جادوی سفید و جادوی سیاه
فاوست کیست؟
نگارش و ترجمه سطور زیر را از آن جهت مفید دانستم كه تراژدی فاوست اثر "گوته" شاعر آلمانی تا كنون ،تا آنجائی كه من اطلاع دارم، دو بار به فارسی ترجمه شده است ، بدون اینكه اطلا عاتی از زندگی و احوال "فاوست" به فارسی ترجمه یا نگاشته شده و در دسترس خوانندگان فارسی زبان قرار گرفته باشد.
اولین ترجمه "فاوست" را از فرانسه به فارسی آقای "اسدالله مبشری" انجام داده اند و دومین ترجمه را آقای "بهآذین"، كه این هم از زبان فرانسه به فارسی ترجمه شده است. گرچه از مقایسهی این دو ترجمه چنین حاصل می شود که آقای "بهآذین" حداقل از ترجمه آقای "مبشری" خبر داشته و احتمالا آن را خوانده است، زیرا که پارهای از اشتباهاتی که در ترجمهی آقای "مبشری" دیده میشوند، عیناً در ترجمه آقای "بهآذین" نیز وارد شده و این خود گواهی بر اطلاع آقای "بهآذین"، از ترجمه آقای "مبشری" میباشد. ولی ایشان (آقای به آذین) حتی یک کلمه در بارهی ترجمهی آقای "مبشری" و زحمتی که ایشان در این راه کشیدهاند، ننوشته است، گوئی که ایشان برای اولین بار این کتاب را به فارسی ترجمه میکنند.
خواندن سطور زیر برای درك متون "فاوست" شاید خالی از فایده نباشند. دكتر "یوحانس فاوست " كه به احتمال قریب به یقین نام حقیقی وی دكتر "گئورگ فاوست "می باشد ، در سال 1480میلادی در منطقة "وورتمبرگ " درآلمان متولد شده و در سال 1536یا 1540میلادی نیز در منطقة "برایزگاو " درگذشته است . دكتر "فاوست" پزشك و منجم بوده است و مطالعاتی نیز در باب فلسفه داشته است. وی زندگی پرماجرائی داشته و همیشه در سیر و سفر بوده است . گویا با هومانیست های آن دوره نیز روابطی داشته است.
"فاوست" هنوز در قید حیات بود كه حكایاتی در بارة وی و اعمال عجیب و غریبش نقل می شد . بالا خص در بارة سحر و جادو ی "فاوست" تعریف های زیادی شده است و بدین ترتیب نام "فاوست" با حكایات عجیب و غریب عجین شده، حكایاتی كه وی را با مردگان و احضار روح آنها مرتبط می سازد. مرگ ناگهانی "فاوست" ، ( عده ای معتقدند كه وی به قتل رسیده است) ، به این حكایات و ترویج آنها دامن زد. چه عده ای معتقد بودند كه شیطان وی را ربوده یا كشته است.
حكایات دكتر "فاوست" برای اولین بار در سال 1587میلادی ( تقریباً پنجاه سال بعد از مرگ فاوست) از طرف نویسنده ای به نام "اشپیس " در كتابی گردآوری شده و در شهر "فرانكفورت" انتشار یافت. این كتاب بیشتر جنبة فولكلوریك داشت.
اولین درام در بارة "فاوست" در سال 1604میلادی از طرف "سی . مارلو " با عنوان "تراژدی دكتر فاوست " انتشار یافت. شرح احوال "فاوست" از طرف كمدین های انگلیسی كه در قرون وسطی در آلمان فعالیت می كردند ، و اجرای آن در روی سن و صحنه بسیار مورد توجه مردم در آن زمانها قرار گرفت و با اقبال نیكی مواجه شد. بعد ها خیمه شب بازان نیز از احوال دكتر "فاوست" در نمایشات خود استفاده كردند . در دوره ای از تاریخ ادبیات آلمان كه به دوره "طوفان و طغیان " معروف است ، شماری از ادیبان آلمانی حكایات دكتر "فاوست" را مورد مطالعه قرار دادند ، از قبیل "مولر نقاش"، "گوته"، "اف ام كلینگر" . "گوته" حكایات فاوست را در سالهای 1772تا 1775میلا دی در كتابی به نام "اور فاوست" ، (فاوست اولیه) مورد مطالعه قرار داده و در سال 1887نیز آن را انتشار داد . "گوته" بعد ها تغییراتی در آن داده و نهایتاً كتاب فاوست را در سال 1790انتشار می دهد . درام فاوست اثر "گوته" ، كتابی است كه در آن درام فاوست به درام انسان ها تبدیل می گردد . "گوته" تا پایان عمرش بر روی كتاب فاوست كار كرده و مرتب آن را تكمیل و تكمیل تر می كرد . بارها آن را تغییر داده و از نو می نویسد . "گوته" قسمت اول "فاوست" را (نسخة نهائی آن را) در سال 1808و قسمت دوم آن را در سال 1832(مدتی قبل از مرگش) تكمیل می كند .
در قرن نوزدهم نیز نویسندگانی مانند "گرابه " و "له ناو "، حكایات و احوال "دكتر فاوست" را مورد مطالعه قرار می دهند . در قرن بیستم نیز مشاهیری مانند "والری " و "توماس مان" تحقیقاتی در بارة "دكتر فاوست" كرده و كتبی در این باره نوشتند.
در رشتة موسیقی نیز قطعات و سمفونی های زیادی در بارة "دكتر فاوست" ساخته و نواخته شده است كه معروفترین آنها را همانا "واگنر" و "لیست "ساخته و پرداخته اند. در باله و اپرا نیز از حكایات "دكتر فاوست" استفاده ها شده است. كوتاه گویم، تقریباً در تمام فنون هنری ، از نقاشی و موسیقی و باله و اپرا و اپرت و ادبیات (نظم و نثر) آثاری در بارة "دكتر فاوست" یافت می شود. "فاوست" شخصیتی تاریخی است، كه تاریخ پیدایش آن را تا "دورة رفورماسیون" و اواخر قرن 16می توان تعقیب كرد . دورة رفورماسیون دوره ای بود كه همه سعی و كوشش می كردند تا از آزادی بی قید و شرط فردی خود در تحقیقات علمی و ادبی حداكثر استفاده را كرده و آن را با فلسفة اخلا قی این دوره پیوند زنند . در این دوره اغلب مردم به یك نوع حكومت جهانی معتقد بودند كه نیكی ها و پلیدی ها را كنترل می كند.
محققین این دوره به تحصیل در بارة جهان آنتیك (عتیق) پرداخته و خوشی های زندگی را تبلیغ می كنند و پیش شرطی نیز برای آگاهی و بینش قائل نیستند . این نوع طرز فكر ، با جهانبینی مسیحی مغایرت دارد . در جهان بینی مسیحی ، زندگی خاكی و زمینی انسان، فقط یك نوع زندگی گذری بوده كه انسان را برای زندگی ابدی در جهانی دیگر آماده و حاضر می كند . این دو نوع طرز فكر به مجادله و نبرد با هم می پردازند . این جنگ و نبرد چنان با این دوره و زمانه، یعنی دورة رفورماسیون در هم آمیخته، كه هیچكدام از دوره های پیشین نمی تواند جانشینی برای آن پیدا كند . بدین ترتیب حكایت "فاوست" را فقط می توان در پاره ای از اجزای آن با داستانها و حكایات فانتزی دیگر مقایسه كرد .
نكات مماس آن با اساطیر یونانی - رومی بسیار نادر است . اساطیر یونانی- رومی جهان را به دو قطب منفی و مثبت ، یا خوب و بد تقسیم نمی كنند ، بدین ترتیب نیز انسان را بر سر دو راهی قرار نمی دهند كه یكی از آنها را انتخاب كند . جنگ بین خوبی و بدی یا نیكی و پلیدی نیز اتفاق نمی افتد . بهشت و جهنمی هم در كار نیست. ولی در جهان آنتیك و فلسفة آنتیك آدمی می توانسته در مقابل قدرت خدایان عرض اندام كند . همین مقابله با قدرت خدایان را می توان عنصر خاص "فاوست" دانست. این عنصر در زمان پیدایش "فاوست" ولی فقط یك محصول جانبی بوده است . از نظر فولكلوریك می توان گفت كه مردم مایلند كه "فاوست" را با نیروهای بزرگ و قدرتهای عظیمی مقایسه كنند ، كه می خواهند آسمان را مورد هجوم و حمله قرار دهند . این نیروها در اساطیر یونانی به جای "تیتانها " آمده اند. با این احوال می توان گفت كه تشابهی كه میان ادیان و حكایت "فاوست" وجود دارد ، همانا استفاده كردن از میوة ممنوعه، یا كلاً هر چیز ممنوع می باشد . این موضوع را "كتاب اول فاوست" گوشزد می كند.
در این كتاب "پرومته " تك و تنها در مقابل خدایان ظاهر می شود . او از انسان دفاع می كند ، از انسان محافظت می كند . این كار شجاعانة او تنبیه و جریمة سختی را برای وی به ارمغان می آورد . رابطة "فاوست" و افكار قدیمی و اولیة "یهودی- مسیحی" را به وضوح می توان مشاهده كرد . در مشرق زمین تقریباً در همه جای آن می توان در مقابل ، خوبی و نیكی ، یك عنصر زشتی و پلیدی را مشاهده كرد . این عنصر پلیدی در اساطیر مصری قدیم همانا "تیفون " می باشد . در نزد هندی ها "سیوا (شیوا) " ، در نزد آتش پرستان "آهی "، در نزد ایرانیان "اهریمن و اورمزد". اورمزد و اهریمن را هفت عنصر دیگر مشایعت می كنند . این افكار و فلسفه ها را یهودیان موقعی كه در بابل بسر می بردند از مردمان دیگر دریافت كردند . سردستة نیروهای آسمانی را می توان با فرشتگان یا ملا ئك مقایسه كرد . سردستة نیروهای منفی را نیز می توان با جهنمیان مقایسه كرد . هر موجود زمینی را ارواح محافط و فرشتگان حفاظت می كنند ، مانند فلسفة ایرانیان. و هر انسان یا موجود خاكی نیز می تواند در تیر رس نیروهای منفی و پلید قرار گیرد . سردستة این نیروهای منفی و پلید را "سامائل " یا "آسمودی " می نامند . كتاب تلمود (تلموذ) در این باره بحث های زیاد و مفصلی دارد . در اینجا رابطه ای ایجاد می شود مابین سلیمان (پادشاه دانا و عاقل) و ارواح خبیث. سلیمان در صدد آن است كه به عنوان اَبَر مرد از دانائی و بینش ابدی برخوردار گردد . بدبینی و شك وی بعد ها در نقش سلیمان واعظ ظاهر می شود . سلیمان همه چیز را باطل و ناقص می داند . همین افكار نیز موجب می شوند تا وی در ابدی بودن و همیشگی بودن خدایان نیز شك كند و اعتماد به آنها را تقریباً از دست بدهد .
اسطورة سلیمان ولی وی را بالا تر می برد ، به او اجازه می دهد تا معبد اورشلیم را بنا كرده و كار آن را به پایان برساند . "سنگ دانائی " را جستجو كند و طالب آن گردد . دارا بودن این سنگ انسان را از عطش بی پایان قدرت و دانش و لذت مبرا می كند . سلیمان این سنگ را از دست ابلیس بدر می آورد . ابلیس (آدرامِلِخ) سلیمان را در خواب مورد حمله و هجوم قرار می دهد و سنگ را به دریا می اندازد و سلیمان را 596مایل به قعر صحرا پرت می كند و خود به پیكر سلیمان درآمده و حكومت می كند . ابلیس را 500عشیقه یا زن خلیله بدرقه می كنند . جادوگران مایلند كه سنگ را دوباره به دست آورند. ابلیس به وسیلة جادو فراخوانده می شود . آنها با خون خود فرمانی را می نویسند و به "شدیم "(ارواح) نیز خون انسان را می نوشانند . زیرا كه خون به مانند بندی است كه انسان را با جهانی كه از خدا جدا شده پیوند می زند. این افكار كه ارواح به دو دسته ارواح نیك و ارواح خبیث تقسیم می شوند و درهای نیك و بد می توان از وجود آنها استفاده كرد ، و كلاً جهان شیاطین و ملا ئك یكجا وارد دین مسیحیت می شود . در همان اوائل كه مسیحیت هنوز نوپا بوده ، خدا همیشه و همه جا در جمع ملائك ظاهر می شده است . همیشه هفت ملكه خدا را بدرقه می كرده اند كه هركدام كار و عمل خاصی داشته اند . مثلاً رافائل مسئول پرستاری كردن از بیماران بوده، گابریل (جبرائیل) مسئول جنگ بوده، میكائیل مسئول دعا و نیایش بوده، ملا ئكی كه از درگاه خدا رانده شدند به سرپرستی شیطان عمل می كنند . این فرشتگان رانده شده در جسم و روح انسان حلول می كنند و سعی می كنند كه انسان را به بیماری مبتلا كنند . آنها انسان را در چنگ خود دارند ، تا زمانی كه خدا به آنها اجازة این گونه اعمال را می دهد . از این جهان بینی این عقیده منتج می شود كه ارواح خبیثه نیز دارای مراسمی هستند كه شباهت زیادی به مراسم مذهبی دارند و از مراسم مذهبی تقلید شده اند و این ارواح خبیث نیز مانند فرشتگان الهی می توانند در پاره ای كارها به انسان كمك كنند یا اینكه انسان می تواند آنها را به نوعی تحت تأثیر قرار دهد . در "كابالا (قبله)" كه خود عرفان كلیمی می باشد و عناصری از فلسفه و عرفان ایرانی نیز در آن رسوخ كرده، و فلسفة نوافلاطونی و عرفان عربی - اسلا می و اساطیر رومی- یونانی ، این فكر ریشه گرفته كه انسان می تواند به كمك ارواح به قدرت برسد و جادو و جادوگری و جادوگران می توانند به وی در این مورد كمك كنند . جادوگری نیز به هیچ وجه ممنوع نبوده و ضرر و زیان جانی نیز ندارد . "آوگوستینوس" كه در نیمة دوم قرن چهارم میلا دی می زیسته ، به دو نوع جادو معتقد بوده، یكی جادوی سفید و دیگری جادوی سیاه، كه از جادوی سفید برای اعمال نیك و از جادوی سیاه برای اعمال پلید استفاده می شده است و ضمناً به دو نوع از ارواح نیز معتقد بوده است ، ارواح نیك و ارواح خبیث و پلید . احضار روح نیز از اعمالی بوده كه ضرر و زیانی به كسی نمی زده است. احضار ارواح اصلی كه طبق عناصر چهارگانه به چهار گروه تقسیم می شوند و عبارتند از:
1- ارواح آبی : نیمفن - نیكسن - اوندینن
2- ارواح هوائی : سلفن - سولفیدن - الفن
3- ارواح زمینی : پیگ مآن - ویشتل منر - كوبولد ها - آلپ ها - دروایدها – الف های سیاه - اینكوبی ها
4- ارواح آتشی : سالا ماندر
ادامه دارد ...
نویسنده: گرد اِِِِِِِورِسبِرگ/مترجم: شاپور چهاردهچریک
تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی