تاریخ جادو گرایی
در این مقاله سعی بر این داریم تا با نمایش سیر تاریخی جادو گرایی در اروپا ، اهداف پشت پرده ی جریان هری پاتر را به نظاره ی عموم بگذاریم.
● "سری که زنده ماند
آقا و خانم دورسلی ساکن خانه ی شماره ی چهار خیابان پریوت درایو بودند. خانواده ی آنها بسیار معمولی و عادی بود و آنها از این بابت بسیار راضی و خوشنود بودند. این خانواده به هیچ وجه با امور مرموز واسرار آمیز سروکار نداشتند، زیرا سحر و جادو را امر مهمل و بیهوده ای می پنداشتند و علاقه ای به این گونه مسائل نداشتند."
و این آغاز یک پدیده بود. پدیده ای شگرف که تمامی ساحات جوامع بشری را تحت تأثیر شدید خود قرار داد.
ما در این مجال نه در پی آنیم که به بررسی تأثیرات پدیده ی هری پاتر بر عرصه های گوناگون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... جوامع بشری بپردازیم بلکه قصدمان پرداخت صرف به یک پدیده ی تاریخی است که باید از منظر آن، به جریان هری پاتر نگریست.
● تصوف یهودی (کابالا kabbalah)
"کابالا" نامی است که بر "تصوف یهودی" اطلاق میگردد و تلفظ اروپایی "کباله" عبری است به معنای "قدیمی" و "کهن". این واژه به شکل "قباله"ی عربی برای ما کاملاً آشناست.
پیروان آیین کابالا (کابالیستها Kabbalists)، این مکتب را "دانش سرّی و پنهان" خاخامهای یهودی میدانند و برای آن پیشینهای کهن قائل میباشند. برای نمونه، مادام بلاواتسکی، رهبر فرقهی "تئوسوفی"، مدعی است که "کابالا" در اصل کتابی است رمزگونه که از سوی خداوند به پیامبران، و به گونه ای خاص آدم، نوح، ابراهیم و موسی علیهم السلام نازل شد که حاوی دانش پنهان قوم بنی اسرائیل بود. به ادعای بلاواتسکی، نه تنها پیامبران بلکه تمام شخصیتهای مهم فرهنگی، سیاسی و حتی نظامی تاریخ چون افلاطون، ارسطو، اسکندر و... ، دانش خود را از این کتاب گرفتهاند.
(H.p.Blavatsky, Theosophical Glossary, London: Theosophical publishing society, ۱۸۹۲.P.۱۶۸)
این ادعا نه تنها پذیرفتنی نیست بلکه برای "تصوف یهودی"، به عنوان یک مکتب مستقل فکری، نیز پیشینهای جدی نمیتوان یافت.
مطابق اسناد تاریخی، قدیمیترین فلسفه پرداز یهودی، فیلواسکندرانی میباشد که در اوایل سدهی اول میلادی میزیسته است. او بیشتر یک متفکر هلنی است تا یهودی. از دیگر چهرههای برجستهی یهودی در این زمینه میتوان به "ابویوسف یعقوب بن اسحاق القرقستانی" (سدهی چهارم هجری/ دهم میلادی) اشاره کرد. او نیز یک متفکر و نویسندهی قرائی است و به فضای فکر یهودیت تلمودی (خاستگاه اصلی یهودیت امروزی) تعلق ندارد.
آغازگر و پایهگذار پدیدهی کابالا را باید "اسحاق کور" دانست که در قرن سیزدهم میلادی در بندر ناربون (Narbonne) در جنوب فرانسه میزیست. او برخی از نظرات عرفانی را بیان میداشت. مفهوم "عین صوف" ساختهی اوست. این مفهوم را که به معنای "لایتناهی" است، اسحاق به معنی خداوند به کار برد. این مطابق همان "معمار بزرگ کائنات" است که امروزه توسط فراماسونری(شبکهای سیاسی که کابالا جزء لاینفک اعتقادی آنهاست) به جای مفهوم خداوند به کار میرود.
در اواخر سدهی سیزدهم میلادی کتابی منتشر شد به نام ظُهَر (sefer ha-Zohar). با انتشار این کتاب، تصوف یهودی (کابالا) به صورت یک نظام فکری و عملی سامان یافته، منسجم شد و شکل نهایی خود را یافت. نویسندهی این کتاب فردی است به نام "موسی بن شم تاو لئونی" (Moses bens hem Tov de leon) (۱۲۴۰-۱۳۰۵).
او این کتاب را در سالهای ۱۲۸۰ تا ۱۲۸۶ به رشتهی تحریر درآورده است. "ظهر" به معنای "درخشش" است و با واژههای مشابه در زبان عربی خویشاوند میباشد.
این کتاب شامل نوشتههایی است در تفسیر "تورات" و کتب عهد عتیق به زبان آرامی. کتاب مذکور به شیوهی متون عرفانی رایج در دنیای اسلام نوشته شده که از زبان نماد و تمثیل و داستانهای رازآمیز برای بیان عقاید خود بهره میبردند.
موسی لئونی برای معتبر ساختن اثر خویش آن را به گذشتههای دور و به یک خاخام یهودی به نام "شمعون بن یوهای"(Simon ben Yahai) منتسب کرد که گویا در سدهی دوم میلادی میزیسته است.
"شمعون بن یوحای چنگ رومی ها میگریزد، و به مدت ۱۳ سال در غاری پناه میگیرد. در این مدت به عبادت و تفکر میپردازد و سرانجام رازهای هستی بر او آشکار میشود."
موسی لئونی به کلی منکر تدوین این کتاب از سوی خود بود و ادعا مینمود که یک زن یهودی و دخترش برخی دستنوشتههای قدیمی را در اختیار او نهادند که کتاب فوق هم در میان آنها بوده است.
اصالت این کتاب در همان زمان مورد تردید قرار گرفت و امروزه نیز محققین تردیدی ندارند که کتاب فوق در فاصلهی سالهای ۱۲۷۰ تا ۱۳۰۰ میلادی تدوین شده و مصنف آن خود موسی لئونی است. (ibid, vol.۵,P.۱۹۷۸;vol.۱۶,PP.۱۲۰۸-۱۲۰۹)
مفاهیم راز آمیز این کتاب سرشار از پیشگویی درباره ی سر نوشت و "رسالت الهی" و آینده ی قوم یهود است. پیشگویی-های کتاب از آنجا که به شمعون بن یوحای در سده ی دوم میلادی نسبت داده می شود، طبعاً حیرت انگیز می باشد و اعتماد خواننده را به این پیشگویی ها جلب می کند. در این کتاب از ظهور دو مسیح سخن به میان آمده: " مسیح بن یوسف و مسیح بن داوود". "مسیح بن یوسف" – مطابق اعتقاد مسیحیان – همان عیسی بن مریم (علیهما السلام) و مسیح بن داوود، "مسیح موعود" یهودیان می باشد. پیشگویی ظهور "مسیح بن یوسف" بدین جهت بود که کتاب اعتماد مسیحیان را جلب کند (که موفق هم بود). مطابق آنچه که در کتاب آمده، گشایش و نوزایی در کار دولت یهود، راه را برای ظهور دو مسیح باز خواهد کرد.
باید دانست که پیروی از کابالا، به معنای تبعیّت بی چون و چرا از خاخام ها است و در واقع یک کابالیست، غلام حلقه به گوش خاخام ها می باشد. برای اثبات این مطلب، به موارد زیر که از کتاب ظُهَر انتخاب شد، بنگرید:
"خداوند، با خطوط سیمای یهودیان، خود را بر روی زمین آشکار می سازد (یعنی یهودیان، تجسم زمینی خدا می باشند)"
"او (یهودی) الوهیّت جهان است"
"دستورات خاخام ها را می باید ما فوق احکام پیامبران در نظر گرفت"
"سخنان خاخام ها، سخنان خدای حیّ است"
"حکمی که خاخام صادر نماید، برای خدا قانون حساب می شود"
یک نکته ی مهم در مورد کابالیست ها وجود دارد و آن، این است که کابالیست ها معتقد به خدای واحد نیستند. آنها اعتقاد دارند که آدم و حوّا، هر دو خدا بودند (خدای نرینه و خدای مادینه). لذا نسل آنها - که طبق تورات تحریف شده، یهودیان هستند- نیز خدا می باشند. بنابراین می توان چنین در نظر گرفت که کابالیست ها، یهودیان را خدا می دانند.
● کابالا و مسیح گرایی:
از نیمه ی دوم قرن پانزدهم میلادی، عقاید کابالا توسط یهودیان و مارانو ها (یهودیان به ظاهر مسیحی شده) در میان مسیحیان رواج یافت. کابالیست های یهودی به تدوین برخی رساله های کابالی منطبق با زبان و فرهنگ مسیحیان دست زدند؛ و این رساله ها در ایتالیا به ویژه در کانون های فرهنگی فلورانس بسیار مؤثر افتاد. به نوشته ی دایرة المعارف یهود، "محافل فرهنگی رنسانس عمیقاً باور کردند که راز های مسیحیت را می توان از طریق کابالا شناخت". (judaica, vol.۱۰, P.۶۴۳)
این گونه بود که مکتب کابالا، به یک نیروی متنفّذ سیاسی در میان اروپائیان تبدیل شد که بر آرمان های مسیحایی جدید دامن می زد و طلوع قریب الوقوع دولت جهانی اروپایی را نوید می داد. به تأثیر از این موج، بسیاری از متفکرین اروپایی به این نتیجه رسیدند که باید آرمان های ظهور مسیح (علیه السلام) را با مفاهیم رازآمیز و جادوگرایی شناخت.
حال به معرفی چند شخصیت مهم فکری رنسانس و نیز آثار آنان می پردازیم:
۱) کنت جیووانی پیکو دلا میراندولا (۱۴۶۳-۱۴۹۴ م.)
از نامدار ترین و مؤثر ترین چهره های فکری رنسانس، به عنوان "پدر کابالیسم مسیحی" شناخته می شود. افکار او به شدّت متأثر از استادان و دوستان یهودی خود می باشد. از میان دوستان و استادان او می توان به این افراد اشاره کرد: یوحنان اَلِمانو، فلاویوس میتریداش و الیا دلمریگو.
۲) یوهانس روشلین
عبری شناس نامدار دربار فردریک سوم، در ترویج کابالا در محافل فرهنگی مسیحیان نقش برجسته ای داشت. او در سال ۱۴۹۰ میلادی در ایتالیا با پیکو دیدار نمود و تحت تأثیر او به کابالا علاقمند شد. او کتاب های "درباره ی نام های سحرآمیز" (۱۴۹۴.م) و "درباره علم کابالا" (۱۵۱۷.م) را در زمینه ی کابالا به رشته ی تحریر درآورد.
تحت تأثیر این موج جدید فکری، از آغاز سده ی شانزدهم، شاهد پیشگویی های مکرر و پیاپی رهبران فرقه ی کابالا درباره ی "آخر الزمان" و ظهور عیسی مسیح (علیه السلام) هستیم (دقیقاً همان چیزی که در برهه ی کنونی شاهد آن هستیم).
در سال های نخستین سده ی شانزدهم، کابالیست هایی چون "اشر لملین" (Asher Lemlein) و "جوزف دلارینا" و سر انجام "دن اسحاق آبرابانل"، اندیشه پرداز بزرگ زر سالار یهودی، پیشگویی خود را درباره ظهور قریب الوقوع مسیح (علیه السلام) اعلام می کردند.
۳) ربی اسحاق لوریا (Isaac ben Solomon Luria) (۱۵۳۴-۱۵۷۲)
اسحاق بن سلیمان لوریا از یک خاندان سر شناس یهودی بود که شاخه های آن در بسیاری از کشور های اروپایی و اسلامی حضور داشتند.
اندیشه های لوریا در کنار کتاب ظُهَر، یکی از دو منبع اصلی کابالا به شمار می رود.
هستی شناسی جدید کابالا و ترسیم جهان به صورت "عین صوف" به وسیله ی اسحاق لوریاشکل گرفت. اندیشه ی اسارت "زمزم" (ZamZam) (اخگر الهی) به دست "سیترا اهرا" (Sitra Ahra) (نیروهای شیطانی) که بر سرزمین "کلیپت" (Kelli Pot) (خلافت: منظور همان ممالک اسلامی است) حکم می رانند در این مفهوم تبلور یافت.
از زمان "ربی اسحاق لوریا" تا کنون، کابالیسم به شکلی آشکار به ایدئولوژی جنگ با جهان اسلام بدل گردیده و "شیطان شناسی" یکی از اشتغالات فکری دائم رهبران کابالا شده و رساله های متعدد در این زمینه انتشار یافته است.
از دیگر کابالیست های مشهوری که در ماجرای رنسانس نقشی اساسی داشتند می توان به کسانی چون "هاینریش کورنلیوس آگریپا" (Heinrich Cornelius Agrippa)، "فلیپوس فُن هوهنهایم" (Philippus Aureolus von Hohenheim) آلمانی تبار با نام لاتین پاراسِلسوس، "میشل نوتردامی" (Michel de Nostedam) مشهور به نوسترداموس و "گیوم پستل" (Guillaume Postel) اشاره نمود.
● کابالا و جادو گرایی
از آنجا که مکتب کابالا پیوند عمیقی با سحر و جادو دارد، کابالیست ها از طریق اشاعه ی ساحری، سعی در جذب افراد به فرقه ی خود می کنند.
قرون شانزدهم و هفدهم میلادی، دوران شکوفایی جادوگری، کیمیاگری، غیبگویی، طالع بینی و انواع علوم خفیه و نفوذ فوق العاده ی آنها در دربارها و محافل فرهنگی اروپاست. این موجی است که دقیقاً با رنسانس ایتالیا آغاز شد و اومانیست-هایی چون "پیکو دلا میراندولا" از مُرَوِّجین بزرگ آن بودند. به طور مثال، ایتالیای عهد رنسانس، کانون سحر و جادو به موهوم ترین شکل آن بود.
اومانیست ها (اومانیسم عبارت است از "انسان محوری" که در برابر "خدا محوری" قرار می گیرد) -که مکتبشان را از کابالا به ارث برده اند- غالباً به "همزاد" یا "نگهبانان غیبی" اعتقاد داشتند. پودجو براتچولنی از چهره های برجسته ی رنسانس، از عفریت هایی سخن می گفت که مانند سَوارانِ بی سر هجرت می کنند، یا از هیولا های ریشویی که از دریا ها برمی خواستند تا زنان زیبارو را بربایند.
ماکیاولی به "امکان پر بودن هوا از ارواح" اشاره می کرد و اعتقاد خود را به این امر که وقایع بزرگ با نشانه هایی از صور عجیب، پیشگویی، الهام و علایم آسمانی اعلام می شوند، ابراز می داشت و مار سیلیو فی چینو، مترجم افلاطون، شرحی در دفاع از غیبگویی و طالع بینی نوشت.
پیشرفت حوزه ی قدرت و نفوذ جادوگرایی در محافل فرهنگی اروپا به حدّی بود که "وقتی لورنتسو مدیچی دانشگاه پیزا را از نو تأسیس کرد، برای طالع بینی کرسی ای در نظر نگرفت؛ امّا دانشجویان مُصِرّ اً خواستار تشکیل آن شدند و او ناچار با خواستشان موافقت کرد" (ویل دورانت، تاریخ تمدن، جلد ۵: رنسانس، تهران: سازمان انشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۷، ص ۵۶۰)
تعلق به جادو و علوم خفیه با گسترش طریقت کابالا و آرمان های مسیحایی در اروپا پیوند مستقیم داشته و دارد. پیکو، "پدر کابالیسم مسیحی"، می گفت: "هیچ علمی چون جادو و کابالا، حقّانیت مسیح را بر ما ثابت نمی کند"
کابالیست های مشهوری که قبلاً از آنها نام به میان آمد (یعنی تریتمیوس، آگریپا، پارسلسوس و گیوم پستل) اصلی ترین چهره های ترویج جادوگری در اروپا می باشند.
● واپسین سخن
"هری پاتر" به هزاران دلیل، نماد امروز "جادوگرایی" است. گرچه در سال هایی پیش از انتشار اوّلین رمان از مجموعه ی "هری پاتر"، سه گانه ی "ارباب حلقه ها" توسط جان رونالد روئل تالکین، به رشته ی تحریر درآمد که مسیح گرایی اش بسیار واضح تر از هری پاتر بود، امّا هرگز نتوانست پدیده ای که امروزه با آن مواجهیم را بوجود آوَرَد.
با توجه به وضع کنونیِ فرهنگی جامعه ی اروپا و نیز با نظر به پیشینه ی تاریخی ذکر شده در قبل، هر ی پاتر به وضوح تبلیغ کابالاست در بستر ی مسیح گرایی اروپایی.
عاشقان سینه چاک "هری" به شدت در دنیای امروز در پی اثری از جهان پاتر و رفقایش می گردند و حاصل این جستجو، چیزی نیست جز یافتن کابالا (که توسط خواننده ها و فوتبالیست های مشهور و نیز ستاره ها ی هالیوود، تبلیغ می شود)، فرقه ای که امروزه – چون گذشته – توسط اربابان نظام زرسالار یهودیت جهانی ترویج می شود و در نهایت ثروت های کلانی را به جیب قدرتمندان یهودی سرازیر می نماید.
در جایی اشاره شد که از زمان " ربی اسحاق لوریا" تا کنون، کابالا به ایدئولوژی نبرد علیه جهان اسلام تبدیل شده است.
حال ای صاحبان خرد، آیا "هری پاتر" ابزاری برای سربازگیری در جهت رویارویی با جهان اسلام نیست؟
آنچه شرط بلاغت بود، گفتیم. حال ای خواننده ی گرامی، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!