دكترحكمت الله ملاصالحي: گوهر ماورایی امر قدسی وسرشت جاودانه زیبایی فراسوی زمان ایستاده و زیبا همیشه زیباست و انسان در نشئه حضور، تجربه و تقدیر تاریخیش جلوهها، صفتها، آیهها، رمزها، تمثیلها، تصویرها، نشانهها و مظاهر آن را مکاشفه و مشاهده کرده وزیسته است؛
عليرغم مباحث نظری گستردهاي را که متفکران دوره جدید و عهد باستان درآگاهی از کیفیت این و فهم ماهیت آن مطرح کرده و دامن زده اند، لکن بیش از هر زمانهاي نیز مورد تحریف، تردید و انکار قرار گرفته است.
البته از عصری آتشناک، منقلب، بی قرار، مضطرب و جهانی نامقدس وتهی از رمزها وتمثیلهای زنده روح و بیبهره از نشانههای الوهی و سیادت فرهنگی منجمد و سیطره نظام دانایی کمیت زده به تعبیر رنه گنون و جامعهاي سوداگر وسود محور و مصرفی وحاکمیت اخلاق ماکیاولیستی، اختلال و اغتشاش در نسبت و ذائقه زیباشناختی وتجربه انسان اززیبایی وخروج مظاهر خلاقیتهای تیره و اهریمنی و آشوبناک و نازیبا و سروری ذائقههای پست ومنحط، چندان دور از تصور وانتظار نیست.
اومانیستهای سدههای فرهنگ رنسانس در باختر زمین مدعی بودند که با افول امر قدسی، زیبايی را کشف کرده وباغروب امر الوهی، طلوع خورشید خرد آپولونی، ظهور نموده وانسان به ما هو انسان به ارزشهای مغفول بشری خود دست یافته و صبح تاریخ وفرهنگ و مدنیت عصری دیگر را آغاز کردهاند. ادبیات آن دوره خصوصاً شعر و ادب مشربهای رمانتیستی، گرانبار و غنی از چنین رویکردها و ذائقههای فکری وزمینههای ذهنی است.
اینک که آن سدههای سبز ومرطوب اندیشهها، آرمانها، ارزشها و ذائقههای فرهنگ رنسانسی و عصر به اصطلاح روشنگری در منطقه غربی تاریخ، شتابناک وارد جغرافیای آتشناک وشرایط بحرانی و مخاطرهانگیز شده وآتش فرزندان پرومته دامن حتی بسته، ابتدایی و منزویترین فرهنگها وجامعههای بومی را فراگرفته وشعلههای آن ميرود تادور افتاده وبکر ترین منطقههای جنگلها وبیشه زارهای مقدس الهه دیمیترا را به تلی از خاکستر مبدل سازد، بسیار بیش از پیش احساس ميکنیم چه اندازه افول امر قدسی، اثرات وتبعات منفی برفرهنگ وزندگی جامعه وجهان ما و همچنین بر نسبت و ذائقه زیباشناختی انسان وکنش آفرینندگی وهنر وهنرمندانگی او نهاده وفاصله وفراق میان انسان و امرالوهی تا چه حد غیبت وغروب آدمی وفضلیتهای انسانی او را بهدنبال داشته است.
البته تردیدي نیست که تجربه تاریخی بشر از امر قدسی همانند بسیاری از تجربههای دیگر او همیشه تیغ دولب بوده در نیام امکان ومستعد سوء استفادههای بسیار درکف کانونهای سلطه وحاکمیتهای جور و ذهنها و فکرها و ذائقههای خرافی و قشری و متحجر و منجمد و متعصب و منحرف و ناراست. از این منظر تجربه انسان از امرقدسی بسیار خونبارتراز تجربه و نسبت زیباشناختی او ازچیزها بوده است.
تاریخ فرهنگها و جامعهها و ملتها، گرانبار ازشواهد و رویدادهای تلخ، ناگوار و فراموش ناشدنی است در استفادههای ابزاری از امر قدسی. خاطرات انسان سوز جنگها و لشکر کشیهای صلیبیون به بهانه رهاسازی سرزمینهای مقدس ازحاکمیت مسلمانان و شعلههای جنگها وکشتارهای فرقهاي قرون وسطایی و استفاده از سلاح تعصب وتکفیر علیه اندیشههای رهایی بخش ومومنان حقیقی و مصلحان راستین هم رویدادهای فراموشناشدنی و غمانگیزند و هم عبرت آموز.
همه بتهارا انسانها به نام امر قدسی پرستیدهاندوتبر جانهای قدسی و الهی شده نیزآنهارا شکسته است.امر اتفاقی نیست که درتاریخ همه حرکتها وبعثتها وقیامهای پیامبرانه وایمان رهایی بخش پیامبران که خود مصداق زنده وجودهای الهیشده ومظاهر روحهای قدسی بودهاند، رویاروی صور انحرافی وشرکآلود تجربه انسان ازالوهیت و امرقدسی ایستادهاند. از این نگر، دین خصوصاً «تجربه» پیامبرانه آن، انتقادیترین وجه از اندیشه وآگاهی بشری است.
حتی انتقادی تراز فلسفه، علم وهنر.البته مرادماازانتقاد به مفهوم روشنفکرانه و مدرن آن نیست بلکه اعتراض و انتقاد، عمیقاً به معنای پیامبرانه آن است. یعنی جان ازخود رسته والهی شدهاي که خود مصداق فضیلتها بوده وپنجه درپنجه رذیلتهامی افکند.
و نفس ونفخه قدسیاي که از آشیانههای الوهیتر روح، همچون چشمههای زلال همسو و همدل با یگانه مطلق و یا به تعبیر قرآن: «مارمیت اذ رمیت ولکن الله رمی»(1) ميتراود و مظاهر شرک ونفاق و انجماد و انحطاط را ميکوبد و ميروبدو ازسر راه بشریت برمی چیند و طرح آدم وعالمی نو را میافکند.
بساط وبازار آیینهای مشرکانه وبتهای مشرکان را در جوامع عهد باستان هلنی و رومی نیز در منطقه غربی تاریخ، نفخات الهی و قدسیاي که از جان پاک و تابناک عیسی مسیح(ع) برمیخاست، برچید؛ نه اندیشههای افلاطونی و ارسطویی. البته از حیطه صلاحیت تفکر و تعقل وتعرف فلسفی نیز چنین رسالتی انتظار نمی رود.
به هررو تجربه امر قدسی همانند نسبت، حس یا رابطه ذوقی و زیباشناختی انسان با جهان، از مشخصههای بنیادین وجود آدمی است. سهم هر دو تجربه درفرآیند تاریخ بشر هرچند متفاوت، لکن سخت مؤثر وتعین کننده بوده است.پیوستگیها، گره خوردگیهای پیچیده، تو بر تو و چند ضلعی میان امر قدسی و زیبایی ازیک سو ومناسبت بنیادین و مراودتهای دیرینه میان هنر و خلاقیت و امر قدسی والوهیت درفرهنگهای باستانی و مدنیتهای سنتی، تفکیک و تحدید قلمرو یکی را ازدیگری سخت دشوار و در مواردی ناممکن کرده است. واقعیت این است که به هر میزان وارد لایههای باستانی تر سنتها و فرهنگها و جامعهها و جمعیتهای بشری شدهایم، زنده و ملموستر تنیدگی حس زیبا شناختی وتجربه انسان را از امر قدسی و الوهیت احساس کرده ایم.
مهمتر آنکه جاودانه وماندگارترین شاهکارهای ذوق هنرمندانگی، کنش خلاق، ذائقه تندرست، نجیب واصیل زیباشناختی تاریخ وفرهنگ قومها وملتهارادرگذشته، در دورههایی شاهد بودهایم که میان هنر وخلاقیت ونسبت زیباشناختی انسان از چیزها ودیانت ومعنویت وتجربه اوازامر قدسی و الوهیت، همبودی، همزیستی، مقارنت، تناظر وتعامل تنگاتنگ وعمیق واستوار وجود داشته است.
اوج جوشش ورویش و رشد و خیزش وشکفتگی وسیلان خلاقیتهای هنرمندانه وعمق ذائقه واحساس زیباشناختی هلنی رادرعهد باستان درسدههایی ميبینیم که «میتوس» و«لوگوس»، دیانت ومعنویت، اسطوره، حماسه وتراژدی، فکر وفرهنگ هلنی را به عنوان یک قلمرو مستقل اندیشه ومدنیت، انسجام واقتدار معنوی بخشیده وشهرهای خود مختار وجمعیتهای متفرق و تیرهها و طوایف یونانی را به هم متحد ميکند.
معبد پارتنون در قلب آتن وکانون هنرواندیشه وسیاست وپایگاه دمکراسی یونانی، تنها آینه دقت ریاضی و نظم هندسی لوگوس (خرد، اندیشه، شناخت) هلنی نیست؛تصویر زنده ازحیات معنوی وتجربه اش ازالوهیت وامر قدسی نیز است.
بدون چندین هزاره پیشینه تاریخی، فرهنگی، سنت ومیراث معنوی ونسبت با امرقدسی ودیانت واسطوره وآیین، بیتردید هیچ گاه حماسههای هومری نمیتوانست سروده شده و به بار بنشیند. امراتفاقی نیست که بهانه نبردهای میان«آخاییها وترواييها» درحماسههای هومری، برای فتح تروا نیست بلکه هدف باز پس گرفتن هلن زیبا و ربوده شده از بند ترواییها است.
عظمت، وزانت، وقار، استواری، شکوه و جلالت معماری تخت جمشید پارس بدون دیانت، معنویت وتجربه عمیق واصیل هخامنشیان ازالوهیت وامرقدسی قابل تصور نیست. اساساً درلایهاي باستانیتر فرهنگها و مدنیتهای سنتی ودینی، زیبایی گوهری آسمانی، مقدس والوهی زیسته وتجربه ميشده است. دراساطیر هلنی، «آفرودیت» یا ونوس رومی تنها الهه زیبایی نیست، مظهر قداست و الوهیت جاودانه نیز است.
«موزها» الهگان هنروموسیقی و الهام وحافظان سنتهاو هنرها هم زیبایند، هم قدسی والوهی وآسمانی ودختران زئوس. دیانت، مدنیت و معنویت عهد باستان ایرانی نیز آگاهی عمیق ازمنشاء قدسی، الوهی و ماورایی زیبایی داشت. بهشت درباور ایرانیان عهد باستان، صرفاً مراتب قدسی و ساحات روحانی و الوهی و جاودانهتر و عالمی ازرمزها وتمثیلها و تصویرهای زنده از رستگاری و خلود را بیان نمیکند بلکه مرتبت و مقام زیباییهای ملکوتی و روحانی و گوهرین و ماورایی وجاودانه نیز است.
فرشتهشناسی و جهان فرشتگان، سنت، دیانت وهستی شناسی زرتشتی وهمچنین جشنها وآیینهای عهد باستان ایرانی را می توان یکی ازغنی ترین مواریث معنوی بشری درتصویرسازی و نمادپردازی از مراتب متعالی و ساحات قدسی والوهی تروجود وتجربه انسان ازسرشت ماورایی، قدسی وجاودانه زیبایی دانست.
وقتی بحث زیبایی ازمنظر وحیانیت کلام قرآنی واسلام به میان ميآید، پژوهشگران و مورخان ومنتقدان هنرو زیباشناسی اسلامی اغلب به این حدیث قدسی اشاره کردهاندکه «الله جمیل ویحب الجمال». اما آنها فراموش ميکنند که پیش ازنزول این حدیث شریف خداوندخودرا درقرآن چندین بار زیبایی، نیکویی وکمال مطلق معرفی کرده است.
همه اسماء وصفات خداوند، اسم «حسن» هستند. حسن، ازکلیدی ومحوری ترین مفاهیم قرآنی است. مفهوم شناسی قرآنی «ایزوتسو» ازاین منظر سرآغاز خوبی برای شناخت عمیق ووثیق تر اصطلاحات ومفاهیم محوری کلام قرآن است. حسن، ازجمله چنین مفاهیمی است؛ مفهومی که نیکویی، زیبايی، کمال، حقیقت، قدوسیت، جلالت، الوهیت وخلاصه آنکه همه اسماء و صفات خداوند درآن جمعاند. به تعبیر خود قرآن: «وله الاسماء الحسنی» (2).
ادبیات عرفانی، منابع حکمی، فلسفی، کلامی، فقهی، تفسیری ومهمترازهمه ادبیات دعایی عهداسلامی خصوصاً حوزه شیعی وایرانی آن، مشحون از تعبیرهای ژرف، تمثیلها وتصویرهای زنده از اسماءالحسنای خداوند است که متفکران وپژوهشگران معاصر جامعه ما کم تردرنقدو تحلیل وداوری وشناخت هنرو خلاقیت وذوق وزیبایی ازمنظر حکمت وکلام قرآنی ازآنها بهره برده اند.
مسئله مناسبت میان زیبایی وامرقدسی رادرسطحی دیگر وازمنظری متفاوت با طرح این پرسش که درتجربه بشری ماازچیزها نسبت زیباشناختی درقیاس باتجربه ورابطه انسان باامرقدسی چگونه برقرارشده ووجوه اشتراک وتفاوت میان آنها چگونه است ؟می توان دامن زد.
در رابطه بانسبت زیباشناختیای که انسان باجهان، واقعیتها وپدیدارهای آن برقرار ميکند، می توان گفت انسان درمواجهه باواقعیتها، پدیدارها، صورتها، تصویرها، شکلها ویا مضمونهایی که درآنها سادگی، تناسب، نظم، هماهنگی یاتقارن و وحدت ساختاری (تکتونیک) میان اجزا وعناصر تشکیلدهنده آنها که اغلب صورتها ومضامین جمالی یا متعین درمقوله زیباشناسی جمال چنیناند مشاهده کرده، نوعی حس انبساط، نشاط والتذاذ با کیفیتی خاص دروجود او برانگیخته شده وبه حرکت درآمده وفعال شده است.
حس وحالتی که اغلب باهیجانات روحی وتحسین نیز توآم بوده است. همینطور وقتی بااشیاء، شکلها، صورتها ویا مضمونها وآثارخاص دیگری مواجه شده که درآنها نوعی وزانت، استواری، هیبت، وقار، رسایی، عظمت، ترکیب پیکروار ویابه مفهوم درست و دقیقتر وحدت انداموار( ارگانیک) میان اجزاء و عناصر تشکیل دهنده که اغلب درصورتهاو شکلها و مضمونها و یا آثار متعین درمقوله زیباسناختی جلال شاهد بودهایم، احساس کرده نوعی حس شگفتی، نشاط توام باخوف «حیرت»و«هیبت» باکیفیتی خاص درروح وقوای ادراکی او به حرکت، جنبش وخیزش درآمده است.
و یا آنکه وقتی نوعی چابکی، چالاکی، تحرک، ریزنگاری، نرمی، سبکی، درخشندگی و یا ریتمها و ملودیهای تند و شاد و سبک را در اثرها و صورتها و مضمونها و پدیدارهای خاص چنانکه درمقوله زیبا شناختی ظرافت وصور ظریف وپرلطف اغلب شاهد بودهایم، یافته است، در قوای ادراکی وروح او نوعی دلربایی، نشاط، جذوه وعشق سرشار ازکشش انباز شدن باموضوع مورد مشاهده، به حرکت درآمده وبرانگیخته شده است.
و یا آن که وقتی دررویدادها، واقعیتهایاآثار ومضامینی خاص نوعی کشمکش، تنش، چالش وتقابل میان حقها وراستیها وناراستیهارا دراعماق، دربازی مرموز سرنوشت آنگونه که اغلب درآثار ورویدادها ومضامین سوگناک یا مقوله زیباشناختی تراژیک شاهد بوده ایم، نظاره کرده وزیسته، درروح او نوعی احساس پالایش، تطهیر و یا به تعبیر ارسطویی (کاتارسیس)«ΚΑΘΑΡΣΙΣ» در اعماق هستی اوبه حرکت درآمده وبه بازیگری درمقام تماشاگری فراخوانده شده است.
و سخن آخر آنکه درمقوله زیباشناختی کمیک وصورتهاومضمونها و آثار طنزآمیز باچینش وکنارهم قرار گرفتن عناصر متعارض و متضاد ومتناقض که منطقاً ممکن نیست، مواجه شدهایم و به طرز غیر قابل پیش بینی وانتظار وصاعقهوار، تقابل عناصر متعارض به سود وپیروزی عنصر حقیر وامر ناچیز پایان پذیرفته، ناگهان توفان خنده درجان ما به پا شده ونوع دیگری از التذاذ و شعف با کیفیتی خاص درقوای ادراکی ما به حرکت درآمده و فعال شده است.
موارد یادشده اشاراتی است کوتاه، فشرده وگذرا از مباحث نظری ومسئلههای ریز و درشت فراوانی که متفکران، منتقدان وعالمان هنر وذوق وزیبایی درفهم ماهیت نسبت ذوقی وزیباشناختی انسان از چیزها مطرح کرده و دامن زدهاند.
اما در رابطه با تجربه انسان ازامرقدسی و کیفیت چنین تجربهاي چه ميتوان گفت؟ به دیگر سخن چنین نسبت ورابطهاي باجهان وواقعیتهای آن چگونه برقرار شده ودارای چه کیفیتی است؟ نسبت، رابطه، تجربه و یا اساساً حس قدسی ازچیزها سطح یا وجه دیگری از واقعیت راآشکار کرده که خود ریشه در امرماورایی داشته و ازساحتی الوهی وهمچنین روحانیتر بر واقعیت تابیده و پرتو افکنده است.
همانگونه که دراسطوره باتداخلها و همزیستیهای پیچیده و چندضلعی خیال و واقعیت مواجه هستیم ودرتجربه ذوقی وزیباشناختی خصوصاً درهنر و کنش هنرمندانگی آدمی تخیل، واقعیت راتسخیر ميکند، درتجربه امرقدسی، الوهیت یا امر ماورایی است که واقعیت راتسخیر کرده و باپرتوی که برآن افکنده ونوری که برآن تابانیده، آن را به مثابه تصویر، تمثیل، نماد ونشانی ازامرالوهی قدسی، ماورایی و مطلق درآورده و معنایی فراتراز آن چه را که هست درآن ویا دراو آشکار کرده است.
تابشها، پرتوهاوفروغهایی که به وساطت تجربه ورابطه قدسی والوهی ما باجهان و واقعیتهای آن درما بیدار ميشود، ميتواند با اعجاز، تجلی یا مکاشفات ومشاهدات واشراقات عمیق ورویاهای پیامبرانه توأم باشد. درتجربه پیامبرانه ازامرقدسی والوهی انسان کامل وجان الهی شده، ازخود رسته ونورانی ویابه تعبیرقرآن خلیفه بالفعل خداوند، خود زندهترین مظهر امر قدسی و وجود قدسی شده و مصداق زنده همبودی و وحدت امر قدسی وزیبایی و یا به تعبیر مثنوی آینه مصقول دست خداوند است:
گفت من آینهام مصقول دست
ترک وهندو درمن آن بیند که هست(3)
انسان وجودی است فی نفسه روحانی ومعنوی.به همین دلیل نیز بحرانهای روحی رویدادهايی هستند بشری. و باز به همین دلیل نیز نسبت به امرقدسی والوهیت سخت حساس بوده است.به وجودهای الهی شده وجانهای نورانی واز خودرسته، عمیقاً ارادت، عشق و باور ورزیده و یاد و خاطره آنهارا پاس داشته است.
اصولاً تجربه انسان از امر قدسی والوهیت بسیار پیچیده تر از نسبت وحس زیبا شناختی اواز چیزهاست.«رودلف اتو» (4) تلاش کرده کیفیت چنین تجربهاي رادرانسان ومواجهه اوبا امرقدسی ویا به تعبیر او با «نومینوس»، توضیح دهد. محور مشرب پدیدار شناسی تاریخی الیاده (5) معطوف به مطالعه، معرفی وتعریف تجلیات وصور امرقدسی به مثابه وجه اشتراک تجربههای دینی بوده است.
لکن واقعیت این است که شناخت نظری ما ازماهیت نسبتی که انسان با امرقدسی برقرار ميکرده چندان عمیق نیست. محتوای تجربه امرقدسی بسیار پیچیده وپارادوکس تراز نسبت زیباشناختی است. عليرغم خصلت شخصی آن که سبب ميشود آنچه راکه برای یکی مقدس پذیرفته شده، برای دیگری نامقدس دانسته شود.
با توجه به چنین واقعیتی، تجربه انسان ازامرقدسی، از قابلیت بسیار بالایی درایجاد انسجام روحی واقتدار معنوی جمعیتهاو اقشار مختلف اجتماعی که درآن سهیم ميشده اند، برخوردار بوده است. عبودیت، الوهیت، ربوبیت، ایمان، یقین، سرسپاری مطلق، سخت واستوار باتجربه انسان ازامرقدسی در ميتابند.
زایران، سالکان وپیروان ادیان مختلف که برای انجام مراسم ومناسک دینی متشرف به حریم وفضاهای آیینیایکه اغلب زیبا ومجلل و آراسته بنیاد پذیرفته، شدهاندعليرغم آن که مراسم، شعایر ومناسک آیینی خودراباآهنگها وریتمهای بسیار زیبا به جای آوردهاند، معهذا دراوج جذوه وخلسه وسیلان تجربه امرقدسی ومستغرق شدن درزیبایی ماورایی، زیبایی وشکوه فضاها ی این جهانی مغفول مانده و هیچ جلب نظر نکرده است.
به هر رو هرجا وهرگاه که میان تجربه امرقدسی ونسبت زیبا شناختی، همسویی، تناظر ومقارنت راتنگاتنگ تر یافته ایم، فرهنگ وزندگی خویش را ایمن، بانشاط، کیفی، زنده وبالنده تر تشکل دادهایم.
کنشهای آیینی ورفتارهای مذهبی انسان همواره غنی، پرمایه وسرشار ازآهنگها، ریتمها وملودیهای بسیار زیبا بوده است. دقت، مراقبت، هماهنگی، نظم، متانت، وقار و انسجام درونی از مشخصههای رفتارهای آیینی وتجربه انسان ازامرقدسی والوهیت است که اصطلاحاً مناسک، شعایر یاجشنها وعزایم آیينی اطلاق شده است.
«غزلهای عهد قدیم»، سرودهای دلنشین اوستا خصوصاً «گاتها»، موسیقی نرم وآرام کلیسایی عهد جدید و همچنین موسیقی ملکوتی وآهنگ آسمانی کلام قرآنی که قرآن خود نیز برآن تأ کید ورزیده است، مصداق همبودی بنیادین و میراث همزیستی ومقارنت میان تجربه انسان ازامرقدسی و حس زیباشناختی است.
از منظر وحیانی اسلام خصوصاً درچشم عارفان وحکیمان مسلمان که آفرینش را تجلی مبداء فیض ميدیدند، هر تجلی الهی همان تجلی وجودی وتجلی وجودی، تجلی به حسن و تجلی به حسن نیز همان تجلی قدسی دانسته وفهمیده شده است. از این نگر، آفرینش، کنش قدسی خداوند، یعنی آفریدگاری است که خود قدوس است وقدوسیت و حسن ونیکویی وکمال او، درارکان کاینات پرتو افکنده است. به تعبیر حافظ:
درازل پرتو حسنت زتجلی دم زد
عشق پیدا شد وآتش به همه عالم زد (6)
عليرغم مقارنتها و تناظری که میان تجربه انسان ازامرقدسی ونسبت زیبا شناختی درفرآیند تاریخ فرهنگهاوجامعههادرگذشته شاهد بودهایم، هرکدام مشخصه خاص خود راداشته و وجه متفاوتی از واقعیت را بر ما آشکار کردهاند. تجربه زیبا شناختی ما از چیزها، الزام آور و بیشرط است.
زیبایی ميتابد و مارا بر ميانگیزد و ضرورتاً با اعجاز و مراقبه و مکاشفه آنگونه که درتجربه امرقدسی، درگیر نمیشود. البته هرگاه که خود را با مراقبه ومکاشفه وسلوک معنوی و اشراق درگیر کرده است، گوهرین، لاهوتی و ماوراییتر شده است. هر اندازه این باعشق وآزادی درگیر ميشود، آن با ایمان و سرسپاری مطلق توام شده است.
رابطه بنیادین میان عشق و ایمان براهل نظر پوشیده نیست. هراندازه آن تجربهاي است نجیب، این احساسی است سرشار از شرافتمندانگی وعمیقاً شریف. رابطه میان نجابت وشرافت نیز عمیق وبنیادی است. تجربه امرقدسی ونسبت زیباشناختی هردو بازیگرانهاندونه صرفاً ویا اساساً تماشاگرانه.
البته تجربه انسان ازامر قدسی هرگاه درکسوت تقدس مآ بی یعنی شکل تحریف شده، منحط، منجمد و متحجر درآمده با خلاقیت، عشق وزیبایی فاصله گرفته ورویاروی کنشهای خلاق آدمی ایستاده و ابزاری بوده درکف ذائقههای وحشی، نازیبا، سوداگر وبیمار وبی بهره از نبوغ هنرمندانگی وخلاقیت.
سخن آخر آن که به هرمیزا ن خود و هستی را درحضور آن یگانه ووجود مطلق ومبداء فیض، مقرب تریافتهایم، قدوسیت، الوهیت، زیبایی، جلالت، رحمت، رحمانیت و آهنگ وموسیقی ونغمههای درون آفرینش الهی هستی را زنده تر درمقام و مرتبتی متعالیتر، احساس کرده وزیسته ایم.
در یک جان نورانی، تابناک، الهی شده وازخود رسته چنین همبودی، همسویی و وحدت تجربهها و نغمههای درون آفرینش، زنده، تجربه، زیسته و تحقق یافته است. به تعبیر مولانا:
انبیا را در درون هم نغمههاست
طالبان را زآن حیات بی بهاست
نشنود آن نغمههارا گوش حس
کز ستمها گوش حس باشد نجس
نشنود نغمه پری را آدمی
کو بود ز اسرار پریان اعجمی
گرچه هم نغمه پری زین عالمست
نغمه دل برتر از هر دو دمست (7)
پانوشتها:
1 - قرآن مجید، سوره انفال، آیه 17
2 - قرآن مجید، سوره حشر، آیه 24 درهمین رابطه ر.ک: ابراهیمی دینانی، غلامحسین، اسماء وصفات حق، تهران: انتشارات اهل قلم، 1375
3 - مولانا، مثنوی معنوی، نیکلسون، تهران: امیر کبیر چاپ نهم 1362 دفتر اول ص 118
4 - Otto.R.The Idea of the Holy ,Oxford: Oxford University Press. Second edition 1950
این اثر رادکتر همایون همتی به فارسی برگردانده اند: اتو.رودلف، مفهوم امر قدسی، ترجمه و توضیح همایون همتی، تهران: انتشارات نقش جهان 1380
5 -الیاده، میرچه، مقدس ونامقدس، ترجمه نصرالله زنگویی، تهران: انتشارات سروش 1375
رساله در تاریخ ادیان، ترجمه جلال ستاری، تهران: انتشارات سروش 1372
پاپالکساندروپولوس. ستلیوس، امر قدسی دراندیشه الیاده، ترجمه ح. ملاصالحی، کیهان فرهنگی ش.6 شهریور 1373
6 -خرمشاهی. بهاالدین، حافظ نامه، تهران: انتشارات علمی وفرهنگی وسروش، بخش اول ص. 596
7 -مثنوی معنوی، دفتر اول ص، 94
عليرغم مباحث نظری گستردهاي را که متفکران دوره جدید و عهد باستان درآگاهی از کیفیت این و فهم ماهیت آن مطرح کرده و دامن زده اند، لکن بیش از هر زمانهاي نیز مورد تحریف، تردید و انکار قرار گرفته است.
البته از عصری آتشناک، منقلب، بی قرار، مضطرب و جهانی نامقدس وتهی از رمزها وتمثیلهای زنده روح و بیبهره از نشانههای الوهی و سیادت فرهنگی منجمد و سیطره نظام دانایی کمیت زده به تعبیر رنه گنون و جامعهاي سوداگر وسود محور و مصرفی وحاکمیت اخلاق ماکیاولیستی، اختلال و اغتشاش در نسبت و ذائقه زیباشناختی وتجربه انسان اززیبایی وخروج مظاهر خلاقیتهای تیره و اهریمنی و آشوبناک و نازیبا و سروری ذائقههای پست ومنحط، چندان دور از تصور وانتظار نیست.
اومانیستهای سدههای فرهنگ رنسانس در باختر زمین مدعی بودند که با افول امر قدسی، زیبايی را کشف کرده وباغروب امر الوهی، طلوع خورشید خرد آپولونی، ظهور نموده وانسان به ما هو انسان به ارزشهای مغفول بشری خود دست یافته و صبح تاریخ وفرهنگ و مدنیت عصری دیگر را آغاز کردهاند. ادبیات آن دوره خصوصاً شعر و ادب مشربهای رمانتیستی، گرانبار و غنی از چنین رویکردها و ذائقههای فکری وزمینههای ذهنی است.
اینک که آن سدههای سبز ومرطوب اندیشهها، آرمانها، ارزشها و ذائقههای فرهنگ رنسانسی و عصر به اصطلاح روشنگری در منطقه غربی تاریخ، شتابناک وارد جغرافیای آتشناک وشرایط بحرانی و مخاطرهانگیز شده وآتش فرزندان پرومته دامن حتی بسته، ابتدایی و منزویترین فرهنگها وجامعههای بومی را فراگرفته وشعلههای آن ميرود تادور افتاده وبکر ترین منطقههای جنگلها وبیشه زارهای مقدس الهه دیمیترا را به تلی از خاکستر مبدل سازد، بسیار بیش از پیش احساس ميکنیم چه اندازه افول امر قدسی، اثرات وتبعات منفی برفرهنگ وزندگی جامعه وجهان ما و همچنین بر نسبت و ذائقه زیباشناختی انسان وکنش آفرینندگی وهنر وهنرمندانگی او نهاده وفاصله وفراق میان انسان و امرالوهی تا چه حد غیبت وغروب آدمی وفضلیتهای انسانی او را بهدنبال داشته است.
البته تردیدي نیست که تجربه تاریخی بشر از امر قدسی همانند بسیاری از تجربههای دیگر او همیشه تیغ دولب بوده در نیام امکان ومستعد سوء استفادههای بسیار درکف کانونهای سلطه وحاکمیتهای جور و ذهنها و فکرها و ذائقههای خرافی و قشری و متحجر و منجمد و متعصب و منحرف و ناراست. از این منظر تجربه انسان از امرقدسی بسیار خونبارتراز تجربه و نسبت زیباشناختی او ازچیزها بوده است.
تاریخ فرهنگها و جامعهها و ملتها، گرانبار ازشواهد و رویدادهای تلخ، ناگوار و فراموش ناشدنی است در استفادههای ابزاری از امر قدسی. خاطرات انسان سوز جنگها و لشکر کشیهای صلیبیون به بهانه رهاسازی سرزمینهای مقدس ازحاکمیت مسلمانان و شعلههای جنگها وکشتارهای فرقهاي قرون وسطایی و استفاده از سلاح تعصب وتکفیر علیه اندیشههای رهایی بخش ومومنان حقیقی و مصلحان راستین هم رویدادهای فراموشناشدنی و غمانگیزند و هم عبرت آموز.
همه بتهارا انسانها به نام امر قدسی پرستیدهاندوتبر جانهای قدسی و الهی شده نیزآنهارا شکسته است.امر اتفاقی نیست که درتاریخ همه حرکتها وبعثتها وقیامهای پیامبرانه وایمان رهایی بخش پیامبران که خود مصداق زنده وجودهای الهیشده ومظاهر روحهای قدسی بودهاند، رویاروی صور انحرافی وشرکآلود تجربه انسان ازالوهیت و امرقدسی ایستادهاند. از این نگر، دین خصوصاً «تجربه» پیامبرانه آن، انتقادیترین وجه از اندیشه وآگاهی بشری است.
حتی انتقادی تراز فلسفه، علم وهنر.البته مرادماازانتقاد به مفهوم روشنفکرانه و مدرن آن نیست بلکه اعتراض و انتقاد، عمیقاً به معنای پیامبرانه آن است. یعنی جان ازخود رسته والهی شدهاي که خود مصداق فضیلتها بوده وپنجه درپنجه رذیلتهامی افکند.
و نفس ونفخه قدسیاي که از آشیانههای الوهیتر روح، همچون چشمههای زلال همسو و همدل با یگانه مطلق و یا به تعبیر قرآن: «مارمیت اذ رمیت ولکن الله رمی»(1) ميتراود و مظاهر شرک ونفاق و انجماد و انحطاط را ميکوبد و ميروبدو ازسر راه بشریت برمی چیند و طرح آدم وعالمی نو را میافکند.
بساط وبازار آیینهای مشرکانه وبتهای مشرکان را در جوامع عهد باستان هلنی و رومی نیز در منطقه غربی تاریخ، نفخات الهی و قدسیاي که از جان پاک و تابناک عیسی مسیح(ع) برمیخاست، برچید؛ نه اندیشههای افلاطونی و ارسطویی. البته از حیطه صلاحیت تفکر و تعقل وتعرف فلسفی نیز چنین رسالتی انتظار نمی رود.
به هررو تجربه امر قدسی همانند نسبت، حس یا رابطه ذوقی و زیباشناختی انسان با جهان، از مشخصههای بنیادین وجود آدمی است. سهم هر دو تجربه درفرآیند تاریخ بشر هرچند متفاوت، لکن سخت مؤثر وتعین کننده بوده است.پیوستگیها، گره خوردگیهای پیچیده، تو بر تو و چند ضلعی میان امر قدسی و زیبایی ازیک سو ومناسبت بنیادین و مراودتهای دیرینه میان هنر و خلاقیت و امر قدسی والوهیت درفرهنگهای باستانی و مدنیتهای سنتی، تفکیک و تحدید قلمرو یکی را ازدیگری سخت دشوار و در مواردی ناممکن کرده است. واقعیت این است که به هر میزان وارد لایههای باستانی تر سنتها و فرهنگها و جامعهها و جمعیتهای بشری شدهایم، زنده و ملموستر تنیدگی حس زیبا شناختی وتجربه انسان را از امر قدسی و الوهیت احساس کرده ایم.
مهمتر آنکه جاودانه وماندگارترین شاهکارهای ذوق هنرمندانگی، کنش خلاق، ذائقه تندرست، نجیب واصیل زیباشناختی تاریخ وفرهنگ قومها وملتهارادرگذشته، در دورههایی شاهد بودهایم که میان هنر وخلاقیت ونسبت زیباشناختی انسان از چیزها ودیانت ومعنویت وتجربه اوازامر قدسی و الوهیت، همبودی، همزیستی، مقارنت، تناظر وتعامل تنگاتنگ وعمیق واستوار وجود داشته است.
اوج جوشش ورویش و رشد و خیزش وشکفتگی وسیلان خلاقیتهای هنرمندانه وعمق ذائقه واحساس زیباشناختی هلنی رادرعهد باستان درسدههایی ميبینیم که «میتوس» و«لوگوس»، دیانت ومعنویت، اسطوره، حماسه وتراژدی، فکر وفرهنگ هلنی را به عنوان یک قلمرو مستقل اندیشه ومدنیت، انسجام واقتدار معنوی بخشیده وشهرهای خود مختار وجمعیتهای متفرق و تیرهها و طوایف یونانی را به هم متحد ميکند.
معبد پارتنون در قلب آتن وکانون هنرواندیشه وسیاست وپایگاه دمکراسی یونانی، تنها آینه دقت ریاضی و نظم هندسی لوگوس (خرد، اندیشه، شناخت) هلنی نیست؛تصویر زنده ازحیات معنوی وتجربه اش ازالوهیت وامر قدسی نیز است.
بدون چندین هزاره پیشینه تاریخی، فرهنگی، سنت ومیراث معنوی ونسبت با امرقدسی ودیانت واسطوره وآیین، بیتردید هیچ گاه حماسههای هومری نمیتوانست سروده شده و به بار بنشیند. امراتفاقی نیست که بهانه نبردهای میان«آخاییها وترواييها» درحماسههای هومری، برای فتح تروا نیست بلکه هدف باز پس گرفتن هلن زیبا و ربوده شده از بند ترواییها است.
عظمت، وزانت، وقار، استواری، شکوه و جلالت معماری تخت جمشید پارس بدون دیانت، معنویت وتجربه عمیق واصیل هخامنشیان ازالوهیت وامرقدسی قابل تصور نیست. اساساً درلایهاي باستانیتر فرهنگها و مدنیتهای سنتی ودینی، زیبایی گوهری آسمانی، مقدس والوهی زیسته وتجربه ميشده است. دراساطیر هلنی، «آفرودیت» یا ونوس رومی تنها الهه زیبایی نیست، مظهر قداست و الوهیت جاودانه نیز است.
«موزها» الهگان هنروموسیقی و الهام وحافظان سنتهاو هنرها هم زیبایند، هم قدسی والوهی وآسمانی ودختران زئوس. دیانت، مدنیت و معنویت عهد باستان ایرانی نیز آگاهی عمیق ازمنشاء قدسی، الوهی و ماورایی زیبایی داشت. بهشت درباور ایرانیان عهد باستان، صرفاً مراتب قدسی و ساحات روحانی و الوهی و جاودانهتر و عالمی ازرمزها وتمثیلها و تصویرهای زنده از رستگاری و خلود را بیان نمیکند بلکه مرتبت و مقام زیباییهای ملکوتی و روحانی و گوهرین و ماورایی وجاودانه نیز است.
فرشتهشناسی و جهان فرشتگان، سنت، دیانت وهستی شناسی زرتشتی وهمچنین جشنها وآیینهای عهد باستان ایرانی را می توان یکی ازغنی ترین مواریث معنوی بشری درتصویرسازی و نمادپردازی از مراتب متعالی و ساحات قدسی والوهی تروجود وتجربه انسان ازسرشت ماورایی، قدسی وجاودانه زیبایی دانست.
وقتی بحث زیبایی ازمنظر وحیانیت کلام قرآنی واسلام به میان ميآید، پژوهشگران و مورخان ومنتقدان هنرو زیباشناسی اسلامی اغلب به این حدیث قدسی اشاره کردهاندکه «الله جمیل ویحب الجمال». اما آنها فراموش ميکنند که پیش ازنزول این حدیث شریف خداوندخودرا درقرآن چندین بار زیبایی، نیکویی وکمال مطلق معرفی کرده است.
همه اسماء وصفات خداوند، اسم «حسن» هستند. حسن، ازکلیدی ومحوری ترین مفاهیم قرآنی است. مفهوم شناسی قرآنی «ایزوتسو» ازاین منظر سرآغاز خوبی برای شناخت عمیق ووثیق تر اصطلاحات ومفاهیم محوری کلام قرآن است. حسن، ازجمله چنین مفاهیمی است؛ مفهومی که نیکویی، زیبايی، کمال، حقیقت، قدوسیت، جلالت، الوهیت وخلاصه آنکه همه اسماء و صفات خداوند درآن جمعاند. به تعبیر خود قرآن: «وله الاسماء الحسنی» (2).
ادبیات عرفانی، منابع حکمی، فلسفی، کلامی، فقهی، تفسیری ومهمترازهمه ادبیات دعایی عهداسلامی خصوصاً حوزه شیعی وایرانی آن، مشحون از تعبیرهای ژرف، تمثیلها وتصویرهای زنده از اسماءالحسنای خداوند است که متفکران وپژوهشگران معاصر جامعه ما کم تردرنقدو تحلیل وداوری وشناخت هنرو خلاقیت وذوق وزیبایی ازمنظر حکمت وکلام قرآنی ازآنها بهره برده اند.
مسئله مناسبت میان زیبایی وامرقدسی رادرسطحی دیگر وازمنظری متفاوت با طرح این پرسش که درتجربه بشری ماازچیزها نسبت زیباشناختی درقیاس باتجربه ورابطه انسان باامرقدسی چگونه برقرارشده ووجوه اشتراک وتفاوت میان آنها چگونه است ؟می توان دامن زد.
در رابطه بانسبت زیباشناختیای که انسان باجهان، واقعیتها وپدیدارهای آن برقرار ميکند، می توان گفت انسان درمواجهه باواقعیتها، پدیدارها، صورتها، تصویرها، شکلها ویا مضمونهایی که درآنها سادگی، تناسب، نظم، هماهنگی یاتقارن و وحدت ساختاری (تکتونیک) میان اجزا وعناصر تشکیلدهنده آنها که اغلب صورتها ومضامین جمالی یا متعین درمقوله زیباشناسی جمال چنیناند مشاهده کرده، نوعی حس انبساط، نشاط والتذاذ با کیفیتی خاص دروجود او برانگیخته شده وبه حرکت درآمده وفعال شده است.
حس وحالتی که اغلب باهیجانات روحی وتحسین نیز توآم بوده است. همینطور وقتی بااشیاء، شکلها، صورتها ویا مضمونها وآثارخاص دیگری مواجه شده که درآنها نوعی وزانت، استواری، هیبت، وقار، رسایی، عظمت، ترکیب پیکروار ویابه مفهوم درست و دقیقتر وحدت انداموار( ارگانیک) میان اجزاء و عناصر تشکیل دهنده که اغلب درصورتهاو شکلها و مضمونها و یا آثار متعین درمقوله زیباسناختی جلال شاهد بودهایم، احساس کرده نوعی حس شگفتی، نشاط توام باخوف «حیرت»و«هیبت» باکیفیتی خاص درروح وقوای ادراکی او به حرکت، جنبش وخیزش درآمده است.
و یا آنکه وقتی نوعی چابکی، چالاکی، تحرک، ریزنگاری، نرمی، سبکی، درخشندگی و یا ریتمها و ملودیهای تند و شاد و سبک را در اثرها و صورتها و مضمونها و پدیدارهای خاص چنانکه درمقوله زیبا شناختی ظرافت وصور ظریف وپرلطف اغلب شاهد بودهایم، یافته است، در قوای ادراکی وروح او نوعی دلربایی، نشاط، جذوه وعشق سرشار ازکشش انباز شدن باموضوع مورد مشاهده، به حرکت درآمده وبرانگیخته شده است.
و یا آن که وقتی دررویدادها، واقعیتهایاآثار ومضامینی خاص نوعی کشمکش، تنش، چالش وتقابل میان حقها وراستیها وناراستیهارا دراعماق، دربازی مرموز سرنوشت آنگونه که اغلب درآثار ورویدادها ومضامین سوگناک یا مقوله زیباشناختی تراژیک شاهد بوده ایم، نظاره کرده وزیسته، درروح او نوعی احساس پالایش، تطهیر و یا به تعبیر ارسطویی (کاتارسیس)«ΚΑΘΑΡΣΙΣ» در اعماق هستی اوبه حرکت درآمده وبه بازیگری درمقام تماشاگری فراخوانده شده است.
و سخن آخر آنکه درمقوله زیباشناختی کمیک وصورتهاومضمونها و آثار طنزآمیز باچینش وکنارهم قرار گرفتن عناصر متعارض و متضاد ومتناقض که منطقاً ممکن نیست، مواجه شدهایم و به طرز غیر قابل پیش بینی وانتظار وصاعقهوار، تقابل عناصر متعارض به سود وپیروزی عنصر حقیر وامر ناچیز پایان پذیرفته، ناگهان توفان خنده درجان ما به پا شده ونوع دیگری از التذاذ و شعف با کیفیتی خاص درقوای ادراکی ما به حرکت درآمده و فعال شده است.
موارد یادشده اشاراتی است کوتاه، فشرده وگذرا از مباحث نظری ومسئلههای ریز و درشت فراوانی که متفکران، منتقدان وعالمان هنر وذوق وزیبایی درفهم ماهیت نسبت ذوقی وزیباشناختی انسان از چیزها مطرح کرده و دامن زدهاند.
اما در رابطه با تجربه انسان ازامرقدسی و کیفیت چنین تجربهاي چه ميتوان گفت؟ به دیگر سخن چنین نسبت ورابطهاي باجهان وواقعیتهای آن چگونه برقرار شده ودارای چه کیفیتی است؟ نسبت، رابطه، تجربه و یا اساساً حس قدسی ازچیزها سطح یا وجه دیگری از واقعیت راآشکار کرده که خود ریشه در امرماورایی داشته و ازساحتی الوهی وهمچنین روحانیتر بر واقعیت تابیده و پرتو افکنده است.
همانگونه که دراسطوره باتداخلها و همزیستیهای پیچیده و چندضلعی خیال و واقعیت مواجه هستیم ودرتجربه ذوقی وزیباشناختی خصوصاً درهنر و کنش هنرمندانگی آدمی تخیل، واقعیت راتسخیر ميکند، درتجربه امرقدسی، الوهیت یا امر ماورایی است که واقعیت راتسخیر کرده و باپرتوی که برآن افکنده ونوری که برآن تابانیده، آن را به مثابه تصویر، تمثیل، نماد ونشانی ازامرالوهی قدسی، ماورایی و مطلق درآورده و معنایی فراتراز آن چه را که هست درآن ویا دراو آشکار کرده است.
تابشها، پرتوهاوفروغهایی که به وساطت تجربه ورابطه قدسی والوهی ما باجهان و واقعیتهای آن درما بیدار ميشود، ميتواند با اعجاز، تجلی یا مکاشفات ومشاهدات واشراقات عمیق ورویاهای پیامبرانه توأم باشد. درتجربه پیامبرانه ازامرقدسی والوهی انسان کامل وجان الهی شده، ازخود رسته ونورانی ویابه تعبیرقرآن خلیفه بالفعل خداوند، خود زندهترین مظهر امر قدسی و وجود قدسی شده و مصداق زنده همبودی و وحدت امر قدسی وزیبایی و یا به تعبیر مثنوی آینه مصقول دست خداوند است:
گفت من آینهام مصقول دست
ترک وهندو درمن آن بیند که هست(3)
انسان وجودی است فی نفسه روحانی ومعنوی.به همین دلیل نیز بحرانهای روحی رویدادهايی هستند بشری. و باز به همین دلیل نیز نسبت به امرقدسی والوهیت سخت حساس بوده است.به وجودهای الهی شده وجانهای نورانی واز خودرسته، عمیقاً ارادت، عشق و باور ورزیده و یاد و خاطره آنهارا پاس داشته است.
اصولاً تجربه انسان از امر قدسی والوهیت بسیار پیچیده تر از نسبت وحس زیبا شناختی اواز چیزهاست.«رودلف اتو» (4) تلاش کرده کیفیت چنین تجربهاي رادرانسان ومواجهه اوبا امرقدسی ویا به تعبیر او با «نومینوس»، توضیح دهد. محور مشرب پدیدار شناسی تاریخی الیاده (5) معطوف به مطالعه، معرفی وتعریف تجلیات وصور امرقدسی به مثابه وجه اشتراک تجربههای دینی بوده است.
لکن واقعیت این است که شناخت نظری ما ازماهیت نسبتی که انسان با امرقدسی برقرار ميکرده چندان عمیق نیست. محتوای تجربه امرقدسی بسیار پیچیده وپارادوکس تراز نسبت زیباشناختی است. عليرغم خصلت شخصی آن که سبب ميشود آنچه راکه برای یکی مقدس پذیرفته شده، برای دیگری نامقدس دانسته شود.
با توجه به چنین واقعیتی، تجربه انسان ازامرقدسی، از قابلیت بسیار بالایی درایجاد انسجام روحی واقتدار معنوی جمعیتهاو اقشار مختلف اجتماعی که درآن سهیم ميشده اند، برخوردار بوده است. عبودیت، الوهیت، ربوبیت، ایمان، یقین، سرسپاری مطلق، سخت واستوار باتجربه انسان ازامرقدسی در ميتابند.
زایران، سالکان وپیروان ادیان مختلف که برای انجام مراسم ومناسک دینی متشرف به حریم وفضاهای آیینیایکه اغلب زیبا ومجلل و آراسته بنیاد پذیرفته، شدهاندعليرغم آن که مراسم، شعایر ومناسک آیینی خودراباآهنگها وریتمهای بسیار زیبا به جای آوردهاند، معهذا دراوج جذوه وخلسه وسیلان تجربه امرقدسی ومستغرق شدن درزیبایی ماورایی، زیبایی وشکوه فضاها ی این جهانی مغفول مانده و هیچ جلب نظر نکرده است.
به هر رو هرجا وهرگاه که میان تجربه امرقدسی ونسبت زیبا شناختی، همسویی، تناظر ومقارنت راتنگاتنگ تر یافته ایم، فرهنگ وزندگی خویش را ایمن، بانشاط، کیفی، زنده وبالنده تر تشکل دادهایم.
کنشهای آیینی ورفتارهای مذهبی انسان همواره غنی، پرمایه وسرشار ازآهنگها، ریتمها وملودیهای بسیار زیبا بوده است. دقت، مراقبت، هماهنگی، نظم، متانت، وقار و انسجام درونی از مشخصههای رفتارهای آیینی وتجربه انسان ازامرقدسی والوهیت است که اصطلاحاً مناسک، شعایر یاجشنها وعزایم آیينی اطلاق شده است.
«غزلهای عهد قدیم»، سرودهای دلنشین اوستا خصوصاً «گاتها»، موسیقی نرم وآرام کلیسایی عهد جدید و همچنین موسیقی ملکوتی وآهنگ آسمانی کلام قرآنی که قرآن خود نیز برآن تأ کید ورزیده است، مصداق همبودی بنیادین و میراث همزیستی ومقارنت میان تجربه انسان ازامرقدسی و حس زیباشناختی است.
از منظر وحیانی اسلام خصوصاً درچشم عارفان وحکیمان مسلمان که آفرینش را تجلی مبداء فیض ميدیدند، هر تجلی الهی همان تجلی وجودی وتجلی وجودی، تجلی به حسن و تجلی به حسن نیز همان تجلی قدسی دانسته وفهمیده شده است. از این نگر، آفرینش، کنش قدسی خداوند، یعنی آفریدگاری است که خود قدوس است وقدوسیت و حسن ونیکویی وکمال او، درارکان کاینات پرتو افکنده است. به تعبیر حافظ:
درازل پرتو حسنت زتجلی دم زد
عشق پیدا شد وآتش به همه عالم زد (6)
عليرغم مقارنتها و تناظری که میان تجربه انسان ازامرقدسی ونسبت زیبا شناختی درفرآیند تاریخ فرهنگهاوجامعههادرگذشته شاهد بودهایم، هرکدام مشخصه خاص خود راداشته و وجه متفاوتی از واقعیت را بر ما آشکار کردهاند. تجربه زیبا شناختی ما از چیزها، الزام آور و بیشرط است.
زیبایی ميتابد و مارا بر ميانگیزد و ضرورتاً با اعجاز و مراقبه و مکاشفه آنگونه که درتجربه امرقدسی، درگیر نمیشود. البته هرگاه که خود را با مراقبه ومکاشفه وسلوک معنوی و اشراق درگیر کرده است، گوهرین، لاهوتی و ماوراییتر شده است. هر اندازه این باعشق وآزادی درگیر ميشود، آن با ایمان و سرسپاری مطلق توام شده است.
رابطه بنیادین میان عشق و ایمان براهل نظر پوشیده نیست. هراندازه آن تجربهاي است نجیب، این احساسی است سرشار از شرافتمندانگی وعمیقاً شریف. رابطه میان نجابت وشرافت نیز عمیق وبنیادی است. تجربه امرقدسی ونسبت زیباشناختی هردو بازیگرانهاندونه صرفاً ویا اساساً تماشاگرانه.
البته تجربه انسان ازامر قدسی هرگاه درکسوت تقدس مآ بی یعنی شکل تحریف شده، منحط، منجمد و متحجر درآمده با خلاقیت، عشق وزیبایی فاصله گرفته ورویاروی کنشهای خلاق آدمی ایستاده و ابزاری بوده درکف ذائقههای وحشی، نازیبا، سوداگر وبیمار وبی بهره از نبوغ هنرمندانگی وخلاقیت.
سخن آخر آن که به هرمیزا ن خود و هستی را درحضور آن یگانه ووجود مطلق ومبداء فیض، مقرب تریافتهایم، قدوسیت، الوهیت، زیبایی، جلالت، رحمت، رحمانیت و آهنگ وموسیقی ونغمههای درون آفرینش الهی هستی را زنده تر درمقام و مرتبتی متعالیتر، احساس کرده وزیسته ایم.
در یک جان نورانی، تابناک، الهی شده وازخود رسته چنین همبودی، همسویی و وحدت تجربهها و نغمههای درون آفرینش، زنده، تجربه، زیسته و تحقق یافته است. به تعبیر مولانا:
انبیا را در درون هم نغمههاست
طالبان را زآن حیات بی بهاست
نشنود آن نغمههارا گوش حس
کز ستمها گوش حس باشد نجس
نشنود نغمه پری را آدمی
کو بود ز اسرار پریان اعجمی
گرچه هم نغمه پری زین عالمست
نغمه دل برتر از هر دو دمست (7)
پانوشتها:
1 - قرآن مجید، سوره انفال، آیه 17
2 - قرآن مجید، سوره حشر، آیه 24 درهمین رابطه ر.ک: ابراهیمی دینانی، غلامحسین، اسماء وصفات حق، تهران: انتشارات اهل قلم، 1375
3 - مولانا، مثنوی معنوی، نیکلسون، تهران: امیر کبیر چاپ نهم 1362 دفتر اول ص 118
4 - Otto.R.The Idea of the Holy ,Oxford: Oxford University Press. Second edition 1950
این اثر رادکتر همایون همتی به فارسی برگردانده اند: اتو.رودلف، مفهوم امر قدسی، ترجمه و توضیح همایون همتی، تهران: انتشارات نقش جهان 1380
5 -الیاده، میرچه، مقدس ونامقدس، ترجمه نصرالله زنگویی، تهران: انتشارات سروش 1375
رساله در تاریخ ادیان، ترجمه جلال ستاری، تهران: انتشارات سروش 1372
پاپالکساندروپولوس. ستلیوس، امر قدسی دراندیشه الیاده، ترجمه ح. ملاصالحی، کیهان فرهنگی ش.6 شهریور 1373
6 -خرمشاهی. بهاالدین، حافظ نامه، تهران: انتشارات علمی وفرهنگی وسروش، بخش اول ص. 596
7 -مثنوی معنوی، دفتر اول ص، 94