کافه تلخ

۱۳۸۹ تیر ۲۴, پنجشنبه

ماجرای مکشوف شدن مریم مقدس بر دخترک چوپان -






مریم مقدس به بنوییت گفته بود :
« من از پسرم عیسی مسیح دهکده لاس و بخشش گناهان گناهکاران آنجا را درخواست نمودم و پسرم با خواسته من موافقت نمود . »


وعده های مریم مقدس محقق شد و اخبار مربوط به ظهورات پی در پی در لاس کم کم منتشر می شد و خیل زائران این دهکده هر روز بیشتر می شد . برکات و بخشش الهی بر مردم جاری شده بود . مردم ابتدا صد تا صد تا و بعد هزار تا هزار تا به کلیسای محقر لاس می آمدند . و دعا و نیایش می کردند . شفاهای بیشماری در این منطقه صورت پذیرفت و گناهکاران بیشماری در همین جا از گناهان خود توبه کردند . در 25 مارس 1665 کمتر از یک سال بعد از اولین تجلی ، جمعیت بسیار بسیار انبوهی روانه کلیسای مخروبه لاس شد . در سوم مارس همان سال در سالروز عید صلیب مقدس ، اهالی 35 قصبه هر کدام پشت سر درفش خود در آن ناحیه گرد هم آمدند . تا جایی که لازم شد محراب و محل اعتراف به گناهان در فضای آزاد واقع شود که گنجایش خیل عظیم ایمانداران را داشته باشد . کشیشان ناحیه به کمک شبان کلیسای ایتین مقدس ، پدر فراییس


Fraisse


آمدند که اعترافات مردم به گناهانشان را بشنوند .


سرآمدان و مسئولان منطقه اسقفی رای نهایی خود را درباره این ماجرا صادر نکردند اما با اجرای مراسم عشای ربانی در کلیسای محقر لاس موافقت نمودند . در همان زمان عالیجناب کنن پیره گیلارد


Canon Pierre Gaillard

کشیش بخش قلمرو اسقفی گاپ

Gap

وارد عمل شد . او به زودی رهبری خیل زائران را عهده دار شد . و بعدها شرحهای موثقی در رابطه با موضوع تجلیات بیان نمود . و در اوت 1665 کاملا از حالت بدبینی شکاک بودن خارج شده بود و تجلیات حضرت مریم را کاملا موثق و معتبر می دانست .

لاس در آن زمان جزو قلمر اسقفی امبرون بود .

Embrun

چون پدر گیلارد جزو حوزه اسقف گپ

Gap

بود صلاحیت قانونی را برای صادر نمودن حکم رسمی در این رابطه را نداشت . بنا به پیشنها خیلی از کشیشها و روحانیون ،پدر گیلارد نامه ای به پدر آنتونی

Antoine Lambert,

رئیس کل حوزه اسقفی امبرون نوشت و از او خواست درباره صحت و سقم این تجلیات یک بازرسی کلیسایی انجام دهد .

ولی پدر آنتونی مخالف سرسخت تجلیات لاس بود و علاقه ای نداشت که خیل زائران بانوی امبرون ما

Our Lady of Embrun

این مکان مقدس و زیارتی را به فراموشی بسپارند و جذب زیارتگاه جدید لاس شوند . او معتقد بود که تجلیات لاس شیطانی و از ناحیه اهریمن است و بنوییت هم فقط روشن ضمیر عادیست و نیروی ماورایی او ربطی به قدرتهای الهی و آسمانی ندارد . او در 14 سپتامبر به همراه گروهی از روحانیون والا مقام وارد شهر لاس شد . هنوز هم مثل قبل مخالف سر سخت تجلیات لاس بود و امیدوار بود بتواند در این دیدار یک نقطه پایانی به این جریانات جادوگرانه و افسانه های واهی بگذارد . و امیدوار بود بتواند بنوییت را بعنوان یک شیاد که ملت را سر کار گذاشته محکوم کند و در کلیسای لاس را ببندد . وقتی بنوییت از آمدن او به لاس آگاه شد آنقدر ترسیده بود که تصمیم گرفت از آنجا فرار کند اما مادر خداوند به او قوت قلب داد و اطمینان داد که کارها به خوبی پیش خواهند رفت . و به او گفت : « دخترم تو نمی بایست میدان را خالی کنی . باید بمانی و اجازه دهی اعضای کلیسا درباره تو قضاوت کنند . آنها از تو سوالات پی در پی خواهند پرسید و سعیشان این است که تو را بنا بر گفته های خودت گیر بیندازند . به او بگو او می تواند با قدرتی که هنگام کشیش شدن دریافت کرد خیلی راحت کاری کند که خداوند به زمین بیاید . اما او هرگز نمی تواند فرمان دهد که مادر مقدس به زمین بیاید .


وقتی پدر آنتونی به لاس رسید به کلیسای لاس رفت و چند دقیقه ای در آنجا دعا کرد و بعد دخترک چوپان را احضار نمود . او به قدرت همقطارانش پشتگرمی داشت و با دخترک خیلی مغرورانه برخورد کرد و سعی داشت با سوالاتش او را به تله بیندازد و او را وادار به تناقض گویی کند . اما بنوییت آرام بود و اضطراب نداشت و به سوالات او به آرامی جواب می داد و خاطر جمع بود . کلماتش شفاف بود و جوابها را درست می داد .


پدر آنتونی با لحن تندی به او گفت « خیال نکن من به اینجا آمده ام که ظهورات و توهمات تو را تایید کنم و مهر تایید که چیزهایی که درباره و این مکان می گویند بزنم . من به گفته ام اطمینان صد در صد دارم . و هر انسانی با عقل سلیم می داند که تجلیات تو دورغ است . در نتیجه قصد دارم در این کلیسا را ببندم و دعا و نیایش را در اینجا قدغن کنم . و اما درباره تو . حکمی درباره تو نمی دهم جز اینکه به خانه ات بروی و بیش از این باعث جار و جنجال نشوی . »


دخترک چوپان با الهامی که از مریم مقدس گرفته بود پاسخ داد : « علی حضرت اگر جنابعالی با قدرتی که به هنگام کشیش شدن به شما داده شد می توانید هر روز صبح خداوند را از آسمان به محراب کلیسا بیاورید ، اما اجازه ندارید همین کار را با مادر او بکنید . »


پدر آنتونی که تحت تاثیر این سه کلمه آخر یعنی « مادر مقدس او » قرار گرفته بود گفت : «بسیار خوب ! اگر واقعا آنچه درباره تو می گویند حقیقت داشته باشد از مادر مقدس بخواه حقانیتش را با یک نشانه یا معجزه به من نشان دهد . در آن صورت از او حمایت خواهم کرد . اما دوباره به تو می گویم دقت کن اینها که می گویی ساخته و پرداخته ذهن تو نباشد و خیال باطل و توهم نباشد که بوسیله آن مردم را گمراه کنی و باعث اغفال آنها شوی ، در غیر این صورت تو را به سختی مجازات خواهم کرد که همه بدانند که فریب تو را خورده اند . و با همه توانم سواستفاده های تو را له خواهم کرد . »


بنوییت متواضعانه از او تشکر کرد و قول داد که مطابق اراده او از بانویش درخواست نشان دادن یک معجزه را بکند .



پدر پستو شبان کلیسای ایتین مقدس ، قاضی فرانچوییس گریماد ، و پدر پیره گیلارد هم مورد بازجویی قرار گرفتند عالجناب آنتونی به جای بستن درب عبادتگاه ، گزارش طویلی از بازدیدش نوشت . او قصد داشت عصر همان روز روانه بازگشت شود که در اثر بارندگی شدید مجبور شد دو روز دیگر هم همانجا اقامت کند . این اراده مریم مقدس بود که او بماند و شاهد یک معجزه بزرگ باشد .

یکی از زنان مشهور ناحیه به نام کاترین ویلا

Catherine Vial

6 سال بود که به گرفتگی اعصاب پا مبتلا شده بود و به سختی راه می رفت و دو تا پاهایش به سمت عقب پیچ خورده بود و انگار پاهایش از پشت به بدنش متصل شده بود و به هیچ وجه به حالت اول باز نمی گشت .همه مردم او را می شناختند . او با مادرش برای زیارت آمده بود و وضعیتش به هنگام ورود به آنجا رقت انگیز بود . او در تمام طول روز در کلیسا به حال دعا نشسته بود . ناگهان در نیمه شب آخرین روز اقامتش احساس کرد که پاهایش جان دوباره ای گرفته و می تواند آنها را تکان دهد . و شروع به راه رفتن کرد . او شفا گرفته بود .

صبح روز بعد ، در حالیکه پدر آنتونی در کلیسا مشغول انجام عشای ربانی بود ، کاترین با پاهای خودش وارد کلیسا شد . و مردم با دیدن او به هیجان آمدند و غوغایی بپا شد و همه فریاد می زدند . معجزه ! معجزه ! کاترین شفا یافته است . و پدر آنتونی که اشک در چشمانش جمع شده بود به سختی می توانست مراسم را ادامه دهد . پدر گیلارد در اینباره نوشته است . « من شاهد اتفاق بززگی که در آنجا افتاد بود بودم . » و پدر آنتونی نوشته است : « آن روز در آن کلیسای محقر یک اتفاق خارق العاده صورت پذیرفت . دست خداوند وارد عمل شده بود و چنین معجزه ای را ترتیب داده بود . »

پدر آنتونی از زنی که شفا یافته بود سوال و جواب کرد و یک گزارش رسمی از معجزه ای که صورت پذیرفته بود تهییه کرد . و دستور داد از آن پس هر کس وارد کلیسا می شود سرود پرستش تو خدایی :

Te Deum

و سرود روحانی مریم مقدس را بسراید . و او دو نفر از کشیشان جوان را به عنوان شبان کلیسای آنجا برگزید . یکی پدر جین پیتیو

Jean Peytieu

که 24 سال از عمر خود را وقف وظیفه شبانی اش کرد و سرانجام در 49 سالگی در اثر کهولت سن به مرگ طبیعی درگذشت و دیگری پدر پیره گیلارد

Pierre Gaillard

که به مدت 50 سال اداره زیاتگاه و زائران رابه عهده داشت و در مدیریت آنجا کارش نمونه و مثال زدنی بود . پدر بارتلمی هرمیت

Barthelemy Hermitte

هم به عنوان معاون این دو برگزیده شد . که برای 28 سال تا زمان مرگش در همین پست باقی ماند . همچنین پدر آنتونی با ساخت عمارت کلیسا در آن مکان ، مطابق دستور مریم مقدس ، موافقت نمود .


کلیسای محقر لاس به زور گنجایش ده الی بیست نفر را داشت و لازم بود یک کلیسای بزرگتر جایگزین آن شود . چگونگی ساخت عمارت کلیسای بزرگتر و تامین هزینه های گزاف آن نیز یکی از شگفتیهای دیگر لاس است .

با وجود عدم امکانات ساخت عمارت کلیسا ، مردم با اشتیاق زاید الوصفی همکاری می کردند . علاوه بر فقر مردم ناحیه ، صعب العبور بودن جاده ها هم مشکلات را مضاعف کرده بود . مردم دهکده لاس و همچنین زائرانی که از سایر جاهابرای زیارت به آنجا می آمدند هر کدام بسته به توانایی خود یک یا چند سنگ از کنار رودخانه برمی داشتند و با خود به محل ساخت کلیسا می آوردند . حتی بچه های کوچک هم در این همیاری شرکت می کردند هر کس می خواست به نوبه خود کمکی به ساخت عمارت کرده باشد حالا یا کمک در تامین مصالح ساختمانی باشد و یا کمک نقدی . تقریبا یک سال طول کشید که مصالح مورد نیاز جمع آوری شد و همینجا باید یک تشکر اساسی هم از تلاش خستگی ناپذیر پدر گیلارد بکنیم . و این عمارت مطابق همان وعده ای که مریم مقدس به بنوییت داده بود علی رغم وجود همه مشکلات به خوبی بنا شد . و عمارت گوژ پشت نوتردام هم به بنای کلیسا اضافه شد و به عنوان جایگاه همخوانی گروه کر در نظر گرفته شد .

در 7 اکتبر 1666 میلادی در سالروز جشن تسبیح مقدس ، پدر گیلارد اولین سنگ بنا را گذاشت و در این جشن کشیشهای گپ ، مردم را در صفوف منظم به مانند مهره های تسبیح هدایت می کردند . در همین زمان بنوییت یک راهبه دومینیکن درجه سه شد . و لباسهای رهبانیت و شنل راهبگی بر تن کرد . از آن پس مردم او را خواهر بنوییت صدا می کردند . بنوییت هم کارگان را تشویق می نمود . برای برایشان غذا تهییه می نمود ، با آنها دعا می کرد و در هر موقعیتی درباره رستگاری ابدی با آنان سخن می گفت و گاهی سخنان حکیمانه ای برای جلوگیری از وقایع بد به زبان می آورد . در نتیجه در تمام طول مدت ساخت ساختمان هیچ حرف کفر آمزی گفته نشد و اتفاق ناگواری هم روی نداد . این کلیسا طی چهار سال از 1666 تا 1670 ساخته شد . یک مورخ قدیمی چنین نگاشته است : کلیسای بانوی لاس ما همراه با همخوانی سرودهای روحانی و گفتن تسبیح ساخته شده است . دستهای فقرا مصالح آن را حمل نموده است . و با کمکهای خیرخواهانه بنای آن نهاده شده است . دیوارهای آن با مشیت الهی و توکل به خداوند بالا رفته است . مورخان قدیمی همه در یک بوی خوش و رایحه آسمانی در آنجا متفق القول هستند . و از آن به عنوان یک رویداد همگانی یاد می کنند که خیلی از مردم به آن اشاره کرده اند و این بو را حس کرده اند . و این رایحه خوش گاهی چنان شدت می گرفت نه تنها در کلیسا که در تمامی وسعت دره پراکنده می شد .


قاضی فرانچوییس گریماد چنین شهادت داده است : در طول جشن ایستر سال 1666 میلادی من یک بوی عطر دلپذیری را به مدت هفت دقیقه احساس می کردم . در تمام طول عمرم چنین بوی خوشایندی را حس نکرده بودم و این یک حس رضامندی عجیبی را در وجود من زنده کرد که مرا مدهوش نمود . گفته می شود از 24 مارس تا آخر ماه می 1690 این بوی عطر چنان در کلیسای لاس شدت کرفته بود که خیلی از زائران آن را استنشاق نموده اند و به آن شهادت داده اند . هونور پلا

Honore Pela

که یک پیکر تراش اهل گپ بود در سال 1617 این رایحه را حس کرد و همین باعث شد از سنگ مرمر یک تندیس زیبا از مریم مقدس در حالیکه عیسی مسیح را در آغوش دارد بتراشد و آن را به کلیسای گپ هدیه بدهد . این بوی مطبوع هنوز هم گاهگاهی در کلیسای لاس به مشام زائران می رسد . برای اینکه جلوی هر گونه تقلب و عوام فریبی گرفته شود در این زیارتگاه وجود گلها ممنوع است .

خواهر بنوییت این رایحه را از سرچشمه آن استنشاق می نمود . در نسخه های خطی گزارش لاس نوشته شده است که هر بار که باکره مقدس با ظهورش بنوییت را متبرک می نمود ، یک رایحه بهشتی به مشام مردم می رسید که تمام فضای کلیسا را در بر می گرفت . گاهی این عطر بهشتی عمیقا در البسه بتوییت نفوذ می نمود و تا هشت روز باقی می ماند . این عطرهای ماوراء الطبیعی آنقدر شیرین و خوش و لذت بخش بود که هوش از سرها می برد و هیچ عطر زمینی به پای آن نمی رسید . هر بار بنوییت از ملاقات مادر آسمانیش بازمی گشت چهره هاش فروزان و درخشنده می شد . درست مثل وقتیکه موسی از کوه سینا باز می گشت . او زانو می زد و سرود روحانی مریم مقدس را می خواند و پس از آن تا آخر روز قادر به غذا خوردن نمی بود .

یک روز در زمستان 1665 مریم باکره به بنوییت توصیه نمود که از بیماران بخواهد بر موضع بیماریشان روغن استعمال نمایند . مریم مقدس به بنوییت گفته بود اگر مردم از روغن چراغ کلیسا برای درمان بیماریشان بکار ببرند و به شفاعت او متوسل شوند و ایمان داشته باشند شفا خواهند یافت . زیرا خداوند این مکان را برای بخشایش گناهان گناهکاران به او بخشیده است .

روغن چراغ مقدس کلیسای لاس قبل از مراسم عشای ربانی سوزانده می شد و حضور مادرانه مریم مقدس در آن مکان حس می شد . در ست همانطور که برکات مادر آسمانی از طریق آب چشمه لورد برنادت در آنجا نمودار می گشت . شفاهای جسمانی و روحانی فراوانی از طریق استعمال روغن مقدس و ایمان بیماران صورت پذیرفت . بگذارید خاطر نشان شویم که برادر آندره مقدس از صومعه جوزف مقدس هم از روغن این چراغ برای شفای بیماریش استفاده نمود .

بالاتر از همه چیز ، در همین جایگاه مقدس بود که مریم باکره برای 44 سال حداقل ماهی یک مرتبه بر بنوییت ظاهر مشد و در همین مکان بود که مریم مقدس پیک و فرستاده اش را برای ماموریتش تربیت کرده بود . ماموریت کمک به گناهکاران برای بازگشت و توبه . و بنوییت هم به ماموریتش پشت نکرد و هرگز از دعا و رنج بردن و ترغیب کردن انسانها دست نکشید .