کافه تلخ

۱۳۸۶ آبان ۲۹, سه‌شنبه

ماهاویرا - اوشو


 


همين وضعيت براي ساير مذاهب نيز بود . 
من از ماهاويرا گفته ام ،‌ اما نمي توانم با رفتارهاي او موافق باشم ، نه حتي با ايدئولوژي و راهنمايي هاي او به مريدانش . آنها كاملاً بر خلاف طبيعت اند .

ماهاويرا برهنه زندگي كرد . حال ، تصادفي نيست كه انسان لباس را اختراع كرده است . آن يك نياز طبيعي است ... زيرا حيوانات ديگر موهاي بدنشان آنقدر رشد مي كند تا بتواند آنها را از زمستان و سرما محافظت كند . انسان ظرفيتش را ندارد . حتي اگر موهايش رشد كنند باز نمي تواند همچون حيواناتي كه در برف زندگي مي كنند زندگي كند . زنده نخواهد ماند ، خواهد مرد . او بايد از بدنش محافظت كند . او يك خونسرد نيست ، همچون ماهيان خونسرد كه در نواحي قطبي مي زيند . خون آنها سرد است ، در سرماي منجمد كننده ، و آن يك وضعيت شيميايي خاص است كه او را از منجمد شدن حفظ مي كند . آن سرما براي ما منجمد كننده است اما براي ماهي چنين نيست . انسان يك حيوان خونگرم است . نياز به محافظت دارد . حال ، برهنه ساختن او احمقانه است .

و او معين مي كند كه تو نبايد هيچ نوع وسيله ي ساخته شده توسط انسان را به كار ببري – حتي چيز ساده اي مانند تيغ ريش تراشي ، كه ماشين بزرگي نيست يا تكنولوژي بزرگي در خود ندارد . اگر مي خواهي موهايت را كوتاه كني بايد آن را بكشي . بنابراين راخبان جين هر سال موهاي خود را مي كشند تا كنده شود . اين بسيار احمقانه است ،‌بسيار زشت ، بسيار غير طبيعي ... و براي چه ؟

تمام استدلال اين است كه اگر اين كارها را بكني با تقوا مي شوي و در بهشت خواهي بود . از يك طرف او مي گويد : « حريص نباش ، طمع گناه است » و از طرف ديگر ، او چيزي جز طمع را آموزش نمي دهد . طمع جهان ديگر . و آن طمعكارانه تر از طمع اين دنياي معمولي است : پول داشتن يا يك خانه ي خوب داشتن در مقايسه با لذات ابدي در بهشت هيچ است . و جين ها هفت بهشت دارند ، هر چه خودت را بيشتر شكنجه كني بالاتر مي روي . بنابراين به نظر مي رسد كه يقيناً يك عامل مازوخيسم در ماهاويرا وجود دارد . من اما نمي توانستم اين را به جين ها بگويم .

بنابراين بار سنگيني بر قلب من بوده است . سلامتي من به دلايل بسياري از دست رفت ؛ مهمترين آن ، حرف زدن در مورد كساني بود كه هرگز با آنها موافق نبوده ام . من مخالف بودم – نه فقط مخالف ، بلكه من آنها را بيمار رواني ، روان پريش ، شيزوفرنيك و ضد زندگي يافتم . تمام اين مذاهب قديمي ضد زندگي بوده اند . هيچكدام براي زندگي نيستند ، براي زندگي كردن ، براي خنديدن . هيچ مذهبي حس شوخ طبعي را كه از كيفيات دينداري است نمي پذيرد .

از اين رو ، مي گويم كه مذهب من اولين مذهبي است كه انسان را در تماميت خودش مي پذيرد ، در طبيعي بودن او ، كل انسان را مي پذيرد ، همانگونه كه هست .

شايد چيزها كمي بالا پايين باشند و تو بايد آنها را در مكان خودشان قرار دهي ، مانند يك پازل . و آنگاه از روي آن تماميت ، هشياري مذهبي از راه مي رسد