کافه تلخ

۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

کمین و شکار کردن، «قصد» و «وضعیت رویا»

کمین و شکار کردن، «قصد» و «وضعیت رویا»

روز بعد، دوباره نزدیک غروب دون خوان به اتاقی آمد که من و خنارو در آن مشغول صحبت بودیم. بازویم را گرفت وقدم زنان از ساختمان بیرون آمدیم و به حیاط پشت رفتیم. هوا تقریبا تاریک شده بود. گردش کنان از راهرویی که به حیاط خلوت می رسید گذشتیم.

ضمن راه رفتن دون خوان به من گفت که می خواهد یک بار دیگر هشدار دهد که در طریقت معرفت، در آشفتگی و دیوانگی غرق شدن بسیار آسان است. گفت که بینندگان با دشمنان زیادی مواجه می شوند که می توانند مقاصد آنها را نابود، اهدافشان را مغشوش و آنان را ضعیف کنند، دشمنانی که بخودی خود در طریقت سالکان به وجود می آیند و به همراه احساس راحت طلبی، تن پروری و خودبزرگ بینی جزیی از زندگی روزمره می باشند.

خاطرنشان کرد که اشتباهاتی که بینندگان کهن در نتیجه راحت طلبی، تن پروری و خودبزرگ بینی مرتکب شدند، آنقدرعظیم و خطیر بود که بینندگان جدید چاره ای جز این نداشتند که سنت خود را مردود و مطرود بدانند. دون خوان ادامه داد:

- مهمترین چیزی که بینندگان جدید به آن نیاز داشتند، اقدامات عملی درجهت جابجایی پیوندگاهشان بود. از آنجا که با هیچ یک از این اقدامات آشنایی نداشتند، علاقه شدید خود را به «دیدن» پرتو آگاهی معطوف کردند و در نتیجه، سه مجموعه از فنونی را بنیان نهادند که سنگ بنای کارشان شد.

دون خوان گفت که بینندگان جدید با این سه مجموعه خارق العاده ترین و مشکلترین کارها را انجام دادند. موفق شدند که به طور منظم پیوندگاهشان را در وضع عادی خود به حرکت درآورند. تایید کرد که بینندگان کهن نیز با استفاده از روشهای خودسرانه و عجیب و غریب موفق به این کار شده بودند.

توضیح داد که آنچه بینندگان کهن درتابش آگاهی «دیدند»، برمبنای ترتیبی به دست آمد که بینندگان کهن حقایق آگاهی را منظم کرده بودند. این مسئله به عنوان تسلط برآگاهی شناخته شد و بر این مبنا، سه مجموعه از فنون را تدارک دیدند: اولی تسلط بر «کمین و شکار کردن»؛ دومی تسلط بر «قصد»؛ و سومی تسلط بر «رویا» بود. تاکید کرد که از اولین روز ملاقاتمان این فنون را به من می آموخته است.

گفت که تسلط بر آگاهی را همان طور که بینندگان جدید توصیه کرده اند به دو شیوه به من آموخته است. در آموزشهایش برای سوی راست که در حالت آگاهی عادیم به من داده دو هدف را برآورده است: روش سالکان را به من آموخته و پیوندگاهم را از محل اصلی خود آزاد کرده است. در آموزشهایش برای سوی چپ که در حالت ابرآگاهی به من داده نیز دو هدف را برآورده است: پیوندگاه مرا در وضعیتهای گوناگونی که تاب تحملش را داشتم جابجا کرده و توضیحات مفصلی نیز به من داده است.

حرفش را قطع کرد و به من خیره شد. سکوت ناخوشایندی حکمفرما گشت. بعد شروع به صحبت درباره «کمین و شکارکردن» کرد. گفت که این هنر آغازی پیش پا افتاده و تصادفی دارد. این هنر از آنجا آغاز شد که بینندگان جدید متوجه شدند وقتی که سالکان به شیوه هایی رفتارکنند که عادت آنها نیست، فیوضات استفاده نشده درون پیله آنها شروع به درخشیدن می کنند. بدین ترتیب پیونگاه آنها بآرامی و با هماهنگی و به طورنامحسوسی جابجا می شود.

بینندگان جدید که از این مشاهده به هیجان آمده بودند، شروع به کنترل منظم رفتارخود کردند. و این عمل را هنر«کمین و شکار کردن» نامیدند.

دون خوان خاطرنشان کرد با وجودی که این نام مورد ایراد قرار گرفته است اما نام مناسبی است، زیرا «کمین و شکار کردن» مستلزم نوعی رفتار ویژه با مردم است، رفتاری که می توان آن را به عنوان رفتاری نهانی تعریف کرد.

بینندگان جدید که به این فن مسلط بودند، با هوشیاری و به شیوه ای پرثمر به «شناخته» پرداختند. با تمرینات پیاپی پیوندگاهشان را به حرکت وامی داشتند. گفت:

- یکی از دو دستاورد عمده بینندگان جدید «کمین و شکار کردن» است. بینندگان جدید چنین تصمیم گرفتند که هنگامی باید این هنر را به ناوال امروزی آموخت که پیوندگاهش نسبتا دراعماق سوی چپ جابجا شده باشد. دلیل این حکم این است که ناوال باید اصول «کمین و شکار کردن» را بدون آنکه گرفتار فهرست انسانی شود بیاموزد. به هر حال ناوال راهبر گروه است و برای راهنمایی آنها باید بسرعت و بدون آنکه درباره آن فکر کند عمل نماید.

سایر سالکان می توانند «کمین و شکارکردن» را در حالت آگاهی طبیعی خود بیاموزند، هرچند بهتر است این کار نیز درحالت ابرآگاهی انجام گیرد، نه به خاطر ارزش ابرآگاهی، بلکه چون «کمین و شکار کردن» را با اسراری می آمیزد که در اصل فاقد آن است. «کمین و شکار کردن» بیشتر طرز رفتار با مردم است.

او گفت که اکنون بایستی بفهمم که بینندگان جدید به خاطرجابجایی پیوندگاه برای رابطه با خرده ستمگر چنین ارزش والایی قایل بودند. خرده ستمگران بینندگان را مجبور می کردند که از اصول «کمین و شکار کردن» استفاده کنند. با این کار به آنها کمک می کردند تا پیوندگاهشان را به حرکت درآورند.

پرسیدم که آیا بینندگان کهن درباره اصول «کمین و شکار کردن» چیزی می دانستند. لبخند زنان گفت:

- «کمین و شکار کردن» منحصرا به بینندگان جدید تعلق دارد. آنها، تنها بینندگانی هستند که با مردم سروکار دارند. بینندگان کهن چنان اسیر احساس قدرت خویش بودند که تنها زمانی به وجود مردم پی بردند که با مشتهای محکم آنها روبرو شدند. ولی تو خودت همه چیز را می دانی.

سپس دون خوان گفت که تسلط بر «قصد» و بر «کمین و شکار کردن» دو شاهکار بینندگان جدید است که پیدایش بینندگان امروزی را باعث شد. او توضیح داد که بینندگان جدید در کوششهایشان برای تفوق بر ستمگران از تمام امکانات استفاده کردند. آنها می دانستند که پیشینیانشان با دستکاری ماهرانه قدرتی اسرارآمیز و معجزه گر که آن را تنها به عنوان اقتدار وصف می کردند، اعمال خارق العاده ای را انجام دادند. بینندگان جدید اطلاع کمی در مورد این قدرت داشتند و در نتیجه مجبور بودند که با «دیدنشان» آن را به طور منظم مورد بررسی قرار دهند. وقتی کشف کردند که انرژی همسویی همین نیرو است، پاداش زحمات خود را به دست آوردند.

آنها در آغاز«دیدند» وقتی که فیوضات درون پیله با فیوضات آزاد همسو می شود، چگونه تابش آگاهی در اندازه و شدت خود افزایش می یابد. آنگاه از مشاهده خود به عناون سکوی پرش استفاده کردند - همان طور که برای «کمین و شکار کردن» نیز همین کار را کرده بودند. - و یک سلسله فنون پیچیده را ندارک دیدند تا بتوانند از همسویی فیوضات استفاده کنند.

ابتدا به این فنون به عنوان تسلط بر همسویی استناد کردند. سپس متوجه شدند که مسئله چیزی بیش ازهمسویی است و مسئله انرژی مطرح است که در اثرهمسویی فیوضات رها می گردد. این انرژی را «اراده» نامیدند.

«اراده» دومین اصل آنان شد. بینندگان جدید آن را به عنوان فوران انرژی ناپیدا، نامعین و پیوسته ای می شناختند که ما را وادار به انجام دادن همان کارهایی می کند که انجام می دهیم. «اراده»، دلیل ادراک دنیای روزمره ماست و به طورغیرمستقیم و به واسطه نیروی آن ادراک، دلیل جایگزینی پیوندگاه در وضعیت عادی آن است.

دون خوان گفت که بینندگان جدید بررسی کردند که چگونه درک زندگی روزمره رخ می دهد و تاثیرات «اراده» را دیدند. «دیدند» که همسویی پیاپی تجدید می شود تا به ادراک ما تداوم بخشد. برای این که هر بار این همسویی با طراوتی که برای ساختن دنیایی نو به آن نیاز دارد تجدید شود، فوران انرژی که از این همسویی برمی خیزد، خود بخود تغییرمسیرمی دهد تا بعضی ازهمسوییهای برگزیده را تقویت کند.

این ملاحظات نوین به عنوان سکوی پرش دیگری به خدمت بینندگان جدید درآمد و به آنها کمک کرد تا به سومین اصل مجموعه رسیدند. آن را «قصد» نامیدند و هدایت هدفمند «اراده» یعنی انرژی همسویی وصف کردند. ادامه داد:

- ناوال خولیان، سیلویو مانوئل و خنارو و ویسنت را تشویق کرد تا سه جنبه معرفت بینندگان را بیاموزند. خنارو استاد سرو کار داشتن با آگاهی، ویسنت استاد «کمین و شکار کردن» و سیلویو مانوئل استاد «قصد» است.

اکنون به توضیح نهایی تسلط بر آگاهی می پردازیم و به همین علت نیز خنارو به تو کمک می کند.





***



دون خوان مدت زیادی با کارآموزان زن گفتگو کرد. زنان با حالتهای جدی به او گوش می کردند. از تمرکز حریصانه آنها یقین کردم که درباره مراحل پیچیده ای آموزشهای مفصلی به آنها می دهد.

ضمن اینکه در اتاق جلو خانه خنارو با یکدیگر حرف می زدند، من از جمع آنان جدا اما مراقبشان بودم. پشت میز آشپزخانه نشستم و منتظر ماندم تا کارشان تمام شد.

سپس زنان برخاستند تا بروند ولی قبل از رفتن با دون خوان به آشپزخانه آمدند. در حالی که زنان با حالت رسمی ناشیانه ای با من صحبت می کردند و حتی مرا در آغوش می کشیدند، او در مقابلم نشست. همه آنها به گونه ای شگفت آورحالتی دوستانه داشتند و حتی وراجی می کردند. می گفتند که می خواهند به کارآموزان مردی بپیوندند که چند ساعت قبل با خنارو رفته اند. خنارو می خواست «کالبد رویا»ی خود را به آنان نشان دهد.

به محض عزیمت زنان، بناگاه دون خوان توضیحاتش را از سر گرفت. گفت که بینندگان جدید با گذشت زمان اعمالشان را استحکام بخشیدند و متوجه شدند که تحت شرایط حاکم بر زندگی آنان، «کمین و شکار کردن» تنها به مقدار کمی پیوندگاه را به حرکت وامی دارد. برای به دست آوردن بیشترین نتیجه، «کمین و شکار کردن» به شرایط مطلوبی نیاز دارد؛ به خرده ستمگرانی نیاز دارد که در مواضع قدرت و اقتدار بسیار باشند. رفته رفته برای بینندگان جدید مشکل می شد که خود را در چنین موقعیتهایی قرار دهند. وظیفه به وجود آوردن یا جستجوی چنین شرایطی به بار سنگینی بر دوش آنان بدل شد.

بینندگان جدید برای یافتن روش مناسبتری که موجب جابجایی پیوندگاه می شد «دیدن» فیوضات عقاب را الزامی می پنداشتند. وقتی که سعی کردند فیوضات عقاب را «ببینند» با مسئله ای بسیار جدی مواجه شدند. آنها دریافتند که برای «دیدن» فیوضات هیچ راهی جز این وجود ندارد که جان خود را به خطر اندازند. با این حال باید آنها را «می دیدند». در آن زمان آنان از فن «رویا دیدن» بینندگان کهن به عنوان سپرمحافظ خود در برابر ضربه مهلک فیوضات عقاب استفاده کردند و ضمن انجام دادن این کار دریافتند که «رویا دیدن» بخودی خود موثرترین شیوه برای به حرکت درآوردن پیوندگاه است. دون خوان ادامه داد:

- یکی ازفرامین صریح بینندگان جدید این بود که سالکان باید درحالت آگاهی طبیعی خود «رویا دیدن» را فراگیرند. به پیروی از این فرمان من از روز اول ملاقاتمان شروع به آموزش «رویا دیدن» به تو کرده ام.

- چرا بینندگان جدید حکم کردند که «رویا دیدن» در حالت آگاهی طبیعی آموخته شود؟

- زیرا «رویا دیدن» بسیار خطرناک است و «رویا بین» بسیارآسیب پذیر. بدین سبب خطرناک است که قدرت بی حد و حصری دارد و «رویا بینان» را آسیب پذیر می سازد، زیرا آنها را به اختیار نیروی درک ناپذیر همسویی وامی گذارد.

بیندگان جدید متوجه شدند که ما درحالت آگاهی عادی ساختمان های دفاعی بیشماری داریم که درمقابل نیروی فیوضات استفاده نشده ای که یکباره در «رویا» همسو می شوند، از ما محافظت می کنند.

دون خوان توضیح داد که «رویا دیدن» مثل «کمین و شکار کردن» با نگرش ساده ای شروع شد. بینندگان کهن آگاه شدند که در رویاها پیوندگاه به طور کاملا طبیعی کمی به سمت چپ جابجا می شود. وقتی که انسان می خوابد و تمام فیوضات استفاده نشده شروع به تابش می کنند، در واقع آن نقطه آرام می گیرد.

بینندگان کهن بلافاصله فریفته این نگرش شدند و با این جابجایی طبیعی شروع به کار کردند تا توانسنتد آن را تحت کنترل درآورند. این کنترل را «رویا دیدن» یا هنر سروکار داشتن با «کالبد رویا» نامیدند.

خاطرنشان کرد که توصیف حدود معرفت آنها درباره «رویا دیدن» کاری بس مشکل است. به هر حال بیندگان جدید از آن بهره چندانی نبردند. بنابراین وقتی که زمان بازسازی فرا رسید، بینندگان جدید تنها اصول بدیهی «رویا دیدن» را برای خود نگه داشتند تا به کمک آن فیوضات عقاب را «ببینند» و پیوندگاه خود را به حرکت درآورند.

گفت که بینندگان، چه جدید و چه کهن «رویا دیدن» را عبارت از کنترل جابجایی طبیعی می دانستند که پیوندگاه در طول خواب دستخوش آن می شود. تاکید کرد که کنترل جابجایی به هیچ وجه به معنای هدایت آن نیست، بلکه پیوندگاه را در وضعیتی که درخواب به طور طبیعی برایش پیش می آید، ثابت نگه می دارد. این پیچیده ترین تمرینی بود که بینندگان کهن برای انجام دادن آن کوشش و تمرکزی عظیم به کار بردند.

دون خوان توضیح داد که «رویابینان» باید به تعادل بسیاردقیقی دست یابند، زیرا رویابینان نمی توانند در رویاها دخالت کنند و یا با کوششی آگاهانه به آن فرمان دهند. با وجود این جابجایی پیوندگاه باید تحت فرمان «رویابین» باشد. این تضادی است که با منطق قابل حل نیست و باید درعمل برطرف شود.

بینندگان کهن پس از آنکه به «رویابینانی» که در خواب بودند توجه کردند، راه حلی یافتند که بنا برآن گذاشتند تا «رویاها» سیر طبیعی خود را طی کند. آنها «دیده» بودند که پیوندگاه «رویابین» در بعضی از رویاها بیشتر از رویاهای دیگر به اعماق سوی چپ می رود. این نگرش، این مسئله را برای آنان مطرح کرد که آیا محتوای رویا باعث جابجایی پیوندگاه می شود یا حرکت پیوندگاه بخودی خود با فعال ساختن فیوضات استفاده نشده محتوای رویا را به وجود می آورد.

خیلی زود متوجه شدند که جابجایی پیوندگاه در سوی چپ رویاها را می سازد. هرچه حرکت دورتر باشد، به همان نسبت رویا زنده تر و عجیب تر است. ناگزیر کوشیدند تا با این هدف رویاهایشان را هدایت کنند که پیوندگاهشان را وادار به جابجایی عمیقتری در سوی چپ کنند. ضمن این کار کشف کردند که وقتی رویاها آگاهانه و یا به طور نیمه آگاه دستکاری شود، پیوندگاه بی درنگ به محل همیشگی خود بازمی گردد. از آنجا که هدف آنها جابجایی آن نقطه بود، بناچار به این نتیجه رسیدند که مداخله در رویاها، دخالت در جابجایی پیوندگاه است.

دون خوان گفت که از آن به بعد بینندگان کهن معرفت شگفت آور خود را در این زمینه توسعه دادند، معرفتی که برای آنچه که بینندگان جدید می خواستند با «رویا» انجام دهند، نتیجه فوق العاده ای دربرداشت اما در شکل اصلی خود کمتر مورد استفاده آنان قرار گرفت.

به من گفت که تا اینجا «رویا دیدن» را به عنوان کنترل رویاها درک کرده ام. و تمام تمریناتی که مرا وادار به اجرای آن کرده است، مثل یافتن دستهایم در «رویاها»، با وجود ظاهر این تمرینات، هدفی جز آموزش هدایت رویاهایم نداشته است. این تمرینات به منظور ثابت نگه داشتن پیوندگاهم در محلی بوده است که این نقطه در خواب حرکت می کرد. در اینجاست که «رویابینان» باید به تعادل دقیقی دست یابند. تنها کاری که از آنها ساخته است، تثبیت پیوندگاهشان است. بینندگان چون ماهیگیرانی هستند که قلابشان ممکن است به هر جایی گیر کند. تنها کاری که از دستشان بر می آید این است که چوب را در محلی که قلاب در آب فرورفته است نگاه دارند. سپس ادامه داد:

- محلی که پیوندگاه در رویا در آن حرکت می کند، «وضعیت رویا» نامیده می شود. بینندگان کهن در نگهداری «وضعیت رویا»ی خود آنچنان مهارتی پیدا کردند که حتی قادر بودند وقتی که پیوندگاهشان در آن نقطه لنگر انداخته است بیدار شوند.

بینندگان کهن این حالت را «کالبد رویا» می نامیدند، زیرا آن را به حدی کنترل می کردند که هربار که در وضعیت رویای جدیدی بیدار می شدند، جسم جدید و گذرایی خلق می کردند.

دون خوان ادامه داد:

- باید برایت روشن کنم که «رویا دیدن» زیان خطرناکی دارد، به بینندگان کهن تعلق دارد. تحت تاثیر خلق و خوی آنان است. سعی کردم در این مورد با احتیاط بیشتری تو را هدایت کنم ولی هیچوقت نمی شود کاملا مطمئن بود.

- دون خوان، از چه مرا برحذر می کنی؟

- از دامهای «رویا دیدن» که واقعا شگفت آورند. در «رویا دیدن» واقعا هیچ راهی برای هدایت حرکت پیوندگاه وجود ندارد. تنها چیزی که این جابجایی را معین می کند، قدرت یا ضعف «رویابین» است. اولین دام درست در همین جاست.

گفت که بینندگان جدید در ابتدا برای استفاده از «روی » دو دل بودند. آنان یقین داشتند که رویا در عوض تقویت سالک، او را ضعیف، جبار و دمدمی می کند. بینندگان کهن نیز همگی چنین بودند. از آنجا که بینندگان جدید برای جبران نتایج ناهنجار «رویا» چاره ای جز استفاده از آن نداشتند، نظام رفتاری پر دامنه و پیچیده ای را تدارک دیدند که آن را راه یا طریقت سالکان نامیدند.

به کمک این نظام بینندگان جدید خود را تقویت کردند و به نیروی درونی که برای هدایت جابجایی پیوندگاه در«رویاها» نیاز داشتند، دست یافتند. دون خوان تاکید کرد که نیرویی که از آن صحبت می کند اعتقاد صرف نیست. هیچ کس نمی تواند بشدت بینندگان کهن با اعتقاد باشد و با این حال تا اعماق روحشان ضعیف بوده اند. نیروی درونی به معنای حس متانت و خودداری برخاسته از خونسردی و بی علاقگی، و احساس راحت بودن است، اما مهمتر از همه به معنای تمایل طبیعی و عمیق برای بررسی و درک است. بینندگان جدید تمام این ویژگی های شخصیتی را هوشیاری می نامیدند. ادامه داد:

- بینندگان جدید معتقد بودند که زندگی بی عیب و نقص بخودی خود و بناچار به احساس هوشیاری منتهی می شود و این هوشیاری به نوبه خود منجر به جابجایی پیوندگاه می گردد.

همان طور که برایت گفته ام بینندگان جدید معتقد بودند که پیوندگاه می تواند از درون به حرکت درآید. آنها گامی فراترنهادند و ادعا کردند که افراد بی عیب و نقص نیازبه راهنمایی کسی ندارند، بلکه آنان با ذخیره انرژی می توانند بدون کمک دیگران همه کارهایی را که بینندگان می کنند، انجام دهند. تنها به فرصت کوچکی نیاز دارند تا از امکاناتی که بینندگان فاش ساخته اند آگاهی یابند.

به او گفتم که ما به همان نقطه ای بازگشته ایم که من در حالت آگاهی عادی در آن بوده ام، زیرا هنوز هم یقین دارم بی عیب و نقصی یا ذخیره انرژی مفاهیم آنچنان مبهمی هستند که هرکس می تواند بدلخواه آن را تفسیر کند.

می خواستم برای اثبات ادعایم دلایل بیشتری بیاورم ولی احساس عجیبی تمام وجودم را فراگرفت. احساس واقعی جسمی بود، احساس گذر سریع از میان چیزی. پس از آن دلایل خود را رد کردم. بی هیچ شک و تردیدی می دانستم که حق با دون خوان بود. تنها چیزی که شخص به آن نیاز دارد بی عیب و نقصی انرژی است و این تنها با یک عمل آغاز می شود که باید اندیشیده، دقیق و پایدار باشد. اگر این عمل به اندازه کافی تکرارشود، شخص احساس قصد استواری می کند که می تواند در مورد هرچیز دیگری به کار گرفته شود. اگر شخص در این کار موفق گردد، آنگاه راه باز است، هرچیز به چیزی دیگر منتهی می شود تا سالک به تمام ذخایر نهانی خود پی برد.

وقتی به دون خوان گفتم که هم اکنون متوجه چه چیزی شده ام، با شادی آشکاری خندید و فریاد زد که براستی این مثالی خداداده از نیرویی است که او از آن صحبت می کرد. توضیح داد که پیوندگاهم جابجا شده است و در اثرهوشیاری در وضعیتی قرار گرفته است که به ادراک دامن می زند. به همین ترتیب نیز می تواند در اثر دمدمی مزاجی درحالتی قرار گیرد که تنها خود بزرگ بینی را افزون کند، همان طور که در مورد من بارها این اتفاق افتاده است. ادامه داد:

- بگذار اکنون در مورد «کالبد رویا» گفتگو کنیم. بینندگان کهن تمام کوشش خود را به کشف و استفاده از «کالبد رویا» معطوف کردند و موفق شدند که از آن به عنوان جسمی کاراتر استفاده کنند. مثل اینکه بگوییم آنها خود را به طرق هرچه عجیبتر دوباره خلق می کردند.

دون خوان خاطرنشان کرد که بینندگان جدید بخوبی می دانند که گروههای ساحران کهن پس از آنکه در «وضعیت رویا»ی دلخواه خود بیدار شدند، هرگز بازنگشتند. گفت که احتمالا در آن دنیاهای تصورناپذیر مرده اند و یا هنوز هم اگر امروز زنده باشند، خدا می داند که به چه شکل و شیوه ای هستند.

مکثی کرد و به من نگریست و بعد قهقهه خنده اش بلند شد و پرسید:

- حتما از اشتیاق داری می میری که از من بپرسی بینندگان کهن با «کالبد رویا» چه کردند، این طور نیست؟

و با حرکت سرش مرا تشویق به پرسش کرد.

دون خوان توضیح داد که خنارو به عناون استاد بی چون و چرای آگاهی، بارها وقتی که در حالت آگاهی عادی بوده ام، کالبد رویا را به من نشان داده است. خنارو با این نمایشها می خواست پیوندگاهم را نه از وضعیتی که در حالت ابرآگاهی دارد، بلکه از وضعیت عادیش جابجا کند.

سپس گویی که دون خوان رازی را بر من فاش می ساخت گفت که خنارو در مزارع نزدیک خانه اش منتطرماست تا «کالبد رویا»ی خود را نشانم دهد. پی در پی تکرار می کرد که برای «دیدن» و درک واقعی «کالبد رویا» من اکنون در حالت کامل آگاهی هستم. سپس وادارم کرد از جایم بلند شوم و ما از اتاق جلو گذشتیم و به در خانه رسیدیم. وقتی که می خواستم در را باز کنم متوجه شدم که کسی بر روی توده حصیرهایی که کارآموزان درعوض تشک از آنها استفاده می کردند دراز کشیده است. فکر کردم وقتی که من و دون خوان در آشپزخانه مشغول صحبت بوده ایم، باید یکی از این کارآموزان به خانه مراجعت کرده باشد.

به سراغش رفتم و متوجه شدم که خنارو است. او در خواب عمیقی فرو رفته و صورتش به زمین بود و بآرامی خرناس می کشید. دون خوان گفت:

- بیدارش کن! باید برویم و او باید خیلی خسته باشد.

بآرامی او را تکان دادم. آهسته چرخید و صدای آدمی را درآورد که از خوابی عمیق بیدار شده باشد. کش و قوسی به بازوانش داد و بعد چشمانش را گشود. ناخواسته فریادی کشیدم و به عقب پریدم.

چشمان خنارو به هیچ وجه چشمان انسان نبود. دو نقطه نورانی کهربایی رنگ تند بود. ضربه ناشی از ترس آنچنان شدید بود که سرم گیج رفت. دون خوان به پشتم زد و تعادلم را به من بازگرداند.

خنارو برخاست و به من لبخندی زد. خطوط چهره اش سخت بودند. طوری حرکت کرد که گویی مست یا معلول است. از کنارم گذشت و مستقیما به سمت دیوار رفت. از تصور برخورد او با دیوار، خود را جمع کردم ولی او از میان دیوار چنان گذشت که گویی اصلا دیواری وجود نداشت و بعد از میان در آشپزخانه به اتاق بازگشت و در مقابل چشمان حیرت زده ام شروع به راه رفتن بر روی دیوار کرد. بدنش موازی با زمین بود و وقتی که به سقف رسید سرش به طرف زمین بود.

هنگامی که سعی کردم از حرکاتش پیروی کنم، به پشت افتادم. در این حالت دیگر خنارو را ندیدم. درعوض به حباب نوری می نگریستم که روی سقف بالای سرم و دیوارها به دور اتاق می چرخید، گویی شخصی نورافکن عظیمی به تیرهای سقف و دیوارها می انداخت. سرانجام پرتو خاموش شد. دیوار، نور را بلعید و نور از نظر محو گشت.

دون خوان خاطرنشان ساخت که ترس حیوانی من همیشه بیش از اندازه است و من باید سعی کنم که بر آن غلبه کنم اما درمجموع خیلی خوب رفتار کرده ام. «کالبد رویا»ی خنارو را به شکل واقعی آن «دیده ام»، به شکل حبابی از نور.

از او پرسیدم چرا اینقدر اطمینان دارد که این کار را انجام داده ام. پاسخ داد که «دیده» است که پیوندگاهم ابتدا به سوی جایگاه عادی خود حرکت کرده تا ترسم را جبران کند، سپس به اعماق سوی چپ حرکت کرده است، به فراسوی نقطه ای که دیگر در آنجا شک و تردیدی وجود ندارد. ادامه داد:

- در این وضعیت شخص تنها می تواند یک چیز را ببیند، حبابهای انرژی را. ولی از وضعیت ابرآگاهی تا نقطه ای عمیقتر در سوی چپ، تنها یک جهش کوتاه است. شاهکار واقعی در این است که پیوندگاه از وضعیت عادی خود به نقطه ای که در آن هیچ شک و تردیدی نیست جابجا شود.

افزود وقتی که من در حالت آگاهی عادی هستم، ملاقات دیگری با «کالبد رویا»ی خنارو در مزارع اطراف خانه خواهیم داشت.



***



وقتی به خانه سیلویو مانوئل بازگشتیم، دون خوان گفت که مهارت خنارو در زمینه «کالبد رویا» در مقایسه با آنچه که بینندگان کهن با آن انجام داده اند، بسی ناچیز بوده است. با لحن تهدید امیزی گفت:

- خودت بزودی آن را خواهی دید.

و بعد زد زیر خنده.

با ترس بسیاری از او در این باره سوال کردم و این سوالات تنها باعث خنده بیشتر او شد. سرانجام آرام گرفت و گفت می خواهد درباره طریقه ای که بینندگان جدید با آن به «کالبد رویا» دست یافتند و شیوه ای که به کار بردند صحبت کند. ادامه داد:

- بینندگان کهن به دنبال نسخه عین جسم بودند و تقریبا نیز موفق شدند که آن را به دست آورند. چشمها تنها چیزی بودند که هرگز نتوانستند از آن نسخه ای بسازند. در «کالبد رویا» بجای چشم پرتو آگاهی است. تو هرگز متوجه این مطلب نشدی، حتی وقتی در گذشته خنارو به تو «کالبد رویای» خود را نشان می داد.

بینندگان جدید اهمیتی به نسخه عین جسم نمی دادند. در واقع حتی به هیچ وجه علاقه ای به نسخه برداری ازجسم نداشتند اما تنها نام «کالبد رویا» را برای نشان دادن یک احساس، موجی از انرژی حفظ کردند که با حرکت پیوندگاه به هر نقطه ای از این جهان یا هر نقطه ای ازهفت دنیایی که در دسترس بشر است، برده می شود.

سپس دون خوان روشی را که برای دستیابی به «کالبد رویا» لازم است ترسیم کرد. گفت که این روش با یک عمل ابتدایی شروع می شود که تداوم آن باعث قصدی پایدار می گردد. قصد پایدار به سکوتی درونی منجرمی شود و سکوت درونی به نیرویی درونی که برای جابجایی پیوندگاه به موقعیتهای مناسب در رویا لازم است.

دون خوان این توالی را اساس کار نامید. توسعه کنترل، به دنبال پی ریزی اساس کار آغازمی گردد و عبارت است از ابقای منظم «وضعیت رویا» توسط ثابت نگه داشتن سرسختانه تصویر رویا. تمرینات پی در پی باعث سهولت در حفظ «وضعیتهای جدید رویا» در رویاهای جدید می گردد. نه به این خاطر که شخص با تمرین، کنترلی آگاهانه به دست می آورد، بلکه به این جهت که هربار، این کنترل اعمال می گردد، نیروی درونی مقاومتر می شود. تقویت نیروی درونی به نوبه خود باعث جابجایی پیوندگاه به «وضعیتهای رویاها» یی می شود که برای رشد هوشیاری مناسب اند. به زبان دیگر رویاها بخودی خود به مرور زمان کنترل پذیرتر و حتی منظم تر می شوند. ادامه داد:

- پیشرفت «رویابینان» غیرمستقیم است. به همین علت است که بینندگان جدید یقین داشتند که می توانیم به تنهایی رویا ببینیم، از آنجا که برای «رویا دیدن» از جابجایی طبیعی و درونی پیوندگاه استفاده می کنیم، پس نباید نیاز به کمک کسی داشته باشیم.

نیازشدید ما به هوشیاری است و هیچ کس جز خودمان نمی تواند آن را به ما بدهد یا برای دستیابی به آن کمکمان کند. بدون هوشیاری، جابجایی پیوندگاه آشفته است، به همان گونه که رویاهای معمولی ما نیز آشفته اند.

بنابراین، درمجموع، روش دستیابی به «کالبد رویا» بی عیب و نقصی در زندگی روزانه ماست.

دون خوان توضیح داد که وقتی هوشیاری به دست آمد و «وضعیتهای رویا» بتدریج قویتر شد، گام بعدی بیدارشدن در هر «وضعیت رویا» ست. خاطرنشان کرد که با وجودی که این شیوه به ظاهر خیلی ساده می رسد، واقعا یکی از پیچیده ترین کارهاست. چنان پیچیده است که نه تنها به هوشیاری بلکه به تمام خصوصیات سالکی و به ویژه به «قصد» نیاز دارد.

از او پرسیدم چگونه «قصد» به بینندگان کمک می کند تا در «وضعیت رویا» بیدار شوند. پاسخ داد که قصد به عنوان پیچیده ترین کنترل بر نیروی همسویی به کمک هوشیاری «رویابین» همسویی فیوضاتی را که در اثر حرکت پیوندگاه روشن شده اند، تداوم می بخشد.

دون خوان گفت که «رویا دیدن» دام خطرناک دیگری نیز دارد: قدرت واقعی «کالبد رویا». به عنوان مثال برای «کالبد رویا» بسی آسان است که مدت مدیدی پیوسته به فیوضات عقاب خیره شود. اما همچنین برای «کالبد رویا» آسان است که در پایان کارتوسط فیوضات عقاب نابود گردد. بینندگانی که بدون «کالبد رویا»ی خود به فیوضات عقاب خیره شده اند، مرده اند و آنانی که با «کالبد رویا»ی خود به آنها خیره شده اند در آتش درون سوخته اند. بینندگان جدید این مسئله را با «دیدن» دسته جمعی حل کرده اند. در حالی که یک بیننده به فیوضات خیره می شود، دیگران در کنارش آماده اند تا به این «دیدن» خاتمه دهند. پرسیدم:

- چگونه بینندگان جدید به صورت دسته جمعی «می بینند»؟

- «با هم رویا می بینند»، همان طور که خودت می دانی برای یک گروه بیننده کاملا امکان دارد که فیوضات استفاده نشده مشابهی را به کار اندازند و در این مورد نیز مراحل شناخته شده ای وجود ندارد؛ بخودی خود اتفاق می افتد و برای آن فن و روشی موجود نیست.
افزود که در «با هم رویا دیدن» چیزی در ما راهبری را به عهده می گیرد و ناگهان خود را با دیگر «رویا بینان» درحال مشاهده منظره مشابهی می یابیم. آنچه اتفاق می افتد این است که وضعیت انسانی ما وادارمان می کند تا خودبخود تابش آگاهی را به فیوضات مشابهی که سایر انسانها از آن استفاده می کنند متمرکز کنیم. پیوندگاهمان را طوری تنظیم می کنیم که مطابق با پیوندگاه اطرافیانمان باشد. این کار را در سوی راست و در ادراک عادی خود انجام می دهیم اما همچنین می توانیم آن را در سوی چپ و به هنگام «با هم رویا دیدن» انجام دهیم.