کافه تلخ

۱۳۸۷ تیر ۵, چهارشنبه

سیمرغ یا فروردین


نیروی فرازبالنده درانسان( معراجی، ترانسندس )
و « اصل دگرگونی انقلابی و جنبش نوین » است



سیمرغ ، همان « ارتا» هست . یک چهره اش ، « ارتای خوشه = پروین » است که بُن هستی است، و چهره دیگرش ، ارتای فرورد » است که همان « نیستان مولوی » و همان « سیمرغ عطار» در منطق الطیرهست، که همه جانها درپایان، باهم میآمیزند، و به « وَنا= خوشه درخت عشق » میرسند، که معربش « فنا » شده است ، ولی معنایش « عشق وآمیزش همه جانها باهم یا سیمرغشدن » است .
برداشتی که موبدان ازاندیشه مجازات و مکافات درسرودهای زرتشت کردند، برضد این تصویر شد . فروهرها یا « مرغان چهارپرضمیر» که تخمهای سیمرغ بودند ، پس از مرگ ، یکراست، تحول به سیمرغ نمی یابند ، بلکه اگرنیک و اشون باشند و طبق خواستهای اهورامزدا رفتارکرده باشند ، به حضور اهورامزدا ( فقط به پیش اهورامزدا ) برده میشوند ، ولی دیگر، خبری از آمیختن آنها با اهورامزدا نیست . این فروهرهای پرهیزکاران ، همه ساکنان بهشتند و طبعا فروهردروند ها و کافران همه به جهنم میروند . مجازات و مکافات، پس ازمرگ روی میدهد ،و فروهرهای موءمنان وکافران ازهم جداساخته میشوند، و دیگر، آمیزش فروهرهای پرهیزکاران و پارسایان باهم دراهورامزدا ، وجود ندارد . ازاین پس متون زرتشتی واژه « ارتا فرورد » را تحریف و مسخ میکنند، تا « فروهرها یا فره وشیهای پرهیزکاران و پارسایان » ازآب درآید . فروهرها ، بیان افراد ازهم پاره شده درآن جهان میگردند . درآن جهان، به سعادت فردی خود میرسند . این تفاوت میان زرتشتیان وسیمرغیان ، یک ورطه بسیارژرفی بود . برای درک این ورطه، باید نقش سیمرغ را که همان ارتافرورد یا فروردین باشد ، درفرهنگ سیمرغی شناخت . این اندیشه ، سپس در آثارعرفا، ماند و اوج عبارت بندیش را درغزلیات و اندیشه های مولوی به خود گرفت.
فروردین ( fravartin)، نام نخستین ماه سال، و سرآغازتحول بهاری و بیدارشدن و نوشدن و باززائی طبیعت یا « فرشگرد» است . و« بهار»، درغزلیات مولوی ، همیشه مفهوم اورا از« قیامت و رستاخیزو باززائی » مشخص میسازد، که به کلی با مفهوم اسلامی قیامت و رستاخیز و بازگشت مهدی وصاحب الزمان فرق دارد . « بهاریه های » مولوی ، تنها تعریف بهارطبیعت سایر شعرا نیست ، بلکه گسترش پدیده نوزائی گوهر انسان است.
بلبل رسد بربط زنان ، وان فاخته کوکو کنان
مرغان دیگرمطرب « بخت جوان» ، « بخت جوان »
من زین قیامت ، حاملم ( حامله هستم) گفتِ زبان را می هلم
می ناید اندیشه دلم ، اندر زبان ، اندر زبان
خاموش و بشنو ای پدر، از باغ و مرغان ، نوخبر
پیکان ِ پرّ ان آمده ، از لامکان ، از لامکان
سجستانیها بنا بر ابوریحان بیرونی به این ماه، « کواد» میگفتند که همان « قباد » باشد . معنای این واژه درشکل « غباد » در برهان قاطع مانده است . دربرهان قاطع، « غباد» ، به معنی « ابداع میباشد که نو آوردن و نوساختن و شعرنو گفتن است – ومردم برحق را نیزگویند. یعنی درفعل حق ، طرف نقیض را نگیرد و جانب کسی را ملاحظه نکندو روی نه بیند و آنچه حق است بعمل آورد » .
البته دکترمعین پنداشته است که این معانی، همه مجعولند . علت هم اینست که ایرانشناسان ، درخطوط اصلی ، همه دنباله رو الهیات زرتشتی و جعلیات موبدان زرتشتی هستند، و آنرا علم وعلمی میدانند .
بدین سان ، آخوند ، مرجع حقیقت و علم میشود ! ولی همین تساوی فروردین با کواد ، نشان میدهد که این سخن، مجعول نیست ، بلکه سخن موبدان و ایرانشناسان مجعولست . هم کواد و هم فرودین به 1- چوب زیرین چهارچوب درخانه گفته میشود که آستانه باشد و بعربی عتبه خوانند و هم کواده به « چوب آستان درخانه باشد + چوبی که پاشنه در، برآن گردد » . فروردین یا قباد ، درب ورود به زمان وپیدایش گیتی هست ، و این تصویر دراین فرهنگ، به معنای « بن زمان و بن گیتی » را داشته است .
ستانه و پاشنه درخانه ،که با گردیدن، دربازمیشود ، درست بیان « افتتاح زندگی وجهان تازه » بود . سیمرغ که خودش بهاراست ( بهار دریوستی ven-ghre+ vanh-hra= نای به ) است، با نواختن نای به ، جهان را ازنو میآفریند . این واژه « فرورد + فروردین» در سغدی هم باقیمانده است، و درست درسغدی این واژه درهمه ترکیباتش معنای « گردیدن + تغییر کردن + دگرگونی و حرکت و گردش » دارد .فرورد= parwart به معنای گردیدن و تغییر کردن و برگشتن دارد . parwert به معنای تغییر دهنده + برگرداننده است .
پروَست parwast به معنای گردیدن و برگرداندن است . پروارت = فروارد parwaart به معنای گردش وحرکت است . این واژه درسغدی ، نکات بسیار مهمی را بازگو میکند . یکی آنکه دیده میشود که این واژه که درهمه متون سغدی به معنای گشتن، گردیدن، برگشتن است ، مرکب از « پری + ورته = warta + pari » است . ورت ، همان « گرد=گشتن» امروزیست . ولی « پری » ، بیان آنست که جفت ویوغ و عروسی ، سرچشمه این حرکت و تغییر و تحول هست . پیشوند « فر، فرا » تنها معنای « بسوی بالا و فراز» ندارد . این یوغ وعشقست که تحول و گردش و آفرینش و تعالی( ترانسندس) میآورد . گذشته ازاین، درست واژه فروهر، همین ریشه را دارد
( frawarti ) prwty . سپس دیده میشود که به قبریا گور « فرورد کده = پرورت کته prawart-kaate میگویند، که به معنای « خانه تحول » است ( به فرهنگ سغدی- فارسی دکتربدرالزمان قریب مراجعه گردد ) . البته این گردیدن و تحول ، دارای محتوای بسیارژرفیست که نخست به دید نمیآید .
دراین تحول و گشتن ، انسان ، گذشته را بکلی فراموش میکند، و بدون بارگذشته ، به بُن یا وصال سیمرغ ( جانان ) میرسد .
وقتی انسان بیاد عملها و اندیشه ها و گفتارهایش باشد ، هیچگاه نمیتواند قرین سیمرغ یا جانان گردد وعشق را دریابد . اصل عشق، همه گناهان را فراموش میکند، و دنبال « توبه ازگناه ، و بخشیدن گناه » نمیگردد .
بخشیدن گناه ، نشان قدرتست ، نه بیان عشق .
درفرهنگ سیمرغی، پدیده پاداش و مکافات ، به آنجهان انتقال نمی یابد ، بلکه درخود انسان درحین عمل ، پاداش و مکافات درهمین گیتی روی میدهد . هر عملی و گفته ای و اندیشه ای، وجود انسان را بطورکلی، دگرگون میسازد، و ایجاد شادی یا درد میکند، ولو آنکه این روند ، نا آگاهبودانه باشد .مسئله آنست که باید حساسیت اخلاقی انسان را چنان بالا برد که خودش درهرعملی، این مجازات ومکافات را بلافاصله دریابد .
ضحاک ، پیآیند همه خونخواریهای خود را درگیتی ، درپایان، درمی یابد ، و تبدیل به مارها بردوش خود ِ او میگردند، و اورا عذاب میدهند .
این اندیشه پاداش و مکافات ، در فرهنگ سیمرغی، بکلی با مفهوم پاداش و مکافات در زرتشتیگری فرق داشت، و برداشت زرتشتیان ، به خلق « بهشت و دوزخ » کشیده شد، که فرهنگ سیمرغی نداشت.درفرهنگ سیمرغی، همه بدون استثناء به وصال سیمرغ میرسیدند، و اندیشه انتقام کشی، پس ازمرگ ، وجود نداشت .
این بودکه سیمرغ ، خدای عشق و خدای فراموشی بود. در مسیحیت ، پدرآسمانی ، پسرش عیسی را قربانی میکند، تا مردم را از گناهانی که کرده اند،برهاند . درفرهنگ ایران، سیمرغ ، گناه همه گناهکاران را درهنگام مرگ، فراموش میکرد.
البته « یاد و فراموشی » در الهیات زرتشتی ، پدیده هائی بودند که با « هستی انسان» اینهمانی داده میشدند .
برای الهیات زرتشتی ، کسیکه فراموش میکند، هستی خود را از دست میدهد . برای سیمرغ ، ایجاد آفرینش نو درانسان ، همگام با فراموشی بود . انسان نباید توبه بکند، بلکه باید فراموش کند . با توبه کردن ، هیچگاه ، گناه ، پایان نمی یابد ، بلکه ازنو تجدید میگردد .
این مسئله نیاز به گسترش دارد که درحوصله این جستار نمی گنجد . به هرحال ، سیمرغ ، همه زشتیها و بدیها و آزارها ، ازجمله « قتل خود را بوسیله اسفندیار» ، فراموش میکند، و همان مهررا به او دارد که پیش ازاین تجاوزگری وجهاد طلبی و آزار ، به او داشته است . فرهنگ سیمرغی ، این را گوهر عشق میداند . جائی عشق، ازنو میآفریند که گذشته را فراموش کند . نو آفرینی ، با فراموشی کار دارد . این ویژگی مثبت فراموشی را در آفرینندگی ، صوفیها درهمان اندیشه « شستن کتاب » داشته اند .