کافه تلخ

۱۳۸۵ بهمن ۱۶, دوشنبه

سنگ زاويه


(افسسيان2: 19 و 20) پس از اين به بعد غريب و اجنبي نيستيد بلکه هموطن مقدسين هستيد و از اهل خانه خدا. و بر بنياد رسولان و انبيا بنا شده ايد که خود عيسي مسيح سنگ زاويه است.

خدا بارها و بارها و در طريقهاي متفاوت نيکويي خود را به من نشان داده؛ يکي از بزرگترين برکاتي که در طول زندگي به من عطا کرده, دوستي هاست.

توسط دوستان مختلف درسراسر دنيا من را برکت داده است. يکي از اين دوستان برادري مبشر است که در برزيل زندگي مي کند و خدا او را به قوت به کار مي برد. ويد آکينه و خانواده اش به خاطر عشقي که به مردم برزيل داشتند راحتي و آرامش آمريکا را ترک کردند و به آنجا رفتند. ويد يکي از بزرگترين مؤسسان کليساست که من تا به حال ملاقات کرده ام. او در برزيل حرکتي را شروع کرد به نام"پيشتازان بشارت" که نتيجه آن صدها کليسا بود که در سراسر آن کشور تأسيس شد. يک روز ويد از کنفرانسي به خانه برگشت. پسرش به سمت او دويد و فرياد زد " بابا عجله کن يک اتفاقي براي مامان افتاده!" ويد به سمت خانه دويد و همسرش شري را برروي زمين يافت , او مرده بود. براي سالها با بيماري دست و پنجه نرم مي کرد و بالاخره بيماري او را در چنگ خود گرفت و مرد. ويد, خرد و داغون شده بود, او خدا را دوست داشت, او خانواده اش را نيز دوست داشت, و او همسرش شري را نيز عاشقانه دوست داشت. جسد او را براي دفن به آمريکا آوردند و من اين افتخار را داشتم که در جلسه ترحيم او يکي از سخنرانان باشم. ويد اتفاقي را که بلافاصله پس از مرگ شري برايش افتاده بود, برايم تعريف کرد:" وقتي شري فوت کرد, احساس کردم, که در چاهي عميق و تاريک افتاده ام. هرچه بيشتر فرو مي رفتم , تاريکتر مي شد , زندگي برايم کاملا" مأيوس کننده بود. اما بالاخره به انتهاي چاه رسيدم, و در آن انتها صخره اي قرار داشت . آن صخره, مرا بلند کرد و مرا از تاريکي و ابرهاي تيره و تار بيرون کشيد, آن صخره عيسي مسيح بوده و هست.

ويد در طول سالهاي بسيار براي عيسي مسيح , شعله اي از آتش بود. اما اين خدمت او را از تجربه درد و غم و غصه دور نگاه نمي داشت. رنج قسمتي از تجربه هر مسيحي است. اما براي اشخاصي که به قسمت مأيوس کننده و ناراحت کننده داستان زندگيشان رسيده اند خبرخوشي نيز هست. صخره اي وجود دارد, و آن صخره مسيح است . او پايه و اساس مطمئني براي زندگيهاي ما و کليساهاست. هيچ فاجعه اي آنقدر بزرگ نيست, هيچ طوفاني آنقدر وحشي نيست که او نتواند کاري در مقابلشان انجام دهد. او پايه و بنيان مطمئن زندگي ماست. ما زندگي هاي خود را بر روي عيسي بنا کرده ايم. مي توانيم کاملا" مطمئن باشيم که پيروزي داريم هم در مرگ و هم در زندگاني.

پولس و پطرس هردو مفهوم اين واقعيت بزرگ را فهميده بودند. آنها در مورد مسيحي که سنگ زاويه کليساست, صحبت مي کنند. آنها رابطه و موقعيت ما در مسيح را به آن سنگ زاويه تشبيه کردند که در ساخت معابد به کار مي رفت. پولس مي گويد که ما برپايه مسيح ساخته شده ايم او سنگ زاويه است و سنگهاي ديگر ما هستيم و تمام اينها توسط همان سنگ زاويه در جاي خود محکم شده اند . سنگ زاويه, سنگ اساسي و بنيادي بود که ديوارهاي ساختمانهاي بزرگ قرن اول را سرجاي خود نگاه مي داشت. و هردوي آنها حق داشتند, هردو پولس و پطرس به خاطر ايمانشان به عيسي مسيح به شهادت رسيدند.اما مرگ نمي توانست , حرکت بزرگ خدا را در قرن اول متوقف کند, بلکه ممکن است پولس بزرگترين مبشري بوده که تا به حال زندگي کرده. پطرس در روز پنطيکاست مرد خدا بود . اما آنها پايه و اساس کليسا نبودند . سنگ زاويه عيسي بود و هست و هميشه خواهد بود, شيطان مي تواند رهبران کليسا را بکشد , اما نمي تواند کليسا را نابود کند زيرا کليسا برپايه اي غير قابل حرکت و غير قابل جنبش ساخته شده. بر پايه عيسي مسيح قيام کرده, و هيچ چيز براي عيسي قيام کرده مشکل نيست.

ويد کينه , به شناخت عيسي به عنوان سنگ زاويه , نائل شده بود و او توانست يکي از بزرگترين طوفانهاي زندگيش را به پايان برساند. اگر زندگي خود را برروي سنگ زاويه بنا کنيد هيج طوفاني آنقدر قوي نيست که بتواند زندگيتان را نابود کند. بادهاي بدبختي ممکن است به زندگيتان بوزد, باران مشکلات ممکن است بر زندگي شما فروريزد, فشارهاي زندگي ممکن است مانند سيلي سرکش در برابر شما قد برافرازند؛ اما وقتي زندگيتان را بر سنگ زاويه ساخته ايد, آنگاه حتي اگر در وسط طوفان نيز بايستيد, مانند ويد کينه آن سنگ زاويه شما را به سمت پيروزي نهايي خواهدبرد