کافه تلخ

۱۳۸۶ آذر ۲۲, پنجشنبه

مرگ ققنوس



هردوت به پرنده اسطوره ای دیگری در مصر باستان اشاره می كند به نام بنو كه امروزه آن را با الفبای لاتین به اشكال «بینو، بین و، بن نو»می نویسند. افسانه بنو كاملا شبیه به ققنوس بوده است: در آتش می سوخته، دگر بار تولد می یافته، به شهر هلیوپولیس پرواز می كرده ومبدا سال و تاریخ جدید بوده است.
در یكی از نقوش مصر باستان چنین آمده كه "من بنو هستم كه خودش را به وجود می آورد و عطر و خوشبویې به الهه رستاخیز می دهد." بنو در مصر یك اسطوره خورشیدی بوده با این تفاوت با ققنوس كه بنو در نقاشی های مصری به صورت یك پرنده آبی و به شكل مرغ ماهیخوار نشان داده شده است

فنیقیها نام كشوری باستانی بوده كه به صورت نواری باریك در ساحل مدیترانه، در غرب لبنان كنونی، قرار داشته است. فنیقیها معرب اسمی است كه یونانی ها به این سرزمین داده بودند و به معنی الهه آفتاب سرخ است. ققنوس در زبان یونانی به معنی رنگ سرخ یا ارغوانی است و فنیقی ها را مبتكر و سازنده این رنگ می دانند. کلمه هم به معنی فنیقی (اهل فنیقیه) و هم صفت مربوط به رنگ سرخ یا ارغوانی است.
بنابراین، نام این سرزمین و معنی آن، وجود شهر آفتاب (بعلبك) در آن جا، و بال و پر سرخرنگ یا ارغوانی ققنوس با هم بی ارتباط به نظر نمی رسند. برخی ققنوس را پرنده ارغوانی و پرنده فنیقیایی هم نامیده اند.

در تاریخ اساطیر و ادبیات باستان، این پرنده افسانه ای با قو مشابهات و مشتركات بسیار دارد. برخی معتقدند كه اسطوره ققنوس از قو پدید آمده و نوای ققنوس را در زمان مرگ همانند سرودی می دانند كه بنا بر اساطیر یونانی قو برای آپولون خوانده بود. از سقراط نقل است كه "من از قو كمتر نیستم كه چون از مرگش آگاه شود، آوازهای نشاط انگیز می خواند و با شادی و طرب می میرد". در زبان فرانسه، آخرین تالیف زیبای یك نویسنده را "آواز قو" می نامند. شاید از همه چشمگیرتر تشابه لفظ ققنوس با نام علمی جنس قو در پرنده شناسی، سیگنوس با نام قو در زبان یونانی وککنوس با نام قو در فارسی باشد.

در ادبیات کهن وطن ما (ققنس، قوقنس، قوقنوس و قوقینوس) فقط در یك شعر از عطار در منطق الطیر ذکر به عمل آمده، احتمالاً به این دلیل که ققنوس یك اسطوره افغانی و ایرانی نیست.

عارف بزرگ و نامی فریدالدین عطار نیشابوری شعر عارفانه ای در منطق الطیر زیر عنوان حکایت مرگ ققنوس دارد كه حتی مولفان خارجی از آن نام می برند. ابتدا چکیده ای از این حکایت بصورت نثر آورده می شود: "ققنوس (یا به شیوه نگارش در دیوان عطار ققنس) مرغی است عجیب از هندوستان، دارای منقاری سخت و دراز، با تقریباً صد سوراخ كه هر سوراخ آن، مانند نی، آوایی دگر دارد. ققنوس تنها و بی جفت است و نغمه حزین او حیوانات دیگر را بیخود و بی قرار می كند. دانشمندی علم موسیقی را از آوای او فرا گرفت. نزدیك به هزار سال عمر می كند و زمان مرگ خود را به خوبی می داند. در وقت مرگ هیزم فراوان گرد می آورد، آوازهای بسیار حزین از دل پر خون می خواند، دیگر حیوانات به دورش جمع می شوند و برخی در برابرش جان می دهند، در دم آخر چنان سخت بال بر هم می زند كه از آن آتش می جهد و او را با انبوه هیزم به آتش می كشد، بعد می سوزد و به كلی خاكستر می شود، و از میان خاكستر بچه ققنوسی پدید می آید، و چه كس تا كنون زاییدن پس از مردن را دیده است؟ ققنوس در پس عمری طولانی با رنج و درد، بی یار و فرزند، تنها و بی پیوند، بالاخره عمرش به سر می رسد و اجل او را می گیرد. در سراسر عالم هیچ كس را از مرگ رهایی نیست و عجیب آن كه هیچ كس را هم قصد و رغبتی به آن نیست. مرگ سخت و قسی است ولی باید با نرمی با آن رو به رو شد، و شاید در میان همه كارها از همه سخت تر همین باشد.

این نكته نیز درخور توجه است كه عطار بر مبنای این اعتقاد كه همگان طعم مرگ را می چشند (كل نفس ذائقة الموت)، در مقابل این باور دیرینه اقوام و ملل مختلف كه طی قرون و اعصار ققنوس را نماد و نماینده حیات جاودان می دانستند، تنها كسی است كه در آن زمان با صراحت و روشنی ققنوس را فانی و بچه ققنوس سر از خاكستر برآورده را زاده او، نه خود او، می داند و در ابیات آخر شعر بر همه گیر بودن مرگ و ضرورت آمادگی برای مقابله با مرگ تاكید می كند.


حكایت مرگ ققنس

هست ققنس طرفه مرغی دلستان
موضع این مرغ در هندوستان

سخت منقاری عجب دارد دراز
همچو نی در وی بسی سوراخ باز
قرب صد سوراخ در منقار اوست
نیست جفتش طاق بودن كار اوست
هست در هر ثقبه آوازی دگر
زیر هر آواز او رازی دگر
چون به هر ثقبه بنالد زار زار
مرغ و ماهی گردد از وی بی قرار
جمله پرّندگان خامش شوند
در خوشی بانگ او بیهش شوند
فیلسوفی بود دمسازش گرفت
علم موسیقی ز آوازش گرفت
سال عمر او بُوَد قرب هزار
وقت مرگ خود بداند آشكار
چون ببُرّد وقت مردن دل ز خویش
هیزم آرد گرد خود ده خرمه بیش
در میان هیزم آید بی قرار
در دهد صد نوحه خود زار زار
پس بدان هر ثقبه ای از جان پاك
نوحه ای دیگر بر آرد دردناك
چون كه از هر ثقبه هم چون نوحه گر
نوحه دیگر كند نوعی دگر
در میان نوحه از اندوه مرگ
هر زمان بر خود بلرزد هم چو برگ
از نفیر او همه پرّندگان
وز خروش او همه درندگان
سوی او آیند چون نظارگی
دل ببرند از جهان یك بارگی
از غمش آن روز در خون جگر
پیش او بسیار میرد جانور
جمله از زاری او حیران شوند
بعضی از بی قوتی بی جان شوند
بس عجب روزی بود آن روز او
خون چكد از ناله جان سوز او
باز چون عمرش رسد با یك نفس
بال و پر بر هم زند از پیش و پس
آتشی بیرون جهد از بال او
بعد آن آتش بگردد حال او
زود در هیزم فتد آتش همی
پس بسوزد هیزمش خوش خوش همی
مرغ و هیزم هر دو چون اخگر شوند
بعد از اخگر نیز خاكستر شوند
چون نماند ذره ای اخگر پدید
ققنسی آید ز خاكستر پدید
آتش آن هیزم چو خاكستر كند
از میان ققنس بچه سر بر كند
هیچ كس را در جهان این اوفتاد
كو پس از مردن بزاید یا بزاد؟
گر چو ققنس عمر بسیارت دهند
هم بمیری هم بسی كارت دهند
سال ها در ناله و در درد بود
بی ولد بی جفت فردی فرد بود
در همه آفاق پیوندی نداشت
محنت جفتی و فرزندی نداشت
آخرالامرش اجل چون یاد داد
آمد و خاكسترش بر باد داد
تا بدانی تو كه از چنگ اجل
كس نخواهد برد جان چند از حیل
در همه آفاق كس بی مرگ نیست
وین عجایب بین كه كس را برگ نیست
مرگ اگر چه بس درشت و ظالم ست
گردن آن را نرم كردن لازم ست
گر چه ما را كار بسیار اوفتاد
سخت تر از جمله این كار اوفتاد


در قصیده معروف (روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست...) از ناصر خسرو، در برخی نسخه ها، بیت زیر وجود دارد که در آن از ققنس همراه با دیگر مرغان نام برده شده، بی آن که اشاره یا کنایه ای در بر داشته باشد:
چون من كه تواند كه پرد در همه عالم

از كركس و از ققنس و سیمرغ كه عنقاست
در بیت زیر از قاسم انوار (متوفی ۸۳۷ قمری) نیز به نغمه ققنوس اشاره شده که مشخصه ی این مرغ افسانه ای نیست:
لاف عرفان می زند آن زاهد لاغر شکار

نغمه ققنوس را با جقجق عقعق چه کار
جقجق = ناله و فریاد مرغان (زخمی). عقعق = نوعی زاغ.
فقط بیت زیر از میرزا محمد تقی حجّة الاسلام متخلص به نیّر، شاعر عهد قاجار (۱۲۴۸ تا ۱۳۱۲ قمری)، به سوختن ققنس اشاره دارد:
از هوش جانگداز شد آب استخوان من

آن ققنسم کز آتش خود سوخت جان من

ضمنا به نقل از فرهنگ بزرگ سخن، ابن ایوب الحاسب الطبری از دانشمندان قرن پنجم قمری در کتاب تحفة الغرائب آورده که "در هندوستان مرغی است که آنرا ققنس خوانند".