س: اگر اجازه دهيد بايد بگويم کارهاي ادبي شما مفاهيمي را ارائه مي دهند که بسيار نزديک به فلسفه تعاليم شرقي است و با آنچه بطور متعارف به عنوان فرهنگ بومي مکزيک شناخته شده است متفاوت است .
شباهت ها و تفاوت هاي اين و آن کدامند ؟
ج: من در باره هيچ کدام مطلع نيستم .
کار من گزارش پديده شناسي دنيايي است که دون خوان به من نشان داد . از ديدگاه پديده شناسي و به عنوان روشي فيلسوفانه ، مي توان اظهاراتي در باره پديده تحت بررسي ابراز کرد ، اما دنياي دون خوان ماتيوس چنان وسيع و اسرار آميز و ضد و نقيض است که نمي توان آن را به صورت يک بعدي و خطي مورد بررسي قرار داد ، تنها کاري که مي توان انجام داد توصيف آن است که به تنهايي ، تلاشي تمام عيار است .
س: اگر تعاليم دون خوان را بخشي از علوم خفيه بدانيم نظرتان در مورد تعاليمي که در اين طبقه قرار دارند چيست ؟
مثل فلسفه فراماسونري ، هرمتيسيسم ، روزيکروشنيسم ، کابالا ، تاروت و ستاره شناسي . آيا تاکنون ارتباطي با اين فرقه ها و پيروان آنها داشته ايد ؟
ج: دوباره بايد بگويم که من هيچگونه نظري در مورد قواعد ، ديدگاه ها و موضوعات اين طريقه ها ندارم . دون خوان ما را با مسئله کاوش در ناشناخته مواجه کرد و اين مسئله تمام تلاش و انرژي ما را به خود مشغول کرده است .
س: آيا در دانش امروزي معادلي براي مفاهيمي که در آثار شما عنوان شده است وجود دارد ؟ مفاهيمي مانند نقطه تجمع ، رشته هاي نوراني سازنده جهان ، دنياي موجودات غير ارگانيک ، قصد ، کمين و شکار و رويابيني ؟ به عنوان مثال مردم بر اين باورند که تخم مرغ درخشان همان هاله انساني است .
ج: تا آنجايي که مي دانيم در دانش غربي معادلي براي هيچ کدام از تعاليم دون خوان وجود ندارد . يک بار زماني که دون خوان هنوز اينجابود يکسال تمام را صرف پيدا کردن گوروها ، مربيان و مردان خرد کردم تا به من تعريف يا اشاره اي مبهم از آنچه انجام مي دهند ارائه دهند . مي خواستم شباهتي ميان جهان آنها و گفته هاي دون خوان پيدا کنم ؛ منابع پولي من بسيار محدود بود و فقط توانستم براي ملاقات با تني چند از استاداني که ميليون ها پيرو داشتند بروم ولي متاسفانه موفق به يافتن هيچ شباهتي نشدم .
س: اگر بطور اخص به آثار شما توجه کنيم ، خوانندگان با کارلوس کاستانداهاي متفاوتي مواجه مي شوند .
ابتدا با يک دانشجوي بي تجربه غربي روبرو مي شوند که دائما از نيروهاي شگفت سرخپوست هاي پيري مثل دون خوان و دون خنارو گيج و متحير است ( بطور عمده در تعليمات دون خوان ، حقيقتي ديگر ،سفر به ايختلان و افسانه هاي قدرت ) و سپس ( در دومين حلقه قدرت ، هديه عقاب ، آتشي از درون ، قدرت سکوت و هنر رويا بيني ) با شاگرد و سالکي خبره در شمن گرايي روبرو مي شوند . اگر با اين سنجش موافقيد ، زمان و چگونگي تبديل يکي به ديگري را به چه صورت در نظر مي گيريد؟
ج: من خودم را يک شمن و يا يک معلم و يا يک سالک پيشرفته شمن گرايي نميدانم . همان طور که خود را يک دانشمند و جامعه شناس غربي نمي دانم .
آنچه تاکنون ارائه داده ام تماما توصيف پديده اي است که دانش يک بعدي غرب قادر به تميز و تشخيص آن نيست . تعاليم دون خوان را نمي توان در رده علت و معلول قرار داد . راهي براي پيش بيني اينکه او قصد داشت چه بگويد و يا چه اتفاقي قرار بود بيافتد وجود نداشت .
تحت چنين شرايطي عبارات نه ماهرانه و دقيق ، نه با قصد قبلي و نه حاصل خرد است ؛ بلکه عباراتي ذهني است . س: در آثار شما موضوعاتي مطرح شده است که در نظر يک فرد غربي کاملا غير قابل باور است . کسي که در اين راه يک مبتدي است ، چگونه مي تواند به صحت حقايق جداگانه اي که شما مطرح کرده ايد پي برد؟
ج: اين کار ساده است فقط بايد بجاي بکار گرفتن عقل تمام جسم را بکار گرفت . هيچکس نميتواند تنها از طريق عقل به دنياي دون خوان قدم بگذارد و يا مثل فردي بي تجربه باشد که بدنبال معرفتي ناپايدار و زود گذر است . ديگر اينکه در دنياي دون خوان هيچ چيز بطور صد در صد قابل اثبات نيست .
تنها کاري که در اين زمينه مي توان انجام داد افزايش سطح انرژي و آگاهي به روشي ويژه است . به عبارت ديگر دون خوان پيرو آييني است که هدف آن شکستن معيارهاي زماني ادراک براي درک ناشناخته است و به همين دليل بود که او خود را کاوشگر بي نهايت مي ناميد . او مي گفت بي نهايت مافوق ادراک روزمره ماست .
هدف او شکستن اين معيارها بود و چون شمني خارق العاده بود ، بتدريج همين ميل و آرزو را به ما انتقال داد.
او ما را وا داشت تا قدم به فراسوي عقل گذاريم و مفهوم شکستن ادراک گذشته را عملا درک کنيم .
س: شما گفته ايد که ويژگي اصلي انسانها اين است که گيرنده انرژي هستند و به حرکت پيوندگاه به عنوان امري ضروري براي درک مستقيم انرژي اشاره کرده ايد .
اين مسئله چه فايده اي مي تواند براي انسان قرن بيست و يکم داشته باشد و کسب اين معارف چگونه به پيشرفت معنوي انسان کمک مي کند؟
ج: شمنهايي چون دون خوان عقيده دارند که تمام انسانها از اين توانايي برخوردارند تا انرژي جاري در جهان را بطور مستقيم درک کنند. هنگاميکه يک شمن انسان را بصورت انرژي مي بيند ، آن را بشکل توپ بزرگ و درخشاني مي بيند که در داخل آن نقطه درخشان تري وجود دارد که به موازات استخوان کتف و به فاصله يک بازو در پشت سر قرار دارد .
شمنها معتقدند که ادراک در اين نقطه جمع مي گردد . بدين معني که انرژي جاري در جهان در اين نقطه به اطلاعات حسي تبديل مي شود و اين اطلاعات حسي وقف و صرف زندگي روزمره مي شود .
شمنها مي گويند از کودکي به ما ياد داده اند تا ادراک کنيم . بنابر اين ما بر اساس تفسيرهايي که به ما ياد داده اند ، ادراک مي کنيم . ارزش عملي درک مستقيم انرژي جاري در جهان براي انسان قرن اول و يا بيست و يکم يکي است . درک مستقيم انرژي به انسان اين امکان را مي دهد تا قلمرو ادراکي خود را گسترش دهد . دون خوان مي گفت که درک مستقيم شگفتي هاي جهان خارق العاده خواهد بود.
س: شما اخيرا يک سري حرکات و مقررات بدني به نام تنسگريتي را به مردم معرفي کرده ايد . ممکن است در مورد هدف و فايده هاي معنوي اين تمرينات توضيح دهيد ؟
ج: بر طبق تعاليم دون خوان شمنهايي که در مکزيک باستان زندگي مي كردند ، متوجه شدند که انجام يک سري تمرينات خاص منجر به پيشرفت روحي و جسمي ميشود .
آنها نام اين حرکات را پاس هاي جادويي گذاشتند . آنها با استفاده از اين پاس هاي جادويي سطح آگاهي خود را افزايش دادند و به مرتبه اي از بصيرت رسيدند که قادر به اعجاز هاي غير قابل توصيف شدند . اين پاس هاي جادويي نسل در نسل فقط به شاگردان شمن گرايي تعليم داده مي شد و بسيار مخفيانه و همراه با مراسمي پيچيده بود . دون خوان نيز به همين روش اين تمرينات را ياد گرفته بود و به همين طريق آنرا به شاگردان خود ياد داد .
در حال حاضر تلاش ما بر اين است تا پاس هاي جادويي را به هرکس که مشتاق آن است ، تعليم دهيم . ما نام اين تمرينات را تنسگريتي گذاشتيم و آنها را از حرکات مخصوص به هر شاگرد به حرکاتي جامع و متناسب با همه افراد تبديل کرديم . تمرين تنسگريتي بطور جمعي يا فردي موجب سلامتي ، سرزندگي و احساس خوشي و شادابي مي شود .
دون خوان مي گفت انجام اين تمرينات موجب مي شود تا انرژي لازم براي افزايش آگاهي را ذخيره کنيم و عوامل ادراکي خود را گسترش دهيم .
س: کساني که در سمينارهاي شما شرکت مي کنند علاوه بر سه سالک ديگر گروه تان با گروههاي ديگري روبرو مي شوند . گروههايي مانند چاکمولس، انرژي تراکرس ، المنتس ، بلو اسکات و غيره . آنها که هستند؟ آيا نسل جديدي از جويندگانند که توسط شما رهبري مي شوند ؟
ج: اين افراد کساني هستند که دون خوان ماتوس از ما خواسته بود تا منتظرشان باشيم . او آمدن هر يک از آنها را مانند اجزاي تشکيل دهنده يک تصوير پيشگويي کرده بود . با توجه به اين مسئله که گروه دون خوان ديگر قابل تداوم نبود و با در نظر گرفتن وضعيت انرژي شاگردان دون خوان ماموريت گروه را از تداوم آن به پايان دادن به آن آنهم به بهترين نحو ممکن تبديل کرد . ما در مقامي نيستيم که در تعاليم دون خوان (تغييري ) بوجود آوريم . همچنين دنبا مريد و يا عضو فعال براي گروه نيستيم . تنها کاري که مي توانيم بکنيم سر فرود آوردن در برابر قصد است .
اين واقعيت که پاس هاي جادويي نسلها با بخل تمام دور از دسترس همگان قرار داشت و اينک در دسترس همگان قرار گرفته است ، گوياي اين نکته است که در حال حاضر هر کسي مي تواند با انجام اين تمرينات و بکار گيري طريقت جنگ جويان بطور غير مستقيم در گروه روشن بينان جديد قرار گيرد.
س: شما مکررا در سخنان و آثارتان از اصطلاح درنورديدن و يا دريانوردي براي تشريح اعمال ساحران استفاده کرده ايد . آيا قصد افراشتن پرچم اين کشتي را داريد تا به سفرنهايي خود برويد ؟ آيا سلسله جنگ جويان تولتک با رفتن شما خاتمه مي يابد؟ ج: بله ، صحيح است . حلقه دون خوان با رفتن ما به پايان مي رسد .
س: سئوالي دارم که هميشه ذهن مرا به خود مشغول کرده است . آيا پيروي از اصول و طريقت جنگ جويان براي افراد متاهل نتيجه بخش خواهد بود؟
ج: طريقت جنگجويان هر چيز و هرکس را شامل مي شود . حتي همه اعضاي يک خانواده ميتوانند جنگ جويان بي نقصي باشند . مشکل در اين حقيقت وحشتناک نهفته است که روابط فردي بر اساس داد و ستد احساسي است . زمانيکه سالک مي خواهد آنچه را که ياد گرفته به مرحله عمل بگذارد روابط فرو مي ريزد .
در دنياي امروز ما داد و ستد احساسي بر محور طبيعي و صحيح نمي چرخد و ما تمام عمر خود را در انتظار گرفتن آنچه داده ايم بسر ميبريم و به نظر دون خوان من سرمايه گذار سرسختي بودم . روش احساسي زندگي من به راحتي قابل توصيف بود من تنها ميتوانستم همان قدر به ديگران بدهم که به من داده بودند .
س: اگر کسي بر طبق معرفتي که شما در کتابهاي تان عرضه کرده ايد عمل کند ، اميد و انتظار چه پيشرفتهايي را مي تواند داشته باشد؟ توصيه شما به کساني که ميخواهند به طور فردي از تعاليم دون خوان پيروي کنند چيست؟
ج: براي آنچه که فرد ممکن است بتنهايي کسب کند، حدي وجود ندارد . اگر قصد ، قصدي بدون نقص باشد. تعاليم دون خوان معنوي نيستند و من بارها اين مطلب را تکرار کرده ام زيرا هميشه اين سئوال در اذهان مردم وجود داشته است .
معنويت با مقررات آهنين يک جنگجو جور در نمي آيد .
آنچه براي شمني چون دون خوان اهميت دارد ، عمل است . هنگامي که براي اولين بار با دون خوان ملاقات کردم بر اين باور بودم که مردي عمل گرا هستم ؛ دانشمندي جامعه شناس و کاملا بي غرض و عمل گرا. او تمام ادعاهاي مرا نابود کرد و از من چيزي ساخت که ملاحظه مي کنيد .
من به عنوان يک انسان غربي ، نه معنوي بودم و نه عمل گرا و متوجه شدم که لغت معنويت را تنها در تضاد با جنبه هاي مادي دنيا بکار مي بردم و اشتياقم را براي دور شدن از دنياي مادي معنويت مي ناميدم .
من به اين نتيجه رسيدم که حق با دون خوان بود . زمانيکه او از من خواست تا معنويت را تعريف کنم ، تازه فهميدم که نمي دانستم در مورد چه چيزي صحبت مي کنم . آنچه مي گويم ممکن است گستاخانه بنظر برسد ، اما راه ديگري براي گفتن آن وجود ندارد .
شمني چون دون خوان خواستار رشد آگاهي است . بدين معني که با تمام امکانات بشري خود جهان را درک کنيم و اين مستلزم کاري بس عظيم و عزمي خلل ناپذير است که به هيچ وجه معادل با معنويت غرب نيست. س: آيا حرفي براي گفتن به مردم آمريکاي جنوبي و بخصوص شيلي داريد ؟
و علاوه بر پاسخ به پرسشها اگر نکته ناگفته ديگري داريد ، بفرمائيد . ج: حرف ديگري براي گفتن ندارم جز اينکه همه افراد بشر در يک سطح هستند .
در آغاز شاگردي خود نزد دون خوان او به من فهماند که انسان عادي در چه جايگاهي قرار دارد ، آن وقتها من به عنوان يک فرد اهل آمريکاي جنوبي تمام افکارم درگير اصلاحات اجتماعي بود .
روزي سئوال نسبتا گستاخانه اي از دون خوان کردم . پرسيدم " چطور مي تواني در برابر اوضاع اسف بار قبيله خود يعني سرخپوستهاي ياکي سونورا بي تفاوت باقي بماني ؟ " . در آن زمان درصد عمده اي از جمعيت سرخپوست هاي ياکي از بيماري سل رنج مي بردند و بخاطر اوضاع بد اقتصادي خود قادر به معالجه خود نبودند.
دون خوان در جواب سئوالم پاسخ داد " بله اين خيلي ناراحت کننده است ؛ اما اوضاع و احوال تو هم بسيار ناراحت کننده است و اگر فکر ميکني که نسبت به سرخپوستهاي ياکي از شرايط بهتري برخورداري ، در اشتباهي " . بطور کلي بشر در وضعي هولناک و آشفته بسر مي برد . وضعيت هيچکس بهتر از ديگري نيست .
ما همه موجوداتي هستيم که بايد روزي بميرند و هيچ راه علاجي برايمان وجود ندارد مگر اينکه به اين مسئله آگاه باشيم و اين نکته ديگري از علمگرايي يک شمن است . آگاه بودن از مرگ ، آنها مي گويند "وقتي که ما به اين حقيقت آگاهي داشته باشيم ، همه چيز نظم و ارزشي متعالي پيدا مي کند" . نقل از جلد دوم کتاب شمنيزم - تولتک منبع اصلي : نشريه در آستانه فردا . سال
1377