کافه تلخ

۱۳۸۶ آذر ۱۴, چهارشنبه

كوه‌هاي مقدس و اساطيري .

انسان از روزگاري بسيار كهن به كوهستان پناه آورد و در كوهستان و غارهاي آن جاي گرفت تا از يخ‌بندان و جانوران وحشي در امان بماند. شكاف و غارهاي كوه، سرپناهي بودند براي انساني كه هنوز به مرحله‌ي چادرنشيني و خانه سازي نرسيده بود. اولين سكونت گاه‌هاي انسان، غارها بودند و انسان از همان روز به غار و كوهستان با ديده‌ي احترام نگريست. اين احترام و قدرشناسي به تدريج تبديل به تقدس شد تا جاييكه برخي كوه‌ها‌ نامي مقدس و برخي ديگر جايگاهي مقدس پيدا كردند.
انسان براي ناميدن برخي كوه‌ها از واژه‌هاي مقدس استفاده كرد. در هيمالايا چند كوه مشهور داراي‌ نام‌هاي مقدس هستند:
معناي "آناپورنا" نخستين8000متري صعود شده توسط انسان، "الهه‌ي پربركت" است.
"گوساين‌تان" سيزدهمين 8000متري به معناي "خانه‌ي‌مقدس است".
پرفرازترين كوه جهان، "شومولونگما"(اورست)يعني "الهه‌ي مادر برف‌ها".
در بين 8000متري ها الهه‌ي ديگري نيز وجود دارد ؛"الهه‌ي فيروزه‌اي" يا همان كوه "چواويو".
در قاره‌ي آسيا و در نزديكي اولان‌باتور، پايتخت مغولستان كوهي وجود دارد كه مغول ها آن را "بوگدوال" نام گذارده‌اند:"كوه خدا".
كوه‌ها در اديان و باورهاي گوناگون نقش مهمي داشته‌اند. پيامبر اسلام در بالاي كوه حرا و در غار حرا جبرائيل را ديد و پبام الهي را شنيد. موسي ده فرمان خداوند را در كوه سينا دريافت كرد. اهورامزدا در بالاي كوه با زرتشت گفتگو كرد. زئوس خداي خدايان يوناني و فرمانرواي آسمان‌ها برفراز كوه از مادر زاده شد. كشتي نوح بر فراز كوه آرارات جاي گرفت.
برخي از كوه‌ها نام خود را از كساني مقدس وام گرفته‌اند تا نزد انسان يادآورنده‌ي نام آن مقدسان باشند.
كوه "كروگ پاتريك" در ايرلند جايي است كه پاتريك قديس در آن جا عبادت مي‌كرد.
تخت سليمان در ايران جايگاه حضرت سليمان شمرده مي شد.
در سري لانكا,كوه آدم جايگاه فرود حضرت آدم از بهشت است.
در غرب آمريكاي جنوبي كوه‌هاي "سنگر دو كريستو" به معناي خون مسيح و در شرق آمريكاي جنوبي كوه هاي "لارنيبن" برگرفته از نام قديسي به نام لارنس است.
از ديرباز كوهستان در اسطوره‌هاي اقوام گوناگون داراي ارزشي والا بوده است. اقوام آزتك براي خدايان خود بر بالاي كوه قرباني مي دادند و نام دو كوه "ايكستاسيمان" و "سبتاپتل" در مكزيك برگرفته از كهن ترين اسطوره هاي آزتكي است. نام كوه اول به معناي "زن خوابيده" و نام كوه دوم "كوه ستاره" است.
درباره‌ي كوه المپ و ارزش آن نزد يونانيان، ف.ژيران در كتاب فرهنگ اساطير يونان مي‌نويسد:« كوه المپ برفراز فلاتي غول‌آسا؛ پايگاهي فراز مي‌آورد كه بيش از9000پا بلندا دارد…چكادهايش همانند آمفي تئاتر به گونه‌اي مدور است و رديف فوقاني صخره كه از تخته سنگ‌هاي گرد و غول آسا تشكيل شده و توده‌هاي ابر آن را فرا مي‌پوشد؛ همچون منزل‌گاه‌هاي غول‌آسايي به نظر مي‌رسند كه براي آراميدن موجودات فراطبيعي برساخته شده‌اند. دريانوردي كه به خليج سالونيكا مي‌راند؛ وقتي برفراز خط آبي آسمان,به بخشي از كوه مرتفع المپ مي‌نگريست حيرت مي‌كرد و سرشار از ترس مذهبي مي‌شد. همه‌ي جلوه‌هاي آن براي نماياندن شكوه هيبت انگيز ايزدان؛ گويي به رقابت مي‌پرداختند. نگرنده در نگاه نخست؛ ترديدي نداشت كه المپ بلندترين كوه جهان بود…دريانورد تماشاگر المپ بر پاروهاي خويش لميده؛ اشعار هومر؛ شاعر باستاني را زمزمه مي‌كرد كه در توصيف آن آورده است: نه هرگز بادها آن را خواهند روبيد و نه برف بر چكادش بوسه خواهد زد؛ هوايي دلكش گرداگردش را فراگيرد؛ زلالي سپيد دربرگيردش و ايزدان چندان شادماني چشند كه تا جاودان بپايد.
ايزدان گرد ميزهاي زرين مي‌نشستند و از شهد و مائده‌ي آسماني تناول مي‌كردند و از بوي گوشت قرباني كه آدميان به افتخار آنان در محراب‌ها مي‌سوزاندند سرمست مي‌شدند. حتا هنگامي كه زئوس آنان را در منزل گاه خويش واقع در راس چكاد المپ به گردهمايي و رايزني فرامي‌خواند هبه ايزد زيبارو نيز شهد بر آنان مي‌پراكند و جام‌هاي زرين را دست به دست مي‌گرداند.»
و باز درباره‌ي كوه المپ پي ير گريمال در فرهنگ اساطير يونان و روم مي‌نويسد:« از همان ايامي كه منظومه‌هاي هومري تنظيم مي‌شد اين كوه را مقر خدايان؛ به خصوص مكان زئوس مي‌دانستند و از اين كوه به جاي مقر آسماني خدايان به كار مي‌رفت.»
اما در ايران ارتباط كوه و انسان ارزشي فراتر دارد. اگر كوه در جاي ديگر مقدس شمرده مي‌شود؛ در ايران حتا گاهي مورد ستايش قرار مي‌گيرد. به اين دو جمله‌ي برگرفته از اوستا نگاه كنيم:« كوه‌هاي آب ريزان را مي‌ستاييم و مي‌ستاييم ستيغ كوهي را كه تو بر آن روييدي.»
درباره‌ي مقدس بودن كوه‌هاي ايراني احمد نوري در نشريه‌ي وهومن چنين مي‌نويسد:« فر (نيروي پيشرفت، بالندگي، شكوه) نامداران ايران ستايش شده است. پيوند فر ايرانيان كه فر ايزدي و فر كياني است با كوه و كوهستان بدان سبب است كه ايرانيان فر خود را مانند كوه پابرجا و جاويد مي‌دانستند و بر اين باور بودند كه هيچ نيرويي نمي‌تواند فر ايرانيان را نابود سازد. همچنين كوه‌ها را داراي فر ايزدي مي‌دانستند و چون كوه‌ها همواره در ايران داراي تقدس و ارزش بودند,فر خود را برگرفته از فر ايزدي كوه‌ها مي‌دانستند.
ايرانيان باستان كوه را جابگاه ايزد مهر(ميترا)مي‌دانستند و باور داشتند كه مهر در كوهستان به دنيا مي‌آيد(طلوع) بالنده مي‌شود(نيمروز) و در پايان مي‌ميرد (غروب). بر همين باور مهرپرستان در كوه و غار پرستش گاه را بنيان گذاردند تا به مهر نزديك تر باشند.
در يشت ها چنين درباره‌ي مهر گفته شده است: مهر نخستين خداي مينويي است كه پيشاپيش خورشيد ناميراي تيز اسب از اين سر به آن ير هرا مي‌رسد.نخستين خدايي است كه قله هاي زيباي زرگون را فرا مي‌گيرد و از آن جا اين نيرومندترين خدايان بر سراسر زميني كه ايرانيان در آن جاي دارند؛ نظارت دارد.
و در همان يشت ها جابگاه مهر نيز چنين شرح داده شده است: خانه‌ي هزارستوني اودر بالاترين قله‌ي كوه هرئيتي(البرز)است. اين خانه از درون خود به خود روشن است و از بيرون,از ستارگان نور مي گيرد.
باورهاي ايرانيان درباره‌ي كوه كه جنبه‌ي مذهبي ندارد به همان پيشينه‌ي باورهاي مذهبي است. اسطوره‌هاي ايراني كه به كوه ارتباط دارند كم و كم ارزش نيستند.برخي از آن‌‌ها عبارتنداز:
* سومين پادشاه دوره كياني در ايران؛ كيخسرو پسر سياوش؛ زنده از جهان رفته و بار ديگر براي ساختن دوباره‌ي جهان همراه با سوشيانت(رهاننده) برمي‌گردد. او براي رسيدن به جاودانگي بر چكاد كوهي مي‌شود و در كوه از ديده ناپديد مي‌شود.
* منوچهر هفتمين پادشاه دوره‌ي پيشدادي در كوه مانوش زاده مي شود و پرورش مي‌يابد.
* سئنا؛ يكي از نامدارترين دانشمندان و عارفان ايران باستان كه بعد سيمرغ نام گرفت و بعدتر نام او در داستان‌ها و منظومه‌هاي ايراني بر پرنده‌اي گذاشته شد در كوه "هربرزه" جايگاه دارد و شاگردانش بر بالاي آن كوه در پيشگاه استاد خود به كسب دانش و ادب مشغول مي‌شوند. يكي از اين شاگردان زال پدر رستم است در اين باره فردوسي چنين مي‌گويد:
يكي كوه بود نامش البرز كوه
به خورشيد نزديك و دور از گروه
بدان‌جا سيمرغ را لانه بود
كه آن خانه از خلق بيگانه بود
* كوه دماوند مكان به بندكشيدن دهاكه(ضحاك)و به زنجيربستن او توسط فريدون است.پايان كار ضحاك در شاهنامه‌ي فردوسي چنين آمده است:
بياورد ضحاك را چون نوند
به كوه دماوند كردش به بند
به كوه اندرون تنگ جايش گزيد
نگه كرد غاري بنش ناپديد
* يكي از تابناك ترين اسطوره‌هاي ايراني در دماوند كوه رخ مي‌دهد. پرتاب تير توسط آرش براي تعيين مرز ايران و توران.احسان يارشاطر در داستان‌هاي ايران باستان مي‌نويسد:
فرشته‌ي زمين؛ اسفندارمذ؛ پديدار شد و فرمان داد تا تير و كمان آوردند و آرش را حاضر كردند. آرش در ميان ايرانيان بزرگ ترين كمان‌داران بود و به نيروي بي‌مانندش,تير را دورتر از همه پرتاب مي‌كرد. فرشته‌ي زمين به آرش گفت تا كمان بردارد و تيري به جانب خاور پرتاب كند. آرش دانست كه پهناي كشور ايران به نيروي بازو و پرش تير او بسته است و بايد توش و توان خود را در اين راه بگذارد. پس برهنه شد و بدن خود را به شاه و سپاهيان نمود و گفت:"ببينيد كه من تندرستم و نقصي در تن ندارم. اما مي‌دانم كه چون تير را از كمان رها كنم,همه‌ي نيرويم با تير از تن بيرون خواهد رفت و جانم فداي ايران خواهد شد."
آن‌گاه آرش تير و كمان برداشت و بر قله‌ي كوه دماوند برآمد و به نيروي خداداد,تير را از شست رها كرد و خود بي‌جان بر زمين افتاد.هورمزد,خداي بزرگ ,فرشته‌ي باد را فرمان داد تا تير را نگهبان باشد و از آسيب نگه دارد.تير از بامداد تا نيم روز در آسمان مي‌رفت و از كوه و دره و دشت مي‌گذشت.نيم روز در كنار رود جيحون بر ريشه‌ي درخت گردويي كه بزرگ تر از آن در عالم نبود,نشست.آن جا را مرز ايران و توران قرار دادند و هر سال به ياد آن روز جشن گرفتند.
بهره گرفته از:
جان هيلنز/ژاله آموزگار-احمد تفضلي/شناخت اساطير ايران/نشر چشمه-نشر آويشن/1375
ف.ژيران/ابوالقاسم اسماعيل پور/فرهنگ اساطير يونان/انتشارات فكر روز/1375
پي ير گريمال/احمد بهمنش/فرهنگ اساطير يونان و رم/اميركبير/1367
احمد نوري/نقش كوه ها در ساختار فرهنگ اجتماعي ايرانيان/وهومن/مهرماه1382/شماره2/صص6-8
احسان يارشاطر/داستان‌هاي ايران باستان
شاهنامه‌ي فردوسي بر اساس چاپ مسكو/به كوشش دكتر سعيد حميديان/نشر قطره/1373