مشخص کردن ماهیت دقیق این موجودات ماورایی واقعاً دشوار است. آنها نگهبانان قدرتهای جادوی و نیروهای روحی و قدرتهای عناصر در محدوده خود هستند و همچنین نگهبانی کانالهای حرکت میان سطوح ماورایی با دنیای فیزیکی و فانی را به عهد دارند . گمان میرود که نگهبانان ارشد یا همان فرشتگان مقرب مذاهب هستند و با موجوداتی ماورای کاملا شبیه به آنها با قدرتهای مشابه فرشتگان مقرب . درست مانند فرشتگان مقرب یک نگهبان ارشد از جادوگر هنگام جادو و مراسم جادویی از نیروهای خبیث و شیطانی حفظ میگرداند . به جادوگر کمک میکند تا موجودات شیطانی را رانده و البته باعث قدرتمند شدن طلسمات هم میگردند. هر کدام از نگهبانان ارشد رو به جهتی خاص در نظر گرفته میشوند ( شمال . مشرق جنوب و مغرب ) و هر کدام حاکم عنصری از عناصر اربعه هستند و کلا مشخصات خیلی نزدیکی به فرشتگان مقرب دارند که انکار ناپذیر است .
این موجودات از هر قسمی باشند . نگهبانان ارشد ارواح بسیار قدرتمندی میباشند . و میشه گفت که شبیه خدایان هستند . گفتن نامشان همیشه باعث جلب توجه سریع آنها میشود . و اکثرا مانند فرشتگان مقرب هنگام انجام طلسمات بر انگیخته میشوند . برخی بر ای باورند که آنها حاکمان کارما هستند .در مراسم جادوی نگهبانان ارشد همیشه دایره جادویی را از حمله موجودات خبیث حفظ میگرداند و باعث دور کردن انرژیهای منفی - که به مراسم جادویی جذب میشود - میگردند . و به خنثی کردن طلسمات شیطانی کمک میکنند. و افرادی را که به این کارها میپردازند مجازات میکنند . ولی به اعتقاد پاگانها آنها در عین این که موجوداتی با قدرت فراوان هستند هر دو نیروی تاریک و روشن را در خود دارند . و صرفا تنها برای امورات مثبت کمک نمیکیند .
در هنگام جادو نام بردن یک نگهبان ارشد مانند یک فرشته مقرب است . در حقیقت برای جادوگران این دو قدرت ماورایی یکسان هستند . درست مانند فرشتگان مقرب . نگهبانان ارشد جادوگران را از ارواح شیطانی مصون نگه میدارند . باعث ترد شیاطین میشوند . همانند فرشتگان مقرب به جهتی خاص متعلّق هستند و بر روی یکی از عناصر اربعه حکمرانی میکندند . و هر دو به عنوان موجوداتی ماورایی با بالاترین قدرت تجسم میشوند . و به همین خاطر چون نگهبانان ارشد خود دارای نامی مشخص نمیباشند . با جهتی که مشخص میشوند با همان نام فرشتگان مقرب آن جهت نامگذاری شده اند .
نگهبان ارشد مشرق حاکم عنصر باد بوده و به نام فرشته مقرب رافایل خوانده میشود به نام نسیم مشرقی " آرآس " فصلش بهار و ستاره اش " آلدباران" است .
نگهبان ارشد جنوب حاکم عنصر آتش بوده و به نام فرشته مقرب میکائیل خوانده میشود به نام نسیم جنوبی "نوتاس" فصلش تابستان و ستاره اش " رگآلآس" است .
نگهبان ارشد مغرب حاکم عنصر آب بوده و به نام فرشته مقرب گابریل خوانده میشود به نام نسیم مغربی "زیپیرس" فصلش پاییز و ستاره اش "آنتارس" است .
نگهبان ارشد شمال حاکم عنصر خاک بوده و به نام فرشته مقرب ارائیل خوانده میشود به نام نسیم شمالی "بارآس" فصلش زمستان و ستاره اش "فامالحات" است .
گرگینه ها Werewolves
در کنار خوناشامان ( به بخش خوناشامان همین مقاله رجوع شود ) گرگینه ها یکی از مشهورترین موجودات ماورایی برای بشر امروزی است و همانند خوناشامان مشهوریتشان مدیون این است که آنها نیز در بین ما در هنگام صبحگاه هان به زندگی میپردازند و تنها در شامگاه هان به موجودی مخوف بدل میگردند. این پدیده از بیماری خاص به نام لایکانوتروپی ناشی میشود . که ممکنه هم حالتی روانی باشد و در مواقعی بسیار نادر حالت تغیر فرم فیریکی هم در بیماران گزارش شده . تنها و بهترین این گزارشات توسط سابین بارین گالد در سال 1865 در کتاب مشهورش یعنی گرگینه ها به ثبت رسیده و حتی در دوران معاصر هم در این باره منبعی قابل استناد میباشد .
آقای مونیگ سامرز هم در باره این موجودات در کتاب معروفش گزارشاتی آورده . گرگینه ها در هر دو کتاب افرادی هستند که از لاکانوتروپی بر اثر پدید ه ای مرموز رنج برده و بصورت روانی و یا فیریکی این بیماری در آنها نمود پیدا میکند .
گرگینه های داستانهای کهن از مدل معاصر کنونی بسیار متفاوت بوده اند . در هیچ افسانه ی از این مورد که این بیماری میتواند توسط گاز گرفتن سرایت کند حرفی به میان نیامده . در تمام آن نوشته ها لاکانوتروپی در اثر پرداختن به جادوگری که با شیاطین در ارتباط است برای جادوگر ناشی میشود. و در مواردی داستانهای از پوستینی که جادوگر خبیث از ( فردی سیاه ) خود شیطان دریافت میکند به این موجود مبدل میشود به چشم میخورد . که هنگامی که جادوگر این پوستین را به تن میکند به موجودی شبیه گرگ یا خود گرگ تبدیل میشود که در این حالت به جنگلها رفته و کشتار به پا میکند . در مکتابی سحرآمیز هم اعتقاد بر این است که جادوگر شیطانی را احضار میکند و از او میخواهد که قدرت تبدیل به گرگ را به او ببخشاید . البته در برخی از اساطیر هم گفته شده که نیاز به هیچ پوستین جادویی نیست و گرگینه خود به خود و بصورت کاملا سریع روی بدنش مو رشد میکند . و در صبح گاه خود بخود این پشم گرگ ناپدید میشود . . در قرون وسطی جادوگران اکثرا بخاطر توانای تغییر فرم خود یا دیگران به گرگینه مجازات میشدند . گهگاهی هم جادوگران بخاطر این که پوستین های جادویی برای این منظور میساختند مورد مجازات قرار میگرفتند . در این افسانه ها نیازی به وجود بدر کامل ماه جهت تغییر فرم گرگینه نبود .
در قرون وسطی و دوران تاریک اروپا مجازات کسی گرگینه تشخیص داده میشد . مانند جادوگران یا چوبه دار بود و یا سوزاندن در آتش . بلندی قد یک گرگینه به این تعبیر میشد که هرچه گرگینه بلندقدتر باشد مدت بیشتری است که به گرگینه تبدیل شده و یا جادوگری خبیثتر است . و افراد بیشماری در آن دوران مجازات شدند تنها بیماران روانی بودن که از این بیماری روانی رنج میبردند. و شایان ذکر است که در دوران معاصر این بیماری در میان دیگر انواع بیماریهای روانی بصورت خیلی کمیابی مشاهده میشود و گزارشاتی از این بیماران در دست است . در این شرایط بیمار فکر میکند که گرگ است . ولی باید این را هم در نظر داشت که گزارشات معتبری در دست است که اگر فردی در تسخیر موجودی خبیث و ماورایی باشد . ممکنه مانند گرگ ها رفتار کند و سر به طبیعت وحشی و بکر بزند .
در افسانه ها، اساطیر، باور های آیینی و حتی ادبیات فانتزی امروز صحبت از موجوداتی می شود که شبیه به گونه ی انسان، اما خارق العاده و سحر انگیز هستند، شما هم حتما آن ها را می شناسید: الف ها، فیری ها و جن ها؛ که احتمال می رود همگی یک گونه باشند... به اسطوره ها نظری بیفکنیم شاید نمودی باشد برای جمله ی: تاریخ افسانه می شود ، افسانه اسطوره*
*: history became legend, legend became myth ،جمله ای در قسمتی از یاران حلقه، اولین فیلم سه گانه ارباب حلقه ها، شاهکار حماسی جی. آر. آر. تالکین، به کارگردانی پیتر جکسن. البته به احتمال زیاد این جمله در کتاب یاران حلقه هم نوشته شده باشه.
جن (jinn):
خورخه لوئیس بورخس در کتاب موجودات خیالی می گوید: طبق اخبار و احادیث مسلمانان، خداوند موجودات هوشمند را به سه دسته آفرید: فرشته را از نور، جن را از آتش و انسان را از خاک خلق کرد. جن هزاران سال پیش از خلقت آدم از آتشی سیاه و بدون دود خلق شد و دارای پنج مرتبه است. از میان این پنج مرتبه می توان به جن های نیکوکار، زیان کار، نرینه و مادینه اشاره کرد. قزوینی کیهان شناس در کتاب عجایب المخلوقات می نویسد: "چنین گویند که جن حیوانی است هوایی. از شان او آن است که متشکل شود به اشکال مختلف و در وجود او اختلاف بسیار است. بعضی گویند که جن را وجود نیست." ادوارد ویلیام لین، مستشرق انگلیسی، می نویسد: "اگر مومن و نیکوکار باشد معمولا به غایت زیبا و با شکوه و اگر از جمله ی زیان کاران است بسیار زشت و نفرت انگیز می باشد." گفته اند که جن ها هر وقت مایل باشند "می توانند با انبساط و رقیق کردن ذرات بدن خود" در میان هوا، زمین و یا از میان دیوار محکم غیب شوند. جن ها اغلب قسمت پایین آسمان را اشغال می کنند و از آن جا به حرف های فرشتگان که دارند در باره ی حوادث آینده حرف می زنند گوش می دهند. به همین دلیل آن ها قادرند اطلاعات خویش را در اختیار جادوگران و پیشگویان بگذارند. برخی از علما ساختن اهرام ثلاثه را به آن ها نسبت می دهند. بعضی هم معتقدند که آن ها به فرمان سلیمان معبد بزرگ اورشلیم را ساختند. جن ها معمولا در مکان هایی مثل خرابه، آب انبار، رودخانه، چاه، تقاطع جاده و بازار سکنی دارند. مردم بعضی از خرابکاری ها را به جن های زیان کار نسبت می دهند. اما بر زبان آوردن "بسم الله رحمن الرحیم"* معمولا انسان را از شر این شیاطین محفوظ می دارد.
*: جالب است بدانید که شنیده ام گفتن "بسم الله ارحمن الرحیم" باعث بزرگ شدن هاله می شود.
فی (fay):
بورخس در مورد فی ها (پریان) نیز چنین گفته: آن ها به شكلی سحر آميز در امور انسان مداخله می كنند و بسيار زيبا، پر شمار و خاطره انگيز هستند. يونانيان باستان، اسكيمو ها و سرخ پوستان همه قصه هایی دارند كه قهرمان داستان عشق اين موجودات خيالی را به دست آورده اند. در ايرلند و اسكاتلند محل سكونت "افراد سرزمين پريان" را در زير زمين می دانند، جایی كه آنان مردان و كودكانی را كه ربوده اند زندانی می كنند. اين مردم معتقدند سرنيزه های چخماقی را كه از حفاری مزارع به دست آورده اند اصلا متعلق به پريان بوده است. كشاورزان ايرلندی اين اشياء را در درمان بيماری كاملا مجرب می دانند. اولین قصه هایی که ییتز ترجمه و گرد آورد موضوع آن درباره ی پیوند میان روستائیان و پریان بود. یک زن روستایی هنگام تعریف کردن یکی از این قصه ها به ییتز می گوید: "من نه به جهنم عقیده دارم و نه به روح. کشیش ها جهنم را برای این که مردم خوب باشند از خود درآورده اند. من نمی توانم قبول کنم که روح به خواست خود می تواند به هر کجای زمین که می خواهد برود. اما پریان، لپرکون، اسب آبی و فرشتگان رانده شده وجود دارند." پريان عاشق آواز، موسيقی و رنگ سبز هستند.
* * *
در فهرستی از موجودات ماوررایی به تالیف و گرداوی مارکوس کوردی و ترجمه ی گرگ نقره ای چنین می خوانیم که: موجودی اثیری است که در قلمروی از سرزمین اثیری زندگی میکند که به آن سرزمین پریان میگویند. بخاطر وابستگی که به نیروی حیاتی زمین دارند؛ در ارتباط نزدیک و ورود و خروج همیشگی به سرزمین مادی اند و بیشتر در جنگلها و مراتع بکر و دست نخورده دیده میشوند و اغلب به شکل گوی های نورانی دیده میشوند و در بررسی دقیقتر جسمی شبیه انسان دارند... اعتقاد به پریان ریشه و تاریخی برابر با خود انسان و عصر نوسنگی دارد. سلت ها به گونهای از پریان که به فرزندان الهه دانو معروفند که توسط کشتی های بال دار و پرنده خیلی وقت پیشتر از موقعی که پای انسان به ساحل بریتانیا برسد به آنجا رفته بودند دارند، اینگونه که همچنین به تاتها و یا سیده ها معروفند جنگهای زیادی را با گونه ها دیگر پریان داشته اند که از این گونه ها میتوان به فوموری ها و فیر بالگ ها که هر دو از قبیله های پریان تاریک و خبیث اند اشاره کرد. هنگامی که سلت ها به سواحل بریتانیا در دوران پارینه سنگی مهاجرت کردند تاتها شروع به منزوی شدن و دور ماند از انسانها نمودند. و این اعتقادات خیلی شبیه اعتقادات وایکینگها به موجودی به نام الف است. و در اعتقادات گرمنیک ها هم موجودی با همین وضعیت به نام داسی یافت میشود.
الف این گونه از موجودات در مراسم جادوی قابل احضار هستند، که اصلا کاری منطقی نیست، و ممکنه ازآنها به عنوان پیام رسان در قلمرو اثیری استفاده کرد البته این تماس تنها برای جادوگر ناراحتی به بار خواهد آورد و اصلا خوشایند نیست و در واقع این معامله ضرر ش بیشتر از منفعتش است. برای جلب رضایتشان هدایای که شامل سبزیجات معطر و شیر و کلا میوه باشد میتواند کارساز باشد. این موجود تقریبا نشان داده که از آهن و هر چیز آهنی بیزار است. میدانیم آهن مثال بارز صنعتی شدن بشر بوده و این نشانه جدا شدن نسل بشر از این موجود شدیدا طرفدار نیروی حیاتی و بکر زمین است. و البته اعتقاد بر این است که از نور خیلی قوی و خیره کننده هم بیزارند.
(elf):
در دانشنامه ی آزاد علمی- تخیلی و فانتزی* در مورد الف ها چنین می خوانیم: یکی از ریشه ی الف ها اساطیر نورس (اسکاندیناوی) است، به نظر می رسد الف ها در اساطیر نورس موجوداتی نیرومند و انسان واره تصویر شده باشند. الف ها در جهان های مخصوص به خود می زیند. اسطوره های الف ها هیچ گاه مکتوب نشدند. اما در روایتی؛ مردم نیرومند و سلامت و نیک کردار پس از مرگ به صورت الف ها به دنیا می آیند. نورس ها، ایزد فریر را فرمانروای الف های روشنایی می دانستند که در الف هایم فرمانروایی می کند. سوار تلف هایم هم قلمروی الف های تاریکی شمرده می شد. هرچند گاهی الف های تاریکی با دورف (کوتوله) ها یکی پنداشته می شد. همچنین در افسانه های فولکولور ژرمنی در مورد الف ها چنین گفته شده: الف ها در اصل موجودات ریز اندام خوش صورتی بودند که در جنگل ها و غار ها و کنار چشمه ها زندگی می کردند. اما در گذر زمان گونه های دیگری هم در نظر گرفته شد.
در ادبیات فانتزی هم گاهی حرف های جالبی در مورد الف ها گفته می شود، پرفسور تالکین در اسطوره ی متاخر سیلماریلیون می نویسد: "در آغاز فرزندان الدار [الف ها] ایلواتار [خداوند] نیرومند تر و فراوان تر از آن بودند که امروز گشته اند؛ اما زیباتر نه، زیرا اگر چه زیبایی کوئندی [الف ها] در روزگار جوانی فراتر از زیبایی موجوداتی بود که ایلواتار [خداوند] سبب ساز وجودشان گشته است، این زیبایی رو به زوال نگذاشته، بل همچنان در غرب پایدار است، و اندوه و خرد به آن غنا بخشیده."*همچنین تالکین می گوید که الف ها پیش از انسان خلق شده اند و آن ها را نخست زادگان و انسان ها را از پی آمدگان می نامد. به شخصه در بین قصه ها و افسانه های مردمی ای که تا حالا خوندم، بیشتر از همه در افسانه های مردم اسکاتلند به الف ها و پریان برخوردم. از مشخصه های اصلی این موجودات گوش های نوک تیز و در بسیاری موارد زیبایی هستشُ جالبه که بدونید در فارسی الف ها و فیری (فی) ها جن و پری ترجمه می شوند. اگر کسی از دوستان مطالب بیشتری از این ژست! در مورد این گونه می دونه بی خبرمون نذاره...
خَرَ :
جانوری است اساطیری که نامش تنها یک بار در اوستا (یس . 42، بند4) آمده و در باره آن هیچ توضیحی داده نشده است.
در بندهشن (بخش 19) شرح مفصلی درباره ی این جانور می خوانیم. بنا به نوشته ی کتاب ((خَرَ)) جانوری است سه پا با تنی سفید و شش چشم و نُه پوزه و دو گوش و یک شاخ زرین که هزار شاخ دیگر از آن روییده است و با آن، جانوران اهریمنی را نابود می کند، گوشهایش چندان بزرگ است که سرزمین مَزَندَران را فراتواند گرفت.
گرداگرد کوچکترین پایش ، هزار سوار دور تواند زد. این جانور در میان دریای فراخ کرد ایستاده و هنگامی که سر در آب دریا فرو برد و گوشهایش را بجنباند ، دریا به جوش و خروش افتد و لرزه و جنبش در کرانه های کوه گَناوَد پدید آید. بر اثر بانگ او همه ی جانوران اهورایی در دریا آبستن شوند و همه ی جانوران اهریمنی دَشتَک(جنین) فرو نهند. پالودن آبهای دریا که به سوی هفت کشور روان شود ، خویشکاری این جانور است.اگر اهورا مزدا او را نمی آفرید آب دریا از گزند اهریمن زهر آگین می شد و همه ی جانوران نابود می گشتند.
در مینوی خرد(بخش 62 ، بند های 27-26 ) نیز از این جانور یاد شده و چنین آمده که او همه ی آب های آلوده به مردار را که به دریا می رسد ، پاک و پالوده می کند.
واژه ی ((خر)) که در فارسی نام چهار پای دراز گوش معروف است، از همین واژه ی اوستایی باز مانده.
امشاسپندان - بهمن
خب امشاسپندان در واقع خدایانی کوچکتر از مزدا اهوره هستند. در اوستای قدیم امشاسپندان در واقع نمایش جنبه های مختلف مزدا اهوره بودند و در حقیقت فروزه ای از مزدا اهوره بودند . ولی در اوستای جدید (اگر اشتباه نکنم) فرزندان اهوره مزدا محسوب می شوند.(لطفا اگر اشتباهی دارم به من بگید تا اصلاح کنم.)
خوب من به ترتیب از بالا به پایین (از نظر رتبه) شروع می کنم و این مقالات رو قرار می دم :
بهمن : (در اوستا ((وُهومَنَ)) یا ((وُهومَنَنگَه)) به معنی منش خوب یا نهاد نیک و گاه ((وَهیشتَ من)) به معنی بهترین منش آمده و در پهلوی ((وَهمَن)) و در فارسی ((بهمن )) شده است.)
در گاهان ، بهمن یکی از فروزه های مزدا اهوره و در اوستای نو یکی از امشاسپندان است که نماد اندیشه ی نیک و خرد و دانایی آفریدگار به شمار می آید. بهمن آدمی را از خرد و تدبیر بهره مند و او را به آفریدگار نزدیک می کند. اوست که زرتشت را هنگام زادن از دستبرد اهریمن و دیوان نگاهبانی می کند و روان زرتشت را در خواب به بارگاه اهورایی رهنمون می شود.
در گاهان بهمن پسر مزدا اهوره خوانده شده است و در روز پسین ، کردار مردمان را می سنجد و هُرمَزد ارزش کار مردمان را به یاری و میانجی او در می یابد . در دیگر بخشهای اوستا ، اهوره مزدا به دستیاری بهمن جهان را می آفریند و بهمن است که نیکو کاران و اَشَوَنان را به بهشت رهنمون می شود . درمان بخشی ((هَوم)) با خوشی ((بهمن)) همراه است .
ایزدان ماه و گوش و رام از همکاران و یاران امشاسپندان بهمن و ((اَکَ مَنَ) یا ((اَکَ مَنَنگَه)) از کماله دیوان و دستیاران اهریمن ، همستار اوست.
خویشکاری بهمن در جهان استومند - (جهان استخوان مند یا جهان ماده) – پرورش و نگهداری همه ی حیوانات سودمند است. خروس که سپیده دمان به بانگ خویش ، مردمان را از خواب بر می انگیزد و به نیایش و کار و زندگی فرا می خواند و نیز جامه ی سفید و گل یاسمین سفید ویژه ی امشاسپند بهمن است. دومین روز ماه و یازدهمین ماه سال را به نام این امشاسپند خوانده اند.
امشاسپند اردیبهشت
اَردیبهشت : در اوستای نو ((اَشَه وَهیشتَ)) به معنی ((بهترین اَشَه)) نام یکی از مهمترین امشاسپندان (مِهین ایزدان) است که پس از ((بهمن)) در دومین پایگاه امشاسپندان جای می گیرد. در گاهان، اردیبهشت غالبا به صورت اَشَه آمده و یکی از فروزه های اهوره مزداست که ارج فراوان دارد و آنان که یار اویند ، بهترین پاداشها را خواهند یافت. اهوره مزدا او را از نیروی خِرَد خویش آفریده و پدر اوست . اردیبهشت نگاهبا مرغزارها و گیاهان روی زمین است و پرهیزگاران در مرغزاریهای او بسر می برند . به یاری او بود که اهوره مزدا هنگام آفرینش ، گیاهان را برویانید .
در اشاره به همین خویشکاری امشاسپند اردیبهشت ( نگاهبانی مرغزار ها و گیاهان روی زمین) است که دقیقی می گوید :
((در افکند ای صنم بهشتی به گیتی خلعت اردیبهشتی))
در یشتها ، اردیبهشت زیباترین امشاسپند و دشمن دیو خشم و از میان برنده ی بیماری و مرگ و جاودان و خرفستران است. در ویسپرد آمده است که اهوره مزدا آنچه را که به دست بهمن آفریده است، به دستیاری اردیبهشت افزایش خواهد داد.
در ادبیات پهلوی هُرمَزد با بهمن و اردیبهشت رایزنی می کند و اردیبهشت است که آتش را می پاید و از میان کماله دیو ( دیوان بزرگ و کارگزاران اصلی اَنگرَمَینیو ) ((ایندرَ)) _ که به نوشته ی بند هشن دیوِ فریفتار و گمراه کننده است _ هَمِستارِ اردیبهشت است .
در بندهشن می خوانیم : (( اردیبهشت را خویشکاری این است که دیوان را نهلد تا روانِ دُوروندان را اندر دوزخ ، بیش از گناهی که ایشان را هست ، پادافره کنند و دیوان را از ایشان بازدارد.)- ( منظور اینه که بیشتر از گناهی که کردند مجازات نشوند) –
در همان کتاب آمده است : (( اردیبهشت را به گیتی آتش خویش است . آن که آتش را رامش بخشد یا بیازارد ،دآن گاه اردیبهشت از او آسوده یا آزرده بود.))
ایزدان آذر و سروش و بهرام از یاوران همکاران امشاسپند اردیبهشت اند. سومین یشت اوستا ویژه ی ستایش و نیایش این امشاسپند و دومین ماه سال و سومین روز ماه به نام اوست و به نوشته ی بند هشن گل مرزنگوش بدو اختصاص دارد.
نیایش معروف ((اَشِم وَهو ...)) را نیز ((نماز اَشَه)) می خوانند و به این امشاسپند نسبت می دهند.
امشاسپند شَهریوَر
شَهریوَر : (در اوستا ((خشَشرَ وَیریَه )) و در پهلوی ((شَهرِوَر)) و در فارسی ((شَهریوَر)) یا ((شَهریر)) به معنای ((شهریاری دلخواه)) یا ((شهریاریِ آرمانی)) یا ((تواناییِ مینُویِ آرمانی )) یا ((آرمان شهر)) ) در گاهان ، یکی از فروزه های ((مزدا اهوره )) و دراوستای نو ، نام یکی از امشاسپندان است که در جهان مینُوی نماد شهریاری و فرّ و فرمانروایی اهوره مزدا و در جهان ایتومند نگاهبان فلز ها و پاسدار فرّ و پیروزی شهریاران و دادگران و یاور بینوایان و دستگیر مستمندان است و او را مینوی مهربانی و جوانمردی خوانده اند.
شهریور جزو گروه سه گانه ی امشاسپندان نرینه(بهمن،اردیبهشت،شهریو� �) است که نماد پدر خدایی اهوره مزدا به شمار می آیند .
در گاهان آمده است که اهوره مزدا پاداش و پادافره ی واپسین را به میانجی شهریور به مردمان می دهد . واژه ی ((شهریور)) در این مورد می تواند ایهامی هم به ((فلز)) داشته باشد و اشاره ای به آزمونِ آهنِ گدازان و آذرِ فروزان به شمار می آید.
در اوستای نو ، گاه واژه ی ((شهریور)) به صراحت معنی ((فلز)) می دهد. از آن جمله است در وندیداد(فر . 9، بند 10)
ایزدان مهر و خورشید و آسمان و انیران و سَوکَ و اردویسور اناهیتا و هَوم و اَپم نَپات ، از یاران و همکاران امشاسپند شهریور و ((سَور و )) کَماله دیوِ نماد شهریاری بد و آشوب و مستی ، هَمِستار بزرگ اوست . چهارمین روز ماه و ششمین ماه سال را به نام این امشاسپند می خوانند و به نوشته ی بندهشن ، شاسپرغم (ریحان) گیاه ویژه ی اوست .
و دیگر این که اگر دوستان علاقه ای به این نوع مطالب ندارند یا از اساطیر اوستا خوششون نمی یاد در نظرات بگید لطفا . هر انتقادی یا پیشنهادی یا تشویقی یا ...
به هر حال نترسید نظر بدید از ذهنتون فکر نمی کنم چیزی کم بشه .به هر حال اگر به نظرتون چرت و پرت محض هم اومد بگید که حداقل ما یه براورد کلی بتونیم بکنیم که مردم در چه سطحی فکر می کنن و تا چه حد این مطالب رو می خونن و ... .
سپندار مذ
سِپَندار مَذ : ( در اوستا ((سپَنتَ آرمَیتی )) و در پهلوی ((سِپَندارمَت)) یا ((سِپَندارمَد)) و در فارسی ((سِپَندارمذ)) یا ((اِسفَندارمَذ)) یا ((اِسفَند)) مرکب است از دو جزء ((سپِنتَ)) به معنی ((وَرجاوَند)) و ((آرمَیتی)) یا (( اَرمَیتی)) که معنی آن را اندیشه و فداکاری و بردباری و سازگاری و فروتنی نوشته اند. در پهلوی معنی این ترکیب را ((خِرَدِ کامل)) نوشته اند.)
در گاهان، غالبا جزء دوم آن ((آرمیتی)) به تنهایی آمده و یکی از فروزه های ((مزدا اهوره)) است؛ اما در اوستای نو، سپندارمذ نام یکی از امشاسپندان است که در گروه سه گانه ی امشاسپند بانوان _ سپندارمذ، خرداد و امرداد_ جای دارد و از نمادهای مادر- خدایی اهوره مزدا به شمار می آید. این امشاسپند بانو در جهانِ مینُوی نماد دوستداری و فروتنی و بردباری اهوره مزدا و در جهان استومند، نگاهبان زمین و پاکی و باروری و سرسبزی آن است. او دختر اهوره مزداست و ایزدبانوان آبان(اردویسور آناهیتا) و دین و اَشَی از یاران و همکاران اویند و ((تَرومَیتی))(نانگ هَیثیَه) دیو ناخشنودی و خیره سریو یکی از کَماله دیوان، هَمِستار اوست.
در گاهان از ((سپِنتَ آرمَیتی)) چون پرورش دهنده ی آفریدگان یاد می شود و از طریق اوست که مردم برکت می یابند. ((مزدا اهوره)) او را آفریده است تا رمه ها را مرغزارهای سرسبز ببخشد. در اوستای نو، او دارنده ی ده هزار داروی درمان بخش است.(هرمزد. بند 27) و نام او (بویژه در وندیداد) مترادف با ((زمین)) می آید.
بهار نوشته است: (( در وداها armati آمده که بعضی آن را با زمین یکی دانسته اند. مولتن بر این گمان است که این نام در اصل ara-mata بوده است به معنی ((مادر زمین)).
ا.چ. گری گمان می کند که در اساطیر ایرانی،((ارمتی)) همسر و نه دختر خدای آسمان بوده است که برابر آن در وداها dyava prthvi است و سپس چون هرمزد خدای بزرگ شده است، این اسطوره در ادبیات بعد از زرتشت به صورت دختر هرمزد در آمده است.))
واژه ((ساندارامِت)) (به معنی ((اندرون زمین)) ) در زبان ارمنی، صورتی از سپندارمذ است.
پنجمین روز ماه و دوازدهمین ماه سال به نام این امشاسپند بانو است که در فارسی ((اسفند گفته می شود. گل بیدمشک را نیز ویژه ی او دانسته اند.