلم پرفسور ” اریک فن دانیکن ” جاری شد ه است . ” نازکا محل فرود و برخاستن سفینه های افراد هوشمند از سایر کرات دیگر میباشد .!! او در یکی از سخرانی های خود فریاد زد : آیا باندهای فرود را نمی بینید؟ آیا اشکال دقیق هندسی را نمیتوانید مشاهده کنید؟ یک نگاه به پرنده آتشین نازگا بیندازید . از صدها مهندس آرشیتکت شاید یک نفر هم نتواند رتیل نازکا را رسم کند. از چه می هراسید ؟ اریک فن دانکین را میتوان با نویسنده کتاب ” هری پاتر ” مقایسه کرد . در سال 1968 کتاب ارابه خدایان پرفروش ترین کتاب سال شناخته شد و تقریبا” به تمام زبانهای روز دنیا ترجمه شد . او بعد از رهائی از زندان مسافرت خود را به تمام نقاط دنیا اغاز کرد .

تصاویر عظیم در مکانهای دیگر

در سال 1923 در حدود 1800 کیلومتر دورتر از صحرای پرو در دشت نازکا – ” کلنل جری فیلیپز ” خلبان نیروی هوائی در یک هواپیمای کابین باز دو باله جنگ جهانی اول بر فراز صحرای “موجاوه “در ارتفاع 1500 متری زمین در حال پرواز بود . در نزدیکی شهر کوچک ” بلایت ” نزدیک کالیفرنیا بطور اتفاقی به پائین خیره شد . او بعدها نوشت :
»چیزی را که دیدم به سختی باور کردم . در صحرای بدون سکنه و به دور از تمدن, طرح بزرگی از یک مرد و یک حیوان با دم بلند روبرو شدم «
در طی سالهای بعد گزارشات زیادی بوسیله محققان و جستجوگران منتشر شد و دیگران را بر آن داشت که منطقه را از نزدیک مشاهده و بررسی کنند. در نقطه ای در نزدیکی “کلرادو ” حدود 275 شیار بر روی زمین دیده شد که علائم گنگ و عجیب همانند نقاشی کودکان از حیوانات و انسانها بودند . سطح زمین ” موجاوه ” همانند صحرای ” نازکا ” از صخره هایی پوشیده شده است که به سبب نور خورشید سیاه رنگند . قاعدتا” هنرمندان موجاوه هم همان تکنیک جابجائی سنگها را برای رساندن پیغامهایشان بکار بردند . بیشتر علائم و خطوط صحرا از سال 1970 کشف شدند و این موضوع مرهون زحمات باستان شناس کالیفرنیایی ” چی ون ورلهوف ” و همکارانش که یک مزرعه دار محلی و خلبان ” هری کیسی ” است . آنها با هواپیما و پیاده بر روی زمین, تمامی منطقه را که کاشفان اسپانیایی به آن لقب ” صحرای مردگان ” را داده بودند جستجو کردند . اگر بخواهم تمام نقاشی ها و خطوط اسرار آمیز قاره امریکا را بیان کنم این مطلب پایانی ندارد . اما در یک کلام در قاره پهناور امریکا بیش از 45 تصویر عظیم از حیوانات و اشکال مختلف میتوانید مشاهده کنید . البته اکثر آنها را باید از داخل هواپیما و از بالا مشاهده کتید . اما قاره امریکا تنها قاره ای نیست که این تصاویر بر روی آن نقش بسته است . در کشور انگلستان و در فاصله 105 کیلومتری غربی لندن دهکده “برکشایر” قرار دارد . بر روی یکی از تپه های این دهکده تصویر اسب ” پوفینگتون ” را میتوانید مشاهده کنید که چهار نعل در حال تاختن است .

این تصویر بیش از 111 متر طول دارد, قدمت آن تقریبا” برابر است با سنگهای ابتدائی “استون هنج ” اما برای کشیدن این اسب حتما” باید از فضا راهنمائیهای صورت گرفته باشد .! چند کیلومتر دورتر در میان کناره های تپه ها در “دورتشایر ” شکلی عظیم الجثه به ارتفاع 150 متر قرار دارد . این شکل عظیم الجثه مردی است که چماقی بزرگ بدست دارد, طی قرنهای زیادی به دلیل برهنگی این تصویر او را بنام ” مرد بی حیای سرنی ” میشناسند .

این نقش هم مانند دیگر تصاویر بصورت یک راز باقی مانده است . درباره این تصویر عظیم, افسانه های زیادی بین مردم رواج دارد . بعضی میگویند او همان ” هرکول ” معروف روم باستان است . در حالیکه عده ای میگویند که پیکره یکی از خدایان سلتیک است . افسانه های عامیانه مدعی هستند که این نقش نشانگر غولی است که در آن مکان کشته و سر از بدنش جدا شده است . افسانه ها هر چه باشند – مهم نیست . مهم این است که تصویر ” مرد بی حیای سرنی ” و دیگر اشکال هنوز هم انجا هستند و مردم زیادی مراسم مختلف خود را بر گرد آنها انجام میدهند . در طی قرنها اشکال قدیمی تپه های بریتانیا, موجاوه , و تصاویر بی همتای نازکا – دانشمندان حرفه ای و آماتور بسیاری را به تعمق واداشته است . علی رغم تمام نظریه ها و تئوریهای مختلف خوش ظاهر – فاصله ما با آن تمدن چنان زیاد است که به گفته ” بانوی صحرا ” -”ماریا ریچی” در کتاب خود با نام خطوط : ما هیچوقت تمامی جوابها را پیدا نخواهیم نمود . اما تلاش می کنیم .


اربابان کره زمین

در میان بناهای باشکوه ” مایا “ها در ” په لنگ ” و شهر” چیکن ایتزا ” نقوش حجاری شده بسیاری بر تخت سنگها و دیوارها بچشم میخورد – اما سرآمد تمام آنها تابوت حجاری شده ای است, که بسیاری از باستان شناسان و دانشمندان علوم فضائی را به تعجب و تحسین وادار کرده است – این تابوت در سال 1952 توسط تیم کاوشگران پرفسور ” البرتو روزلهالیر ” بعد از گذشت 2 سال تلاش بی وقفه بدست آمد . در کنار این تابوت انواع لوح های سنگی که وزن بعضی از انها بیش از 5 تن میباشد , بهمراه یک ماسک سنگی که با ظرافت بینظری ساخته شده است – بدست آمد . بر روی این تابوت – تصاویر پیچیده ای نقش بسته بود که سالها تصور می شد این اشکال معنا و مفهوم خاصی ندارند .

پرفسور ” ریماند کارتایر ” باستان شناس نامی جهان که سالهای بسیاری صرف تحقیق و بررسی تمدنهای امریکای لاتین و بخصوص تمدن شگفت انگیز ” مایا “ها کرده است, بعد از یک کار طاقت فرسا توانست رمز کتیبه ها و همچنین تابوت حجاری شده را پیدا کرده و آنرا ترجمه نماید. کار پرفسور ” ریماند کارتایر ” چون طوفان سهمگینی بود که بر اندیشه دانشمندان امروزی ما تازیانه می زد – خبر بسیار حیرت انگیز و شگفت آور بود – مایاها هزاران سال پیش, از نیروی الکترو مغناطیس زمین با خبر بودند .!! آنها درک عمیقی از سیستم خورشیدی و پرتوهای حرارتی آن داشته اند . سئوالی که دانشمندان از خود میپرسیدند این بود : گونه .؟!! مایاها از کجا به این دانش عظیم دست پیدا کرده بودند.؟ این سئوالی است که دانش امروز جوابی برای ان ندارد . متاسفانه بخش عظیمی از کتیبه ها “مایا”ها نابود شده است – اما همان اندک مدارک, دال بر دانشی می کنند که دانش امروز قادر به درک آن نیست . به عنوان مثال باستان شناس امریکایی –” هایات وریل ” بیش از 30 سال از عمر خود را صرف تحقیق پیرامون تمدنهای از بین رفته در امریکای جنوبی و مرکزی نمود . او در کتاب بینظیر خود تحت عنوان ” پلی از نور ” از یک شهر ماقبل ” اینکاها” نام میبرد که در حفاظ یک دژه مستحکم و غیر قابل نفوذ سنگی قرار داشت و تنها راه رسیدن به داخل ان پلی از نور یا یک ماده یونیزه بود که بنا بدلخواه ساکنین آنجا ظاهر و یا ناپدید می شده است.!! ” هایات وریل ” که در سن هشتاد سالگی چشم از جهان فرو بست – تا اخرین لحظه عمرش آن را تائید مینمود و همسر وی نیز که بعد از او هنوز در قید حیات بود از نقطه نظرات شوهر متوفی اش حمایت میکرد . اما ” هایات وریل ” با کدامین مدرک اینچنین محکم از یک پل نوری حرف میزند.؟! در کشور مکزیک یک قلعه مستحکم که دیوار به بلندی 14 متر و پهنای بیش از 5 متر میباشد وجود دارد – که بصورت مربع است و هیچ دربی ندارد . وزن سنگهای بکار رفته در این بنای اسرار امیز هر کدام بیش از 25 تن میباشد – که بصورت باور نکردنی صیقل داده شده است – در اطراف این قعله اسرار آمیز هیچ مدخل یا وردی کشف نشده است.

ایا ” اینکا”ها بخود انهمه زحمت طاقت فرسا میدادند که یک بنای بی درب بسازند.؟!! یا آنها میدانستند چگونه از این دیوارهای غول پیکر عبور کنند؟! همانگونه که میدانید این قوم اسرار آمیز خبرگان علوم ریاضیات – نجوم و ستاره شناسی بودند – “مایا”ها از چرخ استفاده نمیکردند – اما جاده های پهن و یکدست آنها باستان شناسان را به این فکر انداخت که انها چه نیازی به این جاده های پهن داشتند.؟!! محاسبات بسیار دقیق ریاضی – ستاره شناسی و نجوم بینظیر از “مایا”ها تمدنی ساخته که بقول پرفسور “اریک فن دانکین” “مایاها” ربوتیک ترین تمدن جهان هستند.!! تمام زندگی و دانش انها از روی تقویم و برنامه شکل میگرفته است. تمام بناهای باشکوه از روی برنامه و تقویم مایائی ساخته شده است.!! چه ** این تقویم را در اختیار آنها قرار داده است.؟!! سئوالی که هنوز پاسخی به آن داده نشده.!! در یک افسانه مایائی بنام “پوپول وه ” اینچنین میگوید : خدایان قادر به شناختن و دانستن همه چیز بودند, کیهان و چهار جهت اصلی – قطب های زمین و همچنین گرد بودن شکل زمین را میدانسته اند.!! چگونه اجداد “مایا”ها از گرد بودن زمین باخبر بودند.؟! آنان نه تنها صاحب یک تقویم افسانه ای بودند بلکه محاسبات باور نکردنی هم انجام داده اند که تا امروز چون یک معما حل نشده است . آنان می دانستند که سال زهره 584 روز است و مدت سال زمینی را هم در حدود 2410/365 روز محاسبه کرده اند ( محاسبه دقیق امروزی عدد 2422/ 365 است) – محاسبات مایائی به 64 میلیون سال پیش برمیگردد . نوشته های دیگر در جزئیاتی بحث میکند که قریب به 400 میلیون سال قدمت دارد . این فرمولهای مشهور زهره ای را- تنها میتوان با یك كامپیوتر امروزی محاسبه کرد . به هر تقدیر بسیار مشگل است که منشاء این حقایق را از مردمانی جنگل نشین که بسیاری آنها را وحشی میدانند بدانیم . فرمول مشهور نجومی “مایا”ها از قرار زیر است : تزولکین 260, سال زمینی 365 و سال زهره ای 584 روز است . این اعداد ظاهرا حاصل یك تقسیم ساده عجیب را, پنهان نگاه میدارند .
اما 365 مساوی حاصل ضرب 73 در 5 و584 مساوی حاصل ضرب 73 در 8 است .

960 37 = 73 × 2 × 260 = 73 × 2 × 13 × 20 ( ماه )

960 37 = 73 × 5 × 104 = 73 × 5 × 13 × 8 (خورشید) 960 37 = 73 × 8 × 65 = 73 × 8× 13× 5 (زهره )


به عبارت دیگر تمام این ادوار بعد از 37960 روز با هم تقارون پیدا می کنند . اساطیر مایائی مدعی است که بعد از این ,خدایان به محل استراحتگاه بزرگ خود باز خواهند گشت . براستی این محاسبات پیچیده – شگفت انگیز نیست .؟!! در مدت 8 سال زمینی – زهره 13 بار به دور خورشید میگردد و این محاسبات را “مایا”ها به شکل بینظیری انجام داده اند . استفاده از تقویم زهره ای یک حقیقت قابل ملاحظه است, زیرا درست است که درخشش چشمگیر آن احتمالا توجه “مایا”ها را به خود جلب کرده است اما محاسبه مدت زمان گردش انتقالی آن نسبت به کره زمین دانش نجومی عظیمی را می طلبیده است . شاید باور کردنی نباشد اما آنها کسوف و خسوف را تا چندین هزار سال بطور دقیقی محاسبه کرده اند .
تا چند سال پیش نوعی تقویم در کشورمان دیده می شد و احتمالا الان هم وجود دارد . این تقویم کوچک که شکل گردی داشت ازچهار لایه فلزی تشکیل شده بود و هر ** که میخواست مثلا بداند 5 سال دیگر 23 بهمن در چه روزیست – آنرا به روی اعداد تنظیم میکرد و مثلا متوجه می شد که آنروز یکشنبه است, تعجب نکنید این راز را هزاران سال پیش مایاها میدانستند و از آن برای پیشگوبینی خسوف و کسوف استفاده میکردند . تزولکین ریاضیات و محاسبات پیچیده مایا است, این ریاضیات جدولی از یک قرینه سازی اعدادی شکل میگرفته است .