کافه تلخ

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۴, جمعه

نام اهريمن

این مقاله،بخشی است از رسالۀ دکتری من با نام "اسطورۀ آغاز در ایران باستان"،دفاع شده در فروردین ماه ۱۳۸۷
ابراهیم واشقانی


نامش در يشت‌ها بصورت اَنگرَه‌مَئِنيو(angra-mainyu)آمده است (ر.ک: يشت‌ها، مهر يشت، فقره‌ي97 ؛ همان، فروردين‌يشت، فقره‌ي 13 ؛ همان، زامياديشت، فقره‌ي44 ؛ …) و معناي آن خرد ناپاك، انديشه‌ي بد يا روح پليد است. اين نام به مرور ايام به صورت اهريمن درآمده است (گات‌ها، مقاله‌ي «آيين زرتشت»، 71). در متون دوره‌ي ميانه نامهاي گنامينو (مينوي‌خرد، 16) و گوناك مينو (ترجمه‌ي چندمتن پهلوي، 147) براي او به كار گرفته شد. اين دو صورتِ ميانه را برخي معادل مينوي پرگند و عفن گرفته‌اند، اما مهرداد بهار، معني مينوي نابودكننده را براي آن دو پيشنهاد كرده است (ر.ک: بهار، اساطير ايران،6،7) . در دوره‌ي نو كاربرد نام اهريمن و صورتهاي تلفظي گوناگونش از قبيل آهرمن و اهرمن غلبه يافت.

اهريمن وابليس
همزمان با آميزش دو نظام اساطيري ايراني و سامي، هويت انگره‌مينو با ابليس درآميخت و نامها و اوصاف ابليس براي انگره‌مينو به كار گرفته‌شد، چنان كه حتي حكيم فردوسي نيز نام ابليس را براي انگره‌مينو به كارگرفت (فردوسي،2/151) و ديگران نيز به كرّات نام ابليس را براي انگره‌مينو به كار بردند (ر.ک: بلعمي، 1/130-132؛ مسعودي، مروج الذهب، 217؛ گرديزي، 1، 2؛ …) و اوصافي را براي او به كار گرفتند كه بيشتر با ابليس در اساطير سامي سازگاري دارد، از قبيل اين تعبير بيروني براي انگره مينو: «عفريتي كه ملك اشرار بود» ( بيروني، 155).

دوگوهر و اهريمنِ نيستْ‌گوهر
اسطوره‌ي آغاز و نيز اسطوره‌ي فرجام در ايران باستان، تابعي از نبرد دو گوهر نيكي و بدي است. گوهر بدي، همان انگره‌مينو است، اما اينكه انگره‌مينو در تقابل با چه كسي است، خود تابعي از بحث هويت هرمزد و سپنتامينو است. متون دوره‌ي باستان، گوهر مقابل انگره‌مينو را سپنتامينو معرفي مي‌كنند و هرمزد را فراتر از اين دو گوهر و توانا بر هر دو تصوير مي‌كنند،‌ اما در متون دوره‌ي ميانه با آميزش هرمزد و سپنتامينو و جايگزيني آن‌دو با يكديگر، انگره‌مينو را در برابر هرمزد مي‌يابيم. نيز در متون دوره‌ي باستان قرائني هست كه آفريدگار را مطلقاً شخص هرمزد معرفي مي‌كند و اسناد آفريدگاري به انگره‌مينو بر اين اساس، اسناد مجازي است (ر.ک:«سپنتامينو»).
در يسنا از خرد شريري كه در برابر خرد مقدس (سپنتامينو) قرار دارد، بحث شده است (يسنا، هات 19/ بندهاي 8، 9). در يشت‌ها نيز به كرات از كشش و كوشش ميان دو گوهر نيكي و بدي، صراحتاً با عنوان سپنتامينو و انگره‌مينو ياد شده است (يشت‌ها، فروردين يشت، فقره‌ي 13؛ همان، زامياد يشت، فقره‌ي 46). نيز در زامياد يشت، از زبان سناويذك ديو، انگره‌مينو و سپنتامينو در برابر هم قرار گرفته‌اند (همان، فقره‌ي 44) در مهريشت نيز نبرد ميان ايزد مهر كه از شمار ايزدان و آفريده‌ي هرمزد است با انگره‌مينو مطرح شده است‌ (همان، مهر يشت، فقره‌ي 97).
در‌ گات‌ها نيز كه كهن‌ترين و اصيل‌ترين بخش اوستا است از دو گوهر نيك و بد ياد شده است (گات‌ها، اهنودگات، هات 30 / بندهاي 2-6)ياد شده است. هر چند كه به نام اين دو گوهر تصريح نشده است،اما به وضوح مي‌توان دريافت كه گوهر نيكِ مقابل گوهر بد در اين بخش از گات‌ها هرمزد نيست. درباره‌ي دو گوهر، دراين بخش از گات‌ها مي‌خوانيم: «آن دو گوهر همزادي كه در آغاز در عالم تصور ظهور نمودند» (همان، هات 3/ بند 2) و «پيرو راستي، آن كسي كه هميشه با كردار نيك خويش خواستار خوشنودي مزدا اهورا است، خرد مينوي را كه با زيور ايزدي آراسته است، اختيار نمود» (همان، هات 30/ بند 5) و «از ميان دو گوهر ديوها نيز بد را از خوب نشناختند» (همان، هات 30/ بند 6). تأمل در اين بندها به وضوح نشان مي‌دهد كه هرمزد فراتر از هر دو گوهر ايستاده است و دوگوهر در تصور هرمزد پديد آمده‌اند، زيرا هرمزد عبارت است از دانايي مطلق (ر.ک:«هرمزد») و آ‏فرينش براي او عبارت است از انديشيدن و متصور شدن.چنين تعبيري از آفرينش كه در گات‌ها به آن تصريح شده‌است و از باورهاي كهن ايراني است،در هزاره‌هاي نودر آثار عرفاي ايراني از قبيل مولوي احيا مي‌شود و در مكاتب ايده‌آليستي فلسفه‌ي غرب از قبيل فلسفه‌ي فردريش‌هگل كه به شدت بوي هندوايراني مي‌دهد،به صورتي نظام‌مند ترويج مي‌شود(ر.ک:ستيس،1/38،40 ). مولوي در مقاطع بسياري از مثنوي بر این مذهب مي‌رود از جمله در دفتر دوم مثنوي مي‌سرايد:

جمله‌ عالم خود عَرَض بودند تا
اندر ين معني بيامد هَل اَتَي
آن عرضها از چه زايد از صور
وين‌صور هم‌از چه‌زايد از فكر
اين‌جهان يك‌فكرت‌است‌ از عقل‌كل
عقل چون‌شاه‌است‌وصورتها رسل
(مولوي،2/133)
بر اين اساس،هستي عبارت است از ذهني بيكرانه،و آفريدن عبارت است از انديشيدن اين‌ذهن، و آفريدگان عبارتند از انديشه‌هاي اين ذهنِ هميشه انديشمند.حتي ساخت واژگاني سپنامينو و انگره‌مينو نشان مي‌دهد كه اين‌دو در برابر هم قرار دارند.انگره‌مينو در برابر هرمزد نيست،بلكه سپنتامينو و انگره‌مينو هردو در ذهن هرمزد قرار دارند؛سپنتامينو و آفريدگانش،انديشه‌ي نيك هرمزد ند و انديشيدن به نقص‌ها و كاستي‌هاكه به‌طور تبعي پديد مي‌آيد،انگره‌مينو و آفريدگانِ اويند(ر.ک:«اهريمن‌و آفريدگاري»)
شهرستاني نيز در الملل و النحل، اهريمن را فاقد وجود حقيقي و از سنخ وجودهاي تبعي معرفي مي‌كند:«مغانِ اصلي پنداشته‌اند كه جايز نيست كه دو اصل،قديم وازلي باشند،بلكه روشني ازلي و ظلمت،حادث است»(ابوالقاسمي،27)و در آيين مزديسنا «گاهي روشني را اصل قرار داده و گفته‌است:وجود او حقيقي است،اما تاريكي تبع آن است،مانند سايه نسبت به شخص،پس همانا ديده مي‌شود كه آن(:تاريكي)موجود است،در حالي كه حقيقتاً وجود ندارد.روشني ابداع شد وتاريكي به تبع آن به وجود آمد،چون از ضرورت وجود،متضاد است.پس وجود او(:تاريكي)ضروري است،واقع در آفرينش،نه به قصد اول .چنانكه در شخص و سايه ذكر كرديم»(همان،33).
قرار دادن اهريمن در برابر هرمزد-نه در برابر سپنتامينو- و همزاد فرض كردن هرمزد و اهريمن، باورداشتي است متفاوت با آنچه در منابع دوره‌ي باستان آمده است و طليعه‌ي اين باورداشت در متون دوره‌ي ميانه است و آن را بايد تأثير تعاليم كيش زرواني بر روايت ساساني آيين زرتشت دانست (ر.ک:خرده اوستا، مقاله‌ي «زروان = زمانه»، 91-97 ؛نيز براي ادامه‌ي بحث از نيستْ‌گوهريِ اهريمن ر.ک:«اهريمن و آفريدگاري»،«آغاز آفرينش»).

اهريمن و آفريدگاري
در بندهايي از گات‌هاكه نقلشان گذشت(گات‌ها،اهنودگات،هات30،بندهاي 2-6 ؛ ر.ک:«دوگوهر و اهريمن نيستْ‌گوهر»)، ديوان را در هيأتي مي‌يابيم كه آفريده‌ي گوهر بد (انگره‌مينو) نيستند، بلكه فريب‌خوردگاني‌اند كه بد را از خوب نتوانستند باز بشناسند و گوهر بد را براي پيروي برگزيدند و جالب اين است كه انگره‌مينو نيز خود چيزي نيست جز نشناختن: «او را كامه اين است كه مرا پرسيد و مرا مشناسيد، چه اگر مرا پرسيد، بشناسيد، از پس من نياييد» (فرنبغ دادگي، 122) و جهل، تنها آرزوي اوست (مينو‌ي‌خرد، 58) و اديان متفاوت و متضاد، زاده‌ي جهل اهريمني‌اند (همان، 27)، ديوان نيز مطابق آنچه از گات‌ها نقل شد، موجوداتي بودند كه نيكي را از بدي تميز ندادند و «زشت‌ترين انديشه را براي خويش برگزيدند» (گات‌ها، اهنودگات، هات 30/ بند 6) و انگره‌مينو يعني همين زشت‌ترين انديشه.
صفت آفريدگاري را حتي در اوستا نيز براي اهريمن مي‌يابيم: «آن دو گوهر: سپندمينو و اهريمن آفرينش پديد آوردند» (يسنا، هات 57/ بند 17)، اژدي‌دهاك «اين خبيث و قوي‌ترين دروغي كه اهريمن به ضد جهان مادي بيافريد» (يشت‌ها، آبان يشت، فقره‌ي 34).البته انتساب آفريدگاري به اهريمن،فرض اساطيري مناسبي است براي تعليل اين همه كاستي‌ها، بيماري‌ها، دردها و مرگ كه جهان ما را پر كرده است، اما به لحاظ كلامي و فلسفي، حقيقت آفرينش چيز ديگري است. اهريمن مطابق آنچه از گات‌ها نقل شد (گات‌ها، اهنودگات، هات 30/ بندها 2-6) خود، آفريده‌ي هرمزد است و در انديشه‌ي او پديد آمده‌است، نه بدين معنا كه هرمزد، پديده‌اي وجودي را آفريده باشد، بلكه اهريمن و موجودات اهريمني، پديده‌هاي عدمي‌اند كه به تبع آفريدگان هستي‌مند در انديشه‌ي هرمزد را‌ه‌ يافتند. هنگامي كه هرمزد آ‎غاز به آفريدن كرد- و آفريدن براي هرمزد (=داناي بزرگ) عبارت است از انديشيدن و دانستن- پس به جهان آفرينش و افزوني‌‌ها وكاستي‌هاي آن انديشيد و در درون آن انديشه، افزوني عبارت شد از سپنتامينو و كاستي عبارت شد از انگره‌مينو، و آ‏فريده‌هاي انگره‌مينو عبارت اند از كاستي‌هاي جهان آفرينش كه در رستاخيز، به طور كامل،رفع مي‌شوند. انگره‌مينو (=جهل مطلق) پديده‌اي وجودي نيست، بلكه نبودِ دانايي است؛ديو گرسنگي، پديده اي وجودي نيست، بلكه نبودِ سيري است و ديو سرما پديده‌اي وجودي نيست بلكه نبود گرما است و … گذشته از اين مباحث كلامي و فلسفي، دلايل ديگري نيز براي تقابل انگره مينو با سپنتامينو- نه انگره مينو با هرمزد-هست. در بسياري از متون دوره‌ي باستان و ميانه، اهريمن را بر آفريدگان هرمزد توانا مي‌يابيم، اما هيچ‌گاه او را برخود هرمزد توانا نمي‌يابيم، در مقابل، هرمزد بر انگره‌مينو تواناست، اما شكيباست تا اينكه زمان فرشگرد فرا رسد و سبب، تنها اين مي‌تواند باشد كه انگره‌مينو، آفريده‌ي هرمزد است،نه مقابل او و اگر هرمزد او را از بين نمي‌برد، بدان سبب است كه رفع كاستي‌هاي آفرينش، زمان مي‌برد و اين همان زماني است كه در اساطير ايراني به عنوان نبردهاي نه هزار ساله‌ي بدي و خوبي ياد شده است. در اينجا ذهن به شكيبايي الله بر عصيان‌هاي ابليس مي‌كشد، شكيبي كه به سبب پيمان گرفتن ابليس از الله تضمين شده است، درست به مانند پيماني كه هرمزد و اهريمن بستند(ر.ک:«توانايي اهريمن»).

توانايي اهريمن
چنانكه گفتيم(ر.ک:«اهريمن و آفريدگاري»)اهريمن بر آفريدگان هرمزد، تواناست چنانكه بر آسمان و زمين و آب و گياه و كيومرث و گاو، تاخت برد و آنها را تباه كرد (فرنبغ‌دادگي،51-54)، اما هيچگاه نشاني از توانايي او برخود هرمزد نمي‌يابيم. در مقابل، هرمزد بر اهريمن تواناست و حتي آفريدگان هرمزد نيز،هم به صورت مقطعي و هم به صورت نهايي بر اهريمن توانا اند. چون زرتشت زاده شد «در هنگام تولد و نشو نمايش اهريمن بگريخت» (يشت‌ها، ارت‌يشت، فقره‌ي11) و در برابر كيومرث نيز اهريمن در ابتدا مغلوب بود (فرنبغ دادگي، 51-54). كوهها«برخي برزننده‌ي اهرمن و ديوان» اند(مينوي‌خرد،71) و اهريمن اساساً موجودي زوال‌پذير است و هرمزد به او پيشنهاد راستكرداري مي‌دهد «تا به پاداش آن بي‌مرگ، بي‌پيري، نافرسودني و ناپوسيدني» شود (فرنبغ دادگي، 34) و سرانجام هرمزد «اهرمن را برزند و سترد واكار كند» (ترجمه‌ي چند متن پهلوي، 147) اما تا رستخيز بر اين كار، شكيبايي پيشه مي‌كند و «بجز به عدالت و با تحمل، او را نزند» (مينوي خرد، 47) و سبب اين است كه اهريمن در حقيقت عبارت است از كاستي‌هاي جهان آفرينش و آفرينش چنانكه در بندهش آمده است، خود بايد با كاستي‌هايش نبرد كند و بدين طريق، اهريمن را نابود كند و به جاودانگي برسد (فرنبغ دادگي، 50) و اين است معناي شكيبايي هرمزد بر اهريمن. هرمزد چنان بر اهريمن تواناست كه حتي مي‌تواند پيكره‌ي اهريمن را نيز تغيير دهد،چنانكه به هنگام روي آوردن ديوِجهي به اهريمن، هرمزد به مصلحت، تن وزغ‌گونه‌ي اهريمن را به پيكر مرد جوان پانزده ساله‌اي به جهي نشان داد (فرنبغ دادگي،51).

آيين اهريمن،آرزوي‌او، تنَش و مسكنش
«اهريمن را آيين بدتري، و دين جادويي، و سلاح دروغ، كنش نهان‌خيمي است. او را كامه اين است كه“مرا مپرسيد، مرا مشناسيد، چه اگر مرا پرسيد، بشناسيد، از پس من نياييد”» (فرنبغ‌دادگي، 122). ندانستن تنها آرزوي اهريمن است (مينوي‌خرد، 58) و در برابر ايزدان كه «دانايان» اند و كارشان با خرد است (همان، 2)، اهريمن همه‌كار با نادانستن مي‌كند: «پرسيد دانا از مينوي‌خرد كه آفريدگار اورمزد در گيتي هيچ آفريده‌اي خلق كرده است كه اهرمن نتواند بدو آسيب برساند؟ مينوي‌خرد پاسخ داد كه به مردم خردمند و خرسند (= قانع) كمتر مي‌تواند آسيب برساند» (همان، 50) و اهريمن با پَراكندن و پُراكندن ناداني، دين‌هاي مختلف پديد آورد و مردم را گمراه كرد (همان، 27). «اهرمن، دروغ بد انديشد و كارش خشم و كين و قهر است. و اورمزد،درستي انديشد و كارش كار نيك و نيكي و راستي است» (همان، 24). «كام اورمزد نيكي است و هرگز آزار را نپذيرد (= مورد قبولش نيست) و نپسندد. و اهرمن را آزار و بدي آرزوست و هيچ‌گونه نيكي نينديشد و نپذيرد» (همان، 23) «گوهر اهريمن سرد و خشك، جاي تاريك و گنده، در برابر (جهانِ) بالا پيداست» (فرنبغ دادگي، 122). او در زمين، به جهت شمال تعلق دارد كه پر از تاريكي و سرما است (ارداريراف‌نامه، 48). سراي او در «دوزخ تيره» و فرو دست آفرينش هرمزد است (يشت‌ها، زامياد يشت، فقره‌ي 44) و گرچه در اين روزگار تيره،از سراي زشت و تاريك خود خارج شده و به جهان ايزدي تاخته است (فرنبغ‌دادگي، 53)، اما آن هنگام كه فرشگرد شود و رستاخيز آيد، باز به دوزخ فرو مي‌افتد (زندبهمن يسن، 15). تن او زشت و وزغ‌گونه است (فرنبغ‌دادگي، 51).او «فريفتارترين ديوها» است (يشت‌ها، ارديبهشت‌يشت،فقره‌ي13)، هنرش دزدي است، چنانكه رحمت هرمزد و نيكي او عام است، اما اهرمن آن را مي‌دزدد و بدين سبب است كه در جهان، كمي و كاستي هست (مينوي‌خرد،54)، اما تقدير او نابودي است (همان، 34) و سرانجام، پدر ما هرمزد، او را به دادِ تمام (مينوي‌خرد،47) مي‌زند و در هم مي‌شكند (ترجمه‌ي چند متن پهلوي، 147).


کتابنامه
-ابوالقاسمي،محسن،دينها وكيش‌هاي ايراني در دوران باستان(ترجمه‌ي باب سوم الملل و النحل محمد بن عبدالكريم شهرستاني)،انتشارات هيرمند،تهران،1383ش.
- بلعمي،تاريخ بلعمي(تكمله و ترجمه‌ي تاريخ طبري)،به‌تصحيح محمد تقي بهار،به‌كوشش محمد پروين گنابادي،كتابفروشي زوّار،تهران،1353ش.
- بهار،مهرداد، اساطير ايران،انتشارات بنياد فرهنگ ايران،1352ش.
- بيروني،ابوريحان،آثارالباقيه،ترجمه‌ي اكبر داناسرشت،انتشارات ابن سينا،تهران،1352ش.
- ترجمه‌ي‌چند متن‌ پهلوي،گزارش محمد تقي بهار،به كوشش محمدگلبن،سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي،چاپ اول،1379ش.
- خرده‌اوستا،تفسير و تأليف ابراهيم پورداوود،انتشارات اساطير،چاپ اول،تهران،1380ش.
- زند بهمن يسن،ترجمه‌ي محمدتقي راشد،مؤسسه‌ي مطالعات و تحقيقات فرهنگي، تهران،1370ش.
- ستيس،والتر ترنس، فلسفه‌ي هگل(دو جلد)،ترجمه‌ي حميد عنايت،شركت سهامي كتابهاي جيبي با همكاري انتشارات اميركبير،چاپ ششم ،تهران،1370ش.
- فردوسي،حكيم ابوالقاسم،شاهنامه(نه‌جلد)،اداره‌ي انتشارات دانش،شعبه‌ي ادبيات خاور آكادمي علوم شوروي،مسكو، 1965-1971م.
-فرنبغ‌دادگي، بندهش،گزارش مهرداد بهار،انتشارات طوس،تهران،1369ش.
-گات‌ها،دو گزارش از ابراهيم پور داوود،انتشارات اساطير،چاپ اول،1378ش.
-گرديزي،ابوسعيد عبدالحي ، زين‌الاخبار،به تصحيح عبدالحي حبيبي،انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1347ش.
- مسعودی،مروج‌الذهب(دو جلد)،ترجمه‌ي ابوالقاسم پاينده،بنگاه ترجمه و نشر كتاب،تهران،1344ش.
- مولوي،جلال‌الدين محمد بلخي، مثنوي شريف(پنج‌دفتر)،به تصحيح و شرح عبدالباقي گولپينارلي،ترجمه و توضيح توفيق سبحاني،سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي،چاپ اول،تهران،1371-1373ش.
- مينوي‌خرد،ترجمه‌ي احمد تفضلي،انتشارات بنياد فرهنگ ايران،1354ش.
- يسنا،ترجمه‌ي ابراهيم پورداوود،انتشارات دانشگاه تهران،2536.
- يشت‌ها(دوجلد)،تفسير و تأليف ابراهيم پورداوود،انتشارات اساطير ،چاپ اول،1377ش.