کافه تلخ

۱۳۸۶ آذر ۱۴, چهارشنبه

مليت هلني

در قبال مذهب و زبان، هنر را مي توان بهترين شاخص مليت هلني محسوب داشت چون در شاهكارهاي هنري يونان تمام صفحات و حتي قدرت قريحه و روح اين نژاد به خوبي نمايان است. در اين آثار قوه تخيل شديد يوناني كه با راهنمايي عقل تعديل شده، حس كنجكاوي دقيق او دقت وتيز بيني، تمايل به آزادي، توجه به سادگي و صراحت، عشق به زيبايي و شيفتگي به تناسب و خوش آهنگي كه از مداهب و امتيازات مخصوص يوناني است ديده مي شود. مطالعات باستان شناسي نشان مي دهد كه منبع هنر يونان آثار هنري مي سن بوده است.
بعلاوه هنرمندان يوناني از شرق نيز استفاده هايي كردند. ولي امتياز آن ها در اين زمينه اين بوده است كه هر چه را از خارج به عاريت مي گرفتند صورت هلني به آن مي دادند و در مدت كوتاهي به پيشرفت هاي زيادي نايل مي شدند. چنانكه مقارن شروع جنگ هاي مدي هنري مخصوص به خود داشتند كه داراي آينده اي درخشان و نزديك به حد كمال بود. آثار هنري يونان براي استفاده عموم تهيه مي شد و هنرمندان متوجه اين بودند كه كارهاي آنها مورد پسند عامه و مفيد و آموزنده باشد.

به اين ترتيب هنر يونان هدف مشخصي داشت و براي رفع احتياجات واقعي مردم از آن استفاده مي شد. پس از حملات مهاجمان خارجي و مهاجرت ها به طور كلي در هنر بويژه در سفال سازي و معماري و حجاري انحطاط به وجود آمد. ذخاير هنري كه مردم اژه پديد آورده بودند و طرف توجه آكئي بود از بين رفت و جنگجويان فاتح يوناني كوچكترين توجهي به شاهكارهاي ميسني نشان نداند. اما با افزايش احتياجات جديد نهضتي در هنر به وجود آمد و يونانيان پس از دو قرن ركورد و توقف با كمك استادان لايقي كه در شهرهاي آسيايي و جزاير اژه بودند بر اسرار فني هنر وقوف يافتندد با هوشياري و شكيبايي بر مشكلات فائق آمدند و مراحل مختلف دوره كارآموزي خود را به بهترين وجهي به سامان رساندند.

معماري

معماري عمومي مادام كه اساس سلطنت برقرار بود قدر و مقامي داشت. ولي پس از زوال حكومت سلطنتي اين رسم متروك شد و قرن ها مورد بي اعتنايي قرار گرفت. ولي چون زندگي مردم شهر با بناهاي كوچك تامين مي شد و تظاهرات دسته جمعي براي تجليل و ستايش خدايان به ندرت صورت مي گرفت اين نقش انقدرها جلب نظر نمي كرد. ساختن مقبره هاي بزرگ و مجلل نيز به علت آن كه سوزاندن جسد به جاي به خاك سپردن آن مدت ها رواج داشت دچار وقفه شد. بعلاوه چون مردم حمايت خدايان را موثرتر از حمايت اموات از بشر مي دانستند توجه خاصي به معماري مذهبي پيدا شد و هنرمندان بي دريغ در اين راه كوشيدند. علت توسعه اين رشته از معماري رواج فكري جديد بود كه از لحاظ عقلي و منطقي اهميتي بيشتر از جنبه هنري آن داشت. مردم ما قبل هلن مسكن امرا و شاهزادگان خود را از مقر خدايان و حاميان خويش جدا نمي دانستند و به همين دليل در آن موقع معبري وجود نداشت. ولي هلن ها كه امور مذهبي و غير مذهبي را از هم تفكيك مي كردند درصدد تهيه بنايي برآمدند كه مخصوص رب النوع شهر باشد. مكان مزبور نظير مگارون يا تالار بزرگي بود كه پادشاهان آكئي ابتاع خود را در آن بار مي دادند. ولي چون اين تالار به تنهايي براي اين منظور كافي نبود به تدريج در رفع نقص هاي آن و تغييراتي كه براي استحكام و زيبايي نماي خارجي بنا لازم به نظر مي رسيد كوشيدند. معبد براي اين اجتماع مومنين و ستايش ارباب انواع ساخته نمي شد و منحصرا مكاني بود كه مجمه خداوند يا بت مقدس را در آن جاي مي دادند. بنابراين يك اتاق براي اين منظور كفايت مي كرد. براي وصول به اين اتاق از دهليزي مي گذشتند. پس از اتاق اصلي اتاق ديگري بود كه براي مخفي كردن گنجينه معبد از آن استفاده مي شد. اطراف بنا را ستون هاي متعددي فرا مي گرفت و معمولا بنا را بر روي مكان مرتفعي مي ساختند كه اغلب مصنوعي بود. به اين ترتيب جلوه بيشتري به بنا مي داد.

معماري يوناني به وسيله ستون ها هم زيبايي مي آفريد و هم عمارت را حفظ مي كرد. سنگ هاي بزرگي كه سر ستون ها را به يكديگر پيوند مي دادند در سبك دور يك جلوه اي ساده داشتند. ولي در سبك يونيايي مركب از سه لايه بودند، و بر فراز آن ها قرنيزي مرمري با تزئينات زياد به چشم مي آمد. در قرن پنجم در ساختمان ها از هر دو سبك يونيايي و دور يك استفاده مي شد. مجسمه سازان در مثلث هاي واقع در زير سقف عمارات نقوش برجسته و بسيار زيبا و جذابي مي ساختند. در معابد معماري به حد اشباع از مجسمه سازي بهره مي گرفت.

در صنعت معماري آثار گرانبهايي به استادان يوناني ساخته شد. معابد يوناني را كه پارتنون در آتن نمونه عالي آن است مي توان از جمله ابتكاراتي به شمار آورد كه كاملا كمال نزديك شده اند.

موسيقي:

كلمه موسيقي ( موسيكه) در ميان يونانيان اصلا به معناي بستگي به موسايي ها يا موزها يعني الهه گان هنر است. آكادمي افلاطون را موسيون يعني موزه مي ناميدند كه امروز بر مغزن آثار فرهنگي اطلاق مي شود. زيرا اين مركز به فعاليت هاي فرهنگي كه مورد توجه خدايان هنر بود مي پرداخت به همين دليل حوزه اسكندريه را كه در حقيقت دانشگاهي كه براي پژوهش هاي ادبي و علمي به شمار مي رفت « موزه اسكندريه» مي خواندند.

موسيقي در يونانيان همان اندازه رواج داشت كه امروزه رايج است. براي مثال در آكارديا تمام مردان آزاده تا سي سالگي به تحصيل موسيقي مي پرداختند و هر كس حداقل يك ساز مي نواخت. كسي كه نمي توانست آواز بخواند بي ذوق محسوب مي شد. قبل از قرن ششم هيچ اثري ادبي يوناني جدا از موسيقي وجود نداشت. تعليم و تربيت، ادبيات، دين و جنگ همه آميخته با موسيقي بودند. در قرن هشتم موسيقي يوناني به كمال خود رسيد و صدها آهنگ و دستگاه به بار آورد. سرود و آوتز تقريبا در تمام شئون زندگي يونانيان راه داشت. مثلا در تعظيم خدايان سرودها و آهنگ هايي ساختند. براي متعولين مرايحي به نام « انكوميا» و براي ورزشكاران فاتح سرودهايي به نام « اپنيكا» يا « سرود پيروزي» مي سرودند. همچنين آهنگ هايي براي غذا خوردن، باده نوشيدن، عشق ورزيدن، زناشويي، سوگواري و خاك سپاري تنظيم مي كردند.

يونانيان رقص را همانند موسيقي گرامي مي داشتند. رقص يوناني بر خلاف رقص هاي امروزه غربي يك فعاليت هنري بود. رقص هاي نيز همانند سرودها و ترانه هاي آنان فراوان بودند. نويسندگان قديم از 200 نوع رقص نام برده اند از جمله رقص ديني، رقص جنگي و رقص هاي سنگين.

همه اين هنرهاي زيبا يعني شعر بزمي، آواز، موسيقي و رقص در يونان با هم ارتباط داشتند، اما از قرن هفتم به بعد كم كم به استقلال گراييدند. سپس شعر از موسيقي جدا شد. موسيقي دانان مانند ساير هنرمندان در طي همه ي نسل ها از افتخار گرسنگي كشيدن برخوردار بودند.

البسه و زيور آلات:

در يونان نيز مانند همه جاي دنيا توجه به مد و رسوم روز اهميت زيادي داشت. گاهي اسلوب ايوني و علاقه به ظرافت و خوش لباسي و زماني رسم لباس پوشي دري هاي و سادگي مفرط آن معمول و رايج مي شد. در اينجا به اختصار به قسمت هاي اصلي يك لباس و طرز استفاده مردان و زنان اشاره خواهد شد. لباس اصلي در يونان، براي مرد و زن يك قطعه پارچه ساده بود كه دو سر آن به وسيله سنجاق مخصوصي روي شانه به هم متصل مي شد. بنابراين به هر شكلي كه مي خواستند در مي آمد و براي بيرون كردن آن از بدن و آزادي حركت هيچ نوع زحمتي ايجاد نمي كرد. اين پارچه معمولا از پشم و گاهي از كتان بود و اگر لازم مي ديدند در پهلو به وسيله يك كمربند يا بدون در دوره كلاسيك، مردان گذشته از لباس بلند رو، نيم تنه كوتاه هم مي پوشيدند. نيم تنه زنان بلندتر و از پارچه لطيف تري تهيه مي شد و لباس روي انها هم بلند و از پشم يا كتان و گاهي به رنگ هاي مختلف و با نقش و نگار بود.

فصل پنجم ديني

در آغاز دين مذهب يونانيان قديم يك نوع اعتقاد به الهه گان متعدد( پلي تئيزم) وجود داشت كه درباره انها قائل به جسم و صورت انساني بودند. آنها براي خدايان خود جنسيت مذكر ومونث و اشكال و افكار بشري قائل بودند و اين افكار به مدت دوسه هزار سال نزد ايشان به طور دائم در تحول و قطور بوده است. هلن ها كه آريايي نژاد بودند بر حسب معتقدات قديم نژادي خود اغلب مظاهر طبيعت را مي پرستيدند. آنها همان خداياني را مي پرستيدند كه در كتاب ودا نزد اجداد هنروان قديم محل عبادت بودند. در راس آنها خداي آسمان قرار داشت كه او را زئوس يمني پدر آسمان مي ناميدند.

اين مظهر همان الهه اي بود كه نزد هندوان باستان ديوس پاترو بعدها نزد رومي به ژوپيتر موسوم شده است. مجموعه خدايان معبود يونانيان كه همه از ريشه اريايي هستند و نزد ملل قديم آريايي كما بيش وجود دارند عبارتند از : 1- زئوس ( خداي خدايان) پدر كل 2- آپولو خداي آفتاب 3- پوزيدن خداي درياها 4- هسيتا خداي مونث و مادر الهه كانون خانوادگي 5- دمي تر خداي مونث و ما در الهه زراعت و غلات 6- هرمس خداي حكيم و آفريننده 7- آرس خداي جنگ.

پس از آنكه قبايل آريايي هلن هاي مهاجم بر مردم بومي غلبه يافتند و تمدن انها را به تدريج در خود هضم كردند از خدايان و معبودهاي محلي نيز چند الهه را اقتباس كردند. در جزاير شرقي مديترانه و سواحل غربي آسياي صغير ساكنان بومي نيز كه داراي تمدن و فرهنگي به نسبت زمان خود متكامل بودند بعضي خدايان محلي را مي پرستيدند كه يونانيان هم به آنها گرويدند اين خدايان از اين قرارند 1- هراس زن زئوس 2- آتنا خداي حكمت خرد و معبود شهر آتن 3- آرتيمس دختر زئوس و خواهر آپولو كه رومي ها او را به نام ديانا ناميدند 4- آفروديت الهه مونث خداي عشق و محبت كه نزد رومي ها به ونوس زهره مشهور شد. .

مخصوص خدايان وجود نداشت و از انها مجسمه نيز ساخته نمي شد. عقيده آكئي ها درباره حيات پس از مرگ شبيه عقايد بابلي ها و مردم اسا بود به عقيده آكئي ها زندگي واقعي همان بود كه در اين دنيا طي مي شد. آنچه آنها در مواقع قرباني از خداوند مي خواستند ثروت و سعادت در اين دنيا بود. پس از مرگ روح به اقامتگاه دائمي اموات كه قلمرو و رب النوع ها دس بودمي رفت مقبره آكئي ها معمولا مكاني بود كه خاكستر اصبادراپس از سوزاندن در آن جاي مي دادند و يا آنكه جسد را بدون سوزاندن در ناحيه اي دفن مي كردند. هومر به اين دو نوع تشريفات اشاره كرده است. مراسم نوع اول مخصوص آكئي ها بود. اما به خاك سپردن جسد از اسيا به يونان رسيده بود.

فصل ششم علم و دانش

فلسفه

منشا آراء فلسفي يونان اظهارات شعراي قديم درباره سرنوشت بشر و پيدايش عالم بوده است. گذشته از مقامي كه بنا به روايات قديم براي عقايد فلسفي حكماي بسمه يونان و حكايات افسانه اي ازوپ قائل بودند بايد گفت كه علم به اموال و اسناب خدايان تئوگوني نخستين گامي است كه در يونان براي اطلاع از اصول تكوين عالم برداشته شده است. هدف دانشمندان ايوني و يونان غربي بخصوص در قرن ششم شناختن ماده اي بود كه همه موجودات و عناصر از آن به وجود آمده اند. قديمي ترين مكتبي كه با روش مشاهده و تجربه در رفع اين ابهام كوشيد مكتب مليت بود كه به وسيله تالس به وجود آمد و آناگزيماند و آناگزيمن، جانشينان او در توسعه و انتشار آن كوشش زيادي كردند: فيثاغورث يكي ديگر از حكماي معروف يونان كه در حدود سال 530 از ساموس به كروتون مهاجرت كرده بود به كمك عده اي از يونانيان مقيم اين شهر مجمعي تشكيل داد و مكتب جديدي به وجود آورد. مكتب فلسفي ديگر يونان به وسيله گزنوفان و پارمفيد پي ريزي شد و زنون بعدها از عقايد آن پيروي كرد. گزنوفان با آنكه به وجود خدايان متععد در روي زمين قائل بود. عقيده داشت كه ( حيات و جنبش همه) در دست (يكي) است. فلاسفه جديدي در نقاط مختلف دنياي يونان ظهور كردند و درصدد حل همان مسائل برآمدند. سوفسطايي ها فلاسفه اي بودند كه به بيان علل اوليه توجهي نداشتند و با فرضيه هاي پيشينيان خود مخالفت مي كردند. آنها طرفدار نظريه شك بودند و انسان را به طور خاص مورد مطالعه قرار مي دادند. وي از اين بابت كه با بررسي هاي نظري فلسفي مخالف بود شباهت زيادي با سوفسطائيان داشت ولي تفاوت وي با آنها از اين جهت بود كه در زمينه اخلاق از نظريه شك طرفداري نمي كرد. سقراط سرانجام گرفتار مخالفت م حملات چند تن از همشهريان خود شد از طرف آتني ها محاكمه گرديد و در هفتاد سالگي با نوشيدن جام شوكران كه خود انتخاب كرده بود اعلام شد. او خود را بدين ترتيب به عنوان نخستين شهيد راه فضيلت و آزادي فكر و يك فرد مقدس و پرهيزگار جاويد ساخت.

پزشكي

تشريح بدن انسان از ديرباز در يونان رايج بوده است در آموزشگاه كروتون موضوع تشريح و مطالعه رشد جنين وبذر نباتات مورد توجه بود. چنانكه مي دانيم آلكمئون بر عكس كساني كه مي پنداشتند مركز و مقرر فكر در قلب است ثابت كرد كه عامل تاثيرات نفساني مغز است. در قرن پنجم مطلبي كه بيش از هر چيز در تاريخ علوم يونان جلب نظر مي كرد فن طبابت بود كه تا آن موقع جنبه نظري داشت.و بر معبد دلف اين اندرز حكيمانه نوشته شده بود. ( خودت را بشناس) بزرگترين گناه كبر و خود ستايي و عالي ترين صفات ميانه روي بود. با اين حال در ظاهر مذهب براي صفات اخلاقي دستوري صادر نمي كرد.

پيشگفتار

عبادت

پرستش، جوششي است از اعماق ذرات عالم كه عطر جانبخشش همه جا گسترده و پرتو انوارش هستي را روشن ساخته است. پرستش نداي فطرت انسان، راز آفرينش و اصلي ترين نياز بشر است. عبادت سرلوحه تعاليم انبياء و نشانه ايمان است و عبوديت حق عالي ترين رتبه ايست كه آدمي مي تواند به آن نائل گردد. نماز در راس همه عبادات و سرلوحه برنامه هاي تربيتي و پرورشي اسلام است . نماز نويدي براي فرزندان حضرت آدم كه: اي انسان، اي غمگين از هجران، از هبورا متاثر مباش، در نماز، معراج مومن است. پس، در طريق عبوديت حق با آگاهي و اخلاص بايد گام نهاد تا آدمي به مراحل كمال شايسته خود نائل گردد.

رسد آدمي به جايي كه بجز خدا نبيند

بنگر كه تا چه حد است مقام آدميت

پرستش

يكي از پايدارترين و قديمي ترين تجليات روح آدمي و يك از اصيل ترين ابعاد وجود آدمي، حس نيايش و پرستش است. مطالعه آثار زندگي بشر نشان مي دهد هر زمان و هر جا كه بشر وجود داشته است، نيايش و پرستش هم وجود داشته است. چيزي كه هست شكل كار و شخص معبود متفاوت شده است: از نظر شكل از رقصها و حركات دسته جمعي موزون همراه با يك سلسله از كار و اوراد گرفته تا عالي ترين خضوعها و خشوعها راقي ترين از كار و ستايشها، و از نظر معبود از سنگ و چوب گرفته تا ذات قيوم ازلي ابدي منزه از زمان و مكان.

پرستش را نياورده اند و ابتكار نكردند، بلكه نوع پرستش را- يعني نوع آداب و اعمالي كه بايد پرستش به آن شكل صورت گيرد- به بشر آموختند و ديگر اينكه از پرستش غير ذات يگانه ( شرك) جلوگيري به عمل آورند. از نظر مسلمات ديني و هم چنين از نظر برخي علماي ديني شناسي، بشر ابتدا موحد و يگانه پرست بوده است و خداي واقعي خويش را مي پرستيده است. پرستش بت و يا ماه و يا ستاره يا انسان از نوع انحرافيهايي است كه بعدا رخ داده است، يعني چنين نبوده كه بشر پرستش را از بت يا از انسان يا مخلوقي ديگر آغاز كرده باشد و تدريجا با تكامل تمدن به پرستش خداي يگانه رسيده باشد.
حس پرستش كه احيانا از آن به حس ديني تغيير مي شود، در عموم افراد بشر وجود دارد. از « اريك فردم» نقل شده است كه: « انسان ممكن است جانداران يا درختان يا بتهاي زرين يا سنگر يا خداي ناديدني يا مردي برگاني يا پيشوايي شيطاني صفت را بپرستند، مي تواند نياكان يا ملت يا طبقه يا خوب خود يا پول و كاميابي را بپرستد... او ممكن است از مجموعه معتقداتش به عنوان دين ممتاز از معتقدات غير ديني، آگاه باشد و ممكن است بر عكس، فكر كند كه هيچ ديني ندارد. مساله بر سر اين نيست كه دين دارد يا ندارد مساله بر سر اين است كه كدام دين را دارد.»

عبادت و پرستش خداوند يكتا و ترك پرستش هر موجود ديگر، يكي از اصول تعليمات پيامبران الهي است، تعليمات هيچ پيامبري از عبادت خالي نبوده است.

چنانچه مي دانيم در ديانت مقدسه اسلام نيز عبادت سر لوحه همه تعليمات است، چيزي كه هست در اسلام عبادت به صورت يك سلسله تعليمات جدا از زندگي كه صرفا به دنياي ديگر تعلق داشته باشد وجود ندارد، عبادات اسلامي با فلسفه هاي زندگي توام است و در متن زندگي واقع است. گذشته از اينكه برخي عبادات اسلامي به صورت مشترك و همكاري دسته جمعي صورت مي گيرد، اسلام به عبادتهاي فردي نيز آن چنان شكل داده است كه متضمن انجام پاره اي از وظائف زندگي است، مثلا نماز كه مظهر كامل اظهار عبوديت است چنان در اسلام شكل خاص يافته است كه حتي فردي كه مي خواهد در گوشه خلوت به تنهاي نماز بخواند خود به خود انجام پاره اي از وظايف اخلاقي و اجتماعي از قبيل نظافت، احترام به حقوق ديگران، وقت شناسي، جهت شناسي، ضبط احساسات، اعلام صلح و سلم با بندگان شايسته خدا و غيره مقيد مي گردد.

يكي از خصوصيات استاد مطهري (ره) عنايت زياد به تهجد و شب زنده داري بود و از دوران طلبگي تا آخر عمر، بدان پايبند بودند.

حضرت آيت الله خامنه اي رهبر معظم انقلاب اسلامي ايران چنين مي فرمايند:

مرحوم مطهري يك مرد اهل عبادت و اهل تسويه و تزكيه اخلاق و روح بود. من فراموش نمي كنم ايشان وقتي به مشهد مي آمد خيلي از اوقات به منزل ما وارد شد گاهي هم ورودشان در منزل خويشاوندان همسرشان بود. اين مرد نيمه شب تهبد يا آه و ناله داشت يعني نماز شب مي خواند و گريه مي كرد بطوري كه صداي گريه و مناجات او افراد را از خواب بيدار مي كرد.

يك ايشان منزل ما بودند، نصف شب از صداي گريه ايشان خانواده ما از خواب پريده بودند البته اول ملتفت نشده بودند صداي كيست، اما بعد فهميدند كه صداي آقاي مطهري است. بله ايشان نصف شب نماز شب مي خواند همراه با گريه، با صدايي كه از آن اطاق مي شد، آن را شنيد.

« برگرفته شده از كتاب طهارت روح»

مهاجرت آريايي ها به هند

اولين اطلاعات درباره مهاجرت آريايي ها به هند از سرودهاي ريگ ودا به دست آمده است كه قديمي ترين كتاب هندوها محسوب مي شود اين سرودها نشان مي دهد كه افراد آريايي كه اجداد هندوها هستند از سمت شمال با تهاجم و غلبه بر ساكنان وارد هند شدند.

همچنين از مقايسه زبان سرودها با زبان هاي قديم و جديد به طور قطع معلوم مي شود اشخاصي كه آنها را سروده اند از يك نژاد بزرگ و قوي بوده اند كه ابتدا اروپا و مغرب آسيا را با قهر و غلبه گرفتند و بعدها با ساكنان اوليه اختلاف يافتند. پس نژاد آرايايي به طور اعم به دو شعبه تقسيم مي شود يكي جماعت سلات، اسلاد، لاتين و غيره و ديگري شعبه آشنايي كه عبارتست از: آريايي هاي هند و ايران. ورود آريايي ها به هند در حدود هزاره دوم قبل از ميلاد آغاز شد. آنان ابتدا به كشت و زرع اراضي مشغول شدند. جمعي ديگر بيابانگردي اختيار كردند و در چراگاههاي مختلف به پرورش احشامي از قبيل گاو، گوسفند، بز، اسب و سگ پرداختند. در صنايع نيز پيشرفت كردند طرز حكومت آنها عشيره اي بود و در واقع جنگ تحت امر روسايي در مي آورند كه در رشادت و دلاوري مشهور بودند پدر نه تنها رياست خانواده بلكه رياست مذهبي را نيز بر عهده داشت.
آريايي ها در حركت به جانب شرق با طوايف زيادي روبه روشدند كه در تمدن با هم متفاوت بودند، قصد آريايي ها آن بود تا همه اين طوايف را نابود سازند، اما موفق به اين كار نشدند و فقط آنها را از اراضي خود بيرون كردند. اين متصرفات در نتيجه تخريب جنگل ها و بريدن درختان آن رو به توسعه نهاد. ولي صاف كردن جنگل ها كاري پر زحمت و در عين حال باعث بيماري بود، تب مالاريا كه ملازم جنگل ها و باتلاق هاست باعث وحشت آريايي مي شد. بر عكس، بوميان كه به آن آب و هوا عادت كرده بودند، بهتر با اين شرايط كنار مي آوردند.
اين مساله با مشاهده شرايط غلاماني كه در جنگل ها به كار گرفته مي شدند، آشكار شد، كم كم قدرت خدمات بوميان كه قبلا منفور بودند و نيز قدر خدماتشان بر آنها معلوم گشت. در ابتداي كار امر خدمات خانگي و نيز آباد كردن اراضي كشت به عهده اسراي جنگي و يا غلامان بود. البته پس از چندي كه مستعمرات توسعه پيدا كرد بوميان به رغبت دسته دسته از خانه هاي جنگي بيرون آوردند و در امور كشاورزي به آريايي ها كمك كردند. به تدريج آرايايي ها نيز آنان را در جوامع خود پذيرفتند. بديهي است كه بوميان مصاحبت با فاتحان را جزو افتخارات خويش مي دانستند و بلاخره بر اثر اين معاشرت، اخلاق و عادت خودشان را اصلاح كردند و رسوم و عقايد فاتحان را پذيرفتن