کافه تلخ

۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

شرحی بر سفر به ایختلان





شرحی بر سفر به ایختلان (سفر به دیگر سو) ((قسمت اول))کتاب چرخ زمان ( کارلوس کاستاندا )

هنگامی که مشغول نوشتن سفر به ایختلان (سفر به دیگر سو) بودم، حال و روز اسرار آمیزتری در تمام دور و برم حاکم بود. دون خوان ماتوس چند مقیاس بینهایت عملی را در رفتار روزانه ام در خواست کرده بود. او گامهایی چند از عمل را طرح ریزی کرده بود که می خواست با دقت پیگیری کنم.
سه وظیفه به من محول کرده بود که فقط مبهمترین ارجاعات دنیای زندگی روزمرۀ من یا هر دنیای دیگری بود.

می خواست تلاشم را در دنیای روزمره انجام دهم تا گذشتۀ شخصی ام را به هر وسیلۀ ممکنی از بین ببرم. سپس از من خواست تا عاداتم را ترک گویم و سرانجام خواست تا حس خودبینی خویش را

از بین ببرم. از او پرسیدم:

- دون خوان، چطور همه اینها را انجام دهم؟

- اصلاً نمی دانم. هیچ یک از ما نمی داند که چگونه عملاً و به نحو مؤثری این کار را انجام دهد. با این حال اگر شروع به کار کنیم، آن را به انجام خواهیم رساند، بی آنکه حتی بدانیم چه چیزی به کمکمان آمده است. مشکلی که تو با آن رویارو هستی همانی است که من با آن رویارو بودم.

سپس ادامه داد:

- به تو اطمینان می دهم که مشکل ما بیرون از فقدان مطلقی در زندگی عقاید ما متولد شده است که ما را مهمیز می زند تا تغییر کنیم. موقعی که معلمم این وظیفه را به من محول کرد به تنها چیزی که نیاز داشتم تا این وظیفه را به کار اندازم، این فکر بود که می تواند انجام شود. وقتی این تصور را داشتم، بی آنکه بدانم چگونه، آن را انجام دادم. توصیه می کنم که همین کار را بکنی.

شروع به درهم و بر همترین شکایات کردم، تلویحاً این واقعیت را گفتم که جامعه شناسم و عادت به راهنماییهای علمی دارم که ماده اصلی و مفاد را دارد و نه چیزی مبهم که وابسته راه حلهای جادویی

است تا ابزار عملی. دون خوان خندان پاسخ داد:

- هر چه دلت می خواهد بگو، وقتی شکایت به پایان رسید ضعف ها و تردیدها را فراموش کن و آن کاری را انجام بده که گفتم.

حق با دون خوان بود. به تنها چیزی که نیاز داشتم یا بهتر بگویم تنها چیزی که بخش اسرار آمیز من نیاز داشت که آشکار نبود، تصور بود. ((منی)) که در سراسر زندگیم شناخته بودم به چیزی بینهایت بیش

از تصور نیاز داشت. به تعلیم و تربیت نیاز داشت، به مهمیز خوردن، به راهنمایی نیاز داشت. چنان درگیر موفقیت خود شدم که وظیفۀ ترک کردن عادات روزمره، از دست دادن خودبینی و از بین بردن گذشته شخصی به لذتی ناب مبدل گشت. دون خوان هنگام توضیح موفقیت اسرار آمیزم گفت:

- تو مزه ای در برابر راه سالکان مبارزی.

او آهسته و روش دار مرا رهنمون گشت تا آگاهیم را با شدت بیشتر وبیشتری بر شاخ و برگ تجریدی مفهوم سالک مبارزمتمرکز کنم که او راه سالکان مبارز، طریقت سالکان مبارز می نامید. او توضیح داد

که راه سالکان ساختاری از عقاید است که شمنان مکزیک کهن برپا کرده اند. آن شمنان ساخت خود را به وسیلۀ توانایی دیدن انرژی، همان طور که به آزادی در جهان جاری است، به دست آوردند. بنابراین، راه سالکان همهنگ ترین تودۀ امور مسلم انرژتیکی بود، حقایق تقلیل ناپذیری که منحصراً توسط جهت جریان انرژی در جهان معین می شد.
دون خوان با قطعیت اظهار داشت که هیچ چیزی دربارۀ راه سالکان نیست که بتوان مباحثه کرد، هیچ چیزی نمی توانست تغییر یابد.
ساختاری به خودی خود و فی نفسه کامل بود و هر که آن را دنبال می کرد توسط امور مسلم انرژتیکی محصور می شد که به هیچ استدلالی، هیچ تأمین و تعمقی دربارۀ کارکرد و ارزش آنها اجازۀ ورود نمی داد.

دون خوان گفت که شمنان دوران کهن آن را راه سالکان مبارز نامیدند، زیرا ساختار آن تمام امکانات زنده ای را دربر می گرفت که ممکن بود سالک مبارز در طریقت معرفت با آن رویارو گردد.
آن شمنان مطلقاً در بررسی خود برای چنین احتمالاتی دقیق و روش دار بودند. طبق نظر دون خوان آنان براستی قادر بودند در ساختار تجریدی خویش هرچیزی را جای دهند که از نظر بشری امکان دارد.