جايگاه زنان به روايت آنچه در كتاب مقدس آمده مسئله اي براي الهيون به وجود آورده است.مسلما وجود زن را نمي توان انكار كرد،اما او را در چه جايگاهي مي توان قرار داد؟
اين موضوع در كتاب مقدس كاملا روشن نيست و در اين باره ضد و نقيص به چشم مي خورد.
مثلا در فصل اول سفر آفرينش دو روايت متضاد را از زن مي خوانيم. يكجا نوشته شده كه خداوند آدم را به مثال خود آفريد، زن و مرد را آفريد. اما كمي بعد مي خوانيم كه زن براي كمك به مرد و همراهي او خلق شده. زيرا چون آدم در باغ عدن از تنهايي ملول بود و به همنشيني با حيوانات رغبتي نشان نمي داد، خداوند يك دنده او را برداشت و به شكل زن خلق نمود و او را نزد آدم برد.
از خواندن اين روايت چنين استنباط مي شود كه زن پس از مرد آفريده شده و مخلوقي پايين تر از اوست كه بايد زندگي اش را وقف خدمت مرد كند. به خواندن كتاب ادامه مي دهيم و مي بينيم وضع زن از اين هم اسفبار تر مي شود.مار حوا را فريب مي دهد و حوا مرتكب اولين گناه مي شود و به اغواي او آدم از ميوه ممنوعه مي خورد و او نيز به گناه آلوده مي گردد. در نتيجه حوا آدم را شريك بدبختي خود مي كند كه منجر به مرگ هردو مي شود. مجازات خداوند در برابر گناه آدم و حوا منصفانه است. زن را محكوم مي كند كه با درد و رنج فرزند به دنيا آورد، و مرد محكوم مي شود كه براي امرار معاش با عرق جبين روي زمين كار كند تا سرانجام هر دو به خاك راجع شوند.
بنابراين روايت، زن يهودي و مسيحي بايد پيوسته تاوان بهشت گمشده را بپردازند. قرن ها اين دو روايت مورد تفسيرهاي مختلف قرار گرفته است. با مطالعه فصل اول سفر آفرينش كه مسلما شش قرن قبل از ميلاد مسيح تدوين شده مي بينيم كه در تفسير آن نظر مساعد تري نسبت به زن وجود دارد و چنين نتيجه مي گيريم كه چون جسم زن قسمتي از وجود مرد است بنا بر اين با او همسان است و فقط براي كمك و خدمت به مرد خلق نشده است بلكه وجودش در برابر مرد امري ضروري و حياتي است و بي او مرد نمي توانست پايدار بماند
متاسفانه فصول ديگر كتاب كه قدمت آن بيشتر است و پنج قرن زودتر تدوين شده نشان مي دهد كه كاتبان اين قسمت از عهد عتيق "زن ستيز" بوده اند و الهيون براي اثبات نظرات خود بيشتر به اين قسمت از تورات استناد مي كنند و مسئوليت زن ها را به طور اعم و حوا را بالاخص سنگين تر مي نمايند.
در تفسير ميدراش Midrash آمده است:((همواره با خلق حوا شيطان نيز آفريده شد)) و در تفسير لوتيك Levitiqe مي خوانيم با پيدايش زن گناه آغاز مي شود و وجودش موجب محكوم شدن همه ما به مرگ بود، و خاخام بزرگ Hillel اضافه مي كند:((به تعداد زنان جادوگر وجود دارد)). پس جاي شگفتي نيست كه طبق احكام ديانت يهود زن بايستي شديدا تحت نظارت و مراقبت همسرش قرار گيرد. همسري كه در دعاي بامدادي خدا را سپاس مي گويد كه ((او را مرد آفريد و نه زن)). از اين ديدگاه زن مخلوقي است پليد،نالايق كه شايستگي شهادت دادن و تحصيل كردن را ندارد،فاقد هر نوع قدرت است، به اراده مرد مي توان او را طلاق داد و موجودي است صغير تا ابدالاباد.
طبق اين تفسير وجود زن جز براي لذت بخشيدن به همسرش كه در رابطه زناشويي مجاز شناخته شده و همچنين فرزند به دنيا آوردن موجه نيست.آيا مسيحيت نظر مساعد تري نسبت به زن دارد؟
در نگاه اول بايد گفت آري زيرا در انجيل مي بينيم كه زنان پيوسته گرداگرد مسيح ديده مي شوند. آن حضرت به ديدارشان مي رفت، آنها را كمك و حمايت مي نمود رفتاري مشتاقانه با آنها داشت. در انجيل مي خوانيم كه دست كساني را كه مي خواستند به سوي زن زان زانيه اي سنگ پرتاب كنند گرفت و گفت آنكس كه هرگز گناه نكرده سنگ اول را پرتاب كند. زن روسپي ديگري را بخشيد و به او گفت برو و ديگر گناه مكن.
اين زن مريم مجدليه بود كه با گيسوان بلند خود پاي عمسيح را خشك نمود كاري كه در نظر مردمان آن زمان شرم آور و حتي براي حواريون غير مترقبه بود. با آنكه حضرت مسيح حكم طلاق را فسخ نمود و زنان را از مطلقه شدن رهايي بخشيد با اين حال نمي توان او را اولين فمينيست Feminist (مدافع حقوق زنان) ناميد. او هرگز ازدواج نكرد. در مسيحيت تجرد به مرد و زن توصيه مي شود و بر آن ارج مي نهند. جايگاه و مقام دختران باكره در مسيحيت والاتر از مقام مادران يهودي است.
مسيح به ندرت با مادر خود تكلم مي كند و هيچ منصب و ماموريتي را به او تقويض نكرده است. سال ها بعد كه يكي از فرقه هاي مسيحي مقام والايي براي مريم قائل شدند از اين جهت بود كه مادر حضرت مسيح بود و گذشته از آن باكره مانده بود. در سال 1845 اين اعتقاد نضج گرفت كه نه تنها او باكره ماند بلكه خود او نيز بي هيچگونه نشاني از گناه اوليه زاده شد.
جايگاه مريم در مسيحيت مغاير و متضاد با جايگاه حوا در ديانت يهود است. او حيثيت و اعتبار را به زنان بازگرداند با اين شرط كه زن از جنسيت خود (سكس) كه منشا جميع گناهان و پليدي هاست صرف نظر كند.مدت زماني نگذشت كه در پي اين عقيده عشق جسماني مورد نكوهش سخت آباء كليسا قرار گرفت.
سنت ژروم st. Gerome زنان را انداز مي كند كه در جمع خاموش باشند و مجاز به سخن گفتن نيستند و سنت اگوستين st. Augustin مي گويد:
اگر به منظور زاييدن و بچه به دنيا آوردن نبود نمي دانم چرا زنان خلق مي شوند؟ گي بشتل Guy Bechtel مي نويسد:
روحانيون مسيحي كلام حضرت مسيح را فراموش كردند كه يكديگر را دوست بداريد.آباء كليسا مدت پانزده قرن به ترويج اين عقيده پرداختند كه زن موجودي است پست، روسپي، شرور و علاوه بر اينها احمق است.