در اوديسه زنان خواب مي بينند.در ايلياد خواب ديدن در انحصار مردان است.بنابر ايلياد ، رويا در اختيار خداي آسمان است. در اوديسه گاهي رويا تهي از حقيقت است.چنين تضادي در اشعار پينداروس بزرگترين شاعر غنايي يونان در عهد باستان به اوج مي رسد. در يك كلام خواب و خوابگزاري در يونان مبتلا به ابهام و تضاد است.
آنگاه كه هرمس ، پيك خدايان ، روان مردگان را به جهان ديگر هدايت مي كند از دهكده رويا ها (Demios Oneiron) مي گذرد.در جغرافياي اساطيري يونان اين نقطه در كجاست؟ بي شك نظير ساير تمدنهاي باستاني اين وادي در فضاست.
هومر خواب را در دو گروه جدا ساخت:
1-خوابهاي دروازه عاج
2-خوابهاي دروازه شاخ
خوابهاي عاج صادق بود و خوابهاي شاخ باطل.
افلاطون در باب خواب و تفال نظرهاي متفاوت ارائه داد.در رساله تيمائيوس رويا را به پست ترين روان نسبت داده است.همچنين گفته است غيبگويي ، دانش نيست ، نا دانش است.
اما در جمهوري انسان خفته به حقيقت دست مي يابد.در رساله مهماني رويا ساخته موجودات زيانكار است. هفصد سال پس از افلاطون غيبگويي دانش شناخته شد.
افلاطون در رساله مهماني از قول زني گفته است كه دمونها (ديوان)سازنده خوابها هستند و اِروس(خداي عشق) از زمره آنهاست.
ارسطو نيز منشا خواب را ديوسان مي پنداشت.به راي ارسطو چنانچه فرستادگان روياها خدايان بودند عطايي بود به بزرگان و فرزانگان و دانايان ، كه البته چنين نيست.
در كل از گزارش هاي يونان چنين بر مي آيد كه خوابگزاري و غيبگويي در يونان باستان همان نقشي را ايفا مي كرد كه روزنامه ها و رسانه هاي گروهي درجنجالهاي سياسي در عصر حاضر بر عهده گرفته اند. آريستوفان ، كمدي نويس نامورآتني (424 پيش از ميلاد) در آثار خود پيشگويي هاي بي سروته معابد را دست مي اندازد. ديوجانس كلبي (412-323)گفته بود:
«هرگاه غيبگو يا خوابگزاري را مشاهده مي كنم ، خاصه مردماني كه به سخنان آنان گوش فرا مي دهند ، نا بخردترين موجودات عالم به نظرم مي آيند.»
آنگاه كه هرمس ، پيك خدايان ، روان مردگان را به جهان ديگر هدايت مي كند از دهكده رويا ها (Demios Oneiron) مي گذرد.در جغرافياي اساطيري يونان اين نقطه در كجاست؟ بي شك نظير ساير تمدنهاي باستاني اين وادي در فضاست.
هومر خواب را در دو گروه جدا ساخت:
1-خوابهاي دروازه عاج
2-خوابهاي دروازه شاخ
خوابهاي عاج صادق بود و خوابهاي شاخ باطل.
افلاطون در باب خواب و تفال نظرهاي متفاوت ارائه داد.در رساله تيمائيوس رويا را به پست ترين روان نسبت داده است.همچنين گفته است غيبگويي ، دانش نيست ، نا دانش است.
اما در جمهوري انسان خفته به حقيقت دست مي يابد.در رساله مهماني رويا ساخته موجودات زيانكار است. هفصد سال پس از افلاطون غيبگويي دانش شناخته شد.
افلاطون در رساله مهماني از قول زني گفته است كه دمونها (ديوان)سازنده خوابها هستند و اِروس(خداي عشق) از زمره آنهاست.
ارسطو نيز منشا خواب را ديوسان مي پنداشت.به راي ارسطو چنانچه فرستادگان روياها خدايان بودند عطايي بود به بزرگان و فرزانگان و دانايان ، كه البته چنين نيست.
در كل از گزارش هاي يونان چنين بر مي آيد كه خوابگزاري و غيبگويي در يونان باستان همان نقشي را ايفا مي كرد كه روزنامه ها و رسانه هاي گروهي درجنجالهاي سياسي در عصر حاضر بر عهده گرفته اند. آريستوفان ، كمدي نويس نامورآتني (424 پيش از ميلاد) در آثار خود پيشگويي هاي بي سروته معابد را دست مي اندازد. ديوجانس كلبي (412-323)گفته بود:
«هرگاه غيبگو يا خوابگزاري را مشاهده مي كنم ، خاصه مردماني كه به سخنان آنان گوش فرا مي دهند ، نا بخردترين موجودات عالم به نظرم مي آيند.»