جنگجویان صلیبی
بیشتر مورخان «فراماسونری» متفق القول بر این باروند که مبدأ این سازمان به جنگهای صلیبی باز میگردد. اگرچه فراماسونری به طور رسمی در اویل قرن هیجدهم میلادی در انگلستان بنا نهاد شد، اما ریشهها و مبادی آن به جنگهای صلیبی قرن داوزدهم باز میگردد. در نقطه عطف حکایت آشنای فراماسونری دستهای به نام «شوالیههای معبد» قرار دارد.
برخلاف آنچه بسیاری بر آن اصرار میورزند، جنگهای صلیبی نه اردوکشی نظامی با هدف گسترش مسیحیت، بلکه تنها با اهداف مادی صورت پذیرفتند. در دورهای که اروپا فقر شدید و بیچارگی مفرط را تجربه میکرد، کامیابی و رفاه شرق، به خصوص مسلمانان خاورمیانه توجه اروپاییان را به خود جلب نمود. این وسوسه، رونمایی از مذهب به خود گرفت و به سمبلهای مسیحی مزین گردید. در عین حال اندیشه جنگهای صلیبی از میل به منافع مادی و دنیایی متولد شده بود و این، علت تغییر رویکرد مسیحیان اروپا از سیاستهای صلحطلبانه در دوران اولیه تاریخشان به تجاوزهای نظامی ویرانگر به شمار میرفت.
بنیانگذار جنگهای صلیبی «پاپ اربن دوم»1 بود. وی در سال 1095 م مجلس «کلرمونت» را که اصول صلحطلبانه پیشین مسحیت در آن متروک گردید، فرا خواند. دعوت به جنگ با نیت به چنگ آوردن سرزمینهای مقدس از دست مسلمانان اعلام گردید و در پی آن لشگر بزرگی از صلیبیان تشکیل شد که سربازان نظامی و دهها هزار نفر از مردمان عادی آن را تشکیل میدادند.
مورخان بر این باورند که اقدام اربن دوم با انگیزه خنثی کردن یکی از رقبای طالب سمت پاپی صورت پذیرفت. به علاوه شاهان اروپا، شاهزادگان، اشراف و دیگران در حالی دعوت پاپ را با شور پاسخ گفتند که مقصودی جز اغراض دنیایی نداشتند.
بنا به گفته «دونالد کوئلر» از دانشگاه ایلینوی:
شوالیههای فرانسوی به دنیال زمینهای بیشتر بودند. تجار ایتالیایی امیدوار بودند تجارت خود را در بنادر خاورمیانه توسعه دهند شمار وسیع مردم بینوا تنها برای فرار از سختی زندگی روزمرة خویش به هیئت اعزامی پیوستند.2
این جمعیت حریص در راه خود به شرق بسیاری از مسلمانان و حتی یهودیان را به امید یافتن طلا و جواهرات، قتل عام کردند. صلیبیان حتی شکم قربانیان را برای یافتن طلا و سنگهای قیمتی که گمان میکردند آنها را در قبل از مرگ بلعیدهاند، پاره میکردند.
گروه مختلط چند چهرة صلیبیان پس از سفری طولانی و سخت و غارت و قتل عام وسیع مسلمانان در سال 1099 به اورشلیم رسید. شهر اورشلیم در پی محاصرهای که پنج هفته ادامه داشت، سقوط کرد و صلیبیان به آن وارد شدند. جهان به ندرت شاهد بیرحمی و وحشیگری مانند آنچه صلیبیان انجام دادند، بوده است. آنها همة مسلمانان و یهودیان شهر را به دم شمشیر سپردند. بر اساس سخنان یک تاریخ نگار:
آنها همه اعراب و ترکهایی را که مییافتند - چه مرد و چه زن - میکشتند.3
ارتش صلیبیان طی دو روز 40000 مسلمان را با وحشیترین شیوة ممکن به قتل رساند. یکی از صلیبیان به نام «ریموند» به این خشونت چنین مباهات میکند:
مناظر شگفتآور بودند. بعضی از مردان ما سر دشمنان خود را قطع میکردند؛ برخی آنها را در حالی که روی برج بودند هدف تیر قرار میدادند تا سقوط کنند؛ بعضی آنها را بیشتر شکنجه میکردند و در آتش میانداختند.
در کوچههای شهر پشتههای سر و دست و پا دیده میشد. برای حرکت باید با احتیاط از میان اجساد انسانها و اسبها عبور میکردیم. اما اینها در مقایسه با آنچه در «معبد سلیمان» صورت گرفت بیاهمیت است. در معبد و رواق سلیمان، مردان ما در حالی که خون به زانوها و افسار اسبهایشان میرسید عبور میکردند.4
آنها اروشلیم را پایتخت خود مقرر نمودند و قلمرو پادشاهی را سرزمینهای فلسطین تا آنتیاک (در سوریه و ترکیه) تشکل میداد. آنها از این زمان به بعد برای حفظ موقعیت خویش در خاورمیانه قدم در راه مبارزات جدید نهادند. حفظ کشور تازه یافته به سازماندهی نیازمند بود. به همین منظور طبقات نظامی را تشکیل دادند که اعضای این دستهها از اروپا به فلسطین میآمدند و در مکانهایی شبیه صومعه زندگی میکردند و برای جنگ با مسلمانان آموزش نظامی میدیدند. یکی از این دستهها با بقیه تفاوت داشت و دگرگو.نی را تجربه کرد که بر سیر تاریخ تأثیرگذار بود. این طبقه شوالیههای معبد نام داشتند.
دسته شوالیههای معبد یا نام کاملشان: «هم رزمان مسکین عیسی مسیح و معبد سلیمان» در سال 1118 - یعنی بیست سال پس از اشغال اروشلیم - توسط صلیبیان تشکل شد. مؤسسان این طبقه دو شوالیه فرانسوی به نام «هیودی پینر»5 و «گادفری دو سنت امر»6 بودند. این دسته در ابتدا نه عضو داشت اما به تدریج رشد کرد. علت انتخاب نام معبد سلیمان برای گروه مکانی بود که به عنوان مقر انتخاب کرده بودند. آنها در کوه معبد در مکان معبد ویران شده سکنا گزیدند. در همین محل مسجد «قبة الصخره» بنا شد. آنان خود را سربازان مسکین نام نهادند، اما در اندک زمانی بسیار ثروتمند شدند. زائران مسیحی که از اروپا به فلسطین میآمدند تحت کنترل کامل این گروه بودند و در نتیجه با پول زائران به ثروت هنگفتی دست یافتند.
نگهبانان معبد عامل اصلی حملات بعدی صلیبیان به مسلمانان و کشتن آنها به شمار میرفتند. به همین علت «صلاح الدین» فرماندار بزرگ اسلام که در سال 1187 لشکر صلیبیان را در جنگ «هیتن» شکست داد و اروشلیم را رهانید، شوالیههای معبد را به خاطر جنایاتشان به مرگ سپرد؛ در حالی که پیش از این بسیاری از مسیحیان را عفو کرده بود. شوالیههای معبد با وجود آنکه اورشلیم را از دست دادند و خسارات زیادی متحمل شدند و با وجود کاهش روز افزون حضور مسیحیان در فلسطین، به حیات خود ادامه دادند و بر قدرت خود در اروپا افزودند و ابتدا در فرانسه و سپس در سایر کشورها، بخشی از دولت شدند.
تردیدی نیست که قدرت سیاسی آنان پادشاهان اروپا را پریشان خاطر نمود. اما جنبه دیگری از شوالیههای معبد روحانیت کلیسا را آشفته میکرد؛ و آن اینکه نظام به تدریج از دین مسیح برمیگشت و با حضور در اورشلیم عقاید سری و درونی ناشناسی اختیار مینمود. شایعههایی نیز مبنی بر سازمان بخشی آدابی خاص برای تجلی این تعالیم به گوش میرسید.
بالاخره در سال 1307 «فیلیپ لوبل» پادشاه فرانسه تصمیم گرفت اعضای این دسته را دستگیر نماید. در این میان بعضی موفق به فرار شدند، اما بیشترشان گرفتار گشتند. در پی یک دوره طولانی بازپرسی و محاکمه، بسیاری از شوالیههای مصر به عقاید بدعتامیز خود اعتراف نمودند و اقرار کردند که در میان خود به حضرت عیسی (ع) توهین میکردهاند. سرانجام رهبران شوالیههای معبد، که «استاد بزرگ» نام داشتند، از جمله «ژاک دومالی» در سال 1314 به دستور کلیسا و پادشاه اعدادم شدند، و تعداد بیشماری نیز زندانی و آن دسته نیز پراکنده و رسماً ناپدید گردید.
محاکمة معبدیان پایان یافت، اما با آنکه رسماً وجود خارجی نداشت، به واقع ناپدید نگردید. طی بازداشتهای ناگهانی سال 1307 بعضی از شوالیههای معبد موفق شدند بدون به جا گذرادن ردی از خویش بگریزند. بر مبنای رسالهای با اسناد مستند تاریخی، تعداد عمدهای از اعضای این گروه به تنها قلمرو پادشاهی اروپا که کلیسای کاتولیک را به رسمیت نمیشناخت - یعنی کشور اسکاتلند - پناه بردند. آنها تحت حمایت پادشاه اسکاتلند «رابرت بروس» تشکیلات خود را احیا نمودند و اندکی بعد برای ادامة حیات نامشروع خویش روش مناسبی یافتند. آنها به مهمترین لژ جزایر بریتانیا در زمان قرون وسطی «لژ وال بیلدرز» نفوذ نمودند و عاقبت کنترل آن را به طور کلی در دست گرفتند.
این لژ در اوایل عصر مدرن نام خود را به «لژ فراماسون» تغییر داد. لژ اسکاتلند قدیمیترین شاخة فراماسونری میباشد و به اوایل قرن چهاردهم، زمانی که شوالیههای معبد به اسکاتلند پناهنده شدند باز میگردد. القابی که به افراد عالیرتبه این لژ داده میشد قرنها پیشتر به شوالیههای معبد اعطا میگردید. این عناوین تا به امروز به کار میروند به طور خلاصه معبدیان ناپدید نشدند و هنوز فلسفه، عقاید و تشریفاتشان در لباس مبدل فراماسونری پابرجاست. شواهد بیشمار تاریخی این موضوع را تأیید میکنند وامروز شمار وسیعی از تاریخدانان غربی - چه فراماسون و چه غیرفراماسون - این امر را پذیرفتهاند. گاهاً در مجلات فراماسونها که برای اعضا منتشر میشود به ریشهیابی فراماسونری و شوالیههای معبد اشاره میشود. فراماسونها این موضوع را کاملاً پذیرفتهاند. یکی از این مجلات «معمارسنیان» نام دارد این نشریه که متعلق به فراماسونهای ترکیه میباشد، ارتباط میان طبقه معبد و فراماسونها را چنین تشریح میکند:
در سال 1312 زمانی که پادشاه فرانسه زیر فشار کلیسا، گروه معبد را توقیف کرد و اموالشان را به شوالیههای «سنتجان» داد فعالیتهای آنان متوقف نشد. شمار بسیاری از آنها به لژهای ماسونی که در آن زمان فعال بودند پناه بردند. «مبیگناک»7 رهبر معبدیان و اندکی از سایر اعضا در پناه یکی از لژهای وال بیلدرز به نام «مک بیناچ»8 به اسکاتلند گریختند. «رابرت» پادشاه اسکاتلند به آنها خوشآمد گفت و اجازه داد نفوذ خود را بر لژهای ماسونی اسکاتلند گسترش دهند. در نتیجه لژهای اسکاتلند از نظر مهارت و عقاید اهمیت بسیاری یافتند.
امروز فراماسونها از نام مک بیناچ با احترام یاد میکنند. ماسونهای اسکاتلندی که وارث میراث اسکاتلند بودند، سالها بعد آن را به فرانسه باز گرداندند و پایههای لژ اسکاتلند را بنا کردند.9
مجله معمارسینان بار دیگر اطلاعات بسیاری در ارتباط با شوالیههای معبد و فراماسونری ارائه میدهد و در مقالهای با عنوان «شوالیههای معبد و فراماسونها» چنین بیان میکند:
تشریفات نظام معبد شبیه تشریفات فراماسونری امروز است.10
برمبنای این مطلب، اعضای شوالیههای معبد مانند اعضای فراماسونری یکدیگر را برادر خطاب میکنند. در پایان مقاله میخوانیم:
شوالیههای معبد و سازمان فراماسونری به میزان قابل توجهی بر یکدیگر تأثیرگذاردهاند. حتی آداب و مراسم دو گروه چنان شبیه یکدیگر است که گویی از شوالیههای معبد نمونهبرداری انجام شده است. در این ارتباط، ماسونها به شدت خود را وابسته به معبدیان میدانند و در نهایت میتوان گفت آنچه نسخه اولیه فراماسونری تلقی میشود میراث شوالیههای معبد است.11
شوالیههای معبد و کابالا
کتابی با عنوان کلید حیرام نوشتة دو ماسون به نامهای «کریستوفر نایت» و «رابرت لوماس»، حقایق مهمی از ریشههای فراماسونری را آشکار میکند. به نوشتة این دو، فراماسونری استمرار شوالیههای معبد میباشد. به علاوه نویسندگان سرچشمههای نظام معبد را بررسی کردهاند.
شوالیههای معبد در طول دوران استقرار در اورشلیم دستخوش تغییرات بزرگی قرار گرفتند و در حضور مسیحیت عقاید دیگری اتخاذ نمودند. در نهاد این موضوع رازی نهفته است که آن را در معبد سلیمان کشف کردهاند. نویسندگان، اعضای نظام معبد را محافظان زائران مسیحی فلسطین میدانند که تظاهر به این عمل مینمودند و هدف حقیقیشان کاملاً متفاوت بود:
هیچ نشانهای مبنی بر حمایت مؤمنان لژ معبد از زائران وجود ندارد. اما طولی نکشید که مدارک قاطعی در ارتباط با اجرای حفاریهای وسیع در زیر خرابههای معبد یافتیم.12
نویسندگان کتاب کلید هیرام تنها کاشفان این شواهد نبودند. مورخ فرانسوی به نام «دلافورج» ادعای مشابهی میکند:
وظیفة اصلی نه شوالیه انجام تحقیقات جهت به دست آوردن آثار باستانی و نسخ خطی به شمار میرفت که حاوی ماهیت رسوم پنهانی یهودیت و مصر باستان بودند.
در اواخر قرن نوزدهم «چارلز ویلسون» از «انجمن مهندسان رویال» تحقیقات باستانشناسی را در اورشلیم آغاز نمود. او به این نتیجه رسید که شوالیههای معبد برای مطالعه ویرانههای معبد به اروشلیم رفتهاند. ویلسون در زیر شالوده معبد نشانی از حفاری و کاوش یافت و به این نتیجه رسید که این اعمال با ابزار متعلق به شوالیههای معبد صورت پذیرفتهاند. این اقلام در مجموعه «رابرت برایدون» که آرشیو اطلاعاتی گستردهای در رابطه با نظام معبد در اختیار دارد موجود است.13
نویسندگان کتاب کلید حیرام حفاریهای شوالیههای معبد را بینتیجه نمیدانند و چنین استدلال میکنند که این گروه آثاری در اورشلیم کشف کردند که دیدشان را نسبت به جهان تغییر داده است. به علاوه بسیاری از دیگر محققان همین عقیده را دارند. حتماً دلیلی وجود داشته که شوالیههای معبد را با وجود مسیحی بودن از سرزمینهای مسیحی عالم به اورشلیم و به پذیرش عقاید و فلسفه کاملاً متفاوت و اجرای مراسم بدعتآمیز و اجرای تشریفات «جادوی سیاه» هدایت نموده است.
مطابق دیدگاه مشترک بسیار از محققان این دلیل «کابالا» میباشد. معنای لغوی کابالا «سنت شفاهی» است. دایرةالمعارف و لغتنامهها آن را شاخه مبهم و سرّی یهودیت تعریف میکنند. بر اساس این تعریف، کابالا به موشکافی معانی پنهان تورات و دیگر نوشتههای یهودی میپردازد اما با بررسی دقیقتر موضوع به حقایق دیگری پیمیبریم، نظیر اینکه کابالا نظامی است که در بتپرستی ریشه داشته، قبل از تورات موجود بوده و بعد از آشکار شدن تورات در یهودیت گسترش یافته است.
«موارت ازگن» فراماسون ترک در کتاب خود با عنوان: فراماسونری چیست و چگونه است؟ مینویسد:
به روشنی نمیدانیم کابالا از کجا آمد یا چگونه گسترش یافت. این اسم نامی عمومی برای فلسفهای سری، باطنی، منحصر به فرد و آمیخته با علوم ماوراء الطبیعه است که مشخصاً با یهودیت درآمیخته است. کابالا به عنوان عرفان یهودی شناخته شده اما بعضی اجزای آن نشان میدهد بسیار پیشتر از تورات بوجود آمده است.
«ماسوکس» مورخ فرانسوی کابالا را بسیار کهنتر از یهودیت میداند.
«تئودور ریناچ» مورخ یهودی میگوید:
کابالا زهری است که به رگهای یهودیت وارد میشود و آن را کاملاً در برمیگیرد.
«سالومون ریناچ» کابالا را «نمونهای از بدترین انحرافات ذهن انسان» تعریف میکند. دلیل این سخن وی این است که تعالیم کابالا به طور گسترده با جادوگری مرتبط میباشد. کابالا در طول هزاران سال سنگبنای انواع تشریفات جادوگری به شمار میرفته است. این اعتقاد وجود دارد که خاخامهایی که کابالا را مطالعه میکنند از توان جادوگری بزرگی برخوردارند. همچنین بسیاری از غیریهودیان، تحت تأثیر کابالا سعی میکنند با به کارگیری تعالیم آن جادوگری کنند. تمایلات سری اواخر قرون وسطی، به ویژه آنچه کیمیاگران به آن میپرداختند، به میزان وسیعی ریشه در کابالا داشت. عجیب اینجاست که یهودیت دینی توحیدی است و با وحی تورات بر حضرت موسی (ع) آغاز گردیده است. با این حال درون آن سیستمی به نام کابالا جای گرفته که در بردارندة آداب جادگری میباشد که از سوی مذهب ممنوع اعلام شدهاند. این موضوع گفتههای ما را اثبات میکند و به خوبی نشان میدهد کابالا در واقع عنصری خارجی است که از بیرون به یهودیت وارد شده است. اما سرچشمه این عنصر کجاست؟
«فیبر دالیوت» مورخ یهودی، مصر باستان را خاستگاه کابالا میداند. به عقیدة وی ریشههای کابالا سنتی است که بعضی رهبران یهودی در مصر باستان آن را آموختند و نسل به نسل به صورت شفاهی منتقل کردند.
به همین دلیل برای کشف مبدأ اصلی زنجیرة کابالا، نظام معبد، فراماسونری، باید به مصر باستان نگاهی بیندازیم.
خطبة امام حسین(ع) در برابر علمای اسلام و صحابی معروف پیامبر(ص) در منا
امام حسین(ع) همیشه در پی فرصت بود تا مسلمانان به ویژه عالمان و آگاهان را برانگیخته، بیدار کند و آنان را نسبت به فرمانروایی «یزید» هشدار دهد.
سلیمبنقیس میگوید، یک سال قبل از مرگ معاویه، حسینبنعلی(ع) با عبداللهابن عبّاس و عبداللهبن جعفر به حج رفتند، امام حسین(ع) مردان و زنان و یاران بنیهاشم و آن عده از انصار را که او و خاندانش را میشناختند جمع کرد. سپس چند نفر را فرستاد و فرمود:
همة کسانی را که امسال از اصحاب پیامبر(ص) معروف به صلاح و عبادتاند به حج آمدهاند، نزد من جمع کنید.
در پی این دعوت بیش از هفتصد نفر ـ که بیشتر آنان از تابعین و حدود دویسـت نفـر از اصحـاب پیامبر(ص) بودند ـ در «منا» در خیمة آن حضرت گرد آمدند. امام در میان آنان برای ایراد خطبه برخاست و پس از حمد و ثنای الهی فرمود:
اما بعد، این شخص طغیانگر (معاویه) دربارة ما و شیعیان ما اعمالی را روا داشت که دیدید و فهمیدید و شاهد بودید. میخواهم مطلبی را از شما بپرسم، اگر راست گفتم مرا تصدیق کنید و اگر دروغ گفتم مرا تکذیب کنید. [و بیتفاوت نمانید.]
شمار را سوگند میدهم به حقّ خدا بر شما و حقّ رسول خدا(ص) و خویشاوندی من که با پیامبر شما دارم، چون از اینجا (به دیار خود) رفتید، این گفتار مرا عنوان کنید و همة شما در دیار خود از قبایلتان ـ آنان را که به آنها اطمینان دارید ـ دعوت کنید.1
آنگاه حضرت(ع) ضمن این گفتار، هیچ آیة قرآنی را که خداوند در شأن آنان نازل کرده بود نگذاشت مگر اینکه آن را خواند و تفسیر فرمود و نیز هر چه رسول خدا(ص) دربارة پدر و برادر و مادر خود و خاندانش فرموده بود نقل کرد، و در همة آنها اصحاب پیامبر (ص) میگفتند:
آری، به خدا این سخنان را شنیدیم و شهادت میدهیم.
و تابعین میگفتند:
به خدا سوگند این سخنان را کسانی از صحابه که آنها را به راستگویی و امانت میشناسیم برای ما نقل کردند.
حضرت(ع) فرمود:
شما را به خدا قسم میدهم که این سخنان را برای هر کس که به او و دینش اطمینان دارید، نقل کنید.
سلیم میگوید: از جمله سخنان امام حسین(ع) که دربارة آن، آنان را سوگند داد و یادآور شد، این بود که فرمود:
شما را به خدا سوگند میدهم آیا میدانید که علیبنابیطالب(ع) برادر رسول خدا(ص) بود، هنگامی که پیامبر(ص) بین اصحابش برادری پدید آورد، بین او و خودش برادری برقرار کرد و فرمود: تو برادر مؤمن منی و من برادر تو هستم در دنیا و آخرت؟!
گفتند: آری به خدا. آنگاه فرمود:
شما را به خدا سوگند میدهم، آیا میدانید که رسول خدا(ص) محل مسجد و منازل خود را خرید و ساختمان کرد، سپس در آنجا ده اتاق ساخت، نه اتاق برای خودش و یک اتاق که در وسط واقع شده بود برای پدرم، سپس درهایی که به مسجد راه داشت جز درب اتاق پدرم همه را بست. پس در این باره عدهای به سخن آمدند و پیامبر(ص) فرمود: من از طرف خودم درب منازل شما را بسته و درب منزل علی(ع) را باز نگذاشتم، بلکه خداوند مرا به بستن درهای منازل شما و گشودن درب منزل علی(ع) فرمان داد، بعد پیامبر(ص) همه مردم بجز علی(ع) را از خوابیدن در مسجد نهی فرمود، در مسجد و منزل او و در منزل رسول خدا(ص) جنابت رخ میداد از این رو در همانجا برای پیامبر(ص) و علی(ع) فرزندانی متولد شدند؟!
گفتند: آری به خدا. و فرمود:
آیا میدانید که عمربنخطاب علاقه داشت تا روزنهای به اندازه چشمش از منزل خود به مسجد باز کند ولی پیامبر(ص) اجازه نداد، سپس سخن راند و فرمود: خداوند به من فرمان داده تا مسجدی پاک بسازم که جز من و برادرم و فرزندانش در آن سکونت نکنند؟!
گفتند: آری به خدا. فرمود:
شما را به خدا سوگند میدهم آیا میدانید که رسول خدا(ص) روز غدیر خم علی(ع) را به ولایت نصب کرد و فرمود: باید حاضران به غایبان برسانند؟
گفتند: آری به خدا. فرمود:
شما را به خدا سوگند میدهم آیا میدانید رسول خدا(ص) در جنگ تبوک به علی(ع) فرمود: تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسایی و تو پس از من زمامدار هر مؤمنی؟
گفتند: آری به خدا. و فرمود:
شما را به خدا سوگند، آیا میدانید که رسول خدا(ص) هنگامی که نصارای نجران را برای مباهله فراخواند جز علی(ع) و همسرش (فاطمه(س)) و دو فرزند او (حسن و حسین(ع)) را نیاورد.
گفتند: آری به خدا. فرمود:
شما را به خدا قسم میدهم، آیا میدانید پیامبر(ص) در روز خیبر پرچم را به دست علی(ع) داد و فرمود: پرچم را به دست کسی میدهم که خدا و رسولش او را دوست دارند و او نیز خدا و رسولش را دوست دارد، آنکه پیدرپی (بر دشمن) یورش میبرد و فرار نمیکند و خداوند خیبر را به دست وی فتح کند؟
گفتند: آری به خدا. فرمود:
آیا میدانید که پیامبر(ص) او را برای ابلاغ آیات برائت فرستاد و فرمود: از سوی من کسی (پیام را) نمیرساند مگر خودم یا کسی که از من باشد؟
گفتند: آری به خدا. فرمود:
آیا میدانید که رسول خدا(ص) بین او و جعفر و زید داوری کرده فرمود: ای علی، تو از منی و من از توام پس از من پیشوای هر مؤمنی.
گفتند: آری به خدا. فرمود:
آیا میدانید که او هر روز با رسول خدا(ص) خلوتی داشت و هر شب بر منزل پیامبر(ص) داخل میشد هرگاه میپرسید، پیامبر پاسخش میگفت و هرگاه سکوت میکرد، پیامبر(ص) خود آغاز سخن میکرد؟
گفتند: آری به خدا. فرمود:
آیا میدانید رسول خدا(ص) او را بر جعفر و حمزه برتری داد، آن هنگام که به فاطمه(س) فرمود: تو را به بهترین خاندانم ـ که اسلامش از همه پیشتر، و بردباریش از همه بزرگتر و دانشش از همه بیشتر است ـ تزویج کردم؟
گفتند: آری به خدا. فرمود:
آیا میدانید که رسول خدا(ص) فرمود: من سرور همة فرزندان آدمم، و برادرم (ع) سرور همه عرب، فاطمه(س) سرور همه زنان اهل بهشت و دو فرزندم حسن و حسین(ع) دو سروران جوانان بهشتند؟
گفتند: آری به خدا. فرمود:
آیا میدانید که رسول خدا(ص) به علی(ع) دستور داد تا او را غسل دهد و خبر داد که جبرئیل در غسل به او کمک خواهد کرد.
گفتند: آری به خدا. فرمود:
آیا میدانید که رسول خدا(ص) در آخرین لحظات خطبهای که برای مردم خواند فرمود: من در میان شما دو چیز گرانبها میگذارم: کتاب خدا و عترتم، دامن آن دو را بگیرید تا هرگز گمراه نشوید.
گفتند: آری به خدا.
امام حسین(ع) هیچ مطلبی را که خدا در قرآن در شأن علیبنابیطالب و خاندانش نازل کرد یا بر زبان پیامبرش جاری ساخته بود ـ نگذاشت مگر که آنان را پیرامون آن قسم داد و صحابه پیامبر(ص) میگفتند: آری به خدا شنیدیم و تابعین میگفتند: این سخنان را کسی که به او اطمینان داریم فلانی و فلانی برای ما نقل کرده است.
سپس امام حسین(ع) آنان را قسم داد که آیا شنیدهاند پیامبر(ص) فرموده:
کسی که گمان دارد مرا دوست دارد و علی(ع) را دشمن، دروغ میگوید. مرا دوست ندارد کسی که علی را دشمن دارد.
شخصی از پیامبر پرسید: چطور؟
فرمود: زیرا علی(ع) از من است و من از اویم، هر که او را دوست دارد مرا دوست داشته و هر که مرا دوست دارد خدا را دوست داشته است. هر که علی(ع) را دشمن دارد مرا دشمن دارد و هر که مرا دشمن دارد خدا را دشمن داشته است؟
گفتند: آری به خدا، شنیدیم.
سخن امام حسین(ع) در امر به معروف و نهی از منکر
ای مردم از آنچه خدا به آن اولیای خود را پند داده پند گیرید، مانند بدگویی او از دانشمندان یهود آنجا که میفرماید: «چرا دانشمندان الهی، آنان را از گفتار گناهشان باز نمیدارند؟» و میفرماید: «از میان بنیاسرائیل آنان که کفر ورزیدند لعن شدند» تا میفرماید: «چه بد بود آنچه میکردند.»
و بدین سان خداوند آنان را نکوهش کرد، چون آنان از ستمگر میان خود کارهای زشت و فساد میدیدند و نهیشان نمیکردند به طمع آنچه از آنها به ایشان میرسید و از بیم آنچه از آن میترسیدند، با اینکه خدا میفرماید:
از مردم نترسید و از من بترسید.1
و میفرماید:
مردان و زنان با ایمان دوستان یکدیگرند، به کارهای پسندیده وا میدارند و از کارهای ناپسند باز میدارند.2
خدا از امر به معروف و نهی از منکر به عنوان تکلیف واجبی از خود، آغاز کرده است، زیرا میدانسته که اگر این فرضیه ادا شود و برپا گردد، همة فرایض ـ از آسان و دشوارـ برپا شوند، چه امر به معروف و نهی از منکر دعوت به اسلام است همراه ردّ مظالم و مخالفت با ظالم و تقسیم بیتالمال و غنایم، و گرفتن زکات از جای خود و صرف آن در مورد بسزای خود.
سپس شما ای گروه نیرومند! دستهای هستید که به دانش و نیکی و خیرخواهی معروفید، و به وسیلة خدا در دل مردم مهابتی دارید که شرافتمند از حساب میبرد و ناتوان شما را گرامی میدارد و آنان که هم درجه شمایند و بر آنها حق نعمتی ندارید، شما را بر خود پیش میدارند، شما واسطة حوایجی هستید که از خواستارانشان دریغ میدارند و به هیبت پادشاهان و ارجمندی بزرگان در میان راه، گام برمیدارید. آیا همه اینها از آن رو نیست که به شما امیدوارند که به حقّ خدا قیام کنید؟ اگر چه از بیشتر حقوق خداوندی کوتاهی کردهاید از این رو حق امامان را سبک شمرده، حقوق ضعیفان را تباه ساختهاید و به پندار خود حقّ خود را گرفتهاید. شما در این راه نه مالی خرج کردید و نه جانی را برای خدا که آن را آفریده به مخاطره انداختید و نه برای رضای خدا با عشیرهای درافتادید، آیا شما به درگاه خدا بهشت و همنشینی پیامبران و امان از عذاب او را آرزو دارید؟
ای آرزومندان به درگاه خدا! من میترسم کیفری از کیفرهای او بر شما فرود آید، زیرا شما از کرامت خدا به منزلتی دست یافتهاید که بدان بر دیگری برتری دارید و کسی را که به وسیلة خدا (بر شما) شناسانده میشود گرامی نمیدارید با اینکه خود به خاطر خدا در میان مردم احترام دارید، شما میبینید که پیمانهای خدا شکسته شده و نگران نمیشوید با اینکه برای یک نقض پیمان پدران خود به هراس میافتید. میبینید که پیمان رسول خدا(ص) خوار و ناچیز شده و کورها و لالها و از کار افتادهها در شهرها رها شدهاند و رحم نمیکنید، و در خور مسئولیت خود کار نمیکنید و به کسانی که در آن راه تلاش میکنند وقعی نمینهید و خود به چاپلوسی و سازش با ظالمان آسودهاید. همه اینها همان جلوگیری و بازداشتن دستهجمعی است که خداوند را بدان فرمان داده و شما از آن غافلید. مصیبت بر شما از همة مردم بزرگتر است، زیرا در حفظ منزلت علما مغلوب شدید، کاش (در حفظ آن) تلاش میکردید.
این برای آن است که زمام امور و گذرگاه احکام (یعنی پستهای کلیدی) به دست عالمان به خداست که بر حلال و حرام خدا امیناند و از شما این منزلت را ربودند و آن از شما ربوده نشد مگر به واسطة تفرّق شما از حقّ و اختلاف شما در سنت پیامبر(ص) با اینکه دلیل روشن بر آن داشتید. و اگر بر آزارها شکیبا بودید و در راه خدا هزینهها (و تعهدها) را تحمل میکردید، زمام امور خدا بر شما در میآمد و از جانب شما به جریان میافتاد و به شما برمیگشت، ولی شما ظالمان را در جای خود نشاندید و امور خدا را به آنان سپردید تا به شبهه کار کنند و در شهوت و دلخواه خود راه روند فرار شما از مرگ و خوش بودن شما به زندگی دنیا که از شما جدا خواهد شد [آنان را بر این منزلت چیره کرده] بدینسان ضعیفان را به دست آنان سپردید که برخی را برده و مقهور خود ساخته و برخی را ناتوان و مغلوب زندگی روزمره کردند، در امور مملکت به رأی خود تصرف میکنند و با هوسرانی خویش ننگ و خواری پدید میآورند به سبب پیروی از اشرار و گستاخی بر خدای جبار!
در هر شهری خطیبی سخنور بر منبر دارند که به سود آنان سخن میگوید، سرتاسر کشور اسلامی بیپناه مانده و دستشان در همه جای آن باز است و مردم بردگان آنهایند که هیچ دست برخورد کنندهای را از خود نرانند.
آنها که برخی زورگو معاندند و برخی بر ناتوان سلطهگر و تندخویند، فرمانروایانی که نه خدا شناسند و نه معاد.
شگفتا! و چرا در شگفت نباشم که دیار اسلامی در اختیار فریبکاری نابکار و مالیات بگیری ستمگر و فرمانروای بیرحم بر مؤمنان است، پس خدا در آنچه ما کشمکش داریم حاکم است و در آنچه اختلاف داریم داوری میکند.
خدایا! تو میدانی که آنچه از ما سرزد، برای رقابت در فرمانروایی و نیز دسترسی به مال بیارزش دنیا نبود، بلکه از آن روست که نشانههای آیین تو را بنمایانیم و سروسامان بخشی را در سرزمینهایت آشکار سازیم تا بندگان ستمدیدة تو آسوده گردند و به فرایض و سنن و احکام تو عمل کنند. و شما (ای مردم!) اگر ما را (در این راه مقدس) یاری نرسانید و در خدمت ما نباشید، ستمگران (بیش از پیش) بر شما نیرو گیرند و در خاموش کردن نور پیامبر شما بکوشند. خدا ما را بس است و بر او توکل داریم و به سوی او بازمیگردیم و سرانجام به سوی اوست.
پینوشتها:
برگرفته از فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)،صص222ـ303.
1. سورة مائده (5)، آیة 44.
2. سورة توبه (9)، آیة 71.
پدیدآورنده: هارون یحیی