آشنائی با مبانی تئوریک دابوت
بدون شک افراد بسیاری وجود دارند که معتقدند نمی توان جا معه ایران را جزء جوامع عقب مانده دنیا محسوب کرد.درمقابل عده کثیری اعتقاد راسخ به عقب ماندگی این جامعه دارند وبر این ایده پا می فشارند.در واقع هر دو گروه درست می اندیشند .ولیکن هر گونه اظهار نظری در این رابطه می بایست بر بستر نسبی بودن مسئله مطرح شود.آری ایران در مقایسه با همسایگان وبسیاری از کشورهای توسعه نیافته نه تنها عقب مانده نیست بلکه پیشرفته نیز به شمار می رود.اما با توجه به موقعیت های استراتژیک /منابع ملی/منابع انسانی/سابقه تاریخی /ظرفیت های فرهنگی وعلمی/نقش موثردر سیاست های منطقه ای و...در مقایسه با دنیای غرب قطعا عقب مانده ارزیابی شده ونیاز به بازنگری و بازسازی اساسی دارد.همانگونه که در بخش اول این مباحث مطرح شد دابوت در ابتدا این علل را بررسی کرده سپس عمده هم خود را بر ارائه راه حلها وتئوری های مناسب با این فرهنگ می گذارد.
علل عقب ماندگی ایران را می توان به سان یک ماز پیچ در پیچ تصور کردکه تمام راهروهای آن به یک دیگر راه دارد ونمی توان برای نشان دادن آن از یک نمودار خطی سود جست و برای نشان دادن روابط علل عقب ماندگی های ایران نیاز به تحلیل وارائه تحقیقات فراوان است.
با این حال با توجه به کاستی های این روش دلایل عقب ماندگی های ایران را به ترتیب وقایع تاریخی وبه صورت بسیار مختصر در زیر بر می شماریم.(باید دقت داشت وظیفه اصلی دابوت ارائه راه حلهاست وتا حدی به آسیب شناسی ها می پردازد که به آن نیاز باشد.)
1)ایران از لحاظ جغرافیایی خشک و بی آب است(بنا به دلایلی که در بخش پیشین مطرح شد)
2)مردم ایران به واسطه بی آبی اصولا درگیر مسائل معیشتی بودند.مادامی که انسانها برای زنده ماندن در گیر تلاش ومبارزه بلا فصل هستند کمتر به تفکر پرداخته ودر نتیجه به دستاوردهای فکری نیز دست نمی یابند.(مطالعه موقعیت جغرافیائی یونان وروند شکل گیری فلسفه در آتن توصیه می شود.)
3)بنا به دلیل فوق فلسفه ای در ایران شکل نگرفت ودر مقابل مردم به دین/متافیزیک واسطوره ها روی می آوردند.
4)مردم برای دست یابی به آب مجبورند از شیوه های مصنوئی مثل حفر قنات وساختن کاریزها استفاده کنند واین امر میسر نمی شد مگر با حضورودخالت دولت که از قبل به وجود آمده بود.بنابراین قدرت دولت هر روزه بیشتر میشود و این خود مقدمه ای نامیمون برای شکل گیری استبداد به شمار می رود.
4)آب همه جا در دسترس نیست در نتیجه ساختار اجتماعی جامعه ایران به شکل دهکده است واز طرف دیگر به همین دلیل بخش دیگری از جامعه ایرانی زندگی ایلی اختیارکرده به صورت قبایل کوچنده در می آیند.در روستاها نیز مزارع منفرد وجود ندارد بلکه همگان گرد محلی که آب وجود دارد جمع شده ومالکیت ها اشتراکی است.
5)بنابراین شهری شکل نمی گیرد که ضمن استقلال خود به عنوان مراکز تجاری ایفای نقش کند.
6)اولین لازمه گرفتن مناسبات دمکراتیک و به رسمیت شناختن حقوق فرد توسط دولت پدیده شهروندی است که به دلیل فوق در ایران شکل نگرفت.(امروزه هنوز هم شاهدیم که شهرهای ایران بیشتر به روستاهایی بسیار بزرگ شبیه هستند.)
7)فئودالیزم شکل نمی گیرد .مالکیت اشتراکی وشاه بزرگترین زمین دار است.استبداد ادامه می یابد.
8)در عصر کشاورزی دولت وشاه تمام ابزار تولید را در دست می گیرند.بنا بر این مازاد تولید در دست دولت قدرت مطلق حاکم را افزایش داده ودر مقابل قدرت جامعه برای مبارزه کاهش می یابد.
9)حکام دست نشاندگان شاه هستند.هویت فردی(که اساس تئوری های ایجاد تحول در دابوت به شمار می رود.)در چنین جامعه ای شکل نمی گیرد.در حالی که همین هویت فردی است که اساس پیشرفت های اجتماعی را بنا می نهد.جامعه مدنی/مناسبات سرمایه داری/خردگرایی وتعقل همگی معلول هویت فردی است وعدم مالکیت انفرادی وخصوصی دراصل مترادف با عدم تکامل فرد وایجاد مانع برای گسترش جمع است.
10)شاید دراین جامعه سنتی که رهبران آن خود را فرستاده خدا دانسته وخردورزی خود را سر آمد تمام انسانها یا فته اند از بزرگترین موانع در پیدایش رقابت اندیشه وخلاقیت فردی محسوب شوند.در چنین اجتمائی فرد وتعقل وی هیچ محلی از اعراب نخواهد داشت.ضمن اینکه رقابت های فردی در عرصه های گوناگون مکانیزمی است که اگر چه بنیاد فردی دارد ولیکن نتایج آن به تحولاتی وسیع در اجتماع /تاریخ وحتی جهانی بدل می شود.
11)استبداد ادامه می یابد.گروه های اجتماعی به دلیل پراکندگی روستاها نمی توانند به اتحاد دست یابند ضمن اینکه همچنان به آب وابسته اند.بنابراین گروههای اجتمائی همچنان در مقاومت ضعیف وبه قول جان فوران مقاومت شکننده است.
12)وابستگی اربابان به شاه و دخالت زمین داران در تجارت مانع می شود تا طبقه بورژوازی و از همه مهمتر بورژوازی صنعتگروتولید کننده شکل بگیرد.
13)در ایران شهرهای خود مختار به وجود نیامدند.سکونت خوانین در شهرها ونگهداری زمینها و املاک در روستاها را بایستی از موانع جدی رشد تجارت مستقل وتشکیل صنف های شهری تلقی کرد.
در این بخش قبل از ادامه بحث لازم است نگاهی به سلسه ساسانیان واتحاد دین ودولت در آن زمان و همچنین نگاهی به حمله اعراب ونقش اسلام در روند تاریخ ایران داشته باشیم.از آنجا که برای صرفه جویی در زمان: به کار غیر علمی برشمردن علل عقب ماندگی ایران پرداختیم(زیرا بنا به درهمتنیدگی وپیچیدگی موضوع علمی تر آن بود که قضیه را تفصیلی وتحلیلی بررسی می کردیم) اجازه می خواهم ادامه بحث را همچنان به صورت خطی وشماره ای ادامه دهم و فرض را بر این بگذاریم که موارد در حال شمارش به صورت ترتیبی امکان پذیر است.
14) در دوره ساسانیان ایران یک دوره پیشرفت نسبی را تجربه می کند.ولی نظام شبه کاستی ونارضایتی مردم از یک سو و اتحاد دین ودولت از سوی دیگروهمچنین احساس نیاز ایرانیان به فلسفه وتعقل (شاید در آن زمان به دلیل یگانگی دین ودولت/دین وجهه خود را از دست داده بود.)نهضت های فکری-دینی به وجود آمدند که همین خود می توانست از آفات برداشت ناصحیح از دین ناشی شود.شورش های تعقل گرای متکی به تفکر مزدکی ومانوی از مشهورترین آنها به شمار می رود که با خشونت سرکوب شدند.(معتقدم در صورتی که اسلام هم وارد ایران نمی شدهر دین دیگری اگر مورد اقبال ایرانیان قرار می گرفت در نتیجه تاریخی این ملت تفاوتی را ایجاد نمی کرد.مطالعه تاریخی وجامعه شناسی وایضا علل انحطاط ساسانیان و غلبه اعراب پیشنهاد می شود.)
جنگ های 24ساله وفرسایشی ایران و روم بنیه عمومی هر دو کشور را به شدت تضعیف کرده بود وهزینه کافی برای جنگ ومقابله با اعراب وجود نداشت.
از آن سو اعرابی عشیره ای /صحرانشین وفقیر با انگیزه مالی بسیاربالاوایمان راسخ به اسلام در برابر سربازان بی انگیزه ایرانی قرار گرفتند.مردم مقاومتی نشان نمی دهند زیرااسلام برای آنها پیام برابری وبرادری به همراه داشت.سپهبد رستم فرخزاددرجنگ قادسیه وفیروزان در نها وندعلاوه بر جان خود جنگ را نیز واگذار نمودند.
15)ایرانیان پذیرای اسلام وآن را مبدل به یک تمدن بزرگ می سازند.
16)اسناد و مدارک حکایت از آن داردکه ایرانیان درایجاد اسلام خلافتی ونهادینه کردن آن نقش مؤثر ایفا کرده اند.ضمنا اعراب در زمینه های بوروکراسی واقتصادی از دستاوردهای ایرانیان بسیار سود جستند.این گونه رسوخ اسلام در بطن جامعه ایران بدون مشارکت اکثر ایرانیان میسر وممکن نبود.اعراب فقط دو قرن فاتح ایران بودند و از این پس ایرانیان بودند که اسلام را نگه داشتند.
17)تمدن ایرانی واسلامی در یکدیگر ادغام می شوند.تفکر اسلامی برمناسبات جامعه ایرانی غلبه می کند.اینجاست که هر آنچه مورد نیاز جامعه بشریست را باید در متون دینی جستجو کرد.(تمام جوامعی که حکومت دینی را تجربه می کنند با این فرایند مواجه می شوندوهیچ فرقی ندارد چه دینی وچه جامعه ای باشد.)واین ویژگی را نباید منحصر به اسلام تلقی کرد.
18)از سده ی اول هجری ایرانیان تلاشهایی را برای رشد فلسفه انجام می دهند که تا قرن ششم ادامه می یابد.از قرن ششم به بعدجامعه ایرانی رکود فکری/اجتمایی ناخوشایندی را تجربه می کندواین وضعیت در ایران تثبیت می شود.
19)تسلیم مقدرات شدن/فرارکردن ازشدائدزندگی به جای مبارزه با آن و جایگزینی انفعال به جای تقابل فکری وخردورزی پس از موارد بالا ریشه درموارد زیر دارد:
الف)درگیری حاکمان محلی به صورت پی در پی وجدی به منظور قرابت با خلفای عباسی برای کسب قدرت بیشتر.البته بایدتاکید کرد در این دوران چند قرنی تقریبا هیچ انقلاب یا جنبش غیر دینی رخ ندادوتمام جنبش های توده ای دراشکال دینی رخ می دهد و ظاهرا تمایلی برای استقلال سیاسی جامعه در دل این درگیری ها یافت نمی شود.
ب)وضعیت نابسامان اقتصادی جامعه.
ج)سرکوب اندیشمندان و تئوریسین های آن زمان که بیشتر از دین متکی به تعقل بودند.
د)ضربه نهائی را مغولها وارد می کنند تا دیگر اثری از اندیشه و اندیشمند نماند.(تقریبا تمام تمدنها با حمله بربرها مواجه شده واحتمالا طعم شکست را چشیده اند ولی هجوم قبایل مغول ازاین لحاظ در عقب ماندگی ایران حائز اهمیت است که شبکه های آبیاری که رگهای حیات اجتماع بودند به شدت تخریب شد. شبکه هایی که باز سازی آنها نیاز به سالیان متمادی ونیروهای انسانی بیشماری داشت.
20)درقرن شانزدهم دنیای غرب که در برخی از مشکلات خود با ایران وجه اشتراک داشت با همت خود غلبه نموده وپا به عرصه تمدن معاصر می گذارد.غرب آینده ای متفاوت را برای جهان رقم می زند.آنها میروند تا بازاری را شکل دهند که در آن کار گزاران و نهادهای اقتصادی بسیار پر شماری در گیر فعالیتها وعملیات فراملی شوند.آنها در صدد بر آمدند تا نفوذپذیری مرزهای سیاسی را در برابر جریان های اقتصادی خود بسیار افزایش داده /درهم تنیدگی و وابستگی متقابل در گستره جهانی را به حدی برسانند که امکان چندانی برای اتخاذ سیاست انزوا و خود کفائی اقتصادی وجود نداشته باشد.غرب درگیر یک فعالیت تجاری شد که در آن جستجوی بازار گسترده جهانی/منابع غنی تر/ کارائی بیشتر /موقعیت استراتژیک ترومناسب تر جزء لاینفک آن شد.غرب نیاز به بازار داشت.حیات ورشد سرمایه داری به جهانی شدن آن وابسته بود.واقتصاد متکی به کشاورزی ایران هدفش تامین معاش محلی بود.(رشد مناسبات سرمایه داری و جهانی غرب نیازمند فلسفه عقلی وعلم بود در حالی که در ایران این عرصه ذهنی وجود نداشت.)
21)خوانین/حکام/درباریان و...با سرمایه ملکی خود به داد و ستد می پردازند تاجایی که شاردن در سفرنامه خود می نویسد:دلالی وداد وستد کالا آنقدر مورد علاقه ایرانیان است که حتی شاه نیز در امر خرید وفروش دخالت می کند.بورژوازی دلال-غیر تولیدگر در بطن این جامعه سنتی باعث تقویت سرمایه داری بازاری ومناسبات ارباب رعیتی شده باعث تقویت تنه عقب ماندگی در این کشور می شود.این وضع تا سال 1341 هجری تداوم می یابد.
22)رضا شاه متوجه اهمیت بورژوازی در فرایند مدرنیزم شدن کشور می شود ومی کوشد تا با قدرت ارتش به این مهم دست یابد.بدیهیست که ارتش نمی تواند جایگزین مناسبی برای بورژوازی صنعتگر باشد.زیرا بستر تولید در قدرت ها وانگیزه های فردی نهفته است که پیش نیاز آن آزادی ولیبرالیسم است در حالی که ارتش تداعی کننده دیکتاتوری است.پس تلاش برای مدرنیزم سازی جامعه دینی ایران از بالا تلاشی مثبت ولی بی حاصل بود.
23)در حالی که اروپا به رشد خود ادامه می دهد زمینداران تاجر ایرانی به جای تولیدات صنعتی واسطه های فروش کالاهای صنعتگران غربی می شوند ونه تنها کمکی به صنعتی کردن کشور نمی کنند بلکه عملا مانع آن می شوند.
24)بنابراین بورژوازی در ایران رشد نمی کند.اقتصاد وسیاست در یکدیگر ادغامند.در حالی که مطالعه تاریخ انقلاب های موفق دنیا نشان می دهد که آنان درصدد جدایی این دو بوده اند.
25)در ایران شرایط اقتصادی به رشد بورژوازی که خواستار استقلال اقتصادی(لیبرالیسم)وپایان سلطه دولت بر اقتصاد باشد نیانجامید.تاریخ معاصر ایران نشان می دهد میان بازاریان/نهاد دینی و دولت پیوندی دیرینه وقوی وجود داشته است.پیوندی که تا قرن حاضر ادامه دارد.
26)وامروز کشور ایران از لحاظ بسیار زیادی در تناسب با دنیای غرب عقب مانده است.راه حلها کدامند آیا ایجاد تغییر در وضعیت کنونی ممکن است یا عقب ماندگی تا آخرالزمان با این ملت است؟
دابوت شیوه ای از جهان بینی و نگرش به دنیا است که با اصول/فنون وسبک شناسی های خاص خود انسانها را به تغییرات وتحولات کلان دعوت می کند.دابوت ریشه پیشرفت و توسعه جوامع را به طور عام وایران را به طور خاص در بطن اجتماع می داند اجتماعی که آن را سازمانها تشکیل داده اند وسازمانها را افراد خلق می کنند.بنابراین خلق آینده ای مطلوب در جوامع را در دست انسانهایی می داند که آن را خلق کرده اند.انسانها شرایط زندگی خود را ایجاد می کنند وآنها هستند که تاریخ را خلق می کنند.
نظریه پردازیهای علل عقب ماندگی ایران ما را به این نتیجه می رساند که شرایط جغرافیایی/طریقه های امرار معاش/حملا ت اعراب/حملات مغولها وترکان آسیای مرکزی /شیوه های اندیشیدن نه چندان صحیح/اقتصاد بسته و نا کارآمد/نبود فئودالیزم به معنای واقعی/حضور وسوء استفاده استعمارگران و...همگی دست به دست یکدیگر داده تا امروزه ایران در مقایسه با کشور های تو سعه یافته عقب بماند.(در بخش دوم این مقالات به اختصار علل عقب ماندگی ایران را بر شمردیم.)
درست است که در بررسی علل عقب ماندگی ایران عوامل بسیار زیادی را می توان بر شمرد که از اختیار بشر خارج بوده است ولیکن در دابوت اعتقاد بر این است که امروزه برای توسعه وپیشرفت همه جانبه این انسان است که تعیین کننده است نه عوامل بیرونی.دیگر طبیعت وموقعیت های جغرافیایی قادر به عقب انداختن بشر نیستند چرا که در این قرن طبیعت مغلوب انسان که حتی محتاج به حمایت او می باشد.
دابوت می گوید:روشهای اندیشیدن صحیح همراه با تعقل وخرد گرائی/مناسبات و ارتباطاط پیشرفته بشری با همنوعان خود/دیدگاههای معنوی وبشر دوستانه مشترک بدون تعصبات خشک مذهبی وخاص گرایهای مخرب /استفاده صحیح از تمام منابع فکری و دستاوردهای بشری امروزه می تواند برای انسانها وجوامع نقشهای اساسی را ایفا کند.ایرانیان آنطور که برخی از نظریه پردازان می گویند ذاتا علم ستیز ونخبه کش نیستند بلکه این جامعه در اثر در گیری با مصائب وشدائد روزگار از اندیشیدن وتعقل فاصله گرفته است .واین امری قابل جبران وبی شک دشوار است.
برخی از نظریه پردازهای ایرانی راه برون رفت از این وضعیت در ایران را درایجاد مناسبات سرمایه داری به شیوه غرب یافته اند و معتقدند بدون آمدن مناسبات سرمایه داری غرب ایران پیش نخواهد رفت.آنها معتقدند هیچ نسخه ایرانی نیز وجود ندارد.صرف نظر از اینکه آیا این اعتقاد درست است یا خیر باید گفت پیش نیاز این مناسبات یا هر راه حل دیگری مستلزم شیوه های صحیح اندیشیدن است.
هنگامی که فعل اندیشیدن به میان می آید ارتباط آن با سطوح قابل درک توسط اعصاب انکار ناپذیر می شود.سطوحی که در روانشناسی های جدید آن را سطوح عصب شناسی یا سطوح تغییر می دانندکه معادل neuro logical levels است.این سطوح تا قبل از این(ایجاد دابوت)در مکاتب مختلف نهایتا تاپنج سطح تعریف شده بود.در علم دابوت اما این سطوح به هشت سطح رسیده است.اگر چه تا چندی پیش دابوت برای هر انسان هفت سطح عصب شناختی قائل بود ولیکن آخرین تحقیقات روانشناسی درچارچوب دابوت نماینگر عنصر جدیدی است که در آینده به تبیین آن خواهیم پرداخت.
سطح اول/محیط: به نظر می رسد امروزه جامعه شناسان /روانشناسان و انسان شناسان همگی بر این مقوله اتفاق نظر دارند که هویت (پنجمین سطح عصب شناختی)یکی از مهمترین علل در نوع وکیفیت زندگی بشر در ابعاد فردی واجتماعی به شمار می رود.همگان نیز اذعان دارند که هویت تحت اثر مستقیم فرهنگ است و فرهنگها نیز در محیط خلق می شوند.بنابراین طبیعی است اگر آن را در راس هرم سطوحی قرار دهیم که اعصاب آن را درک کرده ودر ایجاد تغییرنیز بسیار مهم است.محیط/مکان و فضا به ترتیب زیر مجموعه های یکدیگرند..پرداختن به مفاهیم بنیادی این سه از دید گاهی فلسفی در توان و حوصله این مقاله نیست.فقط به این حد بسنده می کنیم که در دابوت این سه را اثر گذار مستقیم روی یکدیگر می دانیم.نقش کلیدی فضا /مکان و محیط در هویت سازی وحفظ وباز تولید هویت از مهمترین دغدغه های این علم است.هویت شامل برداشتهای عینی وذهنی هر شخصی از خودش تعریف می شود ولی این هویت در بعد جامعه شناسی در رابطه با مکان و محیط کمی پیچیده تر است به گونه ای که متمایز بودن از افراد یا گروه های دیگر/احساس تداوم در طول زمان و احساس تعلق داشتن به جمع را که همگی در بستر محیط فرصت ابراز وجود می یابند نیز در بر می گیرد.پس تاثیر محیط یا مکان بدین گونه خواهد بود که اصولا هویت یابی و هویت سازی مستلزم ایجاد مرز و توسل به مرجعهای ثابت و پایدار است و مکان مرز پذیر وثابت(محیط) این نیاز ها را به خوبی تامین می کند.
جامعه شناسان امروزی معتقدند در فرایند جهانی شدن دیگر هویت ها ی سنتی ثابت وحفظ آنها دیگر محلی از اعراب ندارد زیرا موج اطلاعات تمام مرزهای مکانی ومحیطی را از میان برداشته و یک فرهنگ واحد جهانی را جایگزین می کند.ولی در دابوت اعتقاد بر این است که محیط های مجازی بی درنگ خود را جایگزین می کنند وهمچنان محیط اولین سطح عصب شناختی واولین سطحی است که برای ایجاد تحول می توان به کار گرفت.باید اندیشید درمحیط پیرامونمان چه تغییراتی می توان به وجود آورد که به وضعیت مطلوب تری منجر شود؟ این تحول می تواند از مسائل جزئی مثل تغییر دکوراسیون منزل ومحل کار را شامل شود تا ایجاد تغییر در شهر ها وکشورها.
سطح دوم /رفتارها:مجموعه اعمالی که در حیطه آگاهی افراد است را رفتار می گویند.آنچه ما انجام می دهیم/دوری کردن از امور غیرسالم و برپا داشتن اعمال سازنده ومفیدبرای خود و اجتماع/کنش ها و یا واکنش های ویژه ای هستند که شخص در یک محیط از خود بروز می دهد.این اعمال می تواند شامل سلام کردن به همسایه باشد تا کاندید شدن در انتخابات ریاست جمهوری.رفتارهای فردی انسانها نشانی خوبی برای دریافت محتوی فرهنگی آنان است اگر رفتارها با اندیشه و در راستای کسب نتیجه ای مشخص انجام شوند بهره
وری فردی و گروهی افزایش می یابد.احترام گذاشتن به هم وطن به عنوان یک برادر یا خواهر/ رعایت نظا فت عمومی /احترام به خارجی هایی که وارد کشور می شوند /رعایت
حقوق مردم / شرکت در انتخابات و...رفتارمحسوب می شوند.رفتارهای مناسب فردی در یک اجتماع منجر به یک رفتار مناسب اجتماعی می شود که این خود می تواند در گستره ی دنیای سوار بر ارتباطات و اطلاعات امروز به کسب اعتبار ملی واطمینان جهانی بیانجامد.این کنش نیز می تواند واکنشهایی را دریافت کند که به سود تمام افراد اجتماع باشد.مثلا مردمی که در رفتارهای فردی شبیه به تجارت تابع صلح/صداقت/حسابگری و... باشند در این دنیا که مرزهای میان کشورها هر روزه باریک ترونازک تر می شوند خیلی زود به صورت یک هویت ملی درمی آید وسرمایه گذاران بین المللی را به سوی پتانسیل های موجود خود می کشانند.بدیهیست منافع چنین فرایندی به عموم باز می گردد.
سطح سوم/قابلیت ها یا مهارت ها:به آن دسته اعمالی اتلاق می شود که به صورت ناخود آگاه انجام شوند و برای اجرای آن نیازی به تصمیم گیری قبلی نباشد/اعمال ثابت و تکراری وعادتها که ارتباط مستقیم با استراتژی ها دارند.استراتژی ها نیز همان توالی افکاری هستند که ما برای کسب نتیجه ای آنها را بکار می گیریم. به عنوان مثال عمل نوشتن /رانندگی و صحبت کردن زیر مجموعه هایی از قابلیت های فردی هستند. اگر هر نفری که در ایران زندگی می کند در زمینه کاری خود/ به قابلیت های فراوانی دست یافته و آنها را به کار بکیرد روی هم رفته با اجتماعی مواجه می شویم که افراد بسیار متبحری را در خود جای داده است و این خود باعث رشد اجتماعی ما می شود. به نظر می رسد بسیاری از جوانان ایرانی از بیکاری هراسانند و به شدت از آن رنج می برند در حالی که اگر این افراد مهارتهای خود را فقط در یک زمینه افزایش می دادند نه تنها از بیکاری رنج نمی برند بلکه در صورت نبود کار شغلهای جدیدی خلق می کردند. توماس جفر سون می گوید:((شخص کارآمد و مسلح به مهارتهای کاری/ ترس از بیکاری ندارد)) بسیاری از جوانان ما وقت خود را سالها در دانشگاه ها تلف می کنند و وقتی فارغ التحصیل می شوند نه کاری برایشان وجود دارد و نه توانسته اند تخصصی را فرا بگیرند در حالی که اگر آنها مدت یک الی سه سال بنابه میل خود با تمرکز کامل در یک زمینه خاص به فعالیت و تحقیق مشغول شوند پس از این مدت می توانند در همان زمینه یکی از بهترین ها باشند. ما در دانشگاهها به کسب اطلاعات عمومی می پردازیم که نه دردی از کشور دوا می کند و نه آرامشی رابرای خودمان به ارمغان می آورد. از این رو است که دابوت بیکاری را فرصتی برای پیشرفت و جهش می داند و معتقد است در حالت بیکاری یا احساس نیاز شدید است که اندیشه های بزرگ/ اختراعات و اکتشافات شکل می گیرد. کیمیا علمی است که حجمی از مس را به طلاتبدیل می کندو کیمیای امرزی چیزی است که بتواند نقاط ضعف را به نقاط قوت تبدیل کند و دابوت سعی دارد این گونه باشد.
سطح چهارم /باورها و ارزشها:چهارمین سطح تغییر شامل مجموعه قوانینی می شود که هر شخصی در زندگی فردی و اجتماعی خود آنها را برای بهتر زیستن بکار می گیرد این قوانین به ما گوشزد می کنند که چه چیزهایی خوب و چه چیزهایی بد هستند. شامل اصولی اند که اعمال ما را هدایت می کنند/آنها مشخص کننده نحوه نگرش ما نسبت به خودمان / نحوه ی تعامل ما با دیگران / کیفیت ارتباط با پروردگار/ نحوه ی استفاده از توانائیها یمان و نحوه ی نگرش به مرجع هستند.از قابلیت ها حمایت می کنند و یا آنها را با محدودیت و مانع رو به رو می سازند . مجموعه باورها و ارزش های افراد ارزش واقعی و قسمت اعظمی از شخصیت آنها را مشخص می کنند . تمام جنگ ها و خون ریزی های قرون و اعصار مختلف به واسطه حفظ و پاسداری از باورها و ارزش ها بوده است.در دنیای امروز بشریت شاهد یک اتحاد ارزشی است.دیگر همانند گذشته امکان ندارد یک جامعه در پی خاص گرائی های خود با باورها وارزشهای ثابت پیشین ادامه حیات بدهد.دولتها قادر به شکل دهی ارزشهای متناسب با سیاست های خود نیستند.ارزشهای مشترک مثل دموکراسی/تجدد و مدرنیزم جهانی هستند..دولت مدرن مورد نظر بشر به دموکراسی وشهروندی پایبند است.نظام سرمایه داری که مادر مدرنیزم وجهانی شدن است نیز به عقلانیت ابزاری/سود محوری/فردگرائی وثروت اندوزی پایبند ودر جهت اپیدمی کردن آن بیش از پیش مصمم است.در کنار ارزشهای رو به گسترش باید به جهانگیر شدن زبان های اروپایی به ویژه انگلیسی/الگوهای پوشش/تغذیه/معماری/زندگی شهری وصنعتی ویک رشته ارزشها و رهیافتهای فرهنگی درباره آزادی فردی/روابط جنسی/حقوق بشروسکولاریزم نیز اشاره کرد.
گسترش تجدد به جوامع غیر غربی از جمله ایران در طول این چند دهه تداوم داشت ولی در سده بیستم وبه ویژه دهه های اخیر شتاب بسیاری یافته است.از این رو فرایند جهانی شدن را می توان فرایندجهانی شدن تجدد یا به عبارتی جهانی شدن باورها وارزشهای غربی دانست.برخی از تئوریسین ها بر این ایده پا می فشارند که جهانی شدن صرفا به ادغام اقتصادی جهان نمی انجامد بلکه نوعی همگونی فرهنگی را نیز به همراه دارد.ولی این همگونی فرهنگی در مسلط و جهانگیر شدن تجددیا فرهنگ غربی نمود می یابد.پس ایجاد محیط جبر در تثبیت ارزشهای خاص گرایانه به احتمال قوی نا موفق خواهد ماند.دابوت با ارائه فنون منحصر به این روش فرد را به نوعی آموزش می دهد که به میل خود ارزشها وباورهایی را در خویشتن پرورش دهد که ضمن داشتن ویژگی های عام گرائی وجهانی بتواند قومیت وخاص گرائی مطلوب را نیز دارا باشد.
سطح پنجم/هویت:به لحاظ لغوی واژه هویت(identity) از واژه identitas مشتق شده وظاهرا دو معنای متناقض ومتفاوت را در بر می گیرد.1)همسانی ویکنواختی مطلق 2)تمایز/ که در برگیرنده ثبات یا تداوم در طول زمان است.هویت شامل برداشت و نقطه نظرات فرد در ارتباط با خودش می باشد.نقش/ماموریت و رسالت را مشخص می سازد که تا اینجا تعریف اول هویت صدق می کند واما هویت با برداشت اجتماع از خود یااعضای اجتماع از خود نیز رابطه دارد ودو وجه هویت فردی وهویت ملی را در بر می گیردکه در اینجا نیز تعریف دوم صحیح است پس می بینیم دو تعریف متفاوت در اینجا اتحاد می یابند.اصولا هویتها ساخته می شوند وشکل گیری آنها اتفاقی یا طبیعی نیست.قدرتهای هژمونیک همواره دست اندر کار هویت سازی هستند وبرای تثبیت آنها می کوشند.پس هر جامعه ای باید منابعی هویت بخش و معنا آفرین را در اختیار اعضای خود قرار دهد تا آنها بتوانند هویت یافته زندگی خود را معنادار سازند.بر خلاف دیدگاه ساختار گرایانی که می کوشند هویت را امری ثابت وطبیعی جلوه دهند دابوت می گوید هویت امری تاریخی ومحتمل است.این پدیده همانند سطوح دیگر عصب شناسی محصول زمان وتصادف است.هویت ها با خاطرات فرد مرتبطند بنابراین تاریخیند وهمین تاریخی بودن بر این امر دلالت می کند که هویت و معنا تغییر پذیرند.و در این حوزه هیچ بستار طبیعی موجود نیست.این بستار و مرز را صرفا باید ایجاد کرد تا به هویت رسید. توصیه دابوت این است که عناصر هویت ساز و فرهنگ پرورباید از دخالت دولت در امان باشند واین عوامل از دل جامعه بجوشند.به این دلیل که ممکن است دولتها هویت ها را بر اساس سیاست هایی بپروراند که در گذر زمان نیاز به تجدید نظر بیابند و مبرهن است که ایجاد تغییر در هویتی که شکل گرفته است اگر چه ناممکن نیست ولی بسیار دشوار است.بنابراین دولتها فقط بایستی به فرهنگ سازان یاری برسانند.شرایط وچارچوب لازم برای ترکیب/پردازش و باز تعریف منابع هویت بخش توسط جوامع و گفتمانهای مسلط فراهم می شود.
هویت فردی شرط لازم برای زندگی در یک اجتماع است و بدون چار چوبی برای تعیین هویت اجتماعی انسانها نمی توانند به صورت معنا دار وپایدار با یک دیگر به تفاهم برسند.از سوی دیگر هویت ملی بزرگترین ومهمترین عامل برای برقراری ارتباط یک ملت با دیگر ملل است.اگر هویت ملی مردمی بنا به هر دلیلی در سطح دنیا دچار بحران شود آنها از جهات بسیار متضرر خواهندشد.بحران هویت ومعنا زندگی اجتماعی را به صورت جدی مختل کرده و افراد و گروهها ناچارند بحران نام برده را به نحوی حل کرده وپشت سر بگذارند.بنابراین بازسازی هویت تنها راه برون رفت محسوب می شود.برخی از صاحب نظران مثل لش و اوری مهمترین وجه تمایز مرحله ی عالی تجدد را در کیفیت وکمیت منابع هویت ونوع بازسازی هویت می دانند.
اصولا کشورهایی که دارای تمدن وفرهنگی دیرینه هستنند نتوانسته اند در جهان امروز پیشرفتی حاصل کنند زیراآنها عموما به صورت منفعلانه هویت می یابند و ناخودآگاه میراث دار هویتی می شوند که در طول چندین نسل حفظ شده است.یکی از شاهکارهای دابوت ایجاد زمینه رهایی افراد از دایره تنگ عوامل سنتی و تقلید گونه هویت ساز است و افراد را در وضعیتی قرار می دهد که خودشان هویت مورد نظر را ساخته و دریابند هویت هایی که به دست افراد آزاد و با اندیشه مستقل و با بهره گیری از منابع و امکانات گوناگون ساخته می شود در مقابل فرآیند جهانی شدن با چالش هایی روبه رو می شوند منجمله اینکه جهانی شدن باعث پویایی و پیچیدگی روابط می شود و هویت ساخته شده معمولا متغیر و نسبتا موقتی هستند و لازم است در جامعه جهانی افراد موفق با دگرگون کردن ترکیب عناصر هویت بخش و با ایجاد تغییر در ارزشهایشان به بازسازی پایدار هویت خود بپردازند که دابوت این امکان را ایجاد می کند. این جاست که دابوت نیازمند به کمک های اجتماعی و دولتی می شود .
سطح ششم / معنویت: در روش دابوت هر رابطه ای که از حد معمول فراتر رفته و سطوح تغییر را تحت تا ثیر خود قرار دهد را رابطه ای معنوی می نامیم . این روابط بسیط می توانند در مرحله اول بر زندگی افراد و سپس بر اجتماع تا ثیراتی قوی داشته باشند. اگر این رابطه ی معنوی در جهت مثبت و سازنده حرکت کند هم فرد و هم اجتماع از آن سود می برند ولی اگر این رابطه در افراد دستخوش دستورات نفس شود و یک مسیر نا مطلوب را طی کند تا ثیرات منفی آن بر فرد و اجتماع گریز نا پذیر است . کلاسهای عرفان و فلسفه های غیر مجاز شرقی و غربی که درجوامع در حال توسعه گاها با اقبال عمومی نیز مواجه می شود و متا سفانه هر روز جایگاه بیشتری در جوانان می یابد معنویت در جهت منفی به شمار می رود . روش های سنتی اشاعه معنویت از طریق دین و مذهب نیز امروزه در بین جوانانی که در جریان امواج جهانی شدن توسط ماهواره و اینترنت ودیگر عوامل نفوذ فرهنگی قرار گرفته اند دیگر کارایی سابق را ندارد.از این روست که دابوت تاکید فراوان بر ایجاد الگوهای معنوی مدرن با استفاده از ادیان و مذاهب دارد.دابوت می کوشد تا از طریق علم و دیدگاههای جدید عرفانی به اشاعه معنویت در جهت سازندگی و بالندگی فردی و اجتماعی بپردازد.انسان از طریق این سطح تغییر(عصب شناسی) و با استفاده از ابزارهای مناسب می تواندبایشریت و ذات احدیت به وحدت برسد.
سطح هفتم/مرجع:این سطح شامل منابع و الگوهایی می شود که فرد با بازگشت و مراجعه به آن تغذیه علمی و معنوی شده و سعی می کند با توجه به آنها که اصولا همه را از قبل در اختیار داشته است آینده را طراحی کند.این سطح می تواند شامل مدیران موفقی چون والت دیسنی یا هنری فورد یا رهبران موفقی چون لوتر کینگ و ماهتاما گاندی یا عرفایی چون حضرت مولانا باشد.باید دقت داشت الگو برداری از گذشتگان به معنای استفاده از تجارب وشیوه های جهان بینی آنهاست نه آنطور که برداشت های به غلط اتخاذ شده که دابوت سعی دارد تفکرات بشری را به قهقرا سوق دهد.چرا که دابوت می گوید سنت گرایی و تقلید از پدران نه چندان زیرک دلسرد کننده ی عمده ای در جهت رشد و پیشرفت به شمار می رود.در این بخش تفکرات جلال الدین محمد بلخی (مولوی) و لئوناردو داوینچی از اهمیت بسیار زیادی برخورار است.(مطالعه کتاب عرفان مولانا در مکتب دابوت توصیه می شود.)
سطح هشتم/زمان:در صورتی که شما یک روز کامل را با معشوقه خود بگذرانید احساس خواهید کرد این زمان بسیار سریع گذشته است.ولی اگر شما بخواهید پانزده دقیقه را در انتظار معشوقتان بگذرانید خواهید دید این زمان بسیار طولانی می گذرد.زمان حاوی معنایی کاملا نسبی است که سلسه اعصاب ما مقدار آن را تعیین می کند پس زمان هم سطحی عصب شناختی است که تا به حال از دید محققان به عنوان یک سطح تغییر پنهان مانده بود.دابوت این سطح را در نوع اثر گذاری روی سطوح دیگر بسیار مهم قلمداد می کند.زیرا هفت سطح پیشین همگی بر بستر این یک سطح حرکت می کنند.روانشناسی موفقیت فقط تئوری نیست بلکه این این علم نیز ابزار عملی خاص خود را دارد.موفقیت یعنی حرکت از وضعیت حال به وضعیت مطلوب.این تغییر وضعیت نیز در سایه ایجاد تغییرات فردی رخ می دهد که آنها نیز تابع سطوح عصب شناسی هستند.مهمترین ویژگی این سطوح میزان تاثیری است که روی یک دیگر می گذارند.زمان یک عامل بسیار مهم و اثر گذار بر تمام ابعاد زندگی بشریست واین اثر گذاری بر هویت دو چندان است.بی شک زمان عاملی هویت ساز است. اکثر نظریه پردازان پذیرفتهاند که زمان و فضا شط لازم هویت یابیند وبدون آنها ساخت ونگه داری هویت ناممکن است.استوارت هال می گوید" اگر هویت را نوعی نظام بازنمایی بدانیم/زمان وفضا مختصات اصلی این نظام بشمار می روند".یکی از معانی اصلی خویشتن فردیت یا جوهر یک شخص یا چیز و ثبات در طول زمان است.یکسان بودن در ذات/ترکیب و خصوصیات فردی بدون دخالت دادن عنصر زمان قابل سنجش نیست همانگونه که دگرگونی وتحول در ابعاد فردی و اجتمائی که اصل اساسی دابوت است هم امری زمان مند است.هر گونه هویت فردی واجتمائی مستلزم حفظ است.نگهداری نیازمند تداوم فردی واجتمایی است و چنین تداومی درک نمی شود مگر که وجود یک گذشته معنا دار را فرض کنیم.از لحاظ فردی گذشته همان خاطره و از لحاظ اجتماعی تاریخ است.هر فرد و گروه تداوم خود را بر تاریخ وخاطره استوار می نماید.در اینجا اهمیت سطح هفتم که همان مرجع بودبیشتر جلوه می یابد.زمان با دیگر سطوح عصب شناختی رابطه متقابل دارد.هر مکتبی که خود را با علوم موفقیت و ایجاد تغییر در هر حیطه ای که به انسان مربوط می شود بدون در نظر گرفتن این هشت سطح شعارهایی بی پایه تصور می شود.
دراین مجال هشت سطح تغییر معرفی شد که با ایجاد تغییر در این سطوح می توانیم افراد را تغییر دهیم. با تغییر دادن افراد است که جامعه پتانسیل تغییر را در خود به وجود می آورد.به زعم دابوت با دگرگون سازی فردی وپیشرفت در حیطه های انسانی می توان علل طبیعی وجغرافیایی عقب ماندگی را کم اثر تر از پیش ساخت.
دابوت یک مکتب یا سبک علمی و کلاسیک غیر قابل تغییر نیست. بلکه هر اصولی که بتواند در مهندسی های دابوت(در مقالات بعدی به آنها خواهیم پرداخت) مؤثر بوده/بهره وری را افزایش داده و ایجاد تغییر کند دابوت است وهر کسی می تواند نظریه های خود را در قالب این سبک ارائه دهد.
آشنایی با مبانی تئوریک دابوت (4)
دابوت مکتب آزادی است ،آزادی از قید وبندهای درون و آزادی از محدودیتهای بیرونی.آزادی حاصل قرنها تحمل رنج و زحمت توسط اندیشمندان وبزرگان عرصه ی علم،فرهنگ،دین و شرافت است.از روزی که سقراط جام تلخ شوکران را نوشید تا امروزه که روزنامه نگاران ،خبرنگاران و سفیران صلح هر روزه به عناوین مختلف به گروگان گرفته شده، به زندان افتاده یا کشته می شوند راهی بس دراز را طی کرده ایم تا بخش زیادی از جامعه بشری از نعمت آزادی برخوردار شوند..
گمان نمی کنم هیچ انسان متفکر و صاحب نظری با این گفته موافق نباشد که آزادی هیچ انسانی را انسان دیگری نمی تواند مقید سازد.در کنار بررسی علل عقب ماندگی ایران که در مقالات قبلی تبیین شد بد نیست یکی دیگر از علل را توقف و اسارت جامعه ایرانی در حوزه ی رازها و اسطوره ها و محصور ماندن در جهان سنت بدانیم.چگونه می توان مردمی خلاق،مترقی و موفق داشت در حالی که آنها آزاد نباشند.یکی از تعاریفی که می تواند زیر مجموعه ی آزادی قرار بگیرد این است که اصل مرجح در تمام مناسبات اجتماعی حقوق فرد است که به هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی نباید زیر پا گذاشته شود تعریفی که چند صد سال پیش بزرگ مردی چون جان استوارت میل بر آن پای فشرد ولی متاسفانه در کشورهای حاشیه ای هنوز هم به رسمیت شناخته نمی شود و علت العلل بیشتر عقب ماندگی هاست.
در شرق به طور عام ودر ایران به طور خاص شاهد هستیم که چگونه در طول تاریخ بی قانونی و دیکتاتور(بنا به دلایلی که در مقالات قبل ذکر آن رفت) حقوق فردی انسانها را محدود و ترس و وحشت را جایگزین آن کردند.در ادوار مختلف از راس تا ذیل همه کس احساس نا امنی داشت.
در چنین اجتماعی که غالب افراد به حقوق خود دست نمی یابند و از طرفی به دلیل کسب معیشت بسیار دشوار که فلسفه و دانش و تفکر رشد نمی کند طبیعی است مردم علاوه بر روی آوردن به خرافات و متافیزیک و.... به نوعی پارنویا نیز دچار شوند. بد بینی که در آن هر فردی احساس می کند این دیگران هستند که حق و حقوق وی را ضایع کرد ه اند و فقط اوست که به دلیل سادگی نتوانسته است حق خود را از جامعه دریافت کند.اینجاست که بی اعتمادی در میان مردم به امری عادی تبدیل شده و هر کس فرار از مسئولیت و خدمت واقعی را نه تنها کاری مذموم و زشت نمی داند بلکه آن را زرنگی می شمارد.حال باید دید در این چنین مجموعه ای چگونه می توان توقع داشت مردم شاد،خلاق و سر زنده باشند.باید بدانیم که موتور توسعه پایدار در هر جامعه ای حقوق بشر است.در چنین بستری است که دولتها و ملتها مبدل به دولت حقوقی و ملت حقوقی می شوند.
در این مجال بحث پیرامون آزادی ،منظور ما نیست اما دابوت که راه رسیدن به آزادی و دموکراسی است به ما نشان می دهد و می گوید که چگونه می توانیم در آینده عملکردهای بهتری از خود نشان دهیم.چگونه می توانیم از رذیلتها و جهالتهای درون در درجه نخست و ازقید جامعه ی بسته در مرحله ی بعد رهایی یابیم.برای رسیدن به این مطلب قبل از هر چیز بایستی با مفهوم تمدن سوم در دابوت آشنا شویم.
نظریه ی تمدن سوم در دابوت چیست؟
تمدن اول:
مطالعه تاریخ بشری نشان از این دارد که همواره انسان به دنبال کسب قدرت بوده و قدرت ،لازمه بهتر زیستن در هر عصری به شمار می رود.جنگها،خصومت ها وخونریزیها برای کسب قدرت همواره تشکیل تاریخ بشری را داده است.امروز نیز قدرت لازمه ی بهتر زیستن است.اما،قدرت چیست؟برای این که پاسخ ما به این پرسش سرسری نباشد بهتر است نگاهی داشته باشیم به سیر قدرت از ابتدا تا امروز.یعنی از زمانی که انسانها در غارها زندگی می کردند. این به دورانی باز می گردد که تاریخ شناسان آن را دوران پارینه سنگی می نامند و به آغاز به وجود آمدن انسان تا حدودا 6000 سال پیش بازمی گردد.در آن زمان قدرت برای نوع بشر قدرت و نیروی بدنی بود که همیشه آن را به همراه داشت.استخوانبندی درشت ،زور بازو،شجاعت و شهامت در درگیری های تن به تن و مبارزه با حیوانات باعث می شد که تفاوت قدرتمند را با آدم ضعیف در یابیم.انسان مغلوب طبیعت اگر این قدرت را نداشت چگونه از غار و خانواده خود حمایت می کرد؟
این زمان را دوران تمدن اول می دانیم.در آن زمان قدرت نیروی بدنی بود.در دوران تمدن اول انسان معتقد بود گذشته حال و آینده بخشی از تسلسلی واحد است و خود او نیز بخشی از کل.او خود را کاملا تسلیم طبیعت می دانست معتقد بود که ارواحی به دنیا تسلط کامل دارند و هر اتفاقی که رخ دهد بنا به درخواست ارواح می باشد.در این دوران الگوی تفکر به طور اتفاقی بود و مغز انسان به هر سویی که می خواست می رفت و بدون هدف فعالیت می کرد.اختراعات و اکتشافات بطور عمدی نبود بلکه به صورت شهودی و اتفاقی رخ می داد.به عنوان مثال استفاده از ابزاری چون سنگ و چوب به جای سلاح و نیزه به طور اتفاقی شکل گرفته بود..در دوران تمدن اول که هزاران سال طول کشید،انسان ارواح نا محدود را پرستش می کرد.بت پرستی ،ستاره پرستی،خورشید پرستی و...از عقاید این دوران است.زمان کار و فعالیت در این دوران ساختار مشخصی نداشت و بنا به نیاز ،افراد در هر ساعتی از شبانه روز به دنبال شکار،خانه سازی،ساخت و ساز ابزارهای سنگی و... می پرداخته اند.احتمالا زمستانها کمتر از پناهگاه خود بیرون می رفته اند.انسان به شدت از طبیعت می هراسید و خود را در اختیار آن قرار می داد.طبیعت با انسان هر کاری که دوست داشت می کرد و هیچ کس را یارای مقابله با آن نبود.انسان به وسیله اسرار طبیعت و بیم از آن مسحور و مقهور شده بود.
در دوران تمدن اول شغل و نقش افراد در نظام اجتماعی را قدرت بدنی او مشخص می کرد.کار و تفریح از هم جدا نبودند.در این دوران شعار انسان در امر رقابت این بود:"بکش تا زنده بمانی."
دوران تمدن اول از عصر پیش از تاریخ یعنی ماقبل پارینه سنگی تا دوران نوسنگی که حدودا تا پنج هزار سال پیش طول کشید تکامل یافت.رخدادهای فرهنگی و اختراعات که در این دوران یعنی از ششصد هزار سال پیش تا پنج هزار سال پیش اتفاق افتاد به طور مختصر و اجمالی به ترتیب عبارت بودند از:
1)سنگهای یک بار مصرف به عنوان ابزار استفاده شد.
2)انسان در گله های غیر ثابت به سر می برد.
3)به احتمال زیاد انسان قادر به سخن گفتن نبود.
4)انسان ابزار سنگی اش را کا مل کرد.
5)انسان با آتش دوست شد و استفاده از آن را فرا گرفت.
6)زبان اختراع شد.
7)نیاز شدید به آتش باعث آن شد تا انسان از طریق اصطکاک دو سنگ آتش تولید کند.
8)به واسطه تغییر هوا،پوشیدن لباس از این دوره معمول شد.
9)به مرور خانواده ها شکل گرفت.
10)اندیشه های جادویی به وجود آمدند و نهال اسطوره در دین کاشته شد.
11)نقاشی روی غارها و مجسمه هاو....به وجود آمد.
12)انسان قادر به اهلی کردن جانورانی مثل سگ شد و دامپروری شکل گرفت.
13)اجتماع شکل گرفت و ازدواج تحت قاعده و نظم خاصی در آمد.
14)خانواده های بزرگ هم خون با محوریت زنان پدید آمد.
15)ساختن اشیاء و ظروف از سنگ و چوب و استخوان و عاج معمول شد.سوزن سنگی و استخوانی ساخته شد.
16)انقلاب کشاورزی.
17)اختراع تبر،کلنگ و خیش سنگی برای کشاورزی.
18)اختراع قایق و.....
19)خانه سازی از نی،پاپیروس و...معمول شد.
20)با انقلاب کشاورزی موقعیت زنان در جامعه بیش ازپیش تحکیم یافت.
تمدن دوم:
دوران تمدن دوم نیز که در عصری از تاریخ شروع به شکل گرفتن کرد مربوط به زمانی است که تمدن دوران اول به نقطه انفصالی رسید که در آن افراد الگوهای تمدن اولی را از خود جدا می کردند تا وارد تمدنی جدید شوند. در این دوران که گفته شد قدرت،نیروی بدنی و زور بازو بود جای خود را به قدرت موروثی داد.
دوران تمدن دوم از پنج هزار سال پیش تا چندی قبل از این و در برخی از کشورها تا زمان حال به طول انجامید.یعنی قرون قدیم،قرون وسطی،قرون جدید و قرون معاصر را می توان دوران تمدن دوم نامید.
در این دوران انسان معتقد شد که گذشته به حال و آینده منجر می شود.اگر گذشته خوبی داشته اید قطعا حال وآینده شما نیز چنین خواهد شد و عکس این جریان نیز صادق است..اساس تفکرات و اختراعات این دوره را منطق و استدلال تشکیل می داد و انسانهای منطقی موفق تر و مفیدتر بودند.دوران ظهور تفکرآتنی وتولد فلسفه مشخصه بارز این دوران است.
اصل قدرت دراوایل این دوران به صورت موروثی بود.زمانی که رئیس قبیله یا پادشاهی فوت می شد پسر آن شخص به قدرت می رسید.نیمی از تمدن دوم به همین صورت طی شد تا اینکه از اواسط دوران تمدن دوم به این سو یعنی از قرون وسطی تا قرون معاصر که قدرت بیشتربه صورت سرمایه و صنعت درآمد.قدرتمندان در اصل همان ثروتمندانی بودند که صنعت را نیز در دست داشتند.در این دوران خدا پرستی رواج یافت وپیامبران بزرگی در این دوران ظهور یافتند.در همین دوران بود که دین سازمان یافت و بعدها دین با حکمرانی دنیوی ادغام شد.برنامه های کاری از لحاظ زمانی تدوین شد.زمانبندیها ماشین گونه و غیر قابل انعطاف بود.شروع کار از طلوع خورشید تا غروب که پایان می یافت.در اواخر این دوران کارمندان ،پزشکان،مدیران و...راس ساعت خاصی به محل کار رفته و در وقت معینی از کار باز می گردند..در این دوران انسان طبیعت را فتح کرد و هر چه در تمدن دوران اول از طبیعت آسیب دیده بود را جبران کرده و انتقام گرفت.انسان سد سازی کرده و آب را زیر کنترل خود درآورد.درختان را قطع و نیروی باد و آفتاب را زیر کنترل درآورد.هوا را آلوده کرد. کار و تفریح از یک دیگر جدا بود.
در تمدن دوم یک فرد در اجتماع بایدوجوه مشترکی با دیگران بیابد تاعضویت خود را در جامعه انسانی تحکیم کند.الگوی روابط در این دوران به صورت مستقل و رقابت گراست.شعار انسان تمدن دومی در رقابت این است:"رقیب را به هر نحوی که می توانی از میدان بیرون کن."
رخدادهای مهم فرهنگی و صنعتی شامل کلیه تحولات،اکتشافات ،اختراعات و.... از پنج هزار سال پیش تا قرون معاصر می شود که برای ثبت آنها نیاز به نوشتن کتابهایی جداگانه است .کتابهایی شبیه به سرزمین جاوید از زنده یاد ذبیح الله منصوری (البته صرف نظر از اینکه این کتاب علمی است یا خیر) لیکن به طور مختصر و به ترتیب تعدادی از آنها را نام می برم:
1)کشف فلزات مس ،آهن،قلع،سرب،نقره،طلا و سنگ های قیمتی.
2)تشکیل تمدن های ایران،مصر،سومر و اکد، بابل ،آشور،فنیقیه،هند،چین،یونان،روم و....
3)پیدایش روستاها ،بخش ها و شهرها.
4)ایجاد تزلزل در اساس جامعه ماتریارکال (مادر سالار) و نابودی تدریجی آن و پیدایش نظام پاتریارکال(پدر سالار) در جوامع بشری.
5)پیدایش پول و مبادلات غیر پایاپای.
6)پیدایش مالکیت خصوصی و الیگارشی.
7)حضور فراعنه،سلاطین و در نتیجه پیدایش نظام برده داری.
8)پیدایش خط، ادبیات،سفرنامه ها،افسانه ها و سرودها و....
9)پیدایش معماری،نقاشی،موسیقی و به طور کلی هنرهای زیبا.
11)ابداع ریاضیات،علوم پزشکی،نجوم،محاسبات اعشاری و استفاده از عدد"پی 14/3" و...
12)بر اساس مشاهدات اجرام آسمانی تقویم ساخته شد و سال را به 12 ماه و365 روز تقسیم کردند.
13)استفاده از هنر مومیایی و در نتیجه آشنایی انسان با با تشریح،کالبد شکافی و رشد برخی از رشته های پزشکی نظیر جراحی.
14)پیدایش راه کارهای نظامی،اختراع گردونه ی جنگی و سیاست و...
15)اختراع کشتی،تجارت دریایی،اختراع قطب نما و...
16)بنای شهرهای تجاری ،صنعتی،سیاسی و نظامی،جهانگردی و دانشگاهی و...
17)تشکیل مکاتب مختلف سیاسی ،دینی،و... مانند امپریالیسم،سوسیالیسم،لیبرالیسم و ...
18)اختراع قطار،برق،اتومبیل، هواپیما و.... تسخیر فضا و پرتاب موشک به سیارات آسمانی.
19)جنگهای جهانی اول ودوم.
20)اختراع کامپیوتر،اینترنت ،ماهواره و...
تمدن سوم:
دوره ای متفاوت،عصری غریب،مردمانی عجیب،دنیایی دگرگون شده،مردمی پیشرو،مردمی پویا،حیرت و عجز،قدرت و ثروت .تمدن سوم تمدنی نو ظهور است.چندین میلیارد انسان را مجسم کنید که در خانه ی مشترک زمین زندگی می کنند و هر کدام تصمیم دارند برای ایجاد تغیر در خود و جهان پیرامونشان اقدام کنند.آنان باور دارند که فرصت برای شکوفایی استعداد ها و تحقق رویاهایشان میسر است.و هم چنین بهره جویی از امکانات را برای همه ممکن می دانند و بدین ترتیب جامعه بشری به جهان بینی خلاق تغییر جهت می دهد.انسان امروز قصد دارد متحول کند اختراع کند و آینده ای مطلوب را طراحی نماید و البته هستند افرادی که به این انسان ها بگویند « امکان ندارد، واقع بین باش ، نمی شود،نمی توانی و...»این واکنش یک واکنش مربوط به دوران تمدن اول و دوم است و انسان تمدن سوم می گوید :احمق ها همیشه تمایل دارند که انتقاد کرده و طرح های دیگران را محکوم کنند.تمدن سومی در صدد است با یک کامپیوتر تمام دنیا را تحت تاثیر افکار خود قرار دهد.او مکالمات تلفنی را اختراع می کند که در آن رفت و برگشت صداها 44000 کیلومتر در فضا را در عرض چند ثانیه طی می کند.او ساخت باغ ها و منازلی را در کرات دیگر آسمان تدارک می بیند، می خواهد در اعماق اقیانوس ها به کشاورزی بپردازد.به دنبال جراحی لیزری و کار با دستگاه هایی است که با نگاه و حرکت چشم ها فعالیت کنند.او صدها که هزاران شبکه تلویزیونی ماهواره ای می خواهد ، در تجارت های جهانی روزانه بیش از 750 میلیارد دلار از طریق الکترون های نامرئی بدون اینکه پولی رد وبدل شود مبادله می کند.
انسان تمدن سومی می تواند آینده را پیش بینی کند.می تواند مجسم کند.می تواندخلق کند و فرصت می آفریند،امکا ناتی ماورای آنچه شناخته و دانسته شده تصویر و تدبیر می کند.او تحول ایجاد می کند.
ما انسانهای متفاوتی هستیم و باید قدرتمند باشیم.این منظره زیبا و دلنشینی است که در تمدن سوم شاهد آن خواهیم بود.در دوران تمدن سوم قدرت"دانش و ارتباطات" است.الگوی تفکر انسان این دوره این است که باید آینده را خلق کنیم.آینده از گذشته جدا و به حال مربوط است.
تصویر خلاق آینده،امروزمان را به سوی فرداها پیش می راند.
قدرت دیگر زور بازو نیست،قدرت موروثی یا سرمایه و صنعت هم نیست بلکه قدرت در دست کسانی است که مسلط به ارتباطات هستند.صاحبان اینترنت و شبکه ها،شبکه های تلویزیونی،مخابرات پیشرفته قدرتمندند.آنان که با مردم ارتباط خوبی برقرار می کنند قدرتمندند.
در تمدن سوم افراد سعی می کنند با هم دلی و مشارکت با ارتباط موثروایجاد اتحاد با دیگران به قدرت خود بیفزایند.
در این دوران انسان به دنبال معنویات ویافتن حقیقت، تلاشها می کند.
زمانبندی برای کار قابل انعطاف است.در هر ساعتی که بازدهی کار بالا باشد کار می کند.
او دیگر در پی تسخیرونابود کردن طبیعت نیست و از آن نمی هراسد بلکه قصد دارد از طبیعت همانند کودکی حمایت کند وآن رامورد نوازش قرار دهد.
در نظام تمدن سومی هر کسی می کوشد تا خود و دیگران را قدرتمند سازد.آنها از کار خود لذت می برند و کار و تفریح در هم می آمیزد.
شعار رقابت در تمدن سوم این است:"من و تو با هم در راستای اهداف مشترکمان تلاش می کنیم. ارتباط موثر من و تو ،قدرت را به هر دوی ما ارزانی می کند، در غیر اینصورت تو به دنبال کار خود باش و من پی کار خود می روم."
دکترین دابوت می گوید : امروزه ما در آستانه جداشدن از تمدن دوم و ورود به تمدن سوم قرار داریم.اگر از چند کشور پیشرفته آمریکا و اروپایی که آنها وارد تمدن سوم شده اند بگذریم باقی کشورها یا در تمدن دوم مانده اند یا نقطه ی انفصال از تمدن دوم به تمدن سوم را طی می کنند.
همانگونه که دیدیم دابوت در ابتدای امر علل عقب ماندگی های ایران را برشمرده وبررسی نمودوخواهیم دید که در صدد بر می آید تا این عقب ماندگی ها را جبران نموده و راه تعالی و پیشرفت را نمایان کند.هدف روش دابوت این است که با ایجاد تغییرات سریع فردی و باز کردن افکار افراد برای پذیرا شدن و ادغام بصیرت های عمیق علمی نه تنها برای خلق امکانات بیشتر،بلکه جهت استفاده از توانائیهای فردی برای ایجاد تحولات انقلابی در زندگی روزمره شخصی به ایجاد تحولاتی درسطح کشور دست یابند و زمینه را به گونه ای فراهم آورند که اجتماع خود را از هر لحاظ به وضعیت مطلوبی برسانند و هر چه سریعتر به تمدن نو ظهور برسانند.
دابوت با ارائه راهکارهای صد در صد عملی سعی بر آن دارد تا افراد،هر کدام از ما،با کسب موفقیت های بزرگ و توفیق های شخصی و بالا بردن بهره وری فردی،تغییراتی را در اجتماع به وجود آوریم تا به این وسیله عقب ماندگی های مختلف صنعتی،فرهنگی،اقتصادی و ....را پشت سر بگذاریم.
یکی از موارد مهمی که حرکت های روشنفکری در ایران از زمان مشروطه تا به حال از آن غافل بوده این است که این جنبش مطالعه ای در سطح مطالعه مردم ایران نکرده است.مغز ما ایرانیان برای پذیرش فلسفه آماده نیست.مفاهیم پیچیده فلسفی برای مردمی که قرن ها به دنبال ارتزاق دویده است کاری دشوار است.دابوت در نهایت سادگی مفاهیم سنت،مدرنیزم وپست مدرن را به عمل در می آورد و وظایف سنگین جنبش شکست خورده روشنفکری را به دوش می کشد و استقبال مردم عادی در این دهه از این مکتب به روشنی گویای این حقیقت است.
امروز دیگر خرد کلاسیک و تفکرات سنتی قادر نخواهد بود مشکلات دنیای ما را حل کند.دابوت در بی نظمی های خلاق به دنبال راه حل های جدید و نو می گردد.راه هایی که توسط آن تمام افراد جامعه،ادارات،سازمانها،تیم های ورزشی و ...بتوانند در بالاترین حد ممکن میزان بهره وری خود را بالا ببرند.
تمدن سوم مردم شجاع و با شهامت در عرصه تحول را می طلبد.اگر کشور ما بتواند ظرف چند دهه آینده خود را به تمدن سوم برساند آنگاه تمام عقب ماندگی های خود را جبران خواهیم کرد.اما اگر با مسامحه وتعلل،بعد از ملت های دیگر به اهمیت این تغییر جهت پی ببریم،شاید مجبور شویم برای همیشه طعم افتخار ملی،بزرگی و اقتدار را فراموش کنیم.بنا به دلایل مفصل و مطالعه شده ی بسیار،درعصر حاضر زمینه برای ایران درجهت جدایی کامل از تمدن دوم و ورود به تمدن سوم مناسب به نظر می رسد.
تنها به واسطه تغییرات فردی و رسیدن به آرزوهای شخصی است که زمینه برای تحولات اجتماعی و ملی فراهم می شود.دابوت ریشه تمام تحولات ،کامیابی ها و موفقیتها را در ارتباطات می بیند.
کشورها توسط جوامع تشکیل می شوند.جوامع را انسانها می سازند و انسانها توسط افکار،عقاید و اندیشه هایشان ساخته می شوند.ایجاد دگرگونی های اصولی و علمی در اندیشه افراد می تواند به تغییر در سطح کشور منجر شود.برای ایجاد این دگرگونی و سازندگی ما نیازمند ابزارها،سبک ها و روشهایی هستیم که به تشکیل انواعی از مهندسی منتج می شود.مهندسی های چهارگانه در دابوت آغازی است برای ایجاد تحولات فردی برای رسیدن به تغییراتی شگرف در سطح جامعه.
بهنام بستان