اعتقاد به "رقیب-خدا"،"ضد خدا"از جمله باورهایی است که تقریبا در همه ی ادیان و اسطوره ها وجود دارد .
رقیب خدایان،گاه خود از تبار خدایانند و گاه از نسل اهریمنان ، گاه به قهر و غضب خدایان گرفتار آمده و به عذابی الیم دچار می شوند و گاه برخدایان شوریده و با سرنگون ساختن آنها، خود تاج خدایی برسر می نهند. گاه خوبند وگاه بد، گاه دوست انسانند و گاه دشمن قسم خورده او، آنان گاه ساده لوح و ابلهند و گاه مرموز و فریبکار ولی به طور کلی و عموما درچند صفت همه آنها با هم مشترکند
۱-آنان با خدای فعلی سر سازش و سازگاری ندارند و گاه درآشکار و گاه در خفا به فکر ضربه زدن و تضعیف او هستند.
۲-تأثیرگذاری و نفوذ آنان برآدمیان، کمتر از خدایان نیست.
۳-ضد خداها پیشینه و قدمتی تقریبا مساوی با خود خدایان دارند یا لااقل بسیار بسیار زودتر از پیدایش آدمیان درعالم وجود داشته اند.
۴-آنها اغلب قدرت،دانش،جذابیت وپیروان فراوان دارند و از بسیاری جهات تحسین برانگیزند ولی آنچه که هست آنها قدرت آفرینش و خلق ندارند بلکه با توانایی های نظیر سحر و جادو و اغوا و وسوسه،به تاثیر
گذاری و قدرتنمایی می پردازند.
۵-زمین هرگز از حضور آنان خالی نبوده است.
۶-عمدتاا موجوداتی مهیب و سهمگینند و یا اینکه در ورای ظاهری زیبا،باطنی خبیث و زشت دارند.
۷-اغلب مظهری از تاریکی،نفاق،انرژی منفی و ویرانگری اند.
۸-آنان سعی دارند که آدمیان را ازخدایان غافل کرده و متوجه خویشتن گردانند
۹-آنان دلسوز و مشفق انسان نیستند و حتی اگرهم لطفی درحق انسان انجام می دهند به خاطر خود انسان نیست بلکه بیشتر به خاطراین است که می خواهند ازاین طریق، لطمه یا گزندی را متوجه خدا یا خدایان کنند.
۱۰-آنان اگر چه همواره مطرود و ملعون خدایانند ولی هرگز توسط خدایان ُنیست ونابودنمی شوند و در واقع قلمرو خدایان هرگز از وجود آنان خالی نیست.خدایان هم علیرغم نفرتی که از این مخلوقات یا همتایان متمرد و یاغی خود دارند هیچ گاه رغبتی به نابودی کامل آنها نشان نداده و بیشتر تمایل به طردُ.حبس.تبعید یا مسخ آنان دارند.
"واژه شیطان، معرب واژه "ساتانا" با ریشه ای حبشی می باشد و "ابلیس" هم برگردانی از"دیاولس"یونانی است . نحوه ورود شیطان به کتاب مقدس هم جالب و شنیدنی است
شیطان برای اولین بار درکتاب مقدس به صورت نوعی بازرس یا دادستان ظاهر می شود که در زمین تردد می کند که این شاید تقلید آشکاری باشد ازمأموران بازرسی حکومتهای پادشاهی ایران موسوم به "چشم و گوش شاه" که وظیفه داشتند درسراسر کشور تردد کنند و میزان وفاداری "ساتراپها" (حاکمان ایالات و ولایات )را نسبت به امپراطوربیازمایند و به او گزارش دهند .رفته رفته شیطان با تقلید از ثنویت زرتشتی، خصوصیات اهریمن و سلطان کذب را به خود گرفت و به تدریج سرکرده گروهی از فرشتگان یاغی و طاغی شد و بعدهم به عنوان مسبب بدبختی بشر معرفی گشته و همانی نام گرفت که آدم و حوا را فریفت.
شیطان در روایات اسلامی همان ملک مقرب یا جن کمال یافته ای است که آفرینش او ازآتش صورت گرفته و از بسیاری از محدودیتهای زمانی و مکانی که جنس خاکی (انسان)بدان مبتلاست رهاست او به روایتی شش هزار سال در ملکوت خداوند به عبادت و طاعت مشغول بوده و در طی مدارج بندگی و قرب حتی از بسیاری ازملائک هم پیشی گرفته بود. روزگار ناکامی ها و تیره بختی های این ملک مقرب ملکوت ،پس از خلقت آدم شروع شد و او که موقعیت و اعتبارش را با وجود این موجود پیشرفته و کمال جو درخطر می دید شروع به مخالفت و ستیزه جویی با او کردتا آنجا که ازفرمان صریح خداوند مبنی برسجده به اوسرباز زد و به علت این نافرمانی مورد عتاب خداوند قرار گرفت ولی بازهم حاضر نشدکه ازپله کبر و غرور پایین آمده و به درگاه خداوند توبه و استغفار کند و ازآنجا که ملکوت خداوند جای تیرگی ها و آلودگی ها نیست، شیطان با خفت و خواری از درگاه خداوند رانده شد و طعم لقای خداوند ازاو دریغ شد.او دراینجا آخرین و مهلک ترین اشتباهش را مرتکب گشت و به جای اینکه منتظر عفو و رحمت خداوند باقی بماند و از کرده
خود عذر بخواهد و چونان آدم به تصحیح و محو گناهش همت بگمارد به خداوند اعلام جنگ داد و قسم خورد که این موجود ضعیف (انسان و نسل و تبارش )را ازخداوند غافل کرده و به دشمنی وخصومت با خدا تشویق کند و به عنوان مزد و پاداش عبادتش، ازخداوند عمر جاویدان خواست و این خواسته او مورد موافقت خداوندقرارگرفت البته با این وعده که درروز قیامت (روزی که مهلت او و سایرمخلوقات به سر می آید و همگان باید درمحضر خداوند برای محاسبه اعمالشان حضور یابند)اوو متابعانش همگی درآتش دوزخ به عذابی الیم گرفتار می آیند و اینگونه شد که جنگ بی وقفه و همیشگی شیطان برعلیه خدا آغاز شد. او درنخستین قدم، آدم و همسرش را فریب داده و از بهشت بیرون کرد و تا قیامت نیز اولاد و اعقاب آدم را فریب خواهد داد اگرچه آنان که به راستی عاشق خداود باشند فریب او را نخواهند خورد.
از شیطان درآیین مزدایی به عنوان"اهریمن" یاد شده است و او همان کسی که مشی ومشیانه را فریب داد وازاهورامزدا غافل نمود.درآیین مزدایی توصیفات متعددی از اهریمن شده است ازجمله "اهریمن را آزار و بدی آرزوست و هیچگونه نیکی نیاندیشد ونپذیرد" (زاد سپرم 34/ 34 ) یا "اهریمن مانند آتش سوزنده است و همه آفریدگار را ازآن رنج است"(مینوی خرد 7/23 )علاوه براهریمن در اساطیر و افسانه های ایرانی از" دیوها" وارواح شروربسیاری یاد شده است که همواره درصدد فریب و تباهی انسانهایند
درمتون سانسکریت از اهریمنی به نام "رودرا" نام برده شده است که ایزد نیرومند و غرش کننده طوفان و ویرانی می باشد ،این اهریمن با تیرهای هراسناک خود، مردم و حیوانات اهلی را هلاک می سازد.
درمتون کهن ایرانی از اهریمنی به نام "چشمک" نام برده شده است که وقوع زمین لرزه را به او نسبت می دادند .در"بندهش"درباره چشمک آمده است:"چشمک دیو، آن است که زمین لرزه آورد و گردباد نیز سازد و به مقابله ابر شود" در(دینکرد 608/11)آمده است:«چشمان لقب دیوان ایجاد کننده گردباد و زمین لرزه اند»
چشمگ دیو، همان است که به عهده گرفت تا خانه ی "پوروشیسب" (جد زرتشت)را ویران کند.
درافسانه های ایرانی همچنین از هیولایی دریایی به نام " فراخکرت" نام برده شده است که مسبب طوفانهای سهمگین دریایی بوده است و گویا نمادی از دریا لرزه و سونامی های مهیب دریایی بود. درایران باستان به دیوی به نام "وای بد" معتقد بودند(نسیم بد، باد نامطبوعی که پس از مرگ به سراغ بدکاران می آید، دیو مرگ)این دیو، درنقطه مقابل "وای به" قرار داشت.
درشاهنامه ی فردوسی از دیوی به نام "اکوان" نام برده شده است که محققان آن را همان "اکه منه" اوستایی می دانند به معنی "اندیشه پلید" . او رقیب وضد"امشاسپند بهمن" است.در رساله صد پند(بندهش)آمده که:«اکه منه را کار آن است که دل مردمان را از کارنیک کردن سرد کند»
در روایات زرتشتی همچنین از ماده دیوی به نام "اوذاک"(مادرضحاک) نام برده شده است که جمشید(نخستین پادشاه اساطیری ایران) را به لذات دنیوی حریص ساخت و نیاز و فقر و شهوات و گرسنگی و
تشنگی و خشم و قحط و بیم و رنج و پیری را پدیدار کرد. درافسانه های بابلی چند بار جای خدا و ضد خدا عوض می شود، نخست، ائا بر اپسو خدای وقت می شورد و او را می کشد و خود از ضد خدایی یاغی به خدا تبدیل می شود سپس تیامات که خود روزگاری همسرخدا وملکه ملکوت بود بر ائا خروج می کند و به عنوان یک ضد خدا مطرح می شود و سپس مردوک پسر ائا با ترفندی زیرکانه، تاج و تخت را ازچنگ پدرش به در می آورد او با این شرط حاضر به حمایت از خدای خود می شود که حق خدایی پس از پیروز شدن درجنگ ازآن او باشد و بدین ترتیب به زیرکانه ترین شکل، خدای وقت را از سلطنت خلع می کند یعنی اوهم یک ضد خداست ولی ضد خدایی زیرک و سیّاس.ازآنجا که تعداد خدایان دراساطیر بابلی و بین النهرین زیاد است به همین دلیل
تعداد ضد خدایان نیز دراین اساطیر فراوان است چون هرخدایی می تواند با قرار گرفتن در روبروی خدایی دیگر به یک ضد خدا تبدیل شود. اما برخی از مشهورترین اهریمنان بین النهرینی ازاین قرارند: "ائا" براساس این افسانه ها هم مأمور ایجاد زمین لرزه بود و هم مسئول برطرف ساختن آن. دراساطیر بابلی ازدلقکی به نام "مومو"سخن رفته است که ملازم و ندیم " آپسو" (خدای نخستین بابلی)بود و هم او بود که آپسو را به قلع و قمع ونابودی فرزندان و نوادگانش تحریک و تشویق کرد و بدینوسیله اسباب نابودی و قتل او را توسط نوه اش ائا فراهم آورد.همچنین ضد خدایی به نام کینگو دراساطیر بابلی وجود دارد که فرماندهی قشونی را برعهده دارد که به جنگ با خدایان به سرکردگی مردوخ آمده اند.
دراساطیر یونانی هم وضع به همین منوال است،درآنجا هم با فراوان خدا و فراوان ضد خدا مواجه ایم که گاه درکنار هم با صلح و دوستی زندگی می کنند و گاه بر یکدیگر می آشوبند و برعلیه هم توطئه می کنند . . .نخست کرونوس(نخستین خدای یونانی) بر اورانوس(پدر خود)شوریده و او را با داس خود تکه تکه می کند و سپس برای جلوگیری از طغیان احتمالی فرزندانش شروع به خوردن آنها می کند. سپس همسرش رئا درنقش یک ضد خدا ظاهر شده و یکی از فرزندانش را از دسترس کرونوس به دور نگه داشته و با حیله و تزویر سنگی را درعوض نوزاد به او می دهد تا ببلعد.پرده بعدی آنجاست که زئوس(همان فرزندی که با حیله رئا ازدست کرونوس نجات پیدا کرد)بر پدر می شورد و او را می کشد.
زئوس نیز حکومتی بی درد سر نداشت و با انواع و اقسام توطئه ها و مخالفتها روبرو می شود که ازجمله آنها می توان برطغیان توطئه های پنهانی پرومته برعلیه زئوس اشاره کرد.به جز این طغیانها و نزاع برسر قدرت هایی که همواره دربین خدایان یونانی جریان داشت می توان به اهریمنانی نظیر تیتانها ،گیگانها و بسیاری از موجودات موهوم و شگفت انگیز دیگر اشاره کرد که هیچ گاه با خدایان المپ نشین از در دوستی و یکرنگی وارد نمی شدند.دراساطیر یونانی همچنین به غول آدم خواری به نام "ارویتا" اشاره شده است که سه سر وشش دست داشت و درجزیره "گیریون"زندگی می کرد.
درافسانه های چینی هم " یین" (نیروی منفی)درمقابل" یانگ"(نیروی مثبت)قرار می گیرد و همواره با او در تعارض و تضاد است. مردم جزیره "ساموا"معتقدند که اهریمنی به نام "مافویی" مسبب ایجاد
زلزله است.مردم ارمنستان معتقدبودند که دیوی زشت رو به نام" تورگ"مسئول ایجاد طوفانهای دریایی و غرق شدن کشتی هاست.مردمان جزیره پولینزیا دراقیانوس آرام معتقدند که آتشفشانها در فرمان ایزد بانوی آتش به نام " پله" می باشند.این ایزد بانو گاه در ظاهر زنی زشت روی و گاه به سیمای زنی زیبا و جوان ظهور می کند.
در(اشعیا 1/ 27 )و(مزامیر 14/74) )از هیولایی سهمگین و یک چشم دریایی به نام لویاتان نام برده شده است که پیش از آفرینش گیتی وجود داشته و دشمن آدمیان بود. درافسانه های بابلی از جانوری سهمگین به نام "اوآنس"نام برده شده است که نیمی ماهی و نیمی فیلسوف بود.او برانسانها ظهور کرد و دانش و هنر شهرسازی و اصول و مبادی حقوق و قانون را به آنها آموخت.
قبایل نیجریه ای به خدایی نیرنگ باز به نام "ادشو"اعتقاد دارند که کارش ایجاد تفرقه و دعوا درمیان آدمیان است.او کلاهی بر سردارد که یک طرفش به رنگ قرمز و یک طرفش به رنگ آبی است، او درکوچه ها راه می رود و هر از گاهی کلاه خود را برمی گرداند... بنابراین عده ای مدعی می شوند که ادشو را با قرمز دیده اند و عده ای دیگر ادعا می کنند که او را با کلاه آبی دیده اند و بدین ترتیب بین مردم اختلاف و دعوا ایجاد می شود.او با نهایت گستاخی و بی پروایی هدف خود از این کار را ایجاد اختلاف و نزاع میان آدمیان بیان می کند که این گستاخی و بی پروایی او شباهت بسیاری به گستاخی شیطان در بارگاه خداوند دارد.
در اسطوره های یوروبایی ازقاره سیاه هم اهریمنی به نام "ئه شو"به عنوان ضد خدا معرفی شده است.ئه شو قدرت پیشگویی و تغییر و اختراع دارد و از هر فرصتی که بدست بیاورد برای آزار و اذیت و آسیب رساندن به خدا استفاده می کند. البته آزار و اذیتهایی که او نسبت به خدای یوروبایی(اوباتالا)روا می دارد آنچنان جدی و خطرناک نیستند و بیشتر درحد شوخی و دست انداختن می باشد،مثلا زمانی که ازخدا خواست تا خمره ای از روغن را روی دوش او بگذارد و وقتی که خدای خوش خیال و بی احتیاط آفریقایی می خواست به او کمک کند او ظرف پراز روغن را بر روی خدا برگرداند و او را مضحکه مسخره کرد یا یکبار که خدا مشغول آبتنی کردن درآب رودخانه ای بود او چشم خدا را ازکنار لباسهایش برداشت و تنها به این شرط حاضر شد چشم او را پس بدهد که خدا به او قدرت پیشگویی عطا کند(این خدای ساده لوح حتی چشمهایش را هم درهنگام شنا کردن درمی آورد و درکنار ساحلی می گذاشت که ادشو درحال پرسه زدن در آنجا بود) درافسانه های آفریقایی همچنین از شیطانی به نام"سا"نام
برده شده است که دختر "آلاتانگانا"(خدای آفریننده)را فریب داده و با او ازدواج می کند و بدین ترتیب بذر تفرقه و اختلاف را درمیان ابناء و نوادگان خدا می کارد.
سرخ پوستان کوه نشین آرژانتین، شیلی و پرو به شیطانی به نام "پولی فوکا"اعتقاد داشتند که اهریمنی پلید و موجودی نفرت انگیز بود ،او دوسر زشت داشت که یکی از سرها رو به جلو بود و یکی از سرها رو به عقب، یکی ازآنها چهره مرد داشت و یکی چهره زن،پولی فوکا، علاقه بسیاری به دل و جگر و روده انسانها داشت ازاین رو هرازگاهی بعضی ازآنها را فریب داده و می خورد.او هنوز هم در هوای مه آلود و زمانی که مهی غلیظ همه جا را فرا می گیرد درکمین انسانها نشسته است تا آنها را شکار کند.!
مردم ایرلند به موجوداتی به نام "اسلوآشی"اعتقاد دارند که برخی می گویند آنها فرشته های مغضوب خداوند هستند که به خاطر غرورشان از بهشت بیرون رانده شده اند.برخی از ایرلندی ها معتقدند که این موجودات از طایفه جن هستند(مثل مسلمانان که معتقدند شیاطین از طایفه جن هستند)
در اسطوره های خاورمیانه آمده است که پیش از حوا، زنی به نام "لی لیت" در باغ عدن وجود داشت که همه جانوران را فریب میداد، او به عنوان تنبیه به شکل مارتبدیل شد وهمان ماری میباشد که حوا را فریب داد. اسلاوهای باستان به موجودی به نام "بسو" (به معنی زشت و ناپسند)معتقد بودند که آن را به مفهوم شیطان به کار می برند. توتن های وحشی باستانی هم به خدایی بد به نام "لوکی" معتقد بودند که الهه شر وزشتی و مظهر پلیدی و نادرستی بود. او خدایی حیله گر بود که با انواع و اقسام فریب کاری و خدعه سازی باعث ایجاد انواع شقاوت و بدبختی می شد.
اینها گوشه ای از اسامی و تعاریفی بود که برای موجودی پلید و اهریمنی به نام شیطان وجود داشته و دارد،تعاریف و مفاهیمی که علیرغم تمام تفاوتها و اختلافات ظاهری که با هم دارند همه وهمه بیانگر یک چیز هستند و آن اینکه زشتی و پلیدی، همواره مذموم و ناپسند است و همواره محکوم به شکست و نفرین، شیطان و تمام تعاریف و افسانه های مربوط به آن،حتی اگر به تمامی افسانه ای بیش نباشند ،یک حقیقت محض و انکار نشدنی را به ما آدمیان گوشزد میکنند و آن اینکه بین خدایی بودن و اهریمنی بودن،تنها یک فاصله ی باریک وجود دارد و آن بد بودن است.